در کنگینه ی زبان
بخش چارده ام
واژ یا واک ویا حرف « ی» و نام های آن در زبان فارسی
دکتر حمیدالله مفید
به گفتاورد ویل دورانت پارس ها نظام الفبایی ۳۶ واژی یا حرفی زبان شان را از مادها گرفتند وبجای الواح گلی از کاغذ استفاده می کردند. ودر نظام واژی یا الفبای ۳۶ حرفی فارس ها چهار گونه واژ یا حرف « ی» هستی داشتند.
هنگامی که سبویه دانشمند شناخته شده صرف ونحو قواعد زبان تازی یا عربی را به نام «الکتاب» نوشت از دو واژ یا حرف « ی» نام برد.
۱- یای معروف
۲- یای مجهول
نخستین تالیف در باره دستور زبان فارسی را اگر کتاب « منطق الخُرس فی لسان الفرسی» اثر ابوحیان نحوی و یاکتاب « حلیه الانسان فی حلیه اللسان »اثر ابن مهنا به زبان تازی یا عربی بپنداریم ، نیز از شیوه ای نگارش سبویه پی گرفته بودند ودر آنها همین دوگونه واژ «ی» بدیده نگریسته شده است.
هنگامی که نخستین دستور زبان فارسی در اناتولیای ترکیه توسط احمد داعی شاعر سده ای هشتم ونهم خورشیدی نگارش یافت وشامل چهار بخش بود ۱- اسما ۲- افعال ۳- تصرفات ۴- حروف. حرف « ی» به پیروی از سبویه به نام های یای معروف و یا مجهول بدید ه گرفته شده است. یعنی همان قواعدی را که سبویه برای زبان عربی نگاشته بود، در زبان فارسی نیز همان قواعد و ویژه گی را بیان داشته اند.
افزون بر این ها هنگامی که فرهنگ های جهانگیری و برهان القاطع رشیدی وانجمن آرای ناصری تالیف شدند ودر آنها نیز برگه های چند در باره قواعد زبان فارسی نگاشته شده اند . همین سبک وسیاق وهمین نام های یای معروف و یای مجهول مدنظر بوده است.
به همین گونه است در هندوستان نیز هنگامی که دستور زبان میزان فارسی در ۱۱۶۵ هجری ، مجمع القوانین زبان فارسی ، کتاب دستور قواعد زبان فارسی ویا جوهر الترکیب توسط منشی سیوارام پدید آمدند در آنها نیز همین ویژه گی های دستوری سبویه به دیده نگریسته شده اند.
به همینگونه در سده های ۱۳ و۱۴ هجری هنگامی که خود فارسی زبانان به نگارش دستور زبان فارسی پرداختند وعباسقلی فرزند میرزا محمد خان بارگوثی قواعد صرف ونحو زبان فارسی را در سال ۱۲۴۷ هجری نوشت ویا معلم الاطفال از اخوند احمد حسین زاده (تالیف ۱۲۹۷ هجری ) ویا نخستین کسی که واژه دستور را برای کتاب قواعد زبان فارسی اختیار کرد میرزا حبیب اصفهانی که دو کتاب دستور سخن ودبستان پارسی را در سالهای ۱۲۸۷ و۱۳۰۸ هجری در استانبول نوشت نیز از همین سبک وسیاق سبویه پیروی کرده اند.
در تمام دستور های زبان فارسی که در بالا بیان شد، تعریف کلی از ساخت زبان فارسی واصول وقواعد آن ارایه نمی کنند. زیرا زبان فارسی از خانواده زبانهای هندو اروپایی است ونباید قواعد وقوانین زبان تازی یا عربی بران تطبیق شود. از همینرو تعریف وبیان نادرست وناکامل از زبان می دهند. کاربرد اصطلاحات نا مناسب در دستور های سنتی وعنعنوی کاربرد اصطلاح های نابجای تازی یا عربی که مناسب دستور زبان فارسی نیست ، چون: اسم ، فعل ، فاعل ،حال ، مفعول ، حروف وغیره ویا حالت های برای اسم ارایه کرده اند ، مانند: حالت فاعلی ، حالت مفعولی ، ، حالت اضافی وغیره ویکی هم کاربرد نام « ی» معروف ویای مجهول است.
همچنان دستور زبان نویس های عنعنوی به این باور بودند ، که دستور های آنها ابدی ودایمی اند واز تحول وتغییر زبان جلوگیری می کردند وبه تحول زبان رویکرد نمی داشتند. در اغلب دستور های زبان قدیم رویکرد به زبان نوشتاری شده است وبه زبان گفتاری توجه ی نکرده اند ، وهر شکلی که به قواعد زبان شان سازگاری نداشته باشد، نادرست می انگاشتند. اغلب آنها تجویز می دهند وقواعدی وضع می کنند، که گویا با به دیده داشتن آنها مردم از خطا ولغزش باز می مانند، یعنی بجای اینکه بگویند ساخت زبان را باید پژوهید وتوانایی های زبان را دریافت ، اساس ونهاد کار را بر امر ونهی می گذارند وبه این باور اند ، که دستور زبان قواعد درست گفتن ودرست نوشتن را می آموزاند. در حالی که کسانی که دستور زبان را هم نمی دانند ، در زنده گی روزمره خود درست سخن می زنند وهم درست می نویسند.نقص دیگر دستور زبانهای عنعنوی مسایل تاریخی وهمزمانی زبان را در هم می آمیختند، برای زبان امروزین از زبان شعر ونثر قدیم مثال می آوردند، غافل از آنکه ، زبان امروز نه زبان شعر است ونه زبان نثر قدیم. دیگر از نارسایی های دستور زبانها بر راه وروش تازی و پیشینه تحمیل قواعد زبانهای دیگر بر زبان فارسی است . مانند: تحمیل تنوین ، جمع های تازی یا عربی بر زبان فارسی ، ویا نحویان بصری فعل را مشتق از مصدر دانستند وباور دارند که در زبان فارسی مصدر وجود دارد. وواژه های که به تن ودن پایان شده باشد ، مصدر اند ، این مساله سزاوار اندیشیدن است ، چه آنچه را که سنتی ها مصدر می نامند ، خود مشتق اند ، نه محل صدور افعال ، یعنی اصل صدور فعل ها واشتقاق سایر کلمه ها نمی باشند اکنون ثابت شده است ، که افعال در زبا فارسی دو ریشه دارند، شماره یک وشماره دوم .
چون دستور زبان مطالعه دانشی ومنظم زبان است ، از همینرو دستورنویسان معاصر به بررسی دستور زبان با ویژه گی های خانواده گی آنها پرداخته اند ، که این گفتمان از این دریچه به دور است ودر آینده به آن پرداخته خواهد شد.
پیش از آنکه به شناسایی واک یا واژ « ی» در زبان فارسی بپردازیم ، نخست بنگریم که آوا شناسی چیست ؟
اوا شناسی یک بخش مهم زبان شناسی تشریحی است ، که به پژوهش وفرو کاوی هر گونه آوازی که از دهن انسانها پدیدار می گردد، می پردازد. از اینرو آوا شناسی شامل اصوات سخن یا فونیم شناسی است ، که به مطالعه وبازشناسی آواز های می پردازد ، که دارای کاربرد ونقشی ویژه در زبان انسانها باشد و با کاربرد آنها معنای مورفیم ها وواژه ها از یکدیگر تمایز یابند. این نشانه ها به وسیله ای دهان ودیگر اندامها تولید می شوند وبا نمایش شکل ها ارایه می گردند. در این دانش از اصطلاح های (Phone و Saund )استفاده می شود. در مطالعه زبانشناسی اواز ها را به نام «فونیم یا Phonemic system » یا «واج ، واژ » ویا دانش صوت سخن می دانند ودانش پژوهش آوا های زبان مشخص را «فونولوژی » یا «فونیم شناسی » ویا « واک شناسی » می نامند.
اگر به شناسایی یا تعریف زبان از دید دانشمندان امروزی رویکرد نماییم ، در می یابیم ، که زبان : عبارت از سیستم اوا ها و نشانه های پذیرفته وپیمانی فراگیری همبودگاهی است ،که گوینده گان یک جامعه زبانی آن را به منظور دانستن وسخن گفتن به کار می برند.
ویا در تعریفی دیگر: زبان بازتاب خرد ادمیست ، که به وسیله گفتار ونوشتار با کاربرد نظام واژی پذیرفته شده بازتاب می یابد.
زبان در واقع دارای نظام آتی می باشد:
برای شناخت زبان به دستور ویا دانش شناخت زبان نیاز است ، که آن را دستور زبان می نامند.
دستور زبان در حقیقت به چهار بخش نهادین ویا اساسی می پردازد.
یکم: نظام ساختار فونولوژیکی یا آوایی یا Phonemic system.
دوم : نطام ساختار مورفولوژیکی ، یا صرفی زبان یا Morphemic System
سوم: نظام ساختار سنتکس یا نحوی یا علم نحو Syntactic System
چهارم : نظام ساختمان معنایی یا سمانتیک یا دانش زیبا شناسی فراز ها یا جملات یاSemantic System
بر بنیاد زبانشناسی امروزین ، در دنیا هیچ زبانی بهتر ویا بد تر وجود ندارد ، از ابتدایی ترین زبان همبودگاهی افریقایان تا زبان امروزی انگلیسی همه از ساختار ومناسبات ویژه وخاصی برخوردارند ، که با آنها می توان افهام وتفهیم کرد.
دستور زبان مطالعه ای علمی ، شعوری ومنظم زبان بطور آگاهانه است.
ایدون می پردازیم به نقش واژ یا واک ویا حرف «ی» در زبان فارسی با به دیده داشتن دانش جدید آوا شناسی:
اگر با کمی ژرف به حرف یا واگ «ی» در زبان فارسی بنگریم . در می یابیم ، که این واک هنگام ادا از جایگاه های گوناگون پیدایش آواز می گذرد. ودر واژه ها یا لغت ها بازتاب می گردد.
واژ « ی» حرف یا نشانه واژ سی ودوم یا آخرین حرف الفبای زبان فارسی وحرف بیست وهشتم از الفبای تازی یا عربی وواژ دهم از حروف ابجدی است ، در حساب « جمل» آن را رده گیرند. نام آن « ی» است ودر خط به صورت های زیر نوشته می شود: « ی» در نخست واژه ها به گونه ای « یار» «یوغ» «یقین» در میانه مانند:« امین» «سیر» نوعی از ترکاری «شیر» حیوان درنده ، «سیار» « تیار » ودر پایان واژه ها به گونه ای جدا گانه مانند: «خدای » به گونه ای پیوسته مانند: خالی ، سیالی مسلمانی .
این نشانه ها در تازی یا عربی وفارسی علاوه بر اینکه واژ صامت «ی» است نماینده مصوت «ی» هم است با انکه این دو «ی» از نظر زبانشناسی دو واژ جداگانه اند در تازی وفارسی به پیروی از دستور زبانهای ناقص پیشین یک حرف بشمار می ایند.
شکل اوستایی واژ «ی» yat در فارسی باستان hya hyä در پازند حرف موصول ya است (فرهنگ ریشه شناسی فارسی پاول هورن وهاینریش هوبشمان برگردان دکتر جلال خالقی مطلق ناشر مهر افروز رویه ۴۳۷)
یای معروف : چی معنی ؟ معروف ، اسم مفعول (عرف) است که در زبان فارسی یعنی شناخته شده معنی می دهد (نویسنده). خلاف منکر ( منتهی الارب) (انندراج )( ناظم الاطبا) شناخته شده وشهرت یافته ونامور ، مشهور (اقرب الموارد) سرشناس نامبردار ، بلند آوازه چنانی که عنصری گوید:
چگونه گیرد پنجاه قلعه ی معروف + یکی سفر کند در نواحی لوهر ویا از تاریخ بیهقی ( چاپ ادیب رویه ۱۸۱ ): «اما حدیث قرمطی به از این باید که وی را بازداشتند بدین تهمت نه مرا واین معروف است .» ویا از ناصر خسرو: پیمانه این چرخ را همه نام است + معروف به امروزی ودی وفردا . ویا در یک بیت دیگری از همین شاعر : گر زی تو قول ترسا مجهول است + معروف نیست قول تو زی ترسا .
آیا این واژ «ی» شناخته شده است ؟ ودیگر «ی» ها ویا واژ ها ناشناخته ؟
یا« یای »مجهول : به چی معنی ؟ مجهول در زبان تازی به معنی یا چم جهل است یعنی یای که جهل شده وناشناخته است(نویسنده) مجهول در لغت هر شی نامعلوم را گویند( کشاف اصطلاحات فنون ) نادانسته (غیاث اللغات وانندراج) نت معلوم ونادانسته شده (ناظم الاطبآ ) ونمونه های از آن : از کلیله دمنه بهرامشاهی ): «چه هرچه بر عمیا در راه مجهول رود … هر چند بیشتر رود به گمراهی نزدیکتر باشد»، ویا سعدی سروده است : اگر بواب وسرهنگان زدرگه هم برانندت + از آن بهتر که در پهلوی مجهولی نشانندت . واز آن ترکیب های آتی ساخته شده اند: مجهول الحال ، مجهول المکان ، مجهول المولف ، مجهول مطلق ، مگر می شود ، یا را نشناخت؟ چه بی معنی وبی مفهوم !
اگر با کمی ژرف به حرف یا واگ «ی» در زبان فارسی بپردازیم . در می یابیم ، که این واک هنگام ادا از جایگاه های گوناگون پیدایش آواز می گذرد. ودر واژه ها یا لغت ها به کار می رود.
از اینرو بهتر است تا واژ «ی» را در زبان فارسی بازنگری کنیم وبر بنیاد پیدایش آواز آن نامگذاری کنیم ، از دید این قلم حرف «ی» در زبان فارسی با درنظرداشت ساختار «ي» در زبانهای اوستایی وپهلوی چنین تصنیف ونامگذاری شوند بهتر می شود، واگر هم طرف پسند استادان بزرگ زبان فارسی قرار نگیرد، بهتر است تا این نامگذاری ها وتقسیم بندی ها گسترش داده شوند وبا نامهای که ویژه گی این واژ یا واک را بیان بدارد، نامگذاری شوند. از دید این قلم می توان واژ «ی» زبان فارسی را با در نظرداشت این واژ در زبانهای اروپایی واندامهای پیدایش آواز چنین نامگذاری وتقسیمبندی کرد:
یکم: « ی» پایه: در واژه های « یار»، «دیار» ، گیاه ، یما، یک ، سایه وغیره که در حقیقت «ی» پایه شمرده می شود وجایگاه پیدایش آواز آن صدا از میانه زبان می گذرد وبه گونه ای سایشی بیرون می شود در این حالت نوک زبان در زیر دندانهای پیشروی سفت می شود آواز یا صدا بیرون می شود. از نگاه آوا شناسی «ی» پایه یا اصلی ترکیبی از دو آواز است که در فونولوژی آن را واکه ای مرکب یا دفتنگ می گویند که شکل فونولوژیکی آن «Yä» است .
دوم: « ی» کشیده : در واژه های شیر ( نوشیدنی) ، سیر ، وزیر وغیره شکل فونولوژیکی آن «ie» است ، جایگاه پیداش آن در دهن ، سایشی است آواز از چاک نای می گذرد ودر میانه زبان در حالی که زبان ، در زیر دندانهای پیشروی چسپیده است ولب ها مانند خندیدن به دو سوی کشیده می شوند. پدیدار می گردد.
سوم: « ی» یای کوتاه : در واژه های ستیغ ، دریغ ، شیر( حیوان درنده پادشاه جنگل) . گریز ، وغیره وشکل فونولوژیکی آن «e» وگاهی «ee» می باشد. جایگاه پیدایش آن آواز بدون بندش از چاکنای بیرون ، زبان در حالت عادی قرار می گیرد واز دندانهای پیشروی به دور گذاشته می شود.ودهن ولبان مانند نیمه تبسم قرار می گیرند.
چهارم « ی» بلند : در واژه های می ( باده یا همان شراب عربی ) . کی ) چه وقت ( در برابر پرسش مانند کی می آیید وکی می روید.)، رای ( به معنی دادن رای در انتخابات ) طی ( طی طریق ) سیل ( به معنی دیدن در زبان گفتاری مردم افغانستان ) فیر ( انداخت کردن وامواژه انگلیسی از طریق هندوستان در زبان گفتاری مردم افغانستان ) ، پیدا ، کیهان وغیره و شکل نوشتاری فونولوژیکی آن نیز از به گونه واکه مرکب یا دفتنگ بوده وچنین است «ai» جایگاه پیدایش آن در دهن آواز از چاک نای می گذرد وبدون بندش در دهن بیرون می شود. وضع لبان باز ومانند خندیدن است در حقیقت این واک یا واژ با صدا است .
پنجم:« ی» دراز :در واژه های پای ، خدای ، گدای ، این واژ یا حرف نیز به گونه مرکب بوده ودر حقیقت از دو آواز ساخته شده است وشکل نوشتاری فونولوژیکی آن چنین است :«ay» گونه ای پبدایش آن آواز با کمی بندش از بیخ زبان گذشته ولبان مانند حرف (O) بازتر ساخته می شود .
این بود دیدگاه این قلم در مورد واژ یا حرف «ی» که پیشکش شد، آرزومند است تا مورد تآیید استادان دستور زبان وآوا شناسی قرار بگیرد.
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۲۰۸
خـانـه یی کنـار دریاچــه
نیـلاب مـوج سـلام
پیتر فوکس ، هنرمند چهل و پنج ساله، آهنگ سرایی را در گونه های موسیقی « رگی » و « هیپ هاپ » تجربه نموده است. آهنگ « خانه یی کنار دریاچه » یکی از شگردهای « رگی » اوست. چاشنی تصنیف، طنزگونه است. از رویای یک مرد جوان می گوید و زن را در دو قالب دلخواه مرد ارایه می نماید. این دو نقش متفاوت زن حتا برای شماری از مردان اروپایی دوستداشتنی است: موفق، ثروتمند، شیک پوش و زیبا. همزمان آشپز و مادر خوب و خوش سلیقه. اگر زن دارای تمامی این برجسته گی ها نباشد یا برای مرد داشتن چنین زنی میسر نگردد، پس مرد در صورت امکان، کنار زنش، یک معشوقه برمی گزیند. گیریم زن تمامی این برازنده گی ها را دارد، مرد راه گمک می شود و نیز با چنین حالتی به مشکل جور می آید. یعنی درهرصورت برای خود دشواری می تراشد. چون خلاف چشمداشتش است. زیرا مردان و در کل آدمان تابوها را دوست دارند. آدمان دوست دارند، تابوها را برای خودشان بشکناند و آنها را برای دیگران همچنان ممنوع بگذارند.
از غلط بودن و جنبه های غیرمورالی و ضربه شخصیتی پرورش روابط ناسالم که بگذریم تمنای داشتن چندین زنی و به عمل پوشی آن، چیز نو در جامعه اروپا نیست. یعنی این تنها ویژه جوامع اسلامی و شرقی نبوده است.
نیز زنان اروپایی تصوراتی ازاین دست دارند و تمناهای درونی شان را پرورده اند. می توان ادعا نمود که فانتزی سازی تنها به مردان برنمیگردد. به گونه نمونه، شماری از زنان چندین مرد را همزمان دوست داشته اند. یا ترکیبی از چندین مرد دلخواه را در قالب یک مرد در خیال های شان بافته اند. مردی را به خاطر موقعیت اجتماعی، موفقیت و ثروت اش، دیگری را به سبب کرکترش یکی دیگر را برای برآوردن نیازهای جنسی پسندیده اند.
واما تصویر آینده از زبان پیتر فوکس در این آهنگ دو بعد دارد: یکی سمت خودخواهانه آن است که ایگوی مرد را به زبان ساده بیان می کند ؛ و دیگر نگاره شادمان کننده و آشتی آمیزش است. نیز آوردن سمبولیک نام ترکیبی « برگ های درخت نارنج » چیز قشنگی است.
او خواب خانه کنار دریاچه را می بیند. می خواهد تجربه هایش را بکند. سرزمین های ناآشنا را گشت بزند. شیفته زنان شود. ولی در فرجام به خانه و کاشانه اش بازگردد. نزد زن و بچه اش. وقتی گوش هایش ناشنوا و ریشش سپید می شوند، می خواهد بازی نواسه هایش را بپاید. و سرانجام در زادگاهش به خاک سپرده شود.
تصنیف آهنگ « خانه کنار دریاچه » از پیتر فوکس
برگردان از المانی به فارسی دری: نیلاب موج سلام
خانه یی کنار دریاچه
این جا به دنیا آمده ام و خیابان ها را میروم
چهره ها را میشناسم، هر خانه و هر دکان را
نام هر کبوتر را می دانم، باید از این جا بروم
شانس خوب برایم تمنا کنید، چشم بر راه یک زن شیک با موتر تیزرفتار استم
آفتاب چشمم را می زند، همه چیز به عقب رفته می رود
و دنیای پشت سرم، آرام آرام خورد می شود
اما جهان پیش رو، برای من جورشده است
می دانم که او (زن ) چشم برراهم است و من با خود می گیرمش
روز جانبدار من است و نسیمی که از عقب می وزد، با من است
زنان ِ کورَس خوان، در حاشیه خیابان برای من می خوانند
به عقب تکیه می زنم و به آبی شفاف می بینم
چشمهایم را می بندم و مستقیم می روم:
و در آخر خیابان خانه یی کنار دریاچه است
برگ های درخت نارنج سرراه افتاده اند
بیست فرزند دارم، زنم زیباست
همه به دیدنم می آیند هرگز نیاز به بیرون رفتن ندارم
من سرزمین نو با جاده های ناآشنا را می پالم
صورت های بیگانه یی که نامم را نمی دانند
همه چیز را بردن، در بازی قطعه های آهنی
همه چیز را باختن، خدا یک چنگک کژ و محکم دارد
من گنج را از برف و ریگ بیرون می آورم
و زنان عقلم را می ربایند
اما باری، خوشبختی به من روی می آورد
و من با دو خورجین پراز طلا برمی گردم
و پرنده گان و خویشاوندان قدیمی را مهمان می کنم
و همه از خوشی زیاد به گریستن می آغازند
کباب می کنیم، مادران (زنان ) می پزند و ما شراب می نوشیم
و یک هفته هر شب جشن برپا میسازیم
و مهتاب، روشن بر خانه کنار دریاچه ام می تابد
برگ های درخت نارنج سر راه افتاده اند
بیست فرزند دارم، زنم زیباست
همه به دیدنم می آیند، هرگز نیاز به بیرون رفتن ندارم
و در آخر خیابان خانه یی کنار دریاچه است
برگ های نارنجی و قهوه یی سر راه افتاده اند
بیست فرزند دارم، زنم زیباست
همه به دیدنم می آیند، هرگز نیاز به بیرون رفتن ندارم
این جا تولد شده ام، این جا به خاکم می سپارند
گوش های ناشنوا دارم ریش سپید و در باغچه نشسته ام
۱۰۰ نواسه ام در چمن، کرکت بازی می کنند
وقتی این همه را می بینم، بیش از این نمی توانم منتظر بمانم.
HAUS AM SEE SONGTEXT
VON PETER FOX
Hier bin ich gebor'n und laufe durch die Straßen
Kenn' die Gesichter, jedes Haus und jeden Laden.
Ich muss mal weg, kenn jede Taube hier beim Namen.
Daumen raus, ich warte auf 'ne schicke Frau mit schnellem Wagen.
Die Sonne blendet, alles fliegt vorbei.
Und die Welt hinter mir wird langsam klein.
Doch die Welt vor mir ist für mich gemacht!
Ich weiß, sie wartet und ich hol sie ab!
Ich hab den Tag auf meiner Seite, ich hab Rückenwind!
Ein Frauenchor am Straßenrand, der für mich singt!
Ich lehne mich zurück und guck ins tiefe Blau
schließ' die Augen und lauf einfach geradeaus.
Und am Ende der Straße steht ein Haus am See.
Orangenbaumblätter liegen auf dem Weg.
Ich hab 20 Kinder, meine Frau ist schön.
Alle komm'n vorbei, ich brauch nie rauszugehen.
Ich suche neues Land mit unbekannten Straßen
Fremde Gesichter und keiner kennt mein'n Namen!
Alles gewinnen beim Spiel mit gezinkten Karten.
Alles verlieren, Gott hat einen harten linken Haken.
Ich grabe Schätze aus im Schnee und Sand
Und Frauen rauben mir jeden Verstand!
Doch irgendwann werd ich vom Glück verfolgt
Und komm zurück mit beiden Taschen voll Gold.
Ich lad' die alten Vögel und Verwandten ein.
Und alle fang'n vor Freude an zu wein'n.
Wir grillen, die Mamas kochen und wir saufen Schnaps.
Und feiern eine Woche jede Nacht.
Und der Mond scheint hell auf mein Haus am See.
Orangenbaumblätter liegen auf dem Weg.
Ich hab 20 Kinder, meine Frau ist schön.
Alle komm'n vorbei, ich brauch nie rauszugehen.
Und am Ende der Straße steht ein Haus am See.
Orangen-braune Blätter liegen auf dem Weg.
Ich hab 20 Kinder, meine Frau ist schön.
Alle komm'n vorbei, ich brauch nie rauszugehen.
Hier bin ich gebor'n, hier werd ich begraben.
Hab taube Ohr'n, 'nen weißen Bart und sitz im Garten.
Meine 100 Enkel spielen Cricket auf'm Rasen.
Wenn ich so daran denke, kann ich's eigentlich kaum erwarten
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۸۰۸
سه گزیده ای طنزازدکترحمیدالله مفید
تیرنخست:
فصل وباب
سفیر جمهوری اسلامی افغانستان ، سکرتر اداری سفارت را بدون ریسمان وکارد احضار و در حالی که بالایش دندان خایی می کرد چنین گفت:
او سکرترک مالی واداری ! تو چطور جرآت می کنی که حواله سامان آرایش ، عطر ، سنتراج ، مژه قات ، لبسرین ولباس های مره تیر نکنی؟
سکرتر اداری که از لاغری پطلونش می افتاد وهر دقیقه آن را بالا می کرد ، وزبانکش هم کمی می لنگید ، نفس زنان گفت :
سهسهسه فیره صاحب ! می چی کاره که تیر نکنم ، وزارت مالیه پرسیده که از کدام فصل وباب حواله را اجرآ کنیم ؟
سف سف ، سف فیره صاحب ! مه هم کدام فصل وباب برای این حواله نیافتم. شما بگوین که مه چی کنم؟
سفیر جمهوری اسلامی افغانستان در حالی که لبان پر گوشت وروی کلچه پنیر مانندش را در آیینه می دید واز دیدن آن من من گوشت می گرفت به سکرتر اداری سفارت گفت:
فصل وباب؟
او احمق فصل آن را چهار فصل نوشته کو یعنی لباس های بهاری ، چپلی بهاری ، عطر ومژه قات ، سنتراج ، سینه بند چار فصل ، بوت ها ، بالاپوش خزانی وزمستانی و باب ش را هم بنویس باب دل سفیره صاحب . فامیدی احمق جان !
سکرتر اداری که از شنیدن این پاسخ سفیره تالاق پر مویش خارید، دانست که دو عدد شاخ در کله مبارکش در حال برآمدن است، از خاریدن آن صرفنظر کرد وگفت:
سف سف سف سفیره صاحب ! اگر مه اینچنین بنویسم ، آن را وزارت مالیه تیر نمی کند.
سفیر جمهوری اسلامی افغانستان گفت:
وزیر مالیه هزار ها شتر بار را با ملیون ها دالر مکاتب خیالی ، ملیون ها دالر ساختمانهای خیالی ، ملیون ها دالر پروژه ها وپل های خیالی را در نیفه اش تیر کرد ، اجازه نمی دهد ، تا ما همین چند قلم محدود را در سینه بند خود تیر کنیم؟
برای وزیر مالیه بنویس ، که اگر در اینمورد سخت گیری کند ، باز سخت گیرد زمانه بر مردمان سختگیر. باز همین مه خات بودم وباز همان شورای ملی ، اگر شفتر هایش را بیرون نکشم باز نام مه روی کلچه پنیری نخواهد بود؟
تیر دوم:
شعر طنزی
کاش
کاش می دیدی که این ها از ملت جان می کشند
تا که دست یابند به قدرت باز تنبان می کشند
می زنند با توبره وطبراق به روی وطن کاش می دیدی که این ها جان انسان می کشند با ایمانی گشته است بازیچه ای افکار شان کاش می دیدی که این ها باد ایمان می کشند . گه گفتند: می کنیم این خطه را قانونی تر
سري هر آنچه که گفتند ،خط بطلان می کشند. وعده ها را پشت سر کردند با چال وفریب از میان چاه خیانت آب باران می کشند. گُم گردد راه عدل تا پای قوم آید میان بهر جنگ های تباری توپ وهاوان می کشند می کشند نسوار و چرس زور را در یک نفس بهر خشنودی کری (ال - ام ) فراوان می کشند.
تیر سوم:
فشار درونی
در ارگ ریاست جمهوری وزیران ووکیلان کشور دعوت شده بودند ، تا افطاری ۲۷ ماه مبارک رمضان را در ظاهر با هم افطار کنند ودر باطن با یکدیگر خود جور بیایند.
پیش از افطار به اصطلاح کسی چلُل نمی کرد ، شاید به خاطر اینکه در کله مبارک شان چیزی برای گفتن نداشتند ویا اینکه بوی دهن شان کسی را ازیت نکند.
هنگام افطار که حمله گرسنگان وتشنگان شروع شد، هر کی هر قدر توانست در بانک معده خود ذخیره کرد.
سیف معده ها از نوت های انواع خوره ها یا طعام ها پر شده بود.
پس از نیاییش ونماز ، گفت وشنود ها آغاز شد. وپس از آن نوبت نماز تراویح رسید ودر پایان یکی از دیگر خدا حافظی کردند و به اصطلاح : یک قران دارم چی بخرم؟ نخود !هر کی برود خانه خود .
وزیر صاحب که ماشین دیزلی معده اش توان هضم کردن ، انواع خوره ها ویا طعام ها را نداشت، شروع کرد به بالا فیر کردن، وزیر دید که معده اش با اوضاع سیاسی خوره ها یا طعام ها سازش نمی کند. از زینه ها ارگ به سرعت پایین شد وبرای بازدهی عواید نا خالص ونا خوانده استفراغ جای می پالید و برای اینکه بینی گک کوتاه ونیم دلملش بریده نشود ، به طرف درخت های باغ مسیر ایدیولوژیکی وسیاسی اش را تغییر داد. ودر پشت یک دختر شنگ دور از دید دیگران سنگر گرفت وزور های وزیری اش را زد.
در همین هنگام وکیل صاحب بخش دفاعی پارلمان ، که اینک در برابر حملات تازشی معده اش ، که در آن دوغ شب مانده با راکت ودهشکه بجان معده اش افتاده بودند ، تاب مقاومت نیاورد ، در نخست ، فکر می کرد ، که شاید . یک دوباد خالی باشد، مگر همین که جای برای تخلیه یافت، وایزار بند نازنین ودلنشینش را که پوپک افتخارات سیاسی آن بود باز کرد ، انداخت پیاپی با اواز های رنگین وسنگی آغاز شد.
در یکسوی درخت وزیر صاحب ودر سوی دیگر درخت وکیل صاحب آخرین زور های شان را می زدند ، یکی مانند دهشکه از بالا به پایین فایر می کرد ودیگری مانند توپ بی پسلگد مجاهدین از پایین به سوی بالا انداخت می نمود. یکی استفراغ می نمود ودیگری شکمرو شده بود.
آنها آنقدر مصروف بودند وهوش وگوش شان به سوی فشار داخلی بود ، که از یکدیگر غافل شده بودند.
پس از آنکه فشار داخلی معده های شان کمی کاهش یافت، متوجه شدند ، که غیر خود شان اواز دیگری نیز از پهلوی شان شنیده می شود. هردو آهسته ، آهسته سر های مبارک سیاسی واجتماعی شان را به سوی دیگری دور دادند. در تاریکی لنگی های مبارک سیاسی شان با هم برخورد کردند. هردو از یکدیگر ترسیدند و به شتاب سر های شان را برگشتاندند. چون وکیل ووزیر در کشور ما همیشه ماجرا جویان اند. دوباره مانند دزد نابلد ، برای اینکه تشخیص بدهند ، اینجا کی است وچرا زور می زند. سوی هم نگریستند ، بلی ! افشآ شد، وزیر صاحب دفاع ملی برای دفاع از بی آبرویی اش ووکیل بخش دفاعی پارلمان به منظور تحلیل حالت دفاعی معده اش دور از چشم مردم مصروف تخلیه بودند. آنها با هم آنقدر در تماس بودند ، که در تاریکی شب ماه مبارک رمضان نیز یکدیگر را شناختند،
وزیر از اینکه وکیل را در حالت بویناک سیاسی وفرهنگی یافته بود ، کمی شیرک شد وبه اصطلاح اسناد موثق برای سر افگندگی اش بدست آورد.
وکیل نیز که در رندی وزرنگی کمتر از وزیر نبود ، بدون چون وچرا گفت : وزیر صاحب نی که خوردنی ها را بالا آوردین و آنها را در ارگ در زیر درخت شنگ شگفتین ؟
وزیر دید که وکیل رندی کرد واو را زیر گرفت ، گفت : هان والله وکیل صاحب ، از ما خو استفراغ است ، مگر شما در ارگ جمهوری اسلامی افغانستان خوب گل افشانی کردین ، بویش فکر می کنم ، که امشب رییس جمهور را به خواب نخواهد گذاشت؟
وکیل نیز که مفت و کلذی به پارلمان راه نیافته بود زرنگتر از آن بود ، که نتواند یک وزیر را به دادگاه پشت درخت ارگ بکشاند . برای وزیر گفت : وزیر صاحب مه فکر می کنم ، که بوی استفراغ شما هم کم از بوی دل آزار من نیست. شما هم در برابر بادی گارد ها وموتر وانان تان ودر برابر چشمان یک وکیل پارلمان در ارگ جمهورس اسلامی افغانستان شگفتین ومرداری کردین این کار شما نیز ناصواب ودور از اخلاق وزارت است.
یکی بالای دیگر می تاختند ، وکیل در حالی که تلاش می کرد، تا با شال سر شانه اش ، که در حالات بد به دردش می خورد ، خود را پاک کند ، وبند ایزار بی فرمانش را زیر فرمان آورد ، همزمان در پی دفاع از کمیسیون مرداری اش بود. وزیر نیز ، با پاک کردن دهن استفراغ پُرش با شمله پر افتخار لنگی اش می خواست برای نسل افغانان افتخار بیافریند. وکارش را زودتر پایان بدهد . همینکه هردو از شر اشرار فشار داخلی معده های شان فارغ التحصیل شدند، سوی یکدیگر نگریستند.وبا هم دست دادند .
وزیر مصلحت را به آن یافت تا با وکیل صاحب از در مسامحه پیش آید. به وکیل که اکنون او هم به خاطر اینکه راز ریخ زدنش بر ملا شده بود ودر دل به مصالحه وسازش راضی بود پیشنهاد کرد وگفت : وکیل صاحب شتر دیدی ندیدی ، من چیزی ندیدم ، شما چی؟
وکیل نیز که این مصلحت را از خدا می خواست ، به مصلحت تن در داد وگفت: بلی وزیر صاحب : ما هم وزیر دیدیم ندیدیم.
هردو در حالی که بوی گند تاریخی از خود بجا گذاشتند ، به سوی موتر های شان در حالی که دل های شان را بالای تاریخ خالی کرده بودند. روان شدند.
راننده وکیل که آدم گرم وسرد دیده وروزگار را تول ترازو کرده بود. جریان این دیالوگ ها را از نزدیک دید وشنید.
باخود گفت: این وزیر واین وکیل که با همه مرداری های شان با هم توافق ومصالحه کردند، چرا دولت وطالبان که هردو از این ها بدتر مرداری می کنند با هم توافق نمی کنند.
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۳ /۱۶ ـ ۰۴۰۸
کارتون های تازه سیاسی
( برگرفته از منایع المانی )
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۵ /۱۶ ـ ۰۴۰۸
ډمو کراسی
دا څـــه ډمـــوکراسی ده چـــــی لاســونه دی تړلی دی
حیران، حیران یی ګوری خلک په سرو وینو لړلی دی
دا څنګه آزادی ده چی دی واک دبل په لاس کی وی
نیم اولس ټپی شی، نیمایی نـور وژلـی دی
اوس چغه دملت خو تر آسمانه پوری جګه ده
دا مال او ځمکه یی پریږده، ډیر سرونه یی بایللی دی
راجوړیی دجنـت په نوم دوزخ پر خلــګو ومنه
تنکی تنکی ځوانان یی په سره اور کی را سیځلی دی
یو څو رهزن او غلو ته یی القا ب د چوپانی ورکړ
یو څو جاهل، قاتل یی د« رمو» پاسبان ټاکلی دی
بیایی ډک کړلوله زهرو څخه زمونږدهیلو جام په زور
د فکر خاوندان یی له خپل ملک ځنی شړلی دی
نن غواړی چی باور دخلکو سست کړی پر یواوبل باندی
یو څو خاین بچی یی همدی کار ته ګمارلی دی
نو ای «بهیـن» بس کــړه د دنیــا دستور همداسی دی
متل دی چی: « د زور اوبه همیش په جګه تللی دی»