برگ افشان !
تیـره ابـری مهـرگانی فکر باران میکند
بـاد شهـرو جاده هارا برگ افشان میکند
خیمۀ رنگیــن گـردون بـاز ایستاده به پا
لشکرزر،حــرمتی از شاه بستان میکنــد
انجمن باجامه های زردوسرخ وسبزگون
بــاغ را بــالـنـده وزیبــای دوران میکـنـد
تک تک هرشاخه دردامان رنگین خزان
گوئیا هــریـک بهــاری را نمـایـان میکند
نرم نرمک میرسد فصل زمستان وخنک
فکـررفتن را به سر گل، ازگلستان میکند
مــرغکــی افســردۀ انــدر میــان آشیــان
هــرنفس انــدیشـۀ ازوهم طـوفـان میکنـد
زنــدگی را نیسـت آسـایـش مـدامـا درقفـا
راه نـاهمـوارآن، گـاه پـای لنگـان میکـنـد
لــرزه بــرانــدام افـتـد از جفـاکـاری دهــر
گــرنسازد عـالمی را سخت ویـران میکند
تـا"عزیزه" کـاروان زنــده گـی منـزل زنــد
مهـربـانی کـن کـه دنیـا را شگوفـان میکـند
(عزیزه عنایت )
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۶ ـ ۱۵۱۰