ما و طالب ها : اختلاف در ارزش ها


فاضله امیرـ محسن زاده

درادامه جفا و ستم برزنان افغان چند ماه پیش تر درهرات سه زن  را به حکم ملای محل با درنده خویی درحالی تیر باران کردند که « مردم »  شاهد این نمایش نفرت انگیز بوده و حتا پس از مراسم  کشتار از سر « خوشی»  و « رضایت » به رقص و پایکوبی  پرداختند.

ازهرات و آنهم ازدانشگاه آن شهر شنیدم که :«  رعایت حجاب در دانشگاه هرات الزامی شد !» و مسوولان این  دانشگاه اعلام کردند که  : « از این پس حضور دختران در دانشگاه باید همراه با حجاب باشد » و در« غیر آن  دانشجو اخراج خواهد شد.»

دانشجویان دانشگاه کابل می گویند که :

« ازشهروند كابل اگر سوال شود مكان امن برای ارتباط های نامشروع كجاست ؟ دقیقا دانشگاه كابل را نشان خواهد داد... اگر وضعیت دخترهای كه در این دانشگاه درس می خوانند به سیستم غربی نمی بود و معیار های اسلامی را رعایت می كردند، هیچگاه دانشگاه کابل به عنوان بهترین موقعیت در خدمت عاشق بازان و فساد پیشه گان قرار نمی گرفت.»
و یا :
« وضعیت پوشش دختران و حتا پسران محصل در تضاد با ارزش های اسلامی و دینی است .» و اداره دانشگاه كابل ،مقامات بالایی حكومت افغانستان عامل ترویج بی حجابی و گسترش فرهنگ غربی درافغانستان می باشند.
درهمین مورد دختر دانشجو از پوهنتون  کابل می گوید که :«‌ ...برخی از دخترها بدون رعایت حجاب اسلامی وارد پوهنتون می شوند كه ازیک طرف دست به عمل غیراسلامی زده ؛ و از طرف دیگر بسیاری از جوانان با خدا را با اندام برآمده خود به بی راهه می كشاند.» (۱)

این است وضع مراکز آموزش و پرورش کشور، آنجایی که باید انسان های آزاداندیش ، تجدد طلب  و ترقی خواه پرورش ؛ و درآینده منحیث کارشناسان چرخ های حیات اجتماعی واقتصادی کشور را بگردانند ؛ آنهم در کابل و هرات !

وقتی این گفتآوردها و یافته های دردناک درهرات ، زادگاه مردان و زنان ترقی پسند و آزاد اندیش کشورکه روزگاری زن ادب دوست، هنرپرور، باوقار، خردمند، و باسیاست بنام مهدعلیا یا ملکه گوهرشاد بیگم  برسکان قدرت و فرمانروایی  آن تکیه داشته و از دجله تا مرز چین وبربخش بزرگ آسیای میانه حکم  دانش و پیشرفت می داد ؛ و از اعمار مراکز آموزش و پرورش و کار تجدد و  آبادانی  هیچگاهی دست نکشید  را شنیدم ؛ سخت دلگیر شده و دیدم که درهرات  طالبان نه ، بلکه حکومت  تحت حمایت  امریکا و به ظاهراً هوادارآزادی ، برابری و مدرنیزم  فرمان می راند و حاکمیت را دردست دارد.

و وقتی این دیدگاه شرم آورو برده منشانه  شماری از دانشجویان درپوهنتون کابل را خواندم ، پیشینه  مبارزات آزاد اندیشی، آزدایخواهی و تجدد طلبی دانشجویان مرد و زن این دانشگاه دربرابرم  پیدا شد که  با شهامت و دلیری برای بدست آوردن آزادی، حق رای ، دموکراسی  و برابری مبارزه و تلاش نموده ؛ و درگسترش فرهنگ  آزاداندیشی و پیشرفت کوشیدند.

برای من جست وجو درباره ریشه ، عملکرد و اثرات این طرزدید ناهنجار درافغانستان درخوراهمیت می باشد . بدون دانستن ریشه ها ومیکانیزم این دستگاه فکری نمی توان این « طرزدید طالبانی »  درمناطقی که هنوز زیرسلطه و فرمان طالبان نیست، را توضیح نمود.

ازنظرمن که با تدریس تاریخ و جامعه شناسی و آموزش بانوان سروکار داشتم ؛ آبشخوارفکری این دیدگاه که : « دانشگاه کابل به عنوان بهترین موقعیت در خدمت عاشق بازان و فساد پیشه گان ... » قراردارد ، تداعی همان دیدگاه های ۹۰ سال پیش تر درجریان فرمانراوایی حبیب اله بچه سقاو است که با به قدرت رسیدن اسکوال یا مکتب را « مرکز فحشا و فساد !» خوانده ، آموزش دختران و زنان را منع و خلاف شرع اعلام ؛ و وظیفه و مسوولیت زنان را زنده گی در چار چوب خانه ، فرزندآوری و تن دادن به خواهشات مردان خواند .

این دیدگاه یکبار دیگر درسال ۱۳۷۲ خورشیدی در «فتوای شرعی  دارالافتا * و المطالعات ستره محکمه دولت اسلامی افغانستان »  درجریان فرمانروایی برهان الدین ربانی تسجیل شد. در این فتوا از جمله گفته شد که  :«  برای زنان اسلام اسکول ومکتب ساختن و بیرون رفتن گله گله به مکاتب روا نیست ، اگر چه استاد آنها مسلمان باشد »؛ و فرمان داده شد که : « زن ها را از دفاتر بیرون رانده و مکاتب زنان ها را که درحقیقت مراکز زنا و فحشا است مسدود نمایند ».

سپس طالبان پرورده گان مدارس دیوبندی پاکستان ، و پیرواندیشه های مودودی و تهانوی و ...ادامه دهنده این طرزدید و وارث آن شدند. با آمدن امریکا و ناتو به افغانستان درسال  ۲۰۰۱ آنهایی که ازسوی امریکا  و به گفته  دیوبندی ها « جاهلیت نوین » به سکان قدرت و فرمانروایی نشانده شدند ، بر طرزتفکر و برخورد طالب ها نفرین ؛ و این طرزدید را بنام « فرهنگ طالبانی » به مسخره گرفتند.

اگر به دقت توجه نماییم  درونمایه همین سه دیدگاه ( سقاویی ، جهادی و طالبی ) در برابر زنان را :

ـ ممانعت و سنگ اندازی در برابر فراگیری علم  و رفتن زن ها به مکتب و دانشگاه،

 ـ نفی نظام آموزشی مدرن « اسکول » ،

ـ تنپوشی اجباری ،

ـ عدم اجازه به حضور زنان در اجتماع  بدون محرم شرعی ،

ـ بی حقی واقدامات ضد انسانی از نوع سنگسار ، دست و بینی وگوش بری و فروش زنان در بازار ها  ،

ـ واداشتن زن به تسلیمی  برده وار و خدمت به مردان ، فرزندآوری و تن دادن به خواهشات مردسالارانه و ... تشکیل میدهد .

به هیچ کس پوشیده نیست که درکنار نمونه های یاد شده درآغاز، همین طرزدید همه روزه از طریق وسایل ارتباط جمعی ، ملا ها ومبلغین تنخواه خور دولت ، آموزش در مدرسه های دیوبندی ـ طالبی درسراسر افغانستان ، تبلیغات علنی و غیرعلنی ملا و اخوندها  در منبرها و مساجد ، مکتب ها و موسسات تحصیلات عالی وابسته به تنظیم های جهادی و فتواهای انترنتی به پیمانه وسیع پخش و اشاعه می گردد.

آیا تصادفیست که سقاویی ها ، جهادی ها و طالب ها با وجود فاصله زمانی نزدیک به ۹ دهه عین چیزها را می خواهند و هر سه دارای عین طرزدید و شیوه برخورد در برابر زنان هستند؟

درسال های فعالیت و فرمانراوایی بچه سقاو درافغانستان جنبش تجدد طلبی و ترقی خواهی  مشروطیت وظایفی را در برابر خود قرار داد که با منافع ارتجاع و استعماربه خصوص استعمار انگریز ( انگلیس ) سازگاری نداشت. آنها  با اندوخته های استعماری به دین روکرده و از این طریق جنون زن ستیزی و زن آزاری را به یاری موسسات ، مدرسه ها و روحانیون دست پروده و خدمتگزار خود اشاعه و سازمان دادند.  چنانکه تاریخ کشورگواهست ؛  و تاریخ دان بی مانند عصر جدید علامه غلام محمد غبار با ذکر اسناد و حقایق بی شمار تاریخی نشان داد که  نیروهای رتجاعی دینی دست بدست با استعمارگران انگریزی که منافع و جایگاه شانرا درافغانستان از دست داده بودند مطابق برنامه های استعمار کهنه کار انگلیس به ارتجاع مذهبی  روآورده؛ و درسرنگونی حکومت  امانی و استقرار ارتجاع از هیچ اقدامی دریغ نورزیده ؛ زمینه سازسقوط حاکمیت ترقی خواه؛ و برگشتاندن اقدامات تجدد خواهانه بخاطرایجاد یک زنده گی مدرن و پیشرفته  درافغانستان گردیدند.

دولت تجدید طلب امانی که با توطیه ها و دسایس بی مانند انگریز توسط ملاهای دیوبندی و ارتجاع وابسته به انگلیس روبرو بود،  مبارزه با « ملاهای دیوبندی » را شروع  و با تبعید آنها به مناطق تحت فرمان انگلیس خواست برنامه های اصلاحی اش را از پیش ببرد.

چنانکه  روانشاد غبار دراثر بی مانند خود ، صفحه ۷۹۴ نوشت ؛ با سقوط دولت امانی به یاری انگلیسها ، ملا میرغلام به نماینده گی از دیوبندی ها  در اعتراض با برنامه های شاه امان الله نوشت :

« شاه فراری چرا به ملا ، خان وملک بی اعتنایی کرد ؟

چرا ملاهای تحصیل کرده مکتب  دیوبند هندوستان را به تبعید محکوم کرد؟

چرا معارف زنانه را در افغانستان اساس گذاشت ؟.... »

دراین جا تکیه بر« ملاهای تحصیل کرده مکتب  دیوبند هندوستان » است.

درنگ بر پیشینه این مدرسه ، دیدگاه رهبران و  زدوبندهای پیدا و پنهان شان با انگریز وسعودی ها  نشان می دهد که شاه ولی الله دهلوی رهبر فکری دیوبند ـ هند یکجا با عبدالوهاب بنیادگذار وهابیت ـ سعودی در مدینه ازعین آبشخورفکری تغدیه شد. مکتب و اندیشه سلفی « دیوبند » و یا  « دیوبندیزم »   ازسال های پیدایش و تاسیس کشور پاکستان در سیاست و زنده گی اجتماع  این کشور نقش تعین کننده داشته و ابوالاعلا مودودی با تاسیس حزب «جماعت اسلامی» با حکومت های مارشالایی نظامیان پاکستان همکار و همراه بود. و چنان که  اسلام پژوهان برجسته می گویند که اندیشه سیاسی مودودی از ابن تیمیه ومحمد‌ابن عبدالوهاب؛ واندیشه‌های سلفی به شدت تاثیر پذیرفته است.

 در این جا هدف مطالعه درباره پیوند « دیوبندیزم » و « وهابیزم » منحیث دو جریان همراه و همگون اسلام سیاسی در دو حوزه جداگانه نیست.

نباید نادیده گرفت که ایده جهاد و رشد اخوانیزم درافغانستان در دهه چهل خورشیدی با وام‌ گرفتن از اخوان‌المسلمین مصر و « دیوبندیزم » پاکستان درافغانستان رشد پیدا نموده؛ و طی سال های بعدی به خصوص پس از به قدرت رسانیدن مجاهدین در سال ۱۹۹۲ نقش مخربی را در حیات سیاسی و اجتماعی افغانستان بازی نموده و می نماید. درهمین سال ها نظام  واندیشه دیوبندی به نظام و اندیشه و برنامه سیاسی بنیادگرایان دینی در افغانستان تبدیل شده ؛ و با اتکا به شبکه های ایجاد شده  این ها تا امروز به صورت روزافزون برسرنوشت مردم حاکم ؛ و ازجمله  بر زنان کشور بدبختی ها و زیان های بی مانند را تحمیل نموده اند.

بدون شک و گمان مدارس دینی درافغانستان ، امروز به بستری خطرناکی برای کشور و به میدان  بزرگی برای جذب نیروهای افراطی و بنیاد گرا تبدیل شده است. امروز وابسته گان مسلح افراطی سلفی ازکشورهای آسیای میانه  نیز به پیمانه بزرگی دراین مدارس مصروف شست و شوی مغزی و آموزش اندیشه های سلفیزم و دیوبندیزم هستند. چنانکه وزارت معارف کشوربا خوشباوری و احتیاط  می گوید ؛ درحال حاضر حدود ۲۵۰ هزار دانش آموز افغان که ۱۵ هزار نفر آنها دختر هستند، در ۱۱۰۰ مدرسه دینی تحصیل می کنند.

موجودیت هزاران مدرسه دیوبندی درساحه حاکمیت دولت و مجاهدین ، مکاتب بی شمار « طالب آفرین » درمناطق زیرکنترول طالب ، داعش و القاعده ، دانشگاه های دولتی و خصوصی «دیوبند پرور»  ومبلغ اندیشه های « حزب‌ التحریر »، از جمله « پوهنتون پروان » در۶۰ کیلومتری ارگ ، « اشرف‌ المدارس » قندوز با هزاران دانش آموز دختر یا چنانکه مردم  می گویند « خیمه ‌پوش »   وشعباتی در۹ ولایت از جمله در تخار و بغلان، « مدرسه خاتم النبیین »  و «  مدرسه ام المومنین » آصف محسنی با ظرفیت پذیرش۱۵۰۰ نفر طلبه و.... بابرخورداری از آزادی کامل همه روزه جوانان کشور را با اندیشه های « فرهنگ طالبانی » و « ولایت فیقه » تربیت و پرورش می نمایند.

بالطبع بخشی از این مدارس با مکاتب حقانیه، نظامیه، بنوریه  و سایرمکاتب دینی و « مدارس مذهبی » که در پاکستان با دست بازمصروف ترزیق اپیدمی انزجار از زنان و زن ستیزی ، فعالیت های تروریستی و گمراه کننده  اند  وابسته  می باشند؛ و چنانکه که مقامات رسمی افغانستان  با ناتوانی اعتراف می نمایند : « مدارس دینی و مکاتب مذهبی پاکستان تنها تامین کننده مالی مدارس مذهبی در افغانستان نیستند، بلکه تامین استاد و معلم  و جذب دانش آموز برای آنها را نیز برعهده دارند». همین ها با پیروی از دیدگاه های دیوبندیزم و اندیشه های مودودی خواستار برقراری « حکومت اسلامی» ، تعدد زوجات ، منع موسیقی ، تصویر و آزادی های اجتماعی و مدنی برای زنان بوده؛ و کسانی که در این کلیشه های ارتجاعی نمی گنجند را بنام « جاهلیت نوین » تکفیر می نمایند .***

نادیده نباید گرفت تا وقتی این مراکز تولید و پخش اندیشه « دیوبندیزم » و « ولایت فقیه » در کشور وجود دارد ستم و بهره کشی زن افغان پایان پذیر نبوده ؛ و اثرات این طرز دید ازجمله « خشونت بر زنان » ، « لت و کوب » ، « سنگسار » ، « دست و بنی بریدن »، « محاکمه های صحرایی » ، « زنده به گور کردن » « زن فروشی » ، « زن آزاری » ، « تجاوز جنسی » ، « بهره کشی جنسیتی » و ده ها عارضه دیگر که دلیل آن فقط  و فقط دلیل حاکمیت  ستم پیشه  و خدمتگزار باورهای  سلفی ـ دیوبندی اسلام سیاسی می باشد. امروز درافغانستان حدود ۱۷۰هزار مسجد و مدرسه دینی درخدمت به اندیشه های سلفی ـ دیوبندی و ولایت فقیه قرار دارد  که از طریق آن به صورت  رسمی و بی ‌دردسر این طرزدید اشاعه ، مصرف و بازتولید  می شود. درونمایه این طرزدید بی عدالتی اجتماعی  و اقتصادی ، قراردادن انسان ها در برابرهم  و نفاق قومی ، زبانی  وملی ، جانبداری از نظام بهره کش و غارت پیشه ، خدمتگذاری به ارتجاع و جهانخواری ...   و  زهرپاشی در برابر زن افغان می باشند.

جنرال اسد درانی، رییس پیشین اداره‌ «  آی‌ اس آی ISI » پاکستان که با رمز و راز سیاست و رهبران افغانستان آشنایی عمیق دارد؛  در چهارمین نشست گفت ‌وگوهای امنیتی در ولایت هرات از « مدرسه‌ ها »  به عنوان مراکز آموزش هراس‌افگنی  یاد؛ و گفت :« یک بر سه حصه مردم افغانستان دارای تفکر طالبانی هستند....و ۷۰ درصد فعالیت های هراس افگنی از سوی اشخاصی صورت می گیرد که در مدرسه ها بودند .»

این سخنان روشن و بی پرده مردیست که با هزار و یک رشته با « مدارس دیوبندی » پیرو اندیشه سلفی درآنسوی مرز در پیوند بوده ومنحیث خدمت گذار نظام مارشالایی پاکستان همکاری  و زد و بندهای آشکار تاریخی با این « مدارس » داشته و دارند.

چنین است وضع موجود و دلیل های پیروزی اندیشه بنیاد گرایی ویا «  فرهنگ طالبانی » در افغانستان و منطقه . چون این طرزدید و حاکمیت ارتجاعی همپیوند با این دیدگاه ، با خواست و منافع زن افغان و آینده کشور سازگاری ندارد بناً پرسشی مطرح است که در برابر این نظام  و دستگاه ارتجاعی و زن ستیز چه باید کرد ؟

پیش ازمن زنان و مردان آگاه کشور دراین باره  بارها قلم فرسایی؛ دیدگاه ها و نگرانی های شانرا بیان نموده اند. می خواهم با اختصار یادآورشوم که ما و طالب ها باهم اختلاف شدید و ناسازگار درارزش ها داریم . ارزش های دموکراسی ، انسان دوستی ، آزادی  و برابری همان چیزهایست که درتفکر طالبی به عنوان « جاهلیت نوین » رد می گردد. پس تا دیرنشده دربرابر فرهنگ  دیوبندی طالبان به پا خیزیم . باید به افشای این طرزدید ارتجاعی ، عنعنه  قبلیه وی و قرون وسطایی شان پرداخته ؛ و با تلاش منظم وسازمان یافته سد رشد و سربازگیری بیشتر آن شویم.  بدون یک برنامه منظم ، تلاش سازمان یافته  و ازخود گذری این طرزتفکر سال های فراوانی مردان و زنان وطن را به بیراهه کشانیده ، مانع اعتلا و سرفرازی انسان وطن می گردند . ما همه روزه به چشم سرمی بینیم که این گروه ها درپناه یاری و حمایت حاکمیت  فساد پیشه موجود هر روز جان تازه می گیرد،  و از «مدرسه ها » و «حقانیه ها» حال بر دانشگاه ها و نسل جوان کشورحاکم شده اند.

پاورقی ها :

۱ ـ تکیه از نگارنده
 *  فتواکده

** به مقاله اینجانب با عنوان :«  آیا این ها چیزهایی بیشتر از ما می دانند؟ » در صفحه  سوم ، شماره پنجم ، سال اول ، نوروز ۱۳۸۰ خورشیدی مجله وزین « اندیشه » چاپ اتریش مراجعه فرمایید.

***  مودوی می گوید : « عصری شدن یا مدرنیزم بدون انتشار ایدلوژی های بیگانه میسرنیست  و بنابراین مسلمانان باید میان مدرنیزم  و اسلام یکی  را انتخاب نمایند.»

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۰۰۲

 

  ارزشها ویگانگی زبان وحدت ملی را ضمانت میکند

اتفا قات زبا نها  بسته بر کار دل  است

بهترآن باشد که دلها را بسازیم همزبان

 

عبدالو کیل کوچی

اگر دری بخوانیم یا که پشتو هر یکی ازین دو زبان بر یکدیگر خود تاثیرگذار اند. زیرا که هردو زبان دارای قدامت تاریخی جغرافیای مشترک ، حوزه فرهنگی ، لهجه والفاظ وجوهات باهم آمیخته می باشند.با توجه به بافت اجتماعی مردم در سرزمین وسیع حوزه فرهنگی وجغرافیای پیچیده از قامت بلند هندو کش گرفته؛ تا قله فلکسای سلیمان همه وهمه بیانگر تمدن مشترک قدیمی همزیستی ، باهمی وهمراهی درمسیر متحدانه تحولات فرهنگی تا پیوندهای خونی وبافت شهروندی محکم و گسست ناپذیر مردم افغانستان می باشد. این کار زبان است که برغم تفاوت های نسبی ، با داشتن مشترکات ملی، زبانی وقومی ، مفهوم فرهنگی واحد را تعریف می کند .

به اتفاق نظر بزرگان زبان وادبیات کشورما ، ارزش های بزرگ و اساسی زبان فهماندن است .انسان برای فهماندن ما فی الضمیر خود به دیگران ، تلاش کرد راهی پیدا کند. اودرتلاش پیگیر درین راه با اختراع کلمات ،صوت علایم واشارات موفق گردید واین کمبودی را پر کرد . با پراگنده شدن انسانها  ازیک محل به محل های دیگر شکل واصوات کلمات تغیر کرد. گذشت زمان وایجاد گرامرها ی مختلف اختلافات را وسیعتر ساخت وزبان های مختلف در گوشه وکنار جهان بوجود آمد .

در جریان زنده گی باهمی انسان ها متوجه شدند که هر چند زبان ها درنقاط مختلف جهان بوجود آمده وتوسط مردمان و نژاد های مختلف تکلم می شود ولی درماهیت دارای ریشه های یگانه بوده و هر فامیل زبان ها دارای مختصات مشترک می باشند . بنابر آن از منظر ارزش های انسانی بین زبان ها تفاوت نیست ، اگر تفاوتی هم هست مربوط به مسایل فنی استعداد های ذاتی و توانایی های فطری هر زبان می گردد.

اما فراگرفتن زبان درپی نیاز است که همزمان با پیدایش انسان بوجود آمده هم وسیله افهام وتفهیم بین انسان هاست که هم ماده تفکر ودانش وهم ابزار بیان وانتقال اندیشه ، تجربه وفرهنگ. انسان با زبانش زاده می شود و اندیشه خود را از طریق زبان به دیگران منتقل می کند زبان ظرف خلاقیت وجوهر اندیشه آدمی ومعرف هویت تاریخی آن است. به قول معروف زبان ابزار آزادی بیان واندیشه رادردست انسان می دهد با توجه به اصول روابط زبانی باید گفت که قلمرو فرهنگی زبان فراتر از قلمرو سیاسی وجغرافیایی یک کشور است  به این معنا که سر زمین انسانیت فراتراز هردو قلمرو است.

در منطقه ما مادامی که آریایی ها حدود پنجهزارسال قبل سرزمین اصلی یعنی اکسوس را پشت سرگذاشته و در نواحی بلخ مهاجرت کردند آنها پس از دو الی سه هزار سال قبل در مهاجرت دوم سرزمین آریانا را به مقصد جنوب در پیش گرفته به دامنه های شمال وجنوب هندوکش مسکن گزین شدند واساس مدنیت های شکوهمندی را گذاشتند و شاخه های بزرگ این مهاجرت ها تا سرزمین پهناورهند می رسید که با زبان هایی دارای ریشه تاریخی واحد تکلم میکردند .زبان پارسی دری یکی از زبانهای دوره نوین آریایی وخاستگاه آن باختر وحوزه باکتریا است این زبان پس از تکوین وشکل گیری از همین سرزمین باختر به غرب در فارس یا ایران امروزی در شما ل تا بخارا وسغد در شرق وجنوب تا شبه قاره هند گسترش پیدا کرد . به گفته مورخان وادیبان شهیر کشورما، زبان دری تاریخ چیزی کم دو هزارسال دارد که از دوره های قبل از اسلام در سرزمین خراسان کهن بوجود آمده است .بنا برآن می توان گفت که کلیه زبان های مردم افغانستان اعم از زبان پشتو ، پشه یی ، ترکمنی ،ازبیکی ،هزاره گی  نورستانی ،بلوچی وغیره ریشه های تاریخی داشته وملهم از ارزش های بزرگ انسانی و فرهنگی می باشند همچنان زبان پشتو یکی از مهمترین زبان های تاریخی کشورما بوده است . گفته می شود که آریایی ها در مهاجرت دوم مادامیکه شمال سرزمین آریانا را به مقصد حنوب ترک کردند وتا دامنه ها واطراف کوه سلیمان خود را رسانیدند ، با زبان پشتو تکلم داشتند که از نظرتاریخی با زبان دری ریشه مشترک داشته وشباهت های زیادی بین زبان های دری و پشتو موجود است آنها پس از گزینش سکنه در مکان جدید در نتیجه روابط و آمیزش با دیگرساکنان این سرزمین، بهم آمیخته گی های مردمی را بوجود آورده وبه مرور زمان این آمیزش های اجتماعی تحکیم یافت .

مورخ معروف یونانی هیرود تس به استناد از ریکویدا  ونیز مورخین دیگر موجودیت پکتها را در منطقه ی که اکنون در افغانستان وسرحدات جنوبی آن موقعیت دارد پیش از ظهور سلطنت سلیمان پیامبر هزار سال قبل از میلاد تخمین کرده اند . بر اساس پژوهش زبانشناسان ، پشتو یکی اززبان های دیرینه وقدیم آریاناست که با سانسکریت ودری شباهت زیاد دارد . اگر ازخط السیر های معدود گذشته مهاجرت ، مراحل تاریخی و اثر گذاری دیگر زبان ها بر مسیر رشد این دو زبان بگذریم که بحث کلانی دارد ، باید گفت که زبانهای پشتو و دری از میراث های مهم فرهنگی وتاریخی کشورعزیزما افغانستان هستند که هردو باهم چون خون برگ های زنده گی جامعه افغانستان یکسان جریان داشته وعجین است .

بگواهی تاریخ در نخستین دوره های آغازین مطبوعات کشور در زمان امارت امیر شیرعلیخان نیز پشتو و دری از قدامت نشراتی مشترک وافتخارات فرهنگی موازی ومساوی برخوردار بوده اند .ولی دولت های نیم قرن بعدی آل یحی با خصایل ناسیونالیستی وبرتری جویی قومی و سیاست تفرقه انداز وحکومت کن زبان های برادری ، دوستی  ویگانه گی را مخالف هم قرار داده  ومنحیث ابزار تفرقه قومی به زبان های مهم وتاریخی کشور صدمه رسانیده آب به آسیاب دشمن انداختند . ولی با رویکار آمدن دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان ، ح د خ ا مطابق به برنامه انساندوستی وترقیات فرهنگی تمام زبان های رایج درساکنین کشور را بطور موازی ومساوی الحقوق رشد داد وبا تکیه بر وجوهات مشترک زبانی دوستی بین خلق ها ی ساکن افغانستان را تحکیم بخشید .

حزب دموکراتیک خلق افغانستان به منظور ریشه کن ساختن هرنوع تبعیضات وتعصبات بخاطرایجاد فضای دوستی در میان همه ساکنین کشور بر آگاهی سرتاسری ملی در امر برقراری صلح و پیشرفت کشور اتکا نمود ه ودر راه ایجاد سیستم معارف عمومی وامحای بیسوادی در مطابقت با احکام دین مبین اسلام وسنن پسندیده مردم ومقتضیات عصرخویش برای اعتلای مزید کشور مبارزه کرد . حزب ودولت ج د ا از احیای تاسیسات فرهنگی ، بسط وتوسعه شبکه موسسات تعلیمی وتحصیلی ، تحقیقاتی و تامین شرایط لازم برای دسترسی مردم به نتایج پیشرفت های علمی و فرهنگی اقدام وپشتیبانی نمود. حزب فعالیت های آفرینشی وتحقیقات علمی روشنفکران ودانشمندان در جهت تحکیم دوستی وبرادری در میان تمام مردم افغانستان را به زبان مادری وزبان های عمومی کشور مشخص ساخت .حزب ودولت بخاطر رشد وانکشاف متوازن معارف در تمام نقاط کشور نشرات علمی وفرهنگی ودروس مکاتب را با کلیه زبان های مروج ومادری جاری ساخته بود . گروه های زبانی زیر ستم برای اولین بار در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان صدای لسان مادری خود را  از طریق رادیو وتلویزون شنیدند حزب مهمترین زبان کشور را  زبان دوستی ،صلح وهمکاری دانست.

پس از فروپاشی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، در زمان حکومت گروه های تازه بقدرت رسیده در کشور همانطوری که با بهانه کلمات دین ، وطن به ویرانه مبدل گردید، اینبار با راه اندازی تفرقات قومی ،سمتی ،زبانی ،جنسیتی ، وسایر تعصبات فرهنگی برای گول زدن ملت از میان جامعه عقب نگداشته کشور سربازگیری کردند تا به مقاصد واهداف ناجایز خود برسند .آنان جنگ های تنظیمی را به عنوان دفاع سمتی ، قومی ولسانی در واقع اختلافات سمتی ،قومی ولسانی را دامن زدند و برای رسیدن بقدرت غاصبانه سیاسی خود مزید بر مصارف گزاف از خون مردم افغانستان ، زبان را مورد استفاده ابزاری قراردادند ودرین راستا خون های بی شماری از ساکنین باهم برادر وباهم برابر کشور را ریختاندند تا خود برمردم بیچاره کشور حکمرانی ننگین خود را قایم کنند. با این حال صدها هزار نفر از ساکنین کشور قربانی جنگ های تنظیمی شده وصدها هزاردیگر به خارج مهاجرت کردند ودر زیر ساییه شوم قدرت آنها طالب وتروریست وداعش ظهور کرد که وطن را بلاخره به پرتگاه نزدیک ساختند .

مساله آشکاراست که دامن زدن اختلافت زبانی در واقع دور نگهداشتن ومخالف ساختن اقوام ساکن این کشوراز همدیگراست که مطابق نقشه آی اس آی به پیش میرود .البته آنانی که احتمالاًگزینه فدرالی شدن یا تجزیه را در فکر خود پرورانده وراه حل مشکلات میدانند این سوال را هم از نظر دور نخواهند داشت : اول اینکه  به فرض محال پس از تقسیم فرضی جغرافیا ی کشور، کی ها بر اریکه قدرت تکیه خواهند زد ؟ جواب معلوم است همان کسانی که در وقت جنگ ، جهاد را فی سبیل الله گفته بودند ودر وقت قدرت برای خود قصرها بنا کردند وبرای دیگران اجرخواستند واز نام دین سوی استفاده کردند. همان ها اکنون با استفاده از نام قوم و زبان ،اعتمادی های غربی در شمال و از آی اس آی در جنوب به اریکه قدرت تکیه خواهند زد نه کار آزموده گان پاک پاکفیده توده ها.

در حالی که هزاران سربازان سربکف راه دفاع از وطن وصدها افسران عالیرتبه مسلکی نظامی وشخصیت های آگاه سیاسی و کارا برای دفاع از وطن تا سرحد جان های شیرین خود ایستاده گی دارند .

دوم اینکه با توجه به اهمیت جیوپولیتیک وجغرافیای اهم کشور در شرایط جدید احتمالی  نیز سرزمین شمال را منحیث  دهلیز عبور آتش بسوی اهداف جیواستراتیژیک آنسوی شمال زیرپا خواهند نمود که در آن صورت جنگ بر سر این راه ، ده ها سال دیگر ادامه خواهد یافت .نتیجه اینکه هرگاه ملت افغانستان  بتواند با وحدت عمل وآمیزش زبانی وقومی برپایه برادری ودوستی از وجب وجب خاک وطن دفاع کند به راه حل نزدیک خواهند شد . پیش روان علم و دانش وفرهنگ ، گروه های سیاسی وطن پرست وطن دوست ،سازمان های حزبی سیاسی متعهد و مسوول این رسالت را دارند که با خلاقیت وایجاد دوستی واتحاد سراسری در مبارزه با هرگونه تفوق طلبی قومی ،تکروی وخود محوری و برتری جویی زبانی شرایطی را بوجود آورند که بر مبنای آن جامعه سالم افغانستان نیرومندی لازم را کسب نموده بر زخم های خونین وطن مرهم گذاشته و با اتحاد وهمبسته گی برادری وبرابری وحدت ملی را ضمانت کند .

زیر نویسها :

برگرفته از مقالات کتاب سرگذشت زبان ،تالیف پوهاند داکتر عبدالرسول رهین

ریس شورای فرهنگی افغانستان. از بخش مقدمه کتاب وصفحات ۱۲۸،۱۲۹،۱۰۳

ـ نجم الدین کاویانی

ـ دانشنامه آریانا

ـ در بخش اخیر مقاله دیدگاه پراگنده خود نگارنده

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۷ ـ ۱۹۰۲

 

 

 

 

      

 

 

 

 

 

  

گشایش نماینده گی « تلویزون بهار» در ونکووری کانادا

امان معاشر


شب سیزدهم فبر وری امسال، همشهری گرامی ما همایون مردان ، باآراستن خوان مهمانی پر ازنعمت‌های وطنی برخی از قلم بدستان ، صاحب نظران و فرهنگیان را دورهم جمع نموده ، خواست تا نظریات آن‌ ها را در رابطه با فعال شدن نشرات « تلویزون بهار» درشهر ونکوور ـ کانادا بداند. یکی از مدیران « تلویزون بهار » ، آقای اکرم حیدری جبار خیل ضمن سفرش از ایالت کلیفورنیای امریکا به شهر ونکوور، پیرامون خط نشراتی و شیوه ی برنامه ‌ریزی های این تلویزون ، به صورت گسترده ، به دوستان ،روشنی انداخت. بعد از گفتمان ها و کنکاش ها، محترم فتاح  صمیم  شاعر و یکی از گویندگان موفق پیشین رادیو- تلویزیون افغانستان که از تجارب کاری ومسلکی عالی دراین عرصه برخوردار و شخصیت محبوب در جامعه افغانی اند ، به حیث مسوول « تلویزون  بهار» ، دراین شهر پشنهاد شد. همچنان ، محترم مولانا کبیر فرخاری  یکی از شاعران مطرح افغانستان درآین نشست گفتند: « تلویزیون بهار» یا نشرات  بهار تی وی  می تواند به مانند ستاره یی در آسمان رسانه ای تصویری برون مرزی ما، بدرخشد ، که چون بهار ذهنیت های پراگنده  و مخدوش را سرسبز و نیکبین نماید . خط نشراتی تلویزیون بهار نشانگر آنست که گروه دبیران مستعد آن ، توانایی انجام این وظیفه سترگ را خواهند داشت و پیروزی شان آرزوی همه ای مان است.
دراین نشست آقایان : نسیم مایل،مولانا کبیر فرخاری، همایون مردان، داوود فقیری وعده یی از هموطنان، آماده گی همه جانبه ی شان را برای همکاری با آقای فتاح صمیم   درکار پیشبرد نشرات « تلویزیون بهار »  ابراز کردند. « تلویزون بهار»  که به زودی از نشرات آزمایشی به اصلی و روتین گذار خواهد کرد، گام های متین و استوار دراین راه بر می دارد .

از برنامه ی روشن « تلویزیون بهار» هویداست که این رسانه، افق تازه یی را در خط روشنگری و خبری می گشاید و به نشرات گمراه‌ کننده خط بطلان خواهد کشید. با تاسف که برخی رسانه‌ های نشراتی، گاهی از اصول و نورم های ژورنالیزم حرفه وی و بیان حقیقت ها، طفره می ‌روند و در ابراز حقایق با دو دلی و یا متناسب به خواست ها و منافع فردی و یا گروهی برخورد می کنند . در نتیجه ذهن بیننده ها و مردم مغشوش می گردد. خوب است که نشرات « تلویزیون بهار» راه حقیقت یابی را در پیش می گیرد و انسان متردد را سمت و سو می دهد .درین عرصه از دانشمندان ، روشنفکران ، اهل سیاست و همه فرهنگیان کشور ما آرزو می‌ شود که از هیچ گونه کمک مادی و معنوی برای باروری و رشد این رسانه ی تصویری خویش دریغ نورزند.

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۴ /۱۷ ـ ۱۶۰۲

هنــر گــوش خـــراش

ایولین پلیر

اختصاص جایزه نوبل ادبیات در اکتوبر گذشته به باب دیلان* موجب برخی واکنش‌های جالب شده و جای شگفتی نیست که برخی که عنوان « فرهنگ والا » را یدک می‌ کشند، از آن برآشفته ‌اند. آلن فینکیل ‌کروات این رویداد را « شاخص اعلام پایان اروپای مدرن» (١) می ‌بیند. به عقیده آلن ارنو که به خاطر قصه‌هایش از زنده گینامه شخصی خود شهرتی به هم زده این انتخاب « نشانه نقطه عطفی است حاکی از فروپاشی ادبیات»(٢ ) ، بدون آن که بخواهد در باره اصل کار داوری کند. ایروین ولش، خالق خرده‌گیران (Trainspotting) ، به نظر می ‌رسد کاملا دل‌آزرده شده: در تویتر داوران را «هیپی‌های سالخورده با پروستات گندیده که یاوه می ‌بافند  » (١٣ اکتوبر ٢٠١۶) می‌ خواند.

در پس تمام این واکنش‌ها، پرسشی قدیمی همواره خودنمایی می ‌کند:

ادبیات چیست؟ پرسشی که حاصل یک نگاه تحقیرآمیز به فرهنگ « مردمی » و با نهایت تاسف یکی پنداشتن آن با مبتذل است. از سوی دیگر، سکوت طولانی دیلان پس از اعلام رسمی نیک ‌بختی کاملی بود برای کسانی که قدرت بی‌ نظمی او در راک ** را تحسین می‌ کنند (٣ )، چرا که اگر مشروعیت خود از سوی خبره گان فرهنگ « والا» را می ‌پذیرفت، دیگر چه از قدرت وی در ایجاد تلاطم در ذوق غالب باقی می‌ ماند؟ برنده جایزه نوبل کار را تنها با فرستادن چند جمله ‌ای حاکی از سپاس که آن هم توسط خود وی که آن زمان « گرفتار انجام تعهدی دیگر است»  قرایت نمی ‌شد به پایان برد. این دقیقا برروی سوال مشروعیت داشتن این جایزه بود که وی با ذکر این که خود هیچ گاه نخواسته ترانه‌هایش را ادبیات بخواند تمایل داشت عمدا آنرا بی‌اعتبار سازد. چیزی که همواره برایش مهم بود، یافتن استودیوی مناسبی برای ضبط ترانه‌هایش بود.(۴)

تاکید بر جنبه ادبی راک (یا، کلی ‌تر، ترانه ) با هدف خلاصی از تحقیر هنر فرعی بودن وسوسه‌ ای بسیار رایج از جمله نزد برخی ستایش‌ کننده گان آن است. زندگینامه رویایی و پرحرارت جیم موریسون و پتی اسمیت (۵) اثر داستان‌ نویس کریستین اسپیانتی این دو را همچون جادوگران رزمنده تحت حمایت آرتور رمبو معرفی می‌کند ... درست است که موریسون و اسمیت می ‌خواستند شاعر باشند، اما این بمثابه خواننده گان پر طرفدار راک بودند که مورد توجه او قرار گرفتند. اصرار پتی اسمیت به این که همواره شارل بودلر یا ژان ژنه را تحسین می‌کرده، شاهدی است بر میل شدید به قابل احترام بودن که پس از نطقه عطف سال‌های ١٩٧٠-١٩٧٠ ترسایی بخشی از راک به ویژه در ایالات متحده را فراگرفته است. این خواست بزرگی ‌طلبی قدری مبهم است: از سویی، صدا و موسیقی دست کم گرفته می ‌شوند؛ از طرف دیگر، مدت‌هاست که راک نقش برهم ‌زننده راه و رسم فرهنگ حاکم را ایفا می‌ کنند، نه این که بخواهد به صورت جزیی از آن درآید.

با این حال، هر چند راک آن سال‌ها امروز دیگر جایش در موزه است، اما نمی‌توان با قطعیت گفت این کوشش های رنگارنگ که جمله گی در تلاش بی ‌اثر کردن « شاخه بد » آن هستند، حقیقتا تاثیرگذار بوده‌اند. زیرزمین مخملین (Velvet Underground) که همانند دیوید بوی یا پانک حالا دیگر به مومیایی‌ها پیوسته، همچنان زننده، سکسی و نه چندان قابل جذب شدن در سیستم حاکم است. این نوع موسیقی که در ١٩۶۵ترسایی  توسط لورید و جان کیل و همکاران ‌شان پاگرفت، از کوچه و خیابان، گمگشته ‌ها، مواد مخدر فروش ها ، تراجنسی‌ها می ‌گفت. صحبت از هرویین زمانی که « مردم گل‌ها » در رفاه می ‌شکفند و تلاش برای «صلح  و عشق» به روشنی او را همچون فردی ضد جریان حاکم برجسته می کند. هرچند حتا با حمایت اندی وارهول  از وی، دیری نپایید. دیگران که سرسخت ‌تر بودند جریان غالب را می ‌ساختند، هر چند که ممکن  بود این طرف و آن طرف اشاره‌ هایی نیز به پیشتازی داشته باشند. و این همان ویژه گی است که فیلیپ آزوری و ژوزف گوسن ( ۶ ) با شوق و تحسین از آن سخن می ‌گویند وقتی که در صحبت از جزییات چالش تجربیات موسیقیایی‌ شان، فراخوان‌ها به شوریدن‌ شخصی می دهند و گوش فرادادن به آن چه که معمولا صدای آن شنیده نمی ‌شود. خیر، این نه ادبیات بلکه . . . راک بود : هیجان الکتریکی./ لوموند دیپلوماتیک

 

١ ـ نوبل به دیلان، سقوط فرهنگ؟»، Causeur.fr، ١٨ اکتوبر ٢٠١۶.

٢ـ آنی انرو: “فرهنگ فرومی‌پاشد”»، لوموند، ١۵ اکتوبر ٢٠١۶.

٣ـ  معنایش این نخواهد بود که دیلان از مردم ، کشور و غیره نیز خوانده. منظور جنبشی گسترده ‌تر -یعنی راک- است.

۴ـ  این بحث را در سایت رسمی www.nobelprize.org دنبال کنید.

۵ـ  کریستین اسپیانتی، جیم موریسون در داخل/خارج، Editions Maurice Nadeau پاریس، ٢٠١۶، ٢٢۴ صفحه، ١٨ یورو؛ پتی اسمیت، شاعری راک، نیویورک، ١٩٧۵-١٩۶٧، Editions Maurice Nadeau، ٢٠١۶، ٢٢۴ صفحه، ١٨ یورو.

۶ ـ  فیلیپ آزوری و ژوزف گوسن، زیرزمین مخملین، Actes Sud، Arles، ٢٠١۶، ١٨٠ صفحه، ٩٠/١۶ یورو.

 

یادداشت های بامداد :


* Bob Dylan  ، برنده جایزه نوبل در ادبیات

**موسیقی Rock

 

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۷ ـ ۱۸۰۲

اطلاعیه شورای سراسری زنان افغان درهالند

 

شورای سراسری زنان افغان درهالند  از هشتم مارچ « روزجهانی زن » طی محفل باشکوهی درشهر آرنهم هالند تجلیل به عمل می آورد.

بدین وسیله ازخانواده های محترم  صمیمانه  دعوت به عمل می آوریم  تا با شرکت فعال خویش دراین محفل خجسته ، به زیبایی وشکوهمندی هرچه بیشتر آن بیفزایند.

دراین گردهم آیی  بزرگ هنرمند خوش آواز و بااستعداد کشور داود حبیبی با پیشکش نمودن آهنگ های دل آویز لحظات شادی را به شما هدیه می نماید.

به افتخار « روزجهانی زن »  ورود بانوان درمحفل رایگان بوده؛  وبرای آقایان پنج ایرو درنظر گرفته شده است.

نشانی و زمان برگزاری محفل:

 Datum:  zaterdag 4 maart 15:00

Adres:  De Petersborg              

Slochterenweg 40         

 6835 DX Arnhem            

 

 

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۷ ـ ۱۶۰۲