پیام تسلیت کمیته رهبری شورای کشوری المان حزب ملی ترقی مردم افغانستان

 

با اندوه و تالم بی پایان اطلاع حاصل کردیم که شادروان نظام الدین تهذیت رفیق با شرف، مدبر، متواضع، مودب و صمیمی ؛ رفیق والامقام برای همه یاران ، ازجمله پیشکسوتان وعضو با تجربه رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانسان (حزب وطن) جهانی فانی را پدرود گفته ؛ وبه جاویدانه گی پیوست. شادروان تهذیب ازعنفوان جوانی عمر خود را در راه خدمت به مردم ، تعلیم  و آموزش آرمان ها و ارزش های والای انسان زحمتکش درمیان مردم خود سپری نمود ه است. او به تربیت نسل جوان کشور از دل و جان  کوشیده و دراین راه خدمات ارزشمندی را انجام داد. شادروان نظام الدین تهذیب با دست پاک و اتکا با دانش مسلکی و اندوخته های کاری وظایف بلند دولتی را به سود مردم و وطن انجام داد. او سخن گوی شیرین زبان ، شخصیت متواضع ، مردم دوست ، با دانش ، مبتکر وخلاق بود. درسخنانش روح بلند انسانی ، صمیمت  و راست گویی نهفته ؛ و کلامش به روح و جان خانه می کرد و سخت دلنشین بود.

کمیته رهبری حزبی شورای کشوری المان حزب ملی ترقی مردم افغانستان به نماینده گی از رفقای شورای کشوری المان به مناسبت درگذشت زنده یاد نظام الدین تهذیب ، اندوه و تاثیرات عمیق خود را به خانواده عزیزش به ویژه رفیق قدرمند فرید مل و سایرهمرزمان ابراز می دارد. از بارگاه ایزدی برای بازمانده گان صبر و شکیبایی آرزو داریم.

روانش شاد و خاطرات اش گرامی و جاویدان باد.

مسوول کمیته رهبری کشوری المان حزب ملی ترقی مردم افغانستان

وزیر ترسندوک

 

طنزی ازداکتر حمیدالله مفید

وزیر صاحب اروپا دیده و دموکراسی چشیده که با دندان خایی های سیاسی تباری اش  سر افغانستان ، نشان می داد که  پست وزارت  حق پدرو پدرکلان هایش است ،  در دهلیز وزارت با گردن شخ ، مثل اینکه چوب دست  وزیر دفاع را قورت کرده باشد ، شخ و ترنگ راه می رفت.

 پیش از او اوباش ها ، حاضر باش ها وپایدو های امنیتی اش در دهلیز وزارت  چنان تپ و دو می کردند که  هیچ بنی بشر وجنبنده ای توان جنب زدن را نمی یافت  وهیچ متحرکی حرکت  و شور خورده نمی توانست ، اگر شیرین می خورد خو وای بر جانش!

درپشت میز صد گزه وزارت بدون تول وترازو و بدون قپان  فخر وغرورملی می فروخت . سرکله گنجشکی اش را که مانند گدی پران  ماهی گک واری  می نمود گاهی به سوی  راست وگاهی به سون چپ  لوت می داد ،معین وزارت را که از نفرهای رییس اجراییه بود ، برابر پشم موهای زیر بغلش اهمیت نمی داد. رییس ها را برابر پوپک ایزار بند رییس جمهور تحویل نمی گرفت.حاضر نبود که ده تا مدیر عمومی را با یک چپن رییس جمهور قبلی مبادله کند.

یک روز معین وزارت در دفتر انتظار، منتظر دستور وزیر بود ، که از داخل دفتر وزیر چیغ :

« کمک ! کمک !  به لحاظ خدا به دادم برسین ! اگر نی مره خات کشت.!» بلند شد.

معین فکر کرد ، که کدام تروریست ویا طالب  انتحاری داخل اتاق کار وزیر شده و او را گروگان  گرفته است ویا شاید ترورکند . خواست تا به کمک او بشتابد، مگر جان شیرین است و جان دیگران تلخ ، ترجیح داد ، که داخل اتاق نشود و خود را پشت کوچ پنهان کرد و برای سلامتی خود سنگر گرفت.

سکرتر وزیر تشناب رفته بود ومعین صاحب به تنهایی نمی توانست کاری کند.

باز صدای لرزان وزیر از اتاق کارش بلند شد، که داد می زد : « به لحاظ خدا کمک کنید ، مره می خوره!»

معین با شنیدن واژه « مره می خوره» ، فکر کرد ، که شاید ، کدام بلا ، ببلو ، یا جند ویا کدام گرگ  ویا سگ داخل اتاق وزیر شده است  وشاید او را می خورد .

باز اندرز پدرش یادش آمد ، که همیشه برایش می گفت:

پسرم در کاری که نه کار چی کار ! در کاری که نه غرض چه غرض!

نه تنها که به کمک وزیر نشتافت بلکه  پشت کوچ  اتاق انتظارفروتر رفت ، تا که سرش هم معلوم نشود.

مگر آواز وزیر مانند این که کسی از داخل کوزه چیغ بزند ، یکبار دیگر فکر او را به خود کشانید.

سرش را از پشت کوچ « سنگر جهادی اش »بلند  وکله کشک  امپریالیستی و« سنودنی» کرد . اما دوباره از خیر مساله گذشت و ترجیح داد ، که در« پوسته ای امنیتی» پشت کوچ اتاق وزیر  در همان سنگر جهادی اش پنهان بماند. تا آسیبی که قرار است به وزیر برسد ، به او نرسد.

کمک خواستن های وزیر   که اکنون بسیار زاری وعذر در آن نهفته بود ، دل ماجراجوی معین را به تپش وجهش کشانید ، اینبار نتوانست ، تا خود را در کوچه حسن  لبو بزند ، از پشت کوچ برآمد ، نخست اینسو وآنسو نگریست ومانند پشکی که کدام گنجشک را در سر دیوار ببیند ، آهسته آهسته  خود رانزدیک دروازه وزیر  رسانید. قلبش در تپش افتاده بود، دروازه دفتر وزیر را با انگشتش دق الباب کرد ، آواز وزیر مانند مرغی که بگیل شده باشد وجنگ را باخته باشد، برآمد ، که می گفت: بیا ! بیا زود داخل شو ومره نجات بتی!

معین دروازه را باز کرد وکله اش را داخل دفتر کار وزیر  نمود  دید که وزیر بالای میز صد گزه اش بالا شده و مانند چوچه سگی که در زیر باران خنک خورده باشد ، می لرزد، ودستش را به سوی گوشه ای اتاق نشان می دهد وتنها می گوید:

معین صاحب ! به لحاظ خدا نجاتم بتی ، هله زود شو ! 

معین به داخل اتاق نگاه کرد ، چیزی خطرناکی ، بم دستی ، گرگ ، مار وهیچ حیوان درنده را دراخل اتاق وزیر نیافت ، آرام ش نگرفت از وزیر پرسید:

وزیر صاحب خیریت خو است ، چرا ترسیدین وچرا بالای میز ایستاده شدین؟

وزیر که تنگش سست شده بود  و زبانش در گلخند حمام ترس خشک ، بدون اینکه از دهنش چیزی برآید: با اشاره دستش به سوی کوچ نشیمن دفتر  م ، م ، م ، م می گفت .

معین فکر کرد ، که کدام مار است ، خودش نیز ترسید، زیرا در دوران جهاد  درکوه ها زور شصت مار را یکبار دیده بود ، که یک رفیق جان مجانیش را در یک نیش به آن دنیا فرستاده بود ، به یادش آمد ، که مار کوچک منگری مادر ذاتی  دوستش را هنگام استنجا نیش زده بود ، زهرش آنقدر قوی بود، که بیچاره حتا کلمه ناخوانده شهید استنجا شده بود.

 ترسید، گفت وزیر صاحب مار است؟ کجا است مار ؟

وزیر در حالی که  آب دهنش را به هزار دشواری قورت می کرد ، گفت : نی نی نی! مو ، مو ، مو مو... و دوباره از سخن زدن ماند . معین که هیچگاهی وزیر او را به سخن زدن نمانده بود ، اینبار او را چنان تتله وبی زبان یافته بود ، که فکر کرد وزیر خود شان نی بلکه کدام وزیر گنگه دیگر است.

 معین یک خطوه پیش رفت ، بازایستاده شد وگفت : وزیر صاحب موی است ؟

وزیر گفت نی ! نی ! موش ، موش ! اونه  اونجه سر کوچ بالا شده  و می خواهد که مرا بخورد.

معین با دیدن چوچه گک موش بالای کوچ ، جرآت جهادی اش پدیدار گردید، نخست یک خنده بسیار بازاری کرد وسپس ، آستین هایش را بر زد  وبا یک خیز شادی مانند چوچه گک موش را که او نیز از وزیر ترسیده بود گرفت. برای اینکه نشان بدهد ، که از چیزی نمی ترسد، از دُم موش گرفت و او بیچاره گک بی زبان وهردم شهید را در هوا معلق نگهداشت.

وزیر با دیدن موش در دست  معین چیغ زد ، که احتیاط کو موش نخورید. معین با گفتن ، نی وزیر صاحب ما جهادی ها از موش نمی ترسیم ، خودش را جمع جور کرد و به اصطلاح پنداند.

درهمین هنگام چشم معین به یک بوتل شیشه یی خالی که بالای یخچال وزیر  گذاشته شده بود ، خورد ، آن را گرفت سرش را با دندان هایش باز کرد و موشک بیچاره یتیم و بی کس را داخل بوتل شیشه یی انداخت و سر بوتل را بست وموشک را در دست خود گرفت.

وزیر گفت : سمال کو اینسو نبیاریش ، که مره نخورد .

معین که وضع و ترس و رنگ پریده وزیر را دید با بوتل موش سوی وزیر رفت ، وزیر از سر میز صد متره کارش پایین شد وخود را پشت چوکی پنهان کرد وگفت: معین صاحب به لحاظ خدا ، به گور مرده هایت ، اوره به جان مه نبیار .

معین که وضعیت وزیر را آن چنان زار دید، باورش نمی شد، که همو وزیر یکسال پیش است ، که معین را به شیزی اهمیت نمی داد ، همرایش حتا دست دادن را شرم می پنداشت ، هیچ گاهی نظریاتش را نمی شنید  وزیر به این باور بود ، که معین نفر رییس اجراییه است و خودش نفر رییس جمهور . از این رو شاید به دستور رییس جمهور قصه معین را درکله پزی خلیفه عبدل مفت کرده بود.

معین اینک کارد قدرتش دسته یافته بود ، موش را به سوی وزیر نشان داد ، وزیر گفت:

معین صاحب به لحاظ خدا چوچه دار هستم ، این موش لعنتی را سوی مه نبیار ، که سکته می کنم وخونم در گردنت میشه.

معین گفت: وزیرک ترسندوک موش را به جانت به یک شرط رها نمی کنم، که پیشنهاد های مره قبول کنی؟

وزیر گفت : هزار دفعه تمام پیشنهاد هایت قبول است، بگو چی می خواهی؟

معین گفت: اول صلاحیت های اجراییه وی مره که سلب کردی آزاد کو!

وزیر گفت : قبول است.

معین گفت :‌قرار داد تیل وزارت را که با خسر بریت عقد کردی ، با خسر بری مه شریک بساز .

وزیر گفت : قبول است.

معین گفت:‌ فرمان بچه خاله مرا که رییس صاحب اجراییه به حیث رییس عمومی مالی و اداری مقررکرده است  مگر آن را در روک میزت قید کردی ، اجرآ کو .

وزیر گفت بچشم ، همی دستی ( فرمان مقرری پسر خاله معین را از خانه میزش کشید ونوشت ، ملاحظه شد ، طبق فرمان رییس صاحب اجراییه مقرری شان اجرا گردد وبه دست معین داد،)

معین گفت:‌معاش های ماهیانه ۳۵۰ نفر کارمند خیالی را که گویا در ولایات دور دست با امتیاز اضافه کاری  کار می کنند  وتنها در جیب خود می اندازی ، نصف آن را برای من بدهید.

وزیر گفت : قبول است.

معین گفت : فرمان مقرری بچه کلانم مه بحیث سفیر در المان که در خانه میز رییس جمهور قید شده است ، از نزد رییس جمهور خلاص می کنی؟

وزیر گفت : اگر به گپ مه کنه. بلی ! مگر مه یک راه حل دیگر برایت نشان می دهم ، با همین موشک برو نزد رییس جمهور او هم از موش می ترسد، موش را نشانش بتی ، و بگو اگر فرمان تقرری پسر بزرگ مه امضا کردی خوب ، اگر نی بجانت اینه همی موش  را رها می کنم . صد در صد مطمیین باش ، که چیغ می زند ، یا ضعف می کند و یا عاجل فرمان مقرری پسرات را امضا می کند.

 معین  که اینک کار هایش را اجرا شده می پنداشت ، با موشکش رفت به جان رییس جمهور !

 ( ۲ماه می ۲۰۱۶ ترسایی برابر ۱۳ ماه اردیبهشت یا ثور ۱۳۹۵ خورشیدی )

 بامداد ـ فرهنگی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۳۰۵

برای دستیابی به نیازهای فوری و کنونی کارگران، علیه فقر و جنگ‌...

 

جورج ماوریکوس  : « فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری همبسته گی خود را به مردمی که در آسیا، افریقا، در امریکای لاتین مبارزه کردند، به مردمی که خون خود را برای آزادی و رهایی ملی جاری کردند، ارایه کرده و در کنارشان ایستاده است.» بخش هایی ازسخن رانی دبیرکل فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری، جورج ماوریکوس در نشست شورای رهبری فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری  ـ مارچ ۲۰۱۶، هانوی

 

رفقا، برادران و خواهران گرامی، 

من همچنین خوشحالم که حضور شما در نشستِ شورای ریاست فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری را که در هانوی ویتنام برگزار می‌ شود، خوش‌آمد بگویم. نشستی که به شکل باشکوه توسط رهبری و رفقای کنفدراسیون عمومی کارگران ویتنام سازماندهی شده است. می‌ خواهم از این موقعیت استفاده کرده و قدردانی فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری را از کنفدراسیون عمومی کارگران ویتنام به حمایت پایدارِ سالیانه، از تمام جهات، معنوی، مالی از طریق پرداخت حق عضویت خود و به‌ طور عمده و در تمام جهات، ابراز دارم.

با این نشست، این‌جا از ویتنام، ما به‌ طور رسمی حرکت خود را به سمت هفدهمین گنگره جهانی سندیکاهای کارگری که در افریقای جنوبی برگزار خواهد شد، آغاز می‌کنیم. هیات نمایندگی بزرگی از گنگره اتحادیه‌های سندیکایی آفریقای جنوبی (کوسوتا)، که اقدامات انجام گرفته برای سازماندهی کنگره تا حالا را به ما ارایه خواهند کرد، در نشست شورای ریاست فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری ما را همراهی می‌ کند. تاریخ برگزاری هفدهمین گنگره در پنجم تا هشتم اکتبر ۲۰۱۶ خواهد بود. (۱۴ تا ۱۷ میزان ۱۳۹۵)

حرکت به سمت هفدهمین کنگره جهانی سندیکاهای کارگری از این ‌جا، سرزمین تاریخی ویتنام، جایی که هزاران مردم مصمم علیه امپریالیسم مبارزه کردند، زنده گی خود را برای آینده‌  بهتر برای بشریت قربانی کردند، آغاز می ‌شود. ما به رهبر بزرگ مردم ویتنام  هوشی‌مین، و رفقای او که زمینه را برای ایجاد کشوری مستقل، خودگردان و سوسیالیست آماده کردند، احترام می‌ گذاریم. شکست فاشیزم و نازیزم هفتاد سال پیش و تاسیس دمکراسی سوسیالیستی ویتنام، اهمیت تاریخی بزرگی داشت و عصر جدیدی از پیروزی‌های ضد استعماری و ضد امپریالیستی را آغاز کرد. فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری همبسته گی خود را به مردمی که در آسیا، افریقا، در امریکای لاتین مبارزه کردند، به مردمی که خون خود را برای آزادی و رهایی ملی جاری کردند، ارایه کرده و در کنارشان ایستاده است. از کشوری به کشور دیگر، از مبارزه‌ ای به مبارزه دیگر، صدها صفحات کتاب‌ها و ماخذهای تاریخی از شواهد بین‌المللی که چه گونه همبسته گی جهانی شکل گرفت، چه گونه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری مبارزه در سطح ملی را تقویت کرد، به سازمان‌های بین‌المللی و حکومت‌ها فشار آورد، دسیسه‌های امپریالیسم را افشا کرد و جنبش جهانی را در همبسته گی با مردم و مبارزه کارگران برای دستیابی به اهداف شان سازمان داد، موجود است.

در سال ۲۰۱۵ ترسایی با جشن با شکوه سالگرد هفتادمین سال اساس گذاری فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری، ما بخش‌هایی از این دستاوردها را برجسته کردیم؛ ما قهرمانان شناخته شده‌ای از مبارزه سیاسی خود را به یاد آوردیم ؛ و در فعالیت‌ها و مراسمی در نقاط مختلف جهان، تاریخ پرافتخار فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری را جشن گرفتیم.

براساس این واقعیت تاریخی و با درک کامل از این واقعیت که مبارزات سازمان یافته، با ماهیت طبقاتی طبقه کارگر در ایتلاف با دیگر لایه‌ های اجتماعی ستمدیده، می ‌تواند و خواهد توانست نتایج مثبتی به بار آورد. ضعف‌ها، تاخیرها، و موانعی که زنده گی در مقابل ما پیش خواهد گذاشت، موانعی که انحصارات، دولت‌های سرمایه‌ داری و مکانیزم آنها به پیش خواهند آورد، برای همیشه نمی ‌توانند جلوی قدرت طبقه کارگر را بگیرند. قدرت کسانی‌ که را که همه چیز در دنیا را تولید می‌کنند و می‌سازند، ولی زنده گی خود را با سختی‌های بسیار، محرومیت‌ها، جنگ‌ها، فقر، و مهاجرت می‌ گذرانند. ما به راه خود ادامه خواهیم داد: « به پیش برای دستیابی به نیازهای فوری و کنونی کارگران، علیه فقر و جنگ‌هایی که توسط سبعیت سرمایه‌ داری ایجاد می ‌شود.» ما دستآوردهای مردم ویتنام را در زمینه توسعه اقتصادی و زنده گی روزانه دنبال می ‌کنیم؛ و نقش مهم و غیرقابل تعویض کنفدراسیون عمومی کارگران ویتنام در این زمینه را تصدیق می‌ کنیم و احترام می‌ گذاریم. سهم اتحادیه‌های کارگری ویتنام، در سطح ملی و جهانی، بسیار مهم و ارزنده است. از طریق خانواده بزرگ فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری و تلاش و کمک بین‌المللی خود، در بین مبارزین در اقصا نقاط جهان، کنفدراسیون عمومی کارگران ویتنام اعتبار و نفوذ قابل توجهی به‌عنوان پیش قدم کسب کرده است.

علاوه بر پیوندهای تاریخی بین فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری و کنفدراسیون عمومی کارگران ویتنام، که در دهه‌ها مبارزه مشترک بوجود آمده است، عمل مشترک کنونی‌ مان، ما را به اهداف مشترک ‌مان به ‌نفع مردم ویتنام، به نفع کارگران در منطقه آسیای شرقی و در تمام جهان نزدیک خواهد کرد. در دهه‌های اخیر، دمکراسی سوسیالیستی ویتنام قدم‌های بزرگی برای ترقی در زمینه‌های اقتصادی، فرهنگی، و برای بهبود معیشت و سطح فرهنگی مردم خود برداشته است. ما این روند ترقی را با دقت دنبال می‌ کنیم و امیدواریم که به بهبودی زنده گی روزانه مردم عادی ویتنام بیانجامد. در این پویه، فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری ثابت قدم در کنار رفقای ویتنامی خود خواهد بود.

من آرزوی موفقیت کامل به نشست شورای ریاست فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری دارم. مانند همیشه، با آزادی بیان کامل، دمکراسی، و کار و مسوولیت مشترک، ما در مورد مسایل زیاد و بسیار مهمی، گفت و گو و تبادل نظر خواهیم کرد.

 

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۳۰۰۴

 


خواستم شعری برایت بگویم کارگر
شعری از پر پینه دستت،
شعری از پر کینه قلبت،
درد و رنجت.
شعری از کاخ ستم گر،
شعری از کوخ تو رنج بر،
شعری از گرمای آتش پای کوره،
شعری از سنگینی زنجیر
شعری از تاریکی دخمه،
و اندر معدن و خانه.
شعری از برخورد با آهن،
به جای گل،
تمام صبح و شب هایت،
شعری از نابودی ایمانت،
شعری از شرمت به پیش خرد فرزندت،
به پیش بی گنه همسر،
تمنا شان لباسی نو.
... شعری از احساس مردن زیر بار زنده گی،
و آن پتکی که می کوبی
نه بر آهن،
که بر فرق تمام بی شرافت ها،
که بر اندیشه ناپاک غارت گر
شعری از کارگر ظلم و ستم،
شعری از کارگر خشم و خروش
شعری از وحدت با محرومان،
شعری از خشم فراوان،
شعری از چالش با مترف ها،
شعری از ...
اما...
خبر رسید...
خبر رسید که ظلمت به سوی نابودی است،
نبرد ما به سوی پیروزی است.
خبر رسید که دنیا به کام ما شده است،
و روز فتح و ظفر بر همه عیان شده است.
خبر رسید که دست خدا از آستین امت،
بریده است دست ستم گران ضد امت.
خبر رسید که سرمایه دار بی ایمان،
بگشت فنا به دست مردان.
خبر رسید کاخ مزدوران،
گشته مسخر دست مستضعفان و محرومان.
خبر رسید که غارت گر پر تزویر،
شدند اسیر مردم به یک زنجیر.
خبر رسید که روز آبادی است.
و روز جشن و سرور و آزادی است.
خبر رسید که ایمان برنده شد بر زور،
رسید موسم شادی و جشن و سرور.
خبر رسید که روز کارگر برپا شد،
جهان دگر شد و حال کارگر دیگر شد.

***

اندرین تاریک سرا تا چند اسیرجاهلان !

شهربانان عزیز و شمع داران را چه شد ؟

در دیار ما گروهی جان سپاران دیگرند!

سرفرازی، پایه داری عیاران را چه شد؟

( سید زبیر واعظی )

 

بامداد ـ اجتماعی ـ ۵ /۱۶ ـ ۰۲۰۵

 

ای کارگــر، ای برزگــر، ای زحمتکش

 

ای نقش رُخـت زیب سرای من و تو

دستان تـو هــم  کارگشــای من و تو

هر جا که زر است نی تو مانی و نه من

هــر جــا که ستم، مانــد از آن من و تو

                   ***                   

ای کـارگـر، ای برزگــر، ای زحمتکش!

کارت همه رویش است و فکرت پویش

ای نور دل شب زده گــان قامت تـو

برخیز و بفشان تو شراری سرکش

               ***                  

جز برتو امیدی نتوان بست به راه

جز از تـو نویـدی نرسد در بن چاه

با نام تو گـــام می زنـم در دل شب

با یاد تو می شون به ظلمت همراه

          ***              

ای کارگر، ای گزیده ی نوع بشر

از پتک تـو آبــادی دوران بـه ثمر

از دست تو جمله هستی بهره وران

سهم تو کجاست، ای فروزان اخگر

     ***          

تو با من و من با تو در این راه دراز

خیــزیم و رویـم سـوی فـــرداهــا  باز

نی خسته و نی شکسته مانیم به راه

تــا روز کنیم ایـن شــب یلــدای  دراز

جباری (آذرنگ )

 

 

بامداد ـ اجتماعی ـ ۲ /۱۶ ـ ۲۸۰۴