پیام تسلیت شورای ولایتی هرات حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان به مناسبت

درگذشت نا بهنگام رفیق شفیق الله توده ای

رفیق توده ای شخصیت سیاسی مانده گار، جاوید، فرزانه، واقعیت گرا، فرزند دلیر حزب ما بود که بیشترینه عمر عزیزش را وقف ایثار ومبارزه برای دادخواهی و عدالت خواهی مردمان زحمت کش میهنش کرد. وی از آغاز پیکار تا پایان عمرش از روزهای دشوار دفاع از وطن ؛ تا دشوار ترین و بدترین روزهای را که دشمنان مردم افغانستان برملت این سرزمین تحمیل کردند، درفش عدالت خواهی را با غرور و سربلندی، بی باک و جسور به اهتزاز برافراشته نگهداشت و رفیقانه رزمید و استوار به پیش رفت.

شورای ولایتی هرات حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در گذشت نا بهنگام رفیق زنده یاد شفیق الله توده ای را ضایعه بزرگی برای جنبش روشنگری دانسته، به رهبری حزب، کادرها و فعالین و صفوف رزمنده حزب، واعضای محترم خانواده مرحومی تسلیت ابراز داشته و از بارگاه حق برای همفکران و اعضای خانواده اش صبر جمیل؛ و برای مرحومی جنت فردوس را مسئلت می نماید.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

شواری ولایتی هرات حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان

 

د خواخـوږۍ پيغام  


په ډیر خواشینۍ موخبر تر لاسه کړچه د افغانستان د خلکو د ترقی متحد ملی ګوند یو فعال، پر وطن او خلکو مین ، صادق ملی ګټو ته  ژمن او څپل ارمان ته وفادار او د مظلومانو طرفـدار مبارز غـړی شفیق الله توده ئی د دی فانی نړی څخه سترګی پټی کړی او خپل اصلی کورته لاړ.
دافغانستان د خلکو د ترقی متحد ملی ګوند ګوندی سازمان ولایتی شورا د دی مړینه یوه لویه ضایعه بولۍ د نوموړی کورنی ،خپلوان او د افغانستان دخلکو د ترقی متحد ملی ګوند مرکزی شورا او اجراییه بیرو ته صبر جمیل او مرحوم ته اجرعظیم غواړو.


انا لله و اناالیه راجعون


فاروق دهقانزاده

د ننګرهار ولایتی شورا رییس

 

 

انا لله و انا الیه راجعون
پیام تسلیت شورای ولایتی بلخ حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان

به مناسبت مرگ نا به هنگام رفیق شفیق الله توده ای


شورای ولایتی بلخ حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان درحالی‌ که مرگ اين رفيق گرامی را يك ضايعه بزرگ می‌ داند، به اين وسيله تاثرات عميق قلبی خود را به خانواده، رفيق ها، دوستان و آشنایان رفيق عزيز شفیق الله توده ای عرض می ‌دارد. برای آن مرحومی بهشت برين و به بازمانده‌ گان صبر، تحمل و شکیبایی آرزو می ‌داریم .

روحش شاد و خاطراتش همیشه گی باد!


انجینرمحمد اکرم  عظیمی  

رییس ولایتی بلخ حزب م م ت م ا

 

 

پیام تسلیت شورای ولا یتی بغلان حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان 

به مناسبت مرگ نا به هنگام رفیق شفیق الله توده ای

 

 

در یافت خبر مرگ زودرس و نا به هنگام رفیق همرزم و یار باشهامت روزهای دشوار مبارزه سیاسی رفیق شفیق الله توده ای این شخصیت پرافتخار حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن (حزب وطن ) که خانواده و رفقای همرزم خویش را در سوگ نشانده و رفقای خویش را تنها مانده سخت تکان دهنده بود.
بنا شورای ولایتی بغلان حزب متحد ملی  ترقی مردم افغانستان ، اعضای حزب ومردم ولایت بغلان پیام تسلیت خویش را به اعضای خانواده ، رفقا و همرزمانش و اعضای شورای مرکزی حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان و تمام اعضای پرافتخار حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان تقدیم نموده و بهشت برین به رفیق روز های دشوار مان رفیق شفیق الله توده ای و صبر جمیل به خانواده مرحومی و تمام اعضای حزب متحد ملی مردم افغانستان تمنا داریم.
بااحترام


شیر احمد
ریس شورای ولایتی بغلان حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان

 

در غم مرگ تو ما را خبر از عالم نیست

 

خبر دردبار و جانکاه مرگ زودرس و نابهنگام رفیق همرزم و یار باشهامت روزهای دشوار مبارزه سیاسی ، شفیق الله توده ای یکی از شخصیت های نیک نام  و پرافتخار تاریخ معاصر سیاسی کشور من و خانواده جنبش ترقی خواهی کشور را در سوگ نشاند. توده ای ازعنفوان جوانی زنده گی و سرنوشت اش را با توده های کار و زحمت گره زد و تا آخرین لحظات زنده گی دمی از تشویش مردم، جنبش و میهن بدور نبود. رفیق جاویدان یاد توده ای بیش از نیم قرن بیشترین بخش زنده گی اش را در راه مبارزه برای آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و ایجاد یک جامعه فارغ از ستم ، بهره کشی و استبداد؛ و تحقق آرمان یک افغانستان سربلند ، آزاد ، دموکراتیک ، متمدن و شگوفان وقف نمود.

رفیق توده ای منحیث سازمانگر باهوش و مبتکر در رشد و تکامل ح د خ ا ، پی ریزی نهضت میهنی ، نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی مردم افغانستان ، حزب مردم افغانستان ، حزب ملی ترقی مردم افغانستان و حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان خدمات شایسته و فراموش ناشدنی را انجام داده؛ و با وقف و ایثار بی مانند در راه تکامل جنبش دموکراسی و داد خواهی کشور تلاش نمود.

توده ای سهم برازنده ای درایجاد و رهبری سازمان اروپایی حزب داشته ؛ و خاطره های از صمیمت ، مهربانی ، پشتکار و اعتماد رفیقانه وی زبان زد اعضای حزب و رهروان جنبش ترقی خواهی کشور می باشد.

از جوانی با این رفیق مهربان و باشهامت آشنا شدم. مبارزه مشترک ما در راه سعادت و بهروزی انسان و توده های زحمتکش و ستم دیده این پیوند شرافت و همرزمی شریفانه را تا آخرین لحظه های غروب زنده گی پرافتخار اش نیرو می بخشید.او که با جوهرناب حزبیت ، سجایای انقلابی و عشق به مردم و وطن آراسته بود ؛ لحظه ای از خدمت و یاری به زحمتکشان کشور دریغ نورزیده ؛ و درهمه مسوولیت ها حزبی و دولتی اش سربلندی ، برادری و شگوفایی اقوام و ملیت های ساکن کشور را در دستور کارش قرار میداد.

توده ای مبارز با ایمان ، شخصیت باوقف و آگاه ، صمیمی، راستکار، مردم دوست ، جسور و آراسته با سجایای نیکوی انسانی بود. وی در تمامی مسوولیت های سیاسی  ـ اجتماعی اش پیوسته به این خصایل نیکو پابند بوده و هیچگاهی منافع جمعی و ملی را برمنافع و خواست شخصی ترجیع نداده  زنده گی ساده و صمیمانه ای را از پیش میبرد.

غم نبود این بزرگوار همرزمان ، رفقا و خانواده بزرگ  ترقی خواهان وطن را داغدارو سیاه پوش ساخته است. ازهمه رفقای حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان و رهروان و رهبران جنبش دموکراسی و ترقی خواهی کشور دعوت می نمایم  تا برای تحقق آرمان بزرگ و انسانی رفیق توده ای عزیز به خاطر پی ریزی جنبش نیرومند و متشکل سیاسی در کشور؛ همه نیرو و توان شانرا صرف نزدیکی، رشد و استحکام جنبش مردمی  و داد خواهی  نمایند. تلاش در برآورده شده این خواست شریفانه و انسانی ؛ دین ما در برابر رفیق توده ای والاگهر می باشد.

روح این همرزم  جسورو با ایمان را شاد ؛ یادش را همیش و راهش را پر رهرو خواسته ؛ مراتب غم شریکی خود را به خانواده  محترم رفیق توده ای ، رهبران و رهروان حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ، جنبش چپ دموکراتیک کشور ، سازمان ها و شخصیت های هوادار مردم و سربلندی افغانستان ابراز میدارم.

 

با احترام

ولی محمد زیارمل

 

 پیام تسلیت ـ بامداد ـ ۱۶/۴ ـ ۳۰۰۶

  

گفت وگو با شاعر شیرین کلام و متعهد کشور زبیر واعظی

 

به سلسله گفت وگوهای بامداد این بار سراغ شاعرشیرین کلام و متعهد کشور جناب زبیر واعظی را گرفتیم  و با ایشان درباره هنر، شعر ، سیاست های فرهنگی ، نقش فرهنگیان درحیات اجتماعی  و سایرمسایل صحبت  دوستانه و دلچسپی داشتیم . اینک پرسش های سردبیر تارنمای بامداد و پاسخ های صمیمانه زبیر واعظی.

 

محسن زاده : رفیق واعظی گرانقدر ، شاعر متعهد و توانای وطن!

گرداننده گان بامـداد پیوسته به مسایل فرهنگی و نقش فرهنگیان دربیداری مردم ، سمت وسودهی جنبش داد خواهانه دربرابر تاریک اندیشی، استبداد  و بی فرهنگی توجه داشته ؛ و در این تلاش ها مسایل فرهنگی و ادبی جایگاه خاصی دارد. برای همین هم ستون فرهنگی بامداد یکی از پایه های مهم کاری ما را می سازد. در این ستون ما به هنر، ادب  و سایر ژانرها ومسایل فرهنگی از نوع : طنز، شعر، داستان ، فرهنگ میراث ، خوش نویسی ، موسیقی ، باستان شناسی ، عکاسی ، هنرهای تجسمی و دراماتیک و... پرداخته ؛ کوشیده ایم  تا در این روزگار بی باوری و فرهنگ ستیزی به ستایش و پیشتیبانی معنوی و اخلاقی از فرهنگ ؛ دستاورد و تلاش های فرهنگیان پرداخته ، آفریده های آنها را بازتاب دهیم.

 سروده های ناب و سمت وسو دار شما با درونمایه انسانی پیوسته زینت بخش این ستون تارنما می باشد. وقتی تازه ترین شعر تان به مناسبت روز جهانی کارگر را به نشر رسانیدیم در فکر گفت و گو و آشنایی بیشتر با اندیشه های والای تان افتادیم.

شما در این شعری سرودید:

... از احساس مردن زیر بار زنده گی،
و آن پتکی که می کوبی
نه بر آهن،
که بر فرق تمام بی شرافت ها،
که بر اندیشه ناپاک غارت گر
شعری از کارگر ظلم و ستم،
شعری از کارگر خشم و خروش
شعری از وحدت با محرومان،
شعری از خشم فراوان،
شعری از چالش با مترف ها، ....

در این شعرشما ماننده  ده ها سروده دیگر زنده گی را با زیبایی و زشتی ، درد و اندوه ، شادی و عشق ، اشک و لبخندد ، سامان و بی سامانی و ... آن چهره آرایی کرده اید. سروده های شعری تان راهش را از طبیعیت به جامعه و دنیای سیاست و زنده گی و تقدیر انسان می کشاند. شعرتان صدای رسای زنده گی است در برابر سکوت ، و دعوتیست به پرخاش و پیکار در برابربیداد و ستم. شعر تان زمانی پنجه آهنین اش را بر گلوی اندوه می فشارد و گاهی هم سرود پرنشاطی از شور و زنده گی و شادی سرمی دهد.

این همه شور و بالنده گی درشعر تان از کجا مایه می گیرد؟

واعظی : رفیق گرامى جناب محسن زاده سردبیر تارنمای وزین بامداد ، از کلمات محبت آمیز و تمجید و توصیفى که از این حقیر هیچمدان به عمل آوردید و من به هیچ وجه لیاقت آنرا نداشته و سزاوار آن نیستم ، ممنون و سپاسگذارم .

 از اینکه به فرهنگ و فرهنگیان نقش و ارزش والایى قایل هستید و با برداشت خوشبینانه تان از سروده هایم که مرا نیز در زمره شاعران به حساب آوردید ، من حاضرم که با کمال میل و افتخار در سایت وزین بامداد که یک تارنماى روشنگرانه است و همواره واقعیت هاى عینى را انعکاس داده و در مسیر دفاع از صلح ، ترقى و دموکراسى قرار دارد ، طور موجز و فشرده به پاسخ سوال هاى تان بپردازم.

اینکه من شعر را سروده یى صرفآ شکلى نه پنداشته  و به حیث روشنفکر در اشعارم تعهد جانبدارانه دارم و همواره کوشیده ام ، ناهنجارى ، رنج ، درد و نابسامانى جامعه را انعکاس داده و در دفاع و پشتیبانى از حق و عدالت قرار گیرم در اینست که خودم در قلب پر تپش کشور یعنى شهر کابل در یک خانوادهء روشنفکرى بدنیا آمده ام . درآنزمان چند تن از اعضاى خانواده ما عضویت ح .د.خ .ا آنوقت را که اولین و بزرگترین حزب چپ سیاسى بعد از جنبش مشروطیت سوم در دهه دموکراسى به حساب می آمد ، حاصل نموده بودند ، من نیز در آن موقع که در سال هاى اخیر دوران لیسه قرار داشتم بنا بر رهنمایى و تشویق برادر ارشدم سید احسان واعظى عضویت آن حزب را کسب نمودم  و ازآن موقع بود که زنده گى سیاسى ام با این حزب یعنى حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوند یافت . عضویت من در آن حزب سبب شد تا سطح درک و فهم سیاسى خود را ارتقا بخشم و جامعه خود را بیشتر درک نمایم و به عوامل و منشأ نابسامانى ، تبعییض ، فقر و عقب مانده گى و نابرابرى اجتماعى در کشور پى ببرم و براى ایجاد یک نظام سکولار ، مترقى و عدالت خواه مبارزه نمایم .

تا صنف ششم را درمکتب غازى محمد ایوب خان خواندم و از صنف هفت تا دوازده را در لیسه نادریه پى گیرى کردم . تحصیلات عالى ام را در رشته حقوق و علوم سیاسى تا درجه ماسترى در کشور شورا ها یعنى اتحاد جماهیر شوروى وقت به پایان رسانیدم . کار و تلاش مشترک مردمان جمهوریت هاى متحده شوروى در ایجاد جامعه سوسیالیستى و نقش آن در امر صلح و ثبات جهانى ، اعتقادم را به ضرورت مبارزه طبقاتى براى ایجاد چنین جامعه ای که خود آنرا مشاهده و درک نموده بودم بیشتر از پیش استوار تر گردانید . آنگاهی که جبر زمان مرا مجبور به ترک دیارم ساخت ، در کشور المان اقامت گزین گردیدم . بعد چندى عضویت سازمان سیاسى نهضت فراگیر ملى و ترقى افغانستان را که بعد از تدویر کنگره به حزب مردم مسمى گردید ، حاصل نمودم و اکنون نیز افتخار عضویت در حزب متحد ملى ترقى مردم افغانستان را دارا می باشم .

بنا اشعارم که جانبدارانه است و از حق و عدالت بر علیه کذب و بیداد سخن می گوید و از ناهنجارى هاى جامعه زبان مى گشاید و مردم را به مبارزه  داد خواهانه فرا مى خواند ناشى از دیدگاه ، اندیشه و تفکرى است که به آن اعتقاد راسخ و عمیق دارم.

محسن زاده : شما در فرم ها و قالب های گونه گون اندیشه پردازی می نمایید.از چه وقت و درکدام قالب ها شعرگفته اید؟

واعظی : شعر نیز مانند سایر هنرهاى زیبا چون خطاطى و میناتورى ، موسیقى ، نقاشى ، هیکل تراشى ، تمثیل و دیگر هنرهاى تجسمى و دراماتیک از شور ، جذبه ، عشق ، احساس ، ذوق ، عواطف ، ادراک و احساس الهام و منشا می گیرد . داشتن استعداد و قریحه در سرودن شعر امر حتمى بوده و تصویر سازى ، خیال پردازى و تشبیه زیبا ، موزون و بجا ارزش و محتواى شعر را ارتقأ می بخشد . اما باید یاد آور شد که موارد یاد شده معنای آنرا نمی دهد که آنرا شعر به تمام معنا و کامل دانست . شعر وقتى تکمیل می گردد که به اساسات و قواعد آن پى برده ، صنایع شعرى را بکار گرفته و مطالعات عمیقى را در ادبیات و به ویژه در ادبیات منظوم پیگیرى نمود . اندوخته و ذخیره  لغات و واژه ها و کار برد و جابجایى موزون آن در هر مصرعى از بیت به ویژه قافیه و ردیف ، محتواى شعر و تسلط شاعر را در سرودن آن تمثیل می نماید . شاعرى که شعر می سراید ، باید به آن توجه داشته باشد که مضمون شعر چیست و در کدام قالب و به چه وزن و آهنگى شعر می سراید و نهایتأ از کدام سبک پیروى می نماید .

از نظر من شعر خوب آنست که محتوا و مضمونش آموزنده و پیامى در خود داشته باشد . آن گاهی که موارد یاد شده با بیان شیوا ، زبان فصیح ، کلام شیرین ، روان و سلیس آرایه گردد ، طبعآ درهر خواننده شور ، شوق ، لذت و تاثیرى خاصى به وجود میآ ورد . من در حدود امکان سعى می ورزم تا مواردى را که براى سرودن شعر ضروریست و بایست آنرا در نظر گرفت رعایت نمایم . از حدود بیست سال بدینسو در قالب هاى مختلف شعر کلاسیک فارسى - درى چون غزل ، مثنوى ، رباعى ، قطعه ، ترجیح بند ، مستزاد و ... گاهى هم در شعر نو طبع آزمایى نموده ام .

محسن زاده : درخانواده هنردوست و فرهنگی تان سرایش و خوانش شعر پیشینه زیادی دارد. انگیزه  و دلیل این دلبسته گی تان به شعر خوانی وشعر سرایی در چه نهفته است ؟

واعظی :ما اولاده میر واعظ کابلى ( میر احمد میر ) علیه الرحمه می باشیم . ایشان شخصیت روحانى و یکى از علماى پیشرو دینى و چهره متبارز فرهنگى ، سیاسى و اجتماعى عصر خود بوده است . در شعر و ادب تسلط والایى داشت و اشعار فراوانى بویژه اشعار دینى چون مناجات و مدح و وصف و ثنا سروده و دیوان اشعارى هم از خود بجا گذاشته است .

اینهم نمونه اشعارش:

بسوى کعبه می رفتم ندا آمد   بیا اینجا           من اینجا قبله اینجا مروه اینجا هم صفا اینجا

اگر درد دلى دارى به این دار الشفا بنشین        طبیب اینجا حبیب اینجا دوا اینجا شفا اینجا

و یا :

من بسمل نگاه دو چشمان کیستم           مجروح و ریش خنجر مژگان کیستم

اى سرو خوش خرام ز احوال من مپرس        من عندلیب بیدل نالان کیستم

جا دارد آنکه فخر کنم بر شهان دهر       واعظ تو خود ببین ز غلامان کیستم

و همین گونه صد ها سروده ى دیگر به همین سلسله از این دودمان ادبا و شعراى دیگرى چون:

میر مرتضى مشهور به الفت ، حلیمه مشهور به بوبو جان خانم رسمى امیرعبدالرحمن خان ، میر غلام على ، میر على احمد مبتلا ، میر غلام حضرت شایق جمال سر بر آورده و آثارى از خود بجا گذاشته اند که مورخ شهیر کشور میر غلام محمد غبار فقید در اثر خویش تحت نام ( ادبیات دوره محمد زایى ) نیز به معرفى آنها پرداخته است. بهمین ترتیب سده اخیر شخصیت هاى دیگر فرهنگى چون:

 میرغلام حضرت شایق جمال ، میر عنایت الله حباب ، پدر بزرگوارم میر محمد یونس واعظى ، عمه مغفوره ام زلیخا واعظى ، دکتور سید مخدوم رهین ، سید احسان واعظى ، شهناز آشفته و برخى دیگر در عرصه شعر و ادب آثار متنوع چون دیوان و مجموعه اشعار ، کتب ، رساله ها ، مضامین ، مقالات و ده ها نوشته هاى دیگر به جامعه تقدیم نموده اند. بنأ من در یک فامیل روشنفکرى و خانواده بزرگ فرهنگى زاده شده ؛ و در چنین محیط  و فضایى تربیه و پرورش یافته ام . محافل و نشست هاى ادبى ، مشاعره ( شعر جنگى ) و شعر خوانى ، قصه گویى هاى ادبى ، لطیفه پردازى ، چیستان پرسى ، مطایبه ، شیرین کلامى و شوخ طبعى غالبآ دراخیرهرهفته و به روزهاى جمعه  درمنازل جداگانه خانواده و اقارب ما برپا می گردید و من که  در آن زمان در سنین نوجوانى قرارداشتم ، از برپایى چنین نشست ها لذت برده و مستفید می گردیدم . ازهمین وقت به بعد به موضوعات ادبى و به ویژه شعرعلاقه و گرایش مفرط پیدا نموده و درکنفرانس ها و محافلى چون روز مادر و روز معلم  وغیره که در لیسه نادریه آن وقت برپا می گردید در دکلمه و خوانش شعر سهم فعال می گرفتم. این ذوق و علاقه شدید من به شعر سبب آن گردید تا خودم نیز در سرودن شعر مشق و تمرین نموده و به سرودن چند پارچه شعرى که طبیعتآ درآن آوان سست ، ضعیف و ناپخته بود اقدام ورزم . رهنمایى و تشویق خانواده ، اقارب و دوستان مبنى بر این که گویا توانمندى ، استعداد و قریحه یى به سرودن شعر در من وجود دارد ، مرا واداشت تا سرودن شعر را بیش ترپیگیرى و دنبال نمایم . بنأ انگیزه و دلیل دلبسته گى من به شعرخوانى و شعرسرایى نیز همین بوده که در چند مورد بالا برشمردم

محسن زاده : روزگار فرهنگیان وطن را چه گونه  می بینید. چه خواست های را می توان برای بهبود شرایط کار و سطح بازدهی فرآوردهای فکری آنها ؛ و دگرگونی شرایط زیستی شان پیش کش نمود؟

واعظی : پرداختن به جواب این پرسش شما که من روزگار فرهنگیان وطن را چه گونه می بینم و براى بهبود شرایط کار و سطح بازدهى فرآوردهاى فکرى آنها و دگرگونى شرایط زیستى شان چه توقعات و خواسته هایى دارم ، برایم دشوار می باشد . سوگمندانه که در شرایط فعلى کشور ما ناامن ، بى ثبات ، پرآشوب و تنش زا می باشد. مافیاى مواد مخدر ، تیکه داران دین ، جنگسالاران و تکنوکرات هاى فاسد ، مرتجع و وابسته به آنها با بدست آوردن میلیارد ها دالر که به قیمت خون هزاران انسان و بربادى وطن تمام گردید ، در اهرام قدرت سیاسى و اقتصادى جا داده شده اند. آن ها براى حفظ و بقاى خود تا توانستند وحدت ملى را خدشه دار ، نفاق را دامن زده ؛ و تخم بى اعتمادى ، کینه ورزى ، انتقام جویى و بدبینى را بین ملیت ها پاشیدند . وابسته گى آنها به کشورهاى متجاوز همسایه به ویژه ایران و پاکستان ، ارتجاع عرب و قدرت هاى استعمارجو و غارتگر جهانى و حمایت آنها از این باند ها و شبکه هاى مافیایى اوضاع و شرایط را براى مردمان کشور دشوارتر نموده است . آثار باستانى و تاریخى که قدامت تاریخ پر شکوه میهن و میراث معنوى نیاکان ما را تمثیل و به نمایش می گذاشت غارت و نابود گردید. مراکز و آثار کلتورى و نهادهاى فرهنگى چون موزیم ملى ، آرشیف ملى ، گالرى ملى دزدى ، غارت و به کشور هاى همسایه به حراج گذاشته شد و آنچه را نتوانستند با خود ببرند تخریب و منهدم کردند . پس درین روزگار فرهنگ ستیزى و بى باورى که وطن توسط غارت گران جهانى اشغال و صلح و امنیت و ثبات در کشور وجود نداشته و فرهنگ ملى در انحطاط قرار گرفته و فرهنگیان مایوسانه وطن را ترک می نمایند ، در رابطه به رشد فرهنگ و بهبود شرایط کار و زنده گى و فرآورده هاى فکرى فرهنگیان چه طرحى را می توان پیش کش نمود . البته آنزمانى که اشغالگران از کشور ما خارج و دست همسایگان از مداخلات کوتاه گردد و یک حکومت ملى بر پایه دموکراسى و مردم سالارى بوجود آید و کشور راه پیشرفت و ترقى را در پیش گیرد ، در آن صورت می توان طرح هاى مشخصى را براى رشد روبنایى کشور و به ویژه در عرصه رشد فرهنگ و ارتقاى فرآورده هاى فکرى فرهنگیان ارایه نمود .

محسن زاده : برداشت تان از تلاش های فرهنگی و کار روشنگرانه تارنمای بامداد چگونه است؟ برای سودمندی و گسترش پهنه تاثیر بامداد چه چیزهای را پیشنهاد می نمایید؟

واعظی : تارنماى بامداد یکى از سایت هاى وزین و با اعتبار در شبکه انترنتى می باشد که از کیفیت و محتواى بهترى برخوردار است . این تارنما که علاوه از مطالب مربوط به زنده گى حزبى و مقالات تحلیلى سیاسى ، موضوعات دیگرى چون شعر ، طنز ، داستان و ..... را نیز در خود جا داده ، خواننده گان زیادى را به خود جلب نموده است .

ستون فرهنگى بامداد که یکى از بخش هاى کارى با اهمیت می باشد و در آن مطالب فرهنگى و کلتورى از نوع شعر و طنز و داستان و هنرهاى زیبا و موسیقى و خوش نویسى و سینما و تیاتر ، باستان شناسى وغیره بازتاب می یابد ، به باور من یکى از پرخواننده ترین ستون هاى این تارنما مى باشد که روز تا روز از درونمایه بهترى برخوردار می گردد . اما از نظر من این ستون هنوز هم تکمیل نیست و إیجاب می نماید که با نشر پیوسته و مداوم مطالب فرهنگى و کلتورى بیشتر از پیش متنوع و غنامند گردد .من به این باورم که جذابیت این ستون براى خواننده گان بیشتر از موضوعات و عناوین دیگر می باشد و نشر یک شعر یا طنز؛ و یا موارد دیگر فرهنگى که پیام آور ، انتقادى ، استقامت دهنده و موضع روشنگرانه داشته باشد و در چند جمله و یا بیتى ارایه گردد ، اثرات آن به مراتب از نوشته هاى قطور و طویلى که موضوع و هدف اش واضح و روشن نبوده و نتایج مشخصى ازآن نمی توان بدست آورد ، مى باشد .

به عنوان آخرین پرسش : ازنهادهای سیاسی هوادار مردم و مدافع رشد فرهنگی کشور از جمله حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان چه خواست هایی دارید؟ آیا سیاست های فرهنگی حزب با خواست زمان و نیازهای معنوی جامعه همخوانی دارد؟

واعظی: نهاد هاى سیاسى هوادار مردم و مدافع رشد فرهنگى کشور منجمله حزب متحد ملى ترقى مردم افغانستان بایست که سیاست هاى فرهنگى خود را مطابق با خواست زمان و نیازمندى جامعه عیار سازد. طوری که همه شاهد هستیم مهاجرت هموطنان به ویژه طى چند سال اخیر به خارج  از کشور و عمدتآ به کشورهاى مختلف اروپایى بیشترگردیده است. حزب متحد ملى ترقى مردم افغانستان در اغلب کشورهاى اروپایى و حتا در شهر هاى کوچک و بزرگى ازین کشورها سازمان ها و شبکه هاى خود را ایجاد نموده است. بنأ ایجاب می نماید که اعضاى حزب درهمکارى مشترک با سایر احزاب و حلقات سیاسى و هموطنان مهاجر در ایجاد انجمن ها ، اتحادیه ها و دیگر نهاد هاى فرهنگى و اجتماعى اقدام جدى نموده ؛ و از این طریق به فعالیت هاى بیشتر فرهنگى بپردازند. تجلیل از روز هاى ملى و تاریخى و یادبود از شخصیت هاى فرهنگى و اجتماعى و تدارک و سازماندهى نشست ها ، محافل ، گردهمآیى ها و کنفرانس ها به همین مناسبت ها از اولویت هاى کارى این انجمن ها بوده و انتشار گزارش خبرى همچو محافل در ستون فرهنگى تارنماى بامداد و دیگر سایت ها و رسانه هاى همسو به کارگیرى فعالیت هاى فرهنگى را درعمل بیان می دارد.

محسن زاده : از پاسخ های صمیمانه  و رک و راست  تان یک جهان سپاس. برایتان درزنده گی سیاسی و تلاش های فرهنگی آرزوی پیروزی های بزرگتری را دارم.

 واعظی : از شما نیز به خاطر این گفت وشنود اظهار سپاس و امتنان می نمایم.

 بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲ /۱۶ ـ ۲۴۰۶

 

نگاهی به « خـوابهای سی ساله » ی نیلاب موج سلام

 

 

موسی فرکیش

 

«... در آدمانی گوشهء سترگ شانرا شعر پر کرده است...شعر گاهی فراتر از واژه هاست. گاهی نقاشی شعر است، نگاهی شعر است. چشم اندازی شعر است.... »
( از داستان پیرهن مرده )

کتاب

 

« خوابهای سی ساله » مجموعه  داستان های قلم بدست اندیشمند و آگاه، نیلاب موج سلام است که به تازه گی ها از چاپ برآمده است. درین کتاب ما داستان های زیر را می خوانیم:
- رهایی ارغوان
- چیغ
- خواب های سی ساله
- پیرهن مرده
- دوی شب

دلتای ذهن، متن و چالش

نویسنده در درازای سیر داستان نویسی، تنها مشغول « نوشتن » نیست. پرورده های ذهنی خویشرا از خط تجربه و آگاهی به بحث میکشد. او این توانایی را دارد که پدیده  مورد بحث را از گوشه های مختلف نظر بافگند. در پی نتیجه گیری هم نیست، آنرا ماهرانه بدوش خواننده می گذارد. جایی که تداوم کنکاش در ذهن مخاطب جاری و کشمکش برانگیز می گردد. نیلاب موج سلام، در نگاهی نویسنده  فلسفی است. در پردازش و پی گیری تحلیل فکری مخاطب را با خودش می کشد تا با هم به وادی جواب ها برسند. این جواب ها شاید همگون نباشند، اما پیرنگ پرداخت داستانی نویسنده این زمینه را مساعد می سازد که در جو یک نگر فلسفی- روانشناختانه از آگاهی ها و تجربه های مختلف بهره گیری گردد.

داستان « رهایی ارغوان » در کنار خیلی از موارد قابل تامل و بحث برانگیز برای خواننده، به این مساله هم می پردازد  که « بریدن نه بخاطر متفاوت بودن، بل از برای خیلی همگون بودن»  در آن ناکجای ناآگاه  ما شکل می تواند بگیرد.
داستان از سرود  « زمینی ترین ستاره » شروع می شود، که تداعی کننده  نوعی گریز در همبودی را می رساند. شخصیت ارغوان، احساس دلتنگی، تردید و زندانی بودن را هم نماد می کند، حتا در قدم زدن بیشه، در نشستن و نگریستن در قهوه خانه بالزاک، در پرواز خیالی سنگفرش و در همدمی با دعوت مرد جوان.

خودش را در همه حالات همچو زندانیی می بیند که وابسته به « نیمه  دیگر خودش است ». رهایی از بند ، دریافت و نگرش صادقانه  درونی می خواست. او آنرا از دوستش « ینا » بدست می آورد:
«... من از گپهایت درین روز ها دانستم، همگونی های کرکتری، سلیقه یی و گونه  بینش هایتان برجسته و رشته کاری تان یکی بوده است. حتا گذشته هایتان. بگو مگو های تند و سپس گرفتن تصمیم از هم بریدن نه بخاطر متفاوت بودن، بل از برای خیلی همگون بودن می آمدند. آدم نمی تواند با خودش بزید. انسان به او یی نیاز دارد که تکمیل بکند و مجاز بدارد، تکمیلش بکنند. اما بریدن از نیمه آسان نیست.... »

ذهن جستجو گر نویسنده این مورد را از چند بُعد می نگرد، از زاویه دید ارغوان، ینا و از آنسوی پنجره  ثانی. مخاطب جواز می یابد تا با این طرز دید ها آشنا شود و آن وقت چشمانش را بشوید و در چالش ذهنی، خود جوابی را جستجو کند.

 در داستان « پیرهن مرده » ، خواننده با کنکاش ذهنی دیگری مواجه میشود. نویسنده در پی آنست که  «  بیا از چیز هایی بگوییم که دیگران نمی گویند ». اینجا ما شاهد بحث جالبی دو شخصیت داستانی ـ یاسمن و آزیتا- می شویم: بار داری و انگیزه های آن. دو نگرش متفاوت به قضیه، دلایلی برای رد و تایید و هم زمینه های تاکید کردن برای بحث آشکار پیرامون این مطلب؛ خوانده را به کنکاش ذهنی می کشد.  او دیدهایش را به ترازو می نهد، از منطق و فلسفه بیان شده در ارایه ها بهره می گیرد تا جوابش را دریابد.

ارگانیک
 
شاید زبان یگانه ابزار بکارگیری فعالیت های ذهنی و فلسفی نباشد. از هر بعدی اما ـ چه عقل گرایانه و یا تجربه گرایانه ـ که بآن بنگریم، رول زبان در تجسم حضور ذهنی در تحلیل، تفکر و تجربه، برجسته است. نیلاب موج سلام ازین امر آگاهانه و با مسوولیت فیض می برد. زبان داستانی- فلسفی و روانشناختانه متن، مغلق و پیچیده نیست. ساده و آراسته و زیباست. برای انتقال پیام، از روایت داستانی بخاطر ارایه ان گوشه  فلسفی هستی به زیبایی بهره می برد. خود می گوید:
«...خوبست گاهی بر خود خشمگین  و با خود سختگیر شد. سهم خویشرا از درد برداشت.حساب تصفیه کرد، پیش از این که با دیگران. دسته یی سهم شانرا از درد کمتر بر می دارند، گروه دیگر بیشتر. ..» ( از داستان خواب های سی ساله )
و خود از درد ها و تصویر سازی آنها بیشترینه سهم را بر میدارد. 
داستانِ  « چیغ » ، سفر کوتاهی در ترن است. نمایه های پوستر نامتجانس با محتوا و خوانش خبر روزنامه با چیغ هایی از یک دختر بچه بهم میآمیزند تا راه را برای پرردازشِ مقصود کوتاه سازد. پوستر دختر زیبایی را نشان می دهد که « قطره خونی از کنج لبش فرو میچکد». بر پیشانی او نوشته بودند: « خواهشمندیم با دادن خون، به همنوعان تان کمک بکنید....» خواننده متوجه می شود که این پرداخت هنری با اصل پیام در تناقصِ عجیبی قرار دارد. ذهن برای کاوش « تناقض» و « تضاد»،  فضا باز می کند. مسافر روزنامه را می گشاید:
« بزرگترین تضاهرات نازیستان هیتلری امسال در شهر هامبورگ راه اندازی گردید....»
و چیغ دختر بچه...
این نماد ها آگاهانه و سمبولیک بکار رفته اند تا خواننده در زمینه مساعد و چشم انداز دورنگر به کنه ماجرا کشیده شود. تا او بعد از ارایه های نویسنده از چند زاویه و چند نماد به کشمکش ذهنی برای بحث نازیسم و تکثر گرایی فرهنگی آماده شود.
پایین کردن دخترکی که چیغ میزد از ریکشای طفلانه و لذت بردن از « آفتابِ مهربان»، پرداختهایست که خواننده در وجود نگاه صمیمی و لبخند تصنعی مسافران، زوایای تاریک- روشن دیدگاه ها و کردار ها را می بیند. او بعد از خوانش، بایستی مقام حضور و فریاد خودش را دریابد. «چیغ » ذهن را با هم نشینی خوش صحنه ها به تفکر و پرداخت دعوت می کند. درین « ارگانیک » داستانی، پرده یی بیجا و بی مورد استفاده نشده است. از هر نمایه یی بهره مطلوب گرفته شده است و کلیت در گزارش نص، در پیوند جذابی قرار گرفته اند. پوستر، خبرِ روزنامه، چیغ، دختر بچه و « زیستن » آزاد زیر نورآفتاب و گزارش نیونازیست ها همه با هم در تکه های مناسب جدول ارگانیک، جا خوش کرده اند تا در ظهور کُل جدول مدد رسانند.
«... گزارش با شعار فرجام می یافت:
 چند فرهنگی برابر است با با کشتار ملت »

زیر آن با شط نازک توضیحی نشسته بود:
« این شعار نو نیونازیستان است.»

چیغ ها آماده  ترکیدن بودند! ...»

خواب های سی ساله

هایدگر دوری بودن خود تاویل گری را گریز ناپذیر می داند. « تاویل برای هستن در جهان ضروری است و نمی توان آنرا از جایگاهی فرا جهانی فهمید. هر تاویلی مبتنی بر این واقعیت است که امر تاویل شده، برای آنکه اساسا بتوان آنرا فهمید، باید پیشاپیش فهمیده یا "آشکار" شده باشد....» در تاویل متن «  خوابهای سی ساله »، نقب زنی بر خط هایی از پرداخت ها، روی همان تجربیات « آشکار » استوار است. آنچه که برای خواننده تصویر میشود، در حقیقت گذر های از برهه های حیات است که عیان بوده اند اما بنوعی شاید در پرداختن و تاویل، کمتر تامل و تاکید شده اند.
نام کتاب از سومین داستان این مجموعه گرفته شده است. در بطن معنایی داستان، اشتیاق و تشویقِ کتابخوانی نهفته است. شخصیت مرکزی، از آوان کوچکی با کتاب و مجله آشنا بوده و کنجکاو سفر خوانش های جذاب در حیرتکده   پر وسوسهء  واژه گان سرزمین پر شور کتاب شده است. او از پدر و مادر و خواهرش و دید و کرد آنها با کتاب و کتابخوانی قصه می کند. درین همبودی و همسفری او به نتیجه میرسد: «... درست است که انسان آفرینش گر کتاب است، اما جریان آفرینش گری با آن پایان نمی یابد. سپس م شود کتاب ـ آفرینش گر انسان. باز انسان ـ آفرینش گر کتاب و...»

قهرمان داستان در خانه  پدر کلان، به حل معمای آن « خانه گک در گوشه  حویلی» که بر در چوبینش قفل آهنی آویخته بودند، دست می یابد. او الماری کتاب ها را آنجا پیدا می کند و دو کتابی که چسپیده بر سینه با او از انجا بیرون می شود، تداعی کننده آن پرده های قبلی روایت می شوند و یادآور  آن کتاب مشهور بالزاک  ـ رمان  « زن سی ساله ».
او در دنیای خودش و با سوالات بیشمار، در زیر تاک انگور به «ملاقات » بالزاک می رود. برایش افاده می رسد:« ...من یک پهلوی درد زن را کشیدم، تو پهلوی دیگرش را بکش....»
او  و بالزاک در حویلی اصلی که پاییز بود و « خالی از زنده گی » بود، از هم جدا می شوند تا او برود و پهلوی دیگر درد، پهلوی دیگر  زن سی ساله را از خواب ها بیرون بکشد. او می رود تا تاکید داشته باشد که بایستی « سهم خویش را از درد برداشت.حساب تصفیه کرد، پیش از این که با دیگران....» او تصمیمش را گرفته بود. تفکری برای کرد و کردار، راهی بسوی تاویل.

« ...ایستادم و چنان آهسته که تنها من و بالزاک بشنویم، یکبار دیگر گفتم:
- اما نام زن سی ساله را تغییر نخواهم داد!
و از حویلی بیرون شدم....
و قفل را بر دهن در حویلی پدرکلان آویختم».

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۶ /۱۶ ـ ۲۰۰۶