پـرچـم ارغـوانــی
صدا های خود را جهانی بسازیم
فزآینده و جاودانی بسازیم
بنای هدفمند و همزیستن را
به همسویی و مهربانی بسازیم
وطن را رهانیم زچنگال گرگان
فضای خوش شادمانی بسازیم
چمن را کنیم پاک از لاشه خواران
بهار خوش و بی خزانی بسازیم
ازین خاک دیرینه ُ آریانا
جهان نو زنده گانی بسازیم
به پیکار شب لشکر تیره گی را
زبون و سیه بخت وفانی بسازیم
در آزمون پاکیزه گی وصداقت
محک را از آن سنگ کانی بسازیم
به اندیشه دانش وعلم وفرهنگ
منادی حرف و معانی بسازیم
ز آموزش مکتب آدمیت
وطن را یکی بار ثانی بسازیم
شعار هماهنگ سرتاسری را
طنین افگن و همه گانی بسازیم
همه سنگر قله آرزو را
پر از پرچم ارغوانی بسازیم
(عبدالو کیل کوچی )
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۶ ـ ۲۷۱۲
« صدای پای شکستن » یا شیفتگیی گیرا
نیلاب موج سلام
اگر خواننده نام نویسنده رمان را پیشاپیش نداند، با خواندن « صدای پای شکستن » درمی یابد که نویسنده آن یک زن است. در حقیقت یک اندیشه گیرای زنانه این رمان را به نگاشت درآورده است. نویسنده مرد هرقدر چیره دست باشد تا روان زن را مطالعه ننموده باشد و زن را با تار و پودش نشناسد، نمی تواند در راستا کامیاب باشد. به گونه نمونه « سنگ صبور » را موشگافانه و به دور از مصلحت پردازی زیر نگرش قرار بدهیم، بی چون و چرا در می یابیم که با زبان مردانه به نوشت آمده است. گونه و کاربری پیوسته دشنام ها در « سنگ صبور» یکسره مردانه اند. نویسنده گاهی پیروز است که بتواند هر کرکتر داستان را در نقش اش به گپ بیاورد. از سوی دیگر « سنگ صبور » نیاز جنسی زن در افغانستان را تنها و بنیادینترین دغدغه زن عنوان می نماید. خلاف « خاک و خاکستر» که بهترین رمان عتیق رحیمی است، « سنگ صبور » رمان قوی نیست. من هر دو را به المانی خواندم.
«صدای پای شکستن» در ۴۲۸ رویه نخستین رمان یزدان هدیه ولی (صاعقه) در خط شیدایی و دلداده گی بیکران آفریده شده است. طرح پشتی کار جناب علومی نقاش افغانستان در امریکاست.
سوژه
رابعه دختر امام الدین بلخی در یک خانواده کتاب خوان سر برمی افرازد. این خانواده از مزار به کابل کوچیده است. رابعه یی که تمنای فراگرفتن رشته داکتری با استفاده از یک بورس تحصیلی در دانشگاه آکسفورد را دارد و با نمره هایش کامیاب هم است، برای رهانیدن خانواده از یک دشواری کلان اقتصادی تن به فداکاری درمی دهد. حاجی غفاری که رابعه را غیرمستقیم به پسرش خواستگاری نموده بود، ترفندی به کار می بندد. در شب نکاح رابعه و خانواده او را در تنگنا قرار می دهد. بدین گونه رابعه زن چهارم حاجی غفار می شود و در کابل می ماند. خانواده اش واپس به مزار می روند. حاجی غفار پسری دارد به نام بلال که قامت بلند، سرکش، پرمطالعه و مهربان است. خلاف پدر. رابعه هنگام بحث و مناقشه با بلال، دل به او می سپارد. بلال پیش تر از رابعه به او دل باخته است. پسان ترها آفتابی می شود که بلال پسر اصلی حاجی غفار نیست. بل پسر سانگه (زن کلانی حاجی غفار) و میرویس - پسر خان منطقه است. سانگه این راز را سال ها در دل نگهمیدارد و شب جان باختن به رابعه که انباغ و نیز عشق پسرش است، فاش می سازد.
عشق رابعه و بلال افسانه ای و سخت کلاسیک است. زیرا چنین عشقی تنها در داستان، شعر و فلم می تواند باشد. رابعه نماد حضور تضادهاییست از جنس غرور، سخاوت، خشم، حسادت، اشتیاق و فداکاری که پاسخ گویش تنها یک واژه می شود: عشق!
رابعه به بیان دیگر، نام دیگر یک عشق نیرومند و خشم آور است. نویسنده حتا از کرکتر مقابل - بلال یک دلباخته وفادار می تراشد. تا جایی که بلال حتا در اروپا دور از رابعه به همو وفادار می ماند و برای لنزی زیباروی فرنگی آب نمی شود. با آن که لنزی بلال را تا پای جان می خواهد و دستگیرش می گردد بلال در برابرش خنثا می ماند. این جا نیز نویسنده یک عشق آرمانگرایانه را ترسیم می نماید. ساختار حسی و بیولوژیکی مرد اما چیز دیگر می گوید. شمار زیاد مردان می توانند عاشق یکی باشند و با آنهم از سوی دیگری برانگیخته بشوند.
دو ویژه گی
یک ـ نویسنده در فضای فارغ از جنگ این رمان را نگاشته است. فارغ نگاری خوبی های زیاد به همراه می آورد. از آن شمار او توانسته است خود را روی تم مرکزی ـ شیفته گی و بحث های اندیشه یی متمرکز بسازد.
دوـ خواننده تماشاگر برپایی ادب، محبت و فرهنگ یک خانواده مزاری می شود. زنان خانواده در کنار مردان می نشینند، نظر می دهند و بحث می کنند. امام الدین بلخی برتر می داند دخترش را برای فراگرفتن علم به خارج از کشور بفرستد تا به شوهر بدهد. این پیام، امیدها و فرهنگ از دست رفته را بازمی رساند.
سه کاستی
یک ـ تغییراتی که رابعه در گونه دید سه انباغ و شوهر مردسالارش وارد می آورد، با سرعت انجام می پذیرند و خوشبینانه اند. این شتابنده گی با فضا و سیستم سنتی خانواده گی حاجی غفار جور در نمی آید.
دو ـ رابعه با تمامی نزدیکی فکری و عاطفی، تا با خانواده شوهر انس می گیرد، خانواده خود را تا جایی فراموش می کند و چنان غرق نگرانی های فضای خانه شوهر می گردد که تا پدرش با وجود پیوند تنگاتنگ عاطفی با او، درنمی گذرد؛ به مزار سفر نمی کند و سال ها به دیدار خانواده خود نمی شتابد. از این رو، تسلسل منطقی را در این پیوند زیر پرسش می برد.
سه ـ یافتن میرویس زازی، پدر واقعی بلال به ساده گی انجام می پذیرد. در همان روز نخست از روی تصادف پیش چشم های رابعه پیدا می شود و بعد واقعبینانه ندارد.
و اما فرجام داستان
صاعقه فرجام داستان راهوشیارانه هرچند غمیگنانه اما مصلحت آمیز نگاشته است. روی دو دلیل، از نگاه من. اگر چنان نمی شد و رابعه به عشقش - بلال می رسید، پیش روی با فضا، خانه و خانواده، وطن، دوست و بیگانه جور در نمی آمد و بایستی جلد دوم نگاشته می شد. بلال به رابعه نمی رسد. هرگز.
دیگر این که، نمی شود گفت چنین فرجامی خوب است یا بد اما می توان گفت که یک ژانر ادبی آنهم رمان، زمانی گیرنده تر است که دراماتیک و تراژیک پایان بپذیرد.
به یزدان هدیه ولی صاعقه نگارش « صدای پای شکستن » را شادباش می گویم. باور دارم که بیش تر و بهتر از این از او می خوانم.
شناسنامه
صدای پای شکستن
یزدان هدیه ولی صاعقه
ویراستار: محمد حسین محمدی
گرافیک: وحید عباسی
چاپ اول: کابل تابستان، ۱۳۹۳
۱۰۰۰نسخه
۳۵۰ افغانی
ناشر: انتشارات تاک
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۲۷۱۲
گفت وگو با بانو شكیبا كمال نورى ژورنالیست و فعال مدنی
گفت و گو از زرغونه ولی
این بار مصاحبه با یكتن ازبانوان فرهیخته ، شجاع و مبارز رسانه یى كشور، ژورنالیست مبتكر و خلاق ، كارمند فعال جامعه مدنى و مبارزعلیه خشونت در مقابل زنان زجر دیده وستم کشیده اى سرزمین ما که فعلآ در محیط هجرت در کشور هند بسر می برد ، که فعالیت و عملكرد های وى در مبارزه با خشونت علیه زنان با وجودی كه کارفعالیت خود را از وظیفه مقدس معلمى دریکی مكاتب شهر كابل آغاز و بعدآ با همكارى با مجله وزین كلید ، مجله مرسل ، مجله زن و تجارت و مجله زن و قانون و بحیث اولین نطاق زن در رادیوی کلید در بخش برنامه های حكایات و قصه هاى جنگ و گزارشات از زندان زنانه ولایت ﻛﺎﺑﻞ بد ست نشر مى سپرد که كارکردهایش چشمگیرو قابل قدربوده است.
این بانوى فرزانه و روشنگر از جمله بانوان برازنده ایست كه جهت تنویر أفكار و اندیشه های بانوان افغان و مواظبت از حقوق حقه زنان كشور از محبوبیت خاص در بین مردم ما ومهاجرین افغان مقیم در کشورهند برخوردار مى باشد.
پرسش:
كمال مسرت را دارم كه باز هم با یكى از بانوان مبتکر، خلاق ، مجرب و آبدیده رسانه یى و مبارز واقعی خشونت علیه زنان در كشور را با خود دارم . خواهر عزیز شما اگر لطف نموده خود را به معرفى بگیرید.
پاسخ :
اسم من شکیبا کمال نوری فارغ تحصیل دانشكده ژورنالیزم دانشگاه کابل که در سال (۱۳۵۵) هجری شمسی در یک خانواده روشنفکر و تحصیل یافته در شهر کابل دیده به جهان گشودم ، پدرم که یک شخص روشنفکروعلم پرور و فرهنگ دوست بوده همیشه علیه جهل و تحجر و استبداد و خرافات مبارزه کرده و هیچگاه نخواسته تا فرزندانش از نور علم و معرفت بی بهره بوده و در ظلمت و جهل پرورش یابند. بناء یگانه آرزوی من در دوران تحصیل همین بود که در آینده باید یک ژورنالیست فعال ، حق پرست ، ظلم ستیر و صادق باشم تا بتوانم واقعیت ها و ناهنجاری های جامعه خود را خصوصآ زنان را از طریق رسانه ها به مردم کشور خود و جهانیان به تصویر کشیده ، که در این را ه پدرم الگو و رهنماى خوب برایم بود تا به آرزویم نایل گردیدم. پدرم مانند یک دوست، یک رفیق همیشه در کنارم بوده ومن همیشه میخواستم تا مانند پدرم یک مبارز و خدمتگارواقعی برای مردم و کشورم باشم .من هیچ گاه نمی توانم و نتوانستم از حقیقت چشم پوشی نمایم وبه خاطر خدمت به مردم بخصوص زنان واطفال همیشه حوادث و خطرات را قبول کرده حتی به نقاط و ولایات نا امن کشور سفرها نمودم که شاهد حوادث بسیار ناگوار و درد آوربوده ام که بفضل و مرحمت خداوند بزرگ جان به سلامت برده ام .
من همیشه در مناجات و خلوت با پروردگارم شکرگزاری نموده که در دشوارترین حالات مرا نصرت و یاری رسانیده وباز هم سپاس گزار و مشكورم که تا اکنون با گذشت آن همه حوادث خطرناک و مهلك با شرایط سخت مهاجرت در کشور هند تا در کنار خانواده ام می باشم .
وخوشبختی دیگرم اینست که بعد از ازدواج مردی که همسفر زنده گیم است . او هم یک انسان روشنفکر و مترقی همراه وهم قدم با من بوده و هیچ گاه مانع پیشرفت من در زنده گی نگردیده و برای برآورده ساختن آرزو هایم کمک می نماید .
پرسش : شما كه یک بانوى فعال كشور بوده و استید، مى خواهم درمورد کارها و فعالیت هاى که در قسمت روشن ساختن و بیدار نمودن اذهان زنان کشور و مبارزه علیه بى عدالتى هاى جنسى در داخل كشور خصوصآ زنان و كمك به زنان محبوس چه كار ها و وظایف مشخص را انجام داده اید ؟
پاسخ :
از انجای كه پدرمن یک شخص مبارز و پرچم دار بود ، من هم زمانی که در مکتب مصروف فرا گیری علم بودم در آن زمان هم با رسانه های آن زمان همکار بوده و با آمدن گروه های افراطی و جنایت کار که با نام مجاهدین و زیرلوای مقدس اسلام چه جنایاتی را بالای این ملت مظلوم مرتکب نشدند ، که در نتیجه در اثر جنگ های شدید داخلی در سال (۱۹۹۲) مجبور به ترک وطن به کشور پاکستان گردیدیم.
با آمدن در پاکستان بعد از گذشت یک سال همکاری خویش را با روزنامه جنگ در مورد وضعیت مهاجرین افغان مقیم بر پاکستان آغاز نمودم وبعد از ازدواج ام در لیسه کابل مقیم در اسلام آباد پاکستان برای تدریس علم برای دختران و پسران هموطنم پرداختم .
با پیاده شدن حکومت کرزی در سال ۲۰۰۲ ترسایی دو باره به کشور عودت نمودم وهرگز نمی خواستم دو باره وطن ام را ترک نمایم . چون طعم و مشکلات دوران هجرت را در سرزمین پاکستان چشیده بودم .
پرسش :
بعد از سپرى نمودن زندگى رقت بار مهاجرت در پاكستان شما كه دوباره روانه دیار خود ﻛﺎﺑﻞ جان شده اید چه كاركرد ها و كار نامه ها از خود بجا گذاشته اید ؟
پاسخ :
درنخستین گام به کمک دوستان و اقارب ام در مکتب پروژه نمبریك تایمنی که بعدآ به نام لیسه ملکه ثریا مسما گردید به صفت معلم ایفای وظیفه می نمودم. درکنار وظیفه مقدس معلمی با شوهرم و گروپ از همکاران نازنینم که همه شان تا اکنون در قلبم جاى دارند در مجله « کلید » فعالیت های رسانه یی خویش را با ایجاد یک مجله وزین به نام « مرسل » آغاز نمودم ، من در این مجله مسوولیت گزارشات صفحه خبر و صفحه قصه های زنان زندانی را به عهده داشتم . چون مرا به صفت خبر نگار در زندان زنانه کابل نیزمسوولیت دادند تا از چگونه گی وضعیت زندانیان زن گزارش تهیه و ترتیب نمایم. که درنخستین سالگرد مجله « مرسل » رادیوی بنام « کلید» نیز افتتاح گردید که من نخستین گوینده زن در این رادیو بودم.
رفتن به زندان وکار با زندانیان خصوصآ زنان در آن سال خالی ازخوف وخطرنبوده واز ترس و هراس هیچ خانمی حاضرنمی شد که در رادیو گوینده گی نماید چون حکومت فاسد و وحشی طالبان تازه سقوط نموده بود.
درزنده گی رسانه یی من تهدید ها زمانی آغازشد که من حقایق زندان و زنان زندانی را در صفحه زنان زندانی مجله « مرسل » می نوشتم همراه با شوهرم مدت تقریبآ دو سال را در این موسسه وظیفه انجام دادیم. بعدآ من و شوهرم توانستیم یکجا برای زنان تجارت پیشه مجله ای تحت عنوان « زن وتجارت » ترتیب نماییم . شوهرم مسوولیت مجله را بدوش داشت و من بحیث ژورنالست مجله که نظر به لیاقت و شایسته گی وظیفه وی که در میان ژورنالستان مجله داشتم ازطرف رییس دفتر به یک سفر رسمی به کشور ایتالیا اعزام گردیدم. بعد از برگشت دوباره به کارم ادامه دادم اما باگذشت هرروزمخالفین دولت نمی گذاشتند که زنان دراجتماع کار و فعالیت داشته باشند و ما مجبورگردیدم تا دفتر مجله را مسدود نماییم .
بعد به دفتر مجله اتاق های بین الملی تجارت به صفت ژورنالیست ایفای وظیفه نمودم. در این دفتر نیز با حوادث درد ناک و پر خطر مواجه گردیدم که بعد از مدتی این دفتر را نیز ترک نمودم به خاطریکه من حقایق راافشا می کردم همه با چهره من آشنا شده بودند و درمرض خطرقرار داشتم درآن سال ها نظربه اوضاع کشور زنان بیش تردر بخش رسانه ها کار نمی کردند.
بعدا" مدیریت مجله « زن و قانون » را به دوش گرفتم وبه صفت مدیر مسوول مجله همراه با شوهرم این مجله را فعال نمودیم . مجله چون موضوعات حقوقی داشت مشکلات بسیار زیاد با حقوق دانان وسارنوال ها پیدا نمودیم اکثرآ به دفتر ما سارنوال ها می آمدند که چرا این مضمون را نوشتی و یا چرا این طور؟ که بعد در جریان خبرنگاری ام که نمی توانستم از حقایق چشم پوشی نمایم همیشه محکوم می گردیدم تا بلاخره بعد از چندی کار با این مجله را نیز متوقف ساختم .
پرسش :
برایم دلچسپ است تا از چگونه گى كار تان را با زنان محبوس در ولایت ﻛﺎﺑﻞ معلومات دهید
پاسخ :
در سال ۲۰۰۵ ترسایی کار را در دفتر ( اویک ) به صفت کارمند اجتماعی با زنان زندانی آغاز نمودم . وظایف عمده ای را که در این دفتر انجام دادم نوشتن ( کیس ستوری ) زنان زندانی وایجاد کورس ها ی سواد آموزی وحرفه وی در داخل زندان زنانه بود. دریافت وکیل مدافع برای آن عده زنانی که وکیل نداشتند ، پی گیری دوسیه های زنان زندانی و رفتن به خانه های شان بود ؛ و همچنان برای دریافت سهولت ها برای آن عده اطفال که در زندان همراه با مادران شان بودند. شامل ساختن آنها در پرورشگاه ها ( ماه یک دو مرتبه ملاقات اطفال با مادران شان در زندان ) که کاری بسآ دشواربود . وچندین مراتبه با رفتن به خانه های شان مورد خطر قرار گرفتیم که مدت 5 سال را با عالمی از مشکلات با این دفترسپری نمودم تا بلاخره این دفتر را نیز ترک نمودم . چون روحاً نآرام بودم وبا جارو جنجال های زیادی مواجه گردیدم.
پرسش:
اگر در مورد سفر هایتان به ولایات كشور تا اندازه معلومات بدهید زیرا كار با بانوان در ولایات مشكل تر است نسبت به شهر ﻛﺎﺑﻞ بود ؟
پاسخ :
دقیقآ پرسش خوب نمودید . در نخست باید این را یاد آورگردم که بعد ازکار با رسانه ها در دفاترمختلف زنانه مانند :
AWEC –ASJP- NSCO- AWN – AWRC درپست های مختلف کار نمودیم.
برای یک خانم در این شرایط نامناسب بسیار دشوار است تا به ولایات که هیچ گاه امن نبوده ، اگر ولایت آرام بوده از لحاظ امنیتی مگر قریه جات دور دست آن خالی از خطر نبوده ولی من سفر های ولایتی زیادی در ولپرسشی های کابل ولایات امن و نا امن کشور مانند هلمند ، کندز ، پروان ، بلخ وچند ولایت دیگر داشتیم و به خاطربلند بردن رشد ظرفیت و آگاهی زنان کشور در رابطه با تدویر نمودن تریننگ ها ی مختلف مانند جندر، رهبریت مشارکت قطنامه ۱۳۲۵ ، سافت اسکیل ، راپورنویسی و موضوعات مختلف دیگر را برای زنان در کابل و ولایت کشور تدویر نموده ام .
پرسش : آیا سفرى رسمى به خارج از كشور داشتید هدف از سفر تان چه بود ؟
پاسخ :
بلی من سفرهای رسمی و غیررسمی داشته ام وسفر رسمی من که قابل ذکراست در سال ۲۰۰۵ ترسایی به کشور ایتالیا بود که با گروب از زنان تجارت پیشه افغان برای مدت کوتاه عازم آن کشور شدیم . در آن سال من ژورنالست مجله « زن و تجارت » بودم .
پرسش اخیر :
مى خواهم در مورد مهاجرت تان در كشور هند و كار كرد هاى فرهنگى تان براى مهاجران افغان مقیم هند كمى روشنى بیاندازید ؟
پاسخ :
با گذشت هر روز و هر لحظه زنده گی در افغانستان برای ما چون متعلق به خانواده ژورنالیزم افغانستان هستیم و شما واقف هستید که در این وضعیت ناهنجار و جنگ خانمان سوز با خون پاک چقدر ژورنالیست زمین این کشور رنگین گردیده ، تا بلاخره چون زنده گی ما با خطر جدی مواجه گردید . مجبور به ترک وطن گردیدم .
واز سال ۲۰۱۴ ترسایی بدین سو به کشورهند با خانواده ام که مشتمل از شوهرم و یگانه دخترم می باشدزنده گی می نمایم و در اینجا نیز آرام نه نشسته با ایجاد یک مرکزآموزشی ، بنام E S L به خاطر فرا گیری قرآنکریم ، زبان انگلیسی و دری به کمک شوهر و دخترم مصروف خدمت به مهاجرین افغان بوده ، و از درآمد ناچیز ماهوار این مرکز امرار معیشت می نمایم .
حقیقت اینست که زنده گی در کشور بیگانه خالی از پرابلم و مشکلات نبوده ولی در هند هیچگونه کمک اقتصادی برای مهاجرین افغان از طرف دفتر سازمان ملل وجود ندارد به جز یک کارت رفوجی وبس ؛ و گرفتن آن کارت هم کار ساده نیست به خصوص در این سال های اخیر.
خواهر عزیز و فرهیخته كشور شكیبا جان كمال نورى ! افتخار به شما و كار كرد هایتان جهت روشن ساختن اذهان بانوان و حل مشكلات آنان در شهر ها و ولایات كشورکه با دشوارهاى فروان دست وپنجه نرم كرده و در حل مشكلات زنان واطفال مظلوم ما در شرایط دشوار كشور سرسپرده و شجاعانه رزمیده اید كه كاركرد هایتان باعث افتخار ما و نسل هاى بعدى خواهد بود و تاریخ كشور جسارت شما زنان و مادران پیشتاز را فراموش نخواهد كرد .
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۶ ـ ۲۱۱۲
فـــردا
و فردا،
در نگارین ترین بستر رویای لطیف،
ماسوای،
سایه ی سنگین «عقل»، و
براهین خشک « بوطیقا »،
اسطورهی ست،
ز رویش سبزینه ی صبح،
که با ترنم سعید
حلولش،
گره از قفل شبستان زمان باز شود، و
شهسوار زرافشان سپهر،
بر بلندای،
امواج ز دریای نور،
از ره ی کوچه ی نیلی فلق
روشنگر ره ی فردا باشد،
فردای که
آبشخور زنده گی
عشق است، و
شماطه ی زمان،
همه انبان لحظه های سور.
مگر افسوس
زمان در برهه اش
در مجمر خاکستر تاریخ،
نشانه نداشت نگین فردا را ، و
فردا رمزگونه رسوب کرد،
در فاصله ای شک و یقین انسان،
انسان ;
این موجود مبهوت بهت برانگیز.
چرا که تاریخ فریب را گواهی داد، و
خوشه های ناویژه ی شک و تردید ،
زیور گیسوی ذال زمان بود.
پس فردا،
ترنمی ست عقل ربا، و
کلافه ی سر در گم ، و
کنایه ی ست طنز آمیز ،
از سراب سرمدی،
که در قاموس زبان ما
حکایه و تصویر می شود.
در میانه فردایی نیست.
چرا که زمان
آینه دار یک بعد مبهم است و بس.
وشگفتا که
کنکاش گران خسته ی هوشمند ،
بکدام امید
درین برهوت
هوای دلگشا و پاک کوهستان
می جویند.
اما مردم !
من برغم احتجاجهایم
دیده به راه صبح فردایم
گر نگویندم یاوه می گویی
عاشق بیقرار فردایم
گر چه در آبگینه هستی
نیست پیدا نشان فردایم.
( کریم حقوق)
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳ /۱۶ ـ ۲۲۱۲
اوضاع پرخطر
از کین فتنه وضع جهـان پر خطر شده
مـردم ز جنگ ناحق و حق در بدر شده
تر شد زمین ، به خون خلایق هزار بار
هر روز آمــده ، ز گذ شته بدتر شده
حاکم به قصدغارت قاضی در اختلاص
وعظ ملا ، زبی عملی بی اثر شده
باغ وفــاق و با همی و غنچـه امید
از سردی وخمودیی ما بی ثمر شده
زاغ زغن بدشت و دمن جا گرفته است
شهر و دهات غوطه به موج شرر شده
اوضاع خراب درهمه جا خون آتشست
زآندم که خارجی همه جا مستقر شده
از ضعف ره گشایی آن خفتگان راه
رهـزن ز کسب راهزنی راهبر شده
جلاد پیر، ظالـم و راکت پران قرن
باز آمده به خون همه خیره سر شده
آن خادم وهابی و غربی و سندیان
بر طالبان خارج و داخل پدر شده
در انتقال قــدرت مطلـق بـه طالبان
ار گ از تمام فتنه گران پیشترشده
آنیک به خوش باشی و آرایش است شاد
این دیگرش به قاتل ما هـم نظـــر شــــده
با پنج هزار ساله تاریخ این وطن
تقد یر سر نوشت بدست قطر شده
برخیزهمسفرکه درین راه پیچ و تاب
معنای زندگی همه خون جگر شـــده
آتش بزن بقلب شب وشب پرست شوم
بنگر که آمــد آمــــد صبح سحــر شـده
( عبدالوکیل کوچی )
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۱۹۱۲