کابل زیبایم باز به خون غرق شد
زلیخا پوپل
تاریخ های بخون کشیده شدن هموطنانم از حساب گذشته، اما با آنهم دیروز تاریخ ۵ سپتامبر ۲۰۱۶ از طریق رسانه ها و دنیای مجازی فیسبوکم دیدم و شنیدم که دشمنان کوردل، جنگ افروز، تروریست و آدمکش که تشنه قدرت و چوکی استند ؛ یک بار دیگر خیابان های اسفالت شده کابل را با خون فرزندان وطن سرخ رنگ ساختند، توته ها و پارچه های گوشت فرزندان این مرزبوم درهر گوشه و کنار جاده تیت و پخش شده ، فرش سنگ های زمین را آذین؛ و زمینه ساز شهادت شماری از مردم کشور گردید.
فریاد مادران ، فریاد فرزندان، فریاد پدران و خواهران دل هر بیننده این کره خاکی را به لرزه می اندازد به خصوص امروز صبح خبر شدم که مادری با شنیدن خبرکشته شدن پسرش سکته قلبی کرد. درحالیکه سخت جگرخون شدم اما تا حد جگرخونی ام به مادری که درغم و سوگ پسرش ننشسته و چادر سیاه نپوشید خوش شدم که همراه پسرش یک جا در زیر خاک دفن شده است . روح تمام کشته شده گان را شاد خواسته برای خانواده های شان جز آرزوی صبر و شکیبای و غم شریکی چیز دیگر گفته نمی توانم.
دوستانم با وجودی که دنیای فیسبوک را مردم دنیای مجازی می نامند ولی من دنیایی حقیقی می گویم چون که هرخبر،هرحادثه چه تصویری و چه غیر تصویری به نشر می رسد ؛ و ما را از واقعیت های ماحول ما باخبر می سازد. چند روز قبل در فیسبوکم دیدم که یک تعداد جوانان از یک گوشه کره خاکی نمی دانم وطنم بود ویا جای دیگر یک موتر را سنگسار می کردند:
دلیل شان این بود که چون حضرت محمد پیامبراسلام با شترگشت و گذار می کرد؛ ما چرا ازاین چهار وسیله ترانسپورتی استفاده بکنیم ، در حالیکه رهبر اسلام از شتر کار می گرفت.
تعدادی را دیدم که ادار شتر را درگیلاس ها گرفته نوش جان می کردند و هم روی های خود با آن می شستند به خاطراینکه شتر برایشان مقدس بود ، چون حضرت محمد (ص) برآن سفر می کرد. امروز دیدم که شخصی مرغ خروس را وسیله نقلیه ساخته به شکل گادی می راندش ؛ و همچنان خبر مهمی که زیادتر تکان دهنده است داعشی ها اعلان کردند که هرجایی را که اشغال می نمایند مردانش را غلام و زنان شان را پس از نکاح الجهاد کنیز می سازند .و طلاق را هم مروج ساختند چنانچه تعداد زیاد خانم های اعراب از شوهران خود جدا می شوند و به داعش پناه می برند چون در آن جا هر روز نکاح و طلاق رایج شده است ، سوال من دراینجاست که ما در کدام قرن زنده گی می نماییم؟
آیا شایسته مردمان است تا آخر زنده گی در جهل و نادانی بسر ببرند ؟
حالا جهل آن قدر بالای مردم غلبه کرده است که در وجود انتحاری ها تاپه جنت را می زنند. آیا جنت تاپه دخولی دارد؟
چرا این ها هوشیار نمی شوند تا چی وقت خود را انفجار می دهند ؟
تاریخ بشریت را این مردمان به عقب برگردانیده اند به کمون اولیه برگشته اند در حالی که مردم جهان سوم در فضا کره زمین دیگری را کشف کرده اند .
من منحیث یک زن یک مادر ، یک خواهر ، ویک انسان روی زمین به خاطر مادران داغدیده و ستم کشیده وطنم سخت متآثر هستم . نسل جوان و آینده سازان کشور چه خواهند کرد؟
وطنم، گلشنم ، چه وقت از ظلم ، فقر و جهل رهایی می یابد؟ چشم براه روز های خوب ، آینده های خوب برای نسل جوان کشورهستم .
مادروطن دیگر تحمل حوادث درد بار فزونتر را ندارد، برایش توان دیدن کشتار جوانان و مردم بیگناهش باقی نماینده است .عاملین این حوادث ننگ بار ضد بشری باید بدانند که مادر وطن به آنها نفرین می فرستد .
زنده باد افغانستان و جاوید باد مردم افغانستان !
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۹۰۹
غـم آبادی به نام « سرمـه و خـون »
نیلاب مـوج ســلام
« ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود » به پیمانه یی دردآگین است که گوش سپردن به آن خودکشی روانی را می ماند. وقتی به صدا گوش فرامی دهی، دیگر نمی توانی خاموشش بسازی. باید بشنوییش. گویی به آن نیازمندی. خواندن داستان های « سرمه و خون » عین فضا را برایت می زاید. ناگزیری، چشم از خواندن برنگیری. گریزی از این غم آباد نیست.
نوشته حاضر نه معرفینامه سرمه و خون ، گزینه داستانی نو قادرمرادی است، بل چکیده فازیست که پس از خواندن آن بر فضای متاثر، بستر گسترده است. این داستان ها سخن گوی زنده گی ماتم زده مردم افغانستان اند.
در داستان « سرمه و خون » راوی ازعشق پدرکفش دوزش به دوتار می گوید. از گهواره تاشقرغانی مادر که همو از بلخ با خودش آورده است و از صمد دیوانه یی که پیغمبر بودن را دعوی کرد و به دره بسته شد: « آیا با اعلام پیغمبری می خواست تف به روی دیگرانی بیندازد که گویی تازه از عرش خدا آمده بودند؟ »
سپس از چشم های کیمیا در « چشم های کیمیا » می گوید. بعدش هم می رود و اندوه را از گودترین چاه یک روستای فلاکت زده افغانستان بیرون می آورد و در داستان « دختر شالی های سبز » می ریزد. خواب قربان ـ پسربچه روستایی که داشتن یک جوره بوت نو براق را می بیند و عسکر می شود را رسامی می کند. سرانجام از آشه شوخ و شیرین کار ، خواهر قربان، « دختر شالی های سبز » می سازد. جنگ بی پدر از آشه بی پدر، بی مادر، بی خواهر و بی برادر و یک دیوانه می سازد: « آشه دیوانه شالی زارها ».
بعد از آن « خاله نرو، با ما بمان » را می آفریند تا پرده از دلداده گی میان دختر و پسر همسایه بردارد. دلداده گیی که از نگاه های سوزمندانه فراتر نمی رود. ریحانه ، دختر همسایه با خانواده اش ترک وطن می کند و جدایی سر راه دو دلداده سبز می شود.
در داستان « توت و نان » بابا، تنها دو جمله ای که خود می داند را به نواسه اش یاد می دهد: « بابا آب داد، بابا توت داد ». بابا و نواسه اش تنها همین دو را دارند. توت را هم به خاطری که تنها یک درخت توت در دهکده مانده است. بابا زیر درخت توت به نواسه می گوید کمی توت را برای حلیمه دیوانه بردارد. بر حلیمه دیوانه نیز رحم نکردند. به او تجاوز کردند. حلیمه بی خبر از بارداریش کودکی را در نطفه پرورش می دهد و بابا او را در خانه اش جا داده است.
و در فرجام داستان « کوچه های زمستان »، شیرین فرامی رسد. زنده گی برای نیاز در نذر تاش بای و خریدن یک قرقره برای خودش و خواهر خوردش ، پری میچکد.
یگان پاره چنان تکاندهنده است که گنگت می سازد. هرقدر اوقیانوس درونت توفانی شود، صدایت بر نمی آید؛ وقتی در «عطر گل سنجد و صدای چوری ها » هاجر را مرد چلتار پوش در موتری با نمبر پلیت اسلام آباد، باخود می برد و روزی به دهکده بازش میگرداند:
«...پدرم را به قبرستان می برند و یک روز هاجر را پس می آورند. تنها چشم هایش به نظرم آشنا می آیند. اندامش لاغر، باریک و بلند شده است. برخلاف آن چه که پدرم می گفت، لاغر، ضعیف و مثل یک گل پژمرده و چمبلک شده. تنها شکمش کمی چاق به نظر می آید. رنگش مثل تفاله های نیشکر زرد کاهی شده است. حیران حیران به هرکس نگاه می کند. در چهره اش یک حالت عجیب دیده می شود. نه محبت، نه خشم، نه حیرت و نه لبخند و نه گریه. یک حالت عجیب و مرموز. همان لحظه که می بینم، به خیالم می آید مردکه چلتار پوش تا که توانسته است خون هاجر را مکیده و نوشیده است و تفاله هاجر را پس آورده است. نمی دانم چرا از دیدنش تفاله های چوب نیشکر یادم می آیند که شیرینی اش را کشیده اند و تفاله اش را دور افگنده اند. از دیدنش می ترسم. راستی هاجر را چه شده؟ به خیالم می آید که مردکه چلتارپوش سراپا زهر بوده و هرچه زهر داشته است به هاجر منتقل کرده است. به هاجر گفته است که او را بچوشد، او را بمکد تا زهر وجود او را مکیده مکیده بگیرد...»
فکر می کنم مرادی گنجینه یی پر ازنگاره های پسیمستی، سورریالیستی و نوستالژیست. قلمش تنها افزار نقاشیست. مرادی مرزمیان خواب و داستان را برداشته و اجازه داده است تا خواب های وسوسه برانگیزش در داستان های غمناکش ره بگشایند. آن چه از این ترکیب به دست می آید، جلوه افروزی شهر طلایی حسرت ناک و دمه گرفته ای است وقتی ماه، ابرها را بر آن می شکند. سفری باید به این غم آباد !
چهارم سپتامبر ۲۰۱۶
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۶۰۹
همدیگرپذیرى زنان افغانستان درداخل و خارج از کشور
زرغـونـه ولـی
به خاطر حل معضلات اجتماعی، نخستین پله هاى رسیدن به یک انسجام درونی ، داشتن روح « همدیگرپذیری » میان مردم است که نخبه گان فکری ما از سالیان متمادی کمتر به آن توجه داشته و دارند. ازهمه بدتر که این نخبه گان، فرصت های با ارزش شان را درموارد زیادی در تقابل باهم، هدرمی دهند. به جای تولید اندیشه ، می روند در بحث های شرکت می کنند که نه تنها برای خودشان سودمند نیست؛ بلکه برخلاف به گونه ای به تفرق و چند گانه گی صحه می گذارند و در برابر هزاران چشم منتظر، تخم یاس وناامیدی می پاشند که در نتیجه بنا به خواست هاى سلیقه وى، نه تنها از رشد همدیگرپذیری در بین نخبه گان کاسته شده، و ریشه خصومت را نیز تقویت مى بخشد.
گرچه انسان ها چه زن چه مرد صورت کل در آفرینش گری خود کدام تفاوتى ازهم ندارند؛ اما درجه آگاهى و خرد، برخورد و رفتار اجتماعى، سلوک رفتار و کردار فردی و داشته های شخصیتی و درونى فرد، او را از دیگران متفاوت می سازد. این موضوع در بین مردان به شکل پیشرفته تر وجود دارد اما طرف بحث ما بانوان است که صرف در این مورد تحلیل کوتاهی دارم که توجه عزیزان را جلب مى نمایم .
به طور خلاصه همدیگرپذیرى را در بین زنان ناشى از دشواری ها و فراپرس های مهم مى دانیم .
ـ حسادت هاى درونى انسان ویا به زبان المانى ( Eifersüchtigkeit )
- بلند بودن سطح اگاهى ، دانش ، سطح اقتصادى و اجتماعى در کشور
بر خورد نا سالم به اساس بر ترى دادن درون خویش از دیگران و یا هم حس لجاجت، کمبودى و حقارت در نزد فرد بنا به شرایط زنده گى و کمبودی هاى ان ویا هم عدم سطح اگاهى و دانش کافى به بارآمده که بعضى أوقات شکل بیشرفته آن که بنام مرض روانى (Eifersüchtig ) یاد می شود که در خارج از کشور این مریضان در بیمارستان ها مورد مواظبت و تداواى قرار مى گیرند .
زنان کشور ما که سال هاست در قفس مرد سالاری به مشکل نفس می کشند. خشونت، چاشنی زنده گی شان شده و از حقوق برابر چه که از حقوق اولیه و انسانی خود هم محروم می باشند. مرد است که برای او تعین سرنوشت می کند و تصمیم می گیرد و اوست که باید دندان برجگر بگیرد و آه نکشد.
اگر ما دوره جوانى دختران را درکشور مورد مطالعه قرار دهیم، از یک طرف محدویت هایی که توسط مردان فامیل براى دختران جوان ما خط کشی می شود و از طرف دیگر مادر فامیل که خود همین زنده گى را پشت سر گذشتانده از ناگزیری منحیث فرد دوم خانواده به خاطر تامین نظم در فامیل این شکل خشونت را بنابر،عادت و سنت خانواده گی و هدایت مردان فامیل با قیدکردن محدویت هاى اجتماعى، فرهنگى و کلتورى در خانواده بالاى دختران جوان تطبیق مى کنند که خود روغن بر آتش خشونت مى پاشد. روشن است که این امر در خودشناسى دختران جوان اثرى نامطلوب به جا گذاشته و آهسته آهسته حقارت درونى در نزد دختران پدیدار می گردد. نه تنها این، که درخارج از منزل به خاطر حفظ ابروى خانواده دست و پای روابط اجتماعى خود را با ریسمان سنت سخت و سفت می بندد ، در اجتماع، محیط کار، خریدارى و یا درمکتب و دانشگاه تا حدودى زیادی از تماس با همکاران مردانه دورى کرده ؛ و مردان را یک خطر براى حفظ غرور و حیثت خود و خانواده مى دانند و خود را ناتوان پنداشته که این حالت، ناتوانى و کمبودى درونى را در دختر جوان قوت می بخشد. تعدادى از دختران جوان ما که در فامیل های سخت گیر بزرگ می شوند بعدها در جامعه منحیث شخصیت هاى مستقل رشد نکرده و همیشه منتظر مواظبت مردان خود مى باشند . این چنین زنان از رشد و استعداد زنانی که توانسته اند مستقل در جامعه خود را مطرح نمایند، یا در حالت رشد دادن استعدادهاى خود هستند خواه نا خواه وگاهی مشترکاً با مردان خود، زنان وخواهران هم جنس خود را بنا بر حسادت درونى خویش با تهمت هاى اخلاقى، توهین کردن وغیره مورد حمله قرار مى دهند.
مساله دیگر قابل یاد اوری آینکه درجوانى رقابت هاى طبیعى بین جوانان به شکل نورمال وجود مى داشته باشد که در اثر کم توجه یی و یا نبود امکانات دولتى، اقتصادى ، محیطى خانواده ها، براى جوانان، جوانان به یکه تازى و یا بهتر دانستن ایده هاى خود و قبولاندن آن بالاى دیگر جوانان کوشش مى کنند که آهسته آهسته آنرا اشاعه دهند. این جاست که درچنین برخوردها احترام متقابل ازبین رفته جاى صمیمت و همدیگر پذیرى را خشونت و یکه تازى مى گیرد .که باعث بوجود آمدن نا رضایت ها در بین اجتماع و دوستان مى گردد.
ازجانبی سطح دانش، تحصیل ، اقتصاد و روشن بودن زنان براى تبارز همدیگرپذیرى نقش مهم دارد .
در جوامع پیشرفته که دانش، علمیت و شرایط زنده گى اقتصادى و اجتماعى به شکل بهتر وجود دارد این مساله را می توان به ندرت دید و زنان روشن واگاه با منطق واستدلال مشکلات را با هم حل نموده و براى پیشبرد امور با هم همکارى مى نمایند و همدیگر را مى پذیرند که در بین شان مشکلات کمتر دیده می شود، ولى در بین زنان تحصیل کرده ای روشنفکر و زنان روستایی کم سواد و بی سواد متالسفانه درکشورما، چه در داخل و چه در خارج چنین دشواری به گونه وسیع تر وجدی تر به نظر میرسد .
حسادت در بین زنان روشن و تحصیل کرده یعنى ( خطرناک تراز قسم دوم زنان روستایی بی سواد و کم سواد است ) این گونه بانوان که متشکل از زنان روشنفکرو اگاه استند که حتا در طول تاریخ مبارزات آزادى خواهانه زنان کشور از فدا کارى هاى انان به خاطر دفاع از حقوق زنان و مبارزه علیه نابرابرى هاى زنان نقش فعال داشته اند و یا هم الهام آور آزادى زنان افغان در گذشته ها بوده اند که درج تاریخ مبارزات ازادیخواهانه زنان کشورهم خواهد بود ولى متاسفانه بشکل جدى تر به مشکل همدیگر پذیرى بر مى خوریم که این خود ضربه بزرگ را در مبارزه علیه خشونت زنان در داخل و خارج از کشور وارد مى نماید، زیرا در اثر همین خشونت هاى افراطى، عده اى از زنان که هم جنس خود را بنا به حسادت هاى درونى و سلیقه یی از نوع یکه تازى، شخصیت پرستى و اقتدار گرائی تخریب مینمایند حتى بعضاً عده یی از زنان تحصیل کرده اقتدارگرا، یکجا با مردان، به تخریب تحقیر کسانی می پردازند که آنها را رقیب خود می انگارند. چنین انگیزه ناسالم باعث می گردد تا عده ای اززنان با وجود داشتن تحصیل مناسب، استعداد و مهارت به حاشیه رانده شده، از اشتراک در فعالیت های اجتماعى و اقتصادی، سیاسى و فرهنگی گوشه نشینى اختیار نمایند.
ما به این گونه زنان ( یکه تاز) تاکید مى نمایم که درهر سطح که قرار دارند منحیث زن روشن و اگاه کشور در این شرایط که زنان سخت به مواظبت شان نیاز دارند جهت إصلاح و تداوى خود برآیند در مقابل زنان وخواهران هموطن خود از دسیسه بازى، یکه تازى، حسادت و خودخواهى دست بکشند و همدیگر پذیرى را در وجود خود و دیگران رشد دهند. که ما مى توانم با پذیرش و رشد استعداد های خلاق متحد همدیگر شده و مقابل تمام پدیده های منفی جامعهٔ مرد سالار، که متاسفانه علیه زنان وجود دارد با گام هاى استواربه بیش رفته جامعه و نسل جوان کشور را از بدبختى هاى همگون نجات دهیم در غیرآن زن افغان همیشه تحت ستم وخشونت باقى خواهد ماند.
همدیگر پذیرى دربین زنان روستاى و یا بیسواد وکم سواد
این گروه زنان چون بیکار اند و استقلالیت اقتصادی ندارند پس وابسته به مردان خود به مثابه نان آور خانه می باشند و شرایط فرهنگی و اجتماعی و تسلط سنت هم نگذاشته که آنان به آموزش دوره های بالار تر بپردازند تا بتوانند در بیرون خانه کار کنند. اینان مشکلات، حسادت ها و رقابت های خود را با همقطاران خود دارند، به گونه مثال : زن ایور لباس بهتر و یا بوت زیبا و قیمتى در محفل پوشیده بود اقتصادش خوب نیست از کجا کرده ؟ و یا شوهرش بسیار او را دوست دارد دیدی قدر چاپلوسی می کرد . و یا ٨ پسر دارد ومن ٨ دختر دارم که پسر دار بودن هم یکى از مشکلات جامعهٔ سنتی ما محسوب مى گردد.
با این تفاوت ها زنان در کنج کاوى می پردازند که با عث أذیت درون خودو اطرافیان شده جنجال هاى فامیلى را ببارمى آورد. و حتا اکثریت این زنان به امراض روانى مبتلا مى شوند . تداوى این نوع بانوان مریض به مراتب زحمات بلند تر و مصارفات گزاف تری را ایجاب مى نماید. لازم است تا جهت روشنگرى زنان روستا و بی سواد؛ وزارت زنان ، نهاد هاى اجتماعى، ریاست سواد آموزى وسایر ارگان های مربوطه دولتى در چنین امر مبرم اجتماعی، همکارى نمایند. طبعیست که در صورت عدم توجه این نهاد ها و عدم همکارى زنان روشن کشوراین مشکل در بین زنان روستاى ما سالیان درازی ادامه خواهد داشت .
دراینجا وظایف ومسوولیت هاى زنان اگاه وتحصیل کرده است که از همین لحظه دست بکار شوند جهت تداوى خود ویا خواهران که به این مرض مبتلا هستند به درمان گرى بپردازند خود ودیگران را از این مرض مضحک نجات داده متحدانه و صمیمانه با همبستگى قشر بزرگ زنان به این مشکل غالب شوند که تا با همدیگر پذیرى و همسوى و نظر مشترک تمام زنان کشور، این قشر محروم جامعه را هم به سوى یک زنده گى آرام و دور از مردسالارى وخشونت کشانده تا بتوانند پیروزى و موفقیت علیه خشونت خانواده گی، مرد سالارى و زیستن مسالمت آمیز با تامین عدالت اجتماعى و احترام به مقام انسان را از آن خود سازند و در آینده براى خود و دیگران موثر و مصدر خدمت شوند، زیرا نبود جنبش داد خواهی برای رهایی زن از قید خشونت و ستم، و عدم همفکرى وهمدیگر پذیرى در جامعه، باعث تضعیف کار روشنگرى در بین زنان کشورمى گردد. باید کار مشترک را برای رهایی زن افغان و مرد افغان را از قید سنت های عقب دارنده و حق کش، براه انداخت. تا به رهایی نرسیم؛ به آزادی نخواهیم رسید.
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۳ /۱۶ ـ ۲۸۰۸
گرامیداشت یاد داکتر اناهیتا راتب زاد
دومین سالگرد درگذشت بزرگ بانوی تاریخ افغانستان
در گرامی داشت خاطره مادر فراموش ناشدنی مان، داکتراناهیتا راتب زاد، مراسمی در روز شنبه ۱۰ سپتمبر ۲۰۱۶ درکشور هالند برگزارمی گردد.
با حضورگسترده خود، ضمن بزرگداشت یاد و شخصیت پرافتخار وی، یک بار دیگر با آرمان های والای این انسان بزرگ تجدید میثاق نماییم.
دوستانی که مایل به شرکت و ارایه سخنرانی می باشند، لطفا با شماره تیلفون و یا آدرس ایمیل زیر تماس حاصل فرمایند:
Dr. Fahima Popal
تیلفون :
06 – 43 98 15 82
نشانی ایمیل:
This email address is being protected from spambots. You need JavaScript enabled to view it.
آدرس مراسم:
Papelaan 99
1382 RK Weesp
زمان مراسم:
14:00 ـ 18:00
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۳۱۰۸
تصور در باره همدیگر ـ طرح از ثمر الشومری ، یمن
خرید خانواده امریکایی ـ طرح از اسوالدو گوتیرس گومیز ، کوبا
صلح پیشرفت ترقی واصلاحات زمانی حاصل می گردد تا مغز های سیاه پاک شود.
طرح از عتیق شاهد ، افغانستان
آتش افروز ، طرح از گیرد رویارددس ، هالند
هنوز خواهش نکردی ، طرح از کارستن شلی ، المان
کوبای بچه ، طرح از پیتر پیسمستروویچ ، اتریش
آرزوی کودکانه ، طرح ازمیگل ویلابا سانچس الچیکوتریسته ، اسپانیا
بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۴ /۱۶ ـ ۲۲۰۸