احمد ظاهر چطور به جاویدانگی پیوست؟
داکتر آرین
روز بیست و چهارم جوزا سال ١٣٥٨ خورشیدی میهن و مردم ما هنرمندی را از دست داد که شکوهمندانه در زنده گی کوتاه هنری اش به جاویدانه ترین ستیغ شهرت و موفقیت برآمد. احمد ظاهر تا مرز شور و شیدایی دوست دار موسیقی و زیبایی بود درهنرش سخت کوش و « جوشش هنرمندانه » در آفرینش هنری داشت، همه چیز را با چشمان باز و بدون تعصب می دید و هنرمندانه انعکاس میداد . زیبایی ها، زشتی ها، بدی ها و خوبی ها را در غربال زیبا شناسی و عدالت پسندی خود داوری کرده و سهم خویش را در مقابل مردم و میهن اش درآمیخته با هنرجاویدانه خویش ادا می نمود. از نام جویی کاذبانه، آزمندی و زرپرستی به دور بود آنچه را بدست می آورد با یارانش و نیازمندان تقسیم مینمود، خوش خلق، همیشه تبسم به لب داشت، طنزگو و خوش سلیقه بود، صدا و هنر احمد ظاهر، نغمه و سبک و آهنگ احمد ظاهر نه تنها پادشه ای خیالات، یار و یاور زنده گی من در طول سالهاست، بلکه باورمندم که انسانهای زیادی از سرزمین ما را درسخت ترین دقایق و لحظه ها یاری رسانده و مانند سمفونی« شته کوویچ » که در ایام محاصره و دفاع قهرمانانه ای لنینگراد نوشته شده بود، همسفرآنان در راه دشواری بوده که « زیستن » نام دارد، اگر « شکسپیر» و « باخ » در عصر خود شور و نیاز آفرینش هنری را پدید آورد، احمد ظاهر با موسیقی و با هنر خویش خودرا به اوج آفرینگری رساند و به گفته رافایل « در درون من چیزی است که باید آنرا بیان کنم » ظاهر آنرا خوب هم بیان کرد:
زنده گی آخر سرآید بنده گی در کار نیست
بندگی گر شرط باشد زنده گی در کار نیست.
میگویند: آنجا که سخن از بیان مقصد باز ماند، آنجا موسیقی آغاز می شود جهان نغمه گر و همآهنگ و پر از زیبایی های احمد ظاهر عزیز چه خوب و چه با شکوه بود که باترنم های دمساز و خوش آهنگ خویش درهای محبت، شادی و زنده گی را برای همگان باز می کرد و چه خوب مظهر هیجان، شور، طرب، تسکین و آرامش توده های مردم می شد. شخصیت هنرمند ملاک واقعیتی است که ملاک و دستگیره قضاوت در مورد او می شود، ظاهر عزیز نه قادر به تذویر بود و نه دشمنی و حسادت با کسی داشت او همیشه خودش بود هم درزنده گی هنری اش و هم در زنده گی شخصی اش. آخرین بار که در کنسرت زنده یاد احمد ظاهر اشتراک کردم درشبهای جشن استقلال در کمپ وزارت زراعت بود، همان طور که « فیساغورث » به جشن و موسیقی ستاره گان باور دارد، در همان شب پر از خاطره ستاره گان واقعا می رقصیدند و احمد ظاهر عزیز که مستانه، زیبا و صمیمانه می خواند و خواندن های میهنی، زیبا و عاشقانه اش در آن شبی شادی و سرور ، به قول از « کن گریو » نویسنده انگلیسی: « موسیقی دل های وحشی و صخره ها را نرم می کند و بلوط های کهن و گره دار را به تعظیم وا می دارد » شیفتگان صدا و هنر موسیقی احمد ظاهر را به تعظیم و حیرت وا داشته بود، تا بحال که سالها از آن می گذرد مانند دیروز در گوش هایم طنین انداز و در پیش چشمانم مجسم است.
پس از این مقدمه که ذکر آن را می خواستم نثار« شهزاده ای » هنر موسیقی افغانستان نمایم می پردازم به جواب سوال نخست، البته بسیار بجا خواهد بود، همان طوریکه در اروپا برای « پالسترینا » لقب شهزاده هنر را دادند زیبنده است که مقامات مربوط افغانستان به این پیشنهاد توجه کنند.
بخاطر اینکه پاسخ به این سوال داده باشم، چرا احمد ظاهر را ترور و شهید نمودند؟ ضرورت است تا چند جمله و سطری در باره شرایط آنزمان بنویسم، زیرا ارتباط مستقیم به شهادت احمد ظاهرعزیز می گیرد.
در شرایطی که دستگاه خون آشام حفیظ الله امین دیوانه وار برای دستیابی به قدرت مطلق و استقرار یک دیکتاتوری به سرکوب، شکنجه و اعدام همگان بطور کل ادامه میداد و بخصوص فرمان گرفتاری پرچمی ها را از قبل امضا کرده بود، زندانی نمودن ها، گیر و گرفت ها آن چنان گسترده و توام باقساوت و خشونت بود که گاه گاهی با خود می اندیشیدم اگر گرفتار شوی و ترا به « بیداد گاه » امین ببرند چه باید بگویی تا به رفقای که با تو ارتباط دارند آسیب نرسد، زیرا با تمام کم تجربگی و جوان بودنم، در حالیکه در مخفی گاه بسر میبردم ، چندین حلقه از اعضای حزب و جوانان را رهبری می کردم و شرایط طوری بود که چند هزار پرچمی یا تیربارن شده بود و یا در زندانها بسر برده و منتظر نوبت مرگ بودند، درچنان شرایطی اگر بخواهیم به رازی پی ببریم که چرا زنده یاد احمدظاهر جانگدازانه زنده گی اش اسیر دام و دست های سیاه پرستان امینی شد من گمان میبرم که ژرف کاوی و هرسونگری در سرنوشت ظاهرعزیز جز به یک دلیل ویا یک علت نمی تواند بینجامد اما یکی از این علل پیوند ناگسستنی او به مردم، عدالت خواهی و انتقاد از دستگاه ستمگر وقت بود، ولی بیشتر آنچه که امین و دستگاه جهنمی آنرا را سراسیمه تر میساخت هنگامه ای پرچمی شدن، آزاده گی و آزادمنشی او بود و آنانیکه در آنزمان در کابل بودند این آوازه را شنیده و بخاطر دارند. اما واقعیت این است که احمد ظاهر پرچمی نبود، اگرچه اخلاق، ادب، دانش، شایستگی و شجاعت پرچمی شدن را داشت، ولی دلیل این گمانه زنی ها که احمد ظاهر پرچمی شده است این بود که ظاهر عزیز از جان و دل با رفقای پرچمدار مهر می ورزید و گرویده ای شهامت، اخلاق و پیکار آنان شده بود، احمد ظاهر به رفقای پرچمی به یاری برخاسته و مردانه وار رزم و مبارزه پرچمدارانی که تمام هستی خود را وقف نبرد برای رهایی مردم و میهن خویش نموده بودند تایید و پشتیبانی کرد، اگرچه میدانست که به چه بهای گرانی برایش پایان خواهد یافت.
در جهان دری زبانان هرکشور و هر کسی زنده یاد احمد ظاهر را استاد، رفیق، بزرگ ، رهبر و محبوب خود میشناسند، زیرا مردم دردهای پنهانی و رنج های ناگفتنی، قهرمانان جاویدانه و زیبایی های عاشقانه وصاف و مخافت خویش را گاه در مفاهیم و داستان ها، گاه درتصاویر و تندیس ها، گاه در موسیقی و نغمه ها پیدا می کنند، از اولین سرودهای آریایی « ریگ وید » که از مدنیت ویدی باقی مانده تا چهاربیتی های گمنام پشتو، دری، هزارگی و ازبکی تا اشعار رودکی، مولانا، خوشحال خان و فردوسی و بسیاری دیگر، بیانگر این حقیقت است.
دوستان مردم بر دست جباران نابود میگردند ولی رفته رفته و در درازای تاریخ توده های مردم همه چیز و همه کس را به جایگاه اش قرار داده و خلق ها زبان به ستایش آنان میگشایند و به همین سبب است که از کنشت و کلیسا، از میخانه و مسجد، از صوفی و عارف، از دانشمند و دانشجو، از پیر و جوان همه و همه با نیروی خیال خویش به نگارگری چهره آراسته و هنر جاودانه ای احمد ظاهر میپردازند و در آفرینش های هنر موسیقی اش امید ها، خوا ست ها، آرزوها، پندارها، کوشش ها و تخیلات الهام بخش خویش را می یابند.
ظاهرعزیز، شخصیتی جاویدانه ای است که دوستداران صدا و هنراش به مثابه یک چکیده پاک از روان هنر افغانستان به او استعداد بیکران و نهفته های ناپیدا را پرداخت میدهند و به وی بمثابه قهرمانی که با یک فرگشت ناگهانی از حماسه به تراژیدی دگرگون شده است مینگرند.
روحش شاد و خاطره اش جاویدان باد.
در این نوشته ازکتاب تاریخ افغامستان تالیف احمد علی کهزاد، دانشنامه های فارسی- دری و روسی و از دانشنامه ویکی پیدیا به زبان فارسی و انگلیسی استفاده شده است.
بامداد ـ فرهنگی ـ ۳ / ۱۴ـ ۱۷۰۶