زن
زن فرشته و ستاره ای زیبای کهکشان
تـوبای بهشتی و فریاد ندا های بیکران
زن مادری و همسری وخورشید نورعشق
پـرتــو رســان نــور به راستــای آدمیا ن
زن ای رفیق راه مصایب مرد و مهــر
زن شمله و زن عزت وهم غیرت زمان
زن را ستایم چونکه بود مادر زمین
پرورده ای زمان و هم ذال داستا ن
فبروری ۲۰۱۴
ح.کرنزی
بامداد ـ فرهنگی ـ۲ / ۱۴ـ ۱۷۰۳
تجلیل شایسته ازهشتم مارچ در کشورشاهی هالند
به ابتکار شورای سراسری زنان افغان در هالند وبه همکاری همایش اروپایی زنان افغان ،انجمن افغانهای شهر آرنهم و نواحی آن بروز شنبه هشتم مارچ ۲۰۱۴ محفل باشکوهی بمناسبت روز جهانی زن در شهر آرنهم کشورهالند برگزارگردید که در آن تعدادی از فعالین واعضای همایش اروپایی زنان افغان ، مسوولین نهاد های کاربا زنان از سراسر هالند ، نماینده شهر داری شهرآرنهم وتعدادی از هواداران نهضت زن حضور بهم رسانیده بودند.
محفل به گرداننده گی خانم یاسمین همسنگرگوینده موفق وسکرترمسول شورای سراسری زنان آغازگردید. وی طی صحبت مختصرتشریف آوری حاضرین را خیر مقدم گفته و پیرامون ارزش برگزاری محفل هشتم مارچ ومقام والای زن سخنرانی نمود.بعدا خانم سهیلا زحمت مسوول شورای سراسری زنان افغان در هالند طی صحبتی هشتم مارچ روز جهانی زن را به همگان تبریک وتهنیت گفته وبا ارایه گزارش مختصر ازکار کرد یکساله شورا ،از همکاریها و فعالیت های مشترک نهاد های افغانی وهالندی یاد آوری نمود.
سپس خانم ملیکه المرادی نماینده شهر داری شهر آرنهم هالند ضمن صحبت از سهم گیری فعالانه زنان درعرصه های اجتماعی در اروپا تذکراتی بعمل آورد.همچنان طی این محفل محترم ولی محمد شاهپور رییس اتحادیه انجمن های افغانها درهالند،محترم سرورفقیری ریس انجمن آرنهم ونواحی آن، محترمه شفیقه از انجمن ریددکرک روتردام، محترمه
فرشته ازشهراندوفن، محترمه زینب سرخابی از شهرخوریننگین پیرامون اهمیت این روز تاریخی صحبت نمودند.
در ادامه محفل محترمه زلیخا پوپل عضوهیات رهبری شورا، محترمه عزیزه عنایت شاعر ونویسنده توانا وعضوهیات رهبری، محترمه سیده طلوع معاون شورا ومحترمه پروین احسامی از شهر دین بوش اشعار خود را دکلمه نمودند. طی این محفل بپاس فعالیت های ارزشمند تعدادی از زنان تحایفی برای محترمه گل مکی ارشید مسوول انجمن زنان زندام، محترمه شفیقه از انجمن ریددکرک روتردام ، محترمه سحرنور ژور نالیست جوان ازشهرآرنهم ،محترمه ویدا ایوبی نویسنده جوان ومحترمه فرشته از شهر اندوفن توزیع گردیده ومحفل با اجرای کنسرت جالب ودیدنی محترم احمد پرویز آواز خوان ورزیده کشور در اوج استقبال اشتراک کننده گان پایان پذیرفت.
( کمیته تدارک تجلیل از هشتم مارچ )
غـمگـیـنــانـه
داستانواره کوتاه
نوشته نسرین مفید
هوا ابری وچنان می نمود ، که دانه های باران آهسته آهسته از پیشانی آسمان به سوی زمین نمناک سرازیر خواهد شد.
رویا که برنامه هشت مارچ را سازماندهی کرده بود ، از گرمای نارامی که در وجودش رخنه می کرد ، احساس می نمود، که دانه های عرق در پیشانی صاف وهموارش آهسته ، آهسته پدیدار می شوند وبه سوی گونه های پودر خورده گیش ، سرازیر می گردند. پیش از آنکه ، گرداننده نشست ، برنامه را آغاز کند ، رویا یکبار دیگر به تشناب رفت ،خودش را در آیینه دید ، لب سیرینش را از دستکولش کشید ، سر آن را برداشت ، پایین آن را دور داد ولبان نازک وظریفش را مانند ، دلش سرخ وخونین ساخت ، احساس کرد ، که رنگ سرخ لب سیرینش ، نامه ای دل خونین او است ، که آن را در آیینه می خواند ، آهی کشید ، ودر رویای امروز شام ، پیش از برآمدن از خانه غرق گشت، یکبار دیگر دشنامهای شوهر دمدمی مزاجش ، که او را بی مورد واز روی حرص وولع دشنام داده بود ، به یادش آمد .
امروز چاشت پیش از آنکه بیانیه اش را بنویسد، شوهرش جبار ، که آدم جبار صفتی نیز بود ، اورا صدا کرد، دریشی ، نیکتایی و پیراهنش را پیش رویش انداخت ودستور داد ، که آنها را اوتو و بوت هایش را رنگ کند ، که در محفل شیرنی دادن خواهرزاده اش می رود. رویا هنوز از رویا های بیانیه اش در محفل هشت مارچ ، که خودش آن را سازماندهی کرده بود ، بیرون نشده بود ، که شوهرش دو باره بالای او چیغ زد وگفت
:او لعنتی بدبخت ، باز کجا گُم میشوی ؟ باز چه گُله به آب می دهی؟
ورویا که پنج ماه پیش از محفل هشت مارچ به جبار پدر چهار فرزندش گفته بود ، یکبار دیگر داد زد :
پنج ماه پیش از محفل هشت مارچ برایت گفته بودم ، امشب هشت مارچ را برپا می کنیم ومن سازمانده این محفل هستم ، مگر خبر نداری؟
جبار در حالی که خوب پوره می دانست ، که امروز هشت مارچ است ، بجای اینکه هدیه ای برای او بیاورد ، خودش را در کوچه حسن چپ زده بود واظهار بی خبری نمود، یکبار دیگر آوازش را غضبناکتر ساخت وگفت :
هشت ؟ مارچ ، هشت مارچ ؟ که چی ؟ زن های مردم را از کار وبار می کشین ، با مرد های بیگانه زیر یک سقف می شانین و می گوین ، که هشت مارچ است ، نمی شرمین ؟
جبار آدم آموزش دیده ودانشگاه رفته ای بود ، کار های مهمی دولتی را در داخل وبیرون از کشور انجام داده بود و ایدون که در خارج از کشور به سر می برد، به یک دیوار بلندی که بالایش راه نداشت مبدل شده بود، کهکشان سحابی غربت او را سنگدل وبی رحم ساخته بود ، عقده های اعماق قلبش ، دیدنی ناپذیر بودند. زنده گی در اروپا اورا دیده درا تر ، سبکسر تر ، به رویا وچهار طفلش بی اعتناتر وبه زنده گی بی پرواتر ساخته بود .
میان جبار ورویا چندین بار دعوا وجدال در گرفته بود ، این رویا بود ، که نمی خواست ، تا کلبه ای اباد شده اش با جدایی ویران شود، وسرنوشت چهار طفل به سر ونیمه سر رسیده اش در دامن طلاق وجدایی سرگردان ولالهاند گردد .
امروز نیز جبار بهانه گرفت ویک دعوای اندوهناکی را با رویا براه انداخت ، از پدر لعنت گفتن شروع تا هر چه دو ودشنامی که می دانست ، به خاطر هشت مارچ نثار روی رویای که زمانی بانوی بجان برابرش بود کرد. هنگام برامدن ، بوت هایش را که می پوشید ، به خاطری که رویا آنها را رنگ نکرده بود ، لگدی محکمی در ساق پای رویا زد واز خانه برآمد ودروازه را بشدت کوبید ورفت . از شدت درد دل رویا ضعف ، ضعف شد وچون رونده محفل بود ، یک پنجه گریان کرد وگفت:
در قهر خدا شوی ، جبار ، الهی در خاک گور سرت موی وروی بکنم ،
بی وجدان ! الهی رفتنت شود و آمدنت نی !
این اخرین دعای بدی بود ، که رویا از اعماق قلب در رنج خفته اش نمود.
قطرات اشک از گونه های سپید واز چشمان بادامیش بی اراده سرازیر شدند ، اشکهایش به سیلابی می ماندند ، که خانه ای اعتماد ومحبت او را ویران می ساختند ، نخستین باری بود ، که خودش را تا این اندازه خوار وزبون احساس می کرد.به نظرش می رسید ، که چبار به دیو آتشین مزاجی مبدل می شود ، که جز نفرت وغضب چیزی دیگری بار نمی آورد.
دروازه ای افکار رویا را بانو مژگان گرداننده محفل با باز کردن دروازه تشناب به شدت، بست .
رویا با شتاب اشکهایش را که بی مهابا در میان مژگان بلند ،بلند ونمناکش رخنه کرده بودند ، با دستمال کاغذی پاک کرد، بانو مژگان می خواست چیزی بگوید. مگر سخنی را که در نوک زبانش بود قورت کرد وزبانش را آگاهانه در دهلیز گودال دهنش ازگردش باز ماند وآن را در گرو سکوت فروخت.
رویا سوی مژگان نگریست وازاینکه چیزی نگفت، دانست ، که شاید مژگان بدون ذره بین ،رویداد های خفته در سینه ای او را خوانده است ، ترجیح داد تا خودش چیزی بگوید، گفت:
به خیالم که در تشناب دیر کردم ، چشمهایمه مژه سیرین می زنم ، باز می رویم .
مژگان که در دود هوا همه چیز را خوانده بود ، سکوت کرد ، آگاهانه از گفتن این سخن که ازسپری شدن برنامه یک ساعت گذشته طفره رفت، می خواست برآید ، که رویابه سوی ساعتش نگریست وگفت :
اوهو یک ساعت دیر شد، برویم ، که مردم انتظار ما هستند، این را گفت واز ریمل زدن چشمانش صرف نظر کرد، برای آخرین بار در آیینه تشناب خودش را بسیار غمگین ودر مانده یافت.
پس از آنکه گرداننده برنامه از رویا تقاضا نمود تا محفل هشت مارچ را با بیانیه اش گشایش بدهـد ، رویا یکبار دیگر از میان اسیاب سنگ غمها خودش را برون کشید وپشت مایکرفون قرار گرفت ، بیانیه اش را با دلهره گی باز کرد وبه خوانش پرداخت. گفت:
» بانوانگرامیامروزهشتمارچروزجهانیزن است ،این جشن واین روز بر می گردد، به هشت مارچ سال ۱۸۵۷ ترسایی که زنان کارگر کارخانه های نساجی یا تکه بافی به منظور کاهش ساعات کار واعتراض به پایین بودن دستمزد های شان به راه انداخته بودند، در آن زمان حقوق زنان کارگر نسبت به مردان پایینتر بود . پولیس وجوقه های امنیتی بالای بانوان یا زنان تاختند وتظاهرات را سرکوب نمودند و با ریختاندن خون زنان جاده های وسنگفرش های را خونین ساختند، شرم وننگ به مردانی که خون زنان بیگناه را به خاطر حصول حقوق حقه ای شان می ریزند.»
رویا به یادش آمد ، که یکبار جبار سر او را به دیوار کوبیده بود ،واز شدت آن سرش کفیده واز آن خون می ریخت، برای نخستین بار رویا خون سرخ خودش را دید ، به یادش آمد ، که خون سرخ از سرش به چشمانش واز آنجا به سر وگردنش زا زده بود، در آن زمان هنوز به خارج نرسیده بودند ورویا با شوهر وفرزندانش در دهلیز های قاچقبران سرگردانی می کشیدند، رویا سکوت کرد بود و چیزی از دستش ساخته نبود ،به خاطر سؤ تفاهمی که بادریغ در باغچه ای عشق آنها رویده بود ، جبار ظالمانه سر او را به دیوار کوبیده بود.
رویا چشمانش را بست وبرای لحظه ای سکوت کرد، سپس چشمانش را از کاغذ برداشت وصدا کرد، مرگ به مردان ظالم به این جباران خونریز وخون آشام ، که خون زنان بی گناه را به خاطر خود خواهی های شان می ریزند. خون انسان ، خون زن ، خون مادر وخون کسی که جایگاه عشق است ، نماد زحمت وکار است ، نماد زایش ورویش است ، نماد آفرینش وباروری است ، خون او را ریختاندن ، چه جابرانه وچه ظالمانه است .
رویا احساس کرد ، که جبار مانند ، ستیزه گران میدان شیکاگو با شدت و حدت به جان او که حالا به یک قهرمان افسانوی میدان مبارزان سال ۱۸۵۷ شیکاگو مبدل شده بود ، می چسپد وخون او را می ریزد. رویا ، آه می کشد واز شدت درد ، به زمین میافتد، فریاد می زند ، ای جباران ، ای ظالمان !
وای خونریزان !
نمی شرمید ؟
خون زنان ومادران فرزندان تان را می ریزید؟ نمی شرمید ، بیگناه ترین موجود روی زمین را که پیامبر عشق ودوستی است ، لت وکوب می کنید وخون سرخ او را می ریزید.
رویا احساساتی شده بود ، به نظرش می آمد ، که در پیش اواز گیر یه مکروفون به یک نیروی لایزال وبه یک نیروی توانمند ، که زور کسی به او نمیرسد مبدل شده است .به نظرش آمد ، که زنان سراسر جهان به دنبال او ایستاده اند ومانند سیمرغ سی میلیون زن با او یکجا شده وبه نیروی سی میلیونی تبدیل شده اند ، به نظرش می آمد ، که جبار را که حالا به یک بوت نوک تیز وبه یک هیولای خون آشام مبدل شده است ، از پای در می اورد ، او را از زمین بر می دارد و به هوا بلند می کند ، چنان به زمین می زند ، که پارچه ، پارچه می شود ، بندهایش یک طرف ، تلی اش سوی دیگر ، کفی وپوشش به سوی دیگر پرتاب می شوند ورویا به قهرمان ملی مبارزه با هیولای مردان ستیزه خو و جبار صفت مبدل می وشد، یکبار دیگر دیگر داد می زند،
ای زنان!
ای دلیران ! وای انسان های تیره بخت ، ای بانوانی ، که شوهرتان بالای شما ظلم می کنند ، ای بانوانی که در چهار چوکات خانه زندانی هستید ، ای مادرانی که گوش و لب وبینی تان را می برند ، ای خواهرانی که شما را جباران تاریخ به زور به شوهر می دهند ، ای دخترانی که طالبان زن ستیز شما را بادره وسنسار مجازات می کنند، ! ای بانوانی که با سگان تبادله می شوید ، ای انسانهای که به مثابه انسان دست دوم از کار وفعالیت باز مانده اید، ! ای دلیر زنانی که زنده به گور می شوید ، برخیزید، به غرش بیاید، متشکل شود وبه مثابه یک نیروی توانمند ، این زنده گی ننگین مرد سالاری را به زیر بیندازید وحقوق وآزادی های اساسی تان وبرابری تان را در جامعه بدست بیاورید. پیروزی از آن انهایی است ، که متشکلانه می رزمند، ورزمایش شما جاودانه خواهد ماند.
احساس می کرد ، که اوازش مانند ، امواج خروشان بحر موج ، متلاطم می شود و زنجیر های زن ستیزی را پاره، پاره می کند.
اشک از چشمانش سرازیر می شود . در سالون سکوت حاکم است ، همه گوش وهمه چشم شده اند وهمه به سوی او می نگرند ،.
با غریوی که مانند توفان می خروشد فریاد می زند
برخیزید !
ای زنان ، ای بانوان وقصر طلایی زندان ها را برشکنید و به آتش بسوزانید وبجای آن قصر زرین انسانسالاری وانسان گرایی را آباد کنید.
همه به پا می خیزند و با یک آواز می خروشند، وبا او در راه رهایی زن ا ز ظللم وستم مرد سالاری وزن ستیزی یکجا می شوند. پایان
شهر هامبورگ
۸ مارس ۲۰۱۴
بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ / ۱۴ـ ۰۸۰۳
ننگ انسانیت
باز مزدوران طالــــب بدعنـان این غـــــلامان وحـشی دور زمان
جاهلانی بستــه با تیغ و سنــان از تمــــدن دور به انسان بد گمان
همچوموم در پنجه اهریمنان
جوی خون جاری نمودند درکنر قتل عام کردنــــد بهـــرسیم و زر
دیــــن فروشان طماع و فتنه گر ننگ انســـــان اند توهیــــــن بشر
از وفــــا و آدمیـــت بی نشان
میکنند با نام دین صـد فتنه ساز قتل وغارت فرض دانند چون نماز
بهر تفتین وفریـب با رمز و راز صحنه ساز حیلـــه و ســوز وگداز
انتحاری سازند از صد ها جوان
چونکه فاسد است زمام رهبری نیست بر طالـــــب نظـــام داوری
خاینین را نیســـت حکم کیفری قانون زور،مسنــــد خیره ســری
ملت مظلوم به دســـت ناکسـان
نا مسلمانان زاسلام دم زننــد صد هزاران کفـر و آلام بر دمند
پیـــرو ابلیس و خـــدام شراند وحشـی وبی رحم و بد نام وکرند
نام انسان نیست زیب طـــالبان
ف. بری
بامداد ـ فرهنگی ـ۱ / ۱۴ـ ۱۰۰۳
خشونت روزافــزون دربرابرزنان افغانستان
عزیزه عنایت
هشتم مارچ، روزهمبستگی بین المللی زنان را به همه زنان جهان مخصوصاً برای زنان افغانستان تبریک گفته امید وارم درپرتوصلح، عدالت ومساوات همه بتوانند که روزهای خوبی را شاهد فعالیت های اجتماعی وبدورازخشونت ها در برابرزنان وطن باشیم.
زنان افغان باآنکه درشرایط سالهای جنگ رنج ومشقت رابیشترازگذشته بردوش کشیده اند علاوه از اینکه با ازدست دادن عزیزان شان ، بی خانه شدن وبی جا شدن ازمحل اصلی خویش دردامان فقر گسترده با خانواده های خـــود میسوزند ومیسازند خشونت نیزازجانب مردان زن ستیز دربرابر شان قرار میگیرد که این موضوع خیلی نگران کننده و درد آوراست .
دراین اواخرموضوع خشونت، برعلیه زنان افغانستان ازطریق رسانه ها بیشتر انعکاس داده میشود که این خود نشان دهنده وضع نابه سامان زنان دروطن عزیزمان میبا شد .اگرچه دراین مدت بیشتراز۱۲سال دردوره حکومت رییس جمهورکرزی بعد ازفروپاشی دولت طالبان نهــاد های بیشماری بنام های مختلف وبه دفاع ازحقوق زنان افغان ،علاوه ازاین که سازمان ملل، مدافعیـن حقوق بشر درآن کشوروجود دارد، بوجود آمد ند که تا کنون یا کاری نکرده اند ویــاهـم کارهای شان اندک است که دراین راه گام نهادند. چه اگرآنها میخواستند با صلاحیت واستفاده ازحق قانونی خویش وباارتباط با ارگان های ذیربط ، مخصوصـاً وزارت امورزنان، خشونت برعلیه زنان درافغانستان کاسته میشد.اما نـه تنها کاهش نیافته است بلکه روز تا روزارقام این پدیده شوم وتکان دهنده بلند وبلندتر نیزشده است.
هموطنان عزیزمان از پیآمد های ناگوار ازدواج های اجباری میدانند وآگاه اند که نظر به تجارب گذشته دادن دختران به شوهر، بدون رضایت د ختــران شان نتیجه خوبی نداشته. ولی بازهم درافغانستان دیده شده است که دختران زیرسنین شانزده سال به ازدواج های اجباری درآورده میشوند که اکثر این کودکان یاهنگام ولادت و یا قبل از آن از بین میروند ویا هم بـا عکس العمل های نادرست فا میــل شوهر و شوهر روبرو میشوند که دست به خودکشی ویا فراراز منزل میزنند که در جامعه سنتی افغانستان این هردوعمل زشت و نا سزا است. ولی دختران و زنا ن درعذاب نشسته چنین راهی برگزیده اند. اگربه مراجع قانونی مراجعه کنند آنان هم به وساطت بزرگان قومی ویاهم بعد ازگرفتن ضمانت شوهرو فامیل شوهرآنان را مجبور به برگشت به فا میل شوهر مینمایند که این خود عذربدترازگناه است وتیــغدست داشته شوهررا دو برابر تیزتر میسازد.چنانچه که همه هموطنان عزیز مــان شاهد ده ها داستان دختران جـوان وزنان درولسوالی ها وقریه جات کشور هستند. که ازطریق تلویزیون ها به اطلاع همه رسانیده میشود.
درافغانستان دراین اواخرتجاوز گروهی بالای دختران و زنان که سابقه نداشه بسیارشرم آوروننگین است. باید گفت که این افراد بیگانه وبخاطرچنین موضوعات گماشته میشوند ورنه هیچ هموطنی برای هموطن دیگرش چنین فجیع راروا نمیدارد. آن عده ازمردان که دختران شانرا بزور به ازدواج مرد کهن سال وادار میدارند یا دراثر ظلم تفنگ سالار است و یا هم ازفقر بیحد که زن ستیزان مجبورش میسازند.
دسته دیگری که زن را مانند متاع میدانند و برایش اهمیتی قایل نیستند. اگرزن از حرف او سر پیچی کند اورا با شکنجه های لت کوب، قطع کردن اعضای بدن،موی سرش را تراشیدن ،درته کوها حبس نمودن و با انواع خشونت عذاب میدهند. بنا براین همه این مسایل دست بهم داده ، شیرازه زیستن وزنـده گی زنان را ازهم گسسته ، و وضع اجتماعی افغانستان را دگرگون ساخته است .
ازاین نوع مردان زن ستیز پرسیده شود زمانیکه چنین ظلم وشکنجه را ازسوی خود به همنوع خویش وآنهم همسفــر زنده گیش روامیدارند،آیا خدا را درآن لحظه ازیاد برده وفراموش میکنند؟ چرا ازعاقبت این عمل نمی هراسند. چنانچه شاعرگرامی فرموده است.
مکــن برزیردستـــان ستــم که دستی است بالای دست توهم .
درجای اگرسخن از مسلمانی زده شود چنین اشخاص ازهمه اولتر داداز مسلمانی می زنند وآن وقت به تکرارآیت و حدیث میاورند .ولی وقتی درقدرت قرارمیگیرند نـــه مسلمانی را میشناسند و نه خدا را .
علاوه ازاین موضوعات، ده ها ظلم و استبداد دیگری درحق زنان روامیدارنـد که بارباراینجانب وقلم بدستان دیگروطن درمقالات خویش ازآنها یاد آوری کرده وجهت معلومات هموطنان عزیزمان ارایه شده است .
اکنون پیشنهاد مینمایم تا مراجع ایجاد شده درداخل وخارج کشور بمنظوردفاع ازحقـوق زنان ، محو خشونت های تکاندهنده که باعث تباهی و ویرانی هردوجانب بشمول کودکان خانواده ها،عقارب و نزدیکان شان میشود، متحدانه دستی باهم داده بامدافعین حقوق بشر،ارگان های دولتی برای رفع این معضله با تطبیق قا نون محو خشونت علیه زنان سعی وتلاش نموده مبارزه جدی نمایند.وهمچنان تبلیغ بــه خاطرمجازات خشونت گران و جنایت پیشه گان توسط روشن فکران درمجــالس و نشست های عنعنوی، مکاتب ، محل آموزش وسوادآموزی ها،درساحــات دوردست (روستاها) توسط ملاامامان مساجد وبزرگان قومی صورت گیرد.که با همکاری ملت شریف وطن زنان توانسته با شند ازاین سلول های ظلمت آسای جانکاه بیرون آینــد ودرپرتومهروصفای خانواده وجامعه به زندگی نوین دسترسی یافته درفضای گــرم خانواده با پرورش اطفال آینده وطن وفعالیت های اجتماعی خود مصدرخد مت برای خود و میهن خویش شوند.
بامداد ـ اجتماعی ـ ۹ / ۱۴ـ ۰۷۰۳