استفاده ابزاری از مفاهیم « جهادی و کمونیستی » در کارزار انتخاباتی
بخش دوم
علی رستمی
۲ـ کمونیسم درروند تاریخ از نکاه انسان گرایی کارل هینریش مارکس
کمونیسم از ریشه لاتینی به معنای جمع گرایی واشتراکی گرفته شده است. و یا به معنای دیگر تحقق عدالت اجتماعیست. واژه های کمونیسم و سوسیالیسم دراغاز سده قرن نوزدهم بکار رفته و در روند تاریخ کمونیسم بمعنایی جامعه نخستین که زنده گی اجتماعی برپایه همکاری متقابل افراد بطور جمعی واشتراکی بوده بکار رفته است.اولین گروهی ودسته ای که علنأ خود را کمونیست مینامیدند ، درشروع دهه ای ۱۸۳۰ شکل گرفت که وایتلینگ درالمان بوجود آورد. همچنان در پهلوی واژه کمونیسم واژه دیگری بکار میرفت لفظ « سوسیالیسم » است؛ که در سال ۱۸۲۷ در مضامین رابرت اوون در انگلستان و فوریه در فرانسه، انعکاس یافته هست. دراولین موارد کاربرد این کلمه معنا های موازی داشت.کارل مارکس هم این دو واژه را به یک معنا بکار برده است . هدف مارکس ازاین الفاظ شرایط ویا جامعه ای بود که دران انسانها در اجتماع به طور اشتراکی و جمعی از پیداوار ومواد طبیعی استفاده مینمودند و در تولید وجمع اوری ان همبسته نقش داشتند ومتعلق به همگان بود .
مارکس وانگلس درسال ۱۸۴۸ در برنامه حزب کمونیست ، از دومرحله و یا دو فاز با شعارهای « از هرکس به اندازه توانایی اش ، وبه هرکس به اندازه کارش » از بابف وشعارای « از هرکس به اندازه تواناییش ،و به هرکس به اندازه نیازش» از بوناروتی به ارث گرفته بود که فاز اول را بنا م جامعه « سوسیالیستی » و فاز دوم را بنام جامعه « کمونیستی» نامیده است. شعاراساسی کمونیسم الغای مالکیت خصوص بر وسایل تولید(نه مالکیت شخصی فرد مانند خانه موتر وغیره) وتسلط اجتماع بران واز میان بردن « استثمار فرد از فرد » میباشد.
کارل هینریش مارکس در سال ۱۸۱۸ در شهر تریردر منطقه موزل المان ، از پدر ومادر یهودالاصل تولد یافته است. تبارشان به مومنان وخام خام ها یعنی کاهنان یهودی ویاملاهای یهودی مشهوربود. پدرش حقوق دان وآیین پروتستان داشت. مارکس در محیطی بزرگ شد که ایده های انقلاب فرانسه دران مسلط بود واندیشه های جمهوری طلبانه ،نواورانه ومتاثر از روشنگری وحتا باورهای رادیکال سیاسی وجود داشت. مارکس درفضای فرهنگی که اثار کانت ، گوته و روسو ، مروج بود،رشد جسمی وفکری یافت . کارل مارکس پس از ختم دوران دبیرستان در دانشگاه برلین رفت تا رشته حقوق بخواند. بعداً نسبت نارضایتی پدرش رشته فلسفه را پیش گرفت. او گواهنامه ویا دیپلوم خودرا راجع به « بحران اندیشه فلسفی پس از ارسطو وبه طور خاص تفاوت ماتریالیستی دموکریتوس ویا بیش ازان اپیکور در مورد طبیعت بود »" بدست اورد. در دوران دانشجویی در برلین انجا با هگلی (هگل فیلسوف واستاد مارکس است) های جوان اشنا شد. برعلاوه همرای سایر اندیشمندان برونو بوئر ، هس ، روگه تماس داشت. هگلی های جوان لیبرالهای نواندیشی بودند، که دیدگاهی نقادانه درمورد مسیحیت ارایه میکردند ،مارکس نیز دراین مورد به انان همراه بود. درهمین سالها به خوانش انتقادی فلسفه هگل وبه خصوص اندیشه های سیاسی او پرداخت ، مهمترین متن مارکس دراین مورد « درامدی به نقد فلسفه حق هگل » درسال ۱۸۴۳ است. برعلاوه در طول زنده گی خود ازهیچ فیلسوف تاثیر نه گرفت که ازهگل گرفت از دیالکتیک هگل و پدیدار شناسی روح هگل کاملن متآثرو انرا فراگرفته بود.
نظریات جسورانه مارکس ضد خرافات مذهبی ودینی وبالخصوص عقاید لیبرالی ورادیکال ، وی اورا مشهور کرد. به همین دلیل او را اجازه تدریس به دانشگاه ندادند. وبعداً به روزنامه نگاری درشهر کلن المان مصرف شد، دراین وقت سلطنت پروس درالمان وجود داشت وعلیه سلطنت وحکومت استبدادی ان مقاله هایی نوشته میکرد، که باعث تحریک جوانان میشد، این امرباعث شد تا زمینه کارسیاسی برای وی کم شود و راهی مهاجرت گرفت ؛ در شهر پاریس ا قامت گزین شد. دراینجا با سوسالیست های رادیکال تماس حاصل وبه فعالیت اغاز کرد . درهمین سال با دوست وهمکار هم اندیشه خود فریدریش انگلس نیز آشنا گردید.مارکس با شناسایی با انگلس که پسر یک سرمایدار انگلیسی بود ودرمانچستر انگلستان فابریکه پارچه بافی داشت، همین امر سبب شده بود که از وضعیت پرولتاریای انگلستان آشنا وبه ان احساس دلسوزی نماید وکتابی را بنام
« موقعیت طبقه کارگر انگلستان » به تحریر دراورد ،این کتاب باعث تشویق بیشتر مارکس شد، تا به مطالعه« اقتصاد سیاسی » بپردازد . مارکس دراثار مشهور ونخستین خود بنام « نقد به فلسفه حق هگل » برای نخستین بار نام « انقلاب کارگری » را بمیان اورد. بعد ازان دستنوشته های اقتصادی وفلسفی ویا بنام دستنوشته های ۱۸۴۴ مشهوراست تحریر داشته که دراین یاداشتها مفهومی انسان گرایانه ای را در« نظام اشتراکی واجتماعی » یا «کمونیسم » مطرح نموده است. مارکس با استفاده از سه منبع اندیشه های اقتصادیون انگلیسی مانند ادم اسمیت ،ریکاردو وفلاسفه المان مانند هگل ، فویرباخ وسوسیالیستهای تخیلی فرانسوی سن سیمون و فوریه ، نظریات خودرا تدوین کر ده است.
مارکس در اثارخود مانند: ایدیالوژی المانی ، فقر فلسفه ، مبارزه طبقاتی درفرانسه ، کاپیتال وسایر اثاری که دربالا ازان نامبردیم راجع به شیوه وطرق مبارزه طبقاتی وخصلت طبقه کارگر، از میان بردن استثمار فرد از فرد وبیگانکی انسان در نظام سرمایداری و رشد جنبش طبق کارگر ومبارزه منسجم واگاهانه علمی ورشد نظام مالی وبحرانهای سرمایداری را به تحلیل گرفته است.
مارکس در تمام نظریات فلسفی وعلمی خود انسان و انسانیت را درمحور کارخود قرارداده و ازانسان نوین ومدرن که در شیوه های تولید مناسبات مختلف نظامهای اجتماعی در روند تاریخی ،جایگاه خاصی دارند یاد کرده است. مارکس روش های تاریخی خودرا در اینمورد واضح واشکار توضیح داده است ،چنانکه در ایدیالوژی المانی تحریر کرده است که:« شیوه ای که انسان ها بدان وسیله وسایل معیشت خویشرا تولید می کنند ابتدا به چگونگی وسایل معیشت پیشین وبایسته تجدیدی تولید انها وابسته است. این شیوه تولید را نمی توان تنها اراین جنبه درنطرگرفت که تجدید تولید وجودی فیزیکی افراد است این شیوه پیش از هرچیز نوع معینی از فعالیت افراد است ، نوع معینی از ابزار وجودشان ونوع معینی از بیان شیوه زنده گی آنها و انچه که فرد هست بستگی بشیوه تولید کردن او دارد، یعنی اینکه چه چیزتولید می کند وچگونه تولیدمیکند. بنابراین توضیح اینکه افراد چه هستند بستگی به شرایط تولید مادی انها دارد.» مارکس از انسان نوینی که نقش انرابمثابه محرک اصلی تکامل جامعه میدانست ، سخن میگفت که نباید دیگر درفکر چگونکی پیدایش جهان باشد، بلکه باید روی تغیر جهان وتسلط بالای ان به اندیشد طوریکه درنهاده های در باره فویر باخ گفته است:« فیلسوفان، فقط جهانرا به راه های گوناگون تاویل کرده اند، ولی مساله بر سر دگرگون کردن ان است ».
مارکس برای رهایی انسان زحمتکش از یوغ استثمار فرد از فرد نظام ای غول پیگر سرمایداری ، نخستین بار تکلیف نیروهای پیشتاز طبقه کارگررا برای رهای از استبداد سرمایداری هدف انقلاب سوسیالیستی را درمقاله « شاه پروس واصلاح اجتماعی » چنین مطرح کرد « انتقال قدرت به کارگران است». اومعتقد بود که با سرنگونی نظام سرمایداری تغیرات بنیادی به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان بوجود میاید .
مارکس در رابطه به رویکرد دولتها چنین میگوید: « دولت و زنده گی سیاسی ، فارغ ازمناسبات مالکانه کار نمی کند، ونمی توانندخارج از قاعده های موجود ( که برامده از مناسبات مالکانه اند) به وضعیت مالکیت سروسامان دهند. دولت " درتحلیل نهایی" به سود یک طببقه ودرجهت حفظ مناسبات موجود مالکانه ، فعالیت می کنند. مفهوم مالکیت خصوصی برای فهم دولت سیاسی بنیادی است . دولت سیاسی آیینه موقعیت های سیاسی مشخصی است که رها از مناسبات مالکانه معنا ندارند و دولت در بالاترین موقعیت خود بیانگر ومدافع " شکلهای موجود تولیدی" است.»
نظریات وی مارا به این نتیجه میرساند که: ازادی واقعی انسان زمان دریک جامعه برپایه واقعیت تاریخی بوجود میاید که درجامعه تغیرات و ازادی اجتماعی به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان بوجود اید وهمه بمثابه شهروندان متساوی الحقوق جامعه ، از ثروت ملی بهره گیرند، بدون تحقق عدالت اجتماعی ازادی واقعی مفهوم ندارد. ازادی سیاسی تنها مفهوم حقوق فردی وشهرندوی را درجامعه حل میکند ،اما خوشبختی مادی نمی دهد. ازادی اجتماعی آنست که حقوق مادی انسانرا درجامعه مساویانه میا ن افراد جامعه تضمین وتامین میکند. مارکس بهترین « جامعه مدنی » را دولت سوسیالیستی میدانست که دران همه بمثابه شهروند مساوی الحقوق درهمه عرصه های اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی درکنارهم زیست مینماید. مارکس میگفت که: « یک جامعه در صورتی می تواند وجود داشته باشد که همخوانی ای میان ساختار ها و وجه تولید اقتصادی ان با حکومت (یعنی سیاست و قانون)، و با نهادهای اجتماعی ــ فرهنگی ای که نظام های فکری واعتقادی رایج درجامعه را نظم می دهند، وجود داشته باشد».
طوریکه مارکس در اثارخود تاکید کرده است که انسانها از لحاظ تاریخی، درجوامع گوناگون درشیوه های مختلف تولیداجتماعی قرارمیگرندکه یکجا باتکامل مناسبات تولیدی داخل مرحله جدیدی مناسبات تولیدی میشوند؛ در این زمینه درپیشگفتار کوتاه ای « درامدی به نقدی سیاسی هگل » گفته است:«انسانها درتولید اجتماعی وجود خویشرا به گونه ای ناگزیر به روابط معینی وارد میشوند که مستقل ازخواست و اراده ای انهاست ، این روابط را مناسبات تولید می خوانیم که منطبق اند با مرحله معینی از تکامل نیروهای مادی تولیدی انها.»
ماتریالسم تاریخی مارکس قسمیکه مبلغین ایدیولوژیکی سرمایداری واسلام سیاسی مطرح میکند که گویا دغدغه اصلی نظریات مارکس فقط درمحور تلاش برای پول دراوردن وکسب مادیات است، برعکس این نظام سرمایداریست که انسانها را ماشینی وپول پرست و زراندوزبارمی اورد و برشالوده استثمار انسان ازانسان رشد و نموکرده برای سود جویی بیشتر ،انها را بمثابه« کالا » تبدیل میکند.
نظریه ماتریالستی مارکس ویا « ماتریالیسم تاریخی » که برای « فلسفه تاریخ » مفهوم و تعریف جدیدی ارایه داشته، براین امرکه درگذشته تاریخ را تنها کارکردها ، رویدادها ودانستنی های کهنه در وجود افراد وقهرمانان میدانستند. اما مارکس تاریخ نوین را بمثابه علم پایه گذاری و درپهلوی سایرعلوم شیمی وفزیک قرارداد، تاریخ را به مفهوم درک قوانین از زنده گی انسان درروند مناسبات تولید اجتماعی تعریف کرد؛ اومیگفت:« انسان نویسنده وبازیگری تاریخ خود است». طوریکه در کتاب « ایدیالوژی المانی » توضیح داده است که:« انسان او لین لازمه تاریخ، وجود افراد انسانی است. ازاین روی اولین امر واقعی که باید تصدیق شود سازمان جسمانی این افراد و رابطه طبیعی انسان ــ زمین شناسی،اب وکوه شناسی، اقلیم شناسی وجز انها بپردازیم .کلیت تاریخ بایستی همواره با توجه به این بنیاد طبیعی واصلاح و تعدیل آنها درمسیرتاریخ و ازطریق کنش آنها، صورت بپذیرد. انسان را می توان توسط اگاهی وی ، توسط مذهب ویا هرانچه که میل تان باشد ازحیوانات تمیز داد. ولی انسانها به مجردی که دست به تولید می زنند خود را ازحیوان متمایزمیدارند. یعنی بمجرد آنکه شروع به تولید وسایل معاش خود میکنند، واین امر خود متأثر از سازمان بدنی آنهاست. انسان ها با تولید وسایل معیشت خود، بطورغیرمستقیم به تولید حیات مادی شان می پردازند.»
با تاکید اینکه، مارکس در کتاب مشهورخویش «کاپیتال» چنین گفته است :« درهریک از اعصار تاریخ شیوه مسلط تولید ومبادله اقتصادی وان نظام اجتماعی که ناگزیر از این شیوه ناشی می گردد زیر بنایی است که برروی آن تاریخ سیاسی ان عصر وتاریخ تکامل فکری آن بنا شده وتنها به وسیله آن زیر بنا میتوان این تاریخ را توجیه نمود؛ وبنا براین سراسر تاریخ بشریت ( از زمان تجزیه شدن جامعه ای اولیه که زمین دران مالکیت اشتراکی بود) تاریخ مبارزه طبقاتی وپیکاری بین استثمارکننده واستثمار شونده وطبقات حاکم ومحکوم بوده است و تاریخ این مبارزه طبقاتی ، ضمن تکامل خود اکنون به مرحله ای رسیده است که دران طبقه استثمار شونده ومحکوم یعنی پرولتاریا نمی تواند از سلطه طبقه استثمار کننده وحاکم ، یعنی بوروژوازی، رهایی یابد مگرآن که درعین حال و برای همیشه تمام جامعه را از هرگونه استثمار وستم و تقسیمات طبقاتی و مبارزه طبقاتی نجات بخشید.»
مارکس در اثرمشهور« کاپیتال » خودازمقام انسان در نظام « سرمایداری » تصور دقیق ارایه داشته است که دراین نظام ویا شیوه تولیدی سرمایداری ، کارگر نیروی کار خود را درمقابل مزد ناچیز بفروش میرسانند، نه تنها حقوق خود را براصل عدالت اجتماعی بدست نمیاورد ،بلکه ارزش اضافه را که به اثر کار اضافی بوجود میاورد و مستقیماً به سرمایدار تعلق میگرد ، استثمار میشود .این امرباعث تراکم سرمایه وسود بیشتر برای سرمایدارشده وازکالای که تولید میکنند، نه تنها به کارگر تعلق نمی گیرد بلکه از وی بیگانه شده وبالای وی مسلط میشود که این حالت را مارکس حالت « بیگانگی » انسان نامیده است. نظام سرمایداری روابط انسان را با افراد جامعه بر حسب وساطت پول به اشیای مجرد تبدیل میکند وشالوده اقتصادی خود را بر مبنای کالا، پول، ارزش اضافی وسود تامین میکند. بناً کار نه برای زنده گی انسان مولد، بلکه زنده گی برای کارکردن وتولید است .هرزمانیکه نیروهای تولیدی کالا رابرای مصرف انسان، نه برای باراوری ارزش و سود تولید نماید، استثمارانسان از بین میرود وانسان ازحالت بیگانگی بیرون شده ودوباره به اصل خود، بازمیگردد.
هر انچه گفته امدیم، مفهوم جامعه « اشتراکی ویا کمونیسم » بر بنیاد نظریات مارکس فقط وفقط بهروزی وازادی انسان زحمتکش از قید هرنوع سود اوری واعمال غیر عادلانه ومنصفانه که از جانب نظام های استبدادی ،متعصب وعقب گرا در جامعه تحمیل میشود ،تشکیل میدهد. مارکس بمثابه منتقد جامعه ای مدرن سرمایداری ، مترقی ترین متفکرای بود که ایده های ان در قرن نوزدهم باعث تغیرــ دگرکونی چهره جهان وزنده گی انسانهای زحمتکش وبالخصوص طبقه کارگربعد از انقلاب کبیر فرانسه شد . فیلسوفان جامعه شناسی کلاسیک ونوین ، نظریاتی راجع به تامین عدالت اجتماعی مانند :ژان ژاک روسو، فیشته، ریکاردو ،استوارت میل ،هگل، فویرباخ ،کانت، دکارت سپنوزا، مطرح کرده بوده اند ؛ اما انطوریکه مارکس بمثابه دانشمند انقلابی ، جهانِ مدرن « سرمایداری » را به شکل دقیق ازلحاظ تاریخی تحلیل ونقد کرده است، نظریات سایر دانشمندان درمقایسه با تفکر مارکس، بنیادی نیست .
احزاب چپ ومترقی که بعد ازپیروزی انقلاب فرانسه درکشورهای اروپایی وسایر نقاط جهان بوجود امدند ؛ دولت های مدرن رابرای« رفاه و ترقی اجتماعی » تشکیل داداند که درسرلوحه مبارزات انها: تامین صلح ، حفظ محیط زیست، حقوق شهروندی، ازادی و دموکراسی ، تشکیل سازمانهای مدنی، کسب حقوق زنان با مردان ، تبعیض نژادی مذهبی وزبانی ، کسب استقلال کشورهای مستعمره دراسیا، افریقا و امریکای لاتین ، قرارداشته است.
انقلاب اکتوبر در روسیه وایجاد دول سوسیالیستی در اسیا، افریقا ،اروپا وامریکایی لاتین ، دفاع وپشتبانی از داعیه برحق صلح و رشد جنبشهای کارگری درکشورهای سرمایداری وجهان سوم ،نمایانگر خدمات بی شایبه ایده های انسانکرایی مارکس بوده ، که درطول تاریخ ،فراموش ناشدنی و درمیان نسل مترقی باقی خواهد ماند. اشتباهات وانحرافات احزاب چپ در اعصار جدید نه باید به ایده های اصیل مارکس پیوند زده شود ؛ بخاطر که این رویکردهـای احزاب ناشی از عدم درک و برداشتهای گونه گونه از ارمانها وایدهای کارل مارکس میباشد.
طوریکه ارنست فیشردانشمند المان درآغاز کتاب خود تحت ،عنوان«مارکس در کلام خود او» تحریر کرده است:« اندیشه مارکس در جریان زنده گی اوشکل های بسیار متنوعی یافت، اما آنچه به عنوان آغازگاه اندیشگری اش به کار آمد، همواره دست نخورده باقی ماند، این نکنه امکان دست یابی به تمامیت، به انسان کامل بود.»
پایان
رویکردها:
ـ کتاب ایدیالوژی المانی، اثر کارل مارکس
ـ مارکس وسیاست مدرن ،اثر بابک احمدی
ـ انسان از دیدگاه مارکس، نویسنده اریش فروم، مترجم محمد راه رخشان
ـ جامعه شناسی مارکس ، نویسنده هانری لوفور، مترجم دکتر روح الله عباس
ـ شکل گیری جامعه مدنی در تیوری وعمل ترجمه وتالیف ب.بی نیاز(داریوش)
ـ مانیفست کمونیست ،اثر کارل مارکس وانگلس
ـ تاریخ فلسفه سیاسی ، اثر دکتر بها الدین پازارگار جلداول
ـ کارل مارکس فرماسیونهای اقتصادی ماقبل سرمایداری
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۱۶۰۶
پاسخ عملی در برابرتجاوزات پاکستانی ها بر حریم کشورما کدام است؟
عبدالوکیل کوچی
افغانستان کشوریست با ستانی ، دارای تمدن بزرگ وبا نمای فرهنگی وقدامت تاریخی بیش از پنج الی هفت هزار سال سابقه که بطور منظم حیات بشری در آن استمرار داشته است این سرزمین از همان دوره های آغازین ، مهد تمدن وعلم واندیشه بوده است . تاریخ گواه این حقیقت است که کشورما افغانستان پنجمین کانون مدنیت درجهان را احراز کرده است . مردم افغانستان در طول تاریخ برای آزادی کشور شان در برابر مهاجمین از اسکندر گرفته تا چنگیز و انگریز ودیگر متجاوزین به جنگ ومبارزه پرداخته اند چنانچه سه بار قوای استعمار گر انگلیس را در میدان جنگ شکست داده وبرای نخستین بار زنجیر استعمار را در قلب آسیا درهم شکست . قیام عمومی و آزادی خواهانه مردم افغانستان در زمان اعلیحضرت غازی امان الله خان درفش آزادی را در قله های بلند تاریخ آزادی خواهی کشور مان برافراشت .
پاکستان که تاریخ اعلام موجودیت آن منحیث یک کشور بیشتر از چهار سال از سن بنده نگارنده تفاوتی ندارد کشوریست فاقد سابقه تاریخی وتمدن باستانی که در نتیجه دسایس استعماری ومبنای ایدیولوژیک تشکیل گردیده است . این فرزند نامیمون استعمار از همان بدو ایجاد خود الی اکنون در گرداب بحرانها دست و پا میزند وبرای ادامه خود منحیث یک کشور، بوسیله جنرالان واکثراً نظامی گران اداره میشود . ایجاد چنین کشوری متکی به قدرت های خارجی وبا ترکیب نا متجانس ملی ،موجودیت مشکلات حقیقی وحقوقی سرحدات کشورو بحران های مستمراقتصادی وعدم ثبات اجتماعی ، بی باوری به سرنوشت حال و آینده این کشور را بو جود می آورد که وضعیت شکننده سیاسی وبحران دایمی از آن ناشی میشود . همچنان سبک وسنگین ساختن شرایط کمک های خارجی وطرز حمایت بیرونی از رژیم های خود کامه پاکستان از یکسو ونگرانی سردمداران پاکستانی از جنبش های آزادی خواهانه مردمان پشتون وبلوچ در مسیر خط نامنهاد دیورند از سوی دیگر، پاکستان را بیشتر از پیش متکی به خارجی ها ساخته و با ایجاد بحران داخلی بمنظور انحراف اذهان عامه وجلب توجه مردم به مسایل غیر اساسی ، این کشور را به لانه جاسوسی مبدل کرده وازین طریق دامنه بحران را به افغانستان همسایه میکشاند . رژیم های خود خواه پاکستانی که در همسایگی شان تحمل کشوری با ثبات وپیشرفته چون افغانستان مرفه را ندارند ، جنگ وخونریزی را بوسیله آدمکشان حرفوی اجیران خارجی وتند روان اسلامی در کشور ما دامن می زنند. واین به همگان معلوم است که دسایس وبهانه جویی پاکستانی ها از همان دوران رژیم سلطنتی وپس از آن در زمان داود آغاز گردیده و با وقوع قیام مسلحانه ثور ۱۳۵۷ خورشیدی وآمدن قوای محدود نظامی اتحاد شوروی در افغانستان بهانه دیگری بدست پاکستانی ها وقدرت های بزرگ خارجی داد که همه دشمنان افغانستان در یک صف نا مقدس این بار با استفاده ازعقب مانده گی ها برداشت ها ،پنداشت ها وپاکدلی مردم افغانستان توانستند مردم را برعلیه منافع خود شان بر انگیزند و نامش را دفاع از اسلام گذاشتند . به این ترتیب بازار تروریزم جهانی در خاک پاکستان گرم شد وپاکستانی که دین اسلام از افغانستان به آنجا رفته بود خود را گویا حافظ دین خواند . تا حدی که پس از عودت قطعات نظامی شوروی از افغانستان همچنان جنگ را برخلاف فیصله های ژنیو وبرعلیه مردم افغانستان تشدید کردند . از جنگ اعلام نا شده تا تجاوز آشکارا بر حریم کشور ما .
ولی مردم شریف وحق شناس افغانستان خوب بیاد دارند که در تمام دوره های حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان همواره به تجاوزات پاکستانی ها جواب دندان شکن داده اند و یک بار هم نتوانستند حتا در شرایط دفاع مستقلانه هم نتوانستند که یک سانتی متر از خاک افغانستان را پامال پاهای تجاوز گرانه خود سازند . زیرا دولت مردمی و دموکراتیک افغانستان بمثابه یک دولت متعهد ومسوول در دفاع از حاکمیت ملی، تمامیت ارضی واستقلال کشور شجاعانه وقهرمانانه رزمید . چنانچه موضعگیری قاطع حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن این حزب شهیدان وقهرمانان در قبال دفاع از وطن با شعار یا وطن یاکفن ، سرمیدهیم ولی سنگر نمیدهیم . که بر بنیاد آن پیروزی مادر جنگ جلال آباد آنهم در شرایط دفاع مستقلانه بیاد همگان است چنانچه شکست متجاوزین پاکستانی وهواداران شان درس عبرتی بود برای شرکای جنگی آنها. ولی پس از آن رژیم های پاکستانی با عقده های فراوان ، با تلاش تلافی جویانه ومذبوحانه در پی بی ثباتی اوضاع در افغانستان به مداخلات بی شرمانه شان ادامه داده وبرغم رویکار آمدن دولت اسلامی در افغانستان نیز عطش اربابی در کله های کینه توزانه سران پاکستانی با قیماند ه است که در زمان جهاد به آن عادت کرده بودند و آنگاه که چند پاکستانی از آنسوی خط منحوس دیورند آمدند ونماز شکرانه ادا کردند . تعبیر این گونه نماز ولو هرچه باشد ولی شهادت هزاران هزار هموطن ما تا اکنون بدست عمال پاکستانی ها در واقع شبیه نماز جنازه ای بود که برای کشتار دوامدارمردم بیگناه کشور ما با حملات انتحاری دوامدار ادا واجرا گردید که تا اکنون ادامه دارد.
تا جایی که این دهشت افگنی ها واعزام اجیران پاکستانی بمنظور جنگ وخونری درافغانستان نگرانی جامعه جهانی را بر انگیخته وپای ناتو وچندین کشور دنیا را به افغانستان کشانیده است. واما تجاوزات زمینی وهوایی پاکستان برحریم کشور ما با بیشرمی تمام آنهم در موجودیت قوای ناتو وامریکایی در افغانستان جداً سوال بر انگیزوقابل تعجب است . ولی مردم آزاده افغانستان با مسولیت وفدا کاری در یک صف واحد از وجب وجب خاک وطن همواره دفاع کرده اند وآماده دفاع میباشند. درین رابطه بخشی ازمقاله پرمحتوای محترم عالم افتخارتحت عنوان(پژواک انفجاری )توجه را بخود میکشاند. ایشان چنین مینگارند که « ..معهذا دریک تجزیه وتحلیل وارزیابی ومقایسه کلان ملی ومنطقوی در می یابیم که همین صف وسنگر جایگاه وپایگاه تاریخی واستراتیژیک دفاع میهن در برابر تجاوزات تبهه کن خارجی داشته است که به انگیزه عمق [ استراتیژیک پاکستان ] وعمق [ ایدیولوژیک ] ارتجاع منطقوی وفرا منطقوی علیه افغانستان ومردم آن همانند سیل وتوفان بنیان کن جاری بوده وهم اکنون ادامه دارد منجمله همین ایستاده گی ومقاومت بلند ی تاریخی در عقیم وخنثی کردن ماستر پلان های شوم [ کنفدراسیون افغانستان پاکستان ] صوبه پاکستان شدن افغانستان وخیلی دسایس راهبردی دیگر علیه وطن ومردم ما ایفا نموده است )چیزی که در زمانش رهبران صدیق کشور بار ها این مطلب را به مردم افغانستان وجهانیان هوشدار داده بودندومردم را در یک صف آشتی جویانه وسیاست مصالحه فرا میخواندند .واما در دفاع از وطن ، به یقین که مبارزان لایق وصادق فراوانی درین راستا سر داده وجام شهادت نوشیده اند . به همگان معلوم است که تداوم حملات زمینی وهوایی پاکستان بر حریم مقدس کشور ما خلاف هر گونه اصول همسایه داری ،حسن همجواری ونقض آشکار قوانین بین المللی میباشد . باآنکه قوای مسلح افغانستان هرگونه آماده گی شان را برای مقابله با تجاوزات پاکستانی ها برحریم کشورما شجاعانه ابراز داشته اند ولی قوای مسلح ما هنوز به تجهیزات قوی خاصتاً تکنالوژی عصری وپیشرفته دفاعی بیشتر نیاز مند است . ایکاش آن سلاح و تجهیزات مجهز به تکنالوژی جدید وهزاران تانک وتوپ وماشین های زرهی وصدها طیارات جنگی وپرسونل مجرب وآگاه بمیراث مانده ازدوران گذشته و دولت زنده یاد داکتر نجیب اله شهید اکنون به دسترس قوای مسلح افغانستان می بود تا قوای مسلح ما میتوانست به پای خود با توان بیشتر بایستد .ولی امروز می بینیم که نبود وکمبود آن تجهیزات دفاعی بجا مانده از دولت های گذشته در شکل گیری توان دفاعی ما تاثیر مستقیم دارد زمانیکه قوت های نظامی و دفاعی افغانستان به میل بیگانه گان از هم می پاشید گفته میشود که سردمداران رژیم خونتای پاکستانی خطاب به کسانی از مردم خود گفته بودند که بیشتر ازین از ما چه میخواهند قوای مسلح وماشین جنگی ودفاعی افغانستان را فلج ورژیم دموکراتیک آن را نابود کردیم . این همان کسانی بودند که اکنون مثل همیشه به هیچ قواعدی وتعهدی به حسن همجواری پابندی نداشته وهمه را وبخصوص قرار وقول های به اصطلاح برادرانه گذشته را نیز زیر پا گذاشته اند. با تغیر اوضاع سیاسی در کشور مسلماً وقتی پاکستانی ها کابل را مطابق میل خود ضعیف یافتند پس از آن به تعرضات بالقوه وبلفعل شان درحریم مقدس کشور ما ادامه دادند . دوام عمر ننگین رژیم های وحشتناک پاکستانی به بحراناتی مربوط میشود که خود آنها در داخل کشور شان ومنطقه دامن می زنند بنا بر آن معلوم است که بحران وتجاوزگری ، پاکستان را بطور همیش به بازی گرفته واین کشور را به بازیچه بازی های بزرگ جهان مبدل میسازد .
در حال حاضر در کشورما، ملت هردم شهید افغانستان دربرابر تهدیدات مثلث تا به دندان مسلح ، چگونه خواهند توانست در انتخاب سر نوشت حال و آینده شان بصورت آزادانه تصمیم بگیرند یگانه انتخاب حیاتی ومبرم مردم افغانستان هما نا تحکیم وحدت ملی ، بسیج وتشکل کلیه نیرو ها واقشار زحمتکش ، بدور ترقی خواهان عدالت پسند کشور در یک جبه وسع وجنبش سر تا سری دفاع از وطن در حقیقت پاسخ قاطع ودندان شکنی خواهد بود دربرابر متجاوزین پاکستانی ،جنگ وتروریزم .مسلماً اوضاع جاری بیش از هر زمان دیگری مستلزم وحدت ویکپارچگی ملت آزاده افغانستان است زیرا زمان از ما می طلبد که با کنار گذاشتن اختلافات قومی ،سمتی ، زبانی وغیره بخاطر تحکیم وحدت ملی کنار هم آمده تا بر بنیاد آن آماده گی های لازم دفاعی وطن ما در جهت عقیم ساختن پلان های شوم آی اس آی ودیگر متجاوزین پاکستانی وهر تجاوز دیگر تقویت گردد . بنا بگفته مشهور، صلح گدایی نمیشود ومصالحه بآنکه نیاز مبرم زمان است ولی جاده یکطرفه هم نیست . در اخیر باید گفت که درین برهه حساس تاریخ لازم است با عمق تفکر واندیشه ، با وسعت نظر وعمل با وحدت ملی اتحاد وهمبستگی ترقی خواهانه دست بدست هم داده به بیماری های کودکانه نقطه پایانی گذاشته و به مبرمترین وظایف ورسالت تاریخی در سطح کشور، منطقه و جهان تمرکز نموده با چراغ نواندیشی وآرمان های فراگیر راه نجات امروز وسعادت فردای کشور خود را روشن سازیم . تاریخ نشانداده است که خود محوری ها وتحکم یکجانبه وانحصار گرایی فکری نمیتواند بقای کسی را ضمانت کند فقط با وحدت وهمبستگی ملی وطنی میتوان با هم کنار آمد وبرای وطن بسطح ملی اندیشید. بسیج فکری نیروهای بشری وهسویی وطنپرستانه ، آگاهانه واندیشمندانه میتواند قدرت های دفاعی کشور ما را در برابر متجاوزین پاکستانی وهرگونه تجاوز تحکیم بخشد .
یگانه پاسخ قاطع وعملی دربرابر تجاوزات پاکستانی ها ودیگر متجاوزین باز هم هما نا اتحاد وطنپرستانه وحدت آهنین ملی مردم افغانستان است که در پیشا پیش آن جنبش ترقی خواهان افغانستان جایگا ویژه ومسوولیت تاریخی دارند . تاریخ آنهایی را هر گز نخواهد بخشید که هرگونه منافع را نسبت به منافع علیای کشور ویکپارچگی افغانستان ترجیح دهند. فقط رسالت عموم مردم افغانستان است که با هوشیاری موشگافانه تاریخی ، آتش درگرفته را با هر وسیله ممکن خاموش ساخته تعهد وطنی و رسالت تاریخی خویش را مسولانه به انجام رسانده بیرق آزادی بمیراث مانده از نیاکان وپدران خود را بر قله های بلند آرمان های والای مردم ستمدیده افغانستان و قله های شامخ شمشاد وکنر وبابا وسلیمان، هری وسفید کوه وهندوکش بیدار در اهتزاز داشته باشیم .
زنده باد افغانستان!
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ۱۵۰۶
کودتا و ترور، پیامدهای جنگ ناتو در لیبیا
اکنون نیروهای مسلح امریکا همراه با قدرتهای استعماری کهن فرانسه و بریتانیا در ۴۹ کشور از ۵۴ کشور افریقایی درگیر مداخله و سرگرم زیر و رو کردن دوباره این قارهاند.
نوشته شیموس میلن Seumas Milne
گاردین - انگلستان*
دیده بودیم که عراق فاجعهای خونبار و افغانستان ناکامی سیاسی و نظامی طاقت فرسایی بود (و هست) ولی به ما میگفتند که لیبیا فرق خواهد داشت. جنگ ناتو در لیبیا و سرنگون کردن سرهنگ قـذافی در سنبله ۱۳۹۰ ( اگست ۲۰۱۱ ترسایی) را مداخلهای آزادی خواهانه نشان میدادند که اقـدامی نتیجه بخش بود! قدرتهای غربی مفهوم و معنای قطعنامه سازمان ملل متحد درباره حفاظت از غیرنظامیان را به میل خود تعبیر و تفسیر کردند، شهر سِرت را به خرابه تبدیل کردند، پاکسازی قومی در مقیاسی گسترده صورت گرفت، و هزاران غیرنظامی کشته شدند؛ اما همه اینها را به نام یک آرمان شریف و البته بدون خسارت وارد شدن به نیروهای ناتـو انجام دادند. این بار دیگر جورج بوش و تونی بلر نبودند که دست به چنین اقدامهایی میزدند؛ این باراوباما بود و کامرون و سارکوزی. مردم بهاصطلاح « آزاد » شدند، دیکتاتور کشته شد، و از یک کشتار جدی جلوگیری شد، ظاهراً بدون اینکه سربازی پا به خاک لیبیا بگذارد. حتا سال پیش، نخست وزیر انگلستان هنوزادعا میکرد که آنچه درلیبیا صورت گرفت ارزشش را داشت واینکه انگلستان در « هر گام از این راه » در کنار لیبیاییها خواهد بود. اما سه سال پس از آن پیروزی ادعای ناتو ، لیبیا امروز بار دیگر به سوی یک جنگ داخلی کشیده شده است.
در چند روز گذشته جنرال حفتر، جنرال لیبیایی که پیوندهایی با سیا دارد، برای دومین بار درسه ماه گذشته دست به کودتا زد تا به قول خودش کشور را از دست « تروریستهـا » و اسلامگرایان نجات دهـد. نیروهای زیرفرمان او دو روز پس از آنکه در یک عملیات نظامی تهاجمی علیه پایگاههای شبه نظامیان در بنغازی دست به کشتاری زدند که ۸۰ قربانی گرفت، روز پنجشنبه اول جوزا به مجلس ملی کشور در ترابلس ( پایتخت لیبیا ) حمله کردند. پس از این حمله، لوی درستیزارتش لیبیا از نیروهای شبه نظامی اسلامگرا خواست که در آستانه انتخابات پیش رو، از دولت آن کشور دفاع کنند. لیبیا که اکنون کشوری دراشغال شبه نظامیانی است که بسیار پرقدرت تر از نیروهای رسمی کشوراند، انواع تفرقههای ملی و قومی در آن بیداد میکند و مدام در معرض مداخلههای خارجی قرار دارد، در آنجا احتمال بروز یک مناقشه تمام عیار هر روز به سرعت افزایش مییابد. اینها برخوردهای وحشیانه و بی رحمانه ای است که از زمان عملیات بهاصطلاح « آزادسازی » ناتو در لیبیا ، همین اواخر رخ داده است، و الّا در این سه سال ویرانی و کشتار کم نبوده است. از جمله: بمبگذاریها، ترور افراد، ربودن نخست وزیر، تصرف پایانه های نفتی توسط جنگ سالاران، بیرون کردن ۴۰ هزار لیبیایی از خانه و کاشانه شان که بیشترشان هم سیاه پوست بودند، و فقط در یک مورد، کشتن ۴۶ تظاهرکننده در خیابانهای ترابلس، که البته دولتهایی که در ظاهر برای حفاظت غیرنظامیان به جنگ لیبیا رفته بودند بهکل بر آن چشم بستند! غرب در واقع از فرصت مداخله در لیبیا برای مهارکردن بهارعربی سود جست. قدرت نظامی هوایی ناتو درحمایت از شورشیان لیبیا موجب شد که شمار کشتهها ده برابر شود، ولی البته این مداخله نقش تعیین کنندهای در جنگ داشت، به طوری که هیچ نیروی نظامی یا سیاسی یکپارچهای نبود که بتواند خلأ قدرت را پس از سرنگونی قـذافی پر کند. سه سال بعد از آن روزها، اکنون هزاران تن بدون محاکمه در بازداشت به سرمیبرند، هرگونه صدای مخالفی را به شدت سرکوب میکنند، و نهادهای دولتی در مرز از هم پاشیده گی قرار دارند. اما امریکا و بریتانیا همچنان مشغول آموزش دادن نیروهای نظامی لیبیا هستند تا اوضاع را کنترل کنند. جنرال حفتر پیش از سرنگونی قـذافی رییس شاخه نظامی « جبهه رهایی ملی » بود که از سوی سازمان سیا پشتیبانی و تغذیه میشد. درست پیش از تازه ترین اقدام حفتر به کودتا، دولت « دوست » (یعنی امریکا ) تفنگداران دریایی خود را به شهر سیسیل (ایتالیا) فرستاد که آماده بودند در صورت لزوم در اوضاع پس از کودتا مداخله کنند. جان کری وزیر امور خارجه امریکا نیز قول داده است که در زمینه « امنیت و مبارزه با افراط گرایی » به لیبیا کمک خواهد کرد. از سوی دیگر، عربستان و امارات متحد عربی هر دو آشکارا از حفتر پشتیبانی میکنند، همانطور که از جنرال سیسی، رهبرکودتای نظامی در مصر حمایت میکنند. اسلامگرایان مصر که شمار زیادی از آنها در خود مصر سرکوب و زندانی و کشته شدهاند، و نیز سیسی و پشتیبانانش درکشورهای خلیج فارس، همه گی مصمماند که از شکل گیری قدرتی یکپارچه درکشور سرشار از نفت لیبیا جلوگیری کنند. نشانههایی وجود دارد مبنی بر آنکه جنرال سیسی، که شکوهاش این است که « غرب » پس از سرنگویی قـذافی نتوانست اوضاع لیبیا را مهارکند، در صدد است که از بحران لیبیا استفاده کند و نیروهای خودش را به آنجا گسیل کند. ولی باید گفت که امروزه فقط لیبیا نیست که در منجلاب ناشی از مداخله ناتو دست و پا میزند. پیامدهای منفی جنگ لیبیا اکنون به سراسر افریقا گسترش یافته است، و همه کشورهای روی نوار موسوم به « ساحل » و فراسوی آن را نیز بی ثبات کرده است. (نوار ساحل ؛ منطقهای است به پهنای ۱۰۰۰ کیلومتر و درازای ۵۴۰۰ کیلومتر که از شرق تا غرب افریقا در شمال شاخ افریقا امتداد دارد.) افراد قوم طَوارِق که برای قـذافی جنگیده بودند، پس از سرنگونی قـذافی به کشورمالی بازگشتند و مقدارزیادی تسلیحات را ازلیبیا با خود به مالی بردند. چند ماه بیشتر از ورود این قبایل مسلح به مالی نگذشته بود که بخشهای شمالی این کشور جولانگاه جهادگران اسلامی و دستخوش شورشهای مسلحانه تمام عیارشد. همین وضع بهانهای شد برای مداخله نظامی نیروهای فرانسوی در سال گذشته که امریکا و بریتانیا نیز از آن پشتیبانی کردند. اما تاثیر آنچه درلیبیا اتفاق افتاد از این بسیار فراتر است. یکی از گروههای مسلحی که از غارت گسترده تجهیزات نظامی و سلاحهای سنگین قـذافی بهره برد، همین گروه معروف به « بوکو حرام » است. اسم این گروه تندرو اسلامی « جماعت اهل سنت برای دعوت و جهاد » است و شعار آنها « بوکو حرام » است که به زبان محلی یعنی « آموزش نوین حرام » است. یکی از علتهای گرایش به این فرقه بنیادگرای تروریستی نیجریهای، که ماه پیش ۲۰۰ دخترمدرسه ای را ربود و درشش ماه گذشته بیشتر از ۱۵۰۰ نفر را کشته است، فقر و سرکوب وحشیانه دولتی و خشکسالی در منطقه مسلمان نشین شمال نیجریه است. ولی مثل همه جای دیگر در افریقا و خاورمیانه، هرگونه مداخله خارجی فقط منجر به گسترده تر شدن حیطه جنگ و ترور، یا تکرار بهاصطلاح « جنگ علیه ترور » میشود. دراین مورد نیز مقابله با آدم ربایی جنایتکارانه « بوکو حرام » منجر به آمدن نیروهای نظامی امریکایی ، بریتانیایی و فرانسوی به منطقه نفتخیز نیجریه شده است، درست همانطور که بحران سال پیش در کشور مالی به استقرار پایگاه پهپاد نظامی امریکا در نیجر، در همسایگی مالی منجر شد.
اکنون نیروهای مسلح امریکا همراه با قدرتهای استعماری کهن فرانسه و بریتانیا در ۴۹ کشور از ۵۴ کشور افریقایی درگیر مداخله و سرگرم زیر و رو کردن دوباره این قارهاند. آنها در مقابله با رشد سریع اقتصادی چین، دنبال تامین منابع طبیعی و گسترش نفوذ خود هستند، و حضور نظامی گسترده و فزاینده آنها برای محافظت از منافعشان، موجی از ترور و ناآرامی را دراین قاره دامن زده است. همانطور که در لیبیا رخ داد، چنین وضعی پس ضربههای خاص خود را به دنبال خواهد داشت.
صم
* http://www.theguardian.com/commentisfree/2014/may/22/coups-terror-nato-war-in-libya-west-
intervention-boko-haram-nigeria
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۱۰۰۶
سرزمین بازیهـا!
عتیق الله مولوی زاده
بازیهای ورزشی هرکدام چند مرحله و زمان مشخصی دارند ولی پایان هر بازی برای علاقهمندان خودش بسیار جالب و اکثراً هیجانی میباشد....
درد و رنج مردم ما از اشغال اتحاد جماهیرشوری پایان نیافته بود که بازی گران جدید با ترفندهای تازه کاملاً متفاوت از گذشته وارد میدان شدند، بازی گران میدان، این بار از سرزمین پنجاب، با اجیرکردن مشتی بیهویت جاهل بنام طالبان که با شعار امارت و شریعت اسلامی به میدان آمدند و زنان و مردان این سرزمین را گاهی به بهانه کوتاهی ریش و گاهی به ارتکاب گناه بزرگ و نابخشودنی برهنه بودن ساق پا در حد حیوانات چهارپا به شلاق بستند، رادیوها و تلویزیونها را به شاخه درختان، محکوم به اعدام کردند، کتابخانه را به بهانه جلوگیری از تشتت فکری به آتش کشیدند و باکمال پررویی وبی شرمی از سازمان ملل خواستار عمار بنایی جدید برای مجازات سنگسار و اعدام در مرکز شهر و پایتخت کشورگردیدند، همه این دردها را این ملت تجربه کرد که ناگهان یکباره شکل بازی تغیر نمود و بازی گران تازه با ظاهر و قیافههای جدید وار د میدان شدند!
حملات معروف به یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و فروریختن برجهای تجارت جهانی نیویورک موجب شد که رهبران کاخ سفید سازمان القاعده را متهم به دست داشتن در آن نموده و برای انتقامگیری از عاملین آن جنایت هولناک وارد افغانستان شوند، و بکوبیدن پایگاههای طالبان و القاعده از هوا و زمین اقدام کنند، مردم افغانستان که برای مدت پنج سال تمام زنده گی، در زندان امارت اسلامی طالبان را تجربه کرده بودند ورود امریکاییها را به افغانستان فال نیک گرفتند و در گوشه و کنار شهر کابل عساکر امریکایی و متحدین آنان را گلباران نمودند، بخصوص بیصبری و گلایه استاد معظم و رهبر انقلابی تنظیم جهادی کشور (جمعیت اسلامی افغانستان) پروفسور برهانالدین ربانی، در رابطه با نحوه عملیات و بمباران پایگاههای دشمن که از بنگاه بیبیسی در سراسر کره زمین نشر گردید، برای امریکاییها باورکردنی نبود، پیش روی و فتح الفتوح افغانستان به دست امریکاییها چنان بوش پسر را مست و غره نمود که بلافاصله بعد از ورود به کابل، بدون حساب وکتاب و سند و مدرک، تنها با استناد به یک سلسله ادعاهای بیاساس واهی فرمان اشغال عراق را صادر کرد!
نیروهای امریکایی با بی رحمی و قساوت و قتلعام دهها هزارتن از سربازان و نیروهای ارتش عراق، حکومت صدام را سرنگون نمود تاکنون هم هیچ نوع پاسخی قانعکننده از جانب مسوولین امریکایی داده نشده که دستگاه بوش پسر، بهعنوان رییسجمهور وقت ایالاتمتحده امریکا، با کدام استدلال و قانون جهانی حکومت قانونی کشور عراق را سرنگون نمود و با کدام دست آوردی با کشته و زخمی کردن بیش از یک میلیون انسان بیگناه عراقی از خاک عراق خارج شد؟!
امریکا، ملت عراق را در آتش جنگ خانمانسوز مذهبی، قومی قرارداد که تاکنون هزاران هزار کشته و مجروح بجا گذاشته است و معلوم نیست که پایان این آتش خانمانسوز به کجا خواهد رسید و از عراق واحد قدرتمند در منطقه چند توته عراق ضعیف بیچاره گدا به وجود خواهد آمد.
در افغانستان و یا سرزمین بازیها، بعد از ورود امریکاییها و سقوط امارت اسلامی، جنگ بین سازمان القاعده و طالبان از یکسو و نیروهای تحت حمایت ایالاتمتحده امریکا از سوی دیگر تاکنون ادامه داشته است که باگذشت هرروز شکل پیچیده تری را میگیرد یکی از علتها شاید این باشد که امریکا از تروریسم تعریف درست و منطقی نداشته است،
برای خوانندگان شاید جالب باشد که تشکیلات ملیشایی بنام جنبش طالبان تا حال از نظر امریکا تروریست نبوده! و در فهرست سیاه ایالاتمتحده امریکا قرار ندارد، شبکه حقانی هم در این اواخر در فهرست تروریسم ایالاتمتحده امریکا قرار گرفت، معنی سخن این است که ایالاتمتحده امریکا با اصل تشکیلات بدنام امارت اسلامی طالبان مشکلی نداشته و ندارد و این طالبان هستند که برای امریکا دردسر ایجاد میکنند.
اگر به خاطر داشته باشید خانم کلینتون بهعنوان وزیر خارجه وقت امریکا در پیشنهاد معامله با طلبان به صراحت گفت که اگرامارت اسلامی، اسامه بنلادن رهبر سازمان القاعده را تحویل بدهد، در مقابل دولت امریکا حاضر است امارت اسلامی طالبان را به رسمیت بشناسد، ولی نفوذ سازمان القاعده بر طالبان و خویشاوندی بین لادن و ملاعمر و مصلحت ندانستن مقامات آی اس آی پاکستان، اجازه چنین معامله را برای طالبان نمیداد.
ازاین دیدگاه برای امریکا فرقی نمیکرد که طالبان در افغانستان مرتکب جنایت علیه مردم میشدند اعدام میکردند شلاق میشدند مدارس و مکاتب را میبستند، زیرا امریکاییها با مردم افغانستان پسرخالگی هم نداشتند و ندارند که برای ما ا شک بریزند و برای مردم ما پول مصرف کنند، و یا برای ما قربانی شوند، و این حماقت و سادهاندیشی ما مردم بوده است که گاهی به روسها و گاهی به امریکاییها و پاکستانی و یا اخویهای عرب، دل میبندیم و توقع در حد خویشاوندی را میکنیم، همه این پولهایی که در مدت یازده سال از اروپا گرفته تا امریکا درکابل سرازیر شد از خیرات سرهمان مادرمرده بی گور و بی کفن به دریا افتیده، اسامه بنلادن بود ه است که اگر لادن در ملک ما نمیآمد و منافع امریکا را تهدید نمیکرد، باور کنید که همان مردم بیچاره ما بودند وهمان شلاق طالبان و امارت اسلامی بیدادگر، ایالاتمتحده امریکا با توجیه و استدلال اینکه ما در مسایل داخلی کشورها مداخله نمیکنیم و کاری نداریم به بسیار آسانی از کنارش میگذشت که گذشت! ولی آنچه امریکا و اروپا را مجبور کرد که گوشهای شان را باز کنند و ناله مردم ما را بشنوند، همان حضور سازمان مبارک القاعده و اسامه بنلادن و ایمن الظواهری در ملک ما بود که بعد از انفجار مرکز تجارت جهانی در نیویارک رهبران امریکا به مردم خودشان قول دادند که عاملین آن فاجعه را دستگیر و محاکمه نمایند، آنها وارد افغانستان شدند تا سازمان القاعده را از روی کره زمین برچینند ولی سازمان القاعده هم با همکاری تنگاتنگ سازمان اطلاعاتی پاکستان و طرحهای پشت پرده که ما بیچارهها هنوز هم نمیدانیم، به راحتی از منطقه محاصره شده توره بوره فرار نمود و به مناطق امن تر وزیرستان نقلمکان کرد، گفته میبود میلیونها دالری که برای دستگیری اسامه برای قوماندانان جهادی منطقه بخصوص برای قوماندان حضرت علی و جناب حاجی قدیر داده شد، کلاً بهعنوان غنیمت زهرجان گردید و اسامه بنلادن با سلامت و عافیت کامل از منطقه محاصره شده به جای امن تر و بهتر منتقل گردید، نجات مادرمرده اسامه بنلادن از توره بوره بازی بسیار ظریف و دقیقی بود که سازمان آی اس آی پاکستان با دقت و باکمال پیروزی آن را در مقابل سازمان سیا انجام داد، بعد ازآن سازمان القاعده منطقه قبایلی وزیرستان را بهعنوان پایگاه خودش انتخاب نمود، منطقه قبایلی وزیرستان با وسعت خاک بیش از یازده هزار کیلومترمربع و با داشتن طولانیترین مرز با افغانستان و جمعیت بیش از سه صد و شصت هزار نفر مردمان سنتی و جنگ جو و موقعیت کوهستانی، بهترین بستری بود که میتوانست آن سازمان را در خودش جا دهد، القاعده با استقرار در این منطقه بسیار مهم بازهم آرام نه نشست و برای توسعه جنگ در داخل پاکستان طالبان پاکستانی، لشکر جنگهوی ، لشکر طیبه و چندین سازمان و گروه افراطی دیگر را ایجاد کرد که تاکنون بزرگترین دردسر برای دولت و ارتش پاکستان بودهاند، به گزارش یک منبع نظامی پاکستان تلفات ارتش پاکستان در برابر طالبان و سایر گروهای متحد القاعده تاکنون بیش از پنج هزار کشته و یازده هزار زخمی بوده است، درحالیکه تلفات امریکاییها در این مدت به سه هزار کشته و سیوپنج هزار زخمی و دهها هزار دیوانه و چرسی و تریاکی و هرویینی گذارش شده است، این آمار به وضاحت نشان میدهد که سازمان القاعده بهخوبی توانسته است در این بازی در برابر ایالاتمتحده امریکا و متحدین پاکستانیاش در مدت ده سال، دست بالا را داشته باشد.
گرچه در این بازی ایالاتمتحده امریکا با کشتن اسامه بنلادن در شهرک نظامی ایبت آباد توانست برای مدتی کوتاه جنگ تبلیغاتی علیه القاعده را به راه اندازد ولی خبر مریضی اسامه بنلادن که از مدتها قبل بر سر زبانها بود، مساله را روشن کرده بود که لادن دیگر بهعنوان رهبر و شخصیت اصلی سازمان محسوب نمیشود، القاعده او را برای مداوای بهتر به شهری فرستاده بود که بهتر بتواند مورد معالجه و مداوا قرار گیرید، با آنهم سالها به طول کشید تا سازمان سیاه توانست موقعیت او را در شهر کوچکی مانند ایبت آباد شناسایی کند و درنهایت او را به هلاکت برساند ... به عباره دیگر اگر اسامه بنلادن در همان وزیرستان در کنار ایمن الظواهری میبود امریکا قادر به دستگیری و کشتن او نمیشد طوری که تا به امروز قادر به کشتن و دستگیری ایمن الظواهری و سران دیگر این سازمان مخوف نشده است، بکار گیری هواپیماهای بدون خلبان از جانب امریکا که اکثراً منجر به کشته شدن افراد غیرنظامی نیز میبود انزجار و نفرت مردم محله و بومی قبایل را علیه امریکاییها بیشتر از پیش برانگیخته است تا جایی که عمران خان قهرمان کرکت باز نیز از این احساسات مردمی استفاده کرده و با داد فریاد ضدامریکایی، خودش را بهعنوان رهبر یکی از احزاب مهم در صوبه سرحد پشاور جا زده است.
عدم موفقیت امریکا و متحدیناش علیه القاعده بهجایی رسیده است که رسانههای خبری تحت کنترول امریکا در این اواخر از فرط شرم و خجالت حتا از بردن نام القاعده و ایمن الظواهری ابا میورزند، میخواهند او را قصداً به فراموشی بسپارند تا مورد سوال و پرسش مردم جهان و مردم ایالاتمتحده امریکا قرار نگیرند زیرا بعد از خروج عساکر امریکا از افغانستان، مردم ایالاتمتحده از رهبران خودشان سوال میکنند که مقامات کاخ سفید با صرف هزاران میلیون دالر و ورشکستی اقتصاد امریکا و کشته شدن سه هزار عسکر و سی پنج هزار و زخمی بهاضافه هزاران دیوانه و مالیخولیایی هنوز موفق به دستگیری و مرگ ایمن الظواهری بهعنوان رهبر القاعده در وزیرستان نشدهاند، الظواهری بهعنوان رهبر القاعده هنوز در وزیرستان زنده است و منطقه را تحت کنترول خود دارد، امروز زنده گی ایمن الظواهری ایالاتمتحده امریکا را با همه سازو برگ نظامی و اطلاعاتیاش به چالش میکشد، وضعیت جهانی بخوبینشان میدهد که القاعده علاوه بر حفظ پایگاههای خودش در پاکستان در قاره آفریقا پیشرفتهای چشمگیری داشته است امروز سرزمین لیبیای بعد از قذافی در اختیار القاعده قرارداد نخست وزیر مملکت در روز روشن ربوده میشود و بعد از گوشمالی و سلی خوردن و بازداشت چندساعته آزاد میشود دیپلوماتها مستقر در لیبیا هرکدام با خروج از مرکز اقامت شان امید زیادی به برگشت خودشان ندارند، تشکیلات سازمان بوکوحرام در نیجریه کشور نفت خیر و الشباب در سومالی زنده گی را بردم حرام کرده است، یمن در کنارعربستان سعودی به یکی دیگر از پایگاههای مهم القاعده تبدیل میبود تا جایی که دولت سعودی برای جلوگیری از ورود جنگجویان القاعده اعلام نمود که مرز خودش را با یمن به طول چهل کیلومتر دیوارمی کشد تا جنگجویان القاعده به آسانی نتوانند وارد خاک عربستان شوند.
سرنگونی حکومت اخوانالمسلمین در مصر که با کودتای نظامی صورت گرفت زمینه پیوستن جوانان مسلمان و خشمگین مصری را به القاعده بیشتر نمود زیرا قبل از کودتا اخوانالمسلمین بهعنوان بزرگ ترین حزب اسلامگرا با شعار مبارزه مسالمتآمیز و پرهیز از خشونت تا جایی توانسته بود مانع رشد القاعده در مصر شود ولی بعد از کشتار هواداران بیگناه مرسی توسط ارتشیان بیرحم، و کودتای نظامیان مصری که حکومت قانونی و منتخب را در آن کشور سرنگون کردند، شعار مبارزه مسالمتآمیز و بدون خشونت، دیگر جایی در مصر ندارد و آن کشتار بیرحمانه موجب شد که دهها هزار جوان مصری را به دامن القاعده بکشاند و شاید هم روزی با تشدید درگیریها وضعیت مردم مصر بدتر از سوریه شود زیرا کسانی که قتلعام فرزندان و دوستان خودشان را توسط ارتشیان مصر با چشمان خود مشاهده کردند نمیتوانند بازهم به شعار ادامه مبارزه عاری از خشونت پای بند باشند، اکثریت آنان به صورت ناخودآگاه به گروهای خشن و طرفدار انفجار و انتحار میپیوندند بخصوص که کارکرد و تجربه عملیات انتحاری و انفجارهای کنار جادهای در افغانستان و پاکستان ازنظر جهادیها بسیار مثبت ارزیابی میبود و بهآسانی میتواند مورد استفاده قرار گیرد عملیاتی که دشمن را دیوانه میکند مهمتر اینکه اکثریت از گروهای مسلمان در مصر و سایر کشورهای اسلامی ایالاتمتحده امریکا را شریک جرم نظامی گران مصر میدانند که در صورت عدم حمایت کاخ سفید ارتشیان مصر جراات نمیکردند حکومت قانونی و منتخب مردم را آنچنان سرنگون نموده و چندین هزار نفر از مردم بیگناه را وحشیانه کشتار نمایند.
استراتیژی شورای صلح!
امریکا با طرح شورای صلح به رهبری استاد برهانالدین ربانی میخواست که در صفوف طالبان رخنه کرده و با تطمیع افرادی از آنان بتواند در بین آنان انشعاب ایجاد کند، این طرح توسط ایالات متحد امریکا با دقت زیادی برنامه ریزی شده بود و برای اجرای آن مبلغ چهل میلیون دالر بودجه از جانب امریکا تخصیص داده شد، با اعلام چنان رقمی درشت آنهم بدون حساب وکتاب، گاو استاد زایید، و استاد معظم را کامگار و سیراب نمود، رفتن معتصم آغا عضو ارشد طالبان به ترکیه در راستای شورای صلح امریکایی – افغانی انجام گرفت. در مرحله اجرایی این طرح بود که دفتر طالبان در قطر با حمایت امریکا و پاکستان کابل افتتاح گردید، هنگامیکه پرچم طالبان در دفتر قطر برافراشته شد بلافاصله اعلامیه از جانب طالبان قرائت گردید در آن اعلامیه طالبان بهصراحت اعلام کردند که به هیچ نیرویی اجازه نمیدهند که از خاک افغانستان منافع کشورهای دیگر را مورد حمله قراردهد د این بند از اعلامیه طالبان، دقیقاً چیزی بود که ایالاتمتحده امریکا میخواست و اکنون هم میخواهد ولی بعد از گذشت سه روز و داد وفریادهایی که برعلیه افتتاح دفتر طالبان توسط مخالفین در کابل صورت گرفت، و مهم تر از همه عملیات بسیار خطرناک در مرکز شهر کابل توسط شبکه حقانی از متحدین القاعده انجام پذیرفت، انجام چنان عملیات با آن دقت و قدرت طالبان امریکایی و طرفهای دخیل در قضیه را وادار کرد که در رابطه با مذاکرات خودشان با ایالاتمتحده امریکا اندکی عقب نشینی کنند چه از آن بیم میرفت که با افتتاح دفتر قطر و ادامه مذاکرات، جنگ علنی بین طالبان امریکایی و طالبان مربوط به شبکه حقانی و متحد القاعده دربگیرد و بانفوذی که القاعده در صفوف پایین طالبان دارد نتیجه درگیری به نفع شبکه حقانی و درنهایت القاعده تمام شود. حالا سوال اساسی اینجاست که آیا بازی در افغانستان روبه پایان است یا اینکه شکل بازی تغیر خواهد کرد اگر پایان بازی را رودررویی مستقیم امریکا و القاعده بدانیم اوضاع چه خواهد شد آیا امریکاییها گزینه صفررا در افغانستان انتخاب خواهند کرد؟! که در آن صورت، آیا نظام حاکم در کابل توان مقابله با طالبان را خواهد داشت؟! جواب کاملاً واضح است!
چهار سال قبل از امروز، از جنرال کارکشته پاکستانی بنام حمید گل که از افراد مهم آی اس آی و کارشناس باتجربه درقضایای افغانستان است چنین سوالی شد که بعد از خروج نیروهای امریکایی وضعیت سیاسی در افغانستان چه میشود؟ وی در جواب گفت که در افغانستان حدوداً پنج صد نفر آدم دزد و خاین در کنار امریکاییها حضور دارند و بهعنوان دولتمداران مصروف دزدی و چپاول در آن کشورهستند؛ وقتی امریکاییها از افغانستان خارج شوند این پنج صد نفر دزد هم بدون معطلی فرارمیکنند و افغانستان را ترک میکنند زیرا آنها برای روزهای آینده خودشان ثروت و دارایی ملت افغانستان را به غارت بردند. آنها دنبال سرمایههای خودشان میروند آنها به هیچ صورت حاضر نیستند که کشته شوند بناً طالبان بهعنوان نیروهای مخالف بهعنوان صاحبان اصلی مملکت زمام قدرت را در افغانستان به دست میگیرند
گرچه جنرال حمید گل را مردم افغانستان بهعنوان دشمن قسمخورده خودشان میشناسند و در اکثر بلاها و مصیبتهای وارده به نحوی دست او را دخیل میدانند ولی پیشبینی او را بهعنوان سیاستمدار آگاه که قضایای افغانستان را بهدقت زیر نظر دارد، واقعیت تلخی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت و امروز چنین مینماید که با رفتن امریکاییها بقیه شخصیتهای کاذب یکشب هم در کابل نخواهند ماند ....
حضور و گسترش سازمان القاعده در پاکستان بازهم قضیه را پیچیده تر میکند زیرا اسلامآباد بهمراتب مهمتر ازکابل است عملیات طالبان پاکستانی دقیقتر و خطرناک تراز طالبان افغانی است طالبان پاکستانی با پیش کش نمودن امتیازات کوچک حاضر به مذاکره با دولت پاکستان نمیشوند و مهمتر از همه اینکه بخش اعظم ارتش پاکستان به نحوی با تفکر القاعده همخوانی دارند زیرا ارتش پاکستان فلسفه وجودی کشورشان را بنام پاکستان، گرهخورده، با اسلام میدانند وقتی شما وارد پایگاههای نظامی ارتش پاکستان میشوید شعار (ایمان، تقوای، جهاد فی سبیل الله) از دور شما را به خود میکشاند این شعار درواقع فلسفه وجودی پاکستان را تشکیل میدهد این شعار بهمنزله روح در ارتش پاکستان است اگر شما این شعار را بردارید ارتش پاکستان برای حضور خودش دلیل آنچنانی نمییابد درواقع این شعار بهمنزله چاشنی است که ارتش پاکستان را درمقابله با هندوستان تا سرحد مرگ به پیش میبرد وپاکستانیها حاضر نیستند به هیچ صورت ازاین شعار دست بردارند، از همینجاست که به نحوی رابط فکری بین سازمان القاعده و آی اس آی برقرار میبود و اینکه طالبان به قیمت به رسمیت شناختن خودشان حاضر نشدند برسرتحویل دهی اسامه با امریکاییها معامله کنند ریشه درهمین رابطهها دارد وگرنه این موضوع برای کسی پوشیده نیست که طالبان دربعد سیاسی و تصمیمگیریهای مهم وجود خارجی نداشته و ندارند و این ارتش پاکستان بود که انجام این معامله را برخلاف منافع خودش ارزیابی میکرد.
از جانب دیگر همکاری اطلاعاتی درسطح بالا بین اسراییل و هندوستان را نمیتوان نادیده گرفت جالب است که دولت هندوستان بعد ایالاتمتحده امریکا بهعنوان دومین متحد اسراییل درکل جهان شناخته میبود درحالیکه هیچ سنخیت از نظر نژادی و دینی و فرهنگی بین هندوستان و اسراییل وجود ندارد ولی آنچه که این دوکشور را باهم در حد متحد استراتیژیک نزدیک میسازد حضورکشورپاکستان درمنطقه است بناً با توجه به مسایل ذکرشده تغیر عمده در سیاست پاکستان به این زودیها قابل پیشبینی نیست و حتا تشویش از آن میرود که در صورت بیشتر خرابی اوضاع ارتش پاکستان با کنار زدن شخصیتهای بدنام مانند. نوازشریف و زرداری ... قدرت را به دست گیرد و همه معادلات سیاسی را برهم بزند عملیات اخیر ملیشیاهای آی اس آی بنام لشکر طیبه در نورستان که فرماندهان طالبان امریکایی را به دار آویزان نمود همگام با عملیات وحشتناک طالبان القاعده درمیدان هوایی جناح درکراچی، چنان مینماید که اکنون بازی وارد مرحله جدی و یا هم مرحله پایانی خودش نزدیک میبود! که بازهم خدای رحمن خیرملت بیچاره ما را پیش آورد که بازهم در این بازی قربانی بیشتری تقدیم نکند!
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۱۴۰۶
در امتـداد رودبارخـون
سلیمان کبیر نوری
در «تاریخ بلخ» آمده است که قتیبه باهلی سردار لشکر اعراب که عزم فتح خراسان داشت؛ چنان با مقاومت سرسختانه مردمان این خطه مواجه گردید که از فرط عصبانیت سوگند مهیبی خورد.چون مردمان خراسان بیچاره شدند و لشکر هار و ددمنش غنیمت جوی و چپاولگر قتیبه برایشان چیره گردید؛ این جلاد وحشی ترین تاریخ؛ طبق سوگند اهریمنانه اش آنقدر جوانان و نوجوانان دارای خون روشن خراسانی را گرد آورده و گردن زد که از خون شان؛ رودبار خروشنده به وجود آمده به آسیاب سرازیر گردید و در آن آسیاب گندم؛ آرد شد.
سردار قتیبه سرجلاد؛ از آن آرد؛ نان پُخت و طبق سوگندش از آن نان؛ خود و لشکریانش؛ سیر سیر تناول کردند.
وقتی در « امتداد رود بار خون » می نویسم؛ این و سایر رود بار های خونی که قتیبه باهلی سردار متجاوز عرب و چنگیزیان در خراسان راه انداخته و نیز دجله و فرات که توسط کشتار های مشابه خالد بن ولید « سیف الاسلام! »؛ از اهالی عراق و فارس؛ به رود بار های مشابهی مبدل گردانیده شدند؛ هم تداعی میگردد.
مگر من اینک در امتداد سیرِ پرفراز و فرود رودبار هم اکنون جاری از خون آدمیان میهنم روانم.
و مینگرم که این رودبار خونین، افق آسمان خدا را سرخ و آتشین ساخته است و من هم بی محابا در مسیر رودبار و در زیر این آسمان خونین خدا در حرکت؛ و به ناگزیر هم در شناستم.
میبینم که موج های سرکش و غریونده ی خون، غضبناک و خشمگین در مسیر بی پایانی درحرکت اند. میلودی خون و ماتم درهم آمیخته و فضا را پرکرده است. ومن هم سرود میخوانم. سرود خون و خون؛ خون انسانان را، که چنین قتیبه وار و چنگیز وار از گلو و قلب و سینه هم میهنان بزرگ و کوچک و زن و مرد و حتا نوباوگان هنوز به دنیا نیامده مان ریختانده میشود.
بلی... سرود خون و درد و ماتم... درد سهمگین و ماتم بیکرانه... سرود ضجه های خفه در گلوی هزاران هزار نفسگیر شده و از رمق افتاده که « بازماندگان » آنانی خوانده میشوند که خون گرم شان درین رود بار جاری شده است تا نوبت تیغ و تیر و خمپاره جلاد به سایران برسد.
این رودبار بیشتر از سه دهه است که بدون درنگ، پیوسته و خشمگین درین آب و خاک جاریست. و با این امواج خون، کویر نفس های پر طمع و آزمند ددان آدمواره خونخوار آبیاری میشود و در آن چیزهایی مانند بوته های افیون با سود صد ها میلیارد دالری اش برای مافیای سرمایداری فراملیتی به ثمرمیرسد.
این قصابان انسان و اهریمنان تاریخ جنایات بشری کی ها اند؟
سیما های آنانی که درین بالاتراز سه دهه شنیع ترین جنایات را در کشور مان آغاز نموده اند و ادامه میدهند گوناگون بوده و غالباً پنهان و بزک شده و نقاب کشیده است؛ لذا شناخت دقیق آنها برای ما و مردمان مان با دشواری ها و پیچیده گی های فراوان همراه میباشد و معلوم میشود که قسماً نامیسر هم بوده و نامیسر هم باقی خواهد ماند؛ چرا که انسانها مجموعه ای از باور ها(یعنی عقاید) میباشند و این ددان و دیوان روزگار از همان ابتدا با باور ها و عقیده های معصومانه مردمان خود را تلبیس نموده اند و کماکان تلبیس مینمایند.
بر علاوه اصلاً دنیای امروز بشری؛ دیگر دنیای ساده یا نسبتاً ساده ۱۰۰ ، ۲۰۰ و ۴۰۰ سال پیش نیست. گویی دنیای بشری، خواص دنیای کوانتومی در فیزیک را گرفته است که در آن جَرم و فضا و زمان و مکان درهم و برهم بوده همه چیز جز اجزای غیرثابت یک سلسله ابرهای خروشان و توفانی نمیباشد. ابرهای ذرات بیقرار زیر اتومی و انرژی ها.
مثلاً در همین زمان مورد نظر؛ امریکا و انگلیس و همقطاران شان؛ جهادی ها، طالبان و بنیاد گرا های افراطی را به وجود آورده سازماندهی و تسلیح و تربیت و آماده میکنند و علیه مردم افغانستان و گویا یک سلسله اهداف خاص شان که بازهم افغانستانسوز است؛ بسیج مینمایند و درین امر میلیارد ها دالر پول مالیه دهندگان کشورهای خود و ثروت های پترودالر نوکران عربی خود را به مصرف میرسانند.
اما درست ۱۳ سال پیش، به بهانه ی مبارزه بر ضد تروریزم بن لادنی و ملا عمری یا طالبان و القاعده؛ خودشان به لشکر کشی ها پرداخته این کشور را اشغال نموده ادا های دلسوزی به مردم افغانستان درآوردند. ولی طی این زمان همه ادعا ها دروغ ثابت میگردد و حتی الامکان روشن میگردد که کماکان در پرده دین اسلام؛ سیاست های مزیدی پنهان دارند . تروریست های وحشی اسلامیست بمثابه ابزار و سلاح مرگبار کماکان دردست شان قراردارد. این سلاح تنها درجاهایی مانند سوریه به کار نمی رود، بلکه درهمین افغانستانی که گویا ازآنان نجات داده شده؛ هم اقلاً در آنسوی «خط جنگ»، همچنان کاربرد دارد.
بدون اینکه کمونیست و مارکسیست و حتا اگزیستانسیالیست باشیم مانند جناب عتیق الله مولوی زاده درمی یابیم که از فرش تا عرش منافقت و دروغ و ریا گسترده است. آخر الامر این نظام امپریالیزم غارتگر است که در دنیای بشری همه ارزش ها و معیارها را درهم و برهم کرده امروز ملت های ده ها کشور را با شعارهای تامین و حمایه و توسعه دموکراسی و حقوق بشر...، که قبل از همه خود ناقض اصلی این ارزش هاست، بصورت مستقیم یا غیر مستقیم مورد تجاوز و تعرض قرار داده به خاک و خون و فلاکت میکشاند. از آسیا تا شرق میانه و از افریقا تا شرق اروپا، و اخیراً هم درکشورهای لاتین به تاخت و تاز و جولانگری ابلیسی پرداخته نتیجتاً رودبارهای خون را در آنها جاری ساخته است.
این چنین رودبار ها را شوربختانه بیشترینه از نام اسلام به وسیله ی ناسیونالیست های افراطی ای قومی و مذهبی محلی، مزدوران اجیر داخلی و خارجی؛ ملا ها و چلییان مدرسه های سلفی و وهابی و دیوبندی پاکستان، تا عمامه سالاران افراطی آخوندی مکتب قمی بر ضد مردم ما به جریان انداخته اند.
در کشور مان روباتک های دو پا بنام طالب و القاعده و حقانی ... تولید دستگاه های استخباراتی برونمرزی و پرورش یافته در« سنگران جهل » استعمار پیر ( دو طرف خط تحمیلی دیورند) هی مییآیند و خون میریزند، تا این رودبار جاری بماند، و مالامال از مایه حیاتی مظلومان و معصومان این سرزمین فلکزده؛ کویرهای ترور و تریاک و تذلیل و تحمیق جهانخوران کنونی را سیراب نگهدارد.
درین میان نقش ملا حامد کرزی که گویا رییس دولت افغانستان پساتروریزم طالبانی است؛ خیلی ها تماشایی ولی سخت دردانگیزتر میباشد. نقش به طور روز افزون رسوا شونده او؛ در ایجاد زمینه های گوناگون برای بقا و امتداد تحجر و بربریت قرون وسطایی که خونریزی بی پایان در کشور به آن مربوط است؛ حتا با ترویج رسوم وعنعنات غیر انسانی در ادارات دولتی و موسسات تعلیمی و تحصیلی و « اکادمیک » میباشد. او بمثابه گوش به فرمانترین نوکر و سنگدل ترین قصاب در قرن بیست و یک با پابوسی پدرطالبان وحشی یعنی انگلیس و آستانبوسانش عمل نموده هی به جلادان مردم افغانستان روحیه میدهد و حیثیت سیاسی و اخلاقی ملی و بین المللی برایشان تدارک مینماید؛ از بند وزندان و به مشکل افتادن هایشان جلوگیری میکند و به بهانه واهی «صلح» نقشه های باز گرداندن تمام و کمال ملا عمر و «سازمان» ش را توجیه و تبلیغ میدارد.
به هرحال؛ همانسان که دیدیم غالب اسلامیست ها امروزه در خدمت امپریالیست های خونخوار آماده همه انواع جنایات ضدبشری قرار دارند و این خود در قرن بیست و یک تاریخ بشریت به مثابه شوم ترین تراژیدی رقم خورده است.
و از سوی دگر؛ تخنیک های بسیار مخوف نیز درخدمت و در تصرف این دشمنان بشریت است. مخصوصاً هواپیما های بی سرنشین به همکاری و رهنمایی جواسیس محلی، به بهانه ی مبارزه بر ضد تروریزم، همه روزه جان ده ها تن از مردم بیگناه و مظلوم ملکی ما را میگیرند و خون شان را درین رودبار خون جاری میسازند.
آخر طالب تروریست در کجاست؟
کس نمیداند؟
در پاکستان!
عملیات غرب در کجاست؟
در دهات و کوی و پسکوچه های افغانستان.
و حاکم افغان نوکر سرسپرده ی بیگانگان.
برنامه غرب با پاکستان یکیست.
و « تروریزم » تحمیلی است برگرده مردم افغانستان!
انترناسیونالیزم تروریستی دارد در سراسر جهان توسعه مییابد.
پس مرگ بر تروریزم وحامیان تروریزم!
هموطنان!
جوانان !
این چنین نیست که دیگران هرکاره و قدر قدرت اند و ما هیچ امکان و قدرت و استعداد نداریم. بیشتر از همه این خون و مشارفت و بدبختی ناشی از غفلت و نادانی و بی اتفاقی خود ماست!
شما ناگزیرید که برخیزید و به پیشقراولان رزم و پیکار آگاهانه و فیصله کن مبدل گردید!
خودتان را بشناسید؛ دشمن تانرا بشناسید؛ آنگاه درهرجنگی ـ چه جبهه ای و چه تروریستی و استخباراتی ـ پیروز میشوید!
در برابر تروریزم و حامیان تروریزم به پا خیزید!
بیش از این نگذارید که سرنوشت تان را به معامله گیرند وشما بالاخره باید سرچشمه ی این رودبار خون را از بنیاد بخشکانید!
نگذارید تا نسل اندر نسل، حلقه های زنجیر برده گی وغلامی و نادانی را در گردن داشته و پیوسته مانند گاو و گوسفند قصابی شده برویم!
نگذارید!
نگذارید! ...
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۰۹۰۶