استفاده ابزاری از واژه « جهادی وکمونیستی » در کارزار انتخاباتی

بخش اول

علی رستمی

 انتخابات دوره سوم برای ریاست جمهوری دولت اسلامی افغانستان که بتاریخ ۱۶ حمل ۱۳۹۳ آغاز گردید رویداد بزرگی تاریخی بود درسرنوشت مردم ما، که برای بار اول بعد از سه دهه واندی جنگ درکشور قدرت به شکل مسالمت امیز دست بدست تحویل میگردد. در جریان روند انتخابات کاندیدان اعضا ومسوولین ستادهای انتخاباتی  درگردهمایی ها و مناظره های تبلیغاتی از طریق وسایل اطلاعات جمعی برنامه ها وکارکردها وسوابق گذشته خویشرا از لحاظ سیاسی واجتماعی بازگو نموده که در محور این کارزار از طرف اکثریت  مسوولین از « جهادی » بودن ومبارزه علیه دولت « کمونیستی » پیش از حاکمیت جهادیان  به افتخاریاداوری کرده؛ ومیخواهند که با ابراز موضع گیری مثبت ومنفی  در مقابل این واژه ها عملکردها وخوبیهای خود را به سمع جامعه وملت برسانند . با بالا گرفتن این جروبحث ها بااستفاده از الفاظ رکیک و زشت کار زارتبلیغیاتی  رابه میدان جنگی تن به تن تبدیل کرده اند. بدین صورت بحثی خود را در دوبحش ذیل در رابطه به واقعیت های این دو واژه تدوین کرده  که به خواننده گان محترم تقدیم میگردد.

۱ـ « جهاد »  در روند تاریخ از نگاه ارشادات دین اسلام

۲ـ «  کمونیسم » در روند تاریخ از نگاه انسان گرایی کارل مارکس

 

۱ـ جهاد: کلمه جهاد از لحاظ بارمعنایی در فرهنگ فارسی به فارسی :« کوشیدن، جنگ کردن دراه دین حق  است. جهاد دوحالت دارد، جهاد اصغر وجهاد اکبر.جهاداصغر:کنایه از مقابله وجنگ کردن باکفاروجهاد اکبر: کنایه از ریاضت فرمودن نفس ومجاهده با او.»  

ارزشهای جهاد برای اولین بار بعد از هجرت حضرت محمد(ص)  درسوره النساء در آیه«  ۷۷ » به مسلمانان فرمان داده شده است و این آیه درمدینه بعد ازهجرت  حضرت محمد (ص)  از جانب خداوند(ج) توسط جبراییلش به پیمبر اسلام رسانید ه شد.  بعد از هجرت حضرت محمد به مدینه  که از پشتبانی  وحمایت قوم خزرج واوس که بنام «  انصار» مشهوراند ،برخوردارشد، برای ترویج وگسترش اسلام درمیان سایراقوام به جهاد آغاز فرموداند. دراولین غزوه که اشتراک  نموداند بنام    « ابوا » درسال  دوم هجرت بود. درجنگهای که پیامبر اشتراک میکرد بنام « غزوه » ودرجنگهای که اشتراک نداشته « سریه » نامیده میشود. بعد ازان جهاد بمثابه رکن اساسی بالای همه مسلمانان فرض اعلام شد، تا براساس این حکم خداوندی مسلمانان دوشادوش امرای اسلامی علیه مشرکین وکسانیکه به دین اسلم عقیده ندارند، جهاد کرده وآنها رابه ارکان و ارزشهای دین اسلام مشرف سازند.از این ببعد جهاد درروند گسترش وفتوحات اسلام درسرزمینهای بیگانه آغاز گردید .

بعد از رحلت حضرت محمد اخلاف شان، نیز این روند را پیش بردند ودرزمان خلفای راشیدین، اموی،  عباسی ،فاطمی وعثمانی  بر علاوه لشکرکشی های خورد بزرگ وهرسال یکبار بنام « غزای » زمستانی وتابستانی به اشتراک  افراد با نفوذ وسالار اقوام وقبایل  اسلامی صورت میگرفت. در آغازین فتوحات اسلام جهاد کردن علیه مشرکین وبیگانکانی که به دین اسلام عقیده وایمان نداشتند، صورت میگرفت . کسانیکه به دین اسلام ایمان نمی اوردند وبه دین قبلی خود باقی میماندند ویا با لشکر اسلام ، جنگ و مقاومت نمی کردند، با پذیرش مانند جزیه ، وذمه  وغیره قرارداد صلح میان لشکر اسلام  وآنها  صورت میگرفت ،ازعمل خشونت مانند: گردن زدن وکشتار آنها صرف نظر میشد ودر جوار مسلمین در فضای صلح زنده گی مینمودند.طوریکه از این نوع مناسبات درتاریخ ایران باستان ، خراسان وبخارا وسمرقند وسایر ممالک  بفروانی انعکاس یافته است. ازجمله دربخارا ،به قول ابوبکر محمد جعفر نرشخی  در کتاب تاریخ بخارا آمده است: « که دراین شهر سه بار از جانب مسلمین لشکر کشی شد ومردم و شاه بخارا به دین اسلام ایمان بیاوردند، اما بعد ازرفتن دوباره به دین قبلی خویش برمیگشتند، تا اینکه درمراتبه سوم خانواده ها وقاریان عربی درمنزل هر خانوار بخارایی بطور دایم مقیم شده اند، تا آنهارا درفراگیری قران اعظیم الشأن و اجرای مناسک دینی کمک وکنترول نمایند، حتا برای هرکس که پنج بار نماز میخواند روز پنج دینار داده میشد .» نه اینکه آنها را تحت نام « جهاد » به اتهام کفر ومشرک ازبین ببرند وقتل عام کنند.  طوریکه تاریخ فتوحات ولشکر کشی های اسلام از زمان حضرت محمد الی خلفای راشدین استنباط میشود؛ جهاد علیه اقوام قبایل وکشورهای اعلام میکردید، که به دین اسلام مشرف نه شده بودند ویا علیه مسلمین لشکر کشی مینمودند . نه جهاد علیه قوم مسلمان ، یا برادر مسلمان  ویا برادر هموطن مسلمان که امروز رایج شده است.  امروز برعکس از نام جهاد استفاده سو میشود، جوانان وافرادیکه از ارشادات اسلامی بیخبرند ، علیه برادرهموطن شان باابزارپیشرفته جهان مدرن به کشتار جمعی وفردی الی سر بریدنها تحت نام جهاد تشویق وداخل اقدام میشوند.

کلمه «جهاد » عمدتأ بعد از قیام هفت ثور درمقابل حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان درکشور ما مروج وازان استفاده ابزاری شد. بعد از قیام هفت ثور بعضی تغیرات واصلاحات بنیادی در عرضه های اقتصادی ،سیاسی واجتماعی صورت گرفت، نیروهای عقب گیرا که سر گردگان آنها در پاکستان قرار داشتند، این تغیرات راخلاف عقاید دینی ومذهبی تحت نام « عقیده کمونیستی  » در میان مردم تبلیغ کردند . یک عده از احزاب اسلامی از وجود جوانان اموزش دیده که در مراکز تعلیمی وتربیتی  تشکیل شده بود ،خواستار حاکمیت قانون شرعیت بر مبنای ارزشهای اسلامی بودند. این احزاب، با برنامه های مترقی ودموکراتیک ملی که خواستهای دنیوی داشتند ،مخالف بوده وآنها را محکوم به اندیشه های الحادی محکوم میکردند.  این احزاب افراطی اسلامی بعد از کودتای محمد داوود به پاکستان مهاجرت وپناه برده بودند. تبلیغات خودرا در محور جهاد برای سرنگونی محمد داوود آغاز کردند وبرای اینکه انرا « دولت کمونستی وطرفدارشوروی » میدانستند.  بعد اراینکه  کودتای هفت ثور توسط افسران بخش نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به فرمان وتصمیم حفیطالله امین که به سرنگونی رژیم محمد داوود تمام شد و قدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال یافت که بعداز کسب قدرت فرامین عجولانه از جانب دولت جمهوری دموکرایتک خلق افغانستان اعلام شد ،این فرامین معلول تبلیغاتی  نیروهای رادیکال اسلامی ومتحدین راستگرای آنها شد؛با کمک دوستان منطقوی وبین المللی خود، قیام مسلحانه را تحت نام جهاد علیه به اصطلاح ملحدین«  کمونیستی  » آغازکردند ،که دراین روند جوانان ومردم که از سواد کافی اسلامی برخوردار نه بودند زیر تاثیر تبلیغ این تیکه داران ودوکانداران دین قرار گرفته ودرصفوف آنها پیوستند. جای شک نیست که این فرامین پیش از وقت وعجولانه وبدون تصمیمم جمعی  و رضایت اکثریت اعضای حزب  از جمله رهبری پرچمیها  بود . این اشتباهات  و خیانت  حقیظالله امین ودارودسته ان وهمچنان عملکردها عده ای از اعضای جوان با خصلتهای روشن گرانه ای احساساتی به سنت وارزشهای تاریخی مردم ضربه وارد کرده که باعث خشم ، نارضایتی ودوری مردم از حزب ودولت تمام شد؛ این رویکردها زمینه ساز ان شد تا چاقوی «  جهاد خواهان » دسته یافته و فعالیتهای خویش را وسیعأ  ادامه دهند. این امر دلایل تداوم جنگ سرد وگرم میان دوابر قدرت جهانی یعنی امریکا وشوروی شده  که به قتل ومها جرت ملیونها هموطن ما به کشورهای خارج گردید، که تاامروز ادامه دارد .

 ازجمله فرامین که از جانب دولت عجولانه ، تحقق آن آغاز شد و انرا جهادیون خلاف شرعیت اسلامی دانسته و مردم را علیه ان  تشویق به جهاد  مینمودند، عبارت از مبارزه علیه بی سوادی درمیان مردان و بانوان،  سود وسلم ،  طویانه ویا « مهریه » و حقوق مساوی میان زن ومرد بود.

درحالیکه اجرای وتحقق این ارزشها نه تنها ضدشرعیت اسلام نه میباشد، بلکه هیچگونه ممانعت شرعی دران دیده نمی شود. اگر اموختن سواد در شرعیت اسلام روا نمیبود چرا خداوند اولین« شی » را که خلق کرد « قلم » بود. طوریکه درجلد اول صفحه۱۹ و۲۰ تاریخ طبری مولف محمد جریر طبری سخن درآغازخلقت ومخلوق نخستین، چنین آمده است: «  درروایت هست که پیغمبر فرمود: نخستین مخلوق خدا قلم بود » همچنان روایت ابن عباس هست که پیغمبر فرمود بارخداوند قلم را بیافرید وگفت تاهرچه بود نیست بنویسد وروایت باین مضمون مکرر هست .» بناً  در این روایتها ذکرنه شده که قلم را تنها  خداوند به مردان خلق کرده باشد  و زنان ازان محروم هستند. خداوند به  سوره النساءایه 1 فرموده اند: ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید; و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد;:

همچنان درهمین سوره ایه ۳۲ فرموده اند:  برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید! (این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زنده گی شما، و بر طبق عدالت است. ولی با این حال،) مردان نصیبی از آنچه به دست می‏آورند دارند، و زنان نیز نصیبی; (و نباید حقوق هیچ‏یک پایمال گردد).

 مطابق ایه های مبارکه سواد اموزی برای مرد و زن  گناه نبوده ،بلکه اموختن ان بالای انسآنها فرض میباشد و هیچگونه مغایرت به احکام شرع ندارد . باری درجلد یک تاریخ طبری درصفحه ۱۹ چنین روایت است:«  هرچه هست  ونیست باید انسانان بنویسند ونویسنده گی را فرا گیرند.»

طویانه و یا مهریه کمرشکن  که اجرای ان خلاف حکم شرع در کشور ما نهادینه شده است، عواقب ناگواری وخشونت باری را برای خانواده های داماد وعروس در قبال داشته ، که باعث تلفات جانی اعضای خانواده ای یکی از طرفین شده است. بدینگونه است که حقوق بانوان در جامعه بوسیله  عده ای از افراد مورد احترام نبوده حسادت وتعصب نشان میدهند. درحالیکه دراین مورد حکمیت اسلامی وجود دارد ،که انسان مومن ومسلمان چه مقدار مهریه به بانوی که همسری زنده گی وی میشود، شرعی بپردازد وشامل عقد نکاح بنام«  شیربها » گردد. براساس احکام شرعی ۳۰ دینار بنابر موافقه جانبین  تعین شده است. چنانچه در سوره ا لنسا، ایه چهارم درمور مهریه خداوند فرموده است:«

 و مهر زنان را (بطور کامل) بعنوان یک بدهی (یا عطیه،) به آنان بپردازید! (ولی) اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید!» (۴).

 اما درکشور ما این فرمان اسمانی  به ندرت از جانبی مومنین تحقق یافته است !

در دین اسلام اتفاق ، انصاف وعدالت در همه شوون زنده گی مردم برای مسلمانان توصیه شده و نباید علیه همدیگربر مبنای زور، قدرت، بی انصافی وبی عدالتی  عمل گردد، بر خلاف باید براصل برادری ودوستی عمل وبرخورد شود.

توزیع ثروت ملی دریک کشورباید براساس حکم شرعی مطابق  براصل عدالت اجتماعی که حقوق مساوی همه ای مردم را تامین نماید،  صورت گیرد، نباید غیر منصفانه براساس تبعیض ونابرابری های قومی ومنطقوی وزبانی صورت گیرد، کسی که بالای زمین وعقب ماشین کار وتولید مینماید، براساس قانون اجتماعی کار باید سهم منصفانه ازان بدست اورد. کسب وکار وشغل ازاد برای همه بشمول زنان بامردان مساوی باشد، چنانکه دراحکام شرعی که قبلاً تذکار رفت دراین جهت تاکید گردیده است. با درنطرداشت همچو مولفه ها بود که احزاب وتنظیمهای جهادی علیه دولت جمهوری افغانستان قیام کردند واین ارزشها را بدون با درنظرداشت واقعیتهای عینی جامعه  غیر اسلامی دانسته واهداف کمونیستی ترویج کردند، مردم را برای سرنگونی دولت تشویق نمودند.در حالیکه برنامه حزب ودولت بعد از قیام هفت ثوربالخصوص شش جدی یک برنامه ملی ودموکراتیک وتعقیب راه رشد غیر سرمایداری مطابق شرایط جامعه مدنظر بود وهیچگونه شعارهای کمونیستی که دوکانداران دین میگویند وجود نداشت تمامأ مطابق به شرایط وسنت وارزشهای دینی ومذهبی مردم بود. مردم عادی بدون تعقیب وممانعت به اجرای مناسک دینی خود می پرداختند ،مساجد تکایا وسایر اماکن دینی فعال بود، شورای علما تاسیس وملاها و روحانیون مورد احترام و دولت قرارداشت، ملاها وعالمان دین همه توسط دولت ازلحاظ مادی ومعنوی پشتبانی میکردید ،هیج دلیلی براساس ارزشهای دینی وجود نداشت (به جزو خصومتهای شخصی ،قومی ،منافع مادی ورقابتهای سیاسی ) که جهاد ومهاجرت مطابق ارزشهای دینی که پیامبر اسلام ویاران وی کردند درافغانستان عملی شود.

 اگر روند گسترش وتکامل دین اسلام را از زمان حضرت محمد تا به اخرین اخلاف وی که عثمانی های هستند، مطالعه وتحلیل نمایم، دیده میشود که بعداز رحلت حضرت محمد وبالخصوص بعد از رحلت حضرت عمر وآغاز خلافت حضرت عثمان جنگهای قومی وقبیلوی با ایجاد فقه های مذهبی وگروپی تحت نام « جهاد »   درمیان مسلمین آغاز و برای جانشینی خلافت وتحقق احکام شرعی به جان هم درگیر شدند.  مانند: قیام مردم مدینه وشام به تحریک قبایل مصری که به شهادت رسیدن خلیفه سوم مسلمین  حضرت عثمان گردید، اختلافات در آغاز خلافت حضرت علی وجنگ جمل با معاویه وعایشه بانوی حضرت محمد ، صلح حضرت علی با معاویه که باعث عروج « خوارج » از لشکر خودش زیرشعار« حکمیت خاص خدا است » زمینه ساز لشکر کشی وقیامها میان مسلمین  گردید که با تلفات بزرگ جانی ومالی سرکوب و خاموش شده است. درزمان خلفای اموی وعباسی بر علاوه فتوحات اسلام در اسیا ،اروپا وافریقا  فقه های مذهبی مانند: شعیه جعفری(اثناعشری) ، خوارج ، معتزله، مالکی ،شافعی ، حنفی ، حنبلی ، قرمطی ،علوی، تصوف وعروج  پیغمبران جعلی مانند حسن علاج  وغیره بوجودآمده که نقش منفی را درجهت تشدید تعصبات  مذهبی میان مسلمین بازی کرده است. این تعصبات عقیده وی دامنه کشتار دسته جمعی رادرمیان خوارج ، قرمطی ،طالبیان وعلوی ها گسترش داده که ناشی از اختلاف دراجرای تحقق ارزشهای اسلامی بر بنیاد برداشتهای آنها از قران اعظیم اشان واحادیث پیغمبر میباشد،که تا امروز ادامه دارد.از سوی دیگر ایجاد این تشکیل ها ناشی از ظلم واستبداد، تجمل پرستی  زراندوزی ، مال پرستی، جنگهای قومی ـ قبیلوی ، مذهبی وکشتارهای بیرحمانه ودوراز کرامت انسانی از قبیل مثلث ساختن انسان ، به داراویزان ها در چهاراهی ها  ،سربریدنها ، غضب اموال  وچورچپاول مال بیت المال و مصارف انگفت درمحافلی شب نشین ها وغیره بود که از جانب عاملین وامرای اسلامی صورت میگرفت . قیامهای زیادی  درانزمان صورت گرفت که همه آنها به زورشمشیر و گردن زدن واعدام های دور از کرامت انسانی، ازبین رفته اند. خلفا ی عباسی ، حتا درمقابل اشخاص وافراد یکه در راه کسب خلافت  آنها راهمرایی وکمک کرده ونفوذ شانرا درجهان توسعه و رشد داده بود،رحم ودریغ نکرده هست. ازجمله قتل خانواده برمکیان ، طوریکه در جلد ۱۲ تاریخ طبری دراین زمینه  آمده است : گوید: « هارون رشید بگفت تا ان شب کسانی را فرستادند تا یحیی بن خالد وهمه فرزندان وی را وغلامان و وابستگانشان را محاصره کردند وهیچکس از آنها که آنجا بود ، فرارنتوانست کرد.فضل بن یحیی را شبانه جابجا کردند ودریکی از منزل های رشید بداشتند.یحیی بن خالد رانیز بداشتند. .هرچه مال وملک .کالا ازآنها به دسست آمد گرفته شد. بعداً عاملان شان درخانه آنها رفته وانرا به قتل رسانیدند. فردای ان هرثمه بن اعین به سندی حرشی نوشت که پیکر جعفر را به مدینه اسلام فرستد وسراورا بر پل میانه بیاویزد وپیکر اورا دوپاره کندوبر پل بالا وپل نزدیک بیاویزد.» چنان بود پاداش هارون رشید عباسی به خادمانش .

کشته شدن ابومسلم خراسانی بنا به دستور ابوجعفر منصورعباسی درجلد۱۱ تاریخ طبری چنین روایت است: «  ابومسلم به خانه عیسی بن موسی رفت که باوی دوستی داشت، عیسی برای وغذا خواست . امیر مومنان به ربیع که درانوقت یکی از خادمان ابواخصیب بود گفت:" سوی ابومسلم رو، به اوبگو مرزوق می گوید: اگر میخواهی امیر مومنان را به خلوت ببینی، شتاب کن" گوید ابومسلم برخاست وبرنشست ، عیسی بدوگفت:در کار ورورد شتاب میار تامن بیایم وباهم وارد شویم، اما عیسی به سبب وضوکردن تأخیر کرد، ابومسلم برفت ووارد شد وپیش از انکه عیسی برسد کشته شد، وچون عیس بیآمد اورا درگلیمی پیجیده بودند.» ابومسلم خراسانی ناجی و انتقال خلافت به عباسیان بود.بیرحمانه بوسیله ابوجعفر منصور خلفای عباسی به قتل رسانیده شد.

منصور علاج که نام اصلش حسین بن منصور بود که مردم و پیروان او، انرا پیامبر حلاج و« حلاج خدا است »  وآنهارا به زهد وتقوا رهنمایی میکرد، در زمان خلافت معتمد عباسی تعقیب ،دستگیر و به قتل رسیده شده که طبری در جلد ۱۶ درمورد قتل ان چنین اورده است:« حلاج رابه عرصه جایگاه بردند. جمعی انبوه از عامه فراهم آمدند که به شمار نبودند، به جلاد دستور داد که هزار تازیانه به اوبزندکه زده شد اماآخ نگفت وبخشش نخواست.  بعداً رو به جلاد کرد گفت: مرا نزد خویش بخوان که برای تواندرزی دارم که به نزد خلیفه همانند فتح قسطنطنیه است. جلاد گفت: به من گفته اند که چنین می گویی وبیشتر ازاین، اما برای گرفتن تازیانه از تو راهی نیست. حلاج خاموش ماند تا هزار تازیانه بدوزدند، پس ازان دستش بریده شد،سپس پایش ، پس ازان گردنش زده شد وپیکرش سوخته شد سپس سراورا به خراسان بردند.»   این مثالها از جمله هزاران عمال است که تحریر ان دراین بحث بیشتر توان وگنجایش ندارد. مشت نمونه خروار ذکر شد.

این حوادث تاریخی که در صدر اسلام و درزمان اخلاف پیغبر صورت گرفت، ناشی از انحرافات وخلاف رفتاری های که تحت نام اسلام و امارات اسلامی ازجانب عاملین و همکاران وگروهای که تنها به منافع قوم وقبیله خود فکرمیکردند ، بوده است. درکشور ما درجریان جنگهای سه ده واندی ، با وارونه کردن حقایق و فریب اذهان مردم چنان اعمال انجام دادند که تاریخ مانند انرا درکشور ما درحافظه ندارد وتحت نام جهاد وقوانین شرعی هرآنچه خواستن کرداند. این انحرافات وکجروی های شرعی بود که گروپها وتنطیمهای گوناگون  تشکیل وهرکس به اساس منافع قومی وقبیلوی منطقوی خویش زیر نام جهاد اسلام گنج اندوزی ، ساختن تعمیرهای لوکس ،خریداری موترها مدل سال ویلاهای مدرن درداخل وخارج کشور ، ازدواجهای متعدد ، تجمل پرستی ، قاچاق مواد مخدره ودسایس وتوطیه علیه یگدیکر دریغ نه ورزیدند. بعد ازسقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان درمیان تنطیمهای جهاد ی جنگهای کوچه به کوچه آغاز که باعث  کشته شدن ۶۰ هزارتن ومهاجرت یک میلون انسان به کشورهای خارجی وعروج طالبان گردید. باین رویکردها هنوزهم خود را با افتخار « مجاهد » وناجی شکست امپراطوری شوروی واز بین بردن دیوار برلین و ... میدانند؟   در استانه انتخابات ریاست جمهوری  برای تثبیت هویت خویش بمثابه  جهادگر، قهرمان وکوبیدن روشنفکران ودموکراتهای کشورباالخصوص اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنام « کمونیستها » خودرابه اصطلاح بمانند «  موسیچه بی آزار » وانمود ساخته که اگر ازاین عالی جناب ها پرسان شود، شما درکدام هجوم وحمله خویش نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان را  وشوروی ها را شکست داداید؟ وبعداً بسوی دیوار برلین رفته ان را چپه نمود ید؟

 رسوایی شکست این یاوه سرایان یکجا با باداران پاکستانی  آنهادر جنگ جلال آباد به همگان در داخل وخارج کشور هویداست ، که قوای مسلح جمهوری  دموکراتیک افغانستان  قهرمانانه ازاین ازمایش تاریخی پیروزمند بیرون برآمده وچنان جواب دندان شکن تاریخی  به آنها داده است ،که تاامروز ورد زبآنها عام وخاص میباشد.

 احزاب سیاسی مدرن چپ و دموکراتیک که دردهه دموکراسی تشکیل ودرکشورسر بلند کردند، براساس نظریات و تیوریهای جدید علمی  د رعرصه های مختلف  که چاره سازونجات دهنده جوامع عقب مانده از لحاظ سیاسی اقتصادی وفرهنگی بودند ، به  مبارزه خویش آغاز کردند. این احزاب  در کشورهای جهان سوم وتازه به استقلال رسیده اکثراً بسوی جنبشهای مترقی کارگری وسوسیالیستی تمایل داشتند، که خواستار تحقق عدالت اجتماعی وازبین بردن استثمار فرد از فرد بودند . بناً حزب دموکراتیک خلق افغانستان جزوهمین احزاب بود ،که از شعارهای مترقی و برنامه های دموکراتیک ملی دفاع وپشتبانی مینمود وبا این  دولتهای سوسیالیستی همسوگرایی داشت .بدینگونه  احزاب اسلامی راستگرا  حزب دمو کراتیک خلق افغانستان را ، تاپه  «کمونیستی » زده و متهم به الحاد و کفر محکوم مینمود.

  ۳۵ سال جنگ  در افغانستان براساس همین مفکوره ها واتهامات بود که بالای حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد شد. نه تنها اسلام وارزشهای اساسی ان از بین نرفته بود، بلکه نهادها وارزشهای معنوی ان چندین مراتبه نسبت به حکومتهای گذشته درافغانستان ازدیاد یافته واجرای مراسم عنعنوی دینی ومذهبی  ان مورد احترام وقبول از جانب دولت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، درکشورقرارداشت.

   ( پایان قسمت اول  )

ادامه دارد...

رویکردها:

ـ ترجمه قران اعظیم الشان به فارسی، مترجم اقای ناصرمکارشیرازی                     

ـ تاریخ  بخارا مولف: ابوبکر محمد جعفرنرشخی

ـ تاریخ طبری جلد اول،۱۲،۱۶،۱۱

تاریخ تحلیلی اسلام نوشته: دکترمحمود طباطبایی اردکانی

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۸۰۶

 

 

 

 

 

رییس کـرزی و« لـذت » چپـه به خــر سوار بــودن!

محمد عالم افتخار

رییس عبدالحامد خان کرزی، که حسب قانون اساسی و نورم های شرعی و حقوقی از اول جوزای ۱۳۹۳ اهلیت نداشتهِ خود را هم در مقام زعامت افغانستان از دست داده است؛ در حاشیه سفر اخیرش برای شرکت در مراسم تحلیف جلالتماب نارندرا مودی صدراعظم جدید هندوستان، طی مصاحبه با تلویزیون نیوتایمز این کشور گفته است:

«ما خواهان مذاکره با آن عده طالبان افغانی هستیم که نه دشمنان افغانستان بوده و نه هم علیه هند و نه هم بر ضد زنده‌گی صلح‌آمیز در افغانستان می‌باشند... ما نمی‌خواهیم که ملا عمر در پاکستان دستگیر شود؛ زیرا با ملاعمر و سازمان او خواهان صلح هستیم. ما می‌خواهیم که وی به افغانستان برگردد و موجب صلح شود و با دوستان افغانستان به شمول هند دوست باشد و در رفاه و آسایش افغانستان کمک کند و دردوستی افغانستان با هند و دیگر کشورها همکار شود. ما خواهان پایان خون‌ریزی هستیم، ما می‌خواهیم هیچ کسی نه ملاعمر و نه هم فرد دیگری در رنج باشد و از ملاعمر می‌خواهیم تا یک شهروند پسندیده افغانستان و دوست خوب هند باشد.»

رسانه های غیرحکومتی افغانستان با ابراز حیرت مفرط بیسابقه درین مورد منجمله نوشته اند: « آقای کرزی درین گفت و گو از طالب دلخواه خود چنان تعریفی داد که تا امروز در عالم امکان اختراع نشده و هیچ مادری هم چنین نوع «طالب» را تا کنون نزاییده است... سخنانی واضح ترازاین وجود ندارد که جناب رییس جمهور، بیخی و پای پاک، خودش را به گونه عبث، فرش راه طالب و پاکستان ساخته و یک ملاعمر خیالی در ذهن دارد.»

تا جاییکه اینجانب (محمدعالم افتخار) به حافظه دارم و میتوانم منحیث شاهـد تاریخی تصریح نمایم؛ این سخنان جناب حامد کرزی فقط مقدارناچیزی به لحاظ کلمات؛ تفاوت دارد ولی ماهیتاً تکرار مکررهمان سخنانی است که حتا در سال ۲۰۰۱  برزبان آورده بود و من در رابطه به آن مقاله ای زیر فرنام «نه طالبی؛ نه تنظیمی؛ فقط حکومت ملی!» نگاشته و در جریده بداقبال و کوتاه عمر «طلوع افغانستان» انتشار داده بودم.

قید « فقط حکومت ملی! » اینجا به خاطری آمده بود که اساساً در آن لحظات ساختار حکومت در افغانستان مهندسی و تهداب گذاری میشد؛ چرا که اصلاً همه چیزمربوط به حکومت و اداره سابق در افغانستان توسط پاکستان و آی اس آی به دست عمال آنها تباه و برباد ساخته شده بود و منجمله نواز شریف؛ خویشتن را قهرمان نابود سازی اردوی افغانستان میدانست که در منطقه کم نظیر بود.

بنده شاید هم تصادفی؛ خواستی را مطرح میکردم که تعلق به اکثریت مطلق ظلم دیده و جورکشیده مردم افغانستان داشت که هم برتکیه این حکومت تازه به رهبران معلوم الحال معمم جهادی « نه!» میگفتند و هم بر ملاعمر تخنیک سوز و تلویزیون کش و ساینس ستیز و انسان دشمن و " طالبانیگری بربریتی" او!

ایشان حتا خواهان تعقیب عدلی و محاکمه گردن کلفتان جهادی و طالبی و نیزشماری از بدمعاشان خلقی و پرچمی بودند که به طور کاملاً علنی و آفتابی مرتکب جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت شده و فراتر از این؛ به مزدوری جنگی و جاسوسی برای پاکستان و ایران و شوروی و شیوخ عرب و امپریالیست های غربی مورد اتهام قرار داشتند.

البته که آنگاه برایم سخت بود بدانم که این حرف و حدیث جناب عبدالحامد خان؛ ناشی از تاکتیک و حتا مصلحت سیاسی نیست بلکه استراتیژی و فراتر از آن، عشق و آرمان جنون آمیزی میباشد که نه فقط موجب میشود آقا عاشق کور بر تمامی توحش مُغولوار دوران حاکمیت ملاعمر درین کشور بلازده؛ نظر و تامل و محاسبه کرده نتواند ،بلکه هکذا پس از آن؛ بربریت ۱۳ ساله مزید او و«سازمان»ش را علیه فرزندان و مردم هردم شهید افغانستان و علیه منافع و مصالح ناموسی ی این وطن که ارقام نجومی یافته است؛ هم با معیار های عقل و حساب متعارف انسان متوسط؛ سبک و سنگین ننماید.

و این مسبب همان تکاندهنده ترین نکته است که خبرنگارهندی در فرجام گفت و شنودش به رییس جمهور! ما تحویل داده است:  

ـ شاید این توقعات تان از حد زیاد باشد!

با در نظر داشت فضای دیپلوماتیک و اخلاقیات مسلط در نشست مطبوعاتی رییس جمهور افغانستان و این گزارشگر؛ پراندن همچو تکه ای توسط وی به روی آقای رییس جمهور؛ در نگاه اول بی لزوم و فضولانه می آید. البته که اومیتوانست؛ اندیشه پیداشده نزد خودش را به گونه پرسش دیگر؛ مطرح نماید و بدینوسیله دلایل و براهین پنهان این " توقعات از حد زیاد " را جویا شود. ولی او «سوال» نه، بلکه حُکم و آنهم حُکم نهایی؛ میکند!

به نظر من گزارشگرهندی تمامی دلایل و اسناد مثبته را برای این حُکم خویش دراختیار دارد. منجمله او میداند که ملا عمر و در ارتباط به او «آن عده طالبان افغانی که نه دشمنان افغانستان بوده و نه هم علیه هند و نه هم بر ضد زنده‌ گی صلح‌آمیز در افغانستان» باشند؛ جز درمغز بیمارعبدالحامد خان کرزی وجود ندارد. ملاعمر (منحیث یک ایدیولوژی متحجر ماقبل قرون وسطایی و منحیث یک برده گی به همین سطح ) و هرآنچه به او مربوط و منوط است؛ غیر از نام دیگر آی اس آی پاکستان و القاعده و دسته جات تحت قومانده و وابسته به ریموت کنترول ملیتاریست های پاکستانی ـ این مرکز تروریزم اسلام پناه جهانی ـ ؛ نبوده است و نتواند بود!

چنانکه ده ها نفر طالبی که مختصر " هوای دیگر" بر سر کرده اند؛ یا دردم سرشان را برباد داده اند و یا مکان شان؛ شکنجه گاه ها و زندانهای مخوف آی اس آی بوده است که "ملا برادر"؛ صرف یک نقطه نیرنگی آن است.

آخر؛ مگر کدام هندی ی اندکی خبیر؛ نمیداند که دهلی و سومنات و مجموع هند و سمرقند و بخارا و هرآنجا که باری زیر سُم ستوران تازی ها و دُمبکی هاشان یا واضح تر « خلافت اسلامی » لگد کوب شده است؛ جولانگاه « مشروع » و اعلام شده تاخت و تاز این موجودات فرانکشتاینی باز آفرینی شده از مُردگان اعصار توحش و بربریت عربی ـ پتانی ـ پنجابی ـ ازبکی ـ چیچینی ـ اویغوری... میباشد؟

منجمله آیا همین هندی ها؛ سیما و عقیده و توحش همین ملاعمر امیرالمؤمنین! را در فجایع تروریستی ممبای و دیگر مناطق کشور خود به سختی نیازموده اند و به همین خاطر نیز از روی به روی شدن با هر « افغان ـ نشنل » (خاصتاً پشتون)  تازه وارد و از آزمون نگذشته؛ در سرزمین خویش؛ به خود نمی لرزند!

در واقع؛ تراکم همین بدگمانی ها و حتا تجربیات ناشی از افکار و هیستری های ملاعمری؛ اخیراً ده ها میلیون هندی را ناگزیر کرده است که به حزب بهاراتا جنتا و رهبر آن ناراندرا مودی؛ پناه ببرند و ایشان را به امید تقویت امنیت دورو نزدیک خویش عمدتاً از ناحیه تروریزم ملاعمری و بن لادنی و پاکستانی؛  در هندوستان بزرگ به قدرت برسانند.

باید همه به یاد داشته باشند که این حزب و به ویژه ناراندرا مودی؛ کم ازکم در ضدیت با افراطیت تروریستی اسلامی شهرت و معروفیت جهانی دارد!

جناب الحامد الکرزی در چنین فضا و هوا و محیط و ماحولی است که در مقابل میدیای هند؛ به مغازله (چه بسا منافقانه!) با ملاعمر و « طالبانش » و در نتیجه به طواف دورِ « قلعه اسلام» خونریز و شقی و وقیح پاکستانی می پردازد!؟

با اینکه اعلیحضرتش با بیش از ۲۰ سفر خود به پاکستان و به مراتب بیش از ۲۰ مرتبه مهمانداری اش از صدراعظمان و جرنیلان پاکستانی و با بیش از ده ها بار نشست های سه جانبه با پاکستانی ها طی پادرمیانی انگلیس ها و ترک ها و امریکایی ها و ملل متحدی ها و ناتویی ها و حتا با اعلام عهد و قسم و قرآن مبنی بر اینکه طی شش ماه ؛ صلح با ملاعمر و طالبان و «سازمان»ش تأمین خواهد شد و بر علاوه با هزاران فحاشی و هتاکی علیه جامعه جهانی  و اداره اوباما و آیساف و ناتو به دفاع از جانیان طالبی و با رها کردن هزاران زندانی آنها و... و... هنوز نتوانسته است حتا یک اشاره مثبت و دلخواه را از سوی همان ملاعمر موهوم و مجهول الهویه به دست آوردږ آیا اینهمه به منزلهِ استفراغ کردن و حتا (با معذرت!) ریدن به روی انسانیت و انسانها نیست تا چه رسد به اهانت به شعور و فراست آنها!؟

آقای یونس رحمانی؛ یکی از اندیشمندان و صاحب نظران محترم افغانستانی که به وسیله انترنیت از آنسوی ابحار درمباحث تلویزیون طلوع نیوز سهم میگیرد؛ با اشاره به همین تبارز و تظاهر فوقِ مفتضح خجالتمآب عبدالحامدخان و گزارشگر نیوتایمز تی وی هندوستان   ارزیابی بسیار ژرف و جذابی کرد. موصوف فرمود:

ـ (نقل به معنی) حامد کرزی؛ از اینکه ۸ ـ ۱۰ سال متواتر عنصر « دست نشانده» خوانده شده عقده مند است و اینک با همچو حرافی ها میخواهټد وجهه خود را ترمیم نماید؛ از صحبت هایش در هند؛ کاملاً مشهود است که او از این ( پیخ زدن ها بر روی عالم و آدم و حقیقت و واقعیت)؛ لذت می برد!

بدینگونه؛ ما افغانهای سیه بخت که خیال میکنیم با رهبر و زعیم خود مقابل استیم؛ در واقع با یک سادیست و ماسوخیست و اسکزوفیرین... گرفتاریم که خود را پیهم به هر در و دیوار و آب و آتش ... میزند تا اندک؛ لذت ببرد و به بلایش؛ که اینهمه؛ چه مصایب و فلاکت هایی برای افغانستان و مردمان بدبخت آن فراهم آورده است و فراهم می آورد!

نمونه تمثیلی این وضع در ادبیات فولکولوریک ما که منجمله مولانای بلخی از آنها بسیار استفاده کرده و توانایی آنها را در ابراز مگو ها و غوامض؛ اثبات نموده است؛ همانا تمثال چپه به خر سوار شدن میباشد. یعنی اینکه اعلیحضرت حامد کرزی؛ به هدف مشهور ساختن خود به آزاده گی و نا « دست نشانده» بودن وشیربودن وعقاب بودن و چه و چه بودن؛ بدترین « تشهیر» برای خویشتن کمایی فرموده است و کمایی می فرماید. او؛ خر خود را سوار شده است اما چه بخواهی و چه نه؛ چپه سوار شده است!؛ شاید هم شعر بیدل را اشتباه متوجه شده است که:

اعتبار جهان؛ تشهیر است    معتبر؛ خرسوار را گویند!

درین رابطه روایت است که: دو انباق  به شدت رقیب و دشمن هم بودند و هیچ فرصتی را برای بدنام کردن همدیگر مضایقه نمیکردند.

قضا را یکی از آنان متهم به جرم بدی شد که حسب شریعت ملاعمر آنزمان  چپه به خر سیاه سوارش نموده دورادور بازارها و نقاط مزدحم چرخشش دادند تا اینکه دوره کامل شد و رسید نزدیک منزل خودِ شان.

آنگاه متوجه شد که انباقش نیز؛ در صف تماشاچیان ایستاده!

با برآشفتگی و چیغ و فریاد تمام؛ خطاب به او گفت:

ـ بر پدرکیت لعنت؛ اینه ازی هم؛ پُشتِ مه یک پرپره جور کو!

***

با ابراز تشکر از نکته سنجی روانشناسانه محترم یونس رحمانی؛ اجازه دهید یک شنیده متقن و معتبر خود را هم ثبت نمایم:

نزدیک به چهارسال قبل که آهنگ دهلی کرده بودم؛ به علت متوقف شدن فعالیت شرکت هوایی پامیر؛  شبانه روزی به کابل ماندم.

قسمت و آب و دانه مرا به منزل شخصیتی محترم کشانید که همپایه وزیربود و از زمان داود خان؛ چنین فرد عالیرتبه و با صلاحیت و متشبثی تشریف داشت.

این محترم؛ ضمن قصه های مهم چشمدید و سرگذشت خود، از خاطراتش با مرحوم عبدالاحد خان کرزی نیز گفت و منجمله حکایت کرد:

به سلسله بررسی ها و تفتیش ها... شبی هم در قندهارماندیم و به منزل مرحوم عبدالاحد خان کرزی رفتیم. حامد جان (کرزی) که پسر خوردی بود؛ چیز هایی به مهمانخانه آورد و بعد در گوشه ای به قطار مهمانها نشست. عبدالاحد خان که متوجه شد؛ به نرمی گفت:

ـ ځویه! ځه؛ مورته دی ورشه!

حامد جان با ناراحتی از جای برخاست و خارج شد. ما از این پیشامد خیلی متاثر شدیم و ناگزیر به خان گفتیم که با بچه پیشامد خوبی نکردی اینگونه؛ روحیات او خراب میشود!

خان؛ قاطعانه گفت:

ـ پسی مه گرځئ؛ دي لیونی؛ خدای راته راکړیده؛ یو څه پریژدم نو وبه گورئ چه ځنځیرونه شلوی!

***

با تأسف باید به اندیشمندانی مانند یونس رحمانی پیشنهاد کنیم که برای حامد کرزی شناسی؛ لزوماً لحظات جنینی، زایمان و کودکی (۷ ـ ۸  ساله گی) او را هم بایستی طبق اصول علمی معاصر مورد بررسی قرار دهند و برای سایران ـ اعم از اینکه هرکس باشدـ نیز همینطور!

چرا که دیگر؛ علماً قطعی است که روان هر فرد بشر تا حدود ۸۰ فیصد تا ۸ ساله گی ساخته میشود و تا ۹۵ درصد تا ۱۸ ساله گی؛ لذا تبارزات عقیدتی، کرداری و رفتاری افراد و شخصیت ها متناسب با همین سنجه ها، به بخش های عظیم ماتحت الشعوری مرتبط است که تا نوجوانی معمولاً به صورت های ماؤف و آسیب دیده، تشکل نموده است و به طور یک کُل؛ از تصرف خود شخص؛ بیرون میباشد!

منجمله برای همین است که طبق شریعت اسلام و سایر شرایع و ضوابط  نخستین شرطِ آنکس که منحیث حاکم و زمامدار گزینش یا انتصاب میشود؛ صحتمندی کامل (یا حد اکثر) جسمانی و روانی اوست.

در اسلام قرآنی و محمدی؛ حیوان دیوانه و مریض و معیوب حتا ؛ برای قربانی کردن (یعنی ذبح کردن و قصابی کردن و مانند غذا صرف کردن) روا نیست ولی اینکه  معیوب جسمانی و بیمار روانی هم اکنون نه تنها در افغانستان و پاکستان و سایر بلاد نامنهاد اسلامی؛ سلطان و امیرالمومنین است؛ مظهر کدام اسلام و کدام شریعت و کدام عقل و کدام تدبیر میباشد سوال کوچکی نیست!

این پرسش، تحقیق و تفحص و کنکاش و ریاضت عظیمی نیاز دارد تا حقیقتاً پاسخ یابد ولی به ساده گی جوابی جز این ندارد که مانند حکیم سنایی فریاد برآوریم:

مسلمانان، مسلمانان! مسلمانی؟ مسلمانی؟

ازین آیین بی‌دینان؛ پشیمانی! پشیمانی!

مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی

دریغا کو مسلمانی؛ دریغا کو مسلمانی؟؟

فرو؛ شد آفتاب دین؛ برآمد؛ روز بی‌دینان؛

کجا شد درد بودردا و آن اسلام سلمانی؟...

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۰۲۰۶

 

گفت‌ وگوی مدودیوف، نخست وزیر روسیه با شبکه  تلویزیونی بلومبرگ

 

 

مدودیوف : « شکی نیست که کشوری مانند روسیه می‌تواند با هرگونه تحریمی کنار بیاید. سوال این است که حاصل این ایستادن‌ها برای ایالات‌ متحده و جهان چیست. ما به تازه گی از بحران سال ۲۰۰۸ که به همه ما ضربه زد، رها شده‌ ایم، بحرانی که ریشه آن به ایالات ‌متحده برمی‌گردد.»

 

 برگرداننده گان : سودابه رخش و مریم امیری

در بحبوحه بحران اوکرایین و در شرایطی که روابط روسیه با امریکا و اتحادیه اروپا در پی الحاق شبه‌ جزیره کریمه به روسیه پس از جنگ سرد، به پایین ‌ترین حد خود رسیده است، « دیمیتری مدودیوف » نخست ‌وزیر روسیه با تلویزیون بلومبرگ  به گفت ‌وگو نشسته است تا بار دیگر موضع روسیه را درباره تمامی مسایل مورد بحث روشن کند. او که از محل سکونت شخصی خود در حومه مسکو سخن می‌گوید، همچنان همان سخنانی را تکرار می‌کند که قبلا کرملین بر آن تاکید کرده بود: « تحریم‌ها همانند یک چاقوی تیز برای تجارت اروپا عمل می‌کند و دولت اوباما تمایلات خوب روس‌ها را نقش بر آب کرده است؛ رییس ‌جمهوری امریکا نمی‌داند چگونه تصمیمات زیرکانه، هوشمندانه و درست بگیرد.» نخست ‌وزیر کنونی روسیه که پیش از این بر کرسی ریاست‌ جمهوری تکیه زده بود، در این مصاحبه به راحتی می‌گوید که ما به آهسته گی اما به‌ طور حتم در حال نزدیک ‌شدن به دومین جنگ سرد هستیم.

 ـ شما تهدید کرده‌اید که اگر اوکرایین بدهی‌اش را پرداخت نکند تا اوایل ماه جون گاز آن را قطع می‌کنید. دقیقا می‌خواهید اوکرایین چه‌کار کند؟

ـ وقتی به کسی پول قرض می‌دهید انتظار دارید چه چیزی دریافت کنید؟ بوسه، وعده یا چیز دیگری؟ به نظر من هر طلبکاری دوست دارد، زودتر پولش را بگیرد. بنابراین ما انتظار داریم پولی را که در طول این مدت در اوکرایین و شرکت مربوط به آن جمع شده، پس بگیریم.

ـ این پول چقدر است؟

ـ بیش از ۵/۳‌ میلیارددلار.

ـ از آنها می‌خواهید ۵/۳ میلیارد دلار پرداخت کنند؟

ـ من اخیرا در این‌باره حرف زده‌ام. ما واقع‌بین هستیم. وضعیت کنونی اقتصاد اوکرایین را می‌دانیم. ما نگفتیم این پول را یک‌روزه پس بدهند، ولی جدول زمانی برای بازپرداخت این بدهی‌ها مشخص کرده‌ایم. به‌ویژه اینکه اوکرایین اخیرا از صندوق بین‌المللی پول، وام دریافت کرده و هم امریکا و هم اروپایی‌ها به این کشور قول وام داده‌اند. بنابراین همه کشورهایی که با اوکرایین همراه هستند برای بازپرداخت بدهی‌ها به این کشور کمک می‌کنند. اجازه بده بگویم چطور این شرایط به وجود آمد: از اول ژانویه آنها هیچ پرداختی به ما نداشتند. حتی با وجود قیمت ترجیحی. حتی با تخفیف هم چیزی به ما ندادند. حالا دیگر به آنها تخفیف نمی‌دهیم. حرف ما این است: آماده‌ایم که درباره موضوعات مختلف بحث کنیم؛ ولی شما باید بدهی خودتان را پس دهید.

ـ اوکرایین برای هر هزارمترمکعب گاز، ۲۶۸ دلار پرداخت می‌کرد، درست است؟

ـ بله البته فقط سه‌ ماه.

ـ اوکرایین برای هر هزار مترمکعب گاز ۲۶۸ دلار پرداخت می‌کرد و حالا باید برای همان مقدار ۴۸۵ دلار پرداخت کند. این تفاوت کمی است؟

ـ نه اینقدرها هم ساده نیست.

ـ اتحادیه اروپا به‌طور متوسط ۴۸۵ دلار پرداخت نمی‌کند، بلکه ۳۸۵ دلار پرداخت می‌کند. در نتیجه شما هزینه را برای اوکرایین بیش از همه کشورهای غرب اروپا بالا برده‌اید.

ـ اینطور نیست. شما باید ببینید که هر کشور چقدر پرداخت می‌کند. بعضی کشورها تقریبا همین‌قدر می‌پردازند. من قبول دارم که این مبلغ‌ گران است ولی بعضی کشورها این مبلغ را پرداخت می‌کنند و بعضی‌ها کمتر از این می‌پردازند. ولی این مبلغ کاملا منصفانه است و در سال ۲۰۰۹ روی آن توافق شده است. ما کسی را مجبور نکرده‌ایم قبول کند. آنها داوطلبانه قرارداد را امضا کرده‌اند. باید یادآوری کنم که یولیا تیموشنکو بود که این قرارداد را امضا کرد؛ کسی که الان می‌خواهد رییس‌جمهور شود.

ـ سوال این است: آیا قیمت گاز برای اوکرایین قابل چانه‌ زنی هست؟ آیا از اوکرایین ۴۸۵ دلار می‌خواهید؟

ـ وضعیت این است: قراردادی وجود دارد، ما هم می‌دانیم اوکرایین الان شرایط سختی دارد.

ـ مقامات اوکرایین باید در عمل چه کنند؟

ـ آنها باید برنامه زمانبندی بازپرداخت بدهی یا بخشی از آن را ارایه کنند. یعنی بخشی از بدهی را پرداخت کنند… .

ـ چقدر از آن را؟

ـ این قابل بحث است، اما نمی‌تواند سه ‌درصد باشد. باید مبلغ قابل ‌توجهی باشد که نشان دهد آنها خیال دارند همه آن را پس بدهند. بعد از آن می‌توانیم بنشینیم و بحث کنیم که همکاری مشترک در زمینه گاز چطور به پیش برود.

صادقانه بگویم ما هیچ تمایلی به کمک به مقامات اوکرایینی نداریم زیرا دولت کنونی را مشروع نمی‌دانیم، چون آنها صداقت خودشان را اثبات نکرده‌اند؛ اما بابت آنچه در اوکرایین دارد اتفاق می‌افتد، قلبا ناراحتیم. بنابراین آماده‌ایم تا به‌عنوان کاری بشردوستانه درباره همکاری حرف بزنیم. آنچه در مقابل انتظار داریم تمایل جدی آنها برای بازپرداخت است.

ـ آیا کشورهای اروپای غربی امسال می‌توانند روی گرفتن همه گاز روسیه حساب کنند؟

ـ اگر بازار اوکرایین ثبات داشته باشد و همه الزامات را اجرایی کند، اروپا همه گازی که حق آن است را دریافت خواهد کرد. ولی نمی‌توان این را نادیده گرفت که اوکرایین میان اروپا، اتحادیه اروپا و روسیه قرار گرفته است. وظیفه ما حل مساله اوکرایین است. این وظیفه توافق برای تجهیز گازی اوکرایین را نیز در برمی‌گیرد. اگر موفق شویم همه‌چیز درست می‌شود. بنابراین اگر نورداستریم تضمین شود، همه‌چیز به حال قبل باقی می‌ماند. اگر بتوانیم در چندسال آتی ساوت‌استریم را به کار بگیریم، نیازی به اوکرایین برای جابه‌جایی گاز نخواهیم داشت. با وجود این اوکرایین به آن نیاز دارد. ولی اگر این، کار را انجام دهیم، دسترسی همیشگی اروپایی‌ها به گاز تضمین شده است، بی‌اعتنا به اینکه چه‌کسی در کی‌یف در قدرت باشد. در کی‌یف آتی افراد مختلفی به قدرت خواهند رسید و من مطمئن نیستم که حتی بتوانیم پیش‌بینی کنیم در شش‌ماه آتی چه‌کسی در کی‌یف به قدرت می‌رسد.

ـ رییس‌ جمهور پوتین به نیروهای روسی دستور داده از مقر خود در نزدیکی مرز اوکرایین عقب ‌نشینی کنند. با توجه به آخرین‌ باری که او فرمان مشابهی صادر کرد و المان و امریکا گفتند عقب‌ نشینی‌ای صورت نگرفته است، چرا این دستور جدید را حقه روسیه قلمداد نکنیم؟

ـ به چنین گفته‌هایی از جانب کشورهای غربی اهمیتی نمی‌دهیم. کشورهای غربی درباره جابجایی نیروهای روسی درون قلمرو روسیه چه‌ کار می‌توانند کنند وقتی ما طبق قوانین عمل کرده‌ایم؟

ـ بگذارید در مورد رییس ‌جمهور اوباما صحبت کنیم. شما نویسنده و معمار تنظیم روابط مجدد با باراک اوباما بودید. آیا شما از روشی که او برای حل بحران در نظر گرفت ناامید شدید؟

ـ بله، فکر می‌کنم رییس‌جمهور اوباما می‌تواند وقتی در مورد این مساله صحبت می‌کند از لحاظ سیاسی موقعیت‌ شناس‌ تر باشد. برخی از تصمیات ایالات‌متحده  ناامید‌ کننده است. ما کارهای زیادی برای روابط امریکا و روسیه کردیم و فکر می‌کنم این کارها درست بود. توافق نامه‌های ما با امریکا مفید بود و من بسیار متاسفم که همه توافقات به‌ دست‌آمده با تصمیات کنونی حذف شده است. درواقع ما در حال نزدیک‌ شدن به جنگ سرد دیگری هستیم که هیچ‌کس به آن نیازی ندارد. چرا این را می‌گویم؟ برای اینکه یک سیاستمدار شایسته می‌داند که چطور تصمیمات محافظه‌ کارانه و بادقتی بگیرد و فکر می‌کنم آقای اوباما برای مدتی در این مورد موفق بود. اما آنچه اکنون اتفاق افتاده نشان می‌دهد که متاسفانه دولت ایالات‌متحده از این موقعیت خارج شده است و ایالت متحده یکی از طرف‌هایی است که از این موضوع متضرر خواهد شد.

ـ آیا شما بر این باورید که تحریم‌ های احتمالی علیه روسیه ( که تاکنون اتفاق نیفتاده ) می‌تواند به رکود اقتصادی طولانی‌ مدت در روسیه منجر شود؟

ـ بدیهی است که روسیه بخشی از اقتصاد جهانی است. هدف ما این بود که یکی از اقتصادهای جهانی باشیم. اقتصاد روسیه مشکلات خودش را دارد و به طور عمده این مشکلات از لحاظ ساختاری است. این موضوع هیچ ربطی به ایالات‌ متحده یا موقعیت دولت ایالات‌ متحده ندارد. این مشکل ماست و ما باید آن را حل کنیم. به‌عنوان مثال، کالاها در اقتصاد ما نقشی بزرگ دارند. این یک واقعیت است. مطمینا ً تحریم‌ها کمک نمی‌کنند. اما اگر اتفاقی برای اقتصاد ما بیفتد در درجه اول به خاطر اقتصاد ماست که هنوز آماده همه‌جور آزمایش نیست و وظیفه دولت و مقامات روسیه است که این اقتصاد را موثرتر و محکم‌تر کنند.

ـ آیا روسیه برای تحریم‌های اقتصادی آماده است؟

ـ با توجه به همه صحبت‌هایی که در مورد تحریم شده است، ما در حال بررسی تحریم‌های مختلف هستیم. هرچند برخی از این محدودیت‌ها می‌تواند دردناک باشد اما هیچ‌ کدام از اینها برای اقتصاد ما فاجعه‌ بار نیست. شکی نیست که کشوری مانند روسیه می‌تواند با هرگونه تحریمی کنار بیاید. سوال این است که حاصل این ایستادن‌ها برای ایالات‌ متحده و جهان چیست. ما به تازه گی از بحران سال ۲۰۰۸ که به همه ما ضربه زد، رها شده‌ایم، بحرانی که ریشه آن به ایالات ‌متحده برمی‌گردد.

ـ پس پاسخ شما چیست؟  اگر تحریمی علیه روسیه اعمال شود شما چگونه پاسخ می‌دهید؟

ـ من نمی‌خواهم با حدس و گمان در مورد پاسخ احتمالی‌مان صحبت کنم. می‌توانم به شما فقط یک چیز بگویم: ما قطعاً بسته به وسعت موقعیت برنامه‌ای برای پاسخگویی داریم اما در صورت یک سناریوی بد، مجموعه پاسخ ‌های ما شامل این اقدامات می‌شود که نه ‌تنها به طور کلی اقتصادمان را بهبود دهیم بلکه این اقدامات می‌تواند در مقابل کشورهای دیگر باشد.

ـ پس اقدامات تلافی‌ جویانه‌ای وجود دارد؟

ـ می‌توانیم اقدامات مختلفی ترتیب دهیم. من نمی‌خواهم در این مورد صحبت کنم به این دلیل ساده که باور داریم این راه درستی نیست و درواقع یک بن‌بست است.

ـ اگر تحریم اقتصادی صورت گیرد، آیا ممکن است مسایلی مانند کنترول سرمایه در نظر گرفته شود؟

ـ شما تلاش می‌کنید اطلاعاتی از من بیرون بکشید که هنوز بی‌پایه‌اند. دوباره تکرار می‌کنم ما در حال بررسی سناریوهای مختلف هستیم و با توجه به شرایط عمل می‌کنیم. اما اجازه نخواهیم داد که هیچ کشور یا گروهی از کشورها ما را از مسیر پیشرفت مان منحرف کنند. تمام آن چیزی که می‌توانم بگویم این است که بدون توجه به تحریم‌هایی که علیه ما اعمال می‌شود، ما به تعهدات اجتماعی خود در قبال مردم روسیه افتخار می‌کنیم. شکی نیست که روسیه کشوری ثروتمند است و ما می‌توانیم این وضعیت را کنترول کنیم.

ـ این آخرین سوال است. بیشتر از این روی این موضوع متمرکز نمی‌کنم. ماسترکارت، ویزا و تهدید سوییفت… فکر می‌کنید اینها برای شما در کل اهمیتی دارد؟ این ممکن است بحثی طولانی باشد اما ماستر کارت و ویزا همانطور که شما می‌دانید در حال حاضر برخی خدمات خود را برای مدت کوتاهی به حالت تعلیق درآورده‌اند. آیا شما در این مورد نگران هستید که سوییفت، ویزا و ماسترکارت و این ابزار مالی به‌عنوان بخشی از تحریم‌ها علیه روسیه به کار گرفته شود؟

ـ این سوالی است که اگر شما مشکلی ندارید می‌خواهم پاسخی طولانی به آن بدهم. در واقع تعداد زیادی از شهروندان کشور ما عمدتاً از ویزا و ماسترکارت و همچنین امریکن اکسپرس استفاده می‌کنند. دیگر سیستم‌های پرداخت الکترونیکی هم به‌ طور گسترده‌ای استفاده می‌شود. حالا بگذارید در مورد آنچه اتفاق افتاده حدس بزنم. من یک کارت بین‌المللی عادی دارم. به‌عبارت دقیق‌تر یک کارت روسی که توسط سیستم پرداخت خارجی صادر شده است.

به هر حال حدود ۲۰۰میلیون از این نوع کارت در کشور وجود دارد؛ یعنی بیشتر از تعداد جمعیت. می‌خواهم تاکید کنم که من رابطه‌ای با یک کشور خارجی ندارم. من با بانکی رابطه دارم که کارت من را صادر کرده است. پرداخت‌های من به دیدگاه‌های سیاسی یک کشور خارجی وابسته نیست. می‌خواهم توجه داشته باشید که در چارچوب قانون ما- و مطمنم در چارچوب قانون ایالات ‌متحده و اتحادیه اروپا- ویزا و ماستر کارت قرارداد خود با مشتریان را نقض کرده‌اند نه بانک. اگر وکیل بودم حتما تلاش می‌کردم که این سیستم‌های بانکی را به دادگاه بفرستم. فکر می‌کنم شرکای ما در ویزا و ماسترکارت از ضعف موقعیت خود آگاه هستند اما آنها مجبورند به پیشنهاد وزارت مالیه  و وزارت خارجه این تصمیم را بگیرند.

ـ آیا فکر می‌کنید ماسترکارت و ویزا که همانطور که شما گفتید با دستورات وزارت مالیه امریکا تن به این کار داده‌اند، می‌توانند بازار روسیه را ترک کنند؟

ـ ما نمی‌خواهیم که ویزا یا ماسترکارت روسیه را ترک کنند. به ‌طور کلی همکاری ما با آنها بسیار پربار بوده است. هرچند فکر می‌کنم که این شرکت‌ها قبل از گرفتن چنین تصمیمی باید در مورد این موضوع فکر می‌کردند که چنین اقداماتی اعتماد به آنها را کم می‌کند.

آنها باید به دولت شان توضیح می‌دادند که کار به این شکل پیش نمی‌رود، امریکا تجارت آنها را مخدوش کرده است، همچنین ویزا و ماسترکارت آنها را. اصلاحیه قانون سیستم پرداخت، سپرده‌های مطمین را قانونی کرده است که می‌گوید حجم معینی از پول باید در روسیه باشد. بانک مرکزی،  بانک تجاری ما و ویزا و ماسترکارت به‌ طور حتم قابل بحث هستند. لازم نیست وضعیت را دراماتیزه کنیم ولی حتماً شما هم موافق هستید که آنچه شرکای ما انجام داده‌اند در رابطه با برخی بانک‌های روسی باید پاسخ داده شود.

ـ ایالات متحده به بسیاری از مدیران اجرایی گفته است که به انجمن سنت پترزبورگ نروند و بسیاری از آنها نمی‌روند. بسیاری از مدیران اجرایی اروپایی هم به این انجمن نمی‌روند. نظر شما در این مورد چیست؟

ـ فکر می‌کنم که خیلی بد است. این موضوع من را به یاد تصمیم ‌گیری‌های این کشور در زمان لیونید برژنف می‌اندازد. منافع کسب ‌وکار به‌دلیل ایدیولوژی به مشکل برمی‌خورند. شما باید از این مدیران اجرایی بپرسید که از این تصمیم راضی هستند یا نه؟ چرا آنها باید منافع کسب ‌وکار خود را قربانی بعضی زوایای عجیب ‌وغریب همبسته گی کنند؟

ـ می‌خواهم از شما در مورد اینترنت بپرسم و از یک سوال تحریک‌آمیز شروع می‌کنم؛ آیا شما با این نظر رییس ‌جمهور پوتین موافقید که اینترنت پروژه سازمان سیا است؟

ـ جواب من هم بله است و هم خیر. اینترنت در ساختار مرتبط با دفاع متولد شد. تا آنجا که من می‌دانم «داپرا» (DAPRA) بود و نه سیا. این به آن معناست که در آغاز این شبکه در خدمت هدفی دفاعی بود. اما پس از آن این شبکه به آنچه امروز شبکه جهانی وب نامیده می‌شود گسترش پیدا کرد و به‌عنوان پدیده‌ای جهانی تعداد زیادی از مردم را گردهم آورد. من هرگز از اینترنت ایده‌آلی نساختم اما معتقدم که هیچ‌چیز دیگری در جهان با این پتانسیل برای اتحاد وجود ندارد. این شبکه فرصت‌های ارتباطی ایجاد می‌کند و باید به درستی از آن قدردانی کرد.

ـ شما می‌گویید که اینترنت ارزشمند است اما می‌توانید تضمین کنید که فیس‌بوک، توییتر و اینستاگرام می‌توانند سال دیگر هم در روسیه کار کنند. شما می‌دانید که همین چند وقت پیش یک مقام روسی گفت که این شبکه‌ها ممکن است بسته شوند؟

ـ شاید او باید قبل از صحبت‌ کردن بیشتر دقت می‌کرد. این موضوع نسبتا ساده است: هر کسی که در بخش اینترنت روسیه کار می‌کند باید با مقررات روسیه هماهنگ باشد. این موضوع قابل بحث نیست. میلیون‌ها روسی از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند و من نیز از این شبکه‌ها استفاده می‌کنم. من بر این باورم که مفید و خوب هستند. بنابراین از یک ‌سو باید مطابق قوانین روسیه باشند اما از طرف دیگر باید دسترسی به اطلاعات آزاد باشد که در تضاد با قانون نیست.

ضمن اینکه ما شبکه‌های اجتماعی خودمان مانند VKontakte را داریم که بسیار محبوب هستند و میلیون‌ها استفاده‌ کننده در روسیه، اوکرایین و دیگرکشورها دارند.

ـ شما در مورد VKontakte صحبت کردید اما بنیانگذار این شبکه گفته است که روسیه دیگر محل مناسبی برای تجارت در زمینه اینترنت نیست. امکان نوآوری در زمینه اینترنت در روسیه وجود ندارد و روسیه را ترک کرده است. نظر شما در این مورد چیست؟

ـ صحبت ‌کردن در مورد انگیزه‌های آقای دورف برای من دشوار است. من فقط یک‌بار با او ملاقات کردم و درمورد چشم‌انداز توسعه صحبت کردیم. او بسیار بااستعداد است اما مانند هر فرد با استعداد دیگری خیالپرداز است. تا آنجایی که من می‌دانم او بحثی با سهامداران شرکت و شرکای تجاری‌اش داشته و در نتیجه این بحث او سهام خود را فروخته است. مانند همیشه او برای توضیح اقدامش به شرایط سیاسی اشاره و پروژه دیگری را آغاز کرده است. این تصمیم او بوده اما شبکه VKontakte به کار خود ادامه می‌دهد.

ص.م

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۲۴۰۵

ایتلاف جـدیـد، تجاوز ناتـو را توقف خـواهـد داد ؟

 

نویسنده : الکساندر کلاکسن

ترجمه از: دکتور سید احمد جهش

 

اخیرا ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه اظهار داشت که ملاقات او با  شی جین پینگ رییس جمهور چین، در شروع هفته، در شانگهای برصفحه ای  جدید روابط روسیه و چین صحه گذاشت که این خود منظر روند همکاری میان دو کشور تلقی میشود.

 روز چهارشنبه چین و روسیه یک معامله ۴۰۰ بلیون دالری (۲۳۷.1 بلیون پوند) تامین گاز را امضا نمودند که دسترسی بزرگترین مصرف کننده ای انرژی را به منبع بزرگ مواد سوخت پاکترتضمین نموده وبازارنوی را برای مسکوکه نسبت بحران اوکرایین مواجه با خطر از دست دادن مشتریان خود است باز نمود. علاوه بر این هر دو مملکت تمرینات نظامی مشترکی را دربحرشرق چین به راه انداختند که نمایش روشن قدرت به مقابل جاپان متحدغرب بود. همچنان رییس جمهور چین بصورت آشکار تمایل خود را در مورد ایجاد یک ایتلاف متقابل برضد امریکا نشان داد.

 در یک سخنرانی  به تاریخ ۲۰ ماه می رییس جمهور شی جین پینگ خواستار ایجاد سازمان جدید امنیت آسیایی به اساس گروپ ممالک منطقه به شمول روسیه و ایران ونفی امریکا گردید، واضحاْ به امریکا انگشت گذاشته، ناتو را تفکر تاریخ گذشته جنگ سرد خواند. به قول او « ما نه میتوانیم فقط برای یک و یاچند مملکت امنیت داشته وباقی همه را بی امنیت بگذاریم ». در سخنرانی خود آقای زی جین پنگ نظرایجاد چوکات کاری امنیت همه شمول منطقوی را به عوض ایتلافات انفرادی با بازیگران خارجی چون اضلاع متحده امریکا پیشنهاد نمود.

پیشنهاد چین که مشتاقانه درصدد تجارت آزاد ساحه آسیا - پاسیفیک بود، با بر خورد سرد امریکا که خود با ۱۲ کشور منطقه مصروف یک قرارداد تجارتی بنام همکاری ترانس -پسیفیک است و چین را از جمع کشیده اند، مواجه شد.

واضحاً این حرکت، دم ودستگاه غرب را ناراحت ساخت. وزیردفاع سابق امریکا رابرگیت گفت که چین و روسیه با درک آنکه امریکا از امور جهانی عقب نشینی میکند، بیشترستیزه جو شده اند. به عباره دیگر روسیه و چین به مقابل تفوق طلبی امریکا قدعلم کرده تجاوز امریکا را که جهان درچند دهه اخیر شاید است عقب میزنند.

این اتحاد چین و روسیه به مثابه بلاک مخالف تفوق طلبی ناکام ومزبوحانه غرب متمرکز در واشنگتن باید مورد استقبال قرارگیرد. امریکا همواره از زمان ازهم پاشی اتحاد شوروی به تحمیل مودل اقتصادی خویش که به نفع شرکت ها و قشرممتازمالی بوده ومردم عادی را در مضیقه قرار میدهد پرداخته است. هر مملکتی که به فشار امریکا سرخم نکرده به بهانه های دروغی « حمایه از مردم ملکی » ویا « ملحوظات امنیت ملی » مورد حمله نظامی قرار گرفته است .

بدبختانه قدرت های منطقوی مانند روسیه و چین قادر نبودند تا از تحمیل نظم خود تخریب کننده نیولیبرال توسط امریکا بالای ممالک دیگر جلوگیری نمایند. با آنهم چندی قبل چین و مخصوصاً روسیه شروع به جواب متقابل نمود. روسیه ازمداخله مصیبت بارامریکا در سوریه جلوگیری نموده وبه مقابل کودتای غربی در اوکرایین ایستاده گی کرد.

اکنون که چین وروسیه در یک صف با هم نزدیک شده اند، هردو مملکت قادرخواهند بود تا از ادامه تطبیق اجندای اقتصادی امپریالستی امریکا ودست نشانده های غربی اش جلوگیری نمایند.

با فروریختن اتحادیه اروپا درزیر فشارافکار مردد عامه طوریکه امشب نتیجه انتخابات اروپایی نشان داد امریکا نزدیکترین متحد خود را ازدست میدهد.اتحادیه اروپا باید انتخاب کند که با قبول خطرخشم مردم وبالاخره خود فروپاشی کامل به نوکری امریکا ادامه بدهد و یا روابط نزدیک با چین و روسیه برقرار کند .

اتحاد نوین نفوذ و توسعه نظامی و اقتصادی جهانی امریکا واروپا راتوقف خواهد داد.این یک قدم خوشایند خواهد بود چون دست آورد تسلط غرب درچند دهه اخیرتنها بی امنیتی بیشتر و سیستم اقصادی است که عده قلیل را دارنده وعده زیادی را جزا میدهد.

 سران ملتهای غربی و بادارهای شان در واشنگتن باییست درموضع خشن خود به ارتباط روسیه تجدید نظر نمایند. در آینده نزدیک ایتلاف نوین است که قواعد نو بازی را میسازد از اینرو غرب باید با چین و روسیه احترامانه رفتارنموده از روش متکبرانه که ازسالهای زیادی درغرب مسلط است هدر نماید .

برگرفته شده ازمیدیای چهارم .، ۲۷ ماه می ۲۰۱۴

تبصره مترجم :

وقایع اخیر وجو سیاسی جهانی و منطقوی نمایانگر آنست که منبع شرارت وتوسعه طلبی به مثابه یگانه ابرقدرت یکه تازجهان روبه ذوال میباشد .

از ملاقات های حامد کرزی باسران کشورهای منطقه درشانگهای چنین برمی آید که روشنی ای درافق تیره وطن نیز در تظاهر است به شرط آنکه دولت مردان و سیاست مداران افغانستان ازاین موقع مناسب وچانس طلایی استفاده کرده وهمین اکنون برای آزادی افغانستان اقدام کنند. به این ارتباط زور آوران وسیاستمداران افغانستان را میتوان به دو دسته جدا کرد: اول دسته عناصر خاین به وطن و مردم که از سالها قبل مصروف نوکری برای استخبارات ممالک خارجی بوده  وطن ومردم را فراموش کرده اند وبرای حفظ موقف ودارایی هایی که سرقت نموده اند، ضرورت به حضورنظامی امریکا وشرکای غربی اش درافغانستان دارند و تلاش میورزند تا این حضور نظامی را نهادینه سازند .

 دسته دیگر شامل آنانی است که شب و روز در فکر رهایی مردم و آزادی وطن و ایجاد امنیت اند ومخالف حضور نظامی خارجی میباشند . دگر برای هیچ کس پوشیده نیست که جنگ با تروریزم امریکا چیزی جزیک دروغ کلان نیست چنانچه به گفته پروفیسورمایکل کیفر کانادایی ( ویب سایت میدیای چهارم ) جنگ با تروریزم یک ساخته کاری جنایتکارانه است. از جانب دیگر تشدید حملات تروریستی و انتحاری طالبی، تلاش و پافشاری امریکا جهت حفظ پایگاه های نظامی وعساکرش در افغانستان،  به گفته جناب حامد کرزی تقویه وتبانی امریکا با طالبان، عدم تقویه نیروهای امنیتی افغانستان همه وهمه نمایانگر آن است که تروریزم وامریکا دو روی یک سکه اند. تروریزم یعنی امریکا و امریکا یعنی تروریزم. همچنان میتوان گفت که تنها سرویس های مخفی امریکایی است که تمام کوردیناتها و فریکانس های مخابراتی نیروهای امنیتی افغانستان را دراختیار دارند ومیتوانند به هرجا آزادانه گشت و گذارنمایند وازهمه کمربند های امنیتی گذشته تروریستها را به عقب دروازه وزارت دفاع وریاست جمهوری برسانند. از اینهمه میتوان نتیجه گرفت که تا زمانیکه آخرین نفر نظامی و استخباراتی امریکا وناتو از افغانستان « جول وپوستک » خود را نکشد ترور درافغانستان ادامه داشته وصلح تامین نخواهد شد.

 مبرهن است که آینده افغانستان، ترقی و ایجاد صلح درافغانستان، بهبود زنده گی مردم همه وهمه درمناسبات نیک، داشتن روابط نزدیک و عمیق وستراتیژیک اجتماعی ، اقتصادی ، نظامی با همسایه ها و ممالک منطقه ما نهفته است؛ نه با قدرت های کبریایی و امپریالستی از آنطرف ابحار. بناً از نیروهای سالم رهبری امروز و فردای کشور توقع میرود تایک گروپ کاری تشکیل داده با دول منطقه داخل مذاکرات خیلی ها جدی، عادلانه، صادقانه گردیده با گرفتن تضمین های معتبر در خصوص کمک های اقصادی، نظامی وپشتبانی سیاسی و بازسازی افغانستان به وطن بازگشته قرارداد یک جانبه استعماری وامپریالستی با امریکا را ملغی اعلام نموده به اشغال وحضور نظامی و استخباراتی امریکا و متحدینش در افغانستان برای ابد خاتمه دهند.

با حقارت گر ببارد بر سرت باران دُر

آسمان را گو بروبارنده گی در کار نیست

 

مرا مرگ بهتر از این زندگی – که سالار باشم کنم بندگی

وفا داری خود را به جنبش عدم انسلاک اعلام بدارند. آبرو وحیثیت افغانستان را اعاده نموده مردم افغانستان را خوشنود سازند که دیگر هیج نیرویی نمیتواند تا در وطن خود ما برای خود ما بندی خانه بسازد، بالای شهدای ما رید نماید، به ناموس ما تجاوز کند و ما را قتل عام نماید. هر آن قهرمانیکه این آرزو را برآورده بسازد نامش جاودانه ثبت تاریخ وسینه های مردم میشود.

 تاریخ ومردم  افغانستان حافظه قوی وجاوید دارند. همانطوریکه جنایات انگلیس را فراموش نکرده اند جنایات امریکا را نیز فراموش نمیکنند.

 

 

Source URL: http://www.4thmedia.org/2014/05/the-russia-china-counter-alliance-to-us-nato-aggression

 

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱۴/۸ ـ ۰۱۰۶

 

 

« کس اجازه نمیدهد که دوکتورعبدالله رییس جمهور شود…!»

 

محمد عالم افتخار

 

این سخن تحکم آمیز پس از اعلام دومین دور نتایج قسمی آرای انتخابات ریاست جمهوری ۱۶ حمل ۱۳۹۳ توسط جنابی که مدت هاست به محافل طبقه حاکم نو به دوران رسیده کشور رفت و آمد و نشست و برخاست دارد در یکی از شفاخانه های فرست کلاس هندوستان به زبان رانده شد و موجب گردید تا من نگارش مبحثِ به نظرم مهمِ «ملا ها چقدر مسلمان اند؟» را که با الهام از تحقیق پر ارج جناب نصیر مهرین تحت فرنام «با "خدا داده گان" ستیزه کنید!(۱)» رویدست داشتم، معطل کنم و نا دلبخواه عرایض آتی را پیش اندازم.

***

به انتظار نوبت ملاقات با متخصص مربوط شفاخانه بودم که سه نفر به جانبم آمدن گرفتند. یکی ریش و سر و صورت مُلاگونه داشت، دومی جوانی تراشیده صورت و خوش لباس ۳۰ ـ ۳۵ ساله به نظر می آمد و سومی که از محصلان مقیم هند بود و با مریضان همکاری مینمود، از مدت ها پیش با من آشنایی داشت.

مرد مُلا گونه ۵۰ ـ ۵۵ ساله بذله گویی میکرد و دیگران هم با او می خندیدند. با اندکی دقت دریافتم که در باره خانم ثروتمندی سخن میگویند که از ازبکستان جهت بار دار و وارث دار شدن به همین شفاخانه مراجعه کرده بوده و به دلیل سِن بالا از انجام عملِ القاح برایش امتناع شده است.

مرد ریشدار منجمله میگفت:

ـ هئ که دوای درد او من بوده ام . من زن ۴۵ ساله نی ، که ۹۰ ساله ره هم حامله میکنم. ...(فلان) من بی اندازه قوی و اصیل است!!!

آنان با خنده هایی که حاضران در « تالار انتظار » را نیز متعجب و حداقل متوجه میساخت  به من رسیدند.

جوان آشنا هردو محترم را نام گرفته به حیث «وطنداران سانچارکی ام» به من و من را منحیث «نویسنده... افغانستان» به آنان معرفی نمود.

مرد جوان خوش لباس بلافاصله خطاب به من گفت:

ـ ملال نباشد شما از کدام قوم استید؟

با ناراحتا گفتم:

ـ تاجیک !

افزود:

ـ نه مقصدم ای نیس، یکاولنگی، پای لچ، استالفی، موگت ... و ایطو قوم ها...

گفتم: می بخشی ازی قسم من اصلاً قوم ندارم...

جوان آشنا که تحصیلات نسبتاً عالی دارد و اطلاعاتش در مورد من غنیمت است  مداخله کرده با تبسم گفت:

ـ قوم اِی وطندار تان « گوهر اصیل آدمی» است!

هردو نفرِ دیگر قریباً یکجا باهم گفتند:

ـ اویش چیس؟ ما ده هفت تگاب سانچارک ، ایطو قوم نداریم!

من افزودم:

ـ عزیزای محترم! اجازه است مه هم یک پرسان کنم. شما به هندوستان با چی نامی آمده اید و ده همی شفاخانه به حیث چی راجستر شده اید؟

شاید مقصدم را نگرفتند و به هرصورت گفتند:

ـ نمیدانستیم شما از قوم خود می شرمید ، بخشش کنین ها!...

تصادفاً نوبت من نزد متخصص رسید و داخل مطب شدم.

بعد این «وطنداران» را ندیدم و در عوض در سالون پذیرایی بین المللی شفاخانه با شخصیتی عالیرتبه افغانستانی روبرو شدم که به خاطر « چکاپ » و تداوی هایی تشریف آورده بود. همان جوان آشنا  این محترم را نیز همراهی میکرد، ولی این بار پیش از اینکه تعارفی نماید، با عطف به جریان ساعاتی پیشتر؛ برایم گفت:

ـ دیدید که از «وطنداران تان» چند قرن پیشتر به دنیا آمده اید، چطور و در چه زمان میتوانید مفهوم «گوهر اصیل آدمی» را به کله اینها فرو کنید!؟

این سخن شخصیت محترم حاضر را به کنجکاوی وادار نمود و پس از تفصیل حکایت، فرمود: والله  به من هم کتاب «گوهر اصیل آدمی» را داده بودند ، مگه تا حال نخواندمیش. مقصد ده ای کتاب چیس؟

جوان آشنا  به سیاق خود تفصیلاتی داد و سپس من  تعمداً در باره انتخابات ریاست جمهوری در کشور  نظر این محترم را پرسیدم.

در ادامه تبصره اش گفت: ...عبدالله خو پیشتاز اعلان شده  مگر کس اجازه نمیته  او رییس جمهور شوه، اگر ۷۰ فیصد رای هم داشته باشه ۴۰ ـ ۴۵ فیصد ساخته به دور دوم می برنیش و باز چاره ایشه میکنن!

در این سخنان  نه اینکه هیچ نوع ساده لوحی و سست اندیشی احساس نمیشد، بلکه حاوی تحکم و طمانیتی بود که شاید تنها اینشتاین میتوانست حین بیان تیوری نسبیت؛ بروز داده باشد!

ایشان برای دوام کار های معاینات خویش رفتند و من  مدتی آنجا که کَوچ ها و وسایل راحتا دارد  لم دادم.

آهسته آهسته هر دوی این پیش آمد ها و تبعات آنها  تداعی گشت و بزرگ و وسیع شده تمامی مغز مرا پُر کردند و در یکجا بهم پیوستند و آن « قومیت» بود. البته قومیت « تاجیک» و این چیز ها نه  در مورد دوکتورعبدالله، حد اکثر قومیت « پنجشیری» و در مورد من  ـ چه میدانم ـ  پای لچ، مُوگت، لایخور، خرخور و همچو ترهاتی که در لایه های عقبمانده و بیسواد سانچارک «قوم» تلقی میگردد!

نزد چنین لایه ها  فی المثل من اگر  به سطح شکسپیر و ویکتور هوگو هم رسیده باشم  اصلاً به اندازه سر سوزن مهم نیست ولی اینکه از باصطلاح قوم یکاولنگی، کشمش دزد، سرگین کش، پای لچ، موگت، لایخور، خرخور... باشم؛ اصلِ اصیل است  نه تنها براین اساس ها، جایگاهم در دنیا مشخص میشود  در آخرت و نزد خدا و فرشته و پیغمبر هم تعیین کننده همین است.

بالاخره؛ مساله  از زمان پیشتر به دنیا آمدن هم  نیست. دنیای «قوم» ها؛ زمان ندارد  چرا که میراث اعصار بی زمانی است که دانشمندان  با خود سانسوری و احترام کارانه آنها را اعصار «توحش» و «بربریت» نام نهاده اند!؟

مگر معلوم نیست که «ساعت» و زمان و زمان سنج  چقدر ها به تازه گی  کشف و اختراع شده است؟!

وانگهی من که ۶۳ سال پیش به دنیا آمده ام  علی الوصف موانع و سد های سدید، فقط حتا الوسع با زمان درسطح جهان  زیسته و حرکت نموده ام. مثلاً دنیا فقط در جریان عُمر من بود که به اختراع «آسانسورـ لیفت» نایل گردید و این اختراع  امکان داد که از ۵۰ سال قبل  آسمانخراش ها درامریکا و اروپا و بالاخره در دوبی و جزایر همانند گوشه و کنار نزدیک افغانستان قامت افراشتن بگیرد.

آنچه امروزه به نام ساختمان ها و تاسیسات باشکوه دوبی و امثالهم نزد هموطنان افغانستانی من آشناست؛ ۲۰ سال و حتا کمتر عُمر دارد.

با تأسف که اینجا وارد انبوه بی حد و حصر کشفیات و اختراعات دیگر بشری شده نمی توانم که همه و همه طی عُمر من و درست در همین نیم قرن واپسین  وقوع یافتند و متحقق شدند و در مقام مقایسه با تمامی دستاورد های بشری در طی تاریخِ این نوع حیه  برابری میکند و چه بسا خیلی بیشتراز همه آنهاست!

اِشراف بر همه ـ و لااقل براکثرـ اینها بود که مرا نهایتاً به دکتورین «گوهر اصیل آدمی» رسانید....

***

 

آنگاه افکاری به ذهنم هجوم آوردن گرفت که غیر از این قومک ها  آیا تصورات اغلب باشندگان دره های سانچارک و کنر و بدخشان و نورستان و پنجشیر و وزیرستان... در مورد مذهب و دین و ایمان  لااقل تا ۲۰ ـ ۳۰ سال اخیر چیزهای مشابه همین نبوده است؟

منجمله سی و چند سال قبل روایت رسیده بود که پس از اینکه من در کابل؛ مکروریان نشین شده بودم بعضی «قوم ها» فرموده بودند که دیگراز او دست بشویید ،او حالا در آب (کمود) شاشه میکند، کافر مطلق شده است...!

خوب. چه میشد کرد  برای «عوام» مورد نظر جناب عتیق الله مولوی زاده  «یاسای چنگیز»، «دین اسلام»، شریعت حمورابی، مقررات خدایان مصر و بابل و آتن  و بهاراتای ۳۳ کرور خدایی... و باور ها و رسوم بی صاحب... را آنها که مصروف و معتاد «عوام سواری به جای خرسواری(۲)» بودند  که تفکیک و توضیح نمی فرمودند!

ببخشید؛ ها! گفتم: دین اسلام!

آیا چیزی به نام دین واحد و ضابط اسلام وجود دارد؟  

آیا کم از کم چیزی به نام مذهب واحد سنی یا شیعه یا اسماعیلیه یا فاطمیه یا ... یا... یا.... وجود دارد. باز آیا تمام افراد و کسان که مثلاً سنی حنفی یا مالکی یا شافعی یا حنبلی و یا صد نوع دیگراستند همه لااقل در همان منسوبه خود، متفق القول و مماثل العمل میباشند؟

 

***

درین هنگام، چیزی مانند روشنایی رعد که دل شب سیاه را بشگافد، بر سقف مُخ من  پدیدار شد و در پرتوی آن دیدم که خیلی خیلی گرفتار افکار منفی شده ام، هرچه هست همین وطنداران «خرد وطن» و «بزرگ وطن»م به تازه گی حماسه سترگ سیاسی و انتخاباتی آفریده محافل و طبقات حاکمه داخلی، دسیسه جویان منطقوی و شیطنت کاران پتروـ دالر عربی و هکذا جهان و جهانیان را شگفتی زده کردند.

شاید مضمون حقیقی این حماسه همانا رستاخیز برای «نه گفتن» به وضع مافیایی و بی قانونی و فساد و توحش است؛ «نه گفتن» به تروریزم و طالبان و آی ایس آی و ارتجاع و جهل و جنونی میباشد که دهه هاست مردمان ما را به تباهی و مرگ و ماتم میکشاند. یعنی کاندیدا های انتخابات؛ اهمیت اصلی و اولی نداشته اند، مردم برای تایید و تحکیم نظام دموکراسی، گذار از حالت خفه کننده موجود و انتقال مسالمت آمیز سیاسی رأی داده و ابراز اراده کرده اند.

با تمام اینها و در نبود واریانت خوب و خوب تر برای آنسوی مساله  مردم ناگزیر میان بد و بدتر انتخابی کرده اند  و در نتیجه همین انتخاب  به اذعان و اعتراف کمسیوون انتخابات و در نتیجه به اقرار حاکمان سیاسی و اقتصادی  عبدالله عبدالله پیشتازاست و بلند ترین آرا را  بُرده است!

پس؛ این چه معنا دارد، که ولو عبدالله نهایتاً اگر ۷۰ فیصد رای هم بیاورد، کس اجازه نمیدهد  او رییس جمهور شود!

مگر آن کسان که اجازه نمیدهند برنده بیشترین آرا  رییس جمهور شود  کیانند؟ دلیل و منطق و انگیزه و استحقاق و صلاحیت شان در چیست و در کجاست؟

***

نخست باید قاطعانه خاطر همه را جمع کنم که هم در مورد دوکتور عبدالله و هم در مورد تمامی هشت و بدواً ۱۱ کاندیدای این دور ریاست جمهوری افغانستان  همان مثل مردمی صادق است که «زور کاکاست که انگور در تاک هاست!»

اینان  همه به برکت حضور یافتن و موجودیت ۱۳ ساله « جامعه جهانی» و ایالات متحده امریکا در افغانستان به نان و نام و نوا و توانایی های مانور سیاسی رسیده اند و در مورد خیلی ها  سرمایه گذاری ها و حاتم بخشی های دوران « جهاد » ضد شوروی قوت های غربی و عربی و ایرانی و پاکستانی سازنده بوده و در مورد برخی ها (مانند تکنوکرات های گنگ بیروت ـ ۳) حتا مقدمه کاری های خیلی خیلی پیشترِ سی آی آی (CIA) و هنری کسینجر ـ عضو ارشد کمیته ۳۰۰ ـ نقش تعیین کننده ایفا کرده است.

خلاصه همه این بازیگران سیاسی متعلق به طبقات و محافل حاکمه ای اند که ماهیتاً در بدلِ به کشتارگاه های «جنگ سرد» فرستادن میلیونها مردم و جوانان افغانستان در 4 دهه اخیر ، در بدل همدستی و همسویی با قدرت های برنده این جنگ شوم لعنتی یعنی بلوک کاپیتالیستی و متحدان ارتجاعی و استبدادی آنها و نیزدرنتیجه چوروغارت منابع رو زمینی و زیر زمینی افغانستان و دارایی های ملی و حتا شخصی مردمان بیدفاع ، سمارق وار درین سرزمین سبز شده و سر بالا نموده اند.

مگر سایر طبقات حاکمه در تاریخ بشریت  چطور و چگونه موجودیت یافته اند و می یابند؟ آیا طبقات حاکم و محکوم در لوح المحفوظ و ملکوت خدا درست شده و به پایین می افتند؟

به هرحال چندی قبل در افغانستان نظام پادشاهی توتالیتربود و قدرت سیاسی یا از پدر به پسر منتقل میگردید و یا اینکه در نتیجه کُشت و کُشتار درون خاندانی و تغلب یکی بر سایرین انتقال می یافت.

اینک جای یک خاندان حاکم قدر قدرت را مجموعه ای از خاندان های حاکمه گرفته است که همه آنان را امتیازات و مقامات و مدارج سیاسی و اقتصادی و قوت های مسلح وغیره باهم بافت میدهد وعلی الوصف تضاد ها و تفاوت ها ناگزیر از بودن درقلاع طبقه میگرداند.

لذا دیگر نظم و ترتیب سلطنتی  برای بقا، ادامه و انتقال مقامات سیاسی و اداری به صرفه و کار ساز نیست و منجمله ساز و کار دموکراسی لیبرال؛ این خلا را پُر واین نیاز را برآورده مینماید.

 بر خلاف توهمات جاهلانه، دموکراسی و انتخابات ریاست جمهوری و مقامات حکومتی  به صورت یک مطلق، چیز «صادراتی» و تحمیلی و فلان و بهمان نیست، امر و ضرورتی است که از واقعیت تغییرات ژرف حادث شده در ساختار های قدرت و ثروت ناشی میگردد. این میتود حکمرانی و مدیریت  علاوه بر اینکه نیاز طبقه حاکمه را بر آورده میسازد، گستره وسیعی را برای عوامفریبی و سوق و اداره طبقات و اقشار محکوم و محروم نیز فراهم میگرداند و حتا مناظر فریبنده ای اغلب سراب، فرا روی محرومترین اقشار جامعه می گستراند و تا حدود بالایی از وقوع انقلابات و انفجار ها و شورش های طبقات و اقشار میلیونی توده های زحمتکش و بهره ده و بار بر و خار خوار، پیشگیری مینماید.

لهذا به طرز اساسی  داوطلب ها یا کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات بلند سیاسی ، فیگور ها و شخصیت های خود طبقات صاحب زور و زر و غلبه  استند، سایران که نمیتوانند تن لچ و دست خالی به میدان شمشیر بازی در آیند مگر اینکه مقاصد حاشیه ای پروپاگند و آژیتاسیون سیاسی و سازمانی داشته باشند و یا استنثاً آنقدر توانا گردند که بالاخره دست شان به جاهایی بند شود.

این هم هست که بعضاً حتا به خاطر اعتبار یافتن و ارضاکننده شدن دموکراسی های لیبرال، برای افراد محدود حقیقی یا استخدام شده خارج از طبقات حاکمه  در مقامات و مناصبی راه باز گذاشته میشود و به هرحال صدا هایی برای انتقاد و مخالفت و دیگر سان خوانی باید وجود داشته باشد تا اصلاً مقوله دموکراسی، معنا یابد.

فراتر از این  تئوریسن های مدافع دموکراسی لیبرال  مدعی اند که وجود اپوزیسیون ها و مخالف سرایان و انتقاد گران دموکراسی را شگوفا و متحرک و عندالموقع اصلاح واز افتادن به ورطه دیکتاتوری و استبداد مصوون میگرداند.

متاسفانه اینجا مجال کاوش و سبک و سنگین کردن تیوری ها و تجربه های نظامات دموکراسی لیبرال در کشور های دارای سطوح مختلف رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را نداریم. ولی حقیقت غالب این است که حتا فقیر ترین دموکراسی ها هم دارای قواعد و ضوابطی میباشند که جبررعایت یا حداقل وانمود کردن متعهد بودن به آنها وجود دارد و چندان ممکن نیست که کس یا کسان قدر قدرت ، همه چیز را مطابق منویات فردی و تمایلات معدی ـ معایی خود بچرخانند الا اینکه مشروعیت و مقبولیت عامه پروسه ها را مخدوش و معدوم نمایند.

ولی در دموکراسی نوپای افغانستان  هم وجود چنین میلان و هوس در افرادی مانند آقای حامد کرزی و حلقه های مافیایی اطراف او متصوراست و هم ازاینکه اساساً فرهنگ عام در مورد قدرت سیاسی و دولت توتالیتری و استبداد باورانه (حکومت محورانه) است  خیلی ها می انگارند که همه چیز به مهندسی های انتخاباتی و نقشه و پلان قدر قدرت های داخلی و خارجی رابطه دارد تا جاییکه حتا رای دادن  کار بیهوده و احمقانه خواهد بود.

ولی نه این فکتور و نه اینکه کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات انتخابی دیگر، عمدتاً فیگورهای طبقات حاکمه اند، نباید به این معنا تلقی گردد که شرکت مردم از طبقات و اقشار دیگر جامعه در کار زارهای انتخاباتی بیهوده و بی ارزش و بی ثمرمیباشد.

نه تنها درانتخابات دموکراتیک  بلکه حتا در سهمگیری موثرانه و آگاهانه مردم برای گزینش خلفا و شاهان و دیگر حکام، تبعات مهمی برای منافع و جایگاه اجتماعی و اقتصادی مردمان محسوس بوده است و کماکان متصور و میسر و ممکن میباشد.

انسانها در هرحال دارای شخصیت و فردیت متفاوت از هم میباشند. مثلاً امان الله خان با اینکه نواسه مستبد بزرگ امیر عبدالرحمن و پسر فرزند زنباره و عیاش و بیداد گر او  امیر حبیب الله بود، شخصیت خیلی متفاوت مفید و ملی و مترقی و مردمی متبارز گردید. ظاهرشاه  عین پدرش «نادر غدار» نبود، هاشم خان تقریباً هیچ شباهتی با برادر تنی اش شاه محمود خان نداشت و سردار داود خان «شاهزاده سرخ» از آب در آمد و موسس نظام دولتی جمهوریت در افغانستان گردید.(۴)

البته بایستی در تبارز خصوصیات مثبت و منفی شخصیت و فردیت ویژه افراد و اثرات آن به حال مردمان، واقعیت های زمانی و مکانی و مقتضیات و جبر های عصر و سطح آگاهی و جراری سیاسی و اجتماعی توده ها و پیشاهنگان آنها را هم باید محاسبه کرد.

***

معلوم است که در مورد شخصیت هایی مانند دوکتور عبدالله  سوال های متعدد دیگری هم وجود دارد که برواقعیت ها و متغییرهای دشوار فهمی مبتنی میباشد، منجمله تعلق به تنظیم جنگی مانند جمعیت اسلامی و گروه «شورای نظار» که در گیر منازعات دوران « جهاد و مقاومت» بود و در ایام به اصطلاح «پیروزی مجاهدین» و «حکومت اسلامی» ساخت پیشاور طرفی از «جنگ های کابل» واقع گردید.

بر علاوه، از آنجا که در این برهه ها به لحاظ تاریخی و جنگی عمدتاً عناصر لومپن جامعه بودند که بیشترینه فرصت عمل و مانور پیدا میکردند، به انگیزه خصایص اجتماعی و روانی خود فاجعه ها هم می آفریدند و ارزش های محترم و محبوب مردمی را به تیرو تباهی می بستند. امروزه انبوه بی پایان خاطرات درد انگیز و عقده ها از این آدرس ها نزد مردمان وجود دارد و چه بسا هنوز تولید و باز تولید میگردد.

اینجانب شخصاً تجارب عملی و یادواره های اسف انگیز فراموش نشدنی از ناحیه عناصر جاهل و حقیقتاً لومپن همین صف و رده دارم. برخی از این ها تصادفاً طی چهار سال اخیر به نشر نیزسپرده شده و هم اکنون در انترنیت قابل دسترس میباشد و همه حرف و حدیث هم مربوط به کس و ناکس کوچه بازاری نبوده به آدرس جنرال ها و مراتب و مقامات بلند از جنرال قسیم جنگلباغ گرفته تا سطح جناب یونس قانونی مربوط است که گویا امروزه مقام سیاسی و دولتی دوم مملکت میباشد.(۵)

معهذا در یک تجزیه و تحلیل و ارزیابی و مقایسه کلان ملی و منطقوی، در می یابیم که همین صف و سنگر جایگاه و پایگاه تاریخی و استراتیژیک دفاع میهنی در برابر تجاوزات تباه کن خارجی داشته است که به انگیزه «عمق ستراتیژیک» پاکستان و «عمق ایدیالوژیک» ارتجاع منطقوی و فرامنطقوی علیه افغانستان و مردم آن، همانند سیل و توفان بنیان کن جاری بود و هم اکنون نیز ادامه دارد.

منجمله همین ایستاده گی و مقاومت، سهم بلند تاریخی در عقیم و خنثی کردن ماستر پلان های شوم «کنفدراسیون افغانستان ـ پاکستان» ، صوبه پنجم پاکستان شدن افغانستان و خیلی دسایس راهبردی دیگر علیه وطن و مردم ما ایفا نموده است و مبارزان لایق و صادق فراوانی درین راستا سر داده و جام شهادت نوشیده اند که هرگزنمیتوان درصدرآنها قربان شدن های لرزاننده احمدشاه مسعود و استاد برهان الدین ربانی را نادیده گرفت. چه بخواهیم و چه نه، تبارز برجسته دوکتور عبدالله هم در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ و هم درانتخابات کنونی و بخصوص در انتخابات کنونی به این جایگاه و پایگاه صف و سنگر مربوطه اش نیز قویاً ربط دارد و اگر تلاش ها درین جهت واقعیت داشته باشد که « کس اجازه نمیدهد دوکتورعبدالله رییس جمهور شود!» این «کس» دقیقاً سمبول آن دشمنی تاریخی با افغانستان و مردم آن به علاوه ملاحظات وانگیزه های روشن شده درابتدای این مقال میباشد.

زمان آن است که از بیماری های سیاسی کودکی بدر آییم و با هوش و گوش باز براساسی ترین و تاریخی ترین و افغانستان شمول ترین خطوط و استقامت های سیاست ترکیز نموده هوس ها، عقده ها و احیاناً ایدئولوژی و تعصب خود را محور عالم و مرکز زمین قرار ندهیم.

اینجا و اکنون، نسبیت هاست که میسر و ممکن و مهم و حتا سازنده و تعیین کننده میباشند. مطلق ها و کمالات عجالتاً فقط در خیالات و شاید در آسمانها وجود دارد.

 

رویکرد ها و توضیحات :

 ۱ ـ http://www.ariaye.com/dari11/siasi/mehrin4.html

 ۲ ـ http://www.ariaye.com/dari11/siasi/mawlawi.html

 ۳ ـ واژه « گنگ بیروت» برای افاده دسته ای از محصلان افغانی اطلاق میشود که پس از بازدید و مطالعات هنری کسینجر از افغانستان و نخستین پلانگذاری ها برای مقابله با نفوذ اتحاد شوروی، دست چین و داخل پوهنتون امریکایی در بیروت پایتخت لبنان ساخته شدند و طبق نقشه ویژه ای شست وشوی مغزی، تربیت و شخصیت سازی گردیدند . گنگ بیروت زلمی خلیلزاد، علی احمد جلالی، اشرف غنی احمد زی و خیلی های دیگر را شامل میگردد.

 ۴ ـ شخصیت های به مراتب مهم و تاریخی فراوان دیگر در سطح کشور های مختلف جهان درین راستا مثال زدنی است که به رعایت اختصار و ملاحظات معین؛ اینجا از یاد آنها احتراز شده است ولی جوانان عزیز باید  در زمینه مطالعات هرچه بیشتر نمایند.

 ۵ ـ  اینک به خاطرایضاح بیشترمطلب یکی از یاد داشت های شخصی خود را به ملاحظه میرسانم:

 

        

 

«یونس قانونی» ای که من دیده بودم!

 

این کمترین پیش از اینکه به حضور جلالتمابی وزیر معارف زمان مشرف شوم که محمد یونس قانونی نام داشتند؛ حکایت نغزی شنیده بودم؛ به این ترتیب:

باری که یونس قانونی را در گستره "جهاد و مقاومت"؛ ماین برداشت؛ خبر را به احمدشاه مسعود دادند.

احمد شاه مسعود؛ چون دانست که ماین بی تمیز؛ به پای جناب قانونی؛ صدمه زده است؛ از تهء دل ابراز داشت:

ـ اخ؛ کاشکی؛ زبانش را می برید!؟

و اما؛ اینک؛ مدت ها بود که دشمنان جهاد و مقاومت؛ از خود احمدشاه مسعود؛ نه تنها پای و زبان بلکه جانش را هم گرفته بودند؛ ولی جناب یونس قانونی با همان پای شکسته؛ به آن سر دنیا در "بُن" رفته؛ "باز دولت" افغانستان را؛ به نوبت خویش؛ بر سر عبدالحامد خان کرزی بن عبدالاحد خان کرزی نشانده و بر پای سند بخشش آب و خاک و هوا و فضای افغانستان برای حدوداً ۵۰ کشور غیرمسلمان غربی به زعامت ایالات متحده امریکا در شمار چند شخص دیگر؛ امضاء لگانده بود.

و در بدل همه اینها؛ نه تنها عطایا و خلعت ها و مقام ها چون وزارت داخله و سپس وزارت معارف برایشان داده بودند؛ بلکه امپراتوری اطلاعاتی غرب؛ از  ایشان؛ «شخصیت ملی» لا اقل به معنای افغانستانشمول تراش می نمودند؛ طوریکه احمق هایی مانند بنده؛ آنرا قبول هم کرده بودیم!

چرا که احتمالاً همانند  شاد روان استاد صادق متقاعد شده بودیم که وقتی "بی بی گل" یا "گل آقا" به درون ماشین های مغربزمین بروند؛ جوان شده؛ و زیبا شده؛ و دانا شده و «ملی» شده... باز میگردند نه با سن و سال و هوا و حال و فکر و باور و خُلق و خوی و مغز و رودهِ سابق!

اینگونه بود که من؛ حینیکه در قضیه ای حقوقی (که بعد ها آنرا تحت عنوان «خیانت، شر، فساد و قطاع الطریقی در مسند قضا» به دست امواج انترنیتی سپردم)؛ تحت شدید ترین فشار های امنیتی و نظامی و استنطاق و زندان قرار گرفتم؛ به حیث یکی از محدود «مراجع ملی و عقلانیت شرعی و مدنی!» به محضر جناب محمد یونس قانونی پناه بردم.

حضرت محمد یونس قانونی؛ درین ایام؛ ضمن عهده وزارت معارف؛ دربار "پذیرش" مردمی همانند خلفای راشدین! برپا می نمودند و لهذا مردمِ به ویژه محتاج و تحت فشار؛ برای مشرف شدن به حضور شان سر و کله می شکستاندند.

من هم با تپش و دوش و تلاش مستمرِ حدوداً یکماهه توانستم؛ راه به این دربار مبارک بگشایم.

شرفیابی عصر گاهان برایم میسر شد و چون به حضور رسیدم؛ هیجانی بودم و ضمن تعارفات؛ بر همان "شخصیت ملی" شدن شان اشارت نموده آنرا برای ایشان؛ و برای خودم و مردم افغانستان تبریک گفتم و بعد مختصراً عرایضم را:

 

ـ سالهاست با فامیلی که خود را پنجشیری می نمایانند یک دعوای حقوقی دارم. این دعوی هم به علت مداخله غیر قانونی و غیر مسلکی جنرال قسیم (جنگلباغ) قوماندان غند نمبر 1 محافظ مکروریانها و قوماندان های دیگر غند در اخیر سال ۱۳۷۱ ه . ش؛ پیدا شد، طولانی و بغرنج گشت و به علت جنگ های کابل و ترک پایتخت توسط من و فامیلم مانند هزاران مورد دیگر؛ یکطرفه نشده ماند.

وقتی با استقرار «حکومت مؤقت» به کابل آمدم؛ بدون اینکه به فکر دعوی باشم؛ توسط پسر مدعی علیه که اینک افسر ریاست استخبارات نظامی شده بود؛ مورد کش و گیر قرار گرفته مانند تروریست ها دستگیر و به این جز و تام و ریاست تحقیق و نظارت خانه های آن انداخته شدم....

این پسر که افسر رحمت الله نام دارد؛ وقتی مرا در چار راهی صحت عامه؛ دید مورد حمله قرار داده کشان کشان داخل ساختمان قوماندانی استخبارات نظامی در همان نزدیکی بُرد و هئ میگفت:

ـ حالا نشانت میدهم که این "نظام" ـ همان حکومت برحال مؤقت! ـ به کی ها مربوط است و از تو واری کس ها چه جور میکند!؟

به خدمت قانونی صاحب افزودم که من؛ این سخنان را ناشی از جهل و سرتمبه گی این پسر نوجوان میدانم و مربوط به سیاست و نظام و فلسفه آن نمی پندارم. بدین لحاظ؛ آرزویم از حضور شما قانونی صاحب؛ صرف همین است که به «جنرال صاحب ظاهر اغبر» رئیس استخبارات نظامی بگوئید که اجازه مداخله و صرف امکانات ریاست امنیت نظامی را در موضوعات حقوقی و شخصی؛ به افسر مذکور و همدستانش ندهد!...

 

باور به خدا کنید؛ در ابتدای ملاقات؛ قانونی صاحب بیحد شگفته و سرحال معلوم می شدند و مخصوصاً از تعارفات یا بهتر بگویم: از تملقات من؛ شادمانی بیشتر هم پیدا نمودند. اما به مجردیکه نام «جنرال قسیم جنگلباغ» از دهان من بیرون شد؛ لبخند قانونی صاحب؛ زهر خند گشت و وجنات شان بسیار و بسیار متغیر و متغییر تر شده رفت. در ادامه که نام «جنرال ظاهر اغبر» و استخبارات نظامی را گرفتم؛ در جناب بزرگوار قانونی؛ دسپاچگی کامل آشکار شد. به عجله و در حالت نیم خیز فرمودند:

ـ من جنرال صاحب اغبر را میگویم.

پرسیدم:

صاحب؛ چطور؟ من چه طور بدانم؟

به دستیار خود اشاره کرده فرمودند:

ـ فردا با تلیفون از من خبر بگیر!

و در حالیکه دستیارشان؛ یک ویزیت کارت را به من میداد؛ جناب قانونی صاحب به تشناب تشریف بردند که البته نمی پندارم سخنان من؛ موجبات پیچ و تاب در روده هایشان را فراهم ساخته باشد؟!

گرچه آنقدر ها احمق نبودم که به کُنه منویات و احساسات جناب قانونی صاحب پی نبرده باشم؛ معهذا صرف برای کنجکاوی و اخذ نتیجه تجربی طی حدوداً ده روز بعد با استفاده از هر امکانی؛ به نمبر داده شده زنگ می زدم.

تقریباً از ۱۰ بار یکبار؛ دستیار یا کس دیگری یک «بلی!» میگفت و چون اسم قانونی صاحب یا خودم یا مسئاله را می بردم؛ گوشی را به تلیفون می کوبید و بس!

 

نتیجه معادلاتی که بدین ترتیب؛ من با آنها روبرو شدم این بود که «ماشین های مغربزمین» و نیز عطایا و مقامات...؛ در بینش و شخصیت و اصلیت جناب یونس قانونی؛ تغییر چندانی وارد ننموده و ایشان از "پنجشیری"؛ حتا به یک شمالی و پروانی و از «شورای نظاری» به یک «جمعیتی» تمام و کمال هم متحول نگردیده اند!... تو خود حدیث مفصل بخوان؛ از این مجمل!

ولی؛ زبان شان؛ چرا؟!

شاید هم نه به حد کافی؛ که به گونه بیحد و زاید هم تُندگردش و قوی بُرش گردیده بود.

و چنانکه ملاحظه فرمودید؛ فقط با هنر زبان؛ بنده را «عقب نخود سیاه» فرستادند و نه تنها متعرض و مزاحم برادر جهادی ـ مقاومتی جنرال ظاهر اغبر (و خدا نخواسته جنرال قسیم جنگلباغ) نشدند بلکه شاید هم قصه «عقب نخود سیاه» فرستادن مرا نیز به ایشان تقدیم داشته و "برادری" را محکمتر فرموده باشند.

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۰۰۵