پایان مسولانه ماموریت نظامی امریکا در افغانستان؛ یعنی چه؟
محمد ولی
ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ عقرب سال ۱۳۸۰ سرویس پشتوی رادیو بی بی سی سقوط حاکمیت طالبان را در کابل اعلان نمود و طالبان از کابل فرار کردند. سیزده سال از آن تاریخ که ضربات هوائی امریکا باعث سقوط طالبان گردید میگذرد ، اما افغانستان هنوز دستخوش طولانی ترین جنگ امریکا ، متحدین غربی اش و پیمان نظامی (ناتو) بوده ابعاد این جنگ نسبت به زمان آغاز آن گسترده تر شده است. هر جنگ بنابر عوامل و بهانه ها آغاز می گردد ، دارای اهداف و استراتیژی ها می باشد و بالاخره پایان می یابد. جنگ وقتی موفقانه و با مسوولیت خاتمه می پذیرد که آغاز کننده آن به اهداف مطروحه دست یافته باشد در غیر آن ختم جنگ معنی ناکامی جنگ را میدهد.
طوریکه از تاریخ جنگهای امریکا بر می آید کار گذاران نظامی و سیاسی آن کشور همیشه در پی فرصت ها می باشند و از بروز حادثات حد اعظم استفاده را برای تحقق استراتیژی شان بعمل می آورند. از آغاز جنگ سرد ، امریکا در مورد اروپا و آسیا دو استراتیژی متفاوت را در پیش گرفت. بر طبق پلان مارشال (۱۷) میلیارد دالر برای ممالک اروپای غربی غرض بازسازی شان داده شد. در آن زمان در عده ای از ممالک اروپای غربی فقر و ویرانی ناشی از جنگ امکانات برازنده گی احزاب چپی را در انتخابات پارلمانی کشور های مربوطه مساعد ساخته بود چنانچه در انتخابات سال ۱۹۴۷ حزب کارگر در انگلستان پیروز شد ، در فرانسه حزب کمونیست ۲۶ فیصد و حزب سوسیالیست ۲۴ فیصد آرا را به دست آوردند. در ایتالیا حزب کمونیست ۲۰ فیصد و حزب سوسیالیست ۲۱ فیصد آرا حاصل نمودند. این پیروزی ها برای امریکا حیثیت زنگ خطر را داشت ، طرح پلان مارشال عکس العمل امریکا در مقابل آن وضعیت بود و در بعد نظامی پیمان ناتو تشکیل شد. اما در آسیا استراتیژی (سدبندی) یا مهار اتحاد شوروی پیش گرفته و برای تحقق آن اقدام به تاسیس پیمان های نظامی صورت گرفت ، چنانچه پیمان نظامی سنتو در سال ۱۹۵۵و پیمان نظامی سیتو در سال ۱۹۵۴ تاسیس گردید که اولی از ترکیه تا پاکستان و دومی از پاکستان تا ممالک جنوب و جنوب شرق آسیا را در بر میگرفت ، افغانستان در پیمان سنتو شرکت نکرده یک حلقه اساسی محاصره شوروی را به طول ۲۳۸۰ کیلومتر خالی گذاشت ، کشور هند نیز از عضویت در این پیمان ها اباورزید ، در آن وقت هر دو کشور افغانستان و هندوستان مقهور امریکا بودند و این حالت تا ختم جنگ سرد ادامه داشت.
استراتیژی سه بندی شوروی باعث جنگ امریکا با دولت های کوریا و ویتنام شد تا اگر امریکا بتواند خط محاصره را از پاکستان تا جزایر گورم ، اوکیناوا ، کوریا و ویتنام الی الاسکا امتداد دهد. بیش از ۶۰ دهه قبل محافل و مراجع نظامی – استخباراتی امریکا در صدد آن شدند تا برای تحقق این استراتیژی تفوق اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و عقیدتی شان را بر جهان تحمیل نمایند. موانع باز دارنده در مقابل این هژمونی طلبی امریکا سیستم جهانی سوسیالیستی و مقاومت عده ای از ممالک اروپائی بود ، اما بعد از هجوم عساکر شوروی به افغانستان امریکا موقع بدست آورد تا قسماً به تطبیق این استراتیژي آغاز کند و افغانستان را به میدان جنگ انتقام کشی ویتنام مبدل سازد. با حادثه ۱۱سپتمبر گل آرزوهای ستراتیژيک امریکا به شگفتن آغاز کرد و کاندولیزرایس مشاور امنیتی قصر سفید آن حادثه را نه خطر بزرگ ،بلکه«فرصتی فوق العاده » تعریف نمود. جورج بوش به خود لقب «رییس جمهور دوران » جنگ داد و توان نظامی کشورش را بر معیار تسخیر و تسلط بر مناطق استراتیژیک به سنجش گرفت.
متخصصین اقتصادی میگویند اقتصاد امریکا عمدتاً در زمان جنگ سرد رشد چشمگیر داشته است از این جهت «مجتمع عظیم » نظامی و تسلیحاتی آن در این جریان رشد از مقام بلند برخوردار گردیده در سه سکتور (خدماتی ، نفتی و تولیدی ) تا اوایل قرن ۲۱سر مایه به مبلغ (۵۵۰۰) میلیارد دالری را دارا بوده حدود یک اعشاریه هشت میلیون نفر را در استخدام داشت ، این سر مایه باید به کار می افتید ورنه با رکود و بحران بیکاری مبتلا می شد. چون اتحاد شوروی و اقمار مربوطه بحیث یک دشمن از برابر امریکا زدوده شده بود دلیلی برای توجیه سیاست خارجی امریکا مبنی بر استراتیژی ( سلطه جهانی ) باقی نه مانده بود و امریکا نمی توانست متحدین خود را مانند دوران جنگ سرد به خوف و وهم نگهدارد ، در حقیقت طراحان سیاست جنگی امریکا برای جهان ، در آن برهه زمانی به بحران استد لال در مورد طراحی های شان مواجه بودند ، این بحران عمدتاً ناشی از نبود دشمن در مقابل امریکا و متحدین جهانی اش به میان آمده بود.
حادثه یازدهم سپتمبر بهر شکلی که واقع شد به این خلا در سیاست امریکا خاتمه بخشید از این جهت ( رایس ) آنرا «فرصت فوق العاده» برای امریکا نامید و تروریسم بحیث پرکننده این خلای به میان آمده مورد بهره برداری استراتیژی پیشنهادی امریکا قرار گرفت. کارگذاران سیاسی ، نظامی و استخباراتی امریکا کشور های تحت پلان ضربه استراتیژیک را به سه کتگوری تقسیم بندی کردند :
۱ـ ممالک ضعیف.
۲ـ ممالک حامی تروریسم.
۳ـ ممالک سرکش.
آن ها گفتند در ممالک ضعیف تروریستها نفوذ می کنند مانند افغانستان ، دولت های حامی تروریسم امکانات فراهم می سازند و کشور های سرکش سلاح ذروی و کیمیاوی برای تروریستان فراهم می سازند مانند عراق ، ایران و کوریای شمالی.
اولین حمله امریکا بر بنیاد این استراتیژی به افغانستان صورت گرفت که در کتگوری دولت های اول قرار داشت و عراق هدف حمله دوم قرار داده شد. ایران و کوریای شمالی تحت فشار دوامدار در آورده شدند. امریکا برای توجیه حمله بر افغانستان سه هدف ذیل را پیش کشید :
۱ـ محو دم و دستگاه القاعده.
۲ـ تامین امنیت و استقرار اوضاع.
۳ـ باز سازی اقتصادی و سیاسی.
راه های عملی برای تحقق این سه هدف طور ذیل معین گردید :
برای محود دم و دستگاه القاعده مبارزه با تروریسم ، برای تامین امنیت و استقرار اوضاع محو قوماندان سالاری و برای بازسازی پول های فراوان سرازیر شد. طرح تیوریک برای هر سه مورد « دموکراسی و حقوق بشر » اعلان گردید. اما در عمل با گذشت سیزده سال با حفظ کار آئی و دستاورد های معین در برخی موارد ، استراتیژی مطروحه به صورت موفقانه و کامل جنبه عملی نیافت. برخی تحلیلگران مبارزه با مواد مخدر را نیز شامل اهداف امریکا در افغانستان می سازند ولی این اشتباه است. بوش در یکی از بیانیه هایش گفت: « پسران و دختران ما برای جلوگیری از کشت تریاک و مواد مخدر به افغانستان نرفته بلکه آن ها برای شکار القاعده به آن جا فرستاده شده اند. »
دم و دستگاه القاعده محو نگردید بلکه از افغانستان به پاکستان نقل مکان نمود و مبارزه با تروریسم ، تامین حقوق بشر و دموکراسی طوریکه باید توسط یک قدرت معظم جهان شکل داده می شد نتوانست علاقه مردم را بدولت و تغیرات به میان آمده جلب نماید زیرا امریکا اصطلاح تروریست را صرف به کسانی اتلاق کرد که بر ضد عساکر امریکایی بجنگند در حالیکه ماموریت نظامی اش را به علت جهانی بودن تروریسم صبغه جهانی میدهد. به قوماندان سالاری قانونیت داده شد زیرا قوماندان ها و زور گویان عامل قوماندان سالاری در تمام ارگان های سیستم سیاسی جدید افغانستان از پارلمان تا حکومت و از قضا تا ارگان های امنیتی راه یافتند ، واحد های دولتی را از ولسوالی تا قصر ریاست جمهوری به قبضه در آوردند ، پدیده خطرناک مافیایی در وجود همین ها شکل گرفت.
بازسازی اقتصادی بصورت بنیادی که شامل ایجاد تاسیسات تولیدی و زیربنایی غرض رشد اقتصادی افغانستان و ایجاد اشتغال باشد از سرخط کار این استراتیژی دور گذاشته شده آنقدر ساده گرفته شد که بوش گفت :« بازسازی در افغانستان خوب پیش میرود ، حالا دختران مکتب میروند و بچه ها کاغذ پران بازی می کنند. »
بر طبق ارزیابی مراجع امریکائی حدود صد میلیارد دالر غرض بازسازی افغانستان به مصرف رسیده است در حالیکه به سنجش مراجع افغانی ۷۰ فیصد این پول دوباره توسط خارجی ها از افغانستان بیرون شده است صرف ۳۰ فیصد آن توسط موسسات غیر دولتی و قسمت محدود این۳۰ فیصد توسط دولت به مصرف رسیده است.
حالا اگر اهداف مطروحه و نتایج حاصله از سیزده سال جنگ ، خونریزی و ویرانگری را مورد دقت قرار دهیم دیده می شود که اصطلاح « پایان مسوولانه جنگ » مانند بسیاری گفته ها و شعارهای زمامداران امریکا چیزی جز عوا مفریبی و طفره روی از حقایق بوده نمی تواند. در شرایطی که پایان ماموریت نظامی امریکا اعلان میگردد اوضاع در کشور به چه گونه است ؟ حدود نه ماه می شود که کشور در خلای سیاسی و اداری قرار دارد ، وضع آشفته دولتی مایه نگرانی جدی همگان است. رقابت های انتخاباتی که در دموکراسی یک اصل معمولی دانسته می شود آنقدر شدت داده شده که از رقابت سیاسی روی اهداف و تاکتیک های رسیدن به اهداف به صف آرائی های قومی ، محلی و ملیتی منجر شده در راستای آن گرایشات منافع گروهی برخی سیاست بازان ، علایق مافیایی قاچاقبران ، غاصبان زمین ، مفسدین و در مجموع آنانیکه هرم اداری کشور را از راس تاقاعده در اختیار انحصاری شان در آورده اند ، مجال بیشتر پیدا کرده اند.
وضع نظامی افغانستان به صورت طبیعی از وضعیت سیاسی بحران زده موجود متاثر می باشد ، خلای تمثیل کننده قدرت یعنی حکومت زمینه مداخلات نظامی پاکستان و فعالیت محاربوی مخالفین مسلح دولت را مساعد ترساخته است ، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور مصدوم به گشایش جبهات جنگی است که در گذشته کمتر اتفاق می افتاد. موازی به حملات گروهی و جبهه وی ، فعالیت های تروریستی و تخریبی ، مراکز شهرها بخصوص پایتخت را زیر تهدید و فشار سهمگین قرار داده است.
افغانستانی که با داشتن قدرت نظامی هوایی و زمینی در گذشته می توانست از توطئه های خارجی علیه تمامیت ارضی و حاکمیت ملی جلوگیرد اکنون با از دست دادن وسایط زرهی ، جنگنده های هوایی و انواع اسلحه آتشی اعم از توپچی و راکتی به مثابه کشور بزانو در آمده در مقابل دشمن ۶۰ ساله اش که از لحاظ نظامی بسیار توانمند است به حالت وامانده و محتاج به خارجی ها در آورده شده است و از لحاظ مقایسه تسلیحاتی نمی تواند به تنهائی به توطئه ها و دسایس همسایه های مداخله گر و مخالفین مسلح به اسرع زمان داخل اقدامات مدافعوی گردد.
بحران اقتصادی این دوران کشور را طوری در خود پیچیده است که دولت توان پرداخت معاشات مامورین را نداشته همه ساله بودجه آن با کسر بلند مواجه می باشد. عواید داخلی ناچیز است در حالیکه مصارف بی جا و لوکس گرایی توام با برباد دهی پولهای باد آورده ، ستون فقرات اقتصاد کشور را در هم شکسته است . وزارت خانه ها نمی توانند بودجه انکشافی شانرا تا بالاتر از ۳۰ فیصد یا ۴۰ فیصد مصرف کنند .
ملت حق دارد از آنانیکه اداره پول های داده شده را بدست داشتند بپرسد که سیزده سال حضور شما در زمین و هوای افغانستان چه نتیجه به بار اورد، دولت سازی خوب به کجا رسید ؟ چرا افغانستان پس از سیزده سال محتاج نگهداشته شده است ؟ ایا بازسازی اقتصادی مانند بوش در کاغذ پران بازی بچه ها خلاصه میشود یا در چند بلند منزل مربوطه اشخاص و افراد ؟ سرک های اسفالت شده بی کیفیت و کم عمر می تواند بحیث یک نمونه بازسازی باشد ؟ ولی زمان سیزده سال و صد میلیارد دالر نمی تواند جوابگوی بازسازی موجود افغانستان باشد .
ملت حق دارد بپرسد آن قوای هوایی نیرومند وآن اردوی بیش از صد ساله افغانستان با همه و سایل و وسایط محاربوی و ترمیم خانه هایش چگونه به یکباره گی محو گردید ؟ اینکه می گویند ساختن اردو زمانگیراست، حرف به جا نیست. زمانیکه پاکستان تشکیل شد در ظرف یک سال صاحب چنان قوای مسلح نیرمند گردید که همه چرخ دولت را به حرکت در می آورد .
مبارزه با تروریسیم چندان موفقانه پیشبرده نه شده است . اگر از دیدگاه مراجع امریکایی از بین بردن اسامه و بخش از رهبران القاعده ختم مبارزه با تروریسم است پس به این مسایل چگونه جواب داده خواهد شد :
اگر اسامه طراح وسازمانده حملات یازده سپتمبر بوده او در آن و قت در فارم هده جلال اباد زنده گی میکرد و در حمایت طالبان قرار داشت بعد ها به پاکستان متواری گردید. طالبان صاحب سیستم رادار نبودند ، اردوی منظم و مجهز و دافع هوا نداشتند اما پاکستان در همه این عرصه ها از جمله قدرت های منطقوی به شمار میرود آیا برداشتن اسامه توسط یک عملیات هلیکوپتری از فارم هده آسانتر از عملیات ایبت آباد نبود ؟
چرا امریکایی ها با یک حمله سریع شب هنگام بدون آنکه ببینی یک پاکستانی خون شود اسامه را در برابر دروازه اکادمی نظامی در ایبت آباد کشتند ولی در افغانستان با بیش از ۱۷۰ هزار نیرو جنکی به شمول ناتو و متحدین به خاطر یک اسامه مدت سیزده سال این کشور را زیر آتش جنگ قراردادند در حالیکه دم و د ستگاه القاعده با رهبرانش در پاکستان بسر می برد؟ وقتی می گویند طالبان دشمن امریکا نیستند ، ملا محمد عمر آخوند تحت ضربه قوای امریکا قرارداده نمیشود و سران القاعده در پاکستان است پس چرا جنگ در افغانستان برا فروخته شده است واین جنگ علیه کی است ؟ مبارزه با ترویسم شک و شبهات زیادی را به بار آورده است و یکی آن این است که نه شو د این مترسکهای تروریسم صرف بخاطر جابجایی نظامی امریکا در افغانستان فعال ساخته شده باشند و با امضای قرارداد امنیتی امریکا را راهی باشد و تروریسم را راهی .
اگر حال بدین منوال باقی بماند پس ختم مسولانه ماموریت نظامی با هزینه یک تریلیون دالر چه معنا میدهد ؟
حالا که افغانستان در بحر پرابلم های مالی ، نظامی ، سیاسی و مفاسد گوناگون درغلطانیده شده است ، وظیفه اصلی بیرون شدن از ین منجلاب همه مربوط بخود افغانهاست و باید زعامت جدید به خاطر احساس مسولیت ملی و تاریخی بر برخی ناملایمات سلیقوی ، سیاسی ، گر ایشات قوی ، محلی و خاطر خواهی های تیم های مربوط غلبه کنند تا با احساس بلند وطندوستی ، بذل عاطفه بر حالت زار مردم تحرک جدیدی را در پیشرفت امور ایجاد نمایند.
آنهایکه طی سیزده سال بدوستان بین المللی افغانستان مسمی شده اند بخصوص ایالات متحده امریکا نقش پر رنگی در همه عرصه های سیاسی ، اداری ، نظامی و اقتصادی کشور دارند ، اگر واقعا" پای دوستی با یک دولت ضعیف و ملت جنگدیده و فقیر در میان است بایست با صداقت و روح انسان دوستی در بهبود امور از نفوذ شان کار بگیرند و با داشتن غنای کافی تجربه در سمتدهی رهبری کادر ها بذل مساعی نمایند.
دور از بحث های ژورنالیستیک و معمول در مطبوعات به همه مانند آفتاب هویدا است که امریکا طی دوران جهاد و در طول سیزده سال اخیر افراد به قدرکافی نفوذ داده شده در همه عرصه های کاری افغانستان در اختیار دارد ، جانبداری های غیرعادلانه بر معضلات جاری کشور گره بالای گره افزوده است نباید نزد آنها معیار وفاداری جاگزین معیار شایسته گی گردد. نه باید در حمایت خفی و علنی آن هایکه صادق نیستند برخیزند ، زمان وفاد اری های دوران جنگ گذشته است حالا زمان کار است ، اگر دوستی امریکا با افغانستان معین کننده خطوط ارتباط مناسبات دو دولت است پس بگذارید مردم از طریق پیشبرد سیاست شفاف ، عاری از دورنگی و مملو از دلسوزی بحال این ملت به سینه انداخته شده نتایج دوستی ها را در زنده گی روز مره شان درک کنند تا به ان باور نمایند ، در غیر آن به سیاست حفظ بحران و تشدید تشنیج کسی باور نمی کند و نه تنها بر زخم های ناشی از جنگ مرهم نمی گذارد ، طوریکه دیده می شود کشور را عمق بحران و تشنیج دست وپا خواهد زد و آرزوی رسیدن به زنده گی خوب ، با داشتن عدالت اجتماعی حفظ کرامت انسانی ، تامین حقوق بشر ، مشق و تمرین بهتر دموکراسی سرابی بیش نخواهد بود.
آگاه باید بود ، اگر تسمه های کنترول کننده بحرانات از دست مراجع بحران سازی بیرون شود؛ آنگاه خواهد دید که مناطق حیاتی و امنیت اتباع آن کشور ها تا چه حد با خطرات و حوادث پیشبینی ناشده مواجه خواهد گشت. اگر امروز شبح مخوف جنگ و تروریسم بر فضای منطقه در گردش است فردا دامنه آن فرا منطقوی خواهد شد و آنگاه کنترول آن نیز فراتر از دکتورین سازی و استراتیژی سازی سیر خواهد کرد.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۰۲۰۱
فرخنده باد پنجاهمین سالروز پایه گذاری جریان دموکراتیک خلق
عمر فیض
نسل کنونی وطن پرستان کشورما که در ادامه جنبشهای مشروطه خواهی، آزادیخواهی، ترقی خواهانه، عدالت خواهی، تجددگرا و دموکراسی پیکار و مبارزه مینمایند، پنجاهمین سالروز پایه گذاری جریان دموکراتیک خلق را که در نتیجه تلاشهای تاریخی مردم ما و در امتداد میراث جنبش روشنگرانه کشور ما پرچم مبارزه و کار سازنده را برای استقلال، تجدد، عدالت اجتماعی و دموکراسی را برافراشت شادباش گفته و آن را گرامی میدارند.
جریان دموکراتیک خلق به مثابه سازمان متشکل همه زحمتکشان افغانستان ۵۰ سال پیش یعنی در یازدهم جدی ۱۳۴۳ برابر با اول جنوری سال ۱۹۶۵ در وجود کنگره اول (کنگره موسس) در شرایط که رژیم مستبد سلطنتی فیودالی در جامعه ما مسلط بود پایه گذاری شد و زحمتکشان کشور را در مبارزه علیه استبداد و ارتجاع، استعمار و امپریالیزم برانگیخت. مرام آن در جریده خلق نخستین ارگان نشراتی جریان دموکراتیک خلق انتشار یافت. این حزب در طی مدت کوتاهی از اعتبار و اتوریته بزرگی در میان روشنفکران و سایر اقشار زحمتکش برخوردار شد.
جریان دموکراتیک خلق برای نخستین بار درفش پیکار عادلانه و آگاهانه عدالتخواهی و ترقی پسند را علیه حکومت استبدادی، اقشار حاکم ستم گر و استثمار در کشور ما برافراشت و اقشار ملی و دموکراتیک مردم را علیه محافل ستمگر و استثمارگر و حکومت های مرتجع آن رهبری کرد. ارگانهای مرکزی جریان دموکراتیک خلق – جراید خلق و پرچم این نخستین نشرات مترقی در کشور نقش روشنگرانه، هدایتکننده، ترویج کنند و بسیج کننده مهمی را در جامعه ما ایفا نمود، جوانان و زحمتکشان را به سلاح اندیشههای پیشرو و عصر مسلح گردانید، در شرایط دشوار کار و مبارزه حل مسایل سیاسی و سازمانی را در برابر خود قرار داده و به ارتقا نقش و اثرگذاری در جامعه پرداخت و طرح وحدت عمل و اتحاد را با تمام نیروهای ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد استعمار و امپریالیزم و ضد جنگ را در یک جبهه وسیع ملی مهـم تریــن و اساسی ترین شرط پیروزی در مبارزه علیه ارتجاع داخلی و خارجی پیشکش نمود و در طی مدت کوتاهی از چند حوزه کوچک مترقی به نیروی پرقدرت و متشکل در کشور ما مبدل گردد. جریان دموکراتیک خلق از لحاظ تلفیق اشکال و شیوههای مختلف مبارزه به شمول مبارزه پارلمانی قابلیت و صلاحیت قابل توجه از خود نشان داده که بمیان آمدن فرکسیون قوی پارلمانی در اتحاد با نیروهای ملی- دموکراتیک و وطنپرست مبین این امر است.
پیدایش ح.د.خ.ا. نقطه عطفی در تاریخ کشور ماست که نقش برجسته و مؤثر آن در سرتاپای تکامل تاریخی آن عصر کشور ما نمایان است. ح.د.خ.ا. در جنبش انقلابی کشور به مثابه پیشتاز کوچک ولی جسور از راههای دشوار و پر خم و پیچ و پر از پرتگاهها و طوفانها از زیر آتش دشمنان گذشت و حوادث طوری شکل گرفت که در یکی از فقیر ترین و عقبمانده ترین کشورهای جهان بار مسوولیت رهبری دولتی و جامعه را به عهده ح.د.خ.ا. افتد. ولی علیالرغم اشتباهات و کژرویها و خیانت امین و امینیها آن حزب توانست پیوسته به مثابه مدافع صدیق و پیگیر کلیه زحمتکشان و همه مردم افغانستان تبارز نماید و سبب دگرگونیهای گستره جامعه بسود اکثریت مردم کشور گردد.
حزب بر سر اقتدار در یک دهه حاکمیت تحولات بزرگی را در سراسر کشور به نفع زحمتکشان بوجود آورد، پلانهای مشخص درازمدت و کوتاهمدت طرح نمود. برای نخستین بار اقدامات جدی به خاطر بهبود وضع صحت عامه، تداوی رایگان مردم، کنترول نرخها، ریشه کن نمودن فساد اداری، خیانت و خودسری مأمورین عالیرتبه دولتی، ایجاد کوپراتیف های دهقانی و فروشگاههای تعاونی با قیمت های بسیار نازل، ثابت و قابل دست رسی برای همگان، پشتیبانی از سرمایه داران ملی و فراهم ساختن زمینههای رشد سرمایههای ملی طرح و عملی گردید.
اولین بار در تاریخ افغانستان توزیع رایگان آرد، روغن و سایر مواد مورد ضرورت اولیه برای کارگران، کارمندان دولتی و منسوبین قوای مسلح صورت گرفت بر علاوه این اقدامات رفاهی، مردم میهن ما در دهه حاکمیت ح.د.خ.ا یا دهه هشتاد در زمینههای تعلیم و تربیه به موفقیت های بسیار سترگ و شگفتانگیزی دست یافتند، پیکار و مبارزه با بیسوادی در میان تمام اصلاحات اجتماعی جایگاهی ویژه داشته و همچنان هزاران کادر مسلکی در رشتههای مختلف علوم در داخل و خارج کشور تربیه گردید. برای نخستین بار در زمینه ایجاد زندهگی سرشار از سلامت و سعادت و رفاه برای زنان و احترام و برابری حقوق زنان با مردان در کلیه عرصههای زندهگی اجتماعی اقدامات بیسابقه انجام داده شد. هیچ گونه تبعیضی بین اقوام و ملیتها، مذاهب وجود نداشت، هیچ شهروند مرد یا زن بنا بر تعلق قومی، زبانی، مذهبی، از امتیاز ویژه در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه برخوردار نبود، دین از دولت جدا و به ادیان احترام میشد و دین رسمی مردم افغانستان مطابق به قانون اساسی کشور دین اسلام بود.
با این وصف مبارزه مردم افغانستان برای پیریزی یک جامعه عادلانه، مترقی و سعادتمند در وضع دشوار و پیچیده به پیش میرفت، جنگ تحمیلی و اعلان ناشده به خاطر سرنگونی دولت دموکراتیک و ح.د.خ.ا. مداخلات همسایهگان و ارتجاع عرب و توطیه چینی های رنگارنگ گروههای تربیه یافته در پاکستان و ایران توهم با نیروهای ارتجاعی و عقب گرا علیه حاکمیت دموکراتیک قرارگرفتند. غارت و چپاول کاروانهای مواد غذایی و اموال مورد ضرورت مردم، تخریب پلها و سرکها، مکتبها، مرکز صحی و حریق نمودن خرمنها، سوختاندن مساجد و مکاتب، ترور و قتل مامورین دولت، متعلمین، محصلین و اعضای حزب اوضاع کشور را پیچیده میساخت و مانع تطبیق پلانهای حزب و دولت میگردید.
باوجود تلاشهای سیاسی – دیپلوماتیک جمهوری دموکراتیک افغانستان به خاطر ختم جنگ و ایجاد فضای صلح در کشور، تاسیس «ایتلاف دوستانه» به مشارکت امریکا، پاکستان و اتحاد شوروی عصر گرباچف سبب شد تا توافقات ژنیو یک جانبه و بدون تضمین بینالمللی عملی گردد، با نقض اصول اساسی زنده گی درون حزبی، تزریق عناصر سمت گرایی و قوم پرستی و عدول از اصل رهبری جمعی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رژیم جمهوری دموکراتیک افغانستان در راستای توافقات «ریکجاویک ـ ایسلند» تضعیف گردد و زمینههای سقوط حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان و استقرار رژیم هوادارغرب را آماده گرداننده و با رویکار آمدن حکومت جهادی از حضور حزب دموکراتیک خلق عملاً در عرصه مبارزات ترقیخواهانه و عدالت پسند جلوگیری بعملآمده منجر به پارچه پارچه شدن حزب گردید.
رفقا و دوستان گرامی، سالها جنگ و تداوم مداخلات بیرونی برخی اثرات منفی را بر حفظ پیوندهای سازمانی و ملی بوجود آورده است. افغانستان به بسیج همگانی ضرورت دارد تا وطن از منجلاب که طی سه دهه به آن گیر مانده است، نجات یابد. بایست سیستم سیاسی کشور در مجموع از ارگانهای دولتی گرفته تا سازمانهای سیاسی و اجتماعی، جامعه مدنی و تمام اقشار و طبقات به شمول روحانیون در یک مسیر واحد سازندهگی اعم از تحکیم وحدت ملی، محو فساد اداری، توسعه پایههای حاکمیت دولتی در سرتاسر کشور، ختم تروریسم، زور سالاری و دهها مصیبت موجود بسیج گردند و برای اعمار جامعه دموکراتیک، مدنی، پیشرفته وعادلانه بر پایه همکاری، وحدت عمل و اتحاد سیاسی نیروهای تجددگرا، ملی- دموکرات، ترقیخواه وعدالت پسند جامعه در یک جبهه وسیع ضد ارتجاع، ضداستبداد و ضد عقبگرایی، به مبارزات دادخواهانه شان ادامه دهند. برای دستیابی به این امر وطنپرستانه اتحاد، همسویی و همکاری سازمانها، محافل و شخصیت های پیشرو، دادخواه و دموکرات کشور امر ضروری است. عوامل پراگنده گی در گذشته را نباید مانع همسویی و مبارزه مشترک در امروز دانست و یاید حلقههای وصل جستجو نمود تا از برکت آن همه گره ها در راه اتحاد بزرگ ترقیخواهان و دموکرات های وطن ما باز شود.
به پیش در راه اتحاد و وحدت تمام نیروهای تجددگرا، ملی- دموکرات، ترقیخواه وعدالت پسند و ضد ارتجاع!
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۰۱۰۱
تروریزم طالبانی در پاکستان « دست شکسته امیل گردن »
ع. بصیر دهزاد
حکومت پاکستان بعد از انفجار اخیر در یک مکتب که بیش از ۱۴۰ دانش آموز که اکثریت شان فرزندان خانواده های افسران نظامی پاکستان بودند ،قربانی کشتار بی رحمانه طالبان پاکستانی گردیدند ، اکنون به گفته عامیانه « دست شکسته امیل گردن » شده اند ویا به حق که « کشت زهر آلود، زشتی ، بد خواهی و شرارت خود را خود دَرَو میکنند » و حالا درد دندان را از انچه خود و در تبانی با حامیان شان به وجود آوردند و رشد دادند ، در عمق بیره های چرکین خود شان احساس میکنند.
در روز های اخیر سیاسیون پاکستانی و بعضی از مجامع تحت نام حقوق بشر پاکستانی نیز سر و صدای صلح و مبارزه مشترک دو دولت افغانستان و پاکستان در برابر طالبان را بیرون کشیده و زمزه میکنند. سر و صدا ها و چیغ کشیدن های « مبارزه مشترک» بیان همان گفته عامیان مردم افغانستان است که پاکستان « در یک دست تلوار و در دست دیگر قرآن » گرفته است، به دلایل زیر:
- دولت پاکستان هیچ گاهی از وجود مراکز تروریستی و روابط با طالبان انکار نکرده است ، همان طالبان که به مانند کشتار در یک مکتب پاکستانی ، ده ها بار عین حوادث دلخراش را در میان مردم بی دفاع افغانستان انجام میدهند،از دو انفجار سازمان داده شده در ولایت سرحدی پکتیکای افغانستان گرفته تا ده ها مناطق دیگر افغانستان که سالانه جان های خون آلود هزاران تن از پیر و جوان، مرد و زن و طفل و بزرگ سال افغان فرش زمین میشوند. از همین مراکز است که « ما » افغانها سالهای سال دل های پرغم و خونین داریم. این همه درد و آلام ، شرارت ، زشتی و بد نیتی از جای منشا گرفته است که نامش را « پاک» و « ستان» گذاشته اند که با نیت شوم سردمداران ان هیچ مطابقی ندارد. این همان سرزمین است که حالا هم مراکز تربیه تروریستی در زیر چتر حمایت استخبارات این کشور و شرکای جرمی پس پرده شان فعال اند و آنرا پایانی هم نیست.
- دها هزار جوانان و نو جوانان اعم از افغان و پاکستانی در مدرسه های دینی این دوزخی های « مستند بر احکام قرآن » که از احکام « بدون شک و تردید» صلح، آمیزش و ترحم به مخلوق خدا ، تفسیر های خود ساخته میکنند که جز شرارت و نفاق زشتی ، قساوت و بیرحمی چیزی دیگری نمی خواهند به مخلوق خدا بدهند، آموزش میبینند. نوجوانان از فقیر ترین و مظلومترین خانواده را در چنگال میگیرند وبرای شان فقط آموزش کشتار و انتخار میدهند. در تمویل این مراکز شرارت نه تنها دست طولای استخبارات پاکستانی سهیم اند ؛ بلکه شیخ های عربی بخصوص از عربستان سعودی و قطر که با ویزه رسمی و تفاهمات ذات البینی دستگاه های استخباراتی داخل پاکستان میشوند و با مصوونیت تمام با این مدرسه و مراکز تروریستی پول کافی برای ادامه شرارت و قتل افغانها در اختیار میگذارند.
- سرتاج عزیز « به یقین سیا تاج عزیز» واضحاٌ در مصاحبه اش در ماه جون ۲۰۱۱ از طریق صدای امریکا گفته بود که « ما بالای طالبان نفوذ و تاٌثیر زیاد داریم و حتا این نفوذ و تاثیرگزاری ما در کابل هم کم نیست» این شریر سیاسی در اولین روز پس از برگشت رییس جمهور اشرف غنی از اسلام آباد به کابل ، خلاف تعهدات و تفاهمات ، در مصاحبه اش گفت که حکومت پاکستان با طالبان کدام دشمنی ندارند و جنگ طالبان در افغانستان مساله داخلی افغانستان است.
- یک خانم که نماینده وزارت خارجه پاکستان است، در صحبت چند روز قبل خود اعلان نمود که « فشار آوردن دولت افغانستان بر حکومت پاکستان از طریق دولت های بزرگ هیچگونه تاٌثیر و نتیجه نداشته است و نخواهد داشت». تفسیر چنین گفته به غیر از اینکه « ما به مداخلات خود در افغانستان ادامه میدهیم و و آنچه را در تمام ابعاد انجام داده ایم، تحت فشار هیچ کشور دیگر خاتمه نمیدهیم».
- هم اکنون مردم محل و مو سفیدان دانگام کنر ادعا نموده اند که مردان پاکستانی به اصطلاح مهاجر عملاٌ در جنگ بر ضد مردم شجاع و قهرمان محل که در دفاع از محل شان میجنگند، مسلحانه در نبرد مشترک با طالبان اند. یکی از نظامیان قهرمان افغان همین دو روز قبل گفت که در میان صد ها طالب که در دانگام کنر میجنگند، تعداد زیاد شان پاکستانی ها مربوط « لشکر طیبه» ، « گروه حقانی» و جنگجویان « البدر» و تروریستان دیگر که اتباع دیگر کشور دیگر اند. اکنون یک نوع خاک زدن در چشم دیگران است که پاکستان از مداخلات اش در افغانستان انکار نماید. « لشکر طیبه » همان گروه تروریستان اند که در پشاور پاکستان در روز های جمعه با سلاح های ثقیل و خفیف در محلات عام به ادای نماز جمعه میپرداختند و این نمایشات سایسی- نظامی شان مستقیماٌ تحت حمایت و امنیت گیری نظامیان پاکستانی میگیرد. حقانی همان گروه است که حتا امریکا و انگلیس دیگر نمیتوانتد حمایت استخبارات پاکستان از این گروه را انکار نمایند. همچنانیکه گروه البدر « احتمالاٌ جنگجویان حزب اسلامی مربوط گلب الدین حکمنیار باشند » . هر سه گروه در طول بیش از سی و پنج سال جنگ اعلان ناشده پاکستان بر ضد ملت و مردم مظلوم افغانستان و تحت راهنمائی و حمایت مستقیم استخبارات پاکستان ، خون ریختند و غم و اندوه آفریدند و دها نمونه های مستند و غیر قابل انکار وجود دارند که دولت و حکومت پاکستان بزرگترین پایگاه، کمک کننده و سازمانده فعالیت های ترورستی و دهشت افگنی در جوار سرحدات افغانستان است.
پاکستان با پالیسی « تنظیم شده انگریزی » تحت نام مناطق و قبایل آزاد نه تنها زمینه های باز و مصوون را برای هراس افگنی بر ضد افغانستان مورد سواستفاده قرار میدهد، علاوتا مردم مظلوم را چنان در فقر و عقب مانده گی از تمدن و فرهنگ نگهداشته است که آنان در سطح نازل ترین بینش از مذهب و ایده های از کفر و الحاد چنان به ساده گی و بدون کوچک ترین احساس وجدانی و انسانی در سر بریدن و به مرمی بستن عادت کرده اند که از وحشت دهشت میآفرینند. حتا غیرقابل باور است که تعداد از مردان مهاجر پاکستانی که به افغانستان آمده اند، خود اعتراف میکنند که « به ما گفته میشد که کافران در افغانستان در مساجد حوض های آببازی ساخته اند و با زنان خانواده های افغان در این حوض ها آببازی میکنند»؛ و این مردان « عقب مانده گان بی نظیر تاریخ » تا همان روز مهاجرت شان به افغانستان این مساله معتقد شده بودند که گویا چنین است. این واضح است که دستگاه تبلیغاتی ( به شیوه انگریزی) استخباراتی پاکستانی است که به همان مهارت و درس های انگریزی منش شان مردمان مظلوم را در عقب مانده گی نگه میدارند و طعمه امیال خویش و باداران معلوم الحال شان میسازند. برای اینها مفهوم « غیرت و ننگ» تنها این است که بجنگند و دور از تمدن انسانی و اجتماعی « از زمین تا آسمان » با جهان کنونی باقی بمانند. حتا متاٌسفانه تعداد زیاد از روشنفکران این قبایل « آزاد » که در واقعیت در قید سیاست های استخباراتی پاکستان باقی مانده اند ، مهر در لب گذاشته عوامل عقب مانده گی و مبارزه قلمی بر ضد این عقب مانده گی را به مردم خود شان و به زبان خود شان نمیتوانتد توضیح بدهند و در روشنگری مردم نقشی مسوولانه را اداٌ نمایند. اینها به همین ایده ها داخل سیاست رسمی پاکستان میشوند. همین نمک گندیده شده را با خود در دستگاه های سیاسی میبرند.
ولی اکنون را ه دیگر یعنی در دست گرفتن قرآن به عوض تلوار!
سفر رحیل شریف فرمانده کل نیرو های نظامی پاکستان به کابل، پس از سلسله انفجارات و به مرمی بستن شاگرادن یک مکتب ، غیر منتظره بوده است. وی چندی قبل بعد از انتخاب اشرف غنی احمد زی در ماه عقرب امسال نیز به کابل سفر نموده بود. رییس جمهورغنی نیز در اولین سفرش به پاکستان تنها با این چهره نظامی ملاقات رو یا رو داشت و اکنون این بار سوم است که وی به کابل سفر میکند. این جنرال نظامی « چو ب بدست» گوئی با همان سنت مدارس مذهبی پاکستانی همراه با چوب دستش زبان باز میکند، قد راست مینشیند و با غرور در برابر رییس جمهور افغانستان نشسته و فخر فروشی میکند، در برابر رییس جمهور که به آسانی جَم مینشیند، شانه خم میکند و بعضاٌ مظلومانه و زاری کنان حرف میزند.
جنرال رحیل بعد از سفر اخیرش ادعا نمود که « رییس جمهور افغانستان و فرمانده ایساف به او وعده داده اند که از کشور افغانستان و حتا از کشور های دیگر نیز برای دهشت افکنی بر ضد پاکستان » نمیتوانند استفاده کنند. !
این گفته وی از جهات محتلف قابل بررسی و تبصره است:
اولا، اینکه: آیا بیان وی گوش تاب دادن رییس جمهور و فرمانده ایساف است که این جنرال پاکستانی به آنها هوشدار گونه برخورد نموده و از آنها « تعهد » گرفته است؟
این ادعای یک نظامی پاکستانی با چنین بیان گستاخانه و از لحاظ دیپلوماتیک غیر متعارف و در عین حال بیان یکنوع زور نشان دادن خود و خورد جلوه دادن مقامات دولتی و حکومتی افغانستان است که چوب به زمین میکوبد . اما طرف افغانی ما گویا که « با گردن پت و کمر خم شده در برابر وی نشستنند و فقط گوش دادند و آه نکشیدند» . در حالیکه در همچنین مواقع از وضاحت در قاطعیت سیاست خارجی دولت افغانستان و دولتمداران توقع برده میشد که :
اولاٌ باید چگونه در ملاقات با وی برخورد متقابل صورت میگرفت ، دوم باید حکومت افغانستان قویاٌ بحیث ممثل اراده ملت افغانستان با یک اعلامیه به چنین کلمات گستاخانه این جنرال از خود راضی ، عکس العمل نشان میداد و وی را در جایش قرار میداد.
برای نویسنده مثل بار های دیگر « باز هم » این سوال مطرح میشود که آیا در تبارز سیاست قاطع و در مطابقت با اراده ملت و سیاست روز ،این دو لتمداران کابل چه مشکل دارند که خود را از گردن پتی و نرمش رها کرده نمیتوانند. خموشی دولت و حکومت داران که روپوش خواست ها و اراده ملت را بروی شان پهن نموده اند، در واقعیت همان تسلیم طلبی و سازش است که ما از سال ۱۹۹۲ بدین سو با شکلی با آن مواجه بوده ایم.
دوم اینکه: آیا مفهوم گفته جنرال رحیل شریف از « کشور های دیگر» چه بوده است. دولت افغانستان با کدام توانائی و تسلط سیاسی و استخباراتی میتواند از کشور های « دیگر» بر علیه پاکستان استفاده کند.
نظامیان پاکستانی که خود حیثیت پل و گذرگاه پول و سلاح به تروریستان است ، از منابع پولی امریکا و انگلستان و از طریق دستگاه آی اس آی به تمویل و تربیت تروریستان چچین ، تاجیکستان، ازبکستان، اویغور های چینی، طالبان افغانی و تروریستان کشمیر هند میپردازد ؛ و عملا این تروریستان بعد از تعلیم و تربیه نظامی و مهارت های خاص جنگی دوباره به کشور های مختلف از آسیا تا افریقا فرستاده میشوند. این تروریستان هیچکدام بدون ویزه قانونی داخل پاکستان نمیگردند. در هر حادثه تروریستی در هر منطقه جهان از تعلیمات تروریستی تروریستان به این کشور شرارت زا نام بره میشود . از این سرمین ( پاکستان) تروریستان و حامیان بین المللی شان کشور های با امن و در حال انکشاف را با بی ثباتی و جنگ های خطر ناک داخلی مواجه میسازند و مناطق جهان را درگیر منازعات منطقوی میسازند.
سوم اینکه: اگر مقامات افغانی کدام تعهدی را داده اند، آیا به مفهوم اعتراف به دخالت و کشیدن « توبه تنسواه » نیست؟
اکنون این جنرال گستاخ بدون اینکه پیرامون راه های حل و همکاری متقابل و نقش کشور خود در این همکاری وضاحت ببخشد، اخطار گونه میگوید که افغانستان از کشور خود و هیچ کشور دیگر در دهشت افگنی بر ضد پاکستان استفاده « کرده نمیتواند».
دولت افغانستان باید برای ملت توضیح نمایند که آنها چه تعهد را داده اند و چه تعهد را باید میتوانستند بدهند که از آن طفره رفته اند . بعد از برگشت جنرال پاکستانی « رحیل » زبان شان مهر لاک زده شده است. جنرال پاکستانی باید توضیح میکرد که تا کنون دولت افغانستان از کدام کشور سومی بحیث تخته خیز دهشت افگنی استفاده کرده است. در حالیکه نقش پاکستان در همکاری با تعداد از دستگاه های استخباراتی کشور های به مانند قطر، عربستان سعودی ، امارات متحده و حامیان رو و عقب پرده شان ، اظهر و امن الشمس است و از چهل سال بدین سو پاکستان در یک سلسله زنجیری تروریزم را زایاند، رشد داد و اکنون به یک تهدید بزرگ تشنج های داخلی کشور ها و مناطق مختله جهان منجمله اسیا مبدل ساخت.
چهارم اینکه: آیا بررسی حرف های از دهان کشیده شده رحیل شریف را از دیدگاه سیاسی و دیپلوماتیک ، منافع ملی، تمثیل حاکمیت ملی و اراده ملی توسط رییس جمهور و سایر اراکین بالا رتبه دولتی افغانستان از کدام سطح سیاست خارجی دولت میتوان به مقایسه گرفت.
وابسته بودن تعداد زیاد دولت مداران افغانستان به دولت های خارجی و « دهان پرآب » بودن شان در اتخاذ یک سیاست خارجی مستقل و آبرومند و با غرور یکی از کمی های محسوس بوده و است که ملت و مردم به دنبال این « معنویت و ارزش ملی گمشده» اند.
جای شک نیست همان گونه که در جهان امروز در ساحه روابط بین المللی ، بخش مهم سیاست فعال یک دولتمدار را جلب کمک و همکاری های بین المللی و تبارز دولت اش در این ساحه است ، همچنان بدون روابط مستقل و دوجانبه با کشور ها بخصوص همسایه هایش نمیتواند زمینه های مختلفه منجمله رشد اقتصاد ، ثبات و امنیت اش را سرعت و وسعت ببخشد، ولی درجهت دیگر مساله سیاست مستقل بر بنیاد منافع ملی ، حفظ حق مساوی و منافع مشروع جانب یا جوانب مقابل مطرح است. در نظر داشت مطالب فوق در سیاست خارجی و تمثیل از یک دولت مستقل و با اراده ، با اعتبار و با وقار را هم برای برای دولت وهم برای ممثل یک دولت را تثبیت میکند که در روش ، موضعگیری و اکت های دیپلوماتیک یک دولتمداران خوب و با اراده تبلور میآبد. در صورت عدم مشخصات فوق الذکر مساله وابسته گی، « دهان پرآب» بودن و سیاست پسیف و غیر فعال خارجی بر یک ملت تحمیل میگردد که این روش در افغانستان نه تنها پسیف وغیر فعال بلکه در سطح معامله گرانه و گوش دادن به خواست های دیگران متبارز بوده و در سیاست دولت و عمل دولتمداران مسلط است. با همین نتیجه گیری میتوان گفت که « ارزش های گمشده و در وجود یک رهبر گمشده دو آرمان ملت اند که مردم افغانستان سالهای سال به دنبال و جستجوی آن اند» .
حالا برای دول دیگر همسایه و جامعه بین المللی روشن است که پاکستان در منطقه ما بزرگترین عامل و مسبب بی ثباتی در افغانستان است، دهشت افگنان تروریست را در خاک خود تربیت میکند و برای قتل مردم مظلوم ما میفرستد. این همان غلامان و خود فروخته های افغانی و همکار با استخبارات پاکستانی اند که فرزندان فقیر ترین خانواده ها را از آغوش گرم خانواده ها به پاکستان میبرند و توسط آنان هموطنان خود شان را در سرزمین خود شان به خاک و خون میکشند، برای انتحاری ها وعده بهشت میدهند در حالیکه جز تا ترین جای دوزخ نصیب آنها نخواهد بود. هیچ یک از رهبران و قوماندانهای طالبان حاضر نشده اند تا چنین یک « بهشت» را نصیب فرزند خود هم سازند.
دولت پاکستان در همجواری با افغانستان از زمان ایجادش بحیث ژاندارم منطقه همیشه نه یک همسایه نیکو و دوست بلکه خود را بحیث یک چهره دشمن عنعنوی افغانستان تثبیت نموده است.
چنانچه در بالا تذکر دادیم این یک واقعیت بدون شک و تردید است که سرتاج عزیز، مشاور امنیتی صدر اعظم پاکستان در مصاحبۀ در جون ۲۰۱۱ به به اسوشیتدپرس که از طریق صدای امریکا به نشر رسید، گفت که کشورش میتواند در روند صلح افغانستان نقش داشته باشد. « ما میتوانیم فقط نقش تسهیل کننده داشته باشیم . طالبان به آنها ( دولت پاکستان) گوش فرا میدهند و تا حدی در طالبان نفوذ نیز دارند اما نمیتوانند آنها را اداره کنند» .
نویسنده به این عقیده است که حل مساله افغانستان و مبارزه هدفمندانه و با صداقت بر ضد طالبان بدون همکاری صادقانه دولت و استخبارات پاکستان با افغانستان و دول دیگر به مانند امریکا و انگلیس ناممکن است. ادعا ها و خواست کنونی پاکستان برای مبارزه مشترک افغانستان و پاکستان بر ضد دهشت افگنان و تروریست ها جز همان بازی « در یک دست تلوار و در دست دیگر قرآن » و یک مکر و حیله بیش نیست و در این بازی شک و گمان در صداقت دول سومی نیز هنوز رفع نگردیده است. مثلاٌ اگر انگلیس سخن ار طالبان خوب و طالبان بد زند و در سیاست خو دوگانه (استیو تیپ) باشد و آقای بارک اباما بگوید که « ما با تمام طالبان کدام مشکل ودشمنی نداریم و آنها را مورد حملات قرار نمیدهیم » و « سیا تاج غزیز » بگوید که ما با طالبان مناسبات خود داریم، دو مساله مطرح میگردد :
یکی اینکه هر سه یک مفهوم را با سه جمله از لحاظ شکلی متفاوت ارایه میکنند، دوم اینکه چرا انگلیس و امریکا تا بحال برضد طالبان جنگیدند و صد ها تن آنان را در غیرانسانی ترین شرایط در زندان های بگرام، گونتانامو و در کشور های « دوستان محرم » زندانی ساختند و جرایم ضد بشری را در برابر شان روا داشتند، چرا پاکستان تعداد از طالبان میانه رو را از سالهای پس از سقوط طالبان در افغانستان در زندان هایش نگهدارای میکنند و نمیگذارند آنان در پروسه صلح در افغانستان سهیم باشند. پس چگونه میتوان به صداقت آنان اعتبار و باور داشت و تا کدام سرحد میتوان به حرف ها و پلان های صلح شان به چشم امید دید. اگر دولت امریکا از مشکل و دشمنی شان با تروریزم طالبی انکار میکنند، پس در این صورت موجودیت پایگاه ها و نیروی نظامی شان در افغانستان به هدف گویا
« مبارزه به تروریزم » نه تنها سوال برانگیز است بلکه مشروعیت خود را نیز از دست میدهد و سوال احترام به حاکمیت ملی افغانستان مطرح خواهد شد.
حل معضله تروریزم و دهشت افگنی طالبان افغان و پاکستانی را فقط در چهار چوب یک همکاری وسیع و عملی زیر ممکن میتوان فورمولبندی نمود.
- ستخبارات پاکستان باید اعتراف نماید که بزرگترین مراکز مصوون را برای لانه های تروریستها و آموزش های جنگی و تروریستی تدارک نموده و مینماید.
- دولت و حکومت پاکستان باید با یک پلان واضح و عملی و چند مرحله ای و هم با صداقت داخل کارزار همکاری و مبارزه مشترک شود و اعتماد دولت افغانستان را بر صداقت در عمل بدست بیآورد. واضح است که مبارزه با یک دشمن بزرگ که اکنون به یک تهدید جدی برای بیشترین کشور های جهان تبدیل شده است، کار یک شبه و یک ماهه نیست، باید طرح یک پلان وسیع همکاری میان استخبارات ، وزارتهای دفاع و پولیس هر دو کشور در در تنظیم و تطبیق پلان های عملیاتی و مبادله اطلاعات استخباراتی شکل گیرد.
- پلان مبارزه به تروریزم و دهشت افگنی فقط در همکاری صادقانه و مشترک تعداد از دول و حکومات ترتیب و اجراٌ گردند که آنها به شکلی در تقویت تروریزم دست داشته اند. مثلا:
ایالات متحده این گروه ها را در زمان جنگ در افغانستان بر ضد قشون سرخ اتحاد شوروی به وجود آورد، تمویل نمود، و بعداٌ دامنه وحشت و دهشت تروریزم را از پاکستان به عراق و سوریه کشانید و اکنون خود هم با پدیده زایانده شده داعش دست و گریبان است، سیاست واضیح و روشن را در قبال مبارزه با تروریزم اتخاد نماید و به تفکیک تروریزم خوب و بد نکته پایان گذارد، یعنی اینکه نباید یکی را مبارزین یا اپوزیسیون این یا آن دولت و رژیم بخوانند و با آنها سلاح و زر دهند و دیگران را که با عین اعمال خشن، بدترین جنایات ضد بشری و جرایم اشد جنگی را انجام میدهد، ترورست بخواهد و در لست به اصطلاح تروریزم بین المللی قرار دهد.
از نظر محتوای حقوق بشر و عدالت بین المللی ( که در آن دغل و تقلب حیله نباشد ) بررسی جرم ضد بشری و جنایات جنگی استثناٌ و تفکیک ، بر اساس سیاست دوگانه « استریو تیپ »، را منع میکند و آنرا غیر مشروع و در تضاد با کنوانسیون های بین المللی میداند. این مساله امروز عملاٌ با سیاست های تبعیضی امریکا، انگلیس و تعداد کشور های دیگر لیبرال آمیخته شده است.
عربستان سعودی ضمن مبادله معلومات های استخباراتی؛ باید از سرازیر شدن پول های وافر و سفر شیخ های (دوزخی) وکمک کننده تروریست در پاکستان جلوگیری نماید.
شیخ ها و شاه نشین های قطر و امارات نباید دیگر ( در تفاهم با دوستان خودش ) تدارک کننده محلات مصوون برای سازماندهی تشکیلاتی و عملیاتی تروریزم بخصوص طالبان در کشورهای شان باشند.
حکومت و دستگاه های استخباراتی انگلستان باید به سیاست های دوگانه شان در منطقه پایان دهند.
این هم باید واضیح و روشن باشد که طالبان افغان فقط عامل بی امنی، قتل و کشتار افغانان خود شان تحت رهبری مستقیم و یا غیر مستقیم بیگانه ها منجمله استخبارات که در فوق نام گرفته شده اند، باشند. آنان باید بدین اصل معتقد گردند که با این سیاست خشن مذهبی و برنامه سیاسی و تروریستی شان که در جهان مدرن کنونی نمونه از بی رحمانه ترین و وحشیانه ترین و از لحاط فکری عقب مانده ترین اند، مورد قبول ملت افغان نیستند و کسب قدرت از راه جنگ و وحشت « بد تر از قرون اوسطائی » ، برای شان خواب و سراب همیشه گی است. رهبران طالبان افغان این را باید درک کنند که جنگ تحمیلی و بی ثباتی توسط آنان یکی از عوامل فساد گسترده و مافیای مواد مخدر ، مصوون نگهداشتن جنایتکاران خطر ناک و اعمال جرمی شان و عدم انکشاف و آرامی ملت اند. طالبان برای همه این پدیده ای کشنده برای ملت مصئونیت و بقا میدهند. آنها برای وسیله ادامه جنگ داخلی برای بیگانگان اند و هیچگاهی دیگر مزه قدرت را نخواهند چشید.
برای ایجاد یک منطقه با صلح ، امنیت و انکشاف در این قسمت از آسیا مبارزه با تروریزم در وجود یک پلان دراز مدت و همکاری صادقانه ، و رد و بدل کردن معلوماتهای کشفی و استخباراتی و همآهنگ سازی عملایت ها یک ضرورت جدی است. چنین پلان را فقط در چوکات یک همکاری بین المللی وموافقتنامه میان همین کشور های زیربط میتوان ممکن دانست تا دولت ها در یک میکانیزم دقیقاٌ تنظیم شده و سهمگیری مشترک و تعین صلاحیت ها و مسوولیت ها داخل اقدام همآهنگ گردند.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۱ـ ۲۸۱۲
فرخنده باد پنجاهمین سالگرد تاسیس
حزب دموکراتیک خلق اقغانستان
آن صبحد می بود ، که پایا نش نیست
کو ، رستم و آرش ی که حیرانش نیست
هر ذره که هــر کجا پــراگنده شود
جزوصل به اصل خویش درمانـش نیست
عبدالو کیل کوچی
درست نیم قرن قبل در سپیده دم جنوری ۱۹۶۵ عیسوی جریان دموکراتیک خلق افغانستان در شهر کابل تاسیس گردید . تا سیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن را به تمام اعضا وهواداران حزب وسایر ترقی خواهان وطندوست در داخل وخارج کشور تبریک میگویم.
در رابطه به تاریخ دقیق تاسیس حزب دمو کراتیک خلق افغانستان گفته میشود که ساعاتی قبل از اول جنوری ۱۹۶۵ عیسوی مطابق به ۱۱ جدی ۱۳۴۳ خورشیدی کنگره موسس در شهر کابل دایر گردید. به این معنا که ساعات قبل از نخستین روز ماه اول سال نو، یعنی ساعات اخیر از آخرین روز ماه دوازدهم سال قبلی، مصادف است به زمان تاسیس ح د خ ا .
در یاد داشت های محترم سلطان علی کشتمند راجع به تاسیس ح د خ ا چنین آمده است: « کنگره موسس از ساعت ۲ بعد از ظهر تا ساعت ۲ بعد از نیمه شب دایر گردید گرچه زمان آغاز جلسه بوقت افغانستان آخرین روز ماه دسامبر بود ولی زمان تصمیم گیری ها وختم آن به نخستین ساعات پس از نیمه شب ، تاریخ اول جنوری مصادف می گردید وبا این مناسبت همین تاریخ بحیث روز تاسیس حزب پذیرفته شد. »
زنده یاد ببرک کارمل یکی از مهمترین موسس وبنیان گذار حزب دمو کراتیک خلق افغانستان در کنفرانس سرآسری ح د خ ا را جع به ضرورت ایجاد حزب فرموده بودند که « هنوز در آغاز قرن ما، دموکرات های برجسته افغان چون جلال آبادی طرزی ودیگران بمثابه طرفداران معتقد ترقی واقعی وطن ، مردم را دعوت به وحدت ملی بنام آینده بهتر وتابناک می نمودند .جنگ سوم افغان وانگلیس وحدت وطنپرستانه را تقویت بخشید وباعث اعتلای نیرومند جنبش دموکراتیک گردید .وهمه نیرو های مترقی کشور را فعال ساخت .ادامه و رشد بعدی این جریانات را نهضت مشروطه خواهی اول واصلاحات مترقی امیر امان اله ، نهضت دوم مشروطه خواهی نهضت دوره هفتم شورای ملی وجنبش مردم افغانستان بخاطر اصلاحات دموکراتیک علیه سیاست مستبدانه رژیم های ارتجاعی شکل میدهد .همه اینها شاهد گویای موجودیت نیاز مندی های جامعه حزب ما بوجود آمد.»
جریان دموکراتیک خلق افغانستان ادامه جریانات وجنبش های آزادی خواهی ومبارزات ترقی خواهانه در تاریخ معاصر کشور ما وتاسیس ح د خ ا سر آغاز فصل نوین سیاسی و نقطه عطفی در تاریخ مبارزات داد خواهانه مردم افغانستان میباشد . ح د خ ا بمنظور نجات مردم از رنجهای بیکران و رهایی از ستم ، استثماروبی عدالتی ، پس از مطالعه عمیق اوضاع واحوال کشور بوسیله نخبه ترین عناصر ترقی خواه وطنپرست ایجاد گردیده است .
چنانچه زنده یاد ببرک کارمل رهبر ح د خ ا در بیانیه خویش بمناسبت بیستمین سالگرد تاسیس ح د خ ا فرموده اند :« بیست سال قبل در شرایط نیمه اختفا در نیمه شب از پشت تریبیون ساده پوشیده با پارچه سرخ در نخستین کنگره حزب ما حزب قهرمانان وشهیدان ما اعلام داشتم که رفقا با بنیاد نهادن چنین حزب طبقه کار گر وسایر زحمتکشان افغانستان که امروز آن را بنام حزب دموکراتیک خلق افغانستان نام گذاری کردیم در افق آتشین شرق باد وباد بانهای سرخ کشتی نجات بخش افغانستان نوین در توفان جنبش های انقلابی رهایی بخش ملی واجتماعی آسیا ، افریقا وامریکای لاتین در یک جریان عظیم با سیستم جهانی سوسیالیزم وجنبش پرولتاریای کشور های سرمایداری نمایان است » پس از تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان کادر ها وفعالین حزب پیام واهداف حزب را در سرتاسر کشور رسانیده وبه کارگران ودهقانان از تاسیس آن مژده میدادند وبزودی صدای فنا ناپذیر حزب در تمام نقاط کشور طنین انداز گردید .
ح د خ ا پس از تاسیس در سال ۱۳۴۳ خورشیدی توانست بکار وسیع تشکیلاتی وایده لوژیک در سراسرکشور دست بزند . قشرهای دموکراتیک ومترقی جامعه را بدور خود متحد سازد واولین ارگان نشراتی یعنی جریده علنی خلق را تاسیس نموده ومرام حزب را در آن نشر کرد و برای نخستین بار در کشور مرز صریح وروشن میان خلق ودشمنان خلق بکشد .
حزب دموکراتیک خلق افغانستان بمثابه مدافع راستین منافع طبقه کارگر وسایر زحمتکشان کشور در عرصه پیکار طبقاتی راه خود را به پیش گشود وفعالیت حزب در عرصه مبارزه بخاطر دموکراسی ترقی وعدالت اجتماعی ودر تطبیق وتحقق آزادی ها ی اجتماعی وملی که با هم پیوند نا گسستنی دارد خایز اهمیت است .
زنده یاد ببرک کارمل در باره وظایف ومکلفیت های اعضای حزب همواره میگفتند :« در برابر هر عضو حزب ما یک وظیفه عمده در پیش است از خدمت به خلق واعتلای سطح زندگی توده های مردم وکوشش برای پیشرفت اقتصادی.»
حزب دموکراتیک خلق افغانستان در زمان رهبری قدرت سیاسی ، رهبری عموم جامعه را بدوش می کشید ودر آن زمان وظایف اساسی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را دفاع از استقلال و حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی، تحکیم مزید قدرت زحمتکشان و تامین وسیع شرکت فعال زحمتکشان وتمام نیرو های مترقی کشور در تحولات ضد فیودالی وضد آمپر یالیستی ، تحقق اهداف انقلاب ملی ودموکراتیک وتبدیلی افغانستان به یک کشور شکوفان وپیشرفته تشکیل میداد . حزب از همان آغاز ایحاد تا زمان مسولیت رهبری جامعه و پس از آن با پشت سر گذاشتن دوره های سنگین فرود وفراز سیاسی و نظامی وبا تحمل قربانی های زیادی به دستا ورد های فرا وان نایل گردیده است که عمده ترین آن را اصلاحات ارضی و آب ، رشد اقتصاد ملی رشد فرهنگی، دموکراتیزه ساختن حیات اجتماعی وسیاسی مردم ،بسط وتوسعه حقوق و آزادی های دموکراتیک در کشور، راه اندازی انتخابات ارگانهای محلی قدرت واداره دولتی ، تامین حقوق وبرابری تمام ملیت ها اقوام وقبایل و کلیه اتباع کشور، ریشه کن ساختن تبعیضات وتعصبات ملی ، قومی ومذهبی ، احترام و رعایت دین مقدس اسلام ، مشارکت دادن وسیع مردم در قدرت و حاکمیت دولتی ، دفاع از برنامه صلح ملل متحد وصلح جهانی ، تطبیق برنامه عمل حزب بمنظور پیشرفتهای سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی میباشد. البته پرواضح است که طرح نوسازی کشور با بکارگیری خرد جمعی وطنپرستان کشور و تطبیق برنامه های حزب وحصول دستا ورد های مهم آن نتیجه زحمت کشی وکار دسته جمعی کلیه اعضای حزب بوده است که از آموزه های مستقیم و رهبریت خردمندانه زنده یاد ببرک کارمل سرچشمه گرفته است .
نقش توانای ببرک کارمل فقید در ایجاد مکتب انساندوستی و راه انسانیت ،بی نهایت اساسی و برجسته میباشد زنده یاد ببرک کارمل با قلب ملهم از سجا یای نیکو ، اخلاق شریفانه انسان متمدن ، وطنپرست پرشور واندیشمند بزرگ تاریخ معاصر کشور ومبارز راه نجات انسان زحمتکش بود .
در راستای جنبش انقلابی کشورما ، حزب دموکراتیک خلق افغانستان در جریان حوادث وتحولات عظیم قرارگرفت که عمده ترین آن جنگ اعلام ناشده رژیم ارتجاعی پاکستان بود که درتبانی ارتجاع عرب ومزدوران بین المللی شان برای برانداختن نظام دموکراتیک وترقی خواه افغانستان راه اندازی شده بود وحزب د خ ا حزب وطن پس از مقاومت سرسختانه در برابر اژدهای بزرگ تجاوز کاران ، به فروپاشی مواجه گردید ولی دیرزمانی نگذشته بود که در اثر تلاش های وطنپرستانه اعضا وکادر های دلسوز ومتعهد وسابقه دار حزب ، تشکلات جدید با برنامه های گوناگون ترقی خواهانه وداد خواهانه ایجاد گردید. البته آن عده اعضای مجرب و باسابقه ح د خ احزب وطن که درداخل کشورو بیرون از وطن درشرایط مهاجرت در راه وحدت وتشکل مجدد نیرو های وطنپرست وترقی خواه نقش اساسی را به بهای سلامتی وزنده گی خود ایفا کرده ومشعل ترقی وسعادت انسان زحمتکش را از گزند توفان های مهیب نجات داده و روشن نگه داشتند قابل قدردانی ترقی خواهان امروز وافتخار نسل های فردای ما خواهند بود .
بگذار یاد ونام آنهایی که در تاسیس حزب دمو کراتیک خلق افغانستان وپاسداری آن تا پای جان رزمیده اند در خاطره های ما ونسل های آینده جاوید وجاودان باشد .بگذار این یادهانی از سایر رهبران حزب یاد آور کلکتیف وسیع رهبری واساسگذاران این مکتب انسانیت ومردمی باشد که ما را در آغوش خود پرورش داده اند . خاطر نشان باید ساخت که یک حزب قهرمان وبزرگ که زمانی در راس رهبری جامعه وقدرت سیاسی قرار داشت نمیتوان سالروز تاریخی آن را مجزا از وجود رهبرانش به تعریف گرفت . همین رهبران حزب بودند که حزب را بشکل واحد پایه گذاری کردند وتا آخرعمر خویش بر وحدت حزبی تاکید داشتند . با حفظ یک سلسله مسایل اشتباه آمیز ونا هنجاری های درون حزبی ، حرف مشهور زنده یاد داکتر نجیب الله شهید را به یاد می آوریم که میگفت: « هیچ سازمان ، گروه ویا حزب ی به تنهایی نمیتواند وطن را از بدبختی نجات دهند.» اعضای حزب که با نیروی دانش و آموزه های مقامات رهبری حزبی به کار ومبارزه وطنپرستانه مجهزمیشوند به وصایا وپیام های رهبری ارج گذاشته و آنرا ملاک عمل خویش قرار میدهند .هرچند از رهبران گذشته ح د خ ا آنهایی که در قید حیات هستند ، تا اکنون نتوانسته اند بمثابه روح و روان جنبش ، بمنظور فعالیت های روشن بعدی ، مطابق به نیاز مندی های زمان پیام صریح وروشن ارایه کنند؛ ولی زمان بزودی میگذرد وفرصت های زیادی را از دست خواهیم داد . نباید از کنار مشعل راه مبارزان ترقی خواه وعدالت پسند با سکوت گذشت وچراغ راه مبارزه را در دشت توفانزای پر از خار وخطر بدون مواظبت رها کرد .
بگونه مثال درمراسم وداع زنده یاد داکتر انا هیتا راتبزاد؛ این مادر معنوی وطنپرستان واقعی کشور ویکی ازمقامات بلند پایه رهبری ح د خ ا بزرگترین جمعآمد حزبی که در یک سطح وسیع وعالی بر گزار گردیده بود با ابراز سپاس از اعضای کمیسیون برگزاری ودر راس آن رفیق محترم داکتر حبیب منگل .ولی ضمن ادای احترام به ارواح پاک زنده یاد داکتر اناهیتا راتبزاد آنچه بنظرمیرسید کمبود یک پیام روشن وصریح این جمعامد بزرگ ، پیام همبستگی وطنخواهانه تاکید بر مبارزه در راه آنها وبروشنی از آموزه های به میراث مانده از رهبران وتجدید پیمان درین راه شریفانه .باید گفت که ارایه پیام های داد خواهانه و یاد آوری از نام سایر رهبران حزبی هرگز نمیتواند دور از موضوع تلقی گردد. بلکه بمثابه یک ضرورت واقعی است که همبستگی وطنپرستانه بروشنی از تجارب گذشته ، مسوولیت های بعدی ما را درحال حاضر وآینده مشخص می سازد. گرامیداشت از مقام والای یک شخصیت بزرگ وکارنامه های آن مانند زنده یاد داکتر اناهیتا راتب زاد را نمیتوان به تعریف عاطفی از شخصیت ، محل پیدایش ونام پدری وتحصیلات آن خلاصه کرد؛ زیرا شخصیت چند بعدی چنین رهبران بزرگ با رهبری جمعی حزب گره خورده است که بیان آن را ضروری میسازد . ویا بالفرض اگر در آنجا حضور مهمانان غیرحزبی ویا نماینده گان گروها وسازمانها ویا حضور اشخاص دیگری از مهمانان خارجی را در نظر بگیریم همه آنها یا در تشکیلات ویا در راه و روش واندیشه با زنده یاد داکتر اناهیتا همسو بوده اند. به هرترتیب در چنین جمعامد بزرگ و مهم ضرورت پیامهای همبستگی و داد خواهانه به ذات خود گزینه مهم وطنپرستانه ایست که تایید همه طرف ها را با خود خواهد داشت . به همین مناسبت اینجانب منحیث یک عضو ساده حزب با یاد آوری از نام کلیه رهبران حزبی که در میان ما نیستند به آموزه ها ومیراث بزرگ ونصایای بجا مانده از آنها ارادت واحساس پاک خود را بیان داشته وخاطر نشان می سازم که هدف از یاد آوری جمعی نام رهبران گذشته ارج گذاری به روح پاک آنها در واقع سازنده گی ما را در میدان مبارزه قوت میبخشد.
بگذارهمین اکنون که بحث پنجاهمین سالروزتا سیس ح د خ ا حزب وطن است که با اغتنام از فرصت ،بروان پاک « پایه گذاران و موسسین حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب وطن ورهبران آن شاد روان نور محمد تره کی ، زنده نام ببرک کارمل ،زنده یاد استاد میراکبرخیبر ،زنده یاد داکتر اناهیتا راتبزاد ،زنده یاد محمود بریالی ، زنده یاد محمد طاهربدخشی ، زنده یاد داکتر کریم زرغون ، زنده یاد عبدالقدوس غوربندی ،شهراله شهپر ،عبدالهادی کریم ،حاجی آدم خان » همچنان یکی از شخصیت های رهبری حزب ، ریس حزب وطن زنده یاد دکتور نجیب اله شهید وسایر رفتگان این راه دراز، محمد اسلم وطنجار ، فدا محمد دهنشین ،جنرال عبدالقادر ، فیض محمد ، محمد الدین ، جنرال خلیل ،جنرال گل آقا ،عبدالمجید سربلند ، جنرال عبدالحق علومی ، زنده یاد مجید زاده ، خلیل الله کوهستانی ، جنرال عبدالجلال رزمنده ، زنده یاد حشمت اله کیانی ، زنده یاد جمیل نورستانی ، جنرال احمد زی ، جنرال باقی وسایر جانباخته گان نامدار وگم نام حزب د خ ا حزب وطن ، دوستداران وطن وسربازان راه انسانیت ، سر تعظیم فرو آورده ژرفترین مراتب احترام خود را بروان پاک ابر مردان بزرگ میهن ما و رهروان راه شریفانه آنها ودوستان صدیق مردم افغانستان تقدیم داشته یاد شان را گرامی ونام شان را جاودانه میخواهیم .
حملات تجاوز کارانه از آن سوی مرز نامنهاد دیورند در حریم کشور ما ادامه دارد ازاوضاع واحوال کنونی بخوبی معلوم است که وطن ما را یک بحران سراسری تهدید میکند. شرایط امنیتی روز تا روز به خطر جدی رو برو گردیده مردم بلا کشیده کشور ما اطمینان وآسایش خود را از دست داده وامید های شان به یاس ونا امیدی مبدل میگردد. دیروز پاکستانی ها وده ها گروه خرابکارداخلی وخارجی ، جمع عرب وعجم، چچینی والقاعده ودیگرمتجاوزان در یک صف نامقدس بر علیه دولت دموکراتیک وقانونی افغانستان می جنگیدند .ولی هر گز نتوانسته بودند که یک سانتی متر از خاک وطن ما را پاکستانی ها در زیر سلطه خود در آورند . وهم نتوانسته بودند که اعمال انتحاری واهداف ویرانگرانه خود را در شهر کابل انجام دهند . ولی امروزبا موجودیت ده ها کشور کمک کننده جمع قوت های داخلی ، روزی نیست که در شهر کابل ویا نقاط دیگر کشور سیل خون جاری نشود . آیا بیست سی سال قبل گفته نشده بود که دشمنان داخلی وخارجی افغانستان بخصوص رژیم خونتای پاکستانی در تبانی با لشکر خرابکار ومتجاوزین ، زیر نام اسلام وطن ما را به خطر بربادی روبرو میسازند. با این حال دولت همانوقت همه نیرو های وطنی را برای دفع خطر متجاوزین دعوت کرده بود. دولتی که این سخن را میگفت دشمنان ومخالفین آن برای سقوط اش کمر بستند . اکنون که آن گفته ها و پیشبینی ها تحقق یافته ومعلوم است که دشمنان مشترک ما میخواهند همه را نابود سازند در چنین شرایط خطر ناک وحساس تاریخی بجای الویت دادن به مسایل مهم و تقویت بیشتر قوت های دفاعی، بازهم طوریکه دیده میشود چانه زنی بر سر تقسیم قدرت است که ضعف عمومی را بوجود می آورد ودشمنان افغانستان با استفاده از وضع نا هنجار دولت ، از آنسوی مرز به تجاوزات خود ادامه داده وتشدید میبخشند . پس چی باید کرد تا وطن را ازحالت بدامنی وملت را از شر جنگ ونفاق واوضاع جانکاه ورقتبار کنونی نجات داد؟ راه نجات کدام است؟.
مردم هردم شهید افغانستان در قدم نخست به صلح وامنیت نیاز دارند مردم شریف افغانستان دوستان ودشمنان خود را تشخیص می دهند و نسبت به هروقت دیگر این را بخوبی میدانند که راه برون رفت همانا وحدت وهمبسته گی تمام نیرو های صادق ،ترقی خواه ،عدالت پسند ، دلسوز ، متعهد و آگاه حامعه بوده که برای خدمتگاری با دستان پاک واندیشه وطنپرستانه تلاش میکنند . این امر به نیروهای ترقی خواه وعدالت پسند جامعه بسته گی دارد که با توجه به شرایط کنونی کشور چگونه میتوانند کشور بلاکشیده را از حالت بحرانی ومردم عذاب دیده را از درد ورنج نجات دهند . پاسخ تاریخی به سوال نجات وطن این اندیشه را بوجود می آورد که نیروهای ترقی خواه مسوول ومتعهد با اتحاد وهمبسته گی مسولانه در برابر نا بسامانی های موجود راه برون رفت کشور را پیدا خواهند نمود واین تنها راهیست که با وحدت تمام نیروهای متعهد ،ترقی پسند وعدالت خواه میسر شده میتواند .
در حال حاضر خود را مکلف میدانیم که تا در پر تو اندیشه های جاودانه پیشوایان جنبش وطنپرستانه مردم افغانستان واعضای سابق ح د خ ا ،حزب وطن ، این حزب مردم افغانستان ،حزب شهیدان وقهرمانان ، بمنظور خدمت به مردم افغانستان با صفوف فشرده ومتحدانه پرچم مبارزه را بر افراشته وبر افراشته تر سازیم. اتحاد احزاب وسامانهای جدا شده از بدنه حزب د خ ا حزب وطن وبسیج اعضای سابقه دار حزب وسایر روشنفکران ترقی خواه وطنپرست دادخواه وعدالت پسند بدوریک حزب سراسری ومردمی راه نجات مردم افغانستان را هموار ساخته وبا وحدت آهنین حزبی پیروزی های بعدی را ضمانت خواهد کرد.
زنده باد حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن ) حزب مردم افغانستان !
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۲ـ ۳۰۱۲
پیدایش ملت
یک مفهوم ودوبیان
برگردان وگزینش از دکترنجیب الله مسیر
درباره سرشت ملت دوبیان وجوددارد؛ گفتمان اساسی وتیوری های ویژه درزمینه ملت ودولت ملی نیزدرچارچوب همین دوبیان درمکتب های دوگانه فرانسوی والمانی شکل گرفته است.
مکتب نخستین بیانگرماهیت سیاسی ملت بوده و ازچشم انداز تاریخی درآشتی وِستفال وانقلاب فرانسه بازتاب یافته است؛ براساس این دیدگاه ملت در یگانگی با دولت و حاکمیت سیاسی مورد بحث قرارمیگیرد.
مکتب دومی، ملت را درمستوی فرهنگ به بررسی میگیرد. الگوی فرهنگی، چگونگی ساختاری تیوری مکتب المانی را دربینش ملی میسازد. Johann Gottfried Herder ای.گ. هردر را اساسگذار این مکتب میشناسند.
ای.گ. فیشته پیامهای خودرا ازموضع فرهنگ یگانه جرمنی به ملت جرمن میرساند؛ نبود دولت یگانه جرمن ها، درهمین راستا، مانع ادعای موجودیت مشارکت ملی شان نمی گردید.
تیوری شهروندی پیدایش ملت
مثلث تاریخیِ جامعه – ملت – دولت ملی ازسوی دانشمندان غربی بحیث شیمای کلاسیک پیدایش دولت ملی پذیرفته شده است. این شیما برتیوری پیمان اجتماعی استواراست.
براساس نظریات هابس وضعیت نخستین رشد اجتماعی « جنگ همه برضدهمه » میباشد. انسانها برای اینکه زنده بمانند، باهم قرار میگذارند و درپیامد « جامعه » پدیدارمیشود.
برای سرکوب وجلوگیری ازخواسته های سیاه ودشمنی بایکدیگر، دولت را بوجود میاورند. برای راه اندازی گفتمان با دولت های دیگروتنظیم کارهای خارجی، درشیمای پیدایش دولت، مقوله ی نوی بنام ملت پدیدارمیگردد؛ بکارگیری این مقوله بایددگربودن یک جامعه را ازجامعه دیگربرجسته میساخت.
فرانسوی ها ازنگاه ارزشی فرمول حقوقی موجودیت دولت را پیداکردند. این شیما درتیوری سوورینیتیت یا خودارادیت بازتاب یافت. پیش ازآن درسده شانزده آنرا (ژان . بودن) حقوق دان فرانسوی فورموله کرد. تصور برآن بود که خودارادیت یا حاکمیت ملی افاده حقوقی تمامیت وبخش ناپذیری دولت – ملت میباشد. به مروززمان این داعیه درقانون اساسی کشورها به گونه مناسب شامل گردید.
این گذارارزشی درواقع گذارازپادشاه به سوی دولت بحیث حامل خود ارادیت شمرده میشود. وفاداری به پادشاه با اندیشه پاتریاتیسم تعویض گردید. شاه ازلحاظ ارزشی فاقد مشروعیت گردید. پندارهای شاهی، تقدس خود را ازدست داد.
(ژ.بودن) در فرانسه وماکیاول درایتالیا زمینه های تیوریک گذارازمشروعیت ازلی – امپراطوری حاکمیت به خودارادیت ملت و حاکمیت ملی را بنا نهادند.
سپس فلاسفه عصرجدید خود ارادیت را ازپادشاه تا سطح شهروندان عادی انتقال دادند. (رنان) با این رویکرد که زنده گی ملت همه پرسی هرروزه میباشد، درک خود را درمورد ماهیت دولت ملی روشن ساخت؛ مردمی که حق حاکمیت دولتی را بدست میاورد بنام ملت یاد گردید.
ملت برطبق شرح مکتب فرانسوی ، بیرون ازدولت نبوده ونمیتواند باشد. ملت بحیث مجموعه ی شهروندان دولت فراخوانده شد. چنین برخورد سبب شد که برپایی دولت فاقد رسالت معنوی گردد. برای تیوری ملت شهروندی مساله هویت فرهنگی(تمدنی) شهروندان هیچ اهمیتی پیدا نکرد.
مقوله مردم هم میان تهی گردید. تاریخ بخاطرندارد که دولت بدون قوم دولت سازوجود داشته باشد. درچارچوب برداشت شهروندی ازملت ، مردم درجمع شهروندان متحد منحل گردید. ازلحاظ تاریخی ، ملت شهروندی بحیث میکانیزم سرکوب قومیت منطقوی ومحلی نقش بازی کرد. بارکاربرد ملت شهروندی مساله شکل گیری گروهی هویت های منطقوی درچارچوب یک دولت واحد حل گردید.
درپیامد اورتیگو گاست مساله ملت سازی را اینگونه توضیح داد: ملت را مشارکت طبیعی تباری وزبانی ایجاد نکرده است، بلکه برعکس، دولت ملی درتلاش وگرایش خود بسوی اتحاد، مجبوربود با بسگانگی « تبارها » و« زبانها » مبارزه نماید. تنها، پس ازآنکه این موانع ازسرراه دورشد، یگرنگی نسبی تباری وزبانی که به نوبه ی خود احساس یگانگی را تقویت بخشید، بوجود آمد. رازموفقیت دولت ملی را باید درنقش ویژه ی دولت، پلانها، گرایشات، سخن وسیاست آن جستجوکرد نه درعرصه های بیگانه ای مانند بیولوژِی یا جغرافیا.
دولت ازپروژه های زنده گی، کارها وکردارها جدا ناپذیراست. این اندیشه که ملت با رای دهی همه روزه محقق میگردد مارا آزاد ازباید های ازقبل تعیین شده میسازد. همخونی، همزبانی وگذشته مشترک اصول راکد، مرده و کشنده میباشد.
اگرملت تنها همین بود درآنصورت به گذشته ارتباط میداشت وکسی را به اوکاری نبود؛ وآن چیزی میبود که بود نه آن چیزی که « میشدنی » است؛ دفاع ازآن معنی نمیداشت اگرمورد تجاوزهم قرارمیگرفت.
مردم فرانسه ازلحاظ تاریخی ازسه جز شکل گرفته است – جرمنی، رومانی، کلتی(گال). همه ی این مردمان به یک ملت واحد فرانسه ریختند وآمیخته شدند و برای آن ویژه گی یک اتنوس را دادند.
تا سده ۱۸ یک سوم رعایای پادشاه فرانسه به لهجه های محلی ( پاتووا ) سخن میگفتند وحتا درمسایل عادی همدیگر را نمی فهمیدند.
سیاست استحکام هویت ملی فرانسوی ها در تقابل با هویت های تباری واتنیکی ـ بورگون ها، بریتون ها وپراوانسال ها ....ازسوی دولت فرانسه به گونه هدفمند دردرازای چندین سده براه انداخته شد. تیوری مدرن ملت – دولت را جامعه شناس وفیلوسوف انگلیسی گلنردرچارچوب ملت سازی پی ریزی نمود.
پروفیسور دانشگاه کمبریدژ رویکرد خود را دررابطه به ملت این گونه بیان میدارد: « گروه عادی مردم زمانی ملت میشود که اگراعضای این گروه با اطمینان کامل بپذیرند که به اقتضای عضویت خود(هموندی شان، عضویک ملت بودن)، دارای حقوق وتعهدات مشترک دربرابر یگدیگرمیباشند. بلی تنها پذیرش متقابل چنین اتحاد آنهارا به ملت تبدیل مینماید نه سایرکیفیت های مشترک».
براساس اندیشه های گلنر، ملت فرآورده ی کنش دولت میباشد. ملت ها نه درجریان شکل گیری خودبخودی گروه های اتنیکی بلکه به گونه ای، دستاورد تلاش های سیاسی هدفمند حاکمیت بوجود میایند.
ولی باید گفت که گلنردرتقابل با تیوری خود میپذیرد که پیش ملت ها یا ملت های باالقوه میتواند بدون داشتن دولت خودی وجود داشته باشند. حالتی که ملت وجود دارد ولی دولتی که او را تاسیس نماید، وجودندارد. اینجاست که گلنربه فکر فرهنگ میافتد.
مثال برجسته آن افغانستان است که کشوری به نام افغانستان وجود دارد،دولتی هم وجود دارد ولی همگان به یکصدا میگویند که ملتی که این دولت را ساخته باشد ؛ وجود ندارد. اقوام وقبایل زیادی درین سرزمین زیست مینماید که باید ملت این دولت را تشکیل بدهند. سوال اساسی این است که این ملت را براساس کدام اشتراکات بوجود بیاورند. آنها یعنی اقوام هریک به زبان خود گپ میزند، ودارای مذاهب گوناگون میباشند.
دولتی که وجود دارد چگونه میتواند ازبسگانگی قومی به یگانگی ملی بگذرد؟
تیوری تاریخی – فرهنگی پیدایش ملت
بینش المانی ها درمورد ملت متمرکزبرمساله روح وروان مردمها بوده است. ملت درچارچوب این تیوری یک مشارکت فرهنگی – روانی پنداشته میشود؛ ومتناسب به آن دولت شکلی ازتبارز روح و روان مردمی میباشد.
اگربرای مکتب فرانسوی شکل گیری ملت با نهادینه سازی اصل شهروندی یگانه مطابقت مینماید، برای مکتب جرمنی درآغازملت بوجود میاید وسپس این ملت دولت را تشکیل میدهد.
به گفته (ک.رنر) هرملت گرایش جلوگیری ناشدنی برای تشکیل یک اتحادبسته ودولت خودی میداشته باشد
برای جرمن ها ایده ملت ازراه چنگ زدن وتوسل به ارزش های گذشته شکل گرفته است. گذارازپراگنده گی وبی نظمی زمان حاضر را درروآوردن به ارزش های ثابت تاریخ جرمنی میدیدند. جرمن ها به ویژه درگذشته تاریخی عظمت و یگانگی ملی را دریافتند.
اعتراف ( او.فون بیسمارک ) درمورد آموزگاران بحیث فکتور اساسی پیروزی پروس برفرانسوی ها تصادفی نیست.
نمادهای اسطوره یی ملت جرمن را زیگفرید درمقام یک جنگاور بزرگ و فاووست بحیث یک عالم می ساختند. اگرگذشته برای فرانسوی ها یک خاطره یی ازپارچه پارچه بودن بود، برای جرمن ها نمادی ازیک پارچه گی دولتی بود. این فورمول که با اتکا به گذشته پرابلم های حال را حل نماییم وآینده را بسازیم بیشتر به نمونه رشد ملی جرمن ها میماند.
انقلاب فرانسه برای خودآگاهی جرمن ها فراخوان جدی بود. اندیشه ملی جرمن ها تاحدی زیادی بحیث یک انتی تیز ایدیالوژی انقلاب فرانسه بود. دربرابر آرمان های فرانسوی ها مبنی برآزادی و برابری؛ سنن وآداب، رسوم ونورم های اجدادی قبایل جرمن قرارداده شد. سرزمین های جرمن ها نه ازلحاظ سیاسی ونه ازلحاظ مذهبی متجانس نبودند.
جماعت کاتولیک ها ولوتیران ها ازلحاظ شمارقابل مقایسه بود. انجمن های لوتیران ها دربخش های شمالی وشرقی مسلط بودند. کاتولیک ها درغرب، جنوب وشرق کشورباشنده بودند. تفاوت ها ی زبانی بین بایرها، لهجه های جرمن های شمالی و ساکسونها چشمگیربود.
پروپاگند متودیک ارزش های مشترک ملی جرمن ها دردرازای چندین دهه، همان عاملی بود که سبب ازبین رفتن همه موانع برای اتحاد بعدی جرمن ها گردید. موفقیت های (او.فون بیسمارک) درزمینه متحدساختن سرزمین های جرمنی تهداب ارزشی داشت. تکراربیانیه بیسمارک درمورد سیاست « آهن وخون » اساسات واقعی غیراجباری همگرایی جرمن ها را نفی نمیکند. بی شک که « آهن وخون » هم بود؛ ولی آنها دربسترمقدماتی فرش شده بودند.
تلاش درهم آمیختن تیوری های فرانسوی وجرمنی ازسوی (پ.الف. سروکین) صورت گرفته است. اوملت را گروه های جمع شده ی مردم میدانست که دارای زبان مشترک بوده، درسرزمین مشترک زنده گی نموده ودارای دولت خود ویا تلاش برای ساختن آن باشند. مهم نه موجودیت دولت، بلکه تلاش های دولتی ماآبانه ملت میباشد.
رشد امروزه تیوری تاریخی – فرهنگی پیدایش ملت با آثار (ای.سمیت) پروفیسورمکتب اقتصادی دانشگاه لندن ارتباط دارد. این تیزس که ملت قطعآ فرآورده ی مرحله ی مدرن سازی میباشد، ازآن اوست.
زمان تشکل ملت دراعماق تاریخ باستان دیده میشود. پیدایش ملت به گونه تیوری سمیت مبنی بر رشد قانونمند خودآگاهی اتنیکی میباشد.پیش ازملت ها، ملیت ها( اقوام ) بوده اند. تاجاییکه به مقوله ملت ارتباط میگیرد، سمیت این تعریف را ارایه میکند: « ملت شکلی ازتجمع تاریخی مردم است که دارای نام ،سرزمین تاریخی، اسطوره ها وحافظه ی تاریخی مشترک، اقتصاد وفرهنگ یگانه؛ واعضای آن دارای حقوق ومکلفیت های برابرمیباشد».
تیوری مارکسیستی پیدایش ملت
مارکسیسم دررابطه به رشد تیوری پیدایش ملت جایگاه ویژه خود را دارد. امروزه مود نیست که به آثارمارکس تمکین شود. ولی باید گفت که مارکس رویکرد مستقلی در زمینه درک سرشت ملت و دولت ملی ارایه کرده است.
او برخلاف مکتب فرانسوی که سیاست را نسبت به تاریخ – فرهنگ المانی درمقام نخست میبیند، فکتورهای اقتصادی ملت سازی را پیشترازهمه مطرح میکند. یگانگی اقتصادی تعیین کننده یگانگی ملی است. شکل گیری بازاریگانه یامشترک سدهای پیشین فئودالی را برهم میزند وموجب ایجاد دولت ملی ودرماهیت خود بورژوایی میگردد.
« کارل مارکس وفریدریک انگلس با توضیح (بازگردانیدن) ماتریالیسم فویرباخ؛ مناسبات متقابل میان ملت های گوناگون را وابسته به آن میداند که تا چه حد هرکدام آن توانسته اند نیروهای مولده ، تقسیم کار و روابط درونی خود را رشد بدهند. این گفته راهمه میپذیرند. ولی نه تنها مناسبات یک ملت با ملت های دیگر، بلکه تمام ساختاردرونی خود ملت مربوط به درجه رشد تولید و روابط داخلی وخارجی آن میباشد. سطح رشد نیروهای مولده ملت درین اصل که تاچه حدتقسیم کاررشد یافته است، بهترآشکارمیگردد.»(ک.کاوتسکی) بر بینش کاملآ اقتصادی مارکسیستی پدیده ملی دومشخصه ی دیگر- زبان مشترک وسرزمین مشترک را افزون کرد.
سیاست ملی ایرا که شوروی ها پیاده کردند با نظریات اساسگذاران مارکسیسم تفاوت جدی دارد. تعریف مشهوراستالینی ازملت با درک مارکسیستی ملت اختلاف آشکار داشت. استالین درسال 1913 درحالیکه وزیرامورملیتها بود، ملت را این گونه تعریف نمود: « ملت مشارکت تاریخی و پایدار انسانهاست که براساس زبان ، سرزمین، زنده گی اقتصادی وآرایش روانی بازتاب یافته درفرهنگ مشترک؛ بوجود آمده است ».
درین تعریف، اقتصاد نه درمقام نخست بلکه درکنارسایرویژه گی ها قرارگرفته است؛ ویژه گی هایی مانند ارایش روانی وفرهنگ که ازمشخصه ی مارکسیسم نبوده ولی مربوط به مکتب المانی پیدایش ملت میباشد، افزون گردیده است.
پسامدرن وساختارشکنی
مرحله پسامدرن علوم اجتماعی، بازتاب دهنده تیوری های نفی کننده دربیان وتفسیر ملت میباشد. ملت را یک مقوله داستانی وساختارساخته گی تعریف کردند.
اندیشه تخیلی بودن انجمن های ملی درچارچوب تیوری های مجازی (ساختاری) (ب. اندرسون) رشد نموده است. ملت بحیث یک انجمن یا اجتماع تخیلی،خودساخته، توهمی، فریبنده وتصوری شناسایی شده است.
به فهم اندرسون مهندسی های ملی باکاربرد« مصنوعات فرهنگی » مانند آثارادبی صورت گرفته است. شکل گیری زبان یگانه نشراتی که حامل فرهنگ یگانه وآموزش معیاری بود، فکتور اساسی پیدایش ملت شمرده میشود.
دانشمندانی که ماهیت ابزاری ملت را آشکارساخته اند (هابسباوم،....) درردن کردن تخیلی وشبح بودن ملت یک مقدارپیشترهم گام گذاشته اند. آنها به این باوراند که نخبه گان سیاسی ای که ازمنافع گروهای معینی نمایندگی میکنند، از اندیشه ملت بحیث ابزار درمبارزه سیاسی ومدیریت توده ها کارمیگیرند. ازینجا ست که این نتیجه گیری که دولت ملی یکی ازوریانت هایی است که ازسوی حلقات ایدیالوژیک نخبه گان(حتا وریانت توتالیتار) بالای مردم تحمیل میشود، بدست میاید.
درک ابزاری ازملت مبنی برتخیلی بودن ملت وایدیالوژیک بودن دولت ملی به گونه غیرمترقبه از پشتیبانی حوزه علمی و اکادمیک روسی برخوردارگردید. پیش کسوترین و زبردست ترین عالم درین رابطه اکادمیک تیشکوف میباشد؛ اوبه ویژه، وجودعینی گروه های اتینکی («مرثیه قومی») ای که بحیث روپوش برای تحقق راه اندازی های سیاسی بکارگرفته میشود را نفی میکند. به پندارد تیشکوف، توهمی راکه اکادیمیسن های مکتبی زیرنام ملت( واژه – اشتباه و واژه – شبح ) اختراع کرده اند، نخست باید ازعرصه علم وسپس از میدان سیاست بیرون رانده شود.
نفی وجود عینی ملت سرراست، درک حاکمیت ملی را ناممکن میسازد. اگر« ملت روسیه » وجود نداشته باشد، پس کی حکمران وفرمانروای روسیه فدراتیف است؟ مردم؟ ولی این مقوله همچنان یک مهندسی واهی است. مجموعه ازشهروندان؟ ولی فهمیده نشد که درچنین حالت براساس چه چیزی اصل تابعیت وشهروند بودن تثبیت میگردد؟
باتاسف باید گفت که امروزه همه تلاش ها برای اینست که جامعه ای افغانی که باید به سوی یکپارچگی میرفت وبه یک جماعت سیاسی واحد ویگانه تبدیل میشد، بنابرناکامی وعدم تمایل ناسیونالیست های قومی (ازهرقومی که باشند) به یکپارچگی سیاسی درکشور، شعارچندگانه گی قومی وبراساس آن تعیین ارارشی وسهمیه بندی قومی سرداده میشود. روشنفکران ما، یا آگاهانه ویا ناآگاهانه با نادانی تمام اقوام را دعوت مینمایند که ازنوسازمان ها ونهادهاییرا ایجادنمایند که آنها را براساس درجه بندی ازقبل تعیین شده براریکه قدرت بنشانند؛ گلوپاره مینمایند که بیایید تا قوم فرامانروا ومعاونانش را انتخاب نماییم. سران اقوام وقبایل که دگرهمه راه ها را دربرابرخود بسته دیده اند وبخاطراینکه بازهم دروجود نهاد ها و ارزش های کهنه زنده بمانند، سیاسی سازی اقوام را پیشکش مینمایند وبه اصل برابرحقوقی شهروندی پشت پا میزنند. سران اقوام وقبایل انتخاب مردم نیستند ونمی تواند باشند. آنها به زور زر وتفنگ، سوار برشانه های اقوام به جنگ قدرت میروند. ما باید فرزانه گی را ازدست ندهیم ومردم خود را به راه پیش بسته ای آزمون شده رهنمایی نکنیم.
آیا راهی راکه نادرشاه، برادران، فرزند وبرادرزاده هایش درپیش گرفتند ویک قوم را بحیث قوم دولت سازمطرح و فرمان دادند تا دیگران بدوراین قوم جمع شوند و ملتی را بسازند، پیش بسته نیست؟ چه کارنبود که نکردند: خواستند تا فرهنگ وحافظه تاریخی ای را که مردم این سرزمین را بدورهم جمع کرده و یکپارچه ساخته بود نابود وبه عوض آن سازمایه های یک هویت جدید را پایه گذاری نمایند، زبانی را که احمدخان ابدالی برای فرمانروایی وپادشاهی برگزیده بود، یعنی زبان فارسی کابلی را اسیرتعصب کور قومی ساختند، ترکیب قومی واجتماعی محلات را تغییردادند، اقوام و مردمان به زعم خود آنها بیگانه را ازحاکمیت راندند، اقتصاد، تجارت و زمینداری را تحت سلطه یک قوم معین قراردادند، ولی با وجود آنهم با قربانی های فراوان این اقوام که باشنده گان اصلی این مرزوبوم هستند، توانستند هویت وکرامت خود را حفظ کنند وتا امروزه که امروزاست درراه مبارزه تثبیتی جانبازی می نمایند.
فراخوان من این است که تا امروزمردمان ما دریک مبارزه تثبیتی مبنی برین که باشنده گان اصلی این کشوراند وهیچ نیرویی نمیتواند آنها ازحاکمیت دورنگهدارد ومانع تعیین سرنوشت شان بدست پاک خودشان شود، قراردارند. ولی باید دانست که جهان وجامعه ما هم درحال دگرگونی است وما و دیگران همه دگرگشت کرده ایم، حالازمان آن رسیده است که ازمبارزه تثبیتی به مبارزه سازنده گی بگذریم؛ ما توانستیم تثبیت نماییم که کشورما ازلحاظ قومی ومذهبی ومنطقوی چندگانه است، وهریک ازین گروه ها حق برابر درزمینه ایجاد حاکمیت سیاسی دارد وهیچ تباری وگروهی درین کشوربسگانه نمیتواند به تنهایی حکومت نماید وازهمه مهمتراینکه جهانی که حاکمیت وحکمرانی را درافغانستان تمویل مینماید هم این حق را بگونه برابربرای همه مردمان وتبارهای کشورقایل شده اند؛ باید به سوی یکپارچگی ملی باایجاد جماعت سیاسی واحد وفرهنگ سیاسی یگانه مبنی برهمفکری روشنفکران وچیزفهم های جامعه دررابطه به روش های ومیکانیزم های مدیریت دولتی وسیاسی کشوردروجود یک سیستم سیاسی کثرتگرا ومتکی بربسگانگی فرهنگی رهنمایی نماییم. حاکمیت باید براساس مشارکت سیاسی شهروندان باحقوق برابرو آزاد ازوابسته گی های قومی مذهبی شکل بگیرد. بیش ازین تاکید برآشتی ناپذیری چندگانه گی ویگانه سازی این چندگانه گی دربسترفرهنگی جلوی برپایی یگانه گی ملی وسیاسی را میگیرد؛ واین اصل زرین که بدون یگانه گی ملتی، وبدون ملت دولتی وبدون دولت آینده وجود نداشته و مردمی که دولت ندارد آینده هم ندارند؛ درحق ماصدق خواهد کرد. فرجام سیاسی سازی قومی به معنی تجزیه کشور واحد به سرزمین های جداگانه قومی و پیوستن آنها به کشورهای همسایه خواهد بود؛ نخبگان بلندپروازما آستانه نشین همسایه گان خواهند گردید.
بامداد ـ دیدگاه ـ۱۴/۳ـ ۲۵۱۲