دستپاچگی اشرف غنی و ارسال نامه به نواز شریف

 سلیمان کبیر نوری

با پیچیده شدن اوضاع امنیتی، اجتماعی و اقتصادی کشور تحت زعامت دومین مرد متفکر جعلی جهان* آقای دکترغنی احمد زی و در پشت پرده جناب حامد کرزی مکار**، و همچنان دکتورعبدالله  که در کشمکش قدرت با غنی گیرمانده است، کارکرد های  استخبارات منطقه وی و جهانی نیز غامض تر و پیچ و در پیچ تر شده می رود.

لطف نموده توجه بفرمایید!

طوریکه مشاهده کردیم بعد از فاجعه ی ۱۱ سپتامبر، استراتیژی محو و نابودی شبکه های تروریستی القاعده - طالبان و مجازات حامیان شان مطرح شد. اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدورقطعنامه های شماره ۱۳۷۳ و۱۳۶۸ سال ۲۰۰۰ ترسایی در مورد استفاده نظامی برای محو تروریزم القاعده – طالبان و مشروعیت دادن به حضور سنگین و آهنین نیرو های جامعه ی جهانی در افغانستان  به اتفاق آرا رای دادند).بلی ده ها هزار نیروی نظامی به نام  نابودی طالبان به افغانستان هجوم آوردند. اما کرزی بعد از چندی در برابر قطعنامه های شورای امنیت ملل متحد درفش مقاومت فراز کرد و طالبان ( نیروهای نیابتی پاکستان) را برادر خواند. در پشت پرده، جناب دکتر اشرف غنی نیز به حمایت بیدریغ از طالبان پرداخت. و هردو در استحکام موضع  آی اس آی و جنرالان پنجابی قرار گرفتند.

اگر این دو شخصیت شخیص( آقایان کرزی - احمدزی)،  وطنپرست و وفادار و متعهد به آرمان والای مردم مظلوم کشور می بودند، درابتدا به دستور باداران شان، طالب را دوست و برادر خطاب نمی کردند و در حمایت بیدریغ از ایشان ایستاده گی نمیکردند.

 جناب والاشان حامد کرزی در آخرین سفر خویش به کشور شاهی دنمارک، به پرسش جدی یک هموطن چنین مواجه شد:

 با وجود جنایات طالبان شما آن ها را چرا برادر خطاب می کنید؟

 عاشق پرسوز پاسخ دادند: « من طالبان را برادر خطاب کرده بودم، حالا هم برادر خطاب می کنم و در آینده نیز خطاب خواهم کرد».

 آنچه مبرهن است همین دوتن همتن و هم کیس، با تیم های موظف از خارج بودند که اینهمه درد والام و مصایب را بر گرده مردم مان تحمیل کردند. اکنون گپ ها و نگرانی ها به جایی رسیده است  که مردم همه از سقوط ولسوالی ها و ولایات بدست برادران کرزی و دوستان احمدزی نگران اند. اما تصور می شود که بازی های استخباراتی اخیرکرزی و احمدزی را نیز گیچ ساخته است. اوشان از فردای خود مطمین نبوده، عقل خودشان هم برای استحکام و ادامه زعامت  قد نمی دهد و اوضاع میهن را سخت بحرانی ساخته اند. این همه فشارها و ساخت و سازش های روانشناسانه و سخت تخنیکی و تجربوی است که دست اندرکاران استخباراتی آن را بکار میبرند.

با این چنین کشتار وفشارهای روانی میخواهند گروهک تروریستی طالبان را( مزدورانیکه  لگام شان به دست خارجی ها و حامیانشان هم مشخص و آشکاراست) بالای مردم بقبولانند.

به آخرین خبری که در شبکه های اطلاع رسانی در مورد یکی ازین بازی های بغرنج به نشر رسانیده شده است، کارزار استخباراتی خارجی اما منطقه وی تازه به مشاهده میرسد، نه اینکه گویا اشرف غنی جعلیات « دومین متفکر جهان» بودن؛ خودش را مورد دفاع قرار دهد! *

به خبر توجه فرمایید!

«  پشت پرده لغو سفر اشرف غنی به قطر: دو روز قبل از اعلام به تاخیر افتادن سفر اشرف غنی به قطر یکی از سران ارشد مجاهدین نزدیک به ریاست جمهوری گفته است: چند مکتوب متواتر پی هم از طرف دفتر طالبان در قطر برایم مواصلت نموده است که بیایید بر سر موضوع کلان افغانستان باهم مذاکره کنیم. صاحب اصلی این وطن شما مجاهدین و ماهم هستیم و درمکتوب شان تذکر نموده که ما چند کار را قبول نداریم:

یکم- با اشرف غنی هیچ وقت روبرو نمی شویم به خاطر صلح افغانستان. زیرا هویت اسلامی آن پیش ما مشکوک است. به همین خاطر اجازه نمی دهیم که بانماینده گی از دولت مزدور کسی با ما مذاکره کند.

دوم- حکمتیار تنهای خودش است دیگر کسی برایش نمانده می خواهد با سر و صدا و با نماینده گی از امارات امتیاز بگیرد. ما اجازه نمی دهیم برایش.

سوم- داعش می خواهد جایگزین طالبان شود ما اجازه نمی دهیم زیرا داعش دست نشانده یهود و نصارا و به خاطر بدنامی اسلام از طرف امریکایی ها پرتاب شده است. همین قسم که داعش دشمن شما است دشمن ماهم هست.

چهارم- قانون اساسی را نمی پذیریم باید تغییر کند.

پنجم- یک نفر هم از افراد نظامی خارجی در کابل باشد ما سر ساختار یک حکومت فراملیتی و ملی به تفاهم نمی رسیم.

از اینجا معلوم می شود قصه طور دیگری است. اصل به تاخیر افتادن سفر رییس حکومت وحدت ملی به کشور قطر به حضور نپذیرفتن برادران ناراضی جناب شان است نه اوضاع بحرانی کشور.»

آیا متن پیام هوشدار جدی ای به جناب رییس جمهور غنی و حامیان منطقه وی و غربی آن تلقی نمی شود؟

چنین به نظر میرسد که بعد از افشای متن همین پیام؛ جناب اشرف غنی با دستپاچه گی تمام نامه هوشداردهنده به نوازشریف نخست وزیر پاکستان گسیل و از وی خواسته است تا در تامین امنیت افغانستان گام‌ های عملی بردارد؛ رییس جمهور حدود یک ماه برای پاکستان مهلت تعیین کرده تا گام عملی در این راستا بردارد، در غیر آن دریچه‌ همکاری میان دو کشور بسته خواهد شد. یک منبع حکومت می‌ گوید که رییس جمهورغنی در این نامه هشت خواست را مطرح ساخته است:

۱- صدور یک بیانیه رسمی از سوی رهبری سیاسی پاکستان برای نکوهش عملیات های طالبان.

۲- دستور رهبری نظامی پاکستان برای جلوگیری از فراهم ساختن پناه گاه به طالبان و عملی شدن این دستور.

 ۳- دستور گسترش پیکار با هراسافگنی با شبکه حقانی و بازداشت مسوولان حمله‌ های هراس‌افگنانه‌ ای اخیر در افغانستان.

 ۴- دستور بازداشت خانگی رهبران شورای کویته و شورای پشاور و آغاز پیگرد آنان به علت تهدید کردن کشور دوست.

۵- دستور سپردن تمامی زخمیان جنگ ها از سوی شفاخانهها به زندانهای امنیتی برای بازداشت و بررسی بیشتر.

 ۶- توافق برای مبادله زندانیانی چون ملا برادر با اعضای تحریک طالبان پاکستان.

۷- دستور به کارخانه های تولید مواد کیمیایی برای منع فروش مواد انفجاری به گروههای غیرقانونی و هراسافگن.

۸- ایجاد تفاهمنامه‌ ای که بربنیاد آن عملیات‌های هم زمان برای جلوگیری از رفت ‌وآمد اعضای تحریک طالبان پاکستان و تحریک طالبان افغانستان به راه انداخته شود.

آنچه بسیار مهم و بحث برانگیز است، خارجی ها و نوکران شان  تاکنون آن را در هاله ای از ابهام قرار داده اند. به قول جناب آقای وحید وحیداله کارشناس ارشد سازمان ملل متحد در منازعات منطقه وی و جهانی که درین اواخر بر ضد دشمنان وطن جانانه و شجیعانه قد برافراشته اند   « نُه گروپ مختلفی از طالبان وجود دارد»، هیچگاهی روشن نشده است که عالی جنابان کرزی - احمدزی طی چندین سال  با کدام یک از نُه گروپ طالبان تروریست میخواهند باب مذاکره و مصالحه را بگشایند و این نیروهای نیابتی استخباراتی خارجی را در سیستم سیاسی و نظامی کشور تحمیل و شامل سازند. وقتی با یک گروهک از جمله ۹ گروپ طالبان تفاهمی ایجاد شود، پس مشکل هشت گروهک دیگر چه می شود؟

سر انجام این دست پاچه گی ها میرساند که هرگاه مردم کشور هوشیاری و بیداری ضروری خویش را داشته باشند کلیه برنامه های دشمنان در تشریک مساعی با نیروهای مسلح قهرمان، و تمام اقشار وطنپرست به ویژه نیروهای ملی و ترقیخواه و آگاه...متشکل از تمامی ملیت های باهم برادر نقش برآب شده؛ کار نوکران یک طرفه، و کشور از لبه ی پرتگاه هولناک نجات می یابد. فهم اینکه پیروزی مان در وحدت و همبسته گی ماست؛ آنقدر ها نبوغ نمیخواهد!

واما با نشست اخیر بی سر و صدا و پنهانی روسیه – چین و هند در دهلی جدید که مسایل امنیت منطقه وی به ویژه موضوع افغانستان را مورد بررسی قرار دادند***...آیا در پس پرده ی صدور نامه بالا، عنوانی سران مجاهدین!، مثلث نیرومند منطقه وی ( روسیه - هند و چین باضافه ایران ) قرار خواهد داشت؟

زمان به این پرسش پاسخ خواهد داد.

*

برای اطلاع و ورود به مدارک جعلی دومین مرد متفکر جهان لطف نموده بالای عنوان زیر کلیک فرمایید:

http://www.vatandar.at/sulamanKabirNoori49.pdf

 **

ذلیل سازی مردم افغانستان با ریش و ریشخند

http://www.ariaye.com/dari8/siasi2/noori11.html

***

اعلام حمایت هند، چین و روسیه به پایان جنگ در افغانستان

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲ /۱۵ ـ ۰۱۰۶

 در جستجوی نجات وطن

عبدالو کیل کوچی      

 حقایق اوضاع سیاسی نظامی افغانستان نشاندهنده آنست که در امتداد فجایع جنگ های تحمیلی وهستی سوز سی ساله ، سراسر کشور درگرداب بحران عمومی  فرو رفته و روز تا روز اوضاع سیاسی نظامی وخیم تر شده میرود .عقب مانی شعور همگانی و فرهنگ سیاسی از یک طرف وحضور نیروهای افراطی مستبد وابسته در وجود میکانیزم جنگی در حمایت پاکستان وهم پیمانان استراتیژیک آن ، از طرف دیگر دامنه دار شدن جنگ داخلی بر سر قدرت، عامل افزایش جنگ وحشت در افغانستان میباشد .

 چنانچه تشدید حملات انتحاری ، ترور وحشت وگسترش نا امنی ، ناتوانی دولت وعدم تسلط حاکمیت لرزان دولتی بر کنترول اوضاع ، شدت گرفتن مداخلات خارجی ، از جمله عواملی است که استقلال  و تمامیت ارضی کشور را تهدید میکند.

 با این حال موجودیت جنگ ونا امنی در کشور سبب غارت ثروت های ملی ،دارایی عامه ، ازبین رفتن زیرساختارهای اقتصادی ، میراث های فرهنگی ، ارزش های تاریخی منجر به گسترش بحران عمیق کنونی  در کشورگردیده است که در نتجه آن

 مردم رنجدیده افغانستان را ازحد اقل امکانات عادی زنده گی محروم ساخته ودر حال حاضر توده های میلیونی کشوردر شرایط هولناک کنونی برای زنده ماندن خود با فقر ،مرض ، بیکاری وسیه روزی دست و پنجه نرم میکنند .

با توجه عمیقانه به اوضاع نا بسامان جاری ، از جمله صدها عوامل و ابعاد گونا گون بحران سیاسی هولناک در کشور، میتوان سه مورد آنرا به بحث گرفت:

اول : ضعف مدیریتی، نا توانی آشکارا و ناکارآمدی دولت افغانستان با ترکیب نادرست اجتماعی ونفوذ نیروهای افراطی ،متعصب ،استبدادی وعقبگرا در نفس دولت  و فعالیت موسسات خارجی در نقاط مهم و کلیدی  که بر اقتصاد کشور سایه افگنده است.

چنانچه با توجه به ساختار غیر تخصصی ارگان های دولتی آنهم  بر پایه های محدود اجتماعی ، وچگونگی ترکیب ملی وخصلت ذاتی عناصر شامل در دستگاه دولتی ، عجز و ناتوانی در اجرای تعهدات قبلی و نداشتن برنامه کاری و پالانیزه شده برای آینده  از ضعف وبی کفایتی دولت پرده بر میدارد، زیرا مشکلات مردم افغانستان به حدی رسیده است که کوشش برای تبارز دست آورد های ناچیز و نمایشات خدماتی کوچک و بزرگ نمایی نتایج کاری دولت دیگر نمیتواند رضایت مردم را حاصل نموده و نمی توان از چنین دولتی وابسته ومصلحتی توقع خدمت داشت .

دوم  جامعه جهانی در راس ایالات متحده امریکا : چنانچه گفته میشود که آنها در قبال اوضاع جاری در افغانستان تعهداتی مبنی بر کمک های نظامی واقتصادی داشته اند . ولی متاسفانه طوریکه معلوم است جامعه جهانی در ین راستا موفقیت هایی نداشته وتعجب آور است که قوت های نظامی کشور های مقتدر جهان در برابر چند تا طالب والقاعده و داعش که اصلاً بآنها قابل مقایسه نبوده بدون کدام دستاورد ملموس اوضاع هنوز بحرانی تر میگردد و گفته میشود که آنها مصروف تطبیق استراتیژی های کلان خود بوده اند .ناتو که گویا به کمک افغانستان شتافته بود سلاح دست داشته طالبان ، تروریستان و دهشت افگنان جمع آوری نگردیده بلکه گروه های یاد شده در دو طرف سرحد مورد حمایت نیز قرار گرفته ومنحیث نیروهای بحران آفرین باقی ماندند .و با استراتیژی وابسته،  نیروهای افراطی در هماهنگی با طالبان ، به هدف داغ نگهداشتن بستر جنگ وناامنی درافغانستان ، مانع عمده نظام سیاسی واقتصادی قوی در کشور گردیدند .

بآنکه قوای مسلح افغانستان به خاطر دفاع از وطن در برابر دشمنان افغانستان شجاعانه می جنگند ولی جریان دسایس ومداخلات از داخل و خارج مانع پیشرفت آنها گردیده اوضاع امنیتی را به چالش میکشد .

عامل سوم پاکستان : رژیم های پاکستانی از همان آغاز تولد نامیمون این کشور ، این میراث شوم استعمار، الی اکنون افغانستان را مورد تجاوز خود قرار داده اند . رژیم ناز دانه استعمار که از اوضاع نا بسامان داخلی کشورخود همواره در هراس است ، بقا ودوام حکومت ظالمانه خود را دربحران ها و جنگ علیه افغانستان تدارک می بیند . سردمداران پاکستانی تمام تعهدات و میثاق های بین المللی واصول همزیستی مسالمت آمیز وحسن همجواری را پا مال نموده گروهای فنده منتالیست عربی ، غربی وچچینی وعناصر تخریب کار وتروریست آن سوی سرحد را پس از مغز شویی، تجهیزنموده و در زیر نام دین و مذهب به افغانستان می فرستند . به این ترتیب افسانه جنگ و رفتن به جنت را،  از راه افغانستان با استفاده از عناصرعقب مانده ومزدور و راهبردی نیرو های افراطی ،متعصب ،عقب گرا واستبدادی  با یک میکانیزم جنگی وحمایت پاکستان عوامل اصلی بحران عمیق سیاسی وجانکاه در کشور ما را تشکیل میدهد  .

 لهذا جای تعجب این است که پاکستان به مثابه کشور متحد دول غربی چگونه تروریست های مسلح را به جنگ قوت های نظامی کشور های متحد خود می فرستد این کشور که تخته خیز تروریستان است می خواهند که افغانستان را به میدان آزمایش سلاح های مرگباروحتا کشتار جمعی مبدل سازند .این معمایست که کلید حل آن بدست خود غربی ها خواهد بود واز روند فجایع مرگ بارکنونی به نظر میرسد که سناریوی خطر ناک واستراتیژی بزرگی در قبال سرنوشت مردم افغانستان روی دست باشد که ملت هردم شهید افغانستان را از اسرار آن بدور نگه میدارند . یکی از نمونه مثال های برحسته آن گسترش روز افزون بنیاد گرایی وناامنی در کشور است .

مزید برآن سرآزیر شدن هزاران نفر افراد مسلح از آن سوی مرزها به خاک افغانستان زیر نام مهاجر وانتقال وجابجایی آنها در نقاط مختلف کشور طور پلان شده ومنظم اجرا میشود که خطر احتمالی جنایات نا بخشودنی را در ذهن انسان تداعی نموده و آینده مبهم کشور را به تصویر می کشد . البته هستند کسانی که همانند گذشته چشم به حمایت پاکستانی ها دوخته اوضاع نا بسامان وبحرانی کشور را به سود خود دانسته از آن بهره برداری میکنند. آنان در گذشته نیزجنایاتی را مرتکب شده اند که از محاسبه آن آینده خود را در خطر دانسته وبخاطرجلوگیری ازآمدن چنین روزی، حتا از نفوذ دادن عناصر دشمن در نفس دولت ونهادهای مدنی واجتماعی دریغ نمی ورزند. واما بعید نخواهد بود که روزی در داد گاه تاریخ محاکمه ومجازات شوند .

بنا بر آن  در رابطه به راه حل بحران جاری درافغانستان باید گفت که وظیفه اساسی برای پیدا کردن راه برون رفت از بحران کنونی به دوش کسانی هست که  برای وطن وبه خاطر نجات مردم مستضعف افغانستان دلسوزانه وآگاهانه می رزمند. رسالت تاریخی گروه های بزرگ سیاسی ومبارزان سرسپر ده وطن اعم از  آزادی خواهان وعدالت پسندان ،داد خواهان ، طرفداران صلح ودموکراسی وترقی خواهان کشور است که با اتحاد وهمبسته گی وطنپرستانه برای نجات وطن بیاندیشند .

اوضاع جاری در کشور بیشتر از هر زمان دیگر از همه وطن دوستان داخل وخارج کشورمی طلبد تا با توجه به شرایط حساس موجود، تما م اختلافات ذات البینی را به یک سو گذاشته در یک صف مقدس در دفاع از وطن قرارگرفته وهمصدا با نسل بالنده کشورصدای حق خواهی را بمنظور قطع جنگ وخونریزی وبه خاطر تامین صلح ودموکراسی بلند کنند تا نسل جوان آگاه وچیز فهم ، این آینده سازان وطن روی سر نوشت مردم خویش ورود کامل داشته باشند .مبرهن است تا زمانی که مشکلات ومداخلات بیرونی حل نگردد ؛ هیچ گونه دعوی داخلی درد وطن را دوا نخواهد کرد . زیرا در حال حاضر همه در یک کشتی شکسته روی امواج مدهش وتوفان حوادث قرار گرفته ایم که هنوز با سرمنزل مقصود وسواحل امید فاصله زیادی داریم .بنا بر آن به

باور اینجانب با ید گفت که طرح برون رفت از بحران کنونی کشور نیاز مند فرا خوان بزرگ وفراگیری است که با همکاری واتحاد کلیه نیروهای وطنپرست وطن دوستان واقعی وداد خواهان افغانستان مشتمل براحزاب وگروهای سیاسی ، سازمان های دموکراتیک وترقی خواه کشور ؛ و نهاد های مدنی وشخصیت های مستقل ملی ومردمی در داخل وخارج کشوردر یک جمع آمد بزرگ میهنی با مراجعه به خرد جمعی وتمرکز نظریات به خاطر طرح یک میکانیزم جدید وقابل قبول روی دست گرفته شود تا در قبال اوضاع جاری در کشور راه حلی میسر گردد . البته جمع آوری دید گاه ها و نظریات ارزشمند وحیاتی به همبسته گی وسیع وبنیادی نیاز دارد که از عهده یک سازمان ویا حزب بدور است. چنانچه با توجه به تجارب گذشته  گفته میتوان که هیچ حزب ، سازمان ونهاد ی نمیتواند مشکل افغانستان را به تنهایی حل وفصل کند زیرا مشکل افغانستان جهانشمول وفراگیر است و به مجمع  فراگیرو مردمی نیاز دارد .در غیرآن هرگونه تاخیروتعلل در راه رفتن بسوی حل منازعه در کشور فرصت های موجود را ازدست خواهیم داد و از لحاظ زمانی با اندک ترین تاخیروتعلل کم از کم  یک قرن برای ما دیرترخواهد بود .درآن صورت تاریخ هرگز آنانی را نخواهد بخشید که همچو دایه مهربان تر از مادر با نمایش فعالیت های وطنپرستانه و تبارز شعار های آتشین و اما در عرصه عمل  با بهانه های گوناگون راه رفتن بسوی اتحاد وهمبسته گی را سنگ اندازی وسنگ باران کنند .هرچند با چنین موضعگیری ها میتوانند روند مبارزه را به کندی مواجه سازند؛ ولی هر گز نخواهند توانست جهش آزادی خواهی وجریان خروشنده مبارزات داد خواهانه مردم افغانستان را متوقف سازند .

به پیش در راه  اتحاد و همبسته گی ترقی خواهان کشور !

زنده باد صلح دموکراسی و آزادی !

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۲۴۰۵

جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری

قسمت اخیر، جمعبندی

بصیر دهزاد

نویسنده به مانند قسمت های دیگر در این قسمت این خامه نیز به جا دانسته است تا یکی دو موضوعات سیاسی و نظامی کشور را به تفسیر و ارزیابی کوتاه گرفته و در متعاقباٌ  دوباره به ادامه موضوع برگردد.

نیرو های نظامی کشور در طی هفته گذشته موفقیت های چشمگیری دیگری را در آزاد ساختن تعداد از ولسوالی ها و مناطق که تحت تسلط طالبان بودند ،  بدست آوردند. نیرو های رزمی با وجود که از نداشتن یک وزیر دفاع در تبارز مورال رزمی شان میتواند آسیب پذیر باشند ، ولی با روحیه خوب در برابر طالبان جنگیدند. ریاست امنیت ملی نیز در کشف چند مرکز سلاح طالبان و دستگیری های در شهر کابل و مناطق دیگر کشور موفقیت خوبی داشت. این چنین موفقیت ها و داشتن دست بالا بر نیرو های جنگی طالبان، داعش و اربابان خارجی شان بیان این واقعیت است که مورال جنگی نیرو های مسلح ناشی میگردد از سه فکتور موثر :

1- یشتیبانی، حمایت  و تشویق مردم از نیروهای مسلح کشور که دیگر طالبان و رژیم خشن شان ، رهبران متفکر با شیوه قرون وسطایی،  حاکمیت تیرانی به اراده پاکستان و ارعابیون عرب دیگر برای شان الترناتیف نیستند. اکثریت ملت از آمدن طالبان خوف و تشویش دارند.  موفقیت های نیرو های نظامی حتا مردمان بعضی قریه و مناطق آسیب پذیر و تاثیر پذیر از جانب طالبان را نیر در حالت روانی جدید  قرار داده  تا آنها در  انتخاب ( روی جبر و ترس و بی اعتمادی به نیروهای دولتی)  خود  تجدید نظر نمایند و علاقمند به جلسات صلح در همکاری با ادارات دولتی گردند.

2- مردم میخواهند سرنوشت خود را با آزادی ها و ارزش های ولو نیم جان قانون اساسی گره بزنند و ایجاد صلح، امنیت و ثبات را دربقا و تحکیم همین ارزش ها می دانند. زیرا آنها هرگونه رژیم های خشن و سخت گیر را آزمایش نموده اند و عین آزمایش برای  بار دوم برای شان دیگر  بدیل نیست.

3- تعداد از افسران رده بالا که از یک جهت تحصیل کرده و مسلکی نبودند و از جانب دیگر با گذشته جنگی – تنظیمی شان اراده و توانایی مسلکی- رزمی را ندارند تا جنگ  ها را ،به غیر از جنگ  چریکی، سازمان داده سوق و اداره مسلکی نماند، با افسران مسلکی تعویض گردیده اند. حتا بعضی  از آنها درمیان  معاملات چند بعدی شان  کمتر شور و شوق  جنگ و  اراده رزمی را از خود نشان میدادند.

موفقیت های اخیر توانست آن روان ترس و بی اعتمادی که نسبت به نیروهای رزمی در مبارزه مستقلانه که داشت مسلط گردد، را از میان بردارد. چنانچه قبل از اعلان آغاز مرحله جنگ های بهاری طالبان منابع امریکایی از تلفات بیشتر نظامیان افغان، فرار بیش از 15 هزار نظامی از نیرو های پولیس و اردوی ملی  و عدم مورال جنگی نظامیان افغان ، بدون  کمک های ناتو را تبلیغ می نمودند . این برآمد های سیاسی و تبلیغاتی نا سنجیده شده، در موقع نامساعد و نتیجه گیری قبل از وقت بود. چنین تصامیم و تنیجه گیری ها بیان این امر است که مشاوران و پالیسی سازان کشورهای مانند افغانستان هنوز هم شناخت و درک درست از روان و خصوصیات اجتماعی- روانی ما ها ندارند.

نواز شریف با سفرش به کابل افغانستان را خانه دومی اش خواند. این گفته او میتواند به گونه ها مختلف تفسیر وتعبیر گردد. در هر حال افغانستان خانه مشترک همه افغان ها است که در آن زنده گی میکنند و آنرا سرزمین مادر وطن خود میدانند. او گفت که هیچ دشمن افغانستان دوست پاکستان شده نمی تواند. ولی نگفت که طالبان در کدام ردیف برای پاکستان قرار دارد. واضح است که طالبان با آن که عمل دشمنانه و ضد ثبات و امنیت علیه  افغانستان را انجام میدهدند ؛ ولی هیچ گاهی خود را دشمن افغانستان تلقی نمی کنند. انتظار بود و هست که سردمداران پاکستان و دولت افغانستان دشمن را تعریف واضح و روشن نمایند ، ولی مثل همیشه صورات نگرفت  سفر نواز شریف به کابل به حیثیت یک سفر حسن نیت و جواب سمبولیک به سفر اشرف غنی به پاکستان بود. روی کدام پلان مشخص به خاطر سازماندهی مشترک مبارزه بر علیه تروریزم و عوامل طالبانیزم آن کدام بحث و توافقی به عمل نیآمد. نواز شریف در این سفر کدام دیدار « خاص » با حلقه رهبری وزارت دفاع  افغانستان در عقب درهای بسته نداشت . او در این کوتاهی اش قرضدار جناب اشرف غنی ماند زیرا  رییس جمهور اشرف غنی در سفرش به پاکستان دیدار خاص و رو در رو با لوی دستیز پاکستان در اسلام آباد داشت.

موضوع جالب دیگر که برای ما افغانها چندان تازه گی ندارد ، این بود که شرکت های امریکایی و ترکی بیش از دوصد میلیون دالر کمک های باز سازی را با خود برده اند. این اعلان کدام معمای جدید نیست ریرا اگر از یکسو میلیارد ها دالر تحت نام کمک به افغانستان سرازیر گردید  ولی قمست زیاد آن دوباره با جور آمد های شرکت های به خصوص سرک سازی و ساختمانی آمریکایی و ترکی دوباره ازکشور خارج گردیده اند. ما نباید از این حقیقت تلخ انکار نماییم که  یکی از عوامل فساد و ایجاد مافیای قدرت  هم همین پولها و همین معاملات بوده است که در سیستم دولتی افغانستان سلسله های زنجیری را به وجود آورد و مفسدین با مصوونیت خاص  در کرسی ها در دوره های متعدد باقی میماندند.

و حالا دوباره به اصل مطلب.

سیاست مداران  و صاحب نظران سیاسی فعال  اکثراٌ در حالات در وسایل جمعی نمایان میگردند که یک واقعه یا قضیه در جامعه  ملی و یا بین المللی  بروز نماید و توجه عامه را بخود جلب نماید. هر حزب سیاسی برنامه را عرضه می نماید و برنامه های احزاب رقیب و مخالف را به باد رد و انتفاد میگیرد. این تفاوت ها و طرزدید ها یا واضح تر بگویم تقابل برنامه ها تصادفی هم نیست بلکه هر یک انعکاس یست از تعبیرات متفاوت ساختار اجتماعی ، اقتصادی جامعه و سیستم سیاسی آن. در پهلوی آن شکل گیری برنامه های است که  به حیث راه های حل، تغیر و انکشاف عرضه میگردد یعنی تغیریابی جامعه را با خطوط فکری تدوین شده  پیشبینی مینمایند.

 تضاد ها و تفاوت های فکری  در روند سیاسی  اجتناب ناپذیر اند و به حیث یک روند طبعی آنرا باید پذیرفت . به همین دلیل حایز اهمیت است و هم یک هنر است که  شخصیت های سیاسی و سازمان های سیاسی  باید دراین گیرو دارهای گرم  متبارز باشند و در قالب دموکراسی موجود خود را هویت اجتماعی داده  توجه جامعه را به خود جلب نمایند. برای یک سازمان سیاسی این یک اصل پایه ای است که هویت اجتماعی خود را در فورمولبندی اهداف و وظایف خود مشخص و با پالیسی فعال و متناسب زمانی جای ملموس را در روند های سیاسی برای خود تثبیت  نماید.

پس همین فومولبندی و تدوین سنجیده شده اهداف و وظایف در تناسب با روند های جاری و عمومی در واقعیت امر ایدیالوژی سیاسی یک سازمان سیاسی است.

در اینجا این سوال مطرح میگردد که آیا  کاربرد ایدیالوژی های که درگذشته های تاریخی  و در یک مقطع خاص اجتماعی و آنهم در جوامع دیگر زایش و تدوین یافته است ، میتواند هویت یک سازمان سیاسی فعال را در گرماگرم سیاست متبارز سازد؟  دراین جا باید دو حالت را به مقایسه گیریم. سازمان های که خود را  پیرو ایدیالوژی های مکتبی دوره های گذشته میدانند و سازمان های که خود و خطوط فکری شان در جو مبارزات و روند های کنونی ایجاد و شکل گرفته اند. تجربه سیاسی احزاب و به خصوص احزاب چپ در افغانستان  درس های پرغنای یست مبنی بر اینکه ایدیالوژی های قبلاٌ تدوین شده بر بنیاد مناسبات اجتماعی دیگر و در یک مقطع تاریخی دیگر، با روند های که خاصه جامعه افغانی ما بوده است در تقابل قرار میگرفت در حالیکه نیت و اهداف آن کاملاٌ  وطن پرستانه و خدمت به مردم و ملت ما بوده است. تجربه نشان داده است که خواست ها و نیات شریفانه در یک ایدیالوژی با دید صرفاٌ طبقاتی و روان انقلابی برای آن بخش مردم که ما به خاطر شان و برای آرمان های آنها مبارزه میکردیم، نه تنها قابل درک نبوده بلکه آنها خود رابا آنها بیگانه تلقی می نمودند. پس باید به این امر معتقد شد که تضادهای موجود اجتماعی باید اساس قوی و منطقی باشند برای بالا کشیدن شعارهای متناسب با شرایط واقعاٌ  موجود و فورمولبندی اهداف و وظایفی که راه های حل تضاد ها و معضلات مختلفه اجتماعی ، اقتصادی  و کتلوری- فرهنگی جامعه را عرضه نماید و این میتواند  بنیاد ایدیالوژیک برای یک حزب سیاسی باشد. در اینجا باید از یک  سو تفاهم جلوگیری نمود که از تجارب پرغنای تاریخی در جوامع مختلفه نمیتوان  فاصله گرفت و یا آنرا نا کارا تلقی نمود، بلکه آنها تجارب وسایلی اند که محتوای ایدیالوژی یک سازمان سیاسی را غنی تر سازد ، نه بحیث استفاده از سنگ های ناصیقل که با مناسبات و روند های کنونی در همگونی قرار نگیرند.

تضاد های اجتماعی شکل دهنده ایدیالوژی ها میباشد  که یک سازمان سیاسی برای رفع و مهارکردن این تضاد ها الترناتیف ها و راه های حل را عرضه می نماید و از همان دیدگاه ها دولت و سیستم سیاسی را به باد انتقاد قرار میدهند ویا هم در تقابل با سیاست های احزاب رقیب قرار میگیرد. در سیستم های دموکراسی که انتخابات و آرا  مردم تعین کننده باشد، کسب توجه عامه و عرضه نمودن  راه های حل عملی و قابل باور یک اساس حایز اهمیت است  و آن این است که تضادهای موجود جامعه را درعرصه های مختلفه باید تشخیص و بر آنها برنامه تعین نماید. به همین لحاظ است که تضاد های بزرگ اجتماعی زمینه است برای شکل گیری ایده ها و تعبیر های که  چگونه باید ساختار جامعه تعریف گردد.

در شرایط کنونی کشورما که تمام عرصه های اجتماعی و اقصادی در جریان  قریب به چهل سال دچار نابودی ومتعاقباٌ تغیرات جدید گردیده است ، مشکل به نظر میرسد که یک ایدیالوژِی جدید را عرضه نمود. مفهوم در این است که  بغرنجی های جامعه ما آنقدر عمیق گردیده است که  تضاد های اجتماعی را بتوان از لحاظ کته گوری های کلاسیک  کلاس بندی نمود. ولی نباید از این هم انکار نمود که  تضاد ها در جامعه کنونی ما در سطح  تضاد های مانند مذهبی، زبانی ، اتنیکی و تعلقیت های سیاسی- نظامی قبلی  انکشاف نموده است  و این عمق تضاد ها را در ایده های کنونی  که در حالت شکل گیری اند ، هم میتوان دریافت که این یک انکشاف منفی و آسیب رسان برانکشاف مثبت و ایجاد یک ایده ملی و فراقومی- زبانی است.

موجودیت سازمانهای چپ و ترقی خواه با در نظرداشت کلیه مسایل که در این خامه به ارزیابی و توضیح گرفته شدند، میتوانند اتکای با ارزش و پرتوان در شکل گیری جهش های فکری نوین جامعه افغانی باشد و در پیوند با هم در یک جاده ترقی خواهی، عدالت و حفظ و بقای ارزش های قانون اساسی  و جامعه مدنی  ، اعم در حال و هم در دورنما ها باشد. هدف ادا  مسوولیت بزرگ این سازمان ها درهمان انکشاف مثبت و ایده ملی یعنی فراقومی- زبانی است.

جمع بندی

نویسنده در مقاله هذا که در هین قسمت  به پایان میرسد، تلاش نمود تا یک ازریابی و تحلیل خویش را بر مبنای واقعیت ها و فاکت های ارایه نماید که  در گذشته سی و پنج ساله جنگ ، بی ثباتی و بی واقع گردیده و هنوز واقع میگردند. در این جمع بندی میخواهم تا با نکات  قابل توجه زیر مقاله را اختتام بخشم.

قطب بندی های اجتماعی که در سی و پنج سال اخیر با  جنگ های طولانی و فرسایشی که با  انارشی و بی ثباتی توآم گردیدند، از یک جهتی ناشی از عقب ماده گی جامعه و تسلط نماد های عقب مانده گی آن بخش از رسوم و عنعنات نا پسندیده که با رنگ و بوی دینی و مذهبی منجمله خرافات بوده است از جهت دیگر آموزش تعداد زیاد از طلبه های که درمدارس آن سوی سرحدات آموزش می دیدند و با چنین ایده های محدود در مساجد و اماکن مقدس به آن شکلی روان جامعه را تحت تاٌثیر قرار می دادند که عدم پذیرش پدیده های نو، نواندیشی و ایده های مبنی بر بینش جدید از دیدگاه دینی و مذهبی نسبت به این پدیده ها هم در حکم کفر ، الحاد و دین ستیزی محکوم می گردیدند . این چنین محکومیت ها دراحساسات دینی و عقیدتی مردم چنان غلبه میکرد که  آنها قبل از تعقل بر مساله اسیر تبلیغ « جهاد در برابر بی دینی و غزا  در برابر کفر» می گردیدند.  بکارگیری و حکم کمونیست و بی دینی به روشنفکران که نه کمونیست بودند و نه بی دین بودند؛هم از همین منشا میگرفت. این نماد خاص جامعه ما  وسیله آماده شده و « قابل استفاده موثر » بوده برای دستگاه های منفعت جو که منافع خود را همیشه از همین راه های نا مشروع و ضد انسانی بدست میآورند.  روی همین دلیل  موجودیت تقابل و تضاد بین عوامل جهل ، تاریکی، عقب مانده و ( به مانند تعویذ نویسان، جادوگران ، سکت ها و یا طریقت های که هزاران انسان های مومن با طینت را قربانی و « مرید مرچ آغا و این آغا و آن آغا ساخته است »)  از یک طرف و عوامل ترقی خواه ، تغیر طلب و روشن اندیش از جانب دیگر. واین تضاد ها اجتناب ناپذیر هم هستند و در هر مرحله زمانی که ضروت تغیر اجتماعی حاد گردند ، این تضاد ها هم همگام شدت میآبند چنانچه قتل ظالمانه فرخنده و حوادث بعد از آن این موضوع یکبار دیگر متبارز ساخت.  فراموش نشود که نویسنده در مقالات قبلی از حلقه ها و گروپ های مذهبی  « تحصیل کرده و دانشگاهی »  نیز به حیث یک بخش قابل حساب در همین جنبش روشنگری تذکر داده است.

مردم افغانستان چنانکه در تاریخ قریب به نیم قرن اخیر تجارب زیاد را کسب نمودند و حکومت ها و سیاست های مختلف را به آزمایش گرفتند، با ید هم به این نتیجه رسیده اند که ما بحیث یک ملت آسیب دیده و مظلوم باید خود قد راست نماییم و باید به پای خود بایستیم و این تنها در انتخاب آزادی های مشروع اجتماعی ، تجربه و پذیرش ارزش های که «  ما بحیث انسان  حق زنده گی آبرومندانه، حق داشتن مصوونیت قانونی در انتخاب یک زنده گی که خود  و برای خود و در خانواده خود میخواهیم ، و بلاخره بحیث انسان ها  یا موجودات اجتماعی با ارزش های انسانی زنده گی شهروندی خود را خود تعین نماییم ، داریم .»

مفاهیم بالا بدون شک مفاهیم عام اند  که ما این مفاهیم را در سلسله همین مقالات بیشتر توضیح داده ایم.

کشته شدن دخت معصومه افغان  فرخنده در شهر کابل بیان تسلط وحشت و دهشت در یک کشور بود که در آن  مافیای قدرت  ، فساد، معاملات عقب پرده، وجدان های خفته ، ظهور ولگردان شهری و دها پدیده های خشن و نا ماٌنوس دیگر که در کشور زبانه میکشند. این پدیده های خشن ، زشت و بد روان مردم خسته از جنگ و نا امنی و بی ازخواستی را در حد یک قیام  و جهش های فکری رسانیده که سوال تغیر و رهایی از قید عقب مانده گی و عوامل عقب مانده گی دیگر سوال و ضرورت روز است. این قیام ها و جهش های فکری برای تحکیم و بقای خویش در قدم اول به حفظ ارزش ها ی قانون اساسی و جامعه مدنی نیاز درجه اول دارند.

در جهش های فکری جدید  نه تنها جنبش « در حالت شکل گیری »  زنان و نهاد های اجتماعی که برای یک زنده گی آبرومندانه انسانی و شهروندی فعال اند ، حایز اهمیت اند بلکه جنبش های نسل جوان دانشگاهی ، حلقه های نواندیش درمکاتب و مجامع دیگر تحصیلی دینی ، گروه های که خود را از اندیشه های سختگیرانه تنظیمی جدا ساخته اند، نیز هایز اهمیت جدی اند.

ما در این جهش ها نقش احزاب سیاسی ترقی خواه را که خود ، برنامه ها و سیاست های روزخویش  را در همین جو « هنر مندانه سیاسی »  در مطابقت  فکری و عملی قرار میدهند، فوق العاده مهم میدانیم و آن در صورتیکه:

- پیوند ها و نزدیکی ها در گره زدن انرژی و توانایی های فکری در تحلیل و ارزیابی های جامعه کنونی  ، برون ساختن شعارهای کارا و به موقع، نه در پروسه های تکراری و فرسایشی به مانند وحدت ها و ایتلاف های که بازهم هدف همان وحدت بدون نتیجه باشد.  اگر در اینجا مثالی ارایه بداریم،  ایجاد یک فراکسیون پارلمانی و ایجاد فشار مشترک بر دستگاه دولت جهت ترد فساد و فساد کاران و رشوه گیران از ادارات قضایی و عدلی ( سارنوالی) و انعکاس آن از طریق نشرات و برآمد های تلویزیونی و غیر امکانات در عین مقطع زمانی  و توسط همه همین احزاب سیاسی که با هم در همین شعار روز شریک اند، بیشتر موثریت در روان عامه و دستگاه دولت  خواهد داشت تا یک روند طولانی و فرسایشی وحدت.

- احزاب سیاسی بتوانند گروپ های تفاهم و همکاری را بین شان ایجاد نمایند تا در مسایل جدید روز به موقع  بتوانند شعار و سیاست روز را تعین و مشخص سازند.

ـ  احزاب همسو و ترقی خواه در حالات آسیب پذیری یکدیگر را پشتیبانی نمایند نه با اتهامات کهنه و تسلط فضای سیاسی و دید های ایدیالوژیکی گذشته درتخریب و قصد گیری مداوم یک دیگر باشند.

- احزاب سیاسی نباید  درعقب فاکت ها به حرکت آیند بلکه پیشگیر و سمت دهنده فاکت ها باشند.

- بزرگی یک حزب سیاسی آنقدر در کمیت تعداد متبازر نمی گردد تا  در برآمد های به موقع سیاسی.

نویسنده در اخیر بدین اصل انکارناپذیر باورمند است که جهش های فکری در یک کل واحد همبسته   متشکل از همه نیروهای که در بالا تذکر داده شدند، نیروی بزرگ  و موثر در پروسه های کنونی و آینده جامعه افغانی اند و میتوانند پروسه های در حال آبستن گذرهای اجتماعی – فکری را برای امنیت، ثبات و ایجاد یک دولت دارای اوتوریته ، با اراده و مستقل ،  سمت دهند.

برای نظر لطفا با آدرس زیر تماس حاصل نمایید:  

This email address is being protected from spambots. You need JavaScript enabled to view it.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۷۰۵ 

روابط سیاسی بالمثل یا همانند ویا تسلیم طلبانه

 

داکتر حمیدالله مفید

افغانستان وپاکستان دو کشورهمسایه، از هنگام پیدایش پاکستان در سال ۱۹۴۸ ترسایی با همدیگر از در دشمنی وناهمسویی پیش آمده اند .

این دو کشور دارای مرز مشترک نزدیک به ۲۲۴۰ کیلومتر می باشند. که دراز ترین وگسترده ترین مرز سیاسی افغانستان را تشکیل می دهد. روابط سیاسی دو کشور همواره تنش زا بوده است. این تنش زایی گاهی به نفع افغانستان وگاهی به نفع پاکستان می چرخد.

هنگامی که سردار محمد داوود خان صدراعظم کشور بود و پاکستان از دومین جنگ با هندوستان در سال ۱۹۶۵ بالای کشمیر با سرافگنده گی بیرون جسته بود ، دولت  افغانستان اعلام سفر بری کرد وتصمیم گرفت ، تا پشتونستان را به زور به افغانستان ادغام کند، اوضاع سیاسی در پاکستان چنان متشنج شد، که رییس جمهور وقت پاکستان که هموند پیمان سنتو بود ، از امریکا  وایران مدد جست ومحمد ظاهر شاه  سفرش را ناتمام بگذاشت وبه کشور برگشت ،جریان سفری بری را متوقف ساخت.در آن زمان سیاست افغانستان بالای پاکستان تازش گرایانه بود ، تبلیغات سیاسی نیز به نفع افغانستان بود و پاکستان همواره تلاش می کرد ، تا از در مسالمت آمیز وهمزیستی نیکو با افغانستان پیش آید.

 این سیاست تا سالهای ۱۹۷۳ ترسایی همچنان به نفع افغانستان پایایی داشت ، رسانه های گروهی کشور نیز همواره از حق وداعیه پشتون ها وبلوچ ها داد می زدند ودر رادیویی افغانستان همه روزه برنامه رادیویی « دا پشتونستان زموژ» با کر وفر ادامه داشت دولت پاکستان در یک ناتوانی سیاسی دست به گریبان بود.

در آغاز دهه هفتاد ترسایی ، که دولت شاهی به جمهوری چهره نمود ویکتعداد مسلمانان بنیاد گرای حزب های اسلامی به تحریک پاکستان از افغانستان فرار کردند ودر آنجا مسلح  وجهت انجام عملیات های نظامی وارد افغانستان شدند ، سیاست تضرعانه  دولت پاکستان به سیاست تجاوزکارانه مبدل شد. رویداد های تاله وبرفک ، کران ومنجان در دوران جمهوریت ترور وزیر پلان وغیره عوامل ، که از جانب سازمانهای استخباراتی پاکستان سازمان داده شدند ، دولت جمهوریت را دربچال وهراسان ساخت.

طی دهه هفتاد ترسایی که در افغانستان رژیم جمهوریت به رژیم دموکراتیک چپی چهره نمود، در آغاز دولت پاکستان از اینکه از شر رژیم ناسیونالیست داوود خان رهایی یافته بود ، شادمان به دیده می آمد، مگر پسانها با مهاجرت های گروهی مردم افغانستان به پاکستان تبر سیاسی وتجاوز کارانه  پاکستان بالای  سیاست های دولت افغانستان دسته آنهم از جنس خود افغانها یافت. در پاکستان به دستور وکار مستقیم امریکا وغرب پایگاه های نظامی که در آن جنگجویان عرب نزدیک به ۴۵۰۰ نفر زندان دیده وامریکایی های آب دیده  بود ایجاد شد.در آن هنگام سازمان تروریستی القاعده تحت رهبری بن لادن به دستور سی آی ای امریکا نیز پی ریزی گردید.

مناسبات سیاسی وسیاست های دوکشور به نفع پاکستان تغییر خورد ، دولت پاکستان سرنوشت سیاست ومناسبات دو کشور را بدست گرفت وتعیین سیاست ها به نفع پاکستان گردید، تا اندازه که پاکستان به دل خود برای افغانستان تعیین تکلیف می نمود.

در پایانی های دهه هشتاد دولت افغانستان با اتخاذ سیاست های همسو وهمگون  جنبش های بلوچ های تبار کوکی خیل را در افغانستان ایجاد وتسلیح ساخت وابتکار عمل سیاسی را از دست پاکستان گرفت ، در جریان تازش های غوث بخش بزنجو در بلوچستان تلفات سنگینی بر دولت پاکستان تحمیل گردید،با دریغ نسبت سیاست های اجنتوری پاکستان که در داخل سازمان استخباراتی کشور نفوذ داشت ، جنبش بلوچها برملا وتار ومار گردید، یکبار دیگر سیاست ها ومناسبات دوکشور دربست دراختیار دولت پاکستان قرار گرفت.

در داخل کشور نیز شخصیت های وابسته به پاکستان با تحریک ، مسایل تباری اکثریت واقلیت ، درصدد توطیه علیه دولت دموکراتیک برآمدند ودر فرایند آن در افغانستان رهبری تغییر پذیرفت وآهسته آهسته  سیاست ها به نفع پاکستان رقم خورد.

پس از پیروزی مجاهدان سیاست ها  یک سره به نفع پاکستان  گردید تا اندازه ای که حزب اسلامی حکمتیار موضعگیری خود را مبنی بر ایجاد یک دولت کنفدراسیون با پاکستان اشکارا اعلام کرد.

پاکستان به گونه ای مستقیم سیاست خارجی ، ارتشی ونظامی کشور را به دوش گرفت.

پس از مدت کوتاهی بنابر دخالت مستقیم وزارت داخله پاکستان ، در زمان بینظیر بوتو گروه اسلامی طالبان به دستورعربستان سعودی ایجاد وسپس  داخل افغانستان شدند وپس از یک سلسله نبردها کابل را تسخیر کردند .

در دوران طالبان ، سیاست خارجی افغانستان یکبار دیگر در اختیار پاکستان قرار گرفت.

پس از آنکه در سال ۲۰۰۲ ترسایی امریکا وهمدستان او طالبان را به کمک ناردالیانس یا جنبش شمال سرکوب کرد ، یکبار دیگر زمینه رشد سیاست مستقلانه برای افغانستان ایجاد شد، طی سه سال نخست ، اوضاع سیاسی به نفع افغانستان رقم می خورد ، کمک های غرب برای افغانستان به منظور بازسازی سرازیر شد، مگر بنا بر سیاست های فساد گسترانه رژیم ونفوذ پاکستان در اغلب رشته ها وشخصیت ها آهسته ، آهسته پاکستان که به حاشیه رانده شده بود ، دوباره جان تازه گرفت ، گروه های تروریستی طالبانی، حقانی و حزب اسلامی را دوباره جمع وجور کرد وحملات تروریستی نوع انتحاری را به منظور راندن نیروهای ناتو از افغانستان سازمان داد.

دولت کرزی با وصف آنکه غرق در فساد اداری بود ، مگر با آنهم در سیاست های خارجی توانسته بود ، تا پاکستان را به زانو درآورد ، در اغلب اعلامیه های سازمان ملل متحد و شورای امنیت آن پاکستان حامی تروریزم شناخته شد ، کمک های امریکا به پاکستان به حالت تعلیق درآمد .

مگر بادرد ودریغ با پیرزوی دولت جدید داکتر اشرف غنی که به کمک تقلب اجنت های پاکستانی به پیروزی رسید، در مناسبات سیاسی خود با پاکستان از دروازه تسلیم طلبی پیش آمد. و پاکستان نیز به بهانه به مذاکره کشانیدن طالبان ، اراده سیاسی افغانستان را یکبار دیگر بدست خواهد گرفت واین همه تلاش ها به خاطر استقلال حاکمیت سیاسی وسیاست های خارجی ضریب صفر گردیدند.

در این اواخر گروه تروریستی طالبان پاکستانی در داخل پاکستان به گونه ای خود جوش ایجاد شد. حملات تروریستی بالای اهداف سیاسی ونظامی در پاکستان وفرار طالبان وجنگجویان داعشی وطالبی به افغانستان زمینه را طوری فراهم ساخته بود ، که دولت افغانستان می توانست ، تا مانند پاکستان با استفاده از این نیرو ها پاکستان را وادار بساز ، که دربرابر تسلیمی طالبان پناهنده در افغانستان، شورای کویته را به دولت افغانستان تسلیم دهد.

مگر با مسافرت های لوی درستیز پاکستان جنرال راحل به افغانستان دولت تسلیم طلب کابل بدون درک واهمیت مساله، طالبان فراری در کنرها را بی چون وچرا به پاکستان تسلیم نمود وامکاناتی را که می توانست با استفاده از آن پاکستان را به تسلیمی شورای کویته وادار بسازد ، از میان برد.

دولت افغانستان باید بداند ، که منافع اقتصادی ، حیات و زنده گی پاکستان در گرو شورای کویته است.  پاکستان با استفاده از انگشت افگار افغانستان از سه سال به اینسو به بهانه به مذاکره کشانیدن طالبان به میز مذاکره از افغانستان امتیازگیری می کند.

دولت افغانستان نمی داند ، که پاکستان توان آن را دارد، که شورای کویته، باند تروریستی حقانی وحزب اسلامی حکمتیار  را طی یک روز به افغانستان تسلیم بدهد . چرا این کار نمی کند؟

زیرا این پر بُرد پاکستان است وپاکستان نمی خواهد تا مسایل افغانستان  رابه این ساده گی حل کند .

پژوهشگران عرصه جهانی به این باور هستند ، که اگر هزار سال بگذرد ، صد نسل طالب دیگر در پاکستان زاده شود ، دولت پاکستان حاظر نیست ، تا شورای کویته را حتا برملا سازد ، اینکه چه تعداد از رهبران طالبان زنده ویا مرده اند ، نیز اشکارا نمی سازد ، چه رسد ، که آنها را به میز مذاکرات با دولت افغانستان حاظر بسازد .

مذاکرات نیم بندی که تا ایدون روی داده است ، از همان بن بست پیشین یک وجب یا بلست به پیش نرفته است و نخواهد رفت!

 

اکنون تحولات اخیر امنیتی میان دوکشور:

در جریان مذاکرات اخیر رییس جمهور افغانستان با نواز شریف نخست وزیر پاکستان تفاهم نامه کار اطلاعاتی افغانستان وپاکستان دستینه گردید. بربنیاد این تفاهم نامه همکاری اطلاعاتی وهمکاری های ارتشی یا نظامی میان دوسوی از سرگرفته  خواهد شد. تفاهم نامه های مشترک میان وزارت های دفاع دوکشور و« نبردمشترک » جهت سرکوب حلقه های تروریستی در مرز های دوکشور راه اندازی می گردد و شماری از دانش آموخته گان ارتش ملی کشور افغانستان جهت فراگیری آموزش بیشتر وبهتر به مراکز ارتشی پاکستان نیز فرستاده  خواهد شد.

شرم آور است که آدم نداند ، سرکوبی سازمان های تروریستی میان مرز دو کشور یعنی چی !؟

کدام سازمان تروریستی ضد دولت افغانستان در مرز پاکستان وجود دارد؟

تمام سازمان های تروریستی ضد دولت افغانستان در داخل پاکستان فعالیت می کنند، حقانی ، شورای کویته طالبان ، حزب اسلامی حکمتیار ، همه وهمه با آدرس مشخص داخل پاکستان فعالیت می کنند و آدرس آنها نیز مشخص است.چرا در پیمان اطلاعاتی وامنیتی دو کشور تسلی مدهی تروریست های طالبی ، حقانی وحزب اسلامی به دولت افغانستان تذکاری نیامده است؟

پیداست که سازمان های تروریسی طالبان و دولت اسلامی یا همان داعش خراسانی ضد دولت پاکستان در مرزهای افغانستان و پاکستان علیه دولت پاکستان به ویژه در ولایت های کنر ونورستان مخفی اند و گویا از مرز افغانستان بالای پاکستان تازش می کنند. که دولت افغانستان مکلف است ، تا آنها را شناسایی کند و در اختیار پاکستان بگذارد ، بر بنیاد این توافقنامه یا همساز نامه ، به استخبارات پاکستان اجازه داده شده است ، که در داخل افغانستان عملیات کند واعضای گروه تروریستی دولت اسلامی خراسان را گرفتار وبه پاکستان ببرند.

اینست فرایند این پیمان امنیتی یک جانبه ویک سوی به نفع دولت پاکستان.

اینجا شرم سیاسی وسرافگنده گی دولت افغانستان هویدا می شود.

تجارب واندوخته ها نشان داده است ، که دولت پاکستان تنها به خاطر منافع ملی اش ، حاضر است که با افغانستان از در مذاکره ومفاهمه پیش آید، نه از  دروازه تامین منافع امنیتی افغانستان در  وتامین امنیت در این کشور!

هر کوری می داند ، که دلده شور است ، هر نو آموزی می داند ، که اگر دولت پاکستان بخواهد تا درمنطقه صلح وامنیت تامین گردد وشبکه های تروریستی نابود شوند باید تدابیر زیرین را پی گیری کند:

نخست: تسلیمی بدون قید وشرط شورای کویته به دولت افغانستان

دوم: گرفتار وتسلیمدهی گروه تروریستی حقانی به دولت افغانستان که با آدرس ونام مشخص در داخل پاکستان فعالیت می کنند.

سوم: گرفتاری وتسلیمدهی رهبران وتروریستان حزب اسلامی گلبدین حکمتیار به دولت افغانستان.

چهارم: انحلال مراکز تروریستی آموزشی طالبان وتروریستان در داخل پاکستان.

پنجم: انحلال مدارس آموزش تعلیمات تروریستی طالبان افغانستان وپاکستان در داخل پاکستان.

ششم: تحکیم مرزهای دوکشور با فرستادن نیروهای ارتشی وجلوگیری از داخل شدن تروریست ها به داخل افغانستان.

هفتم: چون پاکستان امکانات ارتشی نیرومند دارد، به اشتراک نیروهای مسلح افغانستان راه اندازی عملیات های گسترده نظامی در داخل مرزهای دوکشور ونابودی سازمانهای تروریستی طالبان در داخل افغانستان در ولایت های مرزی با پاکستان.

اینست ، شرایط پیمان امنیتی دو کشور که باید از روی واقعیت های عینی پی ریزی می شد.

 آنچه به نام پیمان امنیتی و تبادل اطلاعات میان دو کشور دستینه شده است ، یک دستاویز سیاسی به نفع  پاکستان به خاطر دستیابی اطلاعات به نفع طالبان و نابودی ارتش کشور و دست یابی به اطلاعات بر ضد سازمان های نو تشکیل داعش ویا دولت اسلامی خراسان ، که در داخل کشور ایجاد شده است وعلیه پاکستان فعالیت می نماید. می باشد و چیزی دیگری بوده نمی تواند.

رهبران سیاسی کشورآگاه باشند ، که پاکستان در تمام دوران موجودیت نیروهای  ناتو در افغانستان کوچکترین اطلاعی را از سازمانهای تروریستی طالبان ، حقانی و حزب اسلامی حکمتیار در اختیار آنها قرار نمی دهد ونخواهد داد واین دام روزی سیاسی ، اقتصادی وچالشی خود را انحلال نخواهد کرد.

دولت جناب اشرف غنی نباید چنین خوابی را ببیند.

 مناسبات سیاسی ونظامی بالمثل:

اکنون که شرایطی ایجاد شده است ، که دولت اسلامی خراسان و یا داعش وطالبان ضد پاکستانی در داخل افغانستان پنهان شوند ، دولت افغانستان این اقدام را یک فال نیک بگیرد، در ولایت های مرزی با پاکستان به ویژه ولایت های کنر ، بدخشان ، نورستان ، لغمان وننگرهار وحتا در ولایت های مرزی هلمند وقندهار مانند دولت پاکستان عمل بالمثل کند ، این سازمان ها را تحت حمایت نظامی ، اقتصادی ولوژستیکی قرار بدهد و  آنها  را تحت کنترول بگیرد .

از این اقدام دو منفعت بدست خواهد آمد:

یکم: این سازمان های تروریستی تحت کنترول  دولت می آیند و موجب می شوند ، تا انها علیه دولت افغانستان دست به انتحار وتجاوز نزنند.

دوم: از انها به عنوان پر بُرد وتخته خیز در برابر سیاست های تجاوز کارانه پاکستان استفاده شود .

در آن صورت دولت های افغانستان وپاکستان با حالت مساوی و اوضاع مشابه باید در مذاکرات سهم بگیرند ، دولت افغانستان از دولت پاکستان بخواهـد ، که در برابر رهبران طالبان ، رهبران باند تروریستی حقانی وحزب اسلامی حاظراست تا رهبران دولت اسلامی خراسان را در اختیار پاکستان قرار بدهد ، در غیر آن جنگی که از نیم سده از داخل پاکستان بر ضد افغانستان سازماندهی گردید، نیم سده ای دیگر از داخل افغانستان بر ضد پاکستان سازماندهی خواهد شد.

این یگانه راه برخورد بالمثل وپیروزی سیاسی در برابر پاکستان به نفع آفغانستان خواهد بود.

هر راه دیگر به ترکستان خواهد انجامید.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۲۳۰۵

جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری

 ( قسمت ششم )

ع. بصیر دهزاد

قبل از ادامه بحث  قبلی بیجا نمیدانم تا مکث کوتاهی  روی حوادث سیاسی و نظامی کشور در هفته گذشته  نمایم و بعد از یک ارزیابی کوتاه دوباره به اصل موضوع برگردم.

جنگ در هفته گذشته در تعداد ازولایات کشور شدیداٌ جریان  داشت. طالبان تعداد بیشتر نیروهای پاکستانی ، چچینی ازبک  و تاجیکی را  گروه گروه و « بامصوونیت گویا تضمین شده » به ولایات شمالی کشور انتقال دادند ، سلاح های جدید را در دسترس و بکار گیری دارند ولی نیروهای مسلح کشور در همه نبرد ها دست بالا داشته اند. جنگ ها در غزنی، کندوز ، کنر ، زابل و بخش های دیگر به خوبی توانائی نیروهای مسلح کشور را نشان میدهد. پیشبینی ها میتواند چنین باشد که طالبان در جنگ های تحمیلی شان در ادامه این سال ، آنچه را در سر پروانیده اند به دست نخواهند آورد  وهم نتیجه همین خواهد بود که طالبان در کدام پروسه احتمالی مذاکره صلح چیزی بیشتر از حالا  ( ادامه جنگ بدون نتیجه) را بر میز مزاکره با خود نخواهند برد تا بر اساس آن چانه زنی کنند. سربازان و افسران ما خوب و با روحیه عالی میجنگند. «شوخی: با وجود اینکه بعض وسایط تیل ندارند و تیل ها فروخته شده اند ». تبازر نیروهای جنگی  دولت و تصویر ها از جریان جنگ  بیان واضیح این امر است که جنگ جویان شجاع از ملیت های مختلف افغانستان  با روحیه دفاع از ناموس و وطن مشترک شان میجنگند. آنان مثالی خوبی درس عبرت برای عوامل ننگین اند که جز ایجاد نفرت های قومی زبانی و نفاق چیزی دیگر برای عرضه شخصیت خود و برای ملت ندارند.

انتقال جنگ از جنوب و جنوبغرب به طرف شمال کشور یک پدیده سوال بر انگیز است که  خاطره چند سال قبل انتقال طالبان را با هلیکوپتر ها به مناطق شمال مانند بغلان، کندوز، فاریاب  و سمنگان یکبار دیگر در ذهن تداعی مینماید. چنانچه مردم میگویند که افراد نا شناس گروه گروه با موتر های ضد مرمی از سرحد پاکستان میگذرند  و داخل افغانستان میشوند  و متعاقباٌ با سرویس ها به ولایات شمال انتقال داده میشوند.  ولی با آنهم که این نیروها ممکن پول بگیرند، وجدان بفروشند  و در خدمت استخبارات بیگانه باشند  ولی سرنوشت خویش را با تنفر ملت ، زبونی و به احتمال قوی شکست ننگین خواهند بست و هم شرمساری را با دستور دهنده گان شان تحفه دوباره خواهند داد .برآمد طالبان  و بیانیه سیاسی شان در کنفرانس بگواش در قطر و مصاحبه ذبیح الله مجاهد  سخن گوی طالبان از طریق برنامه تلویزیونی « پیام افغان »  هم دو موضوع بودند  که در عین وقت توجه عامه را به خود جلب نمود.

آقای ذبیح الله مجاهد   در یک برنامه یک و نیم ساعته سوال و جواب اشتراک  نمود و بعض سوالات را از دیگاه خودش پاسخ داد. در هر دو برآمد طالبان مسائل جدید ، مسایل تکراری و  بعض مسایل که از آن انکار صورت گرفته است، را مطرح نمودند.آقای مجاهد در اول در برابر پرسش آقای خطاب که به دری مطرح گردید ، دفعتاٌ به پشتو جواب داد. در حالیکه ، بعد از اشاره آقای عمر خطاب وی  دری روان صحبت نمود ، گویی وی در شهر کابل بزرگ شده باشد. هدف اینجا در این است که هر کسی حق دارد بدون کدام ملحوظ و نزاکتی به زبان مادری خود حرف بزند. من درک میکنم که اگر کسی به زبان دری آشنایی ندارد ، باید پشتو صحبت کند و یا بر عکس. ولی ممکن آقای مجاهد میگفت که میخواهد به راحتی به زبان پشتو صحبت نماید چون وی نماینده یک تحریک است که ادعای  احترام به همه زبان ها و مردمان را بر حکم اساسات اسلام دارد. آقای مجاهد ار سر بریدن سربازان اردوی ملی در بدخشان انکار  نمود و گفت که  در این مورد تحقیق میشود. در حالیکه در گذشته ده ها تصویر از سربریدن ها تا سطح فتبال با کله های بریده شده  در انترنت قابل دسترسی است. در ویب سایت طالبان پیرامون این سربریدن ها طی یک اعلامیه گفته شده است که « چون تعداد از طلبان ما در بدخشان بعد از دستگیری  روی های شان با مرمی هدف گرفته شده بود، این یک قصد گیری مجاهدین ما است .»  آقای مجاهد در جای میگوید که انظباط و دسپلین و سلسله مراتب قوی در بین گروه های جنگی شان وجود دارد ولی در عین زمان میگوید که « چنین اشتباهات در جنگ صورت میگیرد و لی رهبری طالبان در اصولنامه خود آنرا واضیح نموده که  جاسوسان ( اسیران بدون تفکیک) باید با تفنگ کشته شوند.»

آقای مجاهد از موقف طالبان در برابر داعش ، رابطه- نظامی- استخباراتی  با حکومت پاکستان ، ماین گذاری کنار سرک ها و ده ها جرایم ضد بشری و جنگی توسط طالبان به راحتی پا گذاشته خیز زد. وی چند بار تاکیداً گفت که جنگ جویان طالبان همه هموطنان خود شان اند. ولی این سوال لا ینحل است که این پاکستانی ها ، چچینی ها و دیگر خارجیان که دستگیر میشوند، کشته میشوند ، کی ها اند . در ویب سات طالبان نام تعداد از کشته شدگان با نام شهداٌ به معرفی گرفته شده است که نام های عربی دارند. او همچنین گفت که « انتحاری های ما باید خود را به اهداف نظامی برسانند ولی بعضی اوقات اشتباهات تخنیکی باعث انفجار قبل از وقت میشود که مردم غیر نظامی کشته میشوند.»

سوال: آیا از نظر آقای مجاهد انفجارات در داخل شهر و به هدف گیری مانند ستره محکمه، سارنوالی ولایت بلخ، دو عمل انتحاری در مقابل بس های پرسونل لوی سارنوالی همه اهداف نظامی بوده اند و یا تصادفاٌ و روی اشتباه تخنیکی؟

خلاصه او گفت که ما اسیران را نمی کشیم !

در بیانیه سیاسی طالبان در قطر هم چند نکته قابل تعمق است:

طالبان از اشتباهات شان در دوره حاکمیت قبلی اشاره نموده  و لی تذکر ندادند که کدام اشتباهات. ممکن برای ملت این سوال و جواب آن برای یک ارزیابی از طالبان مهم باشد که آنها به کدام اشتباهات خود اعتراف میکنند و چه بدیل های دیگر را در پیشکش میکنند. زیرا مساٌله در آن وقت هم تطبیق شریعت و اصول اسلام بوده و حالا هم هدف تطبیق شریعت و اصول اسلام است.

در بیانیه گرچه برای اولین بار از حق آزادی بیان ( تحصیل و کار) برای زنان و مردان ، حقوق فردی مدنی و قانون اساسی مطرح شده ولی در عین حال میگویند که «  قانون اساسی کنونی اسلامی نیست و زیر فشاز بی 52 ساخته شده است و در قانون اساسی آنها هیچ ماده مخالف عنعنات افغانی و اسلامی بوده نمیتواند.  »

سوال: آیا کدام مواد قانون اساسی موجود در مخالفت با اسلام  و عنعنات افغانی قرار دارند؟

بلاخره: « صلح راه رسیدن حق به صاحبان حق است » این صاحبان حق جز طالبان کسی دیگر هم است؟

سوال: آیا طالبان بر این امر معتقد خواهند شد که امروز بیش از 75 فیصد جامعه از آمدن دوباره طالبان خوف دارند و نمی خواهند یکبار دیگر در شرایط انزوای بین المللی،  فقر، بیکاری، جبر ، فشار قرون وسطائی  از داخل  خانواده تا محیط و کار، ممنوعیت های مختلفه اجتماعی ، لت و کوب در محضر عام، اهانت و عقده مندی در برابر زنده گی شهری و ده ها محرومیت های حیات اجتماعی قرار گیرند؟

سه تذکر:

 حق از دیدگاه طالبان همان حقی است که در اصولنامه شان  تشریح  گردیده  است.  این یک جمع بندی بیانیه سیاسی طالبان  در کنفرانس قطر است.

 بیان بعض مفاهیم و شعارهای عام  یا نشان دادن اینکه کمی خود را به اصطلاحات مد روز خم ساخته باشند، ناممکن است است که نیروهای وسیع جامعه را اغوا سازد.  جامعه کنونی افغانی و به خصوص جهش های جدید فکری  چیزی را میخواهند که طالبان در عرضه آن  وسیعاٌ کوتاهی دارد.

آن اصول که طالبان تحت نام اصول اسلامی و ایدیالوژی اسلامی مطرح میکنند ، بیشترین آنها متکی بر رسوم و عنعنات نا پسندیده و کهنه شده افغانی اند که رنگ و رسم اسلامی بدان ها داده شده است.

آخرین سوال :

آیا تحریک طالبان به همه  آزادی های بشری ، حقوق و آزادی های سیاسی ، جامعه مدنی، اساسات حقوق بشری که در کنوانسیونهای بین المللی توضیح و تشریح شده اند، به تمامی حقوق مشروع زن ، فعالیت سیاسی جنبش ها و احزاب سیاسی و اجتماعی، حق انتخابات آزاد برای تعین یک سیستم سیاسی احترام میگذارد؟  جواب « نه » را همه دارند و لی جواب  « بلی » با یک توضیح تحریک طالبان نیاز دارد؟

و اکنون به  ادامه قسمت قبلی.

در مقاله قبلی ما یک مکث گذرا و موجز بر مفهوم چپ، خصوصیات چپ افغانی در مطابقت با رشد و انکشاف اجتماعی و روان اجتماعی نمودیم.

بحث ما در این مقاله روی موجودیت سازمانهای سیاسی کنونی اند که نظر بر برنامه های سیاسی شان خود را در ردیف جریانات سیاسی ترقی خواهانه قرار میدهند که نظر به توضیح قبلی  در جمع چپ افغانی میتوانند محسوب گردند. همچنان در این بحث توضیح ارایه خواهد گردید که سیاست روز ( هنر و رهبری سیاسی ) و ایدیالوژی کدام زوایای جامعه کنونی را در یک آینده نگری باید مشخص و فرمولبندی نماید.

کسب و یا سهمگیری در قدرت سیاسی از طریق مسالمت آمیز  و در چهارچوب قوانین موجود یک اصل مشروع است. در سیستم های سیاسی چند حزبی کسب عمومی قدرت سیاسی و به تنهایی بعید از تصور و واقعیت است. به خاطر این که  در یک دموکراسی سیاسی در آوردن همه ملت به یک هدف و یا اهداف توسط یک حزب سیاسی یک فانتازی است. بنآ شعار های مانند « ملت با ماست، توده ها با ماست و ما یگانه ناجی ملی هستیم  » هم یک دل خوشی بی بنیاد  خواهد بود وهم در تضاد و تقابل با روند های کنونی که ما آن را تفکر نوین و دگراندیشی سیاسی می نامیم، قرار دارد. تفکر نوین و دگر اندیشی بیان این امر است که در یک دموکراسی انتخاباتی یک چگونه حزب سیاسی ، مرتبط با تغیر و تحول،  ارزیابی جدید و پالیسی جدید را مطرح نماید و در یک کورس جدید سیاسی اهداف مطروحه خود را در یک دوره معین از طریق ایتلاف ها و جورآمد های « ممکن و عملی »  سیاسی  بدست بیاورد. مهمتر از آن این است که چه گونه سازمان های سیاسی ،  به عوض پروسه های طولانی و فرسایشی  تحت نام وحدت ، توانائی فورمولبندی اهداف و شعار های را در یک مقطع معین سیاسی مطرح سازد و ضریب توانائی ها را در اهداف مشابه دیگر سازمان های سیاسی و اجتماعی بزرگتر سازد. هدف احزاب کوچک در قدم اول باید کسب جایگاه اجتماعی ، مشخص ساختن پروبلم های اجتماعی و فورمولبندی شعار و هدف در همان مساله باشد. نویسنده در توضیح خود به صورت قطع موجودیت برنامه تهدابی یک حزب سیاسی را رد نمی کند ؛ بل در این بحث هدف ما سیاست های مقطعی و برخورد با سیاست روز است. در جو سیاسی کنونی کشور  تعداد زیاد احزاب سیاسی با افکار و اندیشه های کوناگون به وجود آمده و هر کدام با بر نامه ها و خطوط فکری و عملی در جست و جوی یک جایگاه مناسب در سیستم اجتماعی اند. همان گونه که این نهاد های سیاسی می خواهند مظهر اراده آزاد و دموکراتیک باشند، نقش شان در تعمیق ، تسلط  و حاکمیت قانون و آزادی های مشروع  انسان جامعه افغانی حایز اهمیت فوق العاده جدی و یک مسوولیت تاریخی است. ولی مهمتر از آن این است که دموکراسی را باید پذیرفت آنرا را در حیات سازمانی خود پرورش داد و در تصمیم گیری ها به یک اصل زنده مسلط ساخت.

مبرهن است که تعداد زیاد احزاب سیاسی ترقیخواه در افغانستان فعال اند که بدون شک در یک جمع  کل یک نیروی قوی  و موثر بر سیاست ها اند ، اگر به چنین نیروی بالقوه بتواند مبدل گردند.

با کمال تااسف تعداد از این احزاب سیاسی یا اینکه خود را در پروسه های تکراری ، فرسایشی مانند وحدت ها مصروف میسازند که  با شتاب و ذق آغاز میابند، پروسه های با طوالت ادامه میابد،یک معضله حل نا شده  به دیگری قدم گذاشته میشود و بلاخره با عدم جورآمد در انتخاب رهبری نکته پایان بدان گذاشته میشود. و یا اینکه سازمان در گروه افراد که یا از کلاسیک اندیشی سیاسی خود را رها کرده نمیتوانند ویا آنها سازمان سیاسی را از یک هرم حاکمیت قدرت تک حزبی می بینند و یا اینکه با ارزیانی و پذیرش تحولات سریع اجتماعی  ( بحیث یک واقعیت انکار ناپذیر) هم خود مشکل دارند و هم مشکل را به دیگران و سازمان مربوطه تحمیل مینمایند. با وجود آنکه تعداد از این سازمان های سیاسی در مقیاس مجموع جامعه و سیر انکشاف سیاسی خیلی کوچک اند ولی خود را بزرگتر از آنچه اند تصور میکنند که هستند. تسلط « شبه مانند » سلیقه های سمتی و زبانی در بعضی از این سازمان ها نیز یک واقعیت تلخ است. مثلاٌ تعداد ترس خود را از انتخاب یک رییس مربوط به این یا آن زبان و ملیت را اگر پوشیده نگهدارد ولی در حلقه معین خودش بحیث یک اصل مطرح میگردد. داشتن احساسات بر مبنای زبان و قوم در جهش های فکری جدید ضرورتاً یک پدیده  کهنه شده و در حال زوال است اما توسل بر آن در شرایط کنونی جامعه یک جفا بزرگ بر حق ملت و جهش های روشنگر و تحول خواه خواهد بود که باید بدان نام عنعنه فکری نا پسندیده در میان حلقات چپ نامید. باید بدین اصل معتقد شد که شخصیت های ضعیف با افکار عقب مانده بر مبنای تفاوت های زبان وملیت باید خیلی ها کوچکی نماید در برابر خواست های بزرگ ملی و وطنی .

به عقیده نویسنده دید کنونی بر سیاست و روند های سیاسی کنونی افغانی ایجاب میکند تا دید دیگر، تحرک دیگر و ایده های دیگر (جدید) را فرمولبندی نمود که یکی آن هنر و ایدیالوژی سیاسی است.

( ادامه دارد )

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۱۱۰۵