جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری
قسمت اخیر، جمعبندی
بصیر دهزاد
نویسنده به مانند قسمت های دیگر در این قسمت این خامه نیز به جا دانسته است تا یکی دو موضوعات سیاسی و نظامی کشور را به تفسیر و ارزیابی کوتاه گرفته و در متعاقباٌ دوباره به ادامه موضوع برگردد.
نیرو های نظامی کشور در طی هفته گذشته موفقیت های چشمگیری دیگری را در آزاد ساختن تعداد از ولسوالی ها و مناطق که تحت تسلط طالبان بودند ، بدست آوردند. نیرو های رزمی با وجود که از نداشتن یک وزیر دفاع در تبارز مورال رزمی شان میتواند آسیب پذیر باشند ، ولی با روحیه خوب در برابر طالبان جنگیدند. ریاست امنیت ملی نیز در کشف چند مرکز سلاح طالبان و دستگیری های در شهر کابل و مناطق دیگر کشور موفقیت خوبی داشت. این چنین موفقیت ها و داشتن دست بالا بر نیرو های جنگی طالبان، داعش و اربابان خارجی شان بیان این واقعیت است که مورال جنگی نیرو های مسلح ناشی میگردد از سه فکتور موثر :
1- یشتیبانی، حمایت و تشویق مردم از نیروهای مسلح کشور که دیگر طالبان و رژیم خشن شان ، رهبران متفکر با شیوه قرون وسطایی، حاکمیت تیرانی به اراده پاکستان و ارعابیون عرب دیگر برای شان الترناتیف نیستند. اکثریت ملت از آمدن طالبان خوف و تشویش دارند. موفقیت های نیرو های نظامی حتا مردمان بعضی قریه و مناطق آسیب پذیر و تاثیر پذیر از جانب طالبان را نیر در حالت روانی جدید قرار داده تا آنها در انتخاب ( روی جبر و ترس و بی اعتمادی به نیروهای دولتی) خود تجدید نظر نمایند و علاقمند به جلسات صلح در همکاری با ادارات دولتی گردند.
2- مردم میخواهند سرنوشت خود را با آزادی ها و ارزش های ولو نیم جان قانون اساسی گره بزنند و ایجاد صلح، امنیت و ثبات را دربقا و تحکیم همین ارزش ها می دانند. زیرا آنها هرگونه رژیم های خشن و سخت گیر را آزمایش نموده اند و عین آزمایش برای بار دوم برای شان دیگر بدیل نیست.
3- تعداد از افسران رده بالا که از یک جهت تحصیل کرده و مسلکی نبودند و از جانب دیگر با گذشته جنگی – تنظیمی شان اراده و توانایی مسلکی- رزمی را ندارند تا جنگ ها را ،به غیر از جنگ چریکی، سازمان داده سوق و اداره مسلکی نماند، با افسران مسلکی تعویض گردیده اند. حتا بعضی از آنها درمیان معاملات چند بعدی شان کمتر شور و شوق جنگ و اراده رزمی را از خود نشان میدادند.
موفقیت های اخیر توانست آن روان ترس و بی اعتمادی که نسبت به نیروهای رزمی در مبارزه مستقلانه که داشت مسلط گردد، را از میان بردارد. چنانچه قبل از اعلان آغاز مرحله جنگ های بهاری طالبان منابع امریکایی از تلفات بیشتر نظامیان افغان، فرار بیش از 15 هزار نظامی از نیرو های پولیس و اردوی ملی و عدم مورال جنگی نظامیان افغان ، بدون کمک های ناتو را تبلیغ می نمودند . این برآمد های سیاسی و تبلیغاتی نا سنجیده شده، در موقع نامساعد و نتیجه گیری قبل از وقت بود. چنین تصامیم و تنیجه گیری ها بیان این امر است که مشاوران و پالیسی سازان کشورهای مانند افغانستان هنوز هم شناخت و درک درست از روان و خصوصیات اجتماعی- روانی ما ها ندارند.
نواز شریف با سفرش به کابل افغانستان را خانه دومی اش خواند. این گفته او میتواند به گونه ها مختلف تفسیر وتعبیر گردد. در هر حال افغانستان خانه مشترک همه افغان ها است که در آن زنده گی میکنند و آنرا سرزمین مادر وطن خود میدانند. او گفت که هیچ دشمن افغانستان دوست پاکستان شده نمی تواند. ولی نگفت که طالبان در کدام ردیف برای پاکستان قرار دارد. واضح است که طالبان با آن که عمل دشمنانه و ضد ثبات و امنیت علیه افغانستان را انجام میدهدند ؛ ولی هیچ گاهی خود را دشمن افغانستان تلقی نمی کنند. انتظار بود و هست که سردمداران پاکستان و دولت افغانستان دشمن را تعریف واضح و روشن نمایند ، ولی مثل همیشه صورات نگرفت سفر نواز شریف به کابل به حیثیت یک سفر حسن نیت و جواب سمبولیک به سفر اشرف غنی به پاکستان بود. روی کدام پلان مشخص به خاطر سازماندهی مشترک مبارزه بر علیه تروریزم و عوامل طالبانیزم آن کدام بحث و توافقی به عمل نیآمد. نواز شریف در این سفر کدام دیدار « خاص » با حلقه رهبری وزارت دفاع افغانستان در عقب درهای بسته نداشت . او در این کوتاهی اش قرضدار جناب اشرف غنی ماند زیرا رییس جمهور اشرف غنی در سفرش به پاکستان دیدار خاص و رو در رو با لوی دستیز پاکستان در اسلام آباد داشت.
موضوع جالب دیگر که برای ما افغانها چندان تازه گی ندارد ، این بود که شرکت های امریکایی و ترکی بیش از دوصد میلیون دالر کمک های باز سازی را با خود برده اند. این اعلان کدام معمای جدید نیست ریرا اگر از یکسو میلیارد ها دالر تحت نام کمک به افغانستان سرازیر گردید ولی قمست زیاد آن دوباره با جور آمد های شرکت های به خصوص سرک سازی و ساختمانی آمریکایی و ترکی دوباره ازکشور خارج گردیده اند. ما نباید از این حقیقت تلخ انکار نماییم که یکی از عوامل فساد و ایجاد مافیای قدرت هم همین پولها و همین معاملات بوده است که در سیستم دولتی افغانستان سلسله های زنجیری را به وجود آورد و مفسدین با مصوونیت خاص در کرسی ها در دوره های متعدد باقی میماندند.
و حالا دوباره به اصل مطلب.
سیاست مداران و صاحب نظران سیاسی فعال اکثراٌ در حالات در وسایل جمعی نمایان میگردند که یک واقعه یا قضیه در جامعه ملی و یا بین المللی بروز نماید و توجه عامه را بخود جلب نماید. هر حزب سیاسی برنامه را عرضه می نماید و برنامه های احزاب رقیب و مخالف را به باد رد و انتفاد میگیرد. این تفاوت ها و طرزدید ها یا واضح تر بگویم تقابل برنامه ها تصادفی هم نیست بلکه هر یک انعکاس یست از تعبیرات متفاوت ساختار اجتماعی ، اقتصادی جامعه و سیستم سیاسی آن. در پهلوی آن شکل گیری برنامه های است که به حیث راه های حل، تغیر و انکشاف عرضه میگردد یعنی تغیریابی جامعه را با خطوط فکری تدوین شده پیشبینی مینمایند.
تضاد ها و تفاوت های فکری در روند سیاسی اجتناب ناپذیر اند و به حیث یک روند طبعی آنرا باید پذیرفت . به همین دلیل حایز اهمیت است و هم یک هنر است که شخصیت های سیاسی و سازمان های سیاسی باید دراین گیرو دارهای گرم متبارز باشند و در قالب دموکراسی موجود خود را هویت اجتماعی داده توجه جامعه را به خود جلب نمایند. برای یک سازمان سیاسی این یک اصل پایه ای است که هویت اجتماعی خود را در فورمولبندی اهداف و وظایف خود مشخص و با پالیسی فعال و متناسب زمانی جای ملموس را در روند های سیاسی برای خود تثبیت نماید.
پس همین فومولبندی و تدوین سنجیده شده اهداف و وظایف در تناسب با روند های جاری و عمومی در واقعیت امر ایدیالوژی سیاسی یک سازمان سیاسی است.
در اینجا این سوال مطرح میگردد که آیا کاربرد ایدیالوژی های که درگذشته های تاریخی و در یک مقطع خاص اجتماعی و آنهم در جوامع دیگر زایش و تدوین یافته است ، میتواند هویت یک سازمان سیاسی فعال را در گرماگرم سیاست متبارز سازد؟ دراین جا باید دو حالت را به مقایسه گیریم. سازمان های که خود را پیرو ایدیالوژی های مکتبی دوره های گذشته میدانند و سازمان های که خود و خطوط فکری شان در جو مبارزات و روند های کنونی ایجاد و شکل گرفته اند. تجربه سیاسی احزاب و به خصوص احزاب چپ در افغانستان درس های پرغنای یست مبنی بر اینکه ایدیالوژی های قبلاٌ تدوین شده بر بنیاد مناسبات اجتماعی دیگر و در یک مقطع تاریخی دیگر، با روند های که خاصه جامعه افغانی ما بوده است در تقابل قرار میگرفت در حالیکه نیت و اهداف آن کاملاٌ وطن پرستانه و خدمت به مردم و ملت ما بوده است. تجربه نشان داده است که خواست ها و نیات شریفانه در یک ایدیالوژی با دید صرفاٌ طبقاتی و روان انقلابی برای آن بخش مردم که ما به خاطر شان و برای آرمان های آنها مبارزه میکردیم، نه تنها قابل درک نبوده بلکه آنها خود رابا آنها بیگانه تلقی می نمودند. پس باید به این امر معتقد شد که تضادهای موجود اجتماعی باید اساس قوی و منطقی باشند برای بالا کشیدن شعارهای متناسب با شرایط واقعاٌ موجود و فورمولبندی اهداف و وظایفی که راه های حل تضاد ها و معضلات مختلفه اجتماعی ، اقتصادی و کتلوری- فرهنگی جامعه را عرضه نماید و این میتواند بنیاد ایدیالوژیک برای یک حزب سیاسی باشد. در اینجا باید از یک سو تفاهم جلوگیری نمود که از تجارب پرغنای تاریخی در جوامع مختلفه نمیتوان فاصله گرفت و یا آنرا نا کارا تلقی نمود، بلکه آنها تجارب وسایلی اند که محتوای ایدیالوژی یک سازمان سیاسی را غنی تر سازد ، نه بحیث استفاده از سنگ های ناصیقل که با مناسبات و روند های کنونی در همگونی قرار نگیرند.
تضاد های اجتماعی شکل دهنده ایدیالوژی ها میباشد که یک سازمان سیاسی برای رفع و مهارکردن این تضاد ها الترناتیف ها و راه های حل را عرضه می نماید و از همان دیدگاه ها دولت و سیستم سیاسی را به باد انتقاد قرار میدهند ویا هم در تقابل با سیاست های احزاب رقیب قرار میگیرد. در سیستم های دموکراسی که انتخابات و آرا مردم تعین کننده باشد، کسب توجه عامه و عرضه نمودن راه های حل عملی و قابل باور یک اساس حایز اهمیت است و آن این است که تضادهای موجود جامعه را درعرصه های مختلفه باید تشخیص و بر آنها برنامه تعین نماید. به همین لحاظ است که تضاد های بزرگ اجتماعی زمینه است برای شکل گیری ایده ها و تعبیر های که چگونه باید ساختار جامعه تعریف گردد.
در شرایط کنونی کشورما که تمام عرصه های اجتماعی و اقصادی در جریان قریب به چهل سال دچار نابودی ومتعاقباٌ تغیرات جدید گردیده است ، مشکل به نظر میرسد که یک ایدیالوژِی جدید را عرضه نمود. مفهوم در این است که بغرنجی های جامعه ما آنقدر عمیق گردیده است که تضاد های اجتماعی را بتوان از لحاظ کته گوری های کلاسیک کلاس بندی نمود. ولی نباید از این هم انکار نمود که تضاد ها در جامعه کنونی ما در سطح تضاد های مانند مذهبی، زبانی ، اتنیکی و تعلقیت های سیاسی- نظامی قبلی انکشاف نموده است و این عمق تضاد ها را در ایده های کنونی که در حالت شکل گیری اند ، هم میتوان دریافت که این یک انکشاف منفی و آسیب رسان برانکشاف مثبت و ایجاد یک ایده ملی و فراقومی- زبانی است.
موجودیت سازمانهای چپ و ترقی خواه با در نظرداشت کلیه مسایل که در این خامه به ارزیابی و توضیح گرفته شدند، میتوانند اتکای با ارزش و پرتوان در شکل گیری جهش های فکری نوین جامعه افغانی باشد و در پیوند با هم در یک جاده ترقی خواهی، عدالت و حفظ و بقای ارزش های قانون اساسی و جامعه مدنی ، اعم در حال و هم در دورنما ها باشد. هدف ادا مسوولیت بزرگ این سازمان ها درهمان انکشاف مثبت و ایده ملی یعنی فراقومی- زبانی است.
جمع بندی
نویسنده در مقاله هذا که در هین قسمت به پایان میرسد، تلاش نمود تا یک ازریابی و تحلیل خویش را بر مبنای واقعیت ها و فاکت های ارایه نماید که در گذشته سی و پنج ساله جنگ ، بی ثباتی و بی واقع گردیده و هنوز واقع میگردند. در این جمع بندی میخواهم تا با نکات قابل توجه زیر مقاله را اختتام بخشم.
قطب بندی های اجتماعی که در سی و پنج سال اخیر با جنگ های طولانی و فرسایشی که با انارشی و بی ثباتی توآم گردیدند، از یک جهتی ناشی از عقب ماده گی جامعه و تسلط نماد های عقب مانده گی آن بخش از رسوم و عنعنات نا پسندیده که با رنگ و بوی دینی و مذهبی منجمله خرافات بوده است از جهت دیگر آموزش تعداد زیاد از طلبه های که درمدارس آن سوی سرحدات آموزش می دیدند و با چنین ایده های محدود در مساجد و اماکن مقدس به آن شکلی روان جامعه را تحت تاٌثیر قرار می دادند که عدم پذیرش پدیده های نو، نواندیشی و ایده های مبنی بر بینش جدید از دیدگاه دینی و مذهبی نسبت به این پدیده ها هم در حکم کفر ، الحاد و دین ستیزی محکوم می گردیدند . این چنین محکومیت ها دراحساسات دینی و عقیدتی مردم چنان غلبه میکرد که آنها قبل از تعقل بر مساله اسیر تبلیغ « جهاد در برابر بی دینی و غزا در برابر کفر» می گردیدند. بکارگیری و حکم کمونیست و بی دینی به روشنفکران که نه کمونیست بودند و نه بی دین بودند؛هم از همین منشا میگرفت. این نماد خاص جامعه ما وسیله آماده شده و « قابل استفاده موثر » بوده برای دستگاه های منفعت جو که منافع خود را همیشه از همین راه های نا مشروع و ضد انسانی بدست میآورند. روی همین دلیل موجودیت تقابل و تضاد بین عوامل جهل ، تاریکی، عقب مانده و ( به مانند تعویذ نویسان، جادوگران ، سکت ها و یا طریقت های که هزاران انسان های مومن با طینت را قربانی و « مرید مرچ آغا و این آغا و آن آغا ساخته است ») از یک طرف و عوامل ترقی خواه ، تغیر طلب و روشن اندیش از جانب دیگر. واین تضاد ها اجتناب ناپذیر هم هستند و در هر مرحله زمانی که ضروت تغیر اجتماعی حاد گردند ، این تضاد ها هم همگام شدت میآبند چنانچه قتل ظالمانه فرخنده و حوادث بعد از آن این موضوع یکبار دیگر متبارز ساخت. فراموش نشود که نویسنده در مقالات قبلی از حلقه ها و گروپ های مذهبی « تحصیل کرده و دانشگاهی » نیز به حیث یک بخش قابل حساب در همین جنبش روشنگری تذکر داده است.
مردم افغانستان چنانکه در تاریخ قریب به نیم قرن اخیر تجارب زیاد را کسب نمودند و حکومت ها و سیاست های مختلف را به آزمایش گرفتند، با ید هم به این نتیجه رسیده اند که ما بحیث یک ملت آسیب دیده و مظلوم باید خود قد راست نماییم و باید به پای خود بایستیم و این تنها در انتخاب آزادی های مشروع اجتماعی ، تجربه و پذیرش ارزش های که « ما بحیث انسان حق زنده گی آبرومندانه، حق داشتن مصوونیت قانونی در انتخاب یک زنده گی که خود و برای خود و در خانواده خود میخواهیم ، و بلاخره بحیث انسان ها یا موجودات اجتماعی با ارزش های انسانی زنده گی شهروندی خود را خود تعین نماییم ، داریم .»
مفاهیم بالا بدون شک مفاهیم عام اند که ما این مفاهیم را در سلسله همین مقالات بیشتر توضیح داده ایم.
کشته شدن دخت معصومه افغان فرخنده در شهر کابل بیان تسلط وحشت و دهشت در یک کشور بود که در آن مافیای قدرت ، فساد، معاملات عقب پرده، وجدان های خفته ، ظهور ولگردان شهری و دها پدیده های خشن و نا ماٌنوس دیگر که در کشور زبانه میکشند. این پدیده های خشن ، زشت و بد روان مردم خسته از جنگ و نا امنی و بی ازخواستی را در حد یک قیام و جهش های فکری رسانیده که سوال تغیر و رهایی از قید عقب مانده گی و عوامل عقب مانده گی دیگر سوال و ضرورت روز است. این قیام ها و جهش های فکری برای تحکیم و بقای خویش در قدم اول به حفظ ارزش ها ی قانون اساسی و جامعه مدنی نیاز درجه اول دارند.
در جهش های فکری جدید نه تنها جنبش « در حالت شکل گیری » زنان و نهاد های اجتماعی که برای یک زنده گی آبرومندانه انسانی و شهروندی فعال اند ، حایز اهمیت اند بلکه جنبش های نسل جوان دانشگاهی ، حلقه های نواندیش درمکاتب و مجامع دیگر تحصیلی دینی ، گروه های که خود را از اندیشه های سختگیرانه تنظیمی جدا ساخته اند، نیز هایز اهمیت جدی اند.
ما در این جهش ها نقش احزاب سیاسی ترقی خواه را که خود ، برنامه ها و سیاست های روزخویش را در همین جو « هنر مندانه سیاسی » در مطابقت فکری و عملی قرار میدهند، فوق العاده مهم میدانیم و آن در صورتیکه:
- پیوند ها و نزدیکی ها در گره زدن انرژی و توانایی های فکری در تحلیل و ارزیابی های جامعه کنونی ، برون ساختن شعارهای کارا و به موقع، نه در پروسه های تکراری و فرسایشی به مانند وحدت ها و ایتلاف های که بازهم هدف همان وحدت بدون نتیجه باشد. اگر در اینجا مثالی ارایه بداریم، ایجاد یک فراکسیون پارلمانی و ایجاد فشار مشترک بر دستگاه دولت جهت ترد فساد و فساد کاران و رشوه گیران از ادارات قضایی و عدلی ( سارنوالی) و انعکاس آن از طریق نشرات و برآمد های تلویزیونی و غیر امکانات در عین مقطع زمانی و توسط همه همین احزاب سیاسی که با هم در همین شعار روز شریک اند، بیشتر موثریت در روان عامه و دستگاه دولت خواهد داشت تا یک روند طولانی و فرسایشی وحدت.
- احزاب سیاسی بتوانند گروپ های تفاهم و همکاری را بین شان ایجاد نمایند تا در مسایل جدید روز به موقع بتوانند شعار و سیاست روز را تعین و مشخص سازند.
ـ احزاب همسو و ترقی خواه در حالات آسیب پذیری یکدیگر را پشتیبانی نمایند نه با اتهامات کهنه و تسلط فضای سیاسی و دید های ایدیالوژیکی گذشته درتخریب و قصد گیری مداوم یک دیگر باشند.
- احزاب سیاسی نباید درعقب فاکت ها به حرکت آیند بلکه پیشگیر و سمت دهنده فاکت ها باشند.
- بزرگی یک حزب سیاسی آنقدر در کمیت تعداد متبازر نمی گردد تا در برآمد های به موقع سیاسی.
نویسنده در اخیر بدین اصل انکارناپذیر باورمند است که جهش های فکری در یک کل واحد همبسته متشکل از همه نیروهای که در بالا تذکر داده شدند، نیروی بزرگ و موثر در پروسه های کنونی و آینده جامعه افغانی اند و میتوانند پروسه های در حال آبستن گذرهای اجتماعی – فکری را برای امنیت، ثبات و ایجاد یک دولت دارای اوتوریته ، با اراده و مستقل ، سمت دهند.
برای نظر لطفا با آدرس زیر تماس حاصل نمایید:
This email address is being protected from spambots. You need JavaScript enabled to view it.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۷۰۵
جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری
( قسمت ششم )
ع. بصیر دهزاد
قبل از ادامه بحث قبلی بیجا نمیدانم تا مکث کوتاهی روی حوادث سیاسی و نظامی کشور در هفته گذشته نمایم و بعد از یک ارزیابی کوتاه دوباره به اصل موضوع برگردم.
جنگ در هفته گذشته در تعداد ازولایات کشور شدیداٌ جریان داشت. طالبان تعداد بیشتر نیروهای پاکستانی ، چچینی ازبک و تاجیکی را گروه گروه و « بامصوونیت گویا تضمین شده » به ولایات شمالی کشور انتقال دادند ، سلاح های جدید را در دسترس و بکار گیری دارند ولی نیروهای مسلح کشور در همه نبرد ها دست بالا داشته اند. جنگ ها در غزنی، کندوز ، کنر ، زابل و بخش های دیگر به خوبی توانائی نیروهای مسلح کشور را نشان میدهد. پیشبینی ها میتواند چنین باشد که طالبان در جنگ های تحمیلی شان در ادامه این سال ، آنچه را در سر پروانیده اند به دست نخواهند آورد وهم نتیجه همین خواهد بود که طالبان در کدام پروسه احتمالی مذاکره صلح چیزی بیشتر از حالا ( ادامه جنگ بدون نتیجه) را بر میز مزاکره با خود نخواهند برد تا بر اساس آن چانه زنی کنند. سربازان و افسران ما خوب و با روحیه عالی میجنگند. «شوخی: با وجود اینکه بعض وسایط تیل ندارند و تیل ها فروخته شده اند ». تبازر نیروهای جنگی دولت و تصویر ها از جریان جنگ بیان واضیح این امر است که جنگ جویان شجاع از ملیت های مختلف افغانستان با روحیه دفاع از ناموس و وطن مشترک شان میجنگند. آنان مثالی خوبی درس عبرت برای عوامل ننگین اند که جز ایجاد نفرت های قومی زبانی و نفاق چیزی دیگر برای عرضه شخصیت خود و برای ملت ندارند.
انتقال جنگ از جنوب و جنوبغرب به طرف شمال کشور یک پدیده سوال بر انگیز است که خاطره چند سال قبل انتقال طالبان را با هلیکوپتر ها به مناطق شمال مانند بغلان، کندوز، فاریاب و سمنگان یکبار دیگر در ذهن تداعی مینماید. چنانچه مردم میگویند که افراد نا شناس گروه گروه با موتر های ضد مرمی از سرحد پاکستان میگذرند و داخل افغانستان میشوند و متعاقباٌ با سرویس ها به ولایات شمال انتقال داده میشوند. ولی با آنهم که این نیروها ممکن پول بگیرند، وجدان بفروشند و در خدمت استخبارات بیگانه باشند ولی سرنوشت خویش را با تنفر ملت ، زبونی و به احتمال قوی شکست ننگین خواهند بست و هم شرمساری را با دستور دهنده گان شان تحفه دوباره خواهند داد .برآمد طالبان و بیانیه سیاسی شان در کنفرانس بگواش در قطر و مصاحبه ذبیح الله مجاهد سخن گوی طالبان از طریق برنامه تلویزیونی « پیام افغان » هم دو موضوع بودند که در عین وقت توجه عامه را به خود جلب نمود.
آقای ذبیح الله مجاهد در یک برنامه یک و نیم ساعته سوال و جواب اشتراک نمود و بعض سوالات را از دیگاه خودش پاسخ داد. در هر دو برآمد طالبان مسائل جدید ، مسایل تکراری و بعض مسایل که از آن انکار صورت گرفته است، را مطرح نمودند.آقای مجاهد در اول در برابر پرسش آقای خطاب که به دری مطرح گردید ، دفعتاٌ به پشتو جواب داد. در حالیکه ، بعد از اشاره آقای عمر خطاب وی دری روان صحبت نمود ، گویی وی در شهر کابل بزرگ شده باشد. هدف اینجا در این است که هر کسی حق دارد بدون کدام ملحوظ و نزاکتی به زبان مادری خود حرف بزند. من درک میکنم که اگر کسی به زبان دری آشنایی ندارد ، باید پشتو صحبت کند و یا بر عکس. ولی ممکن آقای مجاهد میگفت که میخواهد به راحتی به زبان پشتو صحبت نماید چون وی نماینده یک تحریک است که ادعای احترام به همه زبان ها و مردمان را بر حکم اساسات اسلام دارد. آقای مجاهد ار سر بریدن سربازان اردوی ملی در بدخشان انکار نمود و گفت که در این مورد تحقیق میشود. در حالیکه در گذشته ده ها تصویر از سربریدن ها تا سطح فتبال با کله های بریده شده در انترنت قابل دسترسی است. در ویب سایت طالبان پیرامون این سربریدن ها طی یک اعلامیه گفته شده است که « چون تعداد از طلبان ما در بدخشان بعد از دستگیری روی های شان با مرمی هدف گرفته شده بود، این یک قصد گیری مجاهدین ما است .» آقای مجاهد در جای میگوید که انظباط و دسپلین و سلسله مراتب قوی در بین گروه های جنگی شان وجود دارد ولی در عین زمان میگوید که « چنین اشتباهات در جنگ صورت میگیرد و لی رهبری طالبان در اصولنامه خود آنرا واضیح نموده که جاسوسان ( اسیران بدون تفکیک) باید با تفنگ کشته شوند.»
آقای مجاهد از موقف طالبان در برابر داعش ، رابطه- نظامی- استخباراتی با حکومت پاکستان ، ماین گذاری کنار سرک ها و ده ها جرایم ضد بشری و جنگی توسط طالبان به راحتی پا گذاشته خیز زد. وی چند بار تاکیداً گفت که جنگ جویان طالبان همه هموطنان خود شان اند. ولی این سوال لا ینحل است که این پاکستانی ها ، چچینی ها و دیگر خارجیان که دستگیر میشوند، کشته میشوند ، کی ها اند . در ویب سات طالبان نام تعداد از کشته شدگان با نام شهداٌ به معرفی گرفته شده است که نام های عربی دارند. او همچنین گفت که « انتحاری های ما باید خود را به اهداف نظامی برسانند ولی بعضی اوقات اشتباهات تخنیکی باعث انفجار قبل از وقت میشود که مردم غیر نظامی کشته میشوند.»
سوال: آیا از نظر آقای مجاهد انفجارات در داخل شهر و به هدف گیری مانند ستره محکمه، سارنوالی ولایت بلخ، دو عمل انتحاری در مقابل بس های پرسونل لوی سارنوالی همه اهداف نظامی بوده اند و یا تصادفاٌ و روی اشتباه تخنیکی؟
خلاصه او گفت که ما اسیران را نمی کشیم !
در بیانیه سیاسی طالبان در قطر هم چند نکته قابل تعمق است:
طالبان از اشتباهات شان در دوره حاکمیت قبلی اشاره نموده و لی تذکر ندادند که کدام اشتباهات. ممکن برای ملت این سوال و جواب آن برای یک ارزیابی از طالبان مهم باشد که آنها به کدام اشتباهات خود اعتراف میکنند و چه بدیل های دیگر را در پیشکش میکنند. زیرا مساٌله در آن وقت هم تطبیق شریعت و اصول اسلام بوده و حالا هم هدف تطبیق شریعت و اصول اسلام است.
در بیانیه گرچه برای اولین بار از حق آزادی بیان ( تحصیل و کار) برای زنان و مردان ، حقوق فردی مدنی و قانون اساسی مطرح شده ولی در عین حال میگویند که « قانون اساسی کنونی اسلامی نیست و زیر فشاز بی 52 ساخته شده است و در قانون اساسی آنها هیچ ماده مخالف عنعنات افغانی و اسلامی بوده نمیتواند. »
سوال: آیا کدام مواد قانون اساسی موجود در مخالفت با اسلام و عنعنات افغانی قرار دارند؟
بلاخره: « صلح راه رسیدن حق به صاحبان حق است » این صاحبان حق جز طالبان کسی دیگر هم است؟
سوال: آیا طالبان بر این امر معتقد خواهند شد که امروز بیش از 75 فیصد جامعه از آمدن دوباره طالبان خوف دارند و نمی خواهند یکبار دیگر در شرایط انزوای بین المللی، فقر، بیکاری، جبر ، فشار قرون وسطائی از داخل خانواده تا محیط و کار، ممنوعیت های مختلفه اجتماعی ، لت و کوب در محضر عام، اهانت و عقده مندی در برابر زنده گی شهری و ده ها محرومیت های حیات اجتماعی قرار گیرند؟
سه تذکر:
حق از دیدگاه طالبان همان حقی است که در اصولنامه شان تشریح گردیده است. این یک جمع بندی بیانیه سیاسی طالبان در کنفرانس قطر است.
بیان بعض مفاهیم و شعارهای عام یا نشان دادن اینکه کمی خود را به اصطلاحات مد روز خم ساخته باشند، ناممکن است است که نیروهای وسیع جامعه را اغوا سازد. جامعه کنونی افغانی و به خصوص جهش های جدید فکری چیزی را میخواهند که طالبان در عرضه آن وسیعاٌ کوتاهی دارد.
آن اصول که طالبان تحت نام اصول اسلامی و ایدیالوژی اسلامی مطرح میکنند ، بیشترین آنها متکی بر رسوم و عنعنات نا پسندیده و کهنه شده افغانی اند که رنگ و رسم اسلامی بدان ها داده شده است.
آخرین سوال :
آیا تحریک طالبان به همه آزادی های بشری ، حقوق و آزادی های سیاسی ، جامعه مدنی، اساسات حقوق بشری که در کنوانسیونهای بین المللی توضیح و تشریح شده اند، به تمامی حقوق مشروع زن ، فعالیت سیاسی جنبش ها و احزاب سیاسی و اجتماعی، حق انتخابات آزاد برای تعین یک سیستم سیاسی احترام میگذارد؟ جواب « نه » را همه دارند و لی جواب « بلی » با یک توضیح تحریک طالبان نیاز دارد؟
و اکنون به ادامه قسمت قبلی.
در مقاله قبلی ما یک مکث گذرا و موجز بر مفهوم چپ، خصوصیات چپ افغانی در مطابقت با رشد و انکشاف اجتماعی و روان اجتماعی نمودیم.
بحث ما در این مقاله روی موجودیت سازمانهای سیاسی کنونی اند که نظر بر برنامه های سیاسی شان خود را در ردیف جریانات سیاسی ترقی خواهانه قرار میدهند که نظر به توضیح قبلی در جمع چپ افغانی میتوانند محسوب گردند. همچنان در این بحث توضیح ارایه خواهد گردید که سیاست روز ( هنر و رهبری سیاسی ) و ایدیالوژی کدام زوایای جامعه کنونی را در یک آینده نگری باید مشخص و فرمولبندی نماید.
کسب و یا سهمگیری در قدرت سیاسی از طریق مسالمت آمیز و در چهارچوب قوانین موجود یک اصل مشروع است. در سیستم های سیاسی چند حزبی کسب عمومی قدرت سیاسی و به تنهایی بعید از تصور و واقعیت است. به خاطر این که در یک دموکراسی سیاسی در آوردن همه ملت به یک هدف و یا اهداف توسط یک حزب سیاسی یک فانتازی است. بنآ شعار های مانند « ملت با ماست، توده ها با ماست و ما یگانه ناجی ملی هستیم » هم یک دل خوشی بی بنیاد خواهد بود وهم در تضاد و تقابل با روند های کنونی که ما آن را تفکر نوین و دگراندیشی سیاسی می نامیم، قرار دارد. تفکر نوین و دگر اندیشی بیان این امر است که در یک دموکراسی انتخاباتی یک چگونه حزب سیاسی ، مرتبط با تغیر و تحول، ارزیابی جدید و پالیسی جدید را مطرح نماید و در یک کورس جدید سیاسی اهداف مطروحه خود را در یک دوره معین از طریق ایتلاف ها و جورآمد های « ممکن و عملی » سیاسی بدست بیاورد. مهمتر از آن این است که چه گونه سازمان های سیاسی ، به عوض پروسه های طولانی و فرسایشی تحت نام وحدت ، توانائی فورمولبندی اهداف و شعار های را در یک مقطع معین سیاسی مطرح سازد و ضریب توانائی ها را در اهداف مشابه دیگر سازمان های سیاسی و اجتماعی بزرگتر سازد. هدف احزاب کوچک در قدم اول باید کسب جایگاه اجتماعی ، مشخص ساختن پروبلم های اجتماعی و فورمولبندی شعار و هدف در همان مساله باشد. نویسنده در توضیح خود به صورت قطع موجودیت برنامه تهدابی یک حزب سیاسی را رد نمی کند ؛ بل در این بحث هدف ما سیاست های مقطعی و برخورد با سیاست روز است. در جو سیاسی کنونی کشور تعداد زیاد احزاب سیاسی با افکار و اندیشه های کوناگون به وجود آمده و هر کدام با بر نامه ها و خطوط فکری و عملی در جست و جوی یک جایگاه مناسب در سیستم اجتماعی اند. همان گونه که این نهاد های سیاسی می خواهند مظهر اراده آزاد و دموکراتیک باشند، نقش شان در تعمیق ، تسلط و حاکمیت قانون و آزادی های مشروع انسان جامعه افغانی حایز اهمیت فوق العاده جدی و یک مسوولیت تاریخی است. ولی مهمتر از آن این است که دموکراسی را باید پذیرفت آنرا را در حیات سازمانی خود پرورش داد و در تصمیم گیری ها به یک اصل زنده مسلط ساخت.
مبرهن است که تعداد زیاد احزاب سیاسی ترقیخواه در افغانستان فعال اند که بدون شک در یک جمع کل یک نیروی قوی و موثر بر سیاست ها اند ، اگر به چنین نیروی بالقوه بتواند مبدل گردند.
با کمال تااسف تعداد از این احزاب سیاسی یا اینکه خود را در پروسه های تکراری ، فرسایشی مانند وحدت ها مصروف میسازند که با شتاب و ذق آغاز میابند، پروسه های با طوالت ادامه میابد،یک معضله حل نا شده به دیگری قدم گذاشته میشود و بلاخره با عدم جورآمد در انتخاب رهبری نکته پایان بدان گذاشته میشود. و یا اینکه سازمان در گروه افراد که یا از کلاسیک اندیشی سیاسی خود را رها کرده نمیتوانند ویا آنها سازمان سیاسی را از یک هرم حاکمیت قدرت تک حزبی می بینند و یا اینکه با ارزیانی و پذیرش تحولات سریع اجتماعی ( بحیث یک واقعیت انکار ناپذیر) هم خود مشکل دارند و هم مشکل را به دیگران و سازمان مربوطه تحمیل مینمایند. با وجود آنکه تعداد از این سازمان های سیاسی در مقیاس مجموع جامعه و سیر انکشاف سیاسی خیلی کوچک اند ولی خود را بزرگتر از آنچه اند تصور میکنند که هستند. تسلط « شبه مانند » سلیقه های سمتی و زبانی در بعضی از این سازمان ها نیز یک واقعیت تلخ است. مثلاٌ تعداد ترس خود را از انتخاب یک رییس مربوط به این یا آن زبان و ملیت را اگر پوشیده نگهدارد ولی در حلقه معین خودش بحیث یک اصل مطرح میگردد. داشتن احساسات بر مبنای زبان و قوم در جهش های فکری جدید ضرورتاً یک پدیده کهنه شده و در حال زوال است اما توسل بر آن در شرایط کنونی جامعه یک جفا بزرگ بر حق ملت و جهش های روشنگر و تحول خواه خواهد بود که باید بدان نام عنعنه فکری نا پسندیده در میان حلقات چپ نامید. باید بدین اصل معتقد شد که شخصیت های ضعیف با افکار عقب مانده بر مبنای تفاوت های زبان وملیت باید خیلی ها کوچکی نماید در برابر خواست های بزرگ ملی و وطنی .
به عقیده نویسنده دید کنونی بر سیاست و روند های سیاسی کنونی افغانی ایجاب میکند تا دید دیگر، تحرک دیگر و ایده های دیگر (جدید) را فرمولبندی نمود که یکی آن هنر و ایدیالوژی سیاسی است.
( ادامه دارد )
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳ /۱۵ ـ ۱۱۰۵
گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی خراسان یا داعش
یک سازمان منطقوی است نه افغانی ونیاز به مبارزه مشترک ومنطقوی دارد
داکتر حمیدالله مفید
کارشناس امورفرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان
از پیدایش گروه تروریستی نامنهاد دولت اسلامی یا (داعش) در افغانستان چند صباحی نمی گذرد ، درست در فاصله میان ماه های جدی و دلو سال ۱۳۹۳ خورشیدی این گروه موجودیت خود را در افغانستان اعلام کرد.
نیکولای هسم نماینده ویژه سازمان ملل متحد در افغانستان در جلسه شورای امنیت ملل متحد که درسال قبل برپا شد، گفته بود : « حضور نیرو های داعش در افغانستان نگران کننده است.»
فرمانده کل نیروهای قاطع در افغانستان جان کمپل نیز در گفت و شنودی با تایمز گفته بود : « گزارش های دردست دارند ، که نشاندهنده حضور گروه دولت اسلامی (داعش) در افغانستان است وبه جذب وسربازگیری در افغانستان مصروف هستند.»
جنرال عبدالرشید دوستم معاون نخست رییس جمهور اعلام کرد که نیروهای وابسته به داعش (همان دولت اسلامی خراسان) به ولایات شمال کشور شامل جوزجان ، فاریاب ، سرپل و بدخشان رسیده اند.
سازمان ملل متحد درگزارش سال ۲۰۱۴ سالانه خویش ، سال پیش را خونین ترین سال پس از سقوط طالبان دانسته است ، که در آن نزدیک به ۳۹۹۹ نفر غیر نظامی کشته و زخمی شده اند.
پیدایش سریع گروه دولت اسلامی در ولسوالی های ولایات هلمند ، فراه و بدخشان تهدید کننده اند.
درآغاز چنان پنداشته می شد ، که گروه تروریستی داعش به خاطر زدودن طالبان پی ریزی شده اند ، چنانی که عبدالقادر واحدی مشهور به ابو ابراهیم خراسانی گفته بود ، که گروه دولت اسلامی از جنایات طالبان خسته شده اند وبه خاطر نابودی طالبان ایجاد شده اند .
مگر به زودی هویدا شد، که این گروه نه تنها به خاطر نابودی طالبان ایجاد نشده اند ، بلکه در اغلب تازش های تروریستی در ولایت های : بدخشان ، فاریاب ، وکندز با طالبان یکجا تاخته اند.
در تازش های گروه های مشترک تروریستی طالب و دولت اسلامی در پسین روزها در ولایات شمال کشور از آن میان در بدخشان شب جمعه ۲۱ حمل ۲۰ سرباز کشته ، ده نفر زخمی و۷ نفر مفقود گردیدند. افزون از نیروهای طالبان و داعش جنگ جویان چیچینی ، ازبک و پاکستانی نیز سهم داشتند.
در رویداد گروگان گیری ۳۰ هموطن ملیت هزاره ، طالبان وداعشیان سهم مشترک داشتند.در رویداد اشغال اغلب ولسوالی های ولایات فاریاب و جوزجان جنگ جویان ازبک ، چیچین ، و دیگر تروریست های جهانی اشتراک کرده بودند.
در اختتاف وگروگان گیری ۳۰ هموطن هزاره در راه هرات - غزنی و ربودن ده هموطن دیگر در شهراه کابل - جلال آباد نیز داعش وطالبان خارجی نقش مشترک داشتند.
در رویداد ۲۹ حمل سال جاری در نماینده گی بانک در شهر جلال آباد که منجر به کشته شدن ۳۳ نفر و زخمی شدن بیش از ۹۰ نفر گردید، جنگ جویان پاکستانی ، داعش ، ازبکان ، چیچینی ها و دیگران خارجی ها نقش نهادین گرفته بودند.
بر بنیاد گزاش رسانه ها در رویداد های اخیر ولایت کندز که در فراید آن شهرستان ها یا ولسوالی های ارچی ، چهار دره ، علی آباد ، خان آباد و حضرت امام بدست داعشیان و طالبان افتادند ، نزدیک به ۲۴۰۰ نفر جنگ جوی شامل گروه جندالله ، تحریک اسلامی ازبکستان ،چیچینی ها داعشیان و طالبان افغانستان سهم دارند.
همین ایدون اوضاع سیاسی و نظامی ولایت های بدخشان ، فاریاب ، بغلان ، تخار و بلخ رو به وخامت می رود .ارتش دولتی افغانستان توان مقابله با این تروریست های جهانی را ندارد، زیرا:
به افزار های مدرن و جدید جنگی مجهز نمی باشد.هواپیمای جنگی ، شامل هواپیما های جیت بم افگن ندارد.
ارتش افغانستان تانک های زرهی تی یو ۱۲۴ ندارد.
ارتش و پولیس افغانستان زرهپوش های فوکس ولیوپول ندارند.
ارتش افغانستان از سیستم کشاف انترنیتی وتصویری مخابراتی مدرن برخوردار نیست.
ارتش افغانستان منابع مالی جهت تامین مصارف جنگ را ندارد.
درحالی که بر بنیاد سیاست های مدرن استخباراتی جهانی چنین پنداشته می شود ، که هدف از فرستادن گروه تروریستی داعش ویا همان دولت اسلامی در افغانستان تخته خیز برای خراب ساختن اوضاع سیاسی و امنیتی کشور های آسیایی میانه است و از سوی دیگر کشیدن روسیه در محاصره نظامی وخراب شدن اوضاع امنیتی کشور های همسو با روسیه شامل کشور های تاجکستان ، ازبکستان ، قرغزستان و ترکمنستان نیز می باشد ، این جنگ فرسایشی مدرن از سوی آنها به پیش برده می شود.
همچنان کشور های جنگ زای جهانی تلاش می دارند ، تا اوضاع امنیتی کشور ایران را با جندالله پناه شده در افغانستان و پاکستان خراب بسازند وجنگ مذهبی سنی و شیعه را در کشور ایران دامن بزنند و با استفاده از اسلام تسنن و تشیع می خواهند تا کشور های ایران ، عراق ، سوریه ، لبنان ، افغانستان ، پاکستان و ایران را به یک جنگ تباه کن بکشانند . دراین میان این گروهک های تروریستی به خاطر کشیدن اوضاع ترکستان چین به سوی خرابی و ایجاد یک سازمان ترویستی در کشور چین میان ایغور های مسلمان نیز تلاش می نمایند.
کشورهای غربی و از آن میان ایالات متحده امریکا به گفتاورد ریگ روزوف هموند ایتلاف جهانی «استاپ ناتو» در شیکاگوی ایالات متحده امریکا که در باره سرنوشت یک میلیارد و۳۰۰ میلیون دالر مفقودی امریکا در افغانستان دیدگاهش را ارایه داشته بود و در تارنمای بامداد پایگاه رسانه یی شورای اروپایی حزب مردم افغانستان به نشر رسیده است:
« مردم افغانستان هیچ دورنمایی از زنده گی مسالمت آمیز و مرفه ندارند زیرا آنچه که امریکا و متحدان واشنگتن در ناتو به آن علاقه مند بودهاند در برقراری جنگ و آموزش نیروهای نظامی خود در یک میدان جنگ نظیر افغانستان و استفاده از آنان در سایر نقاط خلاصه میشود.» نیز برای ایجاد صلح وآرامش در افغانستان ونابودی گروهک های تازشی تروریستی هیچ گونه علاقه ودلچسپی ندارند.
افغانستان در این گیرودار میدان خیزش بلا ها وتازش تروریست ها گردیده است. از این رو ایجاب می کند ، تا یک ستاد مشترک ویک نیروی افزارمند ارتشی مشترک کشورهای افغانستان ، ازبکستان ، ایران ، ترکمنستان ، تاجکستان ، قزاقستان ، قرغزستان ، چین و روسیه در شمال افغانستان ایجاد شود وبا استفاده از همه امکانات در نابود گروهک های تروریستی نامنهاد دولت اسلامی (داعش) وطالب پیش از ضیاع وقت بشتابند.
اگر چنین ستاد مشترک و چنین ارتش مشترک و نیرومند در افغانستان ایجاد نشود واین گروهک های تروریستی از بنیاد نابود نگردند وکشورهای آسیای میانه ، چین ، روسیه و ایران نظاره نگر و سیل بین باشند ، با اشغال شمال افغانستان ، توسط این سازمان های تروریستی شاهد خرابی اوضاع در داخل این کشور ها حتا روسیه خواهیم بود./ ۲۹ ماه اپریل سال ۲۰۱۵ ترسایی
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۷۰۵
رازق مامون مبلِغ تروریزم و جنگ و بربادی در افغانستان
سیداحمد جهش دکتر علوم طب وفلسفه
گر چه همه میدانیم که جناب محترم عالم افتخار با مقام والا و برازنده ای که درادبیات، ژورنالیزم، فلسفه وسیاست دارند به جناب مامون فهمانده اند که تب خود را تداوی نماید، اما من هم با استفاده از آزادی بیان منحیث یک خواننده میخواهم نظر خود را در مورد نوشته های اخیر جناب مامون خدمت خواننده گان گرامی تقدیم نمایم.
آری، محترم افتخار درست درک کرده اند، معمولن بیمارانی که تب چهل درجه و بالاتر داشته باشند هذیان میگویند و خود را بعد از غنی احمدزی متفکر سوم جهان فکرکرده واهیات پارادوکسال خویش را منحیث تیزس نوین در سیاست خارجی افغانستان نسخه میدهند.
در یک جای جناب مامون می فرمایند که افغانستان باید جهت جلب دالر های امریکایی وعربستان سعودی در حصه صدور تروریزم با پاکستان رقابت نماید. و جناب شان تذکر میدهند که نظامیان پاکستانی در تبانی با ارتجاع و امپریالیزم، پاکستان را به لانه تروریزم، بنگاه تولید انتحاری و معبر صدور تروریزم به افغانستان تبدیل نمودند و از این درک صاحب بلیون ها دالر شدند. پس در این مقطع زمانی وقتی که رژیم دکتاتوری کاپیتالستی الیگارشی یک فیصد امریکا که جنگ و تروریزم را به پیسه می خرد و با کار برد اصطلاح « همه گزینه ها بالای میز اند »، کشور های مستقل جهان را تهدید نموده، میخواهد به صدور تروریزم به آسیای میانه بپردازد ؛ افغانستان باید خاک خود را معبر صدور تروریزم به آسیای میانه بسازد تا دالر بدست آرد. چه خیال باطل و نیت غیر انسانی وغیر اخلاقی!
از جانب دیگر جناب مامون نمیداند یا نمیخواهد بداند که بخش اعظم آن میلیارد ها دالر امریکایی که درآن وقت ازحساب جنگ اعلان ناشده برضد مردم افغانستان به پاکستان سرازیرشد همه به جیب نظامیان و« ای اس ای » پاکستان واریز شد. و این مردم پاکستان اند که کفاره آنرا می پردازند همه در فقر و بدبختی به سر برده هر روز در حملات تروریستی و حمله طیارات بی پیلوت غرب کشته میشوند.
قرار یک احصائیه بین المللی که همین چند روز اخیر از بنگاه نشراتی رشیا تودی نشر شد، به مقابل هر تروریست سی وهشت نفر مردم بیگناه ملکی توسط طیارات بی پیلوت امریکا کشته میشوند. از جانب دیگر ای اس ای در این قمار سیاسی پاکستان را به مریضی مهلک بنیادگرایی و وهابیت مصاب ساخته است که مردم پاکستان سال های متمادی از این طاعون شفا نخواهند یافت.
از سلسله نوشته های اخیر جناب مامون چنین برمیاید که جناب شان به تبلیغ تروریزم، جنگ و بربادی و آنهم در وطن خود افغانستان پرداخته و ترجیح میدهند تا افغانستان در صدور تروریزم به آسیای میانه چاکری امریکا را نماید . از این همه نوشتار ها چنین بر میاید که جناب مامون فاقد کدام ایدیالوژی و جهان بینی انسانی بوده فقط به دالر زیاد علاقه دارند.
در یکی از نوشته های خود جناب مامون بیطرفی افغانستان را به مسخره گرفته توصیه میکنند که افغانستان باید به یکی از محورهای قدرت جهانی که مقصد شان امریکا است خود را سرِش نماید. اما جناب شان غافل از آن اند که چهل سال است که امریکا میلیون ها افغان را توسط نوکران افغان خود، تروریستان طالب، طیارات بی پنجاه و دو، طیارات بی پیلوت و در حملات شبانه به خانه های مردم به قتل رسانیده و جنایات هولناکی را بر ضد مردم افغانستان مرتکب شده است. اما در تمام این مدت چه نوکران و تروریستان سابق وابسته به امریکا و چه نوکران امروزی آن ازهیچ نوع خوش خدمتی به بادار خود دریغ نکرده اند، افغانستان را به اشغال امریکا دادند ، به امریکا پایگاه های نظامی دادند، با امریکا قرارداد ستراتیژیک و بعدن امنیتی امضا کردند. در حالیکه کدام مفادی عاید مردم افغاستان نه شد . بخش اعظم بلیون ها دالرامریکایی که به اصطلاح برای مبارزه علیه تروریزم وبازسازی افغانستان تخصیص داده شده بود توسط ان جی او ها، قراردادی های خارجی و داخلی و اراکین دولت دست نشانده به سرقت رفت ولی جنگ و انتحار دوام دارد وهر روز جوانان، پیران و کودکان زن و مرد مردم بی دفاع افغانستان جان های شرین خود را از دست میدهند. این وضع باعث شد که حتا « نماینده گان پارلمان» افغانستان از خواب غفلت بیدار شوند و مفاد قرارداد امنیتی را تحت سوال قرار دهند . نمیدانم که جناب مامون دیگر چه میخواهد و دیگر چطورافغانستان میتواند خود را به امریکا نزدیکتر نماید؟ حال دگر نوبت خود جناب مامون است که به امریکا چیزی بدهد.
معمولاً شعرا و نویسنده ها انسان های با عاطفه، صلح دوست و ضد جنگ اند. تعجب مینمایم که جناب مامون سیاستمدار آب دیده و یک استثنا برآمد؛ شما قضاوت بفرمایید که آیا این به اصطلاح نویسنده و قلمزن «نور نویس!» با تبلیغ جنگ و صدور تروریزم به آسیای میانه، احساس مردمان بی دفاع افغانستان، بالاتر از یک و نیم میلیارد تن خلق های برادر ایران و جمهوریت های آسیای میانه، خلق چین و روسیه را جریجه دار نساخته است؟
فکرمیکردم اگر جناب مامون عاطفه انسانی و وجدان بیدار نویسنده گی داشته باشد پس از نقد و تحلیل همه جانبه محترم عالم افتخار از ایشان که تحت عنوان « آیا جناب رزاق مامون تب ندارد؟»؛ طی سه هفته در همه ویب سایت های مهم و مسوول و بی مرض و بی تعصب افغانی نشر شد و بیشترین خواننده را داشت و دارد؛ از نوشته های آنچنانی خود اظهار ندامت نموده از هموطنان بی نهایت زجر کشیده خود و از خلق های ممالک فوق الذکر طلب عفو و پوزش می نمایند.
اما با اینکه غالباً همین انتقاد بی امان؛ رزاق مامون را به کومای ۸ روزه برده بود؛ بیمار تر از بستر بیماری سربلند کرده مضحک تر و بی باکانه تر برای داعش و جنگ و جنایت به رقص و پایکوبی پرداختند.
نخستین شعار جناب پس از کومای مذکور است: « تشکیل دولت داعش در کندوز! » و بعد تر « عبور داعش به تاجکستان شروع شد!»
بیایید؛ ببینیم این نویسنده و ژورنالیست به نام و صاحب وجدان بی بی سی وار و رادیو آزادی وار، چه چیز ها را « دولت داعش در کندوز» به خورد خواننده داده و چه چیز را «عبور داعش به تاجکستان » یعنی مصداق پیشگویی ها و امر و نهی های پیغمبرانه! خودش گرفته است؟:
متن اول : تشکیل دولت داعش درکندز
بی خبری ایرانیان دولتی وضد دولتی از وقایع بغل دست شان!
پیک نت شبکه خبری- تحلیلی
به موجب خبری که از افغانستان به پیک نت رسیده، ارتش نیمه منظم «داعش » با همکاری همه جانبه طالبان، ایالت مهم و استراتژیک « قندوز » افغانستان را تصرف کرده و دولت خود را تشکیل داده است. این تصرف و تشکیل دولت محلی هفته گذشته انجام شده اما دولت افغانستان و دولت هایی که ارتش آنها در افغانستان حضور دارند از انتشار خبر آن جلوگیری می کنند. ایالت قندوز از مدتی پیش در تصرف طالبان بود و هفته گذشته ارتش داعش به قندوز حمله ور شد و ظاهرا بر اساس یک همکاری از پیش تنظیم شده طالبان قندوز را تسلیم داعش کرد. همانگونه که در نقشه دیده می شود، پایگاه تازه ای که داعش در افغانستان دراختیار گرفته با جمهوری های مسلمان نشین اتحاد شوروی سابق مرز مشترک دارد و از طریق بدخشان می تواند به چین نزدیک شود. بدین ترتیب، نقشه آینده مشخص است: جنگ و جنایت و ترور در جمهوری های مسلمان نشین تاجیکستان و ازبکستان. ظاهرا بخشی از انگیزه های دولت جدید افغانستان برای مذاکره و مصالحه با طالبان که قرار است در شیخ نشین قطر در خلیج فارس انجام شود، معطوف به همین مساله و جلوگیری از همکاری طالبان و داعش در افغانستان و گسترش جنگ مذهبی در جمهوری های تاجیکستان و ازبکستان از یکسو و پیشروی آن در داخل خود افغانستان و حتا کشیده شدن آن به پاکستان است. در صورت دستیابی آنها به هرات، آنگاه از دو ناحیه شرق و غرب آنها به ایران نزدیک شده اند.
متن دوم : عبور داعش به تاجکستان شروع شد.مقامات ولایت تخار رسماً این تحول را اعلام کردند.
مسوولان محلی ولایت تخار می گویند مخالفان مسلح دولت که در اثر عملیات نیروهای دولتی از ولایت قندز متواری می شوند، در جنگلات سرحدی تاجکستان پنهان می شوند و از طرف شب بالای پوسته های ولسوالی خواجه غار حمله می کنند.
سنت الله تیمور سخنگوی سرپرست ولایت تخار به رادیو آزادی گفت: اگر مقامات به اسرع وقت به این موضوع توجه نکنند احتمال می رود که حملات تهاجمی مخالفان مسلح دولت بالای ولسوالی نامبرده افزایش یابد:
« مخالفین مسلح دولت که در جریان عملیات ولایت قندز از ولسوالی امام صاحب و گل تپه متواری شده بودند وارد خاک تاجکستان شده اند و امشب مخالفان مسلح دولت بالای دو پوسته امنیتی ما از جنگلات تاجکستان حمله کرده بودند و در مقابل نیروهای امنیتی ما با سلاحهای ثقیله به آنها جواب دادند و در نتیجه نیروهای سرحدی تاجکستان خبر شدند ولی هنوز هم موجودیت مخالفان مسلح دولت در جنگلات کشور تاجکستان محسوس می شود، اما نیروهای امنیتی ما در این مورد تدابیر خود را دارند. »
از سوی دیگر محمد آغا داوود آمر امنیت و سرپرست قوماندانی امنیه تخار گفت: مخالفان مسلح دولت که از اثر درگیری از ولایت قندز متواری می شوند در جنگلات کشور تاجکستان مسکن گزین می شوند.
داوود می گوید که برای آنان فرصت نمی دهند تا در ولایت تخار حملات تروریستی و فعالیت های تخریب کارانه انجام دهند:
« مخالفان مسلح دولت بنابر باز بودن جنگلات کشور تاجکستان با عبور دریای آمو به جنگلات آن کشور پناه می برند و از آن طرف سرحد بالای نیروهای امنیتی افغان حمله کرده و نیروهای امنیتی با بسیار شجاعت از خود دفاع کرده و مخالفان مسلح دولت را عقب راندند و آنان با استفاده از تاریکی شب دوباره با عبور از دریای آمور وارد جنگلات تاجکستان شدند. »
شایان ذکر است که ولسوالی خواجه غار تخار، با کشور تاجکستان و ولسوالی های امام صاحب و دشت ارچی قندز هم سرحد می باشد که بعضی اوقات این ولسوالی شاهد حملات مخالفان مسلح دولت میباشد و یکی از ولسوالیهای نسبتاً ناامن این ولایت به شمار میرود.
این در حالی است که اگر آقای مامون ریگی به کفش نداشته باشد و بخواهد از خبر ها در مورد داعش کسی را مطلع سازد؛ عمده ترین خبر در مورد این است که به حواله روزنامه گاردین در دو هفته پیش؛ ابوبکر البغدادی سرکرده گروه تروریستی و خلیفه خود خوانده داعش در ماه مارچ در جریان حمله هوایی نیروهای امریکایی به منطقه «الباج» در استان نینوا به شدت زخمی شده است. سپس مجله «نیوزویک» و سایر خبر گزاری ها در روز چهارشنبه پیشتر ضمن دادن خبر از زنده ماندن ولی فلج شدن و از توان جنایت کاری ها افتادن ابوبکر البغدادی؛ خبر از تعیین سرکرده موقت این گروه تروریستی دادند که ابوالعلا العفری نام دارد.
«ابوعلاء العفری»، که پیش تر به معاونت البغدادی رسیده بود، گفته میشود یک معلم سابق فیزیک در شهر «تلعفر» در استان نینوا بوده است. این خبر ها تا کنون وسیعترین سطح انتشار در جهان را داشته و مورد بحث های گوناگون قرار گرفته ولی مورد کدام تردید قرار واقع نشده است.
ولی رزاق مامون همچو خبر ها در مورد تروریستان دجال منش را نشر نمیکند تا به مورال آنان ضرر نرسانده و به مورال رزمنده گان ضد تروریزم و توحش نیافزوده باشد و بالمقابل با ساختن کوه از کاه، گذاشتن استثنا به جای قاعده و خلاصه با سرچپه و درهم و برهم ساختن کلیه اصول و میتود های جهان شمول منطقی و علمی و معرفتی و ژورنالیستیکی؛ا خبار و اطلاعاتی اختراع میکند و منتشر میسازد که « وظیفه » را اجرا و مزد و مزایا جلب کند!
به خاطرافشای رول مخرب جناب مامون قابل تذکرمیدانم اینکه :یکی ازاهداف عمده امریکا دراشغال افغانستان حصول ونهادینه ساختن پایگاه های نظامی اش در خاک افغانستان به خاطرصدورتروریزم از طریق افغانستان به آسیای میانه است که برای این منظوراز تاکتیک « هرج ومرج قابل کنترول » استفاده کرده واستفاده مینماید . طوریکه خواننده گان گرامی اطلاع دارند امریکا از یک طرف با تبلیغات رسانه ای و ایجاد خوف، واز طرف دیگربا ادامه بمباردمان ها، عملیات انتحاری وقتل عام ها توسط عمال داخلی اش مردم افغانستان را در وضعی قرار داد تا تنها دو گزینه داشته باشند « یا پایگاه ها، یا طالب وانتحار واکنون داعش». درحالیکه مردم افغانستان بانفرت وانزجارازپایگاه ها وازطالب برسردو راهی قرارداشتند حکومت مزدوربی درنگ پیمان راامضا نمود. اکنون بعد ازسپری شدن چندماه که اضرارویک طرفه بودن قرارداد برملا شده وسروصداهای درجامعه وشورا برضد قرارداد درجریان است، امریکا جهت پیشبرد پلانهای بعدی اش با ادامه کشتار مردم واستفاده از نویسنده های چون رزاق مامون به تخویف وپخش اکاذیب ، تضعیف روحیه جنگی وایجاد بی اعتمادی بین قوای امنیتی ودولت دست نشانده میپردازد تا مردم افغانستان طالب وداعش را پذیرفته کاملا تسلیم وگردن نهند که البته وهمی ایست باطل ومردم ما هیچوقت تسلیم نخواهد شد.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۱۰۵
حکومت به بیراهه می رود و اصرار می ورزد
فهیم ادا
نمایش مضحک محاکمه علنی قاتلان فرخنده برای آن سازمان داده میشود که این حکومت تظاهر کند که بالاخره اینک وظیفه خود را انجام میدهد.
خیر، انجام نمیدهد. قطعا انجام نمیدهد. دستگاه سیاسی دولت و بخصوص رییس اجراییه، در خط خطرناک جهاد بازی اصرار می ورزد و با پنهان شدن در عقب سارنوال و قاضی، جهادی ها و مسوولین معنوی جنایت را پناه سیاسی میدهد. خطرناک تر از همه اینست که این محاکمه علنی، مردم افغانستان را که از حکومت اقدام سیاسی انتظار دارند، روانا در قتل دیگری شریک میسازد: قتلِ قاتلان فرخنده!
بدبخت ملتی که ماه های آینده را با آرزوی اعدام چند جانی به سر ببرد.
ملتی سرفراز است که این چند ماه را در اطراف منع اعدام، منع اعدام هر انسانی که باشد، فکر کند و زمینه های رسیدن به این هدف را که یگانه هدف انسانی است، مورد توجه و بحث شهروندانه قرار دهد.
حکومت مردم را در پروسه یی مرگ زا، در اطراف شوق گندیده انتقام شریک خود میسازد.
تصور میشد که چهل روز شرعی فرصتی خواهد بود و به روسای جمهور ما امکان خواهد داد که فکر کنند و در عقب قتل فرخنده، قتل تمام مردم افغانستان را به وسیله بخشی از مردم افغانستان ببینند.
تصور میشد که آنها باالاخره برای چند روز بی مقداراز بازی سخیفانه قومی و تقسیم فرساینده و کوتاه بینانه قدرت بازخواهند ایستاد و در شهیدِ فرخنده چیزی بالاتر از فرخنده را خواهند دید. چهره مشخص و ملموس بن بست در سیاست «وحدت ملی» و چهره برهنه جنایتکار در سیستم سیاسی خود را خواهند دید و در روز چهلم شهادت فرخنده، خانم رولا را خواهند گذاشت که به خیابان بیاید و چیغ بزند و خانم عبدالله را که نامش مثل خودش در زیر آوار جهاد بازی شویش و ایوران نعره سرایش پنهان است، خواهند گذاشت که در پناه بادیگاردان ورد سرایش دستی به دعا برای فرخنده بالا کند و مقامی شامخ در بهشت خدای مردان را نصیب شود.
چنین نشد و در چهل فرخنده، صدوپنجاه جوان، فقط صدوپنجاه، آمدند، فرخنده را دوباره سلاخی کردند تا فراموش نشود و با پاهای دلاور اما ناتوان خود، نومیدانه راه خود را گرفتند و با هزار سوال بی پاسخ به خانه های خود بازگشتند.
ننگ بر هرآنکه درآن روز درـنجا نبود.
خلوت جاده ها در چهل فرخنده شکستی تاریخی برای مردم افغانستان بود.
درین روز احزاب سیاسی افغانستان به اثبات رسانیدند که دموکراسی هیچ چانسی برای تمثیل شدن و نهادینه شدن از طریق آنها را ندارد. آنها به اثبات رسانیدند که لاک هایی خالی بیش نیستند، نه اعتراض مردم، نه عزای مردم، نه مطالبات مردم، هیچ کدام را حمل نمی کنند و راه پیشرفت و ریشه گرفتن خود را در افاده آرزو های مردم نمی بینند. پس از پانزده سال کارزار سیستماتیک آقای کرزی که صبح وشام تکرار کرد مخالف احزاب سیاسی و معتقد به جورآمد های انتخاباتی است، چهل فرخنده عمق بحران سیاسی ناشی ازین جهل در بالاترین مقامات دولت را به نمایش گذاشت.
مردم افغانستان در صف های پراگنده و با بدبینی و بی اعتمادی نسبت به نماینده های سیاسی خود به استقبال این روز رفتند. در حقیقت راهپیمایی چهل فرخنده، صدوپنجاه سازمانده و صدوپنجاه راهپیما داشت. هیچ سازمانده حاضر نشد یک را با یک جمع کند تا دو شود. هیچ شهروندی حاضر نشد برای شهروند همسایه حق تبارز و حق « ستیژگرفتن » را قایل شود. همه دست رد به سینه وکیل های گذر سیاسی و احزاب در کمین نشسته زدند. این عمق فاجعه برای جنبشی مدنی است.
چهل فرخنده اما پیروزیی بی دورنما برای حکومتیان افغانستان بود. آنها خواستند از شکل گیری جنبشی مدنی در اطراف خاکستر فرخنده جلو بگیرند و گرفتند. آنها خواستند قتل فرخنده را که از شرارت درونی یک سیستم برمیخواست، جنایی وانمود سازند، در سطح یک قتل متفرقه با آن برخورد کنند و این تلاش شان ناکام نبود. رییس اجراییه با اتکا بر جمعیت اسلامی، مدافعان باالقوه عدالت برای فرخنده را زیر فشار قرار داد، تطمیع کرد و از میدان بدر ساخت. در روز چهل فرخنده، حکومت مانور روانی ارجاع دوسیه متهمین به ستره محکمه را به راه انداخت تا در شام همانروز بازگشت آن را به سارنوالی سازمان دهد. حکومت هویت متهمین دستگیر شده را تا آخراز مردم پنهان کرد و صورت فلتر شده آن را در اختیار قاضی گذاشت. حکومت زن بودن فرخنده را نادیده میگیرد تا این جنایت در چارچوب عمومی جنایت سازمانیافته این سیستم علیه زنان مورد پیگرد و بحث شهروندانه قرار نگیرد.
نسیمی اما جهل روز پیش در خیابان های افغانستان ورزیده است که حکومت هنوز نتوانسته است نیرو، جدیت و عواقب آن را به درستی تخمین بزند. جنبش عدالت برای فرخنده ادامه خواهد یافت و بازگشت آن، دستگاه حاکم کنونی را به بحران آخرش خواهد رساند. حکومتیان با این بازگشت روزی مواجه خواهند شد که دیگر برای فکر کردن شان دیر شده باشد. زیرا پیروزی حکومتیان و حزب جمعیت اسلامی در چهل فرخنده، پیروزی در برابر مردم افغانستان و پیروزی زودگذر است و هیچ چیزی روبنده تر از یأس مردم وجود ندارد.
جنبش عدالت برای فرخنده سوالاتی را مطرح کرده است که حاکمیت روسای جمهور نمیتواند به آنها پاسخ ندهد اما به ثبات دست یابد.
سوال ها اینها اند:
اول : حکومت نمی تواند برای روحانیتی که حاضر نیست موجودیت خود را در چارچوب قوانین کشور محدود سازد، نقش سیاسی و نقش فتوا دهنده قایل شود
این روحانیت در نهادینه شدن خشونت و اعدام دینی خیابانی در ذهن دختران و پسران افغان نقش اساسی دارد.
این روحانیت که امروز نماینده گانی به نام «علما» دارد، نمی گوید که در افغانستان چیزی به نام جهاد فی سبیل الله در جریان نیست. این روحانیت مدافع معنوی حملات انتحاری است و علنا و از زبان جدی ترین نماینده گان خود می گوید که حملات انتحاری را محکوم نمیداند. این روحانیت برای خانواده و دوستان فرخنده فاتحه میدهد اما نمی گوید که سنگسار خیابانی فرخنده، حتا در صورتی که فرضیه سوزاندن کلام الله مجید به اثبات میرسید، حرام و محکوم است. این «حتا در صورت سوزاندن کلام الله» اهمیت اساسی دارد زیرا فقط و فقط با گفتن همین اضافه است که علما داخل چارچوب قانون اساسی افغانستان خواهند شد و درین رابطه موضعگیری موازی با قانون و خارج از قانون نخواهند داشت.
اگر علما حاضر نیستند این «حتا در صورت قرآن سوزی» را اضافه کنند، پس روسای جمهور باید بر مکلفیت سیاسی و معنوییی که در قبال آنها احساس میکنند، تجدید نظر ورزند و از علمایی حمایت و حرف شنوی داشته باشند که درچارچوب قانون اساسی افغانستان می اندیشند و عمل میکنند. تعداد این روحانیان معتدل و انسان دوست کم نیست. آقای اشرف غنی فکر میکند مردم افغانستان چه اعتباری برای فتوای علمایی قایل خواهند شد که در مورد اعزام قشون به یمن و جنگ علیه کسانی که دشمن مردم افغانستان نیستند فتوا برای صادر کردن دارند اما برای دفاع از حق زنده گی زنان در شهر های ما الهام روحانی شان ضعیف است؟
آیا رییس جمهور عدم صدور فتوا در مورد اعدام خیابانی فرخنده را با صدور فتوا در مورد لشکرکشی به یمن معامله کرده است؟
دوم : قتل فرخنده یک جنایت زن ستیزانه دینی است.
البته کاملا ممکن و حتا محتمل است که هسته مرکزی یعنی نقشه ریزان این جنایت بر مبنای اهداف شخصی و جیفه دنیا این جنایت را نقشه کرده باشد. اما درین جنایت بیش از سه صد تن یا با سنگ، یا با لگد یا با موتر یا با تایید، یا با سکوت و تماشا سهم گرفته اند. جمعیتی که با سکوت و با تایید درین جنایت سهیم شدند، مفتی هایی که بر این جنایت مُهر تایید گذاشتند، مشکل اساسی جمهور و مشکل اساسی دولت اند. جمعیت اسلامی که امروز در افغانستان بر سر قدرت است اما بر جنایت زن ستیزانه دینی صحه می گذارد و تا گلو در جهادیزم غرق است، مشکل اساسی جمهور و مشکل اساسی دولت است.
پیگرد و توقیف قاتلان نقشه گزار، کار دستگاه امنیتی است. داوری و جزا برای این جنایتکاران کار دستگاه قضایی است. دستگاه سیاسی دولت یعنی رییس جمهور و رییس اجراییه، پارلمان، زمانی که میگویند به این کار مصروفند، یعنی به هیچ کاری مصروف نیستند و خاک به چشم مردم افغانستان میزنند زیرا اجرای این امور در صلاحیت قانونی آنها نیست. آنچه در صلاحیت این دستگاه سیاسی است و برای این دستگاه سیاسی مسوولیت آور است اینست که بگوید با آن دوصد و پنجایی که سنگسار فرخنده را تایید کردنداما فرصت نیافتند سنگی پرتاب کنند یا پلته یی پیش کنند، چه میکند؟
صدها مدرسه دینی و صد ها مسجد در افغانستان، به پخش فرهنگ خشونت، بیگانه ستیزی و استبداد عقیدتی مصروف اند. فرخنده و قاتلان فرخنده هردو دست پرورده همین مدارس و همین مساجد اند. این خادمان افراطی دین، هزاران جوان کشور ما را به بمب های قابل انفجار مبدل کرده اند.
دولت نمیتواند بیشتر ازین به انکار این واقعیت ادامه دهد.
دولت باید برای مردم حساب بدهد و اگر رییس جمهورش آن طوری که خوش دارد ادعا کند، فرهنگ استفاده از آمار را دارد، پس برای مردم افغانستان آمار بدهد که در سراسر این مُلک چند مسجد وجود دارد؟ برای چند تا ازین مساجد ملای درس خوانده در کدام سطح ضرورت است؟ در طی چند سال او برنامه دارد که همه مساجد افغانستان را صاحب ملای درس خوانده بسازد؟ آنگاه بر مبنای این ضرورت بگوید به چند مدرسه دینی با کدام ظرفیت در افغانستان ضرورت است؟ با استفاده از کدام منابع اقتصادی اینهمه مدرسه در افغانستان فعال شده است؟ دولت در نظر دارد که سالانه چند درصد عواید دولتی را به مدارس دینی اختصاص دهد؟
این بحث شهروندانه ملی نیزکاملا اجتناب ناپذیر است که دولت چه برنامه یی برای آن دارد که مدارس دینی ما پخش کننده ارزش های اسلامی تحمل و بشردوستی باشند و از قید تمویل خارجی و نسخه های خشونت بار سعودی و پاکستانی آزاد شوند. دولت باید بر پروژه ایجاد مدرسه سعودی در قلب کابل تجدید نظر کند و علمای دین افغانستان را از قید وابسته گی به خارج و ترویج اندیشه های تروریستی برهاند.
جوانان ما باید مکتب بروند. باید انجنیر و داکتر و مهندس و معمار و تاجر شوند. ضرور نیست که همه جوانان ما قاری قرآن کریم بار آیند. کافی است آنها مسلمان نیکوکار، حلیم و انساندوست بار بیایند و راه موثریت در زنده گی خود و اعمار زنده گی خوشبخت برای مردم خود را پیش گیرند.
سوم: قتل فرخنده یک جنایت زن ستیزانه است
این جنایت نه تنها نماد مظلومیت سرتاسری زنان افغانستان است ، بلکه ثابت میسازد که تا کدام اندازه زنان افغانستان از بدوی ترین قوانین محافظتی، از بدوی ترین وسایل حقوقی برای زنده گی در امنیت محروم اند.
بشریت حاصل تلاش تاریخی خود را برای تامین حقوق انسانی زنان در کنوانسیونی جهانی تسجیل کرده است.
عدالت برای فرخنده یعنی پیوستن به این کنوانسیون منع خشونت علیه زنان و قانونگزاری بر مبنای آن.
عدالت برای فرخنده یعنی تعقیب عدلی جرم علیه زنان بوسیله خود زنان، به وسیله سارنوالان زن.
چهارم : سنگسار فرخنده نماد ضعف در سیستم تعلیم و تربیه در کشور ما، ضعف در آموزش مدنی اولاد وطن ماست. نماد جانشین شدن جهل و خرافه به جای دانش است.
دولت تا کی خواهد توانست ازین بحث شهروندانه جلوگیری کند و برای عبدالرسول سیاف تریبیون مهیا سازد که از ناکافی بودن کرسی های سیاسی برای مجاهدین داد سخن بدهد؟
این حکومت بالای دو پا نه، بلکه بالای کله خود راه میرود.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۵ /۱۵ ـ ۰۴۰۵