حاجی صاحبان را خدا زد یا شیطان؟
( یک بحث عامیانه )
محمد عالم افتخار
در شروع به کامینتی توجه کنید که پس از نشر مقاله «نه دین ستیزی و دین گریزی؛ که دین شناسی خلاقانه»؛ در پای مطلب پیشینه تر «نامه وارده: اسلام از اول پُر از مشکلات بوده!» به نشر رسیده و به همین دلیل از نشر در ردیف کامینت های عمده در ادامه مقاله اخیر باز مانده بود:
عبدالله خراسانی
این مرد که ولی کوهستانی و استادش عالم افتخارمعلوم می شود یا از همان کمونیست های سابق اند و یا از مرتدان جدید نوکر یهود و امریکا که دین و ناموس و وطن خود را به شراب و کباب و دالر و..و..و.. فروخته اند و خودشان به شیطان تبدیل شده اند و دیگران را از راه حق گمراه می سازند و در دل مسلمانان شبهات شیطانی ایجاد میکنند. نفرین بر شما شیاطین انسانی.
***
شما عزیزان به نیکویی میدانید که محترم عبدالله خراسانی از کدام تیپ مدعیان دین و دینداری می باشند؛ لذا من در مورد تبصره نمی کنم و حتا از دشنام شان هم سپاس گذاری میدارم چونکه برای من مهم همان یاد کرد ایشان است. شما شاهد استید که من همیشه آرزومندی خود در زمینه را با امانت گرفتن این شعر شاعر بروز رسانی کرده ام:
گاه گاه یاد کن به دشنامم سخن تلخ از تو شیرین است!
اما فقط یکی از عزیزان حینی که به بهانه تشریفات عیدی از عربستان سعودی با من تماس تیلفونی گرفتند و در ضمن رویداد های پیهم و سراسر سوال برانگیز امسال را که بر سرِ حاجی صاحبان در خود مکه و محوطه خانه کعبه آمد شرح دادند؛ فرمودند که به تغییر اوضاع ناهنجار « ام القری و حوالی آن ـ جغرافیای خدایی دین اسلام!» امیدی نیست ، چرا که دیگر ابومسلم خراسانی پیدا نمیشود و هرگاه تعداد زایرین حج در آینده ها از این بیشتر گردد سفر حج مانند سفر به مریخ؛ فقط سفر یکطرفه خواهد شد....
از این مکالمه یک تداعی پیدا میشود که جناب عبدالله کُنیه سردار قهرمان خراسان ابومسلم یعنی (خراسانی) را بر خویش نهاده اند کسی که برضد نخستین امپراطوری اسلامی یا قدر قدرتی امویان؛ قیام تاریخی عظیم به راه انداخت و به جای آن نظم و نظام نسبتاً بهتری در حدود امکانات زمان؛ را بر پای داشت. یعنی که نه تنها هزاران برابر من و محترم ولی کوهستانی در اسلام « شبهات» ایجاد کرد بلکه اسلام سیاسی رسمی حاکمه را برانداخت و منحرفان و مستبدان مربوط را به سختی هم مجازات نمود.
دراین صورت این جناب عبدالله و همانند های شان؛ آیا حکم کرده می توانند که سپه سالار خراسان ابومسلم و یاران و همسنگرانش « یا از همان کمونیست های سابق اند و یا از مرتدان جدید نوکر یهود و امریکا که دین و ناموس و وطن خودرا به شراب و کباب و دالر و..و..و.. فروخته اند و خودشان به شیطان تبدیل شده اند و دیگران را از راه حق گمراه میسازند و در دل مسلمانان شبهات شیطانی ایجاد میکنند »
شما عزیزان طبعاً این قاعده را در مورد هریک از اندیشمندان اصلاح گر و جنبش ها و حرکت های عدالت خواهانه و حقیقت جویانه؛ مثلاً از حضرت علی و امام حسین و حسن صباح و یارانش در صدر اسلام گرفته تا سید جمال الدین افغانی و تا ابن نبی الجزایری و فتح الله گولن ترکیه ای در همین امروز تعمیم میدهید که طی ۱۴ قرن گذشته با ستمگری ها و مظالم و اجحافات و انحرافات حاکمان اسلامی از یک طرف و با سنگواره شدن فقه و معارف اسلامی توسط «علمای سوء» و خدام استعمار کهن و نوین؛ از طرف دیگر رزمیده، در حد عقل و منطق و قلم و سلاح خویش پیروزی ها به دست آورده و نیز قربانی های بی شمار را متحمل گردیده اند.
برادر ما از واژه جالب « راه حق » استفاده نموده و به طور یک مطلق افاده داده اند که ایجاد « شبهات » در آن؛ جز کار « شیطانی » و جز مستحق « لعنت » کردن نیست و حتا مرتکب بی چون و چرا مبدل به « شیطان » میگردد.
بنابر اینکه خیلی ها ممکن است متحیر شوند که ایجاد « شبهات » چگونه میتواند در آنچه که « حق » است اینهمه خطرناک باشد و « حق! » که چنین سهل و ساده آسیب پذیر بود آیا می تواند به راستی «حق» باشد یا خیر؟ کمینه با عرض ممنونیت مجدد از ایشان؛ سعی بنده گی میکنم که بحث این هفته را به حد ممکن؛ عامیانه ساخته و موضوع را اندکی در همین سطح حلاجی نمایم.
***
در مراسم سنگ زنی به بُت شیطان چه گذشت؟
فشرده گزارش خبر گزاری ها:
روز گذشته ( اول عید قربان) در جریان اجرای رمی جمرات (سنگ زنی به بُت شیطان) که بخشی از مناسک حج در مکه عربستان است، کثیری از زایران دراثر ازدحام جمعیت کُشته و زخمی شدند. مقامات عربستان سعودی شمار کشته شده گان این حادثه را دست کم ۷۸۹ نفر و تعداد زخمی ها را بیش از ۸۰۰ نفر گزارش کردهاند.
در مقابل، منابع خبری و برخی مقامات ایرانی تعداد تلفات را بیش از ۱۳۰۰ نفر دانسته و دولت عربستان سعودی را مسوول این واقعه معرفی کردهاند.
مرگ ۸۰۰ تا ۱۳۰۰ زایر مکه در روز عید قربان و در شرایطی اتفاق افتاد که حجاج کشورهای مختلف برای برگزاری مراسم « رمی جمرات » و قربانی کردن گوسفند در منطقه « منا » جمع شده بودند.
حادثه کشته شدن زایران در جریان مراسم رمی جمرات در روز گذشته؛ نخستین حادثه از این نوع طی چند دهه اخیر نیست. به گفته مقامات سعودی، در این بخش از مناسک مهم حج، حدود دو میلیون زایر از کشورهای مختلف جهان در طول روز در اجرای مراسم پرتاب سنگ به سوی نماد (بُت) شیطان شرکت میکنند و در گذشته نیز، ازدحام و بی نظمی جمعیت عامل وقوع حوادث مرگبار در این مراسم شده است.
حدود دو هفته پیش هم در حادثه سوال بر انگیز سقوط جرثقیل در ساحه خود مسجدالحرام حدود ۱۰۰ زایر کشته شدند. هکذا در هوتل های اطراف کعبه و چادرهای حجاج آتش سوزی های مهیبی رخ داد.
در حالیکه مقامات حاکمه ال سعود نسبت به این فاجعه ها به « سو مدیرت حج و بی کفایتی » متهم شدند و حتا گزارش ها از عبور کاروان حامل شهزاده ابن سلمان جانشین ولیعهد و وزیر دفاع در خلاف مسیر حرکت حاجیان در ساعت فاجعه به نشر رسید که در نتیجه؛ او که پسر پادشاه کنونی سعودی ملک سلمان است عامل و مسوول جنایت شمرده شد. اما سعودی ها منجمله به دهان باصطلاح مفتی اعظم دربارِ پطرو ـ دالری خویش موضوعات را به «قضا و قدر الهی» نسبت داده؛ خویشتن را «بنده بی دخل» وانمود ساختند.
***
البته در همچو موارد مرسوم است که مراتب اندوه و تاثرات ابراز شود و خصوصاً به بازمانده گان جان باخته گان؛ عرض تسلیت گردد؛ ولی متأسفانه فاجعه ای به این پهنا و بزرگی کمتر در جهان کنونی چنین احساسات و عواطف بر انگیخت. شاید علل عمقی عقلانی و روانی آنرا این بحث به آفتاب اندازد.
باری «راه حق» که امثال جناب « عبدالله خراسانی » مدعی آن اند ، درین راستا این است که «حج» فریضه و (به اصطلاح شیعیان) واجب اسلامی است و هر مرد و زن مسلمان که استطاعت مالی داشته باشد به ادای آن مکلف میباشد. این جا می بینیم که حج چیز مستقل بالذات نبوده و به کُلیت کلانتر اسلام مربوط میباشد. اسلام هم نام دینی است که حضرت محمد عربی قریشی آورده و به وسیله قرآن آنرا معرفی داشته است.
در تاریخ بشریت و نیز در عقل بشر مسلم میباشد که توده های بشری مشتمل بر قبایل و عشایر و سایر انواع اجتماعات محدود و منحصر به خویش می اشند که اساساً توسط زبانهای مخصوص به خودشان از سایرین تفکیک می گردند. گرچه چیز های مابه الامتیاز دیگر هم بین انسان ا فراوان است؛ مانند نژاد و جنس و گروه های خونی و مناطق زیستی وغیره اما هیچ عنصر دیگری همانند زبان؛ ویژه گی بخش انسان ها از هم نبوده و در متمایز گردانیدن تار و پود فرهنگ و معنویات آنان سهم تعیین کننده نداشته است و ندارد.
بر این حقیقت اعلم هیچ کتاب و منبع دینی و فرهنگی دیگر به اندازه قرآن ـ منبع اصلی و اساسی اسلام ـ شاید صراحت و تاکیدات مکرر در مکرر نداشته باشد که اینجا برای اجتناب از طولانی شدن بیش از حد سخن وارد آن نمی شویم.
در آخرین تحلیل، قرآن عربی است و اسلام عربی! و قرآن هم بیانگر همین حقیقت است که هر قوم را پیغمبری است و هر زمان را رهبری!
به طور یک گل اسلام در زمینه اوامر و نواحی و حرام و حلال...؛ دو نوع احکام دارد که بیشتر محققان اسلام و علمای بزرگ و معتبر مسلمان آنها را چنین نامیده اند:
۱ ـ احکام امضایی
۲ ـ احکام ابداعی
احکام امضایی شامل همان مواردی میشود که قبل از بعثت پیامبر اسلام و نزول قرآن در جامعه قریش و عرب رسم و رواج و عنعنه و معمول بوده و پیامبر اسلام و قرآن برآن ها مهر تایید گذاشته است.
احکام ابداعی شامل مواردی میشود که رسوم و عنعنات و اعتقاداتی از اعراب را منسوخ کرده و به جای آنها تعاملات نو برقرار ساخته و یا اساساً چیز های کاملا نو پدید آورده است.
به تناسب احکام ابداعی؛ احکام امضایی چندین برابر افزون تر میباشد و برهان آن هم نزد خردمندان روشن است و آن اینکه هرگز نمی توان تمامی فرهنگ و روحیات و عادات و اعتیادات یک قوم و کتله را ویران نموده و به جای آن چیزهای تمام و کمال نو و بی سابقه را تحمیل و تعمیل کرد.
حج قریب با تمامی مناسک آن؛ در زمره متبارز ترین احکام امضایی اسلام می باشد.
حجِ خانه کعبه از جمله عنعنات قرن ها و شاید هزاره ها قبل عرب هاست که حتا پیش از اجداد بلافصل حضرت محمد هم معمول و مروج و محترم بوده است.
پیامبر اسلام در مورد صرف این پیام را داشت که بُت های چندگانه به حیث خدایان در خانه کعبه غیر قابل قبول است. خانه کعبه صرف از آن « اله اکبر » می باشد که تمثالی از آن نیز در کعبه وجود داشت و مورد پرستش بود.
سوره قریش در قرآن تبیینِ عین مدعاست. ولی پیامبر با تمثال اله یا هبل نیز مخالفت کرد و فرمود: الهِ مشخص و معرف که با افزودن « ال » معرفه؛ « الله » میشود؛ در آسمان و یا هم در لامکان می باشد، احد است و صمد است، لم یلد و لم یولد است به احدی کفوی و همانندی ندارد. (سوره اخلاص)
معنای واژه « مشرکان مکه » که در قرآن و منابع اسلامی فراوان می آید؛ همانا این است که آنان به « الهه بزرگ » که در تواریخ هبل هم خوانده میشود، دختران و پسران و یاوران و حریفان قایل بودند که تنها در درون خانه کعبه ۳۵۹ تا بت و مجسمه سنگی از آنها تراشیده و گذاشته بودند. و همه را در امور و اقتدار خدایی با الهه بزرگ « هبل » شریک می پنداشتند.
اسلام و حضرت محمد تقدس کعبه و حتا حرمت شهاب سنگ « حجر الاسود » و عنعنه « رمی جمرات » را کماکان امضا و توشیح نموده صرف حکم «فلیعبدو رب هذی البیت» را جاری ساخت که بر اساس آن خانه بُت های چندین گانه به خانه الله واحد تحول یافت.
جهت تصریح تاریخی می افزایم؛ چنانکه همه میدانیم نام پدر حضرت محمد « عبدالله » بود.
این نام داستان مهمی دارد و آن اینکه منجمله طبق کتاب « پیامبر » تالیف زین العابدین رهنما عبدالمطلب که جد حضرت محمد و حاجب کعبه بود؛ برای هبل؛ بُت بزرگترین کعبه نذر نمود که اگر برایش ده پسر عطا کند؛ دهمی را به پای وی قربانی می نماید.
تصادفاً او صاحب ده پسر شد و دهمی را عندالموقع جهت ادای دین آورد به کعبه تا در پای هبل قربانی کند و اما بنابر جاذبه زیبایی خاص پسر و عواطف پدری؛ طی تدبیری صد شتر را نیز حاضر کرد.
آن وقت حسب عنعنات «جاهلیت» در کعبه در موارد مهم قرعه ای به نام «ازلام» می انداختند.
عبدالمطلب از متصدی قرعه ازلام خواست تا بین صد شتر و پسر قرعه بیاندازد تا اگر هبل بزرگ به قربانی شترها راضی شود و پسر را به وی مسترد نماید. خلاصه پس از صد و اندی قرعه انداختن؛ نام شترها برآمد و آنها را در دم به طریقه خاص و بسیار بی رحمانه ذبح شتر؛ نحر کردند و بر پسرک به شکرانه اینکه الهه بزرگ او را بخشیده است؛ عبدالله یعنی غلام الهه نام نهادند.
خلاصه با تحقق رسالت حضرت محمد عربی قریشی خانه کعبه از مرکز چند خدایی پرستی عربی به مرکز تک خدایی یا یگانه پرستی عربی تحول یافت ولی در رسم و عنعنه و مناسک حج تغییر و تعدیل مهمی نیامد و حضرت پیامبر شخصاً هم چنان حج کردند که نیاکانشان در «جاهلیت» ادا می نمودند.
در قرآن مجید سوره خاص و مطول به نام سوره حج موجود است که بنده قبلاً آنرا انالیز کرده ام. درین سوره و نیز در سراسر قرآن حتا اشاره ای که حج بر همه جهانیان و در مجموع اسلام بر سایر غیرعرب زبانان تکلیف شده باشد وجود ندارد.
اما دعاوی استعماری کشور گشایان و امپراتوری سازان اموی و مقلدان شان که دین را سراپا ایدیولوژی و سیاست گرفته اند؛ برضد قرآن است که حتا میگوید: اگر این کتاب را برغیرعرب زبانان نازل کرده بودیم و پیامبر آنرا به عرب ها می خواند؛ به آن ایمان نمی آوردند؛ یعنی حالا که عربی است؛ بر غیر عرب زبانان؛ هم چونان است که بر آن ایمان نیاورند.
آن دعاوی ضد قرانی این است ؛ که اسلام ابوصفیانی و اموی عرب زبان و غیرعرب زبان ندارد. همگان در سرتاسر کره زمین و لابد کرات دیگر و تمام کاینات یا باید مسلمان ـ آنهم به گونه موالی عرب ها ـ شوند و لذا منجمله حج و رمی جمرات کنند و یا قتال گردند.
اینک به فرض محال تصور می کنیم که تمامی بیش از ۷ میلیارد انسان کنونی در اقصا نقاط عالم که حدود و پهنای آن در وقتش به پیامبر اسلام هم نمی توانست معلوم باشد؛ مسلمان و حج کننده بگردند. در نتیجه حالا که از کم و بیش یک و نیم میلیارد مسلمان سالانه متجاوز از دو میلیون نفر به حج می آیند و چنین ازدحام های مرگبار ایجاد می نمایند اگر در عین محل ۱۰ ـ ۱۲ ـ ۱۴ میلیون نفر حضور یابند وضع از چه قرار خواهد شد؟ آیا عقل هم یک کمی خوب چیز نیست؟!
بر علاوه احتمال اینکه نفوس بشر در قرن های آینده در کره زمین به ۱۰۰ ـ ۱۵۰ میلیارد نفر و بیشتر برسد نیز وجود دارد. در آن صورت که اگر همه مسلمان باشند؛ حج کننده گان سالیانه شان کم از کم به یک میلیارد یا هزار میلیون تن میرسد و آنگاه تصور فرمایید که این همه نفوس در کعبه و وادی منا و منطقه رمی جمرات و حتا تمامی شبه جزیره عربستان چگونه می گنجند؟
گفتنی است که تحمیلات خلاف قرآن در معنای حقیقی آن چنین تضاد ها و حتا شرم آورتر از آنها را در مورد روزه و نماز هم ایجاد کرده است. چنانکه در مناطق نزدیک به قطب ها که روز ها بیش از اندازه متصوره درعربستان کوتاه و دراز می شوند تا اینکه به مناطق شش ماه روز و شش ماه شب در آنها می رسد؛ تطبیق احکام عنعنه وی نماز و روزه ویژه «اُم القری و حوالی آن ـ یعنی جغرافیای قرآنی و خدایی اسلام » اصلاً غیر ممکن شده و توجیه و تاویل ها در مورد مسخره و ننگین می گردد.(۱)
همانها که دعوی دارند که دین اسلام یک دین ابراهیمی است چطور فراموش می کنند و یا خود را به کوری و کری می اندازند که دین های ابراهیمی همه ادیان قومی می باشند؛ منجمله دین موسی پیامبر که قرآن پُر ازداستان وحکایت و روایت و تکریم و توصیف او و دینش میباشد؛ صرف به بنی اسرائیل و ۱۲ سبت قوم یهود تعلق دارد. حرام و حلالش مختص آنهاست؛ امر و نهی اش تنها بر همانها نافذ است وغیره.
متدینان یهود اعم از رسول و نبی و راسخان در دانش دینی و عوام در طول تاریخ بیش از ۳ هزار ساله شان نه تنها دین خویش را بر دیگران تحمیل ننموده اند ؛ بلکه داوطلبان قبول دین شان را نیز نپذیرفته اند و اگر احیاً پذیرفته باشند هم به مشکل و با طی مراحل و امتحان های سخت جسمی و روحی پذیرفته اند.
صرف مورد مسیحیت اندکی تفاوت میکند چرا که مسیحیت وقتی توانست پا گیرد که امپراتور روم کنستانتین؛ گویا به آن گروید و آن را دین و درحقیقت ایدیولوژی رسمی امپراتوری قرار داد. با آنهم ترویج مسیحیت بین ملت ها و اهالی زبان های دیگر اساساً به طریق تبلیغ و تنویر و تشویق های مادی و معنوی و امتیازات فرهنگی و تمدنی وغیره بوده است نه با شمشیر و سلاح و جهل و جنونِ صرف مانند جُهال و غُلاط لومپن و دزد و بربر و برده گیر جهادی و طالبی و داعشی... قدیم و جدید.
حتا در جنگ های جاهلانه و سفاکانه صلیبی قرون وسطی علیه قوای مسلمانان هم هدف حاکمان مسیحی تحمیل مسیحیت بر مسلمانان یا محو اسلام نه بلکه آزاد سازی اراضی ای بود که ایشان حق خدا دادی و یکی از مراکز استراتیژیک مذهبی خویش می پنداشتند.
در حال حاضرمسلماً برتری های آفتابی و بی چون و چرا و سرسام آور تمدن مغربزمین، امتیاز بی بدیل مسیحیت در برابر ادیانی چون اسلام است که معتقدان به آن در جهل و عقب مانده گی و دربدری گرفتار اند تا جایی که اکنون دعای عیدی خیلی از مسلمانان خاصه جوانتران؛ به جای « داخل حاجی ها و غازی ها!» به « داخل اروپا و امریکا! » تغییر کرده است.
تمام این ها به هدف تاکید بر اصالت قومی و زبانی ادیان و فرهنگ ها به طور یک کل آن هم حسب معتبر ترین سند مسلمانان ( قرآن مجید ) مطرح و بروز رسانی میشود.
حضراتی امثال عبدالله خراسانی که ادعا و وسواس « راه حق » دارند باید بدانند که عقاید و ادیان و مذاهب همه بلا استثنا و بدون ذره ای کم و کاست؛ « حقیقت » و « راه حق » می باشند. بشر قدیم همیشه در جستجوی « حقیقت » بوده بالاخره هر کتله و قوم و قبیله وحشی و نیمه وحشی و بربر قدیم بنابر توان ذهنی و تخیلی خویش چیز هایی را به جای همان « گمشدهِ خود » گرفته و دسته جمعی « باور» کرده اند. لذا ادیان و مذاهب همان باورهای سخت و بی تزلزل کتله های هرچه بزرگتر آدم هاست و هر کدام به نوبه خویش « حقیقت » تام وتمام است، چرا که اگر ذره ای خلل در « حقیقت بودن» آنها پدید آمد دیگر « باور» شده نمیتواند وعقیده بر آن خاتمه یابد!
تا اینجا وضع امثال عبدالله خراسانی خیلی ها رقت انگیز و درد شان به ظاهر بی درمان است. اما جای خوشبختی درین است که قرآن کتاب مقدس مسلمانان با اینکه ابداً چیز علمی و منطقی و فلسفی... نیست کتاب با « معنی»، منطق پذیر، عقلانیت طلب، حتا « تفکر خواه » در زمان و مکان و در پهنای طبیعت و کاینات میباشد؛ لذا نه تنها درگستره تعابیر و تاویلات و تفاسیر خویش توسط گذشته گان مغرض یا معذور و مجبور انتقاد و اجتهاد را مجاز میدارد و حتا حکم میکند بلکه عین عملیه ها را درنصوص و متون خویش (البته برای راسخان دردانش)هم بلا مانع قرار داده است!
به هر حال در مورد تجاوزات صورت گرفته از حدود و ثغورجغرافیای خدایی و قرآنی دین اسلام؛ گذشته؛ گذشته است و آن را نمی توان برگشتاند. لذا ملت ها و مردمانی که در گذشته به هر قیمتی مسلمان و حتا مانند مصر و سوریه عرب ساخته شده اند در برابر عمل انجام شده قرار دارند و از اینجاست که عرب ها و غیرعرب های مسلمان بایستی تمامی مسایل ناشی از جغرافیا ها و فرهنگ های پیشین و اوضاع قومی، ملی، منطقه وی و بین المللی مخصوص به خود وغیره را خلاقانه و مبتکرانه با تدین خویش تلفیق نموده از تحجر و سنگواره شدن در دین و چه بسا فرقه مذهبی احتراز نمایند و منجمله پاره ای از سنن و یا عنعنات به درد نخور و زمان گذشته اسلامی ـ عربی مانند موارد مربوط به غلامی و برده گی؛ یا صرفاً عربی را مستدل و محترمانه ومنطقی حذف وتعویض بدارند که درین سلسله مناسک حج ، عربیت (و حتا «جاهلیت») ریشه دارتر و مبرهن تر دارد و چنانکه این همه تجارب عینی هم اثبات کرده می رود که ساحات معین حج چون منا برای پذیرایی نفوس چندین میلیونی سراسر جهان، خلق و آماده نشده و فقط بسنده برای عرب ها و نهایتاً عرب شده گان است که طبق نص خود قرآن میتوانند با « پای پیاده یا سوار بر شترهای لاغر» به مسجد الحرام بشتابند و بس! (۲)
البته تمام این ها بدان معنی نیست که فردا هرکس و ناکس؛ میتواند با اسلام و اسلامیت تصفیه حساب نموده راه و روش و منش دیگری را به پیش گیرد. اینجا کار سخت و سهمگین و دقیق دانشمندان و خلاقیت های متعالی ایشان از یک طرف؛ و اراده سیاسی بینا و توانا منطقه وی و جهانی از طرف دیگر درمقام های قدرت حاکمه و مراکز جمعی علم وعقل ؛ الزامی است تا مسایل مشترک و متضاد و متنازع فیه... همه حلاجی شده مورد تفاهم و توافق حتا الامکان قرار گیرد و راه توده های مردم روشن و پیمودنی گردد.
درین گونه موارد مثال تجویز اجتهادی حضرت امام ابوحنیفه؛ میتواند الگو قرار گیرد که خواندن نماز و دعا و خطبه وغیره را با ترجمه رسا و زیبا به زبان های غیرعربی مجاز و برجای تر و سودمند تر دانسته است.
اگر هنوز درنیافته اید که امسال حاجی صاحبان را نزدیک بت های رجم شونده خدا زد یا شیطان؛ برای ورود کاملتر به موضوع از دیدگاه این کمترین و نیز برای دریافت انالیز سوره مبارکه حج لطفاً به نوشتار تحقیقی و ژرفتر « حقیقت و دروغ در باره حج قرآنی و حج صفیانی ـ مافیایی! » مراجعه فرمایید. (۳)
رویکرد ها:
۱ ـ برای دریافت تحقیق و تتبع اینجانب در مورد به این جا مراجعه نمایید:
http://ariaye.com/dai12/siasi/eftekhar10.htl
۲ ـ محضاً به قسم نمونه به همین عنعنه (رمی جمرات) و معانی و مصداق های آن توجه و تعمق فرمایید:
رمی جمره در مراسم حج زمان جاهلیت
از اسناد و شواهد تاریخی و نیز از اشعار شعرای عرب در عصر جاهلیت استفاده می شود که در مراسم حج که پیش از ظهور اسلام در میان بت پرستان جزیرة العرب برگزار میشد ؛ رمی جمره نیز جزا از اعمال حج بوده و از محل جمرات بنام جمار یاد می شده است.
ابن هشام در حوادث عصر جاهلیت مینویسد: غوث بن مُرّ و پس از او فرزندانش متولّی کوچ حاجیان از عرفات به مشعر و از مشعر به منا و از منا به مکه بودند. روز کوچ از منا (یوم النّفر) که فرا میرسید، می بایست یکی از این متولیان ابتدا خود رمی جمره کند و سپس به حجاج اجازه رمی دهد. کسانی که شتاب داشتند که رمی جمره کرده زودتر به سمت مکه حرکت کنند، به وی می گفتند: برخیز و سنگ بزن تا با تو سنگ بزنیم. او میگفت: نه به خدا سوگند، دست نگهدارید تا ظهر شود. شتابنده گان او را با سنگ میزدند و میگفتند: وای بر تو، برخیز و سنگ بزن، ولی او همچنان خودداری میکرد. وقتی که ظهر می شد برمی خاست و سنگ میزد و مردم نیز با او سنگ می زدند.
در اوایل بعثت پیامبر اسلام ( ص ) که جان آن حضرت از طرف قبایل بُت پرست مکه به شدت مورد تهدید بود، ابوطالب، عموی حضرت، اعلام حمایت از پیامبر کرد و در این باره قصیده بلندی سرود و طی آن به ذات اقدس خدا و به مظاهر مقدس حج مانند: کعبه، حجرالأسود، مقام ابراهیم و... سوگند یاد کرد که در حمایت از پیامبر خدا عقب نشینی نخواهد کرد. از آن جمله به جمره سوگند یاد کرد و گفت:
وبالجَمْرة الکبری اذا صَمَدوا لها *** یَؤُمون قَذْفاً رأسها بالجنادل
سوگند به جمره کبری، آن هنگام که (حاجیان) می خواهند با سنگ بر سرآن بزنند.
از ابن قیس رقیّات؛ سرودهایی به این صورت به دست ما رسیده است:
فمنی فالجِمار من عبد شمس *** مُقْفِرات، فَبَلْدَح فحِراء
سرزمین منا و جمار که بی آب و علفند، و نیز منطقه بَلْدَح و حراء، همه از آن عبد شمس است.
از مجنون [بنی عامر] نقل شده است که گویا لیلی را در موسم حج در منا و خیف جست و جو کرد و او را نیافت و با آه و حسرت چنین سرود:
وَ لَمْ اَرَ لیلی بعد موقف ساعة *** بخیف مِنی ترمی جِمار المُحَصّب
و یبدی الحصی منها، اذا قذفت به *** من البرد اطراف البنان المَخَضّب
لیلی را ندیدم که پس از مقداری توقف در خیف منا، در سرزمین مُحَصَّب، به جمار، سنگ بزند و هنگامی که سنگریزه ها را پرتاب میکند، سرانگشتان خضاب شده او، از زیر لباسش نمایان گردد.
اینها همه گواهی میدهد که رمی جمار در عصر جاهلیت، جزئی از مناسک حج بوده است
تفصیل این مقال را که خیلی جالب و مستند و متکی بر منابع متعدد است؛ زیر نام « راز و رمز حج / جمرات کجاست؟» در آدرس پایین بخوانید و در مورد اینکه در آنها آورده شده است که مناسک حج و جمرات از حضر آدم و یا حضرت ابراهیم برجا مانده صرف از خود بپرسید. در صورتیکه چنین بوده باشد؛ چرا دیگر ادیان ابراهیمی منجمله یهودیت و عیسویت حج و جمرات ندارند. مگر آنها وارث پیشینه تر و بهینه تر حضرات آدم و ابراهیم نیستند؟
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4789/6436/73419/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D8%B1%D9%85%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%AC%D8%AC%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA
۳ ـ مهربانی کرده به اینجا اشاره نمایید:
http://ariay.com/dari10/siasi2/eftekhar3.html
اگر مشتاق مطالب در فارمیت pdf استید؛ لطفاً به « رسانه نور » به بخش اختصاصی اینجانب مراجعه فرمایید؛ سایت وزین وطندار هم مجموعه ای از تألیفات بنده را طی صفحه اختصاصی در خدمت شما قرار میدهد و مزیداً با جستجو در مرورگر گوگل و سایر موتورهای جستجو میتوانید به چکیده های این قلم و اندیشه راه ببرید.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۵ /۱۵ ـ ۰۲۱۰