چپ بر روی امواج رای توده ها به قدرت برمی گردد
داکترآرین
احزاب چپ در پرتو شرایط نو و فرصت استثنایی نوینی که در جهان میسر گردیده است برای رسیدن به آماج های سیاسی و برقراری دولت های مورد حمایت مردم وارد مرحله نوین سیاسی و اجتماعی می شوند.
بعد از شکست سیستم جهانی سوسیالیستی و فروپاشی « اتحاد جماهیر شوروی سابق » و پیروزی ناگهانی غرب بر بلوک شرق و پایان « جنگ سرد!» زمامداران امریکا جهان را یک قطبی اعلان نموده و پیاده نمودن آیدیای « جهانی شدن » را مکلفیت خویش خواندند، جنبش چپ که از این تغییر ناگهانی ضربه شدیدی را متحمل شده بود و آماده گی برخورد با شرایط نو را نداشت؛ در سراسر جهان گرفتار بحران تشکیلاتی و سردرگمی سیاسی شده و درهمه جا این پرسش جدی برای چپ مطرح بود که چه باید کرد؟ بدین گونه جنبش چپ ناکامی و پایان جنگ سرد را پذیرفته و این همان پیروزی و آرزوی بود که غرب انتظار آن را بی صبرانه می کشید ، اما متاسفانه که برای غرب این پیروزی نه تنها پایان جنگ سرد نبود، بلکه آغازیک حمله و مرحله تازه ای از جنگ سرد با سیاست نو بود، سیاست که نه با تکیه بر ایدیالوژی سرمایه داری و فلاسفه بوژوازی، نه با شیوه های دیپلوماتیک که در دوران جنگ سرد جهت نشان دادن برتری سیستم سرمایه داری و نمایاندن چهره بشردوستانه بوژوازی بخاطر رشد مادی و معنوی و آبادی و عمران کشورهای « جهان سوم » و توسعه نیافته انجام داده می شد، بلکه با شعار های فریبنده « دفاع از جامعه مدنی و شهروندی، دفاع از حقوق فردی و سیاسی و اجتماعی، دفاع از حقوق بشر، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد » آغاز شده و صدور دموکراسی را بخصوص به کشورهای مسلمان در آسیا و افریقا ضروری و تحقق آنرا وظیفه خویش دانستند. سیاست نو با ماهیت و شکل جدیدی با تکیه بر گروه های راست افراطی و پشتیبانی همه جانبه از آنان به اهداف « جهانی سازی » پرداخت. تعدادی از سازمان ها و گروه های « چپ گرا و چپ نما » هم دل به این شعار ها بسته در مواضع سازش و همکاری با نیروهای راست و راست افراطی قرار گرفتند و شماری از احزاب چپ حالت غیرفعال و مترصد را گرفت و رقم محدودی همچو گذشته به مبارزات خویش ادمه دادند.
اولین اقدامات «جهانی شدن » و جهانی ساختن از تهاجم آشکار به کشورهای ضعیف و حمله به آیدیولوژی های مترقی و مهین پرستانه و ملی گرایانه شروع شد و جهت تحلیل توانایی های فکری و ایده های عدالت خوا هانه و مترقی درکشورهای آسیا، افریقا و امریکای لاتین بخش اکثر مطبوعات و رسانه های گروهی و جامعه مدنی تسخیر، تهدید و یا خریده شد، در مدرسه ها تروریست تربیه می شد، مکاتب و دانشگاه ها در خدمت بنیاد گرایی و رژیم های بنیاد گرا قرار گرفته و تلاش صورت گرفت تا جوانان و نوجوانان را از اندیشه های ملی و مسیر مبارزات ترقی خواهانه منحرف و بدور داشته با پخش خرافات و خیالات آنان را گمراه و یا خنثی سازند. اماکن دینی و مذهبی در جهان به مراکز تبلیغ خشونت، تربیت و تشویق تروریزم تبدیل گردید، مفاهیم دموکراسی، حقوق بشر وعدالت اجتماعی بی اهمیت و فرهنگ های صداقت، شرافت، ترقی، میهن پرستی، صلح و دوستی یا نابود و یا به انحراف کشانده شد، آثار مترقی که با عث خودآگاهی خلق ها و روشنی اذهان می شد مردود گردیده و از بین برده شد و از گسترش و اهمیت اندیشه های عدالت خواهی و واژه های چون حاکمیت ملی، استقلال ملی، تمامیت ارضی، افتخارات ملی و هویت ملی با تمام قوت جلوگیری بعمل آمد، در کشورهای که دموکراسی! صادر می شد قوای مسلح آن منحل و یا سطح رزمی آنان به صفر ضرب می گردید، دولت های ارتجاعی و پوشالی و دست نشانده یا تعیین و تحمیل گردیده و یا در نتیجه ای انتخابات جعلی، رسوا و سرتا پا تقلب به قدرت می رسیدند که زمام داران دزد، رهزنان و گروهای بنیاد گرا، تکنوکراتان غربی و فساد پیشه بر مسند قدرت تکیه زده، بیت المال را غارت و کشور ها را با خلق های آن به لیلام می گذاشتند. فقر، مرض، قعطی و گرسنه گی زنده گی را در «جهان سوم » تهدید نموده، کشت و قاچاق مواد مخدر گسترده شد که چندین میلیون نفر از زن، مرد و طفل مبتلا به مواد مخدر و چند میلیون دیگر قربانی آن گردید، دین، مذهب، ملیت و زبان به ابزار جنگ و تفرقه، انجام دادن انتحار، انفجار و ترور به ادامه سیاست و دوام حاکمیت تبدیل گردید. مناسبات میان دولت ها، احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشور ها به ابتذال گرفته شد، سازمان ملل به ارگان بی خاصیت و بی صلاحیت تبدیل گردیده و قوانین بین المللی آشکارا نقض می شد. هرکشوری به هرجای که خواست به هر بهانه ای تهاجم نمود و به هر شکل که توانست در امور داخلی دیگران مداخله و دخالت کرد، کودتا های رنگین سازمان داده شد و کشورها بی امنیت و بی ثبات گردید، هزاران نفر در جنگ های تحمیلی کشته و به میلیونها انسان خانه، کاشانه و میهن خویش را رها نموده ؛ روانه ای دیار بیگانگان شدند و به هزاران مهاجر تعمه ای نهنگان دریا شدند. به اختلافات مرزی میان کشورها دامن زده شد همسایه به جان همسایه افتاد و هیچ کشور مستقل خویش را در امن احساس نمی نکرد یک نوع قانون جنگل در جهان انسانیت حاکم می شد.
به این ترتیب حاکمیت سیستم جهانی امپریالیستی و فروپاشی سیتم جهانی سوسیالیستی به عنوان حافظ توازن نیروها در دنیا و پشتیبان جنبش های چپ و مترقی در جهان، ضربه محکمی را بر احزاب چپ و دولت های دموکراتیک و مردمی وارد ساخت. پشت جنبش های چپ و مترقی در صحنه جهانی خالی گردید و چپ در میدان نبرد تنها ماند، جنبش های کارگری و آزادی بخش پارچه، پارچه شد و اکثریت احزاب پیشاهنگ و انقلابی انشعاب بالای انشعاب را از سر گذراندند، دولت های چپ و ترقی خواه یا تسلیم شده و یا به کشورهای مستقل، وابسته و کوچک تجزیه گردید. هزینه های نظامی جهت صدور دموکراسی! و سرکوب نیروهای ترقی خواه و وطن پرست و به اسارت در آوردن و غارت ملت های دیگر به میلیونها و چاپ چند ترلیون دالر رسید، هر صدایی عدالت خواهی خفه و هر کوششی برای دفاع از میهن، صلح و امنیت در جهان محکوم و یا در محاکمات فرمایشی بین المللی که دارای نام ها و القاب نهایت انسانی اند جنایت محسوب می گردید. آتش جنگ و بی ثباتی کشورها را فرا گرفته و خلق های آن میان شعله های آتش می سوخت و فریاد بی داد می کشیدند. زندان ها در نقاط مختلف جهان از بی گناهان پر شد و به هزاران نفر تحت شکنجه قرار گرفت، ده ها هزار پیر و جوان و طفل قربانی جنگهای تهاجمی و حملات هوایی گردیدند، زیر نام دفاع از دین و مذهب از دین دوکان ها ساختن و به ادیان ومذاهب توهین گردید. جوامع انسانی به وحشت کشانده شد تا جایی که انسان ها را در مظهر عام، سنگسار نموده، سوختانده و سربریدن، فرهنگ و انسانیت را تا آن سطح پایین آوردند که این جنایات را همگان با بی تفاوتی، بی عاطفه گی و سنگدلانه یا اینکه اصلا چیزی مهمی رخ نداده به آن نگاه نموده و اکثرا از این حوادث تکان دهنده احساس راحتی و خوشی می نمودند، سازمان های خیریه و ارگانهای حقوق بشر منفعل، محاصره و یا خریده شد به ده ها دستگاه رادیو و تلویزیون اساس گذاری شد و از آن طریق ترس، ناامیدی، نفرت و بنیاد گرایی تبلیغ گردید که با قضاوت های جانبدارانه سیاه را سفید؛ و سفید را سیاه معرفی می کردند. قانون و حاکمیت قانون به پاره کاغذهای بی ارزش و بی اثر تبدیل شده بود، زمامداران دولتی مانند « کنه » به قدرت چسپیده و بی خبر از عاقبت خویش به چپاول مردم مصروف و به خاطر تمدید قدرت اش حاضر به هر بی آبرویی و انجام جنایت بودند. وجدان، انسانیت و کرامت انسانی با پول ، سرمایه و قدرت اندازه و قضاوت می شد، نفس در سینه ای مردم جهان قید گردیده بود و جهان به طرف یک طغیان عظیم و یک انقلاب جهانی می رفت، انقلاب بدون برنامه و بدون رهبر برخواسته از نفرت و کینه توده های بزرگی از مردم جان برکف و با وجدان، نسبت به تمام بی عدالتی ها، ظلم، ستم، فساد و زور گویی ها.
خلاصه اینکه خشونت در جهان به اوج خود رسید و گروه های تروریستی در چپاول، غارت و کشتار بی گناهان از آزادی عمل بی سابقه ای برخوردار گردیدند، تمدن ها در جهان به ریختن آغاز کرد، به جای اینکه اقتصاد، فرهنگ، رفاه اجتماعی، سیاست، علم و صنعت و تکنولوژی بسوی « جهانی شدن » برود، بر عکس جنایت، فساد و بربریت و تروریزم بطرف « جهانی شدن » حرکت نمود. تروریزم مرزها و قاره ها را درنوردیده و جهان را در مجموع با انتحار، انفجار و ترور به تهدید و ابتزار گرفت، تروریزم این « طاعون » قرن بیست و یک به هیچ چیز و هیچ کس رحم نمی نمود، آثار باستانی از تمدن های جهان باستان وحشیانه ویران گردید. هرج و مرج، بحران اقتصادی، بیکاری های گسترده، عوامفریبی کشور ها را فرا می گرفت، جهان درگیر دشمنی ها و هزاران پدیده ای خطرناک دیگر اجتماعی شد، جنگ ها بخاطر گسترش نفوذ اقتصادی وسیاسی در جهان بر پا گردیده و کشتار بی گناهان گسترده تر گردید، تحریکات نظامی و سلطه جویی ها روز تا روز افزایش می یافت و جهانیان را به ورطه جنگ جهانی سوم نزدیک می گردید.
درست در چنین شرایطی مردم امریکا و به خصوص سیاست مداران بزرگ امریکا ( هیات های انتخاب ) این وضع وحشتناک جهان را با تمام ژرفای آن درک نمودند و به این نتیجه رسیدن که بدون یک تحول سیاسی و تغییر سیاست سلطه بلامنازع بر جهان که در دو دهه ای اخیر دنبال می شد کاهش تشنج بین المللی، برگشت صلح و امنیت به کشورها، روابط دوستانه ملل و همکاری دولت های بزرگ جهان جهت نابودی تروریزم، جلوگیری از ریختن دریا های خون در جهان و همزیستی مسالمت آمیز غیرممکن است و به همین اساس هم بود که طرح های جنگ طلبانه، آتش افروزانه و تشنج زای خانم کلنتون در حالیکه تمام گروه های مافیایی، ارتجاعی، متقلب، مزدور و مستکبر از او دفاع مادی و تبلیغاتی می نمودند به شکست مواجه شده، طرح ها و برنامه های رییس جمهور منتخب امریکا آقای دونالد ترامپ به پیروزی رسید، که نگارنده در نوشته قبلی ام از آن استقبال و تبریک گفتم.
سیاست خوب آنست که از هرعمل نیک و انسانی به نفع بشریت، بنفع صلح و ثبات در جهان باید استقبال کرد، حتا اگر یک خون کم بریزد، یک خانواده درصلح زنده گی نماید، به یک فامیل غذای کافی برسد، یک طفل به مکتب برود و در یک کوچه آتش جنگ خاموش گردد. هنر سیاست در ظرافت و باریک بینی آنست، در تحلیل و تجزیه علمی رویداد ها و وقایع است، در تشخیص درست وضع، در گرفتن تصمیم صحیح و به موقع، در تمیز دادن دقیق جناح های گوناگون، در طبقه بندی دشمنان و مخالفین و دراتخاذ تاکتیک ها و شعارهای علمی و عملی جهت رسیدن به اهداف و استراتیژی می باشد.
بعد از این مقدمه طولانی بازهم پرسش جدی به میان می آید که حالا چه باید کرد؟
حالا که راست افراطی، بنیاد گرایی و تروریزم دیگر خریدار ندارد، یتیم و بی سرپرست شده اند. حالا که احزاب چپ روی امواج رای توده های مردم به قدرت بر می گردند، هفته گذشته احزاب چپ در کشورهای بلغاریا و ملداویا در انتخابات به پیروزی رسیدند در کشورهای ایتالیا و فرانسه چپ آماده گی می گیرد و دربقیه کشورهای اروپایی درسال آینده جهان شاهد پیروزی های احزاب و نیروهای چپ و صل خواه خواهند بود.
اما نیروهای چپ که درافغانستان سال های دشواری را گذشتانده اند چه گونه به قدرت بر خواهند گشت؟
به باور نگارنده سه امکان موجود است:
۱- همانطوریکه تنظیم ها و احزاب اسلامی قدرت سیاسی را به شکل مسالمت آمیز از نیروهای چپ تسلیم شده بودند باید شرافتمندانه دریک روند صلح آمیز و میکانیزم عادلانه دولت را به شورای متشکل از تمام احزاب و نیروهای چپ و مترقی و وطن پرست و ملی به مردم افغانستان دوباره تحویل بدهند. به خاطری که در بیست و پنج سال اخیر به جز از بدبختی، جنایت، فساد، چور و چپاول، تجاوز، فریب، مواد مخدر، جنگ و خون، وطن فروشی، بی ثباتی و بی امنیتی، تروریزم و بنیاد گرایی چیزی دیگر به مردم افغانستان تحفه ندادند و دستاوردی ندارند. ادامه دولت وحدت ملی! ادامه بدبختی های بیش تر مردم افغانستان است، ادمه انفجار، ادمه انتحار و ادامه فساد گسترده تر و تفرقه ای بیشتر است.
در این مورد از تجارب جمهوری فدراسیون روسیه می توان استفاده کرد: زمامدار بی صلاحیت و بیکاره ای مانند آقای باریس یلتسن را تاریخ روسیه به یاد ندارد در نتیجه سیاست های اشتباه آمیز و غیرمسوولانه او هزاران فابریکه بسته شد و چندین میلیون کارگر بی کار گردید، فقر، جنایت، فساد و گروپ های مافیایی سرتا سر کشور را فراگرفت، ثروت های طبعیی روسیه به لیلام گذاشته شد، غارت و چپاول گردید. چیزی به تباهی کامل کشور نمانده بود، که وجدان آقای یلتسن به یکباره گی بیدار شده و تصمیم گرفت تا قدرت را از آنهای که گرفته بود دوباره به آنان تسلیم نماید، زیرا خودش و تیم کاری اش نتوانستند به مردم و میهن خدمت نموده و کشور روسیه را از بدبختی های بی شماری که دامنگیرش شده بود نجات بدهند به این ترتیب آقای بوریس یلتسن باوجود دشمنی قدیمی با حزب کمونیست شوروی و سازمان امنیت، یکی از اعضای سابقه دار حزب کمونیست روسیه و کارمند سازمان امنیت (کی گی بی) را به جای خویش انتخاب نموده و پیش از آنکه معیاد ریاست جمهوری اش به پایان برسد دولت را برای آقای ولادیمیر پوتین تحویل داد به این ترتیب آقای یلتسن علی رغم سازشکاری ها، لغزش ها و اشتباهات نابخشودنی خویش، خود را برایت داد، زیرا تصمیم او نهایت بجا و به وقت و انتخابش مساعد و مستعد بود که خود را سزاوار ریاست جمهوری ثابت نموده !
و کشورش را از پرتگاه نابودی نجات داد. به همین سبب است که تاریخ روسیه از آقای یلتسن به نیک نامی یاد نموده و موزیم بزرگی بنامش در قلب شهر مسکو اعمار گردیده است.
۲ ـ تشکیل دولت ایتلافی یعنی تحقق و پیاده نمودن « طرح برای رسیدن به صلح » است، که نگارنده به تاریخ دوم ماه فبروری سال جاری نوشته و پیشنهاد نمود ه ام و در آرشیف سایت های وزین، وطندار، بامداد و آزادی رو موجود می باشد. نگارنده بیشتر به همین زمینه تاکید می کند.
۳ ـ آماده گی نیروهای چپ برای اشتراک در انتخابات آینده و برگشت پیروزمندانه آن به قدرت سیاسی در افغانستان است، باید آشکارا تذکر داد که شرط این پیروزی وحدت نیروهای چپ و کشیدن « کاندید مشترک » به میدان نبرد انتخاباتی است، یعنی کاندید با اعتبار سیاسی، نیک نام و از سابقه داران چپ که هم پیروزی را آسان و هم دولت را عالمانه و موفقانه رهبری می نماید.
هوشدار می دهم که : چپ بعد از گذشتاندن شرایط ناگوار خارجی و داخلی، وضع و شرایط موجود سیاسی، وقت کم در اختیار دارد گذشت هر روز، هر هفته، و هرماه زمان را کمتر و انتخابات را نزدیک تر می سازد. زمان برای نیروهای چپ نهایت مهم و ارزشمند است و نه باید یک روز هم هدر برود و فدای جروبحث های بی نتیجه و ذهنی گری ها و منفی بافی های مایوس کننده، خودخواهی ها و پیش گویی های عالمانه شود. ورق برگشته و زمان به نفع وطن پرستان و نیروهای چپ و مترقی در حرکت است، مردم در مورد همه و همه چیز قضاوت نموده اند و جهان هم الترناتیف دیگر که با بنیاد گرایی، تروریزم و فساد مبارزه نماید به جز از وطن پرستان و ترقی خواهان ندارد.
اگرازاین شرایط استثنایی و فضای نوین سیاسی جهان که میسر شده است در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک استفاده بجا و لازم صورت نگیرد و اشتراک نیروهای چپ فعال و چشمگیر نباشد، تاریخ و نسل های آینده در مورد ما قضاوت خوب نخواهد داشت، هرقدر فشرده تر و مردمی تر شوید به همان اندازه به پیروزی نزدیکتر می شوید.
اما چطور یک انتخابات آزاد، دموکراتیک و عادلانه را می توان سازمان داد که رای مردم در آن تعیین کننده باشد؟
تدویر منصفانه و کشیدن آن از نمایش و تقلب بازهم مربوط به اتحاد و همکاری همه جانبه نیروهای چپ و مترقی می شود که توانایی دفاع از حق مردم و جلوگیری از یک انتخابات غیردموکراتیک و خودکامه را داشته باشند . به منظور کوتاه ساختن دست خیانتکاران از تقلب در انتخابات می توان از تجربه ذیل که در بسیاری از کشورهای پیشرفته و دارای دموکراسی مروج است استفاده کرد:
۱ـ شخص رای دهنده داخل مرکز رای دهی شده، اسم و نمبرتذکره او دراسناد توسط اشخاص موظف ثبت و فورمه برایش داده می شود.
در این صورت مرده گان، فراری ها، اشخاص واهی و اشخاص بی تذکره از رای دادن محروم می گردند.
۲ـ انگشت شخص رای دهنده رنگ نمی شود، بلکه ماشین الکترونیکی آن را عکاسی و ثبت کست مخصوص خویش می نماید که با مرکز انتخاباتی در پایتخت کشور وصل است.
در این صورت نه انگشت رای دهنده را طالب قطع می کند و نه کمپیوتر یک انگشت را دوبار ثبت می نماید و چند صدهزار دالر که جهت مصارف و خریداری رنگ تخصیص داده شده است به خزانه دولت اندوخته می شود.
۳- فورمه رای دهی بعد از خانه پری و انتخاب کاندید مورد نظر توسط رای دهنده، به ماشین الکترونیکی دیگر ثبت و اسکن یا عکاسی می شود که به مرکز وصل است.
دراین صورت اگر کاندیدی اوراق بیشتر را داخل صندوق انداخته و بخواهد خیانت نماید با تعداد انگشت های ثبت شده و اوراق اسکن شده سر نخورده و یکی نمی باشد و از این نوع خیانت و تقلب هم جلوگیری به عمل می آید.
۴ ـ در مرحله آخر رای دهنده فورمه خویش را به صندوق مخصوص رای دهی می اندازد که بعد از شمارش آرا و نشانی شد ناظرین و نماینده گان احزاب سیاسی به مرکز انتخاباتی در پایتخت انتقال داده می شود.
در این صورت اگر صندوق های رای مردم از بدخشان تا به کابل توسط « خر » هم انتقال داده شود افزودن و یا کم نمودن اوراق رای دهی به این صندوق ها بی مفهوم است.
۵ ـ در ختم رای دهی در همان روز به مقابل ناظرین از تمام احزاب و سازمان ها رای ها حساب شده به مرکز ایمیل می شود و اوراق رای دهی بعد از نشانی شد تمام ناظرین به مرکز انتقال داده می شود یعنی یک رای سه بار به کمپیوتر ثبت می شود و سه بار توسط انسان ثبت و « نشانی شد » می گردد به این مفهوم که در اخیر باید شش سند ثبت و نوشته شده و انتقال داده شده باهم سر خورده و یکی باشد.
در این صورت ۹۰ فیصد از تقلب و خیانت جلوگیری شده، تنها یک راه خیانت و تقلب باز است که آن خریدن اشخاص به طور انفرادی و گرفتن رای آنان است.
نا گفته نباید گذاشت که تمام وسایل الکترونیکی در کشورهای دوست و دونر افغانستان موجود است می توانند کمک نمایند و هم می توانند بالای دولت افغانستان بفروشند و فایده دیگر این میکانیزم در آن است که دولت می تواند پنخاه فیصد از بودجه ای که برای مصرف و خرچ پروسه انتخابات تخصیص داده شده است صرفه جویی نموده و برای یک پروژه دیگر اجتماعی بخرچ برساند.
یادداشت: منظور نگارنده از« چپ» تمام نیروها و احزاب مترقی سیاسی است که باورمند به دموکرسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، ترقی و پیشرفت جامعه و پشتیبان صلح، ثبات، همکاری و دوستی تمام ملل و مردم جهان اند.
نه به معنی جانبدارانه و کلاسیک آن.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۶/ ۱۶ـ ۱۱۲۷