تداخل وتشابه بهت انگیز موضع گیری ها درقبال پاکستان

 ( بخش دوم )

اسد کشتمند
دربخش اول کلیاتی بجای مقدمه تحت عنوان«حوادث و مواضع پاکستان را از کدام زاویه باید دید؟» تقدیم گردید. *
گرم ترین بحث ها در عرصه سیاسی افغانستان را، مانند همیشه، برخورد با پاکستان تشکیل می دهد. پیرامون این موضوع ابهامات وتداخلات فراوانی درعرصه بیان موضعگیری ها تبارز یافته است؛ دراین آشفته بازار، ازتمام مواضع سیاسی وایدیولوژیک؛ از راست و چپ، ازبنیادگرا تامعتدلین واز «معتادین سخن پراگنی های مفت»  تا تحلیل گران سیاسی؛ همه وهمه باعجله درباره پاکستان حرف می زنند وموضع گیری می کنند. اتخاذ موضع درمورد موضوعی مهم چون پاکستان، امریست طبیعی ولی با دنیایی از تحیر دیده می شود که استدلال وفرآیند تقریباً تمام و یا بهترگفته شود اکثریت مطلق موضعگیری های سیاسی همه افراد مرتبط با جریان های فکری وسیاسی متفاوت، مشابهت بهت انگیزی دارد؛ همه عین موضعگیری را درلفافه جملات وکلمات متفاوت ابراز می دارند وهمه با ادبیات مشابه واستدلال مشابه موضعگیری می کنند گو اینکه موضعگیری درباره پاکستان مستلزم تفکر واندیشیدن نبوده وابرازنظردراین معرکه پرغوغای موضع گیری ها که هیچ کسی از هیچ کس دیگر عقب نمی ماند، غریزی است.  هرروزحادثه ای اتفاق می افتد (چه بسی خونین و دردناک ولی متفاوت) وهرروزموضع گیری ها بدون تامل کامل هم سان اتخاذ می گردد.
آیاتصادفِ تقاطع چند دید از زاویه های مختلف وازدیدگاه های ایدیولوژیک و سیاسی متفاوت در یک جهت یعنی موضع همسان وبا مختصات مشابه درباره پاکستان، میتواند ازدید منطق، طبیعی باشد؟
در این جاحرف برسراینست که نیروهای ترقی خواه افغانستان بعد ازاین همه تغییراتی که درمنطقه ما وارد شده است باید درباره پاکستان دید روشن وگویایی داشته باشند. موضع ما درباره پاکستان باید روشن، منطقی ومبتنی برشناخت موضوع مورد بحث بوده وبا مواضع بازیکن اصلی ماجراها یعنی امریکا که افغانستان رابه اشغال خود درآورده است، یکی نبوده و بامنافع علیای وطن و دورنمای مبارزه مردم مابرای آزادی واستقلال درتعارض قرارنگیرد.
نخستین واکنشی که درباره پاکستان به ذهن اکثریت هموطنان ما خطورمی کندعبارتست ازنفرت وانزجاری که تامغزاستخوان کارکرده است. درقدم اول بایدگفت که این واکنش ناشی از دردی است که مردم ما درطول بیش ترازنیم قرن ازناحیه نقشه های استعماری ای که پاکستان رابه وجودآورده ودردایره سیاست می چرخاند، ازسرگذشتانده اند، باید با صراحت تام خاطرنشان ساخت که این یک واکنش طبیعی ابتدایی وغریزی است. ولی سوال اینجاست که چنین واکنشی ازجانب کسانی که در سیاست های جدی ومبتنی بردفاع از منافع انسان ها قراردارند، می تواند درست ومنطقی باشد؟ گرچه طرح این سوال از زاویه دیدعاطفی برای عده ای که به خود زحمت نمی دهند تعمق بیش تر داشته باشند وبه علت ابهامی که درذهن شان دراین رابطه شکل گرفته است، ازیکسو ازطرح روشن تر موضوع ترس دارند که مبادا برآنها اتهام وارد شود و ازجانب دیگراین موضوع برای شان مانند یک تابواست، ولی بهرحال باید آنرامطرح ساخت.
قبل ازهرچیزی به صراحت باید بگویم که به مثابه فردی که در حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان خود رامانند صدهاهزار نفر دیگر شریک میدانم، تا زنده هستم از نقش نکبت بار پاکستان در خدمت سی آی ای و ارتجاع قرون وسطی ای عرب در بحبوحه جنگ اعلام ناشده علیه مردم افغانستان که راه رهایی را درپیش گرفته بود، دل خور ومالامال ازنفرت نسبت به حاکمیت های آن دوران پاکستان هستم. این که گفته آمد باید اعتقاد خود رامبنی براینکه هیچ ملت وکشوری برای ابد، برای دشمنی های مشخص، به آدرس مشخص درعرصه وجودگام نگذاشته اند، ابرازبدارم. امری بدیهی است که با تغییر اوضاع عمومی رژیم ها وحاکمیت ها هم تغیر موضع میدهند و پاکستان نمی تواند از این قاعده مستثنی باشد. بناًمنطقاً درهرمرحله ای ازتکامل اوضاع، تغییر موضع حاکمیت های پاکستان را باید مورد ارزیابی مجدد قرارداد. براساس این حکم منطق سنجش وضع، دشمنی پاکستان با کشورما درتمام مراحل بدون تغیرو ناشی از یک معضل ویک انگیزه نبوده و درمراحل مختلف این دشمنی تغییرشیوه وتغییرماهیت داده است. چنانچه دشمنی پاکستان بامحمد داود فقید اولین رییس جمهور افغانستان و دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ازماهیت واحدی برخوردار نبوده وبا امروزهم تفاوت ماهوی دارد و ازهمین جاست که همزبانی عده ای ازچپ نماها درمورد پاکستان با افرادی مانند خلیل زاد مایه تعجب ونگرانی است. زیرا سی آی ای و خلیل زاد به دلیل های مشخصی از پاکستان دلخوراند که مربوط به خود شان است و ما به دلایل بکلی متفاوتی درضدیت با پاکستان قرارداشته ایم. جان مطلب اینست که داشتن یک دید مستقل درباره پاکستان به راه بردن یک تحلیل مستقل کمک می کند.
به عنوان یکی از بدیهیات عرصه سیاست باید پذیرفت که بعد از فروپاشی شوروی، پاکستان وموقعیت ژوپولیتیک آن مانند هرکشور دیگری وشاید هم باسرعت بیش ترمتغیرگردیده است. پاکستان درطول کمتر ازیک دهه ازمتحد نازدانه امریکا به حریف بالفعل آن مبدل شد؛ به دلیل اینکه ( و بی نیاز ازتکرار است) اتحاد ها وایتلاف های بین المللی به ویژه ازجانب نیروهای غالب وتصمیم گیرنده جهانی و دراوضاع کنونی، به طریق اولی ازجانب ایالات متحده امریکا، برپایه منافع شکل می گیرد.
پاکستان کشوری است که بنابرملحوظات تاریخی، بنیادگرایی و در نتیجه تشدد و خشونت درآن حرف اول را می زند. لبه تیز این تیغ تشدد دربیش تر از چهاردهه اخیر با درجات وانگیزه های متفاوت متوجه افغانستان ومردم آن بوده است. دراین جا باید مکث کوتاهی کرد که امیدوارم همین مکث وبحث مجدد موجب آن گردد که دید ما را دربرابر پاکستان با درنظرداشت واقعیت های موجودابهام زدایی وبازنگری کنیم:  دشمنی پاکستان با افغانستان دردوفاز جداگانه عمده وماهیتاً متفاوت دربرابرکشورما قدبرافراشته است:
فازاول عبارت بود از دشمنی آشکار زمامداران پاکستان بامردم ما تاجایی که سردمداران اسلام آباد می گفتند: کابل باید در آتش بسوزد وبرای عملی ساختن این شعار دیدیم که تا کجا پیش رفتند. دراین مرحله گرچه شعار ضدیت با حضور نیروهای نظامی شوروی درکشورما مطرح بود ولی ماهیتاً پاکستانی ها با پشت گرمی و کمک بلاواسطه سیستم جهانی سرمایه داری از انتخاب راه رشدی که در پیش گرفته بودیم هم ناراض بودند. درحقیقت آن نبرد، آگنده از رنگ و رخ ایدیولوژیک بود، اما علیرغم همه، اگر دنیای سرمایه و ستم درعقب پاکستان قرارنمی داشت، این کشور ریسک رودررویی با افغانستان راکه نیروی عظیمی درکنارش قرارداشت نمی پذیرفت. دراین راستا به روایت تاریخ می توان گفت که پاکستان تنها با مساعد شدن وضع و سرازیرشدن امکانات جدید وبدست آوردن جای مطمین تر درآغوش امریکا بودکه بامیل تمام به ضدیت با افغانستان پرداخت وجنگ باافغانستان رادرحقیقت به جنگ خود (درعین زمان به نیابت ازدیگران) مبدل کرد.
فاز دوم ضدیت پاکستان باافغانستان باخصوصیت جنگ نیابتی برعلیه امریکایی ها وخالی ازدید ایدیولوژیک است و بیش تربا خود موجودیت پاکستان رقم می خورد.
درنتیجه مخالفت پاکستان با افغانستان درهردو مرحله دارای خصوصیات ومشخصات بکلی متفاوت است. اتفاقاً ندیدن وندانستن این تفاوت ماهوی باعث آن می گردد که موضعگیری های نیروهای بسیار دورازهم دراین نقطه باهم درآمیزند. این بار، در نفس دشمنی پاکستان، مردم افغانستان و راه رشد انتخاب شده نیست که اماج قرارمی گیرد بلکه حضورامریکا دراوضاع ژوپولیتیک نوین خطری است برای موجودیت پاکستان به مثابه یک کشور مستقل و برای مقابله غیرمستقیم با این بلیه است که پاکستان افغانستان رابه میدان نبرد مبدل ساخته است. درنتیجه این امریکا است که ازطریق افغانستان مورد حمله غیرمستقیم پاکستان قرارمیگیرد وجنگ نیابتی  به ناب ترین مفهوم وارد عرصه مناسبات پاکستان با افغانستان می گردد. در این جنگ آنسان که پاکستان درفاز اولی به خرابی افغانستان کمر بسته بود، درفکر ویران کردن کشور ما نیست بلکه ویرانی نسبی کشورما دراین مرحله بمثابه  پی آمدنحس همین جنگ نیابتی است. این باربطورکلی پل ها را خراب نمی کنند، سیستم های برق رسانی را منفجرو نابود نمی کنند، معلمین راکشتارنمی کنند ومکاتب رابه آتش نمی کشند،مانع رساندن خواروبارومواد مورد ضرورت اولی مردمان شهرهای بزرگ بخصوص کابل نمی گردند، برشهر کابل و دیگرشهرها راکت پرانی نمی کنند ولی درهرجایی که مظهر قدرت امریکا وحاکمیت اشغالی آن است ضربه وارد می کنند،این جنگ پاکستان درافغانستان با آن جنگ پاکستان با افغانستان تفاوت ماهوی دارد.دراین جنگ امریکا ومظاهرقدرت آن مانند حاکمیت دست نشانده وغیره برای پاکستان ونیروهای وابسته به آن هدف هستند. این بارهمه حملات و ویرانی ها کار پاکستان نیست بلکه بخش عمده آن شکست وریخت (به اصطلاح مشهورcollateral damages) ) سیاست امریکا برای تداوم جنگ زرگری و بهانه برای حضور دایمی نیروهایش برای اشغال افغانستان است. اتفاقاً در همین نکته مشخص تداخل آشکار وبهت انگیزی میان موضع گیری سی آی ای و چپ نماهای ما متبارزمی گردد  وآن اینست که چپ نماهای ما، مانند نماینده گان سی آی ای وحاکمیت دست نشانده کابل هرآنچه را که به عنوان خرابکاری در افغانستان صورت می گیرد درآن تنها وتنها دست پاکستان را دخیل میدانند وامریکا را سراپا تبریه می کنند وبا حیرت می بینیم که ازهردوسووبساهمزبان، باجملات مشابه صدای محکومیت پاکستان بلندمی شود (هیچ عقل سلیمی نمیتواند ادعاکند که پاکستان دراین نوع جنایات بی گناه است ولی دراینجا حرف برسراینست که این همصدایی خصوصیت سیستماتیک و«غریزی» رابه خود اختیارکرده وبدون حداقل تحقیق ابرازمی گردد). تمام موضع گیری ها درباره پاکستان ازهمین تداخل دید وقایع و نادیده گرفتن عوامل اصلی قضایا برمی خیزد. در واقع این کسانی که با نماینده گان سی آی ای برای تفسیر وقایع خونبارافغانستان نادانسته همصدامی شوند، گرچه با انگیزه غریزی وطن پرستی وطرفداری از مردم موضع می گیرند ولی با این کارخود اشغال افغانستان و پی آمدهای طبیعی آنرا نادیده گرفته وبا اشغالگر با نادانی همصدا می شوند.
اگر مابرخورد پاکستان باافغانستان را دردوران حاکمیت انقلابی ودراوضاع کنونی یکسان ارزیابی کنیم خدمت بزرگی را به امریکا ومتحدین آن وحاکمیت دشت نشانده آن درافغانستان، انجام داده ایم. این نوع برخوردچنین معنا میدهد که پاکستان با امریکاهیچ مشکلی ندارد، تنها این ما مردم افغانستان هستیم که  پاکستان ما را دشمن ازلی وابدی خود میداند. وانگهی در قاموس سیاسی نیروهای واقعی چپ این طرزتفکر وجود ندارد که ملت ها بدون دلیل می توانند برای همیشه و بدون تغیر دشمن هم باشند. کاراین نوع «تحلیل گران» به جایی می کشد که درشت ترین تضادهای سیاسی درمنطقه ما را نادیده گرفته واز«مثلث امریکا، پاکستان وعربستان سعودی» در  دشمنی بامردم ما دم میزنند. چنین ارزیابی ای فقط وفقط عدم درک ابتدایی ازسیاست های درحال تحول جهانی است.
باید صراحت داد که طرح موضوع به این شیوه به معنی تبریه جنایات حاکمیت پاکستان درقبال افغانستان نبوده و راهی است برای پیداکردن سررشته بدبختی هایی که برمردم ما نازل می شود.
( ادامه دارد)

*

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۶۰۲

 

 

دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

 

 

استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

Copyright ©bamdaad 2018