وحدت خواهی یا سرگردانی درصحرای سُراب
ازمحبت خارها گل میشود
ازمحبت تلخ ها شیرین شود
"مولانای بلخ"
علی رستمی
وضع درد آور سیاسی ونظامی درافغانستان، همه نیروهای آگاه ونخبه گان سیاسی را که دریک سازمان سیاسی از لحاظ تشکیلاتی ،سازمانی واندیشه وی جداگانه متشکل شده اند، مجبور ومکلف میسازد، تا برای تحقق اهداف انسانی که درمحور آن نجات مردم کشور وحل اختلاف های تباری وقومی الویت دارد ؛ دریک گفتمان واحد تحت رهبری جمعی با حفظ مسوولیت های فردی و بدون تمایل ،سلایق شخصی و گروهی، هرچه بیشتر با رویکردهای سازنده با سایر همسوگرایان وهموندان خویش متحد شوند.
درمبارزه سیاسی واجتماعی احزاب درقدم اول غرض اتحاد و وحدت وهبسته گی درونی و برونی باسایر نهادهاتی سیاسی مولفه های ذیل درالویت قرار میکرد:
ـ صداقت،اندیشه، اراده و اعتماد با عملکرد جسورانه بر اصل شفافیت حرف وعمل، در روند وحدت سازمانی و تشکیلاتی بربنیاد رهبری سالم وخرد جمعی باهمسوگریان وهموندان.
ـ داشتن تجارب مشترک تاریخی.
تجارب احزاب جهانی وهمسو در روند تاریخ نشان د اده است، که با درنظر داشت مولفه های فوق، در تقویه و رشد فرایند وحدت اندیشه وی و رهبری سالم ،با حفظ سایر ارزش های تیوریکی و « تجارب تاریخی» موجد حزب رزمنده ونیرومند درجامعه می شود؛ این اصول همیشه مورد توجه جدی در صدر فعالیت های رهبران و کادرها در روند مبارزه قرار داشته است . احزاب چپ و دموکرات درجهان بویژه درکشورما ازاین اصل نه بطور کُل بلکه نسبی برخوردارهستند ؛ ازجمله احزاب دموکرات و چپ که اکثریت آن ازجمله حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ،که ازاعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان ایجاد شده است ازاین امر مستثنی نیستند، بلکه تجارب وافری منفی ومثبت دارند. فرآیند نتایج جنگ های چهل ساله بدبختی های عظیم بی حدی را به مردم تحمیل و وارد کرده، که درد مشترک همه نیروهای ملی ومترقی را تشکیل میدهد. این بلیه های تاریخی ، ناشی از عمق استراتیژیکی نیروهای جنگ افروزبین المللی ومنطقه وی که عاملین وسازمانده گان آن به کشورما حضور مستقیم وغیرمستقیم دارند ، به همه هویدا میباشد.
جان مطلب دراینست ،برعلاوه این همه تجارب ، احزاب ایجادشده ازبدنه حزب دیروز ما « حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن) » تابحا ل موفق به و وحدت سازمانی وتشکیلاتی دریک سازمان سیاسی و یا « جبهه » ویا « اتحاد واحد » نشده اند. در صورتی که این احزاب به مثابه یک خانواده باهم متشکل بودند، هیچ عامل ودلایل اندیشه وی و مرامی هم وجود ندارد که نه توانند ،باهم اختلاف ها موجود را حل نه سازند ومتشکل نه شوند! .
این احزاب ، پیش از سقوط دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان درتشکیل حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان ، ایدیالوژی وخط واحد داشتند که بعد از سقوط نظر به شرایط ملی و بین المللی این اندیشه به طاق نیسان گذاشته شد؛ وهرکدام با برنامه های ملی ودموکراتیک وبا کاپی از رویکردهای احزاب سوسیال دموکراتیک به فعالیت آغازیدند، که با کمیت ترین این احزاب « حزب مردم افغانستان» ، « حزب متحد ملی » و « حزب ملی ترقی افغانستان » می باشد. با بدترشدن امنیت درکشور شیرازه زنده گی مردم ازبین رفته واختلاف های قومی و زبانی و تشدید فساد اداری وعدم صداقت دولت وقوای مقننه دراجرای قوانین نافذ یافته، بربافت تشکل اجتماعی جامعه تاثیرات منفی خود را وارد و جامعه را به سوی بحران و تشتت فکری سوق داده است . چنانچه هگل گفته است: « هنگامی که قلمرو اندیشه زیرور شود واقعیت به دشواری میتواند دوام بیاورد.»
برشالوده یی مولفه های فوق وظایف ومسوولیت های خطیر و بزرگی ، درقبال احزاب ملی ودموکراتیک وسایر نیروهای ملی ودموکرات افغانستان ، برای یک پارچگی و وحدت مردم و تامین واستقرار صلح و نابودی دشمن قرار گرفته هست؛ تا با هم اختلاف های خویشرا دورگذاشته ، دریک سازمان واحد سیاسی بسیج شوند. با درک این شرایط دشوار و پاسخ به ندای تاریخی مادر وطن وحدت سازمانی وتشکیلاتی میان حزب متحد ملی افغانستان وحزب مردم افغانستان ( نهضت فراگیر دموکراسی ترفی مردم افغانستان ) بار اول درسال ۲۰۰۸ ترسایی صورت گرفت . هردو حزب بعدازمدتی نظر به برخوردهای سلیقه وی وگروپی شخصی وخودخواهی ها واختلاف های حل ناشده سیاسی که در آغاز روند تشکیل هردوحزب شکل گرفته بود، و برعلاوه زیر تاثیر حوادث دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری حامد کرزی، در زمینه پشتبانی وحمایت ازپروگرام های واهداف کاندیدتاتورهای مشخص برای انتخاب ریاست جمهوری سمت گیری ها واختلاف ها اوج گرفته و دوباره میان دو حزب جدایی و انشعاب رخ داد. این عمل ورویکردهای دلخراش دلسردی را میان اعضای هر دوحزب بوجود آورد. بازهم دوباره تفاهم وحدت در سال ۲۰۱۷ بوجود آمد . شوربختانه این بارهم نسبت عوامل گوناگون ازهم جداشده وحزب متحد ملی جدیداً با تغیرنام، بنام « حزب جبهه مردم افغانستان » تحت رهبری رفیق نورالحق علومی اعلام موجودیت نمود، که براین اساس پروسه وحدت دوباره به طوری قطع به بن بست مواجه شده است.
با درنظرداشت مشکلات های یادشده ما نتوانسته ایم با سایر احزاب همسو و هموند از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،برای همبستگی و وحدت تشکیلاتی و سازمانی و یا ایجاد جبهه واتحاد واحد دستاوردهای چشمگیر بدست آوریم. برعلاوه اینکه دریک مقطع تاریحی اتحاد نیروهای ملی دموکراتیک با موجودیت هفت حزب تشکیل شد، اما صرف بنام وجود داشت وبعد از مدتی متلاشی گردید. دردمندانه بعد از تاسیس نهضت فرا گیر ترقی ودموکراسی و تغیرنام آن به حزب مردم افغانستان درکنفرانس اول حزب مردم افغانستان وایجاد خصومت های تازه در تعین ریاست حزب مردم افغانستان صدها تن از صفوف حزب گوشه گیری نموده اند. حتا کمیت بزرگی از اعضای رهبری و کادرهای فعال آن بعداز کنفرانس اول به رهبری رفیق شیرمحمد بزرگر انشعاب و حزب جداگانه ایی را ایجاد کرده اند . رفیق شیر بزرگر شخصیت با ایمان استوار ومتین درراهی عدالت اجتماعی نخستین رییس نهضت مهینی وبعداً نهضت فراگیر ومترقی نام داشت، بود. وی توانست که درحساس ترین وضع تاریخی کشور که نیروهای سیاه تحجرگرا حاکمیت داشتند ،این مسوولیت بزرگ را متقبل شود و توانست که درزمان کمی هسته های آنرا درعده یی از ولایت کشور بوجود آورد؛ نهضت را به یک نهضت فراگیر و توانمند از لحاظ کمی وکیفی تبد یل نمود .تا اینکه نظر به تصمیم جمعی برای انتخاب رهبری جدید وتغییرنام نهضت فراگیر دموکراسی وترقی افغانستان به حزب مردم افغانستان بعداز آماده گی لازم با اشتراک نماینده گان انتخابی نهضت از سراسر افغانستان وخارج کشوردرنخستین کنفرانس ازسکان رهبری سبکدش وبه عوض اش پوهاند داکتر داوود راوش ازجمله اساتید بافهم و ژرف نگر دانشگاه (پوهنتون) کابل تعین گردید . درمورد سبکدشی وی درآن گذر تاریخی سروصدای زیادی خلق گردید، که تابه حالی درنزدعده ایی از اعضای حزب ناحل باقی مانده و ازآن وضع متأثراستند. اما تاریخ درمقابلش به گفته مارکس« تراژیدی » عمل کرد!، برای اینکه درنتیجه شمارش آرأی انتخاب هر دو کاندید شفافیت وجود نداشته، وصحت آن مشکوک بوده است. دراین تراژیدی تاریخی دست های غیرمریی استفاده جو نقش بزرگی را بازی کرده است. با درنطرداشت کوشش های پیگیر افراد موثر برای وحدت دوباره نتیجه مثمر بدست نیامد . ازگزارش ونظرهای افراد اشتراک کننده کنفرانس ،عوامل عمده آن عبارت: از خودخواهی ها ی شخصی ، گروپی ، تمایلات سلیقه وی ، بلند پروازی های سیاسی بر بنیاد سوابق حزبی ، یکه تازی وانحصار رهبری حزب توسط این حلقات ، که پیش ازکنفرانس ودرجریان کنفرانس درحزب حاکم بود ، حزب به انشعاب مواجه شد ،و کمیت بزرگ با ایمان ومدافع راستین عدالت اجتماعی از پیکر حزب جدا گردید؛ این حادثه به روح روان عده یی زیادی رفقا درمرکز وخارج کشور، درجهت استقامت و تحرک مبارزه سازمانی وسیاسی شان تاثیر منفی بجای گذاشت. وبعداز آن سکوت ودلسردی درمیان سازمان های حزبی، وکنارگیری مجرب ترین کادرها با مُهرزدن های مختلف درخارج کشور الی تا سرحد ازبین رفتن کمیته وسازمانها در کشورها ی اروپایی شده است .
عوامل جدایی که ضربه به وحدت تشکیلاتی وسازمانی میان احزاب فوق، با دستهای مرموز وغیرمریی مداخله ونقش بازی کرده، تاالحال معلوم نه شد، که این دستهای مرموزا ازجانب کدام حزب درازوعامل نقض وحدت گردیده است ،تا حزب درفرایند مبارزه بعدی برای جلوگیری ازهمچوعمال توطیه گرانه ،اگاه وهوشیارباشد . همه اتهام وارد شده علیه یکدیگر در هاله ءابهام بوده راست و غش ان روشن نیست !. این پروسه جدایی و نقض وحدت تلفات سنگین را از لحا ظ کمی وکیفی به هردو حزب وارد کرده ، واعضای شان به شکل انفرادی و گروپی ازبیکر آنها جدا گردیده واقدام به تشکیل احزاب سیاسی در خارج وداخل کشور شده اند؛ وعده هم به حال انتظار قرارگرفته ا ند. همچنان تفاهم وحدت در۱۴میزان ۱۳۹۱ با حزب ملی ترقی افغانستان وحزب مردم افغانستان صورت گرفت . اما شوربختانه نشانه ها و موضعیگری ها دراین اواخر نشان میدهد ،که هنوزهم تمام اختلاف ها ناحل باقی مانده، روند نهایی شدن وحدت سازمانی و تشکیلاتی برای تدویر کنگره واحد به بن بست مواجه شده است. بعد از تفاهم وحدت با حزب ملی ترقی افغانستان، سکوت سازمانی وسیاسی در رهبری شورای انسجام وهماهنگی امورحزبی دراروپا و واحد های پایانی آن حاکم شد.از اینکه ما ازلحاظ کیفی وکمی رشد میکردیم برعکس عقب گرد نموده ایم .
رشد وتکامل جنبش ها واحزاب چپ دمو کراتیک در گام نخست مربوط میشود، به موضعیگیری دقیق وعینی رهبری حزب درقبال حوادث و درک وتحلیلی درست از قوانین عینی جامعه. وظیفه مسوولین فرهنگی وتبلیغی حزب اینست ، تا شعارهای را که از روح روان مردم واز ژرفای مشکلات ، خواست ها و آرزوهای روزمره مردم کشورما برمی خیزد تدوین ، وبه اختیا ر واحدهای حزبی قراردهید ، متاسفانه چنین روندی وجودنداشته است.دراین شرایط درکشورما پیش ازهمه چیز صلح امنیت و تحکیم ووحدت ویکپارچکی اقوام کشور میباشد، که این مولفه ها همیشه در مقطع های تاریخی سرنوشت سازبوده است. طوری که میبینیم که بربنیاد رویکردهای سیاست های منفی دولت های بوجود آمده بعداز حادثه ۲۱ دسامبر وحضورعساکر امریکا و ناتو بر علاوه افزایش کمیت و حملات دشمن ، تعصبات قومی و زبانی بیشتر شده که رهبران دولتی ، برای حفظ تعادل و رفع خصومت ها این پدیده ضعیف بوده ،وبه خواست ها معقول نماینده های مردم جواب قناعت بخش ارایه کرده نه توانسته اند . عامل اساسی اختلافهای قومی ناشی از عمل کرد غیرعادلانه وانحصار تمرکز قدرت وعدم شفافیت وصداقت در حرف وعمل رهبران در راس رییس جمهور افغانستان میباشد . حزب ما درمقابل این فرایند طفره رفته ،عملاْ شعاری را طرح و پیشکش نکرده است!
یکی از رویکردهای متناقض جکومت در راس اشرف غنی رییس جمهور افغانستان که با تقلب وبه کمک امریکا به این مقام منصوب شده است ، برخورد های دوگانه یی تفرقه انداز در میان اقوام کشور می باشد . بویژه با استفاده از اختلاف های قومی و تنظیمی عده یی ازافراد را زیر نام فساد دولتی و جنگ سالار، با درنظرداشت سلیقه گروپی و قومی از صحنه سیاست دور ساخته که دراصل کاری نیک بود! اما متاسفانه ،با شفافیت ونیت پاک دراین روند عمل نشده ، علیه افراد ذهنی گیری، چال وفریب بکار رفته از اینکه عواقب بهتر میداشت ، بلکه تشنج رادر میان جامعه بیشتر دامن زده و وضع را تا سرحد بغاوت و سرکشی علیه فیصله ها و دساتیر ریاست جمهوری کشانیده است. دردمندانه درعوض جنگسالار وجنایتکار مشهور افغانستان ، گلبدین حکمتیار را با شان و شوکت، زیر نام مصالحه به دستور باد اران بین المللی خود وارد تعاملات سیاسی نمود، واز آن به مثابه اهرم قدرت علیه منتقدین خود اسفاده بعمل می آورد. افزون برآن با آمدن وپیوستن گلبدین با دولت نه تنها صلح درکشور تامین نشد، بلکه دو برابر وضع امنیتی وانتحاری افزایش یافته وانتحاری را زیر نام
« استشهاد » حلا ل فتوا داده است. با صحبت های تحریک آمیز خود در رسانه های کشوراختلاف های زبانی و قومی ومنطقه وی را دامن زده و یک قوم را بالای یک قوم دیکر برتر دانسته و تفرقه می ندازد. این عاملِ شر ونفاق ( گلبدین حکمتیار) استقبال شایانی ازجانب دولت، با به بدسترش گذاشتن پول وافر و قصر مجلل وسایر وسایل معیشتی زرق و برق زیر نام مصالحه خلاف اراده مردم ، وی را اعاده حیثت وشرف نموده است. اگر هدف دولت برای ازبین بردن جنگ سالاران از صحنه سیاسی بود، گلبدین هم جنایتکار وجنگ سالار میباشد!. او می توانست به مثابه فرد عادی مانند سایررهبران احزاب در افغانستان می آمد و زنده گی و فعالیت میکرد، ور نه با این مخارج بلند و گزاف، میشد این هزینه به نفع مردم فقیر ونادار مابه مصرف می رسید.با آمدن گلبدین به عوض آن سترجنرال دوستم مرد قهرمان و دلیر و انسان جنگ دیده و کارکشته نظامی ومعاون قانونی و انتخابی رییس جمهور که برای ازبین بردن و سرکوب طالب و داعش درجبهه شمال درعمل رزمیده، به اثری دسایس وتوطیه های افراد خاین و وفادار به حلقات رهبری ارگ نشینان علیه وی، برای اینک بالای اقای غنی انتقاد کرده بود، به خارج کشور تبعید و بعد از آن فعالیت این نیروهای دهشت افگن در سمت شمال دوچند شده که ده ها قریه از تسلط دولت درسمت شمال بیرون ومردمش نسل کشی شده است.
به گفته شاعرمعروف شفاف کلام بابا طاهرعریان:
اگردستم رسد برچرخ گردون ازاوپرسم که این چونست وان چون
یکی راداده ای ضد ناز ونعمت دگر رانان جوالوده با خون؟
دراین مورد حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ، متأسفانه هیچ نوع عمل سازنده ، از خود تبارز نداده و سیاست رهبری حزب درقبال این حوادث روشن وهویدا نیست !
این رویکردها باعث شده است، که احزاب تنظیمی گروه های سیاسی ومخالفین حاکمیت ، درمیان مردم فعال ګردیده ومردم رابه عقب خویش بکشانند و توانستند که اجتماعات بزرگی را درکابل برای مطالبه خواست های خویش براه بیاندازد ،مانند: جنبش روشنایی ...وغیره. که این اجتماعات نسبت عدم توجه وامنیت ازجانب دولت ، باانجام عملی انتحاری دشمن مواجه کردیده ، که ده های تن از زن ومرد و پیرجوان قربانی مطالبات خویش شده اند.جنبشهای مردمی ویا سازمان های مدنی که برای مطالبات اقتصادی واجتماعی در خیابان ها درشهرکابل اجتماعات بزرگ وبی طرفانه را براه می اندازند ، ازجانب عده یی ازگروهای سیاسی که با آنها مخالفت سیاسی و قومی دارند به آنها هویت قومی و « تنظیمی » میدهند.به این رومیخواهند، جامعه را به سوی دوقطب شدن قومی که از جانب کادرهای مغرض بلند پایه رهبری دولت وتنظیم ها مداخله میشود، تبدیل نمایند. درحالیکه مطالبه یی تحقق ارزش های شهروندی برای حل مشکلات های قومی و زبانی در صدر خواست های این گروه ها بوده است. درمیان این خواست ها واقعیت ها ی بر بنیاد شرایط مسلط اقتصادی واجتماعی درجامعه نهفته است، که از گذشته های دور تاریخی به میراث مانده است. چنانچه یکی از مسوولیت های خطیر نیروهای دموکرات و ملی کشور اینست، تا بخاطرحل منازعات قومی و زبانی و تحکیم وحدت و یکپارچکی آنها به گفتمان سالم ملی بپردازند. این گفتمان نه برای تشدید خصومت ها و یا موضع گیری های غیرسالم باشد، بلکه زبان مشترک را برای رسیدن وفاق همگانی درمیان همه نیروهای ملی و دموکرایتک وعدالت خواه غرض نجات مردم از تعصبات وذهنیگری ها قومی و زبانی بوجود آورند. ارایه نظر وموضعیگری بی طرفانه درقبال مطالبات گروه های مردمی و تنظیمی که معقولیت داشته باشد ، میتوان آنرا به بحث گرفت . این حق هر شهروند کشورما ست که بدون تعصبات سیاسی وقومی نظریات سالم خود را برای حل پدیده های بغرنج وسرنوشت سازکشور به جامعه ارایه نماید ، شاید مورد قبول ویا تایید قرار نگیرد، اما نظر دادن حق هر فرد جامعه است. شوربختانه ، اگرنظریات به نفع وتایید برنامه های گروپ ها و افراد مستقل سیاسی نباشد، بلامنازعه به این حزب ویا آن حزب تنظیمی وسیاسی پیوند داده میشود!، این پدیده درمیان تمام اعضای احزاب وسایر گروپ های سیاسی در داخل وخارج کشور به عادت تبدیل شده است . این عمل منفی و زشت منجر به کدورت ها در میان نیروهای ملی و دموکراتیک شده که عامل پیدایش وگروه بندی های سلیقه وی وسیاسی وضربه بزرگی به روند تحکیم وحدت روشنگران ونواندیشان شده است .برای ایجاد خصم وتنفردرمیان نیروهای چپ بعضی ها تبلیغ میکنند ،کسانیکه خود راقبلاً درزمان « جنگ سرد » چپ میدانستند وبا شعارهای انترناسیونالیزم کارگری سینه پاره می کردند، حالا به سطح قومی وملی افراطی سقوط کرده است. درحالیکه آنطور نیست، چپ با داشتن آرمان جهانی خود همیشه ازجنبش های ملی و دموکراتیک وتعین سرنوشت ملل دفاع کرده ومیکند، تا بتوانند که میان همه اقوام براساس حق شهروندی مساوات و برابری را بوجود آورد. تا زمانی که نیروهای عدالت پسند، عدالت ومساوات را درمیان همشهریان خویش تامین نکنند چطور میت واند ازحق وحقوق سایرملل و اقوام جهان دفاع کرد. طوریکه لینن گفته است:« ایا ملیت که براقوام دیگر ستم روا دارد می تواند خود آزاد باشد؟" . در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،مبارزه غرض تحقق وتامین برابری حقوقی وعملی میان تمام ملیت ها، اقوام وگروه های تباری و اتنیکی وظیفه مبرم واساسی وتاخیر ناپذیر حزب ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را تشکیل میداد. زیرا برخورد سالم واصولی به مساله ملی درکشور کثیرالاقوام افغانستان و ایجاد مناسبات عادلانه و برابری میان ملیت ها واقوام کشور؛ به عنوان یکی ازاصولی بنیادی ،از لحاظ تیوریکی درالویت برنامه عمل حزب قرار داشت.هرنوع عمل تبعیض گرانه وستم ملی را محکوم می نمود وبرضد روحیه وگرایش برتری جویانه ملی وتمرکز گرای قومی قاطعانه مبارزه مینمودند.
یکی از عوامل عدم رشد ما در میان مردم وبویژه با همسوگریان خارج از دیوارمحوطه خانواده ی قبلی ماگام های جدی گذاشته نه شده،اینست،که با لغزش ها همرا بوده است.، همین تنگ نظری های خوش بینانه ومحورگرایی بوده است ، که جای پای برای جوانان تازه نفس ومدبر وآموزش دیده و وطن پرست پرشوردر صفوف ما نداشته و دور مانده اند. برعکس درزیر سایه ومحور تنظیم ها به نوعی قرارگرفته اند ؛ و توانسته اند غرض مقاصد خویش آنها را برای اعتصاب ها وراهپیمای ها بسیج ودر خیابان ها بکشانند. گقته مشهوراست« درجای که ما نیستیم دشمن ماست » ، تأمین حقوق شهروندی براصل ارزش های تیوریکی ومدنی که چاره ساز برای بهبود تامین وفاق ملی باشد، چرا ما ازآنها پشتبانی نکنیم ویا چرا راهی حل را برای آن طرح ندهیم . ارایه شعارها عینی مطابق جامعه و تبلیغ آن از طریق رسانه ها و نهادهای اجتماعی نفوذ ومحبویت وشناخت حزب را درمیان مردم ارتقا میدهد. چنانکه در حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطابق به فیصله های شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک حلق افغاستان برای حل سریع وهمچنان آموزش مقدماتی برای خود کفایی وخود گردانی در محلات وشهرها، ولایات افغانستان به هفت زون از لحاط جغرافیای تبدیل شده بود ،که توسط افراد با صلاحیت حزبی ودولتی و با تجربه رهبری می شد، بوجود آمده بود؛ تا مشکلات اجتماعی و سیاسی مردم به اسرع وقت بدون مداخله مرکز حل وفصل شود . این اقدام نمایانگر علاقه حزب و دولت به عدم تمرکز گرایی وتقسیم وظابف اجراییه وی برای مردم دراین زونها بود..بناً برای ما موضعگیری به خاطر ارزش های تامین حقوق شهروندی پدیده جدید و بدون اساس تیوریکی نیست!.
از سوی دیگر تاریخ دولتداری از زمان احمد شاه درانی به استثنایی حکومتداری عبدالرحمن خان خون آشام و نادرغدار دولت های پیش وبعد آنها رهبری غیرمستقم در ولایات کشور از طریق افراد پر نفوذ بنام قریه داریا « مَلک » تأمین می شد؛ فیصله های واوامر مسوولین ارگان های مافوق دولتی از طریق آنها قابل اجرا بود. پیشنهاد اعمار مکاتب و مساجد وسایر خدمات اجتماعی به عهده انها بود که تا مسوولین ارگانهای دولتی درمیان بگذارد. ازجمله جوانان قریه که سن شان به دوره سپری کردن خدمت زیر برق مساعد می شد ،« جلبی» آن توسط پولیس به مَلِک قریه آورده و سپرده میشد وبعداً مَلِک قریه جوانان مورد نظر رابرای سپری نمودن دوره سربازی آماده وبه ارگان های مربوطه معرفی می نمود. این ساختارهای خود گردانی محلی در اکثر کشورهای اروپای مانند المان وسویس وایتالیا وغیره از لحاظ تاریخی وجود داشته که مبنأ و اساسی دولت امروزی شانرا به طور مدرن تشکیل داده است. زیاد ترین مولفه های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی که دران ارزش های دموکراتیک ومدرن شکل گرفته است، از سنت وعادت قبلی اروپاییان (یونان وروم باستان) اززمان قبل از رنسانس هسته هایش وجود داشته که بعد ازمرحله نوگرایی رشد یافته ومتمدن شده است.
بادرنظرداشت تجارب غنی کشورهای جهان، تمام ملل واقوام افغانستان ، بایستی درتمام عرصه ها وازجمله در امردست یافتن به رهبری سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی واستفاده از فناوری وتخنیک پیشرفته مساویانه سهم داشته باشند.مناطقی که کمک بیشتر از لحاظ معنوی ومادی دارند بدون تبعیض وتعصب کمک شوند.راه حل واقعی مساله ملی درکشورما مساعد ساختن خودگردانی و خودمختاری های بر اساس مشخصات جغرافیای وملی با انتخابات دموکراتیک ، با کمک ومساعد سازمانهای مدنی صورت بگیرد. این اصل سبب اتحاد واقعی ،،اگاهانه وداوظلبانه تمام شهروندان کشور متشکل از تمام ملیت ها، اقوام وگروه های اتنیکی دریک دولت واحد فراگیر هموار خواهدشد.
این امر را نظامِ پارلمانی میتواند حل نماید، که درآن تمام احزاب سیاسی بتواند، بربنیاد حقوق مساوی ،و جایب وسهم معین ، از رای خود برای ساحتن حکومت ایتلافی برای هم استفاده نمایند. درغیر آن هرنوع وحدت ویکپارچگی برابری ومساوات میان اقوام کشور به مانند نوشتن بالای یخ وگذاشتن در آفتاب است.
هرانچه گفته آمدیم نظریات و پیشنهاداتی بود، در روند مبارزه وحدت احزاب دموکراتیک ، بعد از تاسیس حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان پیش از وحدت ۱۴ میزان ۱۳۹۱ و بعد از آن بوجود آمده بود بازتاب یافت.
غرض اینکه چرا ما همیشه در روند وحدت و یگانه گی با احزاب برادر، همسو بسوی صحرایی سراب و زمین خشک و تاریک نما، گام گذاشته ایم ،مبهم است! ، ما درمحور بحران هستیم ،همیشه ختم هربحرانی آغاز بحران دیگری بوده است، چیستی ها وچگونکی ها، به مثابه سر نخی جَر شده گم هست!
این بازگو هیچ گونه انتقاد مشخص بالای هیچ فرد رهبری وشخصی نبوده، بلکه این همه مشکلات جمعی بوده که هر کدام ما، به نوبه با داشتن صلاحیت و موقف حزبی وفهم خویش مسوولیت داریم تا به رویکردهای وعملکردهای چالش برانگیزخویش بازنگری کرده، تا به تارک پیروزی ها به خاطر یک حزب نوین مترقی عدالت خواه ( اگر ما برای تشکیل حزب واحد ناتوان هستیم « اتحاد وجبهه واحد » با رهبری دورانی بسازیم تا از پراگنده گی نجات یابیم ) درکشورنایل شویم. در احزاب چپ دموکرات درتمام جهان از آغاز پیدایش آنها،چه پیش از انقلابهای ۱۹۴۸ اروپا و پیروزی کمون پاریس وانقلاب ۱۹۱۶ درالمان به شکست های موقتی ، تا سرحد انشعاب مواجه شده اند . لنین میگف « درجای که روشنفکراست انشعاب است » ، اومیگفت :« هرنوع چپ گرایی افراطی به معنی لغزش به راست است.» بادرنطرداشت احتلاف های برنامه وی، این احزاب راست وچپ برای حل مسایل تاریخی دوران ساز که منافع ملی آنها را تأمین میکند، دریک ایتلاف گردهم جمعی شده ، دولت سازی می نمایند. ما هم درگذشته های تاریخی و آزمون فعلی هم انشعاب داریم وهم افراطی گری! به گفته مولانای بزرگ :« گاهی سبب ساز میشود وگاهی سبب سوز». ما درهردو حالت سوخته ایم! درک و استفاده معقول ازتجارب تاریخی به مثابه اصل فناناپذیر، ما را در روند ایجاد مشکلات یاری کننده و رهنما می باشد. طوری که می گویند : « تجارب گذشته پلی است برای آینده و یا مشعل راهی اینده است!» . شاید به نظر رفقای داخل کشور چنین استنباط گردد، که ما با خاطر آرام دور از وطن پندارگونه، درمورد وضع سیاسی ونظامی کشور تحلیل ارایه میکنیم ، برای اینکه ما دور ازوطن هستیم،
بلی ! شرایط برای رفقای مرکز بهتر ازما روشن و قابل درک است.اما احساس وهمدردی وطن پرستانه ما را وادار میسازد؛ تا ازاین فاصله های دور با شما همدرد وهمسو شویم و برای حل مشکلات همدیگر را کمک رفیقانه نماییم. راهی مبارزه پرخم و پیچ بوده ، بدون سربازی وتلفات وجود ندارد.
رفقا ، ماهمه شاگرد مدرسه بزرگ بافتخار یی هستیم که بهترین آموزش های ارزش های بشری را آموخته ایم ،آنرا تجربه کرده ایم. بازهم ازمولانای بزرگ: گل هم ازآب است وخارهم،
سوال هم ازعلم است و جواب هم. بقای ما در وحدت ماست.
پیروزباد وحدت ویکپارچکی نیروهای ملی و دموکراتیک !
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۵۰۳
دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
بن سلمان در نزدیکی تخت پادشاهی
خانه تکانی در ارتش و دیگر دستگاه های سعودی
طبق اعلام رسانه های دولتی عربستان سعودی، ملک سلمان، پادشاه عربستان، با عزل لوی درستیز ارتش و تعدادی از قوماندانان ارشد این کشور، عملا دست به یک خانه تکانی گسترده در تشکیلات دفاعی و نظامی این کشور زده است. ملک سلمان همچنین در حکم هایی جداگانه اقدام به تغییر فروماندهان نیروهای هوایی و زمینی و همچنین برخی مقامات عالی رتبه در وزارت داخله کرده است. هرچند تا اکنون به صورت رسمی هیچ دلیل و توضیحی درباره این تغییرات گسترده اعلام نشده است؛ اما موج تغییرات در حالی وزارت دفاع و وزارت داخله را فرامی گیرد که مداخله نظامی عربستان در یمن به پایان سومین سال خود نزدیک می شود. بههمین خاطر برخی گمانه زنی ها از ارتباط میان عزلها و بحران یمن حکایت دارد که طبق اعلام سازمان ملل متحد ، به بدترین بحران انسانی جهان بدل شده است. عربستان سعودی در سال ٢٠١٥ ترسایی بعد از آن وارد جنگ یمن شد که حوثیها کنترول صنعا، پایتخت این کشور را به دست گرفتند. با این حال محجوب زویری، استاد سیاست عرب، در گفت وگو با الجزیره، با اشاره به اینکه انتصاب های جدید به معنای تغییر استراتیژی این کشور در یمن نیست، دلیل اصلی این تغییرات را مناسبات سیاسی داخلی عربستان می داند. از نظر او، این تغییرات نشانه قریب الوقوع بودن به پادشاهی رسیدن بن سلمان است. به نظر خانه تکانی در دستگاه دفاعی و دیگر وزارتخانه ها با هدف گماردن افراد معتمد او صورت می گیرد تا زمینه برای به قدرترسیدن او فراهم شود. طبق اعلام خبرگزاری رسمی سعودی، با حکم ملک سلمان، فیاض بن حامد الرویلی در سمت لوی درستیز ارتش جایگزین جنرال عبدالرحمن بن صالح البنیان شده است. این در حالی است که البنیان به تازه گی در مراسم افتتاح صنایع نظامی عربستان سعودی، یک شرکت دفاعی دولتی به سخنرانی پرداخته بود. افتتاح این شرکت نشان از تلاشهای او برای اصلاح بخش دفاعی عربستان داشت و همین مساله عزل او را بیشازپیش در هاله ای از ابهام قرار می دهد. تیودور کاراسیک، مشاور ارشد موسسه «گلف استیت انلتیکس» در گفت وگو با آسوشیتدپرس ، این تغییرات را نشانه ای از یک تحول نظامی در این کشور دانسته است. از نظر این تحلیل گر، افتتاح شرکت « صنایع نظامی عربستان سعودی »، بخشی از اصلاحات بن سلمان برای ایجاد یک برنامه دفاعی بومی است. بن سلمان به عنوان ولیعهد و درمقام وزیر دفاع عربستان درماههای اخیر تلاشهای گستردهای را در راستای تمرکز قدرت در دستانش انجام داده است.
آشتی داخلی
علاوه براین در ساعات پایانی روز دوشنبه نیز انتصاب های جدیدی در دیگر حوزهها و وزارتخانهها صورت گرفت که در مهم ترین آنها، تماضر الروماح به عنوان معاون وزیر کار و توسعه اجتماعی انتخاب شد. با این اوصاف، در ادامه گسترش آزادی های اجتماعی برای زنان، حالا یک زن در عربستان برای اولین بار به مقام معاونی وزارت می رسد. در یک انتصاب جالب دیگر نیز، شاهزاده ترکی بن طلال به عنوان معاون فروماندار استان اثیر جنوبی گمارده شد. ترکی بن طلال، برادر شاهزاده ولید بن طلال، میلیاردر نامآشنای سعودی است که از مدتی پیش به همراه تعدادی از شاهزاده گان، وزرا و سرمایه داران سعودی به دلیل فساد درهتل ریز کارتون در بازداشت به سرمیبرند. زویری درباره انتصاب برادر ولید نیز بر این باور است که عربستان با این کار به دنبال ترمیم چهره خود در داخل و خارج است. در واقع پادشاهی سعودی با این اقدام سعی دارد نشان دهد که دستگیری ولید با انگیزههای شخصی نبوده و در راستای مبارزه با فساد صورت گرفته است. طبق گفته جیمز دورسی، پژوهشگر مطالعات بینالمللی در دانشگاه راجا راتنام سنگاپور، این تغییرات ازجمله استفاده هرچه گسترده تر از زنان، ساختار دولت عربستان سعودی را تغییر داده است. البته از نظر او ساختار تصمیم سازی در عربستان از اجماع جمعی به سمت حکومت فردی در حال تغییر است./ شرق
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۸ـ ۰۳۰۳
دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
سياست
محمد اقا کوچی شيرزاد
پاليسي ( پوليتيک » سياسي چارې ، سياست ، په اروپايي ژبو کې دا سره ورته نومونه له اره د يونان د پاليس (polis ښار » نه اخیستل شوی دي . په عربي کې د السياسته مانا پوهه ده . دا اصطلاح د فرانسوي له Politique نه راخستل شوې چې حکومت کول ، اداره کول ، تدبير لرل او د واکمنۍ د چارو فن ته وايي . همدا ډول ترخې وينا او مجازات کولو ته هم وايي . خو په سياست کې دغه اړخ په پام کې نه نيول کيږي . په سياست کې د دی نمونې پېژندل داسی شوي .
۱ـ په ټولنيزه مانا کې هرډول لارې چارې او چال چلند ، چې د چارو د سمون او ښه والي په موخه سرته رسيږي سياست بلل کيږي . دا چارې که ځاني وي يا ټولنيزې لکه ، اقتصادي سياست ، پوځي سياست ، مالي سياست ، د ښونې او روزنې سياست او داسی نور.
۲ ـ په ځانگړې مانا کې هر هغه څه چې د دولت ادارې او د دولت د موخو د خوځښت او بڼو د څرنگوالي د ټاکلو پورې تړاو لري ، د سياسي چارو پخې خبرې دي . له دې امله سياست په ځانگړې مانا سره هغه چارو ته ويل کيږي چې دولت جوړونې ، په هېواد کې د چارو سمون ، د ټولنيزو پاړکو لارښوونې ، د واک پر سر د گوندونو او اعېزمنو ډلو ټپلو تر مينځ کشالو او داسې نورو ټولنيزو چارو پوری تړاو ولري . همدا ډول د ولسونو او هېوادونو تر مينځ اړيکي د بهرني سياست خبرې دي چې د هغو کتنه د سياست پوهنې سکالو جوړوي . د تاريخ په اوږدو کې هرې ټولنې خپل ځانگړې سياست درلود لکه د يونانيانو ، روميانو ، اروپايانو ، چینايانو ، روسانو ، جاپانيانو ، عربانو ، امريکايانو ، افغانانو سياست او داسی نور.
زما په اند سياست کول او سياسي پوهه د هر چا حق دی خو بريالی او مثبت سياست کول ځانگړې ميتود، پوهه او هنر ته اړتېا لري.دا په دی ما نا چی سياسي گوندونه اود هغې لوبغاړي ، تگلاره،که دخپل هيوادني ټولنيز جوړښت د خلکو د ستونزو د حل لاری چاری په علمي او سمه توگه وارزوي د عملي کولو له پاره د گوندي داسی لارښود ونکي وټاکل شي چی وړتېا يې ولري،په گوند کې باورمندي، قوي هوډ غښتلی ژمنتېا ځواکمنه اراده د گوندي غړو تر منځ ټينگ نه ماتيدونکې يوالی ، رښتين ولي دپرگنو په را ټولولو کې مهم رول لوبولای شي.دوستانو يو بل اړينی سکالو ته غواړم دافغان سياست کونکو توجو راو گرځوم هغه دا چی په اوسني ستونزمن او بد حالت کې ولی ځوان نسل د سياست سره پوره علاقه نه ښيي زياتره سياسي گوندونه چی زه ور سره بلديت لرم د ځوانانو ليکې کم رنگه ښکاري. لاملونه يې په ډاگه شوي نه دي زما په اند اوسني سياست کونکي په زړاه پالنه او ځان غوښتنه کار کوي د نوي تکنولوژی سره بلديت نه لري او دموکراسی پر اصولو باندې پوره عقيده نه لري. زه فکر کوم مخکني سياستوال تراوسه په خپلو زړو خيالونو کې ډوب دی ته نه دي حاضر شوي چی خپلې تيروتنې او نيمگړتياوی د ټولنۍ ځوان نسل ته په ډاگه کړي کله چی په گران هيواد افغانستان کې د کور د ننه يا بهر داوسيدونکو ځوانانو سره د سياست کولو په اړوند اړيکی نيول کيږي دوی په ځواب کې د سياست سره خپله علاقه نه ښيي وايي چی د سياست کولو سره مي علاقه نشته که پوښتنه ورته وړاندی کړې چی ولی د سياست پرته ټولنه پرمختگ نه شي کولاي ؟ په کار ده چی سياست وکړی دوی د تيرو ناخوالو او نيمگړ تياوو بېلگې درته په گوته کوي د کېڼو او راستو گوندونو د کړنو سر ټکوي وايي چی هيچا د ولسو له پاره سم او کارنده کار نه دی کړی زما په اند مخکنې مشران او سياسي رهبران بايد داومني چی په کړنو کې نيمگړتياوی وی ولسونو زيات کړاونه وليدل جبري مهاجرتونو ته مجبور شول زيات ځوانان د پرديو د کلتوري او ژبني تاثير لاندی راغلل يو شمير د خپلو خلکو پردي شول .ټولو سياست کونکو ته لازم او ملزوم ده چی د خپلو تيروتنو او کړنو باندی اعتراف وکړي ځوانان خپلو وطني او ملي دندو ته وهڅوي چی دا هيواد اوددی هيواد ټول دروند مسوليتونه ستاسو ځوانانو پر اوږو بار دی ځکه د نن وخت ځوان نسلونه د پخوا په پرتله په نوي تکنولوژی، ډيرو ژبو، گلوباليزم په نړېوالو سياستو نو سره اشنايي لري نو ټولو سياسي گوندونو، مدني فعالانو، کلتوري ټولنو ته لازم او اړينه ده چی خپلو گوندي ليکو ته دنوي نسل په جذبولو کې جدي رښتنې کار وکړي تر څو د هيوادني ستونزو د حل له پاره درست منل شوی سياست وکړي ټول سياسي گوندونه د نوي نسل دسياست کولو په اړه بايد دا چانس برابر کړي چی ځوانان د ټاکنو له لاری د سياست لارښونه پلاس کې واخلي اود خپلو ولسونو له پاره رښتنې، پاک او کوټلي کارونه وکړي.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۸ـ ۲۸۰۲
دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
پاکستان مرکز و حامی تروریزم
میرعبدالواحد سادات
تراژیدی خونبار افغانستان معلول و محصول مداخله خارجی است، تصفیه حساب قدرتهای رقیب دراوج جنگ سرد که کشور ما بحیث نطع آن قربان گردید و تداوم وتداوم کشمکش های جیوپولوتیک رقبای بین املللی و منطقه یی وجنگهای نیابتی، دردور جدید بازیهای بزرگ ، جنگ خانمانسوز را تداوم بخشیده است درین راستا ویک بخش اساسی عامل دوام مصیبت و کشتار ، همانا ادامه جنگ اعلام ناشده پاکستان می باشد که از ( ۱۹۷۵م ) با تجهیز و تسلیح و فرستادن گروه های خرابکار بر ضد نخستین جمهوریت افغانستان آغاز یافته ودراین چهل ودو سال به اشکال متفاوت جریان دارد. پاکستان ازگروه های تروریستی بمثابه ابزار دستیابی به اهداف بلند مدت سیاست خارجی خود استفاده می نماید، تا عمق استراتیژ یک را بدست آورده و پلان جنرال ضیا الحق مبنی بر« مر گ با هزار زخم » و « کابل باید بسوزد » را در ورای همین امیال مطرح و بخاطر تحقق آن تلاش نموده اند.
دراحوال کنونی افزون بر طالبان، تا بیست گروه تروریستی و شرارت پیشه، بشمول داعش که در افغانستان فعال می باشند،مورد حمایه استخبارات آنکشورقرار دارند..دراین هفده سال حضورگسترده نظامی امر یکا وسازمان ناتو، پاکستان با اجرای نقش دوگانه سی و سه میلیارددالر را بحساب « پیمان کار» تصاحب وهمزمان به برکت سیاست کجدار و مر یز امر یکا و انگلیس به سازماندهی مجدد طالبان وگروه های تروریستی ، جنگ اعلام ناشده را تداوم بخشیده و افغانستان اماج جنایت علیه بشر یت قرارگرفته و همه روزه تروریستان با کشتار اهالی ملکی جنایات جنگی و ضد بشر ی تکرار می گردد، حسب گذارش انستیتوت اقتصاد و صلح تنها در سال پار ،۱۴۴۲حادثه تروریستی در افغانستان انجام یافته که تا پنج هزار تلفات جانی و هزاران زخمی داشته است. پاکستان در تمام این مدت بیشتر از چهار دهه در برابر شکایات و اعتراضات جانب افغانی که دوسیه قطوری را درمراجع ذیربط بین املللی و شورای امنیت ملل متحد ، بوجود آورده است ، با لطایف الحیل و انکار از حقایق و خاک زدن بچشم جهانیان را پیشبرده است و اما قتل اسامه بن لادن در اسلام آباد و به تعقیب آن مرگ مرموزوقتل ملا منصوردرآنکشور، طشت رسوای شانرا از بام انداخت و امر یکا و اعضای ناتو نیز که به قیمت خون سربازان شان و وقوع حمالت تروریستی در کشورهای شان ، زهر ترورپروری را احساس کرده اند ، بالاجباربه حقانیت ادعای افغانستان ، لااقل درحرف اعتراف واما در این سه ماه بعد از اعلام استراتیژ ی جدید رییس جمهور امریکا ، ما شاهد کدام اقدام اساسی بخاطر نابودی مراکز تروریستان نبوده ایم . این سوال دارایی اهمیت اصولی که مشروعیت خالقان ، امر یکا ومتحدان آنرا، مورد شک قرارمی دهد این است که در صورتی که اسامه و ملا منصور واجب القتل اند ، با میزبان و حامیان چه برخوردباید انجام گیرد؟
افغانستان قربانی تروریزم و آماج جنایات علیه بشر یت قراردارد وهمه روزه مردم ملکی در جنایات جنگی و ضد بشر ی تلف می گردند که بر طبق میثاق های بین المللی بحیث جرایم بین المللی تعر یف گردیده اند.
بدینرومردم مظلوم افغانستان حق دارند تا وجدان جامعه بین المللی رامخاطب ساخته و بخاطر حق حیات افغان و حق گذار افغانستان به شاهراه صلح و ترقی دادخواهی نمایند واز سازمان ملل متحد و شورای امنیت و به و یژه از اعضای دایمی آن مطالبه نمایند که ارزش های جهانی مندرج در میثاقهای بین المللی واحکام منشورسازمان ملل متحد را بر مصالح سیاسی مرجع دانسته و به قربانیان تجاوز و ترور و مردم به عزا نشسته که طولانی تر ین جنگ را متحمل و مسوولیت اخلاقی شما در قبال شان اظهر من الشمس است؛عطف توجه نمایند و به نخستین پله تقرب به صلح که همانا نابودی مراکز تروراست، تدابیر عملی اتخاذ و دولت پاکستان بحیث حامی تروریستان تعریف و مورد تعزیرات جدی بین المللی قرار گیرد.
بر اساس این تعزیرات باید جنرالان و رهبران سیاسی و نظامی که مجری پلان های استخبارات نظامی آنکشوربوده و یا می باشند در فهرست سیاه شامل ؛ وتدابیر بخاطر محاکمه شان اتخاذ گردد .
انجمن حقوقدانان افغان دراروپا امیدواراست که نشر این مجموعه * که حاو ی یکتعداد اسناد و اعلامیه هامبنی بر الزام حقوقی علیه پاکستان می باشد ، بتواند در بعد حقوقی، در خدمت داعیه برحق دفاع ازافغان و افغانستان، در امر شریفانه دادخواهی بخاطر معرفی پاکستان بحیث مرکز و حامی تروریزم ، قرار گیرد.
هست و بود افغانستان درگرو برقراری صلح می باشد و صلح در دوام جنگ اعلام ناشده پاکستان و مراکز تروریست پرور آنکشور، حتا در حضوریک میلیون عساکر ناتو یک سراب خواهد بود ، بدینرو بسیار ضروراست تا افغانان متعهد به وطن و مردم با عقلانیت این واقعیت دردناک را درک و دریک گفتمان همجانبه و با چنگ زدن به مصالح عمومی، منشورملی مقابله با پاکستان را به مثابه دشمن تاریخی وهمسایه تعویض ناپدیر طرح و بخاطر تحقق ان صادقانه تلاش نمایند.
با حرمت
میرعبدالواحد سادات
رییس انجمن حقوقدانان افغان دراروپا
* کتاب حاوی اسناد انجمن رادرین لینک مطالعه فرمایید.
http://www.hoqooq.eu/books.htm
بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۸ـ ۲۸۰۲
دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
بنیادگرایی درافغانستان ریشه نگرفت
محمد ولی
دوصد سال پس از رحلت پیامبر اسلام شریعت تدوین گردیده در ان جریان چهار مذهب با برخی تفسیر های متفاوت از اصول واحکام دین به میان امد و موازی با ان عرفان اسلامی شکل گرفت و بعد ها شامل چهار طربقت شد.
۱۲۰۰ سال بعد از تدوین شریعت و پیدایش مذاهب انکشاف دیگری در اسلام رو نما شد و آن ایدیولوژیک سازی اسلام بود . از اثر ایدیولوژیک شدن اسلام در میان مجموع پیروان فرق مذهبی دو جریان جدا از هم با داشتن برخی مشترکات فکری واستراتیژیک بنام های اعتدالیون یا میانه روها وتندروان یا افراطیون وبنیاد گرایان به میان آمد .
از لحاظ مفکوره و استراتیژی میان این دو هردو تفاوت زیادی وجود ندارد، هردو مربوط به یک منظومه فکری دینی هستند . اما در عمل وتاکتیک های هردو تفاوت وجود دارد و آن اینکه تندروان از راه تشدد و زور و بدون مبانی علمی عمل می کنند ؛ اما اعتدالیون قسمآ به به جنبه های علوم معاصر اتصال ورزیده احکام دین را با شرایط مکان و زمان دمساز می سازند .در مورد نظر اعتدالیون این سوال وجود دارد که اسلام بحیث یک دین می تواند تابع سیر زمانی و شرایط مکانی باشد یا اینکه باید شرایط را تابع احکام خود سازد ؟
نصوص اسلامی در منهیات ثابت و تغیر ناپذیر است شراب ، قمار ، سود، قتل ناحق و تجاوز بر ناموس از منهیات است که نم یشود آنرا تابع شرایط زمان ومکان ساخت وبر مقتضای آن شرایط در مورد مرتکبین ان اعمال بر خورد متفاوت کرد عین اصل در مورد اوامر اسلامی نیز محقق می باشد.
تفسیر ایدیولوژیک از اسلام عمدتآ به دهه های ۲۰ و۳۰ قرن گذشته میرسد که از مصر آغاز و باعث شکل گیری سیاسی وایدیو لوژیکی اخوان المسلمین گردید . این شکل گیری ایدیولوژیک - سیاسی تا ایران، افغانستان و پاکستان امتداد یافت که در کشور ما به نام جوانان مسلمان ، و بعد ها بنام تنظیم های هفتگانه پاکستان مسما شدند. این تفکر در سایر کشورهای عربی نسبت نفوذ دیکتاتوری وهابی گری جای پای نیافت.
شکل گیری ایدیولوژیک اسلام در زمان جنگ سرد به اوج خویش رسید و در قالب دو سیستم جهانی برخوردار ازحمایت غرب و اسراییل گردید. این حمایت دو صبغه داشت یکی صبغه منطقه وی متعلق به جهان عرب تا از اتحاد ممالک عربی علیه اسراییل جلوگیری و از منافع نفتی غرب بخصوص امریکا در آن سرزمین ها حمایت گردد. پاسکال بونیفاس مدیر انستیتوت دیپلوماسی پوهنتون پاریس در کتاب ( ابر قدرت ها در پی بی قدرتی ) افشا می کند که اسراییل اخوان المسلمین را از لحاظ پولی تقویت می کرد و علیه جمال عبدالناصر و وحدت جهان عرب آنها را تشویق می کرد.
صبغه جهانی این پروسه متعلق به ایفای نقش در ممانعت از پخش ایده های سوسیالستی در سراسر جهان اسلام بود که این هردو در رقابت دو سیستم به نفع غرب تمام شد . چنانچه پیروان این اندیشه با بر خورداری کمک های لامحدود غرب در راس امریکا و محافل بنیاد گرای عرب و پاکستان به جنگ درافغانستان زیر نام جهاد با رقیب جهانی امریکا ( اتحاد شوروی ) بسیج ساخته شدند و تا حد ویرانی کشور خود شان پیش رفتند. نظر باینکه هر ایدیولوژی و روند سیاسی ایدیو لوژیک از زمان شکل گیری تا انکشافات بعدی دستخوش دگرگونی وتحول و به فحوای پیروان آن انحراف می گردد، در نهاد ایدیولوژیک شده اسلام نیز هسته های مغایر با روند جاری آن در حال شکل گیری بود که مبدا فکری آنرا عمدتآ عدم سازش با ادیان دیگر تشکیل می داد و این سرآغاز پیدایش هسته های فکری ضد غربی در میان برخی پیروان ایدیولوژیکی اسلامی گردید .
ایدیو لوژیک شدن اسلام برای پیروان آن مفکوره رسیدن به قدرت را القاح کرد و به این اندیشه شدت بخشید تا تفکر ایدیولوژیک شانرا با بدست گرفتن قدرت سیاسی سرتاسری سازند و جهان را برویت جهانبینی الهی از طریق بسیج مسلمین تغیر دهند . آنطوری که معتقدان این مفکوره سنجش کرده بودند اسلام ایدیو لوژیک نه سراسری شد ونه در سیاست موفقیتی بدست آوردند زیرا ساحه عمل این ایدیولوژی به شکل جنگ درافغانستان تبارز کرد ، سرزمین پاکستان پایگاه فرماندهی آن قرارداده شد ، جنایتکاران رها شده اززندان های عربی متمم جهاد گردیده سلاح ، پول و کارزار تبلیغاتی غرب در راس امریکا در عقب آن قرارگرفت . با تمام تلاشی که برای جهانی سازی این ایدیو لوژی بعمل آمد این ایدیو لوژی در یک مقطع کوچک زمانی در مقایسه با تاریخ کشورها یعنی ده سال حاکمیت جهادی و طالبی و در یک حوزه کوچک در مقایسه با جغرافیای جهان اسلام یعنی افغانستان ساحه تحقق عملی یافت که از اول تا انجام توام با خشونت، خونریزی و ویرانگری بوده معلوم شد که دستاورد این ایدیولوژی سازی پس از گذشت شش دهه از عمر آن چیزی جز تباهی ، بربادی و بد نامی آن تا حد نفرت نسبت به آن نمی باشد که افغانستان نمونه زنده آن است. این روند حدود ۹۰ سال قبل بنام جنبش سقوی در برابر مدرنیزه شدن دولت در عصر امانیه نیز قد برافراشته بود ُ اما با تمام حمایت خارجی ومراجع بنیاد گرایی افغانستان هفت ماه بیشتر در قدرت نماند و سقوط کرد.
باین ترتیب اسلام ایدیولوژیک شده یک منظومه فکری ناکام و غیر قابل قبول برای مردم گردید، در حالی که اعتقادات اسلامی وپابندی به ارزشها و احکام آن نزد مسلمانان با قدسیت تمام بجا مانده است.
ناکامی و بد نامی این روند فکری را علاوه براین که فی نفسه اصالت اسلامی نداشت در اعمال مجاهدین باید دید . آنها در دوران جهاد با شعار های خاص مربوط به خود شان توانستند افراد تنظیمی را متحد نگهدارند، آزاد سازی افغانستان از سلطه کفر ، ایجاد حکومت ناب اسلامی وامحای کامل اندیشه های چپی با عاملین این اندیشه شعارهای بود که از لحاظ فکری می توانست جنگنده ها را بهم پیوند دهد. اما با رسیدن به قدرت رقابت های تنظیمی تا جنگ های داخلی رسیده نتوانستند با حفظ تفکر واحد اسلامی در یک همزیستی سیاسی به تشکیل حاکمیت ناب اسلامی نایل آیند .
آنچه بیش ترین اثرگذاری منفی تا حد نفرت علیه اسلام گراهای سیاسی داشت تفاوت گفته ها وکرده ها بود (چور،چپاول دارایی های عامه و مردم، کشت و خون بدون تفریق میان مخالف وموافق، جهالت وعدم فهم سیاسی، اسلامی و حداقل داشتن وجدان سالم و دست پاک، خصومت با معار ف وعلوم معاصر همه سبب تنفر مردم از روند جمعی ، تنظیمی و فردی این جنگاوران شد.
آنچه را طالبان برخاسته ازمدرسه های پاکستان در افغانستان انجام دادند چهره سخت خطرناک و غیرانسانی ازین روند را تمثیل کردند.
بعدآ طی سالهای روان کادر رهبری این گروه آلوده پول اندوزی ثروتمندی ازطرق نامشروع گردیده مردم درک کردند نزد این ها اسلام وسیله بود نه هدف!
با بی پرده گی نیات رهبران و کادرهای دست اول جهاد و روابط آنها با مراکز استخباراتی غرب و پاکستان روز تا روز حیثیت شان نزد مردم پایین آمد ازین جهت آنها به پهلوی دیگر غلط زدند و برای حفظ دستاورد های جهادی شان (آنچه دزدیده اند) ، بقای سیاسی و سهیم بودن در قدرت تعلقات قومی،ملیتی و سمتی را بخورد پیروان شان دادند و با بی پروایی تمام نسبت به منافع ملی ، تمامیت ارضی و اصول اسلامی به تبلیغات تفرقه اندازی وتقسیم بندی قومی آغاز کردند.این شیوه مانند جهاد مربوط بخود آنها نبوده بلکه مراجع نامریی تفرقه ملی و سمتی را توسط ابزار ۴۰ ساله معلوم الحال شان دامن میزنند. اشرف غنی خدمتگذار مراجع استخباراتی امریکا و بخشی از جمعیت اسلامی برهبری عطا محمد نور که تجاوز نظامی امریکا به اتکای آنها صورت گرفته افراد این تنظیم پیشقراولان عساکر تجاوزکار بودند، مجموع امتیازات این تجاوز را صاحب شدند و حالا غول های سرمایه وثروت اند هیزم بیاوران تعرقه ملی وقومی هستند ، یکی از راه سیاست و دیگری از راه زور گویی وتهدید وطن را به بحران جدید فرو برده سیاست تشدید تشنج وبحران امریکا را عملی می سازند. دیده می شود که سیر جهاد از وحدت اسلامی و حاکمیت اسلامی تا تفرقه گرایی و برهم اندازی اقوام وملیت های با هم برادر افغانستان هیچکدام نتوانست کدام هویت مستقل اسلامی، ملی و وطنی برای پیروان این ایدیو لوژی بدهد .
منطومه فکری انحصار گرایی میان تنظیم های جهادی نه تنها در کثرت گرایی و قبول دیگر اندیشان بلکه در وحدت گرایی ایدیولوژی دینی خود شان نیز اثرگذار شده انحصار قدرت را مبدا حرکت بعد از پیروزی قرار دادند .
انحصار گرایی با کثرت گرایی و پلورالیزم در تخالف قرار دارد. گرچه اسلام به کثرت ادیان سماوی باوردارد وپیروان خود را به اعتقادبه آن توصیه میکند اما در میان همه ادیان یک دین یعنی خود را دین برحق میداند. پیروان اسلام بر کثرت مذاهب باور دارند اما پیرو هر مذهب راه خودش را بر حق تر میداند.
همه فرق اسلامی باور مشترک به یک حقیقت عالی دارندکه بر حق ومشروع است . اما هر فرقه مدعی نزدیکی با ان حقیقت متعال بوده خودش را نسبت بدیگران برتر می انگارد ازین جهت مسیر خودرا برحق تر واز دیگران را انحرافی یا بدعت معرفی می دارد، این خود منشا انحصار گرایی است که ایدیولوژیک شدن اسلام محصول آن می باشد.
چون اسلام ایدیولوژیک در پی قدرت سیاسی است لهذا در حوزه سیاست نیز انحصار گرایی به میان می آورد. همین مولفه های انحصار گرایی ایدیو لوژیک اسلامی باعث شد تا تنظیم ها در پی انحصار قدرت گردند و نتیجه عملی این روند فکری در افغانستان ناکامی شانرا ثبت تاریخ نمود.
امتداد روش فکری انحصاری شکل مقابله فکری با غرب را نزد برخی از ایدولوگ های اسلامی قرارداد وآنها با فلسفه غرب، سیستم قضایی غرب و حقوق غرب مقابله ایدیولوژیکی را آغاز کردند زیرا به نظر آنها علوم، فلسفه، حقوق و ادبیات در غرب همه محصول فکر انسانیست، منبع الهی ندارد وبا کلام الهی در تضاد است، حقوق بشر، برابری ادیان ، تساوی مرد و زن را که غرب پیش گرفته است هیچکدام منبع الهی نداشته نتیجه عقل بشر است و برای پیروان ایدیولوژیک اسلامی فاقد ارزش تحقیقی و تطبیقی دانسته می شود.
انچه ایدیولوگ های اسلامگرا را بیشتر به تندروی تا سرحد تروریزم معتقد ساخته است اندیشه غلبه و پیروزی از راه خشونت می باشد، تیوری قهر وغلبه نزد مجاهدین و گروه های تندرو طالب، القاعده و داعش یگانه راه شکست مخالفین و موفقیت خود شان دانسته می شود.
اصول قهر وغلبه از راه زور را مجاهدین، طالبان واخیرآ داعش که همه دریک رسن تاریخی بهم پیوند می خورند عامل حقانیت هر عمل شان می دانند که با یک اتهام عام « تکفیر » مخالفین خود را واجب القتل می دانند . بنیاد گرایان دین و سیاست را از هم جدا نمی دانند. بر اساس اندیشه های سید قطب ،حسن البنا و محمد عبدو که موسسین ایدیولوژی اسلامی بودند باید یک جامعه اسلامی خالص وجود داشته باشد و کار را ازدعوت شروع و به جهاد برساند تا جامعه ناب اسلامی بر پا گردد. اخوان المسلمین، القاعده، تنظیم های جهادی، طالب و داعش همه از همین اندیشه ها تراوش کرده اند .افغانستان میدان تعمیل این اندیشه شده پامال گردید اما آنها موفق نشدند.
خلاصه اسلام بنیاد گرا و ایدیولوژیک بهر شکلی که چهره گشود مورد قبول مردم واقع نشد اگر به شکل اسلام ایدیولوژیک شده مرکز تحقیقات اسلامی واشنگتن دی.سی. در دوران حاکمیت مستعجل دو ماهه آغای مجددی، یا اسلام اخوانی دوران حاکمیت مشترک ربانی و حکمتیار؛ و یا اسلام نوع قرون وسطائی طالبانی ملا ها هیچ یک نتوانستند کاری بکنند تا طرز تفکر شان طوری میان مردم نفوذ کند که مورد حمایت قرار گیرد. اما ترسبات بنیاد گرائی در ساحات خارج از حاکمیت دولت به طرز وحشتناک در جریان است که در ورای قوانین نافذ گروهی از ملاها برطبق طرز اندیشه خود شان آنرا تعمیل با تاسف قرا و قصبات افغانستان در سایه این روش فکری سال های زیادی رنج خواهند برد .
ایالات متحده امریکا که طی بیش از ۲۰۰ سال حضورش در نقشه جهان مدعی تعمیم تروبج زنده گی مدرن در سایر کشورها است در افغانستان از اول تا اکنون از عقب گرا ترین گروه ها غرض حفظ نفوذش کارگرفته همین اکنون بیش از ۶۰ فیصد ساحه کشور ما در جنگ بنیاد گرایی و مظالم آن درگیر است.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۸ـ ۱۴۰۲
دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018