شکل گیری نخستین هسته های تمدن جهان در شرق

علی رستمی

ازانجایکه معلوم است ، انسانها سه دوران عمده توحش ، بربریت وتمدن را سپری کرده است . تشخیص این مراحل بر اساس پیدایش و پیشرفت تولید ووسایل معشیت زندگی صورت می گیرد . تمدنهای راپیش از تاریخ وبعد ازتاریخ تقسیم کرده اند، به این رو تاریخهای موجود کشورهای شرق و غرب نشان میدهد، که اثاری کهن ترین تمدن تاریخ در شرق به چهارهزار ویا هفت هزار  سال  قبل ازمیلاد پیدا شده است. دانشمندان عرصه باستان شناسی وتاریخ نگاران  بر شالوده یی تجارب  واگاهی تاریخی از اسناد بدست امده باستانی درجهان، معلوماتهای غنی را که میراث بزرگ جهانی را احتوا مینماید، در طی دوران  زندگی خود پژوهش کرده اند، به  اختیاربشریت قرار دادند.

به این رو نخستین گروه یی تمدنی در مسیر رودهای مصر وبین النهرین وهند باراورشد. گروه یی دوم تمدن درمدیترانه ظهور کرده، سومین گروهی تمدن درسواحل اطلس وچهارمی برکناره های اقیانوس ارام درخشیده است .

تمدن در واژه نامه دهخداد چنین تعریف شده است ؛تمدن:" عبارت ازنظمی اجتماعی دانست که درنتیجه وجود ان، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود وجریان پیدا میکند.درتمدن چهار رکن وعنصر اساسی می توان تشخیص داد، که عبارتنداز: پیش بینی واحتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی، وکوشش درراه معرفت وبسط هنر".

انسانها درروند زندگی  است که برای دفاع ازایجاد ترس درمقابل حوادث طبیعی دست به خلاقیتهای وابداعهای برای زنده ماندن  با بکار گیری نیروی بدنی وکنجکاوی  مغزی به اختراعهای دست بکار میشوند و غریزه انسانی وی به شکل طبیعی اجازه میدهد تابرای کشف وساختن وسایل زندگی خویش داخل اقدام شود. چنانچه ویل دورانت گفته است:" مدنیت درکلبه برزگراغازمیکند.،ودرشهر به گل می نشیند وبار می دهد."

سرزمین شرق نخستین زادگاهی تمدنی انسانی بوده است هنروفنونین که از شرق به غرب سرایت کرده  وانتقال یافته است میتوان قرارذیل انرا برشمرد.

نخستین عنصر تمدن "کار"است که با کشاورزی وصنعت کاری ودادوستدوحمل ونقل درمصر قدیم با شیوه های ابتدایی ان شکل گرفته، که باعث پیدایش شراب و چای شده است. چنانچه صنایع ومهندسی ، درمصر قبل ازحضرت موسی در سطح عالی خود قرار داشت. ساختمانها ی خشتی به زمان سارگن اول می رسد. شناخت واستفاده اب از اسیای میانه به بین النهرین ومصر به اروپا انتقال یافت.درساخت کشتی  وکشتی رانی فنیقی ها پیش قدم بوده وپیش از عصر پریکلیس  افریقارا دَور زده اند. .قطب نما درچین بوجود امد که باعث انقلاب بازرگانی  دراروپا شد ؛ تبادل بازرگانی وبانکداری و دادوستد با طلا ونقره نخستین بار در سومر پدید شد. چین پیش از کشورهای دیگر   طلاه ونقره را به پول کاغذی تبدیل نمود.

دوهمین عنصر تمدن" حکومت" است: با رشد جمعیت وپیدایش خانواده براساس تقسیم کار بر شالوده یی مالکیت خصوص وبا رکن اول اجتماع یعنی خانواده وبعدن، قوم قبیله عشیره وایل  بوجود امده که باعث سروسامان  دادن حکومتداری شده اند .این امر بر بنیاد بزرگ طایفه که درراس قرارداشت ،دولت نخستین  باربه شکل "خانواده خونی" ،  درگروه های  روستایی درهند ونخستین حکومت شهری در سومر واشور برپاشد. درمصر اصول سرشماری برای اصول مالیات بوجود امد و"اورانگو وحمورابی "در بابل قانون نامه بزرگ تدوین کردند که همتراز با قانون بشر امروز میباشد . داریوش  با تشکیل ارتش ودستگاه چاپاری(تند وسریع رفتن) خود منظم ترین شاهنشاهی جهان را برپانمود.

 سومین عنصر تمدن"اخلاق" است: هویداست درجامعه که سیادت گروهی ،قوم ،قبیله و طبقه وجود داشته باشد ،چرخ اقتصاد  انرا نیز دردست می داشته باشد . از این رو برای تامین سیادت خود رسوم وسنتهای  وعرف وعقایدوحنجارهای خودرا ابداع و شکل میدهند که سبب  تولید اخلاق ،اداب    و نظم  اجتماعی درجامعه میکردد. اخلاق قانونی است که درروح روان انسانها رسوخ می یابدوشکل میکرد ودر شناختن حق وباطل ومهار کردن امیال  فردی انسانها را کمک ورهنمایی مینماید،. به گفته هگل :" اخلاق عینی،عرف ،سنت وعادات واخلاق ذهنی یعنی تعهدووظیفه است".

 اداب مردم  از دربارهای قدیم مصر وبین النهرین وایران بوجود امدند. رسم ازدواج "تک گانی "از مصراغاز وبعد ن دراسیا رسم تعدد زوجات رشد کرده و ادامه یافت ؛ اولین فریاد عدالتخواهی درمصر و اولین اخوت بشری ودانش اخلاقی در اسرائیل شکل گرفته است

چهارمین عنصر" دین" است: دین براساس توهم وخیالبافی و ترس ووحشت  انسان از قوای طبیعی که ازخود نمی توانسند دفاع کنند بوجود امد . به گفته مارکس :" انسان است که دین مذهب را میسازد، این مذهب نیست که سازنده انسان میباشد". انسانها برای رفع چالشهای زندگی ورسیدن به سوی خوش بختی ، دوام زندگی وگریز ازمرگ رنج ومصیبتهای روزمره، وبرای به دست اوردن غرایز اجتماعی و نظم جامعه ،خانواده ومحیط زندگی، با سِرو جادو و افسانه وارتباط دادن ان به نیروهای مافوق الطبیعه ، مانند: افتاب ،مهتاب ،سیاره ها وسایر حیوانات وجمادات   دین را بوجود اوردند. تا اینکه اولین  ومشهورترین اساطیر دینی امروز جهان مدرن اروپایی درسومر وبابل و"یهودستان" ظهور نمود.ایده های یکتا پرستی  وهبوط ادم حوا  وداستان توفان نوح از مشرق زمین برخاست ورشد وتکامل کرد؛ ودرهمین سرزمین فلسطین ویا اسرائیل بود که مریم مادرخدا ویا پسر خدا وروح القدس عروج کردکه امروزپیش از دومیلیارد انسان کره زمین به ان اعتقاد دارند.

پنجمین عنصر تمدن علم است؛ شرایط زندگی ،محیط وهمچنان حرکات و پیدایش ستاره ها در شب وافتاب ومهتاب درروز ،باحرکتهای وضعی انها که باعث شب روز و تاثیران بالای کشت زرع وسبب پیدایش مواد خوراکه انسانها میشد ، دقت کرده ،وبا دیدن و سنحیدن وثبت کردن ان درفکر ومغز ودرمجموع اندوخته های انها از تجربه و دستگاهای حسی شان به غیبگوی وپیشبینهای  این حوادث پرداختند وبه تدریج بر حوادث تسلط یافتند . براین اساس در مصر حساب ،هندسه وگاهشماری بنیاد نهاد شد. کاهنان پزشکان  شدند . امراض گوناگون را شناختند وبه صدها گونه عمل جراحی دست یازیدند.در بابل ستارشناسان واخترشناسان ظهورکردند، چنانه ویل دورانت مینویسد:"برای البروج تقسیماتی شناخت ؛ ماه را به چهار هفته، وروز را به دوازده ساعت ، وساعت را به شصت دقیقه ودقیقه را به شصت ثانیه بخش کردند. هند اعداد ساده وارقام اعشاری خودرا به اعراب رسانید ولطایف خوابگونه( هیپنوتیزم)وفن مایه کویی را به اروپا اموخت."

ششمین عنصر" فلسفه" است؛ انسان کنجکاو همیشه درچرایی وچگونگی خلق جهان وانسان وحرکاتهای جهان بشمول طبیعت وقوانین حاکم در طبیعت که بالای زندگی مردم تاثیر گذار بود ، غرق بودند . وتلاش برای کسب اهداف بینش جهانی  بودند. تا علل نخستین و نتایج واقعی بروز پدیده هاو ازبین رفتن  انهارا پیدا نمایند. برای حقیقت یابی،  فضلیت وعدالت انسانی  پژوهش نمودند. این امر ، درمشرق زمین در مصر وبابلیان ویهودیان پدید شد و پیرامون حیات ومرگ رساله ها نوشتند.  قرنها پیش از زاده شدن  سقراط یونانی ، فلسفه "اولای اوپانیشاد"  درهندپیدایش یافته بود. بودا نظریاتی روانشناسی جدید وعدم خصومت مرتاضیت وایده " نیروانه" را با خود اورد طوریکه ویل دورانت  درتاریخ تمدن مینویسد":  اگر هند فلسفه را دردین غرق کرد ونتوانست خرد را از دستیاز امید وارزو برکنار برد. چین فلسفه را ازدین دورداشت و قبل از عصر سقراط متفکری پرورد که هنوز هم می توان ارآی متین اورا، شاید بی تغیر هادی مردم وملهم کشوردارن شریف دانست."

هفتمین عنصر تمدن "ادب" است: زبان وظهور خط ونوشتن خواندن وافرینش شعر ونمایشهای ادبی ، خیالپروری وثبت کردن خاطره ها و نگرش درگذشته در کهنه ترین اموزش گاه های به مصر وبین النهرین تعلق داشت ؛ حتی قدیم ترین مکتب فن حکومت داری درمصر بود. کتابت در اسیا(ایران باستان) بوجود امد ،  وکاغذ ومواد تحریر درمصر ، چاپ درچین و بابلیان درقدیم ترین روزگار بشریت دستور زبان وکتاب لغت نوشتند و کتابخانه ساختند.قبل از اکادمی افلاطون دریونان، هندی ها دانشگاه تاسیس کرده بودند. اشوریان گزارش نویسی را به صورت  تاریخ نویسی،  ومصریان تاریخ را به حماسه تبدیل کردند ؛خاور دور شعر را با الفاظ کوتاه پرورید، و رشد داد. بعضی  قصه های کوتاه که برای کودکان تدریس میشود میراث هند کهن است.

هشتمین عنصر تمدن ، هنر است ؛   هنر احساس درونی انسانهارا تبارز میدهدواین احساس دراواز خوانی ، رقص موسیقی ،نمایش ودر قالب شعرونقاشی مجسمه سازی ،معماری ،ادبیات وفلسفه وجود پیدا میکند، که نمایانگرفعالیتهای تولیدی  که ناشی از وضع زندگی مردم در عرصه ها ی مختلفی تبارز مینماید ،  میباشد.  به گفته کارل مارکس :" هنر کارش افشاءگریست ".هنر در زیبای های مختلفی درحیات انسانها با رنگ ووزن وصورتهای خوشایند جلب توجه مینکند. این امر در مراحل اغازین تمدنهای مصری وسومری وهندی، در لباسهای های ظریف انها وجود داشت . شواهدِ درگورستانهای  مصری بدست امده که ، ظرفهای سفالین زیبا با داشتن سازوبرگهای افتخاری، و هنرمندانه  به روی عاج یا چوبها کنده شده  ،نقاشی کردیده است. یونانیها پیگرتراشی ومعماری  رانه تنها از اسیا وکرت اموختند، بلکه از شاه کاریهای که درعصر انان هنوزدر پیرامون رود نیل بود نیز آموخته اند. معماری یونانی درساختن ستونها معروف از مصر وبین النهرین بهره گرفته اند. اروپا برعلاوه از ستونها طاق ضربی وقبه وگنبد را ازاین سرزمینها اقتباس کرده اند. چین اروپا را باصنعت چینی  سازی اشنا ساخت ورقیب خود گردانید   .   

 هرانچه دربالا ازان تذکار بعمل امد، شمه یی از هسته های تمدن درسرزمین شرقی که میراث بزرگ  این خیطه میباشد، تشکیل میدهد؛ از طریق مصروخاور میانه که به مثابه پلی میان فرهنگهای اروپا، اسیاوافریقا قراردارد ،به یونان امده و بعدن به اروپا  وسایر کشورهای جهان گسترش یافته است.

شوربختانه این کشور ها با قدامت تاریخی وداشتن تمدن سرشار که درروند تکامل تمدن جهانی بعداز رنسانس اروپایی به مانند گذشته های خویش درخشش ندارند. وجای انرا کشورهای پسین اروپایی وامریکایی که بااین تمدنها اشنا شدند گرفتند؛ وخود دنباله رو فرهنگ ودانش وسایر دستاوردهای که دارای ارزشهای مدنی میباشد گردیده اند. رشد فرهنگ واقتصاد و برابری اجتماعی و تشکیل دولتهای ازاد و سکولار ومترقی ودموکراتیک درعقب دروازه ها یشان دق الباب میکند وجرأت داخل شدن را ندارند !. برای اینکه همان هسته های عقب مانده قرون وسطی نظر با سیاستهای فریب کارانه وتفرقه افکن کشورهای امپریالیستی  تسلط دارد،وباسیاست تفرقه به انداز حکومت کن !گلوی مردم را فشرده وخودرااز منابع تولیدی شان فربه ساخته اند. این کشورها توانمندی انرا ندارند که  محصولات ومنابع طبیعی خودرا مستقلانه تولید وازان استفاده نمایند. همه زیر تسلط اقتصادوسیاستهای  اروپا وامریکا قرار دارند . امریکا واروپا با چور وچپاول مدنیت  ومنابع طبیعی  کشورهای  افریقای واسیایی  از جمله درخاورمیانه تسلط خویش را بالای انها تأمین و چرخ اقتصاد جهانی را بدست گرفته اند، هرانچه که ارزوی داشته باشند،عمال جنایتکارانهء ضد انسانی وبشری استثمارگرانه خود را با رویکاردهای مختلف چه از لحاظ  مداخله مستقیم  نظامی ویا غیر مستقیم  توسط حلقات گوش بفرمان  با براه اندازی اغتشاشها  و کودتاها تحمیل نموده و حکومتهای دلبخواهء خودرا بوجود میاورند، ومخالفین را به نیرنگهای مختلف ازبین می برند. تاریخ گواه دهنده این امر درخاورمیانه افغانستان ، افریقا امریکای لاتین و اروپای شرقی میباشد. با مداخله نظامی این کشورهای را پارچه پارچه ساخته وبالای گرده های مردم   زیر نامی دموکراسی قلابی حکومت کرده، منابع طبیعی انهارا به یغما میبرند.

رویکردها:

تاریخ تمدن ، اثری ویل دورانت

منشا خانواده وملک خصوصی ودولت اثری، فریدریش انگلس

( ویرایش از نویسنده )

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۲۲۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2019

جریده پرچم  بازتاب  دهنده دوره از روشنگری و مبارزات اجتماعی طبقاتی

بصیر دهزاد

جریان دموکراتیک خلق که در روشنی قانون اساسی سال 1964 و در جو دموکراسی نوپا و نیمبتد نظام سلطنتی به وجود آمد، برنامه سیاسی خویش را بر مبنای اهداف مبارزه طبقاتی و مبارزه در برابر استبداد نظام تدوین نمود. این مبارزات بدون شک تحت تأثیر جو سیاسی جهان دو قطبی سوسیالیزم و امپریالیزم و موجودیت چین کمونیستی با سیاست آتشین " جنگ ببر ها را باید از فراز تپه ها مشاهده نمود" ، شکل گرفتند و جریان دموکراتیک خلق ، علی الرغم انشعاب بدو فرکسیون خلق و پرچم، بحیث یکی از فکتور های قابل حساب در نهضت ترقی خواهی ، مبارزه ضد استبداد و جبهه گیری در برابر راست گراه های افراطی و حلقات وابسته به دستگاه های کشورهای آمپریالستی قرار گرفت.

جریده پرچم ارگان نشراتی فرکسیون پرچم ، تحت رهبری یکی از اندیشمند ترین، سیاستمدار با تعهد و هدفمند و ترقی خواه، با اراده و وطندوست زنده یاد ببرک کارمل قرار داشت و اقبال نشر میافت . این جریده را که بحق تابناک مینامم،   ناشر افکار ترقی خواهی و مبارزات آزادیبخش افغانستان بود  که صفحه از تاریج مبارزات سیاسی و جو مسلط سیاسی و اقتصادی جامعه افغانی را در یک مقطع و دوران خاص تبارز میدهد.

انگیزه این مقاله در چهار نکته قابل بحث، ارزیابی و یادهانی خلاصه میگردد.

1-جریده پرچم بازتاب جو سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی جامعه طبقاتی و استبدادی افغانستان در دهه شصت  وهفتاد قرن بیست میباشد.

2- جریده پرچم بازتاب و ناشر طرز دید های چپ ، انقلابی ، ترقی خواه و یک جهانبینی مسلط همان عصربود.

3- جریده پرچم بیان مبارزات جسورانه، شجاعانه و اشکال مبارزه مسالمت آمیز در چوکات قانون اساسی و سائر مجوزه های قانونی در یک مقطع معین تاریخی است.

4- جریده پرچم بحیث یک موخذ و منبع معتبر برای تحلیل های سیاسی و تاریخی و مقایسوی در ابعاد، منافع ملی، وفاق ملی و شرایط متفاوت سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی و بین المللی در فاصله زمانی شصت سال از آنروز تا امروز میتواند باشد.  علاوتن این جریده باتاب دهنده همه نا ملایمات اجتماعی و وضع رقتبار و بحرانی جامعه در عمق فقر و قحطی و محرومیت های ناشی از عدم توجه حکام و دولتمداران به ضرورت های اولیه مردم بوده است.

به همت دو تن از چهره های وزین فرهنگی و شناخته شده محترم قاسم آسمائی و محترم انجنیر محمد عمر فیض در صفحات اتترنتی حقیقت و راه پرچم  شماره های این جریده با ویرایش از نو تهیه و در خدمت خواننده قرار میگیرند. من از زحمات و کار خستگی نا پذیر این دو فرهنگی با تعهد سپاس عمیق مینمایم و کار متداوم  و هدفمندانه آنها را شایسته تقدیر و سپاس بزرگ میدانم. این را نمیتوانم دلیل دیگری بجز افتخار به گذشته با غرور و خدمت پر ارج  فرهنگی برای نسل جوان پویا و هدفمند امروزی کشور بدانم.

من در این مقاله اصطلاحات را بکار برده ام که در آن جریده و در همان جو سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی  جهانی بحیث مفاهیم زمان بکار میرفتند. واضیح ، مستدل و پر مفهموم است که اصطلاحات مربوط به اندیشه چپی و طبقاتی آن وقت ، در ادبیات سیاسی امروز نه تنها کمتر بکار گرفته میشوند، بلکه دوران کنونی جو جدید فکری ، ساختار متفاوت اجتماعی و اقتصادی را بمیان آورده است که باید در کاربرد اصطلاحات کلاسیک و طبقاتی محتاط بود .

یکی از مشخصه های  قابل مقایسه دوران دهه شصت و قبل ازآن تسلط نظام مسلط قبیلوی و فیودالی در افغانستان بوده است که نظر به تعریف و محتوا زمینداران بزرگ و خوانین تحت حمایت نظام سلطنتی طبقه مسلط جامعه بودند که دهاقین تهی دست را نه تنها تحت ستم قرار میداند ، بلکه هر گونه سرکشی دهقانان را با وحشیانه ترین وسایل سرکوب مینمودند. به آتش کشیدن یک دهقان در ولایت جوزجان توسط یکی از خوانین و فیودالان به اسم اسحاقزی خبر روز بود که این خان زمیندار و ثروتمند به جرم این قتل تنها روزانه بصورت سمبولیک و مدت کوتاه  با دو خدمتگارانش در زندان بسر میبرد و شبانه به منزل خویش بازمیگشت.

جریان دموکراتیک خلق بخصوص رهبران دست اول و دوم آن با مقالات و سایر نوشته جات شان این تظلم نظام و استبداد زمینداران بزرگ را افشا و محکوم مینمودند. علاوتن وقایع و حرکت های مدنی مانند اعتصابات و مظاهرات منظمن در تازه ترین شماره های جریره پرچم انعکاس میافت که در روشنگری و راون و آگاهی اجتماعی اثر بخشی خاص خود را داشت.

فکتور عمده سیاست های بین المللی و تضاد در ابعاد سیاست، اقتصاد و ایدیالوژی میان آمپریالیزم و سوسیالیزم یک واقعیت عینی آن دوران بود که اکثریت حکومات، احزاب سیاسی و اتحادیه های صنفی را در انتخاب ضمنی و مستقیم یکی از این دو قطب قرار میداد. روی همین دلایل استفاده از اصطلاحات و مفاهیم مانند مبارزه طبقاتی، تمایل به اهداف نهائی مانند راه رشد غیر سرمایه داری ، تشکیل دولت های آزادیبخش ملی و نهاتین تکامل در جهت ایجاد سوسیالیزم محتوا و سوال این دوران بودند . اندیشه سوسیالیزم درست بعد از جنگ دوم جهانی در کشور های اروپا غربی با عث ایجاد احزاب  ساسیالیستی و کمونستی گردید که سیستم تآمینات و تضمینات اجتماعی و اقتصادی  و بیمه های اجتماعی محصول همان زمان است که تا کنون در بیشتری کشور ها در سطح بلند قرار دارند.   طبعن مبارزه انقلابی با نفی کودتا ها و کودتاگری ، کسب قدرت با استفاده از نیروی انقلابی مانند کارگران ، دهقانان و تهی دستان مطرح میگردیدند. در آن دوران میارزه هدفمند متکی بر یک ایدیالوژی و جهانبینی بود. تحت تآثر همین اهداف و سیاست های چپی و انقلابی بودند که در کشور دها مظاهرات، اعتصابات و مارشهای دها کیلومتری کارگران مستند در جریده پرجم انعکاس میافتند که هر خواننده این چنین گزارشات و تحلیل ها را به ساده گی در شماره های ویرایش شده جریده پرچم میتوانند در یابند و به مطالعه گیرند. در حالیکه خصوصیت فعالیت های مبارزاتی طبقه کارگر آنزمان در کشور های مدرن سرمایه داری   اکنون به نقش نهاد های بزرگ اجتماعی و مدافع لایه های مختلف کارگران و کارمندان در داخل سیستم سیاسی به فکتور بزرک و بی بدیل کسب خواست های موسسات تولیدی و کارمندان عرصه های غیر تولیدی تبدیل شده است که منظمن با دولت داخل مزاکرات و مشاجرات میباشند که با مظاهرات بزرگ کارگران آن وقت در شکل و محتوا متفاوت اند.

مشخصه دیگر آن عصر تعویض و تحمیل کردن رژیم ها ی کودتائی و حافظ منافع منطقوی و بین المللی دول آمپریالستی با خونریزی ها و قلع و قمع نیرو های ترقیخواه و چپ بود که بیشتر در کشور های آسیائی، آفریقائی و آمریکای لاتین واقع گردیدند.

در عصر کنونی که سیاسی دوقطبی با آن سازو برگ استزاتیژی و نظامی شکل دیگری بخود کسب نموده است، اعمال نفوذ ، تسلط بر کشور ها و سلب استقلال ملی شان، تحت نام نجات دموکراسی و حقوق بشر صورت میگیرد . توازن قوا که بصورت نسبی عامل ثبات جهانی بود، جایش را با مداخلات بدون سرحد و مداخله نظامی تعویض نموده است با پر روئی و گستاخی بر ملت ها تحمیل میگردند. آمریکا  از زمان سقوط سوسیالیزم و پیمان وارسا  از موقف ضعیف سازمان ملل متحد سواستفاده نموده بر کشور های مانند افغانستان، لیبیا، سوریه، عراق ، یوگوسلاویا مداخله نظامی نمود ، گستاخانه حاکمیت ملی این کشور ها را ، آنچه در اساسنامه ملل متحد تعریف گردیده است، نقض نموده است.

خواننده در شماره های پرچم میتواند سیاست جهانی و نقش دولت های بزرگ را در نقض حاکمیت ملی و در یک جو دیگر بین المللی مطالعه نمایند.

یک تبارز با اهمیت مطالعه و مقایسه برای نسل کنونی کشور در عملکرد رهبری جریان دموکراتیک خلق در برابر نظام و حوادث سیاسی مرتبط با نظام و جریانانت دیگر سیاسی اعم از چپ و راست  بوده است که رهبران با درک ، مطالعه و ارزیابی زمان ، سیاست اپوزیسیونی را بحیث بهترین گزینه انتخاتب نمودند. آنان یا شجاعت، درایت و متکی بر سیاست سازمان سیاسی خویش دولت و نا برابری های اجتماعی ناشی از استبداد و بی عدالتی را به نقد میگرفتند. رهبران  سیاسی آنوقت  تحلیل و نظر و اراده  سازمان خویش را مرتبط به آنها معین میساختند. آنها در نقد و اعتراضات خویش فاکت های، حتی کوچک ، یعنی حوادث در یک قریه کوچک را استفاده و نظر سازمان سیاسی خویش را انعکاس میداند.  رهبران جریان دموکراتیک خلق در جریده پرچم با شهامت و با جسارت آنچه را به نقد میگرفتند، نه تنها در اورگان نشراتی خویش انعکاس میدادند بلکه در مبارزات داخل پارلمانی خویش هم با قوت استفاده نموده و توجه میلیونها دهقان، کارگر و مردمان فقیر  و آسیب پذیر جامعه را به اهداف خویش جلب مینمودند و از منافع این مردمان دفاع مینمودند. این نقش اپوزیسیونی جریان دموکراتیک خلق یک تجربه پربها بوده که این سازمان سیاسی را در جامعه افغانی انوقته ما متبارز و قابل شناخت ساخت.

نویسنده به عنوان اختتام این خاکه میخواهد ضمن قدرمندی از دو فرهنگی ارجمند محترم قاسم آسمائی و محترم عمر فییض، میخواهد مطالعه شماره های پرچم وهمچنان سائر نشرات اورگانهای سیاسی دوره دهه شصت را که یکدوره متبازر مبارزات اجتماعی در افغانستان است، مشورت دهد.

( ویرایش از نویسنده )

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۹ـ ۲۲۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2019

 

 څوک سره وژني؟ ‎

 

ولی منگل

یو لوري د جګړې ګرمې لیکې ته په داسې حال کې ور دانګي چې سر ونه یې په ورغوو کې نیولي دي څو لا له وخته پلورل شوي .

 د پردیو غلامان او د آزادۍ دلالان ورته وایي چې : ستاسو د نیکونو ټاټوبی اشغال شوی دی؛ کفار راغلي دي! ‎اسلام په خطر کې دی او که تاسې مسلمانان یاستی افغانان یاستی ، نو جهاد پر تاسو فرص دی... ‎

حقیقت دا دی چې ، دا وګړي چې عملآ په جګړه بوخت دي ، په ‎رښتیا هم پر حقه دی، د هغوی جګړه مقدسه ده؛ ځکه په رښتیا هم دغه شعارونه او دغه آرمانونه مقدس دي. ‎بل لوری د هېواد مسلح ځواکونه دي. هغوی هم خپل سرونه په ورغوو کې نیولي او د هېواد پر وړاندې خپله دنده تر سره کوي .هغوی ته د یوه ګورت لاسپوڅې ادارې چې د خپلې ږیرې واک نه لري ، ویل کیږي چې ‎خدای، هېواد ، دنده ! ‎دردوونکې دا ده چې ، هغوی چې سره وژني ، دواړه پر حقه دي ؛ خو جنګوونکي یې غداران او خاینان دي.. ‎که دې دغو جنګوونکو خاینانو اولادونه په جګړه کې مړه کېدلای او یا خپله په جګړه بوخت وی ، د ستر ګاندي په خبره، جګړه به نه وه.

د یو لوري اولادونه په بهر کې اروپا کې مزې چړچې کوي ، خپله په محاصره شویو ودانیو کې اوسي اوکله چې د میکرافون وار شي ، نو له سینګار سره په داسې عوام غولوونکو دروغو او غورو خولې خلاصې کړي چې وجدان او ضمیر له هغه ځایه تښتي. ‎

بل لوري په حیات آباد او عربي هېوادونو کې په دوزخي هوا کې د یخو کولرونو په منځ کې ناست دي، اورمېږونه ، خېټې او څټونه یې د فیلانو غوندې څاربه شوي دي او د ږیرو له پړکونو نه یې د چا سترګې ړندیږي.

‎افسوس دا دی ،هغه څوک چې په دې جګړه کې مري، د سبا ورځې بې نومه او ورکنومه سپاهیان دي، د هغوی وینه یوازې د یوې محدودې کړۍ د قدرت، شان او شوکت لپاره بهیږي.

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۱۰۰۵

 

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

 Copyright ©bamdaad 2019

 

 

 

 

د زبرځواکونو هدیره

ولی منگل

‎هغه جګړه ده چې د متحده ایالتونو لپاره د ‌‌‌‌‌‌ډالرو په یوې څيرې بوجۍ بدله شوې؛ دا هغه جګړه ده چې د هغوی د عسکرو زیاتې ککرۍ یې وخواړلې.د جګړې په پيل کې د امریکا د هغه وخت دفاع وزیر رمسفلد ویلي و چې : ' ( موږ هغه هېواد ته په جګه غاړه ځو، کوم ته چې د امپراطوریو قبرستان ' ویلي شوي دي. موږ به په دغه هېواد کې د امریکا د دوښمنانو د کبر ښکر مات کړو او یوه پایداره سوله به ټينګه کړو)

خو داسې ښکاري چې رمسفلد پرحقه نه و؛ او هسې غورې یې بادولې ؛ ځکه په دې نولسوکلونو کې ، نه هغوی پایداره سوله ټينګه کړه او نه یې د خپلو سرکشو دښمنانو د قبر ښکر مات کړل. په وروستي تحلیل کې دا په دې مانا ده ، چې امریکا به له افغانستان نه ووځي، ځکه چې پوه دي چې په رښتیا هم هغوی د زبرځواکونو هدیرې ته راغلي دي او ور سره په ورته وخت کې د متحده ایالتونو حاکمې کړۍ پوهیږي، چې د یوې قطبي نړۍ عمر نور ختم شوی دی، او افغانستان نه شي د تل لپاره لاندې کولی او اېل کولی. ‎متحده ایالتونه یوه څه ته باید غاړه کېږدي هغه دا چې، د افغانستان ستونزه بغیر د بین الاففاني تفاهم او بغیر د منطقې د سترو ځواکونو لکه چین، روسیه،پاکستان، هند او همدا راز د ایران له ګ‌‌‌‌‌‌ډون پرته نه شي حل کیدای. افغانستان باید بیرته د ناپیلتوب او بې طرفۍ دور ته وګرځي؛ ځکه نورې ټولې ستراتیژۍ او طرحې دې دغه هېواد د اوږدې غمیزې د پای ته رسیدو په لاره کې ناچله او بې کاره دي.. ‎افغانستان هغه هېواد نه دی چې ، د زبرځواکونو د ' ټوپ تختې' غوندې د یو او بل هېواد پر ضد استعمال شي؛ ددغو هیلو سره ‌‌‌ د ‌‌‌‌‌‌ډېرو امپراطوریو لپاره افغانستان په هدیره بدل شوی دی .

( ویرایش از نویسنده )

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۹ـ ۲۲۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2019

 مبارزه سیاسی در بحبوحه چه باید کردها ونباید کردها 

 

از چه باید کرد اگر یک راه حل پیدا نشد

پس توجه در نبا ید  کردها معطوف  دار

 

عبدالوکیل کوچی

در پروسه مبارزه سیاسی قبل از آنکه موضوع چه باید کردها منحیث یک سوال کلیدی مطرح بحث قرار میگیرد، همزمان بخاطر دریافت راه حل ها وپاسخ های عملی چنین سوال تاریخی ومهم ، مسایلی بخاطر نفی موانع  ونباید کردها در ذهن انسان خطور میکند . زیرا مبارزه با موانع ومعضلات ناحل شده وعبور از خطوط قرمز،انسانهای مسوول ومتعهد را بهدف نزدیک ساخته و با گزینش عبورمسُولانه  ودلسوزانه ازگذرگاهای دشوار و متعارف ، بلاخره تمام موانع ومشکلات در جهت طرح ها و تصامیم ، و دریافت راه حل های عملی وبنیادی از میان برداشته خواهد شد .

انسان از همان آغاز پیدایش بخاطر زنده ماندن درجست وجوی وسایل زنده گی ومقابله با حوادث به چالش های سختی روبرو بود ه است  که در درازنای زمان باعبور از مسیر تکامل تحول و پیمود ن مراحل زنده گی کنش ها و واکنش ها را بسختی  تجربه کرده و با مطرح نمودن  سوال تاریخی وبنیادی مفهوم  چه باید کرد ، در راستای تحولات تازه و نگرش های ژرف انسانی در گستره علم ودانش ،بر پایه تجارب ، اندیشه وتفکرات سالم ، اهداف واستراتیژی خود را رقم زده  بندش ها وقفل های همه پرابلم ها را ، عمده تاً با پاسخ عملی همچون سوال کلیدی وتاریخی  بازگشایی میکنند .

مسلماً سوال چه باید کرد آموزه بزرگ تاریخی طرح ها ی فورمولبندی شده برای رهایی انسان ستمکش از ظلم وستم وشگوفایی جامعه بر مبنای جهانبینی علمی و مبارزات  ترقیخواهی برهبری و پیشآهنگی  رهگشایان راه ترقی وسعادت انسان زحمتکش بوده و رهکار خوبی برای عبور از کوره راه های پیچ و خم زمان و رسیدن به اهداف والای انسانی میباشد.

سوال تاریخی چه باید کرد در پرتو اندیشه های خلاقانه وتفکرات عظیم پیشوایان ترقی و سعادت مردم ، حدوداً  پنجاه سال قبل در یکی از شماره های وزین پرچم ارگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطرح گردیده بود که باتحلیل جهانبینی علمی مبتنی بر شرایط واوضاع جاری همان وقت ، شعار روز وپراتیک مبارزه را مشخص میساخت  .

  به عبارات دیگر این سوال تاریخی بمثابه مادر سوالها درصدر مضامین جریده تابناک پرچم بخصوص نگاهی بوظایف ملی ما دراین مرحله تاریخی ،راه ها و وسایل نیل به پیروزی و دیگر سوالات مشابه مطرح شده که با  تحلیل های علمی واکادمیک رهبری فرزانه حزب دموکراتیک خلق افغانستان  راه های برون رفت از مشکلات وراهیابی بسوی افق های تازه مشخص گردیده بود.

همچنان در مسیر مبارزات سیاسی ، درحال حاضر ، برخی از نویسنده گان فرهیخته وسروران قلم واندیشه با طرح سوال چه باید کرد در راستای مبارزات دادخواهانه بخاطر برونرفت از وضع رقتبار موجود کشور ونجات وطن ازبحران جنگ ، با فراخوان بزرگ اتحاد ، همبستگی وجمعبندی نظریات وپیشنهادات سازنده بخاطر حل قضایای پیچیده افغانستان با ارایه ی نظریات اکادمیک وهمه جانبه ، بخصوص مسایل داغ را مورد بحث وبررسی قرار داده که زمینه خوبی برای بحث گسترده وگفتمان سیاسی بمنظور دریافت پاسخ های اساسی این سوال کلیدی میباشد که قابل ستایش است.

 واضح است که جمعبندی نظریات وجوشش اندیشه های داد خواهانه وخرد جمعی وطنخواهانه ،با حصول  پاسخهای علمی وعملی ، فورمول بندی شده  و قابل قبول ، روزنه های امید را برای همه گروه های ترقیخواه عدالت پسند گشوده وآنها را به هدف نزدیک میسازد.

البته بدون شک نظریات جمعی وطنخواهانه وپیشنهادات سازنده وفراگیر ، برای دریافت راه حل های اصولی و تجسم یک نیروی بازدارنده در مقابل جنگ در وجود یک جنبش سراسری وهمگانی با اتحاد وهمبستگی نیروهای وطنپرست وسالم اندیش جامعه  از هر لحاظ مبرمیت دارد .

اما درعین زمان باید گفت که پاسخ جامع وعملی سوال تاریخی چه باید کرد زمانی بطور متحدانه میسر خواهد شد که قبل از همه توجه جدی را به رفع موانع  ومشکلات ناشی ازملاحظات مربوط به  آن معطوف داشت یا بعباره دیگر نه گفتن به پروسه نفی اصول و پراتیک مبارزه . این بخاطری مبرمیت دارد که  برغم تلاش ها ی پیگیر وابراز نظریات معقول و پیشنهادات سازنده در مسیر فعالیت های متحدانه سیاسی ، سازمانی و فراسازمانی به دریافت یک راه حل معقول وسازنده در سطح ملی ومنطقه وی برای مهارجنگ  ( بدلایلی که همه میدانند از عوامل داخلی گرفته تا فاکتورهای خارجی ) آنچه توقع میرفت تا هنوز راه حل عملی و اساسی در سطح کشور پیدا نگردیده است .

بگونه مثال جنگ بعوض اینکه  کاهش پیداکند، گسترش یافته و شرایط اوضاع روز تا روزپیچیده تر میشود  . (وحدت نیروهای ترقیخواه برغم وجوهات مشترک اعضای همان خانواده بزرگ ) باشتاب بیشتر ادعاهای وطنپرستانه ، ، ولی درعمل به پای مورچه گان رفتارمیشود واهداف  ترقیخواهانه ونجات بخش ، قربانی خودخواهی ، خود محوری ، کینه توزی ،انتقام گیری ، عقده های سمتی وقبیله وی ، لسانی عدم پذیرش یکدیگر و سایر امراض بچه گانه ونظام فرتوت فیودالی گردیده اگر اشتباه نکرده باشم  گفته میشود  روز تاروز صفوف نیروهای چپ و دموکراتیک بجای متشکل ، متلاشی گردیده در برخی مناطق ودر بعضی حالات برغم انکشافات شکلی ، شمارش معکوس خود را می پیمایند .

بطورمثال اگر در نتیجه جنگ نیابتی قدرتهای غربی وتحولات سیاسی سال ۹۲ ترسایی بیش از نیم میلیون مدافعین مجرب  قوای مسلح بدستور ارتجاع داخلی وعمال خارجی متلاشی گردید ولی نیروهای حزبی  ومترقی  با عبور از مرحله فروپاشی چرا نمیتوانند از لحاظ سیاسی دوباره خود را بطوری که لازم هست منسجم سازند ؟

 در طی چهل سالی که گذشت برغم ایتلاف های موقت وگذرا وجذب معین عنصر جوان به برخی احزاب ، تا هنوز اعضای حزب مادر و این فامیل بزرگ متاُسفانه روز بروز پراگنده شده واین دریای عظیم به جویبارها وجویچه ها منقسم میگردد . هرچند که  همواره  تلاش بخاطر وحدت واستحکام نیروهای چپ دموکراتیک و دادخواهان ، وطن دوستان صلح پسند وعدالت خواه که با دلسوزی جریان دارد ، مگر صفوف وطنپرستان ترقیخواه تا هنوز ضعیف وسازمانها از هم دور.

 بنظر میرسد که آیا همسو های دموکراتیک در مسیر مخالف در حرکت اند واگر کارمثبتی هم صورت گرفته باشد بمقیاس پرابلم های کشور وچالش های در پیش رو برای خنثی کردن دسا یس سازمانیافته از داخل وخارج کشور اصلاً قابل مقایسه نیست .

 همه میدانند که فروپاشی جنبش دادخواهانه چپ ودموکراتیک ومجموع نیروهای ترقی خواه کشور یک امر تصادفی نبوده زیرا حدوداً نیم قرن پیش زنده یاد ببرک کارمل فقید بوضاحت فرموده بودند که ارتجاع و امپریالیزم ، جریان دموکراتیک خلق و پرچمداران دموکراتیک خلق افغانستان و سایر وطنپرستان ترقی خواه  وسالم اندیش را در لیست سیاه خود گرفته اند.

دشمنان وطن ، ترقی خواهان دموکراتیک وطن پرست را بمثابه دشمنان درجه یکم خویش تشخیص داده اند . روی این اصل بخاطر جلوگیری از آسیب پذیری حزب وجنبش ترقی خواهی در کشور زنده یاد کارمل بزرگ با هوشدارهای سازنده و حیاتی صفوف حزب را از گزند  دشمنان برحذر میساخت .

ا کنون که اکثریت اعضای حزب وترقیخواهان کشور در یک فضای امن با امکانات و آرامش نسبی بسر میبرند کارهدفمند ی که همه وطندوستان خواهان آن هستند ، در گرداب سردرگمی غوطه ور است.البته دلیل آن شاید همانا مساله روشنفکری باشد که با همه ارزش ها ی حیاتی ، پیشآهنگی و رشنگرانه نمیتوان آسیب پذیری آنرا نادیده گرفت  .

بنا بر آن بنظر میرسد که هنوز هم دریافت پاسخ همه جانبه وفراگیر این سوال تاریخی چه باید کرد نیازمند کارهای  بیشتر وتلاش های جمعی ، پیگیروخسته گی ناپذیر میباشد .

شاید  یکی از دلایل کندی کار سیاسی وهمبسته گی دادخواهانه کم توجهی به توقف از خطوطی باشد که از آن عبور کرده ایم . 

بنا بر آن بنظر میرسد که قبل ازطرح  سوال چه باید کرد وتفصیل نیازها ، به  پرسش چه نباید کردها و برجسته ساختن ضعف ها الویت داده شود که بر بنیاد آن کلیه کارکرد ها و رویکردهای مان با خرد جمعی و نگرش نوین سیاسی به افتضای  زمان مورد بازنگری قرار گرفته بازسازی سیاسی شود .

چه بهتر ضعف ها را بر شمردن

سپس خلاقیت را بر گزیدن

یقین داشتن به خورشید حقیقت

که آید بار دیگر بردمیدن

 با توجه به ضرب المثل مشهوربزرگان ، جلو نقص هروقت که گرفته شود فایده است .  بنا بر آن به باور این قلم ، بخاطر مبارزه با موانع ومشکلات ویافتن پاسخ همه جانبه وعملی به سوال کلیدی چه باید کرد ، میتوان علل وعوامل ضعف های کاری را برجسته ساخته برای جلوگیری از تکرار آن با اخذ  تصامیم لازم  بطور جمعی  راه آینده را بسوی هدف واحد باز گشایی نمود .

بنا برآن درگام نخست با تحلیل از اوضاع مشخص ومبرمیت های کاری باید گفت که بجای مشخص ساختن  الویت های کاری و یکی از آن بلند کردن صداهای دادخواهانه بگوش جهانیان ، ادامه سکوت بزیان جبران ناپذیر جنبش خواهد انجامید . در حالی که بسیاری از احزاب وسازمان های دادخواه وعدالت پسند دنیا در راستای مبارزات عادلانه و آزادی خواهی  صدای متحدانه  وفریاد داخواهانه خود را بخاطر ختم جنگ و رسیدن به صلح  پایدار به توجه جامعه جهانی بخصوص سازمان ملل متحد ، کمیسیون حقوق بشر ،اتحادیه اروپا وسایر نهادهای مسوول میرسانند . ولی نهادهای دادخواهانه برونمرزی کشور ما داین خصوص با لنگش مایوس کننده ای دراین مسیر دست وپامی زنند .

همچنان به همه واضح است که نمی توان در رابطه به جنگ و صلح چشم طمع به خارج وخارجیان داشت زیرا که  ( برغم عمده بودن  بعد خارجی عوامل جنگ ) کلید حل مشکلات وطن بدست مردم وطن است . فقط مردم کشورمیتوانند با همسویی وطنپرستانه در کنار قوای مسلح ، این مدافعین خاک و نوامیس ملی کشور جنگ نیابتی پاکستان را مهار کنند ونقشه شوم تسلط گرایان جهان را مانند گذشته خنثی نمایند . همچنان تحرک سیستماتیک ومتحدانه مردمی در سراسر کشور میتواند بر جنگ غلبه حاصل کند وصلح سرنوشت کشور را رقم زند .

نمیشود به کارسیاسی در بین مردم کم بها داد زیرا اگر مردم بصورت جمعی بیداری حاصل کنند میتوانند به نیروی لایزال مبدل گردیده جنگ را مهار سازند .تا جایی که دیده میشود حضور ترقی خواهان در محافل غم وخوشی ومحل کار و زنده گی مردم پر رنگ نیست .تا وقتی که مردم ما را در کنار خود نبینند به نوشته ها وشعار های ما باور چندانی نخواهند داشت البته این تنها مربوز ومنحصر بداخل کشور نبوده در خارج مملکت نیز شرایط کاراجتماعی و سیاسی در بین هموطنان وطندوست خیلی ها مساعد است که به تحرک نیاز دارد .

نباید هژمونی کار سیاسی در میان مردم ناموثر باشد باید در میان مردم رفت واز مردم آموخت و به مردم یاد داد البته این کار دادخواهانه ایست که خوشبختانه ترقی خواهان  داخل کشور به آن دسترسی بیشتر دارند .

خوش آیند نیست که آگاهی دادن وبلند بردن شعور سیاسی مردم را دست کم گرفت . وتمام کوشش خود را به ساختار تشکیلاتی سیاسی وصدور شعار ها وتصویب ها متمرکز نمود،  بلکه با ید عوامل بدبختی را مشخص ساخت و برای رفع آن تصامیم لازم گرفت منجمله به مساله سواد وسواد سیاسی نباید کم بها داد  .

در بخش همبسته گی واتحاد ترقی خواهانه باید گفت که لازم ندارد که به اتحاد های ناپخته وناسچه ، وحدت های میکانیکی وشکننده توام با عجله وشتاب زده گی دل خوش کرد . زیرا که جنبش ترقی خواهانه افغانستان  از تجارب چنین وحدت های کلیشه یی بی نیاز است.

نباید روند کارسیاسی را با عقده ها ی گذشته  سازمانی ،سیاسی ، سمتی ، قومی و زبانی ادامه داد زیرا نتایج اینگونه امراض بسیار زیان آور بوده وتمام ارزش ها ی وطنپرستی را زیر سوال می برد اکنون وطن درلب پرتگاه رسیده است . دور از اصول مبارزه وانصاف است که منافع گروهی ،حزبی ، قومی و زبانی را نسبت به منافع علیای کشور ترجیح داد زیرا هیچ حزبی ،گروهی ، و یا سازمانی وقومیتی به تنهایی خود نمی تواند وطن را ازحالت کنونی نجات دهد .

نباید تواضع رفیقانه وهمسویی را نادیده گرفت زیرا مجموع ترقی خواهان عدالت پسند روزهای دشواری را پشت سرگذشتانده اند  وطبیعیست که روزهای دشواری نیز در پیش روست . بنا بر آن نباید گذاشت تا آن روزهای سخت و دشوار وآن تجارب گرانبها فرا موش شود ومحبت رفقای همسو وهمرزم به سردی گراید .

بسیار دشوار بنظر میرسد ولو برخی افراد مبارز ودادخواه با کم بها دادن اصول وارزشهای معیاری در مبارزه حق بر باطل  دستاورد ها وافتخارات گذشته را به باطله دان تاریخ سپرد ه و ادعای نو اندیشی کنند . بلکه میباید تجارب گذشته را همچون چراغ راه آینده روشن نگداشت  زیرا وظیفه داریم تا درعصر وزمان خود گذشته را به آینده پیوند داده و به آن افتخار کنیم .

نباید با کسانی که مترقی وطنپرست و فدا کارهستند ولی با ما نیستند آنها را مخالف خود فکر کنیم  نباید ارزش های کاری و نقش سیاسی شخصیت های مجرب وپیشرو وآگاه را نادیده گرفت زیرا تجارب تلخ گذشته نشان داد که بسیاری ترقیخواهان وطندوستان را که با ما نبودند از دست دادیم و درصف دشمن نزدیک شان ساختیم این اشتباه تاریخی ما بود که نباید فراموش گردد .

هدف این است که صدای ما در جهان وقتی رساتر میشود که همسفران بیرون از کاروان ما نیز ، همسو وهمصدای ما باشند .

همه میدانند که در مبارزه بی حوصله گی خود خواهی ، اندک رنجی ویا تکبرجای ندارد اگر با آن یعنی با خصایلی که ( اگر درخود داریم ) مبارزه نکنیم  نمیتوان صفوف ترقی خواهی را گسترش داد .

لازم نیست که  تمام مسوولیت ها را به گردن چیزفهمان وبزرگان ترقی خواه گذاشت باید در مبارزه وطنپرستانه نخست از همه تحمل پذیر بود و از خود سوال کرد که من در بخش یاد شده چه کرده ام تا از دیگران انتظار داشته باشم .

ما نباید نظریات ،پیشنهادات وعقاید دیگران را نادیده بگیریم و چوکات مبارزه را آنقدر تنگ وتنگتر و بخود محدود بسازیم که همه فرار کنند. باید به پیشنهادات ونظریات سازنده دیگران احترام گذاشت ومبارزه داد خواهانه را تنها بسلیقه خود انحصاری نسازیم . ( هستند بسیاری کسانی که بنام مبارزه وخدمت برای مردم افغانستان با رفیق روزهای دشوار خود جنگی وبا مخالفین آشتی) بنا بر آن چه میتوان از (مبارزه مردمی ) همچو یک رفیق وهمسو توقع داشت .

وقتی انسان تحمل  پذیرش رفیق همسوی خود را نداشته باشد پس چگونه میتواند مصدر خدمت به سایر هموطنان گردد ؟

نکاتی که نباید ادامه آن را در کارمبارزه  سیاسی تحمل کرد با بیان ساده وآشکارا آنچه که مبارزین ترقی خواه وطنپرست بسیار بالاتر واعلاتر از آن میدانند آن را بخاطر تجدید توجه به آموزه های بزرگان ویاد آوری از وصایای پیشوایان راه ترقی وسعادت مردم افغانستان میباشد .

در اخیر میتوان امید کرد که با پیوند نظریات وطرح های جمعی با یک اجماع عمومی چیزفهمان دلسوزبوطن ، با خردهمگانی وجمع آمد سراسری وطنی در پیشآپیش آن همبسته گی دادخواهانه و مردمی ، خواهیم توانست کاروان نجات وطن را از میان کوه های بلند چه باید کردها و راه های صعب العبور نباید کردها موفقانه عبور دهیم .آنگاه به هدف نزدیک خواهیم شد .

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۹۰۵

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 Copyright ©bamdaad 2019