واگذاری قدرت با ترفند جدید

 

عبدالاحمد فیض

 طرح جدید امریكایی صلح را كه با دیپلوماسی ترغیب وتهدید توام است خواندم، این طرح عصاره ازتجدید نظر اداره جدید ایالات متحده است، كه بدون كمی وكاستی تطبیق مو به موی موافقتنامه دوحه را تبین بخشیده است، طرح جدید ایجاد تغیردر چگونگی تعمیل وتطبیق توافقات دوحه را با ذكر مشاركت مخالفان مسلح درمجالس پارلمان وسایر بدنه های قدرت وهكذا ذكراین جمله زیبا كه زعامت سیاسی آینده درافغانستان ازمجرای انتخابات وارد عرصه قدرت خواهد شد، سیمای دلگرم كننده ای بخشیده است.               

اما این طرح گیچ كننده كه تذكار جملات چون پارلمان و انتخابات، عده ای را مجاب وخواب حفظ نظام ودستاوردها را درصورت تحقق این طرح می بینند، با تصریح نكات كلیدی دراین طرح یعنی، قانون اساسی جدید، ساختارهای جدید قدرت وپایه گذاری نظام اسلامی جدید وهمچنان ایجاد نهادهای جدید اعمال قدرت ونظارت بر پایه قرایت طالبان، ازدید سیاسی وحقوقی معنای جز نفی كلی نظام سیاسی و حقوقی كنونی نداشته وبوضوح  تداوم مفادی است كه در موافقتنامه دوحه پیش بینی شده است.                                                                                                                                                

درطرح جدید تشكیل اداره مشاركتی را بدیل قدرت موجود معرفی، لذا با اندک تامل میتوان درک نمود كه تفاوتی از منظر محتوا وهدف در ماموریت سفیر خلیل زاد و رویكرد ایالات متحده بمنظور بیرون رفت از بحران كنونی وجود ندارد. آنچه که طرح جدید را از راهبرد قبلی واشنگتن در پیوند به حل وفصل اوضاع افغانستان تفكیک مینماید، فقط ظهور تغیرات در نحوه تداوم مذاكرات، عطف توجه بیشتر به عوامل منطقه وی بحران واعطای نقش بیشتر به سازمان ملل متحد به قصد غنابخشیدن به ابعاد حقوقی روند تلاش های صلح درافغانستان است.                                                                             

در نامه رسمی انتونی بلینكن وزیر امورخارجه ایالات متحده كه عنوانی رییس جمهورغنی وعبدالله عبدالله رییس شورای صلح صدوریافته است حاوی گوشزدهای معنا داری است كه درظاهرامركابل را به همكاری بیشتردرزمینه عملی شدن نقشه جدید فرا خوانده است، اما ساده لوحانه خواهد بود اگر این نامه را جلب همكاری بیشتر وتشریک مساعی نام نهاد، بلكه نامه وزارت خارجه ایالات متحده امریکا به معنای اخطاربه واگذاری كرسی واقتدار به اداره موقت یا مشاركتی است كه دراسناد دوحه تسجیل شده بود.در نتیجه میتوان اذعان داشت كه دگرگونی های غیرقابل انتظاری در راه است، ایالات متحده دیگر قادر به تداوم حمایت از كابل با حضور نظامی و پرداخت هزینه های سنگین كه مقادر بیشتر آن به هدر رفته است را ندارد، زیرا استراتیژی مبارزه با تروریزم دیگر نقش برآب گردیده و واشنگتن از بن بست جنگ و عدم پیروزی نظامی در نبردگاه خونین افغانستان كه محصول راهبرد نادرست واشنگتن در تمام دوران مشاركت رزمی این كشور در افغانستان است، بخوبی آگاه است، بنابرین علی الرغم آرزوی همگانی برای تامین صلح در وطن عزیز، اینكه سناریوی جدید با چه میكانیزم های به استقرار صلح دایمی، امنیت و ارزشهای ملی منتهی خواهد شد، درهاله ابهام قراردارد.

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۱ـ ۱۲۰۳

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

Copyright ©bamdaad 2021

 

سیاست دولت جدید امریکا در قبال عربستان هنوز روشن نیست

رییس جمهوری ایالات متحده می خواهد خیلی زود به وعده دوران انتخابات خود عمل کرده و گزارش نهادهای اطلاعاتی امریکا در مورد نقش محمد بن سلمان ولیعهد عربستان در قتل جمال خاشقجی روزنامه نگار منتقد عربستانی را به صورت علنی منتشر کند.

گزارشی که اگر طبق وعده ها منتشر شود، می تواند دردسر زیادی برای ولیعهد جوان و ماجراجوی عربستان ایجاد کند. این قتل در اکتوبر ۲۰۱۸ در قنسلگری عربستان در استانبول انجام شد و آن زمان دونالد ترامپ در کاخ سفید حضور داشت و برای حمایت از محمد بن سلمان، مانع از انتشار علنی این گزارش نهادهای اطلاعاتی امریکا شده بود، اما با گذشت بیش از دو سال و خروج ترامپ از کاخ سفید و آغاز ریاست جمهوری جو بایدن، انتظار می رفت ماه عسل واشنگتن و ریاض به پایان برسد.

انتظار می رود این گزارش نقش ولیعهد عربستان سعودی در طرح ریزی یک توطیه برای فریب خاشقجی و کشاندن او از واشنگتن به استانبول و سپس کشتن و تکه تکه کردن جسد او را افشا کند. پیش از این، دونالد ترامپ با رد درخواست کنگره برای انتشار این گزارش، ترجیح داد که پشتیبانی بی دریغ دولت خود از محمد بن سلمان را ادامه دهد. این اقدام ترامپ خشم گسترده ای را در ایالات متحده و همچنین در سراسر جهان نسبت به پنهان کاری کاخ سفید برانگیخت.

آیا واقعا انتشار این گزارش نهادهای اطلاعاتی در روزهای آینده می تواند آخرین نشانه از به پایان رسیدن روزهای حمایت بی چون و چرای ایالات متحده از عربستان سعودی و مشخصا محمد بن سلمان باشد؟

با وجود همه اظهارات انتقادآمیز بایدن علیه حکومت سلمان( از جمله انتشار بیانیه ای که حاکی از ارتباط مستقیم جو بایدن با ملک سلمان با وجود ابتلای پادشاه عربستان به بیماری زوال عقل است و در این میان محمد بن سلمان کاملا نادیده گرفته شده است ) هنوز هیچ نشانه آشکاری از تغییر اساسی سیاست واشنگتن در قبال ریاض مشاهده نمی شود. برای مثال، با وجود اظهارات بایدن و تاکید بر قطع حمایت واشنگتن از اقدامات « تهاجمی» ارتش سعودی در یمن و توقف فروش سلاح « مرتبط با عملیات تهاجمی»، دولت بایدن دقیقا تعریف خود از «عملیات مرتبط» و «تسلیحات تهاجمی» را ارایه نکرده است. بایدن هم زمان با اعلام پایان حمایت از جنگ یمن تاکید کرد که ایالات متحده «به کمک و حمایت نظامی از عربستان سعودی ادامه خواهد داد». به گفته جنرال  مک کنزی، فرمانده سنتکام (فرماندهی مرکزی ایالات متحده)، ایالات متحده به همکاری با عربستان سعودی در زمینه اطلاعات ضد تروریزم در یمن ادامه خواهد داد. نکته اساسی اینجاست که با توجه به اینکه سیاست ایالات متحده در قبال یمن با اهداف ضد تروریزم تعریف شده بود، بیانیه مک کنزی این سوال را مطرح می کند که آیا سیاست ایالات متحده در یمن اساسا تغییر کرده است؟ نیروهای نظامی امریکایی همچنان در عربستان سعودی مستقر هستند. واقعیت این است که در دوران ترامپ ۱۶ سال پس از خروج نیروهای امریکایی در سال ۲۰۰۳ ترسایی از عربستان، دوباره به این کشور بازگشتند.

اسامه بن لادن ، رهبر سابق القاعده، خواستار عقب نشینی ارتش امریکا از عربستان سعودی شده بود و دولت جورج بوش پسر تصمیم گرفت که تسلیم خواسته تروریست ها شود تا حملات به منافع ایالات متحده متوقف شود. در پی این خروج، فرماندهی هوایی ایالات متحده در خاورمیانه هم از عربستان به پایگاه نیروی هوایی الودید در قطر منتقل شد. تصمیم ترامپ برای بازگرداندن امریکایی ها به عربستان سعودی بیانگر تمرکز ویژه ترامپ بر ایران بود و این دیدگاه باعث شد تا وعده او برای بازگشت نیروها از جنگ های بی پایان به طور کامل عملی نشود.

رویکرد دوگانه

با توجه به اینکه واشنگتن از بسیاری از پایگاه های دیگر خود در منطقه قادر به انجام جنگ در عراق (۲۰۰۳-۲۰۱۱) و همچنین عملیات علیه داعش (۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷)  بود، مشخص است که حضور نیروهای امریکایی در عربستان سعودی از نظر نظامی امری ضروری و لازم نبود و خروج نیروهای امریکایی از عربستان سعودی از سوی بایدن نشان می داد که رییس جمهور جدید امریکا در بازخواست خاندان سلمان بسیار جدی است. با این حال، در ۲۶ جنوری ترسایی ۲۰۲۱ و تنها چند روز پس از ریاست جمهوری بایدن، پنتاگون از احتمال تقویت حضور نظامی خود در عربستان سعودی در بندر یانبو در ساحل دریای سرخ و همچنین دیگر پایگاه های نظامی موجود عربستان، از جمله پایگاه هوایی ملک فیصل در تبوک در نزدیکی نزدیک اردن خبر داد.

پایگاه هوایی ملک فهد در طایف هم از دیگر پایگاه هایی است که برای حضور نیروهای امریکایی مورد توجه قرار دارد اما نزدیکی آن به مکه ممکن است باعث بروز حساسیت ها و تنش هایی شود. اگر بایدن در ادعای خود برای بازنگری در روابط ایالات متحده با عربستان سعودی جدی بود، نیروهای اضافی به این کشور اعزام نمی کرد. ادعای بایدن درباره سخت گیری بیشتر علیه عربستان سعودی در دوران تبلیغات انتخاباتی و موضع گیری های بعد از آن، ممکن است به منظور جلب رضایت افکار عمومی در امریکا باشد. در حالی که در واقعیت، دهه ها سیاست امریکا در قبال خاندان سعودی بدون تغییر می ماند. امریکایی ها فراموش نکرده اند که ۱۵ نفر از ۱۹ هواپیماربای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شهروند عربستان سعودی بوده اند و خانواده های قربانیان ۱۱ سپتامبر با فشارهای خود توانستند قانون جاستا (عدالت علیه حامیان اقدامات تروریستی) را در کنگره تصویب کنند و وتوی باراک اوباما رییس جمهور پیشین امریکا را لغو کنند. این قانون به خانواده های قربانیان حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اجازه می دهد تا از یک کشور خارجی برای اقدامات تروریستی شکایت کنند و به این ترتیب دادخواهی علیه عربستان سعودی به نماینده گی از خانواده های ۱۱ سپتامبر که ناشی از تصویب قانون جاستا بود، همچنان ادامه دارد. پس از آن هم، حمله به پایگاه نیروی هوایی پنساکولا در فلوریدا که در اواخر سال ۲۰۱۹ از سوی یک دانشجوی هوانوردی سعودی انجام شد، بار دیگر ارتباط بین عربستان سعودی و حملات تروریستی علیه امریکا و منافعش را نمایان کرد. با تجربه این تحولات در رابطه واشنگتن و ریاض، بایدن باید یک رویکرد کاملا متفاوت با روسای جمهوری قبلی امریکا، در قبال عربستان و دیگر متحدان واشنگتن در خاورمیانه در پیش بگیرد.

رویکردی که روشن کند واشنگتن فقط به دنبال کاهش تنش ها و افزایش ثبات در منطقه است. بایدن باید اصرار داشته باشد که روابط امریکا و عربستان سعودی تنها درصورتی دوام خواهد یافت که عربستان سعودی دست از بمباران یمن و دامن زدن به بحران انسانی در این کشور بحران زده بردارد. سپس بایدن و شورای همکاری خلیج فارس باید ایران را در یک ساختار امنیتی منطقه ای قرار دهند و به همه کشورها اجازه دهد تا تنش ها را کاهش داده و منابع کمتری را صرف هزینه های نظامی خود کرده و به جای آن در زمینه بهداشت، تحصیلات، اشتغال و رفاه مردم خود سرمایه گذاری کنند. بایدن هم باید تغییرات مشابهی را در منطقه انجام دهد و به جای صرف هزینه های نظامی، مردم امریکا را در اولویت خود قرار دهد.

تماس های تلفونی قبل از انتشار گزارش جنجالی کاخ سفید از گفت وگوی تلفونی رییس جمهوری امریکا با پادشاه عربستان سعودی در آستانه انتشار گزارش نهادهای امنیتی درباره قتل جمال خاشقجی درباره بحران یمن و امنیت منطقه ای خبر داد. بر اساس این بیانیه، جو بایدن و ملک سلمان درباره تلاش های تحت رهبری سازمان ملل متحد و ایالات متحده  امریکا برای برقراری امنیت در منطقه، پایان دادن صلح آمیز به جنگ در یمن و تعهد امریکا برای کمک به عربستان سعودی در دفاع از خود در برابر گروه های مختلف، گفت وگو کردند. بایدن در این تماس تلفونی بر اهمیت حقوق بشر، حکم قانون بین المللی و قوی تر و شفاف ترکردن روابط میان دو کشور تاکید کرد. بایدن همچنین بر رفتار مثبت عربستان سعودی در مورد پرونده لجین الهذلول فعال زن تازه آزاد شده در عربستان و حمایت عربستان از مسایل حقوق بشر در منطقه تاکید کرد. پادشاه عربستان هم بر تمایل عربستان برای دست یابی به یک راه حل سیاسی همه جانبه در یمن و تلاش برای تحقق امنیت و توسعه برای ملت این کشور تاکید کرد. از طرف دیگر، فیصل بن فرحان آل سعود وزیر خارجه عربستان سعودی با تونی بلینکن همتای امریکایی خود گفت وگو کرد. این دومین تماس تلفونی بلینکن پس از انتصاب او به عنوان وزیر خارجه امریکا با همتای سعودی اش بود و وزیر خارجه امریکا در این تماس مسایل حقوق بشری در عربستان و حساسیت های امریکا در این حوزه را با وزیر خارجه عربستان مطرح کرد./ روزنامه شرق

 

*امروز ۲۷ فبروری کاخ سفید گزارش سی ای ایی  در مورد کشتار جمال خاشقجی  را بنشر رسانیده ، در آن بر نقش بن سلمان تاکید ، و در برابر شماری از عربستانی ها  بدون ذکر نام تعذیراتی را وضع نمود. این اتهامات از جانب دولت عربستان  سعودی رد گردید . بامداد

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۱ـ ۲۸۰۲

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2021

 

موقعیت جیواستراتیژیک افغانستان 

میرعنایت الله سادات

مفهوم " استراتیژی " ازکلمه یونانی موسوم به " ستراتیگوس " (Strategos) بمیان آمده است. این اصطلاح در یونان باستان به معنای فرماندهی لشکربکارمیرفت . اما درازمنه متأخر، بکاربرد قدرت سیاسی ، نظامی ، فرهنگی و اقتصادی یک ملت را ، بخاطردستیابی به اهداف نظامی افاده میکرد.

ولی امروز " استراتیژی " تنها بُعد نظامی را احتوا نکرده ، بلکه مجموع اهداف ملی یک کشور را افاده مینماید. تقابل اهداف استراتیژک قدرتها سبب میشود که مناطق فی مابین آنها از اهداف استراتیژیک طرفین متأثر گردد و درنتیجه ، این نواحی بنام مناطق ااستراتیژیک ( مناطق سوق الجیشی ) مسما شوند. طرفین متقابل میکوشند تا بخاطرنیل به اهداف استراتیژیک شان ، تاکتیک های طرف ضرورت خویش را بیآزمایند. ولی همه  این تاکتیک ها برای مدت های کوتاه بکار گرفته شده و عندی الضرورت ، بخاطر رسیدن به اهداف طویل المدت ( استراتیژیک ) تغیر میآبند. 

تقابل قدرتهای پیرامون افغانستان درطول تاریخ ، خصلت خاص جیواستراتیژک به این سرزمین  داده است.همین خصلت در سمت دهی مسیرتاریخ و چگونگی حوادث اجتماعی و سیاسی آن تأثیر مهم داشته واغلب اوقات تعین کننده نیزبوده است . کشور ما در سده های قدیمه و گذشته ، نه تنها نقطه تلاقی تجارت آسیا بود ، بلکه مهاجمین نیز از این کشور منحیث گذرگاه شان استفاده مینمودند . بارها ، ساختاردولتی ، اقتصاد و فرهنگ وطن ما بالاثر تهاجمات بیرونی ها تخریب و کشور درگرداب تضاد های داخلی گیرمانده است. 

بکاربرد قوه بخار ، دروسایل انتقالات بحری ، نقش و اهمیت راه خشکه تجارتی را پایان داد که درنتیجه آن ، راه مهم تجارت آسیا از طریق افغانستان ( راه ابریشم ) نیزغیرقابل استفاده شد. درسال 1608 کشتی های انگلیسی، زیر نام کمپنی " شرق الهند " به سواحل جنوبی هند لنگر انداختند. انگلیسها ، نخست تأسیسات جابجا شده فرانسوی ها را درآن نواحی برچیده  و متعاقباٌ  قدمه به قدمه نیم قاره هند را تسخیرنمودند. استعمارگران انگلیس با جلورفتن بصوب شمال هند ،  خود را درحواشی سرحدات جنوب افغانستان رسانیدند. 

درکشورهای واقع دراستقامت  شمال افغانستان نیز روسها طی قرن 16 به توسعه طلبی آغاز کرده بودند . اما دوقرن گذشت تا به  اسیای میانه لشکرکشی نمایند.  " روسها  بالاخره به مرو جلو آمده و رود جیحون ( آمو) را به تصرف شان در آوردند . اهمیت این رود عظیم برای روسها مثل اهمیت رود سند برای انگلیس ها بود" (۱) 

با نزدیک شدن روسها به آسیای میانه ، " بازی بزرگ " میان روسها و انگلیس ها براه افتاد و به ادامه این بازی ، هردو قدرت با افغانستان همسرحد شدند. (2) با تقارب هردو قدرت استعماری به جوارسرزمین ما ، سرحدات افغانستان امروزی ، از جانب آنها معین گردید. به این ترتیب موقعیت جیوااستراتیژیک افغانستان ، حدود جغرافیائی آنرا مشخص ساخت. 

کمسیون مشترک روسی و انگلیسی میان سالهای 1873 و1895روی سرحد شمالی افغانستان به موافقه رسید . طی سالهای 1870 تا 1872 هیأت حکم انگلیسی ( گولد سمیت وریچارد پالک ) درجنوب غرب کشور، منطقه سیستان را میان ایران و افغانستان منقسم نمود. بسال 1893 باتحمیل"خط دیورند " بخش بزرک افغانستان از پیکر آن جدا شده و راه افغانها از طریق بلوچستان به بحر مسدود گردید.(3) 

انگلیسها دررابطه به افغانستان ، استراتیژی خود  را درپرتو روابط شان با روسها تعین مینمودند. اگر با روسها در حالت تفاهمی می بودند ، از ایجاد یک " دولت حایل " (Buffer State) دربین روس و انگلیس حرف میزدند . درغیر آن " سیاست ییشروی " (Forward policy) شان را دنبا ل میکردند. 

مردم افغانستان با قیام های ملی شان ، طی سه جنگ افغان وانگلیس پلانهای شوم آنها را خنثی نمودند. ولی میراث باقی مانده آنها هنوزهم در منطقه ، منحیث استراتیژی خصمانه ، دربرابر افغانستان قرار دارد .

پس از پایان جنگ جهانی دوم ، فرانسه و انگلیس ازادامه تسلط بر مستعمرات شان ناتوان شده و جهان در سایه نفوذ دو ابرقدرت تازه نفس ( ایالات متحده امریکا واتحاد شوروی ) قرارگرفت. این نظم جدید قبل از ختم جنگ جهانی دوم در فبروری 1945 ازطرف  روزولت ، چرچل و استالین در" کنفرانس یالتا " پذیرفته شد. که درنتیجه آن  حدود ساحات نفوذ هردو ابرقدرت معین گردید. 

به ادامه همین تصمیم ، کشور نوظهور پاکستان که  بعداٌ بالاثردسیسه استعمارانگلیس درجوار افغانستان به بمیآن آمد ، زیرچترحمایوی انگلیس وعضویت درپکت های نظامی منطقوی ، درساحه نفوذ ایالات متحده امریکا  قرارگرفت . 

افغانستان میخواست ، بیطرفی خود را مانند سالهای جنک جهانی دوم حفظ کرده و شامل زدوبندهای نظامی درمنطقه نشود . اما ادامه این مشی در مغایرت با محاسبه ابرقدرت ها قرارگرفته و افغانستان کمافی السابق در حالت انزوا باقی ماند . افغانستان به کمک خارجی ضرورت داشت وباید ازاین حالت بیرون میشد. یگانه راه بیرون رفت ازچنین یک وضع ، خارج شدن از حیطه همکاری باغرب و پذیرش اصل  قرارگیری درساحه نفوذ اتحاد شوروی بود

افغانستان بخاطر بقای نظم و حفظ قدرت سلطنت به کمک های تسلیحاتی عاجل ضرورت داشت . ولی دریافت چنین مساعدت ازجانب  ایالات متحده ومتحدین آن ممکن نبود . لاجرم به جانب مقابل آن ( اتحاد شوروی ) روی آورد. شوروی تقاضای افغانستان را پذیرفت . سیستم تربیه نظامی افسران وتربیه آنها توسط  شوروی ها تنظیم شده و تمام وسایط نظامی ازجانب آنکشوراکمال گردید.  به این ترتیب پروسه نقض بیطرفی افغانستان ازجانب هردوابرقدرت رقیب برکشورما تحمیل شد. 

سال1955 درمناسبات افغانستان و اتحاد شوروی ، نقطه عطفی را تمثیل مینماید. بعد ازین سال عوامل بین المللی ومنطقوی دررشد مناسبات دوکشور نقش برجسته میآبد. این وقتی است که کمک های اتحاد شوروی به افغانستان ماهیت دوجانبه نداشته ، بلکه بیشتردررقابت به کمک های امریکا به پاکستان انجام می یافت . تقرب به جانب اتحاد شوروی ، افغانستان را بار دیگر به " بازی بزرگ " کشانیده و کشوررا درمیدان تقابل پلانهای جیواستراتیک هردوطرف قرارداد . با ختم دوره مشروطیت و روی کارآمدن جمهوریت ، اختلاف میان افغانستان وپاکستان شدت یافته و روابط هردو کشوردر تحت شعاع جنگ سرد قرارگرفت. بالاخره  با تربیه و تجهیز مخالفین دولت در پاکستان ، کارانقطاب جامعه افغانی به راه افتاده و این پروسه زمینه ساز آن شد که ابرقدرت ها در افغانستان ، جنگ های نیابتی را براه انداخته و یا مستقیماٌ در زدوخورد ها شرکت نمایند. 

با قوت گرفتن جنگ سرد ، افغانستان روزتاروزبصورت فزاینده درمعرض کشمکش های هردو قدرت قرارمیگرفت . تا اینکه با فروپاشی اتحاد شوروی درآغاز دهه 90 قرن گذشته ، تنها ایالات متحده امریکا منحیث ابرقدرت در جهان باقی ماند. یعنی جهان از "سیستم دوقطبی" به "یک قطبی" مبدل شد. به ادامه این تغیر ، رقابت ااستراتیژیک به سطح جهانی درقبال افغانستان پایان یافت. ولی افغانستان درزیرنفوذ قدرت های منطقوی  قرارگرفت . بالاثر این حالت ، تنظیم های مستقردرپاکستان و ایران به کشوربرگشته وبا راه اندازی جنگ های بین تنظیمی ، نظام دولتی را ازهم پاشاندند. این خرابکاری ، زمینه را برای قوت گرفتن طالبان مساعد ساخت . 

انکشاف این حوادث غم انگیز مبین این واقعیت است که ایالات متحده امریکا درین مقطع  زمانی به ارزش جیوااستراتیژیک افغانستان کمتربها داده بود. همین برخورد سبب گردید که بعد ازحادثه یازده سپتمر ، امریکا مستقیماٌ در افغانستان  وارد عمل شود. 

درآنوقت ، کشورهای منطقه ازاقدامات نظامی آمریکا برعلیه تروریزم وحاکمیت طالبان استقبال کردند. ولی پس ازمدتی ، همنوائی شان فروکش کرده وبا طالبان تماس های مخفی برقرار نمودند . هکذا آنها نقش ایالات متحده امریکا را منحیث یگانه ابرقدرت درمنطقه مورد سوال قرارمیدهند. 

 این کشمکش ها ، موانع جدیدی را برسرراه حل معضل افغانستان بوجود آورده است . ایالات متحده امریکا روابط مستقیم با طالبان برقرارنموده و با امضاء توافقنامه با آنها ، حیثیت و اعتبارسیاسی به این گروه ارزانی کرد . اکنون طالبان خود را مستحق تاج و تخت افغانستان دانسته و حاضربه مصالحه با دولت موجود نمی شوند . کشورهای منطقه نیزآنها را تشویق و حمایه می نمایند. همین کشمکش سبب شده است که اداره جدید امریکا باید روی سیاست های جیواستراتیژک خود دراین منطقه بیشتراز گذشته بیندیشد . چنین معلوم میشود که این اداره ، علاقمند بازنگری برموافقات آنکشور با طالبان بوده و نمی خواهد که بار دیگر افغانستان به میدان کشمکش کشورهای منطقه و اقامتگاه تروریست ها مبدل شود.

درپایان این مقال باید تاکید نمود که اگرنقش دولت ومردم افغانستان نادیده گرفته شده ویک تفاهم روشن منطقوی و بین المللی بمیان نیاید ، بازهم تغیرات ناخواسته درافغانستان و ماحول آن بروزخواهد کرد که مانند گذشته موجب ناآرامی ها دراقصی جهان خواهد شد.. لذا باید جایگاه افغانستان ، با درنظرداشت تحولات جدید  درسطح جهان ومنطقه ، درنظام جیواستراتیژیک منطقه دوباره تشخیص وتعریف شود.   






۱- امیر عبدالرحمن خان : تاج التواریخ ؛ بمبی جلد اول صفحه ۱۵۷ 

2- اصطلاح " بازی بزرگ " نخست از جانب رودی ارد کپلینگ درسال 1898 بکاررفت وبعدأ از جانب مورخین پذیرفته شد.  

3- بوخرر- دیتچی ، پول . " حمله استراتیژیک  مثال افغانستان" شتیفتونگ بیبلیوتیکا افغانیکا ، سویس 1991 صفحه 23 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۱ـ ۱۶۰۲

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2021

 

رضایت به دخالت نظامی موجب تبریه ازتجاوزخواهد شد؟

 

عبدالاحمد فیض

اینکه دخالت نظامی دولت ثالث دراموردولت متقاضی درمنازعات داخلی وجاهت ومشروعیت حقوقی داشته ودولت  میزبان ازچنین حقی درپرتوهنجارهای حقوق بین المللی برخوردارمیگردد و یا خیر؟ استثنایی ترین وجنجال برانگیز ترین مباحث درحقووق بین المللی مدرن با توجه به اصل پذیرفته شده عدم دخالت وپرنسیپ ممنوعیت استفاده ازقوه درمناسبات جهانی پنداشته میشود.

این بحث درحقوق بین المللی، محصول رویدادهای غم انگیزناشی ازمداخلات نظامی و روایات وحشتناکی مجموع اقدامات دولت ثالث درپهنای تاریخ معاصربوده است که درکشورمیزبان درتحت پوشش حمایت نظامی عمدتآ انجام شده است که درموارد متعدد عاملان استفاده از زور قادرنبوده است تا درعقب دیوارهای سنگین عنصررضایت دول متقاضی، خویش را ازاتهام تجاوزتبریه نماید.

بکارگیری ازابزارهای تهدید کننده تا استعمال قوه زیرنام حمایت نظامی ازدولت ثالث دردوره جنگ سرد به یک رو یکرد معمول مبدل شده بود و چه بسا رخدادهای که استفاده ازقدرت نظامی دراین برهه تاریخی به منظورپشتبانی از دولت های دست نشانده و نیزحمایت مسلحانه ازبغاوتگران غیرمشروع داخلی تحت عنوان مبارزان ملی انجام یافته است.هکذا با فروپاشی نظام دوقطبی،استفاده ازنیروی نظامی درقالب عملیه بشردوستانه، تعمیم دموکراسی و مبارزه ضد تروریستی به بی ثباتی های گسترده ناشی ازپدید آمدن خلای قدرت منجرشده است که درچهارچوب به اصطلاح استفاده مشروع ازقوای قهری وکمک های نظامی بوقوع پیوسته است که کاربرد زوردرسوریه وعراق درمارچ سال  ۲۰۰۳ ترسایی یا حمله مسلحانه ایتلاف عربی برهبری سعودی در۲۵ مارچ ۲۰۰۵ که علیه جمهوری یمن به بهانه دعوت رییس جمهور قانونی یمن انجام شد، نمونه های بارزی کاربرد زور و توسل بقوه تحت لوای دعوت به مداخله یا ماموریت های بشری بوده است.

بدیهی است بگونه که درفوق وضاحت یافت، حقوق بین المللی معاصر،دکتورین وتیوریهای حقوقدانان حاوی احکام وتعاملات پذیرفته نبوده است تا درفروغ آن دعوت به مداخله نظامی را بوضوح مشروعیت دهد اما حقوق بین المللی سنتی با امعان به اصل حاکمیت دولت این قاعده را محرزبرحق دولت مبنی برمطالبه مداخله نظامی ازدولت ثالث در منازعه داخلی رادرخود نهفته دارد هکذا حقوق بین المللی کلاسیک حق شورشیان یا رزمندگان ضدحکومت مرکزی رادرصورت تغیروضعیت جنگی یعنی سلطه بربخش های قابل توجه سرزمین تحت منازعه وجاهت میدهد.

عده ای ازپژوهشگران ومحقیقان عرصه روابط بین المللی مشروعیت مداخله نظامی دراموردیگران را درصورت توافق دولت میزبان منوط به وضعیت حقوقی وسیاسی مانند کنترول موثر براوضاع، برخورداری ازشناسایی و رضا یت دولت درحال منازعه دانسته و معتقد هستند که موجودیت عناصرسه گانه فوق حق دولت معروض به درگیری های داخلی مبنی بردعوت به مداخله نظامی ازدولت ثالث را محقق میسازد، هکذا کمیسیون حقوق بین المللی مصوبه را در سال ۱۹۷۵ تصویب ودرآن میان دعوت به مداخله و کمک نظامی را ازهم تفکیک نمود،کمیسیون با درنظرداشت اصل ممنوعیت مداخله با همه اشکال آن اعم ازمداخلات نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، کمک نظامی به دولت که درحال منازعه داخلی قراردارد، با ذکرتفکیک که درفوق تذکاریافت، تلویحأ درمخاصمات مسلحانه پذیرفته است.          

دعوت به مداخله نظامی ازسوی معارضان ورزمنده گان مسلح که علیه دولت مرکزی برسرکسب قدرت میرزمند مانند حقوق بین المللی تعاملی که این حق را درصورت اشغال بخش های وسیع کشورتوسط جنگجویان وجاهت می بخشید، درحقوق بین المللی مدرن صراحت ندارد، که دراین زمینه یعنی ممنوعیت هرگونه مساعدت نظامی دولت های دیگربه  جنگجویان داخلی که به قصد سرنگونی حکومت مرکزی میرزمند درتصامیم و رویه قضایی دادگاه بین المللی عدالت در پرونده منسوب به حضورفعال نظامیان و شبه نظامیان امریکایی درقلمرو نیکاگوا با ذکراین اصل درقرار دیوان که هرگاه دخالت نظامی به بغاوتگران داخلی نیزمشروعیت یابد، دیگرازاصل عدم تجاوز و مصادیق این قاعده بین المللی چیزی بجا نخواهند ماند، بوضوح بازتاب یافته است. همچنان دیوان این فیصله را درقضیه کانگو مجدداْ مورد تآیید قرارداده  و دخالت نظامی اوگاندا به منظورحمایت ازشورشیان کانگو را ناقض خشن اصل حاکمیت و تضیع صریح اصل ممنوعیت توسل بقوه حکم نمود.

درموضوع مداخله مسلحانه برپایه عنصر دعوت درمناقشات داخلی آنچنانکه بیک گفتمان غالب توأم با شک  وتردیدهای واقعاْ موجه در زمینه رویدادهای رویارویی های نظامی درنتیجه مداخلات نظامی مبدل شده است، همانا تعقیب منافع و منویات پشت پرده عنصرخارجی شریک درمنازعه داخلی است، بدون ابهام شرکای جنگ در بی ثباتی های داخلی  که درتحت نقاب همکاری و مساعی مشترک درمهاراوضاع دریک کشوردرحال جنگ حضور دارند، اهداف و مقاصد معین راهبردی خویش را تعقیب خواهند نمود تا ایجاد تغیرات درمعادله جنگ بسود مردمان درگیردرچنین مناقشات، چنانچه پراتیک چنین مداخلات مظهرآشکار تشدید  وخامت اوضاع  درتمام کشورهای است که چه در زمان جنگ سرد و چه بعد ازآن مداخله نظامی را تجربه نموده اند.

در اوضاع کنونی با توجه به تجارب ناگوارمشارکت رزمی دول خارجی درقالب همکاری برمبنای دعوت، دکتورین مطرح که اتهام  تجاوز را درصورت کمک های نظامی بالقوه درمناسبات بین المللی منتفی مینماید همانا کمک نظامی دولت ثالث به اساس دعوت، به دولت وحاکمیتهای مستقل است که دولت و حاکمیت برپایه اراده و خواست ساکنان آن استوارباشد، یا بعباره دیگردکتورین مسلط  درحقوق بین المللی درخصوص کمک نظامی برمبنای دعوت درکنارمشر وعیت سیاسی دولت، اصل حق تعین سرنوشت ساکنان سرزمین درحال جنگ است، زیرا بربنیاد پراگراف اول ماده (۱) و فقره چهارم ماده (۲) منشورملل متحد نه تنها هرگونه استفاده اززورعلیه حاکمیت وتمامیت ارضی غیرممنوع است بلکه توسل به اقدام نظامی به هرشکلی که باشد نمیتواند مانع دربرابراهداف کلی ملل متحد که همانا حق تعین سرنوشت وهنجارهای بشری است قرارگیرد، بنابرین دعوت به مداخله نظامی خارج ازچهارچوب حقوقی که تذکار یافت، وجاهت حقوقی نداشته ومداخلات نظامی بنام دعوت به دولتهای غیرمشروع ودست نشانده جز تجاوزمسلحانه چیزی بیش نبوده  و عاملان بکارگیری زورتحت پوشش دعوت به دخالت بربنیاد اصول حقوق جهانشمول نمی تواند خود را ازاتهام به تجاوزتبریه نماید.

 

چکیده ها:

-  «تقابل حق دعوت به مداخله با حق تعین سرنوشت » ،نبشته رضا نصری درمقطع دکتورا

-  « مداخله درامورکشورهای دیگرازدیدگاه حقوق بین المللی » ، دکتورسید حسن صفایی

- مفاد چند ازمیثاق ملل متحد مصوب سال ۱۹۴۵ ترسایی

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۱ـ ۲۰۰۲

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2021

 

درگرداب حکومت سازی غرق شده ایم

 

محمد ولی

در میزهای مدور تلویزیون ها روی حکومت سازی جدید بحث های دلگیر وبی محتوا ادامه دارد . واعظان ومبلغین حکومت سازی جدید طرفداران آغای کرزی که سرخیل و قافله سالار فساد است ، عده ایی از جهادی های مقام باخته و برخی مرتجعین غرب نشین شریعت نا اگاه طالب طلب هستند .

از سال ۱۳۷۱ که حکومت عبوری مجاهدین از گورنر هاوس پشاور به کابل فرستاده شد تا اکنون حکومت سازی ادامه دارد .

حکومت عبوری مجددی ، حکومت فراری ربانی به علاقه داری خواجه بهاالدین تخار ، امارت طالبان ، باز حکومت عبوری ، موقت وقانونی وغیره وغیره .

سه دهه از حکومت سازی میگذرد ، زده وکنده زیر نام قانون اساسی پس از پی سپر نمودن جاده های خون و وحشت و ویرانی توام با استبداد جهادی و طالبی ۲۰ سال از حکومت طبق قانون اساسی گذشت که آن هم همین جاده را می پیماید حالا میگویند نه شد از سر ! باز به نقطه صفری برمیگردیم  و روی ۲۰ سال گذشته خط کشیده ، دوباره به حکومت موقت ، عبوری و سر پرست یا حکومت به اصطلاح اسلامی صلح ،  پناه می بریم. اینها لقمه ای را که باید مستقیم بدهن ببرند آنرا از عقب سر دور داده می بلعند .

چرا اینها از خط قانون می لغزند ؟

راه آسان راه صلح و شرکت در حاکمیت است تا زندانی ها رها شوند ، نام ها از لست سیاه خارج گردد و مردم هم کشته نشود .در شرایط وجود قانون اساسی با تدابیر خاص ملی و بین المللی به انتخابات بروند هرکه پیروز شد حکومت اش قانونی ومشروع میباشد اگر حسن نیت وعقل سلیم وجود داشته باشد و غرض بیگانه در میان نباشد به جای پیروزی از راه جنگ پیروزی از راه سیاست احسن و مرجح است .

برویت تجربه ۳۰ سال میتوان گفت که سر رشته بازی بدست پاکستان است و از جانب امریکا حمایت میگردد درآن زمان هم پافشاری بر موفقیت از طریق جنگ صور ت گرفت ، روی توافقات ژنیو پا گذاشته شد و از تطبیق پلان پنج فقره ای ملل متحد جلوگیری به عمل آمد حالا هم به همان منوال عمل میگردد.

هواداران حکومت موقت میگویند طالبان با این دولت فاسد یکجا نمی شوند ، در فساد دولت جمهوری اسلامی افغانستان و امارت اسلامی طالبان از یکدیگر عقب نمی مانند در این طرف فساد سیستماتیک و رهبری شده در آن طرف فساد لاقید و لجام گسیخته وخارج از کنترول معمول است وگرنه سران هردو طرف یکجا با سران و قوماندانان جهادی صاحب این همه جاه و جلال مادی نمی گردیدند . چه میشود اگر هردو طرف مفسد دست از کشتار مردم بردارند ، باهم نزدیک شوند و با تداوم فساد، از طرق سیاسی نه از راه جنگ به حل مشکل تن دهند که مردم فشار مضاعف جنگ و فساد را متحمل نشوند حداقل از حق زنده ماندن محروم نگردند .

اینکه چه میکنند وچه خواهند کرد کسی مانع شده نمیتواند، زیرا فساد اعم از مالی و اجتماعی و اخلاقی بحیث یک پروژه توسط امریکا  آورده شده ، تطبیق میگردد و ادامه می یابد .

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۱ـ ۰۵۰۲

مضمون اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

Copyright ©bamdaad 2021