کریتیک یونکت 

۷۵ درصد از غزه تحت اشغال غیرقانونی است. تصرف شهر غزه، جایی که حدود نیمی از فلسطینیان در آن زندگی می‌ کنند، نسل ‌کشی را تکمیل خواهد کرد.
با وجود تلفات، گروه‌های شبه ‌نظامی فلسطینی همچنان در سطح قبل از «طوفان الاقصی» باقی مانده‌اند. چرا مجازات دسته‌ جمعی و کشتار جمعی نمی‌ تواند مقاومت ملی، به‌ ویژه مقاومت فلسطینی، را بشکند و چگونه اسراییل با «اصول اساسی» نیمه‌ جدید خود، خود را رسوا می ‌کند؟

۷۵ درصد از غزه در حال حاضر اشغال شده است. در تاریخ ۷ اگست امسال، هفت نماینده فعال کابینه امنیتی اسراییل، از جمله دو فاشیست آشکار، بزالل اسموتریچ و ایتامار بن ‌گویر، گردهم آمدند تا درباره آینده نابودی غزه بحث کنند. پس از یک جلسه نزدیک به هفت ساعته، «دفتر نخست ‌وزیر» این تصمیم را گزارش کرد:

نیروهای دفاعی اسراییل (IDF) برای کنترول شهر غزه آماده خواهند شد، در حالی که کمک ‌های بشردوستانه را به جمعیت غیر نظامی خارج از مناطق جنگی توزیع می‌ کنند. کابینه امنیتی با رأی اکثریت، پنج اصل را برای پایان دادن به جنگ تصویب کرد:

۱ـ  خلع سلاح حماس.
۲ـ  بازگرداندن تمام گروگان‌ها، چه زنده و چه کشته شده.
۳ـ  غیرنظامی کردن نوار غزه.
۴ـ  کنترول امنیتی اسراییل در نوار غزه.
۵ـ  تأسیس یک اداره مدنی جایگزین که نه حماس و نه تشکیلات خودگردان فلسطینی باشد.

 

طبق گزارش رسمی، این تصمیم با رای اکثریت در مقابل یک طرح جایگزین تصویب شد که به اعتقاد اکثریت قاطع وزرای کابینه امنیتی، « نه به شکست حماس و نه به بازگشت گروگان‌ها» منجر نمی ‌شد. این نکته بسیار قابل توجه است: پس از استعفای گادی آیزنکوت و رقیب نتانیاهو، بنی گانتز در اکتوبر، نتانیاهو کابینه جنگ را منحل کرده بود تا ظاهراً توهم یک تصمیم‌ گیری واحد در جنگ را حفظ کند. از آن زمان به بعد، بیشتر تصمیمات به صورت دستجمعی گرفته می ‌شد، بدون اینکه از طرح‌ های جایگزین یا نظرات مخالف به صورت علنی نام برده شود.

وضعیت اسفبار فعلی

این تصمیم به خودی خود کمی گیج‌ کننده به نظر می ‌رسد، زیرا هیچ‌ یک از « اصول اساسی » اطلاعات جدیدی در مورد روند «جنگ» ارایه نمی ‌دهد. منظور از این تصمیم، ایجاد یک دولت «جایگزین» برای غزه است که مستقل از تمامی گروه‌های فلسطینی قابل توجه باشد و در عین حال، حماس (و البته جبهه خلق برای آزادی فلسطین وغیره) را نابود کند. این تصمیم با اعلام همزمان شورای امنیت برای اشغال شهر غزه، معنای بیشتری پیدا می ‌کند.
اشغال شهر غزه در چارچوب اشغال مداوم نوار غزه از زمان آغاز نسل‌ کشی انجام می‌ شود. تا به امروز، حدود ۷۰ درصد از این نوار زمینی به وسعت شهر بریمن المان توسط نظامیان اسراییلی اشغال شده و عمدتاً به «مناطق ممنوعه» و «مناطق امنیتی»  برای فلسطینیان تبدیل شده است. در داخل « مناطق ممنوعه »، یعنی نزدیک به ۷۰ درصد از کل سرزمین، ورود هر فلسطینی ممنوع است:
« پنج نفر از شش سرباز اسراییلی که به صورت ناشناس مصاحبه شدند، گزارش دادند که چگونه سربازان اسراییلی به طور معمول غیرنظامیان فلسطینی را تنها به دلیل ورود به منطقه‌ای که ارتش آن را «منطقه ممنوعه» تعریف کرده بود، اعدام می ‌کردند. شاهدان از مناطقی گزارش دادند که پر از اجساد غیرنظامیانی است که در حال پوسیدن هستند یا توسط حیوانات ولگرد خورده شده‌اند. ارتش تنها هنگام ورود کاروان‌ های کمک‌های بین‌المللی، آن‌ها را از دید پنهان می ‌کند تا تصاویری از اجساد در حال تجزیه در جهان منتشر نشود.» (infosperber)
جمعیت غزه امروز عمدتاً در شهرهای جنوبی خان یونس، رفح و پایتخت شمالی، شهر غزه، متمرکز است که بیش از ۸۰۰,۰۰۰ نفر در آن زندگی می‌ کنند. ( روزنامه سایت Zeit )

مساحت شهر غزه ۴۵ کیلومتر مربع است، یعنی تقریباً یک بیستم برلین؛ این معادل با تراکم جمعیتی ۱۷,۷۷۸ نفر درهر کیلومتر مربع است.
تصرف شهر غزه به این معناست که ساکنان باید به اردوگاه‌های آوارگان در مرکز نوار غزه منتقل شوند. این اردوگاه‌ها که قرار است در اطراف بقایای شهر رفح ساخته شوند، در ماه جولای امسال به دستور وزیر دفاع کاتز ساخته شدند و قرار است فضای لازم برای ۶۰۰,۰۰۰ فلسطینی را فراهم کنند. این «شهر بشردوستانه» که به شکلی طعنه‌ آمیز نامگذاری شده است، قرار است توسط « بنیاد بشردوستانه غزه» (GHF)، یک سازمان خصوصی اسراییلی - امریکایی که جایگزین سیستم کمک‌رسانی سازمان ملل در غزه شده است، اداره شود. ( روزنامه سایت Zeit )
«بنیاد بشردوستانه غزه» همچنین مسوول توزیع مواد غذایی در شهر غزه است ، توزیع موادغذایی که نه تنها هیچ ارتباطی با اداره امور ندارد، بلکه به طور منظم صحنه کشتار جمعی علیه جمعیت غیرنظامی فلسطینیان گرسنه است.

استفان دوجاریک، سخنگوی سازمان ملل متحد می ‌گوید: «مردم فقط به دلیل تلاش برای تهیه غذا کشته می ‌شوند، زیرا سیستم توزیع بشردوستانه نظامی شده است و هیچ ‌یک از الزامات یک سیستم بشردوستانه کارآمد، عادلانه، مستقل و بی ‌طرف را برآورده نمی ‌کند.»
علاوه بر نگرانی‌های آشکار در مورد خود اردوگاه که ایهود اولمرت، نخست ‌وزیر سابق اسراییل، آن را « اردوگاه کار اجباری » نامیده است، نحوه انتقال جمعیت به اردوگاه نیز نامشخص است، امروز، تمام جمعیت غزه از گرسنگی حاد و تحمیل شده توسط اسراییل رنج می‌برند. این قحطی (مرحله ۵ بر اساس سیستم IPC) به معنای مرگ قریب‌الوقوع از گرسنگی است؛ «تأثیرات سوءتغذیه حاد بر کودکان زیر پنج سال، حتا اگر زنده بمانند، می ‌تواند مادام‌العمر و برگشت ‌ناپذیر باشد. برای صدها کودکی که قبلاً از گرسنگی مرده‌اند، هرگونه کمکی دیر است.» ( کمیته بین المللی صلیب سرخ ـ IRC )
ادعای اشپرینگر و همکارانش مبنی بر مقابله با این گرسنگی با اشاره به ارسال کمک ‌ها، نادرست و متناقض است، زیرا گرسنگی به دلیل محاصره غیرقانونی غزه ایجاد شده است. ۱۰۴ روزی که کمک‌ها از طریق هواپیما ارسال شده‌اند، معادل « کمتر از ۴ روز غذای مورد نیاز» است. این تبلیغات که حماس مسوول « سرقت کمک ‌های بشردوستانه» است (که حتا اگر اینطور هم بود، با توجه به حجم ناچیز کمک‌ها بی‌اهمیت بود)، توسط USAID ، نمایندگان ویژه سازمان ملل و افسران اسراییلی رد شده است.(  به نقل از روزنامه نیویارک تایمز ـ NYT )  بنابراین، چگونگی انتقال این جمعیت انبوه و گرسنه به «اردوگاه کار اجباری» (اولمرت) بدون اینکه در یک راهپیمایی مرگبار به پایان برسد، توضیح داده نشده است.
موضوع گروگان‌ها که اخیراً با انتشار فیلم‌ های گروگان اسراییلی ایویاتار دیوید دوباره مطرح شد، احتمالاً توسط اسراییل با تصرف شهرغزه حل خواهد شد. به نظر می ‌رسد بیشتر از حدود ۲۰ گروگان اسراییلی باقی ‌مانده (زنده) در شهر غزه باشند. در غزه حدود ۱۵,۰۰۰ شبه ‌نظامی حماس و گروه‌های دیگر کشته شده‌اند، و با این حال، حماس هنوز حدود ۴۰,۰۰۰ مبارز دارد که این تعداد معادل قبل از جنگ است. نبرد برای شهرغزه بدون شک به مرگ همه گروگان‌ها منجر خواهد شد، که شاید حتا خواسته شده باشد، به محض اینکه همه گروگان‌ها بمیرند، نسل‌ کشی می ‌تواند به مرحله بعدی و شاید نهایی ترور و ویرانی منتقل شود.
و حماس چه می ‌شود؟

برای پیش ‌بینی چند نکته: ویژگی‌های درونی حماس، مانند ساختار سلسله‌ مراتبی سخت، جهت ‌گیری مذهبی و گرایش نظامی آن، به وضوح و به راحتا قابل درک است که پاسخی مستقیم به شرایط مادی بوده که از زمان تاسیس با آن مواجه بوده است.
رجوع به ایدیولوژی مذهبی، از جمله عناصر یهودستیزی در برخی جنبه‌های گفتمان حماس، به منظور بسیج جمعیتی بود که رد دولت اسراییل توسط آنها ریشه در تجربه استعماری از زمان قیمومیت و به ویژه تاسیس دولت اسراییل در سال ۱۹۴۸ ترسایی دارد. لفاظی ‌های مذهبی حماس برای بسیاری از فلسطینیان چارچوبی روایی فراهم کرد که تجربه روزمره اشغال و محرومیت را می ‌توانستند به یک تصویر دشمن مذهبی - فرهنگی ترجمه کنند.
در این پس ‌زمینه، رادیکالیزه شدن مقاومت فلسطین یک تحول تاریخی قابل درک است. تبدیل حماس از یک جنبش خیریه اسلامی به یک سازمان نظامی - سیاسی منظم، ارتباط مستقیمی با انتفاضه اول و تفاوت راهبردی ناشی از آن بین نیروهای سکولار- ملی‌گرا مانند سازمان آزادی‌بخش فلسطین (PLO) و جریان‌های اسلام‌ گرا دارد.
تایید مذهبی حماس را می ‌توان به عنوان یک واکنش ایدیولوژیک به رنج‌ های اجتماعی و سیاسی درک کرد، به ویژه در برابر راهبرد دیپلوماتیک سکولار PLO و نهادهای جانشین آن که بی ‌اثر تلقی می‌ شد. در وضعیتی از اشغال مداوم، بن‌ بست سیاسی و فقر اقتصادی، جهت ‌گیری مذهبی برای بسیاری از مردم یک نقطه مرجع ثابت فراهم کرد که به آنها معنا و امید می‌ بخشید و می ‌بخشد. برای درک این موضوع، ما صریحاً مقاله خود در مورد محمود عباس را توصیه می ‌کنیم.
افزایش سرکوب توسط اسراییل و ناکامی تشکیلات خودگردان، به ‌ویژه در دوران محمود عباس، در تدوین یک راهبرد موثر برای غلبه بر اشغال، به مشروعیت بیشتر اشکال مقاومت خشونت ‌آمیز در بخش ‌هایی از جامعه کمک کرد. این تحول در تاریخ جنبش‌های آزادی ‌بخش استعماری پدیده‌ای بی‌نظیر نیست. مقاومتی که مشروعیت خود را از رنج‌ های تاریخی دسته‌جمعی، یعنی ۷۶ سال آواره گی، اشغال و خشونت ساختاری می‌ گیرد، اساساً از نابودی کامل نظامی در امان است. پویایی آن شبیه به تصویر اسطوره‌ای هایدرا است: برای هر گروهی که شکست می‌ خورد، گروه‌های جدید و اغلب رادیکال‌ تر ظهور می‌کنند.

راه حل نابودسازی؟

تشبیه به پیروزی هراکلس بر هایدرا، که نه با بریدن سرها، بلکه با سوزاندن ریشه‌ های آنها موفق شد، به ضرورت توجه به علل مقاومت، مانند شرایط مادی زندگی در غزه و کرانه باختری اشاره دارد.
چه پیشرو و چه واپس‌گرا، جنبش‌های مقاومت فلسطینی محصول همین شرایط ساختاری هستند و نمی‌ توان آن‌ ها را به عنوان «غیرمنطقی» یا « شیطانی »، که اغلب در گفتمان‌ های بورژوایی غربی مطرح می‌ شود، رد کرد.
پیدایش آنها از نظر تاریخی، اجتماعی و سیاسی قابل توضیح است، صرف نظر از اینکه آیا اقدامات این گروه‌ها قابل تایید هستند یا خیر.
این وضعیت را به صورت تصویری در نظر بگیرید: کابینه جنگ اسراییل شهرغزه را اشغال می ‌کند، در حالی که جمعیت غیرنظامی باقی‌ مانده به اردوگاه‌هایی منتقل می ‌شوند که در آن‌ها گرسنگی، درد و بن ‌بست سیاسی ادامه دارد. واحدهای مسلح حماس در شهر غزه، خان یونس، رفح و مناطق دیگر، که تعدادشان بدون تغییر باقی مانده است، پس از تلفات سنگین غیرنظامی و صدها، اگر نه هزاران سرباز اسراییلی، نابود می ‌شوند. اسراییل کنترول کامل بر یک «غزه غیرنظامی» را برقرار می ‌کند.
و بعد چه؟ سوال در مورد یک چشم‌انداز سیاسی برای جمعیت فلسطینی بی‌ جواب می ‌ماند، همان ‌طور که آرزوی اساسی و عمیقاً ریشه‌ دار آزادی ملی. تنها تفاوت غزه قبل از ۷ اکتوبر با غزه امروز این است که هر فرد در غزه اکنون یک دوست، همسر، پسر یا دختر، مادر، پدر یا خواهر را از دست داده است، با این درک واضح که چه کسی آن ‌ها را کشته است.
و این خلأ ساختاری، یعنی عدم هرگونه پیشرفت قابل اعتماد به سوی خودمختاری، حاکمیت یا حتا یک راه‌ حل دو کشوری قابل اجرا بود که باعث ظهور حماس شد. فروپاشی سیاسی PLO، تسلیم واقعی آن در برابر منافع اسراییل و غرب با به قدرت رسیدن محمود عباس، و ناتوانی دایمی آن در دستیابی به نتایج ملموس به نفع خودمختاری فلسطین، منجر به از دست دادن عمیق اعتماد در میان بخش‌های وسیعی از مردم شد.
ناامیدی سیاسی از این ناکارآمدی ده‌ها ساله خط دیپلوماتیک سکولار PLO نه تنها بستر گرایش به اشکال مقاومت با گرایش ‌های اسلام‌ گرایانه بود، بلکه برای مشروعیت اجتماعی حماس نیز تعیین ‌کننده بود. اگر اکنون این ناامیدی، پس از شکست نظامی حماس و سرکوب خشونت ‌آمیز یک منطقه کامل، نه شنیده شود و نه به آن پاسخ سیاسی داده شود، چندین برابر خواهد شد. حذف سیستماتیک هرگونه شکل از نمایندگی جمعی و مقاومت، چه سکولار و چه اسلام‌ گرا، فضایی برای یک تحول مسالمت ‌آمیز باقی نمی‌ گذارد، بلکه نسلی جدید از محرومین را تولید می‌ کند که از تجربه ناتوانی، تخریب و خیانت رادیکال می ‌شوند. در این سناریو، غزه نه تنها به صورت نظامی کنترول شده و از نظر سیاسی خلع سلاح می ‌شود، بلکه به مکانی بدون آینده سیاسی و بدون هویت ملی تبدیل خواهد شد. چنین وضعیتی راه‌ حل نیست، بلکه پیش ‌شرط برای تنش بعدی است.
یک بار توییتی خواندم که می ‌گفت «اگر آن‌ها حماس را با کشتن خانواده من از بین ببرند، من حماس ۲ را تاسیس خواهم کرد» و این به خودی خود یک استدلال است:

ـ  در جنگ استقلال الجزایر، فرانسه در سال ۱۹۵۴ ترسایی به قیام جبهه آزادی ‌بخش ملی (FLN) با اعزام حدود ۴۰۰,۰۰۰ سرباز، شکنجه سیستماتیک و بازداشت حدود ۲ میلیون نفر در به اصطلاح «اردوگاه‌ های جابه‌جایی» واکنش نشان داد، که تقریباً یک چهارم کل جمعیت الجزایر بود. این کار به جای تضعیف، به رادیکالیزه شدن منجر شد که در پایان جنگ در سال ۱۹۶۲ ترسایی به FLN موقعیتی تقریباً انحصاری در جامعه الجزایر داد.

ـ در ایرلند شمالی، پس از « یکشنبه خونین » در سال ۱۹۷۲ ترسایی تعداد مبارزان فعال ارتش جمهوری‌ خواه ایرلند موقت (IRA) از حدود ۵۰۰ نفر به حدود ۱۲۰۰ نفر در عرض چند ماه افزایش یافت، در حالی که تعداد اقدامات مسلحانه در همان سال بیش از ۶۰٪ رشد داشت.

ـ  در ویتنام، ایالات متحده با وجود حداکثر ۵۴۰,۰۰۰ سرباز و ریختن بیش از ۷ میلیون تن بمب، نتوانست ویت ‌کنگ را شکست دهد. برعکس، پایگاه جذب نیروهای آن در دهه ۱۹۶۰ به طور مداوم، به ویژه در استان‌های بمباران شده، افزایش یافت.

ـ در نهایت، در افریقای جنوبی، دولت آپارتاید با وجود زندانی کردن بیش از ۸۰ درصد از رهبران شناخته‌ شده و کشتن چندین فرمانده، نتوانست شاخه نظامی کنگره ملی افریقا (ANC)، یعنی اومخونتو وی سیزوه را نابود کند. این گروه به فعالیت زیرزمینی ادامه داد و در اواسط دهه ۱۹۸۰ ترسایی هنوز چندین هزار مبارز مسلح داشت.

فکر می ‌کنم استدلال واضح است.

پاسخ حزب کمونیست فلسطین

در پاسخ به یک درخواست، حزب کمونیست فلسطین چنین نوشت، پاسخی که به سختی می‌ توانست بهتر در چارچوب استدلال ما قرار گیرد:

«کمیته مرکزی معتقد است که تصمیم اشغالگران برای گسترش عملیات نظامی خود در نوار غزه یک رویداد جداگانه نیست، بلکه ادامه سیاست نسل ‌کشی و پاکسازی قومی است که دهه‌هاست در حال اجرا است، با هدف شکستن اراده مردم ما و تسلیم کردن آن‌ها از نظر سیاسی و اقتصادی. گرسنگی دادن به مردم ما در نوار غزه و جلوگیری از ورود کمک ‌ها بخشی از راهبرد اشغالگران برای تسلیم کردن مقاومت و نابودی پایگاه اجتماعی آن است.
حزب کمونیست فلسطین تاکید می‌کند که تنها پاسخ به نسل ‌کشی مردم ما در نوار غزه، تشدید همه اشکال مقاومت و مقابله، چه سیاسی، چه مردمی و چه مسلحانه، در سطوح محلی، عربی و بین‌المللی است، و همچنین اجبار فوری و بی ‌قید و شرط برای ورود کمک‌ها به نوار غزه، به عنوان یک حق انسانی و قانونی مردم محاصره شده ما.» /جنوب جهانی

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۵ـ ‍۲۲۰۸       

Copyright ©bamdaad 2025

الاسکای هزاره سوم

شاهین

سپهر سیاست، نمادها ، نمودها ،اشارات وایماها را در بسترخود دارد.هریکی از این ها بایستی از چند منظر روایت شود.

از جمله الاسکا که به عنوان نماد تاریخی پسافروپاشی اتحاد شوروی در کنون باز نمایی شد.

نمادها ونمونه :

ـ  الاسکا تاریخ و جغرافیایی مشترک روسیه وامریکاست، وامروز پس از ملاقات پوتین ـ ترامپ به نماد نزدیکی پرقدرت ترین کشورهای جهان تبدیل گردید.

ـ  الاسکا سردترین ایالت امریکاست، که نماد از سردترین روابط امریکا و روسیه را درحال به نمایش میگذارد.سفر پوتین واستقبال گرم و بی سابقه که از او توسط ترامپ  نمود،  از آغاز روند گرمی روابط میان این دو ابرقدرت را باز تعریف میکند.

ـ  جدای پذیرایی گرم از مهمان،نشستن هردو رهبر در یک لیموزین ودریک مسیر بسوی محل ملاقات ، بگونه ای نمادین استفاده از ابزار واحد، میکانیزم و مسیر همسو در راستای حل اختلافات ، منازعات وکشاله های جهانی را حاکی است .

ـ  تی شرت رییس دیپلوماسی روسیه ، سرگی لاوروف با نوشته (CCCP)جمهوری اتحاد شوروی سوسیالیستی ،به این نکته و صراحت وتاکید دارد، که روسیه بدوران شوروی باز میگردد. واکنون نیز با همان دینامیز قدرت برای نظم جهانی جدید در الاسکا حضور دارد.

ملاقات :

اینکه همه جزیيات اعم از توافق ها وناتوافق ها در پسا مذاکرات گفته نمیشود ، یک روال طبیعی در دیپلوماسی ودنیای سیاست است،ولی آنچه به عنوان یک مفروض ودریافته از این دیدار می ‌توان برداشت که، در شمار از مسایل کلیدی وچارچوب کاری در رابطه به کشاله ای اوکرایین وسایر مسایل جوپولیتیک جهانی وهمکاری ها در حوزه های اقتصادی و روابط بین‌الملل، توافق آغازین ویا بگفته دیگر نقطه عزیمت باز آفرینی و تثبیت شده است.

تماس ترامپ با زلنسکی ورشکسته و فاقد آینده ومتحدین اروپایی او یک نکته را القا میکند که او به عنوان یک میانجی وظیفه ای خویش را انجام داده است.حال زلنسکی ومتحدان اروپایی اش دراین آوردگاه وبزنگاه تاریخ چگونه وبکدام ابزارها به بحران پایان می دهند ، مسوولیت آنهاست.

از قراین بگونه ای پیداست که ترامپ صلح در ازای سرزمین را که از سویی پوتین بی تردید مطرح گردیده پذیرفته است، که بی تردید آنرا به زلنسکی واروپایی ها در ملاقات دوشنبه واشنگټن بدون ابهام اعلام نمود .

نکته اینکه ملاقات ترامپ ـ  پوتین نه یک دیدار ساده ،بلکه متغیری برای پویایی روند نظم جهانی نوین تعریف می‌ شود.

رویداد تاریخی در الاسکا ی هزاره سوم ،شتاب روند شکل گیری نظام جهانی نوین را کلید زده که مستلزم ان است تادینامیزم قدرت در نظام بین الملل نگرش بازباره شود.

اسد ۱۴۰۴خورشیدی

شهر کابل

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۵ـ ‍۲۱۰۸      

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

پیام شادباش حزب آبادی افغانستان به مناسبت بیست‌ وهشتم اسد،« روزاستقلال» کشور

 

هموطنان  دادخواه و آزادی دوست !

بیست‌ وهشتم اسد، « روزاستقلال » کشوریکی از درخشان ‌ترین و غرورآفرین ترین مناسبت ها در تاریخ مبارزات ضداستعماری مردم زحمتکش و آزادی دوست افغانستان میباشد . در سال۱۲۹۸ خورشیدی مردم آزاده و قهرمان ما، به رهبری شاه امان‌الله ، پس از مبارازات طولانی درسه نبرد بزرگ میهنی ، با اراده آهنین و جانفشانی های بی مانند   استقلال سیاسی افغانستان را از استعمار انگریز به ‌دست آورند .

این مناسبت گرامی، نه تنها نقطه پایانی برسلطه فرنگیان بود، بلکه آغاز میمونی برای ساختن یک کشورمستقل، مدرن ، متحد و پیشرفته به شمار می ‌رود. جنبش نوگرایی، علم پروری و روشنگری دوره امانی که با دستیابی به شناسایی رسمی استقلال کشور از سوی امپراتوری بریتانیا به همت مشروطه خواهان وطن جان گرفت ، اثرات بزرگی در بیداری سیاسی و خودآگاهی ملی مردم بجاگذاشت . با پایان دوره ننگین نیمه استعماری انگریز، امکانات برای شناسایی بین المللی دولت افغانستان ، حضور فعال آن درسیاست های منطقه وی و جهانی ، و افزایش اعتبارجهانی و رهایی کشور از تجرید سیاسی سالهای متمادی فراهم گردید. درچینین شرایط نتنها زمینه های رشد اقتصادی ، فنی و اجتماعی درکشورمیسرشد ، بل افغانستان توانست ازاندوخته های سیاسی ـ اجتماعی و حمایت فنی سایر کشورها ، درگام نخست اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپایی برخوردار گردد.

با آنکه بیش از یک قرن از این رویداد سرنوشت ساز درتاریخ معاصرکشورمیگذرد ، آموزه های این دوره با اهمیت درتاریخ معاصرکشوربه ویژه برنامه های مدرنیزه سازی فنی ، آموزش ، تعلیم و تربیت ، روزنامه نگاری ، دیپلوماسی ،  قانونگذاری ، مشارکت مردم ، رفع مناسبات برده داری ، تعصبات قومی و دینی و...  برای کشور و مردم افغانستان با اهمیت و رهنمون در راه برقراری یک جامعه متمدن امروزی در کشورمیباشد که مسوولیت پاسداری از آن منحیث وجیبه ملی بردوش نسل امروزی سنگینی مینماید.

هممینهان زحمتکش و عدالت پسند ،

حزب آبادی افغانستان منحیث وارث مبارزات دادخواهانه و متمدنانه مردم ،درباره جایگاه این دوره درخشان تاریخ کشور و جانبازی های شجاعانه بهترین فرزندان وطن مینویسد :

« ... حزب آبادی افغانستان با الهام ازاندیشه ها و آرمان های جنبش مشروطه خواهان وتجدد طلبانه سده پیشین کشورما سازمان می یابد که درطی این سده، سنت غنی مبارزه برای آزادی، دموکراسی، جمهوریت، عدالت اجتماعی را در کشورما پی ریخته، تلاش برای پیشرفت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی کشورما را در مرکز تعهد جانبازانه خود قرار داد. حزب ما به سنن پرافتخار این جنبش ها ارج میگذارد، برای حفظ و تحکیم دستآوردهای ملی و تاریخی آن سعی میورزد، از تجارب آن می آموزد، می کوشد که سیاست ها وعملکردهای خود را با واقعیت های امروزی جهان، منطقه و روان جامعه ما عیار سازد. »

حزب آبادی افغانستان، ضمن تبریک و شادباش این روزملی و تاریخی به مردم شریف و زحمتکش کشور، به ‌ویژه خانواده‌های شهدا وهمه مبارزان راه آزادی، استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور، برآگاهی وهوشیاری ملی درحفظ اندوخته های ترقیخوهانه و متمدنانه مردم در شرایط حساس کنونی تاکید می ‌ورزد.

هموطنان و نیروهای وطندوست و دادخواه کشور،

در چنین روزیکه با غرور و سربلندی از ۲۸ اسد « روز استقلال » کشور تجلیل  بعمل میآوریم لازم به یادآوری میدانیم که توطیه ها، مداخلات و تهدید های بیشرمانه فرزندان ناخلف استعمار انگریز در برابر استقلال و تمامیت ارضی کشور پایان نیافته و کشورهای همسایه بخصوص دولت نظامیگر پاکستان همه روزه توطیه های گوناگونی را در برابر هموطنان ما در داخل و خارج از کشور راه اندازی مینمایند . حزب آبادی افغانستان با تکیه بر اصول ملی و مردمی خود « حمایت از استقلال،‌ حاكمیت ملی، ‌تمامیت ارضی و ‌وحدت ملی  مردم افغانستان » را یکی از بنیادی ترین  وظایف خود میداند.

امروزافغانستان ومردم آن با دشواری‌های گوناگونی چون بحران شدید اقتصادی، فقرگسترده ساختاری، بیکاری بخصوص در بین جوانان و زنان ، مهاجرت های اجباری، محدودیت‌های اجتماعی ، محرومیت زنان از حقوق مدنی شان، عدم پرداخت معاش تقاعد بازنشسته گی و گسترش فقر کهن سالی ، کمبود سرپناه قابل پرداخت ، نبود نظام رایگان و همه گانی خدمات درمانی ، تحمیل فشار اقتصادی و اجتماعی کشورهای همسایه ، برگشت جبری وغیرقانونی ده ها هزارپناهجوه افغان از کشورهای همسایه و اروپا ، نبود برنامه های ملی برای رشد اجتماعی و اقتصادی کشور و... روبرو هستند که زندگی میلیون‌ها هموطن ما را با چالشهای جدی مواجه ساخته است.

ما دلیل اصلی این همه بدبختی ها را در نبود یک نظام ملی و فراگیرکه بر پایه مشارکت واقعی مردم و تامین حقوق همه شهروندان استوار باشد ، میدانیم . حزب آبادی افغانستان منحیث یک حزب دادخواه و واقع گرا با درک شرایط موجود کشور از نظام ملی و مردمی استوار برقانون با « تفكیک قوای ثلاثه دولت و اصول مردم سالاری ،  و  مبارزه برای ایجاد جامعه مدنی عاری از ظلم، استبداد، ‌تبعیض، خشونت، مبتنی برعدالت اجتماعی، حفظ كرامت و حقوق انسانی » حمایت نموده ، آنرا همخوان با منافع ملی و بهروزی مردم میداند. این خواسته های ملی و مردمی در صورت تلاش همه نیروهای وطندوست ، ملی و هوادار دموکراسی و بهروزی انسان وطن ممکن میباشد. چنانکه طی چهارسال گذشته بارها به آدرس امارت اسلامی مساله سهم دهی مردم و نیروهای ملی و مترقی درسرنوشت کشور و برپایی یک نظام فراگیرملی و دموکراتیک را مطرح نموده ایم، اینبار نیز برتحقق این خواستهای ملی ،عملی و دادخواهانه  تاکید می ورزیم . اعمار یک افغانستان آباد ،سربلند و متمدن با یکه تازی و حذف نیروهای ملی و مترقی کشورممکن نیست .

حزب آبادی افغانستان، باردیگر بر تعهد خود در راستای صلح پایدار، عدالت اجتماعی، تامین حقوق زنان و مردان، توسعه همه‌ جانبه و ایجاد یک نظام ملی و مردمی تاکید نموده ، همه نیروهای وطن ‌دوست و ترقی‌ خواه را به اتحاد و همبستگی فرامی‌ خواند.

ما درحالیکه این رخداد سترگ تاریخی که در نتیجه جانفشانی های بی مانند بهترین فرزندان کشور اعم از مردان و زنان باشهامت و نماینده گان همه اقوام و ملیت های باهم برادر کشور بدست آمده را به همه هموطنان زحمتکش ، بادیانت و شجیع خود تبریک و شاد باش میگوییم ، آرزو میبریم سال آینده  این جشن ملی را در فضای باز سیاسی ، دموکراسی و مشارکت مردم اعم از زنان و مردان وطن برپا نماییم .

هموطنان مهاجر،

درچنین شرایط پرآشوب و دردباری که هموطنان مهاجرما درکشورهای همسایه بخصوص پاکستان و ایران ، و کشورهای اتحادیه اروپایی و امریکا  با آن روبرو هستند ، حزب آبادی افغانستان صدای اعتراض شدید خود را در برابر جو رو به افزایش خارجی ستیزی ، اخراج جبری وغیرقانونی پناهجویان افغان از اینکشور ها بلند نموده و از دولت های ایران و پاکستان و اتحادیه اروپا میخواهد تا با پایندی براصول اعلامیه جهانی حقوق بشر و قوانین بین المللی در مورد حقوق پناهجویان مسوولیت های انسانی شانرا انجام دهند .

درچنین روزهای دشوار و دردبارما در کنار شما و خانواده هایتان قرار داشته ، با امکانات دست داشته در دفاع از حقوق شما قرار داریم .

در این روزپرمیمنت و تاریخی تقاضا مینماییم تا هموطنان مهاجرما هم با امکانات دست داشته از این روز پرافتخارملی و تاریخ شان تجلیل به عمل آورده ، آموزه های جنبش های استقلال طلبی و مشروطیت را به فرزندان شان انتقال بدهند.    

 فرخنده باد یکصد و ششمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان!

جاویدان باد استقلال افغانستان!

پاینده باد وحدت و همبستگی ملی!

برقرار باد صلح، عدالت ، آزادی و بهروزی زنان و مردان این سرزمین پرافتخار!

 

حزب آبادی افغانستان

۲۸ اسد ۱۴۰۴خورشیدی

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ‍۱۷۰۸     

Copyright ©bamdaad 2025

درمورد سجایای محصل استقلال افغانستان اعلیحضرت امان الله خان

 

محمد ولی

 

استرداد استقلال افغانستان یکصد وشش سال قبل از امروز و سومین شکست امپراطوری بریتانیای کبیر حادثه ای پرآوازه و اثرگذار در جهان و مستعمرات انگلیس بود .

اعلیحضرت امان الله شاه درجهان شخصیتی شد که مورد تعجب جهانیان قرار گرفت ، محققین در مورد ابعاد زندگی و دولتداری وی تحقیقات و مطالعات زیادی نمودند، کتاب ها نگاشته شد ، سر مقاله ها و مقاله های تحلیلی اخبار و جراید جهان معطوف به آن گردید ، زیرا حصول استقلال افغانستان بحیث یک کشور کم نفوس و عقب مانده از امپراطوری انگلیس که بر نیم کره زمین و ششصد میلیون نفوس تحت استعمار حکم میراند حادثه ساده جلوه نمی ‌کرد.

دراین نو شته به نقل از برخی منابع خارجی و داخلی نظریات محققین بدون تصرف ذکر میگردد :

۱ـ از کتاب آتش در افغانستان نوشته محقق امریکایی خانم‌ ریه استوارت میل :

نویسنده که برای تحقیق این دوره تا ر یخی به افغانستان امده بود به نقل از مهدی فرخ نویسنده و دیپلومات ایرانی می ‌نویسد :« امان الله خان زبان ترکی را فرا گرفته بود ... وقتیکه متصدی نیابت سلطنت می ‌شد، نهایت جدیت و مراقبت را در رفاهیت محبوسین و حتی ملاقات های محرمانه با آنها داشته و از سپاهیان خیلی ها جلب قلوب می نمود . او بسیار فعال و کارکن و حدی و با هوش و صبور وبرده بار بود .»

ریه استوارت میل می نگارد : « امان الله خان با پوشیدن لباس عادی ، پیراهن و تنبان ، لنگی و کلاه و پوستین به سماوارها ، چایخانه ها میرفت و با مردم مخلوط میگردید ... در زمان سلطنت خود عین رویه و ردش را تعقیب میکرد .» ص ۶ کتاب

۲ـ ازکتاب ظهور و سقوط اعلیحصرت امان الله خان نوشته ک، پیکار پامیر :

نویسنده به نقل از کتاب اصلاحات و انقلاب ۱۹۲۹نوشته لیون پلاداد مینویسد :«  نطر عبدالغنی نام را که اعلیحضرت را از نزدیک میشناخت چنین مینویسد" امان الله خان جوانی است سی ساله ، تنومند و سالم با قامت متوسط ، مو وچشمان سیاه ، صاحب شخصیت جالب و محبوب و حاکم بر اعصاب و حرکات خویش ، شخصی است خیلی کارکن و زحمتکش ، از هشت صبح تا نیم شب مصروف کار مملکت و صرف سه ساعت برای صرف غذا ، موتر سواری و ادای مراسم مذهبی خویش تخصیص داده است . ذهن روشن و خالی از تعصب داشته و در امور اجتماعی و سیاسی معلومات قابل ملاحظه دارد. »

کسی بنام‌ جوزف گستنی نوشته است :« امان الله شخصی است وطن ‌پرست، فعال و تشنه آزادی مردم خویش ... از نعمت قوای معنوی بزرگی برخوردار است ، شخصی است شجاع و دوربین ، اکنون مشغولیت خیلی بزرگ که عبارت از اتحاد مسلمین است روی دست دارد .» ص ۴۲ و۴۳ .

نویسنده کتاب می‌ نگارد :« امان الله خان شراب نمی نوشید و عیاشی و زن بارگی نمی ‌کرد، انرژی سرشار برای کار داشت و تا نیمه های شب مصروف انجام امور مملکت می‌ بود » ص ۴۰ .

" بهترین و روشن ترین تصویر از شخصیت و سجایای اعلیحضرت امان الله خان را شخصی بنام ( ا. ص.) بدست داده که با شاه جوان بسیار نزدیک بوده و در شماره بیست و نهم ماه اسد سال سیزده صد و دوی شمسی « امان افغان » نیز به چاپ رسیده است . حضرت امان الله خان ... آتشین و عصبی مزاج ، متواضع، فوق العاده ذکی ، سریع الانتقال ، ظریف و نکته دان است ، مخاطب خود را ضرور مسخر می‌ سازد... بر منبر و کرسی چنان به موفقیت خطابه می‌ خواند که جمهور را به گریه می آورد. تینس بازی می ‌کند، پیانو می نوازد ... بالذات امامت می‌ کند. بعضی وقت باعلما صحبت می نماید ... بر منبر با دستار ملی و شمشیر بالا می ‌شود و می‌ گوید امیر ها باید خود شان خطبه بخوانند ... در سینه اش یک دل صاف پر از مسلمانی در جنبش هست ، در خطبه های خود همیشه حضار را به اتحاد توصیه می ‌کند... در آخر با این تضرع از منبر فرود می آید:

خداوندا! با این عاجز مجاهد فی سبیل الله توفیق رفیق گردان ... او می ‌گوید بدون استقلال زندگانی یک قوم ممکن نیست » ص ۴۳ و ۴۴ .

«  بعضآ به تبدیل قیافه به بازار می آید با مردم شانه به شانه می ‌خورد... امیر از کلاه گرفته تا بوت و لباس خود را از ساخت محلی وطنی می ‌سازد، ساخت داخله را خیلی به تعصب ترویج می‌دهد .» ص۴۷

۳ـ  فریزر تتلر که مدتی در زمره هیات سفارت انگلیس در کابل کار کرده است در کتابی که راجع به افغانستان نگاشته است اعلیحضرت را چنین تعریف می ‌کند: « اعلیحضرت امان الله خان شخصیت حیرت آوری دارد فدا کار و زحمتکش است ... با شوق و ذوق تمام می ‌کوشد منافع ملی خود را تامین و برای افغانستان موقعیتی در بین ملل آزاد جهان قایم سازد .... » ص ۴۳ .

۴ـ  از کتاب سفرهای غازی امان الله خان در دوازده کشور آسیا و اروپا تالیف عزیزالدین وکیلی فوفلزایی :

« امان الله خان در سفر اروپایی اش در المان از میدان هوایی برلین و نمایش پرواز های طیارات عسکری بازدید کرده بود . رییس الوزرا المان به این مناسبت دعوتی ترتیب داد که در آن خطاب به امان الله خان گفته بود " امروز که قاید و قهرمان بزرگ‌ افغانستان ، مطابق ذوق خاص خودشان از میدان هوایی برلین و نمایش پرواز طیارات و موزیم عسکری ... را از نظر گذراندند و امشب این دعوت رییس الوزرا المان را پذیرفتند ، ما تقدیم این تحفه را که فقط یک فروند طیاره یونکرس است به نام هدیه عسکری و بنام دولت المان به پیشگاه آن سرفرمانده سرعسکر ملت افغانستان ارمغان می ‌کنیم، این مشابه دسته گلی است که مقابلتآ از جانب عالم عسکری المان به بیرقدار غیور آن ملت عسکر سپرده می ‌شود .» ص ۱۰۲

علامه اقبال شاعر فارسی زبان هند در پیام مشرق که آنرا پیشکش اعلیحضرت امان الله خان کرده است در وصفش،چنین می‌ گوید:

ای امیر کامگار ای شهریار

نوجوان و مثل پیران پخته کار

چشم تو از پردگی ها محرم تست

دل میان سینه ات جام جم است

عزم تو پاینده چون کهسار تو

عزم تو آسان کند دشوار تو

همت تو چون خیال من بلند

ملت صد پاره را شیرازه بند

هدیه از شاهنشان داری بسی

لعل و یاقوت گران داری بسی

ای امیر ابن امیر ابن امیر

هدیه ای از بینوایی هم پذیر

در اخیر می‌گوید

زانکه ملت را حیات از عشق اوست

برگ و ساز کاینات از عشق اوست

جلوه بی پرده او وانمود

جوهر پنهان که بود اندر وجود

روح را جز عشق او آرام نیست

عشق او روزیست کورا شام نیست

خیز و اندر گردش آور جام را

در قهستان تازه کن پیغام را

شاهی که در جهان ‌سرقافله غریو آزادی از بند استعمار شد ، برای ترقی افغانستان در همه عرصه ها از جان و دل می‌ کوشید، ده ها باب مکاتب در مرکز و ولایت باز کرد، همه توجه اش به بیداری ملت از مسیر علم و معارف بود ، بزرگتری حق مردان و زنان اسیر غلامی و کنیزی را با لغو غلامی و کنیزی به ایشان داد ، ریفورم های بنیادی را برای کشور در نظر داشت ، قانون اساسی وضع کرد ، همه امور دولتداری را تابع ۷۰ نوع قانون ساخت و به جای حاکمیت فرد حاکمیت قانون را استقرار می ‌داد و نهضت زنان را بنیاد نهاد به اثر توطیه انگلیس و همکاران داخلی آن امپراطوری شکست خورده در افغانستان مجبور به ترک وطن گردید ودر آخرین لحظات ترک وطن با نا امیدی این شعر را زمزمه می‌کرد:

جنگ تو صلح و صلح تو جنگ است

من به قربانت این چه نیرنگ است

می ‌روم تا تو نشنوی نامم

اگر از نام من ترا ننگ است

روح شاه غازی و همه شهدای راه استقلال و آزادی کشور شاد باشد .

جشن آزادی به همه مبارک باشد .

 

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۳/ ۲۵ـ ‍۱۷۰۸      

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

 

 برگذاری جشن استقلال افغانستان از تحت الحمایگی امپراطوری انگلیس 

 

محمد ولی

 

گرچه متارکه جنگ در سوم جون سال ۱۹۱۹ صورت گرفت و معاهده استقلال در ۲۲ نوامبر سال ۱۹۲۱ بین محمود طرزی ودابس نماینده انگلیس امضا شد، اما ۲۸ اسد را بحیث روز استقلال گفته از اول تا هفت سنبله جشن را برپا میکردند.

برخی‌ها می‌گویند انتخاب این روز که در دوران شاهی یک هفته تجلیل می ‌شد بخاطر فصل میوه های افغانستان است و برخی آنرا مغالطه بخاطر نقش محصل استقلال کشور می ‌دانند امید حقیقت آن را مورخین کشور بنگارند . یک واقعیت این است که از زمان سلطنت محمد نادر و پسرش محمد ظاهر در مراسم برگذاری جشن استقلال و بیانیه های شاه دراین مورد نامی ازاعلیحضرت امان الله خان و مشروطه طلبان و آزادیخواهان برده نمی شد و شاید یکی از عوامل همین هم باشد . بهر حال با فرارسی چنین برگذاری بجاست از یک شخصیت برجسته آ وقت مرحوم علامه محمود طرزی مختصر یادی گردد .

زیرا در حصول استقلال افغانستان روان مجموعی مردم و اراده شاه امان الله خان غازی ، اثرات مشروطه خواهی که در محور استرداد استقلال ، تعمیم معارف و تاسیس شاهی مشروطه میچرخید حیثیت محرکه های نبرداستقلال طلبانه با انگلیس را داشت که۱۰۶ سال قبل به تحقق پیوست .

نظریات یک مرد سیاست ، دپلوماسی و ادبیات ، مشروطه خواه و استقلال طلب صاحب تدبیر مرحوم علامه محمود طرزی دراین مسیر اثرات ملموس رفتن بسوی استقلال و ترقیخواهی را داشت نقش او در بیداری ملی و آگاهی سیاسی برجسته بود .

محمود طرزی شاعر ، نویسنده ، ژورنالیست بود ، با دانستن لسان های عربی ، ترکی ، هندی و فرانسوی آموخته علمی فراوانی داشت، او از وضع جهان آگاه بود. طرزی متولد سال ۱۸۶۵ میلادی در شهر غزنی به اثر ناملایمتی های سیاسی پدرش با امیرعبدالرحمن خان فراری هند شد ، از آنجا به بغداد و دمشق رفت . پس از فوت امیر عبدالرحمن امیر حبیب الله خان او را بکابل خواست . طرزی با افکار آزادیخواهی، ترقی پسندی و ضداستعماری نقش موثری در حلقه مشروطه خواهان دربار و شخص امان الله خان بجا گذاشت ، سراج الاخبار را تاسیس کرد .در جنگ جهانی اول که هیات جرمنی و ترکیه با آزادیخواهان هند به کابل آمده بودند جانبدار نظریات آنها در همکاری برای جنگ با انگلیس درهند و حصول استقلال کشور بود ، او درهمان وقت مقاله مشهور «حی علی الفلاح » را در سراج الاخبار نشر نمود و این بیت در آن جا داشت:

صبح شد برخیز ساز راستی آسا نواز

شام حرمان در عقب باشد چو وقت از دست رفت

طرزی خطاب به امیر حبیب الله چنین سروده بود :

بیا ببین که در جهان چگونه گشته کارها

جهان جهان ریل شد زمان زمان تارها

چه بحرها که بر شده چه خشکه ها بحارها

چه کوه ها شگاف شد گذشت از آن قطارها

جهان جهان علم وفن زمان زمان کارها

بس است صید بودنه میان کشتزارها

 

امیر به شکار بودنه علاقه داشت .

 

در اخیر قصیده می ‌گوید :

حیات را چه میکنم وطن حیات من تویی

برای هر سعادتم‌ وطن برات من تویی

اگر تو رفتی از کفم وطن ممات من تویی

برای دین و هم شرف وطن همات من تویی

وطن تو کعبه منی وطن صلات من تویی

محبتت به جان من چو پود ها به تار ها

 

محمود طرزی بحیث مغز متفکر دربار امان الله خان ‌در سمتدهی سیاست سلطنت بسوی تحقق آرمان های مشروطه خواهان رول سازنده داشت ، او با برخی تندرویی های امان الله خان در اصلاحات موافق نبود و رعایت ذهنیت جامعه را در تحولات توصیه می ‌کرد می‌ گویند امان الله خان میگفت کاکایم هر وقت مرا می بیند نصیحت می‌ کند.

محمود طرزی در مذاکرات میسوری با نظریات جانب انگلیس، در مورد معاهده استقلال کشور توافق نکرد تا اینکه با اتخاذ دپلوماسی فعال و امضای معاهده۲۸ فبروری سال ۱۹۲۱ با روسها ، انگلیس مجبور گردید تن به امضای معاهده استقلال کشور بدهد و آن تاریخ ۲۲ نوامبر سال ۱۹۲۱ بود. این مرد تحول آور به اثر انقلاب سیاه سقوی۱۹۲۸ از راه هرات به ایران رفت، جمعی از خبر نگاران به استقبال او آمدند تا ازاین چهره ترقیخواه چیزهایی بپرسند اما طرزی این بیت حافظ را خواند :

ما نه اینجا زپی حشمت و جاه آمده ایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

طرزی به استانبول رفت و در۲۲ نوامبر سال ۱۹۳۳ بعمر۶۸ سالگی وفات نمود .

سروده های طرزی با عشق بوطن و خدمت به مردم عجین است :

ای خاک پاک و ای وطن خوش زمین من

معشوق من حبیب من و دلنشین من

هر علم و فن که خوانده و تحصیل کرده ام

نیت برای خدمت و نفع تو بوده ام

پس عشق تو چه سان زسر من بدر شود

با شیر اندرون شد و با جان بدر شود .

 

در یکی از سروده هایش در مورد شهدای راه استقلال می‌گوید ( در بعصی از مصرع های این سروده یگان غلطی وجود دارد اگر دوستان آنرا تصحیح کنند ممنون میشوم )

شبی بود تاریک چون زلف یار

ز یک جنگلی مینمودم گذار

چه جنگل مهیب و مخوف و سیاه

درختان سروش چو عفریت سار

زمین پر زخون و هوا پر دمه

به هرسو جسد های خونین نثار

به ترس و به لرز و به اندوه و فکر

به آهستگی میشدم رهسپار

رسیدم بیک مقبرسهمگین

زبیم و ز اندوه و در ماندگی

نشستم که یک دم شوم رستگار

نیاسوده بودم دمی از تعب

که ناگه دگر حال شد آشکار ؟

صدای حزینی بگویم رسید

که می‌گفت با ناله زار زار

شهیدان ظلم فرنگیم ما

بخون وطن لاله رنگیم ما

ازین صوت محزون ازین خوش صدا

به گرداب غم غوطه خوردم روان

زخود بی‌خبر بودم از جوش غم

که ناگه دگر حالتی شد عیان

سه کالبد برآمدز زیر زمین

نبود هیچ چیزی به جز استخوان

به پیش یکی لوحه سنگ مزار

رسیدند با ناله و با فغان

شنیدم که گفتند با یکدگر

چرا کشت مارا این دشمنان ؟

بیا تا به هر اختلاف ؟

خصوصآ به اخوان افغانان

وصیت نویسیم و اگه کنیم

که غافل نباشند از مکر شان

شهیدان ظلم فرنگیم مت

بخون وطن لاله رنگیم ما

 

روح شهدای راه استقلال شاد باشد.

 

*گزینش عنوان از بامداد

 

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۵ـ ‍۱۰۰۸      

Copyright ©bamdaad 2025