شیخــه درواغجنــه


سوز یمه اخستی د سازونــو راته  مــه وایـه
پرې مې ږده یوازې ، د بزمونو راته مه وایه
زه د عمر تږی وم ، تا تش سراب ته بوتلمه
یه ساقي دروغجنه ، د جامونو راته مه وایه
څو به مې د زړه پر دښته لونې د لمبو تخـم
ټول ایري ايري یم ، د اورونو راته مه وایه
ما خو لدې باغه بس یوازې اغزي واوښتل
غلی شـــه ملیاره ، د ګلونــو راته مـه وایه
راغلم له کوم ځایه، اوپه کوم لوري روان یمه ؟
نور د نامــالــومــو  منــزلــونــو راته مــه وایه
نه په شنو کې شنه شته ، نه په سپینو کې سپین پاتې دي
رنګ په رنګ بـدلیــږي ، د رنګونـو راتـه مـه وایه
دلتـــه د دار رویو د دستــار ســرونه وخوړل
بس دی ، د سولیو ، د دارونو راته مـه وایه
بیا د کوم منصور مغرورې غاړې ته رسۍ اوبې
شیخـه ، نور د ږيرې د وزغـونـو راته مـه وایه .

( صدیق کاوون )

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ /۱۵ ـ ۲۰۱۲

گذری و نظری بر زنده گی و شعر راحله یار

 

زلمی رزمی


خانم راحله یار ازآن دست شاعرزنانی است که اگرکسی مجموعه اشعارش را هم نداشته باشد سروده های پر سوز و گداز و دلنوشته های او را حتماً ازطریق نشرات روزنامه ها و مجلات ، سایت های انترنتی، فیس بوک وغیره شنیده است.
او در سال ۱۹۶۱ میلادی درشهر کابل متولد شد. پس ازطی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، تحصیلات عالی را دررشته ادبیات در دانشگاه کابل تا ختم سال سوم موفقانه ادامه داد و اما تشدید جنگ و ناامنی های کشور مانع ادامه تحصیل وختم سال چهارم شد .
راحله یار استعداد و قریحه شعرسرایی را از دورانی که هنوزشاگرد مکتب بود در وجود خود کشف کرد و نوشتن شعر و قطعات ادبی را ازهمان دوران با علاقه بی پایان آغازکرد و با تلاش مداوم خلاقیت‌های ویژه‌ای را از خود بروز داد تا اینکه رفته رفته با انتشارغزل های دلنشین او در روزنامه ها و مجلات کشور به سرعت در کانون توجه قرار گرفت.
سروده های شعری خانم راحله یار در قالب‌های گوناگون مثل غزل، دوبیتی، رباعی، مثنوی و مخمس همه ازمحتوا و معانی زیبایی سرشاراست وبیشتر ازهمه توسط شعردوستان و زیبااندیشان موردستایش قراردارد.
نخستین مجموعه شعری اش «جوانه های سرود » نام دارد که در سال ۱۳۷۰ خورشیدی به چاپ رسیده وسپس دو مجموعه دیگر وی نیز به نام های:
«  دریا چرا ز گریه ما دم نمی زند؟  »
و «  از تلخی ترانه »
توسط ( موسسه نشراتی شروع ) به زیورچاپ آراسته شد که هرکدام حاوی ده ها قطعه شعر روان و خوش آهنگ و پرنغز می باشد.
راحله یارسال ها قبل مثل هزاران هموطن دیگرش مجبور به ترک وطن گردیده وهمراه با خانواده اش درکشورالمان به سرمی برد و اما به شهادت اشعارجدیدش هیچگاهی آفرینشگری اش به پایان نرسیده وحضورش درعرصه هنر شعر و ادب کشورهمیشه پا برجا و استواربوده است چنانچه صدای رسایش دردیارغربت نیزطنین می افگند :

تا نفس دارم به حرفم پافشاری می کنم
آب را در جویبار عشق جاری می کنم
با سرود رود می ریزم به دشت عاشقی
ریشه های آرزو را آبیاری می کنم
از صدای نارسای بی خودی هایم مرنج
شعرهایم را به یادت دستکاری می کنم
رونویسی می کنم آنچه که دارم در بساط
سینه را ویرایش دیدار داری می کنم
تا سری دارم، به سودای تو و سودای دل
با زبان شعر حافظ وار زاری می کنم
٭٭٭
عاشقی امشب هوای یار می بارد سرم
با تو امشب ای دل عیار! یاری می کنم
کوه را با پنجه های شعر از جا می کنم
پیش پای دوست جوی شیر جاری می کنم.


برای خانم راحله یارعزیزطول عمر، سلامتی و سرافرازی های بیشترآرزو دارم.

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱ /۱۵ ـ ۲۰۱۲

روزبین المللی مهاجرت


هجدهم دسامبر بر اساس فیصله سازمان ملل متحد «  روز بین المللی مهاجرت » شناخته شده است. دراین روز فرصتی بوجود می آید تا صدایی این « اقلیت محروم » جامعه ای بشری، که تا دو صد ملیون تخمین می شود ، به گوش جهانیان برسد.
این روز برای افغانان در پهلوی بعد بین ا لمللی ، دارایی اهمیت بزرگ ملی می باشد ( مهاجر و مهاجرت در تاریخ کلمات آشنا برای افغانان می باشند و تقویم رسمی کشور « هجری ــ شمسی » واز حضرت آدم و تا پیغمبربزرگ اسلام و ... از زمره مهاجران پنداشته می شوند ) ، در بیشتر از سه دهه افغانان بزرگ ترین رقم مهاجران جهان را تشکیل می دادند و در احوال فعلی نیز بعد از سوریه در مقام دوم قراردارند.
مساله مهاجرت بخشی از تراژیدی افغانستان و داستان غم انگیزازکتاب تاریخ خونبار وطن ما پنداشته میشود ، بدینرو:
باید به مثابه داعیه ملی به آن نگاه و پرداخته شود ، این بدان مفهوم است تا علی الرغم تفاوت ها در دیدگاه ها ، باید دولت افغانستان ، پارلمان ، جامعه مدنی ، سازمان های مدافع حقوق بشر و نهادهای مدافع حقوق افغانان در خارج کشور ، عطف توجه به معضله مهاجران ، بیجاه شده گان و پناهنده گان را درگام نخست باید به حیث معضله انسانی وبشری نمایند؛  و درثانی از دید حق وحقوق آنان که در قوانین ملی و بین المللی مسجل می باشند ، بدان پرداخته شود.
در حالی که متاسفانه در مراحل مختلف و درهرتغیر تعداد مهاجران بیشترگردیده و در سال روان عیسوی ما شاهد برآمدن کتله وی جوانان تحصیل یافته از کشور می باشیم ، باید علل وعواقب آن دلسوزانه بررسی و راه های مقابله قانونی وعملی جست و جوگردد.
اظهرمن الشمس است که پدیده مهاجرت از همان آغاز غم انگیز بوده  و با اندوه و درد و رنج تداوم میآبد. ملیون ها افغان درین چهاردهه در پاکستان و ایران وتا پنج قاره جهان مصایب بیشماری را متحمل گردیده وتا اکنون با آن دست و پنجه نرم می نمایند، بازگشتاندن افغانان از دوکشور همسایه با واقعیت های تلخ وطن سازگار نمی باشد. براساس گذارشات مطبوعات مهاجران افغان که در ایران با هزارو یک مشکل مواجه اند، به جنگ سوریه سوق می گردند . آنانی که با تقبل مشکلات عدیده به اروپا می رسند ، با فصل جدید از مصایب مواجه می گردند ، تعداد زیاد افغانان در مسیر راه هلاک ویا در ابحار غرق گردیده اند و به مثابه لکه ننگ بر وجدان بشریت قلمداد می گردد. از ترکیه تا یونان ، ایتالیا ومجارستان مهاجران افغان دوزخ را تجربه م ینمایند ومحلات تجمع مهاجران یونان ومجارستان، به استناد اظهارات مسوولین اتحاد اروپا ، حالت بهتر از شکنجه گاه ها را ندارد ( براساس گذارش دو روز قبل اتحادیه اروپا شیوه غیر قابل توجیه مجرم شناختن بر آنان اعمال میگردد ) ، آنانی که به اروپای غربی وشمال اروپا می رسند ، با مشکلات جدید و دیپورت جبری مواجه می باشند.
انجمن حقوقدانان افغان در اروپا به مثابه نهاد مدافع حقوق افغانان ، در حالیکه پیوسته طرح ها وپیشنهادات خود را در رابطه به مشکلات پناهنده گان و مهاجران افغان ارایه نموده است ، یکبار دیگر به تمام مراجع ذیربط در داخل کشور و نهاد های مدنی و مدافعان حقوق افغانان ، دفاع از داعیه ملی مهاجران را مطرح می نماید ، تا همه با اشتراک مساعی در خدمت هموطنان مستمند و مستحق خود قرار داشته و دین انسانی و افغانی ما را ادا نماییم . صدایی مشترک افغانان زمینه آنرا مساعد خواهد ساخت تا توجه مراجع ذیربط بین المللی ( سازمان ملل متحد ، اتحاد اروپا  و کشور های مربوط ) به معضلات و مصایب مهاجران افغان جلب گردد.


با احترام
هیات اجراییه انجمن حقوقدانان افغان در اروپا

 

بامداد ـ اجتماعی ـ ۴ /۱۵ ـ ۱۸۱۲



سحرگاهی، ز بازیگاه طفلان،
کودکم با چشم تر برگشت،
و با بغض که بودش در گلو پرسید:
بگو بابا!
مهاجر چیست؟
دشنام است، یا نام است.
٭٭٭
از آن پرسش، دلم لبریز یک فریاد خونین شد،
و مروارید اشکی،
از کنار چشم من، بی پرده پایین شد،
ولی آهسته چشمم را به پشت دست مالیدم،
و در ذهنم برای آنچنان پرسش، جواب نغز پالیدم.
٭٭٭
بدو گفتم:
ببین فرزند دلبندم،
تو میدانی که میهن چیست؟
بگفت: آری،
تو خود روزی به من گفتی،
که میهن خانه یی اجداد را گویند،
زدم بوسی بر رخسارش،
و غمگینانه افزودم،
اگر در یک شب تاریک،
مشتی دزد و رهزن، خانه یی بابات را سوزند،
و هر سو آتش افروزند،
و تو از وحشت دزدان، بیرون آیی،
و شب ها را به روی سنگفرش مردم دیگر بیاسایی،
مهاجر می شوی فرزند،
مسافر می شوی دلبند.
٭٭٭
سرشک تازه یی چشمان فرزند مرا تر کرد،
و اندوهی روانش را مکدر کرد،
و آنگه گفت: دانستم
مهاجر آدم بی خانه را گویند،
و من مصراع شعر ساده اش را ساختم تک بیت:
و در زیر لب افزودم، نیکو گفتی عزیز من،
مهاجر آدم بی خانه را گویند
مهاجر قمری بی لانه را گویند.


( رازق فانی )

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۹۱۲

 

 

رسولان خـــدا

 

 دوش داشتم ، گله با پروردگار     از مهیب فتنــــــه و از روزگار

گفتمش ای خالق کون و مکان     هم تویی اندر مـــکان و لا مکان

از نسخ و از هدایات و کتاب      آنچه بفرستی نبــــــودی فتح باب

آن که او پیغام تو آورده است     خویش را زآند یگری بستوده است

بعد پیغمبر امــامــــان شد پدید    ضم پیغام،خواست خودکردند مزید

فرقه های مختلف برپا شد ند      در جـــد ل باهم گه و بیگاه شدند

جوی خون جاری بشد درهرزمان     این جدل را نیست پایـان درجهان

میکنند با نام تو قتـــــل و قتال     می برند از نام تو ملک و منال

ذات یکتا شد مکدر زین مقال     چون به اوعرضه نمــودم وضع حال

گفت مـــــــا پیدا نمودیم انسان    عاقل و بــــا دانش وهــم مهربان

عقل و دانش بر بشر انعام ما      هــــــم کتاب و نسخه و پیغام ما

اختیار وعقل و دانش هر زمان   بوده است معنی زیست این جهان

هــر کـــی اندیشید از بهر رفا     او بـــــود هم رهبر و هم رهنما

چون ادیسن،روشن آرایی نمود     ظلمت شب را به نوربرق زدود

زاختراع او به هرگوش وکنار     می زیند درراحت هرقوم وتبار

هر که چون او درمسیر ارتقا      اختــــراع کردند از بهــــر رفا

از وفور نعمـات دراین جهان       بیشه ها ساختند چون باغ جنان

باشند این ها مرجــع پیغام من      هم رسولانی خــوشی ازنام من

عقل ودانش در رهء فن آوری     است منظـــــورم زخلــــق آدمی

هر که بیهوده نماید قیل و قال      بر دمـد اند یشه  جنگ و جدال 

نفی داردآن دگر،چون نیست چواو       می برد از شــــــان انســـــان آبرو

می زید در دوزخ اندیشه اش       می زند اوتیشه خود برریشه اش

جهل وظلمت کی بودمنظورما     راحت و امـن است دردستور ما

جنت و دوزخ همیـــن دنیا بود     راه نور و ظلمـــــت هم پیدا بود

گربه عرفان می رود نوری بود     ور به نقصـــــان می رود ناری بود

آمد، برخواب بری هم این ندا      عالمان باشنـــــــد رسولان خدا.

***

افـــزار فتنـــــــه

هرگاه به لباس دیگر اشرار برآمد

با خرقــه دین فتنــه و مکار بر آمد

با نام جهاد مصدر تفتین و ریا شد

خود در طلب دالر و کلدار بر آمد

سالها به خون غرقه بشد خلق پریشان

برنعش وطن کرگــس وکفتـــار برآمد

دزدی وچپــاول بــودی دستورغنیمت

دزدان زغنا سرخوش وسرشار برآمد

با شیوه اسلام بشـــدی کافــر انسان

چون طالب وحشی به سرکار برآمد

آثار گرانمـــایه و اسباب  تمــــد ن

بر دست فنا رفت زانظـــار بر آمد

زنان همـــه محکوم  زندانیی برقـه

تا ظلمت موهــــوم بر انوار بر آمد

مجاهد وطالب زیک سکه دورواند

بر دست فســـاد خنجر آبدار بر آمد

هرجانی وبی رحم زهـرگوشه  دنیا

با نام جهـاد دســت به کشتار  برآمد

این ها همــه زایده  تفتین و ریا اند

زانرو بـــدان شکل عرب واربرآمد

هم داعش وایسیس و بوبکر حرامی

از مکه از آن مسنـــد دینار  بر آمد

این فتنه روان است به هرگوش وکناری

بر دست دغا حیله و افــزار  برآمـد

اینست« بری» حاصل جهد در ره  موهوم

بر جاهــل و نادان چـــو افسار بر آمد

(ف.بری )

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ /۱۵ ـ ۱۷۱۲