پژوهشی در باره شعور، شناخت و جامعه
داکتر آرین
مقصد ار این نوشته بیان کوتاه و گزیده ای عام ترین و مهم ترین مقولات فلسفی و علمی است که میتواند کلیدی برای دانایی و آگاهی دانش آموزان دانشگاه و پژوهشگران جوان باشد.
نظریات در مورد شعور، شناخت و جامعه در جهان مختلف و گوناگون است، اما اساس و ماهیت نظرگاه نگارنده را در این بیان اجمالی جهان بینی علمی و دستاوردهای جهان پیشرفته و متمدن تشکیل می دهد، جهت مرز گشایی و گستردن موضوع ضرور است تا به نظریات فلاسفه ای گذشته تکیه و استناد کرد، زیرا یک پژوهشگر و نویسنده امروزی نمی تواند مضمون علمی را بدون اتکا و استناد به تجارب عظیم و نظریات دانشمندان گذشته نوشته و در دانشکده علوم تقدیم نماید.
در زمان و جهانی که ما زندگی می نمائیم کمتر نکته ایست که ناگفته مانده باشد و جامع ترین سخن تکرار است، اما نسل های نو و جوانان نو رسیده بدون تردید که به این تکرار نیاز دارند بخصوص در دو سه دهه ای اخیر که جهان بینی های ساخته و پرداخته شده ای افکار تاریک، تحمیلی و عامیانه و مغرضانه به مثابه رهنمود و رهنما و رسمی در ممالک عقب نگهداشته شده و جهان بدبخت ظهور کرده است و در محیط های نادان، کم سواد و بیسواد با حقایق مسخ شده برای فریب مردم و سود جویی مستکبران مطرح می گردد. از همین جهت نگارنده تصمیم به نوشتن این مختصر گرفت، زیرا در این لحظه که به نگارش این سطور مشغولم افغانستان را یک شبح سیاه عقبگرایی و استبداد بی سابقه که شباهت به شرایط اجتماعی-سیاسی قرون وسطی دارد فرا گرفته است و درحالیکه افغانستان به وحشتگاه جهانی تبدیل گردیده و مردم بی دفاع افغانستان استبدادی مذهبی را که مانند عنکبوت به دست و پا و شعور مردم پیچیده و مانند ارواح خبیث و خاکستری شب و روز به تار و پود مردم و میهن ما نفوذ می نماید تحمل می کنند. ایدیالوژی های عقبگرایانه ای جهادی، طالبی و داعشی، مردم و بخصوص اطفال و جوانان افغان را به گمراهی کشانده و جهت برده ساختن، آنان را به تقدیرگرایی های عاجزانه و حقیرانه و صبر نامعلوم تشویق می نمایند، در چنین شرایط وقتی جامعه و مردم ما از این فاجعه نجات حاصل می نمایند که اراده ای آگاهانه مردم بر جبر کور سیاهی و عقب ماندگی پیروز شود و تاریخ خود را خود رقم بزنند.
تاریخ انسانی با تاریخ جامعه و تکامل شعور پیوند ویژه و مستقیم دارد، انسان در جامعه و جامعه با انسان به وجود آمده است، جامعه گهواره ای پرورش شعور انسانها و انسانها توانائی شناخت، خلاقیت و دگرگونی جامعه را به کمک شعور و کار خویش دارند، اساس جامعه بشری را فعالیت تولیدی یعنی کار مولد انسانها تشکیل داده و شعور انسانها به مثابه انعکاس هستی مادی و فقط خاصه انسانها که اشرف المخلوقات هستند می باشد.
وقتی از نقش شعور در روند تحول آگاهانه در جامعه سخن می گوئیم، منظور از جامعه بشری سیاره زیبا و نیلگونی در نظام شمس یعنی زمین است که ذره ای از کهکشان بیکران و ورای آن می باشد، اجداد ما برای اینکه زندگی نمایند به غذا، مسکن و لباس ضرورت داشتند و برای اینکه غذا، مسکن و لباس داشته باشند باید به رزم و پیکار بزرگ با طبیعت سرکش می پرداختن، آنها در مراحل ابتدائی زندگی و شرایط نا گوار طبیعی با رنج و فداکاری با ناسازگاری های طبعیت به نبرد برخاسته با مرگ و بیماری، با سیل و طوفان، با زلزله و خشکسالی دست و پنجه نرم نموده اند، اوقیانوس های بیکران را می پیمودند، صحرا های سوزان را طی می کردند از کوهای سر به فلک و بیابان های یخ بندان می گذشتند، تا اینکه آرام آرام به کمک شعور خود به شناخت پیرامون خویش پرداخته و با وارد نمودن تغییر و دگرگونی، طبعیت سرکش را رام کرده و برای خود شرایط لازم فعالیتهای زندگی را ایجاد نموده و جامعه را تشکیل داده و آنرا انسانی و اجتماعی کردند.
طبیعی است که مضمون و شیوه این نوشته شکل تکامل یافته ای شعور اجتماعی را در روند شناخت و جامعه به بحث می گیرد، اما بررسی پیشینه و سیر تکامل تاریخی این روند به گشودن بیشتر و فهم بهتر آن ما را کمک می نماید، زیرا هر اندیشه و نوشته علمی که با مراعات منطق و همگام با واقعیات تاریخی و توضیح "وآحد های اولیه" آن تحلیل و تجزیه گردد، می تواند بارور تر، مستند تر و جامع تر باشد. در عین حال نگارنده می کوشد اندیشه، برداشت و طرز تفکر خویش را که با خوانندگان گرامی در میان می گذارم ساده و روان بوده نه "زبان پیچیده فلسفی" تا این بایسته قابل درک، تفهیم و هضم باشد..
در اوایل تاریخ پیدایش و تکامل علم فلسفه دسته بندی نشده بود و روند معرفت انسانها در مورد مقولات فلسفی از یک وحدت ساده شروع شد که بعد ها به صنف بندی های متعدد و دسته بندی های مختلف تقسیم گردید، یعنی اگر در یونان قدیم فلسفه را "علم علوم" می گفتن و ارسطو می توانست فلسفه را به " منطقیات، طبیعات، الهیات، خلقیات، اخلاقیات و سیاست" تقسیم نماید بعدها به خصوص از قرن های چهارده الی هژده علوم بطور جداگانه به دسته ها و شاخه های متعدد تقسیم شد مثلا تنها اگر سیاست را در نظر بگیریم: سیاست داخلی، سیاست خارجی، سیاست اجتماعی، سیاست اقتصادی، سیاست ملی، سیاست مصالحه، سیاست جهانی و غیره منشعب شده است و هنوز هم این دسته بندی ها و شاخه دوانی ها به سرعت ادامه دارد.
به این ترتیب شعور که تنها خاصه انسانهاست در ادوار مختلف تاریخی در سطح معینی همان دوره قرار داشته است. اساس نظریه فعالیت شعوری انسانها را "هراکلیت" فیلسوف معروف یونان
دانشمندان فلسفه اکادیمسن ل .ف .ایلیچیف و اکادیمسن پ .ن فیداسییف به این نظرند که هراکلیتوس فیلسوف یونان باستان برای اولین بار در تاریخ بشر اصطلاح" لوگوس " را هم معنی مقوله" شعور" مورد مطالعه قرار داده است، یا به بیان دیگر به باور این دانشمندان اساسگذار نظریه ای فعالیت آگاهانه انسان و اولین شخص که به مقوله شعور و تفکر پرداخته است فیلسوف بزرگ یونان هراکلیتوس بود. مفاهیم خرد، خردمندی و تفکر در آموزش او، از نمادهای های آشکار یست که رابطه خرد و تفکر را با واژه "لوگوس" نشان می دهد 1. در مورد مفهوم"لوگوس" در روند تاریخی فلسفه به صدها فیلسوف و دانشمند مطالعات بی شمار انجام داده اند که این دانشمندان و فلاسفه گاهی باهم موافق و در جای دیگر دارای نظریات بکلی متفاوت و حتا متضاد اند، اما نگارنده به این نتیجه رسیدم که کلمه "لوگوس" را که هنوز هم زوایای پنهان آن بصورت مفصل آشکار نشده است، میتوان اساس اندیشه های هراکلیتوس و به مثابه سیستم نظریات او در موارد پدیده های مختلف مادی و معنوی قبول کرد. اوراق و پاره های به جای مانده از هراکلیتوس را بعضی از دانشمندان 130 و تعدای از دانشمندان 150 گفته اند، جمع اعتقاد دارند که نام کتاب هراکلیتوس" درباره طبعیت" است و گروهی از دانشمندان به این نظر اند که این کتاب در اصل نامش" در باره حکومت" بوده است، اما آنچه که در اندیشه و نظریات اکثریت دانشمندان و متفکرین، برجسته تر دیده می شود تفسیر و توضیح اندیشه های هراکلیتوس در بیان معانی "لوگوس" با اضداد، حرکت، تغییر، اشیا و ماهیت آن بوده است و همچنان رابطه آن با شرح جامعه، تفکر، و شعور انسانی است که موضوع بحث ماست.
به این ترتیب شعورکه تنها ویژه انسانها می باشد در ادوار مختلف تاریخی در سطح معینی شناخت ما از جهان خارج در همان دوره قرار داشته است، یعنی شعور نه آنقدر نتیجه تکامل بیولوژیکی است، که نتیجه انعکاس جهان عینی و جامعه در مغز ما می باشد و انسانها به برکت فعال بودن اجتماعی توانسته اند با محیط ماهول خویش سازگاری پیدا نموده و در پروسه شناخت آن با تاثیر متقابل بالای محیط ماهول، آنرا را تغییر داده و برای خود شرایط لازم فعالیتهای زندگی را در جامعه ایجاد نمایند.
مقوله شعور در بعضی از تیوری های فلسفی به حیث کلمه مترادف با اصطلاحات عقل، اندیشه و خرد نیز استعمال شده است.
درتاریخ فلاسفه یونان باستان سوفیسطاییان مطالعات فراوان را در مورد خرد انجام داده اند که به عقیده بعضی از دانشمندان اولین مکتبی فلسفی است که شعور را فرآیند شناخت انسان از جامعه تعریف نموده اند. سوفیستطاییان دارای افکار تجدد گرایانه بوده و با تاریک اندیشی و عقب گرایی مخالفت می ورزیدند یعنی ماتریالیزم را به ایدیالیزم ترجیع می دادند به همین سبب از سوی متعصبین وقت به آنان تعمت و افترا زده شد. سوفیسطاییان برخورد مختلف نسبت به توضیح طبعیت، تفکر، خرد و سنت ها در زندگی اجتماعی داشتند، عده ای از دانشمندان به این باور اند که مبارزه میان حقیقت گرایان و ابهام گرایان از همین زمان آغاز شد2. یعنی مبارزه میان ماتریلیزم و ایدیالیزم در تاریخ فلسفه از همین جا شروع شده است، فیلسوف دیگری که خرد را ملاک قضاوت و حقیقت را ارزشمند ترین جوهر هستی می دانست و در ستیز با ابهام گرایی بود سقراط است ، اما تعداد از فلاسفه به این باورند که آموزش سقراط چرخشیست به سوی ایدیالیزم. سقراط به این عقیده بود که انسان باید به رهنمایی شعور و خرد زندگی کند او سنتهای کهنه را مردود می شمرد و نو گرا بود به همین سبب هم مورد خشم تاریک اندیشان قرار گرفته و حکم خوردن زهر را بالایش صادر نمودند3 . ارسطواز حقیقت گرایی "تالس" توصیف نموده و وی را اولین فیلسوف یا آغازکننده فلسفه و موسس فلسفه یونان باستان گفته است، همچانان طوریکه از نگرش ارسطو در مورد "تالس "آشکار است این فیلسوف بزرگ یونان باستان به این اندیشه بود که انسان باید خود را، جامعه و طبعیت را بر اساس شعور و خرد خود تحلیل و تجزیه نموده و بشناسد4. افلاطون به این عقیده بود که شعور در مجموع وجود عینی و خارجی دارد5.
جدا از مکاتب فلسفی یونان باستان، روشهای فلسفی در هند، چین، پارس و روم نیز وجود داشت که به مقوله شعور، شناخت و جامعه پرداخته اند، رومی ها با وجود داشتن یک تمدن عظیم و دانشمندان بزرگ، بیشتر به تحلیل و تجزیه و توضیح و تشریح فلسفه یونان پرداخته و اکثرا آنرا به نقد گرفته اند، بعد از"فلسفه روم" جهان فلسفه دچار ایستایی و سکون شده انحطاط فکری بر جهان چیره گردید که چندین قرن دوام کرد. در دوره امپراتوری روم در اروپا فلسفه فاقد رنگ سیاسی بود و تکامل ویژه نداشت، در قرون وسطی بیشتر تضاد و کشمکش ها میان طرفداران "پاپ" و امپراتور و حکومت بود و "دیوان تفتیش عقاید" کسی را مجال نمی داد تا آیدیا و نظرش را آزادانه بیان کند اکثریت دانشمندان در این دوره ای تاریک اعدام شده و یا زنده، زنده میان شعله های آتش سوختانده شدند از برجسته ترین فلاسفه قرون وسطی که در مورد جامعه، خرد و عدالت اجتماعی ابراز نظر نموده اند " گالیله "، "توماس مور" و "توماس کامپائلا" می باشد.
گفتنی است در این زمان که اروپا بخواب رفته و در اسارت ایدیالیزم و بنیادگرایی قرار گرفته بود، بر عکس در جهان اسلام فلاسفه در مورد شعور، شناخت و جامعه تحقیقات با ارزش انجام داده و تحلیل و تجزیه های ماتریالیستی و علمی از پدایده ها می نمودند، دانشمندانی که باوجود مزاهمت ها و مقاومت ارتجاع، در عرصه علم به مطالعات فلسفی پرداخته اند و در علوم عقلی یگانه ای روزگار خویش بوده اند "رازی" و " ابن سینا " است، رازی از مفاخر بزرگ در فلسفه، ادبیات، نجوم و علم کیمیا است، از مهمترین آثارش"الحاوی" است که چند قرن منبع و ماخذ علم و دانش برای پژهشگران و دانشمندان بود تعداد تالیفات او را بیش ازپنجا و شش کتاب و رساله گفته اند6. ابن سینا از نوابغ روزگار خویش و عمر خود را در راه کسب علم و دانش و تالیف کتب مختلف صرف و لحظه از کار علمی فراغت نیافت. او در مدت 58 سال زندگانی پرمشقت خود کتب و رسالات پر ارزش تصنیف و در نتیجه خدمات شایانی به جهان علم و تمدن نموده است، تالیفات ابن سینا تا یکصدوبیست گفته شده است و فلسفه ابن سینا به سه بخش تقسیم می شود: فزیک(علم طبعیت)، منطق(علم شناخت) و میتافزیک( علم مربوط به شناخت هستی بصورت کل)7.طوریکه آشکار است یکی از شیوه ها و روش های عقبگرایان و تاریک اندیشان سئواستفاده از دین و مذهب است و با بستن افترا دانشمند بزرگ و دگراندیش را کافر و یا ملحد معرفی می نمایند. ایدیالست ها و متعصبین آن زمان فلسفه و طرزتفکر ابن سینا را نیز به کفر نسبت دادند طوریکه خودش می گوید:
کفر چومنی، گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من، ایمان نبود
در دهر یکی چومن و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود8."
همچنان دانشمندان دیگر الخوارزمی، الفارابی، البیرونی، خیام، غزالی، اندیشه های با ارزش فلسفی و علمی و ماتریایستی ارائه نموده اند الخوارزمی جدایی دین و دولت را باعث پیشرفت دولت و دانش و علم و شناخت بیشتر پدیده ها در جامعه می دانست9. الفارابی ریاضی دان و طبیب مشهور متیقن بود که جهان خارجی مستقلانه وجود دارد و به قابل شناخت بودن جهان عقیده داشت10. ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ و متفکر پر نبوغ در تکامل و انکشاف تفکر اجتماعی مردم نقش با ارزشی را بازی و عقاید مترقی ارائه نموده است. البیرونی فیلسوف نامدار به این عقیده بود که طبعیت در حال تغیر و تکامل دایمی بوده و ماده هم اشیا را بوجود آورده و هم به آنها شکل می دهد11. عمر خیام در پروسه اندیشه های فلسفی زمان خویش مقام بر جسته دارد، او معتقد است که: جمود فکری به نتیجه ای موثق نیانجامیده و نمی تواند به کشف اسرار گوناگون طبعیت موفق شود، به ابدی بودن ماده عقیده داشت و می گفت که از طبعیت مرده حیات ظهور می کند و به پیوند جهان اورگانیک با غیر ارگانیک باور داشت - گلی که از کوزه ساخته شده زمانی جسم زنده بوده است12:
این کوزه چو من عاشقی زاری بوده
در بند سری زلفی نگاری بوده
این دسته که در گردن او می بینی
دستیست که در گردن یاری بوده.
آثار ناصر خسرو بلخی در تاریخ تفکر فلسفی و اجتماعی شرق مقام ارجمندی دارد، ناصر خسرو به این نظر بود که "جهان در حرکت است" ماده خارج از زمان غیر قابل تجسم است، زیرا" زمان چیزی جز ماده متحرک نیست...همه چیز متحمل تغیر گردیده و هیچ چیز بحالت خود و در جای خود باقی مانده نمی تواند"13. نظریات ناصر خسرو حاوی مطالب عالی فلسفی و خداشناسی و همچنین انتقاد از نادرستی ها و زشتکاری ها و دفاع از عدالت است وی به این باور بود که تقوا و پاکی اخلاقی بدون دانش، خرد و معرفت بی فایده است14. ناصر خسرو در برابر علمای دین بی باک و بی پرده سخن می گفت و از نظریاتش دفاع می نمود تمام این عوامل سبب شد تا او را به الحاد و کفر محکوم نمایند،او می گوید:
گر بر قیاس فضل بگشتی مدار چرخ
جز بر مقر ماه نبودی مقر مرا
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا
گر بایدت همی بینی مرا تمام
چون عاقلان به چشم بصیرت نگر مرا
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن
زین چرخ پر ستاره فزونست اثر مرا
ای آنکه دین تو بخریدم به جان خویش
از جور این گروه خران باز خر مرا"15.
متفکر نامدار جهان مولانا جلالدین بلخی شخصیت بزرگ دیگریست که می توان به اندیشه های خردمندانه او اشاره کرد. مطالعه کنندگان آثار مولانا به گفته خودش:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
واقعیت هم همین طور است، اما به نظر نگارنده که بسیار خلص بگویم: اندیشه های مولانای بلخ شامل مباحث روشن و واضح در باره حرکت، تغیر، شناخت و تضاد، تکامل و جامعه و شعور است، تعیین مسیر تکامل از جمادی تا آهنگ ارغنون هستی نشان دهنده ای واقعیت جهانبینی مولانا در مورد جهان و جامعه می باشد، که پر از اندیشه های ایدیالستی و ماتریالیستی و مشیت خداوندی بوده و گفتنی است که فلاسفه بعد از او، چه در شرق و چه در غرب به اندیشه های مولانا مراجعه نموده و آنرا مطالعه کرده اند و هر کسی جایگاهی خویش را در این جهان بینی یافته است، ولی آنچه که در آثار و نظریات فلاسفه غرب آشکار دیده می شود و غیر منصفانه می باشد، آنست که فلاسفه از اندیشه ها و تفکر مولای بزرگ بلخ استفاده نموده اند، اما از او نقل قول نشده است. از توماس مور تا به دکارت، فوریه، دیدرو، ولتر، مارکس و انگلس معلوم است که جهانبینی مولانا را مطالعه و به آن مراجعه نموده اند بطور مثال: قوانین سه گانه دیالکتیکی علم مارکسیزم یعنی قانون وحدت و مبارزه اضداد، قانون گذار از تغیرات کمی به تحولات کیفی و قانون نفی نفی، نهایت آشکار و برجسته در اندیشه های مولانا جلاالدین بلخی بصورت واضح مشاهده می شود.
مولای بلخ می گوید:
تا چه عالم هاست در سودای عقل
تا چه با پهناست این دریای عقل
عقل بی پایان بود عقل بشر
بحر را غواص باید ای پسر
---
از جمادی مردم و نامی شدم
از نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
---
از عدم ها سوی هستی هر زمان
هست یارب کاروان در کار وان
باز از هستی روان سوی عدم
می روند این کار وان ها دم به دم
-----
تو از روزی که در هست آمدی
آتشی یا خاک یا باد آمدی
گر بدان حالت ترا بودی بقا
کی رسیدی مر ترا این ارتقا
---
تازه می گیر و کهن را می سپار
که هر امسالت فزونست از سه پار
-----
نرد بان هایست پنهان در جهان
پایه پایه تا عنان آسمان
هر گره را نرد بانی دیگر است
هر روش را آسمان دیگر است.
-----
چیست آنکه هست جهانی دگر
نو شدن حال ها رفتن این کهنه هاست
روز نو و شام نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو نو خوشی و نو عناست
عالم چو آب جوست بسته نماید لیک
می رود و می رسد نو نو این از کجاست
نو زکجا می رسد کهنه کجا می رود
گر نه و رای نظر عالم بی منتهاست 16.
بعد از قرون تاریک مفاهیم شعور، شناخت و جامعه با رشد و تکامل فلسفه در قرن هفدهم و هجدهم وارد مرحله جدید و بعدی خود شد، درعصرجدید از بزرگترین فیلسوفان آن زمان که به مطالعات در موارد مقوله های طبعیت، جامعه و شعور پرداخته "دولباخ" و"دکارت" است، دکارت به این باور بودهرچه را که با عقل خود درک کنیم، حتماً صحیح است، زیرا عقل ما ارمغانی از بارگاه الهی می باشد، او به شناخت جهان خارج از ذهن ما معتقد بود و به این نظر بود که وقتی عقل چیزی را به طور واضح و متمایز شناخت، این شناخت باید ضرورتاً درست باش، او می گفت:" روان ما تنها می اندیشد و جسم ما فقط حرکت می نماید17. اندیشه های فلسفی دکارت تاثیر بزرگی در طرزتفکر فلاسفه بعد از او گذاشت. قابل تذکر است که فلاسفه قرن هفده و هژده بیشتر توجه به شعور اجتماعی توده های مردم و تحکیم عدالت اجتماعی در جامعه داشته اند، شعور اجتماعی، شعور فردی و خودآگاهی توده های مردم از مفاهیمی است که در این دوران از اهمیت بزرگی برخودار و به آن توجه صورت گرفته است، تا توده ها قابلیت تحلیل و ارزیابی را داشته اعمال، اقدامات و اجراآت دولت و ارتجاع مذهبی را تشخیص داده و در مقابل بی عدالتی ها به نبرد و مبارزه برخاسته و برای مکمل تر ساختن جامعه اقدام نمایند، یعنی توده ها باید این درک را پیدا نمایند که از نظر وضع اجتماعی و طبقاتی در مقایسه با دیگران در چه شرایطی قرار دارند و چطور زندگی خویش را انسانی ساخته و برای بدست آوردن حق و حقوق خویش پیکار نمایند، از معروفترین فیلسوفان عصر جدید " هابس "، " گرتسن "، " سپینوزا "، " چرنیشیفسکی، " لومانوسوف "، " بلینسکی " و " روسو " است، به نظر روسو " مهمترین بخش در جامعه و مبدا و اساس قدرت دولت توده های مردم اند و مردم حق انقلاب و عدالتخواهی را دارند"18. روسو " قدرت دولت را از آن مردم می دانست و بنابراین، پادشاهی که به استبداد و بیداد گراید و به حقوق طبیعی مردم تجاوز کند، از میثاق نخستین سر باز زده و سزاوار خلع و طرد است."19.پس انسان نه تنها جهان را، بلکه جامعه را نیز تغییر می دهد به نظر سپینوزا " اعتبار میثاق بسته به نتایج مفید آن است، و میثاق به محض آنکه از سود رسانی بازماند باطل و بی اثر است. شورش مردم وسیله ای است که داد گری و آزادی فردی را از دستیاز حکومت متجاوز می رهاند"20. میثاق اجتماعی به باور سپینوزا، در جا معه ضمانت کننده آزادی و عدالت اجتماعی است. گرتسن، بلینسکی و چرنیشیفسکی از منتقدین جامعه ای سرمایه داری و ایدیالیزم آلمانی بودند، آنها پیروزی توده های مردم و استقرار عدالت اجتماعی را در جامعه از طریق مبارزه سیاسی مردم طرح نمودند.
به این ترتیب نظریات و اندیشه های فلاسفه قرن هفدهم و هژدهم باعث تحولات اجتماعی جدید در جهان شده و موجب انقلابات در انگلستان، روسیه، فرانسه و امریکا گردید، این انقلابات سیاسی که تحت شعارهای دموکراتیک" برادری "، " مساوات "، " آزادی " و امثال آن رخ داد، در نتیجه قدرت از طبقه ارتجاعی فیودال و ارتجاع مذهبی به طبقه مترقی تر یعنی بورژوازی انتقال کرد. بورژوازی در قرون هفده و نوزده در مرکز پروسه انقلابی قرار داشت و وظایف دموکراتیک را انجام می داد نیروهای مولده را به نحوی بی سابقه ای گسترش داد، ماشین آلات را تکامل داده و تکنولوژی جدید را در صنعت و زراعت توسعه داد و یک اقتصاد نیرمند و یک سیستم جهانی سرمایه داری را ایجاد نمود، اما همینکه نظام استثماری فیودالیزم را از میان برداشت، نظام استثماری و استعماری بورژوازی را گسترش داده و اکثریت کشورها را در آسیا، افریقا و امریکای لاتین زیر یوغ استعمار خویش درآورد، این تغیرات نه تنها باعث بوجود آمدن جامعه و سیستم استعماری جدید در جهان شد، بلکه به نحوی اجتناب ناپذیر منجر به پیدایش و گسترش نظریات و آیدیولوژی های نوین فلاسفه قرن نوزدهم گردید..
فلسفه قرن نوزهم، بیانگر اوج اندیشه های فلسفی در جهان علوم و در باره مقولات و مفاهیم مورد بحث ما است بزرگترین فلاسفه این دوران کانت، فیخته، شلینگ، هیگل، فویرباخ، مارکس، انگلس و لنین می باشد./
باقی دارد.
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۰۳۰۵
پیام تبریکیه دارالانشای حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان
به مناسبت روز جهانی کارگر
کارگران و زحمتکشان عزیز!
دارالانشای حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان ، افتخار دارد که به مناسبت اول ماه می ، روز همبستگی جهانی کارگر ، شادباش ها و تبریکات صمیمانه خود را ، به تمام کارگران و زحمتکشان افغانستان و جهان تقدیم می نماید.
تجلیل و بزرگداشت از اول می ، هم در افغانستان و هم در سایر کشورها ، پیشینه تاریخی و مشحون از مبارزات عادلانه ، افتخارات بس بزرگ ، قربانی ها و فداکاری های فراموش ناشدنی دارد که هر وطن دوست و ترقی خواه می تواند به آن ببالد.
خواست ها و مطالبات عادلانه کارگران و زحمتکشان افغانستان و جهان از حمایت مردم و نیروهای دموکراتیک و ترقی خواه برخوردار بوده ؛و می باشد و همیشه با تمام امکانات مادی و معنوی در کنار آنها قرار داشته و دارند.
کاهش ساعات کار ، تادیه مزد مساوی در برابر کار مساوی ، شرکت در اعتصابات و تظاهرات مسالمت آمیز، تنظیم قانون کار و سایر مقررات و لوایح کاری به طور عادلانه، بهبود شرایط بازار کار ، استفاده لازم از ظرفیت های کاری ، تجارب علمی و فنی کارگران ، عرضه خدمات و بیمه صحی ، حق آموزش ، استراحت و سفر ، ایجاد اتحادیه ها و ارتقای نقش آن ها در دستگاه دولت و جامعه ، بهبود حیات اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی آنها ، شرایط ایمنی کار ، خواست ها و مطالبات قانونی و طبیعی کارگران و زحمتکشان بوده؛ که پیوسته مورد حمایت ما قرار دارد.
تجلیل از اول می ، تجلیل از کار و زحمت و تجلیل از نقش شایسته و بی بدیل کارگران و زحمتکشان در روند ترقی و پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی جوامع و پیروزی انقلاب های اجتماعی و تاریخی می باشد.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان،از مبارزات کارگران و تمام زحمتکشان کشور در راه آزادی ، دموکراسی، ترقی و عدالت اجتماعی پشتیبانی می نماید و خود را متعهد به پیشرفت اقتصادی و انکشاف کشور می داند. این حزب در « راه رفع عقب مانده گی اقتصادی کشور ، بسیج مردم و جامعه مدنی در جهت تعمیل برنامه ریزی های کوتاه مدت و دراز مدت برای بازسازی افغانستان با استفاده از تمام ظرفیت های موجود سکتور دولتی ، مختلط ، خصوصی ،کوپراتیفی ، و سرمایه گذاری بیش تر در عرصه زیربنایی و منابع طبیعی ، زراعت و انکشاف دهات ، معارف و خدمات اجتماعی ، حمایت از مطالبات اقتصادی معاش گیران و تقویت جنبش سند یکایی» مبارزه می نماید.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان کم کاری ها و عدم توجه دولت را با در نظر داشت کمک های بزرگ مالی جامعه جهانی در راستای کاهش فقر ،اعمار زیربنا ها و ایجاد زمینه های کار ، بیکاری و بهبود حیات اقتصادی و اجتماعی مردم در جامعه محکوم می نماید.
ما باور کامل داریم که کارگران و زحمتکشان آگاه و وطن دوست ما از ادامه چالش ها ی عمده و موجود در کشور شدیداً نگران بوده و رنج می برند. ختم جنگ ، خونریزی و جلوگیری از مداخلات استخبارات منطقه را برای تامین امنیت که شرایط ضروری ترقی و پیشرفت کشور محسوب می گردد، مهم می دانند. حمایت از نیروهای دفاعی و امنیتی ، تقویت قوای مسلح، تامین وحدت ملی مردم، همبسته گی و وحدت تمام نیرو های ترقی خواه کشور را یگانه ضامن پیروزی مردم و دولت افغانستان در شرایط امروز و فردای کشور محسوب می نماید.
حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان از خواست ها و مطالبات کارگران و زحمتکشان افغانستان در تمام عرصه های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی حمایت نموده؛ و همیشه در کنارشان قرار دارد.
در حالیکه ما دستان پرتوان هر کارگر و زحمتکش عزیز کشور را صمیمانه می فشاریم ، اول می ، این روز تاریخی را یکبار دیگر برای هر یک شما قلباً تبریک گفته ، پیروزی های شما را در مبارزه عادلانه تان آرزو می نماییم.
فرخنده باد اول ماه می ، روز همبستگی بین المللی کارگران!
بااحترام
پوهاند داکتر محمد داوود راوش
رییس حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان
شهر کابل ثور۱۳۹۶
بامداد ـ سیاسی ـ ۷ / ۱۷ـ ۳۰۰۴
آن زمان کارگران مهاجر شیکاگو، که برای کار به امریکا رفته بودند، در صف اول مبارزات طبقه کارگر ایستادند، امروز نیز میلیون ها کارگر مهاجر می توانند مبارزات خود را علیه وحشیگری سرمایه داری و با شرکت موثر و رزمجویانه در اتحادیه ها ادامه دهند.
دبیر خانه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری
فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری (WFTU) از همه همکاران و دوستانش در سراسر جهان می خواهد تا « روزجهانی کارگر» را به هر وسیله ممکن برپا نموده ؛ و با صدای متحد فریاد سردهند که : « ما مبارزات خود را علیه وحشی گری امپریالیستها و برای تامین نیازهای امروزین توده های مردم و جوانان ؛ و جهانی عاری از استثمار و جنگ ، سازماندهی خواهیم کرد.»
اول ماه می یک نقطه عطف در مبارزات کارگران جهان ، از سال ۱۸۸۶ترسایی که خواستهای کارگران مهاجر شیکاگو مطرح شد است که تا به امروز ادامی دارد. مبارزات آنان هنوز ادا می دارد و به شکل مبارزه برای داشتن یک کار پایدار، تامین اجتماعی، بهداشت و تحصیل رایگان، زنده گی آبرومندانه ادامه دارد. آن زمان کارگران مهاجر شیکاگو، که برای کار به امریکا رفته بودند، در صف اول مبارزات طبقه کارگر ایستادند، امروز نیز میلیونها کارگر مهاجر می توانند مبارزات خود را علیه وحشیگری سرمایه داری و با شرکت موثر و رزمجویانه در اتحادیهها ادامه دهند.
سال جدید با جدالهای درونی امپریالیستها شروع گردیده است، که خود منجر به تشدید استثمار توده مردم و افزایش خطر یک جنگ همه گیر شده است. حوادث جاری در افریقا، خاورمیانه، آسیا و اروپا، تهاجم سرمایه داری به جنبش کارگری را اثبات کرده است و هزاران نفر را برای گریز از مناطق جنگی، وادار به مهاجرت نموده است؛ و درعین حال اتحادیه اروپا و دولتهای اروپایی تظاهر به کمک به نجات جان پناهنده گان می کنند !
کارگران در تمامی نقاط جهان نگران تحریکات دولت امریکا، اتحادیه اروپا و متحدانشان که در صدد تصاحب بازارهای جدیدی برای غارتاند، هستند. آنان در حال حاضرمشغول بمباران و کشتار مردم سوریه و فلسطین، اعمال فشار بر مردم ونزویلا ( برای راه اندازی یک جنگ داخلی) تهدید بکارگیری بمب اتمی در شبه جزیره کوریا هستند.
آنها بزرگ ترین بمب غیرهسته ای را روی سر مردم افغانستان انداختند. اینان همان امپریالیست هایی هستند که از حکومت فاشیستی اوکرایین حمایت و با آن همکاری می کنند، همان هایی هستند که از سیاستهای اسراییل در خاورمیانه حمایت می کنند.
این جدال های داخلی بین امپریالیستی اوضاع مالی کارگران و بازنشسته گان را بدتر کرده است. اقدامات آنها منجر به کاهش عمومی دستمزد و حقوق بازنشسته گی، خصوصی سازی تامین اجتماعی، بهداشت و تحصیل عمومی، افزایش بیکاری، کار «سیاه » و محدویت آزادی عمل اتحادیه ها گردیده است. با این تصویر عمومی طبقه کارگر و توده مردم اول ماه می ۲۰۱۷ ترسایی را زرمجویانه جشن خواهند گرفت.
فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری از همه همکاران و دوستانش در سراسر جهان می خواهد که روز جهانی کارگر را به هرطریق ممکن بزرگ داشته و با صدای متحد فریاد بزنند:
«ما مبارزات خود را علیه وحشی گری امپریالیستها و برای تامین نیازهای امروزین توده مردم و جوانان و جهانی عاری از استثمار و جنگ، سازماندهی خواهیم کرد.»
فدراسیون با ۹۲ میلیون کارگر عضو در همه قاره ها، همبسته گی بین المللی خود را با مردم قهرمان کوبا، که مهماندار جلسه رهبری فدراسیون به تاریخ ۳ تا ۵ می خواهد بود ؛ و نیز با کارگران جهان که علیه تشبثات امپریالیست مبارزه می کنند، اعلام می نمایید.
ما درهرکشور و قارهای برای رهایی طبقه کارگر؛ مبارزه برای تحصیل حقوق و نیازهای خود وعلیه سیستم استثمارگرانه که باعث فقر، جنگ و پناهنده گی می شود، اقدامات مشترکی را سازماندهی خواهیم کرد.
دشمنان مردم شکست ناپذیر نیستند؛ این مبارزات توده مردم است که شکست ناپذیر است.
دبیر خانه فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۷ـ ۳۰۰۴
بنام کارگـــر
بنام کارگــر، درود بی پایان
به انسان به خـلاقیت انسان
به گرداننده گان چرخه تولید
وبرسازنده گان هستی وامید
به قربان گشتگان راه آزادی
سرود ی رزم می خـوانـم :
که برخیز، ای رفیق پیشتاز
ای کارگر،حما سه بر پاکن
صدای بشکن زنجیر بالاکن
بپا شو، بازکن راه رهایی را
خرو ش ی داد خــواهی را
درفش کــــاوه آهنگری بردار
بزن با گرزها برفرق اهریمن
شکن زنجیراستعمار و استبداد
چو پیشآهنگ عصر خــــویش
رها یی بخش ، ا نسا ن را
گرامی دار، یاد قهرمانان را
چو نام پردلی و اکــرم واســع
قدوس ها،میرعلم ها، قادرونبی
عظیم، عظم الدین، خیرمحمدها
وصدها قهرمان، نامی وگمنام
گرامی و نماد جاودانی هاست
بپا خیزید ای یاران همرزمان
دراین راه شریفانه همه باهم
صدا ها را یکی سازیم
صدا ها را یکی سازیم
و با نسل جوان کارگر و دهقان
به اوج قله های هستی و امیـد
درفش ارغوانی را برافرازیم
درفش ازغوانی را برافرازیم
(عبدالوکیل کوچی)
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۷ـ ۳۰۰۴
در کنگینه ای رنگین زبان
دکتر حمیدالله مفید
بخش ۳۸ ، ریشه شناسی واژه ها
واژه های : خانم ، بانو(کدبانو) ، زن ونائیریکا در زبان فارسی،
واژه خانوم ، خانم ، یا خانیم(Khanum,Khanem ,Khaniem Hanim) این واژه در زبان فارسی مردم افغانستان پاژنام یا پیشنام است که برای بانوان یا زنان به کار می رود ، مانند: خانم دکتر اناهیتا راتب زاد از بنیانکذاران جنبش آزادی زن در افغانستان است وبه گفتاورد دهخدا لقب گونه ای که درآخر اسم زنان درآید. مانند: هیله خانم شاعره زنجیر شکن زبان فارسی است.
به گفتاورد پاکالین وشاردن خانم از وامواژه های ترکی است همانگونه که برای مردان واژه «خان» در ترکی کاربرد دارد و ویژه گی نرینه یا مذکر است با افزودن نشانه مادینه « تون ، یوم ، یم ویا ام » به مادینه یا موءنث مبدل می شود وبه پاژ نام بانو گفته می شود.یعنی جنس وابسته به مرد.
اصل این واژه در ترکی وایغوری « خاتون» است ، که در زبان فارسی خانوم یا خانم شده است.
واژه خانم پس از سده های هشتم و نهم در زیان فارسی کاربرد یافته است ، به گونه ای آشکارا پیشینه ترین نویسنده ای که به این مساله پرداخته است نظام الدین شامی است که در سالهای نخست سده ای نهم خورشیدی این واژه را به کار برده و چندین بار از سرای « ملک خانیم» نام برده است.
کلاویخو نویسنده ای دیگری است که در بار امیر تیمور کورگانی را دیده ودر باره همسران تیمور فراز های نگاشته است ، به گفته کلایخو زن بزرگ و واول امیر تیمور را خانم بزرگ وگاه مطلق «خانم» وهمسر دوم او را خانم کوچک می خواندند.
خوند میر نیز در نبیک یا کتاب« تاریخ حبیب السیر» نام دختر سلطان ابوسعید گورگانی را «خانم بیگم» نگاشته است.
تاریخ رشیدی نگارش حیدر میرزاد نیز از زنان عالیمقام با فرنام یا لقب خانم یاد کرده است.
ظهیرالدین محمد بابر در« بابر نامه» خود که به زبان ترکی نگاشته است ، همزمان با یاداوری از نام مادران ، همسران ودوشیزه گان شاهان وشاهزاده گان بابری فرنام یا عنوان خانم را بکار برده است ، از آن میان از« قُتلُق نگارخانم» دوشیزه یونس خان ومادر خودش نیز یادی کرده است.
واژه خانم در کشور هندوستان ودر میان فارسی گویان آن سرزمین از همین زمان کاربرد یافته است وپیش بر آن در هیچ اثاری دیده نشده است.
در کشور افغانستان کاربرد واژه خانم از دوران شاهان گورگانی که نزدیک به دوصد سال تا شهر غزنی را در اختیار داشتند ، کاربرد یافته است،
در ایران از دوران شاهان صفوی در نگارش ها ونبیک ها واژه خانم کاربرد گسترده یافته است.
این وامواژه ایدون در میان فارسی گویان افغانستان ، ایران وتاجکستان کاربرد گسترده دارد.
نمونه ای کاربرد واژه خانم در زبان فارسی
سروده ای از ایرج میرزا:
جان به لب عاشق بیدل رسد
با غمزاتی که تو خانم کنی .
واژه بانو وکاربرد آن در زبان فارسی:
واژه بانو(Banow) : پاژ نام یا پیشنام ویا شناسه نام در افغانستان وتاجکستان برای زنان است ،مانند «بانو جمیله پلوشه از پیشتازان جنبش رهایی زن در افغانستان است» ودر ایران زمانی پیشنام وزمانی پسنام زنان است مانند: بانو سیمین بهبانی ویا فروغ فروخزاد بانو ازچامه سرای زبده زبان فارسی است.
ریشه واژه بانو: ریشه این واژه از «بان Bän» اوستایی گرفته شده است که به چم یا معنی فروغ وروشنایی است، در زبان اوستایی به گونه ای « بانو» آمده است . در زبان پهلوی «بانوک Banook» شده است همین واژه «بان »است ، که به مرور زمان واژ«ن» به واژ «م» تغییر خورده وواژه «بامداد» از آن ساخته شده است ، که به چم هنگام روشنایی ویا دهنده ای روشنایی وفروغ وسپیده دم می باشد.
واژه ای «کد بانو »نیز به چم روشنایی خانه است. گرچه واژه کدبانو ایدون از کاربرد افتاده است ، مگر تا سده های هشتم ونهم این واژه در زبان فارسی کاربرد گسترده داشت.
کلیدش به کدبانوی خانه داد
تنش را بدان جای بیگانه داد (فردوسی)
نشود دستی که خاک زر گردد
از ساخته کدخدا وکد بانو (ناصر خسرو).
چو کدبانو از شهر بیرون شود
سوی جشن خرم به هامون شود (فردوسی)
نمونه های از کاربرد واژه بانو درچامه ها سروده سرایان فارسی:
به هر جا نام تو بانو بود
پدرپیش تختت به زانو بود (فردوسی)
تو بانو باش تا او شاد باشد
هم او با تو چو خور با ماه باشد( ویس ورامین )
کنیزک بخندید و آمد دوان
به بانو بگفت ای مه بانوان (خاقانی)
به بانو گفت شیرین کای جهانگیر
برون خواهم شدن فردا به نخجیر (نظامی)
از دو بانو چو شود آشفته
خانه امید مدارش رفته (جامی شاعر ی از هرات)
این واژه در دیوان چامه سرایان زبان فارسی به چم ها یا معنی های زیاد وبا ترکیب های گوناگون پدیدار است.
شهر بانو : یعنی ملکه ، شاهزن :
ترا بانوی شهر ایران کنم ( هدف از ایران در این سروده ی فردوسی افغانستان، یک بخش ایران ، تاجکستان و…است)
به زور وبه دل کار شیران کنم.(فردوسی)
بانوی بانوان:، لقب یا فرنام ملکه های شاهان اشکانی یعنی زن شاه بود .
بر مادر آمد فرود جوان
چنین گفت کای بانوی بانوان ( فردوسی).
بانوی تاجدار:
بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد.
طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد (نظامی)
بانوی حصاری : بانوی که در حصار باشد وبیرون نیاید ویا زنان زیبا رویی که از شهرستان حصار فرارود باشند.
گنج او چون در استواری شده
نام او بانوی حصاری شده (نظامی)
بانوی خانه : همسر وکدبانو چون:
مرد مسافر حدیث خانه که گوید
زان عرضش زن بود که بانوی خانه است.(نظامی).
بانوی ختن : ملکه ای چین بانوی شرق ،کنایه از بانوی شرق زنی بی مانند است :
میوه چو بانوی ختن در پس حجله های زر
زاغ چو خادم حبش پیش دوان به چاکری ( خاقانی).
در پایان به این فرایند می رسیم ، که واژه بانو از واژه های کهن زبان های اوستایی،پهلوی وفارسی است وپیشینگی آن نزدیک به چهار هزار سال می رسد ، این واژه در زبان ما بیگانه نیست ونه به کشور خاص زبان فارسی تعلق دارد، بهتر است تا این واژه بجای واژه های خانم ، همشیره ، عیالداری ، کوچ ودیگر واژه ها در زبان رسمی کشور ورسانه ها بکار رود.
واژه زن : (Zan) نقیض مرد. جفت مرد ، همسر مرد، مادینه ،بشر ماده ،در تازی آن را امرءه ونسآ گویند یونانی آن ( ژینایXenai) کردی (ژین)در پشتوی دوره آخوند درویزه ( جنی سپس شزه) ودر زبان منجانی (ژینکا) گویند.
این واژه ازباستانی ترین واژه های زبان هندو واریایی می باشد ریشه ای آن به واژه (کأینی. ک ای نی Ka Hi ny) اوستایی می رسد ودر پهلوی با کمی تغییر به (کن Kan) تغییر پذیرفته است در سانسکریت نیز( کی هن ) بوده است.اگر این واژه را ریشه شناسی کنیم از این ترکیب ها ساخته شده است:«کن Kan) به معنی خانه و( اینی Hi ny) به معنی صاحب می باشد وکاینی به معنی صاحب خانه است.
چم دیگر این واژه در اوستا «دوست داشتن » است، اگر با ژرفنگری به این واژه بپردازیم ، شاید عمر آن به دوره مادر سالاری در سرزمین آریانای ( ایرانویچه) کهن برسد. که عمر آن از شش هزار سال افزون باشد وشاید از واژه های باشد ، که پیش از مهاجرت آریایی ها به این سرزمین از سوی بومیان آن نامگذاری شده باشد ویاشاید گمان آن می رود ، که با آمدن هیون های سپید یا همان آریایی ها ازشمال به سوی جنوب این واژه را با خود آورده باشند . با همه روی از باستانی ترین واژه های زبان مشترک هندو وگرامانی یا هندو اروپایی است. چه در زبان روسی واژه زن به گونه ای (ژنه Xena) تغییر پذیرفته است ، که ریشه آن همان واژه (زن ) یا (کن) اوستایی دارد.
همچنان واژه « کن » ریشه در کندن دارد ، که نخستین خانه های انسانها در دل کوه ها وتپه ها کنده شده اند ونخستین رمه های انسانی دوره « انسان خردورز» که به پنجصد هزار سال می رسد، به خاطر فرار از مرگ در دل کوه ها جایجا شده اند .
از آثار بدست آمده در سمنگان بر می آید ، که دیگدان ، قیزه اسپ( قازه ، یا کازه)وآثار دیگر مفرغی ( برونجی) نزدیک به ۱۲ هزار سال پیش در این سرزمین ساخته شده اند.
نا نوشته پیداست ، که نخستین کندواله ها یا خانه ها در دل تپه ها ومیان صخره ها به دست مادران کنده شده اند ودر دوره مادرشاهی آنها بودند که خانه ها را ساخته اند ، پس واژه زن کن اوستایی نیز ریشه در دل همین ساخته ها دارند.
مردم کابل تا ایدون ساختمانهای که در دل تپه ها ویا با گل وپخسه ساخته شوند ، کندواله می گویند.
واژه(کد ی » پشتو که به معنی زن است نیز ریشه در همین واژه «کآئنی » اوستایی دارد.
افزون بر آنها هیمن واژه «کن» به تغییر (د) به (ت) به (کنت) تبدیل شد ، که در زبان پهلوی به معنی شهر است .ودر نامواژه های سمرکنت( سمرقند) کوکنت یا (قوقند) ، تاشکنت یا( تاشکند) تا ایدون پدیدار اند.
واژه های :(دهکده) ،( کدیور) ، (کندواله)( .( کندو)و ( کنیجک ) (۱) پهلوی که به کنیزک یا کنیز تغییر پذیرفته است . همه وهمه ریشه در همین واژه کن یا زن دارند.
زبوی زنان موی گردد سپید
سپیدی کند زین جهان نا امید (فردوسی)
زن ارچه زیرک وهُشیار باشد
زبان مرد خوش گفتار باشد (ویس ورامین )
هنر ها ززن مرد را بیشتر
ززن مرد بد در جهان هیشتر (اسدی)
ازواژه زن در زبان فارسی ترکیب های زیرین ساخته شده است :
زنباره: مردی که از زن خود بترسد.
زنپاره: زانی زناکار
زنچو: مردی که به زنش تسلیم باشد.(در زبان گفتاری مردم افغانستان)
زنبر : مردی که برای دیگران زن برد.
زن دوست : مردانی که زنان شان را دوست داشته باشند.
زنا شوهری : مزاوجت
زن وشوی : مزدوج
زنکه: تصغیر زن در زبان گفتاری مردم افغانستان
زنکه باز : مردی که به زنان گرایش مفرط داشته باشد(گفتاری مردم افغانستان)
زن مُرده : مردی که زنش مرده باشد.
شیرزن : زن دلیر وناترس
شاه زن: ملکه
نیک زن : زن پارسا
واژه نائیریکا Naherika:
با گذر روزگار وبا گسترش کار جهان در روزهای پسین وگذر از زن سالاری به مرد سالاری نامهای دیگری نیز به پاژنام یا شناسه بانوان پدیدار گردید که یکی دیگر آن واژه( نائیریکاNaherika) است که در زبان پهلوی برابر به( پهلوان زن) است وواژه(نر) یا (نئیری) که در اوستا برای مردان گفته می شد، واژه( نئیریکا ) یعنی مادینه نر برای بانوان یا زنان گفته می شد، در اوستا که به چم زور ونیرو است وواژه ای( نریمان ) ( نیایی رستم جهان پهلوان)نیز از ساخته های آن است. که این واژه هنوز در زبان ارمنی
به گونه ای «نایریک» خوانده می شود
در زبان فارسی واژه ی( نئیریکا) از کاربرد افتاده است ، مگر شکوه چم آن تا ایدون پدیدار است.
واژه ها سخن می گویند،از ریشه شناسی واژه های بانو و زن در زبان فارسی بر می آید ، که جایگاه زن در آریانای پیشین ودر دوران دین بهی والاترین وفراز ترین بوده است ، زن به مثابه سرور خانه وکاشانه دارای صلاحیت های بزرگی بود، که در هیچ کشور اروپایی برای زن این جایگاه وجود نداشت.
***
۱- واژه کنیجک به معنی زن دوست داشتنی است که پسانها کنیز شده است ، در زبان گفتاری مردم افغانستان واژه« کنچنی» وجود دارد که به معنی بانوی رقصنده می باشد ویک نوع دشنام است این واژه نیز تغییر واژه کنیزک است ،که به زبان هندی ره یافته است ودر زبان هندی نیز زن رقاصه را (کنچنی ) می گویند.
چنانی که مادران به دختران شان دشنام می دهند می گویند: او کنچنی کجا گُم بودی تا این وقت شام؟
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۷ـ ۲۷۰۴