پیدایش، تکامل و دورنمای زبان دری

 

میرعنایت الله سادات

 

پیدایش:

مؤرخ توانای افغان، احمد علی کهزاد بیش از نیم قرن قبل (1951م) طی بیانیۀ علمی و تاریخی خود در تالارموزیم ایران گفت: " هیچ شبهۀ نیست که پرورشگاه اولیۀ این زبان (دری) در حصص شمالی افعانستان بود که از پامیر تا هریرود را در بر میگرفت و در ماوراالنهر(A) هم رواج داشت. بعضی ها تصور کرده اند که زبان دری معجونی است مرکب از زبان پهلوی ساسانی و لغات عربی . حالانکه یکی از صفات زبان دری حقیقی ، عدم دخالت زبان عربی است و چند قرن پیش از زبان عربی در افغانستان تشکل نموده بود. از جانب دیگر دری زبانی نیست که بعد از نابود شدن زبان پهلوی ساسانی بمیان آمده باشد .بلکه دری و پهلوی دو زبان است که موازی هم یکی در افغانستان و دیگری در ایران بمیان آمده و نشو و نماکرده و به زبان هائی معین از اینطرف به آنطرف و دگری از آنطرف به اینطرف پراگنده شده است" (1)

این سخنان کهزاد فی الواقع درسی بود به خام اندیشانی که حقایق تاریخی را بزعم خود تحریف مینمایند مصداق سخنان او ، نتایج تحقیفات باستان شناسان مجرب بین المللی است. که با سهل شدن وسایل ارتباط ، امروز هر لحظه میتوان به آن دسترسی داشت.

واقعیت اینست که نفوذ زبان عربی نتوانست به زبان دری آسیب برساند ، اما زبان پهلوی را از بین برد زیرا زبان پهلوی نتوانست در سدۀ اول نفوذ اسلام ، به مقابل ادبیات پختۀ عربی مقاومت کند . بنابرآن همزبان با ترویج اسلام از مکالمه و نوشته خارج شد. ولی چنین خطر متوجه زبان دری نبود. بخاطریکه این زبان بر خلاف زبان پهلوی "از همه مزایای قابل زیست و بقا و رواج برخوردار بود و قابلیت و استعداد کافی برای ترجمه از عربی به دری را داشت."(2) لذا توانست که مانند سابق بحیث زبان رایج باشندگان آریانا باقی بماند. افغانستان از عهد آویستا یعنی هزار سال قبل از میلاد مسیح تا ظهور اسلام بنام آریانا که مفهوم مسکن آریا را میدهد ، یاد می شد . پس ازسلطۀ اعراب این سرزمین در قرن سوم هجری به " خراسان" موسوم شد .

پهنا و گسترش زبان دری:

وقتییکه قوای شاه ساسانی (یزد گرد) در جنگ های نهاوند و قادسیه به مقابل اعراب مسلمان شکست خوردند ، کار اشغال فارس که در زمان خلیفۀ دوم اسلام آغاز شده بود تا سال 651 م تکمیل گردید. پس از دورۀ خلفای راشدین، اموی های عرب میان سالهای 651 و 750 م سیاست عربی سازی را در ممالک مفتوحه در پیش گرفتند. در پرتو همین سیاست زبان پهلوی در فارس (B) گام به گام مضمحل شد، اما زبان عربی هم نتوانست که جای آنرا اشغال کند .این وقت است که زبان دری متدرجاً از شرق، که افغانستان امروزی در آن موقعیت دارد بطرف غرب یعنی ایران امروزی نیز توسعه یافت و خلای زبان مضمحل شدۀ پهلوی ساسانی را در سرزمین فارس پُر نمود.

زبان دری در فارس "در ابتدای امر برای شعر و امور اداری مورد توجه امرا و شعراء و دیوانیان قرار گرفت".(3) و سپس در میان مردم مُروَج شد.

در زمان خلیفۀ سوم اسلام ، سپاه عرب ، فارس را عبور کرد و از دو مسیر هرات و سیستان به داخل افغانستان امروزی شدند . در مسیر هرات لشکر اعراب توانست که بعد از مقاومت ها و زد و خورد ها، راه شان را به سال 707 م به صوب بلخ باز نموده و از آن طریق به ماوراالنهر پیش بروند." (4) ولی از مسیر سیستان بطرف کابل به مقاومت های سر سخت و دوامدار کابل شاهان مواجه شدند .این مقاومت ها دو صد سال ادامه داشت . تا آنکه در زمان یعقوب لیث صفاری که موًسس اولین دولت بومی اسلامی در سیستان بود ، کابل بطور نهایی مفتوح و زمینۀ ترویج اسلام مساعد گردید.(5) پس از سقوط شاهان برهمنی کابل، سرزمین آریانا (حال خراسان) بدست امویان عرب و متعاقباً بدست عباسیان عرب افتاد.

اموی ها که سیاست عظمت طلبانه را در پیش گرفته بودند ، به ترویج رسم الخط و رسمیت دادن زبان عربی در مناطق مفتوحه علاقۀ فراوان داشتند .از همین جهت ادبا و دانشمندان خراسان اجباراً "در اوایل دورۀ اسلامی و حتی تا چندین قرن پس از انتشار اسلام آثار خودرا غالباً به زبان عربی، که زبان دینی و علمی مسلمانان جهان بود ، می نوشتند" (6)

وقتی که اموی ها سیاست عربی سازی را در پیش گرفته و انسانها را به عرب و عجم (C) تفریق کرده و در مناطق مفتوجۀ شان سیاست تبعیض فرهنگی را سر لوحۀ کار روزمرۀ خویش قرار دادند، اعتراضات بمقابل رفتار خشن آنها در همه جا در حال نضج یافتن بود . در خراسان ، رفتار آنها تحمل ناپذیر گردید و اولتر از همه جا، آمادگی برای مقاومت در میان مردم قوام یافت. در نتیجه قیام مردم خراسان، این امپراطوری بزرگ به گفتۀ مرحوم میر غلام محمد غبار "نتوانست تمام افغانستان را تسخیر نماید. مردم افغانستان در طول این مدت در صحنۀ سیاست و نظام از خود دفاع میکردند و بالاخره توانستند در بربادی آن شاههنشاهی مقتدر سهیم گردیده و دولت عباسی را جانشین آن سازند".(7) ابومسلم خراسانی دولت اموی را منقرض ساخت و ابوالعباس سفاح را به خلافت عباسی برداشت. قیام ابومسلم سبب شد تا باشندگان خراسان هویت فرهنگی شان را دوباره بیآبند. استرداداستقلالیت فرهنگی زمینه ساز نسیم تازه ای از ادب دری شد و دودمان های سلطنتی خراسان بالوسیلۀ حمایت و تشویق اهل دانش و فرهنگ به این بازگشت مُهر جاودانه زدند . آثار شعراء و نویسندگان بزرگی به کمک آنها انتشار یافت . به این ترتیب دودمان های متذکره در عرصۀ بسط و گسترش زبان دری در داخل و خارج قلمرو های شان به خدمات بزرگی نایل آمدند.(8) از برکت " قیام ها و نهضت های فکری و سیاسی و ملی خراسانیان از عهد طاهریان و صفاریان ، نگارش آثار به زبان دری اندک اندک آغاز شد و در دورۀ سامانیان بلخی که توجه خاصی به احیای ثقافت و زبان خود داشتند ، زیادت پذیرفت و دری زبانان به تألیف وتدوین آثاری در رشته های علوم دینی ، تاریخ و ادب به زبان خود دست یازیدند و پس از آن دوره های مختلف تاریخی و به تدریج در علوم لسان دری، آثاری در خود این زبان بوجود آمد و دستور نویسان و لغت شناسان نیز به تدوین لغات و قواعد صرفی، نحوی و اشتقاقی زبان دری همت گماشتند."(9) شکست اموی ها و مقاومت های مردم خراسان نه تنها پی آمد های در دامنه های هندوکش داشت ، بلکه اثرات آن ، مناطق همجوار را فرا گرفته و سبب شد تا زبان و ادب عربی در فارس عمومیت نیآبد. بنا برآن با اضمحلال زبان پهلوی ساسانی ، خلای به میان آمده ، قدم به قدم بوسیلۀ زبان دری پُر گردید.

احمد علی کهزاد درین ارتباط علاوه میکند : " زبان دری بعد از طی دورۀ نضج و قوام ادبی خویش در چهار قرن اول هجری در افغانستان به طرف غرب انتشار یافته و زبان پهلوی را به نقاط غربی عقب زد و جای آنرا اشغال کرد و به اصطلاح ملک الشعراء بهار بعد از تسلط سلجوقی بر عراقین(D) این معنی قوت یافت. یعنی زبان دری کمال انبساط یافت. "  (10) " بهار" در سطر بالا این حادثه را بازگو میکند که طغرل سلجوقی تا سال 1062 م بر بغداد مسلط گردیده و بدست او وحدت سیاسی فارس( ایران امروزی) مجدداً تأمین شد . درین وقت بود که عمیدالملک کندری وزیر فاضل پادشاه فرصت را مساعد یافته و دفاتر فارس را از عربی به دری برگردانید.(11)

درین شکی نیست که با ترویج اسلام ، زبان عربی بر زبان دری اثر گذاشت و شمار زیادی از اصطلاحات ولغات عربی در زبان دری بکارگرفته شد. اما بکار گیری کلمات عربی در راه تکامل زبان دری مانعی را بوجود نیآورد. برعکس" اقتباس وزن و قافیه از شعر عربی کمک کرد که اشعار دری نیز مانند زبان عربی موزون و مقفی باشد."(12) یعنی ادب زبان عربی اثراتی را در شیوۀ نگارش زبان دری از خود بجا گذاشت . این اثر گذاری از نظر مرحوم محمد رحیم الهام سبب شد که ادبای ما" در تحقیق و نگارش دستور های زبان دری قهراً تحت تأثیر روش دستور زبان عربی واقع شدند . چنانچه وقتی به این دستور ها نظر بیآندازیم گمان میکنیم که مؤلفلن ، کتب صرف و نحو زبان عربی را اساس کار خود قرار داده ، اصول و کلیات را از آنها ترجمه نموده و مثال ها را تا حد ممکن از زبان دری آورده باشند. بنابر آن بجای اینکه ساختمان و نظام زبان دری را به روش مشاهده و استقراء شرح کرده باشند ، اصول و قواعد ساختمان و نظام عربی را بر دری تطبیق نموده اند و از تشریح ساختمان زبان دری چنانکه توسط اهل زبان بکار میرفته غافل مانده اند."(13)بررسی ها نشان میدهد که: " از اواسط قرن پنجم هجری ، نثر عربی در نثر دری تأثیر کرد ، جمله ها طولانی شدند و لغت های عربی رو به زیادی گذاشت."(14) ولی این افزایش در سطحی نبود که سبب تخریب زبان دری شود.

اکثر دودمان های حاکمۀ خراسان چنانچه قبلاً گفته شد ، به بسط و توسعۀ زبان دری علاقمند بوده و در این راه خدمات بزرگی را انجام دادند. محمود غزنوی (360-421 ق) خود ناشر زبان دری در داخل و خارج افغانستان بود.در دورۀ غزنوی ها " ادبا و دانشمندان مشهوری مانند فردوسی و ابوریحان در غزنه زندگی داشتند. شهر غزنه که کانون ادب دری در آسیای وسطی بود شعرای چون عنصری، فرخی ،سنائی ، مسعود سعد ، ابوالفرج و سیدحسن غزنوی را می پرورید."(15) همچنان بلخ مهد تولد و پرورش نویسنده ها و شعرای بزرگ مانند دقیقی ، ابوشکور بلخی و دیگران بود. از ولایت هرات شعراء و نویسندگان زیادی در بوستان ادب دری قامت افراشته اند که خواجه عبدالله انصاری (396-381ق) با کلام گیرا و آسمانی اش بهترین ممثل آنها میباشد. اما افسوس که تهاجمات بادیه نشین های چنگیزی و انتقام جویان لجوج مانند علاوالدین جهان سوز(E) ، مکرراً تمدن ها و رونق علم و ادب را برهم میزدند.

در قرن نهم هجری بالاثر توجه سلاطین تیموری ، هرات در عرصه های علمی ، ادبی و هنری عظمت و شهرت فراوان کسب کرد. در همین وقت بود که کانون فرهنگی معتبری بنام "مکتب هرات" پدیدار شد. گرچه این مکتب بیشتر معرف نقاشی ، میناتور و خطاطی بود و در عرصۀ شعر همان خصوصیات " سبک عراقی" رواج داشت ، ولی باید اذعان نمود که ادبیات آن عصر جولانگاه خیال، مضمون و موضوعات میناتور مکتب هرات را بسیار توسعه داد. زیرا نقاشان این دوره اشعار حماسی و عشقی شاعران سرآمد روزگار شان رامصور میساختند. استاد کمال الدین بهزاد نقاشی های ماندگاری را در این عصر آفرید که برای هنرمندان معاصر و خلف اش الهام بخش بود.(16)

پس از سقوط دولت تیموری بسال 1505 م برای چندین قرن ادبیات دری در مسیر انحطاط قرار گرفت. خراسان میان صفوی ها ، مغلها و شیبانی ها تجزیه شد. بی امنیتی ، جنگها و رقابتهای هر سه قدرت ، زمینه ها و رونق علم وادب را در سرزمین افغانها به مخاطره انداخت . مراکز شعر و ادب از این سرزمین به مراکز قدرت هر سه نیروی اشغالگر در اصفهان ، سمرقند و دهلی منتقل شد .پس از کوتاه شدن تسلط صفوی هاو مغلها ، همچنان منحل شدن اوزبیک های ماوراء النهر در سیستم اداری شمال ،هنوز هم مجال رونق علم و ادب وجود نداشت . زیرا دولت های کوچک منطقوی (مانند هوتکی های قندهار و ابدالی های هرات) ، جنگ های طولانی و فرسایشی میان اولادۀ تیمور شاه و سردار پاینده خان و حملات پیهم استعمار انگلیس در این سرزمین ، زمینه های تکامل زبان دری را خیلی محدود می ساخت.

در دورۀ انحطاط، ادب دری" بیشتر از پیش تحت تأثیر زبان عربی واقع شدو لغات و کلمات تازی سیل آسا داخل زبان دری گردید. این تأثیر بجائی رسید که هشتاد الی نود درصد کلمه های زبان دری را لغات و ترکیبات عربی تشکیل میکرد. فقره ها و جمله ها و امثال حکم و اشعار تازی فزونتر گردید و برخی از مختصات صرفی عربی نیزدر زبان دری وارد شد ، لغات مغلی و ترکی هم بیشتر در این زبان راه یافت".(17) تا آنکه همراه با جنبش های تجدد خواهی بخصوص جنبش مشروطیت ، فصلی از رونق ادب دری مجدداً گشوده شد ، در عصر تجدد خواهی نیز" به اثر (بازشدن روابط) و تماس با کشور های غربی ، کلمه ها و مصطلحات بیشتر انگلیسی و فرانسوی وارد این زبان شده و در همین عصر که دوره ای ترجمه از زبانهای اروپائی است - مانند غلبۀ زبان تازی ( از قرن ششم هجری تا همین اواخر) - بدبختانه از نظر برخی قواعد دستوری و طرزجمله بندی هم اندکی به زیر تأثیر زبان های بیگانه کشانیده شده است."(18) گروهی از دانشمندان با دستور های زبانی غربی آشنا شده ، این دستور ها و دستور هایی را که غربیان برای دری زبانان نوشته بودند ، منبع تقلید خود قرار دادند. به این ترتیب دستور نویسی زبان دری مستقیماً به شیوۀ دستور نویسی غربی آغاز شد.(19) به هر حال جنبش مشروطیت شرایط را به خواست منورین افغان مساعد ساخت و سراج الاخبار به قلم بدستان فرصت تبارز فکر و اندیشه را داد .در این فرصت پس از گذشت چند قرن ، نویسندگانی به پیروی از ناصر خسرو بلخی قد بر افراشتند .اینها نمی خواستند که لفظ پُرقیمت دری (دُر دری) را در پای خوکان بریزند."(F)  ولی متأسفانه این بهار ادبی هم دیرپا نبود. دورۀ اغتشاش ، رکود چهل ساله و جنگهای بیست سالۀ اخیر قرن بیستم ، هر کدام خزانی بود که گل های ادب ، منجمله ادب دری را مجال شگفتن نداد . در جریان سال های 1929 تا 1963 م  تسلط طرز ادارۀ سلطنت مطلقه همه عرصه های ادب و هنر را در تحت نظارت دولت قرارداد .نه تنها کیفیت نشرات ، بلکه تعداد و تیراژ آنها نیز تقلیل یافتند. تنها نشریۀ با ارزشی که در این سالها به چاپ رسید "مجلۀ کابل" بود که آنهم پس از یک دهه متوقف ساخته شد و نویسندگان آن مورد تعذیب رژیم قرار گرفتند . در طی سی و چهار سال شیوۀ ادارۀ سلطنت مطلقه یک خلای آشکار ادبی در کشور بمیان آمد که به ادامۀ آن شماری از نویسندگان مشروطه خواه و آزادی دوست در بند کشیده شده و حتی تعدادی از آنها اعدام شدند.

دولت ظاهراً خود را مکلف به تقویۀ لسان پشتو وانمود کرده ولی در عمل هیچ گامی بلندی در این راستا بر نداشت .مکاتب در مناطق قبایل نشین گشایش نیافت و تحقیقات در لسان پشتو به شکل بسیار ابتدائی باقی ماند . شمار آثار علمی ،ادبی ، هنری و تاریخی که با تمام تبلیغات عوام فریبانۀ دولت درین سالها به چاپ رسیدند ، خیلی اندک بود.

انگیزۀ تاکید روی لسان پشتو فی الواقع از مقاصد سیاسی رژیم نشأت میکرد و از کدام هدف صادقانه بخاطر تقویۀ لسان پشتو سرچشمه نمی گرفت . دولت می خواست که با پیش کشیدن شعار "تقویۀ لسان پشتو" در مناطق پشتون نشین خوش بینی یی بمقابل رژیم ایجاد کند . تخلیق این خوش بینی در آنوقت رکن مهم سیاست دولت افغانستان را تشکیل میداد. در پرتو همین سیاست ، رژیم شاهی افغانستان گام بعدی را به جلو گذاشته و با طرح "مسئلۀ پشتونستان" (در لفظ و بدون هرگونه اقدام سازنده) ، توانست که کمک اتحاد شوروی را جذب کرده ودر برابر پاکستان که متحد استراتیژیک امریکا در منطقه بود، از موقعیت بهتر برخوردار شود. اگر رژیم علاقه ای واقعی به آزادی پشتون ها و بلوچ ها میداشت ، می بائیست از فرصت های متعددی که در منطقه رونما شد ، به آسانی استفاده نموده و بخواست تاریخی و ملی مردم افغانستان در زمینه رسیدگی نموده و مسئله را مطابق موازین قبول شدۀ بین المللی با جانب مقابل حل و فصل نماید .به این ترتیب می بینیم که هدف دولت از طرح چنان پالیسی ها در آنوقت "تقویۀ لسان پشتو " نبوده ، بلکه میخواست که  به اهداف مشخص دیگری ، یعنی به جلب حمایۀ داخلی و خارجی برای رژیم نایل شود .

گرچه در ده سال اخیر رژیم سلطنتی ، اصل مشروطیت قانوناً تسجیل گرید و جراید غیر دولتی اجازۀ نشر یافتند ، اما در مورد ارتقاء و گسترش السنۀ افغانستان کدام اقدام چشمگیر روی دست گرفته نشد. تحقیقات در مورد زبانهای افغانستان به حالت ابتدائی پیش میرفت . محصلین مجبور می شدند که بخاطر تحصیلات بالاتر در ادبیات زبان مادری خود شان ، در کشور های همسایه تحصیل نمایند . بخاطر کمبود نشریه های دلچسپ، علاقمندان ادب دری به مطالعۀ مطبوعات خارجی که در بازار کابل قابل دست یابی بود ، روی می آوردند .

شرایط برای بارور شدن ادب دری ، پس از سقوط رژیم سلطنتی هم بهبود نیافت ، زیرا در پنج سال حکومت جمهوری داؤد خان و چهارده سال حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان ، نظارت بر نشرات از سر گرفته شده و جراید آزاد و شخصی ممنوع بودند . تا بالاخره در سال 1989م تعدیلات در قانون مطبوعات صورت گرفته و شماری از نشرات غیر دولتی اجازۀ نشر یافتند . متأسفانه این فضای بالنسبه مساعد هم با انتقال قدرت دولتی به تنظیم های " جهادی" در اپریل 1992م پایان یافت .

گرچه از 1978م برای اولین بار نشرات دولتی به لسان های محلی و ملی در جامعه ظاهر شدند ، ولی مؤسسات علمی برای تحقیق و انکشاف لسان ها ، کمافی السابق رشد نیافتند . درین وقت سلسله ای از ترجمه های کتب به بازار عرضه میشدند که به وسیلۀ مترجمین ایرانی در اتحاد شوری سابق چاپ شده بودند. برخی اصطلاحات بکار گرفته شده درین ترجمه ها برای خوانندگان افغان نا آشنا بوده و نمی توانستند همپای آثار نویسندگان افغانی ، مورد استفاده قرار بگیرند.

گام بلندی که درین سالها ، بخاطر تشویق قلم بدستان برداشته شد و عرصۀ مساعدی را برای نسل جوان بمیان آورد، همانا تأسیس اتحادیه شاعران و نویسندگان بود . درین اتحادیه حدود یک هزار شاعر و نویسنده از سراسر افغانستان عضویت داشتند که آثار شان علاوه بر زبان های پشتو و دری در سایر لسانهای رایج کشور از طریق مرکز و ولایات منتشر میشد. این اولین بار بود که در تاریخ افغانستان ، علاوه بر لسان پشتو و دری ، نشرات به سایر زبان های مردم افغانستان (ازبیکی ، ترکمنی و بلوچی) اشاعت می یافت .در سمت مقابل ، یعنی جائیکه قلم بدستان افغان در تحت ادارۀ تنظیم های مستقر در پاکستان و ایران قرار داشتند ، فرصت تحقیق و انکشاف السنۀ افغانستان منجمله ادب دری وجود نداشت . نشرات محدود و کنترول شدۀ تنظیم ها و سازمان های وابسته به آنها صرفاً مصروف ثنا گوئی به رهبران و حامیان آنها بودند. نگارش داستان ، درامه و شعر مورد پسند تنظیم ها نبود . نویسندگان عصیانگر و آزادمنش مانند بیست ماه تسلط خود کامۀ حفیظ الله امین در معرض خطر جانی قرار داشتند. فراتر از ساحۀ تسلط تنظیم ها در کشور های اروپائی و امریکا که چنین خطر موجود نبود، بازهم بخاطر دسترسی به امکانات مالی از منابع مختلف ، اکثر نشریه های جلا وطن به تأسی از منابع تمویل شان استقامت یافته و اهداف معین را تعقیب میکردند. آنها مکلف بودند که در خدمت گروه های معین قرار داشته و جنگ قلمی را با رقبا دنبال نمایند . بناءً فرصت انتشار آثار قلم بدستان غیر وابسته محدود بوده و ندای فرهنگیان دلباختۀ وطن ویران ما کمتر بلند بود . در نتیجه زمینۀ تحقیق و نقد ادب دری برای افغان ها در خارج کشور میسر نگردید.

زبان دری نه تنها در مهد پیدایش آن (افغانستان) بلکه در کشور های مجاور هم که روزی مشوق بسط و توسعۀ این زبان بودند ، به پاره ای از عوامل بازدارنده مواجه شد . لغات بیگانه از زبان های دیگر و یا مصطلحاتی از زبان های رایج محلی این کشور ها ، همرا با لهجه های محلی گوناگون وارد زبان دری شده است . این تغیرات در آثار منتشرۀ این کشور ها آنقدر انعکاس یافته است که حتی در بسا موارد بائیست آنرا برای دری زبانان افغانستان از نو ترجمه و تشریح کرد.

تکامل زبان دری در کشور های مجاور:

در ماوراء النهر که روزی پرورش دهندۀ " استاد شاعران" زبان دری (رودکی) (G) بود ، پس از هجوم ترکان در آنجا ، عرصه برای پهنای زبان دری محدود گردید . جمعیت ترکی زبانان فزونی یافت و دایرۀ سکونت دری زبانان از جانب آنها محاط شد . نه تنها شمار زیادی از لغات و لهجه های ترکی در زبان دری ساکنان آنجا راه یافت ، بلکه برخی ساختار های نحوی نیز در تحت تأثیر ترکی (ازبیکی) قرار گرفت . بطور مثال در زبان  تاجیکی امروز جملات بدون فعال ربطی "است" استعمال میشوند . طور مثال جملات "خدا قادر است " و یا" دوست من بسیار مهربان است" به شکل "خدا قادر" و یا " دوست من بسیار مهربان" بکار میرود.(20)مثال دیگر کلمۀ "ایشتاو" است که از زبان ترکی گرفته شده و به عوض " چطور هستی ؟ " استعمال میشود .همینطور پس از تقرب روس ها به دریای آمو  ، لسان روسی نیز در ماوراءالنهر رواج یافت که بالاثر آن ، معدودی از کلمات روسی در زبان دری آنجا داخل شده است .

در نیم قارۀ هند ، زبان دری ابتداءً بوسیلۀ لشکر محمود غزنوی انتقال یافت . غوری ها آنرا پهن تر ساختند. سپس دودمان های مختلف در گسترش و ترویج آن از طریق دربار و بیوروکراسی سهم گرفتند که از آن میان مساعی خلجی ها و لودی های افغان و شاهان مغلی در آن دیار برجسته می باشد . تسلط طولانی شاهان مغلی در هند سبب شد که زبان دری در هند بیشتر مشحون از لغات و اصطلاحات رایج در ماوراءالنهر باشد. زیرا منشاء نژادی این شاهان و منشی های آنها ماوراءالنهر بود.(21) کارترویج زبان دری در هند برای هشت صد سال یعنی از شروع سوقیات عسکری سلطان محمود(حمله بر پنجاب در سال 1007م) تا اشغال سراسر هند از جانب انگلیس ها(1814م) درعرصه های مختلف زندگی رونق داشت . در همین مقطع زمانی شاعران نامدار زبان دری در نیم قارۀ هند سربرافراشتند که از آن میان میتوان ازاینها نام برد : ابوالفرج لاهوری و معاصر وی مسعود سعد ، امیر خسرودهلوی و معاصر وی خواجه حسن دهلوی ، فیضی دکنی ، شنبلی نعمانی ، ابوالمعانی بیدل ، طالب عاملی، میرزاغالب، غنی کشمیری و اقبال لاهوری در گسترش زبان دری در آن سرزمین دست بالا داشته و ادب دری را در مجموع غنا بخشیدند.

شاعران هندی در پهلوی سبک های خراسانی و عراقی ، سبک دیگری را بنام " سبک هندی" در هنر شعر دری بوجود آوردند. شگوفائی ادب دری تا تسلط کامل انگلیس ها بر هند(1814م) ادامه داشت تا بالاخره پس از آنکه انگلیس ها بر تمامی ایالات آن سرزمین مسلط گردیدند . این وقت است که زبان انگلیسی در هند رسمیت یافت و تعلیم یافته گان مکلف به فراگیری آن شدند . بالنتیجه زبان  دری نه تنها در حاشیه قرار گرفت بلکه شماری از اصطلاحات انگلیسی نیز در آن داخل شد .

در فارس (ایران کنونی) همانطوریکه در آغاز این نوشته تذکر رفت ." زبان دری تا جائیکه شواهد نشان میدهد، بعد از قرن سوم هه ق ، درخاک فارس منتشر شد."(22) این زمان تدریجاً جای زبان مضمحل شدۀ پهلوی را گرفت و با قامت افرازی در برابر زبان عربی ، مانع سیاست عربی سازی اموی ها در فارس گردید . بعضی از نویسندگان ایرانی همچنان که مرحوم کهزاد نیم قرن پیش به آن اشاره کرده بود ، هنوز هم در مورد سوابق و پیدایش زبان دری ، معلومات خلاف واقعیت های تاریخی را پیشکش می نمایند که با این کار ، آثار شان ماهیت علمی خودرا از دست داده و صرفاً جهات پروپاگندی آن باقی می ماند.

زبان دری در فارس بنام " فارسی" و یا بر طبق تلفظ در زبان پشتو به " پارسی" شهرت یافت ولی نویسندگان و شعرای بزرگ آن خطۀ ادب پرور آثار شان را منوط و متعلق ادب دری دانسته اند . لسان الغیب حافظ شیرازی مردمان عصر خود و آیندگان را اینطور به آموزش ادب دری تشویق میکند :

ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه              که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

نظامی گنجه ئی در توصیف زبان دری میگوید :

نظامی که نظم دری کار اوست           دری نظم کردن سزاوار اوست

سعدی بزرگ آنهایی را که به نظم دری کمتر علاقه میگیرند ، انتقاد می نماید :

چون در دو رستۀ دهانت         نظم سخن دری ندیدم

همینطور سعدی در توصیف زبان دری می گوید :

قلم است این بدست سعدی            یا هزار آستین دُر دری

فردوسی مبارزات مردمان افغان زمین و ایران زمین را علیه بیگانگان در آن سطحی قید شهنامه نمود که بهترین افاده و گویش در قالب شهکار نظم دری است . زبان دری در ایران ، همانطوریکه نویسندگان و شعرای بزرگ آنرا بکار گرفته بودند ، باقی نمانده و بخاطر برخی عوامل دستخوش تغیرات شده است . در " دانش نامۀ ادب فارسی" که در تحت نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران به نشر میرسد ، چنین مرقوم گردیده است : " فارسی ایرانی با زبان دری تفاوت های دارد . این تفاوت ها نه تنها در کاربرد اصطلاحی لغات است ، بلکه همچنان از جهت کاربرد واژه های روزمرۀ زندگی و نیز نام بسیاری از کالا ها (اجناس) و اصطلاحات وارداتی نیز میباشد".(23) علت تورید و ترویج اصطلاحات وارداتی ، آشنائی بهتر منورین ایران با لسان های خارجی و همچنان راه یافتن اصطلاحات السنۀ محلی آنکشور در زبان فارسی است . در رابطه به تأثیر لسان های خارجی باید متذکر شد که متفاوت بودن منابع تقلید و پیروی از منابع جداگانه موجب پیدایش  اصطلاحات ازهم متفاوت در افغانستان و ایران گردید . این پدیده ، بازهم فارسی ایرانی را از زبان مروج دری در افغانستان متفاوت ساخت .بگونۀ مثال نام های " نکتائی" ، "جنرال" ، " سگرت" و "موتر" از انگلیسی به افغانستان آمد و در ایران "کراوات" ، "ژنرال" ، "سیگار" و " اتوموبیل" از فرانسوی اقتباس شدند. چنین موارد کم نبوده و اگر گاه گاهی نویسندگان ایرانی ترجمۀ  کلمات اروپائی را بکار گرفته اند ، خود کلمات ترجمه شده برای افغان ها نا آشنا بوده و قابل دقت میباشد .

 تصفیۀ کلمات عرب و عواقب آن:

مسئله یی که سالها پیش در زمان رضا شاه در ایران مورد مناقشه قرار داشت ، اکنون مدتی است که در میان افغان ها بخصوص افغان های خارج کشور گاه گاهی شدت می یابد.

رضا شاه میخواست که پایه های سلطنت خودرا در اتکاء به گذشتۀ فارس استوار ساخته و ضدیت با فرهنگ عربی را منحیث وسیلۀ تحریک احساس هموطنانش در جهت تأمین وحدت ملی بکار گیرد. او میدانست که خلیج میان سلطنت و ملت روزتاروز بزرگ شده میرود و دولت قادر نیست که به خواسته های حقیقی مردم پاسخ واقع بینانه ای را ارائه کند . لذا وی از اعتراضات مردمش طفره رفته، مسایل خارجی و حتی تضاد های فرهنگی را با اعراب ، از لابلای  تاریخ جستجو و مطرح میکرد . مقصود رضا شاه از این اقدام در گام نخست تدارک و تحکیم پایه های مردمی برای رژیم سلطنتی آنوقت ایران بود . درین راستا حکومت او مسئلۀ پاکسازی زبان فارسی را از کلمات و افاده های عربی نه تنها به مباحثه کشانید ، بلکه منحیث مشی نشراتی خود تعقیب میکرد. بنا بر همین مشی در حالاتی که ترکیبات فارسی وجود نداشت ، بیشتر به اصطلاحات عامیانه پناه برده شده و با ترجمه های تحت الفظی که برای خواننده نا آشنا اند ، در نشرات آنکشور بازتاب یافت .این تغیرات برای خوانندگان ، بخصوص خوانندگان افغان معضلۀ فهم و ادراک موضوع را بوجود آورد . اکنون آگاهانه و یا ناخود آگاه بعضی ها میخواهندهمین معضله را در افغانستان تکرار نمایند.

اگر هدف همین باشد که از استعمال کلمات عربی بخاطر خارجی بودن آن جلوگیری شود ، لازم به یاد دهانی است که در طول عمر موجودیت زبان دری شمار قابل ملاحطه ای کلمات بیگانه از لسان های مختلف دیگر نیز در زبان دری ترویج یافته اند که با بیرون ساختن آنها مشکل افاده بمیان میآید. بطور مثال اگر کلمۀ " قانون" که اصلاً یک لغت یونانی است  ، حذف شود و یا " خانم" منحیث کلمۀ ترکی بکار گرفته نشود ، جانشین آنها چه خواهد بود ؟؟؟ همینطور چگونه می توان به عوض کلماتی چون "پُشته " (بلندی) از سنسکریت ، " قشلاق"، "سوغات" و "جارچی" (منادی) از زبان ترکی و مغلی، "سماوار" از زبان روسی، و یا "چاپ" و "جنگل" که از زبان هندی اقتباس شده اند ، کلمات معادل پیدا کرد ؟؟؟ آیا دری زبانان برای ترویج کلمات جدید آماده اند؟؟؟

مفیدیت از ترویج کلمات جدید به عوض اصطلاحات عام فهم و مورد قبول همگانی چه میباشد ؟؟؟ یقینناً هیچ !!!

پس از دسترسی تنظیم های " جهادی" به قدرت دولتی افغانستان ، مرحلۀ دیگری از انحطاط ادبی در جامعۀ افغانی رونما گردید . جای قلم را تفنگ گرفت و گلهای ادب در مقابل " منطق زور " توان شگوفائی شانرا از دست دادند. از زمان آغاز جنگهای تنظیمی برای گرفتن قدرت در سال (1992م) تا سقوط طالبان (2001م) یعنی در هردو دورۀ حاکمیت تنظیمی و طالبی دروازه های علم و معرفت به روی افغانها مسدود شد .در این سالها همۀ امکانات برای پخش و اشاعۀ السنۀ افغانستان از جمله ادب دری از میان رفت و یا خارج از استفاده ماندند. درین مدت کدام مؤسسه یی برای انکشاف زبان دری در داخل وجود نداشت تا به کمک آن در عوض لغات عربی ، ترکیبات دری سراغ و بکار گرفته می شدند. در چنین شرایط هواداران افغانی تصفیۀ اصطلاحات عربی از ادب دری ، در خارج کشور دست بکار شدند ، آنها به بسیار عجله اصطلاحات جدیداً بکار گرفته شده در ایران را در عوض کلمات عربی به عاریت گرفته ، معضلۀ دیگری را برای خوانندگان افغانی ایجاد کردند . وقتیکه خوانندگان علت ظهور کلمات نا آشنا را جویا شدند ، ایجاد کنندگان این معضله ، سخن را به جای دیگر کشانیده، ده ها مسایل نفاق برانگیز  را پیرامون مسایل ملی و حتی نام افغانستان در صفحات جراید شان انعکاس دادند، که هیچگونه ارتباط به سوال مطروحه نداشت (H) بناءً سوالات همچنان لاجواب ماندند و خوانندگان در مورد تعویض مقلدانۀ کلمات دچار اندیشه شده و علاقمندی آنها به مطالعۀ این نشریه ها کاهش یافت . زیرا افغان ها که قرن ها قبل به لغات و اصطلاحات عربی آشنا شده بودند و از نگاه افهام و افادۀ کلمات فعلاً کدام مشکلی را احساس نمی کنند ، بی موجب باید بار دیگر متحمل زحمت شده و کلمات نا مأنوس دیگری را فرا میگرفتند.

آیا پاکسازی لسان دری از عربی موجب نخواهد شد که نسل های بعدی مواریث گذشتۀ ادبی شانرا درک نتوانند ؟؟؟ اگر آنها مفاهیم بزرگ شعراء و فلاسفۀ عهد خراسان را درک نتوانند ، چطور می توان ادعا کرد که سیر ادبی در کشور منقطع نمی شود ؟؟؟ ترک ها در دورۀ زمامداری مصطفی کمال این تجربه را کردند . زبان ترکی را از لغات عربی و بعضی اصطلاحات کشور های مجاور تخلیه نمودند .نتیجه چه شد ؟؟؟ اثری که سالی پیش ار این تصفیه در(1926م ) برای مکاتب نوشته شده بود ، در سال (1928م ) تدریس نمیشد ، مگر اینکه آنرا به زبان جدید ترجمه میکرد . اکنون که ترکیه گذشته ای ادبی قریب به هشتاد ساله دارد ، نمیتواند نویسنده ای بزرگی پرورش بدهد .(24)

از هواداران تصفیۀ لغات عجین شده در زبان دری ، باید پرسید که آیا محتوی و قواعد ادبی مهم است؟ و یا جانشین ساختن لغات اصطلاحی و افاده های مُروج از یک کشور دیگر بعوض کلمات عام فهم عربی ؟؟؟ این یک واقعیت غیر قابل انکار است که مردم افغانستان با شمار زیاد کلمات عربی از سیزده قرن به این طرف معرفت حاصل کرده و به خاطر ذهن نشین ساختن آن کدام مشکلی وجود نداشته و هیچگونه تشویشی ازین رهگذر مصرح نمی تواند .

 

زبا ن منحیث وسیله ای سیاست:

اکنون همه میدانند که زبان پشتو مانند زبان دری متعلق به خانوادۀ (هندو - آریائی) بوده و یکی از داشته های با ارزش مردم افغانستان است . درین لسان لغات عربی کمتر نفوذ کرده و شمار زیادی لغات اقتباس شده بخاطر دو لسانه بودن افغان ها از دری به پشتو انتقال یافته است.

همانگونه که سایر زبان ها و اصطلاحات گفتاری داخل افغانستان در زبان پشتو نفوذ کرده اند ، زبان پشتو نیز متقابلاً بر آنها اثر گذاشته است . شعراء و ادبای پشتو زبان در ارتقای فرهنگ ملی و زنده نگهداشتن روحیۀ ملی افغانها خدمات بزرگی انجام داده اند . اکثرحماسه های مردم افغانستان بگونه ای نهایت دلپذیر در این زبان انعکاس یافته و به سروده های جاویدانی مبدل شده اند . بناءً بی جهت نیست که قوانین اساسی افغانستان در گذشته و حال روی تکامل و انکشاف این زبان منحیث یکی از دولسان رسمی و ملی افغانستان تاکید میورزد . لسان وسیلۀ تکلم و انعکاس دهندۀ غنای فرهنگی ملتها در درازنای تاریخ است . تعصب در مورد یک لسان و یا برتری طلبی علیه لسان دیگر وطن مشترک ما، پی آمدی غیر از نفاق و تفرقه چیز دیگری در قبال نداشته و آب را به آسیاب دشمنان وحدت ملی افغانها میریزد. در افغانستان یک لسان واحد وجود ندارد ، لذا تلاش برای یگانه ساختن آن چشم پوشی از حقوق گویندگان سایر لسان ها بوده و در واقع ، مقابله با فرهنگ ملی همۀ افغان ها میباشد .

اگر هموطنی در نشریه های خارج کشور ادعا میکند که مردم افغانستان بمنظور برپایی " روند مؤفقانۀ نظام سازی" باید دری را منحیث یگانه زبان سرتاسری برگزیند ، باید به این سوال هم پاسخ بدهد ، که این طرح او با تصمیم عجولانۀ دولت در سال (1936 م) که پشتو را بحیث یگانه لسان رسمی افغانستان معرفی کرد، (25) چه فرقی دارد ؟ آیا این " طرح" و آن "تصمیم" دو روی یک سکه ای ناچل نیست ؟ وقتی ما امروز پس از 13 قرن سیاست عظمت طلبی بنی امیه را در مناطق مفتوحه انتقاد میکنیم ، آیا انسان های قرن بیست و یکم حوصلۀ چنین یکه تازی ها را دارد ؟ به یقین که نه !!! پس باید از دقت کار گرفت و واقعیت ها را آنطوری که هست ، شناخت .

از جملۀ زبان های مردم افغانستان ، پشتو و دری لسان رسمی و ملی افغانستان بوده و تقویۀ آنها موجب ارتقای غنای فرهنگی ملی ما می شود .

درست است که امروز بخاطر ضدیت با جانب مقابل نمی توان حبا و قبای مذهب را به تن کرده و مخالفین را به غیراسلامی بودن متهم نمود ، زیرا که تشت چنین برچسپ زدن ها ،  از بام افتاده و دیگر چسپش ندارند.  اما دست یازیدن به وسیلۀ زبان و حربه ساختن آن در جهت نیل به اهداف سیاسی هم مشروعیت نداشته و نتایجی غیر از خرابکاری بکونۀ گذشته چیزی دیگری نخواهد داشت . بخاطر جلوگیری از چنین پی آمد ها در ماۀ (35) قانون اساسی جدید افغانستان صریحاً قید گردیده است که "تأسیس و فعالیت حزب بر مبنای قومیت ، سمت، زبان و مذهب فقهی جواز ندارد" ولی هنوز هم شماری از گرداننده گان جراید که به این اصول ارج نمی گذارند ، کم نیستند . آنها جراید شان را در خدمت تعصبات قرار داده و میکوشند تا خوانندگان، مانند خود شان دچار تنگ نظری شوند در برخی نشریه های برون مرزی ادعا میشود که چرا این یا آن اسم مروج در ایران جانشین فلان کلمۀ پشتو نمی شود ؟ بدون آنکه ضرورت عینی برای تعویض آن ارائه گردد.

واقعیت این است که هواداران این تعویض ، زمانی که گروه رزمی شان در منطقه ای تحت تسلط آنها حاکم بود، بخاطر عجین بودن کلمات و اصطلاحات ای پشتو در لسان شان ، نتوانستند جای کلمات مورد استعمال روز مره را عوض نمایند. نمونۀ بارز این واقعیت ، استعمال اصطلاحات مندرج در تعلیم نامه های نظامی می باشد  که تا الحال در میان گروه های رزمی مروج بود و هست.

 دورنمای زبان دری در افغانستان:

مردم افغانستان ولو که پشتو زبان مادری شان نباشد ، آشنائی کافی به آن داشته و در برابرکلمات مدغم شدۀ آن در زبان دری شناخت کامل دارند .بنابر آن اصطلاحات پشتو از رهگذر افهام و تفهیم هیچگونه مشکلی را برای باشند گان افغانستان بمیان نمی آورد . اما برای دری زبانان در کشور های مجاور و یا دری شناسان از سایر کشور ها ، پیچیدگی هائی را در قبال دارد. پس بهتر است که برای آن آثار ادبی علمی یی که متقاضیان آن در خارج سرحدات افغانستان قرار دارند ، توضیحات بخصوص از کلمات بکار برده شدۀ محلی و یا پشتو در پاورقی صفحه گنجانیده شود . به این ترتیب آثار مورد نظر هم در داخل و هم در خارج افغانستان قابل درک گردیده ، کتب و مجلات افغانی سهم بهتری در بازار نشرات خارج کشور خواهند داشت . طی سال های 1992 تا 2002 م که تقریباً همۀ فرهنگیان اجباراً از وطن شان کوچیدند ، مکاتب احراق گردید و کتابخانه ها غارت شد ، هیچگونه بازار فروش مجلات و کتب در داخل افغانستان وجود نداشت . در چنین اوضاع و احوال چون مؤسسات طباعتی تخریب و یا تعطیل بودند ، شعراء و نویسندگان افغان مجبور می شدند تا ناشران آثار شان را در خارج کشور جستجو نمایند . این عامل سبب میگردید که جای اصطلاحات و افاده های دری افغانستان به کلمات فارسی ایران سپرده شود ، تا آثار مورد نظر زمینۀ نشر بیابند . در غیر آن از نشر باز می ماندند . در کنار ظهور افاده ها و لغات نا آشنا (برای افغان ها) از ایران ، کلمات و مصطلحات زبان های اروپائی نیزدر شمار زیادی از نشرات افغانی خارج کشور انعکاس یافتند که بکاربرد آن نا مؤجه و غیر ضروری میباشد . زیرا بدیل و معادل آن در زبان دری وجود دارد .

درست است که کشفیات تخنیکی و علمی در همان لسانی که مکشوف شده اند ، نامگذاری شده و اکثراً در اثر ترجمه مفهوم خود را از دست داده و یا درست ترجمه شده نمی توانند .لذا می باید آنرا اقتباس نمود که این اجبار طبعاً منحیث یک پدیدۀ جدید الولاده تأثیر اجتناب ناپذیر بر زبان دری دارد . اما در صورتیکه افاده های عام فهم دری وجود داشته باشد ، و مطلب مورد نظر به کمک آن ، افاده شده بتواند ، بکارگرفتن مصطلحات بیگانه و تلاش بخاطر ترویح آن ، در حقیقت یک جفا کاری آشکار به داشته های فرهنگی خود ما میباشد . لسان دری مانند هر لسان دیگر همراه با چگونگی تکامل اقتصادی، اجتماعی و تحولات سیاسی در جوامع دری زبان رشد نموده و متحسس از پدیده های فرهنگی نضج یافته است . همانطوریکه در آغاز این نبشته تذکار یافت ، عوامل مجبره مبتنی بر خصایص هریک از جوامع دری زبان بر این لسان در طول تاریخ اثر گذاشته که اثرات مذکور قابل بررسی ودقت اند . این اثرات بر تمام جوامع دری زبان یکسان نبوده ، بلکه نظر به خصایص هر جامعه در تفاوت قرار داشته و منحصر به فرد می باشد  که لاجرم موجب پیدایش تفاوت ها از نظر افاده ها ، استعمال کلمات و حتی قواعد ادبی گردیده است . ترویج کلمات نا آشنا از یک کشور دیگر نه تنها باعث تکامل لسان دری نمی شود ، بلکه اصلاً هیچگونه توجیهی برای رواج دادن همچو یک بدعت وجود ندارد .

بهتر آنست که تحقیق در ادبیات زبان دری وسعت یافته و آثار نویسندگان بصورت پیهم مورد نقد و بررسی قرار بگیرد. باید نسل جوان را با آثار و شهکار های پیش کسوتان ادب دری بیشتر از پیش آشنا ساخت ، تا خود آنها نیز آثار ناب و اصیل را بمیان آورند . باید اصلیت زبان دری را حفظ کرد . درین راه آثار شعرای نامدار و نویسندگان بزرگ این زبان چون مشعل فروزان ، مسیر حرکت مارا نور افشانی می کند .

"اگر رفتست روزی کاروان ها                    از آنها آتشی مانده به جان ها

بزن آن آتش افسرده دامن                               که افروزد از آن صد کوی و برزن

شرز آسا تو گرم راه خود باش                            فغان شو ، در فروز آه خود باش" (I)

 

 

 

توضیحات:

A - بخشی از سرزمین های که در دوران اسلامی بنام ماوراءالنهر یاد شده اند ، در دوره های پیش از اسلام "سغد" خوانده میشد و به نظر مؤرخین، سمرقند مرکز سغد بوده است. این سرزمین ها امروز در خاک جمهوری ازبکستان موقعیت دارند. ( محمود اسعدی - دُر دری ص 15 )

 B- در سال 1935 م پس از موافقت دولت افغانستان ، کشور همسایۀ ما نام " فارس"را کنار گذاشته و اسم "ایران" را که بگونه ای با کلمۀ " آریانا" ارتباط می یابد ، بر خود گذاشت .

C - گنگان

D - منظور از عراقین سرزمین آنوقت فارس میباشد که پس از تسلط اعراب ، منضم به عراق گردیده و به همین نام جزء قلمرو اعراب شناخته می شد .

E - علاوءالدین جهانسوز غوری ، پادشاه غور (544- 556) که به انتقام کشته شدن دو برادرش بدست بهرام شاه غزنوی به غزنه شتافت . او هفت شبانه روز آن شهر زیبا را به آتش کشید و در راه بازگشت کاخ معروف غزنویان ( لشکری بازار) را در محل تلاقی رود هلمند و ارغنداب ویران کرد. علاوءالدین شاعر توانا بوده و مقصود خود را قبل از حمله به غزنه اینطور بیان میکند:

اعضای ممالک جهان را بدنم                      *                 جوینده ای خصم خویش و لشکر شکنم

گرغزنی را از بیخ و بن بر نکنم                 *                 پس من نه حسین بن حسین حسنم

F - اشاره به این شعر معروف ناصر خسرو است.

من آنم که در پای خوکان نریزم *                 *                 مر این قیمتی دُر لفظ دری را

 

G - رودکی در نیمۀ قرن سوم در محلی بنام  پنجده مربوط قریۀ رودک که نزدیک سمرقند است، متولد و در همان جا بسا ل 339 هه ق در گذشته است .

H - در برابر فتنه علیه "نام افغانستان" و در دفاع از هویت ملی افغانها که ذریعۀ کلمات "افغان" و "افغانیت" مشخص میشود، شماری از وطنخواهان اعتراض نموده اند . با مراجعه به آرشیف افغان جرمن آنلاین، مقالات آقای ولی نوری و نویسندگان دیگر را مطالعه نمائید

I - (مایل هروی) شاعر افغان.

 

مأخذ :

  1. کهزاد، احمد علی (1951 م)، " افغانستان و ایران " کنفرانس آقای کهزاد در موزیم ایران باستان ، چاپخانۀ مظاهری ، تهران ص 32
  2. طباطبایی، محمد محیط (1373 هه ) " دُر دری" مجموعۀ مقالات ، مطبعۀ انتشارات کیهان، به اهتمام مسعود اسعدی ، تهران ص 56
  3. طباطبایی، محمد محیط (1373 هه) " دُر دری " مجموعۀ مقالات ، مطبعۀ انتشارات کیهان، به اهتمام مسعود اسعدی ، تهران ص 56
  4. گروتس بخ ، ایرون (1990 م) " افغانستان شناسی علمی کشور "جلد اول ، ص 37، چاپ اول به زبان (المانی)
  5. کهزاد، احمد علی "افغانستان و یک نگاه اجمالی به اوضاع مملکت مذکور" ص 246 ،از نشرات (دکابل کالنی) سال (1947م) ، چاپ مطبعۀ دولتی کابل .
  6. الهام، محمد رحیم " روش جدید در تحقیق دستور زبان دری" ص 2 ، چاپ پوهنتون کابل ، سال (1349 هه ش) .
  7. غبار، میر غلام محمد "افغانستان در مسیر تاریخ" ص 63 ، چاپ مرکز نشراتی میوند، پیشاور سال (2001 م ) .
  8. کهزاد، احمد علی "افغانستان و ایران" ص 23 ، چاپ سال(1951 م) .
  9. الهام، محمد رحیم " روش جدید در تحقیق دستور زبان دری " ص 302، چاپ پوهنتون کابل (1349 هه ش)

10. کهزاد، احمد علی " افغانستان و ایران " ص 33 ، چاپ کابل سال (1951 م)

11. غبار، میر غلام محمد " افغانستان در مسیر تاریخ " ص 126، مرکز نشراتی میوند، پیشاور سال (2001 م) .

12. طباطبایی، محمد محیط " دُر دری" ص56 ، مجموعۀ مقالات  ، مطبعۀ انتشارات کیهان، تهران (1373هه)

13. الهام، محمد رحیم "روش جدید در تحقیق دستور زبان دری" ص3 ، چاپ پوهنتون کابل (1349 هه ش)

14. نگهت سعیدی، نسیم "متن های قدیم فارسی ، نثر دری" ص (گ) مربوط مقدمه، انتشارات پوهنحی ادبیات ، مطبعۀ دفاع ملی، کابل ، سال (1342 هه ش)

15. غبار، میر غلام محمد "افغانستان در مسیر تاریخ" ص 14 ، مرکز نشراتی میوند، پیشاور (2001م)

16. )" دانشنامۀ ادب فارسی" جلد سوم "ادب فارسی در افغانستان ص 1100" چاپ سال (1378 هه ش ) مطبعۀ سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران.

17. نگهت سعیدی، نسیم "متن های قدیم فارسی" ص (ک)، مربوط مقدمه، انتشارات پوهنحی ادبیات، مطبعۀ دفاع ملی، کابل، سال (1342 هه ش).

18. الهام، محمد رحیم "روش جدید در تحقیق دستور زبان دری" ص 403 ، چاپ پوهنتون کابل ( 1349 هه ش).

19. طباطبایی، محمد محیط "دُر دری" ص 20 ، مجموعۀ مقالات، مطبعۀ انتشارات کیهان، تهران ( 1373 هه).

20. طباطبایی، محمد محیط "دُر دری" ص 21 ، مجموعۀ مقالات، مطبعۀ انتشارات کیهان، تهران (1373 هه).

21. کهزاد ، احمد علی "افغانستان و ایران" ص 33 ، چاپ کابل، سال (1951 م).

22. " دانشنامۀ  ادب فارسی "جلد سوم، "ادب فارسی در افغانستان ص 205" سال (1378هه) مطبعۀ سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، تهران.

23. حسین، عبدالنعیم "دُر دری" در بخش گفتگو ها ، ص 139 سال 1374 هه ش ).

24. ذولفقار، ملیحه "پناهگزینان افغان در ایالات متحدۀ امریکا و جرمنی" به انگلیسی ص 14 چاپ سال (1997 م ) مطبعۀ لیت ، شهر مونستر المان.

 

 

  بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۸ـ ۲۰۰۲

 

 

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

 

 

 

آیا نام  دری به راستی تغییر پذیرفته نام تخاری است؟

دکتر حمیدالله مفید

در این پسین روز ها که گلیم غم فارسی و دری در کشور غوغا زده ای ماپهن شده است ، برخی از استادان و ادبیات شناسان زبان فارسی - دری  در گفتمان های تلویزیونی شان وویدیو کلپ های که در بازار گرم مسنجر( پیام رسان)  دست به دست می گردند ، چنین بیان داشته اند ، که گویا واژه دری تغییر پذیرفته شده نام تخاری است ، که با گذشت روزگار تهاری ، ، تهری و سپس دری شده است.این دیدگاه برای نخستین بار از سوی سرهنگ یا دگروال تالقانی در یک نگارش ادبی شان بلق کرده پدیدار شد، بدون اینکه ایشان در کدام نگاره ای آن را دریافته باشند .

تا جایی که تاریخ پیشین کشور از میان گرد وخاک ونگاره های چشم سفید با دیده درایی می تابند، تخار ها از تبار ترکان (کیوتوهای  اقوام یوته چی ،سیتی ) بودند ، که از سوی شمال و شمالغرب پس از شکست دولت هفتالها یا یفتلی ها  و پس نشینی دولت ساسانی در سده ای ششم ترسایی در شمالشرق کشور ما پای بند کرده جابجا شدند، این نگاره را  گردشگر چینی هیوان تسنگ که در سال ۶۳۰ ترسایی  به تخارستان گشت وگذارش افتاده بود ، نیز نگاشته است .به گفتاورد این (گل آغای پتونی ) ) هیوان تسنگ :در کندز (کن دژ ، کن به چماورد شهر و دژ به چماورد یا معنی قلعه) پسر ترک بزرگ ( خان ترک) به نام تاردو چاد Tarduchäd پادشاهی می چلاند که نام دولتش تخارستان بود و به ۲۷ خان نشین جدا شده بود که از آن میان اینها  برجسته بودند:

نخست: کیو -می- تو Kui-mi-to  که شهرستانهای درواز وروشان ایدونی مراد است.

دوم: پو-تو- چنگ نا Po-to-chakg-nä   استان بدخشان امروزی از آن مراد است.

سوم: شی- کی- نی Shi-ki-ni که شغنان اکنونی  می باشد.

چارم: ان-ته- لو- پو An-ta-lo-poo اندراب کنونی 

پنجم: پو -هو Po-ho باختر زمین آن زمانها .

ششم: کو-زی - تو Kowh-zi-to  که  که شهرستان خوست وفرنگ بغلان از آن مراد است.

هفتم: مینگ -کن Mung-Kin که هدف از آن شهرستان کران ومنجان  می باشد.

تخار ها پس از صد سال پادشاهی از سوی یفتلی ها تار ومار شدند و به سرزمین های شمال تاجکستان امروزی و قرغزستان و قزاقستان متواری شدند. زبان تخاری به هیچروی زبان فارسی  یا دری پیشین نبوده واثار مانده از آنها همه به مادر زبان ترکی و ایغوری وابسته است.

پس امکان ندارد، که زبان تخاری به تهاری و سپس به دری چهره گشتانیده باشد.

واژه دری به گفتاورد شاه سروده سرایان ایران (ملک الشعرأ بهار)  در نبیک یا کتاب سبک شناسی : زبان مشرق ایران بود که همراه هرمز وپهلوانان در زمان( آزرمی) به تیسفون کشانیده شد وزبان درباری بود ، که پسان ها دری شد ، زبانی که همه درباریان با آن سخن می راندند. 

این نام زبان دری  بهیچروی نام زبان دیگری نیست و در آثر بزرگان زبان فارسی-دری  هدف از آن همین زبان فارسی است .

درآثار بزرگان  و سروده سرایان زبان فارسی  چون : رودکی  سمرقندی، فرخی سیستانی ، ابوسعید ابوالخیر ، فردوسی طوسی ، اسدی طوسی ، مسعود سلمان ، منوچهری دامغانی ،فخرالدین اسعد گورگانی ، ، ناصر خسرو بلخی ، سنایی، مهستی گنجوی ، انوری ابیوردی، خاقانی، نظامی گنجوی ، امیر خسرو دهلوی، سعدی، حافظ، زاکانی، محتشم کاشانی ، صایب طبریزی ، اقبال لاهوری و پروین اعتصامی  نزدیک به( ۲۷۰ )بار نام این زبان پارسی آمده است ونزدیک به ۱۷ بار دری و طرز دری  آمده است .

 در کشورهندوستان نام دری وزبان دری تنها یکبار از سوی اقبال لاهوری ذکر شده است ، در هیچ آثار دستور زبان ، دیوان سروده سرایان ، تاریخ ادب، تاریخ سیاسی و لغتنامه های تهیه شده در هندوستان  نام دری یاد نشده و این نام نا شناخته می باشد.در همه آثار تهنا نام فارسی یا پارسی آمده است.

در هیچ آثار دستور زبان ، پژوهش های ادبی در ترکیه و عرب نام دری نیامده است ، از  نخستین لغتنامه فرس اسدی گرفته تا آخرین آین ها فرهنگ دهخدا است ، تنها نام فارسی ذکر شده است.

حتا لغتنامه :( لغات عامیانه فارسی افغانستان ) به خامه عبدالله افغاننویس نیز به نام فارسی است نه دری .هیچ لغتنامه در دنیا به نام لغتنامه یا فرهنگ زبان دری وجود ندارد.

در تمام آثار بزرگان وپژوهشگران غربی چون: پاول هورن ، شپیگل ، هانریش هوبشمان ، گایگر ، شیندلر ، توماشک ، سوکین ، شوکفسکی ، پروفیسور ملر، پرله ، میکلوسیشن ، نولد، ولستون و دیگران نام این زبان فارسی  آمده است ، نه دری 

نام اغلب  انستیتوت ها و دانشکده ها ی  که در بخش پژوهش زبان فارسی سرو کار دارند ، از جاپان ، چین ، هندوستان ، پاکستان ، آغاز وتا امریکا ، ایتالیا ، چکسلواکیا و کشور های عربی مصر ، سوریه و بیروت   زبان فارسی است، نه دری ، تنها در مسکو به نام زبان فارسی و زبان دری دو بخش جداگانه کار می کنند. 

 به این شمارش ، با رهایی فرنام فارسی از نام فارسی -دری و جابجایی تنها نام دری بجای فارسی در افغانستان ،  همه امتیاز های جهانی این زبان به کشور های ایران وتاجکستان داده می شود  و کشور افغانستان از نام جهانی این زبان و از وابستگی تاریخی سروده سرایان ، پژوهشگران ، ادبیات شناسان پیشین زبان فارسی و جهانی  محروم وبی بهره می شود.

 

  بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۸ـ ۲۰۰۲

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 


احسان واصل

کابل از زمان های دوردرنوشته های مورخین، جغرافیه نگاران ، سیاحین وجهانگرانی که ازکابل دیدن نموده اند بازتاب گسترده دارد. کشفیات باستانشناسی موید جابجایی تمدن ها و کلتورهای ادوار مختلف تاریخی در شهر کابل و حومه آن می باشد. براساس کشفیات درکول چمن حضوری ، تاریخ کابل به قرن پنج قبل ازمیلاد می رسد.
کابل ازقدیم الایام مرکزتجارتی آسیا ، هند  و چین بوده است. به قول مورخ مشهور یونان باستان هیرودت مال التجاره کابل در تمام بازارهای یونان و روم مشتری داشته است.
ظهیرالدین محمد بابرمی نویسد:« میان هندوستان و خراسان از راه خشکی دوبندر است.یکی کابل ودیگری قندهار.کاروان کاشغر وفرغانه وترکستان وسمرقند و بخارا وبلخ  وحصار بدخشان به کابل وکاروان خراسان به قندهارمی آید. بین خراسان وهندوستان واسطه همین ولایت می باشدکه سودا خانه بسیار خوبی است.اگر سوداگران به خطا( ختا، چینؤژی ) یا روم بروند همین قدر سودا خواهندکرد. هرسال هفت ـ هشت- ده هزاراسپ به کابل می آید وازجانب هندوستان سفلی نیزکاروان ده ـ پانزده وبیست هزار خانوار بکابل آمده بامتاع هندوستان ـ رخت سفید وقند ونبات  برده ، شکر وعقابر می آورند. سوداگران زیادی است که به سود ده، سی وچهل هم راضی نیستند... ، زراعت آن خوب نیست ، زراعت خوب در چاردهی وپنجدهی است ....»
کابل مرکز ادیان مختلف چون بودایی ، زردشتی، مزدکی، نصرانی، هندی  وغیره بود که معابد واستوپه های مذهبی بودایی ومیترایی تا زمان هندوشاهیان و کابل شاهان در قرن هفت ترسایی در نقاط مختلف کابل موجود بود واکثر این جاها پس از استیلای عرب با تغیرنام  و یا به همان شکل بحیث عبادت گاه مردم باقی ماند . مثل چشمه خضر ، معبد آسمایی ، خواجه صفا  وغیره. کشف مجسمه بزرگ سوریا ( رب النوع آفتاب) از هزاره بغل  در خیر خانه ثابت می سازد که این محل الی قرن پنجم وششم ترسایی بزرگترین عبادت گاه مذهبی هندوشاهی های کابل است .
جاهایی که ممکن بارها ازآنجا گذر کرده باشید ولی نام اش را نمی دانستید:
 تپه خزانه :

در انتهای غربی کوه شیرر دروازه فراز قلعه هزاره های چنداول و شفاخانه ابن سینا( گندای سابق) رابنام تپه خزانه یاد می کنند و دراثرکاوش ها آثاری ازآنجا بدست آمده و درموزیم کابل موجودبود(*). دربالای همین تپه بابرتختی ساخته بود که بنام تخت شاه یاد می شود وبیش ترین قسمت کابل از آنجا نمایان است.

 خواجه صفا:

در دامنه کوه شیر درازه مکانی است مقدس . درگذشته ها درفصل بهار درختان ارغوان اش از شهرکابل نمایان ومیله جای خوبی برای شهریان کابل بود. در سال ۱۹۰۵ترسایی  مجسمه بودای کوچک از این محل بدست آمده،تحقیقاتی که صورت گرفته بین سال های (۳۰۰- ۵۰۰) ترسایی معبد بودایی بوده و با تسلط اعراب ودین اسلام در سال های (۸۷۹-۸۶۷) تخریب گردیده است.
 تپه مرنجان :

این تپه بزرگ و طویل درشرق کابل موقعیت داشته دراطراف آن چمن ، گذرشاه شهید (سید نور محمد شاه مینه)، میکرویان و قلعه زمانخان واقع شده است. در سال ۱۹۳۳ ترسایی حفریاتی درآنجا صورت گرفت که درنتیجه بقایای ساختمان ها و دو مجسمه گلی که در موزیم نگهداری می شد، کشف گردید .
در سال ۱۹۸۱ ترسایی حفریات تپه مرنجان از طرف کارمندان علمی و مسلکی باستانشناسی دوباره آغاز و تا سال ۱۹۸۹ ترسایی ادامه داشت که پارچه های مجسمه های سنگی ، ظروف سفالی و سکه های مسی بدست آمده بود.درسال های اخیر بنام تپه شهدا یاد شده است .

واماچرا مرنجان: می گویند هیات افغانی که  در زمان امیر امان الله به هند بریتانیوی فرستاده شد نرنجان سنگهـ هم عضوهیات بود که شاه امان الله تپه وجمن زار پهلویش را به نرنجان سنگهـ بخشید.دراوایل تپه به نام نرنجان وبعد ها به تپه مرنجان معروف شد .
 تپه نارنج:

در شهدای صالحین  جوار« زیارت پنجه شاه » وجنوب بالاحصارکابل موقعیت دارد. درسال۱۸۳۳ ترسایی ازطرف افرادمربوط کمپنی هندشرقی کاوش های غیرقانونی صورت گرفته بود.
درسال ۲۰۰۴ ترسایی  حفریات این منطقه توسط کارمندان انستیتوت باستانشناسی دوباره صورت گرفته که درنتیجه یک معبد بزرگ وپنج حجره که درداخل آن مجسمه های خورد وبزرگ موجود بود کشف و از همه مهمتردریکی ازاین حجره ها پاهای یک مجسمه که ممکن بلندی آن تا پنج مترمی رسیده پیدا شد . دربین یکی از تالارها آتش دان هشت ضلعی کشف گردیده که نشان می دهد که این معبد ازقرن اول تا قرن نهم مورد استفاده قراد داشت .آثارمنقول به موزیم انتقال و استوپه ها ومجسمه های بزرگ درساحه بشکل موزیم حفظ گردیده است.
البته دراطراف شهرکابل تپه های(خاک بلخ) درشاه شهید، تپه دوست خیل درسید نورمحمد شاه مینه، تپه شهرآرا، تپه شیرپور وکلوله پشته، تپه قلعه بلند درخیرخانه که ازکوه کافرنه برجه وباغ بالا تا کتل(کوتل) خیرخانه امتداد دارد نیزمی باشد . این تپه هاممکن در گذشته ها بعضاً باهم پیوست بوده باشند ودر جاهای مختلف بنام های مختلف یادشده اند مثل تپه کلوله پشته وشهرآرا ویا تپه بی بی مهرو وتپه شیرپور وغیره.

منار چکری


 ویسل آباد:**

درزمان میرزاالوغ بیگ، میرزاویس الدین آتکه، درکارهای عمرانی کارهای فوق العاده انجام داده است ازآنجمله جوی بزرگی که بطرف غرب کوه شیردروازه وازباغ بابر می گذرد (بالاجوی) محصول دست میرزاویس الدین است.
مرحوم احمدعلی کهزاد در(بالاحصارکابل وپیش آمد های تاریخی) صفحه۲۸ ازموجودیت کتیبه ذیل درموزیم کابل تذکر داده است : « بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله والسلام علی عباده الذین اصطعاء واما بعد،بیرون آورد جویی ویسل الاباد را حفر کرد حوض واین مسجد تهنیت آباد را درشهود سنه سبعین وثمان مائه و وقف کرد امیرمعظم امیر وایسل الدین امیر مغول اتابک سلطان زاده عالمیان سلطان الغ بیگ ابن بیگ ابن سلطان اعظم ابو سعید گورگان خلدالله ملکها.»

اطراف کابل: (عوام بنام شش کروهی کابل یاد میکنند)
 یخ دره :

درجنوب شهر کابل ودردوکیلومتری شیوه کی واقع است که درسال های ۱۸۳۴ و۱۸۶۵ ترسایی توسط خارجی ها به شکل غیرقانونی حفریات گردیده که شاید بردنی آنرا برده باشند ولی بقایای دو استوپه ومجتمع معابد  در آنجاموجودبود.
شیوه کی:

منطقه سبز و زیبا درجنوب کابل درپای کوه های نزدیک یخ دره واقع شده وشامل برج کمری، سنجددره وقلعه مفتی می باشد.آثاری که ازاین منطقه بدست آمده مربوط به قرن اول تا سوم ترسایی است که عبارت ازبقایای یک معبد، ستوپه وچند عدد سکه های طلا ونقره می باشد.
 کمری:

درچهارده کیلو متری جنوب شهر کابل وپنج کیلومتری شرق شیوه کی واقع است.درسال۱۸۳۳ ترسایی توسط ژرارد ازکمپنی شرق الهند به صورت غیرقانونی حفریات شده که بازیافته های آنها دو استوپه، یک عدد سکه طلا کدفیزیوس و چراغ های تیلی می باشد .
 منارچکری:

درجنوب شرق کابل بالای تیغه کوه به ارتفاع ۲۷ متراعمارشده بود .این منارازقدیمی ترین منارهای تاریخی شهر کابل وازنگاه مهندسی وهنری خیلی ها با ارزش بود. درفاصله دوکیلو متری غرب چکری مناری بنام منارسرخ درنزدیک یخ دره قرارگرفته بود که درگذشته های دور برای جهت یابی و رهنمایی کاروان ها اعمار گردیده بودند.این دو منار براساس شواهد تاریخی مربوط به قرن اول ترسایی ودوره کوشانی ها بود که فعلاً جزتهداب آنها چیزی دیگری باقی نمانده است.***

 *درسال۱۹۹۲ ترسایی وقتی قدرت بدست« مجاهدین » افتادموزیم کابل متاسفانه چوروچپاول شد وآثار قیمتی افغانستان دربازارهای پشاور به قیمت نازل بفروش رسید ویک تعداد آن هم ازطرف سران تنظیم های هفت گانه وهشت گانه برای رهبران پاکستان وعربستان طورتحفه پیشکش شد(روزنامه ه اواخبارمتعددجهان)
**بعضی از مردمان کابل ویسل آباد را به اشتباه ( واصل آباد) یاد می کنند.

***درمورد منار چکری بیش تربخوانید از: دکتورصبورالله سیاه سنگ http://www.kabulnat.de/…/Sho…/dr.%20Ssasang.Chakari-2.html

دراین نوشته از بابرنامه ، صفحه انترنتی شاه محمود محمود ، ویادداشت های شخصی استفاده شده است.

آگاهی

شورای سراسری زنان افغان درهالندباهمکاری مشترک با انچمن افغانهای شهر آرنهم ونواحی آن می خواهند بتاریخ سوم مارچ از روز جهانی و همبستگی زنان تجلیل باشکوه بعمل آورند.

بدین منظور از هنرمند جوان و محبوب؛ محترم نجیم نیکزاد دعوت شده است تا با شرکت و اجرای آهنگ های شاد  برخوشی و رنگینی جشنواره بیفزاید.

چون برنامه ویژه خانم هاست احترامانه تقاضامی شود تاجهت شرکت قبلا ثبت نام نمایند.

زمان                          روزشنبه سوم مارچ ۲۰۱۸

آغاز                           ساعت ۱۶ الی ۲۳  شب

تکت درصورت ریزف        ۱۰ یورو بروزمحفل ۱۳ یورو

برای اطفال                     ۳ یورو

تیلفونهای تماس :               0624465670

                                  0263827358     

آدرس : 

  Petersborg   Slochterenweg 40 Arnhem

 

     

این دختران تجسم زنده گی میلیونها زن هستند

 

 

مینو مرتاضی لنگرودی

موجی به راه افتاده که در آن دختران انقلاب به جای اینکه مانند مادران انقلابی ‌شان با شور و شعارنمایشی چارقدشان را به سر کنند، چارقدشان را بر سر چوب می‌ کشند و بی هیچ شور و شعاری خموشانه چونان مجسمه  در گوشه و حاشیه میدان انقلاب می‌ایستند. به نظر خسته می آیند. اعتنایی به موبایل‌هایی که بسمت شان نشانه رفته ندارند. گوش های بدون پوشش  شان انواع متلک‌ها را تاب می‌آورد. صورت هاشان برای تعریف جدیت اقدامشان به سردی و سختی سنگ در آمده است. خلاف آمد عادت مجسمه‌ ها که شبیه جانداران اما بی جان‌اند. این بانو مجسمان که جان و رگ و پی و هوش و حواس دارند و نفس می ‌کشند خلاف آمد مجسمه مردان قهرمان و نامدار که وسط میدان‌ها جا خوش کرده و نشسته‌ اند، دختران انقلاب در حاشیه و اطراف میدانه ای شهر روی  . جعبه تقسیم برقی، جعبه خالی میوه ایی در سکوت با بیرقی که از چارقدشان ساخته ‌اند ایستاده‌اند.

در واقع این دختران تجسم زنده گی میلیونها زنی هستند که هر روزدر حواشی میادین و خیابان های هستی شهر را می ‌سازند اما برغم تفاوت‌ها در سبک زنده گی و زیست زنانه ‌شان چندان تکرار شده‌اند که دیگر به چشم نمی آیند. آنان برای زدودن تکرار باید مجسمه می ‌شدند تا دیده شوند. استفاده از هنر تجسمی دربرانگیختن احساس دیدن و زدودن آشنایی از امر آشنا، کنش خلاق و نابی است. باشد تا با مجسمه شده گی انکار سیلان زنانه گی و اندام دارای سر زنان را در حیات و هستی جامعه رویت پذیر سازند. دختران انقلاب با نقد رفتار انقلابی و اسلامی که حضور زنان را به صورت اندام های بی سر در متن و بطن اجتماع می ‌پسندد، چارقدهاشان را گل میخ و چوب می ‌زنند تا زن به منزله انسان صاحب اندیشه و اراده و موثر در اداره جامعه را رویت پذیرکنند.

این کنش در عین سکوت؛ هستی سیال زنان و بوده گی آنان در انبوه نابوده گی ها و نا دیده انگاری ها را فریاد می زند. زنانه گی در جامعه ایی که حتا مانکن پلاستیکی‌ اش هم اندام بی سر و صورتش را در چارقد و چادرهای چینی و حاپانی پیچانده است زایده و حد اکثر زینت محسوب می‌ شود و ویژه گی انسانی قابل اعتنا در هستی به حساب نمی آید. از این رو این کنش زنان چونان دردی مشترک  درک می ‌شود. دردی که هیچ جناح سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا و چپ و راست و انقلاب و ضد انقلاب قادر به مصادره آن نیست. چنین کنشی برخاسته از جاذبه  کشش انسانیت بالقوه زنان برای بالفعل شدن و به حساب آمدن در هستی انسانی جامعه است. دختران انقلاب تلاش دارند زنانه گی‌شان را ازخفه گی و سوختن زیر خاکسترزنده گی انقلابی نمای والدین شان نجات دهند. آنان درتمنای برسمیت شناختن هستن زنان در متن و بطن حیات اجتماعی ‌شان بیرق افراشته ‌اند. چنین انگیخته گی قابل تقلیل به بود و نبود و گذاشتن و برداشتن تکه پارچه ایی بر سر زنان نیست. باور کنیم این کنشی معطوف به خلق حرکت است و بازنمایی نوستالژیک دوران سپری شده وغیر قابل بازگشت که مدام در فضای مجازی تبلیغ و ترویج می شود نیست. مجسمه گی زنان در پی بر انگیختن احساس مشترک موجود بین تمامی انسان‌هایی است که امر سیاسی آنها را به منزله بدن‌های بی سر از متن به حاشیه رانده است. در این وضعیت به میخ و چوب زدن چارقد کنشی جهت فراتر رفتن از قلمروهایی است که نظام قدرت و سرمایه برای انسان‌ها ساخته و هر کس را به بهانه ایی درون انها جا داده است. قدرت انحصار طلب بر هراندامی برچسبی می زند تا تبعیض علیهان را روا جلوه دهد. رهایی از قلمروهای تبعیض ساخت الزاماً ضد ایده نیستند. بلکه ضد تهی شدن جامعه از حضور همه ایده‌های موجود و انکار ایده‌های ممکن آینده هستند. و از این روست که هر انقلابی به محض نفی آزادی و ارتکاب تبعیض به دالی میان تهی تبدیل می شود و جامعه را از سرها تهی می‌ سازد. جریان انقلابی از مشروطه به این طرف سرشار از سیلان بی کم و کاست اندیشه‌ ها  و انسان‌ها بود. سیلان زنان و مردان اندیشمند، زن و مرد کارگر، زن و مرد دانشجو، بازاری کارمند کشاورز. اما خیلی زود به هزار دلیل و بهانه و به تدریج بهر بهانه جلوی این سیلانات سدها ساخته شدند. در حالی که تمام اندام ها و سرهای سیلان ساز برای بقا و دوام حیات جامعه به انقلاب روی آورد بودند.. اشتباه کلان انقلابیون به قدرت رسیده آن است که با ممانعت از جریان یافتن افکار و تثبیت تبعیض‌ها در سطح و عمق جامعه سبب سر ریز سیلانات و جریان‌هایی می‌ شوند که ماشین قدرت قادر به شناخت وکنترول آنها از طریق برچسب گذاری نیست. فلذا در وهله نخست انها را به عنوان دشمن سرکوب می‌ کند. کنش‌های دردمندانه  آنها را به غیر و خارجی نسبت می ‌دهد. اما ایکاش بفهمد باید انها را واقع بینانه بازشناسی کند. حکومت چند سالی است با مردانی که گیسوان شان را بلند می ‌کنند و دخترانی که گیسوان شان را از ته می ‌زنند و با مردانی که گوشوار می ‌اندازند و دخترانی که برای رفتن به ورزشگاه ریش می ‌گذارند مواجه است.

اما با نا دیده گرفتن و یا با سرکوب این ها چشم ها را بر تغییرات بنیادین در شرف وقوع بست. حال به نظر می ‌رسد ناگهان با جامعه ایی بسیار جوان و سرشار از سیلان مواجه شد ه است که قلمرو مطلق و سراسر بدن قدرت را به چالش کشیده است و نمی‌ ترسد. این دختران در درون خانه‌ های انقلابیون و در دل جامعه و فرهنگ انقلابی رشد کرده و بالیده‌اند. زیر گوش‌هایی که خود را به کری زده بودند و چشم‌ هایی که نمی ‌خواستند ببینند و سرهایی ظاهراً به زیرکه جواب سر بالا می ‌دادند. همان‌ها که نفهمیدند اگر تا دو دهه قبل ازدواج راهکار حل مشکلات زنان محسوب می ‌شد امروز. اولین چیزی که در کوچ اختیاری و دسته جمعی زنان کنار زده شده است ازدواج است.

امروز حاکمیت با کنش‌های اجتماعی زنان به منزله موج اجتماعی مواجه است. بیش از آنکه زنی در کار باشد، سیلان کنش های اجتماعی است که زنان را از درون خانه‌ ها به جامعه کشاند یا رانده است. به هر روی نگرش زنانه بصورت جریانی مدعی در نظام فکری و ساختار سیاسی اجتماعی کنونی وارد شده و قابل انکار نیست. نمی‌ توان با رفتارهای متناقض این جریان به بازی گرفت و یا انکار کرد./ کانون زنان ایرانی

  بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۵۰۲