سه بهاریه زیبا ازجلال الدین محمد بلخی

 

بهـار آمـد

 بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد

نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد

خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد

صفا آمد، صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد

شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد

حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان

طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد

سماع آمد سماع آمد سماع بی صداع آمد

وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد

ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد

شقایق ها و ریحان ها و لاله خوش عذار آمد

کسی آمد کسی آمد که ناکس زوکسی گردد

مهی آمد مهی آمد که دفع هر غبار آمد

دلی آمد دلی آمد که دلها را بخنداند

می ای آمد می ای آمد که دفع هر خمار آمد

کفی آمد کفی آمد که دریا دُرّ ازو یابد

شهی آمد شهی آمد که جان هر دیار آمد

کجا آمد کجا آمد کزینجا خود نرفته است او

ولیکن چشم گه آگاه و گه بی اعتبار آمد

ببندم چشم و گویم شد، گشایم گویم او آمد

و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد

کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آمد

رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد

 ( حضرت خداوندگار بلخ )

 

 شــور گـل

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را

از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

زبان سوسن از ساقى کرامت هاى مستان گفت

شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را

ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل

چو دید از لاله کوهى که جام آورد مستان را

ز گریه ابر نیسانى دم سرد زمستانى

چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را

"سقاهم ربهم" خوردند و نام و ننگ گم کردند

چو آمد نامه ساقى چه نام آورد مستان را

درون مجمر دل ها سپند و عود می سوزد

که سرماى فراق او زکام آورد مستان را

درآ در گلشن باقى برآ بر بام کان ساقى

ز پنهان خانه غیبى پیام آورد مستان را

چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر

که ساقى هر چه درباید تمام آورد مستان را

که جان ها را بهار آورد و ما را روى یار آورد

ببین کز جمله دولت ها کدام آورد مستان را

ز شمس الدین تبریزى به ناگه ساقى دولت

به جام خاص سلطانى مدام آورد مستان را

  ( حضرت خداوندگار بلخ )

 

رستـاخیــز طبیعـت

آمد بهار خرم و آمد رسول یار

مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار

ای چشم وای چراغ روان شو به سوی باغ

مگذار شاهدان چمن را در انتظار

اندر چمن زغیب غریبان رسیده اند

رو رو که قاعده است که " القادِم یـزار"

گل از پی قدوم تو در گلشن آمده است

خار از پی لقای تو گشته است خوش عذار

ای سرو گوش دار که سوسن به شرح تو

سرتا به سر زبان شد بر طرف جویبار

غنچه گره گره شد ولطفت گره گشاست

از تو شکفته گردد و بر تو کند نثار

گویی قیامت است که برکرد سرزخاک

پوسیدگان بهمن و دی مردگان پار

تخمی که مرده بود کنون یافت زندگی

رازی که خاک داشت کنون گشت آشکار

شاخی که میوه داشت همی نازد از نشاط

بیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار

آخر چنین شوند درختان روح نیز

پیدا شود درخت نکوشاخ بختیار

لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگ

اسپرگرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار

گویند سربریم فلان را چوگندنا

آن را ببین معاینه درصنع کرد گار

آری چو در رسد مدد نصرت خدا

نمرود را بر آید از پشه ایی دمار

 ( حضرت خداوندگار بلخ )

 

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۲۵ـ ۲۰۰۳

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

مکث کوتاهی بر نوروز

 

نرم نرمک می‌ رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

نوروز و حلول سال نو خورشیدی مبارک

 

بصیرهمت

 

حفظ نوروز ، زبان های بومی ،هویت ملی و فرهنگی مردمان سرزمین ما مرهون سربداران خراسان است .چگونه؟

یك واقعیت ، همواره مشعلدار جسارت مردمان سرزمین آریانای شرقی و یا خراسان زمین است و آن اینكه بعد از تسلط دین اسلام در سرزمین عربستان  و با لشكر كشی عربها بر سرزمین های مصر ، شام ( سوریه اردن و لبنان امروزی) و فلسطین و عراق و شاخ افریقا ، مردمان این کشور ها، نه تنها بدین سلام گرویدند ، بلكه هویت ملی،تاریخی ، فرهنكی و زبانی آنها نیز عربی گردید ،رسم الخط و زبان  عربی ، لباس عربی ، همه  عناصر فرهنگی عرب بر روح و روان مردمان  بومی این كشورها که اصلا عرب نبودند ، مسلط گردید و مردمان بومی این سرزمین ها برای برگشتاندن هویت ملی تاریخی، زبانی و فرهنگی شان كاری نتوانستند انجام دهند و باصطلاح تن به تقدیر دادند و همه عرب شدند.

عربها و حاكمان مستبد اموی و عباسی همان سناریوی مصرو عراق و شام را بر مردمان آریانای كهن بخصوص خراسان زمین نیز، برای مدت درحدود کمتر از دو قرن تكرار نمودند ، نخست رسم الخط و الفبای ارامی و اوستایی به عربی تبدیل شد و زبان عربی و رسم الخط عربی جای فارسی و سایر زبان های بومی را گرفت و برای مدت زیادی از ادب و شعر و مضمون به زبان پرغنای فارسی  ‌وسایر زبان های بومی خبری نبود .

امام حنیفة پروانی مجبور شد به عربی فتوی و حکم صادر نماید و ابن سینای بلخی آثارش را به عربی بنویسد وصد ها ادیب و نویسنده و شاعر خراسانی، زبا ن پرغنای فارسی را فراموش نمود و به عربی نوشت و سرایید . جشن ها و سرگرمی ها و همه عنا صر فرهنگی ،عنعنوی مردمان این سرزمین بشمول همین نوروز كه امروز به افتخار به تجلیل اش میگیریم بفراموشی سپرده شد و داشت هویت ملی و تاریخی اجداد مان در زیر تسلط استعمار فرهنگی اعراب نابود میگردید .مگر، برخلاف کشورهای که در بالا  نام بردیم،  مردمان این سرزمین ،خراسان زمین، در حالیکه  دین اسلام را و قران را چون كتاب اسمانی پذیرفتند ، مگر نخواستند هویت ملی و تاریخی و فرهنگی شان محو گردد و نگذاشتند که باصطلاح همه عرب شوند. مقاومت های شدیدی صورت گرفت و پیروزی زیادی حاصل شد . همه این پیروزی ها قبل از همه ، مرهون  شهامت دلیر مردان و فداکاران جسوراین سرزمین :

چون ابومسلم خراسانی، یعقوب لیث صفاری، استاد سیس بادغیسی ، حكیم مقنع بادغیسی، طاهر فوشنجی ، سندباد هراتی، حمزه سیستانی  و ده ها گمنام دیگر است  که از حمایت بیدریغ و جنبش خودجوش مردمی برخوردار بودند، همین ها بودند که وارد پیکار شدند و نبرد بی امان را بخاطر احیای هویت ملی این سرزمین در برابر حاكمان اموی و عباسی براه انداختند و حاكمان محلی و مستبد عرب را یكی پی دیگری از این سرزمین راندند و حیات ملی ، هویت ملی، فرهنگ ملی و روز های باستانی و تاریخی این سرزمین پس از دوصد سال دوباره جوانه زد و قوام یافت .

نوروزهمه یی تان پیروز !

 

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۵/ ۲۵ـ ۱۹۰۳

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

سـروبـویلیـک

انی  قدی  تا چمن لرگه خرامان  بولغوسی

سرواویالیب، غنچه لربستان گه حیران بولغوسی

کوزلری شهلا ایرورهم تیش لری دور، درناب

گرکورهبولسه آنی ترسا، مسلمان بولغوسی

نی عجبکوندوراگربولسه میسرآی یوزی

قصه  سوزوگدازهجر، پایان بولغوسی

کورمه دیم مین بوجهان ده بیرسنینگ دیکدلربا

بیرکوریب قالسه سینی هرکیم پریشان بولغوسی

نازایله یاقسنگاگرگلشن ساری،ای نازنین

سروتیتره ب،گل پریشان، بلبل حیران بولغوسی

قامتینگ سروصنوبر،ساچلرینگ سنبل کبی

کیل جانم بولسین فدا هم سینگه قربان بولغوسی

گرچه کوکلم ده کیلرسین، اوشبوکوکسیم داغ ایتیب

داغ ایمس لیلا، کونگلده، هجریده قان بولغوسی.

(لیلا زارع )

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۵/ ۲۵ـ ۱۸۰۳

Copyright ©bamdaad 2025

 

 

 

د پسرلی په ویاړ

 

خاونده بیا دې پسرلی کړ

له تشه ډاګه دلونګو بوی راځینه

 

ښایسته جلالزۍ

 

پسرلی د ژوند په ویړه غیږ کې د پنځونکي رب دې ښکلایزې لورینې  هغه ډالۍ ده ، چې په غرونو،  رغونو کې دګلانو وږم ، د طبیعت شینوالی او په خړې فضاباندې شنې بخملي بړستنې هواروې، چې دا دخلقت خوږه تجربه په کال کې يوځلې تکراریږي، انساني فطرت او د انسان دښکلا خوښونکي غریزې ته یو نوی فکر او نوی مضمون وروبښي.

پسرلی دکال په موسمونو کې له دې اړخه دلومړیتوب او ستاینو حق دځان کوي، چې دلته نوی کال له نویو ارمانونو او پلانونو سره له زاړه کال او زړو فکرو سره مخه ښه کوي.

زرګونه کاله له نن ور ها خوا هغه وخت چې یما پاچا د بخدي په لوړو برجونو دې خپل واک راج چلول، هلته دپسرلي او نوي کال دنمانځنې څرکونه او دیو ارزښتناک دود کیسې په اوستا  او نورو اریایې کتابونو کې تراوسه ژوندۍ دي. هلته هم نوی کال ، نوي ورځ دنوي کار او نوي فکر او نوي بهیر پیلامه و، ددغې ورځې په مناسبت به ځانګړي میله ترسره کیده ، چې سامانیه به یې بلله.

نو د نوي کال نمانځنه په اریایي کلتور او افغاني ټولنه کې ځانګړي هویت او منښت لري، دغه ارزښت او منښت پسرلي دخپل طبیعت او له نورو موسمونو څخه په بیلوالې تر لاسه کړی دی .

دپسرلي وړانګې او پسرلني فکرونه دې تل د ګلونو په وږم  پوښلي وي.

نوي کال دې ټولو افغانانو ته مبارک او بختور وي.

په درنښت

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۲۵ـ ۱۹۰۳

Copyright ©bamdaad 2025

 

نوروز در افغانستان، جشن حیات و همبستگی

فوزیه پوپل

نوروز در افغانستان یکی از بزرگ‌ ترین جشن‌های ملی است که با آداب و رسوم خاصی گرامی داشته می‌شود. مزار شریف، پایتخت نوروز در افغانستان میزبان مهم‌ ترین مراسم این جشن یعنی جهنده بالا در روضه حضرت علی (ع) است، جایی که هزاران نفر گرد هم می ‌آیند تا آغاز سال نو را جشن بگیرند. 

از سنت‌های مهم نوروز، پختن سمنک است که زنان در کنار هم آن را تهیه کرده و با سرودهای محلی جشن می ‌گیرند. هفت‌میوه نیز خوراکی ویژه این ایام است که از میوه‌ های خشک ‌شده تهیه شده و نماد برکت و همبستگی است. مردم در به طبیعت می ‌روند و مسابقات سنتی مانند بزکشی نیز بخشی از شادی‌های نوروزی است. 

با وجود چالش‌های مختلف، نوروز همچنان در افغانستان زنده است و نمادی از امید، هویت ملی و پیروزی زنده گی بر تاریکی محسوب می ‌شود.

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۴/ ۲۵ـ ۱۸۰۳

Copyright ©bamdaad 2025