برای نخستین بار در تاریخ کولمبیا، یک چپگرا در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد


 

گوستاوو پترو، نماینده ایتلاف « پیمان تاریخی » و شهردار سابق بوگاتا با کسب اکثریت آرا در دور دوم انتخابات کولمبیا، به عنوان نخستین رییس‌ جمهوری چپگرای تاریخ این کشور، سکان ریاست دولت برای ۴ سال آینده را به دست می ‌گیرد.

به گزارش خبرگزاری افه، بر اساس شمارش ۹۸.۸۶ درصد آرا، گوستاوو پترو با کسب ۱۱ میلیون و ۱۸۵ هزار و ۶۷۱ رای، معادل ۵۰.۴۹ درصد، پیروز انتخابات ریاست جمهوری کولمبیا خواهد بود.

به این ترتیب رودولفو هرناندز، پوپولیست با گرایش راست میانه از «اتحادیه رهبران مبارزه با فساد» با کسب ۱۰ میلیون و ۴۶۸ هزار و ۷۸۱ رای (۴۷.۲۵ درصد آرا) در این رقابت تنگاتنگ انتخاباتی از پترو شکست خورد.

برتری پترو نسبت به هرناندز ۷۱۶ هزار و ۸۹۰ رای، معادل ۳.۲۴ درصد است.  رقمی که بیشتر از پیش ‌بینی‌ها و نظرسنجی‌های پیش از انتخابات  است.

پترو، اقتصاددان ۶۲ ساله ، از ۷ اگست (۱۶ اسد)، جانشین ایوان دوکه،  رییس‌ جمهوری کولمبیا شده و در دوره ۲۰۲۲-۲۰۲۶ ترسایی ریاست دولت این کشور امریکای لاتین را بر عهده می ‌گیرد.

رییس‌ جمهوری منتخب کولمبیا در نخستین سخنرانی خود پس از پیروزی در انتخابات اطمینان داد که امروز کشورش تغییر کرده است و همچنین یک « توافق ملی بزرگ » را به منظور جلوگیری از عمیق تر شدن شکاف‌ها پیشنهاد کرد.

پترو با بیان اینکه امروز یک تحول واقعی در راه است گفت:

ما هستی و زنده گی خود را برای آن، متعهد می ‌شویم. ما به رای ‌دهنده گان و فریاد آن‌ها خیانت نمی ‌کنیم، آنچه آن‌ ها دقیقا بر سر تاریخ فریاد زده‌اند، این است که امروز کولمبیا تغییر می ‌کند.

هرناندز نیز با پذیرش شکست خود در انتخابات اعلام کرد: من صمیمانه امیدوارم که تصمیم گرفته شده برای همه مفید باشد. آرزو می ‌کنم گوستاوو پترو بداند که چگونه کشور را رهبری کند. 

نیکلاس مادورو، رییس‌ جمهوری کشور ونزویلا با تبریک پیروزی این نماینده چپگرا در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری کولمبیا، در صفحه توییترش نوشت: من به گوستاوو پترو و و فرانسیا مارکز (معاون ریاست جمهوری) برای پیروزی تاریخی در انتخابات ریاست جمهوری در کولمبیا تبریک می‌ گویم. خواست مردم کولمبیا که دفاع از راه دموکراسی و صلح بود، شنیده شد.

آلوارو اوریبه، رییس‌ جمهوری پیشین کولمبیا (۲۰۰۲- ۲۰۱۰ ترسایی) روابط با ونزویلا را در دوران ریاست جمهوری «هوگو چاوز» و با طرح اتهاماتی مبنی بر پذیرش اعضای گروه تروریستی فارک در این کشور قطع کرد. پترو وعده داده‌ بود درصورت پیروزی در انتخابات، روابط رسمی با ونزویلا را برای نخستین بار از سال ۲۰۱۰ ترسایی از سر خواهد گرفت. 

کولمبیا جایگاهی مرکزی برای سیاست ایالات متحده امریکا در منطقه امریکای لاتین دارد. دفتر جو بایدن رییس‌ جمهوری امریکا ۲۲ می (یکم جوزا) در بیانیه ‌ای به طور رسمی کولمبیا را متحد اصلی غیرناتوی واشنگتن معرفی کرد.به همین خاطر نتایج انتخابات روز یکشنبه و تنظیم روابط با دولت جدید برای واشنگتن از اهمیت بالایی برخوردار است.

دور نخست انتخابات ریاست جمهوری کولمبیا، ۲۹ می (هشتم جوزا) برگزار شد و گوستاوو پترو، و رودولفو هرناندز به ترتیب با کسب ۴۰.۳۴ درصد و ۲۸.۱۷ درصد آرا به دور دوم انتخابات راه یافتند. 

پیروزی پترو به معنای روی کارآمدن اولین دولت مترقی در تاریخ کولمبیا خواهد بود و دوره جدیدی را درحیات سیاسی کولمبیا رقم خواهد زد. به گفته کارشناسان این امر می‌ تواند تحولاتی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند چرا که جناح راست همیشه در کولمبیا حکومت کرده است.

 

منبع تصویر : وینرسایتونگ

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۲ـ ۲۰۰۶

Copyright ©bamdaad 2022

 

 

 

ملانشون میتواند اولین نخست وزیر چپگرای فرانسه شود

 

 

احزاب چپگرا که تقریبا از صحنه سیاسی فرانسه ناپدید شده اند، زیر پرچم جبهه و اتحادی که ژان لوک ملانشون تشکیل داده است، جان تازه ای یافته اند. دستور کاری یا برنامه سیاسی که توسط رییس جمهور امانویل مکرون ارایه شده است کاملا نامطمین و متزلزل است، بویژه که برنامه های ارایه شده دراین انتخابات توسط ملانشون با برنامه های رییس جمهور فرانسه کاملا متفاوت است.
پارلمان جدید فرانسه روز یکشنبه انتخاب می شود. اما کشور پولاریزه و تقسیم شده است و نارضایتی عمومی بسیار بالاست. ایتلاف احزاب چپ که توسط ژان لوک ملانشون، سیاستمدار چپ میانه فرانسوی گردهم آمده اند، در نظرسنجی ها در از جایگاه خوبی برخوردار است. مخالفان گرایش چپ دیگر در جایگاهی نیستند که به پوسترهای انتخاباتی « نخست وزیر ملانشون » پوزخند تمسخر بزنند. نظرسنجی‌ها حاکی از آن است که ایتلاف چپ در حال رقابت داغ با مکرون است و امکان اینکه ملانشون نخست وزیر فرانسه بشود کم نیست. ملانشون اتحاد جدید به نام نوپس «Nupes» را ایجاد کرده است. حزب او (فرانسه شکست ناپذیر ـ La France Insoumise)، توانسته سوسیالیست ها، کمونیست ها و سبزها را متحد کند.
مایکل گور، کارشناس ارشد رایانه ۴۵ ساله که هفته گذشته در یک گردهمایی ایتلاف چپگرا در پاریس شرکت کرد، گفت: « این واقعا شگفت انگیز است، در عین حال بسیار الهام بخش است و باعث افروختن شعله های امید و انگیزه در ما شده است. تمام جناح چپ پشت ملانشون صف کشیده.»

یا : « این احساس خوبی است که کسی در مورد چیزهای مشخص که دست و پا دارند و واقعی است صحبت کند.» با این حال نباید فراموش کرد که مکرون به صراحت گفته است که فقط او است که به تنهایی نخست وزیر را منصوب می کند، اگرچه دست او آنچنان هم که ادعا میکند باز نیست، انتخاب او به نتیجه انتخابات بستگی دارد که تنها در دور دوم در ۱۹ جون مشخص خواهد شد.
آرا اتحاد جدید جناح چپ در حال افزایش است. اگر آنها اکثریت را به دست آورد، مکرون عملاً مجبور می شد نخست وزیری را از این اردوگاه منصوب کند. بنابراین، اگر «نوپس» اکثریت را به دست آورد، رییس جمهور احتمالاً فردی را از ایتلاف انتخاب خواهد کرد، اگرچه لزوما میتواند این فرد ملانشون نباشد.
نظرسنجی ها حاکی از دست دادن قابل توجه آرا برای مکرون است، به خصوص که او دیگر مانند سال ۲۰۱۷ ترسایی روزنه امیدی برای خیلی ها نیست، این به وضوح با پنج سال ریاست جمهوری پر از بحران مشخص شده است. با این حال، در نهایت، موسسات نظرسنجی از این حرکت می ‌کنند که اردوگاه مکرون دوباره حداقل اکثریت نسبی را در پارلمان بدست خواهد آورد. کاندیداها بر سر ۵۷۷ کرسی نماینده گی بر اساس سیستم پیچیده ای رقابت خواهند کرد. در پایان، تنها آرای برنده در حوزه رای گیری مربوطه شمارش می شود.
در انتخابات ریاست‌جمهوری در اپریل، مکرون دومین دوره ریاست جمهوری را با قدرت به دست آورد و اکنون به دنبال اکثریت مطلق ( ۲۸۹ کرسی در مجلس ملی ۵۷۷ کرسی، مجلس سفلی ) برای تصویب سریع قوانین است. از جمله لوایحی که وی در نظر دارد که آنها را از تصویب مجلس بگذراند، افزایش نامطلوب سن بازنشستگی از ۶۲ به ۶۵ سال است. از سوی دیگر برخلاف مکرون، ملانشون مایل است آن را به ۶۰ سالگی کاهش دهد. او در دور اول انتخابات ریاست جمهوری با کسب ۲۲ درصد آرا در جایگاه سوم قرار گرفت. ملانشون از آن زمان تاکنون مبارزات انتخاباتی خود را آغاز کرده است: « من را به نخست وزیری انتخاب کن». تلاش جسورانه این سیاستمدار ۷۰ ساله برای رسیدن به ریاست دولت است، که نشانه ای از چشم انداز سیاسی ناروشن و درهم شکسته فرانسه است.
احزاب جریان اصلی سنتی مانند سوسیالیست ها و جمهوری خواهان دست راستی پس از شکست در انتخابات قبلی از کانون توجه رای دهنده گان خارج شده اند. در فضای سیاسی فرانسه اکنون سه بلوک ظهور کرد: یک بلوک چپ، یک بلوک راست افراطی و لیبرال های مکرون که دایما مشغول دادن هشدار به «افراطی ها» هستند. جناح جمهوری خواهان محافظه‌ کار، زمانی حزب سنتی محبوب و هنوز هم قوی‌ ترین نیروی اپوزیسیون در مجلس ملی، باید خسارات سنگینی را در انتخابات های گذشته متحمل شوند. دومین حزب سنتی جریان اصلی سوسیالیست‌ها، که تنها سایه‌ ای از گذشته خود هستند، خود را تابع ایتلاف چپ‌گرا ملانشون کرده است و خود با خط انتقادی یورویی موافقت کرده است که نقض قوانین اتحادیه اروپا را تایید می ‌کند. اما نوپس از اقتصاددانان معروف و معتبری مانند توماس پیکتی نیز حمایت میشوند.
این ایتلاف چپگرا در رقابت نیولیبرال های مکرون در بالای نظرسنجی ها قرار دارد. این هفته، چپگرایان حتا در یک نظرسنجی، البته با احتمال اینکه احتمال خطا را هم باید در نظر گرفت، در صدر قرار داشت. لوپن که در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری از مکرون شکست خورد، سوم شد. لوپن متمایل به راست می ‌داند که حزب جبهه ملی او تحت سیستم انتخاباتی کنونی نمی ‌تواند با اتحاد ملانشون رقابت کند. لوپن در خواسته های انتخاباتی خود از حامیانش می خواهد که به او رای دهند، تا در حد امکان نماینده گان مجلس بیشتری را راهی مجلس کند تا راه رییس جمهور فرانسه را برای رسیدن به قدرت کامل را مسدود کند.
برخلاف پیشنهاد ملانشون برای نخست وزیری، هدف لوپن این است که ابتدا یک گروه پارلمانی تشکیل دهد تا زمان سخنرانی و موضع گیری های بیشتری در مجلس داشته باشد و مزایای دیگر را نیز به دست آورد. برای این کار به حداقل ۱۵ نماینده نیاز دارید. حزب او در انتخابات ۲۰۱۷ ترسایی فقط هشت کرسی به دست آورد.
لوپن روز پنجشنبه در جریان یک سفر کمپاین انتخاباتی خود به شهر ساحلی آگده در جنوب کشور در توییتر نوشت: « ژان لوک ملانشون هرگز نخست وزیر نخواهد شد. او به فرانسوی ها دروغ می گوید… آنهم چند روز قبل از بازنشستگی اش.»
ملانشون یک سیاستمدار باتجربه و با تبحر در سخنرانی و محصور کردن مخاطبان است و خواسته های او برای برقراری عدالت اجتماعی برای بسیاری از رای دهنده گان از جمله کریستل بیکر ۳۲ ساله که اتحاد را نقطه کانونی برای افراد مشابه می بیند بخصوص برای آینده برادر معلولش این برنامه سیاسی ملانشون جذابیت دارد.
بیکر در راهپیمایی پاریس در سالونی که مملو از جمعیت بود گفت. « ما ممکن است پیروز نشویم، اما می توانیم یک گروه بزرگ پارلمانی داشته باشیم، می توانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم. « نوپس برای عدالت اجتماعی و … مسایلی مانند سیستم سلامت، محیط زیست،آموزش و یا بهتر شدن وضعیت معلولان مبارزه میکند».
اتحاد ملانشون وعده افزایش حداقل دستمزدها و حقوق در بخش‌های مختلف و ملی کردن فرودگاه‌ها و بزرگراه‌ها را می‌دهد. او با « نیولیبرالیزم و اقتصاد مالی کازینویی» مخالف است.
او هفته گذشته در رویدادی در پاریس گفت: «مفسران خارجی اگر می ‌خواهید بدانید فرانسه چیست، همین است: آزادی، برابری، برادری و رفاه اجتماعی».

از سوی دیگر، برای برونو لو مایر، وزیر اقتصاد مکرون، طبق معمول ملانشون « چاوز گالی » است. این اشاره به هوگو چاوز، رهبر سابق ونزویلا، که به خاطر انقلاب سوسیالیستی‌اش معروف است، راست ها علاقه دارند چاوز را به مردی به فردی تشبیه کند که عاشق بحث و جدل است، و در این وضعیت ثابت مانده است. ملانشون وقتی آخر هفته گذشته توییت کرد که «پولیس فرانسه در حال کشتن مردم است» آخرین غوغای خود را هم برانگیخت. این پست توییت به این علت منتشر شد که پلیس فرانسه به سمت اتومبیلی که به فرمان ایست بی توجهی کرده بود شلیک کرد و یکی از سرنشینان موتر تیز رفتار را به قتل رساند.
مکرون به نوبه خود پس از این موضع گیری، ملانشون را افراطی توصیف کرد. او در جریان بازدید از منطقه تارن خطاب به رسانه های فرانسه گفت: « هیچ چیز نمی تواند خطرناک تر از پیشنهاد افراطیون مبنی بر افزودن بی نظمی جهانی به بی نظمی فرانسوی های باشد.». نتیجه انتخابات پارلمانی تا حد زیادی تعیین می کند که فرانسه در سال های آینده چه مسیری را در پیش خواهد گرفت.
آیا مکرون می تواند در آینده با کابینه خود حکومت کند؟ آیا توازن قوا او را مجبور خواهد کرد تن به انتخاب نخست وزیر و دولت را از اردوگاهی مخالف بدهد؟ یا اینکه حداقل مجلس برای او تبدیل به ارگانی آزار دهنده میشود؟

مجله هفته

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۲ـ ۱۷۰۶

 Copyright ©bamdaad 2022

 

 درباره ارتقای نقش جنبش عدم انسلاک

 

 

در حالی که جنگ روسیه - اوکرایین در شرق اروپا ادامه دارد و سیل تسلیحات قدرت ‌های غربی در اروپا و امریکا به سوی اوکرایین در جریان است تا این « جنگ بی ‌پایان » به سود جنگ ‌افروزان همچنان ادامه یابد، در وضعیتی که قدرت ‌های غربی با استفاده از امکانات سیاسی و رسانه‌ یی و تبلیغاتی خود دولت ‌های دیگر را زیر فشار می ‌گذارند که از اوکرایین و تلاش‌ های غرب برای پیروزی در این جنگ جانبداری کنند، اکنون این نظر بیش از پیش مطرح می‌ شود که کشورهای در حال توسعه، کشورهایی که جزو قدرت‌ های بزرگ اقتصادی- نظامی جهان نیستند، با احیا و تقویت « جنبش غیرمتعهدها » یا « عدم انسلاک »، موضع مستقل خود را در جانبداری از صلح و همسو نشدن با این یا آن قدرت متخاصم بگیرند. جنبش عدم انسلاک یا کشورهای غیرجانبدار و ناهمسو با قدرت ‌های بزرگ وقت، در سال ۱۳۴۰ ترسایی و در بحبوحه جنگ سرد شکل گرفت، یعنی زمانی که دو اردوگاه بزرگ سوسیالیستی و امپریالیستی در جهان وجود داشت. با وجود اینکه دولت‌های سوسیالیستی در اتحاد شوروی و در اروپا در حدود سی سال پیش فروریختند، این « جنبش » همچنان به موجودیت خود ادامه داد و امروزه ۱۲۰عضو دارد. مجموع جمعیت کشورهای عضو این جنبش نزدیک به ۴ و نیم میلیارد نفر، یا در حدود ۵۷ درصد کل جمعیت جهان است، و سهم آنها در اقتصاد جهان، نزدیک به ۱۴٫۵درصد است. ایران نیز از سال ۱۳۵۸ عضو این جنبش شد و از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۴ ریاست این سازمان را به عهده داشت. در حال حاضر، جمهوری آذربایجان ریاست جنبش غیرمتعهدها را به عهده دارد که امسال به پایان می ‌رسد. قرار است نوزدهمین نشست سران این جنبش در کشور اوگاندا برگزار شود که ریاست دوره بعد را به عهده خواهد داشت.

پوستر مربوط به نشست سران کشورهای غیرمنسلک در بلگراد ـ ۱۹۶۱ ترسایی

همان‌ طور که اشاره شد، در پی وقوع جنگ روسیه - اوکرایین و تلاش امریکا و اروپا در زیر فشار گذاشتن کشورهای کوچک ‌تر برای همراهی و همسویی با نظامیگری قدرت‌های بزرگ و تحریم‌ های اقتصادی علیه روسیه، اکنون به نوعی دسته‌ بندی در میان دولت‌های جهان به جانبداری از این یا آن طرف جنگ ( و نه به سود صلح ) دامن زده می ‌شود. در این میان، دولت اوکرایین به ریاست ولودیمیر زلنسکی نیز با تمام وجود بر آتش این مرزکشی و دسته‌ بندی می‌ دمد. برای نمونه، دیمیتری کولبا، وزیر امور خارجه اوکرایین، از کشورهای اروپایی خواست که از ممنوعیت خرید نفت روسیه حمایت کنند و افزود:  « اگر کشوری در اروپا به مخالفت با این تحریم ادامه دهـد، این کشور در جنایات روسیه در خاک اوکرایین شریک است. » ومشابه چنین موضع‌گیری‌هایی از زبان مقام‌ های دولتی امریکا و قدرت‌های بزرگ اتحادیه اروپا نیز بیان شده است. بی ‌دلیل نیست که لولا داسیلوا، نامزد پیشتاز انتخابات ریاست‌ جمهوری برزیل، می‌ گوید : « زلنسکی و بایدن به اندازه پوتین در جنگ اوکرایین مقصر هستند.»

در چنین اوضاعی است که محافل سیاسی و رسانه‌ یی در شمار زیادی از کشورهای جهان که اساساً مخالف جنگ و شعله‌ ور کردن جنگ کنونی در اروپا و ادامه آن هستند و برای برقراری آتش ‌بس و صلح تلاش می‌ کنند، بار دیگر به موضوع پرهیز از همسو شدن با این یا آن قدرت متجاوز و متخاصم توجه نشان داده‌اند.

خانم نونتوبکو هله‌لا، پژوهشگر سیاسی اهل افریقای جنوبی، اخیراً مطلبی در این باره نوشته است که حاوی نکات شایان توجهی است.

این پژوهشگر از جمله به این نکته اشاره می‌ کند که « آفريقای جنوبی و کشورهای ديگری [در مجموع ۵۸ کشور] که در واکنش به جنگ در اوکرايین، در رأی ‌گيری [۱۸ حمل] درباره قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد علیه فدراسیون روسیه [و تعلیق عضویت این کشور در شورای حقوق بشر این سازمان] رای ممتنع دادند، با انتقادهای شديد بين‌المللی روبه ‌رو هستند… اغلب فرض بر این است که رای ممتنع به این معناست که [این کشورها] از تهاجم روسیه حمایت می‌ کنند.»

نویسنده متذکر می ‌شود که « به‌ ندرت به این موضوع فکر می ‌شود که ناهمسو بودن- در این مورد پرهیزازهمسو شدن با امریکا و متحدانش یا با روسیه- می ‌تواند موضعی اصولی باشد. همان ‌طور که جوزف بروز تیتو، رییس ‌جمهور وقت یوگسلاویا، و جواهرلعل نهرو، نخست ‌وزیر وقت هند، دو شخصیت اصلی بنیادگذار ‘جنبش غیرمتعهدها  (NAM)، در بیانیه مشترکی در ۲۲ دسامبر ۱۹۵۴ ترسایی بیان کردند، سیاست غیرهمسویی با بلوک ‌های قدرت… نشانه بی ‌طرفی نیست، نشانه انفعال هم نیست. این سیاست نشان دهنده سیاست مثبت، فعال، و سازنده‌ای است که هدفش صلح جمعی به مثابه پایه و اساس امنیت جمعی ست. » 

خانم هله‌لا در ادامه به نکته جالب دیگری اشاره می ‌کند که: « جنوب جهانی [کشورهای توسعه‌ نیافته یا در حال توسعه] بیش از ۸۰ درصد جمعیت جهان را در خود جای داده است، با این حال، کشورهای“جنوب“   به طور نهادینه شده از هرگونه تصمیم ‌گیری در سازمان‌ های بین ‌المللی به نام ‘جامعه بین‌المللی’ کنار گذاشته می ‌شوند. چندین دهه است که کشورهای “جنوب“  خواهان اصلاح سازمان ملل متحد هستند تا از بازی مجموع صفر که میراث ذهنیت جنگ سرد است، دور شود. گابریل والدس، وزیر امور خارجه وقت چیلی در جون ۱۹۶۹ ترسایی از هنری کیسینجر نقل می ‌کند که به او گفته بود: هیچ‌ چیز مهمی نمی ‌تواند از جنوب بیاید. تاریخ هرگز در جنوب ساخته نشده است. محور تاریخ از مسکو شروع می ‌شود، به بُن می ‌رود، از واشنگتن می ‌گذرد، و سپس به توکیو می ‌رود. آنچه در جنوب رخ می ‌دهد، هیچ اهمیتی ندارد. »

نویسنده سپس از جاجا واچوکو، وزیر امور خارجه نیجریه در سال ۱۹۶۳ ترسایی  یاد می ‌کند که در یک جلسه سازمان ملل متحد در ۳۰ سپتامبر آنسال این سوال را مطرح کرد:  : آیا این سازمان می ‌خواهد… که کشورهای افریقایی فقط اعضای ظاهری باشند، بدون هیچ حقی برای بیان دیدگاه‌ های خود در مورد هر موضوع خاص در نهادهای مهم سازمان ملل متحد…؟

آیا ما فقط قرار است بچه ‌های خوبی باشیم؟»

امروزه نیز قدرت ‌های بزرگ، و به ‌ویژه دولت امپریالیستی امریکا، کشورهای توسعه‌ نیافته یا در حال توسعه را هنوز « بچه ‌های خوبی » می ‌بینند که باید بنشینند تا « بزرگ‌ ترها » برای آنها تصمیم بگیرند، و سروصدا نکنند.

نویسنده سپس تأکید می ‌کند که « زمان آن رسیده است که جنبش غیرمتعهد ها احیا شود. جنوب جهانی کشور چین را دارد که دومین اقتصاد بزرگ جهان است. کشور هند را دارد که یکی از کشورهای پیشرو در مراقبت ‌های پزشکی و نوآوری فنی است. افریقا با جمعیت رو به رشد اش، دارای منابع طبیعی غنی است که برای توسعه فناوری هوش مصنوعی که به ‌سرعت در حال رشد است و برای صنایع انرژی پاک مورد نیاز است. »

نویسنده بر این عقیده است که جنبش تجدید حیات شده ناهمسویی یا غیرمتعهدها اگر برای ایجاد نهادهای جدید و ساختن سپرهای محافظ در برابر جنگ اقتصادی امریکا علیه کشورهایی مانند کوبا و ونزویلا (‌ و اکنون روسیه ) تلاش کند، امکان موفقیت زیادی دارد، و در این روند، خود مختاری مالی موضوعی بنیادی و بسیار مهم است.

این پژوهشگر افریقای جنوبی در ادامه می ‌نویسد:  « بریکس (شامل برازیل، روسیه، هند، چین، و افریقای جنوبی) بانک توسعه نوین را دارد، و شانزده کشور عضو جامعه توسعه افریقای جنوبی، بانک توسعه افریقای جنوبی را ایجاد کرده‌اند، با این حال، ذخایر کشورهای عضو این بلوک ‌ها هنوز در [ بانک‌ها و نهادهای پولی ] امریکا یا پایتخت‌های اروپایی نگهداری می ‌شود. زمان آن فرا رسیده است که رهبران کشورهای جنوب جهان از خواب بیدار شوند و متوجه شوند که با توجه به جنگ اقتصادی ‌ای که اکنون علیه کشوری مانند روسیه به راه انداخته شده است، کشورهای ضعیف ‌تر در جنوب جهان هیچ خودمختاری معنا داری ندارند.

« وقتی مشخص است که غرب می‌ تواند برای خودش تصمیم به نابود کردن کشورهای دیگر بگیرد، زمان آن است که در مورد چگونگی پیشبرد سیاست، اقتصاد، و سیاست خارجی تجدید نظر کنیم. سلاح ‌های اقتصادی ‌ای که اکنون علیه روسیه طراحی و استفاده می‌ شود، علیه کشورهای دیگری نیز به کارگرفته خواهد شد که جراات کنند در برابر اوامر واشنگتن سر خم نکنند.»

نویسنده سپس اشاره می ‌کند که فعالیت‌ های کشورهای عضو بریکس فضایی را برای کشورهای جنوب جهان ( با تمام تفاوت‌ هایی که در نظام ‌های عقیدتی، فرهنگی، سیاسی، و اقتصادی خود دارند ) باز کرد تا راهی برای همکاری و اتحاد عمل پیدا کنند. به بیان نویسنده، مقاومت این کشورها در برابر فشار شدیدی که در شورای امنیت سازمان ملل متحد به آنها وارد می ‌شد تا فقط علیه روسیه موضع بگیرند، نمونه دلگرم کننده‌ ای است که لازم نیست کشورهای توسعه ‌نیافته یا در حال توسعه برای همیشه « بچه ‌های خوب » قدرت ‌های بزرگ باقی بمانند. پیش از این نیز جنبش غیرمتعهدها مواضع انتقادی علیه برخی از جنبه‌ های سیاست خارجی امریکا گرفته بود، از جمله در حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ ترسایی و در اعلام « جنگ علیه تروریزم جهانی ». خانم هله‌لا توصیه می ‌کند که در حالی که امریکا به ‌سرعت جنگ سرد جدید خود علیه روسیه و چین را تشدید می ‌کند و انتظار دارد که کشورهای دیگر نیز با آن همسو شوند، « اکنون طرد این ذهنیت جنگ سرد که هدفش تقسیم جهان در امتداد همان خطوط مخاصمه ‌آمیز قدیم است، ضرورت فوری دارد. کشورهای جنوب باید این دیدگاه را طرد کنند و خواستار احترام همه کشورها به قوانین بین ‌المللی شوند. اینکه حقوق بشر و حقوق بین‌الملل فقط زمانی مطرح و برجسته می ‌شود که کشورهایی آنها را نقض می ‌کنند که غرب یا از آنها بیزار یا با آنها مخالف است، در واقع به سُخره گرفتن این مفاهیم است».

این پژوهشگر سیاسی افریقایی در پایان می‌نویسد: «جنبش ناهمسویی یا غیرجانبدار باید اعتماد به نفس و جسارت داشته باشد و از غرب اجازه نخواهد. رهبران این جنبش باید درک کنند که وظیفه آنها خدمت به مردم خودشان و حفاظت از منافع مردم خود شان است و نباید اجازه دهند که وسوسه ورود به “ حلقه بزرگان“  باعث شود که موضع مستقل نگیرند. آنها واقعاً باید سرنوشت خود را به دست خودشان بگیرند، در غیر این صورت، همیشه در کنار خواهند بود، و سهم مردم آنها فقط خرده ‌ریزی از ثروت انباشته شده در اقتصاد جهانی خواهد بود، که بخش بزرگی از آن، از استثمار کشورهای جنوب به دست آمده است.»

قدرتمندتر و فعال‌ تر کردن جنبش کشورهای ناهمسو یا غیرمتعهد ( با همه تفاوت‌ هایی که دارند) به منظور ایجاد وزنه‌ ای سیاسی- اقتصادی در برابر قدرت ‌های بزرگ سرمایه‌ داری و نظامیگری امپریالیستی، موضوعی است شایان توجه و تامل. تقویت چنین سازمانی می‌ تواند به کند کردن روند جنگ ‌افروزی و حفاظت از صلح، و به مشارکت بخش بزرگی از کشورهای جهان در تصمیم‌ گیری مستقل برای آینده خود کمک کند./ نامه مردم

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۲ـ ۲۴۰۵

Copyright ©bamdaad 2022

 

درنگی بر رخدادهای منطقه :

امریکا پاکستان را به چین باخته است!

 

رییس ‌جمهوری امریکا در اولین تور سفرهایش به آسیا که شامل جاپان و کوریای‌ جنوبی می شد، کوشید تا روابط اش را با متحدان قدیمی خود در مواجهه با نفوذ فزاینده چین در منطقه تقویت کند، اما واشنگتن عملا عرصه را بطور پیوسته در قاره آسیا و اینبار در پاکستان به پکن می بازد.

همزمان با سفر جو بایدن رییس جمهور ایالات متحده به شرق دور که ۲۰ ماه می آغاز شد، روز ۲۱ ماه می بلاول بوتو زرداری، وزیر خارجه پاکستان از چین دیدار داشت. او فرزند بی نظیر بوتو نخست وزیر مقتول پاکستان است.

وزیر خارجه جوان دولت ایتلافی پاکستان اسلام‌ آباد را برای سفری ۲ روزه به مقصد پکن ترک کرد، جایی که وی با وانگ‌‌ یی ، همتای چینی و برخی از مقامات ارشد سیاسی و امنیتی کشور میزبان دیدار داشت. وزیر خارجه تازه منصوب ‌شده پاکستان، پیش از آغاز سفر، از چین بعنوان « خانه دوم » خود یاد کرد. او نسبت به دستاوردهای بزرگ چین دلگرم است و قاطعانه معتقد است که هیچ نیرویی نمی ‌تواند چین را از پیشروی باز دارد.

بازدید وزیر خارجه پاکستان پس از حمله مرگبار یک تروریست بلوچ به استادان چینایی در دانشگاه کراچی که منجر به جان باختن 3 تبعه چینی شد، انجام شد؛ حادثه ‌ای که بار دیگر اخطار پکن به اسلام ‌آباد را در پی داشت و باعث شد تا دولتمردان پاکستانی برای افزایش ضریب امنیتی برای اتباع چینایی به ویژه انجینران و کارشناسان این کشور که در ارتباط با طرح استراتیژیک راهروی مشترک اقتصادی پاکستان و چین CPEC در مناطق مختلف پاکستان از جمله ایالت بلوچستان مستقر هستند، اقدامات امنیتی جدیدی را اتخاذ کنند. وزارت امور خارجه پاکستان یک روز قبل در رابطه با این سفر با صدور بیانیه ‌ای اعلام کرد: بلاول بوتو زرداری، در سفر به پکن رایزنی های گسترده ای با وزیر امورخارجه آن کشور خواهد داشت. آنان طیف گسترده روابط دوجانبه را با تمرکز ویژه بر همکاری های تجاری و اقتصادی قوی بین پاکستان و چین بررسی خواهند کرد. پیشرفت سریع در کریدور اقتصادی چین- پاکستان، پروژه شاخص « طرح کمربند و جاده » نیز در این گفت ‌وگوها بررسی خواهد شد. دو طرف همچنین در مورد مسایل مهم منطقه ای و بین المللی تبادل نظر خواهند داشت.

در این بیانیه با اشاره به همزمانی هفتاد و یکمین سالگرد برقراری روابط دیپلوماتیک پاکستان و چین، ذکر شده بود: سفر وزیر امور خارجه پاکستان به تقویت بیشتر شراکت و همکاری راهبردی همه جانبه با چین، تقویت و تعمیق تعاملات مرتبط با طرح « سیپک » طرح راهبردی راهروی مشترک اقتصادی پاکستان و چین با هزینه ۶۲ میلیارد دلار که در سال ۲۰۱۳ ترسایی طی سفر رییس جمهوری فعلی چین به اسلام ‌آباد کلید خورده است و از آن به عنوان تحکیم همکاری‌ های راهبردی دو کشور به ویژه همگرایی و توسعه ارتباطات منطقه‌ ای یاد می ‌شود، طرحی که همواره با کارشکنی غرب به ویژه سنگ ‌اندازی امریکایی ‌ها مواجه بوده است این طرح نه تنها به نفع هر دو کشور خواهد بود، بلکه تأثیرات مثبتی بر توسعه ارتباطات منطقه ‌ای با جمهوری اسلامی ایران، افغانستان، کشورهای آسیای مرکزی و پیرامون آن خواهد داشت. پاکستان و چین متعهد به تکمیل پروژه‌های سیپک تا سال ۲۰۳۰ ترسایی هستند.

پروژه‌های تحت این طرح عبارتند از: سیستم‌ های حمل و نقل و فناوری اطلاعات یکپارچه شامل جاده، راه آهن، بندر، هوا و کانال‌های ارتباطی، همکاری انرژی، چیدمان فضایی، صنایع و شهرک ‌های صنعت، توسعه کشاورزی، توسعه اجتماعی- اقتصادی ( فقرزدایی، درمان پزشکی، آموزش، تامین آب، آموزش حرفه‌ ای)، همکاری گردشگری و ارتباطات مردمی، همکاری در مناطق معیشتی، همکاری مالی، توسعه منابع انسانی و کمک به شناسایی راه های جدید برای همکاری دوجانبه به نفع دو کشور و مردم کمک خواهد کرد. بسیاری از کشورهای منطقه و فرامنطقه ‌ای به ویژه جمهوری اسلامی ایران، افغانستان، کشورهای آسیای میانه و حتh برخی از کشورهای اروپایی تمایل خود را برای پیوستن به کریدور اقتصادی چین و پاکستان اعلام کرده‌اند.

همزمان با این سفر، محمد شهباز شریف صدراعظم پاکستان طی پیامی روابط دوجانبه با چین را آهنین و آزموده شده در تمامی شرایط توصیف کرد و افزود: مشارکت راهبردی اسلام ‌آباد و پکن آزمون خود را در تمامی شرایط پس داده و به عنوان عاملی در ثبات منطقه و فراتر از آن ظاهر شده است.

پیش از این وزیر خارجه پاکستان در تماس با همتای چینی خود ضمن حمایت از « اصل چین واحد » از مواضع چین درباره « مسایل مربوط به تایوان، سین کیانگ، تبت و دریای جنوبی چین» حمایت کرده بود.

کاهش نفوذ امریکا در پاکستان و حوزه جنوب آسیا با خروج نظامی امریکا از افغانستان تشدید شده است، اتفاقی که تنش‌های طولانی‌ مدت موجود بین دو کشور را مشخص کرده و موجب شد که هر یک از طرفین دیگری را مسوول این شکست بداند. پاکستان مدعی است که تحت اجبار امریکا به اصطلاح به « جنگ علیه تروریزم ادعایی غرب » پیوست، پاکستان همچنین ریچارد آرمیتاژ، معاون وزیر امور خارجه سابق امریکا را متهم می کند که به تهدید بمباران پاکستان متوسل شده و گفته است در صورت عدم همکاری پاکستان با امریکا، می تواند این کشور را «به عصر حجر» برگرداند اما این اتهام از طرف ریچارد آرمیتاژ تکذیب شد.

پاکستان می‌ گوید در نتیجه مشارکت خود در کمپین « جنگ علیه تروریزم »، ۷۰ هزار نیروی خود را از دست داده، بیش از ۱۵۰ میلیارد دلار خسارت اقتصادی متحمل شده و همچنین مورد هدف افراط ‌گرایان قرارگرفته است. در همین حال، امریکا، ارتش پاکستان و سازمان اطلاعات قدرتمندش را متهم می‌کند که اسامه بن لادن ، را در خانه امنی در شهر ابیت‌آباد پاکستان پناه داده بود.

از سوی دیگر، برنامه موسوم به کریدور اقتصادی چین - پاکستان (CPEC) یک برنامه زیرساختی است که با تکمیل آن یک مسیر تجاری و انرژی بین دریای عمان و چین از طریق پاکستان ایجاد می ‌شود و چین را به محور توسعه اقتصادی پاکستان تبدیل خواهد کرد. اتکای پاکستان به سرمایه‌ گذاری چینایی ‌ها و نارضایتی‌ اش نسبت به آنچه که برخورد دوگانه امریکا می‌ داند، به این معناست که اکنون دیگر مهم نیست چه کسی زمام دولت را در اسلام ‌آباد دردست دارد. همه بازیگران سیاسی اصلی و فرعی پاکستان به احتمال زیاد روابط پاکستان با چین را بر روابط با امریکا ترجیح می دهند. تنها تفاوت موجود بین آنها در میزان دشمنی علنی آنها با امریکاست.

ارتش پاکستان، که در به قدرت رساندن عمران خان نقش اساسی داشت و هنوز هم قدرت زیادی در پشت تاج و تخت قدرت دارد، مایل است که دولت غیرنظامی اسلام ‌آباد روابط صمیمانه ‌ای با امریکا داشته باشد. حتا اگر دلیل دیگری جز «حمایت» از اقتصاد در حال سقوط پاکستان نداشته باشد. عمران خان در این رابطه گفته است: امریکا شرط پرداخت وام به این کشور را استقرار در پایگاه نظامی در نزدیکی مرزهای چین مشروط کرده است. او گفته است که به او حتا در این رابطه اخطار داده شده و دولت او را از طریق پول های پرداختی امریکا توسط اپوزیسیون تا مرحله استیضاح کشانده و ساقط کرده است.

هفته نامه تایم که در نیویورک منتشر می شود ۲۹ ماه می در همین رابطه همچنین نوشت:

در جریان اعتراضات ضد امریکایی در پیشاور طرفداران عمران خان نخست وزیر سابق در اول اپریل ۲۰۲۲ ترسایی پرچم امریکا را به آتش کشیدند. عمران خان در اعتراض به طرح استیضاح  و استعفای اجباری خود گفته است: مصلحت این است مردم ما تحت هیچ شرایطی یک دولت وارداتی را که با توطیه ای امریکایی بر ما تحمیل شده نپذیرند.

دولت کنونی( ایتلافی به رهبری حزب شهباز شریف نخست وزیر) به نظر می رسد که به سیاست نزدیکی با امریکا متعهد است. بوتو وزير امور خارجه می گويد امريکا و پاکستان به رابطه ای به مراتب گسترده تر، عميق تر و معنادارتر نياز دارند.

چین همچنین اولین کشوری بود که بوتو پس از انتصاب اش از آن بازدید کرد، در عین حال نشانه روشن دیگری از اولویت های ژیوپولیتیک در حال تحول برای پاکستان است. او در این سفر گفت: « من به ویژه افتخار می کنم که هر سه نسل خانواده ام با قاطعیت به دوستی پاکستان و چین متعهد هستند.» وی افزود پاکستان از دستاوردهای بزرگ چین دلگرم شده و با قاطعیت معتقد است که هیچ نیرویی نمی تواند چین را از پیش روی باز دارد.

تا آنجا که به پاکستان مربوط می شود، اجماع در سراسر طیف سیاسی این کشور آنست که آینده متعلق به چین است و در نتیجه پاکستان نیز درهمکاری با قدرت جدید قادر به پیشرفت و نیرومندی است. مهم نیست که انتخابات بعدی چه زمانی برگزار می شود و چه کسی برنده شود، باید اعتراف کرد که امریکا به وضوح در پاکستان به چین باخته است!

 

راه توده ، ترجمه و تدوین ازعسگر داوودی

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۲ـ ۰۳۰۶

Copyright ©bamdaad 2022

 

جایگاه سازمان همکاری شانگهای در دوران گذار نظم بین ‌المللی

 

رضایی‌ راد

امروزه سازمان ‌ها در جهان نقش و جایگاه ویژه ‌ای را پیدا کرده‌ و دارای اهمیت بسیاری شده ‌اند. سازمان ‌هایی که اعضا و کشورهای گوناگونی دارند. گسترده گی کشورها و اعضا، ظرفیت ‌های گوناگونی را در‌خصوص همکاری ‌ها ایجاد کرده است، ظرفیت‌ هایی که با همکاری ‌های دوجانبه یا چند جانبه به صورت متقابل برای کشورها منفعت و سود را به دنبال دارد. 

همکاری‌ هایی که از گذشته تا به حال مورد توجه بوده و ایجاد سازمان و اتحادیه‌ ها سبب گسترش همکاری‌ ها در نظام بین ‌المللی شده است. برای مثال اتحادیه فولاد اروپا که منجر به افزایش همکاری ‌ها در سطح اروپا و کاهش تنش در میان این کشورها و در ادامه موجب شکل ‌گیری اتحادیه اروپا به شکل امروزی شد. امروزه نیز شاهد شکل ‌گیری سازمان ‌های همکاری دیگری مانند سازمان همکاری شانگهای هستیم. سازمان همکاری شانگهای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی به وجود آمد، سازمانی که در ابتدا و با محوریت حل مناقشات مرزی کشورچین با کشورهای تازه‌ استقلال ‌یافته اتحاد جماهیر شوروی در آسیای مرکزی شکل گرفت.

بر اساس نظر اکثر اندیشمندان، شروع گذار نظم بین‌المللی را می ‌توان بحران مالی 2009 ترسایی یا وال‌استریت دانست، بحرانی که موجب تضعیف جایگاه اقتصادی و ضعف کشورهای غربی شد. در واقع شروع مشکلات اقتصادی کشورهای غربی و در مقابل آن رشد اقتصادی خیره‌ کننده چین و هند را می ‌توان چرخش قدرت از غرب به شرق دانست.

 نظریه گذار نظم بین ‌المللی که در سال ‌های اخیر در حوادث مختلف مانند شکست ایالات متحده امریکا در افغانستان، ضعف این کشورها را بیش از پیش نمایان کرد. در واقع بحران‌ های اقتصادی و مشکلات مالی مانند تورم، کاهش توان غرب را برای ایفای نقش در دنیا به دنبال داشته است. 

این موضوع در حالی است که چین و هند با طرح‌ هایی مانند جاده ابریشم جدید، سرمایه‌ گذاری‌های گسترده‌ای در کشورها انجام داده و قدرت خود را در عرصه روابط بین‌المللی تقویت کرده‌اند. یکی دیگر از نشانه‌ های گذار نظم بین‌المللی را می ‌توانیم جنگ روسیه و اوکرایین بدانیم، جنگی که با احتمال بسیار بالای حمله چین به تایوان می‌ توان گفت نظم بین ‌المللی را دچار تحولی اساسی کرده است.

گذار نظم بین‌الملیی که با تغییر جریان قدرت از غرب به شرق می ‌تواند نقشی کلیدی در اهمیت سازمان همکاری شانگهای ایفا کند. موضوعی که به خوبی در سال ‌های اخیر شاهد رشد و قدرتمندترشدن کشور‌های شرق مانند هند و چین هستیم. از سویی شاهد این موضوع هستیم که کشور روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به خوبی توانسته قدرت خود را بازیابی کند و در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز سلطه تاریخی خود را حفظ کرده و به دنبال گسترش آن نیز باشد. بدیهی است که وجود یک سازمان که همه کشورهای قدرتمند بلوک شرق در آن حضور داشته باشند، می ‌تواند به یک سازمان راهبردی و استراتیژیک در دوران گذار نظم بین ‌المللی بدل شود. 

سازمان همکاری شانگهای با وجود اعضایی مانند چین، هند و روسیه می ‌تواند به سازمانی قدرتمند و نخست از لحاظ قدرت در دنیا بدل شود. وجود هر‌کدام از این کشورها خود به تنهایی توان بالقوه را برای همکاری ایجاد می ‌کند و حالا که سازمان همکاری شانگهای اغلب کشورهای ابرقدرت شرق را در کنار خود دارد، می ‌توان نقش کلیدی و پر‌اهمیتی برای آن متصور شد. 

در واقع ظرفیت‌ های موجود در سازمان همکاری شانگهای که در زمینه ‌های مختلف است، موجب توان زیاد این سازمان در دوران گذار نظم بین ‌المللی می ‌شود. برای مثال، چین، هند و حتا روسیه از توان اقتصادی بسیار بالایی برخوردار هستند و حجم مبادلات آنها با کشورهای دنیا بسیار بالاست. کشور چین که در سال‌ های اخیر به قدرت اول اقتصادی دنیا تبدیل شده است و همچنین کشور هند، با توجه به جمعیت فراوان خود، رشد اقتصادی و همچنین میزان تولید محصولات بسیار بالایی دارد که توان بالقوه این کشور را در زمان گذار نظم بین‌المللی نشان می ‌دهد. 

از سوی دیگر، در میان کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای، بیشتر اعضا دارای قدرت نظامی منحصربه‌ فردی نیز هستند. برای مثال کشورهای چین، هند، پاکستان و روسیه کلاهک ‌های هسته‌ای دارند که این موضوع قدرت نظامی این کشورها را نمایش می ‌دهد و حاکی از آماده گی و توان نظامی بالای اعضای سازمان همکاری شانگهای است.

به ‌طور‌کلی می ‌توان توان و ظرفیت سازمان همکاری شانگهای را چند ‌بعدی دانست که ابعاد گسترده اقتصادی، نظامی و سیاسی را در بر می ‌گیرد. شواهد و قراین حاکی از آنست که سازمان همکاری شانگهای در دوران گذار نظام بین‌المللی بدل به بازیگر شماره یک عرصه روابط بین‌المللی می ‌شود که در مسایل مختلف ایفای نقش می ‌کند. همچنین می‌ توان عنوان کرد که در دوران گذار نظم بین‌ المللی، سازمان‌ هایی با گسترده گی و پتانسیل‌ های مناسب مانند سازمان همکاری شانگهای می‌ توانند نهادی تأثیر‌گذار محسوب شوند. 

سازمانی که قدرت اقتصادی درخور توجه آن و طرح‌ های اقتصادی مانند جاده ابریشم جدید یا جاده ادویه جدید می ‌تواند درهم ‌تنیده گی اقتصادی و سیاسی را گسترش دهد، درهم ‌تنیده گی که از یک سو موجب کاهش تنش‌ها و درگیری‌ها و از سوی دیگر موجب تقویت همکاری ‌های دوجانبه یا چند ‌جانبه می ‌شود. 

همکاری‌ هایی که با حضور ایران به‌ عنوان کشور عضو و با توجه به موقعیت جغرافیایی و دسترسی به آب ‌های آزاد، می‌ تواند گره گشای محصور‌بودن در خشکی کشورهای آسیای مرکزی شود و همچنین جایگاه ژئیوپلیتیک ایران را تقویت کند و منجر به خنثی‌‌ کردن سیاست انزوای ایران شود./ شرق

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۲ـ ۱۹۰۵

Copyright ©bamdaad 2022