ضرورت تشکیل هسته‌های دفاع و مقاومت در شرایط کنونی کشور

دستم شکسته، زبانم لال باد!

عتیق الله مولوی زاده

آتشی در خاورمیانه شعله ‌ور گردیده است، که مردمی را بنام سوریه در خود می‌ سوزاند، آتشی را که ایران اسلامی و گرداننده‌ گان نظام ولایت‌ فقیه با هزینه کردن میلیاردها دالر همچنان داغ نگهداشته است، عجیب بی‌انصافی، که مظلوم ملتی با آن عزت و شرف در تاریخ نابود شود، تا گروهی دست ‌نشانده بنام حزب‌الله و مشتی مستبد و دین‌فروش بنام ولایت ‌فقیه در ایران حکومت کند!  این آتش آن‌ قدر مهیب و وحشت ناک است که شعله‌ هایش از کنترول آتش‌افروزان خارج گردیده است، زمام داران کاخ سفید همراه با متحدین غربی و شرقی خود برای حفظ منافع کثیف و نجات دست نشانده‌ گان‌شان، در طویله‌های خلیج و سرزمین جزیره العرب (سعودی) تلاش دارند، شعله‌های آتش را سمت و جهت بخشند تا از یکطرف متحدین و مزدوران منطقه‌ای‌ شان در امان بمانند و از جانب دیگر با این آتش خانمان سوز، مناطق جدیدی را که برای امریکایی‌ها رقبای استراتیژیک محسوب می ‌شوند، مورد حمله قرار دهند، شعار احیای خراسان بزرگ از جانب داعش به ‌صورت بسیار دقیق و ظریف انتخاب شده است، زیرا خلافت اسلامی داعش در مرزهای کنونی و حتا افغانستان خلاصه نمی‌شود خراسان بزرگ شامل قسمتی از خاک هند و بخش از ترکستان شرقی و یا همان کاشغر معروف، که ولایت بزرگ غربی چین امروزی و قسمت های از قفقاز مربوط به روسیه را دربر می ‌گیرد و یا به عباره دیگر آتش خلافت داعش هند و چین و روس را که از رقبای اصلی امریکا به حساب می‌آیند، در آتش خود می‌سوزاند و با کمال تاسف و بدبختی که راه این آتش از سرزمین ویران‌شده بنام افغانستان می‌گذرد.

اوضاع آشفته و ناپایدار کشور همراه با دلقک بازی‌های (ع) و (غ) ملت بیچاره ما را در سرگمی و پریشانی خطرناکی قرار داده است، کار تشکیل کابینه هنوز بجایی نرسیده است که خبر نامبارک حضور نیروهای سیاه پوش و سیاه دل خون‌آشام بنام داعش در بخشی از ولایات کشور به گوش رسید، داعش و یا همان گروه جنایت کاری که کارنامه سیاه و وحشتبار اش در سوریه و عراق ننگ بر عالم انسانیت گردید، داستان‌های تکان‌ دهنده از قتل‌عام فرزندان آدم و بنده‌گان خدا که با تفکر و آیین تاریک اندیشان عصر مخالف بودند، خواب را از چشمان مردمان با وجدان زدود و بشریت را در عالمی از حزن و افسرده گی فرو برد، قرار است این جنایت‌ کاران ماشین آدم کشی و خانه ‌سوزی را در ملک ویران‌ شده ما از دست برادران کوردل طالب و کورچشم خویش بستانند، و پرچم سیاه خلافت اسلامی داعش را زیر نام ولایت خراسان به اهتزاز درآورند، امریکایی‌ها هم به بهانه ‌های مختلف نظاره می‌کنند طوری که کشتار مردم بی‌گناه سوریه و عراق را به‌ دست داعشی‌ها نظاره کردند، جالب اینکه در روزهای کشتار مردم عراق توسط داعش، جان کری وزیر خارجه امریکا شخصاً در منطقه حضور داشت و پیشروی داعش را زاده مشکلات سیاسی عراق قلمداد کرد، امریکا و متحدانش آن‌قدر قضیه را طول دادند و با تشریفات سخن گفتند که داعش توانست اکثریت پایگاه‌های ارتش عراق را که می‌خواست به تصرف خود درآورد و متاسفانه این بار نوبت افغانستان است، حالا در چنین وضعی مردم ما از خود می پرسند، چه تضمینی وجود دارد که تجربه تلخ عراق و سوریه در افغانستان تکرار نشود؟

داعش و یا مدعیان خلافت اسلامی متفاوت و خطرناک‌تر از طالبان است، وحشت این جانیان و سفاکان به حدی است که سازمان القاعده قبلی داعشی‌ها را متهم به خشونت می‌کند، تجربه تلخ و دردناک کشتار مردم بی ‌گناه عراق و سوریه توسط داعش، این نگرانی را ایجاد کرده است که در صورت تسلط و تحکیم قدرت این گروه سرنوشت اکثریت مردم بیچاره ما که با خلافت اسلامی همخوانی و هم سویی نداشته و ندارند چه خواهد شد؟ بخصوص سرنوشت پیروان مذهب تشیع و آن هم مردم مظلوم هزاره که استراتیژی تقیه دینی و مذهبی هم بدردشان نمی‌ خورد، در برابر شمشیر بران این گروه سفاک چه خواهد شد، و یا هم سرنوشت اقوام و ملیت های غیرپشتون که در دوران حاکمیت طالبان متهم به مقاومت هستند به کجا خواهد رسید، سرنوشت زنان و دخترک‌های شهر کابل که تازه خلق و خوی غربی را وام گرفته ‌اند با داعشیان خشن و صحرایی آب ندیده چه خواهد شد آیا این مردمی که خود را قربانی معرکه داعش می‌بینند می‌ تواند به وعد و وعیدهای مقامات امریکایی و سران ناتو دل خوش کنند؟  و با اعتماد به پشتیبانی آنان خود را در امن و امان احساس کنند و یا این‌که برای زنده ماندن راهی دیگری را سراغ نمایند، اگر قرار باشد که صدها هزار جوان هزاره و تاجک و ازبک ترکمن و پشتون به ‌صورت رمه‌ های گوسفند قربانی تیغ داعش در مملکت شوند، آیا بهتر نخواهد بود که این‌همه جوان و انسان زنده و صاحب‌اختیار از همین حالا دست بکار شوند و با تاسیس پایگاه‌های دفاع و مقاومت متشکل از همه نیروهای آزادی‌ خواه و ضد سلطه داعش و با شعار ما می‌ خواهیم زنده بمانیم در کنار اردوی ملی افغانستان متشکل و منسجم شوند، تا رهبران داعشی هم بدانند که مردمان امروزی این کشور گله گوسفندهای در طویله نیستند که به‌ صورت دسته‌جمعی راهی قربانگاه شوند، شیر زنان و شیر دختران کوبانی کردستان سوریه با مقاومت جانانه خود در کردستان طلسم پیشروی داعشی‌ها را شکستند و شهر کوبانی را از سقوط به ‌دست داعشی‌ها نجات دادند، وگرنه در صورت سکوت و یا فرار، آنان هم مانند زنان دیگر به اسارت می‌ رفتند و در بازار برده ‌فروشی موصل مرکز خلافت اسلامی به فروش گذاشته می‌شدند، مردم افغانستان که تجربه سی سال جنگ تمام‌عیار را با خود دارند، در صورت قیام و آماده ‌باش برای دفاع از زنده‌گی و ناموس و شرف خود به خوبی می‌توانند جواب دندان‌شکنی به نیروهای متجاوز داعشی بدهند، به‌ شرط اینکه این بار هوشیاری خود را حفظ کنند و فریب مکرهای امریکایی و ابوهای عربی را نخورند، در غیر آن خطر امروزی داعشیان و منادیان خلافت اسلامی در منطقه بسیار جدی و هولناک است، خطری که بیان کامل آن چند دفتر مثنوی می‌ خواهد، سلطه این مکروب سرطانی بنام داعش نه تنها زنده‌ گی جمعی از انسان‌ها را تهدید می‌کند بلکه تمدن و میراث فرهنگی تاریخی هزاران ساله انسانی در کره زمین توسط این گروه بی‌ فرهنگ نیز تهدید می‌شود وقتی کتابخانه‌ ها به آتش کشیده شود و اندیشمندان راهی گورستان شوند، علوم انسانی در دانشگاه‌ها تحریم شود برگشتی هزاران ساله به عقب صورت می‌گرد که برایش از همین حالا باید گریست، خدا نیارد آن روزی را که با حاکمیت این گروه هزاران هزار اثر با ارزش مانند دیوان مثنوی مولوی و عطار و شهنامه فردوسی و دیوان از عرفا و ادبا دیگر طعمه آتش شوند و از مجسمه زیبای فردوسی که بر فراز بنا  زیارتش در شهر طوس، که گویا که با عالمیان سخن می‌گوید و هزاران هزار اثر گران‌ بها و بی‌مانندی که با ساده‌ گی با حکم شرک و بدعت با تله‌ های انفجاری گردی بر آسمان شوند، مگر طالبان سیاه دل در زمان حاکمیت امارت اسلامی نبودند که مجسمه بودا را در بامیان به توپ بستند و صدها جلد کتاب را از کتاب‌خانه جلال‌آباد به آتش کشیدند و سلفی مذهبان مصری‌اش در زمان حکومت مرسی خواهان منهدم کردن اهرام مصر شدند، و من از خدای این عالم عاجزانه می‌خواهم که با سلطه این لشکر سیاه و خبیث بر منطقه جانم را بگیرد که بیش ازین توان شنیدن و خواندن فجایع این گروه جنایت‌ کاران را ندارم. 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۲۴۰۱ 

 خاورمیانه آبستن رخدادهای سیاسی خطرناکی است

طرح خاورمیانه جدید را واشنگتن و تل‌آویو با این امید تنظیم کردند که لبنان نقطه فشار برای تغییر دادن سمت ‌وسوی سیاسی کل خاورمیانه  و در نتیجه رها کردن نیروهای «هرج‌ ومرج سازنده » در منطقه شود.

 

یتارام یچوری، عضو هیات سیاسی سی پی ای ( ام ) ، مسوول شعبه امور بین‌المللی آن حزب و عضو مجلس سنای هند در گفت و گوی ویژه با  « نامه مردم » دیدگاه های ارزشمندی را در باره انکشافات منطقه ، شرق میانه و جهان طرح نموده است که خواندن آن خالی از دلچسپی نیست. ( بامداد )

 


پرسش : متشکریم که بار دیگر گفت و گو با نامه مردم‌، ارگان مرکزی حزب توده ایران را پذیرفتید. در سخنرانی امروزتان به مناسبت « روز همبسته گی جهانی با مردم فلسطین» به چالش‌های عمده‌ای که جنبش‌های چپ و ترقی‌خواه با آنها روبرو هستند،‌ از جمله سیاست‌های امریکا  در منطقه، اشاره کردید. برای شروع، لطفاً برای خواننده گان ما توضیح دهید که سیاست‌های چند سال اخیر امریکا درخاورمیانه  و رخدادهای این منطقه را چگونه ارزیابی می‌کنید.
پاسخ: پس از تغییری که در ارتباط با توازن جهانی نیروهای طبقاتی به سود امپریالیسم رخ داد، امریکا در صدد برآمده است تا با رسیدن به سه هدف عمده‌ای که دارد، سرکرده گی جهانی خود را تحکیم کند.
نخستین هدف امریکا، از هم پاشاندن کشورهای سوسیالیستی باقی‌ مانده درجهان است. دومین هدف، ناکار و ناتوان کردن ملی‌ گرایی در جهان سوم از راه مغلوب کردن یا کشاندن آن به سوی خود است. این همان ملی‌گرایی است که پس از دوره استعمارزدایی، منجر به تشکیل جنبش غیرمتعهدها شد. و بالاخره اینکه سومین هدف امریکا، کسب برتری بی‌ چون‌وچرا و آشکار نظامی و اقتصادی بر جهان به طورکلی، و به‌ ویژه برکشورهایی است که رقیب خود می‌ داند.
این « نظم نوین جهانی » در همه عرصه‌ها عمل می‌کند. از یک سو، به راه انداختن جنگ‌های یک‌ جانبه و اشغال نظامی عراق، و از سوی دیگر، به تقویت ماشین نظامی امریکا منجر شد. هم ‌زمان،  ناتو ، که با پایان یافتن « جنگ سرد »  قاعدتاً‌ وجود آن دیگر ضرورتی نداشت و می‌بایست برچیده می‌شد، در وضعیت تازه، به عنوان ماشین جنگی جهانی امپریالیسم بیش از پیش تقویت شد.
پرسش: این وضعیت تازه در سیاست‌های امریکا، چگونه خود را در غرب آسیا و خاورمیانه نشان می‌دهد؟
پاسخ :  امپریالیسم امریکا برای برقراری و ادامهه برتری بی‌ چون‌ وچرا و بلامنازع خود بر جهان، نیاز دارد که منابع اقتصادی جهان و به ‌ویژه منابع انرژی، و از همه مهم ‌تر نفت را زیر کنترول بیش از پیش خود بگیرد. توجه بیش از حد امریکا به غرب آسیا هم به همین دلیل است. در استراتژی امریکا به منظور کنترول اقتصادی منابع نفت و گاز درغرب و مرکز آسیا، افغانستان نقش و موقعیت مرکزی را به عهده دارد. تقویت نظامی اسراییل و ادامه بحران در غرب آسیا، نتیجه مستقیم همین نیاز به کنترول رژیم‌ها و سیاست‌ها در این منطقه است، که یکی از پیامدهای آن، گنجاندن و پیشبُرد سیاستِ « تغییر رژیم »  به عنوان حق مشروع امپریالیسم است تا از این راه بتواند کنترول خود بر منابع این منطقه را برقرار سازد.
پرسش: گفته می‌شود که رخدادهای جاری در واقع به ‌نوعی ترسیم دوباره نقشه سیاسی منطقه است که تقریباً یک قرن پیش و طبق پیمان « سایکس- پیکو » در پایان جنگ جهانی اول، مرزهای کشورهای

منطقه را ترسیم کرد و کشورهای تازه‌ای به وجود آورد. نظر شما در این مورد چیست؟ شما نقش نیروهای اسلام سیاسی را در این تحولات چگونه ارزیابی می‌کنید؟
پاسخ: بخشی از رخدادهای اخیر در دنیای عرب، و در غرب آسیا و شمال افریقا، در واقع بازتاب تلاش قدرت‌های امپریالیستی برای تقسیم دوباره دایره نفوذ و کنترول ‌شان است. دایره یا مناطق نفوذی که تا اکنون وجود داشته است، به طور عمده پس از شکست دادن امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، میان بریتانیا و فرانسه و با موافقت روسیه تزاری شکل گرفته بود. پیمان ننگین « سایکس- پیکو» که روز ۱۶ ماه می سال ۱۹۱۶ترسایی نهایی شد، کنترول قدرت‌های گوناگون بر ناحیه‌هایی را که پیش از آن زیر کنترول امپراتوری عثمانی بود، رسمی و تثبیت کرد. بعد از این پیمان، اعلامیه ننگین بالفور (به نام وزیر امور خارجه وقت بریتانیا ) در نوامبر سال ۱۹۱۷ ترسایی خطاب به جامعه یهودیان صهیونیست بریتانیا صادر شد که چیزی نبود جز تعهد آشکار و رسمی دولت بریتانیا به اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین و ایجاد کشور اسراییل. پس از جنگ جهانی دوم، دولت امریکا از وجود اسراییل برای گسترش و افزایش دایره نفوذش در این منطقه استفاده کرده است. مناقشه‌های این منطقه تا حد زیادی به همان دوره‌ای باز می‌گردد که قدرت‌های امپریالیستی به رقابت با یکدیگر پرداختند. همین چند سال پیش، در سال ۲۰۰۲ ترسایی  بود که جک استراو، وزیر امور خارجه بریتانیا گفت که اعلامیه بالفور، و تضمین‌های متناقضی که به طور خصوصی و جداگانه از یک سو به فلسطینی‌ها و از طرفِ دیگر به اسراییلی‌ها داده شده بود، منشأ اصلی مخمصه‌ها و مناقشه‌های امروز بوده است. او حتا گفت که آن اعلامیه « یک اعلامیه کاملاً شرافتمندانه » نبود. پس از پیروزی انقلاب روسیه، لنین که سردبیر روزنامه پراودا بود، متن پیمان سایکس- پیکو را منتشر و تمام مذاکرات پنهانی آن روزها میان قدرت‌های امپریالیستی را افشا کرد. درگیری‌های کنونی در این منطقه، چنین تاریخچه‌ای دارد.
به همین ترتیب، تلاش امریکا برای سرنگون کردن حاکمیت نیروهای ترقی‌خواه در افغانستان، که در آن زمان دهه ۱۳۶۰ مورد حمایت اتحاد شوروی بودند، به ایجاد اتحاد و پیوند مجاهدین- طالبان-اسامه بن‌لادن منجر شد، که شاید بشود گفت که فرانکشتاین امپریالیسم امریکا شده است و حالا به روی خود او پنجه می‌کشد. در تحولات کنونی «بهار عربی» و نیز تحولات سیاسی- اجتماعی در خیلی از کشورهای دیگر، چنین خطرهای مشابهی، قریب‌الوقوع و حتمی به نظر می‌رسد.
گفته می‌شود که اخوان‌المسلمین مصر که در سال ۱۹۲۷ پایه‌گذاری شد، نحله عمده اسلام سیاسی است. در دوره « جنگ سرد » ، در خیلی از کشورهای این منطقه، مبارزه عمده‌ای که جریان داشت،‌ مبارزه اسلام سیاسی با نیروهای ملی‌گرای عرب بود که به طور عمده غیرمذهبی (سکولار) بودند. از یک طرف، ملّی‌گرایی عرب « ناصری »  در مصر، و « سوسیالیسم بعثی »  درعراق و سوریه به نیروی عمده‌ای تبدیل شدند، و در سوی دیگر، رژیم‌های پادشاهی فیودالی عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس قرار داشتند. آنها مورد حمایت اتحاد شوروی بودند و اینها از سوی کشورهای امپریالیستی حمایت می‌شدند.
اما  از اوایل دهه ترسایی  اوضاع به‌ تدریج تغییر کرد. به‌ ویژه پس از شکست نیروی هوایی و ارتش مصر و سوریه به دست نیروهای اسراییلی در سال ۱۹۶۷  نحله‌ها و گروه‌های راست گرای اسلام سیاسی رشد زیادی کردند. چند دهه بعد، جهاد اسلامی ضدشوروی با پشتوانه مالی امریکا و عربستان سعودی و پاکستان در دهه ۱۹۸۰  در افغانستان به راه افتاد که عاملی شد برای اینکه سمت ‌وسوی نفوذ سیاسی و اجتماعی در بسیاری از کشورهای مسلمان ‌نشین، از اسلام سیاسی « چپ » به راست گرا ترین نحله آن تغییر کند.
«جهاد افغانستان» به بعد تهاجمی ‌تری به اسلام سیاسی راست گرا داد. در اواخر دهه ۱۹۸۰ ترسایی که درگیری‌ها در افغانستان به بن‌بست رسید و نیروهای شوروی در افغانستان از آن کشور خارج شدند، «جهاد افغانستان»  به مرز رکود رسید. در اوایل دهه ۱۹۹۰ترسایی  نحله‌های جنگجوی ایدیولوژی اسلامی به‌ تدریج خود را از زیر چتر حمایت پشتیبانان سابق خود (امریکا، عربستان سعودی و پاکستان) بیرون کشیدند و سعی کردند در کشورهای اسلامی گونه گون « انقلاب اسلامی» به راه اندازند. این انقلاب‌ها هرگز تحقق نیافتند، ولی بمباران ها و بمب‌ گذاری‌ها ادامه یافت. جنگ جویان اسلامی که ناامید شده بودند، کم‌ کم به سوی کشتار و عملیات خرابکارانه بی‌هدفی کشیده شدند که موجب کشته شدن هزاران غیرنظامی در کشورهایی مثل پاکستان، اندونزیا، یمن، عراق، نیجریه، سومالی و حتا ترکیه شد.
نحله‌های کلاسیک‌ تر اسلام سیاسی راست گرا سعی کرده‌اند با مشارکت در روندهای دموکراتیک در کشورهایی مثل پاکستان، مصر، تونس، اندونزیا، سودان و ترکیه، موقعیت و وجهه خود را ترمیم کنند. اما در بیشتر موارد (همان‌ طور که مدت‌هاست در پاکستان، و اخیراً در مصر شاهد بوده‌ایم) نحله‌های راست گرای دموکراتیک « میانه ‌رو » اسلام سیاسی به طور عمده در جبهه اجتماعی موفق‌ تر بوده‌اند، ولی دانش و فراست و برنامه لازم برای تنظیم و اجرای سیاست‌های اقتصادی منسجم، یا گرفتن موضع قاطع در برابر برادران خشن‌ تر و نابودگرای خود را نداشته‌اند. به‌علاوه، همان ‌طور که در کشورهایی مانند تونس، مصر و ترکیه دیده شد، یعنی در کشورهایی که تظاهرات عظیمی برضد تلاش دولت برای « اسلامی کردن قانون اساسی » صورت گرفت، به نظر می‌آید که پیروزی‌های اجتماعی اسلامی سیاسی نیز اکنون با چالش و مانع روبرو شده است. موضع‌ گیری‌های منفی اسلام سیاسی را نیز نباید دست کم گرفت. اکنون کاملاً روشن شده است که امریکا و متحدان غربی و عرب آن ( به ‌ویژه عربستان سعودی) بسیاری از جنبش‌های اولیه اسلامگرا را حمایت (مالی وغیره) کردند تا با قرار دادن آنها در برابر دولت‌ها و نیروهای چپ گرا در کشورهای مسلمان ‌نشین، نیروهای ترقی‌خواه را ضعیف و دچار مشکل کنند. اخوان‌المسلمین و جماعت اسلامی از این دست جنبش‌های اسلام گرا هستند.
واشنگتن پس از تلاش اولیه‌ اش برای جذب جمال عبدالناصر و محمد مصدق (شخصیت ملی‌گرای غیرمذهبی ایرانی) به سوی خود، که با شکست روبرو شد، « راهبرد اسلامی»  را تدوین کرد و در پیش گرفت. در این راهبرد، به کمک عربستان سعودی، گروه‌های اسلام گرا را به عنوان سنگ رهایی در برابر کمونیسم و ملّی‌ گرایی رادیکال رشد دادند. در دهه ۱۹۵۰ ، امریکا در مصر اخوان‌المسلمین را در برابر ناصر، و در ایران گروهی از روحانی‌ها را در برابر مصدق قرار داد و تقویت کرد، و همان‌طور که می‌دانید، بالاخره هم مصدق را در یک کودتای سیا ساخته سرنگون کرد.
اخوان‌المسلمین مصر اگرچه در آغاز با پول شرکت بریتانیایی کانال سویز شکل گرفت، اما به لطف حمایت امریکا و پول عربستان سعودی بود که توانست رشد کند و گسترش یابد. عربستان سعودی از این گروه در برابر رژیم‌های غیرمذهبی (سکولار) در مصر، سوریه و عراق استفاده کرد، و به ایجاد پایگاه‌هایش در سودان نیز کمک کرد. عربستان اخوان‌المسلمین را در افغانستان و پاکستان نیز وارد کرد و پروراند. در پاکستان بود که اخوان‌المسلمین با جماعت اسلامی به رهبری ابوالاعلی « مولانا » مودودی متحد شد. به گفته یکی از مقام‌های ارشد سیا: «همه‌ چیز را از دریچه جنگ سرد می‌دیدند. مشخصه روشن آن زمان، جنگ سرد بود. ما ناصر را سوسیالیست، ضد غرب، و ضد پیمان بغداد می‌دیدیم، و دنبال بدلی برای او می‌گشتیم... تلاش‌های سعودی برای اسلامی کردن منطقه را روند موثر و کارآیی می‌دیدیم که احتمال موفقیت داشت. عالی بود. ما حالا متحدی در برابر کمونیسم داشتیم.»
امریکا ترویج اسلام در صحنه سیاسی را در دهه ۱۹۵۰ شروع کرد. ایزنهاور در یادداشتی به یکی از مشاوران مورد اعتمادش نوشته بود: « می‌خواستیم امکان تقویت ملک سعود بن عبدالعزیز به عنوان وزنه تعادل در برابر ناصر را بررسی کنیم. از این لحاظ ملک سعود انتخابی منطقی بود؛ دست‌کم او ضدکمونیست قسم خورده‌ای بود، و در زمینه مذهبی هم مقام بالایی در میان ملت‌های عرب داشت.» گمان می‌کنم این گفته‌ها و نوشته‌ها به ‌روشنی نشان می‌دهند که امپریالیسم و نیروهای بنیادگرای مذهبی در کنار یکدیگر برای ضعیف کردن نیروهای چپ عمل می‌کنند.
پرسش: ارزیابی شما از بازنویسی کنونی سیاست‌های امریکا در خاورمیانه چیست؟ این دگردیسی درسیاست‌های امریکا چه ارتباطی با « طرح خاورمیانه جدید »  پیدا می‌کند؟
پاسخ : طرح خاورمیانه جدید را واشنگتن و تل‌آویو با این امید تنظیم کردند که لبنان نقطه فشار برای تغییر دادن سمت ‌وسوی سیاسی کل خاورمیانه  و در نتیجه رها کردن نیروهای «هرج‌ ومرج سازنده » در منطقه بشود. این «هرج‌ ومرج سازنده » ، که اوضاعی متلاطم و پر از کشمکش و زد وخورد در منطقه ایجاد می‌کند، در عین حال شرایطی را برای امریکا ، بریتانیا و اسراییل فراهم می‌کند که بتوانند نقشه جدید خاورمیانه را مطابق با هدف‌ها و نیازهای جغرافیایی- راهبردی خود بازترسیم کنند. از این گذشته، به نظر می‌آید که نقشه راه نظامی امریکا- بریتانیا پیگیرانه به دنبال آن است که از طریق خاورمیانه، راهی برای خود به آسیای مرکزی بازکند. خاورمیانه، افغانستان و پاکستان پله‌هایی هستند برای گسترش نفوذ امریکا در سرزمین اتحاد شوروی سابق و جمهوری‌های آسیای میانه شوروی سابق.
پرسش: اگر ممکن است، در مورد پیوند میان مبارزه در راه صلح و پیشرفت با مبارزه برای دموکراسی و حقوق دموکراتیک در صحنه خاورمیانه توضیح دهید.
پاسخ: به نظر ما، میان خشم توده‌های مردم نسبت به اسرائیل و امریکا، و دشواری‌های اقتصادی ناشی از سیاست‌های حکومت‌هایی که ملّت‌های کشورهای غرب آسیا و شرق آفریقا برضد آنها به پا خاستند و قیام کردند، پیوند و رابطه مشخصی وجود دارد. مبارزه‌هایی که در راه معاش و صلح و دموکراسی صورت می‌گیرد، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. خیزش‌های مردمی در این منطقه، که انگیزه اصلی آنها پیامدهای ویرانگر بحران اقتصادی جهان سرمایه داری بوده است، در سراسر منطقه اوج گرفته و گسترش یافته و منجر به سرنگون شدن شماری از حکومت‌های طرفدار امریکا شده است. به‌علاوه، این موج خیزش‌های مردمی در کشورهای گوناگون غرب آسیا، این پیش‌بینی کلیشه‌ای امپریالیسم را که هر خیزشی در کشورهای اسلامی به بنیادگرایی و بنابراین تروریسم منجر می‌شود، نفی کرد. مردم کشورهای مسلمان‌نشین، مثل مردمِ دیگر کشورهای جهان، خواهان زنده گی بهتر، حقوق بشر، صلح و آزادی هستند. در کشورهایی که قرن‌ها زیرستم و سرکوب، و حکومت‌های خودکامه مورد حمایت امپریالیسم بوده‌اند، این خواست و اشتیاق مردم بسیار شدیدتر می‌شود. در این پس ‌زمینه است که مساله بازیابی وطنِ برحق فلسطینی‌ها، که شش دهه است از آنها گرفته شده است، اهمیت هرچه بیشتری پیدا می‌کند. مساله فقط انجام مذاکرات چندجانبه صلح با شرکت این گروه یا آن چند کشور (مثلاً اسراییل- سازمان آزادی‌بخش فلسطین- امریکا، یا اسراییل- ساف، امریکا، اتحادیه اروپا ... وغیره) نیست. مساله خیلی گسترده‌ تر از این هاست و با مبارزه علیه امپریالیسم ارتباط دارد. سرزمین‌های عربی تصرف شده توسط اسراییل باید بی‌درنگ به صاحبان آنها بازگردانده شود، و کشور فلسطین در درون مرزهای پیش از جنگ شش روزه ۱۹۶۷ با پایتختی بیت المقدس شرقی تشکیل شود. در این روند، قطعنامه‌های سازمان ملل متحد را باید به طور کامل اجرا کرد.
در هند این مساله برای ما بسیار اهمیت دارد. ما همیشه در کنار فلسطینی‌ها بوده‌ایم و از آرمان عادلانه آنها حمایت کرده‌ایم. در واقع باید بگویم که حمایت ما از فلسطین، از لحاظ تاریخی به سال‌های مبارزه خود ملّت ما برای استقلال از اشغالگران استعماری (بریتانیایی) باز می‌گردد و ریشه در آن مبارزه دارد. امروزه، ما در برابر تلاش‌های دولت هند برای وارونه کردن این میراث تاریخی مقاومت می‌کنیم.

اکنون که یک حزب دست ‌راستی درهند دولت را در اختیار گرفته است، تلاش‌هایی برای نزدیک‌ تر شدن به اسراییل صورت می‌گیرد. در همین مدت کوتاه، شاهد یک تغییر جهت عمده در سیاست خارجی کشورمان بوده‌ایم. در حال حاضر هند یکی از بزرگ‌ ترین خریداران تسلیحات اسراییلی است. ما نمی‌خوانیم که پول مردم هند به صندوق‌های دولت اسراییل برود که با استفاده از این درآمد، به آزار و اذیت فلسطینی‌ها و اشغال سرزمین‌های آنها ادامه می ‌دهد. به همین دلیل، جنبش صلح درهند، همراه با حزب‌های کمونیست و دیگر حزب‌های ترقی‌خواه از دولت هند می‌خواهد که خرید تسلیحات از اسراییل را متوقف کند. ما قاطعانه اعلام کرده‌ایم که تا زمانی که اسراییل به اشغال سرزمین‌های فلسطین و ارتکاب « تروریسم دولتی » ادامه می‌دهد، ادعای آن مبنی بر دفاع از خود، استدلال قابل‌ قبولی و به‌اصطلاح محکمه‌ پسندی نیست. ما نخستین کسانی هستیم که تروریسم را، از هر طرف که باشد، محکوم می‌کنیم، حتا اگر پس از تخلیه سرزمین‌های اشغالی فلسطین حمله ‌ای صورت بگیرد.
به اعتقاد ما، پیکار ما برای دفاع از آرمان فلسطین، مبارزه ما علیه همکاری راهبردی با امپریالیسم، و مبارزه ما در راه تامین حقوق دموکراتیک‌ مان و پاسداری از آنها، مبارزاتی مرتبط با یکدیگر و به هم پیوسته‌اند.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۲ـ ۲۳۰۱

 

 

 

 

 

 

.

پایان مسولانه ماموریت نظامی امریکا در افغانستان؛ یعنی چه؟

 

محمد ولی

 ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ عقرب سال ۱۳۸۰ سرویس پشتوی رادیو بی بی سی سقوط حاکمیت طالبان را در کابل اعلان نمود و طالبان از کابل فرار کردند. سیزده سال از آن تاریخ که ضربات هوائی امریکا باعث سقوط طالبان گردید میگذرد ، اما افغانستان هنوز دستخوش طولانی ترین جنگ امریکا ، متحدین غربی اش و پیمان نظامی (ناتو) بوده ابعاد این جنگ نسبت به زمان آغاز آن گسترده تر شده است. هر جنگ بنابر عوامل و بهانه ها آغاز می گردد ، دارای اهداف و استراتیژی ها می باشد و بالاخره پایان می یابد. جنگ وقتی موفقانه و با مسوولیت خاتمه می پذیرد که آغاز کننده آن به اهداف مطروحه دست یافته باشد در غیر آن ختم جنگ معنی ناکامی جنگ را میدهد.

طوریکه از تاریخ جنگهای امریکا بر می آید کار گذاران نظامی و سیاسی آن کشور همیشه در پی فرصت ها می باشند و از بروز حادثات حد اعظم استفاده را برای تحقق استراتیژی شان بعمل می آورند. از آغاز جنگ سرد ، امریکا در مورد اروپا و آسیا دو استراتیژی متفاوت را در پیش گرفت. بر طبق پلان مارشال (۱۷) میلیارد دالر برای ممالک اروپای غربی غرض بازسازی شان داده شد. در آن زمان در عده ای از ممالک اروپای غربی فقر و ویرانی ناشی از جنگ امکانات برازنده گی احزاب چپی را در انتخابات پارلمانی کشور های مربوطه مساعد ساخته بود چنانچه در انتخابات سال ۱۹۴۷ حزب کارگر در انگلستان پیروز شد ، در فرانسه حزب کمونیست ۲۶ فیصد و حزب سوسیالیست ۲۴ فیصد آرا را به دست آوردند. در ایتالیا حزب کمونیست ۲۰ فیصد و حزب سوسیالیست ۲۱ فیصد آرا حاصل نمودند. این پیروزی ها برای امریکا حیثیت زنگ خطر را داشت ، طرح پلان مارشال عکس العمل امریکا در مقابل آن وضعیت بود و در بعد نظامی پیمان ناتو تشکیل شد.  اما در آسیا استراتیژی (سدبندی) یا مهار اتحاد شوروی پیش گرفته و برای تحقق آن اقدام به تاسیس پیمان های نظامی صورت گرفت ، چنانچه پیمان نظامی سنتو در سال ۱۹۵۵و پیمان نظامی سیتو در سال ۱۹۵۴ تاسیس گردید که اولی از ترکیه تا پاکستان و دومی از پاکستان تا ممالک جنوب و جنوب شرق آسیا را در بر میگرفت ، افغانستان در پیمان سنتو شرکت نکرده یک حلقه اساسی محاصره شوروی را به طول ۲۳۸۰ کیلومتر خالی گذاشت ، کشور هند نیز از عضویت در این پیمان ها اباورزید ، در آن وقت هر دو کشور افغانستان و هندوستان مقهور امریکا بودند و این حالت تا ختم جنگ سرد ادامه داشت.

استراتیژی سه بندی شوروی باعث جنگ امریکا با دولت های کوریا و ویتنام شد تا اگر امریکا بتواند خط محاصره را از پاکستان تا جزایر گورم ، اوکیناوا ، کوریا و ویتنام الی الاسکا امتداد دهد. بیش از ۶۰ دهه قبل محافل و مراجع نظامی – استخباراتی امریکا در صدد آن شدند تا برای تحقق این استراتیژی تفوق اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و عقیدتی شان را بر جهان تحمیل نمایند. موانع باز دارنده در مقابل این هژمونی طلبی امریکا سیستم جهانی سوسیالیستی و مقاومت عده ای از ممالک اروپائی بود ، اما بعد از هجوم عساکر شوروی به افغانستان امریکا موقع بدست آورد تا قسماً به تطبیق این استراتیژي آغاز کند و افغانستان را به میدان جنگ انتقام کشی ویتنام مبدل سازد. با حادثه ۱۱سپتمبر گل آرزوهای ستراتیژيک امریکا به شگفتن آغاز کرد و کاندولیزرایس مشاور امنیتی قصر سفید آن حادثه را نه خطر بزرگ ،بلکه«فرصتی فوق العاده » تعریف نمود. جورج بوش به خود لقب «رییس جمهور دوران » جنگ داد و توان نظامی کشورش را بر معیار تسخیر و تسلط بر مناطق استراتیژیک به سنجش گرفت.

متخصصین اقتصادی میگویند اقتصاد امریکا عمدتاً در زمان جنگ سرد رشد چشمگیر داشته است از این جهت «مجتمع عظیم » نظامی و تسلیحاتی آن در این جریان رشد از مقام بلند برخوردار گردیده در سه سکتور (خدماتی ، نفتی و تولیدی ) تا اوایل قرن ۲۱سر مایه به مبلغ (۵۵۰۰) میلیارد دالری را دارا بوده حدود یک اعشاریه هشت میلیون نفر را در استخدام داشت ، این سر مایه باید به کار می افتید ورنه با رکود و بحران بیکاری مبتلا می شد. چون اتحاد شوروی و اقمار مربوطه بحیث یک دشمن از برابر امریکا زدوده شده بود دلیلی برای توجیه سیاست خارجی امریکا مبنی بر استراتیژی ( سلطه جهانی ) باقی نه مانده بود و امریکا نمی توانست متحدین خود را مانند دوران جنگ سرد به خوف و وهم نگهدارد ، در حقیقت طراحان سیاست جنگی امریکا برای جهان ، در آن برهه زمانی به بحران استد لال در مورد طراحی های شان مواجه بودند ، این بحران عمدتاً ناشی از نبود دشمن در مقابل امریکا و متحدین جهانی اش به میان آمده بود.

حادثه یازدهم سپتمبر بهر شکلی که واقع شد به این خلا در سیاست امریکا خاتمه بخشید از این جهت ( رایس ) آنرا «فرصت فوق العاده» برای امریکا نامید و تروریسم بحیث پرکننده این خلای به میان آمده مورد بهره برداری استراتیژی پیشنهادی امریکا قرار گرفت. کارگذاران سیاسی ، نظامی و استخباراتی امریکا کشور های تحت پلان ضربه استراتیژیک را به سه کتگوری تقسیم بندی کردند :

۱ـ ممالک ضعیف.

۲ـ ممالک حامی تروریسم.

۳ـ ممالک سرکش.

آن ها گفتند در ممالک ضعیف تروریستها نفوذ می کنند مانند افغانستان ، دولت های حامی تروریسم امکانات فراهم می سازند و کشور های سرکش سلاح ذروی و کیمیاوی برای تروریستان فراهم می سازند مانند عراق ، ایران و کوریای شمالی.

اولین حمله امریکا بر بنیاد این استراتیژی به افغانستان صورت گرفت که در کتگوری دولت های اول قرار داشت و عراق هدف حمله دوم قرار داده شد. ایران و کوریای شمالی تحت فشار دوامدار در آورده شدند. امریکا برای توجیه حمله بر افغانستان سه هدف ذیل را پیش کشید :

۱ـ محو دم و دستگاه القاعده.

۲ـ تامین امنیت و استقرار اوضاع.

۳ـ باز سازی  اقتصادی و سیاسی.

راه های عملی برای تحقق این سه هدف طور ذیل معین گردید :

برای محود دم و دستگاه القاعده مبارزه با تروریسم ، برای تامین امنیت و استقرار اوضاع محو قوماندان سالاری و برای بازسازی پول های فراوان سرازیر شد. طرح تیوریک برای هر سه مورد « دموکراسی و حقوق بشر » اعلان گردید. اما در عمل با گذشت سیزده سال با حفظ کار آئی و دستاورد های معین در برخی موارد ، استراتیژی مطروحه به صورت موفقانه و کامل جنبه عملی نیافت. برخی تحلیلگران مبارزه با مواد مخدر را نیز شامل اهداف امریکا در افغانستان می سازند ولی این اشتباه است. بوش در یکی از بیانیه هایش گفت: « پسران و دختران ما برای جلوگیری از کشت تریاک و مواد مخدر به افغانستان نرفته بلکه آن ها برای شکار القاعده به آن جا فرستاده شده اند. »

دم و دستگاه القاعده محو نگردید بلکه از افغانستان به پاکستان نقل مکان نمود و مبارزه با تروریسم ، تامین حقوق بشر و دموکراسی طوریکه باید توسط یک قدرت معظم جهان شکل داده می شد نتوانست علاقه مردم را بدولت و تغیرات به میان آمده جلب نماید زیرا امریکا اصطلاح تروریست را صرف به کسانی اتلاق کرد که بر ضد عساکر امریکایی بجنگند در حالیکه ماموریت نظامی اش را به علت جهانی بودن تروریسم صبغه جهانی میدهد. به قوماندان سالاری قانونیت داده شد زیرا قوماندان ها و زور گویان عامل قوماندان سالاری در تمام ارگان های سیستم سیاسی جدید افغانستان از پارلمان تا حکومت و از قضا تا ارگان های امنیتی راه یافتند ، واحد های دولتی را از ولسوالی تا قصر ریاست جمهوری به قبضه در آوردند ، پدیده خطرناک مافیایی در وجود همین ها شکل گرفت.

بازسازی اقتصادی بصورت بنیادی که شامل ایجاد تاسیسات تولیدی و زیربنایی غرض رشد اقتصادی افغانستان و ایجاد اشتغال باشد از سرخط کار این استراتیژی دور گذاشته شده آنقدر ساده گرفته شد که بوش گفت :« بازسازی در افغانستان خوب پیش میرود ، حالا دختران مکتب میروند و بچه ها کاغذ پران بازی می کنند. »

بر طبق ارزیابی مراجع امریکائی حدود صد میلیارد دالر غرض بازسازی افغانستان به مصرف رسیده است در حالیکه به سنجش مراجع افغانی ۷۰ فیصد این پول دوباره توسط خارجی ها از افغانستان بیرون شده است صرف ۳۰ فیصد آن توسط موسسات غیر دولتی و قسمت محدود این۳۰ فیصد توسط دولت به مصرف رسیده است.

حالا اگر اهداف مطروحه و نتایج حاصله از سیزده سال جنگ ، خونریزی و ویرانگری را مورد دقت قرار دهیم دیده می شود که اصطلاح « پایان مسوولانه جنگ » مانند بسیاری گفته ها و شعارهای زمامداران امریکا چیزی جز عوا مفریبی و طفره روی از حقایق بوده نمی تواند. در شرایطی که پایان ماموریت نظامی امریکا اعلان میگردد اوضاع در کشور به چه گونه است ؟ حدود نه ماه می شود که کشور در خلای سیاسی و اداری قرار دارد ، وضع آشفته دولتی مایه نگرانی جدی همگان است. رقابت های انتخاباتی که در دموکراسی یک اصل معمولی دانسته می شود آنقدر شدت داده شده که از رقابت سیاسی روی اهداف و تاکتیک های رسیدن به اهداف به صف آرائی های قومی ، محلی و ملیتی منجر شده در راستای آن گرایشات منافع گروهی برخی سیاست بازان ، علایق مافیایی قاچاقبران ، غاصبان زمین ، مفسدین و در مجموع آنانیکه هرم اداری کشور را از راس تاقاعده در اختیار انحصاری شان در آورده اند ، مجال بیشتر پیدا کرده اند.

وضع نظامی افغانستان به صورت طبیعی از وضعیت سیاسی بحران زده موجود متاثر می باشد ، خلای تمثیل کننده قدرت یعنی حکومت زمینه مداخلات نظامی پاکستان و فعالیت محاربوی مخالفین مسلح دولت را مساعد ترساخته است ، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور مصدوم به گشایش جبهات جنگی است که در گذشته کمتر اتفاق می افتاد. موازی به حملات گروهی و جبهه وی ، فعالیت های تروریستی و تخریبی ، مراکز شهرها بخصوص پایتخت را زیر تهدید و فشار سهمگین قرار داده است.

افغانستانی که با داشتن قدرت نظامی هوایی و زمینی در گذشته می توانست از توطئه های خارجی علیه تمامیت ارضی و حاکمیت ملی جلوگیرد اکنون با از دست دادن وسایط زرهی ، جنگنده های هوایی و انواع اسلحه آتشی اعم از توپچی و راکتی به مثابه کشور بزانو در آمده در مقابل دشمن ۶۰ ساله اش که از لحاظ نظامی بسیار توانمند است به حالت وامانده و محتاج به خارجی ها در آورده شده است و از لحاظ مقایسه تسلیحاتی نمی تواند به تنهائی به توطئه ها و دسایس همسایه های مداخله گر و مخالفین مسلح به اسرع زمان داخل اقدامات مدافعوی گردد.

بحران اقتصادی این دوران کشور را طوری در خود پیچیده است که دولت توان پرداخت معاشات مامورین را نداشته همه ساله بودجه آن با کسر بلند مواجه می باشد. عواید داخلی ناچیز است در حالیکه مصارف بی جا و لوکس گرایی  توام  با  برباد  دهی   پولهای  باد  آورده ، ستون  فقرات  اقتصاد  کشور  را  در هم  شکسته  است . وزارت  خانه  ها نمی توانند  بودجه  انکشافی  شانرا  تا  بالاتر از ۳۰ فیصد یا ۴۰ فیصد  مصرف  کنند . 

ملت  حق  دارد  از  آنانیکه  اداره  پول های  داده شده  را بدست  داشتند  بپرسد  که  سیزده  سال  حضور  شما در زمین و  هوای  افغانستان  چه  نتیجه  به  بار  اورد، دولت  سازی  خوب  به  کجا رسید ؟  چرا   افغانستان  پس  از  سیزده  سال  محتاج  نگهداشته  شده  است ؟  ایا  بازسازی اقتصادی  مانند بوش  در کاغذ  پران بازی  بچه  ها  خلاصه  میشود  یا  در  چند  بلند  منزل مربوطه  اشخاص و افراد ؟  سرک  های  اسفالت  شده  بی کیفیت  و کم  عمر  می تواند  بحیث  یک  نمونه  بازسازی  باشد  ؟ ولی  زمان  سیزده سال و صد میلیارد دالر نمی  تواند  جوابگوی  بازسازی  موجود  افغانستان  باشد .

ملت  حق  دارد  بپرسد  آن  قوای  هوایی  نیرومند  وآن  اردوی  بیش از  صد ساله افغانستان با همه و سایل  و وسایط  محاربوی  و ترمیم  خانه هایش  چگونه  به  یکباره گی  محو گردید ؟ اینکه می گویند  ساختن  اردو  زمانگیراست، حرف  به  جا نیست. زمانیکه  پاکستان  تشکیل  شد  در  ظرف  یک سال  صاحب  چنان  قوای  مسلح نیرمند  گردید  که  همه  چرخ  دولت  را  به  حرکت  در می  آورد  .

مبارزه با  تروریسیم  چندان  موفقانه  پیشبرده  نه  شده  است .  اگر  از  دیدگاه  مراجع  امریکایی  از  بین  بردن  اسامه  و بخش  از  رهبران  القاعده  ختم  مبارزه  با  تروریسم  است  پس  به  این  مسایل  چگونه   جواب  داده  خواهد  شد :

اگر  اسامه طراح وسازمانده   حملات  یازده  سپتمبر   بوده  او  در  آن  و قت  در فارم هده  جلال اباد  زنده گی   میکرد و در حمایت  طالبان  قرار داشت  بعد  ها  به   پاکستان  متواری  گردید.  طالبان  صاحب سیستم  رادار   نبودند ،  اردوی  منظم  و مجهز  و دافع  هوا  نداشتند اما پاکستان در همه این  عرصه  ها  از  جمله  قدرت های  منطقوی  به شمار میرود آیا برداشتن  اسامه    توسط  یک  عملیات هلیکوپتری  از  فارم  هده  آسانتر  از  عملیات  ایبت آباد  نبود ؟

چرا  امریکایی ها  با یک  حمله  سریع  شب هنگام   بدون  آنکه   ببینی  یک  پاکستانی   خون شود  اسامه  را  در برابر  دروازه  اکادمی نظامی  در  ایبت آباد  کشتند  ولی  در افغانستان  با  بیش از ۱۷۰  هزار  نیرو  جنکی  به  شمول  ناتو و متحدین  به  خاطر یک اسامه  مدت  سیزده  سال  این   کشور  را  زیر آتش  جنگ  قراردادند  در حالیکه  دم و د ستگاه  القاعده  با  رهبرانش  در  پاکستان  بسر می برد؟  وقتی  می گویند  طالبان دشمن  امریکا  نیستند  ، ملا  محمد  عمر آخوند تحت  ضربه  قوای  امریکا  قرارداده نمیشود  و سران  القاعده  در پاکستان  است  پس  چرا  جنگ  در افغانستان  برا فروخته شده  است  واین  جنگ  علیه  کی  است ؟  مبارزه  با ترویسم  شک و  شبهات  زیادی  را به  بار  آورده  است  و یکی   آن  این  است  که  نه  شو د  این  مترسکهای  تروریسم  صرف  بخاطر  جابجایی  نظامی   امریکا  در  افغانستان فعال ساخته  شده  باشند  و  با امضای  قرارداد امنیتی  امریکا را  راهی  باشد  و تروریسم  را  راهی .

اگر  حال  بدین  منوال  باقی  بماند  پس  ختم  مسولانه  ماموریت  نظامی  با هزینه   یک  تریلیون  دالر  چه معنا  میدهد ؟

حالا  که  افغانستان  در  بحر  پرابلم  های  مالی  ،  نظامی ، سیاسی و مفاسد  گوناگون درغلطانیده شده  است ، وظیفه  اصلی بیرون  شدن  از  ین  منجلاب  همه  مربوط  بخود  افغانهاست  و باید  زعامت  جدید به  خاطر  احساس  مسولیت ملی و تاریخی  بر برخی  ناملایمات  سلیقوی ، سیاسی ، گر ایشات  قوی ، محلی و  خاطر  خواهی  های  تیم  های  مربوط  غلبه  کنند  تا  با  احساس  بلند وطندوستی ، بذل عاطفه  بر حالت  زار  مردم  تحرک  جدیدی  را  در  پیشرفت  امور  ایجاد  نمایند.

آنهایکه طی سیزده  سال بدوستان  بین المللی  افغانستان  مسمی  شده  اند  بخصوص  ایالات متحده  امریکا  نقش  پر رنگی در همه  عرصه  های  سیاسی  ، اداری ، نظامی و اقتصادی  کشور  دارند ،  اگر  واقعا"  پای  دوستی  با یک دولت  ضعیف  و ملت  جنگدیده و فقیر  در میان  است بایست  با  صداقت و روح انسان دوستی  در بهبود  امور  از  نفوذ  شان کار  بگیرند  و با  داشتن غنای کافی تجربه در سمتدهی رهبری کادر ها بذل مساعی نمایند.

دور از بحث های ژورنالیستیک و معمول در مطبوعات به همه مانند آفتاب هویدا است که امریکا طی دوران جهاد و در طول سیزده سال اخیر افراد به قدرکافی نفوذ داده شده در همه عرصه های کاری افغانستان در اختیار دارد ، جانبداری های غیرعادلانه بر معضلات جاری کشور گره بالای گره افزوده است نباید نزد آنها معیار وفاداری جاگزین معیار شایسته گی گردد. نه باید در حمایت خفی و علنی آن هایکه صادق نیستند برخیزند ، زمان وفاد اری های دوران جنگ گذشته است حالا زمان کار است ، اگر دوستی امریکا با افغانستان معین کننده خطوط ارتباط مناسبات دو دولت است پس بگذارید مردم از طریق پیشبرد سیاست شفاف ، عاری از دورنگی و مملو از دلسوزی بحال این ملت به سینه انداخته شده نتایج دوستی ها را در زنده گی روز مره شان درک کنند تا به ان باور نمایند ، در غیر آن به سیاست حفظ بحران و تشدید تشنیج کسی باور نمی کند و نه تنها بر زخم های ناشی از جنگ مرهم نمی گذارد ، طوریکه دیده می شود کشور را عمق بحران و تشنیج دست وپا خواهد زد و آرزوی رسیدن به زنده گی خوب ، با داشتن عدالت اجتماعی حفظ کرامت انسانی ، تامین حقوق بشر ، مشق و تمرین بهتر دموکراسی سرابی بیش نخواهد بود.

آگاه باید بود ، اگر تسمه های کنترول کننده بحرانات از دست مراجع بحران سازی بیرون شود؛ آنگاه خواهد دید که مناطق حیاتی و امنیت اتباع آن کشور ها تا چه حد با خطرات و حوادث پیشبینی ناشده مواجه خواهد گشت. اگر امروز شبح مخوف جنگ و تروریسم بر فضای منطقه در گردش است فردا دامنه آن فرا منطقوی خواهد شد و آنگاه کنترول آن نیز فراتر از دکتورین سازی و استراتیژی سازی سیر خواهد کرد.      

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۰۲۰۱

فیرهای هوایی

( کرونولوژی جنگ های ناتو وامریکا در افغانستان )

داکتر حمیدالله مفید

کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی ، عضو شورای مرکزی حزب مردم افغانستان


دراین اواخر یا پسین روزها سران پنتاگون با انتشار بیانیه ای اعلام کردند ، که نیرو های امریکایی سران طالبان  وحتا ملا محمد عمر را در صورتی که منافع امریکا را با خطر روبرو نسازند ، مورد حمله  قرار نخواهند داد.

این سخن واین اعلامیه جدید نیست ، کرونولوژی  پیاپی تاختن ها وتازش های امریکایی ها وناتو طی مدت سیزده سال درافغانستان بیانگر آنست ، که هیچگاهی امریکایی ها نخواسته اند ، تا طالبان افغانستان را نابود سازند. کورهم می داند ، که دلده شور است. طی مدت سیزده سال امریکا صدها حمله به منظور نابودی طالبان پاکستانی در پاکستان انجام داد، که در فرایند آ ن بزرگترین فرماندهان طالبان پاکستانی چون حکیم الله محسود و عمر فاروق مشهور به استاد عمر و دیگران  را نابود کرد ، مگر یک  بارهم عملیات هوایی با طیاره های بی سرنشین بالای شورای کویته ، که طالبان افغان در آنجا جابجا هستند و اظهر من الشمس است ، انجام نداده است. اسناد روشن نشان می دهد ، که تا ایدون هیچ رهبر طالبان افغان مورد حمله یا تازش پهپاد ها یا طیاره های بی سرنشین امریکا  قرار نگرفته است ، طالبان افغان که در جریان جنگ های داخلی در افغانستان گرفتار گردیدند ، نیز دوباره با عزت واحترام رها شده اند، حتا تروریستانی که منافع امریکا را مستقیم مورد حمله قرار داده بودند، از زندان گوانتاناما دوباره آزاد و به جایگاه تروریستی شان در کویته پاکستان پیوسته اند . 

ایالات متحده امریکا پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ترسایی به منظور نابودی القاعده وطالبان وجهت ایجاد تامین امنیت  با برخی از کشور های همسو ی جهانی به افغانستان لشکر کشید وتازید ، در این تازش که گام های نخست آن به نفع مردم افغانستان ودر ضدیت با طالبان برداشته شد، مگر بسیار به زودی این گام ها از رفتار بازماند وبجای طالبان افغانستان ، شبکه های تروریستی ضد دولت پاکستان را مورد تازش وحملات قرار داد.

حملات پهپاد های امریکایی به خاک پاکستان از سال ۲۰۰۴ ترسایی آغاز یافت .به گونه ای نمونه از ماه اکست سال ۲۰۰۸ تا دسمبر ۲۰۱۴ ترسایی نزدیک به ۲۰۰۰ طالب پاکستانی از اثر تازش های پهپاد امریکایی در پاکستان کشته شده اند .

به گزارش  رسانه های پاکستانی در یک  حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی  در نوامبر سال ۲۰۱۱ به مناطق قبایلی در شمال غرب پاکستان ۱۶ نفر کشته شدند.

به گزارش خبرگزاری آوا به نقل از ایرنا، در حمله هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی در بخش « درگامندی »  در نزدیکی روستای « غلام خان» از مناطق قبیله ای وزیرستان شمالی  در شمال غرب پاکستان و در نزدیکی مرزافغانستان صورت گرفت، شش شبه نظامی مربوط به گروه طالبان پنجابی کشته شدند.

طیاره های بدون سرنشین امریکایی  به بخش « داندا درپاخیل»  از توابع شهر میرانشا مرکز ولایت وزیرستان شمالی پاکستان حمله کردند که در نتیجه آن ۱۰ نفر کشته شدند. ساکنان بخش های مختلف منطقه وزیرستان شمالی درتماس با خبرنگاران گفتند که طیاره های بدون سرنشین امریکایی چهار حمله دراین منطقه انجام داده اند و بیشتر کشته شده گان وابسته به گروه های شبه نظامی  طالبان پاکستانی بودند.

مقام های محلی درمناطق قبایلی شمال غربی پاکستان گفتند که دریک حمله هواپیمای بدون سرنشین امریکایی، چندین شورشی کشته شدند. در این حمله یک ساختمان مورد استفاده شورشیان هدف قرار گرفت. این حمله  که روز دو شنبه ۲ اسد ۱۳۹۱ خورشیدی صورت گرفت ، یک ساختمان مورد استفاده شورشیان را درمنطقه شوال وزیرستان شمالی در نزدیکی مرز افغانستان هدف قرار داد. 

یک مقام امنیتی به فرانس پرس گفته است که هواپیمای بدون سرنشین امریکایی شش راکت را بر ساختمان مورد استفاده شورشیان پرتاب کرد. شمار تلفات این حمله به۱۰ کشته رسیده و دو تن دیگر زخمی گردیده اند. 

حملات  روز جمعه تاریخ نهم ماه جنوری سال جاری ۲۰۱۵ ترسایی  که در حقیقت تا نگارش این جستار آخرین  تازش پهپاد های امریکایی در پاکستان خواهد بود، در حالی انجام شد، که امریکا تمام عملیات های نظامی خود را در افغانستان متوقف ساخته است ، مگر به منظور نابودی طالبان مخالف دولت پاکستان تازش های  نظامی با هواپیماهای بی سرنشین انجام داده می شود.  

سایت خبری« اس کی  »  پاکستان نیز اعلام کرد که هواپیمای بدون سرنشین دو موشک به منطقه« داتا خیل ذات تانجی»  پرتاب کرده است که منجر به کشته شدن  چهار تروریست طالبان و از جمله «عمر فاروق»  معروف به « استاد عمر»  یکی از رهبران طالبان پاکستانی نیزشده است. مگر همین نیروهای ناتو وامریکا طی مدت سیزده سال جنگ بجای طالبان به جان مردم افغانستان افتاده اند وبدون موجب بی گناهان ملکی را هنگام  مراسم خاکسپاری وعروسی وتجمعات دینی مردم  مورد تازش قرار دادند وهزارها انسان بیگناه را به شهادت رسانیده اند. طبق مطالعه پروفیسور مارک هرولد که در روزنامه گاردین به نشر رسیده است ، در جریان عملیات نظامی امریکایی ها وناتو در افغانستان که بالای مناطق ملکی از ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۰۹ترسایی انجام شده است ، نزدیک به ۱۲۶۵۰ نفر ملکی وغیر نظامی به شهادت رسیده اند .

به گزارش روزنامه بیلد چاپ هامبورگ، طی ۱۳ سال اشغال افغانستان توسط نیروهای ناتو، المانی ها بخشی ازحملات هوایی پهپادهای امریکایی را درافغانستان سازماندهی نموده اند. روزنامه المانی بیلد با انتشار خبری دراین مورد نوشت طی این مدت ارتش و سازمان اطلاعات المان زمینه سازی انجام این عمیات را بدوش داشت.براین اساس المان ها بیش ازآنچه که تصور می شد در اجرای طرح « کشتار هدفمند»  سازمان جاسوسی امریکا که به منظورهدف قراردادن شبه نظامیان و سران آنها درمناطق صعب العبور و خطرناک افغانستان به اجرا گذاشته شد، نقش آفرینی کرده اند. بیلد با استناد به شواهدی محرمانه که ازمنابع نظامی و اطلاعاتی به دست آورده است می افزاید ژنرال « مارکوس کنایپ»  فرمانده نیروهای المانی مستقر در افغانستان تا سال ۲۰۱۱ ترسایی که اکنون در وزارت دفاع این کشور سمتی عالیرتبه دارد، خودش اهداف مورد حمله دراین عملیات را مشخص می کرده است.حملات هواپیماهای ناتو در کندز که  در سپتمبر سال ۲۰۰۹ انجام شد و موجب کشته شدن ۹۱ نفر گردید واز آن میان ۸۳ نفر انسان بی گناه ملکی به شمول ۲۲ کودک می شد ، نیز از جانب همین جنرال سازماندهی گردیده بود. حملات هوایی ارتش امریکا به مواضع طالبان که در بیشتر موارد با تلفات غیرنظامی همراه بود از جمله انتقاد برانگیزترین اقدامات ناتو در افغانستان به شمار می رود. 

به گزارش های که از سوی بخش پژوهشی کنگره امریکا برملا شده است ، مصارف جنگی امریکا طی سیزده سال  پس از یازدهم سپتمبر به ۱،۶ بیلیون دالر بوده است ، این مبلغ که اغلب به منظور مبارزه با نیروهای بنیاد گرای طالبان والقاعده به مصرف رسیده است ، به این امیدواری هزینه شده بود ، که گلیم سیاه بنیاد گرایی را از افغانستان وجهان برچیند.

مگر کرونولوژی جنگ با القاعده وطالبان نشان می دهد ، که در همان نخستین روز های تازش وحملات امریکا بالای طالبان افغانستان ونیروهای القاعده ، نه به خاطر نابودی وقلع وقمع طالبان والقاعده بلکه به خاطر فریب جهانیان واذهان امریکایی ها به خاطر رازهای نهفته یا محرمی بوده که می توان آنها را چنین بر شمرد:

به گزارش روزنامه های امریکایی واسناد نهفته یا محرم ، در همان روز های نخست رهبران طالبان افغان از استانهای شمال کشورچون : ، تخار ، بلخ  ، کندز ، فاریاب ، جوزجان وسمنگان  با چرخبال های امریکایی وانگلیسی  فرار داده شده وبه پاکستان در شهرکویته با امنیت و آرامش جابجا گردیدند .

امریکا وناتو بجای اینکه طالبان را نابود سازند ، آنها را غیر مستقیم تقویه و رشد داده اند.

اهداف امریکا در عملیات به اصطلاح افغانستان چی بود ؟

حقایق و رازهای نهفته بیانگر آنست ، که هدف امریکا و ناتو در افغانستان به هیچ روی نابودی طالبان وپایان دادن به یک جنگ های فرسایشی علیه نیروهای واپسگرای طالبان، القاعده ، حزب اسلامی ، باند مولوی حقانی ودیگر سازمانهای تروریستی داخل خاک این کشور نبوده ونیست.

انچه که از فحوای این تازش ها واین عملیات  های ناکام وسر افگنده تاریخی پدیدار است  اینست که‌ امریکا وناتو درافغانستان به دنبال مطالب آتی بوده اند؟  :

ـ فریب جهان زیر نام طالبان والقاعده وایجاد پایگاه ها وجایگاه های جدید داغ سیاسی ، جهت تهدید جهان ،

ـ فروش اسلحه وافزارهای جنگی بالای کشورهای نزدیک به افغانستان مانند ، هندوستان ، پاکستان ، عربستان ، کویت ، قطر ، دوبی ودیگر کشورهای خلیج وحتا مالیزیا ، اندونیزیا و دیگر کشورهای جهان ازعواملی اند ، که در نهاد این تازش ها نهفته بوده اند .

ـ ایجاد تنفر نسبت به اسلام ومسلمانان در جهان وایجاد سازمانهای ضد اسلامی در کشورهای امریکا و اروپا ، مانند ایجاد سازمان ضد مسلمانان وشریعیت در المان زیر نام « لابی ها » و « یپدیگا » ودر فرانسه ، هالند ، ایتالیا ودیگر کشور های جهان.

ـ برهم زدن نظم وامنیت جهانی و استفاده از افزار واسلحه های غیرممنوع علیه مردم افغانستان.

با وجود هزینه نزدیک به ۷،۶ ملیارد دلار به منظور مبارزه با کشت خشخاش ، تولید این ماده بیشتر از گذشته شده است ، چنان پنداشته می شود ، که ایالات متحده امریکا نه به منظور نابودی خشخاش وتریاک بلکه به منظور افزایش آن سرمایه گذاری نموده است ، اگر چنین نیست ، چرا در تولید آن کاهش نی ، بلکه افزایش به میان آمده است؟

این بود آنچه که در نهاد این تازش زیر نام عملیات جنگی در افغانستان طی سیزده سال به پیش برده شد.ازآغاز جنوری سال ۲۰۱۵ترسایی به گونه ای رسمی این عملیات پایان پذیرفت وامریکا به اهداف سیاسی ، اقتصادی واستعماری خود رسید وافغانستان را بدون اینکه ارتش آن را با افزار های جنگی مدرن هوایی و زمینی مجهز بسازد ،  تنها می گذارد و از این کشور خارج می شود  وافزار های جنگی مدرن خود را به خاطر اینکه بدست طالبان وبنیاد گرایان نیفتد ، بالای کشورهای همسایه افغانستان بجز ایران به فروش می رساند.

اگرهدف امریکا نابودی طالبان می بود و ایجاد یک کشور مرفه اقتصادی ، می توانست مانند المان و اروپا این کشور را نیز درمسیر رشد اقتصادی اش سوق وسو دهد وپس از آنکه یک کشور پیشرفته می شد، مانند ، ده ها کشور دیگر جهان که ارتش امریکا در آنها جابجا اند مانند :  المان ، جاپان ، عربستان سعودی ، کویت ودیگران تا بهبود امنیت وایستاده شدن کشور به پاهای اقتصادی خود در افغانستان باقی می ماند وپس از آنکه دموکراسی ، آزادی وحقوق بشربه رشد کافی خود می رسید ، به تدریج ازاین کشور بیرون می شد. 

به گفتاورد رسانه های جهانی امریکا اروپا را وبه ویژه المان را با کمک ۱۰۳ میلیارد دالر طی ده سال بازسازی کرد ، که پس از ده سال المان در ردیف کشور های پیشرفته جهان قرار گرفت. مگر نتوانست افغانستان را با هزینه ۱۰۴ میلیارد دالر ، از جایش که در ردیف آخرین کشور فلاکت زده جهان است تکان بدهد.

ترس آن وجود دارد ، که ارتش افغانستان نتواند تا برابر طالبان و نیرو های مسلح مخالف دولت مقاومت نماید ، و طالبان نه تنها قدرت سیاسی را درافغانستان دوباره بدست خواهند آورد ، بلکه امنیت و نظم جهانی ومنطقه را نیز برهم خواهند زد. آنگاه امریکا وناتو به کدام جراات دوباره در این کشور لشکرکشی خواهند نمود؟

در پایان به این فرایند  می رسیم ، که امریکا و ناتو ودر یک کلام کشور های پیشرفته کاپیتالیستی جهان به وهیچ روی نمی خواهند ، تا کشور های واپس نگهداشته جهان را در شهراه پیشرفت وتکامل برسانند، حمله در افغانستان  یک بازی سیاسی بود ، که این بازی وفریب ایدون به پایان رسید و بدبختی مردم افغانستان یکبار دیگرآغاز خواهد شد.

مردم های کشور های جهان سوم واز آن میان افغانستان نباید ، بالای کشور های کاپیتالیستی وجهانخوار حساب کنند. پایان جنگ درافغانستان و رشد این کشورتنها توسط مردم این کشور امکان پذیر است وبس .

طالبان وتمام نیرو های جنگ افزار که به دستور اجانب خارجی وطن وکشورشان را برباد می کنند ، باید بدانندو بیندیشند ، که ادامه جنگ ، ترور و ویرانی کشور به نفع هیچ سازمان سیاسی نیست ، مبارزه سیاسی از طریق مبارزات مسالمت آمیز وایجاد احزاب سیاسی یگانه راه نجات کشور خواهد بود. تا دیر نشده بیایید، تا از تازش های ددمنشانه و کشتار مردم بی گناه ،سربازان وطن  و ویرانی کشورجلوگیری کنیم وآب در آسیاب دشمنان کشور نریزم.

بیایید به مثابه یک  انسان ویک افغان به آینده کشور وفرزندان آن بیندیشیم وکشورعزیز خود را باهم آباد بسازیم .

 بامداد ـ دیدګاه ـ ۱۵/۲ ـ ۱۷۰۱

فرخنده باد پنجاهمین سالروز پایه‌ گذاری جریان دموکراتیک خلق

عمر فیض

نسل کنونی وطن ‌پرستان کشورما که در ادامه‌ جنبش‌های مشروطه‌ خواهی، آزادیخواهی، ترقی‌ خواهانه، عدالت‌ خواهی، تجددگرا و دموکراسی پیکار و مبارزه می‌نمایند، پنجاهمین سالروز پایه ‌گذاری جریان دموکراتیک خلق را که در نتیجه تلاش‌های تاریخی مردم ما و در امتداد میراث جنبش روشنگرانه کشور ما پرچم مبارزه و کار سازنده را برای استقلال، تجدد، عدالت اجتماعی و دموکراسی را برافراشت شادباش گفته و آن را گرامی می‌دارند.

جریان دموکراتیک خلق به مثابه سازمان متشکل همه زحمتکشان افغانستان ۵۰ سال پیش یعنی در یازدهم جدی ۱۳۴۳ برابر با اول جنوری سال ۱۹۶۵ در وجود کنگره اول (کنگره موسس) در شرایط که رژیم مستبد سلطنتی فیودالی در جامعه ما مسلط بود پایه‌ گذاری شد و زحمتکشان کشور را در مبارزه علیه استبداد و ارتجاع، استعمار و امپریالیزم برانگیخت. مرام آن در جریده خلق نخستین ارگان نشراتی جریان دموکراتیک خلق انتشار یافت. این حزب در طی مدت کوتاهی از اعتبار و اتوریته بزرگی در میان روشنفکران و سایر اقشار زحمتکش برخوردار شد.

جریان دموکراتیک خلق برای نخستین بار درفش پیکار عادلانه و آگاهانه عدالت‌خواهی و ترقی ‌پسند را علیه حکومت استبدادی، اقشار حاکم ستم گر و استثمار در کشور ما برافراشت و اقشار ملی و دموکراتیک مردم را علیه محافل ستمگر و استثمارگر و حکومت های مرتجع آن رهبری کرد. ارگان‌های مرکزی جریان دموکراتیک خلق – جراید خلق و پرچم این نخستین نشرات مترقی در کشور نقش روشنگرانه، هدایت‌کننده، ترویج کنند و بسیج کننده مهمی را در جامعه ما ایفا نمود، جوانان و زحمتکشان را به سلاح اندیشه‌های پیشرو و عصر مسلح گردانید، در شرایط دشوار کار و مبارزه حل مسایل سیاسی و سازمانی را در برابر خود قرار داده و به ارتقا نقش و اثرگذاری در جامعه پرداخت و طرح وحدت عمل و اتحاد را با تمام نیروهای ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد استعمار و امپریالیزم و ضد جنگ را در یک جبهه وسیع ملی مهـم تریــن و اساسی ترین شرط پیروزی در مبارزه علیه ارتجاع داخلی و خارجی پیشکش نمود و در طی مدت کوتاهی از چند حوزه کوچک مترقی به نیروی پرقدرت و متشکل در کشور ما مبدل گردد. جریان دموکراتیک خلق از لحاظ تلفیق اشکال و شیوه‌های مختلف مبارزه به شمول مبارزه پارلمانی قابلیت و صلاحیت قابل‌ توجه از خود نشان داده که بمیان آمدن فرکسیون قوی پارلمانی در اتحاد با نیروهای ملی- دموکراتیک و وطن‌پرست مبین این امر است.

پیدایش ح.د.خ.ا. نقطه عطفی در تاریخ کشور ماست که نقش برجسته و مؤثر آن در سرتاپای تکامل تاریخی آن عصر کشور ما نمایان است. ح.د.خ.ا. در جنبش انقلابی کشور به مثابه پیشتاز کوچک ولی جسور از راه‌های دشوار و پر خم و پیچ و پر از پرتگاه‌ها و طوفان‌ها از زیر آتش دشمنان گذشت و حوادث طوری شکل گرفت که در یکی از فقیر ترین و عقب‌مانده‌ ترین کشورهای جهان بار مسوولیت رهبری دولتی و جامعه را به عهده ح.د.خ.ا. افتد. ولی علی‌الرغم اشتباهات و کژروی‌ها و خیانت امین و امینی‌ها آن حزب توانست پیوسته به مثابه مدافع صدیق و پیگیر کلیه زحمتکشان و همه مردم افغانستان تبارز نماید و سبب دگرگونی‌های گستره جامعه بسود اکثریت مردم کشور گردد.

حزب بر سر اقتدار در یک دهه حاکمیت تحولات بزرگی را در سراسر کشور به نفع زحمتکشان بوجود آورد، پلان‌های مشخص درازمدت و کوتاه‌مدت طرح نمود. برای نخستین بار اقدامات جدی به خاطر بهبود وضع صحت عامه، تداوی رایگان مردم، کنترول نرخها، ریشه کن نمودن فساد اداری، خیانت و خودسری مأمورین عالی‌رتبه دولتی، ایجاد کوپراتیف های دهقانی و فروشگاه‌های تعاونی با قیمت های بسیار نازل، ثابت و قابل دست رسی برای همگان، پشتیبانی از سرمایه ‌داران ملی و فراهم ساختن زمینه‌های رشد سرمایه‌های ملی طرح و عملی گردید.

اولین بار در تاریخ افغانستان توزیع رایگان آرد، روغن و سایر مواد مورد ضرورت اولیه برای کارگران، کارمندان دولتی و منسوبین قوای مسلح صورت گرفت بر علاوه این اقدامات رفاهی، مردم میهن ما در دهه حاکمیت ح.د.خ.ا  یا دهه هشتاد در زمینه‌های تعلیم و تربیه به موفقیت های بسیار سترگ و شگفت‌انگیزی دست یافتند، پیکار و مبارزه با بی‌سوادی در میان تمام اصلاحات اجتماعی جایگاهی ویژه داشته و همچنان هزاران کادر مسلکی در رشته‌های مختلف علوم در داخل و خارج کشور تربیه گردید. برای نخستین بار در زمینه ایجاد زنده‌گی سرشار از سلامت و سعادت و رفاه برای زنان و احترام و برابری حقوق زنان با مردان در کلیه عرصه‌های زنده‌گی اجتماعی اقدامات بی‌سابقه انجام داده شد. هیچ‌ گونه تبعیضی بین اقوام و ملیت‌ها، مذاهب وجود نداشت، هیچ شهروند مرد یا زن بنا بر تعلق قومی، زبانی، مذهبی، از امتیاز ویژه در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه برخوردار نبود، دین از دولت جدا و به ادیان احترام می‌شد و دین رسمی مردم افغانستان مطابق به قانون اساسی کشور دین اسلام بود.

با این وصف مبارزه مردم افغانستان برای پی‌ریزی یک جامعه عادلانه، مترقی و سعادتمند در وضع دشوار و پیچیده به پیش می‌رفت، جنگ تحمیلی و اعلان ناشده به خاطر سرنگونی دولت دموکراتیک و ح.د.خ.ا. مداخلات همسایه‌گان و ارتجاع عرب و توطیه چینی های رنگارنگ گروه‌های تربیه یافته در پاکستان و ایران توهم با نیرو‌های ارتجاعی و عقب ‌گرا علیه حاکمیت دموکراتیک قرارگرفتند. غارت و چپاول کاروان‌های مواد غذایی و اموال مورد ضرورت مردم، تخریب پل‌ها و سرک‌ها، مکتب‌ها، مرکز صحی و حریق نمودن خرمن‌ها، سوختاندن مساجد و مکاتب، ترور و قتل مامورین دولت، متعلمین، محصلین و اعضای حزب اوضاع کشور را پیچیده می‌ساخت و مانع تطبیق پلان‌های حزب و دولت می‌گردید.

باوجود تلاش‌های سیاسی – دیپلوماتیک جمهوری دموکراتیک افغانستان به خاطر ختم جنگ و ایجاد فضای صلح در کشور، تاسیس «ایتلاف دوستانه» به مشارکت امریکا، پاکستان و اتحاد شوروی عصر گرباچف سبب شد تا توافقات ژنیو یک‌ جانبه و بدون تضمین بین‌المللی عملی گردد، با نقض اصول اساسی زنده‌ گی درون‌ حزبی، تزریق عناصر سمت گرایی و قوم‌ پرستی و عدول از اصل رهبری جمعی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رژیم جمهوری دموکراتیک افغانستان در راستای توافقات «ریکجاویک ـ ایسلند» تضعیف گردد و زمینه‌های سقوط حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان و استقرار رژیم هوادارغرب را آماده گرداننده و با رویکار آمدن حکومت جهادی از حضور حزب دموکراتیک خلق عملاً در عرصه مبارزات ترقی‌خواهانه و عدالت پسند جلوگیری بعمل‌آمده منجر به پارچه پارچه شدن حزب گردید.

رفقا و دوستان گرامی، سال‌ها جنگ و تداوم مداخلات بیرونی برخی اثرات منفی را بر حفظ پیوندهای سازمانی و ملی بوجود آورده است. افغانستان به بسیج همگانی ضرورت دارد تا وطن از منجلاب که طی سه دهه به آن گیر مانده است، نجات یابد. بایست سیستم سیاسی کشور در مجموع از ارگان‌های دولتی گرفته تا سازمان‌های سیاسی و اجتماعی، جامعه مدنی و تمام اقشار و طبقات به شمول روحانیون در یک مسیر واحد سازنده‌گی اعم از تحکیم وحدت ملی، محو فساد اداری، توسعه پایه‌های حاکمیت دولتی در سرتاسر کشور، ختم تروریسم، زور سالاری و ده‌ها مصیبت موجود بسیج گردند و برای اعمار جامعه دموکراتیک، مدنی، پیشرفته وعادلانه بر پایه همکاری، وحدت عمل و اتحاد سیاسی نیروهای تجددگرا، ملی- دموکرات، ترقیخواه وعدالت پسند جامعه در یک جبهه وسیع ضد ارتجاع، ضداستبداد و ضد عقبگرایی، به مبارزات دادخواهانه شان ادامه دهند. برای دستیابی به این امر وطنپرستانه اتحاد، همسویی و همکاری سازمان‌ها، محافل و شخصیت های پیشرو، دادخواه و دموکرات کشور امر ضروری است. عوامل پراگنده گی در گذشته را نباید مانع همسویی و مبارزه مشترک در امروز دانست و یاید حلقه‌های  وصل جستجو نمود تا از برکت آن همه گره ها در راه اتحاد بزرگ ترقیخواهان و دموکرات های وطن ما باز شود.

به پیش در راه اتحاد و وحدت تمام نیروهای تجددگرا، ملی- دموکرات، ترقیخواه وعدالت پسند و ضد ارتجاع!

 

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۰۱۰۱