نقدی بر فتوای غیرعقلانی مولوی ایاز نیازی

« جناب دکتور نیازی! فردای قیامت در پیشگاه خدا و در این دنیا در پیشگاه وجدان جمعی چه جوابی خواهید داشت؟»

 

دکتور محمدصالح مصلح

هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم » در چیزی که علم نداری دخالت نکن. عوض اینهمه اظهارات گناه آلود، بهتر بود که اول جناب عالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید.

دکترایاز نیازی درسخنرانی خویش (پس از قتل یک دختر جوان در کابل) به مساله ای استناد می کند که نه مبنای دینی دارد ونه عقلی، نه منطق می پذیرد و نه فقه و قانون. نمی دانم چرا برخی اوقات اینگونه فراتر از همه چیز حکم می کنند؟ جای خدا قرار می گیرند و عصای موسی برزمین می کوبند. ایشان به این باور است که اگر دیوانه ای برادرِ شما را به قتل برساند و شما درهمان زمان به دفاع از برادرتان دیوانه را به قتل برسانید، قاضی و سارنوال حق ندارد که شما را متهم و مواخذه کند!

بخشی از سخنان مولوی نیازی در سخنرانی اش: من یک مثال دیگر به شما میدهم. یک دیوانه در راه یک آدم را به قتل می رساند، اما برادر او فوراً در انتقام قتل برادرش، آن دیوانه را با تفنگچه می کُشد، حالا پولیس و سارنوال حق ندارد که آن آدم را ملامت کند که تو دیوانه را کشتی. او از کجا میدانست آن آدم که برادرش را کشت، دیوانه بود؟ حالا این همه آدم های مسلمانی که به دفاع از مقدسات خود آن زن را کشتند، آیا می شد که گفت آنها باید صبر می کردند تا یک تیم داکتران زن را معاینه کنند که تکلیف روانی و عقلی دارد یا نه، بعد او را مجازات می کردند. آیا این مردم با خودشان یک تیم داکتران هم داشتند تا آن زن را معاینه می کردند؟! ….)

من واقعا از این فتوای شکمبه ای شگفت زده شدم، چه باورم نمی شد که دکتور نیازی چنین فتوای سفیهانه ای دهد، خواستم تا مبنای این دیدگاه را در سیمای شریعت‌اسلامی به بررسی بگیرم که دیدگاه اسلام در این زمینه چیست؟

اولاً از ناحیه صدور حکم:

ایشان قبل از این که ثبوتی در اختیارشان قرار گیرد، لب به سخن گشوده و یخن دریده اند، خودشان حافظ کل قرآن هم هستند، حداقل به این آیه درنگ می کردند: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» [الحجرات: ۶] ای کسانی که ایمان آوردید، اگر فاسقی خبری را به شما می آورد، تحقیق وجستجو کنید، مبادا که صدمه ای به قومی بزنید و بعد نسبت به کرده خویش پشیمان شوید.

شگفت آورتر این که جناب «نیازی» حتا همین داستان را هم نمی پذیرد و می گوید که: رفتار این مردم ناشی از احساسات دینی است و در چنین مواردی نادیده گرفته می شود.

نمی دانم جناب دکتور از کدام دین سخن می گویند؟ دین مبین اسلام یا دین خشم و پشم؟ دین مبین اسلام که به صراحت می گوید: شما در هرکاری تحقیق کنید تا مبادا گرفتار اشتباهی شوید و بعد پشیمان گردید… اما دین خشم و پشم – شاید – به این اسلام زیاد اعتنایی نداشته باشد و هرچه هوای نفس گفت به آن عمل کند.

پدر و مادرش، مدارکی که او تحصیل کرده است، گذر و محله‌ ای که او زنده گی می کند، همه گواهی می دهند که آن زن اهل چنین کاری نبوده است و چیزِ بدی از او ندیده اند، اما جناب دکتور با کمال جراات می گوید: این کار درست است و سوختاندنش اسلامی است.

اگر این سخن را از سر احساسات زده است، چرا دوباره اظهار ندامت و بیزاری نمی کند؟

دوم، فرض ثبوت:

فرض را براین بگیرید که چنین قضیه ای ثابت شده و قطعی است که این زن قرآن را به قصد و عمد، سوزانده است، آیا از نظر اسلام برای مردم اجازه است که خودشان تصمیم بگیرند و به اجرای حکم بپردازند؟

در زنده گی انسان بالاتر از ناموس، چیزِ دیگری تعریف نشده است، مطابق احکام شریعت اسلامی، هرگاه مردی زن خویش را با مرد دیگری می بیند، لازم است که چهار شاهد در محضر محکمه حاضر کند، در غیرآن ادعای او بی اثر است؛

ابوهریره می گوید: سعد بن عُباده، گفت: ای رسول خدا (ص) اگر همسرم را با مردی دیدم، آیا درپی چهار شاهد بروم و رهایشان کنم؟ ایشان فرمودند: بله! چهار شاهد بیاور. (إکمال المعلم بفوائد مسلم ج۵ ص۹۲)

ابن حجر عسقلانی در این مورد به خوبی توضیح می دهد:

حکم کسی که همراه با زن خویش مردی را در حال زنا می بیند و او را می کشد:

در این مورد علما باهم اختلاف دارند: 

جمهور علمای اسلام به این نظر هستند که چنین شخصی باید قصاص شود.

امام احمدبن حنبل و اسحاق معتقد به این هستند که اگر شخص « بّیِّنه» اقامه کرد، قصاص نمی شود.
شافعی می گوید: ظاهرا قصاص ساقط نمی شود ولی این که شخص برحق است یا خیر؟ بین او و خدایش گذاشته می شود و قصاص اجرا می گردد.

عبدالرزاق صنعانی، به سند صحیح از «هانی بن حزام» آورده است که شخصی همراه بازنش مردی را دیده بود و درجای، هر دو را کشته بود، عمربن خطاب نامه ای را در محضر عمومی به فرماندار شهر مبنی بر دستگیری شخص، فرستاد و نامه دیگری را مخفیانه فرستاد تا دیه ی مقتول پرداخته شود.

امام شافعی می گوید: سخنی از علی بن ابی طالب نقل شده که من مخالفی برایش پیدانکرده ام و آن این که: هرگاه شخصی همراه با خانم خویش مردی را ببیند و آن مرد را به قتل برساند، در صورتی که چهار شاهد آورده نتواند، قصاص بالایش اجرا می شود. (فتح الباری لابن حجر ج۱۲ص ۱۷۴)

مهلب می گوید: این حدیث دال بر وجوب قصاصِ کسی است که مردی را با همسرش ببیند و اورا به قتل برساند، زیرا خدای متعال باغیرت تر از بندگانش می باشد، وقتی که در حدود، حضور شهود را لازم می داند، برای هیچ کسی جائز نیست که تحت هیچ نامی، از حدود خدا تجاوز کند و خون انسان به هیچ عنوانی نادیده گرفته نمی شود. (التوضیح لشرح الجامع الصحیح ابن الملقن، ج۳۱ ص ۲۶۳)

شمس الائمه سرخسی، از پیشوایان بزرگِ فقه حنفی در کتاب معروف خویش به نام «المبسوط» می گوید:« وَثُبُوتُ الْحُکْمِ بِاعْتِبَارِ کَمَالِ الْعِلَّةِ» حکم زمانی ثابت و پذیرفتنی است که علت آن کامل باشد. (المبسوط للسرخسی ج۱۷ص ۱۶) یعنی تا زمانی که علت حکم به کمال نرسیده است، ثبوت آن نیز ممکن نیست…

حالا اگر کسی از جناب نیازی صاحب بپرسد که: شما واقعا می دانستید که این زن قرآن را سوختانده است؟ واقعا می فهمیدید که به هدف عناد و دشمنی بوده است؟ واقعا شما برای این فتوای خویش مبنا و دلیلی دارید؟ در پاسخ جز یکی از دو راه را نخواهند رفت:

یا به همان تحکم خویش ادامه می دهد، که «خسرالدنیا والآخره» خواهد بود. ویا اظهار بی اطلاعی می کند که بازهم خساره ی اینهمه هتاکی به خانواده ی مقتول و حفظ حیثیت اش به عهده ی جنابعالی است.

تمام داد و فغان اسلام مبنی برتحقیق است،‌ نه چیز دیگر، هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم» در چیزی که علم نداری دخالت نکن؛ عوض اینهمه اظهاراتِ گناه آلود، بهتر بود که اول جناب عالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید.

مگرخدای متعال به صراحت نفرمود که: « لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ} [النور: ۱۲] چرا هنگامی که مردان و زنان مؤمن شنیدند- حداقل- حسن ظن وگمان نیک در نزد خودشان نکردند و نگفتند: این یک بهتان بزرگی است

جناب دکتور نیازی! فردای قیامت در پیشگاه خدا و در این دنیا در پیشگاه وجدان جمعی چه جوابی خواهید داشت؟
آبروی یک خانواده به باد رفته است و خون انسانی ریختانده شده است، به این ساده گی از کنارش گذشتن، جفایی است به دانش و ارزش، خیانتی است به دیانت و امانت، بهتانی است به علم و اعتقاد…. قمار یک عمر نماز و روزه و زکات و حجِ خویش را دریک جمله باختن، از صفات هنرمندان نیست و هنری نمیخواهدو

من باور دارم که جناب عالی شریک این جنایت می شوید، اگر از گفتار خویش ندامت نکنید و برنگردید.

چالش:
۱-  جناب دکتور نیازی لطفاً به اثبات برساند که هرگاه شخصی دیوانه ای را به دفاع از برادرش بکشد و او مواخذه نشود، درکجای دین چنین تصریحی شده است؟
۲ ـ دست‌کم لطف کنند که از کجای دین استنباط کرده اند؟
۳-  بفرمایند که عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین کسی بود که نسخه های قرآنکریم را جمع آوری کرد و تنها قرآنی را گذاشت که به لهجه قریش بود، سایر قرآنها و قراات ‌ها را به آتش کشید… تا کنون نه کسی کافر گفته است و نه هم گنهکار… لطف کنند مرجع سخن خویش را بگویند تا دیگران هم آگاه شوند.
۴-  جناب نیازی، شما اگر یک موردی را پیدا کردید که اسلام پیش از قضاوت قاضی، هرکسی را اجازه داده باشد تا هرچه میخواهد بکند، من به اشتباه خویش اقرار می کنم.
۵-  اینهمه به کنار، شما اگر در یک جایی پیدا کردید که سزای سوختاندن قرآن را کشتن گفته بود، بازهم من باکمال میل ازگفته های خویش دست می بردارم و سخن شما را قبول می کنم.
باوردارم که چیزی برای گفتن ندارید، فقط به عنوان برادر مسلمان، میخواهم که از فتواهای سرکوچه ای دست بکشید که از شما چنین توقعی نمی رود.

 

یادداشت : این جستار توسط  جناب محمد عالم افتخار پژوهشگر توانا و اگاه مسایل اجتماعی و دینی انتخاب و در اختیار ما قرار داده شده است؛ که بدینوسیله از همکاری های همیشه گی شان یک باردیگر اظهارسپاس و قدر مینماییم ـ بامداد 

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۰۱۰۴

بربریت: در بوسه چرچیل  تا خطبه ملا نیازی!

محمد عالم افتخار

با عرض اعتذار از اینکه تا حدی در عدم مطابقت منجمله به پیام محترم والی بلخ که خواستار کاستن فشار ها بر محترم ایاز نیازی گردیده اند؛ من این درنگ و تأمل را حسب تقاضای وجدان علمی خویش انجام میدهم برای اینکه امید واثق دارم که دیر یا زود ماحصل سیستماتیک تتبعات و تفکراتم منحیث بُن مایه مواد درسی دانشگاه ها و مکاتب، سازمان ها و اجتماعات... کشورم مورد بهره برداری قرار خواهند گرفت و در آن صورت  عدم تامل من بر جوانب یک موضوع مهم حادث تاریخی؛ کاستی برجسته ای را نشان خواهد داد و اعتماد آینده گان را بر صداقت و پایداری من  بر ناموس وظیفه خدشه دار خواهد نمود.

***

راویان اخبار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار چنین نقل کرده اند که:

 گاوپرستان هندوستان هر سال مراسم مذهبی پرشکوهی بر گزار میکردند و طی آن با تزیین یک گاو بزرگ به عبادت و دعا مشغول میشدند. دعوت از سفرا و مهمانان خارجی هم یکی از قسمت های این جشن بزرگ گاو پرستی بود.

میگویند در دوران نخست وزیری چرچیل که هندوستان هنوز مستعمره بریتانیا بود یک بارهم از این صدراعظم انگلیس برای شرکت درمراسم متذکره دعوت شد؛ و نخست وزیر انگلستان هم با یک هیات بلند پایه در این جشن مذهبی شرکت کرد. چرچیل در مراسم متوجه گشت که رهبر مذهبی یا کاهن اعظم به گاو مقدس نزدیک شده بعد از تعظیم جلو رفت و پیشانی گاو را بوسید.صدر اعظم با مشاهده این منظره به فکرافتاد و سپس به دست اندرکاران مراسم اشاره کرد که او و هیات همراهش نیز برای نشان دادن حسن نیت و ادای احترام به عقاید مردم هند میخواهند بروند پیش گاو بزرگ.

القصه چرچیل نزد گاو بزرگ شتافت که در میدان مراسم با انواع و اقسام جواهرات و پارچه های گرانبها تزیین شده بود و بعد از یک تعظیم طولانی همان طور که دولا (خمیده) بود عقب عقب رفت تا رسید به پُشت گاو؛ و کپل آن را محکم بوسه زد.

حسب این روایت تاریخی معروفِ پس از جنگ جهانی دوم این کار چرچیل جلوی رسانه های عمومی صورت گرفت و مایه حیرت جهانی شد. لذا پس از بازگشت به انگلستان او را درمجلس عوام بازخواست و متهم کردند که سبب آبروریزی ملت متمدن و دولت فخیمه انگلیس شده است. چرا که چرچیل منحیث صدراعظم بریتانیای کبیر، از یک عنعنه و باور دوران بربریت (عصر ماقبل تمدن)  تجلیل و در برابر آن تعظیم افراطی نموده بود.

چرچیل پاسخ داد:

هندی ها مردمانی سخت مذهبی هستند، مگر شما متوجه نشدید عوام هندو که به گاو بزرگ نزدیک میشدند اول سجده میکردند و بعد هم با بلند کردن دُمش؛ مقعد گاو را می بوسیدند و از مدفوعش چیزی به عنوان تبرک می گرفتند؟

هندی ها اقلاً از ۵۰۰ سال پیش همین کار را میکرده اند ولی وقتی دیدم که کاهن اعظم پیشانی گاو را بوسید و فقط به آن اکتفا کرد؛ ترسیدم که با این مسیرِ پیشانی گرفتن تا چند سال دیگر این جماعت به مغز رسیده اصلاً دست از گاو پرستی بردارند و کار ما با آنان سخت شود. لذا من آنانرا مجدداً به عقب و به درون گاو فرستادم تا اقلاٌ ۲۰۰ سال دیگر برای بریتانیا فرصت کمایی کنم!

این روایت تاریخی در منابع متعدد به اشکال مختلف نقل شده ولی در همه جا اصل بوسیدن عقبگاه گاو در ملای عام توسط چرچیل تفاوتی نمیکند. اظهر من الشمس است که لب لباب این حکایت تاریخی همان تلاش قدرت های غارتگر و استعمارگر برای عقب نگهداشتن عقلی و ذهنی مردمان در شرایط توحش و بربریت  به هدف تداوم حکومت و سیادت بر آنها و تسهیل بهره کشی از خود آنها و سرزمین ها و منابع ثروت طبیعی شان است.

این حکایت به خاطری زیاد جذاب افتاده و دراذهان مردمان ماندگارشده است که برجسته ترین نماد و الگوی نیات و اعمال ظالمان و غارتگران در برابر مظلومان و غارت شونده گان میباشد، یعنی تلبیس کردن و ستر و اخفا شدن در لباس معتقدات بدوی و راندن توده ها به جهت غریزه کور مذهبی به استقامت مزخرفات!

چنانچه  اوریانا فالاچی یکی از ژور نالیستان زبده وقت در مصاحبه ای از همین صدراعظم چرچیل سوال می کند:

ـ آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما این کار را نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید؟

چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:

ـ برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دو ابزار مهم را در ایرلند در اختیار نداریم.

سوال می‌ شود:

ـ این دو ابزار مهم چیست؟

چرچیل در پاسخ می گوید:

ـ اکثریت نادان و اقلیت خاین.

آری! اکثریت نادان و اقلیت خاین!

درین میان اصلی ترین، اکثریت نادان میباشد چرا که فقط با وجود آن برخ دیگر یعنی اقلیت خاین هم میتواند  پیدایش یابد و رشد و مانده گاری کسب نماید.

اولاً چرا اکثریت نادان در ایرلند نیست و منجمله درهند هست؟

در ایرلند به خاطری نیست که آن سرزمین منحیث خطه اروپای شهری (متمدن) شده و صنعتی شده؛ به مرحله پیشرفته سواد و جهانبینی و دانش و فرهنگ...؛ ترقی کرده است و اما منجمله در هند (وایضاً در پاکستان و افغانستان) به خاطری هست که این سرزمین ها در مراحل ماقبل تمدن و صنعت و علم و تکنالوژی واپس مانده و واپس نگهداشته شده اند!

لذا اکثریت نادان و اقلیت خاین  چیز هایی نیستند که چرچیل یا بریتانیا یا دیگران بتوانند منجمله در ایرلند یا جای دیگر دنیا خلق نموده منحیث افزارهای استعمارگری از آنها بهر برداری نمایند.

البته این حکم مقید به زمان و مربوط به روزگاری است که از آن سخن میرود و الا؛ چند قرن پیش تر ایرلند و اروپا در شرایط معیشتی و فرهنگی به مراتب عقب مانده تر از هند و آسیا ، افریقا و مخصوصاً از جهان اسلام قرار داشتند ولی عمدتاً در قرون ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ میلادی همه چیز برعکس شد.

اگر نخواهیم مسایل غامض را ساده و سرسری بگیریم؛ مسلماً یکی دو تا عامل و علت بسیط موجبات این چرخش های عظیم تاریخی نگردیده است. ولی در رابطه به زاویه مورد بحث ما  قاطعانه میتوان گفت که استیلای روشن بینی و روشن گری مذهبی در اروپا و برعکس سلطه یافتن انجماد و تحجر و تاریک اندیشی مذهبی در جهان اسلام و آسیا و افریقا در وقوع این چرخش ها یعنی پیشرفت ها و برعکس عقب رفت ها سهم های بزرگ و بارز داشته است و کماکان دارد.

بنده در رابطه به همین حقایق در گستره جهان اسلام به ویژه طی پُست های دو ماه اخیر خویش مطالب تحقیقی فراوانی تقدیم داشته ام که متکی برهمه آنها؛ دنیای اسلام و به خصوص افغانستان قاعدتاً نه تنها در منجلاب دومین دوران انحطاط تاریخی یا در عمق گودال «عصر تاریکی» خود به سر می برد؛ بلکه مزیداً در پنجه «بازی شیطانی» استعمار نوین و امپریالیزم جهانی جان می کند!

«بازی شیطانی» که جریان کلاسیک آن را ژورنالیست معروف بین المللی رابرت درایفوس در کتاب متقن و مستندی به همین نام تحقیق و تالیف کرده است  از دو صد سال قبل به گونه سیستماتیک آغاز گردیده و خاصتاً از چهار دهه بدینسو خود را در نمونه های متعدد «جهادی گری» خشن و مسلحانه و انتحاری و تروریستی نشان میدهد که فجایع عظیم تاکنون به کشورما، جهان اسلامی و دیگر بشریت تحمیل  و از دین بزرگ و روف و رحیم اسلام، یک مانفیست توحش و بربریت و بدتر از آنها در برابر چشمان جهانیان تصویر نموده است!

http://www.rahetudeh.com/rahetude/baziye-sheytani/html/aghaz-baziye-sheytani.html

یکی از درامه های فوق العاده تیپیک همین «بازی شیطانی»؛ عصرگاهان روز ۲۸ حوت ۱۳۹۳ در قلب کابل و کنار گورستان سردار معروف عرب قدیم «شاه دوشمشیره» به منصه ظهور رسید.

چنانکه اکنون همگان در کشور و جهان آگاهی دارند طی این سوپر تراژیدی؛ فرخنده دخترخانم ۲۷ ساله مومنه محجبه فارغ التحصیل مکتب علوم دینی بی بی عایشه صدیقه و حافظ قرآن و دعوت گر مسلمان متهم به قرآن سوزی گردیده توسط جمعی بزرگ اوباش بربری و لومپن مزدور که قبلاً به نحو مرموز حاضر و آماده گردانیده شده بودند؛ با کاربُرد آخرین شیوه های خشونت و ارعاب بی سیرت و با ضربات بی حد سنگ و خشت و چوب و میله های آهنی عذاب کش گردیده و مزیداً  پیکر نیم جانش روی جاده ها کش و بالاخره با پرت کردن در بستر خشک دریای کابل آتش زده شد.

این بربریت تجهیز شده با ابزارها و امکانات عصر تمدن، رویهمرفته  دوساعت در دو سه صد متری ارگ ریاست جمهوری دولت، مراکز قوای نظامی و انتظامی و ده ها اداره و ارگان حراست امن و نظم عامه حکومت واقع گردید ولی به شمول پولیس حی و حاضر در صحنه ، هیچگونه حرکت باز دارنده مدنی و شرعی و قانونی از هیچ جهتی در قبال آن دیده نشد. بر علاوه شایعاتی استخباراتی همه جا پیچید که دسیسه مطروحه اصلی به مراتب بزرگتر و فجیع تر ازاین ها بوده است و چورو چپاول شهرکابل و انواع کشتارها و آتش سوزی های دیگر را نیز در برمی گرفته است!

به هر حال پس از اینکه  فاجعه به نهایت میرسد  هنوز گویا آنقدرها احساسات برانگیخته وحشیان و بربرها توفانی است که قوماندانی پولیس کابل از فامیل فرخنده شهید ستم کُشته می طلبد که اعلان نمایند دختر شان ازشانزده سال بدینسو بیماری روانی داشته است و خودشان نیز از خیرخانه کابل منزل نشیمن را ترک کرده ؛ و به کدام جای امن نقل مکان نمایند.

شبانگاه آنروز و اوایل فردا که روز جمعه است  دستگاه های انتظامی دولت کمابیش تکان خورده  به اندیشه رسیده گی های قانونی به قضایا میشوند و گویا بلافاصله به بی گناه بودن فرخنده پرپر شده و در آتش جهل و وحشت سوخته؛ هم پی می برند. منجمله وزیر ارشاد و حج و اوقاف دولت (به ادعای خودش در تلویزیون طلوع) با تمام خطبا و امامان عمده مساجد شهر کابل در تماس شده آنانرا از پرداختن به سخنان تحریک آمیز و آشوبگرانه در خطبه های نماز جمعه برحذر میدارد. ولی علی الرغم تمام اینها؛ خطیب و امام مسجد جامع منطقه اعیان نشین وزیر اکبر خان، جناب دکتور محمد ایاز نیازی که استاد پوهنتون در بخش شرعیات نیز هستند  از فراز منبرهمان نماز جمعه اینگونه دُر فشانی می نمایند:

 (متن ویدیوی اخذ شده از ورای نشر تلویزیونی و منتشره در یوتیوب با لینک زیرین:

https://www.youtube.com/watch?v=OsyOKSlA2XA

« پس از اینکه اعلام میگردد که مجلدات زیاد قرآن (به روایتی ۱۲ جلد)؛ توسط متهمه فقید آتش زده شده بوده است؛ در ویدیو می شنویم «عقیده مردم را باید به شکل درست درک کنیم. درست است که پدر و مادر خانم (فرخنده) آمدند و گفتند که ای تکلیف روانی داشت از شانزده سال باینطرف.

این موردیست که به پدر و مادریش معلوم بود. اما خودتان فکر کنید؛ وقتی می بینی برادرت در اونجه روان است؛ یک دیوانه ـ تو خبر نداری که دیوانه است ـ تفنگچه را گرفته و برادرت را زد و فوراً تو قاتل را زدی. آیا قاضی و سارنوال حق دارد که بگوید چرا دیوانه را کشتی؟ به مه چه ربط؟ قاتل برادرم را کشتم هرکس که بود.

وقتی که در یک مساله که ارتباط میگیرد به حقوق انسان؛ حق ندارد قاضی و سارنوال؛ کس را که قاتل برادر خود را کشته است ملامت کند. پس چطور یک انسان بیایه و ای مردمه ببره ده زندان پرته؛ هی که تو چرا ای کار ره کردی، تو تحقیق نکردی که گپ چه رقم بود؟ او خو فرصت برایش نیست. احساسات دینی از او فوق احساسات برادر(ی ا)ش است. هزار برادر را فدای قرآن میکند، هزار مادر و خواهر و اولاد و جان را فدای قرآن میکند. وقتی که می بیند که همچو واقعه ای رخ میدهد.

درینجا خواهش من از ارگانهای عدلی و قضایی این است که دری باب به دقت حرکت بکنند. اینجا او قسمیکه او برادر شب قصه کرد گفت که: دومره خلک راتول شوی و چه عدد یی دیر مشکل و؛ او شمیره یی مونژ ته مالوم نه و. حتا یک خانم را هم شما دیدید که بسیار به احساسات گفت او خانم که مه هم سهم خود را گرفتم زدم چند سنگ و پرچه.(خنده یکی دو تن داخل مسجد) ها؛ خود خانم گفت!

خو برادرعزیز! وقتی که این مردم به خاطر آنکه به مقدس ترین معتَقَدِ شان اهانت صورت بگیره در روز روشن. او جرم مشهود است. اینجا مکلف درآن حالت نیست که برو پرسانیش کو، مایکروسکوبه بمان ببی که این اعصابش جور است یا ناجور.

مردمه ببر ده زندان پرتُو؛ ها؟!.. فکر تان باشه اشتباه بزرگی اس؛ اگر دست میزنین به دستگیری؛ شاید این مردم قیام کنند؛ جمع کردن این مردم باز بسیار مشکل است؛ فکریته بگی!!

ما قبول داریم که او شخص مشکل روانی داشت ولی این کسای دیگه که ایستاد شدن ضد قرآن؛ کسایی که ایستاد شدن ضد معتقدات مسلمانها؟ به نام عبد شیطان؛ یکی مرتد شد؛ به نام دیگه ؛ دیگه مرتد شد؛ به نام دیگه ؛ دیگه مرتد شد.. حتی دوباره باز گفتند که مشکلات روانی داشته؛ می بینید که ده میدان هوایی یکی از کشور های غربی این مشکلات روانی را استقبال میکنند؛ گل به گردنش می پرتاون. باز مشکلات روانی پیدا میکند؛ جور!؟ بعد ازو گفتند که نی مشکل روانی داشته.

یکیش گفت که هی صاحب از پیش مه یک اشتباه شد من به این عقیده نداشتم از فیس بوک این همی چیز هاره توزیع کردم به جوانا. اِی گپ خودم نبود. وقتی زیر فشار مردم می آیه به یک علت دیگر میره. درست اس آنچه ارتباط میگیره به ارگانهای عدلی و قضایی. گرفتار کردن یک مجرم توسط پلیس و سارنوال؛ فرق میکند با اینکه ملت او را میگیرد. این گرفت مردم است!»

این خطبه و فتاوی یا تحکمات متضمن آن صرف نظر از اینکه شاید توسط ده ها هزار تن هموطنان و همزبانان در فضاهای مجازی و در ویبساست ها و ویبلاک ها و در جریان تظاهرات و اعتراضات خیابانی وغیره  مورد خشم و خروش و بحث و فحص قرار گرفته است توسط اهل خبره و اندیشمندان مسلکی زیادی هم به وجوه برازنده  نقد و داوری گردیده که یک نمونه برجسته میتواند مقاله غرای فقهی و شرعی  با عنوان « نقدی بر فتوای غیر عقلایی مولوی ایاز نیازی» باشد که در پایان این مختصر درج میگردد.

البته که نظر به محاکمه اوضاع که فشرده آن فوقاً آمد؛ حتا محض ایراد این مطالب در خطبه همان روز جمعه یک حرکت مجرمانه است  و محتوای ضد دولتی و ضد مراجع مدرن عدلی و قضایی آن در حکم قرارگرفتن صریح علیه قوانین نافذه کشور میباشد؛ مگراینکه ما جناب ایاز نیازی را نه خطیب و امام مهمترین مسجد جامع پایتخت، بلکه یک مقام مخالف نظام و دولت موجود کشور فرض نماییم و به ایشان حق این را قایل شویم که میتوانند علیه دولت و نظم حاکم موجود تا سرحد براندازی آن و اقامه اداره و نظم و نظام متفاوت مبارزه بی امان نمایند.

آری؛ این دولت و نظام و انتظام نه دولت و نظام و انتظام دیگر! آیا در همان صورت نیز دفاع اینچنین لجوجانه و غلیظ از ابر جنایت « شاه دوشمشیره » و برحق و درست و انصراف ناپذیر و غیرقابل تعقیب و غیر قابل چون و چرا خواندن آن کمکی به داعیه مفروض اپوزیسیونی میکند. یعنی ما میتوانیم از خلال یا از ورای آن دریابیم که رهبر رستاخیز انقلاب گر جناب ایاز نیازی تحت رهبری و حاکمیت شخص شخیص خود؛ چگونه اداره و نظام شرعی و اسلامی و.. و... را تدویر میکند؟

مسلماً در حاکمیت جناب نیازی؛ « ...حق ندارد قاضی و سارنوال؛ کس را که مثلاً قاتل برادر خود را کشته است؛ ملامت کند. مخصوصاً در مسایل دینی؛ مقامات عدلی و قضایی و پولیس و امنیت ... حق ندارند "مردمه ببره ده زندان پرته؛ هی که تو چرا ای کار ره کردی، تو تحقیق نکردی که گپ چه رقم بود؟» چرا که مردم کوچه و بازار فرصت برای این چیز ها را ندارند. احساسات دینی شان فوق احساسات برادری ایشان است. هزار برادر را فدای قرآن میکنند، هزار مادر و خواهر و اولاد و جان را فدای قرآن میکنند.

تحت زعامت جناب نیازی آنچه ارتباط میگیره به ارگانهای عدلی و قضایی. گرفتار کردن یک مجرم توسط پلیس و سارنوال است  ولی وقتی گروه و دسته و جماعتی از مردم روی احساسات تحریک شده از مسموعات و شایعات و تحمیق ها؛ آدم ها و اماکن و ممالک را غرب و غراب کنند و به خاک و خون و آتش بکشند  این گرفت مردم است و با مورد یک مجرم فرق میکند!

اقتدار نیازی صاحب  میفرماید« ... ما قبول داریم که این یا آن آدمِ که توسط مردم کوچه و بازار قتل و قتال شود مشکل روانی هم خواهد داشت ولی به خاطر کسای دیگه که ایستاد شدن ضد قرآن؛ کسایی که ایستاد شدن ضد معتقدات مسلمانها؟ به نام عبد شیطان؛ یکی مرتد شد؛ به نام دیگه؛ دیگه مرتد شد؛ به نام دیگه؛ دیگه مرتد شد.. و به خاطر آنی که مدعی مشکلات روانی شده است؛ ولی ده میدان هوایی یکی از کشور های غربی استقبالش میکنند؛ گل به گردنش می پرتاون؛ آن محکمه و مجازات خیابانی هم درست یعنی اسلامی و خدا و پیغمبر فرموده است! ؟»

القصه که در امامت یا خلافت یا امارت حضرت نیازی صاحب؛ وقتی که مردم عوام کوچه و خیابان بشنوند یا خواب ببینند که به مقدس ترین معتَقَدِ شان اهانت صورت گرفته در روز روشن. چون جرم مشهود است مکلف درآن حالت نیست که برود پرسانیش کند، مایکروسکوبه بماند ببیند که متهم  اعصابش جور است یا ناجور، صغیر است یا کبیر؛ دفاعی دارد ندارد و.... مردم حق دارند قیامتی را که بر فرخنده مؤمنه محجبه و دعوتگر اسلامی برپا کردند؛ بر هر کی و در هر کجا و در هر وقت برپا کنند.

اگر ای مردمه باز ده زندان پرتُافتین؛... اشتباه بزرگی اس؛ اگر دست میزنین به دستگیری؛ این مردم قیام میکنند؛ جمع کردن این مردم باز بسیار مشکل است؛ فکریته بگی!!

شاد میشوم اگر کسانی که توانایی و آماده گی دارند؛ توسط نوشته و مقاله و بیانیه و ایمیل و تلیفون و هر آن طریق که لازم می بینند؛ حلاجی و تحلیل و تجزیه بدارند که تحت این شرایط کابوسی   مختصراً بر شمرده شده؛ قبل از همه تکلیف چیزی به نام فقه و شریعت اسلامی  محاکم ثلاثه اسلامی با قضات واقعاً مومن و مسلمان متقی و غیرمنافق؛ چه میشود!؟

شاد میشوم اگر کسانی با نظر داشت حدود و احکام صریح قرآنی در موارد تخطی ها و جرایم و جنایات و چگونگی مواجهه با اتهامات و بهتان ها و شک ها و ظن ها و گمان ها و توطیه ها و دسایس... نشان دهند که آیا فرمایشات و فتاوی و تحکمات جناب صاحب دکتورای علوم اسلامی از دانشگاه الازهر  در کدام موردی با خود قرآن تطابق دارد؟ یا یکسره در ضدیت آشکارا با قرآن میباشد تا سرحدی که میتوان آن را شنیعتر از قرآن سوزی سهوی یا عمدی هر جاهل و بیمار و ابله و هتاک خودی و اجنبی یافت.

تا جاییکه بنده تتبعات و تاملات درحد توان بنده گی در قرآن مجید دارم بی اطلاعی یا بی اعتنایی جناب مولوی ایاز نیازی به اوامر و نواهی قرآنی؛ حقیقتاً برایم وحشتناک معلوم میشود تا چه رسد به اطلاع و دانش و فهم و فراست مردم محروم از سواد و تعلیم و تربیه دینی و قرآنی در کوچه و پسکوچه و بازار و ده و دشت و بیغوله و مغاره... که جناب ایاز نیازی تمام صلاحیت جان و خون و آبرو و شرف و نام و ناموس و اولاد و اموال... افراد و شهروندان را در ید تصرف آنان میگذارد و دولت مدرن ملی را از هرگونه دخل و تصرف و نظارت و مراقبت بر آنان و عملکرد هایشان خلع ید مینماید.

فقط به اتکای تحلیلات تاریخی و ماقبل التاریخ؛ مختصراً به عرض میرسانم که اینهمه یعنی بربریت!ً یعنی شرایط زیستاری و رفتاری عصر طولانی ماقبل تمدن و ماقبل دولت و قانون و قضا!

و با این انداز جناب نیازی دست چرچیل را هم از پشت بسته اند؛ کله آن بیچاره؛ تا اینجای عقب رفت در تاریخ و زمان؛ هرگز کار نکرده بود!

 

* و اما؛ چرچیل کی بود؟

سر وینستون لیونارد اسپنسر چرچیل (تولد: ۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ - درگذشت: ۲۴ جنوری ۱۹۶۵) سیاست‌مدار و نویسنده بریتانیایی است که بین سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ یعنی در طول جنگ جهانی دوم و بار دیگر بین سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخست وزیر بریتانیا بود. او افسر ارتش بریتانیا نیز بود.

چرچیل جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۳ را به خاطر نوشته ‌هایش بدست آورد. مجله تایم درسال ۱۹۴۹، وینستون چرچیل را به عنوان «مرد نیمهٔ اول قرن بیستم» انتخاب کرد. چرچیل سال ۱۹۴۰ نیز به عنوان مرد سال تایم انتخاب شده بود.

**مضمون برگزیده جناب عالم افتخار « نقدی بر فتوای غیرعقلانی مولوی ایاز نیازی » از خامه جناب دوکتور محمد صالح مصلح  را  بصورت جداگانه درهمین رویه به نشر میرسانیم.

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۲ـ ۰۱۰۴

ارتجاع سیاه و طیف های رنگارنگ آن در افغانستان

 

داکترآرین

کارشناس امور سیاسی و رییس شورای کشوری ایرلند حزب مردم افغانستان

ازملای لنگ تا ملای کور، از جهادی ها تا داعش، طیف های مختلف اما دو روی یک سکه اند، این ها همان نیروهای سیاهی است که در طول یک قرن گذشته شب و روز تلاش نموده اند، نقشه کشیده اند، توطیه ساخته اند، ترور نموده اند و تا سرحد نابود ساختن نام افغانستان و کشتار چند میلیون افغان، بلاخره حاکمیت دولتی ننگین و مزدور خویش را جهت غارت، چور و چپاول خلق واستقرار اسلام سیاسی و ستیزه گر در افغانستان ایجاد نمودند.

ارتجاع سیاه که از میهن ما دست بردار نیست، بدون تردید آشتی ناپذیرترین دشمنان ترقی، پیشرفت، سعادت و آبادی افغانستان اند، زیرا ترقی، فرهنگ و آزادی را دشمن خطرناک، پیگیر و در آخرین تحلیل، گورکن اندیشه های کثیف خویش بشمار می آورند، ارتجاع سیاه که در خارج به ارتجاع منطقه تکیه دارد و در داخل کشور سیاه ترین طیف ها و فرومایه ترین گروپ های خود فروخته و اوباش، هروهین فروشان و رهبران باندهای جنایت کار و مافیایی شامل آن  و از پشتیبانان آنها است.

کینه و نفرت ارتجاع سیاه در مقابل میهن و مردم افغانستان تا حدی است، که با وجود فرمانروایی مطلق در بیست و پنج سال اخیر و غضب تمام چوکی های دولتی و شریان های اقتصادی کشور و نشاندن جنایتکاران بالای سینه های مردم،  بسنده نکرده و این سپاه ننگین و مزدور با یک عمل ضد عقلی، ضد انسانی و ضد اسلامی مانند جانوران،  مشتی از غیب گویان پلید با هجوم ناجونمردانه به یک دختر بی دفاع، به یک پرنده پاک و یک مسلمان واقعی حمله بردند و دیوانه وار با دستان خون آلود شان او را به قتل رسانده و بعدا هم می سوزانند، بلی! اینجا سخن بالای یکی از دردناک ترین تراژیدی های میهن ماست، در قلب افغانستان در پایتخت کشور، این دشمنان مادر، همان طور که میهن مادر شان است و بیشتر از سه دهه است که مادرخویش را در آتش جنگ میسوزانند، امروز دختری را که حیثیت مادر را داشت سوختاندن، دختر تک و تنها که ممکن می خواست خلق خود را از شر شلاق و ریش و خرافات، از چپن و پکول و لنگی، ازخاکستر نشینی و فقر، از بی غیرتی و مزدوری، از غم و اندوه و مرض نجات بدهد... قابل درک است که  نویسنده این فاجعه تکاندهنده  باید بسیار سردمهر و سنگدل باشد و یا هنگام نگارش هر لحظه و هر دقیقه آن  خامه در خون دل فرو برد و سیل آسا اشک بریزد، سخن ازفاجعه ای قتل فرخنده است، از فرخنده خون افشان از سوخته ای از سوختگان، از غریب و ناشناخته ای است که خون پاکش بدست هیولای های جهادی و طالبی و دست پرورده های آنان ریخت، آیا میتوان حدس زد که هنگام وقوع این فاجعه فرخنده چه می کشید؟ قلم نگارنده بطوراخص در مورد شهید فرخنده و به طور عموم از آنچه در سرزمین ستم کش ما در گردباد وحشی استبداد دینی، در تهاجم کشور های که ادعای انسانی و فرهنگی دارند، در سیطره بیگانگان، در تصادم منافع کشورها، در چپاول و غارت آزمندان ، در حاکمیت وطن فروشان، در کوه های رنج و دریا های اندوه، در تحقیرها و ویرانی ها و در شعله های آتشی که میهن و مردم ما می سوزند، کوتاه است. اما میخواهم توجه جوانان ما را به ماهیت گندیده ای این جنایتکاران و هسته های رهبری آنان جلب نمایم، تا جوانان ما ظاهر را ندیده و به عمق و به خواسته های اساسی آنان متوجه شوند.

 به جزا دادن چند نفر و به نفرت فرستادن به جنایتکاران و تروریزم، این قداره کشان،  دامن افغانستان و مردم آنرا هیچگاه رها نمی کنند، تا لانه های گندیده ای آنان به طور کلی ویران و سوختانده نگردد، تا ریشه های آنان از بیخ و بنیاد کنده نشود. مدت ٣٥ سال است که افغانستان و مردم آن با تروریزم در داخل کشور مبارزه مینمایند، اما هر روز تروریستان تازه و تازه تر به میهن آتش می افروزند، این به خاطری است که ریشه ها و هسته های آنان ویران نشده، و جهت نابودی اندیشه های افراطی وتفکر شان مبارزه صورت نمی گیرد، چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور با خاطر آرام و دست باز جهت غارت و نابودی کامل افغانستان و انجام اعمال تروریستی در فعالیت اند، ١٠٠٪ پست های کلیدی دولت کرزی را همین تروریستان جهادی و طالبی تشکیل می داد، این واقعیت را تنها من نمی دانم، بلکه تمام مردم افغانستان شاهد اند، ممکن سوال گردد پس چرا آنها به انتحار و انفجار علیه دولت کرزی دست می زدند؟ انفجاری ها و انتحاری ها گروپ های اند، که برای شان کم رسیده و به آن قناعت ندارند، و بخاطر اشغال قدرت دولتی، گرفتن غنیمت از بیت المال و غارت بیشترثروت های ملی افغانستان باهم میجنگند و گر نه فرق میان ماهیت عقاید غاصبانه پیرگیلانی و عقاید جابرانه حقانی وجود ندارد، گلبدین دست پرورده سیاف و مجددی است و ملا عمر هم تعلیم یافته مکتب گلبدین، اینها همه طالبان مدرسه اندیشه های خشونت و تاریک اندیشی و ریشه های اصلی عقب ماندگی افغانستان و بدبختی های مردم ما است، که بخاطرحرص و جیفه دنیا و تحقق پلانهای بیگانه جهاد نموده اند،  نه بخاطر اسلام و یا مردم افغانستان و اکنون هم جهت دسترسی به قاچاق هیروهین و غارت معادن کشور با هم میجنگند که در جنگ منافع آنان  خلقهای بیچاره و بی دفاع افغان هر روز در ماتم نشسته و قربانی می دهند.

ارتجاع سیاه یعنی اخوان والشیاطین از بدو پیدایش در افغانستان به مثابه یک باند جنایت کار و یک عنصر ضد ترقی و پیشرفت عمل نموده است، اخوانی ها نه تنها برای توضیح حقیقت و واقعیت دین مقدس اسلام در هیچ یک از مسایل کوشش ننموده اند، بلکه بر عکس برای تحریف حقیقت و بدنام ساختن مردم دیندار، انسان های شرافتمند و جوانان روشنفکر و وطن پرست، با فضل فروشی و دگم های خود ساخته خود، با ملا نطقی های بی ماهیت همواره مصروف شیطنت بوده اند، ارتجاع با تمام قدرت سعی نموده تا مردم بیچاره و بی دفاع افغانستان را چنان متقاعد سازند، که فقر و بیچاره گی و حاکمیت ظالمان از طرف خدا است و تغییر آن امکان پذیر نیست، آنها برای مردم کم سواد و بی خبر افغانستان تبلیغات خصمانه نموده و از اسلام در جهت مطیع ساختن مردم زحمتکش به اوامر حاکمان مزدور و خون خوار وتحکیم قدرت آنان استفاده مینمایند.

ارتجاع سیاه در لباس جوینده گان حقیقت و نماینده گان خدا(ج) به روی زمین میخواهند چنان قیافه ای را بخود اختیار کنند، تا علل اصلی بدبختی های جامعه را پنهان نگهداشته و عاملین جنایات را تبریه نمایند، این طیف طفیلی در طول تاریخ کشور ما از معتقدات مقدس و مذهبی مردم جهت زراندوزی استفاده  نموده و برای توده های کم سواد مردم تنها خوشبختی را بسیار خیال پردازانه در دنیای باقی و در فردوس برین وعده می دهند و خودشان با چال و فریب حاصل رنج و زحمت خلق را ظالمانه تصاحب می کنند، حضرت مولانا عبدالرحمان جامی در نفرت از ظالمان و ستمگران می گوید:

بی خدا اگر بود عادل در کشور    بهتر بود ز با خدای ستمگر

وظیفه اصلی ارتجاع خصومت با علم و دشمنی با ترقی خواهان است تا  بتوانند با صدها حیله و هزاران نیرنگ حق را باطل و باطل را حق جلوه بدهند، اگر تاریخ را ورق بزنیم به روشنی دیده می شود که، ارتجاع نه تنها دولت شاه امان الله غازی را سرنگون کرد و کافر و ملحد خواند، بلکه باعث جنایات بی شمار و خشونت های پی در پی در دوران پادشاهی محمد ظاهرشاه نیز شد، ارتجاع نه تنها به جنگ های مسلحانه و شورشها در دوران ریاست جمهوری داود خان دست زد، بلکه در زمان جمهوری دموکراتیک در دوران نورمحمد ترکی، ببرک کارمل و دوکتور نجیب الله نیز به جنگهای مسلحانه و ویرانگر و خانمانسوز پرداخت، تا اینکه در افغانستان به کمک باداران خویش، دولتهای جهادی – طالبی – جهادی را یکی پی دیگر ایجاد و با به قدرت رسیدن در ویرانی کابل و به آتش کشیدن سرتا سر افغانستان عقده های دل شان را با فیرهای شادیانه و کشتار بی گناهان و غضب هست و بود خلق، کشیدند، اما طوریکه دیده می شود این عقده ها علیه مردم افغانستان بی پایان است، که به شهادت رساندن وحشیانه فرخنده پرده از روی عقاید و آرزوهای شوم آنان نسبت به آوردن ترقی، تمدن، آرامش، صلح و ثبات درافغانستان برداشت.

بـه فـردوسـی که گـفـتی کافـری تـو      بـبـین مــلا عــــجـــب تـو شـــری تـو

تـو مـولانـا و افـغـانی و ســیـنـا را        بـــــگفتی ملـحد و فـــتـنـــه گـری تـو

زمـسجـد لانـه شیـطـان تــو کـردی      همـــــه ظــلم اســــت اگر که داوری تو

چه باشد افتخار ما بر تو ای« لنگ»   که در تاریخ فقط « کور» و « کری» تو

همچنان این طیف های توطیه گر ضدملی و ضد ترقی همین لحظه که نگارنده مصروف نوشتن این سطور است، سقوط دولت جناب اشرف غنی را تدارک می بینند، درموضوع گیری های جاه طلبانه سران جهادی و در اعمال خاینانه طالبی بیش از پیش آشکار گشت که تا ارتجاع در افغانستان باقی است، دست از توطیه و دسیسه بر نخواهند داشت و به چیز کم قناعت هم نمی کنند و به همین جهت است که آنان میخواهند تا رییس جمهور غنی را چنان به تار عنکبوت بپیچانند که به عقب نشینی های بزرگ در تطبیق برنامه های ترقی خواهانه اش وادار نمایند، برنامه های که در مجلس سنا امریکا به اسقبال بی نذیر مواجه شد.

 به این ترتیب شرط ضرور نجات افغانستان از چنگال ارتجاع سیاه، که بدبختانه فکر و اندیشه ای توده های بیسواد  میهن ما را اسیرنموده و دولت افغانستان را در گرو گرفته است، مبارزه بخاطر ترقی، دموکراسی و عدالت اجتماعی است. آزادی از ستم ملی، جنسی و ظلم اجتماعی تنها وقتی میسر است که جوانان ما به دور برنامه مدون که پیشرفت و ترقی جامعه را طرح ریزی کرده باشد حلقه زنند، برنامه که تمام شرایط مادی و معنوی را جهت پیشرفت همه جانبه جامعه و هر فرد را بطور جداگانه فراهم سازد، برنامه که دین را از دولت و سیاست جدا نموده باشد، برنامه ای که از تمام دستاوردها و ارزش های مترقی علم و فرهنگ نوین و پیشرو بشری پشتیبانی نماید و بتواند به تدریج افغانستان را به ژرفای برابری و دموکراسی و عدالت اجتماعی که شرط ضرور ترقی و شگوفایی تمام استعداد های جامعه است رهبری کند، آشکار است که در حال حاضر شایسته و دارنده ای چنین برنامه، احزاب مترقی چپ در جامعه افغانستان است، ضرورت تاریخی است تا هر جوان افغان متعلم و محصل، مامور و پیشه ور، دهقان و کارگر، تجار و فیودال، مرد و زن به احزاب چپ مترقی بپیوندند، این یگانه راه نجات از شر ارتجاع سیاه، از نابودی وطن، از بنیاد گرایان و آدم کشان حرفوی است، نیروی شما در وحدت شما و نجات شما در مبارزه سیاسی و فرهنگی می باشد، به تنهایی مبارزه نمی شود و هیچ کشوری در جهان سر بخودی آباد و سعادتمند نشده است، آزادی، ترقی، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت و برابری و همه پدیده های انسانی حاصل مبارزات خستگی ناپذیر احزاب سیاسی مترقی و میهن پرست در جهان امروز  است.

همچنان احزاب چپ و ایتلاف چپ که افتخار سنن انقلابی و تاریخ مبارزات سیاسی افغانستان را دارند و رویا های مبارزان و میهن پرستان راتحقق می بخشند و وارث رویدادهای ترقی خواهانه تاریخ افغانستان اند باید بتوانند برنامه مشترکی را که جواب گوی خواست زمان باشد تدوین نموده و تمام جوانان افغانستان را به همکاری عملی و عضویت در صفوف شان

فراخوانند و کار فوق العاده گسترده تبلیغاتی را جهت روشنگری جوانان در شهر و ده براه انداخته و با استفاده از فرصت های طلایی با گرفتن حد اکثر بهره درسازماندهی و استفاده لازم از نیروی جوان جهت پراگنده کردن، متلاشی ساختن و محو کامل نیرو های ارتجاعی و تروریست، بسوی انقلاب فرهنگی و افغانستان با فرهنگ، با وقار و با آبرو در سطح جهان حرکت نمایند و آنچه که برای ایجاد تحول بنیادی و خوشبختی مردم در جامعه ضرور است به ارمغان آورند و پیشنهاد می گردد تا این آرزوی پاک و خواسته های میهن پرستانه ای خویش را از کارهای فرهنگی تا دفاع همه جانبه از کشور با شخص رییس جمهور افغانستان در میان گذاشته و در تحقق آن طی یک موافقتنامه مشترک از دولت کمک همه جانبه حاصل نمایند.

آخر سخن، درس اساسی که از شرایط کنونی  نهایت شکننده و بحرانی افغانستان باید گرفت این است که: وطن پرستان تنها هنگامی می توانند رسالت تاریخی خود را در مقابل میهن و مردم آن ایفا کنند و زمانی میتوانند بر هیولای پلید بنیادگرایی و ارتجاع  پیروز شوند و وقتی دوباره فاجعه فرخنده شهید تکرار نمی گردد، که وطنپرستان افغانستان در یک ایتلاف یا جبهه متحد برای ساختمان جامعه نوین میهن ما دوش بدوش هم به سوی میدانهای نبرد اجتماعی حرکت نمایند ، زیرا اگر از حرکت و تکامل، وحدت و گسترش و پیوند با توده های مردم باز ایستن، محکوم به فنا خواهند شد.  

 ***

نوت: ضرور است تا واضح سازم که، اگر از ارتجاع سیاه و نماینده گان این ایدیولوژی در افغانستان صحبت نموده ام، مقصدم از دین مقدس اسلام و مسلمانان واقعی میهن ما نیست، همچنان مقصد از جهادی همین های اند، که تا دیروز صد افغانی به جیب نداشتن و امروز ما همه گان شاهد ثروتهای میلیونها دالر آنها هستیم، از کجا کردند؟ و مجاهد آن افغان شریف و پاک و آن مسلمان واقعی است که فریب همین جهادی را خوردند و واقعا فکر می کردند که وطن شان اشغال شده و اسلام در خطر است،  روح شان شاد باد.    جهادی ها ازآنان جهت ویرانی میهن، کشتار ترقی خواهان و بدبختی مردم استفاده نمودند و در عوض خود مالک ثروت های ملی افغانستان و صاحب میلیونها دالر باد آورده شدند.

مقصد از انتقاد چپن و لنگی، این است که لباسهای ملی تنها در روزهای ملی و بازی های ملی مانند... قابل استفاده است نه هر روز،  در وزارت  و شورا و سنا باید لباسهای منظم و رسمی به تن گردد، چون لباسهای خواب و لباسهای ملی باعث تنبلی، کهولت و توهین به مقامات رسمی و مردم افغانستان است، ریش هم سمبول دیگر از تنبلی و عقب گرایی  است، زیرا شخص که نتواند ریش خود را بگیرد و لباسهای خواب خود را جهت آمدن به دفتر تبدیل نماید، چطور میتواند مصدر خدمت به جامعه و مردم شود.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۲ـ ۳۰۰۳

 

به ملا ها مگو که بالای چشمت ابروست!

 

موسی فرکیش

خیلی جراات میخواهد، که باصطلاح «علمای دین » حالا گرد میآیند بیانیه صادر میکنند و سخن تیز از دین ستیزی مردم و نهاد های مدنی میزنند. منِ شهروند،  بعد از وقوع حوادث بیشمارِ غیرانسانی و تکان دهنده، این عمل را همان «چشم سفیدی » ملایی مینامم. با  آنهمه تجاوز ها، قتل ها، گروگانگیری ها، افتضاح ملاهای مساجد که رخ داد؛ «علما »  عقب منبر بر قصه هفتاد و دو چسپیده بودند و تکانی نخوردند. مثل این بود که این «تقدیر»ی که بر آن جمع بیگناه و معصوم رقم خورده است، ابداً ریشه بر نازکای عبا و قبای شان ندارد.  با طوفان اخیر اما آنها تکان خوردند.  تکان خوردند چون انگشت ها بطرف آنها فریاد اشاره داشتند.  چون شدت انزجار اوج گرفت و مردم بر نابودی « گناه خانه » ها و مجاورانش رای دادند. آنوقت بود که شکم بیرون برآمده آنها  قامت کشید، بیرون شد و  ملا خود کف برکنج لب، دست به تحمیق زد. این جریان خود بخود بیرق سفید ملاها را برافراخت با این مضمون که: هرآنچه که در جامعه اتفاق میافتد، به انها ربطی ندارد. تابو اینست که انگشت بطرف آنها بالا نشود، لنگی شان نقد نگردد و از آنها خواسته نشود که جواب مسوولیت و کرد را بدهند.
خیلی جراات میخواهد که علما باین بهانه گرد میآیند. به بهانه توهین به تیکه داران دین. شرم هم خوب چیزی بوده بخدا!

ما و زاهد شهریم هر دو داغدار اما
داغ ما بود بر دل داغ او به پیشانی

یکی ازین جمع ملا نیازی است. همانی که با نعره  تمام مقابل قانون منع خشونت ایستاد. زدن « زنان » را جایز دانست و جماعت خفته در باور های تقلیدی و سنتی را آماده برای تحقق فاجعه   « شاه دوشمشیره » ساخت. جماعت اوباشی که در آن روز تلخ،  با نامردی تمام ناموس شهر را ریختند، اکثراً از آستان بوس های این جناب بودند. برای آنها این عمل غیرانسانی، کنش مذهبی و مجاز باوری داشت. برای بهشت تلقین شده به هرچه شرافت بود تف کردند. نیازی در نخستین واکنشش این افتضاح و بربریت را توجیه کرد و چنان نشان داد که « کشتن قاتل دیوانه ی برادر،  رواست و قاضی شهر هیچ حقی برای زندانی ساختن و ملامت کردن ندارد. یعنی اگر کشتن قاتل برادر روا باشد، آنیکه گویا قران سوختانده باید سوختانده میشد.»
این بیانات اش موجی از خشم و نارضایتی را سبب شد. او خیلی زود بخود آمد. مشاوران، آستان بوسان، چلی ها و چپن گیرگ هایش وارخطا شدند و دست به همان عمل سخت  آشنا  زدند:
 «عالم دین» که اشتباهی مرتکب نمی شود، او جماعت خدا را راه راست نشان میدهد، هیچ لکه یی در کلاه پر ابهت شان ننشسته!
 این ماییم که گناهکاریم، جامعه مدنی و رسانه هاست که دین ستیزی دارند، مرتد و سیکولار شده اند! ملا نیازی شاهانه  افاده دادند که ایشان با بزرگواری همیشه گی هموطنان را میبخشند و ما مردم گناهکار باید توبه کنیم و معذرت بخواهیم!

 آخر در طول تاریخ کدام ملاهی گناهی کرده؟ غیر از راه حق اشاره به کوچه ای بدعت داده است؟!  چرا و چه وقت ملا محاکمه شده، میشود مگر؟

خیلی جراات میخواهد که روی خون خشکیده  دختر ملت گرد بیایی و از توجیه عمال این فاجعه سخن بگویی. «علمای دین » مگر هم این جراات را داشتند و هم این چشم سفیدی را. با قدم های ناپاک رفتند و  بر همان نواحی چُف و پف پراندند که هنوز فریاد معصومانه  فرخنده، آن نماد بیگناهی و مظلومیت، در رگ رگ خشت و سنگ آنجا خانه دارد. با بی شرمی تمام از احساس قاتلین اوباش گفتند و از برقراری تبر قطع انگشتی که بسوی ملا بلند شود. آن محل را گویی از آغاز با خون نقشه کرده اند.

این طایفه ،  سلاحِ باور مردم در دست به قتل باور ها میروند. هیچ دگراندیشی را در حریم تاریک شان راه نیست، از زنان و آفتاب میترسند، کله و چشم را از آن پارچه میکنند. از خدا سخن می گویند و خدا را در تو میکشند.
خیلی جراات میخواهد، اما جراات کردند، گرد آمدند تا به همه بگویند که درین خراب آباد هر کاری رواست بدون انگشت بر چپن ملا ماندن!

سبحة تزوير شيخ شهر را كــــردم شمــــار
 بــــاطن  او  دام  بــود و ظاهر آن دانه بود

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۳۰۰۳

 

 

خیزش توده های اروپایی در مقابل افتتاح تعمیرجدید بانک مرکزی اتحادیه اروپا درشهرفرانکفورت

علی رستمی

چهارشنبه مورخ ۱۸ مارچ ۲۰۱۵ ترسایی از آغاز صبح هزارها تن اروپایی ، درشهر فرانکفورت بخاطر افتتاح تعمیر جدید بانک اتحادیه  اروپا تجمع و گردهمایی نموده و با راه پیمایی های وشعار های ضد کاپیتالیستی مخالفت خود را علیه مرکز صنایع مالی اروپا ابراز مینمودند. هنوز مراسم افتتاح شروع نشده بود که دودی غلیظی به اثر حریق گرفتن موترهای پولیس در ساحه بانک به اسمان بلند شده وفضا را سیاه وغبار الود ساخته بود . دراین تظاهرات نظر به اخبار رسانه های جمعی الما ن پیش از هفده هزار نفر از سرتاسر اروپا اشترک داشتند که بخاطر تامین نظم وجلوگیری از اعمال خشونت  امیز ده هزارتن  پولیس توظیف شده بودند. درجریان گردهمایی وراه پیمای زد خورد میان پولیس و مردم  بوقوع پیوسته که چها رموتر پولیس  حریق  ویک امر پولیس با تعدار زیادی افراد پولیس و ملکی زخمی شده اند . وهمچنان از جانب تظاهر کننده گان سنگ وچوپ وسایر اشیایی تخریبی به تعمیر بانک پرتاب شده که خسارتی  بزرگی را به ان وارد کرده اند. دراین حرکت خودجوش وخودانگیخته مردم از تمام کشورهای اروپایی مانند : المانیها، یونانیها، اسپانیها، هالندیها ، سکااندیناوی وهمچنان دانش اموزان دانشجویان ، اعضای اتحادیه صنفی وسایراقشار مختلفی جامعه اشتراک ورزیده بوداند ، توده های مردم شعار وفریا د های خشمگین علیه صنایع مالی ، نظام کاپیتالیستی وسیستم اقتصادی حاکم درجهان سر داده وانرا محکوم مینمودند. این نوع تظاهرات درسالهای ۲۰۱۲و ۲۰۱۳ نیز با بهانه سیاست های ظالمانه نظام کاپیتالیستی جهان براه انداخته شده است که شعارهای  مشابهه ای را فریاد می کشیدند . خواست های انها پیشتر بر ضد عمال مداخله گرانه نظام سرمایداری ، در جهت ازبین بردن ارزشهای  عدالت اجتماعی در زنده گی مردم میباشد که باعث  بزرگ شدن کیسه های نطام مالی نیولیبرالیزم از مالیه و ریاضت کارگران وسایر افشار متوسط جامعه درروند افزایش ثروتمندشدن وفقیر شدن شده هست .  که غریب غریب تر وسرمایه دار ثروتمن دتر میشوند.

این رخداد های نمایانگر انست که  زحمتکشان جهان در انتظار تغیرات جدی تاریخی در شرایط حاضر میباشند. ویکبار دیگر مبارزه طبقاتی با شیوه وابزار جدید مطابق به اوضاع جامعه جهانی شکل میگرد و روند تاریخی  داخل مبارزه طبقاتی بر مبنای قانون دیالکتیک در حال رشد وتکامل خود میباشد. بنابراین تضادهای گروهی وجمعی رشد نموده که زمینه تحولات بنیادی را در جامعه هموار میسازد. این فرایند اتحادو تشکل بزرگی  نیروهای چپ جهانی را میطلبد که تا تحت رهبری « هسته  فعال »  این حرکت خود جوش را بر مبنای « تحلیل مشخص از وضع مشخص » سمت سوعلمی  بدهد . دراینجا میتواند از نظر یه  دواندیشمند انقلابی جهان  « رزا لوکزامبورک وولادیمیر ایلچ لنین» متذکرشد که رزا میگفت  « چنان چه خود انگیزی توده ها موجود بود دراستانه انقلاب قرار داشتیم» و لنین میگفت:« چنانچه سازمان متشکلی از انقلابیون در دست داشتیم  روسیه را زیر و رو می کردیم.»  درحالیکه این دودانشمند باهم اختلاف دررابطه به نقش  و رهبری حزب ومبارزه "اقتصادی وسیاسی" دررویکرد مبارزه خودداشته ودرزمینه تحقق شیوه مبارزه خویش سلیقه های مختلف را  تعقیب میکردند، اما  به باور من ،نظریات هردو در شرایط فعلی قابل تآمل بوده و میتواند سراغاز و رهگشایی یک جنبش  دادخوهی وعدالت پسند در روند مبارزه زحمتکشان جهان یاری کننده وقطب نما خواهد بود.

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۴ـ ۲۶۰۳