هشتم مارچ نماد همبستگی و مبارزه

 

خوشا که در وطنم  صلح  عادلانه  شود

خوشا که علم و عمل  پرتو  زمانه شود

طلسم   حیله   و  تبعیض  بشکند   آنجا

که سرنوشت زن  آزاد و جاودانه  شود

 

عبدالو کیل کوچی

کارشناس امور فرهنگی حزب مردم افغانستان

یک قرن و اندی از قیام وخیزش های جمعی زنان در گو شه وکنار جهان میگذرد . در راستای مبارزات دادخواهانه و جنبش سراسری زنان جهان ، ساز مان ملل متحد تاریخ هشتم مارچ را به عنوان روز حقوق زنان وصلح بین المللی رقم زد ه است . انتخاب این روز خجسته در تاریخ مبارزات زنان ، نتیجه خیزش ها وقیام های توده یی وکارگری زنان پیشتاز، مبارز، آگاه ، قهرمان وحماسه آفرین بوده است. هشتم مارچ بیان مبارزه وهمبستگی زنان سراسر دنیا برای آزادی زن از قید اسارت مرد سالاری ، بخاطر حصول  حقوق مساوی با مردان می باشد .هشتم مارچ حاصل کوشش ها ومبارزات میلیونها زنان مبارز و آزاده جهان بر علیه  تعصبات جنسیتی  ،بیعدالتی ،ظلم وستمگری بوده که ازین روز تاریخی همه ساله در تمام جهان تجلیل بعمل می آید .بآنکه در بعضی کشور ها تجلیل هشتم مارچ را به تدویر محافل ،سخنرانی ها ،ایراد بیانات ،خوانش اشعار واجرای کانسرت ها خلاصه میسازند

 واما با توجه به تاریخ جنبش های آزادی خواهی زنان جهان ، هشتم مارچ حاصل ریخته شدن خون های پاک میلیونها زن قهرمان و آزاده ایست که در راه عدالت وبرابری ، راه نجات زن ازظلم وستم  وبلا خره در راه پیروزی زنان ، جان های شیرین خود را از دست داده اند . بنا بر آن عظمت هشتم مارچ برابر با عظمت زنان جهان واهداف داد خواهانه آنهاست . آموزه ومیراث عظیم مبارزات شیر زنانی است که از مراحل آغازین جنبش زنان ، همچون پیشوایان نهضت زن در امریکا  انجیلا دویس ، در اروپا کلا را تگین ، در الحزایر جمیله بو پا شا ،در فلسطین لیلا خالد ،در هند اندیرا گاندی در افغانستان ملکه ثریا وداکتر اناهیتا راتبزاد وهزاران زن قهرمان نامدار وگمنام دیگر، پرچم مبارزه را علیه تبعیص وستم بر افراشتند .وبه آزادی های معینی در گوشه وکنار جهان نا یل آمدند .

ولی ما بکشوری تعلق داریم که شرایط جنگ ونا امنی بیشترین قربانی را از زنان افغانستان میگیرد .مزید بر آن میلیونها زن  در شرایط آوارگی ودور از وطن بسر می برند و همواره رنج غربت دامنگیر شان بوده است .

با تاسف همین چند ماه قبل در سال ۲۰۱۴ میلادی جنبش زنان افغانستان ،مادر مبارز ،بانوی فرهیخته وپیشوای جنبش زنان کشور، زنده یاد داکتر اناهیتا راتبزاد را در عالم غربت از دست داد . وفات زنده یاد داکتر اناهیتا راتبزاد برای آزادی خواهان ،ترقی خواهان عدالت پسند وسایر وطندوستان وبالا خص برای جنبش دموکراتیک زنان افغانستان ضایعه جبران نا پذیر دانسته میشود .روح وروانش شاد باد .

در حال حاضر اکثریت زنان کشور ما در شرایطی بسر می برند که زندگی نی بلکه ، شرایط زنده ماندن اکثریت زنان کشورما تا هنوز متاسفانه بشیوه قرون وسطایی باقی مانده است .در نتیجه تداوم جنگ سی ساله  درکشور شرایط نا امنی ،حملات انتحاری  خود سری ، تجاوز ، قانون شکنی ،بیعدالتی ،زور گویی ،تعصب ومرد سالاری ، ازدواج های اجباری ، موعظه های خشک وتعصب آمیز،اعتیاد و فساد ،افراطیت وعقبگرایی مصیبت هاییست که در نتیجه آن عده کثیری از زنا ن رنجدیده کشوربا چالش های جانکاه روبرو گردیده و با پدیده ظلم ، جهل  ومرض دست وپنجه نرم کرده وبه مریضی های صعب العلاج مبتلا میگردند. به همین ترتیب در امتداد مصیبت ها ی ناشی از شرایط موجود در کشور ما سالانه صدها زن ستمدیده وداغدیده

تحت فشار وتجاوز قرار گرفته ودر زیر پاشنه های خونین زور گویان جان های شیرین خود را از دست میدهند وصدها زن دیگر درنتیجه شکنجه وآزار زن ستیزان  دست به خود سوزی وخود کشی می زنند. مزید بر آن اکثریت عظیم  زنان کشور در نتیجه  فقر ، بیکاری وبی سر نوشتی وزندگی بخور ونمیر نه بلکه بحالت نخور وبمیر بار زنده ماندن را بدوش میکشند . هزاران هزار زن بیوه وبی سر پرست ، بیمار وبی کار ،بی دوا ، بی درمان و بی سرنوشت از معشیت ابتدایی وعادی روزمره نیز محروم بوده اند وبخاطر کسب لقمه نا نی خشک با قبول هر گونه مشقت وقربانی که قلم از تحریر آن عاجز است جان میکنند ، فریاد می زنند ودر میان آتش وخون نفس می کشند .عده یی از زنان زجر کشیده وطن حتا مجبوربفروش فرزندان وجگر گوشه های خود میشوند. ولی نا جیان دموکراسی ومدعیان حقوق بشر ومقامات رسمی دولتی تا هنوز نتوانسته اند به  ضجه وفریاد های پی در پیء زنان داغدیده وطن پاسخ عملی مثبت ومسولانه ارایه دهند بلکه کوشش میشود با برپایی مراسم نمادین ونمایشات پر زرق وبرق وتدویر محافل جشنی وفعالیت های رسانشی ومطبوعاتی وموعظه های پیچیده ومبهم  بر شرایط زندگی اسفبارواسارتبار زن پرده پوشی کنند .باید گفت برغم  ادعا هایی که دررابطه به بهبود وضع زنان صورت میگیرد ولی بنظر میرسد که شرایط رقتبار زن در کشور ما تا هنوز بهبود نیافته است ومراجع رسمی امور زنان در سطح گزارشگردهی باقی مانده است .

پس چه باید کر د باید این رسالت تاریخی را ترقی خواهان عدالت پسند مسولانه بدوش کشید ه و به مبارزان راستین راه آزادی صلح ودموکراسی است که همراه با زنان آزاده کشور با همبستگی وهمکاری وطنپرستانه وداد خواهانه  از خواست های برحق زنان  پشتیبانی نمایند .زنان آگاه ومبارزکشور بخوبی درک میکنند که آموزش سواد ومبارزه شباروزی آنها یگانه روزنه ایست برای بثمر رساندن جنبش زنان ونجات زنان از مصایب ، آلام ورنجهای بیکران آنها .

 بنا بر آن  یگانه راه نجات زنان کشور کسب آموزش ، همبستگی ، بیداری سیاسی ، آگاهی ، تقویه صفوف سازمانی وبسیج مردمی که برای زنان وطن مبرمیت خاصی دارد تلاش پیگیر نمایند . آگاهی عمومی ،آموزش همگانی وجنبش سرآسری زنان یگانه نیروی مبارزه برای زنان افغانستان خواهد بود که زنان را بسوی پیروزی نزدیک میسازد .

زنان رنجدیده کشور ،شهامت ،جانبازی ، پیگیری در مبارزه ، آموزش وکسب دانش ،هوشیاری وبیداری سیاسی ، همبستگی وهمیاری ضامن پیروزی شما خواهد بود.

زن ستیزی مردسالاری فناست

با شهامت باش زن ، حق با شماست

پیروز باد جنبش سراسری زنان افغانستان!

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۳ـ ۰۸۰۳

 هشتم مارچ وفراز و فرود های آن در جهان و افغانستان

 

داکتر حمیدالله مفید

کارشناس امور فرهنگی و مسوول شعبه تبلیغ و ترویج شورای اروپایی حزب مردم افغانستان

 

نخست از همه فراررسی هشتم مارچ روز جهانی زن  به همه بانوان جهان و از آن میان به بانوان ستمدیده وستمکشیده ای افغانستان شادمان وخجسته باد!

روز هشتم مارچ یا هژدهم ماه حوت در گهنامه جهانی به نام روز جهانی زن نامگذاری شده است وهمه ساله نیروهای پیشرونگر و دادخواه جهانی از آن به مثابه روز رهایی زنان از چکمه های فرهنگ زن ستیزی بابرپایی نشست ها یاد آوری می نمایند.

چرا هشتم مارچ به نام  روز جهانی زن یاد شد؟

در هشتم مارچ سال ۱۸۷۵ ترسایی بانوان کارگر نساجی شهر نیویارک برای بهبود شرایط کار و پایین بودن دست مزد ها  برخاستند. این خیزش وجهش با تازش پولیس امریکا  به گونه ددمنشانه بالای بانوان سرکوب گردید. این خیزش سرآغاز تظاهراتی شد ، که پسان ها به گونه ای آشکارا ونهانی  همه ساله بر پا می شد.

روز هشتم مارچ سال ۱۹۰۷ ترسایی یکبار دیگر بانوان نساجی در امریکا در مخالفت با ده ساعت کار روزانه تازیدند ودست به تظاهرات زدند،اینبار نیز با سرکوب ددمنشانه پولیس روبرو شدند.در این تظاهرات تعداد زیاد بانوان دستگیر ، زندانی ویا زخمی شدند. در سال ۱۹۰۸ حزب سوسیالیست امریکا به ساختار کمیته ملی زنان برای حق رای یا گزینش در گزینگاه یا انتخابات ریاست جمهوری وکنگره تلاش کردند.ودر هشتم مارچ همان سال به خواست حزب سوسیالیست امریکا یکبار دیگر زنان بافنده سوزنی با خواست جلوگیری از گمارش کودکان در کار وبدست آوری حق اشتراک در انتخاب ریاست جمهوری وپارلمانی  دست به تظاهرات زدند. که اینبار نسبت فشار مردم ، تظاهرات به گونه ای مسالمت آمیز پایان یافت. در سال ۱۹۰۹ترسایی روز هشتم مارچ به فرنام روز ملی زنان در امریکا پذیرفته  وثبت شد.

در کنگره جهانی سوسیالیست های جهان که در سال ۱۹۱۰ ترسایی در گوپنهاگن دنمارک برپا گردیدبر بنیاد پیشنهاد بانو « کلارا زتگین» زن سوسیالیست از حزب سوسیال دموکرات المان ، هشتم مارج به مثابه روز جهانی زنان جهان پذیرفته شد.سپس یک میلیون زن سوسیالیست وکارگر ودیگر قشرهای روشننگر و روشنگرا در هشتم مارچ سال ۱۹۱۱ ترسایی در کشور های المان ، دنمارک ، سویس واسترالیا تظاهرات ومیتنگ ها برپا کردند.در همین سال در کشور های روسیه وچین نیز تظاهراتی به پشتبانی از زنان به راه افتاد .

یک هفته پس از هشتم مارچ ۱۹۱۱ترسایی در آتش سوزی «تریانکل» شهر نیویارک نسبت نبود دستگاه های ایمنی نزدیک به ۱۴۹ بانوی کارگر جان باختند. در تظاهرات سال۱۹۱۲  هشتم مارچ در اغلب کشور های  دنیا بطور گسترده وهمه جانبه برپا گردید .

با آغاز جنگ جهانی نخست بانوان سوسیالیست در هشتم مارچ با تظاهرات گسترده وهمه جانبه نفرت شان را از جنگ ابراز  داشتند.

در ۸ مارچ سال ۱۹۱۷ در روسیه بانوان علیه افزایش نرخ ها تعطیلی کارخانه ها واخراج کارگران دست به تظاهرات زدند ، این تظاهرات بالای انقلاب  روسیه تاثیر ژرف داشت. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا آغازین دهه ۶۰ روز جهانی زن جلوه ونمادی چشمگیری نداشت. با رشد جنبش زنان در دهه ای ۶۰ به این روز نیز رویکرد دوباره گردید. در سال ۱۹۷۵ از سوی سازمان جهانی هشتم مارچ روز بین المللی یا جهانی زن اعلام گردید و دو سال پستر یعنی در سال ۱۹۷۷ یونسکو ۸ مارچ را به عنوان روز جهانی زن اعلام کرد.

موقعیت زنان در کشورهای به اصطلاح پیشرفته جهان:

امسال در شرایطی هشتم مارچ برپا می گردد، که بانوان در کشورهای به اصطلاح پیشرفته‌‌  سرمایه ‌داری اسیر اشکال دیگری از ستمگری شده و  به گونه ای دیگری اسیر شکنجه وتازش مردسالارانه قرار گرفته اند. تنها در ایالت متحده امریکا سالانه نزدیک به ۴هزار زن تحت ستم وشکنجه ولت وکوب مردان وبه ویژه شوهران شان قرار می گیرند.

 موقعیت زنان در کشورهای غربی با وجود برابری نسبی قانونی، تحت شکنجه ، تجاوز و تعدی، مردانه قرار دارند . خشونت علیه زنان در اشکال گوناگون  چون تجاوز، ضرب و شتم و خشونت خانگی در ابعاد گسترده  ادامه دارد و افزایش یافته است. حق سقط جنین پیوسته با محدودیت در کشورهای مختلف روبرو می‌شود. زنان در این کشورها در موقعیت فرودستی قرار دارند که همه ساله موجب اعتراض های گسترده می گردد. بانوان دراین کشورها به شکل کالا مورد خرید و فروش قرار می‌گیرند. هر ساله هزاران دختر جوان و نوجوان از طبقات محروم این کشورها و هم‌چنان از کشورهای جهان سوم و یا کشورهای بلوکِ شرق توسط سوداگران انسان برای برده گی جنسی اگرچه نه به شیوه‌  داعش بلکه به شکل‪« مدرن" آن، به بازار سکس این کشورها وارد می‌شوند تا به عنوان برده‌ی جنسی مشغول کار و یا وارد « صنعت » پورنو شوند، تا فرودستی و ستم‌های ظالمانه علیه زنان را به شکلی، به اصطلاح مدرن  تضمین کنند و میلیاردها  دلار را نصیب سلاطین سرمایه سازد.

وجود ستم و بهره‌ کشی از بانوان در‪ کشورهای پیشرفته‌ ای سرمایه داری آن‌هم در این ابعاد گسترده و وقیحانه که  زاییده‌  سیستم حاکم بر آن است، خط بطلانی است بردیدگاه های که در تلاشند تا از موقعیت زنان در این کشورها برای بانوان کشورهای جهان سوم وافغانستان  نمونه‌سازی کنند و با نظریات  فریبکارانه در پی آن اند تا بانوان را امیدوار سازند که آزادی و رهایی‌شان را می‌توانند با تغییراتی در فرهنگ حاکم در همبودگاه یا جامعه به دست آورند. این نظریات عامدانه چشم خود را بر این واقعیت می‌پوشانند که زن چه درزیر چادری  در مالکیت مرد قرار گیرد و یا بدن او به صورت کالا مورد خرید و فروش و بهره وری گذاشته شود. به هر حال در موقعیت فرودست در جامعه قرار دارد، این  خشونت‌ را باید با آن خشونت پدرسالاری وناموس سالاری شرق  یکسان دانست. سیستم یکی است و ستم بر زن یکی است و راهی برای دور زدن نیست. ممکن است زن‌ ستیزی در افغانستان و یا داعش به وقیحانه‌ ترین شکل آن اجرا شود. اما راه‌ حل رهایی زنان، در سیستم سرمایه‌ داری مردسالار نهفته نیست چرا که این سیستم خود عامل و مبدأ عمده‌ی ادامه و تشدید فرودستی زنان در سطح جهان است.

موقعیت زنان در منطقه:

امسال بانوان  با رشد بنیادگرایی اسلامی در منطقه متحمل ستم‌‌های غیرقابل تصور شده‌اند. جنگ‌افروزی‌ها و اشغال‌گری‌های ددمنشانه قدرت‌های امپریالیستی برای کنترول منطقه زیر بهانه‌های مختلف و رشد نیروهای بنیاد گرای اسلامی، زنان این منطقه را در موقعیتی به مراتب سخت ‌تر و حقارت‌ بارتر از گذشته قرار داده است. چهره‌ بانوان در این منطقه فریادی است بلند و فراخوانی است خشم‌آگین مبنی بر این که دیگر تحمل این شرایط ممکن نیست، بی‌تفاوتی در مقابل آن جایز نیست و مبارز‌ه‌ انقلابی و سازمان‌ یافته برای نابودی بنیادگرایان مذهبی و قدرت‌های امپریالیستی  وصیهونیستی در منطقه نیاز ومبرم پنداشته می شود.

با اشغال عراق و جنگ در سوریه که در نهایت منجر به قدرت‌ گیری دولت اسلامی (داعش) شد،بانوان در منطقه به ‌طور کل و به‌ ویژه بانوان ایزدی به شیوه‌  ۱۴ قرن پیش به برده گی جنسی کشانده می شوند و  مورد خرید و فروش قرار می گیرند. میلیون‌ها زن  در کشورهای عراق و سوریه، در خانه‌ خود و یا آواره در کوه و بیابان تحت بدترین شرایط زنده گی می‌کنند و از هر حق و حقوق انسانی محرومند و پیوسته تحت  تهدید به تجاوز و خشونت قرار دارند.

در پاکستان نیز موقعیت انوان با رشد بنیادگرایی در طی سالهای پسین به مراتب بدتر شده است و جایگاه نخست را در جهان  به خاطر  قتل‌های ناموسی به دست آورده است. در هند این به اصطلاح بزرگ‌ ترین دمکراسی جهان جایگاه فرودستی زنان نیز بی‌ داد می‌کند. با آنکه مبارزات و اعتراض های توده‌ها علیه تجاوز‌های گروهی خروشانتر شده  می رود با آنهم تجاوز وتازش در ابعاد هولناک  آن ادامه دارد.هند از نظر قتل‌های ناموسی در رده‌های بالای جدول در دنیا قرار دارد، موقعیت زنان بیوه هم‌ چنان نگون‌بختی است. خود سوزی زنان نیز در ابعاد وسیع کماکان ادامه دارد.

در ترکیه علیرغم ژست‌های دمکراتیک، با وجود یک دولت مذهبی موقعیت زنان روز به روز بدتر می‌شود. دولت نیز به منظور افزایش جمعیت ترک، همانند همپالگی‌های اخوانی منطقه  و برای قدرت نمایی‌های آینده  در پی  آنست که نیروی انسانی خود را به هر قیمتی افزایش دهد تا بتواند در گروهبندی‌ها و معادلات میان امپریالیست‌ها از جایگاه مطمینی برخوردار شود. به همین دلیل حق سقط جنین را محدود کرده که  موجب  مبارزه و اعتراض زنان این کشورشده است. قتل‌های ناموسی در ترکیه نیز در سال‌های اخیر رو به رشد بوده و به مرز هشدار دهنده و خطرناکی رسیده است.

موقعیت بانوان افغانستان:

افغانستان کشوریست سخت عقب مانده وغرق در اوهام وخیالات زن ستیزانه که از هزارها سال در این کشور وجود  دارد، به روایت گهنامه نگاران  وگواهی تاریخ در آغاز ساخت وساز همبودگاه انسانی در این خطه وپس از پیدایش فرهنگ وتمدن دبیره نگاری در دوران میان سالهای شکل گیری سروده های ریگویدا که در شمال وشرق افغانستان امروزی رقم خورده اند ، نقش زنان چون شاشا وگوشیا ودگران در سمت گیری سروده های ریگویدا  برازنده بود ، میترا خدای زنانه جایگاه ویژه داشت ، مگر پسانها نقش زن به مثابه جنسیت درجه دوم در تاریخ پدیدار شد، دغدوا مادر زردشت را فراهیم از خانه اش کشید واو به تبار سپنتما پناه برد ورزدشت را  آنجا به دنیا آورد .

از آن تاریخ تا ایدون و به ویژه پس از آمدن فرهنگ وتمدن تازی در این سرزمین همه روزنه های رهایی زن از چنگال اژده های زن ستیزی وبه سوی برابری حقوق آنها با مردان بسته شد.

نخستین جرقه های حقوق خواهی زنان در دوران امیر امان الله خان که اروپا دیده بود ، آغاز می یابد، امیر امان الله خان با وضع قوانین ، نکاح یک زن ، گشایش آموزشگاه های زنانه ودیگر اقدام ها به حقوق بانوان رویکرد ویژه ای معطوف داشت.

طی سالهای حاکمیت حبیب الله خان کلکانی ، سپس نادرخان ، ظاهر شاه و جمهوری محمد داوود  کوچکترین  توجه  به تامین تساوی حقوق زنان با مردان صورت نگرفت.به گفتارود س. ع. کشتمند در جلد نخست ودوم کتاب «یادداشت های سیاسی ورویداد های تاریخی رویه ای ۱۳۵ » برای نخستین بار اندیشه تامین حقوق تساوی مردان با زنان  در مرامنامه جریان دموکراتیک خلق افغانستان  بازتاب یافته بود :

در یک بخش مرامنامه حزب چنبن آمده بود: برابری همه افراد در برابر قانون ، برابری زنان با مردان از لحاظ قانونی ورفع هرگونه تبعیض . ».

جنبش زنان در افغانستان همچو جنبش های زنان منطقه چندان چشمگیر نیست ، نخستین جرقه های جنبش آگاهان زنان در سالهای دهه چهل خورشیدی در این کشور سمت وسو گرفت.

زنان آگاه ومتشکل در ساختار جریان دموکراتیک خلق افغانستان وبه ویژه بخش پرچمداران آن که به ابتکار بانوی خردورز زنده یاد داکتر اناهیتا راتب زاد رقم خورده بود مبارزات سیاسی خود را آغاز نمودند.

برخی از زنان به پیروی از جنبش آگاه وبیدار زنان در هشتم مارچ وسنت انقلابی ورادیکال آ ن با تکیه بر جنبش های آگاه وبیدار پرچمدران در یک سنگر مبارزه برای کسب آزادی های دموکراتیک مدنی وقانونی  متشکل گردیدند.

از آن پس مبارزات زنان افغانستان در راه رهایی زن وپایان دادن به انواع شکنجه وتجاوز ولت وکوب ادامه یافت.

پس از رویداد هفتم ثور سال ۱۳۵۷ خورشیدی در افغانستان ، در آغاز با فرامین دولت جمهوری دموکراتیک حقوق وآزادی های زنان تضمین گردید. مگر بنابر تسلط فرهنگ قبیله سالاری ددمنشانه یکبار دیگر این آزادی ها به حاشیه کشانیده شد.

پس از آنکه کشور از گیر نیروهای طراز فاشیستی رهایی یافت وبه ویژه طی دهه ی هشتاد ترسایی در افغانستان برای نخستین بار قوانین ومقرراتی به منظور برابری حقوق زنان با مردان به تصویب رسید. کنگره سازمان دموکراتیک زنان در سال ۱۳۶۰ خورشیدی برپا ونخسیتن بار سازمان نیرومند دموکراتیک زنان افغانستان پی ریزی شد.که بخش اعظم فعالیت خویش را وقف امر بزرگ آزای زنان در خانواده  وهمبودگاه نمود.

در آغاز دهه نود ترسایی ، وبا شکست وسقوط حاکمیت دموکراتیک ، یکبار دیگر حاکمیت بربری وددمنشانه بر کشور مستولی گشت . زنان یکبار دیگر به خانه ها کشانیده شدند واز همه حقوق وآزادی های انسانی محروم گردیدند.

پس از تسلط بنیاد گرا ترین نیرو های طالبی در کشور . وضع حقوق وازادی  بانوان به ۱۴ سده به عقب کشانیده شد. زنان نه تنها در خانه ها زندانی شدند ، بلکه اجازه نداشتند تا بدون محرم شرعی از خانه بیرون شوند .

پس از آنکه  پای جامعه جهانی  به افغانستان کشانیده شد. برای بازیابی حقوق زنان تلاشهای صورت گرفت ، که همه نمایش وسطحی نگرانه بود. زنان افغانستان کما کان تحت شکنجه ، فرهنگ کهنه وپیشین مردسالاری قرار دارند. شکنجه ، لت وکوب ، بریدن اعضای بدن ، به شوهر دادن های جبری از جنایاتی است ، که در افغانستان با شدت  آن جریان دارد.

تا آن‌ جا که به شکل ‌گیری تاریخیِ ستم برزنان به طورعام مربوط می‌شود، ستم جنسیتی، آن شکلی از ستم است که هم زمان با تسلط فرهنگ زن ستیزی دینی  و شکل ‌گیری طبقات، در جوامع انسانی که بر پایه‌ مالکیت خصوصی و در نتیجه، نابرابری استوار هستند، بر این نیمه از جامعه تحمیل شده است. وجه اشتراک این نیمه از جامعه نه طبقه، نه نژاد و نه ملیت است. آن‌چه آنان را واجد شرایط تحمیل شکل خاصی از ستم کرده است، همانا جایگاه جنسیتی آنان است. تسلط فرهنگ دینی زن ستیزانه  وموجودیت فرهنگ طبقاتی سرمایه سالاری عامل اساسی تبعیض جنسی در افغانستان وجهان است . اگر چه نمی‌ توان ادعا کرد که همه‌ ای اجزای این کلیت، یعنی همه‌ ای زنان، با ابعاد مشابهی تحت ستم جنسیتی قرار می‌گیرند؛  ولی در عین حال نمی‌ توان موجودیت این شکل از ستم را به عنوان یک ستم فراطبقاتی و زن شمول، انکار نمود . همان ‌طور که با شکل‌ گیری طبقات وپیداش فرهنگ دینی زن ستیزانه، زنان به اسارت در آمدند و تحت ستم واقع شدند، تنها با نابودی  طبقات وپایان دادن به فرهنگ جهل خرافه  می‌توان به این ستم پایان بخشید.

ز سوی دیگر موسسات حقوق بشری   با انتشار گزارش های متعدد از وضعیت زنده گی بانوان در افغانستان به شدت ابراز نگرانی میکنند. اینها در گزارش های شان تاکید میکنند که در صورت کنار آمدن دولت با گروه های ارتجاعی مسلح  طالبان و حزب اسلامی وضعیت زنان بیش از پیش وخیم خواهد شد. پرسشی که بایست  پرسید این است که دربیش از یک دهه تلاش برای تآمین حقوق زنان باموجودیت ده ها موسسات حقوق بشری ، سازمان مستقل حقوق بشر وبخش حقوق بشر ملل متحد چه تغیراتی در زنده گی بانوان بوجود امده است؟ و در یازده سال گذشته با حضور صد ها هزار ارتش خارجی چه دست آورد برای بانوان پدیدار شد؟ چرا خشونت وجنایت علیه زنان روبروز گسترش میابد ؟ ، آیا این همه جنایت  در کشور با موجودیت ارتش جامعه جهانی انجام نپذیرفت؟ علمای دین و مرتجعان جهادی زن ستیز ترین عناصر در افغانستان اند که از سوی  جامعه جهانی حمایت و پشتبانی میگردند. آیا همه قوانین ضد انسانی برعلیه زنان بوسیله علمای دین ، باهمکاری دولت  وجنگسالارن جهادی وضع و تصویب نمیگردد؟

از سوی دیگر تا فرهنگ قبیله ای و زن ستیزانه در افغانستان وجود دارد ومردم بدوی به فرهنگ بدوی تازی وابسته است وتا تغیرات اساسی بنیادین بوسیله نیروی مترقی ایجاد نگردد و جامعه افغانستان از زیر فرهنگ زن ستیزی رهایی نیابد و به یک جامعه بی طبقه ونوین مبدل نگردد همین آش است و همین کاسه. زنان همچنان یک نیروی تحت ستم و قربانیان تاریخ باقی خواهند ماند وهمینطور صدها هشت مارچ که بوسیله فعالان حقوق زن درگذشته برگذار گردیده و صدهای دیگر در آینده برگذار گردد تغیری در وضعیت فلاکت بار زنان بوجود نخواهد آمد. بنآ تنها راه نجات زنان تغیری اساسی در ریشه نظام و جامعه است که باید بوجود آورد وجامعه افغانستان را به یک جامعه مترقی ومدرن مبدل ساخت و دست دین سالاران را از زنده گی زنان کوتاه  کرد. این امر فقط با همکاری و سهم فعال همه نیروهای مبارز و مترقی کشور و فقط توسط همه زنان و مردان مترقی  ، دادخواه وترقی پسند  امکان پذیر است و بس .

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۶ـ ۰۷۰۳

 جنگ فرسایشی و تروریزم فرمایشی

هر نهال خصم را از ریشه میباید  کشید

خار از شاخچه بری تیز و قویتر میشود

 

عبدالوکیل کوچی

کارشناس امورفرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان    

 

کیست که نمیداند تروریزم چیست وتروریست کیست ، منشا آن از کجا ، ظهور آن چرا وهدف آن تا به کجاست ؟ اکثریت عظیم جهانیان میدانند که موجودیت تروریزم بیان  تجاوزگری ، کشتار تهدید تاراج ، گرفتن جان انسانها ، غصب سرزمین ها وثروت زیر زمینی هاست .همه میدانند که  ظهور تروریزم ریشه در تجاوز داشته وبشکل ابزاری از آن کار گرفته میشود. تروریزم اگر فردی باشد ویا گروهی سازمانی باشد ویا دولتی ، خصلت آن معرف چهره اصلی وبیانگر اهداف آن است.که عمدتا بشکل سیاسی وهدف اقتصادی ظهور میکند. از کشتن یک انسان بیگناه تا قتل عام توده های بی دفاع ، از بر اندازی نظام های مردمی و دمو کراتیک گرفته تا تجزیه وتقسیم کشور ها. تروریستان تروریزم را در مطابقت به منافع خود شان تعبیر وتفسیر میکنند .سازمانهای تروریستی در طول تاریخ لشکر وابسته بخود را بنام های آزادی خواه ، پیکارجو،جنگجو ، سر کش ، نا راضی ، پرخاشگر ومخالف یاد میکنند .

همان انسان ها دریکسوی جهان تروریست و در سوی دیگر جهان ناجی و مدافعین حقوق بشرولشکر تهاجمی نظامی زیر نام  اسطلاح  کاروان های صلح خوانده  میشوند و بالعکس گروهای وطنپرست ، صلحدوست ، آزادی خواه ودموکرات ومبارز را تروریست و رژیم های دموکراتیک را دیکتا توری می نا مند .در صفحه ویژه دانشنامه آریانا در رابطه به تروریزم چنین آمده است: « تروریست کلمه ایست که هر کس میتواند علیه دشمنانش بکار برد. بحث بر سر اینکه چه کسی تروریست وچه کسی مبارز آزادیست هنوز در بسیاری زمینه ها پایان نیافته است. در دنیای پیشرفته قرن بیست ویکم بدلیل تا ثیراتی که نا آرامی بروی اقتصاد جهانی دارد ، برخی از ترور جهت ایجاد ناهنجاری در کشور های خاص ودر نتیجه آن رکود اقتصادی در یک یا چند کشور استفاده مینمایند.» بقول همین منبع تروریزم به اشکال گوناگون ظهور میکند « تروریزم مذهبی ، اسلامی ، مسیحی ،تروریزم یهودی » اما واقعیت اینست که تمام کتب آسمانی تروریزم را منع و محکوم میکند وهیچ ادیانی آنرا تایید نخواهد کرد .در یکی از مقالات منتشره سایت رسمی ، سامویل کرماسانی ، آمده است: « ما دو نوع تیوری وتعریف ومفاهیم از تروریزم را داریم .اول صدمه فزیکی یعنی محو فزیکی انسان دوم صدمه روحی که ترور شخصیت شناخته میشود .» اولی با حملات ضربتی مسلحانه و دومی با راه اندازی تبلیغات زهرآگین وپروپاگند بوسیله عناصرنفوذی وجواسیس بکار گرفته میشود که عمدتا با استفاده ابزاری از نام دین اهداف غایی و آزمندانه خود را به پیش میبرند .بقول معروف ایجاد اخوان المسلمین در مصر وتاسیس مدارس دیوبندی در آنسوی سر حدات افغانستان ، وایجاد سازمانهای تند رو در هند برتانوی ،استعمار از آن سود برده  طوریکه معلوم است تحت تاثیر این گونه جریانات وانحراف عده یی از جوانان از اهداف اصلی شان ، صفوف تروریزم در گوشه وکنارمنطقه رشد و بخصوص پاکستان را به لانه جاسوسی مبدل کرد ه است. حمله مسلحانه بالای جمال عبدالناصر فقید ، یاسر عرفات تا مرگ مشکوک آن ، ترور مهاتما گاندی ، اندیرا گاندی وحملات مسلحانه تروریستی پی در پی به جان راجیف گاندی ، حملات خصمانه علیه شاه امان الله غازی ، ترور آزادی خواهان وغیره گویای زنده این حقیقت است. در راستای تحولات سیاسی جهان بخصوص پس از جنگ دوم جهانی وفرو پاشی استعمار کهن در قبال جنگ سرد ، داستانهای دیگری در شکل گیری گروهای افراط گرا وتند روان اسلامی در پاکستان یکی پی دیگر ی وارد صحنه میشوند . .پس از آن افسانه طالبان ودر پی آن قصه های غم انگیز القاعده واخیرا داعش با لشکرعرب وعجم عرض اندام نموده که پیامد نا گوار آن  درافغانستان ، عراق ، سوریه کشورهای عربی شمال افریقا از نمونه های بارز آن میباشد.

واما در کشورما این موضوع ریشه در گذشته ها دارد و برای روشن شدن رگ وریشه این حقایق تلخ وغم انگیز که مشکلات کنونی از آن ناشی میگردد ، نا گزیریم که مرور مختصری به گذشته های نه چندان دور داشته باشیم .زیرا پرابلم های  امروزی کشور ما با دسایس دیروزی ارتباط زنجیره یی ومحکم دارد .

ما دامیکه استعمار پیر درکشور ما سایه افگند، همزمان با آن استخبارات کشفی آنها دست بکارشده وبخاطر استحکام سلطه استعماری شان افراد اجیر شده خود اعم از مردان  و زنان را از سرزمین هند برتانوی زیر نام بنجاره فروش ، چوری فروش ،کنگن فروش میمون باز ،شعبده باز ، مداری ، فال بین بمنظور جاسوسی وخبر چینی در خاک ما نفوذ داده به این ترتیب وضعیت مردم و اوضاع جامعه را زیر کنترول خود داشتند. که در جریان این پروژه مخوف و پنهانی ، لادرک شدن آزادی خواهان واز بین رفتن مبارزین ضد استعماری ومرگ مشکوک ومرموز آزادی خواهان در گوشه وکنار کشور از روی فعالیت های جاسوسی استعمار برمیدارد .

علامه میرغلام محمد غبار در رابطه به فعالیت های جاسوسی استعمار گران انگریزی در کتاب افغانستان در قرن بیست مینوشت: « فعالیت جاسوسی انگلیس در افغانستان از عملیات نظامی شدید تر وموثرتربود .آنزمان درافغانستان ادارات منظم ضد جاسوسی وجود نداشت .اگر چیزی هم بود برای کنترول داخلی بود پس عملیات جاسوسی انگلیس در افغانستان آنچه بطور سری کار میکردند برای همیشه مخفی ومستور باقی می ماند واما آنانی که علنا بنام سیاح ،طبیب ، تاجر ،ترجمان ،معلم ،مستخدم ،مهاجر وپناهنده سیاسی وغیره داخل افغانستان میشد ند اکثرا افسران پنهانی بودند که در وقت گرفتاری واسارت ، گویا مسلمان میشدند وپس از رهایی پیش قراول عساکر انگلیس بودند که بطور نمونه میتوان ازصحنه سازی های  پاتنجر ، جنرال کیمپل ،رابرت لیچ ،برنس ، میا غلام محمد هندی وموهن لال نام برد . پس از جنگ سوم افغانستان وانگلیس برای منحرف کردن ذهنیت عامه ،متحدین مسلمان انگلیسی همینکه رودبار سند را عبور میکردند هریک بعنوان ملا ، مولوی ،مولانا ،شاه ،سید ، لقب میگرفتند وهر کدام سنگ اسلام واسلامیت را به سینه میکوفتند » که از قادیانی ها وفقاضی قادرو ده های دیگربطور نمونه میتوان نام برد  .در گستره زمان و در راستای این حرکت های خصمانه وامتداد جنایات هولناک بود که  درسه دهه اخیر آغاز شکل گیری نیروهای تندرو اسلامی در سرزمین پاکستان در واقع آغاز جنگ ویرانی درافغانستان بود که از آنسوی سرحد  طرح و تجهیز میگردید درین باره کتاب افغانستان پشت پرده را ورق میزنیم در صفحه ۷۶ آن از قول منابع غربی چنین آمده است: « پاکستان مجرای ضروری برای رسیدن کمک به نهضت مقاومت است ».ودر صفحه ۱۹ آن می خوانیم «نیرویی که از پشت پرده برموضعگیری ها تاثیر میگذاشت ریس سیاویلیام کیسی بود. » واضح بود که کمک های برژنسکی به گروه مقاومت ، افغانستان را به صحنه جنگ میان دو ابر قدرت قرارداده بود .

جنگی که پس از خروج قطعات شوروی از افغانستان تا امروز نیز دوام دارد وبر ملت مظلوم افغانستان تحمیل میگردد . جنگی که بیشترین قربانی را از ملت هردم شهید افغانستان گرفت. جنگی که نه ناتو ونی جامعه جهانی و نه امریکا  ونی دولت افغانستان، هیچ کدام ظاهرا نتوانستند آتش آنرا خاموش کنند. آنطرف چند تا مرکز تروریستی وتولید تروریزم واینطرف نزدیک به کل جهان سر گرم مبارزه با تروریزم . گذشته از آن همین اکنون بتعداد صدها هزار نفر از خاک پاکستان با شکل وشمایل مهاجر در مناطق شرقی افغانستان سرازیر گردیده واز آنجا به دیگر نقاط کشور انتقال وجابجا میشوند خرابی روز افزون اوضاع امنیتی بیانگر قدم های نامیمون مهمانان ناخوانده میباشد که اوضاع آینده از روی دسته جات مهاجر نما پرده خواهد برداشت . دیر یا زود نیات خصمانه رژیم اسلام آباد بیشتر از پیش برملا خواهد گردید . جای تعجب است که بآنهم  از افغانستان طلاب نظامی جهت آموزش نظامی ، آنهم در پاکستان در کشور صادر کننده تروریزم اعزام میشوند. از کشوری که با تاریخ پنجهزار ساله  قهرمانی هایش در مقابل چنگیز وانگریز وهزاران خونریز دیگر حماسه آفریده باشد ، درس دفاع از وطن خود را از کشوری به آموزش بگیرد که تا هنوز تاریخ پیدایش آن به هفت دهه نرسیده است وهمواره خود غرق باتلاق حوادث است . بفرض محال اگر این گام حسن نیت از حانب دولت افغانستان نیز تلقی شود ،سوال اینست که رژیم اسلام آباد محصلین اعزامی کشورما را برای کشتن تروریستان وانتحارکننده گان فرستاده خود آیا آموزش خواهد داد که هرگز نه و دلبستگی به آن خواب است وخیال است ومحال .

پاکستان همیشه آماده گی خود را در جنگ با تروریزم ظاهرا اظهار میدارد وحتا بعضا جنگ های فرسایشی ونمایشی را علیه تروریستان فرمایشی وعده میدهند ولی گسترش روز افزون جنگ در افغانستان ومنطقه از نیات شوم رژیم اسلام آباد وحامیان تروریزم پرده بر میدارد با توجه به اوضاع جاری امنیتی در کشور ما گفته میشود که متاسفانه جنگ وخونریزی بیشتر از گذشته در گوشه ونقاط کشور شدت گرفته وآتش جنگ روز تا روز بوسیله متجاوزین وگماشته گان از آنسوی سرحد شعله ور میگردد. چنانچه بر اساس ارقام ارایه شده از طرف منابع رسمی وسازمان ملل متحد به نقل از اخبار بی بی سی مورخ  ۱۸ فبروری سال روان ، آمار کشته شدهگان غیر نظامی در افغانستان به بالا ترین سطح خود در شش سال گذشته رسیده است وبقول بعضی منابع رسمی تعداد تلفات ملکی به بیست ودو در صد را نشان میدهد .

در حال حاضر اوضاع  عمومی حاکی از آن است که جهان شاهد رویداد های مهم سیاسی وتحولات نظامی میباشد . از طرفی هم وقوع حوادث سیاسی ،خیزش های انقلابی ولشکرکشی های نظامی در اینسو و آنسوی جهان نشاندهنده اوضاع پیچیده ومتشنجی است که دارد صلح جهان را به خطر مواجه سازد .ازهمین رو جریان سیل مهاجرت ها برغم تلفات جانی انسانها از سرزمین های مختلف حیرت انگیز ورو به افزایش است .

چنانچه عزیمت عده یی جوانان از ارو پا به کشور های شرق میانه ومشاهده جرقه های تروریستی در دیگر نقاط جهان امید به آرامش امروز وآسایش فردای بشریت را زیر سوال می برد .

از همینجاست که ردپای تروریزم در گوشه ونقاط دور دست جهان بمشاهده میرسد .

اکنون صدای مبارزه با تروریزم در گوشه وکنار جهان بلند میشود که با تدارکات مالی ونظامی گویا خواب تروریزم را خراب خواهند نمود .

واما طوریکه معلوم میشود جریان پیشروی های تروریزم در جهان نشاندهنده آنست که خون بیگناهان روز تا روز در گوشه ونقاط جهان جاریست ولی آبخوره وسرچشمه تروریزم هیچگاهی نخشکیده بالعکس موج به موج به دیگر نقاط  کره خاکی گسترش می یابد. در حالیکه جنگ علیه تروریزم وافراط گرایی درسطح جهان وبالخاصه در کشورما با نیرو و تحرکات به اصطلاح شتابنده جهانی ادامه دارد متاسفانه به این پدیده شوم تا هنوز غلبه حاصل نگردیده است ادامه چنین وضع آیا یک تهدیدی جدی برای بشریت در مقیاس جهان نیست ؟

این سوالاتیست که تاریخ در آینده به آن پاسخ خواهد داد .

به باور این قلم تا زمانیکه اجماع جهانی متحداً دست بکارنشود وچشمه های آن از سرچشمه خشک نگردد ونهال دشمنی وتروریزم ، افراط گرایی وتجاوز ریشه کن نگردد ؛ تا زمانیکه همه جهانیان برضد تروریزم بسیج نگردند ، تا زمانیکه عدالت جهانی تحکیم نیابد ، جهان درمیان آتش وخون غوطه ور خواهد بود وجهانیان درشعله های آن یکسان خواهند سوخت. فقط با نیروی ضد تروریستی بسیج ومتشکل میتوان جهان را از شر تروریزم وافراط گری نجات داد .

زنده باد صلح ، دموکراسی وعدالت اجتماعی !

 

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۲۲۰۲

 

  

دوشنبه و اسلام آباد با تروریسم مبارزه می کنند

 

محی الدین کبیری نماینده مردم در پارلمان تاجکستان گفت :« اولین حسن نیتی که اسلام آباد به ما نشان داد زمانی بود که مقامات پاکستانی چند تن از پیکارجویان افراطی اسلامی را به دوشنبه تحویل دادند. با این توافق نامه، مقامات تاجیک خواهند توانست جریان رفتن مردم به پایگاه های آموزشی پیکارجویان که نهایتاً با سلاحهایی که در دست دارند به کشورخود باز خواهند گشت را کاهش داده یا متوقف نمایند.»

 

 

ندین بهرام

پارلمان تاجکستان در چهارم فبروری توافق نامه تاجکستان و پاکستان در مورد مبارزه با تروریسم در دو کشور را تصویب کرد. محمد نواز شریف، نخست وزیر پاکستان و سیمومین یاتیموف، رییس کمیته امنیت ملی کشور «جی کی ان بی »  این توافق نامه را در ماه جنوری در شهر دوشنبه امضا نمودند.

منصور عمروف  معاون سرویس امنیت ملی تاجکستان گفت که توافق نامه با هدف تقویت همکاری بین دو کشور در تامین امنیت مشترک منعقد گردیده است. این عهد نامه بنیاد بسیار قوی دارد. سرویس اطلاعات پاکستان در ماه جنوری چند شهروند تاجیک از جمله  کمارالدین احرارف که یکی از رهبران سازمان تروریستی جماعت ممنوعه انصارالله می باشد؛  را همراه با همدستان وی و یکی از اعضای طالبان استرداد کرد.

عمروف گفت: « آنها قصد داشتند در تاجکستان حملات تروریستی را انجام دهند.»

از بین بردن پایگاه های تروریستی در پاکستان نیت اصلی پاکستان و تاجکستان تبادل تجارب در مبارزه با تروریسم بین المللی، جنایت سازمان یافته و قاچاق مواد مخدر می باشد. این توافق نامه همچنین چهارچوبی برای تبادل اطلاعات در مورد تروریست هایی که در هر دو کشور کار می کنند و روشهای مربوط به متوقف کردن آنان را ایجاد کرده است.

یکی از مقامات امنیتیی تاجکستان به شرط مخفی ماندن نامش به آسیای میانه آنلاین گفت: «شهروندان تاجیک که به سازمان های تندرو می پیوندند اکثرا در وزیرستان شمالی ( منطقه عشایری در پاکستان ) آموزش می بینند.»

وی گفت: « آنها ... یک پایگاه تروریستی که دور از دسترس دولت می باشد در آن محل دارند. رهبران گروه تروریستی جماعت انصارالله از جمله امیرالدین تباروف که به نام دمولوامیرالدین شناخته می شود هم در پاکستان هستند. آنها قصد دارند دولت تاجکستان را سرنگون کرده و تاجکستان را یک کشور اسلامی اعلام نمایند.»

وی افزود: « به همین دلیل است که تقویت همکاری با پاکستان برای ما اهمیت دارد.»

شکری جان حکیموف یکی از پژوهش گران حقوق تاجیکستان گفت که تروریسم بین المللی در عصر کنونی از محدوده های مرزهای بین المللی فراتر رفته است. وی گفت: « تاجکها همچنین به عنوان مزدور نبرد می کنند. پاکستان و افغانستان با طالبان و گروه های افراطی از هر نوع مشکلات فراوانی داشته اند ... برخی از کشورهای منطقه خصوصا پاکستان مراکز ویژه ای دارند که (دانشجویان ترور)  مهارت های لازم برای انجام عملیات تروریستی را فرا می گیرند. به این دلیل، هم پاکستان و افغانستان ... حل و فصل این مساله را از طریق توافق نامه های بین المللی ضروری می دانند.»

دوشنبه و اسلام آباد با تروریسم مبارزه می کنند

محی الدین کبیری نماینده پارلمان، گفت که دو کشور این عهدنامه را در زمان مناسب منعقد کرده اند.

وی افزود: « پاکستان در مقیاس وسیع پایگاه گروه های تروریستی محسوب می شود اما این توافق نامه برای تاجکستان هم ضروری است چون در آینده راه را برای سازمانهای امنیتی برای هماهنگی اقدامات شان با همکاران پاکستانی هموار می کند.»

کبیری گفت که متحدان باید در مورد تهدیدات بالقوه با یکدیگر همکاری کرده و اقدامات پیش گیرانه که می توانند را انجام دهند.

وی گفت: «در سالهای اخیر، پاکستان بطور جدی با این مساله برخورد کرده است، به ویژه پس از اینکه ایالات شمال کشور به محلی برای گروه های مختلف که می توانند در آنجا گرد هم آمده و پاکستان و کشورهای همسایه را تهدید کرده و اقداماتی را انجام دهند، تبدیل شده اند.»

سلطان نوروف، یکی از تحلیلگران امنیتی تاجکستان با افزودن اینکه افراطی ترین اسلام گرایان تاجیک در پاکستان به سر می برند گفت که توافق نامه تاجکستان- پاکستان تایید می کند که دوشنبه شدیدا نگران مرزجنوبی خود می باشد.

وی به آسیای میانه آنلاین گفت: « روابط بین دوشنبه و اسلام آباد اخیرا رشد مثبتی داشته است...اولین حسن نیتی که اسلام آباد به ما نشان داد زمانی بود که مقامات پاکستانی چند تن از پیکارجویان افراطی اسلامی را به دوشنبه تحویل دادند. با این توافق نامه، مقامات تاجیک خواهند توانست جریان رفتن مردم به پایگاه های آموزشی پیکارجویان که نهایتاًبا سلاحهایی که در دست دارند به کشور خود باز خواهند گشت را کاهش داده یا متوقف نمایند.»

کبیری نماینده مجلس تاجکستان گفت منعقد کردن چنین توافق نامه ایی با همه کشورهای منطقه خصوصا با افغانستان به نفع تاجکستان می باشد.

وی گفت: « با توجه به رویدادهای اخیر و سناریوهای خصمانه بالقوه ... لازم است سازمان های امنیتی دو کشور ... با توجه به چهارچوب حقوقی موجود همکاری نزدیک تری نسبت به گذشته داشته باشند.»

 بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۲ـ ۲۲۰۲

 مسلمانان از اعتلا به « دوران طلایی تمدن » تا سقوط در قعر «عصر تاریکی » و توحش!

 

با این دو سه  نـادان؛ که چنان می دانند؛       از جـهــل: کـه دانــای جـهـان آنانند

خـر باش که این جماعت؛ از فرطِ خـری؛      هر کو؛ نه خرست؛ کافرش میخوانند

                                         

کـفـر چو منـی؛ گزاف و آسـان نبـود          محکمتر از ایـمـان من؛ ایـمـان نبود

در دهر چو من؛ یکی و آنهم؛ کافر؟!         پس در همه دهـر؛ یک مسلمان نبود

                                                        ( شیخ الرییس ابوعلی سینا )

 محمد عالم افتخار

از میتود اندیشه و بینشی که به سهم خویش  مسلمانان را از اوج مشعشع «دوران طلایی تمدن اسلامی»۱  به حضیض شوم و ننگین « عصر تاریکی » و بربریت هم اکنون جاری در ربع مسکون عالم کشانیده است؛ یعنی از میتود اندیشه و بینش ملایی « پرپر خوانی»  سخن گفته ایم. اما اینکه ذهن خواننده و شنونده  آنرا تا کجا ها میتواند بگستراند؛ مورد سوال بوده و هست.

بدبختانه شمار نه چندان کمی؛ این میتود اندیشه و بینش را منحصر به چندتا ملا امام بیسواد و خطیب و موذن و چلی که در دهات و قریه جات و شهرک ها و نواحی بزرگ شهر ها آذان و نماز میدهند و مساجد و تکایا را در اجاره دارند می پندارند؛ در حالیکه اساسگذار و ادامه دهنده و نهادینه ساز طرز اندیشه و بنیش ملایی پرپر خوانی  اینگونه بیکاره ها و بیچاره ها نبوده ؛ بلکه ذواتی اند که غول ها یا عُسوه های شریعت و طریقت اسلامی پنداشته میشوند  منجمله اعاظم « اشاعره » چون حجت الاسلام امام محمد غزالی  که بدون شک دارای سهم هایی از نبوغ و توانایی اندیشنده گی و نیروی کلام فوق العاده در زمان خود هم  بوده اند.

لب و لباب این صورت دعوا آن است که بزرگان متذکره  مسلمانان را به انحراف میتود و روش تفکر و تعقل در قرآن کشانیده اند؛ منبعی که بدون آن؛ اساساً چیزی به نام اسلام وجود و معنی ندارد و وجود و معنی نخواهد داشت.

پس مدعا بها عبارت است از:

به محض اینکه میتود و روش تحقیق و تفکر و تعقل در قرآن؛ درست و باییسته گردد؛ قرآن نه تنها سیما و سقف عقلانی و حد تکاملی مخاطبان خویش در زمان و مکان معینه را نشان میدهد بلکه خواننده و داننده خویش را به انبوه نامحدود آیات آفریدگاری در کتابی بیحد عظیم و کبیر او تعالی یعنی طبیعت و کاینات و هستی؛ رهنمایی میدارد و در حقیقت ترجمه عالمانه و تفسیر عاملانه و هنرمندانه این آیات و این کتاب است که راه های دین و دنیا را به قسم نامحدود هموار و پیمودنی میگرداند.

عجالتاً به آیات ۳۳ تا ۴۶  سوره مبارکه « یس » در قرآن مبین دقت بفرمایید.

گفتنی است که در ترجمه های رسمی و حکومتی و ملایی این گونه آیات؛ غالباً همه جا با دقت عجیبی واژه «آیت» که در اصل عربی موجود است به چیز هایی مانند «برهان » و « نشانه » وغیره برگردانده میشود تا استفاده کننده گان از ترجمه متوجه نگردند که قرآن؛ پدیده های طبیعت و کاینات و هستی زنده و غیر زنده همه را «آیات» خداوندی می نامد و به طرز ممتد و مصرانه توجه و تعقل  و تفکر راجع به آنها را  امر و ارشاد مینماید:

وَآیةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیتَةُ أَحْیینَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یأْكُلُونَ ﴿۳۳﴾ وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنْ الْعُیونِ ﴿۳۴﴾ لِیأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیدِیهِمْ أَفَلَا یشْكُرُونَ ﴿۳۵﴾ سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾ وَآیةٌ لَّهُمْ اللَّیلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ ﴿۳۷﴾ وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۳۸﴾ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿۳۹﴾ لَا الشَّمْسُ ینبَغِی لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِی فَلَكٍ یسْبَحُونَ ﴿۴۰﴾ وَآیةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیتَهُمْ فِی الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿۴۱﴾ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یرْكَبُونَ ﴿۴۲﴾ وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ ینقَذُونَ ﴿۴۳﴾ إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِینٍ ﴿۴۴﴾ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَینَ أَیدِیكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۵﴾ وَمَا تَأْتِیهِم مِّنْ آیةٍ مِّنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿۴۶﴾

و زمینِ مُرده؛ آیتی است براى ایشان كه آن را زنده گردانیدیم و دانه از آن برآوردیم كه از آن مى‏خورند (۳۳) و در آن [زمین] باغهایى از درختان خرما و انگور قرار دادیم و چشمه‏ها در آن روان كردیم (۳۴) تا از میوه آن ها و [ازآنچه] با دستان خود عمل میاورند بخورند آیا باز [هم] سپاس نمى‏گزارند (۳۵)

پاك و منزه است [الله] كه از آنچه زمین مى‏رویاند و [نیز] از خود آدمی و از آنچه او نمى‏داند همه را ]جفت جفت[ آفریده است (۳۶)

و آیتى [دیگر] براى آنها شب است كه روز را [مانند پوست] از آن برمى‏كنیم و به ناگاه آنان در تاریكى فرو مى‏روند (۳۷)

و خورشید به [سوى] قرارگاه ویژه  خود روان است. تقدیر آن عزیز دانا ]الله[ این؛ میباشد (۳۸) و براى ماه؛ منزل هایى معین كرده‏ایم تا چون شاخك خشك خوشه خرما برگردد (۳۹)

نه خورشید را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پیشى جوید و هر كدام در سپهرى شناورند (۴۰)

و آیتى [دیگر] براى آنان اینكه ما نیاكانشان را در كشتى انباشته سوار كردیم (۴۱)

و مانند آن براى ایشان مركوبها[ى دیگرى] خلق كردیم (۴۲) و اگر بخواهیم غرقشان مى‏كنیم و هیچ فریاد رسى نمى‏یابند و روى نجات نمى‏بینند (۴۳)

مگر رحمتى از جانب ما [شامل حال آنها گردد] و تا چندى [آنها را] برخوردار سازیم (۴۴) و چون به ایشان گفته شود از آنچه در پیش رو و پشت ‏سر دارید؛ بترسید؛ امید كه مورد رحمت قرار گیرید [نمى‏شنوند] (۴۵)

و هیچ آیتى از آیات پروردگارشان بر آنان نیامد جز اینكه از آن رویگردان شدند (۴۶)

بدینگونه بر خلاف توهمات مغز های بزرگ! ولی علیل علمای اعلام و پیشوایان اعظم! ـ چه رسد به ملا نقطی ها و ملا جهادی ها و ملا طالبی ها و ملا داعشی های ابجد ندان ـ؛ آیات پروردگار، فقط سطر ها و جملات مندرج در قرآن؛ (یا کتاب های مقدس و مقدس خوانده شدهِ دیگر؛) نیست بلکه کافه نمود ها و نماد ها و قوانین و ضوابط و جبر ها و تصادفات طبیعت و هستی هم است و گناه کبیره « تکذیب آیات » الهی و « کفر» که خودِ قرآن؛ مَثَلِ ارتکاب کننده گان آنرا؛ مَثَل آن سگ خوانده که به او حمله هم کنی زبان خود را از کام بدر میکند و اگر رهایش هم بسازی زبان خود را از کام بدر میکند؛ شامل انکار کننده گان حقایق و دقایق و رمز و راز هستی بیجان و جاندار هم میگردد.

با اینکه درین آیات قرآنی؛ همچنان حدود  « وسع » عقل و برداشت و هضم مخاطبان بیابانگرد و اهل رمه و آغیل مکه قدیم ـ و نه حتا تمام عربستان کهن؛ مد نظر است و بدینجهت اینکه "کشتی" هم به نحوی آفریده الهی و پدیده طبیعی خوانده شده؛ شاید به لحاظ ذهن مخاطبان باشد که هنوز مصنوع دست بشر بودن آنرا نمی دانستند و باور نداشتند؛ معهذا اغلباً پیام الهی از تعبیر فوق؛ فراتر از افسانه و اغفال کودکانه می باشد و آن اینکه شهکار های عقل و دانش و تخنیک و هنر و عشق و اخلاق آدمی؛ نیز آیات الهی حساب میشوند. چرا که آدمی آن موجود متعالی است که الله تعالی به مناسبت آفرینش آن؛ بر خویشتن  «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»۲ گفته است!

به این مبنا بالفرض اگر قرآن کریم؛ در زمان ما نازل می گردید؛ مطمیناً طیارات و سفاین و ریل و تحت البحری و انترنیت و رادیو و تلویزیون و کمپیوتر و مبایل و کلیه دستاورد های بارز ساینس و تکنولوژی و هنر های انسانی؛ نیز حتا مقدم بر کشتی و مرکوب های دیگر؛ در آن تذکار و تجلیل می یافت.

« احسن الخالقین » یعنی بهترین خلق کننده گان؛ بدین معنی نمیتواند باشد که الله تعالی؛ شرکای دیگری هم در امر خلقت جهان؛ برای خویش قایل شده است؛ بلکه از آنجا که این تعبیر به « خلقت آخر» یا آفرینش بشر مربوط و منوط است؛ معنای روشنش این، میگردد که آفریده ای خلق شده است که در جریان تکاملش؛ موجودی خلاق میشود و در حدود اذن و اراده خداوندی؛ پدیده های فراوانی "خلق" مینماید.

لذا به اعتبار افراد خلاق بشری (مخلوقِ خلق کننده) است که الله تعالی خویشتن را احسن الخالقین؛ (بهترینِ خلق کننده گان و ایجاد گران) می خواند و به همین برهان؛ خلاقیت های بشری؛ تمام و کمال یخلقت های آفریدگار است که یکی از آفریدگانش ـ اولاده آدمی ـ را سبب و وسیله آنها گردانیده است.

درین راستا؛ انشاء الله بروز رسانی ها و آشکار سازی های فراوان تکاندهنده، بدیع، جذاب و لابد؛ شگفت انگیز خواهیم داشت. مگر اینجا منحیث یک مقدمه و پیش درآمد تحقیق و نگارشی از اندیشمند معاصری دیگر را ترجیحاً برگزیده و خدمت تان تقدیم میداریم تا جریانات درون "یک نخود کله و یک من دستار" را قبلاً به اشارت انگشت و قلم سایرین هم نشان داده باشیم.

 چکیده تیتروار مطلب:

ـ اولین انحطاط بزرگ جهان اسلام؛ اضمحلال «دوران طلایی تمدن» از قرن ششم هجری و دومین انحطاط بزرگ؛ آغاز «عصر تاریکی» از شروع قرن ۱۲ هجری یا ۱۸ میلادی است.

ـ عرب‌ ها اشتغال‌ به‌ علم‌ را مهنه‌ِ موالی‌ و شغل‌ بنده گان‌ می ‌دانستند‌ و از آن‌ ننگ‌ داشتند!

ـ  حاملان‌ علم‌ در« دوران طلایی تمدن اسلام »‌ اغلب غیرعرب ها بودند خواه‌ درعلوم‌ شرعی‌ و خواه‌ در علوم‌ عقلی‌!

ـ در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ اول‌ هجری‌ ‌ فرقه ‌ای‌ به‌ نام‌ معتزله‌ ظهور كرد كه‌ پیروان‌ آن‌ به‌ علت‌ اعتقاد به‌ اختیار در برابر جبر و مخلوق‌ بودن قرآن‌، برا‌ عقل‌ جایگاه‌ بلندی‌ در نظرگرفتند. به لحاظ جهانبینی؛ واقعیت یابی دوران طلایی تمدن اسلام؛ مرهون همین طرز اندیشه عقلگرایانه بود.

ـ غلبه گذشته گرایی و فتنه تکفیر منجمله به گونه اشعری گری؛ باعث شد که روحیه‌ نقادی‌، كنكاش‌ و خلاقیت‌ از جامعه‌ اسلامی‌ رخت‌ بربندد!

ـ خلیفه‌ نهم‌ عباسی‌، المتوكل‌، نخستین‌ حامی‌ متعصبین‌ حدیث‌، سنت‌ و فقه‌ بود.

ـ در قرن چهارم؛ اجتهاد دینی و از قرن‌ پنجم‌ هجری‌ قمری‌ به‌ بعد با استیلای بیابانگردان سلجوقی و غزنوی‌ هرگونه‌ بحث‌ راجع‌ به‌ علوم‌ طبیعی‌ ممنوع‌ شد.

ـ مدارس‌ نظامیه‌ در بغداد، ری‌، بصره‌، نیشابور و... قریب مانند مدرسه های امروزی وهابیون در پاکستان و افغانستان و عربستان... ‌ شدیداً‌ به‌ گسترش‌ سنت ‌گرایی‌ و جزم‌ اندیشی‌ می پرداختند.‌

ـ محمد غزالی یکی از مدرسان نظامیه‌ در ستیزه با اندیشه‌های‌ فلسفی‌ تا جایی‌ پیش‌ رفت‌ كه‌ نوابغی چون فارابی‌ و ابن‌سینا و همردیفان را تکفیر کرد.

ـ اساساً متعصبین‌ سنت‌ و حدیث‌ هركس‌ را كه‌ به‌ علوم‌ طبیعی‌ توجهی‌ داشت‌؛ زندیق‌ و ملحد می‌دانستند چنان‌ كه‌ خلیفه مامون‌ الرشید را هم زندیق‌ و حتا‌ امیرالكافرین‌ می‌خواندند.

ـ دردور دوم انحطاط  یا عصر تاریکی؛ ملتهای‌ اروپایی؛‌ سرزمین ها و مراكز بازرگانی‌ را از كف‌  مسلمانان‌ جاهل شده و منحط بار آمده؛ بیرون‌ كرده، آنها را در دریا و خشكی‌ شكست‌ دادند.

ـ صوفی گری؛ نیروی دیگر مخرب برای مسلمانان بود و به قدیس پرستی و پیر پرستی و قبرپرستی کشیده شد.

ـ طی این انحطاط ها روح‌ اعراض‌ كامل‌ از دنیا « بینش‌ انسانها را نسبت‌ به‌ جنبه‌ ‌ بسیار مهمی‌ از اسلام‌، به‌ عنوان‌ یك‌ نظام‌ اجتماعی‌، تیره‌ می‌ساخت‌». 
                                   

انحطاط جهان اسلام دلایل و ریشه های تاریخی

مطالعات‌ تاریخی نشان‌ می‌دهد كه‌ جهان‌ اسلام‌ در دو دوره‌ متوالی مواجه‌ با افت‌ شدید ظرفیت‌ سازی‌ تمدنی گردید و به‌ انحطاط‌ كشانده‌ شد. نخستین‌ انحطاط‌ را درقرن‌ ششم‌ هجری‌ (۱۲ میلادی‌) شاهد هستیم‌ و دومین‌ انحطاط‌ (كه‌ به‌ آغاز عصر تاریكی‌ معروف‌ است‌) از ابتدای‌ قرن‌ ۱۸ میلادی‌ آغاز شده است‌.

ذبیح‌ الله‌ صفا می‌گوید:
« در مدتی‌ بیش‌ از یك‌ قرن‌ كه‌ حكومت‌ و سیاست‌ و سیادت‌ در دست‌ عرب‌ بود، نه‌ تنها توجه‌ و اقبالی‌ اساسی‌ به‌ علم‌ صورت‌ نگرفت‌ بلكه‌ عرب‌ اشتغال‌ به‌ علم‌ را مهنه‌ موالی‌ و شغل‌ بنده گان‌ می‌دانست‌ و از آن‌ كار ننگ‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ تا آن‌ روز كه‌ جز نژاد عرب‌ حكومت‌ نمی‌كرد ؛ اثری‌ از روشنی‌ علم‌ در عالم‌ اسلامی‌ مشهود نبود و پس‌ از آنكه‌ با غلبه‌ عنصر ایرانی‌ و برانداختن‌ حكومت‌ اموی‌ و تشكیل‌ دولت‌ عباسی‌ نفوذ ملل‌ غیرعرب‌ در دستگاه‌ خلفا شروع‌ شد توجه‌ به‌ علوم‌ نیز آغاز گشت‌. ابن‌ خلدون‌ می‌گوید كه‌ از امور غریب‌ یكی‌ این‌ است‌ كه‌ حاملان‌ علم‌ در اسلام‌ غالباً از عجم‌ بودند خواه‌ در علوم‌ شرعی‌ و خواه‌ در علوم‌ عقلی. ‌» ۱

و ادوارد براون‌ می‌گوید:
« اگر از علومی‌ كه‌ عموماً به‌ اسم‌ عرب‌ معروف‌ است‌ اعم‌ از حدیث‌، تفسیر، الهیات‌، فلسفه‌، طب‌، لغت‌، تاریخ‌ و حتا‌ صرف‌ و نحو زبان‌ عربی‌؛ آنچه‌ را كه‌ ایرانیان‌ در این‌ قسمت‌ نوشته اند جدا كنیم‌، بهترین‌ قسمت‌ آن‌ علوم‌ از بین‌ می‌رود.» ۲

نخستین‌ انحطاط‌ مسلمین‌ از منظر سیستمی‌:

از قرن‌ ۶ هجری‌ (دوازدهم‌ میلادی‌)، نوعی‌ زوال‌ علمی‌ در جهان‌ اسلامی‌ آن‌ روز پدیدار گشت‌. مشخصه‌ این‌ افول‌ كاهش‌ تعداد دانشمندان‌ و اندیشمندان‌، كاهش‌ تعداد كتب‌ و رساله‌های‌ جدید حاوی‌ نوآوری‌ و نیز ابداع‌ و یكسان‌شدن‌ اندیشه‌ها است‌. به‌ موجب‌ نظریه‌ تركیبی‌ ارگانیسمی‌ - سیستمی‌: هر تمدن‌ بعد از پیدایش‌ شروع‌ به‌ رشد می‌كند و اگر به‌ صورت‌ یك‌ « سیستم‌ بسته‌ » درآید راكد شده‌ و سپس‌ رو به‌ زوال‌ و انحطاط‌ می‌گذارد. به‌ عقیده‌ مهدی‌ فرشاد، تمدن‌ اسلامی‌ چنین‌ سرنوشتی‌ داشته‌ است‌:
« سیستم‌ حكمت‌ طبیعی‌ برای‌ ادامه‌ حیات‌ و احیاناً رشد خود نیاز به‌ منابع‌ جدید اطلاعات‌، نظریه‌ها و روشهای‌ موثرتر و مناسب‌تر از سیستم‌ فكری‌ قبلی‌ داشت‌ و این‌ خواسته‌ها در آن‌ عصر به‌ علت‌ تاثیرات‌ منفی‌ عوامل‌ محیطی‌ موجود نبودند. علم‌ و حكمت‌ از سده‌ ششم‌ هجری‌ (دوازدهم‌ میلادی‌) به‌ بعد به‌ یك‌ سیستم‌ بسته‌ تبدیل‌ شده‌ بود، سیستمی‌ كه‌ از محیط‌ بیرونش‌ جز مایه‌های‌ زهرآگین‌ به‌ درونش‌ راه‌ نمی‌یافت‌.
این‌ سیستم‌ بسته‌ پس‌ از آنكه‌ قوایش‌ به‌ پایان‌ رسید و قدرت‌ ادامه‌ حیات‌ و مقابله‌ با عوامل‌ مخالف‌ را از دست‌ داد همانند بسیاری‌ از سیستمهای‌ دیگر رو به‌ پیری‌ رفت‌ و حركت‌ آن‌ به‌ سكون‌ و ركود مبدل‌ گردید و به‌ این‌ ترتیب‌ موجودیت‌ حكمت‌ طبیعی‌ از جامعه‌ شرقی‌ آن‌ روز رخت‌ بر بست‌ و از میان‌ رفت‌ و تنها ساقه‌ هایی‌ از آن‌ به‌ صورت‌ تك‌ متفكرانی‌ چون‌ طوسی‌، سهروردی‌ و ملا صدرا به‌ جای‌ ماندند.» 

صادق‌ زیبا كلام‌ به‌ عنوان‌ مهم‌ترین‌ خصوصیت‌ عصر طلایی‌ می‌گوید:
« رونق‌ علمی‌ كه‌ در قرن‌ اولیه‌ حكومت‌ عباسی‌ به‌ وجود آمد یك‌ جریان‌ طبیعی‌ و خود جوش‌ نبود، بلكه‌ پدیده‌ای‌ بود كه‌ از بیرون‌ وارد مركز امپراطوری‌ اسلام‌ در بغداد شده‌ بود. آنچه‌ كه‌ بدنه‌ علوم‌ اسلامی‌ را تشكیل‌ می ‌داد برگرفته‌ از تمدن های‌ دیگر بود... نهضت‌ علمی‌ در زمان‌ مامون‌ و دیگر خلفای‌ علم‌ گرایی‌ در حقیقت‌ یك‌ نهضت‌ طبیعی‌ خود جوش‌ نبود بلكه‌ یك‌ نهضت‌ ترجمه‌ بود. دارالحكمه‌ نیز یك‌ دانشگاه‌ نبود بلكه‌ بیشتر یك‌ دارالترجمه‌ بزرگ‌ بود....

آنچه‌ كه‌ به‌ نام‌ عصر طلایی‌ اسلام‌ در زمان‌ بنی‌ عباس‌ درخشید ؛ پدیده‌ای‌ نبود كه‌ به‌ تدریج‌ و مرحله‌ به‌ مرحله‌ و در طی‌ چندین‌ قرن‌ افت‌ و خیز در بغداد شكل‌ گرفته‌ بوده‌ باشد و بنابراین‌ به‌ آسانی‌ و در نتیجه‌ رفتن‌ یك‌ خلیفه‌ و آمدن‌ یكی‌ دیگر از بین‌ نرود، بلكه‌ وصله‌ ای‌ بود كه‌ همزمان‌ با پیشرفت‌ فتوحات‌ مسلمین‌ در سرزمین هایی‌ كه‌ علوم‌ در آنها وجود داشت‌ دفعتاً وارد مركز امپراطوری‌ بنی‌عباس‌ در بغداد شده‌ بود. درختی‌ نبود كه‌ به‌ صورت‌نهایی‌ كاشته‌ شده‌ و به‌ تدریج‌ ریشه‌ دوانیده‌ و رشد كرده‌ باشد بلكه‌ درختی‌ بود كه‌ با ریشه‌ از جای‌ دیگر كنده‌ شده‌ و به‌ بغداد آورده‌ شده‌ و در آنجا كاشته‌ شده‌ بود، ممكن‌ بود در شرایط‌ مناسبی‌ قرار بگیرد ( كه‌ در عمل‌ هم‌ در مقطعی‌ این‌گونه‌ شد و این‌ درخت‌ ریشه‌ گرفت‌ و میوه‌ زیادی‌ هم‌ به‌ بار آورد) اما این‌ احتمال‌ هم‌ وجود داشت‌ كه‌ شرایط‌ جدید چندان‌ مناسب‌ برای‌ رشدش‌ نباشد و نهایتاً خشك‌ شود. امری‌ كه‌ پس‌ از گذشتن‌ عصر طلایی‌ پیش‌ آمد.»۳

فجایع‌ دینداران‌ متعصب‌ و متصلب‌:

بسته ‌شدن‌ باب‌ اجتهاد در میان‌ فرق‌ سنی‌ كه‌ به‌ علت‌ اعتقاد به‌ بسنده‌ بودن‌ فقه‌ موجود و جلوگیری‌ از التفات دردین‌ روی‌ داد، موجب‌ تعطیل ‌شدن‌ تحقیق‌ و نوآوری‌ در مسایل‌ دینی‌ از زمان‌ متوكل‌ عباسی‌ (نیمه‌ دوم‌ قرن‌ سوم‌ هجری‌ قمری‌) شده‌ و به‌ علاوه‌ این‌ شیوه‌ برخورد با آرا و نظریات‌ جدید به‌ حوزه‌های‌ دیگر تفكر مانند فلسفه‌، حكمت‌ و علوم‌ طبیعی‌ تعمیم‌ داده‌ شد زیرا به‌ قول‌ رنان‌ در كتاب‌ تاریخ‌ علم‌ كمبریج‌ « مسلمانان‌ هرگز حساب‌ علم‌ و مذهب‌ را از یكدیگر جدا نكردند». روش‌ نقادی‌ تضعیف‌ گردید و یك‌ نوع‌ فضای‌ پذیرش‌ منفعلانه‌ به‌ وجود آمد. 

در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ اول‌ هجری‌ قمری‌ فرقه‌ ای‌ به‌ نام‌ معتزله‌ ظهور كرد كه‌ پیروان‌ آن‌ به‌ علت‌ اعتقاد به‌ اختیار در برابر جبر و خلق‌ قرآن‌، برای‌ عقل‌ جایگاه‌ بلندی‌ در نظر گرفتند. اینان‌ بر خلاف‌ متعصبین‌ سنت‌ و حدیث‌ (كه‌ نص‌ حدیث‌ و سنت‌ را تنها تكیه‌ گاه‌ خود قرار داده‌ بودند و بعضی‌ از آنها حتا‌ اثبات‌ عقلی‌ را حرام‌ می‌دانستند)، « در تعارض‌ حدیث‌ با عقل؛ عقل‌ را مقدم‌ داشتند» ۴ و اجازه‌ دادند كه‌ تا عمق‌ ایمان‌ مذهبی‌ نفوذ نماید. اولین‌ خلفای‌ عباسی‌ از جریان‌ معتزله‌ حمایت‌ كردند اما با شروع‌ خلافت‌ متوكل‌ متعصبین‌ حدیث‌ و سنت‌ قدرت‌ یافتند و با ظهور فرقه‌ اشعری‌ و تحریم‌ بدعت‌ (جهت‌ جلوگیری‌ از تحریف‌ دین‌) توسط‌ آنان‌، تقلید برتفكر مستولی‌ شد. ذبیح ‌الله صفا در این‌ مورد می‌گوید:

« زیانهایی‌ كه‌ جلوگیری‌ از بحث‌ و نظر و اعتقاد و به‌ تسلیم‌ و تقلید بر اندیشه‌ مسلمین‌ كه‌ تازه‌ در حال‌ تكوین‌ و ترقی‌ بود وارد آورد بی‌ شمار و از همه‌ آنها سخت ‌تر آن‌ است‌ كه‌ با ظهور این‌ دسته‌ در میان‌ مسلمین‌، مخالفت‌ با علم‌ و علما و عناد با تامل‌ و تدبر در امورعلمی‌ و تحقیق‌ در حقایق‌ و انتقاد آرا علمای‌ سلف‌، آغاز شد زیرا طبیعت‌ محدثین‌ متوجه‌ به‌ وقوف‌ در برابر نصوص‌ و احترام‌ آنها و محدود كردن‌ دایره‌ عقل‌ و احترام‌ روایت‌ به‌ حد اعلی‌ و منحصر ساختن‌ بحثها در حدود الفاظ‌ است‌. این‌ امور سبب‌ عمده‌ ضعف‌ تفكر و تفضیل‌ نقل‌ بر عقل‌ و تقلید بدون‌ اجتهاد و تمسك‌ به‌ نصوص‌ بدون‌ تعمق‌ در مقاصد آن‌ و بغض‌ و كراهت‌ نسبت‌ به‌ فلسفه‌ و اجزا  آن‌ و درآوردن‌ متفكرین‌ در شمار ملحدین‌ و زنادقه‌ گردید .

اینها نتایجی‌ بود كه‌ بعد ازاختناق‌ برعقلهای‌ مسلمین‌ چیره‌ گردید و آنچه‌ در كتب‌ بود  برآنچه‌ درعقل‌ محترم‌ است‌ برتری‌ یافت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ عالمی‌ كه‌ از نصوص‌ دینیه‌ و لغویه‌ مطلب‌ بسیار در حفظ‌ داشت‌ برعالمی‌ كه‌ قلیل‌ الحفظ‌ و كثیر التفكر بود رجحان‌ یافت‌ و عالم‌ مقلد از عالم‌ مجتهد برتر شمرده‌ شد و اكرام‌ محدث‌ و فقیه‌ بر بزرگ‌ داشت‌ فیلسوف‌ و متفكر فزونی‌ یافت‌ و در نتیجه‌ فلسفه‌ و سایر علوم‌ عقلی‌ روز به‌ روز از رونق‌ و رواج‌ افتاد تا جایی‌ كه‌ نظایر محمد بن ‌زكریا، ابونصر، ابوریحان‌ و ابوعلی‌ حكم‌ سیمرغ‌ و كیمیا یافتند.» ۵ 

وقتی‌ ابوریحان‌ هم‌ تكفیر می‌شود!

مخالفت‌ متعصبین‌ در مقابل‌ تفكر علمی‌ در قرن‌ پنجم‌ هجری‌ (یازدهم‌ میلادی‌) بسیار نیرومند شده‌ بود به‌ طوری‌ كه‌ به‌ قول‌ عبدالسلام‌ در كتاب‌ آرمانها و واقعیتها، ابوریحان‌ بیرونی‌ به‌ خاطر استفاده‌ از تقویم‌ شمسی‌ بیزانسی‌ برای‌ ابزاری‌ كه‌ به‌ منظور تعیین‌ اوقات‌ نماز اختراع‌ كرده‌ بود از سوی‌ بعضی‌ از علمای‌ دینی‌ هم‌ عصر خود به‌ بدعت‌ و فساد عقیده‌ متهم‌ شد. او در رد كسی‌ كه‌ از به‌ كار بردن‌ این‌ وسیله‌ ابا داشت‌ در رساله‌ افراد المقال‌ فی‌امرالظلال‌ می‌نویسد:
« پس‌ جهل‌ او وی‌ را بر آن‌ داشت‌ كه‌ چیزی‌ را كه‌ مبتنی‌ بر ماه های‌ رومی‌ است‌ نپذیرد و اجازه‌ دخول‌ آن‌ به‌ مسجد را ندهد زیرا آنان‌ مسلمان‌ نیستند. پس‌ به‌ وی‌ گفتم‌: مردم‌ روم‌ نیز غذا می‌خورند و در بازارها راه‌ می ‌روند. پس‌ در این‌ دو امر نیز از آنها تبعیت‌ مكن‌.» ۶

گذشته‌ گرایی‌ ساده‌ لوحانه‌:

قایلان‌ به‌ این‌ تفكر، به‌ شرح‌ كارهای‌ گذشته‌ و تفسیر آنها، تلخیص‌ این‌ شرح ها، تعدیل‌ مختصرها و حاشیه‌ نویسی‌ بر اینها پرداختند، بدون‌ اینكه‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ آورده‌ شود، تحقیق‌ و جستاری‌ صورت‌ پذیرد (تنها فایده‌ این‌ كارها حفظ‌ سنت های‌ فرهنگی‌ و ادبی‌ بود). به‌ علاوه‌ تكیه‌ بر ترجمه‌ كتب‌ و رساله‌های‌ یونانی‌، هندی‌ و... و پرورش‌ روحیه‌ تقلید و پیروی‌ كوركورانه‌ به‌ همراه‌ مقهور شهرت‌ بیگانگان‌ (خصوصاً یونانیان‌) شدن‌ موجب‌ گردید روحیه‌ نقادی‌، كنكاش‌ و خلاقیت‌ از جامعه‌ اسلامی‌ رخت‌ بربندد. هموت‌ ریتر می ‌پرسد: « وظیفه‌ یك‌ دانشمند مسلمان‌ چیست‌؟» و پاسخ‌ آن‌: «عبارت‌ است‌ از نقل‌ آنچه‌ استادش‌ به‌ او آموخته‌ به‌ نسل‌ آینده‌ به‌ كامل ‌ترین‌ صورت‌ از درستی‌ و امانتداری‌» 7

آیین‌ مدرسی‌ (اسكولاستیك‌) و تفكیك‌ علوم‌ به‌ علوم‌ اوایل‌ (یا عقلیه‌) و علوم‌ شرعیه‌ و ارج‌ غیر ضروری‌ بر الهیات‌ در برابر طبیعیات‌:
مهدی‌ فرشاد این‌ عامل‌ را به‌ صورت‌ زیر توضیح‌ می‌دهد:
«در آیین‌ مدرسی‌ علم‌ دنیا می‌باید كه‌ در خدمت‌ الهیات‌ درآید  و شناخت‌ پدیدارهای‌ جهان‌ می‌باید كه‌ معطوف‌ به‌ شناخت‌ منبع‌ الهی‌ باشد. علوم‌ عقلی‌ در این‌ آیین‌ مكمل‌ باورهای‌ منقول‌ دینی‌ است‌ و تعقل‌ و اندیشه‌ علمی‌ در مسیر كلی‌ اعتقادات‌ مذهبی‌ جریان‌ پیدا می‌كند. در آیین‌ مدرسی‌ آن ‌طور كه‌ در درازنای‌ تاریخ‌ تمدن‌ بشر پدید آمده‌اند تفكر آزاد و پرسش های‌ بنیادی‌ در باب‌ مسایل‌ دینی‌ و به‌ سوال‌ گذاشتن‌ اصولی‌ كه‌ مبانی‌ دین‌ را تشكیل‌ می‌دهند؛ مطرود است‌. در همین‌ جاست‌ كه‌ تفلسف‌ به‌ عنوان‌ گرایش‌ مستقل‌ و غیروابسته‌ به‌ اعتقادی‌ خاص‌ مطرود واقع‌ می‌گردد و درنظر یك‌ معتقد به‌ آیین‌ مدرسی‌ گمراه‌ كننده‌ شمرده‌ می‌شود. درجهان‌ اسلام‌ خاصه‌ از سده‌های‌ یازدهم‌ میلادی‌ ( پنجم‌ هجری‌) به‌ بعد آیین‌ مدرسی‌ رونق‌ بیشتری‌ یافت‌ و این‌ رونق‌ به‌ تدریج‌ به‌ اشراف‌ كامل‌ الهیات‌ بر طبیعیات‌ انجامید.» 

عقل‌ ستیزی‌ خلفا و شاهان‌:

خلیفه‌ نهم‌ عباسی‌، متوكل‌، نخستین‌ حامی‌ متعصبین‌ حدیث‌، سنت‌ و فقه‌ بود. « او جدل‌ و مناظره‌ در آرا  را ممنوع‌ ساخت‌ و هر كه‌ را بدین‌ كار دست‌ زد مجازات‌ نمود و امر به‌ تقلید داد و روایت‌ و حدیث‌ را آشكار كرد ۸ «بر اهل‌ ذمه‌ (یهودی‌، مسیحی‌ و زرتشتی‌) سخت‌گیری‌ نمود و درس‌ خواندن‌ فرزندان‌ آنان‌ را در مدارس‌ مسلمانان‌ ممنوع‌ ساخت‌. این‌ اعمال‌ متعصبانه‌ باعث‌ شد كه‌ فقها و محدثین‌، دشمنان‌ خود یعنی‌ فلاسفه‌ و متكلمین‌ معتزله‌ را كه‌ به‌ الحاد و زندقه‌ متهم‌ شده‌ بودند از میدان‌ بیرون‌ كنند و نیز دانشمندان‌ اصل‌ ذمه‌ دست‌ به‌ مهاجرت‌ بزنند یا لااقل‌ از فعالیت‌ علمی‌ آنان‌ كاسته‌ شود.جریان‌ مبارزه‌ با خردگرایی‌ با روی‌ كار آمدن‌ غزنویان‌ و سپس‌ سلجوقیان‌ كه‌ از خوی‌ بیابانگردی‌، ساده گی‌ ذهن‌ و تعصب‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ سنت‌ و حدیث‌ برخوردار بودند؛ از قرن‌ پنجم‌ هجری‌ قمری‌ به‌ بعد شكل‌ رسمی‌ و حكومتی‌ گرفت‌ به‌ طوری‌ كه‌ هرگونه‌ بحث‌ راجع‌ به‌ علوم‌ طبیعی‌ ممنوع‌ شد.

خواجه‌ نظام‌الملك‌ با تاسیس‌ مدارس‌ نظامیه‌  در بغداد، ری‌، بصره‌، نیشاپور و... به‌ شدت‌ به‌ گسترش‌ سنت‌ گرایی‌ و جزم‌اندیشی‌ پرداخت‌. در این‌ مدارس‌ فقط‌ به‌ فقه‌ و اصول‌ توجه‌ می‌شد و فقط‌ شرح‌ و تحشیه‌ بر آثار گذشته گان‌ رونق‌ داشت‌ ولی‌ جایی‌ برای‌ فلسفه‌ و علوم‌ عقلی‌ نبود:

«با ظهور تعصب‌ مذهبی‌ و رواج‌ سیاست‌ دینی‌ در جانب‌ ایران‌ از قرن‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ بعد، آن‌ آزادی‌ عقاید كه‌ تا اواخر قرن‌ چهارم‌ وجود داشت‌ از میان‌ رفت‌ و جای‌ خود را به‌ خشكی‌ و سبك‌ مغزی‌ داد و از اینجاست‌ كه‌ می‌ بینیم‌ از این‌ پس‌ یا صاحبان‌ آرا فلسفی‌ به‌ سختی‌ مورد تعقیب‌ واقع‌ شدند و یا ناچار گردیدند كه‌ عقاید خویش‌ را به‌ شدت‌ و بیشتر از سابق‌ به‌ آرا اهل‌ مذاهب‌ بیامیزند و فلسفه‌ را درهمان‌ طریق‌ به‌ كار برند كه‌ علم‌ كلام‌ را به‌ كار می‌بردند. در مدارسی‌ كه‌ از قرن‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ بعد در خراسان‌ و سپس‌ در عراق‌ و سایر نواحی‌ ممالك‌ اسلامی‌ ایجاد شد تعلیم‌ و تعلم‌ علوم‌ عقلی‌ ممنوع‌ بود و جز ادبیات‌ و علوم‌ دینی‌ چیزی‌ تدریس‌ نمی‌ شد و این‌ امر طبعاً از رونق‌ و رواج‌ علوم‌ عقلی‌ و توجه‌ طلاب‌ به‌ آنها می‌كاست‌.» ۹
تكفیركردن‌ متقابل‌ یكدیگر، از بین‌ رفتن‌ محیط‌ باز برای‌ بحث‌ و تبادل‌ نظر و پذیرش‌ ایده‌های‌ جدید و بالاخره‌ ترویج‌ این‌ فكر كه‌ علوم‌ غیرمذهبی‌ موجب‌ كم‌ شدن‌ ایمان‌ و خروج‌ از صراط‌ مستقیم‌ می‌گردد؛ روز تا روز تشدید میگردید.
محمد غزالی‌ یكی‌ از مدرسین‌ بزرگ‌ نظامیه‌ بود كه‌ با فلسفه‌ به‌ سختی‌ مبارزه‌ نمود ولی‌ البته‌ با علوم‌ طبیعی‌ فقط‌ از سر پیامدهای‌ آن‌ مخالف‌ بود.

« وی‌ در رد اندیشه‌های‌ فلسفی‌ تا جایی‌ پیش‌ رفت‌ كه‌ فارابی‌ و ابن‌ سینا را « المتفلسفة‌ الاسلامیه‌ » یعنی فیلسوف‌ نمایان‌ اسلامی‌ نامید و برخی‌ از سخنان‌ آنان‌ را «الكفر الصریح‌» خواند و موضوع‌ «تكفیر» آن‌ فیلسوفان‌ اسلامی‌ را در «اعترافات‌» خود یادآوری‌ كرد.» ۱۰
غزالی‌ معتقد است‌ كه‌ « چیزی‌ از علوم‌ ریاضی‌ كه‌ ذاتاً مفید است‌ نفیاً و اثباتاً به‌ امور دینی‌ ارتباطی‌ ندارد بلكه‌ در آنها مسایل‌ برهانی‌ و استدلالی‌ هست‌ كه‌ انكار آن‌ میسر نمی‌باشد اما درعین‌ حال‌ دو آفت‌ از آن‌ منبعث‌ می‌گردد و آن‌ چنان‌ است‌ كه‌ هر كس‌ در آن‌ نظر كند از نكات‌ دقیق‌ و براهین‌ و دلایل‌ آن‌ به‌ عجب‌ می‌افتد و به‌ سبب‌ این‌ اعجاب؛ ‌نظر خوب‌ به‌ فلاسفه‌ پیدا می‌كند و می‌پندارد كه‌ همه‌ علوم‌ آنان‌ در وضوح‌ و استواری‌ برهان‌ مثل‌ این‌ علم‌ ریاضی‌ است‌ آن‌گاه‌ از كفر و تعطیل‌ و سستی‌ ایشان‌ در امور شرع‌ با خبر می‌ شود و از راه‌ تقلید طریق‌ كفر می‌سپارد» ۱۱

کفر و الحاد دانستن منطق و علوم طبیعی!

اساساً متعصبین‌ سنت‌ و حدیث‌ هر كس‌ را كه‌ به‌ علوم‌ اوایل‌ (طبیعی‌) توجهی‌ داشت‌ زندیق‌ و ملحد می‌دانستند چنان‌ كه‌ مامون‌ را زندیق‌ و حتی‌ امیرالكافرین‌ می‌خواندند. «ایشان‌ لفظ‌ علم‌ را جز برعلم‌ موروث‌ از نبی‌ اطلاق‌ نمی‌ كردند و یا جز آن‌ را علم‌ نافع‌ نمی‌شمردند و علمی‌ را كه‌ نفع‌ آن‌ برای‌ اعمال‌ دینی‌ ظاهر و آشكار نبود عدیم‌ الفایده‌ می‌پنداشتند و می‌گفتند كه‌ به‌ تجربه‌ دریافته‌ شده‌ كه‌ چنین‌ علمی‌ به‌ خروج‌ از صراط‌ مستقیم‌ منتهی‌ خواهد شد. علوم‌ اوایل‌ را «علوم‌ مهجوره‌» یا «حكمة‌ مشوبة‌ بكفر» می‌شمردند.» ۱۲
گروه‌ اخوان‌ الصفا كه‌ در قرن‌ چهارم‌ هجری‌ می ‌زیستند در رسایل‌ خود نظر متكلمین‌ و متعصبین‌ سنت‌ و حدیث‌ را نسبت‌ به‌ علوم‌ اوایل‌ چنین‌ بیان‌ داشته‌اند: « آن‌ علم‌ الطب‌ لا منفعة‌ فیه‌ و ان‌ علم‌ الهندسیة‌ لا حقیقة‌ لها و ان‌ علم‌ المنطق‌ و الطبیعیات‌ كفر و زندقة‌ و ان‌ اهلها ملحدون‌» یعنی علم طب چیزیست که منفعتی در آن وجود ندارد و علم هندسه چیزیست که حقیقتی در آن نیست و علم های منطق و طبیعیات؛ کفر و زندیقگری استند و صاحبان آنها ملحدان میباشند. ۱۳ همچنین‌ سوزانیدن‌ كتابهای‌ فلسفی‌ و آزار فیلسوفان‌ در قرن‌ پنجم‌ و ششم‌ هجری‌ قمری‌ رایج‌ بود. 

تحجر حتا‌ نزد ابن‌ خلدون‌!

ابن‌خلدون‌ مورخ‌ مشهور و مسلمان‌ تونسی‌ قرن‌ هشتم‌ هجری‌ قمری‌ نیز با تعصب‌ و تنگ ‌نظری‌، مسلمانان‌ را از نزدیک ‌شدن‌ به‌ فلسفه‌ و علوم‌ اوایل‌ می‌ ترساند: « از این‌ علوم‌ و داننده گان‌ آن‌ تباهی‌ خرد به‌ ملت‌ اسلام‌ روی‌ آورده‌ است‌ و بسیاری‌ از مردم‌ به‌ سبب‌ شیفتگی‌ به‌ آنها و تقلید از عقاید ایشان‌، عقل‌ خویش‌ را از دست‌ داده‌اند و گناه‌ آن‌ به‌ عهده‌ كسانی‌ است‌ كه‌ مرتكب‌ این‌گونه‌ امور می‌شوند... سزاست‌ كه‌ از اندیشیدن‌ و توجه‌ در آنها اعراض‌ كنیم‌. چه‌ اعراض‌ از نگریستن‌ در علم‌ طبیعی‌ از قبیل‌ این‌ است‌ كه‌ فرد مسلمان‌ اموری‌ را كه‌ برای‌ او سودمند نیست‌ فرو گذارد؛ زیرا مسایل‌ طبیعیات‌ نه‌ در دین‌ و نه‌ درمعاش‌ به‌ كارمان‌ نمی‌آید و از این‌ رو لازم‌ است‌ آنها را فرو گذاریم‌.» ۱۴

حمله‌ مغولان‌ و یورش‌ تیمور مکمل نیات خرافاتیان

این‌ هجومها باعث‌ از بین‌ رفتن‌ كتابخانه‌ها و منابع‌ فكری‌، قتل‌ عام‌ دانشمندان‌ و ادبا و نیز به‌ وجود آمدن‌ روحیه‌ یاس‌ و ناامیدی‌، گسترش‌ خرافات‌ و جادوگری‌ و نیز تن ‌پروری‌ و تجمل‌ پرستی‌ گردید. همچنین‌ سبک‌ نگارش‌، مبهم‌، مرموز و پر تكلف‌ و به‌ دور از استدلال‌ منطقی‌ شد و مغلق ‌نویسی‌، هنر محسوب‌ گردید.
یاقوت‌ حموی‌ سیاح‌ و جغرافی ‌نویس‌ قرن‌ هفتم‌ هجری‌ قمری‌ در مورد كتابخانه‌های‌ مرو كه‌ به‌ دست‌ مغولان‌ نابود گردید چنین‌ نوشته‌ است‌:
«متاسفم‌ از اینكه‌ از شهر مرو جدا شدم‌. در مرو ده‌ كتابخانه‌ وجود داشت‌ كه‌ مانند آنها را از لحاظ‌ داشتن‌ تعداد كتاب‌ و نفاست‌ و ارزش‌ در جهان‌ ندیده‌ام‌. امانت‌ گرفتن‌ كتاب‌ از این‌ كتابخانه‌های‌ دهگانه‌ مرو بسیار سهل‌الحصول‌ و آسان‌ و بدون‌ تشریفات‌ بود. كتابهای‌ آن‌ پیوسته‌ در دسترش‌ عموم‌ قرار می‌گرفت‌ و... من‌ همه‌ وقت‌ در خانه‌ام‌ حدود دوصد جلد از كتابهای‌ این‌ كتابخانه‌ها را در امانت‌ داشتم‌ و بیشتر كتابهایی‌ كه‌ برای‌ مطالعه‌ می ‌خواستم‌، بدون‌ سپردن‌ وجه‌الضمان‌ و یا دادن‌ گروی‌ در اختیارم‌ می‌گذاشتند. از كتابهای‌ این‌ كتابخانه‌ بسیار استفاده‌ بردم‌ و باید بگویم‌ بیشتر اطلاعاتی‌ كه‌ در كتاب‌ معجم‌ البلدان‌ و دیگر تالیفاتم‌ آورده‌ام‌ از پرتو مطالعه‌ این‌ كتب‌ بوده‌ است‌. یقین‌ اگر مغول‌ (تاتار) به‌ مرو نزدیك‌ نمی‌ شد هرگز از مرو بیرون‌ نمی‌ شدم‌.» ۱۵البته‌ حمله‌ مغولان‌ در دوره‌ای‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌ كه‌ بی‌كفایتی‌ شاهان‌ ایرانی‌ موجب‌ به‌ اصطلاح‌ « فرار مغزها» شده‌ بود. در كتاب‌ جنگهای‌ صلیبی‌ جلد سوم‌ آمده‌ است‌: «مردم‌، حكومت‌ مغولان‌ بر خود را بهتر از حكومت‌ پادشاهان‌ ایران‌ می‌دانستند.»

«انحطاط دوم عالم اسلام یا عصر تاریکی » را هفته آینده به خوانش خواهید نشست.

 

رویکرد ها:

۱ ـ جهت آشنایی با ابعاد این دوران  به تحقیق و نگارش دیگر اینجانب منجمله به اینجا مراجعه فرمائید:

محمدعالم افتخار :  از «عصر طلایی اسلام» تا عصر «بازی شیطانی» با اسلام

به خاطر صرفه جویی در وقت؛ میتوانید با انصراف از مقدمات؛ پس از **** از این جا به بعد را مرور نمائید:

کاملاً حقیقت دارد که: اسلام؛ در همان حال که نام دینی است؛ نام فرهنگ و تمدنی نیز می باشد که قسمت مهمی از تاریخ بشریت در قرون وسطی را به خود اختصاص داده است.

این بدان معنی است که نمیتوان تاریخ داشت و بشریت داشت ولی واقعیتی به نام و عنوان «اسلام فرهنگی و تمدنی» را از آن حذف نمود و یا در آن مغفول گذاشت و گذشت.آن آن

«اسلام» را در همه حالات و در همه زمانه ها؛ «طالب» دیدن، «القاعده» دیدن، «اخوان» دیدن، «سعودی» دیدن، «بازی شیطان» یا «بازی شیطانی» دیدن؛ مسلماً گمراهی وخیم و تباهکنی است؛ در همان حال که برای روزگار ما چنین ندیدن و پیرامون آن؛ اوهام و خیالات پا در هوا بافیدن و لافیدن؛ گمراهی ای حتی وخیم تر و تباهکن تر میباشد.

بدون هیچ پروایی از مغالطه و به اصطلاح «گناه» باید گفت که عصر کنونی برای اسلام؛ فقط عصر انحطاط نیست بلکه دقیقاً عصر «بازی شیطانی» با اسلام است؛ درست به همان مفاهیم و مصداق ها که منجمله در کتاب رابرت درایفوس به همین نام تدوین و تألیف و حلاجی و تثبیت و تسجیل گردیده است! .....

۲ ـ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ ﴿12﴾ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّكِینٍ ﴿13﴾ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿14ـ المؤمنون﴾

 و به یقین انسان را از عصاره‏اى از گل آفریدیم (12) سپس [در مرحلهء تکثر و زاد و ولد] او را [به صورت] نطفه‏اى در جایگاهى استوار قرار دادیم (13) آنگاه نطفه را به صورت خون بسته درآوردیم؛ پس آن خون بسته را [به صورت] گوشت پاره گردانیدیم و آنگاه گوشت پاره را استخوانهایى ساختیم؛ بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم؛ آنگاه آفرینشى دیگر و آخر[مختص به آدمی] را اراده کردیم؛ آفرین باد برالله كه «أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» = بهترین آفریننده گان است ﴿14ـ المؤمنون﴾

بامداد ـ دیدگاه ـ۱۵/۱ـ ۱۰۰۲