آیا انتخابات ریاست‌ جمهوری فرانسه مانند امریکا شگفتی ‌سازمی‌ شود؟

شوكران درکاخ الیزه

 

نفیسه كریمی

هرچند از هم ‌اکنون نگرانی‌ های بیشماری وجود دارد که سناریو « دونالد ترامپ» در فرانسه تکرار شود، اما پیروزی « ژان مارین لوپن » در انتخابات ریاست‌ جمهوری سال ۲۰۱۷ ترسایی  بعید به نظر می ‌رسد. پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌ جمهوری ایالات متحده امریکا، مجموعه‌ ای از گمانه ‌زنی‌ها را در رسانه‌ها به راه انداخته که زلزله سیاسی این‌بار و پس از کاخ سفید قرار است در کاخ الیزه روی دهد.
اکنون در همه طیف‌های سیاسی این پرسش مطرح می‌ شود اگر سناریوی امریکا، خود را در فرانسه تکرار کند و مارین لوپن، رهبر راست‌ گرایان افراطی «جبهه ملی »، در ماه می ‌۲۰۱۷ ترسایی  به عنوان رییس ‌جمهوری بعدی وارد کاخ الیزه شود، چه اتفاقی روی خواهد داد.
فرانسوا اولاند، رییس‌ جمهوری فرانسه  فقط می ‌گوید در « دوره بلاتکلیفی » به سر می ‌بریم  درحالی‌که  آلن ژوپه رقیب درون‌ حزبی  فرانسوا فیون نامزد نهایی حزب راست‌ گرای  جمهوری‌خواهان هشدار می ‌دهد «خطر عوام‌ فریبی و افراط‌ گرایی » فرانسوی‌ها را تهدید می‌ کند. این در حالی است که روزنامه چپ‌ گرای « لیبراسیون » با انتخاب تیتری جنجالی از دوران « آخرالزمانی ترامپیزم» خبر می ‌دهد و  یوهان هوفناگل مقاله ‌نویس این روزنامه می ‌نویسد: « بیگانه‌ ستیزی و گرایش به سمت احزاب راست به لطف «لیبرالسیم بدون محدودیت» در سراسر اروپا در حال افزایش است».
حتا روزنامه راست‌ گرای « فیگارو»، از « مغلوب ‌شدن اروپا به دنبال پیروزی ترامپ» سخن می‌ گوید و ژرومه فنوگیلو سردبیر روزنامه «موند»، می ‌نویسد انتخاب ترامپ یک زلزله است که دموکراسی غربی را تغییر می‌ دهد. اکنون کاملا قابل درک به نظر می ‌رسد که بخواهیم شباهت‌های کمپاین و برنامه‌ های سیاسی دونالد ترامپ و مارین لوپن را با یک دیگر قیاس و نقاط مشترک آنان را پیدا کنیم. هرچند ایدیولوژی‌های یک سان لزوما دستاورد های سیاسی مشابه را تضمین نمی‌ کنند، چرا که زمینه‌ های سیاسی، اجتماعی  و اقتصادی فرانسه و ایالات متحده کاملا متفاوت است. درحقیقت همین تفاوت‌ها به مارین لوپن اجازه نمی ‌دهد پیروزی مانند ترامپ را از آن خود کند.
روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت، پیروزی فرونت ناسیونال  در انتخابات گذشته را « خیزش فاشیستی » توصیف کرد. در این انتخابات محلی جبهه ملی در مناطقی از فرانسه توانست در مرحله اول انتخابات اکثریت نسبی آرا را به دست آورد که طبقات ضعیف و فقیر فرانسه ساکن هستند و به‌ طور سنتی پایگاه اجتماعی سوسیالیست‌ها بوده است. در واقع رای مردم فرانسه در این مناطق به فرونت ناسیونال، رای نه به عملکرد دولت سوسیالیست فرانسوا اولاند است. موج پناه‌ جویان به اروپا و حملات تروریستی ۱۳ نوامبر پاریس فرصت تازه‌ای را برای مارین لوپن فرونت  ناسیونال  فراهم کرد که به‌ شدت انتقادات خود به سوسیالیست‌های حاکم در تامین امنیت و سیاست خارجی فرانسه بیفزاید.
مارین لوپن خلاف دیگر سیاست‌مداران راست و چپ میانه فرانسه، به‌ شدت مخالف سیاست خارجی فرانسه در سوریه و معتقد به حمایت از « بشار اسد » رییس‌جمهوری سوریه  برای مبارزه با گروه‌های تروریست است. اما انتخابات محلی گذشته فرانسه نشان داد صحنه سیاسی این کشور درحال تغییر از دوضلعی به سه‌ ضلعی است. تا اکنون رقابتی جدی میان دو جریان راست و چپ میانه  فرانسه برای کسب قدرت بود اکنون راست‌های افراطی فرانسه نیز مدعی کسب قدرت هستند.
لوپن می ‌گوید پیروزی ‌اش در انتخابات سال آتی ریاست ‌جمهوری فرانسه، یک جبهه سه ‌گانه از رهبران جهان متشکل از دونالد ترامپ،  ولادیمیر پوتین، رییس‌ جمهوری روسیه و مارین لوپن تشکیل می ‌دهد که مناسب صلح جهانی است. این سیاست ‌مدار ضد اروپا و ضد مهاجرت و فقط رهبر سیاسی فرانسه که از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌ جمهوری خشنود شد، با اعلام آغاز به کار کمپاین خود بر انتخابات ۲۰۱۷ فرانسه تاکید کرد: « این جنبشی جهانی است؛ جنبشی جهانی که جهانی‌شدن کنترول نشده، شامل لیبرالیزم افراطی مخرب و ازبین ‌رفتن دولت‌های مردمی و مرزها می‌ شود». او گفت: اگر من در انتخابات پیروز شوم، روابط خوبی با روسیه برقرار می ‌کنم و جبهه ‌ای متشکل از خودم، دونالد ترامپ، رییس‌ جمهوری منتخب امریکا  و ولادیمیر پوتین ایجاد می ‌کنم که مناسب صلح جهانی است.
فرانسوا فریسوز مقاله ‌نویس این روزنامه نوشت: « واقعیت سیاسی در فرانسه اکنون در یک سوال خلاصه شده است؛ چه کسی می ‌تواند مانع قدرت‌گرفتن لوپن شود؟». دانستن دلیل محبوبیت چهره‌های راست افراطی سخت نیست. طبقه سیاسی حاکم در امریکا  و فرانسه در فهم و رسیده گی به نگرانی تعداد زیادی از مردم طبقه متوسط ناکام مانده است. یکی از طرفداران ترامپ می‌ گوید: « ترامپ از چیزی حرف می ‌زند که دیگران جراات گفتنش را ندارند». وقتی او از اخراج‌ میلیون‌ ها مهاجر غیرقانونی مکزیکی سخن می‌ گوید، طرفدارانش به وجد می‌آیند. او زمانی که خواستار ممنوعیت ورود مهاجران مسلمان به امریکا می‌ شود، طبقه سیاسی و رسانه‌ ها وحشت خود را در برابر این اظهارات نشان می ‌دهند. اما پس از وقوع حمله تروریستی « سن برناردینو» بسیاری از مردم با خود می گویند، چرا نه؟ زمانی‌که در یکی از نظرسنجی‌های اخیر از پاسخ ‌دهنده گان پرسیده شد آیا ارزش‌های اسلامی ‌با ارزش‌ها و سبک زنده گی امریکایی سازگاری دارد، ۷۶ درصد طرفداران حزب جمهوری‌ خواه پاسخ منفی دادند. مانند جمهوری ‌خواهان، ۴۳ درصد هواداران حزب دموکرات نیز موافق سازگار نبودن ارزش‌های اسلامی با سبک زنده گی امریکایی بودند.
این همان ترامپیزم واقعی است. دونالد ترامپ در روی صحنه است و حرف‌های خود را می‌ زند و دیگران فریاد می‌ کشند، چراکه پوپولیست‌ها پاسخ‌ های ساده برای مسایل دشوار دارند؛ به ‌ویژه مسایلی که نخبه گان حاکم توجهی به آن نمی ‌کنند یا نمی‌ خواهند آنان را در اولویت قرار دهند.
این موضوع درباره مارین لوپن نیز صادق است. مردم به این دلیل به او روی می‌آورند که به وضعیت و مطالبات ‌شان، به ‌ویژه مردم روستایی و شهرک‌ های کوچک، جوانان و بی‌ کاران و افرادی که از اقتصاد فرانسه به‌ شدت آسیب دیده‌اند، توجه می‌ کند. مارین لوپن خلاف ترامپ، اهل آتش‌افروزی نیست. او در مقایسه با ترامپ معقول ‌تر و معتدل ‌‌تر به‌ نظر می ‌آید. او به‌ سختی می‌ کوشد گذشته نژادپرستانه مشهود حزب خود را پاک کند. اما او نیز توانسته است به‌ خوبی از ناکامی ‌احزاب اصلی برای رفع مشکلات جدی اقتصاد و سیستم مهاجرتی فرانسه استفاده کند.
ظاهرا خیلی شیک و ساده است به ‌آسانی به طرفداران ترامپ و لوپن، عنوان جاهلان بی ‌فرهنگ زد که نمی ‌توانند خود را با مدرنیته، پیشرفت و واقعیت جهانی مهاجرت منطبق کنند. این تحلیل رایج کارشناسان و نخبه گان سیاسی است اما این نوع پاسخ، خود بخشی از مشکل است. پیروزی دو چهره اشاره شده پیش از آنکه ناشی از واکنش غریزی رای‌دهنده گان به مشکلات ‌شان باشد، رابطه نزدیکی با بی ‌کفایتی رهبری سیاسی جامعه دارد.
استیفن ارلنجر ستون‌ نویس روزنامه « نیویورک‌ تایمز»، می‌نویسد: «موفقیت لوپن ناشی از ناکامی ‌و خلا راست میانه، محافظه‌ کاری ضعیف حزب سوسیالیست و ناتوانی اتحادیه اروپا در ارایه پاسخ مناسب به چالش‌های فراروی اروپاست ».  به‌ همین ‌دلیل، پیروزی ترامپ تا حد زیادی ناشی از ناتوانی حزب جمهوری ‌خواه برای ارایه بدیل جذاب ‌تر از حزب دموکرات برای طرفدارانش است. در هر دو کشور مردم تفاوت زیادی میان احزاب سیاسی قدیمی‌ حاکم نمی‌بینند؛ گویا همه آنها بخشی از جماعتی از افراد کهنه‌کار و مشابهی‌اند که فقط فردی بیرونی می‌تواند این جماعت یکدست و متحد را، چند‌‌پارچه کند.
درعین‌حال، نباید فراموش کرد لوپن و ترامپ از رشد افراطیت و شوک رویداد‌های تروریستی در این دو کشور نفع برده‌اند. افزایش هراس از تهدیدات و حملات تروریستی که در اغلب موارد به نحوی با مساله مهاجرت‌ها نیز پیوند دارد، بر هیزم آتش مهاجرت‌ ستیزی افزوده است. فرانسه در سال گذشته شاهد دو حمله گسترده و خونین تروریستی بوده است که در اثر آنها بیش از ۲۰۰  نفر کشته و افزون بر ۵۰۰ نفر زخمی شده‌اند؛ از زمان جنگ دوم جهانی بدین سو وجود چنین کشتارهایی در کشورهای اروپای غربی بی ‌سابقه است.
اما نا‌رضایتی ‌ای که ترامپ و لوپن از آن تغذیه می ‌شوند، به‌ مراتب عمیق ‌تر است. الکسیس برزت سردبیر روزنامه  فیگارو می‌ گوید: « این حس خشم تاریخ طولانی دارد. این خشم سرد، بی‌ رحم، آشکار و سنگ‌دل است. این خشم در ۳۰ سال موجودیت دولت ضعیف و ناکامی‌های حکومت‌ها پرورش یافته است». مردم فکر می‌ کنند ارزش‌های محبوب خود را از دست می ‌دهند و این در حالی است آقای ترامپ و خانم لوپن وعده احیای ارزش‌های ازدست‌ رفته را می‌ دهند.
مارتین شولتز رییس پارلمان اروپا، در گفت ‌وگو با روزنامه اتریشی « استاندارد» تاکید می‌کند اولویت ‌دادن به ملیت‌ ها و ملی‌ گرایی که درحال‌ حاضر اتحادیه اروپا چنین روندی را تجربه می‌ کند و ضد اروپاییان آن را به عنوان راه‌ حل همه مسایل تبلیغ می ‌کنند، دقیقا به این دلیل است که ما نتوانستیم بحران پناهنده گان، بحران مالی و مسایل در سیاست تجاری را حل کنیم. آنچه از طرف شهروندان این ‌روزها درخواست می‌ شود (ملی ‌گرایی برای راه ‌حل بحران‌ ها ) در اصل بسیاری از مسایل ما را ایجاد می ‌کند.
او ادامه می ‌دهد : « اروپا یک قاره ثروتمند است، اما ثروت این قاره به صورت نابرابر تقسیم می‌ شود. دوم این که یک تهدید سقوط  برای این اتحادیه وجود دارد که همواره انسان ‌های بیشتر در این اتحادیه چنین احساسی پیدا می ‌کنند».  

همچنین شولتز به شکاف قوی بین شهر و روستا در این اتحادیه اشاره كرده و آن را عامل وخامت بیشتر اوضاع دانسته و در بخش دیگری از این گفت ‌وگو تاکید می‌ کند: « وقتی که بیش از ۲۰ سال پیش به عنوان نماینده به پارلمان اروپا وارد شدم، سران کشورهایی بودند که برای برگزاری نشست‌ها به بروکسل آمده و می ‌گفتند یک اتحادیه اروپایی قدرتمند بهترین؛ آنها این اتحادیه را تقویت می‌ کردند. دراین‌میان تغییراتی ایجاد شده است و امروز ما سران کشورهایی را داریم که به نشست‌ های اتحادیه اروپا می ‌آیند و می ‌گویند « اینجا هستم تا از علایق و منافع کشور خود دفاع کنم ». آنها به گونه ‌ای رفتار می کنند که انگار بروکسل آنها را هدف حمله قرار داده و آنها می ‌خواهند از خود دفاع کنند. این تغییر فکر است». رییس پارلمان اروپا که شخصیت‌هایی مانند مارین لوپن و ترامپ را خطرناک می ‌داند، بر این باور است آن دو پوپولیست‌های خطرناکی هستند که شراب راست افراطی کهنه را در بوتل‌های جدید ارایه می‌ دهند. لوپن برای فرانسوی‌ها برنامه‌ هایی را مدنظر دارد که این کشور را به ورطه پرتگاه می‌کشاند. خروج فرانسه از منطقه یورو در این کشور فاجعه به بار می ‌آورد. همچنین خروج فرانسه از اتحادیه اروپا بقیه اروپا را گرفتار بحرانی دراماتیک می‌ کند.

امید به شرایط متفاوت سیاسی
با وجود همه شباهت در بطن جامعه امریکا  و فرانسه و نگرانی مشترک شهروندان  دو کشور از بحران‌ها و رویدادهای جهانی، بسیاری از کارشناسان به سیستم سیاسی متفاوت این دو کشور دل بسته‌ اند و بر این باورند همین تفاوت نمی ‌گذارد دومینو ترامپ، در فرانسه تکرار شود، هرچند در اولین نگاه اشتراکی میان لوپن فرانسوی و ترامپ امریکایی به‌ خوبی قابل درک است.  این کارشناسان می‌ گویند سیستم سیاسی امریکا اساسا دوحزبی است و به‌همین‌ دلیل نسبت به سیستم چند حزبی پاریس پیش‌ بینی‌پذیر‌تر است. این سیستم به همه گروه‌ها اجازه می ‌دهد ایتلاف خود را شکل دهند و همین امر درنهایت می‌ تواند مانع از پیروزی لوپن در انتخابات سال آینده ترسایی شود.
از سوی دیگر، انتخابات امریکا تک‌ مرحله‌ ای است حال آنکه سیستم دومرحله ‌ای انتخابات ریاست ‌جمهوری فرانسه این فرصت را در اختیار دو کاندیدای نهایی قرار می ‌دهد تا برنامه‌ها و سیاست‌های خود را برای جذب آرای بیشتر تقویت کنند و بتوانند از اردوگاه رقیب افرادی را به سمت خود بکشانند.
در چنین شرایطی چهره‌های سیاسی از هر دو جناح راست و چپ مانند فیون، اولاند و نیکلا سارکوزی رییس‌ جمهوری پیشین فرانسه، که از گردونه رقابت‌ها حذف شد، برای دورکردن لوپن از کاخ الیزه به سمت رقیب او، متمایل خواهند شد و مردم را در دور دوم رقابت‌ها برای رای‌ ندادن به رهبر فرونت ناسیونال  تشویق خواهند کرد.
در گذشته این اتفاق بارها روی داده است و چپ ‌های فرانسوی برای جلوگیری از ورود نماینده  حزب راست افراطی به کاخ الیزه به کاندیدای دیگر احزاب فرانسه مانند نماینده  راست میانه  و حتا کاندیدای حزب دست ‌راستی، رای داده‌اند برای مثال، در انتخابات سال ۲۰۰۲ ترسایی ،  ژان ماری لوپن پدر مارین لوپن، در مرحله نهایی با همین روش از تصاحب عنوان ریاست ‌جمهوری فرانسه بازماند.
اما مردم فرانسه در آن تاریخ اقدامی کم‌ سابقه از خود به نمایش گذاشتند و در برابر تهدید ناشی از پیروزی یک نامزد راست افراطی در انتخابات با یکدیگر متحد شدند و اتحاد راست‌های میانه و چپ‌ها ژاک شیراک را در مرحله دوم انتخابات به پیروزی رساند و شیراک توانست در مرحله دوم با پیروزی قاطع و کسب 82 درصد از آرای فرانسوی‌ها به کاخ الیزه راه یابد.
اما امروز با گذشت نزدیک به ۱۵ سال از آن روزها، وضعیت و شرایط فرانسه و اتحادیه اروپا و حتا جهان دگرگون شده است، مساله مهاجرت‌ها که  دوسالی است به طور جدی و فراگیر غالب کشورهای اروپایی از جمله فرانسه را درگیر خود کرده، شعارهای بیگانه‌ هراسانه و مهاجرستیزانه راست‌های افراطی را پیش چشم مردم موجه ‌تر کرده است.
راست‌های افراطی در فرانسه امیدوارند با تغییر شرایط دریکی، دو سال گذشته میزان آرای آنها  در انتخابات ریاست ‌جمهوری پنج ماه آینده فرانسه به طور قابل ملاحظه ‌ای بالا رفته باشد. خانم لوپن بسیار امیدوار است نتیجه تحولات  دو سال گذشته در کشورش و قاره اروپا را در انتخابات آتی فرانسه برداشت کند. او امیدوار است با رای مردم فرانسه نخستین رییس‌ جمهور زن فرانسه شود.
در صورت پیروزی راست‌های افراطی در انتخابات آتی فرانسه  می‌ توان این برداشت را داشت که نتیجه ریفراندوم اخیر در بریتانیا و انتخابات امریکا فقط یک حادثه منحصربه ‌فرد نبوده و در کشورهای اروپایی ـ به ‌ویژه اروپای غربی- و امریکای شمالی جنبشی در حال شکل ‌گیری است که به طور جدی خواهان‌ بازگشت به الگوی دولت‌های ملی و مرزهای مشخص و محدود است. باید دید با گذشت 15 سال از انتخابات ریاست‌ جمهوری سال ۲۰۰۲  فرانسه، آیا مردم فرانسه در انتخابات آینده همچنان در برابر خطر راست‌های افراطی متحد می ‌مانند یا این که این ‌بار برخلاف ۱۵ سال پیش، با رای خود به استقبال آنها خواهند رفت./ شرق

بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۶ـ ۰۹۱۲

تاثیرات نزدیکی دولت افغانستان با پاکستان در حیات سیاسی کشورما

کریم پوپل

بالاثر نزدیکی دولت افغانستان با پاکستان ما صدا ها مسایل و روابط را دست داده در مقابل چیزی را بدست نیاوردیم. باوجود این نزدیکی جنگ بم انتحاری قتل کشتار کم نگردیده بلکه چندین برابر بیشتر شده است.

اثرات منفی که از نزدیکی دولت افغانستان با پاکستان جدیدآ کشورما را با چالش کشیده قرار ذیل است.

۱ ـ  طالبان از پشتبانی مالی دولت روس و ایران برخوردارشده جنگ را فقط علیه دولت افغانستان به پیش می برد. دیگر هیچ هدف ندارد.

۲ ـ  روابط افغانستان با کشورهای آسیای میانه صرف روی مسایل اقتصادی باقی مانده از مخالفین سیاسی ما گردیده اند.

۳ ـ  روابط افغانستان با ایران که یک همسایه کلیدی و خیلی مهم بود از دست داده در حال آخرین دقایق است.

۴ ـ  هند از سرمایه گذاری در معادن حاجی گک صرف نظر نمود.

۵ ـ  دولت هند از اعمار خط آهن و شاهراه چاه بهار ایران دست خود را کوتاه ساخت.

۶ ـ  تقریبا هند به یکی از مخالفین افغانستان تبدیل گردید.

۷ ـ  روسیه از دادن اسلحه ثقیل ابا ورزیده وسایل خود را به نرخ بین المللی برای افغانستان نرخ گذاری نمود. در حالی که قبلا به نرخ خرید کشورهای آسیای میانه به فروش می رسانید.

۸ ـ  مداخله ترکیه در کشور ما شدید گردید.

۹ ـ  شمال افغانستان که منطقه با امن و گدام غذایی افغانستان بود ، به یک منطقه بی امن واقتصاد ورشکسته تبدیل شد. هیچ تضمین در سرمایه گذاری در ولایات بدخشان، تخار قندوز، سرپل ، میمنه  و بلخ باقی نمانده است.

۱۰ ـ ملیت های هزاره وازبک که یگانه وفا دار به دولت نوین افغانستان بودند در حال مخالف شدن با دولت افغانستان هستند.

دریکی از موافقتنامه بین روسیه ایران چنین نوشته شده است: روسیه ازپیش روی داعش و از سیاست ایران در سوریه دفاع می کند. در مقابل دولت ایران در حفظ سرحدات کشور های آسیای میانه  همکاری می نماید. ایران گروه بزرگ از طالبان را خریده در سرحدات شمال جا داده است. طبق اطلاعات در شمال داعش برای هرفرد ۸۰۰ دالر معاش و ایران برای طالبان ۵۵۰ دالر یعنی دوچند پاکستان معاش می دهد.

گویند : بیا از این نوده پیوند کو

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۶ـ ۲۱۰۶

  تاریخ گواهست !

 

  داود کرنزی

یک حقیقت روشن  درکشورما دربین توده های عظیم مردم ورد زبان هاست که حزبی ها ( اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان ـ حزب وطن) و کارمندان دوران حاکمیت دموکراتیک از روسای جمهوری گرفته تا خوردترین ها  نه دارایی دارند، نه بلند منزل، نه چورکردند نه چپاول، نه پتی دارند و نه پلوان.

این حقیقت وقتی برای مردم روشن و آشکارتر گردید که فرمانروایان پس از حاکمیت  دموکراتیک  با وجود سرازیرشدن میلیارد ها دالراز سوی حامیان بین المللی شان درکنارعواید غیرمجاز، چون تولید، فروش، تجارت مواد نشه آور، فروش سلاح و فلج کردن وزارت های دفاع ، داخله و قوت های نظامی قبلی ، فروش املاک و دارای های  دولتی و دارای های عامه، موزیم ها و آثار تاریخی ،احجار قیمتی، معادن و جنگلات متعلق به مردم  و وطن و ده ها وصدها اقدام جنایات بار وغیرانسانی و غیراسلامی چون اختلاس ،سرقت و فحشا که همین اکنون نیزهمه روزه در جریان است؛ هنوز هم از ستم و جور بر مردم دست نکشیده و عطش آنها به زراندوزی ، ستم بر مردم  و تباهی کشور سیری ناپذیر می باشد. 

گاه گاهی از زبان نخستین رییس جمهور ممثل دولت اسلامی گرفته  تا حامد کرزی، وزرا و اراکین بلند مرتبه حاکمیت در باره دست پاک و صداقت رهبران و کارمندان این دوره حرف های مثبت و ستایش برانگیزی شنیده می شود.

حقیقت اینست که این ها  یکی از خصوصیات نیکو  و انکارناپذیر را به مقایسه گرفته اند. داوری تاریخ  دیگر چشم ها ( و لو دشمن ومخالف) را باز می کند.خلق خدا را می توان برای مدت کوتاه فریب داد، اما درمدت زمان طولانی تاریخ  و مردم قضاوت می کنند و حقایق زنده گی روشن می شود.

کاسترو این ابرمرد تاریخ گفته است: « تاریخ خود بهترین گواه و شاهد برای برائت ما خواهد بود».

به استناد این گفته ارزشمند سایر خصوصیات همرزمان  وکارمندان صادق، متعهد و وطنپرست آن دوره ( دوره حاکمیت دموکراسی  وعدالت اجتماعی را) که کمتر و یا بصورت پراگنده جمعبندی شده است برای اگاهی نسل جوان کشور ونسل های بعدی منحیث  سند پابندی به نورم ها و اصول اخلاقی؛  و خدمت گذاری به مردم و منافع وطن را تصنیف بندی و برمی شمارم.

این خصایل شامل آن ارزش های اند، که هویت وتعریف همرزمان و رهروان جنبش چپ ترقی خواه کشور را روشن می سازد:

ما حزبی ها انسان دوست بودیم

همرزمان ما اعتقاد به انسان  و انسانیت داشته  و دارند. بزرگ ترین آرمان ما سعادت وخوشبختی انسان جامعه ما بوده و است. بدین ملحوظ اجرای پلان های کوتاه مدت و طویل مدت دربخش های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی  وسیاسی هدف حزب وحاکمیت بوده است.

ما وهمکاران ما به مردم و وطن صداقت داشته و صادق بودیم.

اجرای خدمات بزرگ در عرصه های مختلف حیاتی انسان ها و وطن مستلزم صادق بودن و صداقت در کارها بوده است، صد ها دلیل وجود دارد که ما یک طیف عظیم از صادقان را به امر خدمت گذاری  به وطن ایجاد نموده بودیم.

وطنپرست بوده وطن دوستی شعارما بود .

ما وطن را دوست داشتیم  و دوست می داریم، به خاطر حفظ حاکمیت ملی و دفاع از وطن مسلحانه می رزمیدیم، و جان های عزیز خود را قربان وطن می کردیم،هـزاران شهید  در راه دفاع از حاکمیت ملی داریم. وطن فروشی، خاک فروشی و تسلیم شدن به دشمن را ننگ می دانسیتم.

عدالت خواه و داد پسند بودیم.

عدالت خواهی وداد پسندی ما شهرت جهانی کسب نموده بود ( نه غاصبین زمین وجود داشت ونه متجاوزین بر نوامیس ملی ) کم ترین حوادث تجاوز برزنان، تجاوز بر کودکان، حق تلفی ، تصرف مالکیت های شخصی وجود داشت اکثراً حق به حقدار می رسید و متجاوزین از طریق محاکم، محاکمه و مجازات می شدند. با وجود جنگ اعلان ناشده مردم در امن زنده گی می کردند.

با فرهنگ و کلتور بودیم.

حفظ اماکن مقدس ،مراکز کلتوری  و رشد فرهنگ مترقی، مساعد ساختن شرایط تحصیلی در داخل وخارج کشور مبارزه با جهل  و بیسوادی ، ارتقای توانایی های هنری ، علمی ، فنی و پژوهشی جوانان ومردم فراموش ناشدنی است.

به مردم دلسوز و مهربان بودیم.

توجه به رشد اقتصادی جامعه داشته  وسطح عاید ملی را بلند برده بودیم.  درهمان حالت جنگی برای میلیون ها نفر شامل کارمندان دولتی، نیروهای امنیتی ، ملا امام های مساجد و تکیه خانه ها  و درمسال ها کوپون توزیع نموده، به رفع احتیاجات اقتصادی مردم می پرداخیتم، بغرض کنترول نرخ ها و کمک به سایر نیازمندان، دولت سبسایدی های بررگ را متحمل شده بود.

نرخ شکر، مواد نفتی و سایر ما احتیاج مردم را از طریق ادارات دولتی  ومغازه های بزرگ استهلاکی تحت کنترول قرار داشت.

جنگجو و با إیمان بودیم.  

ما با نثار جان خود از سرحدات کشورما دفاع می کردیم، هیچگاهی دشمنان ما چه کشورهای خارجی و چه عمال وابسته به آنها توان حمله مستقیم  به سرحدات ما را نداشتند. آنها  دزدانه بصورت انفرادی  و بالباس زنانه وارد کشور شده با فیر راکت های کور از محلات دور برمردم ملکی حمله می نمودند. نیروهای امنیتی  ما  توان آنرا داشتند حینی که یک گروپ از محلات تربیه، از خاک پاکستان وارد کشورما می شد کشف شده  و خنثی می گردید؛ ویا در داخل  کشور سرکوب و دستگیر می گردید و به کیفر اعمالش رسانیده می شد. باوجود اینکه روزانه همه وسایل اطلاعات جمعی غرب در ٢٤ ساعت (١٢٠ ساعت ) برضد ما تبلغات می کردند مردم بکار روزمره خود مصروف  بودند.

اگر کدام حمله دسته جمعی می نمودند، مانند جنگ جلال آباد جواب دندان شکن نصیب شان می شد.

 انها توان تصرف شهر ها و ولایات را نداشتند. 

تحصیل کرده و افراد مسلکی بودیم .

مسلکی بودن در کارها خصوصیت قابل توجه ما بود. در این دوره  ده ها هزار نفر چه در داخل و خارج کشور به آموزش مسلکی پرداخته، قشر وسیع از روشنفکران، انجنیران، دوکتوران، دانشمندان، آموزگاران، سیاست مداران مسلکی ، ژورنالیستان میخانیکان و کارگران مسلکی وتحصیل کرده و متخصص بوجود آمده که در خدمت وطن ومردم قرار داشتند.  و ده ها و ِزه گی و صد ها دستآورد دیگر!

 

این چند سطر را برای آن نوشتم که  رسانه های وابسته  و ارتجاعی و حلقات معین در حاکمیت فساد و جنایت می کوشند  این ویژه گی ها  و نمونه های عالی از صداقت و پاکدامنی یک نسلی از انسان های وطن پرست ، مومن  و خدمت گذار مردم را از انظار بدور نگه بدارند.

جا دارد تا نسل جوان وطن با این ویژه گی های اخلاقی و جانفشانی های پدران و هموطنان شان آشنایی کسب نموده؛ و اعمال نیکو و پسندیده آنها را درخدمت به مردم و میهن سرمشق راه خود قرار دهند.

بامداد ـ سیاسی ـ ۴/ ۱۶ـ ۰۵۱۲

 

جنگ چیست، چرا و چطور بوقوع می پیوندد ؟

انجنیرنورمحمد سلطانی

واژه جنگ را نمی توانیم در یک یا دو جمله تعریف و تحت بررسی گرفت، معمولآ واژه جنگ در برخوردهای نظامی در جهان امروزی ما به استفاده گرفته شده، در صورتی که جنگ به توضیح  و تشریح وسیع تری را دارا بوده که به بحث وسیعت ر و عمیق ضرورت دارد.

تا جایی که می دانیم جنگ تاثیرات منفی قابل ملاحظه در زنده گی بشریت بجا گذاشته و می گذارد، و به همان اندازه که آغاز جنگ مغلق و دلایل موجه مطالبه داشته، ختم ان مغلق تر و مشکل تر از آن بوده و اقدامات برجسته و تعیین کننده را مطالبه می دارد.

جنگ یک پدیده پذیرفته و معمول در جوامع بشری بدلایل مختلف بوده و می باشد، عوامل جنگ اکثرآ مغلق، قابل بحث با نظریات مختلف و گوناکون می باشد و آن میتوان از موقف ها و جایگاهای اجتماعی افراد در جوامع گرفته، تا تفاوت های ایدیالوژیکی و عقیدتی و حتا جاه طلبی ها فکری و جغرافیایی بین افراد، اشخاص و ممالک بوده می تواند، ولی سوال بر این است که این تفاوت ها چطور و چرا بوجود آمده و ادامه دارد، جواب به این سوال به یک مطالعه دقیق ازموضوع را تقاضا داشته که توضیح مساله را بیش تر دلچسپ می سازد که در نتیجه می توانیم بدانیم که درجهان امروزی ما چه می گذرد.

اول تر از همه مهم است تا بپذیریم که جنگ یکی از حوادث مملو از خشونت بوده که در جهان دیروزی و امروزی مان اتفاق می افتد و کتله اهم جامعه در نتیجه ان تحت فشارهای روحی، اجتماعی و شخصی قرار گرفته و موقف اجتماعی انها را تحت سوال برده می تواند.

جنگ چسیت؟ جامعه شناسان معاصر تعریف های مختلف به واژه جنگ داده است، که از همه مهمتر به نظر بنده آن بوده که جنگ توسط گروپ های مشخص و منظم در نتیجه تصمیم و محاسبه سیاسیون به خاطر بدست اوردن بیشتر موقف های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی یک گروپ یا یک کشور بالای گروپ یا کشوری دیگری می باشد. بدین صورت جنگ یک پدیده اجتماعی بوده که معنا  و تعریف آن نظر به موقف و شرایط مشخص نیز تغیر می خورد. قابل یاد آوری می دانم که یکی از عوامل جهانی شدن، جهان امروزی مان نیز همین جنگ ها و کانفلیکت های جهانی بوده، توانمندی ها و گویا اشغالگری های نظامی جوامع غرب از دهه هفدهم بدین طرف توانسته فرهنگ و لسان غربی را به جوامع دیگر انتقال داده وبدین سبب تاثیرات بیشتر سیاسی ـ اقتصادی و حتا فرهنگی خویشرا بالای جوامع دیگر تحمیل نمایند. بدین ترتیب گفته می توانیم، جنگ به معنای امتیازات، اشغال و تاثیرات سیاسی- اقتصادی کشورهای پرقدرت و توانمند بالای کشورهای نسبتآ ضعیف و کوچک می باشد.

همانطوری که یادآور شدیم جنگ یک پدیده اجتماعی بوده و شکل و طرق آن می تواند نظر به اوضاع و حالات مرتبط تغیر خورده شکل براه انداختن آنرا نیز گوناگون می سازد، به طور مثال جنگ جدیدی که بنام جنگ علیه تروریزم جهانی توسط غرب به رهبری امریکا براه انداخته شده، اکثر مانرا در تعریف و توضیح واژه جنگ مجبور به تغیر نظرمان ساخته که علت و عوامل آنرا در قبال چنین جنگ ها نیز متفاوت ساخته است. جنگ ها همانطوریکه گفته شد مشکلات متعدد به جهان بشریت روا می دارد ولی بعضی از جامعه شناسان چون( مکس ویبر) جرمنی جنگ را یک پدیده ضروری و بعضآ اجتناب ناپذیر برای جوامع می داند. او پنهان نمی کرد که المان باید به یک قدرت اقتصادی جهان مبدل شود و بخاطر این توانمندی نظامی این کشور لازمی و ضروری می باشد، او همزمان تشویش داشت که طولانی شدن جنگ ها ممکن به انقلابات اجتماعی مبدل شود ولی میگفت که اگر شرط بر این باشد که دو، سه سال جنگ بیشتری که حتا منجر به انقلاب اجتماعی شود و جنگ کوتاه مدت بدون نتیجه وبدون انقلاب اجتماعی باشد، من جنگ طولانی را قبول خواهم کرد و لو منجر به انقلاب اجتماعی گردد.

ولی تروریزم چیست و چی مناسبتی با براه انداختن جنگ ها دارد؟ واژه تروریزم که شیوه جنگ امروزی به آن اطلاق گردیده، برای اولین بار در جنگ داخلی فرانسه در سال ۱۷۸۹ زاییده و استفاده گردیده و جالب این که واژه تروریزم که توسط انقلابیون بوجود آمده، توسط مخالفین آنها در مقابل انقلابیون بکار گرفته می شد، آنها این واژه را درشدت بخشیدن فشارهای محاربوی و جنگی بکار می گرفت که در نتیجه موجب فشار و تهدید علیه گروپ مقابل می گردید. واژه تروریزم یکبار دیگر در قرن بیستم ورد زبان های سیاسیون گردید که اکثرا توسط قوای جرمنی (نازی) و سرویس های استخباراتی وقت ستالین بکار گرفته می شد. تروریزم می تواند یک عمل انفرادی و غیر دولتی باشد ولی اگر کدام دولت و کشوری با چنین کرکتری عمل می کند می توان کشور و یا دولت ترورییستی نامیده شود. تروریزم همانطوری که گفته شد از همان جنگجویان آزادی خواه بوجود آمده است که می خواستند اراضی کشور خویشرا از متجاوزین خارجی ازاد سازد ولی بعدآ دیده شد که یک قسمت ازین اشخاص به شبکه های ترورییستس جهانی پیوستند و کشور ها ی دیگر را که بنظر انها حمایت کنندگان دشمنان داخلی ایشان هستند تحت حملات ترورییستی خویش قرار دادند، به هر صورت هر جنگ علیه تروریزم در قدم اول باید مستقیمآ علیه ان گروپ و افراد براه انداخته شود که مستقیما کشور ها و یا منافع ایشان در خارج مستقما توسط  آنها مورد تهدید قرار گرفته باشد. و ترورییست های بومی که اکثرا به جنگجویان  آزادیخواه مطلق می گردید، را با ترورییست های بین المللی تفاوت بدهد.

به طور نمونه کشور امریکا که جنگ فعلی که گویا علیه تروریزم براه انداخته، آیا آن ها ترورییست داخلی را با ترورییست بین المللی فرق داده؟ اکثر متخصصین سیاسی و نظامی به این فکر اند که جورج بوش رییس جمهور قبلی امریکا در جنگ خویش علیه تروریزم بین المللی چنین اشتباهی را مرتکب شد که این تفاوت را مدنظر نگرفته که در نتیجه گروپ های مختلف تندرو درین جنگ باهم متحد و علیه دشمن مشترک ایدیالوژیکی خویش به جنگ پرداختند. ولی طوریکه دیده می شود اداره فعلی امریکا ازین اشتباه خویش درس گرفته و اعلان می کند که گویا این ها رهبران طالبان را که مستقیما تهدید به منافع امریکا نباشد تحت حملات خویش قرار نخواهند داد، حتا بشمول رهبر آن ملا محمد عمر.

ما عوامل گوناگون جنگ را نام بردیم که یکی آن: جنگ فرهنگ علیه  فرهنگ و تفاوت های عقیدتی و لو اندک، همچنان جنگ قوم علیه قوم، تفاوت های زبانی ، جنگ تکنالوژی و حتا بازار مشترک اقتصادی که شکل تروریزم و جنگ علیه آن را تغیر داده است، قدرت های جهانی و بزرگ در ایجاد و استفاده از چنین امکانات اقدام به موقع کرده و پروگرام های جنگی خویش را که در نتیجه تاثیرات و منافع سیاسی اقتصادی آنها را تضمین می کند عملی می دارند همانطوری که در جنگ اخیر کشور امریکا علیه تروریزم جهانی که از حمله و اشغال افغانستان شروع  و تا اشغال عراق و دیگران رسید  می باشد.

دراین جا لازم می دانم تا مکثی کوتاهی بر علت اشغال افغانستان، و اغاز جنگ امریکا علیه تروریزم جهانی داشته باشم. تقریبآ ساعت ۸:۴۵ یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ چند طیاره خطوط هوایی امریکا توسط گویا اعضای گروپ القاعده به گروگان گرفته شده و بعدآ با مرکز تجارتی امریکا در نیویارک و پنتاگون مقر نظامی امریکا حمله و تصادم داده شد، که در نتیجه بیشتر از ۳۰۰۰ اتباع امریکایی از بین رفتند، امریکا این عمل را عمل ترورییستی القاعده بالای امریکا خوانده و جنگ علیه تروریزم بین المللی را در آسیا اعلان کرد و این کار را با حمله و اشغال افغانستان که نام آن در آنزمان با جنگ های داخلی و خارجی گره خورده بود و گویا مرکز القاعده و رهبران ان گردیده بود، آغاز نمود.

افغانستان که از جنگ های دوامدار چند دهه رنج می کشید و سخت تحت فشار و ارد بین دو سنگ کشورهای همسایه شده بود تا هر کدام شان به ذهن انها تاثیرات و امتیازات بیشتر سیاسی و اقتصادی را در افغانستان داشته باشند. کشوری که بعد از جنگ با اتحاد شوروی وقت فراموش جهان گردیده بود و گروپ القاعده ازین خلای سیاسی استفاده کرده ، خود را در آنجا جابجا و قوت بخشیده بود. افغانستان در آنزمان توسط گروپ طالبان تندرو مذهبی اداره می گردید که گفته می شد مناسبات نزدیکی با گروپ القاعده داشت. جالب اینست که ریشه طالبان از همان جنگ غرب علیه شوروی وقت اغاز گردیده که درین اواخر در اعترافات وزیر قبلی خارجه امریکا خانم کلینتن نیز این موضوع تایید شده. برای تندروان مذهبی، شوروی وقت بخاطر ایدیالوژی های ضد اسلامی شان دشمن بزرگتر نسبت به غرب تلقی میشد و در بحث های عام و ساده طوری توضیح داده می شد که روس ها کفار بدتری نسبت به غربی ها می باشند، و آن به خاطری که روس ها کتاب مذهبی نداشته ولی بالای غربی ها یعنی عیسوی ها کتاب آسمانی نازل و دارایی کتاب می باشند، ولی در نتیجه هر دو را کافر تلقی می کردند.

مجاهدین و تندروان مذهبی در آن وقت کمک های چشمگیری از جهان غرب به خصوص امریکا بدست آورده که این کمک ها توسط سی ای ای تنظیم و رهبری می شد. این مساله زنگ های خطر را در همان وقت در جوامع غربی به صدا آورده بود، چون غربی ها می دانستند که فرهنگ غرب به همان اندازه به این گروپهای تندرو مورد قبول نیست، به اندازه که آنها فرهنگ شوروری را رد و مرتود میشمردند، ولی برای غرب تهدید کمونیزم بزرگ تر از گروپ تندروان که در آن وقت یک پدیده تقریبآ جدید بود، شمرده می شد و در نتیجه به آن بهای کم داده و جنگ علیه کمونیزم را در سطر اجندا خویش قرار داد و ازین گروپها به حیث یک وسیله در جنگ علیه کمونیزم استفاده اعظمی خویشرا نمودند. ولی متاسفانه کار به این جا تمام نشد و تشویش جوامع غرب که در آن وقت ازاین گروپ های تندرو داشت به کرسی عمل نشسته و بلای که خود تربیت و پرورانده بودند، به جان خود شان افتاده که منجر به براه انداختن مبارزه و جنگ امروزی ایشان بنام جنگ علیه تروریزم بوده، گردید که باعث تلفات عظیم اتباع نظامی و ملکی خود و همکاران شان درین جنگ گردید برعلاوه هزاران تلفات بومی، و همچنان می جنگند، نداشته و نخواهد داشت تنها با تفاوت آنکه ما دردها و نتایج پرخشونت آنرا برای نسل ها مانده و درک می کنیم  و باقی حیوانات شاید این احساس را نداشته باشد که هنوز ما را بیشتر مسوول و مجرم به جوامع مان می سازد ادامه دارد.

اگر بحث را جمع بندی کنیم، اگر بعضآ جلوگیری جنگ ها بدلایل مختلف امکان پذیر نبوده، به همان اندازه ختم جنگ از حدود همان گروپ ها و کشور که آنرا در قدم اول براه انداخته بیرون رفته و منتج به قربانی ها و ختم بنیادهای جانی و اقتصادی انسان ها و کشورها می گردند. این پدیده مرگبار و خشنی که که اکثرآ درنتیجه خصلت و کرکتر اشخاص و افراد جاه طلب، بی حوصله و خود پسند براه انداخته شده خود و ملت های خویش را نیز تحت فشار قرار داده که اکثرآ قربانی های چنین جنگ ها نظر به دست آوردهای آن اندک بوده و تاثیرات دوامدار خشونت و بی باوری آن در بین اقوام و ملت ها باقی مانده است. جنگ ها که حالا در خون و روان انسان ها باقی مانده و اکثرا بخاطر امتیاز طلبی های سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی صورت می گیرد، هیچ تفاوتی با جنگ های باقی حیواناتی که دقیقآ با هم دیگر بخاطر همین اهداف صورت می گیرد ندارد.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۶ـ ۲۱۰۵

مکث مختصری به برنامه  ۳۱۴ آقای شفیع عیار

 

عبدالوکیل کوچی

همه می دانند که چرخ گردون درگردش وهوا پرتنش است خصوصاً درین اواخرکه اوضاع جوی دنیا توفانی و جو سیاسی طغیانی شده  و جوامع بشری از هرکدام آنها تاثیرپذیر . روند بلا انقطاع زمان با حمل زمانه ها  درهر برهه ای از تاریخ جو سیاسی جوامع را متحول وتفکرات انسانی را هدفمند تر می سازد در راستای نگرش ها ونظرهای متعدد درین اواخر آقای شفیع عیار را در ملاقات کارل مارکس ، فریدریش انگلس ولادیمیر ایلچ لنین یافتم که توجه را بیشتر از پیش بخود جلب می نمود . همان طوری که فرموده اند چای نخوردم و تمام حواسم را متوجه صحبت های نازنین آقای عیار نمودم وبا دقت تمام گوش فرادادم که صحبت های ایشان شکل یک فراخوان بزرگ برای نجات وطن را ارایه میکرد . همانطوری که ایشان فرموده اند این  برنامه بسیار مهم از برنامه های  در چند سال اخیر است  اینکه چطور پس از چهار دهه جنگ وآنهم درین مقطع زمانی مشخص و مطرح می شود به هر حال ، ماهی را هروقت که از آب بکشی تازه است . به این امید روی متن ومحتوای برنامه یاد شده نقاط نظر مختصری ارایه می گردد .بآنکه ابراز نظر کار صاحبنظران ، کارشناسان ،محققان وسروران قلم است واما فراخوان عمومی گسترده تر از آنست تا هرکس نظر خود را لااقل بیان کند.

 نظراول اینست که هر فراخوان و دعوت به منظور ایتلاف ، وحدت و اتحاد که بخاطر نجات وطن ارایه می شود کار شریفانه و قابل پشتیبانی است در صورتی که بر مبنای تفکر سالم ،آگاهانه ، هدفمند ، اصولی ، مسُولیت پذیری ، تحمل همدیگر، نواندیشی وعاری از تعصبات ، اغراض ، امراض وهرنوع خود محوری باشد. زیرا تجارب گذشته نشان داد که اهداف ناسالم وخود محوری ، وطن را به پرتگاه سقوط کشانید اینکه آقای شفیع عیار روی اشتباهات هرجناح وگروه ها تماس گرفتند نیز نظر بدی نیست زیرا بقول معروف : هرکس کارمیکند اشتباه نیزمیکند. انسان فرشته نیست بلکه آدم است اگر ما اشتباهات را خود برجسته نسازیم ودر زمانش راه حل نیابیم نسل های بعدی این کار را خواهند کرد با یک تفاوت که بار مسولیت ما نیز سنگین تر خواهد شد . ودرصورت مبارزه با اشتباهات وکاستی ها در صورت بدون اعراض که وحدت و اتحاد مردم شریف افغانستان را ضمانت کند رهکارخوبی خواهد بود .ازاین چه بهتر که تشکل نهاد جدید با چه خوب کلمه یعنی آب می آغازد وا ین نشانگر مزایاییست که میتوان آنرا بفال نیک گرفت . آب منبع حیات،  با آنکه می گویند آب شکل هرظرف را بخود می گیرد ولی چه فرق می کند که هر ظرف را زود تر اشغال هم کرده می تواند . جناب مولانا میفرماید :

هرکجا درد است دوا آنجا رود    هرکجا ظرف است آب آنجا رود

همچنان به گفته آقای عیار همین قطره قطره آب اگر یکجا می شود امواج خروشان ودریا بوجود می آید :

قطره قطره تا بهم یکجا شویم      موج نیرومند این دریا شویم

امید وارم این قطرات زمانی بهم یکجا شود ، سیل شود ،خروشان شود ، کاخ ستمگران را از بیخ وبن برکند ومردم افغانستان را از گرو زورمندان آزاد سازد .  

هرچند فراخوان سراسری سازمان آب به مثابه موضوع مهم جلب توجه نموده  همچنان طرح ها ، نظریات ، صحبت ها و کلمات عاطفی وابزاری پرامون آن ( موقعیت فکری و محدوده جغرافیایی این نهاد را  واضح  و آشکار می سازد )  باید گفت هر جریان که از قطرات  شروع می شود ومراحل جوی وجویبار را طی نموده ؛همچون دریای خروشان از موقعیت و محدوده جغرافیای خود عبور کرده به سوی بحر ره می گشاید، آنگاه به نیروی بزرگ سرآسری مبدل می گردد وجهانی را شاداب خواهد ساخت اما  در غیر ای نصورت علم ثابت کرده است که اگر آب به محدوده معین وجغرافیای کوچک منحصر بماند بدون شک که گنده خواهد شد .به امید جریان همیشه روان وفراگیر وگسترده می رویم به نظر دومی :

 نقطه نظردوم بنا به فرموده آقای عیار بحث های علمی مطالعات کلان می طلبد . روی این اصل با روحیه آزاد اندیشی خاطر نشان می گردد که آقای عیار به مثابه انسان فرهنگی و فعال سیاسی  درآغاز صحبت های شان مسایل را خوب شروع کردند پسان دیده می شود که  که در میان برنجها ریگهای نیزباقی مانده ودر صورتی که ریگها را بتوانیم از برنج جدا کنیم  به هدف نزدیک خواهیم شد که بقول معروف این کار را تا جایی ما وتا جایی زمان حل خواهد کرد . به همین خاطر است که می گویند تاریخ را نسل های بعدی وبی طرف خوبتر واقعبینانه ترمی نویسند . آقای شفیع عیار وقتی مکتب های بزرگ سیاسی ، آثار کبیر مارکس ،انگلس ولنین را با زبان شیرین وصاف وعام فهم به تعریف می گرفتند  ودر عین حال طوریست که گویا توفانی در عمق بحر آرام کلامش موج میزند واز آن  بخوبی معلوم بود که چنین تعاریف ، با اهداف اصلی مارکسیزم به توجه ودقت بیشتر نیازمند است . زیرا فاز دوم سوسیالیزم یعنی کمونیزم را تنها به یک جامعه مرفه آنهم مشابه به دوره کمون اولیه شبیه سازی کردن در واقع  کتمان یک دوره درخشان ونهایت پیشرفته تاریخ را نشان میدهد که بنام بهشت روی زمین پیشبینی شده است . درحالی که معشیت ومزیت کمون اولیه ده ها هزارسال پیش وبا تفاوت زمانی تا کمونیزم که در آثار مارکسیزم لنینیزم آخرین مرحله تاریخ ، نقطه اوج دانش بشری ، با تکنالوژی پیشرفته ، و بالا ترین سطح خرد انسانی واخلاق عمومی جامعه  واقتصاد اتوماتیزه را پیشبینی میکند . بازهم آقای عیارچنین جامعه پیشرفته را تنها به اشتراک غذا ومعشیت ، کور ، کالی ، دودی خلاصه کرده وبزعم خودش درسطح کمون اولیه یعنی مغاره ها تنزلش میدهد ( فرق ماه من و ماه گردون +  هست از روی زمین تا آسمان ) اما در جای دیگری با وجود تعاریف علمی وپیشرفته ای ازمرحله کمونیزم که خود در وصف آن بیان فرموده است بازهم مطابق عادت ، هموطنان روشنفکر خود را بنام کمونستان یاد نموده که فرموده های بالایی شان را نفی میکند. درجای دیگری آقای عیار انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر را که در اثر مبارزات چندین ساله کارگران و زحمتکشان روسیه تحت رهبری حزب لنین بوسیله کارگران وسایر زحمتکشان روسیه به پیروزی رسیده است آنرا به یک خیزش نظامی تنزیل داده وطبقه کارگرصنعتی  وپرولتر را تنها به جامعه اروپایی نسبت می دهند واز موجودیت طبقه کارگر روسیه که برای اولین بار در تاریخ بشریت یوغ اسارت برده گی وزنجیر غلامی را شکستاند نام برده نمی شود . با آنکه مرا به چنین صحبت های ایشان غرضی نیست ولی از آنجایی که گپ بر سر تحلیل بزرگترین آثار مکتب سیاسی باشد نمی توان آنرا به قطب های معین قسمت کرد زیرا آقای شفیع عیار منحیث انسان آزاد و آزاد اندیش این راهم بدرستی میداند که تاریخ با جوامع انسانی رابطه همگانی دارد . دربخش دیگری آقای عیار نبودن تشناب در زندان پلچرخی را کلایه آمیز به دوران پرچمی وخلقی نسبت می دهند در حالیکه آقای شفیع عیار خود بهتر می دانند که زندان پلچرخی با تمام کامپلکس آن در زمان محمد داود خان به هرنیتی که بوده اعمار گردیده است  نه در زمان پرچمی وخلقی . ساختن زندان پلچرخی نتیجه چرخشی بود در افکار محمد داود خان درآنکشور عربی  که از اول تا بحال حاضر به افغانستان  تروریست صادر میکند .  یکی از شنیده گی های آنوقت بیادم آمد که  می گویند زمانی که سه چهار تن از وزرا ی کابینه محمد داود خان جهت کنترول از کار زندان پلچرخی به آنجا رفته بودند غوث الدین مرحوم  وزیر فواید عامه بود. در ابتدا وزرا نقشه ساختمان را مطالعه کردند دیدند که اتاق ها بسیار خورد وخفه کن است کسی از میان وزرا گفته بود که باید کمی کلانتر ساخته شود،  وزیر دیگر گفته بود برای ما نیست واما غوث الدین فایق گفته بود که شما اختیار تان ولی من به خود یک اتاق کلانتر می سازم واما هیاات درهمان لحظه متوجه تشناب ها نشده بودند. بهر حال جریان جنگ تباه کن نزدیک به چهار دهه نشان داد که کشورهای مدافع اسلام برای اسلام کار نمی کردند؛  بلکه بخاطر چپه کردن حریف بین المللی خود برای فریب مردم مسلمان افغانستان اشک تمساح می ریختند همین اکنون مجاهدینی که همه با الهام و پشتیبانی از سوی خارج وخارجی ها بلااستثنا به قدرت رسیدند این پیش بینی در تصور شان نبود

که در پاکستان وکشورهای عربی وقدرتمندان دیگر از میان آنها طالب واز میان طالب داعش بجان شان می سازند وهمه از یک آبخوره آب می نوشند. تا جایی که هردو گروه بعدی در جنگ با دولت مجاهدین مانند اینکه پسر و نواسه با پدرکلان خود به جنگ برخیزد این نمونه مثال ها در احزاب وسازمانها ی سیاسی نیز وجود دارد ولی دوام جنگ چهل ساله در ذهن و دماغ  قدرت مندان غیر قابل تصور بود که تا هم اکنون وطن در آتش آن می سوزد وحالا بعضی هایشان از ولی نعمتان دیروزی خود دهان به شکایت میگشایند

ازین مسایل که بگذریم با توجه به اصل مطلب :

پیشنهادات آقای شفیع عیار بآنکه دارای مطالب ارزشمندی است ولی پیش از آنکه موجز ومشخص باشد با عام گویی وابراز آرزوها عجین می باشد که با حرف های عمومی ونامشخص نمی شود به یک نیروی واحد و قابل قبول رسید  وبر مبنای آن وطن را به این ساده گی نجات داد؛ بلکه چنین طرح ها با یک تحلیل همه جانبه ، بسیارعلمی ، با میکانیزم عملی و قابل قبول نیاز دارد تا این جنبش به یک حرکت ملی سراسری بیانجامد و راه حلی برای نجات وطن از حالت کنونی پیدا شود . گرچه آقای عیار فرمودند که در برنامه های بعدی روی همین موضع صحبت هایی وسفرهایی خواهند داشت ولی بیایید همه چیز را از ابتدا و درآغاز درست اساس گذاریم اگر هدف آقای عیار مردم بی طرف بود در آن صورت کارش آسان وجذب وجلبش بیشتر می بود واگر برنامه موثر وهدفمندی را می خواهد اساس گذارد به مطالعه بیش تر احزاب وگروه ها وشخصیت های مستقل ملی ومردمی نیازمند است که این کار مستلزم تلاش های پیگیر می باشد تا طرحی به میان آید که به اصول ومعیار های اصولی موثر وعملی همه جانبه وبا نتیجه تمرکز داشته باشد وگذشته از همه برنامه کاری چنین طرحی روشن ومشخص باشد تا بر مبنای آن بتوان با شریک نظریات در عمل آنرا به صورت جمعی تحقق بخشید .زیرا سازنده اول در سرنوشت مردم خود مردم هستند واین مردم هستند. که روابط سالم ملی و بین المللی را ایجاد می کنند به این ترتیب هر کاروانی نیازمند سپیده دم  قله هایست که صبح روشن را در پی داشته باشد  معلوم شود که فروغ نهاد مطرح شده از کدام افق خواهد تابید .

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۶ـ ۱۱۳۰