كشورهای عربی، تلاش بی حاصل برای هم گرایی
آرش رازانی
روزهای آغازین سال نو، شاهد برگزاری دو اجلاس عمومی بین کشورهای عربی بود. نشست سران اتحادیه عرب در اردن ؛ و نشست شورای همکاری خلیج در ریاض. تلاش برای اتحاد حول محور قومیت عربی سابقه ای از نیمه دوم قرن بیستم را به همراه خود دارد. اتکا بر قومیت عربی مقدم بر دین اسلام به عنوان محور اصلی اشتراک بین کشورهای مسلمان عرب زبان، در ابتدا از قرن نوزدهم و با حرکات جدایی طلبانه عشیره ها و خاندانهای عربی با هدف غایی تضعیف امپراتوری فرسوده عثمانی آغاز شد. در واقع عامل کلیدی و اصلی که توانست کشورهای عربی را از حوزه خلافت عثمانی- که بر پایه اشتراک مذهبی اسلام سنی بنا شده و مشروعیت یافته بود - جدا کرده و این امپراتوری را دچار ضعف و فروپاشی کند، همین ایجاد تقدم عامل نژاد بر عامل مذهبی بود. اما از آنجا که ویژه گیها، منافع، تواناییها و اولویتهای کشورهای عرب زبان مسلمان ( که گسترهای از موریتانی تا عمان را دربر میگیرند) بسیار متنوع و بعضا متفاوت و حتا متضاد اند؛ عامل «هویت عربی» هیچ گاه منجر به ایجاد اتحاد واقعی میان این کشورها نشده است. در واقع، عامل اصلی اتصال این کشورها در قالب اتحادیههای عربی، تعریف دشمن مشترک و تشریک مساعی برای مقابله با آن بوده است. در این راه، کشورهای قدرتمندتر عربی با اتکا بر ایدیولوژی یا قدرت مالی و سیاسی خود سعی در راهبری کلی و تعیین خطوط استراتیژیک جهت گیری این کشورها داشته اند. از پانعربیسم ناصری تا بعثی گرایی عفلقی، از اسراییل ستیزی قرن بیستم؛ تا ایرانهراسی دهه اخیر مفاهیم متفاوتی در این راستا تجربه شدهاند. اما چه عاملی باعث شده است که هیچ گاه رویای جامعه عربی متحد به واقعیت نپیوندد؟
یک عامل مهم این ناتوانی در ایجاد هم گرایی، رقابت بی پایان کشورهای قدرتمند عربی برای ایفای نقش اصلی در اتحادیه عرب است. همچنین، رنگ باختن تیوریها و آرمان ها در تقابل با واقعیتهای دیپلوماتیک و منافع منفرد کشورهای عربی عامل دیگری در عدم شکل گیری هم گرایی واقعی بین این کشورهاست . میتوان این عوامل را در آینه آخرین اجلاس سران اتحادیه عرب و بیانیه پایانی آن به روشنی دید.
اجلاس اخیر اتحادیه عرب تحتالشعاع اختلافهای عمیق کشورهای عربی در بازگشت یا عدم بازگشت دولت سوریه تحت حاکمیت بشار اسد به این اتحادیه، نحوه برخورد با دولت اردوغان در موضوع سوریه و عراق بدون اینکه به صورت غیر مستقیم منجر به تقویت دولت اسد شود، اختلاف آشکار عبدالفتاح السیسی با قطر به عنوان حامی اصلی عربی دولت مرسی، تلاش برای حفظ ظاهر در حمایت از آرمان فلسطین با رعایت خطوط قرمز امریکا درباره اسراییل و تلاش عربستان برای جلب حمایت کشورهای عربی در تداوم جنگ یمن قرار داشت. در نتیجه، بیانیه پایانی حاوی موارد متناقض و مبهمی است.
درباره سوریه، در این بیانیه آمده است « بحران سوریه راه حل نظامی ندارد و تنها راه حل ممکن برای حل بحران این کشور راه حل سیاسی هم زمان با مبارزه با داعش است و باید تمامیت ارضی سوریه حفظ شود». به راستی چگونه می توان نفی راه حل نظامی را با مبارزه علیه داعش هم زمان توصیه کرد؟ یا اینکه تفاوت داعش با سایر گروههایی که از سوی سازمان ملل متحد تروریستی شناخته شده و ذیل جریان القاعده محسوب می شوند، چیست که مبارزه با آنان از شمول تصریح بیانیه خارج شده است؟
درباره ترکیه در این بیانیه آمده است: « این اتحادیه هرگونه ورود نیروهای ترکیه به خاک عراق را محکوم کرده و از دولت انقره می خواهد که بدون هیچ گونه پیش شرطی، نیروهای نظامی خود را از عراق خارج کند. زیرا این اقدام ترکیه به معنای تجاوز به حاکمیت ارضی عراق است». آیا ورود ترکیه به خاک سوریه و تصرف قسمت هایی از آن در قالب عملیات سپر فرات، تجاوز به خاک یک کشورعربی نبوده و در بند دیگری از همین بیانیه بر حفظ تمامیت ارضی سوریه تأکید نشده است؟ چگونه می توان این تناقض آشکار را در یک بیانیه واحد توضیح داد؟
درباره موضوع فلسطین، در این بیانیه بر خروج اسراییل از اراضی اشغالی ١٩٦٧ و تشکیل دولت فلسطین با مرکزیت قدس شرقی به عنوان راه حل اصلی کشورهای عربی برای موضوع فلسطین تاکید شده است. درحالی که درباره ادامه محاصره غزه، عدم پایبندی اسراییل بر بندهای توافق اسلو به عنوان تنها سند رسمی مشترک صلح در فلسطین، ادامه شهرک سازی و... هیچ موضعی اتخاذ نشده است.
بدیهی است در شرایطی که اسراییل به وضعیت فعلی اشغالگری خود رضایت نداشته و کماکان به دنبال توسعه بیشتر مناطق یهودی نشین و سخت ترکردن شرایط برای ساکنان فعلی مناطق اشغالی است، ارایه پیشنهاد برای خروج از مناطق اشغالی ١٩٦٧ تنها طرح موارد ناممکن برای خالی نبودن عریضه است.
این بیانیه نمایانگر گوشه کوچکی از وضعیت هم گرایی کشورهای عربی است. رویایی که به میزان تضاد با واقعیت جاری در کشورهای عربی از تعبیر به دور است. خاورمیانه ، شمال افریقا و غرب آسیا مجموعه درهم تنیدهای از قومیتها، مذاهب و ثروتهای خدادادی است که نه تنها کشورهای منطقه، بلکه قدرتهای بزرگ جهانی خود را در آن ذی نفع و صاحب منافع ملی می شمارند. نمی توان در این جغرافیا با اتکا بر مفهوم ضعیفی مانند هویت عربی یا هر موضوع نژادی و قومیتی مانند آن، بین کشورها و ملتها هم گرایی موثر ایجاد کرد. اما به راستی تا پیش از تسری مفاهیم مدرن حکومت به طبقات نظامی و خاندان های حاکم بر این کشورها و ایجاد زیرساخت های دموکراتیک به منظور جریان یافتن قدرت واقعی و قابل اتکا از ملت به دولت، آیا می توان از تغییر رویای محال اتحاد عربی به آرزوی تعبیرپذیر خاورمیانه مستقل، آزاد و مردم سالار سخن گفت./ش
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۷۰۴