بحران سیاسی کنونی افغانستان و دیدگاه ما

 

بصیر دهزاد

 جامعه و دولت افغانستان عملاٌ  در عمق بحران سیاسی  و بی اعتمادی نسبت به آینده با ثبات قرار دارد. جامعه ما در چندین دهه در تداوم این بحران به آسیب های بزرگ مواجه بوده است ولی بحران کنونی با مشخصات ، محتوای جدید و عوامل جدید خطرات را چنان بر جامعه آسیب پذیر ما تحمیل نموده است که  دارند درزهای شکنند را بر روان اجتماعی  جامعه  در پهنا و عمق به وجود آورد.

در شرایط کنونی مردم عامه افغانستان یعنی آنان را که ما توده های مردم میگفتیم، در میان تضاد ها، قطب بندی ها ، صف آرایی ها و تهدید ها ی که ملت را یکبار دیگر در ته ترین درجه  بحران فرو برده است، قرار دارند.  این تضاد ها و صف آرایی ها را در چند بعد می توان تشخیص داد.

تبلور تضاد های دو تنظیم حزب اسلامی و جمعیت اسلامی در دورن نظام  از یک جانب؛  و رقابت هر دو با دولت مداران تکنوکرات از جانب دیگر.  سایه افگنی این  تضادها و مخاصمت ها در انکشاف تضاد های زبانی و قومی شکل گرفته و حتا بعض حلقات روشنفکری را در عمق عقب گرایی فکری و در جبهه گیری های داخل نظام و دو تنظیم اسلامی مستقیم و غیرمستقیم پیچانیده ، در آب های گندیده شده آن شنا میکنند. این حلقه راه گم به ظاهر روشنفکر، به گمراه کننده گان  نسل جوان نیز مبدل گردیده  اند، نسلی که در  پی شناخت خود، راه ها ، وسایل و زمینه های کسب  جا و نقش اجتماعی خویش در جامعه  می باشند. این روشنفکران گمراه شده اند که با سابقه ، تاریخ و ریشه های مشترک اکنون به  ذوق و ها و سلیقه های سمتی و زبانی تکیه زده  اند و نمونه نادرست برای نسل جوان اند که در مرحله پویایی و انتخاب قرار دارند.

تبلور تضاد و رقابت میان گروه های تکنوکرات  وابسته به کشورهای غربی و همسایه افغانستان که با وعده ها و پیش شرط های معین در داخل نظام جابجا گردیده اند. این گروه ها  درمرکز قدرت یعنی دستگاه ریاست جمهوری بخاطر کسب میدان برای اثرگذاری  برسیاست و اقتصاد کشور ابرضخیم و سیاه بحران را بر چتر نظام ومجموع سیستم سیاسی کشور حفظ و در تداوم نگهمیدارند.

تبلور رقابت های خطرناک میان اربابان سلاح و قدرت ، متشکل از قوماندانان جهادی سابق که  سلسله زنجیری مافیای قدرت، غضب زمین های مردم عامه و ملکیت های دولت،  ارگان های محلی قدرت و اداره دولتی ، پارلمان و ارگان های پولیس محلی را در گروگان حفظ نموده و به شخصیت های کاذب و عوامفریب مبدل گردیده اند.

زاده و عامل تسلط هر سه فکتور تضاد و رقابت همین  دولت در عمق فساد، تسلط مافیای قدرت و جباران صاحب زور و زر اند که از خون رنگین مظلومان وطن بر آرگاه ها و بارگاه ها تکیه زده و اکت دموکراسی ، حقوق بشر و جامعه مدنی میکنند.

ولی خطر چهارمی موقف تعداد از روشنفکران چپ سابق است که  در واقعیت امر میخواهند « چپ اشاره دهند و راست حرکت کنند » . آنچه من میاندیشم این است که این تعداد از روشنفکران در نتیجه پروسه های فرسایشی و طولانی نتوانستند به ایجاد یک هدف و نظر واحد نایل آیند. اگر تعداد  از چپ اندیشان سابق خود را به کوبیدن حریفان گذشته و چنگ زدن به نهاد های حقوق بشر و جامعه مدنی مصروف ساختند و متکی به  انجو بازی ها شدند؛  در جهت دیگر نیروی بزرگ و توانمند و صاحب اندیشه ملت و مردم و  صاحب تجربه و درس های بزرگ گذشته ، به جزایر کوچک تبدیل و به گروپ های غیر فعال و غیرقابل حساب در روندهای سیاسی و اجتماعی پرتنش کنونی مبدل گردیده اند. ممکن است مبالغه نباشد که این گروه ها در راه گمی های  قرار دارند و به این سوال پاسخ ندارند که آیا راه گذشته را احیا و ادامه دهند ؛ و یا با گذشته کاملا وداع نمایند. این بذات خود بیان یک راه گمی سیاسی و اندیشه ایی است که  ما را در تعین و فرمولبندی اهداف عمومی و شعارهای منطقی روز نا توان نشان داده و بعضاٌ با وزش  بادهای ناشی از  رقابت ها، تضاد ها و قطب بندی های که در بالا از آن تذکر داده شده است ، دارد میلان و کشش پیدا می نماییم. جالب هم نیست که این نیروی از هم پاشیده درانتخاب ارزش ها ( مانند، انکشاف، ترقی خواهی، عدالت خواهی، استقلال ملی، دولت محصول اقتدار ملی، صلح ، ثبات و امنیت ملی، وفاق ملی، فرهنگ ، کلتور و دیگر داشته های ملی و در نهایت  ارزش به انسان جامعه بدون در نظر داشت تعلقیت های قومی، زبانی، مذهبی و منطقه وی) و انتخاب افراد و حلقات زور دار و یا دولتمداران فاسد ، « بین کشتی و ساحل در آببازی اند».

من بدین باور هستم که ما ارزش های بزرگ و قابل افتخار را از گذشته های سیاسی خویش به ارث گرفته که می توان بدان با سربلند و با غرور و افتخار به خود بالید ولی نباید از اشباهات گذشته و درس های تاریخی آن یکبار چشم بست. ما باید بحیث انسان های متعهد و صاحب اندیشه به اشتباهات  خویش شجاعانه اعتراف  نماییم و توانایی خویش را در ارایه بدیل ها و الترناتیف های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جدید و مطابق خصوصیات جدید به نمایش بگذاریم. ما میتوانیم با استفاده از تجارب و درس های گذشته با حفظ موقعیت مستقل سیاسی ، بحیث یک نیروی سیاسی دولت را نقد نماییم و در یک وزنه بلند سیاسی طرح و بدیل ارایه نماییم.

من در مورد چند مثال را ارایه مینمایم:

در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان اهداف عمومی و اعتقاد اعضای حزب و اثر بخشی آن بر دولت و ارگان های آن چنان حاکمیت داشت که کسی جراات طرح مسایل مربوط به تمائلات قومی و زبانی را در پالیسی رسانشی و تبلیغی آن حزب نداشت. چونکه هر قوم و گروه های اتنیکی حضور خویش را در نظام سیاسی کشور احساس میکردند و بحث اقوام بزرگ و کوچک محور مناظرات و کشکمش ها نبود. برای اولین بار در نشریه رسمی حزب در سال های بعدی و آنهم برای یکبار ارقام غرض آلود از اقوام  ارایه گردید که یک هوشدار جدید ازشکل گرفتن و « زمینه دادن »  برای  تمایلات سمتی و زبانی را بیان مینمود.

روان حاکم بر حزب و دولت  اتخاذ هدف و  سیاست واحد در برابر گروه های تنظیمی و حمایت گران ارتجاع عرب و پاکستانی آنها و دول غرب بود و اعضای حزب و ارگانهای دولت با قوت خود و سرنوشت خویش را به همین اهداف ملی و وطنی و ارزش های بزرگ  مانند  دفاع مسلحانه از سرحدات ، حاکمیت دولتی و خدمت به اکثریت جامعه گره زده بودند.

حزب در آن موقع برنامه عملی خویش را بر « خدمت برای آسیب پذیرترین  لایه های اجتماعی » متمرکز ساخته بود  و توانسته بود در محدوده همان امکانات سیاسی و جنگی بخش های از دهاقین ، کارگران ، جوانان، زنان ،روشنفکران، هنرمندان،صاحبان صنایع کوچک، روحانیون را از طریق اتحادیه ها در جنب خویش حفظ و حمایت نماید و از آن وسیله هم سیاست خویش را تطبیق و از همان طریق سیاست قوی رسانشی و تبلیغی را در عمل پیاد مینمود.

حزب و دولت با ایجاد شورای های تمام اقوام ساکن کشور یک رابطه نسبی را بین دولت و تمام اقوام کشور ایجاد نموده بود.

وقتی سیاست دولت بر مبنی صلح و مذاکره با مخالفان مطرح گردید، سیاست دولت و حزب در گام اول در چوکات تیزس های ده گانه شاد روان ببرک کارمل مطرح شد و حزب و سازمانهای اجتماعی و ارگان های مسوول در داخل دولت این سیاست دولت و حزب را وسیعا در بین جامعه تبلیغ و تشریح نمودند. بدون شک ادامه این پالیسی در زمان شهید دوکتور نجیب الله یعنی مشی مصالحه ملی سیاست رسمی دولت و رهبران سیاسی را بخود کسب نمود.

پس درشرایط کنونی میتوان این سوال را از همه کسان که خویش را وارثان سیاست آن وقته تلقی می نمایند ، مطرح نمود که آیا ما نمی توانیم از یک موضع مستقلاته و شجاعانه این تقابلات، تضاد ها و رقابت ها را که روپوش سمتی ، قومی و زبانی داده شده اند، افشا و آسیب های ناشی از پالیسی پشت پرده، سیاست خموش و بدون عکس العمل تیم اشرف غنی به سوالات ملت را به انتقاد جدی بگیریم و با تحلیل ها و نتیجه گیری ها بر بنیاد ارزش های بزرگ  بدیل های جدید را ارایه بداریم؟

چند مثال زنده:

- در حزب که من اولین درس سیاسی را آموختم ، وطن و وطنپرستی بود.هدف خدمت به محروم ترین بخش جامعه فقیر افغانستان بود که فقط با یک تحول عمیق اجتماعی و اقتصادی به نفع این اکثریت جامعه میتوان به هدف اصلی رسید. سیاست حزب چنان بود که با برآمد های سیاسی روز و به موقع  جو تحولات را تحت تاثیر قرار میداد، صرف نظر از اینکه در زمان «  دموکراسی تاجدار» ، فعالیت های مخفی ، نیمه مخفی و یا در قدرت سیاسی بود. ولی در سیاست های کنونی احزاب سیاسی خود را متمرکز به این میسازند که  چگونه راه های شراکت در نظام را از دیدگاه های ( سمتی و قومی و حتا چسپیدن به چربی امکانات در کانال های بزرگتر ) جست وجو نمایند.  این یک واقعیت است که تعداد از رهبران و شخصیت  کنونی سیاسی سیاست اپوزسیونی خویش را تنها در انتقاد از حریفان متبارز می سازند ولی طرح های که بدیل باشند، از خود نمی توانند ارایه نمایند. اگر بدیل هم ارایه گردد، با روپوش مخاصمات قومی و زبانی مطرح میگردند.

- در آن حزب که من بودم، همه اقوام کشور در ترکیب آن خود را در می یافتند و همه به دید و هدف واحد یعنی خدمت به ملت می اندیشیدند . هر کسی بر دیگری افتخار میکردند . اگر کسی هم با احساسات منفی و ضد ملی مبنی بر تفوق و یا منطقه و زبان پرستی فکر می کرد ، اولاٌ جراات بیان این احساسات منفی گرایانه را نداشت، زیرا حزب در برابر این گرایش ها جدی و قاطع بود. اگر چند فردی می خواستند این مطالب را بالا کشند، اولتر از همه عرق شرم و خجالت در پیشانی شان  وجدان های شانر را تحت فشار قرار میداد. ولی اکنون در برآمد ها و گفتار های سیاسی عملاٌ موضوع زبان ، فیصدی ها و گرایش های قوم گرایانه دارد به سیاست مسلط روز تبدیل گردد. شجره کشی ها و ایجاد شک به هویت های قومی باشنده گان اصیل این سرزمین گستاخانه از زبان ها برون می شوند. آنجا شرم وجود داشت و اینجا بی شرمی و گستاخی مسلط است.

- آن حزب سیاسی که من در آن پرورده شدم، در زمان حاکمیت سیاسی حرف هایش روش و سیاست اش هم واضح و مفهوم بود. صرف نظر از این که منتقدین سیاسی کم نبودند، ولی هیچ گاهی بخاطر ندارم که دولتمداران در قضایای مهم ملی خموشی اختیار نموده باشند. اعضای رهبری بنا بر اهمیت سیاسی یک موضوع روز در جلسات بزرگ شرکت میکردند و موقف حزب و دولت را به وضاحت توضیح می نمودند تا شفافیت در سیاست ودرعمل واضح باشد. ولی در این جا بیش ترین سیاست ها در عقب درهای بسته و پشت پرده عملی میگردند که در نتیجه  معاملات و جورآمد های غیرقابل پیشبینی اعتماد به ثبات سیاسی را در حد اقل قرار داده است. رهبران و دولتمداران کنونی در موارد جدی و حایز اهمیت  لب از لب شور نمیدهند. آن وقت از خطرات سیاست های زور به موقع جلوگیری میگردید ولی حالا خطرات و عدم اعتماد نسبت به آینده یکی بالای دیگر تراکم کرده میروند.

- در آن وقت سیاست و شیوه برخورد با اقوام چنان بود که هفته وار رهبران دولت و حزب با سران و موسفیدان اقوام مختلف کشور ملاقات می کردند ولی حالا رهبری کنونی دولت از این توانایی سیاسی و هنر رهبری خیلی ها عاجز به نظر میرسند و تنها با نشست ها با سران تنظیمی  و حلقات منشا فساد و مافیا ناز سیاست و قدرت میفروشند.

نویسنده بدین امر باورمند است  که نیروی های ترقی خواه و عدالت خواه که  بر ارزش ها هنوز باورمند اند، در جامعه افغانی ما کم نیستند ومیتواند برای جامعه و روند های پیش رو ،خود یک الترناتیف بی بدیل باشند و آن در صورتی خواهد بود که  با آینده نگری، مثبت اندیشی  وکنار گذاشتن تقابلات، رقابت ها و تضاد های  گذشته که برای هر یک ما دردناک بوده اند، در شعارهای روز و نقد سیاست های کنونی و صف آرایی مشترک برای حفظ ارزش ها با هم بر مذاکره و تفاهم و ایجاد خطوط عملی مشترک مقطعی خوشبینی و چراغ سبز نشان دهند.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۲۶۰۳

دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

بشریت به قرمز ترین خط روزگار نزدیک میشود

اسد کشتمند
خانم نیکی هیلی نماینده امریکا درسازمان ملل ، گویی درجنگل قرارداردوبه مثابه پادشاه جنگل میگوید: « اگر دنیا در برابر بشار اسد سکوت کند، خودمان حمله میکنیم !» یعنی اینکه اگر قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل طبق دلخواه امریکا تصویب نشد، امریکا به خود حق میدهد لجام گسیخته گی نماید.
این بارروس ها منتظر ننشستند تابانصیحت گویی ودادوستدامریکایی هارا ازاین بلند پروازی ماجراجویانه بازدارند. جنرال والری گراسیموف رییس ستادنیروهای مسلح فدراسیون روسیه یک راست و مستقیم خطاب به امریکایی ها گفت :«  در دمشق، در مؤسسات و برخی بخش های وزارت دفاع سوریه، مشاوران نظامی روسیه، نمایندگان مرکز صلح احزاب و پولیس نظامی مستقر هستند. در صورت تهدید نیروهای نظامی ما، نیروهای مسلح فدراسیون روسیه اقدامات تلافی جویانه را در برابر موشک ها و حامل هایی که از آنها استفاده می کنند، انجام خواهد داد ». سرگی لاوروف وزیرامورخارجه روسیه نیزدراین مورد تاکیداتی داشت. اخیراً رسانه های معتبرجهانی اطلاع دادند که امریکایی ها نیروهای بحری خود را درمدیترانه، خلیج فارس و بحیره سرخ برای حمله به سوریه به وسیله موشک های کروزمتمرکزساخته اند. دیده می شود که امریکایی ها نتوانسته اند شکست های خود درسوریه راهضم کنند. گرچه ازیک نیروی بزرگ و به طریق اولی بزرگ ترین نیروی نظامی دنیا انتظارمی رفت درکنارنیرومندی، از خونسردی، واقع بینی ومنطقی بودن نیز بهره داشته باشد، می بینیم که چنین نیست. مزید برآن، این بزرگ ترین نیروی نظامی دنیا فراموش می کند که علیرغم نیرومندی اش عوامل بازدارنده حیاتی متعددی دربرابرش قراردارد که یکی و درشت ترین این عوامل نیروی بازدارنده بسیار پرقدرت ومدرن هسته ای روسیه است. درواقع امریکا با گستاخی های بی حد وحصرش جان جهان رابه لب رسانیده  ومقتدرترین حریفش یعنی روسیه مجبور می شود مشت گره کرده خود را دربرابرش بلند نماید. دراین ماجرای بسیار خطرناک که مانند بحران کوبا درسال های اولیه دهه شصت ترسایی  قرن گذشته، تمام بشریت درلبه هولناک نابودی هسته ای قرارگرفته است، آیا امریکا گام  اول رابا بمباردمان سوریه به پیش خواهد گذاشت؟ عقل سلیم می گوید نه. اگر چنین شد که بشریت باردیگر از دام جنون نظامیان وسیاست گذاران ماجراجوی امریکایی رهایی یابد، امریکا این گزافه گویی های خودراباخود به کجاخواهدبرد؟ بالاخره برای بزرگترین نیروی نظامی دنیاکه از تریبون سازمان ملل ( که جز عروسک امریکا چیز بیش تری نیست) با طمطراق از زورحرف می زند، ولی باترس ازتهدید حریف، دم خود راجمع کرده و به عقب برمی گردد، چه آبرویی باقی می ماند؟ « عقابان » پنتاگون و سی آی ای عادت گرفته اند که هرآنچه رامی خواهند به زور و تکبر بر دیگران تحمیل کنند و تاهنوز به سنجش دقیق وضع وارزیابی عکس العمل حریف عادت نکرده اند. حالا وقت آن رسیده است که این جنابان دوران فرمانبرداری تیم یلتسین درمورد روسیه را فراموش کنند. وقت آن فرارسیده تا ازنیروی هسته ای وپیشرفت های تکنولوژیک نظامی روسی واز سیاست های جسورانه ودیپلوماسی متحرک و فعال روسیه حساب ببرند.
یکباردیگرامریکایی ها به قمار بسیارخطرناکی دست زده اند که عبارت ازقمارِ بازی اعصاب با روس ها، با درپیش گرفتن روشی تهدیدآمیزو تحریک کننده همراه با برخ کشیدن توان وامکانات نظامی است. آنها می خواستند وشاید هنوزهم می خواهند عواقب شکست های سنگین سیاست  های خود درسوریه را با  خاکباد بمباردمان های ارتش ومردم سوریه پنهان کنند. این بار روس ها کوتاه نمی آیند.
به طور کلی دراین اواخر امریکایی ها می خواهند با برخ کشیدن عضلات تسلیحاتی  خود روسیه را مجاب کنند و به عقب روی وادارند. درکناراین نمایش هیستریک قدرت نظامی ، آنها اهرم عمده فشاراقتصادی را به وسیله تعذیرات متنوع  وممتد به  کار می برند تا کمر روسیه را بشکنند. آیا آنها خواهند توانست به این مامول دست یابند؟ تحلیل اوضاع نشان میدهد که به احتمال بسیار قوی به این هدف به طورکامل دست نخواهند یافت.
ازقضا حاکمیت سیاسی در روسیه دراوضاع کنونی از تقریباً یک دهه ونیم به اینسوبا هوشیاری کم سابقه عمل میکند  و تصور اینکه  بتواند از معرکه کنونی  جان سالم بدر برد، بسیارمحتمل است. بهرحالی، روسیه محتملاً تضعیف خواهد شد ولی ازپا نخواهد افتاد و یکی از تبعات چنین  وضعی بادرنظرداشت سخت جانی  روس ها تضمین آینده نیرومند تربرای روسیه را رقم می زند: رودررویی امروزی بین امریکا  و روسیه درعرصه ای کامپلکسی و ذوجوانب مشتمل برعرصه های اقتصادی، دیپلوماتیک ونظامی عمل میکند ونتیجتاً سیاست هردوطرف ملهم ازاین عوامل کمپلکسی است. دراین میدان، یگانه عرصه ای که درآن امریکایی ها می توانند روس ها را درمضیقه جدی قراربدهند عبارت است از عرصه اقتصادی. که خودنتیجه  وضع سیاسی ایجاد شده درنیم قرن اخیربعد ازآنکه  دلار درمعاملات بین المللی جای تعویض ناپذیر را احرازکرد، می باشد. تازمانی که  دلار پادشاه است امریکا با حربه تعزیرات هرکشوری رامی تواند زیرشدید ترین فشارها قراربدهد. درچنین زمینه وکانتکستی روس ها ازلحاظ اقتصادی دربرابر امریکایی ها نمی توانند رقابت کنند  و درنتیجه امریکایی ها با حد اکثراستفاده ازاهرم اقتصادی درپی شکستاندن استخوان های اقتصاد روسیه می باشد. دراین گیرودارخوشبختی  روس ها دراین است که هفتاد سال سوسیالیزم چنان زیربنای اقتصادی وتکنولوژیک  را به میان آورده است که به اضافه تاریخ خود روسیه که همیشه برای زنده ماندن به مقاومتی غیرقابل باور پرداخته است، خواهد توانست ازاین آزمون تاریخی جان بدربرد. بادرنظرداشت این وضع، روس ها در موقعیتی قراردارندکه درعرصه های دیپلوماتیک دست ازپا خطا نمی کنند وبه پیروزی های پیهم دست می یابند و درعرصه نظامی با دردست داشتن اهرم های تکنولوژیک متناسب در مسابقه  تسلیحاتی روزبه روزمقتدرتر می شوند و درنهایت خواهند توانست تناسب نیروهای کنونی بین المللی راتغیر بدهند. اقدام به موقع وجسورانه آنهادرقبال حوادث سوریه توانست ازیکسو به تحکیم مواضع نظامی وحضورآنهادر منطقه حیاتی مدیترانه بیانجامد وازجانب دیگر درعرصه اعتلای اعتبار بین المللی وایجادفضای اطمینان بخاطر همیاری عده ای ازکشورها ونیروهایی درمناطق مختلف به ویژه در منطقه خاورمیانه  بیانجامد. این تغییر موضع ازجانبی بالاجبار تمایلات تجاوزگرانه امریکا رالگام می زند واز جانب دیگر باعث خشم ایالات متحده امریکا گردیده وتعزیرات اقتصادی به طور متداوم تشدید میشود. درچنین اوضاع واحوالی تحریکات امریکادرتمام عرصه ها ودرتمام دنیابیشترمیشود. روسیه  درشرایطی قرارداده شده است که راهی جزمقابله با امریکا برایش باقی نمانده است. حوادث چند روزاخیر وتهدید جسورانه وخطرناک روس ها درزمینه کوبیدن راکت ها و پایگاهای پرتاب آنها درصورت تجاوزبرسوریه نمونه روشن چنین سیاستی است. روس ها بالاجباردر برابر زورگویی های امریکا زورخود راکه کم هم نیست با جسارت برخ امریکایی ها می کشند. امریکایی ها اگر تا اکنون متوجه نشده اند باید به زودی بفهمند که عملیه « بومرانگ » تحریکات شان خطرناکتر از آن چیزی است که می توانستند تصورش رابکنند؛ تحکیم قدرت نظامی روسیه بعد از دوران رکود ونزول بعد ازفروپاشی شوروی، تازه دارد امریکایی ها را از خواب خوش شان بیرون میکند. وضع تحمیل شده به وسیله امریکایی ها درفضای تشدید مسابقه تسلیحاتی و رقابتی با ابعادغول پیکر، باعث تقویت بسیار جدی ساختارهای نظامی، نوسازی بی سابقه و سراسری زرداخانه های تسلیحاتی وارتقای کم سابقه نیروی رزمی روسیه شده است. این وضع امریکایی ها را خواه ناخواه به تلاش های بیشتری وامیدارد ومسلماً سیاست های جنبی آنها در روال سریعتری قرارمی گرد. نمونه  بارز آن تشدید بی سابقه جابجایی نیروهای اهریمنی داعش درافغانستان درنزدیکی مرزهای روسیه میباشد.
آنچه ازجانب بعضی ها بیش تر به یک بازی اوپراتیفی برای ترساندن و زیرفشارقرار دادن روس ها تلقی میشد ( استفاده از داعش برای غلبه بر روسیه در آسیای میانه ) حالا کم کم به سیاست جاری امریکایی ها مبدل می شود. آنها به فکر این هستند که با بکار انداختن داعش علیه روسیه می توانند در این حادثه تماشاگر باقی بمانند  در حالیکه روس ها این موضوع رااحتمالاً از زاویه دیگری می بینند: کشانیدن پای خود امریکایی ها در جدال های فرسایشی و در عین زمان نمایش قدرت و استفاده از امکانات دست داشته برای مقهور ساختن آنها در مراحل تعین کننده آتیه.
به احتمال قوی تا اکنون امریکایی ها روی این اصل قماربازانه بیشتراتکا  داشته اند که برمبنای آن هرقدرفشاررا بیشترکنند به همان پیمانه حریف خود را به عقب نشینی وادارخواهند ساخت. چنانچه فشارها بر روسیه را ازورای تمام سرحدات با اهمیت آن به ویژه دراروپا و درافغانستان به طور بیسابقه ای تشدید کرده اند. شاید امریکایی ها با همان روحیه ای برخورد کنند که در زمان تجاوز برعراق، دونالد رامسفیلد وزیر دفاع امریکا درباره کوریای شمالی وایران گفت که این ها دربرابر نیروی نظامی ایالات متحده امریکا جزلقمه هایی بیش نیستند. امریکایی ها تا اکنون این سیاست رااد امه داده اند اما این بار لقمه روسیه درگلوی شان گیر خواهد کرد و فکر می شود که تازه متوجه این امرمی شوند.
دیده می شود که ادامه این وضع جان روسیه را به لب آورده است. همین دیروز، واحد های نظامی روسیه  و تاجیکستان در۱۵ کیلومتری مرز با افغانستان مانورهای نظامی بزرگ ابعاد براه انداختند. محتملاً این پیامی است برای امریکایی ها که درسوریه  دست ازپا خطا نکنند.
درگیرودار این حوادث روزهای اخیر ولادیمیرپوتین با صریح  ترین لهجه ممکن امریکایی ها را شیر فهم  ساخت که اگرآنها پای خود را ازحد خود فراتر نهند، روسیه بی محا با خواهد کوبید واین کوبیدن با آماده گی های کوریای شمالی وایران برای مقابله با امریکا تفاوت کلی دارد. روسیه  طوریکه بارها رهبران آن تاکید کرده اند با سلاح هسته مقابله خواهد کرد؛ منجمله با « شیطان »- ساتان نیرومند ترین و چابک ترین ومخرب ترین راکت بالیستیک قاره پیمای هسته ای جهان.(گویند زرادخانه شیطان یا راکت RS28 روسی قادراست تمام ایالات متحده امریکا را زیرورو کند. یکی از این راکت ها قادراست کشوری به بزرگی فرانسه را نابود کند). مسلماً امریکایی ها هم چنین سلاح های مرگباری دارند ولی نتیجه برخورد بین دوابرقدرت جهان فقط  و فقط نابودی تمام بشریت را درپی دارد.
جهان شاهداین امر است که روس ها تقریباً با همان هیجان و ازخودگذری که  در زمان جنگ جهانی دوم برای تولید بلاوقفه سلاح برای نجات کشور کار می کردند، امروز هم تلاش می  ورزند تا وطن پرستی ای راکه برای روس ها مفهومی بسیار ملموس تر از امریکا یی ها دارد، باردیگر اهرم  پیروزی و نجات سازند. ولادیمیرپوتین ازساخت راکت  کروز هسته ای وزیر دریایی بی سرنشین که قادربه حمل راکت های هیپرسونیک هسته ای است وهمچنان از راکت های با شعاع پرواز« لایتناهی » پرده برداشت و دنیای غرب را غرق در حیرت ساخت. او دربخشی ازسخنان خود گفت: « سلاح هسته ای جدید روسیه می تواند هر هدف را در جهان نشانه گیرد!»
درکناراین پیشرفت های تعیین کننده تسلیحاتی اواین بار یک  گام  بی سابقه دراوضاع کنونی جهان به پیش گذاشت وامریکا و ناتو را تهدید کرد که نه تنها روسیه بلکه اگر متحدین آن هم مورد  تجاوز قراربگیرد، سلاح هسته ای روسیه مورداستفاده  قرارخواهد گرفت. این موضع گیری پوتین مستلزم توجه خاصی است که به نحو بی سابقه ای درتغییر و جابجایی روابط  متشنج کنونی جهان بخصوص در منطقه پرتشنج  خاورمیانه  نقش ایفا خواهد کرد. برپایه  این حرف پوتین شاید کشورهایی مانند ایران هم می توانند روزی نه چندان دوربه متحد روسیه  برای رهایی ازچنگال تجاوزات  بی کیفر امریکایی ها مبدل گردند و چه بسا که در این دوکتورین  سیاسی نوین جایی هم برای کشورهای دیگری که درتقابل با  امریکا  قراردارند اختصاص داده شود. در اینجا می توان تصورکرد وقتی امریکا ازتمام  خطوط قرمز روابط  متمدن  بین المللی عبور کند، کشوری مانند روسیه چرا نتواند  حداکثر مخالفین امریکا راصرفنظراز سیاست های داخلی آنها درکنارخود قراربدهد؟ مگرجست  و جو و داشتن دوستان و متحدین بین المللی در جهانی که بود ونبود آن به اراده کمپلکس های صنعتی- نظامی امریکایی بسته گی پیدامیکند، کارنامشروع  ویک« قرارداد » غیراخلاقی است؟ واقعیت اینست که امریکا ازجنگ جهانی دوم به اینسومدافع  ومتحد کثیف ترین وجنایتکارترین رژیم های روی زمین بوده است. وبه این کارخودبی اعتنا به افکارجهانی ادامه میدهد.
دراین روزها یکی ازاخبارمربوط به یک سال قبل درسطح می آَیدکه عبارت است از: جابجایی شصت هزارسربازمسلمان فدراسیون روسیه درسوریه. بادرنظرداشت این واقعیت حرفهای والری گراسیموف طنین بیشترمی یابد که حمله به سوریه به معنی حمله بر روسیه خواهد بود. و تازه در رسانه های مجازی بین المللی از اعزام  پیاده  نظام ارتش روسیه به سوریه خبرمیدهند. در این صورت هرنوع حمله به سوریه به معنی آغاز جنگ جهانی بربادکننده خواهد بود.
وضع هراس انگیزکنونی ازمدت ها قبل قابل پیشبینی بود. آوانی که امریکایی ها ناتو را تا سرحدات غربی روسیه تازاندند، روس ها که به رسا ترین وجه ممکن « آواز » خطر را شنیدند بی کار نمانده و نیروهای پرقدرتی؛ منجمله  راکت های رعب انگیزاسکندر را درجوار ناتو یعنی در کالینینگراد و در تاجیکستان درنزدیکی پایگاه های امریکایی افغانستان اشغال شده جابجا کردند. علیرغم اینکه امریکایی ها جنگ راهمیشه  دور و دورتر ازسرزمین خود براه انداخته اند  و مردم شان درجریان جنگ های متعارف  درامان بوده اند. ولی درافغانستان وسایر پایگاه های آنها سربازان شان درمستقیم ترین خط تیررس قراردارند و گذشته ازآن  درصورت جنگ هسته ای هیچ جایی ازکره زمین به طور واقعی در امان نخواهد ماند. پس باید امیدواربود که سیاستگذاران امریکایی که تجربه فراوانی دراوضاع پیچییده بین المللی دارند، غرور بی جا و تکبرعادت شده خود را کناربگذارند وبه واقعیت های امروزی سرتمکین  پایین آورند، باشد که بشریت یکبار دیگر ازدم تیغ بران نابودی حتمی جمعی نجات یابد.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۸ـ ۱۹۰۳

 

دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است . 

 

استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

بحران سیاسی ایتالیا زنگ خطری برای اتحادیه اروپا

 

اردشیر زارعی‌ قنواتی

 انتخابات پارلمانی ایتالیا در روز یکشنبه، چهارم مارچ منجر به نتایجی شد که هر‌چند تا حدودی قابل ‌پیش ‌بینی بود اما به دلیل رای بالای راست ‌گرایان و جنبش پوپولیست « پنج‌ ستاره » بسیاری از سیاست ‌مداران و تحلیل گران را غافلگیر کرد. ‌نخست ‌وزیر اسبق ایتالیا به دلیل عدم امکان نخست ‌وزیری تا یک سال دیگر به دلیل دوران محکومیت خود از قبل آنتونیو تایانی رییس فعلی پارلمان اروپا را کاندیدای سمت نخست ‌وزیری کرده بود که حالا با پیروزی حزب لیگ در این ایتلاف امکان تمکین حزب اول از حزب فروتر در این ایتلاف وجود ندارد.از طرف دیگر با توجه به رای ۳۷ درصدی این ایتلاف که برای تشکیل دولت کافی نخواهد بود، جلب مشارکت حزبی دیگر برای تشکیل دولت ایتلافی با رهبری این فراکسیون پنج‌ حزبی بسیار سخت خواهد بود. از سوی دیگر، پیروز اصلی این انتخابات حزب پنج‌ ستاره با کسب ۳۲ درصد آرا که تبدیل به بزرگ ‌ترین حزب درون پارلمان آینده شده است، اگر از نگرش قبل از انتخابات خود برای عدم ایتلاف با دیگر احزاب کوتاه بیاید، امکان بیشتری نسبت به ایتلاف رقیب برای تشکیل دولت خواهد داشت. اما در این میان بازنده اصلی حزب حاکم « دموکرات » به رهبری ماتیو رنزی بوده است که با کسب رأی کمتر از ۲۰ درصد هیچ شانسی برای تشکیل دولت ندارد و تنها می‌ تواند در ایتلاف با یکی از دو جناح پیروز به عنوان حزب دوم ایفای نقش کند. برای دموکرات‌ها نیز تصمیم ‌گیری در این خصوص بسیار مشکل است؛ چنانکه نزدیک ‌شدن به راست ‌گرایان برای آنان خودکشی سیاسی است و پیوستن به جنبش پنج‌ ستاره تا حدود زیادی متحدان اروپایی آنان را ناخشنود می ‌کند. در این میان احزاب کوچک‌ تری از جمله جریانات کمونیستی هم وجود دارند که هرچند ایتلاف آنان با راست ‌گرایان کاملا منتفی است اما به دلیل رای پایین حزب دموکرات که قبلا با آن در ایتلاف قرار داشته ‌‌اند هیچ معادله‌ ای را تغییر نخواهد داد، در صورتی که اگر با جنبش پوپولیست پنج ‌ستاره متحد شوند، امکان تشکیل دولت برای این حزب و شوکه‌ کردن اتحادیه اروپایی را دارند. به همین دلیل با توجه به ترکیب آرای جناح‌ ها و احزاب سیاسی زمینه تشکیل دولت آینده در ایتالیا بیش از پیش درهاله ‌ای از ابهام قرار دارد و در هر صورتی به لحاظ بروز بحران در سومین قدرت اتحادیه اروپایی یک ضربه بزرگ به موجودیت این اتحادیه خواهد بود. براساس گمانه ‌زنی سیاست‌مداران و تحلیلگران امور ایتالیا در چنین شرایطی تشکیل دولت باثبات در این کشور تقریبا منتفی و تا حدودی غیرممکن تلقی می ‌شود و از هم ‌اکنون تقریبا همگان متفق ‌القول‌اند که تحمیل سیاست‌ های انقباضی دولت آنگلا مرکل، بر ساختار اتحادیه اروپا دلیل اصلی تمام تلاطم‌ های سیاسی درون این اتحادیه بوده است. چنانکه سون گیگولد، نماینده حزب سبزها پیروزی نیروهای دست راستی و ضد اروپایی را نتیجه  دیگری از سیاست‌های دولت المان دانسته و می‌ گوید: « بی ‌کاری جوانان و فقر در ایتالیا حاصل اعمال سیاست صرفه‌ جویی اقتصادی المان در اتحادیه اروپا است». اگر نتایج انتخابات پارلمانی ایتالیا با پیروزی راست ‌گرایان افراطی و پوپولیست‌های منتقد سیاست‌های اتحادیه زنگ خطر واقعی‌تری را برای این رهبران به صدا درآورده است. آنان که چشم امیدشان به سیلویو برلوسکنی به عنوان ناجی در زمان افول چپ میانه حاکم بود، حالا با پیشی ‌گرفتن حزب لیگ بر حزب ایتالیا به پیش برلوسکنی بسیاری از امیدهای خود را برباد رفته می‌ بینند.  نتایج انتخابات ایتالیا بار دیگر اثبات کرد که سیاست‌های اتخاذ شده در یک دهه اخیر اتحادیه اروپا کاملا شکست خورده است و نیروهای ضد سیستمی از چپ تا راست به میزانی از قدرت در بین رای‌ دهنده گان دست یافته‌‌ اند که می‌ توانند بسیاری از معادلات سنتی را در هم بریزند. این نتیجه حتا فراتر از قاره اروپا در انتخابات ریاست ‌جمهوری سال  ۲۰۱۶ امریکا هم با اقبال عمومی جوانان به  برنی سندرز ، که با تقلب در حزب دموکرات از رقابت نهایی باز ماند و سپس پیروزی دونالد ترامپ ، به وضوح خود را نشان داده بود. در واقع جوامع غربی هم ‌اکنون دارند تاوان بحران مزمن نظام سرمایه ‌داری و شکست کامل سیاست نیولیبرالیزم بر ساختار جهانی را می‌ پردازند. بعد از فروپاشی شوروی و رویای « پایان تاریخ » ایدیولوگ‌های نیولیبرال در یک مسیر جنونانه، دولت‌های سرمایه ‌داری گام به گام تمام امتیازات تعیین ‌شده در « دولت رفاه کینزی » را از طبقات کارگری و زیرین اجتماعی بازپس گرفتند و موجب رشد شتابناک شکاف ‌های طبقاتی در تمامی جوامع شدند. اینکه گفته می ‌شود ثروت یک درصد جامعه معادل ثروت 99 درصد دیگر جامعه در سطح جهانی رسیده و متعاقب آن جنبش‌های اعتراضی بزرگی علیه سیستم حاکم ظهور یافته، واقعیتی عینی است که متاسفانه تا امروز نهادهای قدرت در سیستم‌ های ملی، اتحادیه‌ ای و جهانی هنوز نخواسته‌‌ اند حقیقت و تبعات آن را بپذیرند.ایتالیا اتفاقا یکی از کشورهایی بود که در متن این تخریب نیولیبرالیستی قرارداشت و مثل اسپانیا، یونان، ایرلند و پرتگال بحران اقتصادی به شدت گریبان آن را گرفته بود اما رهبران اتحادیه اروپا با سیاست ارعاب و تهدیدی که یونان را به تسلیم واداشت، فکر کردند می‌ توانند جوامع دیگر را هم به تمکین وادار کنند؛ امروز ایتالیا و فردا اسپانیا که بدون تردید در همین مسیر گام برمی ‌دارد. پس به‌ زودی اتحادیه اروپا باید در سیاست‌ های اساسی خود تجدیدنظر کند یا آماده فروپاشی باشد. ادامه بحران سیاسی در ایتالیا که می‌ تواند منجر به تجدید انتخابات شود، در صورت عدم توافق احزاب برای تشکیل دولت ایتلافی می ‌تواند این بحران را به کل اتحادیه اروپایی منتقل کند و آن هم در زمانی نامناسب که در واشنگتن دونالد ترامپ نیز علیه این اتحادیه شمشیر را از رو بسته است.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۸۰۳

دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است . 

استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

ایالات متحده یک دولت ناکام است

پال یاس

برگردان: دوکتورسیداحمد جهش

 

 نکات بارز دراین نبشته:

- سقوط اجتماعی

- نظامیگری و سیاست خارجی

- اقتصاد

- دولت زیرزمینی  وحکومت

- رسانه ها

- زنده گی اجتماعی

- نتیجه گیری ؛ آنچه که، آیا ایالات متحده می تواند به مثابه یک ملت برای یک نسل دیگر زنده بماند؟

 

سقوط اجتماعی

ایالات متحده نمی تواند ونخواهد توانست تا اتباع خود را ازحملات مهاجمین مسلح مصوون دارد. مخصوصاً دروضعیتی که سیاستمداران توسط اسلحه سازان وانجمن ملی تفنگ خریده شده اند.

ایالات متحده نمی تواند تا به یک بخش قابل ملاحظه نفوس خود مخصوصاً جوانان واقلیت های نژادی  کاری با دستمزد کافی جهت یکزنده گی مناسب تهیه نماید.

امتناع کانگریس ازتایید بیمه صحی عمومی برای فقرا، جوانان، پیران ومحرومین به ذات خود یک نوع نسل کشی میباشد.

صنایع امریکا محیط طبیعی رامسموم می سازد. طوریکه نفوس زیادی از زنبورها توسط گلایفوسد وفنجیساید ها ( مواد کیمیاوییی که غرض ازبین بردن گیاه های ارزه وفنگس ها درزراعت بکارمیرود. مترجم )  کشته شده اند .

فساد کیفی موادغذایی « جی ای ».( جنتیک انجنیرانگ شده؛ یعنی که خواص ارثی شان دگرگون یا انجنیری شده است مترجم) .

فساد کیفی مواد غذایی توسط « جی. ام. او. ها» . (اورگانیزم هایی را که جنتکلی مودیفای کرده اند یا به عبارت ساده، اصلیت ارثی شان را دگرگون نموده اند. مترجم) .

 امراض مزمن بنابه فشارهای اقتصادی، ازدیاد هزینه های طبی، فساد کیفی موادغذایی به اوج خود رسیده است.

صنایع دواسازی زمینه های استعمال بی جا و بی مورد ازدیاد مصرف وسواستفاده از داروهای نسخه یی را مساعد نموده سالانه باعث قتل ملیون ها انسان گردیده؛ خود ثروتمند میگردند.

اقتصاد باقطع یا تقلیل تقاعدی ها وازبین بردن بیمه های اجتماعی و دیگرمنابع عایداتی ثابت مخصوصاً برای سالمندان نسل کش شده است.

اعتیاد به موادمخدر والکهول ومتوافق به آن رشد جرایم ناشی ازسقوط مصوونیت کار وعاید میباشد.

حد متوسط یا میانگین عمرنظربه دیگرممالک پیشرفته کمتربوده و روبه نزول است.

 

نظامیگری وسیاست خارجی

ارتش امریکا بصورت متداوم بیشترپول میخواهد تا کره زمین راتسخیرکند. درحالی که درخانه اش جامعه درحال ازهم پاشیدن است. با سلاح های آسیب کتله وی، امریکا میتواند زنده گی راچندین مرتبه ازبین ببرد. با آن هم نظامیان سلاح های بهترو بزرگتر می خواهند.نظامیان تشنه جنگ بوده علاقه ندارند با دیگرملت ها صلح نمایند.

ارتش همیشه باید یک دشمن مخوف ترازقبل داشته باشد تا بودجه پوف شده اش راتوجیه نماید.« جنگ باترور» بهانه ای بود تا ارتش به چندین جنگ استیلاگرانه متوصل گردد.ارتش درحال ساخت وانکشاف سلاح های مخفی است. تاجنگ های فضایی را به راه اندازد. ارتقای موقف ومصوونیت ارتش ازکنترول سیاسی باعث انتشارتصورکاذبی گردیده که  زور و خشونت درحل پرابلم ها مشروع میباشد.

هالیود با ستایش ازخشونت به ابزارقوی تبلیغاتی ارتش تبدیل شده است.بازی های ویدیویی باحمایه ارتش ومنافع شرکت ها به جوانان می آموزد که قتل وکشتار تفریح وخوشگزرانی میباشد.ارتش بدون تعقل آن همه منابع هنگفتی را که ازحساب قطع مصارف اجتماعی بدست می آورد مصرف وحیف ومیل می نماید.ارتش ایالات متحده یکی ازبزرگترین آلوده کننده محیط زیست است. یکی از وظایف عمده ارتش امریکا فراهم نمودن نیروبرای سرقت منابع طبیعی دیگرملت هاست.

سرقت منابع و زمین با تهاجم سفیدپوستان امریکائی بالای بومیان امریکا شروع شده و امروز درامریکایی لاتین، افریقا، شرق میانه وهمه اکناف جهان ادامه دارد. ارتش وپولیس ایالات متحده طوری آماده شده است که اصلاح طلبان واعتراض کننده گان رادشمن وطن تلقی کنند؛ نه مردمی که به تمرین حصول حق قانونی شان می پردازند. جنگ بدون اعلامیه کانگرس با روسیه و دیگرممالک ازطریق تعزیرات اقتصادی وتهدید های نظامی پیش برده میشود.اساس سیاست خارجی ونظامی ایالات متحده را دروغ بزرگ یازده سپتمبرتشکیل میدهد.

 اقتصاد

ایالات متحده  امریکا  اولیگارشیی است که درآن اقتصاد، سیاست ونشرات درکنترول ثروتمندان است. سیاست مالیاتی نیزبیشتربه نفع سرمایه دار ها است؛ نه به نفع کسانی که کارمی کنند.کارگران دگراجازه ندارند تا به خاطر دستمزد عادلانه و شرایط بهتر کاربکنند و ازطریق اتحادیه های کارگری متشکل شوند. حداقل دستمزد آنقدرپائین است که با آن نمی توان زنده گی کرد.وال ستریت به خاطرمنافع پولی خود بزنس ها را ایجاد وازبین میبرد. بدون آنکه تاثیرش را بالای افراد، فامیل ها و جامعه درنظرگیرد. اقتصاد ایالات متحده به صورت صادقانه توسط بنگاه های حرفه یی تولیدی ومونوفکتورها پیش برده نمیشود، بل به شکل مصنوعی با تشکیل حباب متکی به قرض ومصارف نظامی که توسط بانک ها و دولت ایجاد شده است پیش میرود. ازبین بردن پشتوانه طلا به نفع بانک ها که اسعاربی پشتوانه را درکنترول دارند، زیربنای پول رایج ملی را ازبین برده و باعث تورم نیم قرنه گردیده است. خود داری یک تعداد کشورها ازاستعمال دالر امریکایی دربازارهای تجارت تیل وهمچنان صرفنظر ازدالرامریکائی درذخیره اسعاری شان باعث سراسیمه گی شده است. قرض خانه، قرض محصلین ومستهلکین باعث تشکیل جامعه غلامان بدهکارشده است. مردم نسبت عدم پرداخت قرض روانه زندان می شوند. بعضی ها به خاطر قرض غیرقابل کنترول خودکشی می کنند.

قرض حکومت فدرال محموله ایست بر دوش جامعه که همواره رشد نموده هیچگاهی پرداخته نخواهد شد.

جورج دبلیو بوش با جنگ هایش درطول هشت سال قرض را دوچند ساخت. سپس اوباما باهشت سال جنگی اش، یک باردیگرقرض را دوچندان نمود. فقدان شغل مناسب تعداد کثیری ازمردم را بطرف جرایم انترنتی، خرید و فروش موادمخدر، روسپی گری  ودیگرجرایم جهت وقت گذرانی ودم غنیمتی میراند. سیستم محاکم غیرمنصفانه  غربا را هدف قرارمیدهد. ( زیراغربا توان استخدام وکیل مناسب راندارند. ازاین رو نفوس بندی خانه ها رابیش ترسیاه پوست ها تشکیل میدهند. مترجم)

دولت زیرزمینی وحکومت

سازمان های دولت زیرزمینی به شمول سازمان سیا ابزاری اند که اولیگارشی جهت کنترول حکومت، جامعه وبالاخره تمام جهان بکارمی برد. دروغ و پنهان کاری برای همه قدمه های حکومت و دولت زیرزمینی یک امرعادی وهمه روزه میباشد. حکومت هیچگاهی به جنایات سابقه دولت مخفی منجمله واقعه یازده سپتامبر، قتل جان کنیدی، رابرت کنیدی ومارتین لوترکینگ اعتراف نکرده است. دولت زیرزمینی به قتل هدفمند شهروندان امریکایی ومردمان ممالک  دیگرادامه میدهد.سیا ودیگرسازمان های دولت زیرزمینی مخفیانه به تضعیف ملت ها درخارج ونابودی اشخاص صادق ودگراندیش درداخل میپردازند. دولت زیرزمینی می خواهد تاهمه مردم را تحت نظارت الکترونیکی خودنگهدارد. دولت زیرزمینی درتلاش است تا حکومت های را که میخواهند به نفع مردم شان دست به اصلاحات بزنند سرنگون نماید. حکومت مخفی بعد ازبلند کردن بیرق نیرنگی یازده سپتامبرباایجاد اداره امنیت وطن وتصویب قانون وطنپرست وسیعاً به قدرت خو د افزوده است. به اساس اعتراف سیا یکی ازسواستفاده های بزرگ اش اشتراک درتجارت بین المللی مواد مخدراست.دولت زیرزمینی، رسانه ها و ارتش جهت پرده پوشی تجاوز شان نفرت را به ضد روسیه  و چین دامن میزنند. دولت زیرزمینی حکومت را درتمام قدمه های فدرالی، ایالتی ومحلی کنترول می نماید.حکومت جهت سرکوب غربا واقلیت های نژادی به نظامی سازی نیروهای پولیس محلی پرداخته است. تمام قدمه های حکومت به شمول پولیس بوسیله هدایای سیاسی،غرامات، رشوه وامتیازات خاص فاسد شده اند.

رسانه ها

رسانه هابااستفاده ازقوای خودبه شمول اعلانات، کنترول و سانسور آرای عامه آزادی تفکر را متلاشی می سازند.حکومت جهت پخش متواتر پیام های تبلیغاتی اش از رسانه ها استفاده می نماید. رسانه ها ازطریق دستگاه های ازقبیل  فاکس نیوز وامثال آن فقط دروغ و نفرت استفراق میکنند. رسانه ها ذریعه مشتی ازاولیگارش های کنترول می شود که ازراپوردهی صادقانه اخبار جلوگیری کرده و درهرقدم ژورنالیزم آزاد رامورد حمله قرارمیدهند.

بنگاه های بزرگ رسانه ایی ازقبیل نیویارک تایمز، واشنگتن پوست، سی ان ان وشبکه تلوزیون ملی تحت کنترول اولیگارشی و دولت زیرزمینی است که از ایشان به مثابه ارگان های تبلیغاتی برای انتشاراجندای جنگ طلبانه شان استفاده میکنند. دروغی که امریکایی ها « ملت استثنایی »  اند؛ پروپاگند خاص و مهلکی است که توسط رسانه ها تبلیغ می شود.  مقصد ازاین دروغ توجیه تجاوز و خشونت های است که بالای دیگر کشورها تحمیل نموده اند.

حزب جمهوری خواه که اکنون حکومت فدرال و اکثریت حکومت های ایالتی ومحلی را درکنترول دارد، به یک سازمان نژادپرست ونسل کش تبدیل شده است که الیگارش ها آنرا تمویل می کنند. حزب جمهوری خواه قربانیان فروپاشی اقتصادی را مقصربیکاری و زنده گی دشوارشان میداند.حزب جمهوری خواه به شکلی که امروز وجود دارد، نمی تواند بدون حمایت کلیسای عیسویت بنیادگرا که ازجنگ و نژادپرستی پشتیبانی می کند وجود داشته باشد.

حزب دموکرات با تصاحب قدرت درسال ۱۹۹۰ ترسایی توسط جناح کلینتون ماموریت تاریخی اش یعنی تماس با مردم را از دست داد. حزب دموکرات سرمردم کلاه گذاشته دیوانه وار به تبلیغ افسانه ای پرداخت که گویا روسیه درانتخابات ۲۰۱۶  ترسایی باعث انتخاب دونالد ترامپ شده است. حزب دموکرات به شمول به اصطلاح جناح مترقی اش ازطرفداران جنگ بوده، مانند حزب جمهوری خواه تحت کنترول دولت زیرزمینی میباشد. سیستم انتخاباتی ایالات متحده ازتشکل و قد برافراشتن حزب سوم وحرکت موثر واصلاح طلب دیگر جلوگیری می نماید.

هیچ سیاستمداری مجال آنرا ندارد تا به اصلاحات بنیادی ازقبیل تقلیل مصارف نظامی، ختم جنگ های ابدی، تغییرسیستم  پولی و ایجاد یک اقتصاد منصفانه برای همه رده های جامعه مبادرت نماید.

زنده گی اجتماعی

اولیگارشی، رسانه ها، حکومت، حزب های سیاسی و دولت زیرزمینی همه به ترویج نفرت وانشقاق بین بخش های مختلف جامعه می پردازند تا قانون و حاکمیت خود راحفظ نمایند.

راسیزم برضد مردمان رنگ وملیت های دیگرعمیقاً در روان جامعه زرق شده و وسیله کنترول مردم بدست اولیگارشی می باشد. موسسات تحصیلات عالی به مقابل کنترول دولت شرکت ها و ارتش کم ویا هیچ نوع مقاومت نشان نمیدهد.کلیسا های ملی یا همکاری می کنند ویا خاموش اند.کدام گزینه دیگری ندارند. مسیرایجاد  دولت استبدادی پولیسی امریکا خیلی به جلو رانده شده است.

نتیجه گیری

 آنچه که آیا ایالات متحده می تواند به مثابه یک ملت برای یک نسل دیگرزنده بماند؟

 بدون یک جریان بزرگ و رسالتمند و متعهد به اصلاح آن همه ناهنجاری هایی که دربالا تذکرداده شد تردد آمیز و مشکوک به نظرمیرسد. اما قبل از آنکه ایالات متحده زمین رامنهدم کند ممکن است نسبت ورشکسته گی های داخلی، سیاست جنگ های دایمی وتقصیرات ناشی از آن سقوط کند.

بالاخره هیچ یکی ازاین گزارش ها، میلیون ها انسان ایالات متحده و جهان را که ازخطرفعلی آگاه اند و برای یک آینده بهترنیایش وکارمی نمایند سیاه ولکه دارنمی سازد. درحال حاضرامکان واقعی جنگ بزرگی بین امپراتوری امریکا وملت های یوروآسیا به نظرمیرسد. پس خیلی معقول خواهد بود تا اگرایالات متحده، روسیه و چین متحدانه به نتیجه مثبتی برسند. معجزه صورت می گیرد حتا اگرمردم بطورمتناقض برای حصول آن کارکنند.

https://www.globalresearch.ca/the-u-s-is-a-failed-stat/5630070

پال یاسی : نام قلمی یک تحلیلگرسابقه حکومت ایالات متحده است.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۱۴۰۳

دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است . 

استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

هشتم مارچ نماد آزاده گی و مبارزه دادخواهانه

 

مثل اش بجهان  مادر گیتی  نزاد

تاریخ   ندارد  به  مانند ش  یاد

یاد او گرامی همی روحش  شاد

این مادر خادم  وطن راتب زاد

 

عبدالو کیل کوچی

تجربه مبارزات ملی مبین این حقیقت است که تنها با پیگیری مبارزه مشترک ودرآمیختن نیروهای مردم میتوان به زنده گی واعمال قدرت وتوطیه استبداد ،ارتجاع واستعمار خاتمه داد باید جداً خاطر نشان ساخت که دشمنان خلق افغانستان پیوسته از اتحاد نیروهای ملی در وحشت اند وهمیشه با تغیر چهره ها دست بکار اند که مبارزین صدیق راه آزادی را مشغول زد و خورد داخلی شان کنند و دایم در حال تفرقه نگهدارند .اصولی ترین مدافعان خلق وطن را از مردم ودیگر نیروها ی ملی منفرد سازند . ما معتقدیم که ایجاد اتحاد تمام نیروهای وطنپرست مشکلات عظیمی در پیش رو دارند و صلح برای همه بشریت جز آن نیروهای ارتجاعی که موقتاً از جنگ سود می برند شعار وخواست عمومی است برکلیه نیرو های مترقی وصلح دوست جهان است که با تمام وسایل دست داشته زمینه را برای یک صلح عادلانه و دایمی مساعد سازند .

بزرگان جهان زن را شهکار خلقت انسان ، ایجاد گر تمدن بشری ، پرورش دهنده نوابغ جهان ، آفرینش دهنده کارهای بزرگ ، کتاب مهر ومحبت ،همکار مردان تا مدارج عالی زنده گی ، کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی، نمونه عطوفت ،سرچشمه عنایت ،سنگ بنا و آینده ساز جامعه ومیانیگرنجات خوانده اند .

واما او تنها یک زن نبود بلکه یک آموزگار ویک مادر بود ، مادر ایجاد وهستی ، مادر آموزش وپرورش ،مادر بنیادین مکتب انسانیت ،مادر راهیان مکتب آزاده گی ومبارزه،  اساسگزار نهضت زن ،جنبش بیداری جامعه ، پرچمدار پرشور انقلابی راه عدالت  و برابری ، مشعلدار راه ترقی وسعادت انسان و بلاخره مادر یک ملت بزرگ  و سایر زحمتکشان ، وکیل ومدافع حقوق زحمتکشان شهرکابل وخادم مردم مستضعفان کشورو یکی از بنیانگزاران جنبش چپ ترقیخواهی وجریان دموکراتیک خلق افغانستان بود .

زنده یاد داکتر راتب زاد از همان آوان جوانی راه مبارزه برضد ظلم وبی عدالتی را در پیش گرفته بود و پرچم مبارزه را همچون شیر زنان ملالی ها ،زرغونه ها و زهراها  وثریا ها برافراشته نگهداشته وبا احیای نهضت زنان کشور در سال ۱۳۴۴ خورشیدی برای نخستین بار سازمان دموکراتیک زنان افغانستان را بنیاد گذاشت ودر سال ۱۳۴۶ برای اولین بار در تاریخ افغانستان از هشتم مارچ روز جهانی زن تجلیل بعمل آوردند . داکتر اناهیتا راتب زاد بیشتر از نیم قرن عمر پربار خود را در راه مبارزه برای آزادی ، تامین حقوق بشر وحقوق عادلانه زنان کشور وقف نمود .

تحت رهبری زنده یاد دکتور اناهیتا راتب زاد ، زنان رنجدیده کشور به دور سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بسیج گردیده با فراگیری فرهنگ مترقی و دانش مبارزه خیزش های اعتراضی برای تحقق خواسته های قشر زن راه اندازی گردید .سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در عرصه دفاع از وطن همراه با مردان مبارز وطنپرست در جبهات جنگ برضد ارتجاع واستکبار جهانی شجاعانه رزمیده واز خود حماسه ها آفریدند .

همچنان زنان در عرصه فرهنگی وکلتوری کمپاین آموزش زنان را دربخش آموزش وپرورش براه انداخته وبه منظورتحصیلات عالی داخل وخارج کشور بسیج نمودند و در بخش اقتصادی حضور پربار زنان را در کار های تولیدی و صنعتی مساعد ساخته ودرعرصه اجتماعی با تاسیس شورا های زنان درمحلات در جهت تامین حقوق مدنی واجتماعی ، مشارکت در نهاد سه گانه دولت وقانونگذاری ، کارهای پرثمری انجام داده شد. این همه دستاوردهای ثمربخش به ابتکار رهبری واعضای سازمان دموکراتیک زنان افغانستان ثبت تاریخ مبارزات قهرمانانه زنان افغانستان گردید .

گرچه تاریخ مبارزات آزادی خواهی ،مشارکت اجتماعی وجنبش فکری زنان را در امریکا به ۱۷۵۰ و۱۷۷۷ودر اروپا به ۱۷۸۹ ترسایی می دانند ولی زنان از بدو پیدایش خود  به مبارزه دادخوهانه در برابر ظلم ، بی عدالتی ها ، انواع تبعیض وتعصبات جنسیتی ،نابرابری حقوق ،قشر مفتخورظالمان ، زن ستیزان ومرد سالاران دست به مبارزه بی امان زده اند. بگواهی تاریخ ، جنبش رهاییبخش زنان پراز فراز ونشیب ، حوادث وخیزش ها و تلاش های سیاسی و اجتماعیست .

 قشر زن ازهزاران سال تا بدینسو در برابر هر گونه موانع قدعلم کرده با ایجاد تغیر وتبدل نقش زن در مبارزه بخاطر رهایی از قید اسارت برجسته گردیده که با صنعتی شدن شغل و نظام تولیدی کارخانه وجهانی شدن سرمایه وظهور عصر تجدد در تضاد با نابرابری و استثمار ،درفاع از حقوق حقه زن ، پرچم مبارزه را علیه ارتجاع و استبداد برافراشته نگهداشته اند  .

در کشور ما افغانستان پس از فروپاشی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان وسازمان دموکراتیک زنان افغانستان با رویکار آمدن دولت های تنظیمی وتکنوکرات های تحت الحمایه  بار دیگر جنبش ترقیخواهی زنان به چالش های خطرناک روبرو گردید سیستم مرد سالاری و رسم زن ستیزی بار دیگر دامنگیر قشر زن شد که در اثر آن حقوق بشر بشکل کل ؛ وحقوق زنان بطوراخص پامال ولگدکوب گردید . از آن به بعد زن دراسارت قسی القلب ترین وستمگر ترین گروها و در زیر پاشنه های وحشت وبربریت قرار گرفت ودر راستای جنگ خانمانسوز چهار دهه و گذشته از آن در چند سال اخیر با هجوم گروه های تروریستی در کشور، زنان همچون برده وار تحت ستم مستدام زورگویان سیه دل ودر میان مرگ وزنده گی نفس میکنند .

در حال حاضر بدوام جنگ نیابتی و تحمیلی پاکستان و قدرت های دیگر زن ومرد افغانستان در زیر بار ستمگری های وحشت بار دوره حجر با انواع ظلم وتجاوز دست وپنجه نرم میکنند. یگانه راه حل برای نجات مردم ، همانا همبسته گی ملی واتحاد دلسوزانه وتعهد وطنپرستانه  کلیه نیروهای داد خواه وطندوست در یک جبهه بزرگ میهنی خواهد توانست وطن را از حالت بد بختی نجات دهد .

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۸۰۳

دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده از مطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018