بمناسبت دو صدومین سالروز تولد کارل مارکس:

مارکسیسم و نقد بورژوایی

بخش ششم ( قسمت اول )

دیپلوم انجینر عمر محسن زاده

پیش از آنکه سر سخن بگشایم قابل یاد آوری میدانم که نقد و نقد پذیری در بینش مارکس به ویژه بنا بردواصل امر بسیاربدیهی و مسلم است : یکی اینکه ایده ها نیروهای محرکه تاریخ نیستند و سرچشمه آنها مادی و تاریخی است .هرگاه این سرچشمه ها تغیر نمایند ایده های ناشی از آنها هم تغیر می کنند .آموزش مارکس به هیچ وجه دترمینیسم ( جبر گرایی ) مادی را تعریف نمی کند بلکه تاثیرمتقابل دیالکتیک میان هستی و اگاهی را مد نظر میگیرد و نقد را برای حل تضاد ها ضرور میداند .دو دیگر، این خصلت دانشمندانه و فرهنگ سیاسی خود مارکس است که با بزرگ منشی بی مانند و تواضع علمی خود را « مار کسیست » نمیداند و در مقد مه نشر اول کتاب « سرمایه »

 میگوید : « برای من هر داوری نقد علمی قابل پذیرش است » .

با دریغ که بیشترینه بخش مخالفان سیاسی و ایدیالوژیک مارکس به اخلاق و اصول علمی پابندی نشان ندادند و کار به اصطلاح « نقد » مارکس را به جایی رسانیدند که انگلس همرزم فداکار وی ناگزیر شد تا بنویسد : « اگر حریف ناتوان و رسواِیی بخواهد برای خود اشهارنماید پس برمارکس میتازد » . ارزش تبلیغاتی نقد مارکس ، خواست اگاهانه درجهت تحریف تیوری های مارکس ، و یا کم از کم مخدوش ساختن افکار عامه و تعرضات ابلهانه کار را بدانجا کشانیده است که ردیه های بی پایه اندیشه های مارکس کتابخانه ها را پُرنموده است و درجهان کمتراندیشمندی پیدامیشود که با این شدت در محراق توجه قرار داشته باشد .پرداختن به این همه نقد ها که بیشتر ادعا های بی اساس ، اتهامات و پیشداوری های غرض آلود و تخریب اگاهانه شخصیت و اندیشه ها اند، کار بی اثر و بی نتیجه است . هرآنچه که با فهم شرایط اجتماعی پیرامون ما رابطه نداشته باشد و « نقد » خوانده شود سرانجام به یک غبار متراکم فکری مبدل خواهد شد و گذار ازاین انبوهه سیاه کار بی هوده و امر دشوارخواهدبود.البته از زمان انتشار نخستین نوشته های مارکس به بعد نظریات بی شمار انتقادی دانشمندان راستین و هواداران فکری او نیز وجود داشته اند که مارکس در زمان حیات خود با پیشانی بازازآنها استقبال نموده و درتکامل اندیشه های خود ازآنها سود برده است . دید انتقادی و جدال فکری افراد ، گروه ها وطیف های گوناگون سیاسی ـ اجتماعی ، اعم از انقلابیون و ریفورمیست ها ، جنبش های کارگری و سندیکایی ، سوسیال دموکرات ها ، لیبرال های چپ ، ایروکمونیست ها ، جریانات حفاظت محیط زیست ، نیومارکسیست ها تا پسامارکسیست ها ، همه وهمه بمثابه نمادی از « انتقاد از خود « دارای اهمیت اند و بایست در گفتمان بخاطر تکامل مارکسیسم مطرح شوند ، ولی از آنجایی که سخن دراین جا از نقد بورژوازی است نمی توان بحث بی پیرایه نقد درون مارکسیستی را بنا برمحدود بودن این نوشته و به امید باز نمودن آن در جای دیگر دنبال نمود .

هواداران ایدیالوژی های غیرمارکسیستی و به ویژه اندیشه پردازان بورژوازی از پذیرش تزهای اساسی تیوریهای مارکس ابا میورزند و تا حد دشمنی آشکار از هر وسیله ای برای بی اعتبار ساختن اندیشه های مارکس استفاده میکنند. آنها برغم تفاوت های فکری و عقیده ای باز هم درضدیت با مارکس متحد اند و همه از یک یخن سرمیکشند . انارشیست ها سخنان متفکرین مسیحی را تایید میکنند ، ایدیالوگ های مسیحی همفکر و هم نظر اندیشه پردازان بورژوایی اند ، از نیولیبرال ها تا محافظه کاران ، از اراده گرایان اکزیستنسیالیست تا پُست مدرنیست ها ، از بنیادگرایان تا راست گرایان افراطی همه دروجود مارکس خطری بزرگی را احساس میکنند و او را مردود میشمارند .

نقد بورژوایی تیوری های مارکس وظیفه اساسی را درویران ساختن و به چالش کشاندن بنیان فکری مارکس به عهده دارد و از همان روزهای نخست در نیمه دوم سده نزدهم به طور سیستماتیک و پیگیر با ایجاد مکاتب اقتصادی و سیستم های بینشی فلسفی ، اجتماعی و تاریخی آغازگردید ، و تا به امروز با همان شدت کم و بیش خود ادامه دارد. درپیشاپیش این همه نهادهای فکری «مکتب اتریشی اقتصاد ملی »   یا « مکتب ویانا » قراردارد که در سه نسل پیاپی ، طی مدت بیش از یکصد وسی سال از بورژوازی و نظام سرمایه داری دفا ع نموده و همه مکاتب مشهور ضد مارکسیستی چون « مکتب اقتصادی لندن » ، «مکتب شیکاگو » ، « مکتب فرانکفورت « ،  « انجمن مونت پلرین » و درحدود پنجصد بنیاد فکری کنونی و شبکه گسترده جهانی وابسته به آنها یا از آن

( مکتب ویانا )  زاییده شده اند و یا ادامه دهنده راه آن اند .اساسگذارمکتب ویانا کارل مِنگر در سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۹۲۱ ترسایی زنده گی میکرد.او در رشته حقوق و علوم دولتی در ویانا و پراگ درس خوانده بود و سپس سمت استادی را در فاکولته نو تاسیس  « اقتصاد سیاسی » دانشگاه ویانا بدست آورد .شاگردانش اویگن فُن بوئیم ـ باورک ( ۱۸۵۱ تا  ۱۹۴۱ ترسایی ) و فریدریش فُن ویزر( ۱۹۵۱ تا ۱۹۲۶ ترسایی ) او را در کارتاسیس مکتب ویانا همراهی کردند .این سه تن یا نسل اساس گذارکتاب های « خطوط اساسی آموزش اقتصاد ملی » ، « مطالعات میتودعلوم اجتماعی » ، « تیوری مثبت سرمایه « ، «  قدرت قانون اقتصادی» ، « ارزش طبیعی « و ـ تیوری اقتصاد اجتماعی «  را نوشتند .جوزف الویس شوم پیتر ( ۱۸۸۳ تا ۱۹۵۰ ترسایی ) و لودویک فُن میزس ( ۱۸۸۰ تا ۱۹۷۳ترسایی ) نماینده گان نسل دوم این مکتب بودند که بنوبه خود « تیوری رشد اقتصادی "» ، « سرمایه داری ، سوسیالیزم و دموکراسی » را نوشتند .سه تن دیگر فریدریش اوگوست فُن های ئیک ( ۱۸۹۹ تا ۱۹۹۲ ترسایی ) ، فریتش ماخ لوپ ( ۱۹۰۲ تا ۱۹۸۳ ترسایی ) و گوتفرید فُن هابرلر ( ۱۹۰۰ تا ۱۹۹۵ ترسایی ) را ادامه دهنده گان مکتب ویانا درنسل سوم میدانند. اینها هم کتابهای بنام های « اقتصاد و شناخت ها » ، « راه بسوی برده گی » ، « اقتصاد سیاسی انحصار» ، « تجارت بین المللی » و« شگوفانی و افسرده گی » را نگاشتند .

در سال هایی که کارل مارکس بکار خبرنگاری برای روزنامه نیویارکی مصروف بود در بسا مواقع حتا توان خرید کاغذ برای نوشتن را نداشت .اما نمایندهگان مکتب اتریشی به این مشکل مواجه نبودند . کارل مِنگر آموزگار ولیعد اتریش و عضو « کمیسیون تحقیق ارز » بود که ماهوارافزون بر درآمد رسمی ، یکهزار و دو صد گلدن تنها از این کمیسیون بدست میآورد . اجداد بزرگ مالکش نیز چیزی برای او به ارث گذاشته بود . اویگن فُن بوئیم ـ باورک وزیر مالیه اتریش بود و تا همین چند سال پیش تصویرش روی بانک نوت های اتریش دیده میشد . لودویک فُن میزس و دیگر پیروان مکتب ویانا چنان مست باده لطف نهاد های سرمایه داری بودند که بی هراس در کنفرانسی در سال ۱۹۳۸ ترسایی در پاریس واژه « نیو لیبرالیزم » را بمثابه سرخط دکتورین خود برگزیدند و عزم راسخ خود را برای نابودی « دولت اجتماعی » اعلام کردند .فریدریش فُن های ئیک در ماه اپریل ۱۹۴۷ ترسایی با پول بانک های سویس تعدادی از نخبه گان ، سرمایه داران و سیاسیون را جمع نمود و « انجمن مونت پلرین » را در ژنیو تاسیس نمود .در جمع اساسگذاران این انجمن یکی هم فیلسوف مشهور کارل رایموند پوپراست که از چپ بریده و به لیبرالیزم روی آورده بود .بانک رایش سویدن پیوسته به نهاد الفرید نوبل کمک مالی مینمود و این نهاد هم به اعضای انجمن مونت پلرین چون فریدریش فُن های ئیک، کارل پوپر، میلتن فریمن و دیگرا ن جایزه نوبل را تقدیم میداشت . مونت پلرین امروزدر نود و پنج کشورجهان فعالیت داشته و درهمه جا شبکه تیوریسن های ضد مارکسیستی را رهبری میکند.در باره کارستان آنها باید درجای دیگرو با جزییات بیشتر سخن گفته شود. تیوری های ظریفانه و با نمای بسیارعالمانه آنها چنان نشان میدهند که گویی کار مارکس تمام است و اندیشه هایش در آزمون زمان مُهر شکست را خورده اند. نخستین پهنه جدال فکری آنها با مارکس عرصه اقتصاد است و در این راستا مساله مرکزی اقتصاد سیاسی سرمایه داری یا «  تیوری ارزش» جولانگاه تقابل ایدیالوژیک با مارکس بشمار می آید .اقتصاددان های کلاسیک بورژوازی به نقش کارانسانی در آفرینش ارزش واقف بودند و حتا میدانستند که همه درآمدهای جامعه سرمایه داری ، چه مزد ، چه سود و چه بهره زمین همه در نتیجه کار زحمتکشان مزدبگیر پدیدار میگردند. کارل مِنگروهمه پیروان فکری اش که بنام « نیو کلاسیک » ها شهرت یافته اند متوجه شدند که اگر آنها راه اقتصاددان های کلاسیک را ادامه دهند ناگزیربه همان نتاییجی خواهند رسید که کارل مارکس بدان دست یافته است.از این رو آنها کوچه عوض کردند و کار را با نقد « تیوری کاری ارزش » مارکس ( ارزش هرکالا را کار لازم اجتماعی تعین میکند) آغازکردند و در رد آن گفتند : ارزش خاصیت کالا نیست و چیزی نیست که با کالا چسپیده باشد .ارزش کالا از روی ارزیابی ذهنی و حالت روانی مصرف کننده و یا به اصطلاح مطلوبیت کالا ها برای مصرف کننده گان تعین میشود و برای تعین ارزش و قیمت این ام درخورتوجه است که کالای تولید شده تا چه اندازه در تناسب با نیازمندی ها ( تقاضا ) قراردارد. زمانیکه دیده شد که نیازمندی های اساسی انسان چون آب و نان همیشه مطلوبیت حیاتی ، رو به افزایش و دایمی دارند ولی قیمت آنها همواره نسبت به اشیا لوکس ارزان تر است « تیوری مطلوبیت نهایی» را به وجود آوردند.دراین تیوری مِنگرمدعی شد که اگر نیازمندی ها مرفوع شوند و کاهش یابند پس قیمت کالا ها بر اساس سطح اخری نیازها تعین میشود و درنتیجه اشباع ( سیرشدن وکمبود تقاضا ) قدر کالا درنظر انسان پایین میآید و قیمت نازل میگردد. هواداران تیوری روانی ارزش که همواره نقش تقاضا را بلند میشمردند بعد ها متوجه شدند که در مبادله ، عرضه و عوامل دیگر نیز اهمیت دارند .آنها تیوری خود را با نظر دیگری تکمیل نموده و این بار گفتند که تنها مطلوبیت نهایی و حالت روانی خریدار تعین کننده ارزش نیست بلکه « هزینه نهایی تولید » و حالت روانی فروشنده هم تعین کننده است و مبادله در نقطه تلاقی این دو انجام میشود. بدین گونه اندیشه پردازان «نیو کلاسیک » خاک در چشم مردم پاشیدند و زیرکانه پای ازعرصه اصلی تحقیق اقتصادی یعنی عرصه تولید پس کشیدند .آنها به این امر که مصرفی جدا از تولید وجود ندارد و برای بررسی تقاضای بازار بایست روند تولید و مناسبات تولیدی درنظرگرفته شوند توجهی نکردند.برخی از اقتصاد دان های عامی گرا در انکار « تیوری کاری ارزش » مارکس و جانشین کردن آن با نظریات مکتب اتریشی چنان نمونه هایی را پیشکش نمودند که پذیرش انها حتا برای عامی ترین انسان هم در خور تامل است .

به گونه مثال : زمینی که رویش کارنشود بازهم دارای ارزش است ، آب ارزش دارد بدون اینکه بالای آن کاری صورت گیرد ، اگر کار انسان معیارارزش باشد پس باید خاویار ارزان تر از تخم ماهی هیرنگ (ماهی ارزان بها ) باشد ، ویا تابلوی نقاش معروفی چون پیکاسو با اثر یک نقاش معمولی باید دارای قیمت مساوی باشد ، و از همه مهمتر، قیمت در واقعیت یگانه ارزش واقعی یک شیی را تشکیل میدهد. اگر اندکی تعمق صورت گیرد دیده میشود که بخش بیشترچنین مثال ها با تولید ، خرید و فروش کالا در بازار سرو کار ندارد و همه میدانند که زمین و آب تا زمانی که روی آنها کار نشود دارای ارزش مبادله نیستند و اگر خرید و فروش هم شوند این امر مربوط به مساله مالکیت  و حق استفاده از آن میگردد . کار از دیدگاه مارکس تعریف دقیق دارد و بنا بر خصوصیات خود به کار مشخص و مجرد ، انفرادی و اجتماعی ، ساده و بغرنج تعریف شده است .تنها این عامی گرایان اند که کار بکر و بغرنج پیکاسو را با اثر ساده و معمولی یک نقاش عادی یکی می بینند .

اویگن فُن بو ئیم ـ باورک در سال ۱۸۹۷ ترسایی ادعا نمود که در میان تیوری های « سرمایه » مارکس در جلد اول و سوم تناقض دیده میشود .مارکس در جلد اول میگوید که کالا ها بر اساس ارزش کار شان مبادله میگردند و در جلد سوم توضیح میدهد که چگونه  « نرخ عمومی سود » به وجود می آید .از دیدگاه باورک تیوری « نرخ عمومی سود » و تیوری « قیمت های تولید » در تناقض با قانون ارزش درجلد اول قرار دارد. باورک نمی پذیرد که اضافه ارزش از سرمایه متغیر( نیروی کار انسانی) سرچشمه میگیرد و پا فشاری دارد که سود سرمایه باید در تناسب با کل سرمایه ( سرمایه متغیر و ثابت ) قرار داشته باشد. ردولف هیلفردینگ یکی از دانشمندان مارکسیستی پاسخ مناسبی درهمان سال ها ارایه داشته است که بنا برحجم مطلب و تنگی چارچوب این نوشته نمیتوان آنرا در این جا بازکرد. اما کم از کم باید گفته شود که انگیزه خاص اقتصاددان های بورژوازی در توجه به « تیوری کاری ارزش » ، « نرخ عمومی سود » و « تیوری قیمت های تولید » مارکس درچیست و چرا همه گفتمان را از اینجا آغازکرده اند ؟ مساله روشن است زیرا اضافه ارزش منبع سود است ودر بیان منبع واقعی ارزش باید « نرخ اضافه ارزش » مد نظر گرفته شود ورنه « نرخ سود »  چنان می نمایاند که گویی سرمایه از خودش تکثر میکند و در آن نقش نیروی کارانسانی در آفرینش ارزش پوشیده و پنهان میگردد. مارکس بارها توضیح داده است که « اضافه ارزش » و نرخ آن بطور نسبی  نامریی و ناپیدا است ولی شکل اضافه ارزش بمثابه سود درسطح پدیده ها همیشه ظاهر و آشکار می باشد. اضافه ارزش در نرخ سود از سرمایه کل ( سرمایه متغیرو ثابت) محاسبه میگردد و بمثابه ارزشی نمایان میگردد که گویا از همه بخش های سرمایه کل به طور مساوی سرچشمه گرفته باشد .در چنین محاسبه و طرزدید تفاوت ارگانیک میان سرمایه متغیر و سرمایه ثابت در مفهوم سود منحل و ناپدید میگردد. اضافه ارزش دراین شکل تغیریافته ( سود) اصل خود را انکار میکند ، خصلت خود را از دست میدهد و ناشناخته می ماند .اینکه کار مساوی در زمان مساوی ارزش های متفاوت می آفریند و ارزش مبادله بر خلاف ارزش مصرف در خود کالا نیست شناخت ارزش را دشوارمیسازد. نقد گران تیوری ارزش ادعا می نمایند که ارزش کالاهای جداگانه باید مانند ارزش تولید مجموعی همه کالا ها قابل اندازه گیری و اشکار باشد درحالی که این قیمت ها اند که میتوانند اندازه شوند و با چشم سر مشاهده گردند . اقتصاد دان های بورژوازی که حاضر نیستند تفاوت میان ارزش و قیمت را ببینند برای هر دو هویت واحد قایل اند . این وجه تفاوت مارکس با آنها است که همچو شاعرژرف نگری که بو را در برگ گل توصیف میکند ارزش را در کالا میشناسد و تعریف دقیق می نماید . کارنقد بر بینش اقتصادی مارکس دراین مبحث خلاصه نمیشود و در ادامه این مناظره حرف های بیشتری گفته میشود. از آنجمله در آثار بی شمار میخوانیم :

ـ  کتاب « سرمایه » مارکس غیرعلمی ، جزمی و درهرجهت قابل تاویل است .نامش را مارکس « نقد اقتصاد سیاسی » گذاشته تا از اصل « اقتصاد ملی » فرار کرده باشد .

« سرمایه » اقتصاد مردم نیست بلکه اقتصاد یک اقلیت ممتاز، یک خانواده سیاسی است.

ـ  اندازه کار موجود فکری در یک کالا اندازه شده نمیتواند ، پس ارزش واقعی یک کالا را « قیمت » بیان مینماید .

ـ   اضافه ارزش بی معناست چونکه امروز ثابت شده که پاداش کار سرمایه دار ، واگذاری سرمایه و قبول ریسک میباشد و از این رو مشروع است .

ـ   تیوری های فروپاشی سرمایه داری مارکس چون « تیوری فقر » و « تیوری تمرکز و گردآیی » سرمایه نادرست اند .مارکس باور داشت که با افزایش فقر تضاد های سرمایه داری تشدید میگردند و زمینه های فروپاشی سرمایه داری مساعد میشوند .اما او دیده نتوانست که سرمایه داری وسایل موثری را در اختیار دارد تا هر گاه خطری برایش ایجاد شود آنرا دفع نماید .روی آوری به جنگ یکی از این وسایل است .

ـ    تیوری تمرکز سرمایه در دستان اندک ( سرمایه داران اندک ) و اینکه اقشار میانه آهسته آهسته ناپدید میشوند نادرست است. عکس این تیوری ها درعمل مشاهده میگردد. طبقه متوسط و سرمایه داران بیشترمیگردند .

ـ   مارکس در تحقیقات خود کشاورزی را نادیده گرفته ، در حالیکه سرمایه صنعتی یک پدیده ثانی و تولید زراعتی شکل هرگونه تولید است .

ـ اخرین بخش تیوری فروپاشی سرمایه داری یعنی تیوری بحران های سرمایه داری نیز نادرست اند .بحران ها سیستم سرمایه داری را ضعیف نساخته و نمی سازد  ، زیرا مناسبات تولید سرمایه داری نو سازی میشوند .

از اینگونه نقد ها میتوان چندین صفحه دیگر را نیز پُر نمود و این طومار را طولانی تر ساخت .ولی کار بسیار با هوده نخواهد بود زیرا بسا از این دیدگاه ها را جهان ما از سالها بدینسو میشناسد و کمتر رسانه و دستگاه تبلیغات سیاسی وجود خواهند داشت که در باره  انها سخن نگفته باشد . برغم همه پیچیده گی ها دیده میشود که مخالفان عقیدتی مارکس تا چه اندازه غیرمنصفانه قضاوت کرده اند .اثر گرانسنگ مارکس « سرمایه » اگرازهرجهت قابل تأویل می بود پس اشکالی وجود نمی داشت زیرا هرکس می توانست به زعم خود و مطابق به منافع خود تعبیر کند. « سرمایه » نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری است و این شیوه تولید را در مقیاس جهانی بررسی میکند ، از همین رو در چارچوب ملی یا اقتصاد ملی کشورهای جداگانه نمی گنجد .اقتصاد جهان غرب همان اقتصاد سرمایه داری است که همه شئون زنده گی مردم یک کشور را در تحت نفوذ  خویش دارد  وتنها به یک اقلیت ممتاز تعلق ندارد. اگر اضافه ارزش با اهمیت و منبع سود و انباشت سرمایه نیست پس این همه سرمایه های تراکم یافته در سطح جهان از کدام آسمان فرود آمده اند و می آیند ؟ کدام ماشین به تنهایی خود سرمایه آفرین است ؟ آیا گردش کالا جدا از تولید آن بوده میتواند ؟ اگر تیوری های فروپاشی سرمایه داری نادرست اند پس این همه فقر، بیکاری و پرابلم های اجتماعی درجهان سرمایه داری از کجا سرچشمه میگیرند ؟ جنبش اشغال وال استریت در سال ۲۰۱۱ ترسایی شعار میداد : « ما نود و نُه در صدیم ! » آیا تمرکز سرمایه و ثروت دردست سرمایه داران بزرگ که یک در صد نفوس ایالات متحده امریکا را تشکیل میدهد همان تمرکزسرمایه دردستان اندک نیست که مارکس گفته بود ؟ آیا طبقه متوسط در حال فروپاشی و نزدیک شدن به طبقات پایینی جامعه درایالات متحده نیست ؟ آیا فقر درکشورهای پیشرفته روز تا روز بیشتر نمی گردد ؟ آیا میتوان سرمایه داری را بدون بحران تصور کرد ؟ آیا بحران سال ۲۰۰۸ ترسایی  به اشکال بحران مالی ، بحران قرضه های دولتی ( بیست هزار میلیارد دالر تنها درایالات متحده ) ، بیکاری فراگیر، بحران سیاسی و اجتماعی تا اکنون ادامه ندارد ؟  آیا جنگ و خشونت در روابط بین المللی، تقابل و استخوان شکنی درروابط تجارتی ، تهدید های نظامی و زورگویی ها و ... نتایج این بحران نیستند ؟ آیا همین بحران مارکس و کاپیتال او را بار دیگر مطرح نساخته است ؟ اگر چنین است پس اندیشه های مارکس را واقعیت زنده گی تایید نموده و مینماید .

دانشمندان بورژوایی نظریات مارکس را در عرصه علوم جامعه شناسی و تاریخ نیز نقد نموده و سفسطه های گوناگونی را بیان نموده اند. در قسمت دوم این نوشته در باره برخی از آنها سخن خواهیم گفت .

 

 ریشه شناسی واژه گپ Gap و کاربرد آن در زبان گفتاری فارسی مردم افغانستان

دکترحمیدالله مفید

 

جمهور دانشمندان و زیانشناسان به این باوراند ، که جایگاه پیدایش و پرورش زبان فارسی پشته شرقی ایران که شامل کشورهای افغانستان ، تاجکستان و بخش های شرقی ایران امروزی می شوند، می باشند.

زبان گویشی فارسی مردم افغانستان  مملو از هزارها واژه ناب و سچه اوستایی و سنسکرت  پیشین است ، که به گونه ای گیتایی در این زبان نگهداری شده اند.

یکی از واژه های بسیار باستانی که در زبان گویشی مردم افغانستان کاربرد شگفت انگیز دارد، واژه « گپGap »  » است ونزدیک به۷۱معنا  را در خود نهان داشته است ، در حالی که جای این واژه را در بخش های غربی ایران امروزی واژه« خبر و حرف » در تاجکستان اغلب همراه با خبر زیادتر واژه « سخن » به کار می رود.

 رویکرد  فرمایید به کاربرد واژه ای گپ Gapدر زبان گفتاری فارسی مردم افغانستان:

گپ به معنی خبر در فراز : چی گپ است ؟ گپ از چی قرار است ؟ در ایران امروزی می گویند : «چه خبر»

گپ به معنی موضوع  : گپ مفت . گپ هوایی .

گپ به معنی  سخن و کلام در فراز : از گپ ماندن ، سر گپ آمدن ( به دو معنی  هم به معنی طفلی که تازه به سخن گفتن آغاز کند و هم به معنی کسی که پس از سکوت یکباره زیاد سخنرانی کند.)

گپ به معنی حرف : زیاد گپ نزن ، گپته بگو ! یعنی زیاد حرف نزن و حرفت را بگو .

گپ به معنی سخن نیش دارد : گپ پهلو دار ، گپ نیش دار، گپ زشت ،گپ ته وبالا نزن

گپ به معنی تهمت در فراز : گپ ساز یعنی تهمت گر  ! برایش گپ ساختن یعنی بالای او اتهام بستند

گپ به معنی غیبت ، سخن چینی و نمامیت : در فراز : پشت سر کسی گپ زدن ، یعنی به کسی اتهام بستن.گپ رسان ، گپ را برایش برسان و گپ چینی .

گپ به معنی سخن سنجیده و معقول : در فراز : گپ جان دار، گپ پخته ، گپ درست .گپ معقول ،

گپ به معنی فتنه و فساد . در فراز : گپ خیست و یا گپ خیستن ،  گپ خراب شد، گپ گوی در گو شد. گپ روده شد، گپ از گپ تیر شد .

گپ به معنی فهم و درایت : در فرازی : به گپ رسیدن ، آدم گپ فهم ، گپ دان ، گپ را از هوا قاپیدن .

گپ به معنی اطاعت و فرمانبرداری : در فراز : آدم گپ شنو ، به گپ کسی کردن یعنی از او فرمانبرداری کردن

گپ به معنی اطلاع و آگهی . در فراز : از کسی گپ کشیدن ، . گپ گیر .از دهنش گپ بگیر ، به گپ برسانیش.

گپ به معنی کسی را بافتن و از خود کردن ، در فراز : کسی را گپ دادن و یا او را گپ دادم .گپش بتی ،

گپ به معنی ساده گی : در  ترکیب : آدم گپ رو . بی گپ و سخن ،

گپ به معنی راز : در ترکیب : گپ پت و پنهان ، گپ بین من و خودت باشه ، ، از گپ کسی خبر نشه ،

گپ به معنی نزع و بی حالی : در فراز ، بیچاره از گپ مانده ،

گپ به معنی دشنام : در این سروده ای مولوی :

 که ز  هر ناشسته رویی گپ زنی

 شرم داری از خدای خویش نی .

گپ زدن به معنی شعر سرودن : در این سروده حکیم سنایی غزنوی :

هر کجا ایازی دیدخواهی در جهان

 عشق بر محمود بینی گپ زدن بر عنصری .

گپ به معنی سخن بیهوده  و گزاف : گپ های چتی نزن ! گپ بیهوده نگو . چنانی که انوری گوید:

 چند گویی خواهر من پارساست

 گپ مزن گرد حدیث او مگرد.

گپ به معنی اندیشیدن در فراز : ما در گپ خود غرق هستیم .

 گپ به معنی سخن :به گپ آمدن یعنی به سخن آمدن

به معنی مقصود و مراد : سر اصل گپ بیایم .

به معنی ازدست رفتن و موقع نا مناسب شدن : گپ از گپ تیر شد.گپ روده شد،

به معنی سخن غیر حسابی: گپ بیراه .

گپ به معنی سخن ژرف و حسابی : گپ پخته

گپ به معنی مطلب مهم : گپ جاندار

گپ به معنی سخن نه چندان معقول : گپ خام .

گپ به معنی نکته سنج : گپ رس ، به گپ رسیدی

گپ به معنی وصیت  : مانند : گپ های مسلمانی  بزن ، ، گپ های خدایی ،

گپ به معنی حل کردن یک دشواری : در فراز ؛ گپ را صاف کردن .گپ را حل کردن ، گپ را خلاص کرد.

گپ به معنی ایجاد دشواری : در فراز : گپ را جر کرد ، 

و ترکیب های دیگری چون : از گپ گپ می خیزد،  گپ رو ، گپ پیش پای افتاده ،  گپ گوی ، پر گپ ، گپ نا مفهوم ، گپ بی معنی ، گپ های پهلو دار ، گپ های عمیق ، گپ چینی ، گپ دل ، گپ درست ، گپ شاخدار  ، از گپت بوی خون می آید و غیره .

واژه گپ افزون در زبان گفتاری و نوشتاری فارسی مردم افغانستان در زبانهای شرقی چون: سانسکرت ، هندی ، اردو، مراتی ، گجراتی ، سندی ، بلوچی فراوان به کار می رود ،تنها در زبان پشتوی جدید مانند فارسی( گویشی ایران ) جای  واژه گپ را واژه (خبر )تازی گرفته است ، چنانی که در فراز : په خبری پسی مه گرزه ( یعنی پشت گپ نگرد)، یا:( ما ته بدی خبری کوی : برای من گپ های بد می زند. ) به جای گپ واژه خبر بکار می رود.

در زبان اشکاشمی گپ ، در زبان منجی که یکی از باستانی ترین زبان بازمانده اوستایی است به گونه ای گف و گپ  کاربرد دارد.

واژه گپ در زبانهای پنجابی ، هندی ، اردو :

در  زبانهای  هندی و پنجابی :

گپ : سخن فضول و بی هوده و دروغ بیش تر به معنی دروغ به کار می رود.

گپ چهدنا (با دال هندی) gap chadna  حرف دروغ گفتن و سخن بی معنی و گپ زدن .

گپ مارانا gap marna  بی معنی.

گپان  (با نوع غنه) gappan  جمع گپ .

گپنا و كپنا gapna – kapna   : گپ زدن .

گپو gappu   دروغ گو – كسی كه حرف بسیار و بی معنی می گوید .

گپی gappi  دروغ گو – كسی كه حرف بسیار و بی معنی می گوید .

گپ شپ : ۱- سخن بی هوده – دروغبانی ۲ – صحبت دوستانه، دوستی .

گپ شپ هونا : دوست بودن،  رفیق شدن، دوستی .

   گپ در زبان  اردو :

گپ : به معنی سخن پوچ و بی هوده و بی معنی و هرزه و دروغ .

گپ ارانا : (با رای هندی) gap orana  : سخن دروغ میان مردم پراگندن .

گپ هانكنا :   gap hankna  : دروغ و حرف بی معنی گفتن

گپ مارنا :  gap marna  : گپ زدن

گپین : (بانون غنه در آخر) gappen  : جمع گپ – گپ ها .

گپین ارانا : (با رای هندی ) orana  دروغ گفتن و میان مردم پراكندن .

گپین هانكنا : گپ زدن ولی در صورت جمع رایج است .

گپ باز : دروغ گو، پر حرف، حراف .

گپ بازی : صحبت دوستانه میان دوستان برای تفریح و وقت گذرانی .

گپ شپ : ۱- صحبت دروغی.  ۲ – صحبت دوستانه، دوستی و آشنایی .( این واژه مهمل است مانند نوکر شوکر ، کمره شمره ، روتی ، شوتی وغیره ) که در زبان گفتاری فارسی نیز این گونه مهمل سازی کاربرد دارد، مانند: غلام ملام ، نوکر موکر ، بنده منده وغیره

گپ شپ كرنا :صحبت كرنا – حرف زدن .

گپ شپ هونا : صحبت شدن میان دوستان برای تفریح

گپ گپورا : (با رای هندی) gap gapora  : شلوغ ، زیاد حرفی .

گپی ( gappi  ) :  كسی كه گپ زند و حرف های او وزن نداشته باشد و میان مردم به دروغ گو معروف باشد (۱).

 

ریشهشناسیواژهگپ:

واژه گپ از واژه های خاوری و شرقیست ، که در زبان سنسکرت به گونه ای Gasp  آمده است ، ودر اوستا و پهلوی باستان  به گونه ای Vaç   ودر زبان های مانوی که مادر زبان فارسی است به گونه ای Gaub وGöwän  ثبت شده است .اما واژه گفتن یا گفتار در زبانهای باستانی Gaf ‪, Gaubataiy  آمده است. که با واژه ای گپ تفاوت دارد. با همه حال واژه گپ با همین ویژه گی هایش در زبان های پیشین و مادر زبان فارسی بکار رفته و آمده است. ودر زبان گفتاری  فارسی مردم افغانستان از زبان سنسکرت و هندی باستان  وام شده و با همان ویژه گی هندی آن بکار می رود.  که ما نمونه های و چم های آن را در بالا خواندیم.

( مانده دار)

 

Kitabistan twentieth century standard Dictionary- (Urdu – English )

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۸ـ ۰۷۰۸

 

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

 

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

برنامه تسلیمی افغانستان رسمأ آغاز گردید

عارف عرفان


در حالیکه افغانستان هنوزهم زخم خونین مصالحه،معامله گرانه، کاذب و تحمیلی گرباچوف رهبر پیشین اتحاد شوروی را در بدن دارد، اینبار امریکا تحت همین عنوان (مصالحه) ودر راستای همین سناریو می خواهد در یک معامله عقب پرده، قایق شکسته افغانستان را درموج ها رها نموده،آانرا تکه تکه ،پارچه پارچه ساخته وبا استقرار نظام فوندمنتالیستی وحافظ منافع امریکا در وجود طالبان، سیاه ترین دوره تاریخ را در کشور تکرار نماید.
  هفته قبل همزمان با آغاز مذاکرات میان امریکا وطالبان در قطر، با توجه به جو آشفته سیاسی داخلی ومنطقه ای اینجانب تحت عنوان« افغانستان میدانگاه نبرد جهانی » به صراحت پیشبینی نمودم که امریکا در گفتمان با طالبان،میخواهد جغرافیای افغانستان واقتدار سیاسی کشور را معامله نماید.
مذاکرات قطر نخستین نردبان اقتدارسیاسی سراسری طالبان رابا اهدای گستره بزرگ قلمرو کشور برای آنها رسمآ بنیاد نهاد.دیگر قفل حاکمیت ونمایشنامه دموکراسی درافغانستان کاملأ شکسته شد وبا ترفندهای فریبنده کلید آن برای طالبان واگذار گردید. بیگمان این برنامه برای گام بعدی مراکز شهرها وولایات را در برگرفته وتا پایتخت کابل گسترش می یابد.
مجموع تحلیل ها نشان میدهد که تسلیمی افغانستان برای پاکستان به مثابه هدایت گر اصلی نیروی طالبان در سرلوح این معاملات قرار گرفته است.حال سرنوشت میلیونها انسان در افغانستان بدست گرگان و آدمخواران رقم خورده وهمه چراغ های مدنیت درآن شبستان خاموش گردیده و « انسانیت « در تابوت سپرده می شود.
آیا هنوزهم برای شنیدن فریاد تاریخ برای گذاراز نزاع های قومی، وافتراق سیاسی ، برای ایجاد و همبسته گی ملی وایجاد سنگر واحد برای نجات افغانستان دیر شده است؟ هرگاه آزادیم ، دولت داریم وملت، چگونه وچرا فرمان عقب نشینی ارتش مان از واشنگتن صادر میگردد؟
بنابر قول نیویارک تایمز دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا دستور عقب نشینی نیروهای افغانستان را از ساحات روستایی وکم جمعیت افغانستان صادر نمود.1
به قول منابع وزارت دفاع افغانستان بلا درنگ پس از صدور فرمان ترامپ، عقب نشینی نیروهای ارتش افغانستان از برخی از محلات روستای آغاز گردید. روزنامه نیویارک تایمز تحت عنوان  "استراتیژی جدید امریکا درآیینه پلان پیشین افغانستان برای عقب نشینی "خاطر نشان میدارد: «
واشنگتن تایید کرد که اداره ترامپ ازارتش افغانستان خواسته است تا از مناطق کم جمعیت کشور عقب نشینی کنند.مامورین امریکا اطمینان دادند، که مناطق وسیعی از کشور در کنترول طالبان باقی خواهند ماند.
روز نامه نیویارک تایمز از مقاصد شوم و اهداف راهبردی واشنگتن برای تسلیمی افغانستان پرده برداشته خاطر نشان میدارد : « این رویکرد در بخش سِری یی از استراتیژی جنگی قبلی که توسط رییس جمهور ترامپ در سال گذشته اعلام گردید، گنجانیده شده بود. براساس گفته های سه مقام رسمی امریکا که نخواستند نام شان فاش شود،واسناد را به « نیویورک تایمز» تعریف نموده گفته اند که به منظور حفاظت از نیروهای نظامی از حملات در پاسگاه های جداگانه و آسیب پذیر وبخاطر تمرکز بردفاع از شهرهای مانند کابل، پایتخت و سایر مراکز پر جمعیت این تصمیم اتخاذ شده است » . نیویارک تایمز چشم انداز موثریت وپایداری این استراتیژی را مورد پرسش قرار داده می نگارد : « خروج این نیروها شبیه به استراتژی هایی است که ادارات بوش و اوباما در طول جنگ تقریبا ۱۷ساله آنرا شروع کرده وبه آن لگد زده اند. ازاین امر به طور موثرمیتوان اطمینان حاصل خواهد کرد که طالبان و دیگر گروه های شورشی ،قلمرو معینی را در کنترول داشته ودولت کابل را میگذارند تا فقط از کابل وشهر های مانند کندهار،کندوز ،مزارشریف وجلال آباد محافظت بعمل اورد.» نیو یارک تایمز بر ضعف وناکامی استراتیژی وپالیسی دولت سازی امریکا انگشت انتقاد گذاشته بیان میدارد"
عقب نشینی به شهرها تصدیق مکرر برناکامی ساخت دولت امریکا در افغانستان  است که هنوز قادر به هدایت و محافظت از جمعیت روستایی در حال توسعه درکشور نیست. در طول سالها، همانطور که موج از سربازان امریکایی و ناتو در چرخه های متناوب وارد شدند و رفتند، دولت مجددا به آرامی, تکه تکه های خاک را به طالبان تسلیم نموده وافغانستان را قطعه ،قطعه نموده و به بخش های متفاوتی تقسیم می کند تا اطمینان دهد که دیگر درین سرزمین جنگ را پایانی نیست"
نیویارک تایمز بربی ثباتی ورفتار عوام‌فریبانه سران کاخ سفید اشاره نموده اذعان میدارد"آقای ترامپ در زمان استراتیژی جدید خوداعلام کرد که "طالبان و شورشیان حکومت اسلامی در افغانستان "باید بدانند که هیچ جایی برای پنهان شدن ندارند، و هیچ جایی بیرون از  دسترسی به قدرت امریکا و اسلحه امریکایی نیست"
کاخ سفید قبل از کاربست تحقق عملی استراتیژی عقب نشینی، برنامه جوسازی سیاسی را برای بستر سازی افکار جهانی براه انداخته بود .چنانچه بر قول این روزنامه ،جنرال جان نیکلسون ، فرمانده نیروهای ائتلاف تحت رهبری امریکا در جریان یک کنفرانس خبری در ماه گذشته در بروکسل گفت که "طالبان یی که بر پاسگاه ها و وسایل نقلیه و تجهیزات نیروهای محلی حمله نموده و آنرا به تصرف می آورند در مناطق دور دست فعالیت مینمایند"
دراین میان هنوز احساسات وطنپرستانه در وجود افسران وسربازان میهن ‌دوست ارتش افغانستان زنده است و نشانه های سرپیچی آنها از برنامه ترامپ مشهود است.نیویارک تایمزمی ‌نگارد: « استراتیژی، بسته گی به تمایل دولت افغانستان برای بازگرداندن نیروهای خود دارد. یک مقام وزارت دفاع افغانستان گفت که برخی از فرماندهان در برابر تلاش های امریکایی ها برای واگذاری ساحات برای طالبان مقاومت نموده و اظهار میدارند که مردمان محلی نسبت به چنین رویکرد احساس خیانت می کنند.
محمد کریم اتل یکی از اعضای شورای ولایتی هلمند، گفت: « ترک مردم درشرایطی که احترام به آنها وجود ندارد، نقض حقوق بشر است » این ممکن است ضعیف ترین نقطه دولت باشد که امنیت و دسترسی به مشکلات مردم را فراهم نمی کند. »
نیویارک تایمز تناسب محیط زیست شهری و روستایی را در افغانستان مورد کنکاش قرار داده وتصویر بعدی محیط تنگ حاکمیت ، بویژه پس از واگذاری محلات  روستایی برای طالبان را به نمایش گذاشته بیان میدارد. طبق آمار C.I.A.، فقط بیش از یک چهارم جمعیت افغانستان در مناطق شهری زنده گی می کنند. تخمین می زند ، کابل بزرگترین شهر با بیش از چهار میلیون نفر است. اکثر افغان ها در سرتاسر گسترده روستایی زنده گی می کنند و مزرعه دارند.
براساس گزارش دفتر «بازرس ویژه برای بازسازی افغانستان»، ازجمله ۴۰۷ ولسوالی در افغانستان، ۲۲۹ ولسوالی در تحت کنترول ونفوذ دولت بوده ، به تعداد  ۵۹ ولسوالی تحت کنترول طالبان قرار داشته و۱۱۹ ولسوالی درمیدان منازعه قرار دارد. »
آگاهان سیاسی معتقد اند که در عقب ترفند های نظامی «استراتیژی عقب نشینی » اهداف سیاسی و منافع راهبردی امریکا برای تاسیس یک دولت فوندمنتالیستی درافغانستان خوابیده است.چنانچه مبتنی براین مقاله ، پاول ایتون، یکی از جنراالان دوستاره بازنشسته  ارتش امریکا و آموزگار پیشین نیروهای عراقی گفت:  « زمان آن فرا رسیده است تا بگوییم ما به یک نتیجه سیاسی نیاز داریم.»
مجموعه رخداد های سیاسی پس از تجاوز امریکا در اففانستان ،واستراتیژی های واشنگتن درکشور مبین این حقیقت تلخ است که امریکا از یکسو نخواست تا یک دولت پایدار ونیرومند ملی در افغانستان شکل گرفته واز سوی دیگر هرگز تلاش نکرد تا طالبان را در افغانستان سرکوب نماید.بل در شگرد های متعدد به حیث حامی سرسخت پروژه طالبان عمل نمود.

چنانچه نیویارک تایمز پیشینه برنامه پنتاگون برای تسلیمی محیط جغرافیای افغانستان برای طالبان را مورد بحث قرار داده می نگارد : « استراتیژی عقب نشینی از طرح نظامی ارتش به شدت در زمان اوباما درافغانستان پس از اینکه سربازان را از خط مقدم در سال ۲۰۱۴ ترسایی خارج ساختند،اساس گذاشته شد. »

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۲۰۸

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 چشم انداز جنگ وصلح در افغانستان

 

عبدالوکیل کوچی

تاریخ جوامع بشری از همان آغاز پیدایش وبخصوص با ظهور تضاد های انتاگونستی شاهد رخداد های عظیم جنگی و رویداد های شدید نظامی بوده است .که با گذشت زمان در مسیر تحولات علمی ورشد صنایع ، طرح وتمر کز به تکنالوژی پیشرفته نظامی، اوضاع جهان را بیشتر از پیش پیچیده تر ساخته است .

با این حال تسریع روند دگرگونی های عظیم قرن بیستم ، قرن اختراعات بزرگ واکتشافات ،قرن انقلابات فرهنگی ،اجتماعی وسیاسی ، جنگهای جهانی وفرو پاشی استعمار کهن همچنان تحولات سیاسی دهه اخیر آن که منجر به تغیر ات وتبدلات گسترده سیاسی و اجتماعی گردید ، رژیمها ی سیاسی ، سیستم ها ی اقتصادی ، نظم جهانی وپروسه صلح وترقی را در بخشی از جغرافیای  جهان برهم زد. فرو پاشی نظام بزرگ کارگری وسیستم شورا ها در ربع کره زمین نتوانست جنبشهای چپ ودموکراتیک جهان را از پا در اندازد بلکه تا هنوز پرچم جنبشهای آزادی خواهی ، چپ ودموکراتیک ، ترقی وعدالت در نقاط مختلف جهان در اهتزاز بوده وهچنان پابر جاست .

همچنان در راستای این دگر گونی ها  تحولات بزرگ سیاسی اجتماعی وظهور قدرت های بزرگ ، اتحاد ها وایتلاف های جدید، سمت گیری وگرایشات متحدانه در سطوح ملی وبین المللی بخاطر مهار کردن جنگ وسلطه جویی در بخش های بزرگی از جهان رونما گردیده است . چنانچه اتحادهای سیاسی ،اقتصادی در بخش های عظیم قاره آسیا ، برخی کشورهای افریقایی وامریکای لاتین مولود تضاد ها وتحولات سده بیستم وآغازگر قرن بیست ویکم میباشد که در چشم انداز بعدی جایگزین قدرت های یکم جهان خواهد شد.

زیرا که اندیشه های انسانی درمسیرتحولات فکری با پژوهش های اکادمیک وکاوش عوامل فرود وفراز های سیاسی اجتماعی بربنیاد تجارب واندوخته ها ی علمی در یک چرخش بنیادین سیاسی هماهنگ ومتعهد میشود. که با برنامه های متنوع و متفاوت در مسیر اهداف واحد شکل گرفته و مهمترازهمه وظایف ومکلفیت های جنبش واحد آزادی خواهی و دموکراتیک جهانی را بیش از گذشته سنگین تر میسازد . بنا بر آن این گرایشات جدید وهمبسته گی جهانی در مقابل دشمنان آزادی وترقی نمایانگر تحولات تازه و پیروزمند نیروهای ترقیخواه وعدالت پسند جهان است نی یک شکست تاریخی .افغانستان نیز یکی از جمله کشورهای عضو خانواده بزرگ صلح و دموکراتیک جهانی که دردهه هشتاد ونود ترسایی  نظام دموکراتیک ومردمی را تجربه کرد. برغم تغیرات وتبدلات سیاسی اخیر و به حاشیه رفتن نظام مردمی ودموکراتیک که دشمنان آنرا بزعم خود شکست  نامیدند ، این نتنها شکست نبوده بلکه ، بلکه دولت مردمی تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در زمان حاکمیت اش ، بدستاوردهای ملموس و پیروزی های چشمگیری نایل گردید که از میان ده ها ،صدها وهزاران فکتور های پیروزی در خدمت بمردم افغانستان ، آگاهی دادن توده ها وبیداری مردم ، مشارکت تمام لایه های اجتماعی وگروهای زحمتکش ، اقوام وملیتهای باهم برادر وبرابر در قدرت سیاسی ویک نظام ملی ودموکراتیک ، دفاع مستقلانه از استقلال ،حاکمیت ملی وتمامیت ارضی ، تامین رفاهیت عموم خلق ، اعلام صلح در چهارچوب تیزسهای دهگانه رهبر  فرزانه حزب د خ ا وده ها دستاورد دیگر درجهت آرامش مردم بنام پیروزی تاریخی وبیسابقه دولت دموکراتیک ونظام مردمی افغانستان ثبت تاریخ گردیده است.

همچنان ایستاده گی در برابر تجاوزات قدرتهای بزرگ جهانی ودفاع از حق خود ارادیت واتخاذ سیاست صلحامیز که امروز مردم افغانستان با عطش سیری ناپذیری بدنبال آن میگردند ، بیانگر شجاعت ،متانت ، دلیری ، توانایی وصلح خواهی جنبش چپ ودموکراتیک افغانستان میباشد.

با افتخار وسربلندی میتوان گفت که نیروهای چپ ودموکراتیک افغانستان این فرزندان واقعی مردم ، چه در شرایط اپوزیسیون وچه در زمان حاکمیت ، بانی ومبتکر صلح وترقی در افغانستان بودند وپس از آن الی اکنون درخط صلح ودموکراسی قرارداشته ودر آینده نیز در خط صلح یعنی جهت مردم خواهند بود . زیراکه دفاع از صلح وآمنیت ، دموکراسی وترقی در افغانستان وپشتیبانی از صلح جهانی اهداف اساسی آنرا را تشکیل میدهد . بنابر آن صلح  وترقی پیروزیست نه شکست وبحکم تاریخ صلح بر جنگ ، ترقی بر عقبمانده گی ، وبلاخره روشنی بر تیره گی بدون شک پیروز شدنی است .

واما شکست آنست که گروه های تند رو ارتجاعی با قبول اوامر حامیان خارجی ومنطقه یی و دیگر عوامل استخباراتی در صف دشمنان افغانستان قرارگرفته به کمک وتحریکات متجاوزین پاکستانی ،غربی وعربی در مقابل سیاست صلح آمیز وآتش بس یکجانبه دولت دموکراتیک افغانستان جنگیده وطن را بخاک وخون کشانیده ، لکه ننگین جنگ را برجبین زده ومسوولیت دوام جنگ نیابتی وتجاوزات  تبهه کن را بدوش گرفتتند ودر ازآی آن تاج وتختی بروی خاکستر سوختگان وطن وگرده های یتیمان وبیوه زنان ومعلولین ومعیوبین جنگ ، فقرا ومستضعفان را از آن خود ساخته وبتاراج منابع طبیعی ومنافع ملی دست یافتند .

 بنیاد گرایان تند رو اسلامی به بهانه دفاع از اسلام و تیوری ساخت برژنسکی ، یکجا با گروه های تروریست عربی ،چچینی ، پاکستانی وایرانی ، کشور را به جولانگاه تروریزم ،طالب وداعش مبدل ساخته ، هست وبود کشور را بخاک وخون کشانیده مزارع مواد غذایی رزق وروزی مردم را به کشتزار مواد مخدره مبدل کردند .

ننگین تر آز آن اینکه  اسلام نما های کاذب وریاکار،  قوت های دفاعی وطن را به خواست جرنیل های پاکستانی منحل نموده ، طیارات و اسلحه ، سامان ولوازم دفاعی کشوراین نوامیس مقدس ملی را در بازار پشاور به لیلام گذاشته وبا جنگهای میانگروهی بر سر تقسیم قدرت هزاران نفر هموطن را بقتل رسانده وصدها هزارنفر دیگر را مجبور بفرار از وطن کرده ، متباقی توده های مردم را در چنگال فقر ،مرض ،بیکاری  وآغشته بمواد مخدره نموده ،  پولهای غارت شده را بخاطر روزهای مبادای شان در بانکهای خارجی انتقال دادند .

گروه  های جنگ  طلب ،این مدعیان نجات دین وطن، افغانستان را به تنور داغ جنگ ، بحران عمومی و میدان زور آزمایی قدرت های بزرگ وآزمایش سلاح مرگبار پیشرفته مبدل ساخته ، پای بیش از چهل هفت کشور جهان را به اینکشور کشانده منابع طبیعی وطن وسرنوشت مردم را دستخوش آمال بیگانگان نموده و شرایطی را بوجود آوردند که هر کشور آمد و رفت و زمان بود ونبودش را در افغانستان خود تعین کنند. به همگان روشن است که عوامل جنگ در افغانستان  این کشور را با جنگ های جهانی شبیه سازی نموده ودر همکاری با غارتگران منابع طبیعی کشور همدستی داشته با ثروت اندوزی برای خود وهمچنان هزینه جابجایی طالب وشرکای آنرا در مناطق مختلف مهیا می سازند. اربابان جنگ طلب برغم تلاش های حامیان خارجی شان  با هراس از خیزش مردم ، سراسیمه وار در جست و جو وچاره اندیشی برای منصرف ساختن مردم از ادامه خیزش های توده یی ونافرمانی مدنی ، دست بدامن جنرال دوستم میزنند .

ولی تحلیل های سیاسی گواه این حقیقت است ، در کشوری که سرنوشتش بدست بیگانگان ودولتش دست نشانده وتحت الحمایه باشد . مردمش حاکم بر مقدرات خود نبوده وبدون خواست و اراده  بزرگ ، برگ از درخت نخواهد ریخت .

بآنکه از اراده و نیات ارگ نشینان ، مردم بدور نگهداشته می شوند ولی حدس و گمان بر اینست که تغیر فوری خواست مقامات وبازگشتاندن جنرال دوستم بکابل عوامل مهمی را در پی خواهد داشت .

فرونشاندن احساسات مردم .

مصروف ساختن جنرال دوستم در پایتخت .

جاخالی کردن در نقاط مختلف کشور برای طالبان .

در دسترس قرار دادن حریفان سیاسی .

معاملات احتمالی پشت پرده میان قدرتها وطرفها .

توافقات پنهانی وآشکار قدرتهای بزرگ مانند امریکا ،چین ،انگلستان ، روسیه و در حاشیه آن اسراییل ،قطر،عربستان،ایران وپاکستان به همدستی حاکمان ارگ نشین کابل .

 واگذاری  مناطق کشور برای طالبان برغم نفوذ پاکستانیها در مناطق مدنظر .

با چنین رویکردها وشرایط موجود کشور،  چنین بنظر میرسد که این سه مقوله یعنی جنگ ، طالبان وخارجی ها با چرخش تضاد و روابط که حضور وموجودیت هریکی ازین طرف ها بدون دوطرف دیگر ناممکن شده و با افسانه ها ی جنگ در چشم انداز آینده تا مدت های نامعلوم در راستای سیاست های بزرگ جیواستراتیژیک قدرت ها ی خارجی ، درامه ی موجودیت هرکدام  به بهانه خضور یکدیگر ادامه داشته و تشدید جنگ به بهانه (تا حضور طرف مقابل در صحنه ) حضور مستدام طرفهای درگیر را در کشورحتمی ساخته وهزینه جنگ تا زمان نا معلوم را مردم بی دفاع افغانستان خواهند پرداخت . 

به این ترتیب دشمنان افغانستان بقای خود را  در ادامه  جنگ های وقفه یی و فرساینده دیده و با مشتعل نگهداشتن شعله های جنگ منافع خود را دنبال میکنند . گذشته از آن تصور میشود که در صورت عدم توافقات درمعاملات پشت پرده بین قدرتها بر سر تقسیم منافع ، با تشدید جنگ که هزینه آنرا بمصرف احساسات پاک مردم حواله کرده و با راه اندازی سیاستهای  تفرقه انداز وحکومت کن ، اقوام وملیتها را در مقابل هم قرار داده به این ترتیب مقدمات تجزیه کشور را (بدست خود مردم ) فراهم میسازند واین یک خطراحتمالی بزرگیست که امید وارم افغانستان وطن عزیزم بسوی تجزیه کشانیده نشود .

بنا بر آن مردم افغانستان برای نجات وطن از اوضاع جانکاه حاضر، به اتحاد وارثان  وپاسداران اصلی وشخصیتهای دلسوز، متعهد ومسُول وبلاخره به یک جنبش سرتاسری ملی ، اتحاد واقعی ، همبستگی دادخوانه ، فعالیتهای مدنی صلحا میز وبیداری عمومی نیاز دارند که بر بنیاد آن با درک از مبرمیت وظایف حساس تاریخی ، درچنین مقطع زمانی بتوان با کنار گذاشتن اختلافات ، تفاوتهای سلیقه وی وانواع تعصبات ، همه در یک خط مقدس با تکیه بر وجوهات مشترک وطنی  ، وانسانی سهم خود را دربرابر مادر وطن ادا کرد .

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۸ـ ۰۲۰۸

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

    افغانستان میدانگاه یک نبرد بزرگ جهانی   
پیوستن روسیه ،چین، پاکستان وایران در جبهه ضد داعش در افغانستان؛ طوفان های بزرگ سیاسی در راه است.

 

عارف عرفان


آغاز سخن:
موجودیت پایگاه های نظامی امریکادر افغانستان وپروژه های راهبردی مربوط ، به چالش بزرگ منطقه ای مبدل شده وتخمه های عقد« پیمان امنیتی» امریکا در افغانستان درحالت جوانه زدن است،عطر این شگوفه ها، لشکری از خفاشان جهانی را به سمت افغانستان به پرواز درآورده است.
خطوط جدید استراتیژیک بر نقشه جنگ افغانستان ترسیم گردیده وامریکا بخاطر اجتناب ازتکرار شکست خفت بار ویتنام،افغانستان را درمعرض معامله قرارمیدهد، تاخود بدون گزند ازین ساهل خون وآتش فرار نماید.
حضور ارتش اسراییل وامارات متحده درافغانستان ،تدارک نفت لازم را برشعله های این جنگ فزونی بخشیده است.شطرنج بازان اصلی حوزه سیاست افغانستان ، سرعت حرکات دانه ها را شتاب بخشیده اند.
دو تیم بزرگ جهانی برای فینال مسابقات آماده گی میگیرند.
افغانستان بنا برارزان بودن مواد سوخت انسانی وسرزمین بی صاحب به حیث میدانگاه اصلی نبرد شرق ‌‌‌‌‌‌‌وغرب انتخاب گردیده است.دراین بازی سرنوشت ساز به عوض کاربرد سلاح هستوی فاکتور« اسلام گرای» نقش مهیب ترین سلاح را درین قطب بندی مشخص خواهد ساخت.درحال حاضر « طالب» و « داعش » نقش آفرینان این بازی مرگ وخون وآتش بوده وفاکتور عوام ‌فریبانه « صلح  » و « دموکراسی » پرده پرداز این بازی اند.
اخیرامریکا گفت و گوی غیرمستقیم را با طالبان درقطر براه انداخته است.کشورهای امارات و عربستان سعودی در چشم انداز نبرد با ایران ،امریکا را درین پروژه همراهی می نمایند.رسانه های جهانی گزارش می ‌دهند که « مبتنی بر بیانیه های مقامات امریکایی، گزارشات رسانه ای وتحقیقات  "گروه بحران"، واشنگتن آمادگی دارد که به طور مستقیم  با طالبان مذاکره نموده و مساله خروج نیروهای امریکایی را روی میزقرار دهد »1

در چشم انداز پروسه صلح با طالبان،امریکاتحفه را که باید برای طالبان و درنهایت پاکستان سخاوت نماید عبارت از واگذاری بخش اعظم اقتدار سیاسی ویاهم ارایه بخشی بزرگی از جغرافیای افغانستان خواهد بود.دکتر غنی به مثابه مجری برنامه های غرب ،وبرهم زدن شیرازه های مردمی رژیم ، بستر لازم را برای این نبرد در قلمرو افغانستان مساعد ساخته و خود را درگوشهٔ از کاخ به اسارت کامل درآورده است.
درین حال با توجه به وزش طوفان های شدید سیاسی درآینده ، و بخاطر جلوگیری از فاجعهٔ دهه نود،افغانستان به ظهور « نیروی سوم »با پیشقراولی نیروهای ملی وترقیخواه در چهارچوب جبهه گسترده ملی نیازمند می‌باشد.
قدرت های بزرگ جهانی وکشورهای هم مدارآنها افغانستان را به شکارگاه خود درآورده اند‌.برحسب گزارشات رسانه های معتبر جهانی وبا استناد از مقالهٔ M.k bahadrakumar نویسنده معروف هند ، اخیرأ به تاریخ ۱۱جولای تجمع بزرگی به اشتراک نماینده گان سران اطلاعاتی روسیه ،چین ،ایران و پاکستان در اسلام آباد برگزار گردید.درین نشست بی‌ سابقه سران سرویس های اطلاعاتی هرچهار کشور فیصله نمودند تا نیروی مشترکی را درنبرد علیه داعش درافغانستان تشکیل دهند.2
مبتنی بر این گزارشات ، رویکرد جدید خط مشی استراتیژیک در درگیری افغانستان درهفته گذشته مورخ ۱۱جولای زمانی جلوه یافت که اسلام آباد یک نشست غیرعادی از سران سازمان های اطلاعاتی روسیه، چین و ایران را برگزار کرد.
ماسکو به طورآگاهانه این رویداد را برای چشم انداز اقدامات خود وبخاطر پیشگیری از تصورات اشتباهی رسانهٔ ساخت.بر قول نویسنده ، این نشست براقدامات مشترک برای متوقف ساختن گروه تروریستی داعش در راستای تهدید مرزهای این چهار کشور تمرکز داشت.براساس منابع روسیه تاحال به تعداد ده هزارتن از جنگجویان داعش از مجموع  ۳۴ ولایت افغانستان بر۹ ولایت مستقر گردیده اند.
این مقاله خاطر نشان میدارد  « چهار کشور شرکت کننده  » به درک اهمیت اقدامات هماهنگ شده برای جلوگیری از تحرکات وورود تروریست های داعش از قلمرو سوریه و عراق به افغانستان، جایی که وجود آنها خطرات معینی را برای کشورهای همسایه به ارمغان می آورد، پی برده اما آنها همچنین بر نیازهماهنگی پتانسیل منطقه وی برای کوشش های تامین صلح در افغانستان تاکید داشتند.
واضح است که دولت های منطقه ای خواستار گفت و گو بیشتر در زمینه صلح در افغانستان هستند. مبتنی براین گزارش، سه انکشاف جدید در اواخرهفته نیزنشان دهنده تغییرجدید درمنطقه است:
نخست میتوان ازسفرسه روزه رییس ستاد نیروهای مسلح ایران، جنرال محمد باقری، بنا بردعوت جنرال قمر باجوا،رییس ستاد ارتش پاکستان، به تاریخ ۱۵ جولای یاد آوری نمود.این اولین بار از زمان انقلاب اسلامی ایران است که رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران از پاکستان بازدید کرد. بدون شک این دیدار قدرجویانه تهران بخاطر آنست که پاکستان دیگر درمدار ایالات متحده نیست.
طبق گزارشات رسانه های پاکستان،جنرال باجوا خاطرنشان ساخت که همکاری نظامی پاکستان با ایران « تأثیر مثبتی بر صلح و امنیت منطقه خواهد داشت.» سپس جنرال باقری به رسانه های ایران گفت که ایالات متحده و متحدان آن به دنبال تضعیف امنیت درمنطقه هستند. ایران و پاکستان « موظف به انجام اقدامات » برای حفاظت از صلح و امنیت در منطقه می‌ باشند.با توجه به سابقه تردد تروریزم در مرزی های پاکستان، تهران مشکوک است تا مبادا دستان مخفی قدرت های خصمانه درین گذرگاه نهفته باشد. بنابراین، محاسبات ایران در خصوص«  بازگشت»  عربستان سعودی و امارات درست پس ازغیبت طولانی مدت آنها به شطرنج افغانستان در تداوم تیاتر رقابت های بازی ژیوپولتیکی در حوزه خاورمیانه استوار است.
جالب اینکه اگرچه فعالیت پیشگیرانه جدید عربستان سعودی- امارات با گسترش مداوم داعش درافغانستان همخوانی دارد،اما حال دوکشور خلیج  در راستای تضعیف طالبان که خود در دهه ۱۹۹۰ ترسایی برای ظهور آن تلاش نمودند، اقدامات شانرا سمت وسو می‌ بخشند. دولت کابل به تاریخ ۶جون ، اعزام نیروهای ویژه امارات متحده به افغانستان را تصویب نمود.
خانواده فاسد وخون آشام آل سعود که مستدام برای انهدام کشور ها، دین را وسیله بازی واهداف خاینانه خود ساختند،اینبار تلاش نمودند تا ازین حربه علیه مخلوقات خود شان که افغانستان را به رود خانهٔ خون در آوردند،استفاده ابزاری نمایند.چنانچه این گزارش خاطر نشان میدارد « به تاریخ ۱۱-۱۲ جولای، عربستان سعودی یک کنفرانس علمای دینی را در شهرهای جده و مکه برگزارکرد که علیه« جهاد » طالبان درافغانستان«  فتوا » صادر کرد. واشنگتن با تشویق حرکت موازی عربستان- امارات نشان میدهد که تلاش های هماهنگ برای تضعیف طالبان که ارتش امریکا برای شکست آن قادرنشد در جریان بوده ازین ‌رو طرح مصالحه با طالبان را مطرح میسازد.»
با این حال، برعکس تغییرات پارادایم منطقه ای در مورد طالبان در حال انجام است. فرستاده ویژه ربیس جمهور روسیه در افغانستان، ظمیرکابلوف، در آخر هفته اعلام کرد که ماسکو پیشنهاد می کند که طالبان را به دور دوم ابتکار منطقه ای روسیه در افغانستان، که انتظار می‌رود تا در اواخر تابستان امسال برگزارگردد،دعوت نماید.
کافی است بگویم که سیاست روسیه به تدریج خطوط جنگی جنگ طالبان در برابر داعش در افغانستان را دوباره تعریف نموده و احتمالا ایران، چین و پاکستان با این تفکر روسیه هماهنگ هستند.
این مقاله حول تحرکات دیپلوماتیک واشنگتن تمرکز نموده اذعان میدار« با این حال، در تجزیه و تحلیل نهایی، این تعامل بالا با گزارش های اخیر که رئیس جمهور ترامپ ممکن است دستورالعمل بررسی بازنگری استراتیژی سال پاراش در باره افغانستان را داده باشد، هماهنگ است.
در واقع، سفر ناگهانی مایک پومپو وزیر امورخارجه ایالات متحده به تاریخ نهم جولای در کابل ، وجود فشار منطقه ای راتقویت کرد.پمپو در ادامه سفرش بطرز غیر منتظره در کابل خاطر نشان ساخت « استراتژی »  اداره ترامپ دردولت کار می کند.»
اما پس از آن، به جای اینکه از ارتش ایالات متحده ستایش کند، به جای آن فوریت پروسه صلح را با طالبان تاکید کرد. پومپو پیشنهاد داد که ایالات متحده « پروسهٔ صلح را تسهیل بخشیده ، در آن مشارکت نموده وازآن حمایت خواهد نمود.» وی سپس به طور معناداری اضافه کرد: « ما انتظار داریم که این مذاکرات صلح شامل نقش بازیگران و نیروهای بین المللی نیز گردد. »

منابع:

(1*)The New Arab ,Building on Afghanistan's fleeting ceasefire20July 2018
(2*)Asia Times ,Regional states muscle in to seek abigger ‘say’ in Afghan conflict.19JulFormularende