وقوع آتشفشان بزرگ درافغانستان

عارف عرفان
افغانستان مرکز تقابل جهانی وتبدیل کشور به سوریهٔ دوم؛
آمادگی چین و روسیه برای دخالت مستقیم در افغانستان؛

افغانستان در عمق گرداب رقابتهای جهانی ومنطقوی قرارگرفته است. در درازنای این کشاکش،بعید نیست تاشعله های سومین جنگ جهانی از افغانستان برخیزد.

تمامی مقدمات یک نبرد فیصله کن درافغانستان در راه است وقرار است جنگ نیابتی به یک جنگ تمام عیار میان قدرت های بزرگ جهانی مبدل گردد.

در همین حال اسکات میلر فرمانده جدید نیروهای امریکایی و ناتو در افغانستان به مثابه حامل پیام جنگ در کشور، از گسترش دامنه جنگ در سراسر جهان خبر داد‌. 

 رقابت های جهانی میان آمریکا وجبههٔ "محوریت آسیا"آخرین مدار خود را می پیماید،جنگ تجاری آمریکا  باچین،وضع تحریم‌های سنگین علیه روسیه وایران وقطع کمک ۳۰۰ملیون دالری آمریکا علیه پاکستان مناسبات آمریکا ورقبا را به نقطهٔ غلیان رسانیده که بخار آن از درون افغانستان سرمیکشد. 

  در مسیر اهداف راهبردی آمریکا در خصوص افغانستان،جنگ زمانی به پایان خواهد رسید تا تمامی منابع قیمت بها وزیرزمینی افغانستان به پایان برسد.

افغانستان به مثابه" ثروت مندترین کشور فقیر جهان" در تحت این سناریوی کشاله دارنقش "خزانهٔ جهانی" را برمیتابد.

بنأدر قلمرو پرتنش افغانستان ،درفضای اتمسفیر سیاسی موجود،حال آهنگ صلح ،قدرت شنوایی خود را ازدست داده وعملا شیپور جنگ بزرگ درکشورنواخته شده است.

سرحدات چین وقلمروکشور های مشترک المنافع روسیه با کمربند نیروهای تروریستی طالب وداعش احاطه شده است ومقامات روسیه بارها اعتراض شانرا بخاطر فعالیت هواپیماهای ناشناس واکمالات جبهات تروریستی در شمال افغانستان ابراز نموده اند.

انتظاراتی که در راستای آخرین واکنشهای چین و روسیه در خصوص پایگاه های تروریسم در شمال افغانستان می رفت اخیرأبا آهنگ جدید اتفاق افتید وناقوس یک نبرد همه سویه در کشور با بمباران ولسوالی درقد ولایت تخار بوسیله جنگده های روسیه که منجر به قتل هشت دهشت افگن دریک نبرد مرزی شد به صدا درآمد.

این حرکت هرچند ازیکسو کارنامه های رهایبخش روسیه در سوریه برای سرکوب تروریست ها در افغانستان را در ذهنیت ها تداعی بخشیده وبرای شورشیان وحامیان بین‌المللی آن پیام تلخی را صادر مینماید،از سوی دیگر میدان پیکار بزرگ رقابتهای جهانی در حوزه جغرافیای افغانستان را به تصویر میکشد.

ماریا زاخارووا سخنگوی وزارت خارجه روسیه اخیرأ اظهار داشت"

ایالات متحده تلاش نموده است تا به تنهای صلح را در افغانستان تامین نماید اما موفق نگردید. اکنون جامعه بین‌المللی بصورت دسته جمعی باید به این هدف نایل گردند"

واشنگتن به تازگی از شرکت درمذاکرات صلح در رابطه با افغانستان که به تاریخ ۴ سپتامبر در مسکو برنامه ریزی شده بود، اعتراض کرد.سفارت روسیه در کابل ابراز ناامیدی کرد و واکنش واشنگتن را بر اساس دلایل "بی اساس" توصیف کرد.

وزارت امور خارجه افغانستان همچنین از خط ایالات متحده حمایت کرد و به دلیل اینکه این مذاکرات توسط افغانستان رهبری نمی گردد،از شرکت در  آن اجتناب نمود.آمریکا درهوایی بلند پروازیهای پیشین به مثابه یگانه ابرقدرت جهان، در ۱۴ اپریل سال پار نیز از شرکت در کنفرانس ماسکو خود داری کرد.

تلخ ترین بخش این سناریو را در واکنش کابل میتواند دید.کابل کنفرانس صلح موردابتکار ماسکو را به دلیل عدم حضورش درین گفتگو به عنوان" طرف مهم "تحریم نمود اما بخاطر غیابت اش در مذاکرات دوحه درقطر میان آمریکا وطالبان هیچ اعتراضی نداشت.

با توجه به واکنشهای آمریکا ودولت افغانستان،روسیه تدویر کنفرانس را به تعویق انداخت و آمریکا آنرابرای خود یک پیروزی تلقی کرد.

پیام روسیه به پاسخ واکنش آمریکا بسیار سنگین بود وقبل از اعلام تعویق کنفرانس ،مبتنی برگزارشات معتبر رسانه های جهانی ،جنگنده های روسیه در ولسوالی درقد ولایت تخار،ظاهرأبه بهانه قاچاق مخدر، ستیزه جویان را آماج قرار داد. 

به نظر آگان سیاسی هدف هرچه باشد،اما پیام روشن است.روسیه نشان داد که دیگر به هیچ وجه تحمل نخواهد کرد تا مقدرات سیاسی او ومتحدین اش درمرز ها درگرو اهداف راهبردی آمریکا در افغانستان رقم خورده وشمال افغانستان به پایگاه امن جنگجویان نیابتی آمریکا مبدل گردد. 

در صورت تداوم برنامه های استقرار پایگاه های تروریستی در شمال ،این سیگنال ها تصاویر احتمالی استقرار ارتش روسیه در خاک افغانستان را نیز به نمایش می‌گذارد.رویکرد مشابه یی که توسط پیاده سازی ارتش آمریکا در خاک سوریه اتفاق افتید.

مسلمأ بازتاب فاجعه بار چنین تقابل نظامی برای افغانستان بینهایت سنگین وجبران ناپذیر بوده وافغانستان را به سوریه یی دوم مبدل میسازد.

هرچند مقامات ماسکو به سرعت دخالت درین حمله را رد کردند ،اماپرواضح است که تاجیکستان در ۱۷ سال گذشته درست پس ازتهاجم ایالات متحده در افغانستان ،حتی یک شلیک بسوی افغانستان ننموده و چنین حرکت در زیر سایهٔ آمریکا از توان تاجیکستان بیرون است.

 چنین رویکرد می تواند یک پیام مستقیم به ایالات متحده ودولت افغانستان برای نادیده گرفتن قدرت روسیه بفرستد.

 

استقرار پایگاه نظامی چین درراهروواخان

                    .........................‌‌‌..........‌‌‌‌‌‌...................

                          

درگرمایش وزش طوفانهای سیاسی در افغانستان اخیرأ دولت چین در نظر دارد تا در ماورایی مرزی افغانستان در ناحیه استراتیژیک واخان دست به تدارکات نظامی زند.اخیرأ وبگاه گلوبال ریسرچ این رویکرد را مورد بررسی قرار داده خاطر نشان میدارد"این شگفت انگیز است که بدانیم که پس از روسیه، اکنون چین بخاطرعدم همکاری ناتوو تهدیدات از سوی افغانستان برای دستیابی به یک راه مورد نظر برآمده است. در یک حرکت عجیب اخیرأ، پکن گفته است که قرار است یک پایگاه نظامی را در دهلیزگاه واخان ایجاد نموده و صدها نیروی نظامی را آنجا مستقر نماید.

برپایه همین منبع پس از تکمیل پایگاه نظامی، ارتش آزادیبخش خلق چین، احتمالا صدها نفر از پرسنل نظامی اش را دردهلیز گاه واخان [بخش جداشدهٔ] افغانستان ارسال خواهد کرد. کابل تاکنون درین مورد اظهار نظر نکرده است و مسلمأ که دولت کابل با این حرکت مخالف است،زیرا این رویکردبا منافع ایالات متحده درمخالفت قرار دارد"(۱*)

استقرار پایگاه نظامی چین در نقطهٔ استراتیژیک تنگهٔ واخان،اوج فضای توفانی افغانستان را به تصویر کشیده وازدرگیری قریب الوقوع وتقابل نظامی میان قدرت ها  واوج کشمکشهای جهانی ومنطقوی درقلمرو زخم آلود افغانستان سخن می‌گوید.

حالت موجود آخرین ومرگبارترین سناریوی است که جغرافیای افغانستان را درهم پیچانیده است.مسلمأتقابل ابرقدرتهای جهان در افغانستان،این کشور را به تلی از خاک مبدل خواهد کرد.

حال باید مردم افغانستان بدرستی بازتاب آمد آمد این سیلاب ویرانگر رابدرستی محاسبه نموده،باتامین فشار برسران کاخ وراه اندازی گفتمان سیاسی با حامیان آن وبرگذاری اجماع ملی برای رفع این خطر هولناک تجویز لازم اتخاذ نمایند؛  

 

با احترامات بی پایان 

عارف عرفان

لندن,سپتامبر ۲۰۱۸

 

منابع:


 (1*)Globalresearch ,confrontation of Superpowers in Afghanistan: China Envisages Military Presence in Strategic Wakhan

Corridor,31Agust2018

 

یادداشت : این مضمون بدون ویرایش بامداد به نشر رسید.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۳۰۰۹

 یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

 استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

 

 

درحاشیه رخدادهای ونزویلا:

تحریم جنگ است با ابزار دیگر، جنگی که برای اغلب چشمان ناپیداست

 

مارگاریت کيمب

 کنسرن‌ های رسانه ‌ای امریکا موج گسترده‌ای از تبلیغات ضد ونزویلايی را به طور مدام به بازار عرضه می‌دارند. دهان واشنگتن پست در مورد « راهزنان » ونزویلايی کف می‌ کند و نیویورک تایمز گزارش می ‌دهد که اکوادور زیر فشارمهاجرین ونزویلايی درحال خفه شدن است. متاسفانه این تبلیغات تا اکنون موفق بوده است. این یک جمله متداول است که: « سوسیالیسم عمل نمی ‌کند، به  ونزویلا بنگرید!» خیلی کم می ‌توان شاهد بود که فردی با یک پلاتفرم علنی حقیقتی را بیان کند: مشکلات ونزویلا از طرف دولت ایالات متحده امریکا ایجاد شده است؛ اول در دوران اوباما، و سپس از طرف دولت ترامپ.

این تحریمات علیه دولت و مردم ونزویلا است که تورم فوق‌العاده، گرسنگی و ویرانی سیستم بهداشتی را که روزی باعث غبطه منطقه بود، پدید آورده است. تحریم، جنگ است با ابزار دیگر. برای اغلب چشمان، ناپیدا. نه سربازی، نه گلوله‌ ای، نه بمبی، نه پهپادی و نه سلاح نظامی. ولی تحریمات مانند یک حمله نظامی کشنده است و کسی چه می‌داند که آیا ترامپ حمله نظامی را نیز عملی خواهد ساخت یا نه.

 

معضلات ونزویلا از طرف دولت ایالات متحده امریکا به وجود آمده است.!

در سال ۲۰۱۵ ترسایی بارک اوباما فرمانی صادرکرد که بنابر آن ونزویلا « تهدید غیرمعمول و فوق‌العاده‌ای برای امنیت ملی ایالات متحده امریکا » معرفی گردید. این فرمان ضروری بود تا بتوان تحریمات اقتصادی اعمال کرد. ولی تحریم تنها به این معنا نبود که شرکت‌های امریکايی و یا افراد خصوصی اجازه تجارت با کشور مورد نظر را ندارند. هر کشوری که با ونزویلا تراکنشن اقتصادی داشته باشد نیز همینطور با تحریم روبه ‌رو خواهد شد. ایالات متحده امریکا حتا در حال نزول هنوز آن گوریل مالی ۸۰۰ پوندی است که نمی ‌توان آن را نادیده گرفت.

وقتی نیویورک تایمز، واشنگتن پست، CNN، MSNBC  و بقیه درمورد ویرانی‌های ونزویلا گزارش می ‌دهند، هرگز اعتراف نمی‌ کنند که این ایالات متحده امریکا است که مسبب اصلی بحران می ‌باشد. به دلیل تحریمات، ونزویلا روی نفت خود نشسته  و قادر به فروش آن نیست. حتا مردم عادی نیز مجاز نیستند خیلی ساده پول به ونزویلا ارسال کنند.

یک قاضی فدرال اخیراً حکم کرده که طلبکاران  ( CITGO شعبه امریکايی شرکت نفت ونزویلا) می ‌توانند این شرکت را غصب کنند. طلبکاران، شرکت دولتی کانادايی معدن ذغال سنگ  Cristallex و ConocoPhillips  هستند. آن‌ها امکان تاراج شرکت ونزویلايی را در اختیار دارند، زیرا تحریمات این اجازه را به ونزویلا نمی ‌دهد که در مورد بازپرداخت بدهی‌های خود با بانک‌ها به تعامل بنشیند. این یک تبهکاری و جنایت ناب است که سرمایه مالی بین‌المللی اعمال می‌دارد. ونزویلا عمداً فقیر شد و اکنون باقی دار و ندار آن تاراج می‌گردد.
ونزویلا از نظر مالی منزوی شده و در محاصره دولت‌های دست راستی برزیل، کلمبیا، و اکوادور قرار دارد. ایالات متحده امریکا می‌ تواند دولت مادورو را سرنگون کند، بدون این‌ که حتا یک سرباز به آنجا اعزام دارد. جنایت معتبر و مطمین تامین مالی مزدوران درونزویلا نیز می‌تواند مانند لیبیا مثمر ثمر باشد.

مردم ونزویلا چه کرده بودند که چنین مجازات سنگینی شایسته حال آنان باشد؟ آن‌ها جراات کردند رای خود را به دولت‌ های سوسیالیستی بدهند؛ اول به دولت ريیس ‌جمهور فقید این کشور «هوگو چاوز» و بعد از او مجدداً به «نیکولاس مادورو» که جانشین او گردید. رسانه‌های کنسرنی به استهزا مادورو را  « جانشین دست‌چین شده » می ‌نامند. یعنی این‌که او معاون ريیس جمهور بود و پس از مرگ ريیس ‌جمهور مثل هرکشور دیگری جانشین او شد. کوشش برای سلب مشروعیت از او نمونه دیگری برای همکاری بین دولت و رسانه‌ ها است، آن‌ هم در کشوری که مدعی داشتن آزادی مطبوعات است.

اکنون رسانه‌ های اجتماعی با دولت همکاری کردند تا تضمین کنند، هر کس که به چشم‌انداز ونزویلايی علاقمند است، منزوی خواهد شد.

فیس‌بوک به بهانه نقض شرایط استفاده از فیس‌بوک، صفحه «تحلیل ونزویلا» را حذف کرد. این اولین بارنبود که فیس‌بوک صفحه تحلیل ونزویلا را پاک می‌کرد و مطمیناً برای آخرین بارنیز نخواهد بود.

« لاک آجندا ریپورت » پیش‌بینی می‌کند که « راشیا گیت» بهانه‌ ای برای سانسورگروه‌های چپ است. پلاتفرم‌های رسانه ‌های اجتماعی مانند شبکه‌های تلویزیونی و یا روزنامه‌ های بزرگ نیز بخشی از شرکت‌های رسانه‌ای را تشکیل می ‌دهند و احتمالاً روزی خواهد رسید که وجود ونزویلا دراین صفحات کاملاً محو خواهد شد.

باراک اوباما در سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ تحریم هایی مقررداشت. در سال ۲۰۱۷ ترسایی این وظیفه در اوايل جنوری مجدداً تمدید شد تا « گذار بلامانعی» به دونالد ترامپ را مقدور سازد.

« این اقدام سبب خواهد شد که دولت جدید مجبور نباشد در زمانی که مشغول تشکیل تیم امنیت ملی و تايید آن از سوی سنا است فوراً کلیه  نوسازی‌ها را اعمال دارد تا امنیت ملی ما تامین گردد.» دولت امنیتی باید درهر حال استوار باشد.

ولی آیا جنبش ضد جنگ استوار است؟ ولی آیا افرادی که ادعای چپ بودن دارند، استواراند؟ اگر ترامپ تهدیدات خود را در مورد اقدامات نظامی عملی سازد، چند نفر در اعتراض به سیاست تجاوزکارانه ایالات متحده امریکا به خیابان‌ها خواهند رفت؟

مردم ونزویلا که به دنبال فرمان امریکا دچار فقر گردیده اند، لابی ندارند تا از جانب آنان سخن گوید. هیچ یک از اعضای کنگره رشته کلام را به دست نمی ‌گیرد و به نام آنان ابراز خشم نمی‌ کند. حتا «برنی ساندرز» به اصطلاح سوسیالیست، چاوز را یک « یک دیکتاتور مرده کمونیست» نامیده بود. و متاسفانه او با برداشت خود تنها نیست.

هر کس که ادعا می‌ کند علیه جنگ است، باید علیه وحشت مستمری که همه روزه بر مردم ونزویلا روا داشته می‌شود دست به اعتراض بزند. مردم به دنبال تصمیمات فراحزبی حزب جنگ ‌طلب زجر می ‌کشند و جان می ‌دهند. اگر چپ‌ها در تحلیل‌ها و اقدامات خود پیگیر می‌بودند هیچ ريیس جمهوری جراات نمی ‌کرد به این صورت ونزویلا و یا هرکشور دیگری را مورد حمله قراردهد.

 

تصویراز ( telesur )

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۳۰۰۸

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

عید سعید قربان درمیان خون وآتش ، تبریکی و یا تسلیت؟

نادیه کوچی

به استقبال ازعید سعید اضحی ودرمیان اوج احساسی که داشتم تبریکات عید را به خواهران وبرادران شریف هموطنم رسانش کنم ولی فریاد مظلومانه هموطنان داغدیده ام از طریق رسانه های جمعی ذهن وحواص ام را بهم زد . فریاد دادخواهانه مصیبت زده گان غزنین ، ننگرهار،غرب کابل ، ولایات جوزجان ، سر پل ، بغلان ، هرات ، قندهارو دیگر نقاط کشور گوش فلک را کروقلب سنگ را آب میکرد. زیراکه دشمنان فرهنگ وانسانیت با حملات وحشیانه خود دروازه های عید را بروی مردم بسته وشادی آنرا به ماتم ملی وعزای عمومی مبدل ساختند.

بنابرآن درچنین روزی،  پیام تسلیت وغمشریکی عمیق خورا به هموطنان داغدیده تقدیم داشته ،امید وارم که فریاد همصدایی ما ،  توجه جامعه جهانی و طرفداران واقعی حقوق بشر را به حال هموطنان ستمدیده ام معطوف بدارد. به همه گان معلوم است که درامتداد جنگ وحشت ، هر روزی که میگذرد فریاد یتیمان پدرشهید ، مادران وپدران گم کرده فرزند ، بیوه زنان بی دفاع ، خواهران داغدیده وکودکان اسیرو دربند کشیده ، برادران زخمی ، معیوب ، مریض آواره و عزاداران محکوم و مظلومی که حتا درعید قربان جان های عزیزان شان را به قربانی می گیرند ، نهایت اندوهبار، دردناک واستخوان سوز است وهر انسان واقعی به حکم وجدان خود آنرا شدیداً محکوم می کند.

طوری که هموطنان اطلاع دارند حملات وحشتناک پیام آوران آتش وخون درغزنی وافشار صدها هموطن را شهید ، زخمی واین مناطق را به خاک وخون کشانید .

دشمنان تاریخی افغانستان با پشتیبانی از گروه های مرتجع ومستبد و در حمایت از حاکمان دست نشانده اعم از ارتجاع واستبداد ، به منظور اهداف غارتگرانه و تاراج منابع طبیعی کشور ، به طور تاکتیکی و پلان شده ، تمام توجه شانرا به اهداف استراتیژیک خود درمنطقه متمرکز ساخته و باسیاست های چند جانبه از ادامه جنگ و ناامنی که خود عامل مهم آن هستند سود برده وبخاطر نیل به اهداف نهایی از هیچ تلاش ونیرنگ دریغ نمی کنند و بر بنیاد آن طولانی شدن جنگ در افغانستان مسبب همان اسبابیست که از ذهن متجاوزین تراوش کرده و عملاً آتش جنگ را مشتعل نگهمیدارند. بنا برآن فعالیت های کینه توزانه وغاصبانه ای آنها را ، ازمیان صدها نمونه مخرب می توان درسه بخش خلاصه کرد.

اول ـ  فلج ساختن نیمی از نفوس جامعه یعنی سلب حقوق وآزادی زنان .

دوم ـ خالی ساختن کشوراز قشرجوان ومدافعین خاک ونوامیس ملی .

سوم ـ غارت منابع طبیعی کشور که جزُ استراتیژیک شان میباشد .  

 قشر زنان : که نیمی از نفوس کشور را تشکیل میدهد بیشترین قربانی را در جنگ های خانمان برانداز متحمل میشوند . دشمنان برای پیشبرد چنین کاری نخست مذهب را بهانه ساخته با اعزام گروه های تروریستی واستخباراتی وجاسوس از خارج کشور بخصوص ازکشورهای عربی پاکستان وایران ، زیر نام ملا ومبلغین شریعت در شهرها ومحلات با پشتیبانی برخی رده های مهم دولتی برضد آزادی زنان تبلیغ نموده با استفاده از ساده گی وعقب مانی مردم در بعض از محلات کشور، زنان و دختران را از کار وتحصیل محروم ساخته وهمین مدعوین اسلام بسیاری دختران را درسنین کودکی به ازدواج اجباری وادارساخته و مانند متاع ناچیز به خرید وفروش میرسانند. اینست مزایای حقوق بشر درقرن بیست ویکم وعصر انترنیت درکشور. گذشته از آن درمناطق تحت امر تروریستان پس از قتل عام مردان ، زنان و دختران آنها را به اسارت گاه های دارالشیاطین به گروگان گرفته همانند برده با ایشان رفتارشده و بنام درس شریعت زنان وکودکان را با آموزه های ضد وطنی مغزشویی نموده آنها را به فراگیری مسایل جنگی واستعمال اسلحه مجبورمی سازند. این همه بلاهای است که همانند باران به سر زنان کشور می بارد که نتیجه آن بسیاری زنان خودکشی، فرار، خود سوزی و مرگ را بر زنده گی ننگین ترجیح داده  وآنرا نجات خود میدانند. به این ترتیب با فلج کردن نیمی از نفوس کشور مردم را در فقر وگدایی ومرض نگه میدارند تا دست ملت  بسوی دشمنان دراز باشد .

درمورد جوانان :

واضح است از زمانی که آتش جنگ ویرانگردرکشورمشتعل گردیده است ، دشمنان صلح و ترقی  به منظورخالی ساختن وطن از وجود نیروی جوان کشور ،جوانان را به مصیبت های گوناگون مواجه ساختند که ازجمله مصایب بی شمار میتوان از تحمیل وادامه جنگ ، فقر واعتیاد ، بیکاری ومهاجرت نام برد که در پیش روی جوانان قرار داده اند واین طلسم شیطانی ، نخست از همه به پروسه تعلیم و تحصیل آنها صدمه شدید وارد میکند و از سوی دیگر با مشتعل ساختن جنگ وناامنی ، ترویج مرض وفساد ،فقر وبیکاری در کشور چنان شرایطی را بوجود می آورند که  بسیاری ازجوانان به ناچاری بکام مرگ فرو رفته ، برخی ازآنها  معتاد ویا جبراً خاک آبایی خود را ترک کنند. بآنکه جوانان رشید و دلاور وطن  با اشتیاق تمام درسنگر تعلیم و تحصیل  کوشا بوده وهمچنان بدفاع از نوامیس ملی در سنگر آزاده گی با شجاعت وایثار تا آخرین قطره خون شان دربرابر دشمنان وطن ایستاده گی کرده و حماسه می آفرینند که قابل ستایش است ، ولی عدم مواظبت دایمی از نیروهای جوان  وبه خصوص صفوف قوای مسلح کشور تاسف برانگیز است . بنا برآن ، مجموع چالش های فوق الذکر و شرایط تحمیل شده بر قشر جوان کشور جامعه را دچارضعف کرده که بسود دشمنان وطن تمام میشود .

موضوع غارت منابع طبیعی کشور : که از دیر زمان درجریان است با اجرای چالش های خطرناک که همانند حلقات سیاه بهم مرتبط بوده و مردم را چنان درغم جان و ماتم  نان وبحالت نیمه جان نگهداشته اند که مانعی بزرگی بر سر راه غارتگرانه خود نبینند .

با چنین حال وهوا مردم از شدت جنگ و تباهی به عزا نشسته ولی حاکمان تحمیل شده درکشور و بالا نشینان کاخ های ظلم وستم با برپایی جشن ها واعیاد نمایشی دربلندای قدرت درداخل کشور ویا تفرجگا

های دبی ودیگر نقاط جهان به عشرت مصروف اند ولی وجدان آنها گاهی بخود می آید که اگر بجای اولاد غریب و بی واسطه  فرزند نازدانه ی ایشان در جبهه دفاع بدست طالب وداعش اسیر شود چه روزی خواهند داشت. اما آقازاده گان قدرتمند درخارج کشور زیرنام تحصیل به تجارت ثروت های بادآورده و چپاول شده دارایی عامه و قاچاق مواد مخدره بروز مبادای شان مشغول ومصروف اند.

آنانی که از شرایط دشوار وحالت بحرانی کشور سود برده ودر خدمت استراتیژی دشمن قرار میگیرند ، باید بدانند که در برابر تاریخ وعدالت انسانی سرافگنده وشرمسار خواهند شد. بلاخره مردمان آگاه ، مسوول ومتعهد کشور، اعم از مردان و زنان ، دختران و پسران ، بطورعموم دریک خط بزرگ مقدس دفاع از نوامیس ملی کشور بسیج خواهند شد و از وطن آبایی خود سرسختانه ومتحدانه دفاع خواهند نمود.

خواهران رنجدیده و برادران ستمدیده ، پیام این غربت زده از راه دور و با احساس نزدیک وپرازمهر وطنی برای هموطنان عزیزم اینست که همه با اتحاد وهمبسته گی آگاهانه وطنپرستانه صفوف خود را فشرده و دامنه جنبش دادخواهانه ومردمی را بخاطرمهار کردن جنگ وخونریزی وبه منظور تامین صلح سراسری ، دموکراسی ، وآرامش در کشور گسترش داده و همبسته گی مردم بطور آگاهانه وبدون تبعیض جنسیتی ، قومی ،سمتی وزبانی ،همه در یک صف واحد می تواند ضامن بقای افغانستان وپیروزی مردم باشد .

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۸ـ ۲۱۰۸

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

بدل کردن چهره ها، در کاهش دشواریهای موجود اثرگزار میباشد؟

 

فرهاد

 

بهر سبک که خواهی جامه پوشی

من از طرز خرامت میشناسم

(سعدی)

 

وسایل اطلاعات جمعی خبری را نشر در آن گفته شده که احتمال دارد زلمی خلیل زاد بحیث نماینده دولت امریکا در افغانستان معرفی بالای ایجاد دولت موقت که یک گزینه دولت امریکا میباشد کار لازم را انجام دهد، کابل نیوز در قسمت خبر ۲ سنبله  ۱۳۹۷ از توافق طالبان و محمد اشرف غنی بخاطر ایجاد دولت انتقالی بواسطه نماینده  دولت امریکا صورت گرفت خبر میدهد.

مردم و آگاهان امور درین رابطه دیدگاه های متفاوت را ارایه نموده اند، عده ایی به این باوراند ایجاد دولت موقت گام موثر بوده، میافزایند که خلیل زاد تجارب کافی در شناخت نیروها و مخالفین مسلح در پاکستان دارد میافزایند  وی مخالف عملکرد پاکستان بوده  و میباشد فشارهای وی در جلوگیری از اعزام تروریستان به افغانستان از خاک پاکستان تاثیرات مثبت درپی خواهد داشت.

عده ایی دیگر می  گویند خلیل زاد از آغاز تدویر جلسه بن اول چندین سال به صفت سفیر امریکا در افغانستان وظیفه انجام داد دراین رابطه چند جلد کتاب طرح  و مشکلات روبرو بود نوشته است؛  او و سران حکومت انتقالی، انتخابی، قصر سفید، متحدین جهانی و منطقه ای آنها بازی های را طی هفده سال در افغانستان انجام داده اند که  ثمره آن از این قرار است:

افزایش هزاران تن مواد مخدر و مبدل ساختن افغانستان به پایگاه مافیای بین المللی مواد مخدر، غصب میلیون ها جریب زمین بواسطه غاصبین، قطع جنگلات، استخراج غیرقانونی هزاران معادن، آثار باستانی به ارزش هزاران میلیارد دالر و قاچاق آن بخارج کشور، حیف و میل بیش از هفتاد فیصد، ده ها میلیون دالر که بنام کمک به مردم افغانستان سرازیر گردید.

لیلام نمودن هزاران دستگاهای بزرگ و کوچک  تولیدی، خدماتی، تجارتی، دولتی و مختلط به نرخ کاه ماش ، زیرنام خصوصی سازی، عدم حمایت از تولیدات داخلی که سبب ورشکسته شدن ده ها هزار دستگاه های خصوصی و مهاجرت میلیونها تن از تولید کننده گان ماهر و مجرب به کشورهای منطقه  و جهان گردید هزاران تن آنها قربانی هوس های قاچاقبران انسان ها، طعمه نهنگ اوقیانوس ها گردیده اند.

کسر بیلانس تجارت نود و چهار فیصد یعنی واردات نود و چهار، صادرات شش فیصد میباشد.

پول شویی، نشر و پخش بانک نوت های افغانی در خارج از کشور، فرار سرمایه، قاچاق اسعار خارجی سبب پایین آمدن اعتبار بانک نوت های افغانی در مارکیت های داخلی، افزایش فقر، بیکاری، بیماری درکشور گردیده در حال حاضر بیش از سه میلیون تن به مواد مخدر رو آورده، هفتاد  فیصد به امراض های فزیکی و روانی مبتلا بوده به گفته مسوولین ۵۵ فیصد مردم نمی توانند سه وقت غذا بخورند.

اکثریت  وزارتخانه ها نتوانسته اند در سال های گذشته سی فیصد پلان های انکشافی خویش را تطبیق نمایند در حال حاضر بیش از شش میلیون تن با قبول توهین و تحقیر بخارج کشور مهاجرت نموده بیش از یک میلیون تن در داخل کشور مهاجرت نموده اند به نسبت انتخابات ریاست جمهوری، پارلمانی، شوراهای ولایتی سالهای گذشته که با تقلب گسترده همراه بود، مردم را بحران های شدید امنیتی، اقتصادی تهدید نموده عدم اعتماد به بازیگران سبب ایجاد فرسنگ ها فاصله میان دولت و مردم گردیده ازهمین لحاظ به فیصله های کمیسیون های انتخابات و شکایات انتخاباتی اعتماد نکرده در شهر کابل وعده از ولایات دروازه های دفاتر کمیسیون انتخاباتی را مسدود نموده اند.

سرقت های مسلحانه، آدم ربایی، ماین گذاری روی جاده، جنگ های گروهی در شهر ها، ولایات، روستاها روزانه جان صد ها تن از هموطنان بی گناه ما را میگیرد.

تشدید شدن رقابت خصمانه بین کشورهای منطقه  و جهان از جمله امریکا، فدراتیف روسیه، انگلیس، چین، پاکستان، هندوستان، ایران، سعودی کشور ما را به پایگاه آزمایش گاههای انواع ایدیولوژی ها، سلاح های مدرن زمینی، هوایی، میدان نبرد کشورهای متذکره و کشتار میلیون ها افغان های بی گناه مبدل ساخته است.

انجام بازی های، جنایت بار از جمله استعمال بم که به « مادر بم ها » شهرت دارد در یکی از ولسوالی های ولایت ننگرهار، حملات خونین در قول اردوی ۲۰۳ شاهین، حملات بالای  چهارراهی زنبق شهر کابل، چهارراهی دهمزنگ، حمله خونین بالای آموزشگاه  در دشت برچی، ولایت غزنی، پکتیا، کندهار، بغلان، فاریاب و سایر نقاط کشور صورت گرفت ده ها هزار خانواده ها را داغدار و سوگوار ساخت مشت نمونه خروار اثبات ادعای ما میباشد.

سوال اینجاست که میتوان جلو بازی های خونین را که بیش از چهار دهه بخصوص هفده سال گذشت بالای ملت ها صورت گرفته هنوز هم ادامه دارد با تغیر چهره ها در قدرت کاهش داد؟

به گفته آگاهان امور و مردم زمانی میتوان به وعده های بازیگران امیدوار بود بجای تغیر چهره ها در راهبرد خویش تغیرات اساسی بیاورند؛ یعنی بجای پافشاری دیوانه وارغرض افزایش شعله های آتش و جنگ های نیابتی بر ضد کشورما و کشورهای منطقه، رقابت های علمی، اقتصادی، تجارتی، فرهنگی را جاگزین سازند زیرا که زمان آن گذشته زیر بهانه داعش، طالب و سایر تروریستان میلیونها مردم را نابود و شهرها را ویران تا بتوان  به اهداف خویش دستیاب شد.

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۸ـ ۲۷۰۸

یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .

استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2018

 

 

 

بمناسبت دو صدومین سالروز تولد کارل مارکس:

مارکسیسم و نقد بورژوایی

بخش ششم ( قسمت اول )

دیپلوم انجینر عمر محسن زاده

پیش از آنکه سر سخن بگشایم قابل یاد آوری میدانم که نقد و نقد پذیری در بینش مارکس به ویژه بنا بردواصل امر بسیاربدیهی و مسلم است : یکی اینکه ایده ها نیروهای محرکه تاریخ نیستند و سرچشمه آنها مادی و تاریخی است .هرگاه این سرچشمه ها تغیر نمایند ایده های ناشی از آنها هم تغیر می کنند .آموزش مارکس به هیچ وجه دترمینیسم ( جبر گرایی ) مادی را تعریف نمی کند بلکه تاثیرمتقابل دیالکتیک میان هستی و اگاهی را مد نظر میگیرد و نقد را برای حل تضاد ها ضرور میداند .دو دیگر، این خصلت دانشمندانه و فرهنگ سیاسی خود مارکس است که با بزرگ منشی بی مانند و تواضع علمی خود را « مار کسیست » نمیداند و در مقد مه نشر اول کتاب « سرمایه »

 میگوید : « برای من هر داوری نقد علمی قابل پذیرش است » .

با دریغ که بیشترینه بخش مخالفان سیاسی و ایدیالوژیک مارکس به اخلاق و اصول علمی پابندی نشان ندادند و کار به اصطلاح « نقد » مارکس را به جایی رسانیدند که انگلس همرزم فداکار وی ناگزیر شد تا بنویسد : « اگر حریف ناتوان و رسواِیی بخواهد برای خود اشهارنماید پس برمارکس میتازد » . ارزش تبلیغاتی نقد مارکس ، خواست اگاهانه درجهت تحریف تیوری های مارکس ، و یا کم از کم مخدوش ساختن افکار عامه و تعرضات ابلهانه کار را بدانجا کشانیده است که ردیه های بی پایه اندیشه های مارکس کتابخانه ها را پُرنموده است و درجهان کمتراندیشمندی پیدامیشود که با این شدت در محراق توجه قرار داشته باشد .پرداختن به این همه نقد ها که بیشتر ادعا های بی اساس ، اتهامات و پیشداوری های غرض آلود و تخریب اگاهانه شخصیت و اندیشه ها اند، کار بی اثر و بی نتیجه است . هرآنچه که با فهم شرایط اجتماعی پیرامون ما رابطه نداشته باشد و « نقد » خوانده شود سرانجام به یک غبار متراکم فکری مبدل خواهد شد و گذار ازاین انبوهه سیاه کار بی هوده و امر دشوارخواهدبود.البته از زمان انتشار نخستین نوشته های مارکس به بعد نظریات بی شمار انتقادی دانشمندان راستین و هواداران فکری او نیز وجود داشته اند که مارکس در زمان حیات خود با پیشانی بازازآنها استقبال نموده و درتکامل اندیشه های خود ازآنها سود برده است . دید انتقادی و جدال فکری افراد ، گروه ها وطیف های گوناگون سیاسی ـ اجتماعی ، اعم از انقلابیون و ریفورمیست ها ، جنبش های کارگری و سندیکایی ، سوسیال دموکرات ها ، لیبرال های چپ ، ایروکمونیست ها ، جریانات حفاظت محیط زیست ، نیومارکسیست ها تا پسامارکسیست ها ، همه وهمه بمثابه نمادی از « انتقاد از خود « دارای اهمیت اند و بایست در گفتمان بخاطر تکامل مارکسیسم مطرح شوند ، ولی از آنجایی که سخن دراین جا از نقد بورژوازی است نمی توان بحث بی پیرایه نقد درون مارکسیستی را بنا برمحدود بودن این نوشته و به امید باز نمودن آن در جای دیگر دنبال نمود .

هواداران ایدیالوژی های غیرمارکسیستی و به ویژه اندیشه پردازان بورژوازی از پذیرش تزهای اساسی تیوریهای مارکس ابا میورزند و تا حد دشمنی آشکار از هر وسیله ای برای بی اعتبار ساختن اندیشه های مارکس استفاده میکنند. آنها برغم تفاوت های فکری و عقیده ای باز هم درضدیت با مارکس متحد اند و همه از یک یخن سرمیکشند . انارشیست ها سخنان متفکرین مسیحی را تایید میکنند ، ایدیالوگ های مسیحی همفکر و هم نظر اندیشه پردازان بورژوایی اند ، از نیولیبرال ها تا محافظه کاران ، از اراده گرایان اکزیستنسیالیست تا پُست مدرنیست ها ، از بنیادگرایان تا راست گرایان افراطی همه دروجود مارکس خطری بزرگی را احساس میکنند و او را مردود میشمارند .

نقد بورژوایی تیوری های مارکس وظیفه اساسی را درویران ساختن و به چالش کشاندن بنیان فکری مارکس به عهده دارد و از همان روزهای نخست در نیمه دوم سده نزدهم به طور سیستماتیک و پیگیر با ایجاد مکاتب اقتصادی و سیستم های بینشی فلسفی ، اجتماعی و تاریخی آغازگردید ، و تا به امروز با همان شدت کم و بیش خود ادامه دارد. درپیشاپیش این همه نهادهای فکری «مکتب اتریشی اقتصاد ملی »   یا « مکتب ویانا » قراردارد که در سه نسل پیاپی ، طی مدت بیش از یکصد وسی سال از بورژوازی و نظام سرمایه داری دفا ع نموده و همه مکاتب مشهور ضد مارکسیستی چون « مکتب اقتصادی لندن » ، «مکتب شیکاگو » ، « مکتب فرانکفورت « ،  « انجمن مونت پلرین » و درحدود پنجصد بنیاد فکری کنونی و شبکه گسترده جهانی وابسته به آنها یا از آن

( مکتب ویانا )  زاییده شده اند و یا ادامه دهنده راه آن اند .اساسگذارمکتب ویانا کارل مِنگر در سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۹۲۱ ترسایی زنده گی میکرد.او در رشته حقوق و علوم دولتی در ویانا و پراگ درس خوانده بود و سپس سمت استادی را در فاکولته نو تاسیس  « اقتصاد سیاسی » دانشگاه ویانا بدست آورد .شاگردانش اویگن فُن بوئیم ـ باورک ( ۱۸۵۱ تا  ۱۹۴۱ ترسایی ) و فریدریش فُن ویزر( ۱۹۵۱ تا ۱۹۲۶ ترسایی ) او را در کارتاسیس مکتب ویانا همراهی کردند .این سه تن یا نسل اساس گذارکتاب های « خطوط اساسی آموزش اقتصاد ملی » ، « مطالعات میتودعلوم اجتماعی » ، « تیوری مثبت سرمایه « ، «  قدرت قانون اقتصادی» ، « ارزش طبیعی « و ـ تیوری اقتصاد اجتماعی «  را نوشتند .جوزف الویس شوم پیتر ( ۱۸۸۳ تا ۱۹۵۰ ترسایی ) و لودویک فُن میزس ( ۱۸۸۰ تا ۱۹۷۳ترسایی ) نماینده گان نسل دوم این مکتب بودند که بنوبه خود « تیوری رشد اقتصادی "» ، « سرمایه داری ، سوسیالیزم و دموکراسی » را نوشتند .سه تن دیگر فریدریش اوگوست فُن های ئیک ( ۱۸۹۹ تا ۱۹۹۲ ترسایی ) ، فریتش ماخ لوپ ( ۱۹۰۲ تا ۱۹۸۳ ترسایی ) و گوتفرید فُن هابرلر ( ۱۹۰۰ تا ۱۹۹۵ ترسایی ) را ادامه دهنده گان مکتب ویانا درنسل سوم میدانند. اینها هم کتابهای بنام های « اقتصاد و شناخت ها » ، « راه بسوی برده گی » ، « اقتصاد سیاسی انحصار» ، « تجارت بین المللی » و« شگوفانی و افسرده گی » را نگاشتند .

در سال هایی که کارل مارکس بکار خبرنگاری برای روزنامه نیویارکی مصروف بود در بسا مواقع حتا توان خرید کاغذ برای نوشتن را نداشت .اما نمایندهگان مکتب اتریشی به این مشکل مواجه نبودند . کارل مِنگر آموزگار ولیعد اتریش و عضو « کمیسیون تحقیق ارز » بود که ماهوارافزون بر درآمد رسمی ، یکهزار و دو صد گلدن تنها از این کمیسیون بدست میآورد . اجداد بزرگ مالکش نیز چیزی برای او به ارث گذاشته بود . اویگن فُن بوئیم ـ باورک وزیر مالیه اتریش بود و تا همین چند سال پیش تصویرش روی بانک نوت های اتریش دیده میشد . لودویک فُن میزس و دیگر پیروان مکتب ویانا چنان مست باده لطف نهاد های سرمایه داری بودند که بی هراس در کنفرانسی در سال ۱۹۳۸ ترسایی در پاریس واژه « نیو لیبرالیزم » را بمثابه سرخط دکتورین خود برگزیدند و عزم راسخ خود را برای نابودی « دولت اجتماعی » اعلام کردند .فریدریش فُن های ئیک در ماه اپریل ۱۹۴۷ ترسایی با پول بانک های سویس تعدادی از نخبه گان ، سرمایه داران و سیاسیون را جمع نمود و « انجمن مونت پلرین » را در ژنیو تاسیس نمود .در جمع اساسگذاران این انجمن یکی هم فیلسوف مشهور کارل رایموند پوپراست که از چپ بریده و به لیبرالیزم روی آورده بود .بانک رایش سویدن پیوسته به نهاد الفرید نوبل کمک مالی مینمود و این نهاد هم به اعضای انجمن مونت پلرین چون فریدریش فُن های ئیک، کارل پوپر، میلتن فریمن و دیگرا ن جایزه نوبل را تقدیم میداشت . مونت پلرین امروزدر نود و پنج کشورجهان فعالیت داشته و درهمه جا شبکه تیوریسن های ضد مارکسیستی را رهبری میکند.در باره کارستان آنها باید درجای دیگرو با جزییات بیشتر سخن گفته شود. تیوری های ظریفانه و با نمای بسیارعالمانه آنها چنان نشان میدهند که گویی کار مارکس تمام است و اندیشه هایش در آزمون زمان مُهر شکست را خورده اند. نخستین پهنه جدال فکری آنها با مارکس عرصه اقتصاد است و در این راستا مساله مرکزی اقتصاد سیاسی سرمایه داری یا «  تیوری ارزش» جولانگاه تقابل ایدیالوژیک با مارکس بشمار می آید .اقتصاددان های کلاسیک بورژوازی به نقش کارانسانی در آفرینش ارزش واقف بودند و حتا میدانستند که همه درآمدهای جامعه سرمایه داری ، چه مزد ، چه سود و چه بهره زمین همه در نتیجه کار زحمتکشان مزدبگیر پدیدار میگردند. کارل مِنگروهمه پیروان فکری اش که بنام « نیو کلاسیک » ها شهرت یافته اند متوجه شدند که اگر آنها راه اقتصاددان های کلاسیک را ادامه دهند ناگزیربه همان نتاییجی خواهند رسید که کارل مارکس بدان دست یافته است.از این رو آنها کوچه عوض کردند و کار را با نقد « تیوری کاری ارزش » مارکس ( ارزش هرکالا را کار لازم اجتماعی تعین میکند) آغازکردند و در رد آن گفتند : ارزش خاصیت کالا نیست و چیزی نیست که با کالا چسپیده باشد .ارزش کالا از روی ارزیابی ذهنی و حالت روانی مصرف کننده و یا به اصطلاح مطلوبیت کالا ها برای مصرف کننده گان تعین میشود و برای تعین ارزش و قیمت این ام درخورتوجه است که کالای تولید شده تا چه اندازه در تناسب با نیازمندی ها ( تقاضا ) قراردارد. زمانیکه دیده شد که نیازمندی های اساسی انسان چون آب و نان همیشه مطلوبیت حیاتی ، رو به افزایش و دایمی دارند ولی قیمت آنها همواره نسبت به اشیا لوکس ارزان تر است « تیوری مطلوبیت نهایی» را به وجود آوردند.دراین تیوری مِنگرمدعی شد که اگر نیازمندی ها مرفوع شوند و کاهش یابند پس قیمت کالا ها بر اساس سطح اخری نیازها تعین میشود و درنتیجه اشباع ( سیرشدن وکمبود تقاضا ) قدر کالا درنظر انسان پایین میآید و قیمت نازل میگردد. هواداران تیوری روانی ارزش که همواره نقش تقاضا را بلند میشمردند بعد ها متوجه شدند که در مبادله ، عرضه و عوامل دیگر نیز اهمیت دارند .آنها تیوری خود را با نظر دیگری تکمیل نموده و این بار گفتند که تنها مطلوبیت نهایی و حالت روانی خریدار تعین کننده ارزش نیست بلکه « هزینه نهایی تولید » و حالت روانی فروشنده هم تعین کننده است و مبادله در نقطه تلاقی این دو انجام میشود. بدین گونه اندیشه پردازان «نیو کلاسیک » خاک در چشم مردم پاشیدند و زیرکانه پای ازعرصه اصلی تحقیق اقتصادی یعنی عرصه تولید پس کشیدند .آنها به این امر که مصرفی جدا از تولید وجود ندارد و برای بررسی تقاضای بازار بایست روند تولید و مناسبات تولیدی درنظرگرفته شوند توجهی نکردند.برخی از اقتصاد دان های عامی گرا در انکار « تیوری کاری ارزش » مارکس و جانشین کردن آن با نظریات مکتب اتریشی چنان نمونه هایی را پیشکش نمودند که پذیرش انها حتا برای عامی ترین انسان هم در خور تامل است .

به گونه مثال : زمینی که رویش کارنشود بازهم دارای ارزش است ، آب ارزش دارد بدون اینکه بالای آن کاری صورت گیرد ، اگر کار انسان معیارارزش باشد پس باید خاویار ارزان تر از تخم ماهی هیرنگ (ماهی ارزان بها ) باشد ، ویا تابلوی نقاش معروفی چون پیکاسو با اثر یک نقاش معمولی باید دارای قیمت مساوی باشد ، و از همه مهمتر، قیمت در واقعیت یگانه ارزش واقعی یک شیی را تشکیل میدهد. اگر اندکی تعمق صورت گیرد دیده میشود که بخش بیشترچنین مثال ها با تولید ، خرید و فروش کالا در بازار سرو کار ندارد و همه میدانند که زمین و آب تا زمانی که روی آنها کار نشود دارای ارزش مبادله نیستند و اگر خرید و فروش هم شوند این امر مربوط به مساله مالکیت  و حق استفاده از آن میگردد . کار از دیدگاه مارکس تعریف دقیق دارد و بنا بر خصوصیات خود به کار مشخص و مجرد ، انفرادی و اجتماعی ، ساده و بغرنج تعریف شده است .تنها این عامی گرایان اند که کار بکر و بغرنج پیکاسو را با اثر ساده و معمولی یک نقاش عادی یکی می بینند .

اویگن فُن بو ئیم ـ باورک در سال ۱۸۹۷ ترسایی ادعا نمود که در میان تیوری های « سرمایه » مارکس در جلد اول و سوم تناقض دیده میشود .مارکس در جلد اول میگوید که کالا ها بر اساس ارزش کار شان مبادله میگردند و در جلد سوم توضیح میدهد که چگونه  « نرخ عمومی سود » به وجود می آید .از دیدگاه باورک تیوری « نرخ عمومی سود » و تیوری « قیمت های تولید » در تناقض با قانون ارزش درجلد اول قرار دارد. باورک نمی پذیرد که اضافه ارزش از سرمایه متغیر( نیروی کار انسانی) سرچشمه میگیرد و پا فشاری دارد که سود سرمایه باید در تناسب با کل سرمایه ( سرمایه متغیر و ثابت ) قرار داشته باشد. ردولف هیلفردینگ یکی از دانشمندان مارکسیستی پاسخ مناسبی درهمان سال ها ارایه داشته است که بنا برحجم مطلب و تنگی چارچوب این نوشته نمیتوان آنرا در این جا بازکرد. اما کم از کم باید گفته شود که انگیزه خاص اقتصاددان های بورژوازی در توجه به « تیوری کاری ارزش » ، « نرخ عمومی سود » و « تیوری قیمت های تولید » مارکس درچیست و چرا همه گفتمان را از اینجا آغازکرده اند ؟ مساله روشن است زیرا اضافه ارزش منبع سود است ودر بیان منبع واقعی ارزش باید « نرخ اضافه ارزش » مد نظر گرفته شود ورنه « نرخ سود »  چنان می نمایاند که گویی سرمایه از خودش تکثر میکند و در آن نقش نیروی کارانسانی در آفرینش ارزش پوشیده و پنهان میگردد. مارکس بارها توضیح داده است که « اضافه ارزش » و نرخ آن بطور نسبی  نامریی و ناپیدا است ولی شکل اضافه ارزش بمثابه سود درسطح پدیده ها همیشه ظاهر و آشکار می باشد. اضافه ارزش در نرخ سود از سرمایه کل ( سرمایه متغیرو ثابت) محاسبه میگردد و بمثابه ارزشی نمایان میگردد که گویا از همه بخش های سرمایه کل به طور مساوی سرچشمه گرفته باشد .در چنین محاسبه و طرزدید تفاوت ارگانیک میان سرمایه متغیر و سرمایه ثابت در مفهوم سود منحل و ناپدید میگردد. اضافه ارزش دراین شکل تغیریافته ( سود) اصل خود را انکار میکند ، خصلت خود را از دست میدهد و ناشناخته می ماند .اینکه کار مساوی در زمان مساوی ارزش های متفاوت می آفریند و ارزش مبادله بر خلاف ارزش مصرف در خود کالا نیست شناخت ارزش را دشوارمیسازد. نقد گران تیوری ارزش ادعا می نمایند که ارزش کالاهای جداگانه باید مانند ارزش تولید مجموعی همه کالا ها قابل اندازه گیری و اشکار باشد درحالی که این قیمت ها اند که میتوانند اندازه شوند و با چشم سر مشاهده گردند . اقتصاد دان های بورژوازی که حاضر نیستند تفاوت میان ارزش و قیمت را ببینند برای هر دو هویت واحد قایل اند . این وجه تفاوت مارکس با آنها است که همچو شاعرژرف نگری که بو را در برگ گل توصیف میکند ارزش را در کالا میشناسد و تعریف دقیق می نماید . کارنقد بر بینش اقتصادی مارکس دراین مبحث خلاصه نمیشود و در ادامه این مناظره حرف های بیشتری گفته میشود. از آنجمله در آثار بی شمار میخوانیم :

ـ  کتاب « سرمایه » مارکس غیرعلمی ، جزمی و درهرجهت قابل تاویل است .نامش را مارکس « نقد اقتصاد سیاسی » گذاشته تا از اصل « اقتصاد ملی » فرار کرده باشد .

« سرمایه » اقتصاد مردم نیست بلکه اقتصاد یک اقلیت ممتاز، یک خانواده سیاسی است.

ـ  اندازه کار موجود فکری در یک کالا اندازه شده نمیتواند ، پس ارزش واقعی یک کالا را « قیمت » بیان مینماید .

ـ   اضافه ارزش بی معناست چونکه امروز ثابت شده که پاداش کار سرمایه دار ، واگذاری سرمایه و قبول ریسک میباشد و از این رو مشروع است .

ـ   تیوری های فروپاشی سرمایه داری مارکس چون « تیوری فقر » و « تیوری تمرکز و گردآیی » سرمایه نادرست اند .مارکس باور داشت که با افزایش فقر تضاد های سرمایه داری تشدید میگردند و زمینه های فروپاشی سرمایه داری مساعد میشوند .اما او دیده نتوانست که سرمایه داری وسایل موثری را در اختیار دارد تا هر گاه خطری برایش ایجاد شود آنرا دفع نماید .روی آوری به جنگ یکی از این وسایل است .

ـ    تیوری تمرکز سرمایه در دستان اندک ( سرمایه داران اندک ) و اینکه اقشار میانه آهسته آهسته ناپدید میشوند نادرست است. عکس این تیوری ها درعمل مشاهده میگردد. طبقه متوسط و سرمایه داران بیشترمیگردند .

ـ   مارکس در تحقیقات خود کشاورزی را نادیده گرفته ، در حالیکه سرمایه صنعتی یک پدیده ثانی و تولید زراعتی شکل هرگونه تولید است .

ـ اخرین بخش تیوری فروپاشی سرمایه داری یعنی تیوری بحران های سرمایه داری نیز نادرست اند .بحران ها سیستم سرمایه داری را ضعیف نساخته و نمی سازد  ، زیرا مناسبات تولید سرمایه داری نو سازی میشوند .

از اینگونه نقد ها میتوان چندین صفحه دیگر را نیز پُر نمود و این طومار را طولانی تر ساخت .ولی کار بسیار با هوده نخواهد بود زیرا بسا از این دیدگاه ها را جهان ما از سالها بدینسو میشناسد و کمتر رسانه و دستگاه تبلیغات سیاسی وجود خواهند داشت که در باره  انها سخن نگفته باشد . برغم همه پیچیده گی ها دیده میشود که مخالفان عقیدتی مارکس تا چه اندازه غیرمنصفانه قضاوت کرده اند .اثر گرانسنگ مارکس « سرمایه » اگرازهرجهت قابل تأویل می بود پس اشکالی وجود نمی داشت زیرا هرکس می توانست به زعم خود و مطابق به منافع خود تعبیر کند. « سرمایه » نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری است و این شیوه تولید را در مقیاس جهانی بررسی میکند ، از همین رو در چارچوب ملی یا اقتصاد ملی کشورهای جداگانه نمی گنجد .اقتصاد جهان غرب همان اقتصاد سرمایه داری است که همه شئون زنده گی مردم یک کشور را در تحت نفوذ  خویش دارد  وتنها به یک اقلیت ممتاز تعلق ندارد. اگر اضافه ارزش با اهمیت و منبع سود و انباشت سرمایه نیست پس این همه سرمایه های تراکم یافته در سطح جهان از کدام آسمان فرود آمده اند و می آیند ؟ کدام ماشین به تنهایی خود سرمایه آفرین است ؟ آیا گردش کالا جدا از تولید آن بوده میتواند ؟ اگر تیوری های فروپاشی سرمایه داری نادرست اند پس این همه فقر، بیکاری و پرابلم های اجتماعی درجهان سرمایه داری از کجا سرچشمه میگیرند ؟ جنبش اشغال وال استریت در سال ۲۰۱۱ ترسایی شعار میداد : « ما نود و نُه در صدیم ! » آیا تمرکز سرمایه و ثروت دردست سرمایه داران بزرگ که یک در صد نفوس ایالات متحده امریکا را تشکیل میدهد همان تمرکزسرمایه دردستان اندک نیست که مارکس گفته بود ؟ آیا طبقه متوسط در حال فروپاشی و نزدیک شدن به طبقات پایینی جامعه درایالات متحده نیست ؟ آیا فقر درکشورهای پیشرفته روز تا روز بیشتر نمی گردد ؟ آیا میتوان سرمایه داری را بدون بحران تصور کرد ؟ آیا بحران سال ۲۰۰۸ ترسایی  به اشکال بحران مالی ، بحران قرضه های دولتی ( بیست هزار میلیارد دالر تنها درایالات متحده ) ، بیکاری فراگیر، بحران سیاسی و اجتماعی تا اکنون ادامه ندارد ؟  آیا جنگ و خشونت در روابط بین المللی، تقابل و استخوان شکنی درروابط تجارتی ، تهدید های نظامی و زورگویی ها و ... نتایج این بحران نیستند ؟ آیا همین بحران مارکس و کاپیتال او را بار دیگر مطرح نساخته است ؟ اگر چنین است پس اندیشه های مارکس را واقعیت زنده گی تایید نموده و مینماید .

دانشمندان بورژوایی نظریات مارکس را در عرصه علوم جامعه شناسی و تاریخ نیز نقد نموده و سفسطه های گوناگونی را بیان نموده اند. در قسمت دوم این نوشته در باره برخی از آنها سخن خواهیم گفت .