چی باید کرد ویا شود که متحد شویم ؟
دوکتورحبیب منگل
همبستگی ؛ وحدت ؛ اتحاد و وحدت عمل؛ همگرایی وهمسویی احزاب ؛ سازمانها وحلقاتی تشکیل شده از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان وحزب وطن ومتحدین سیاسی وشخصیت وفعالان منفرد ان به خاطر تامین حضور دروضعیت سیاسی و مشارکت متحدانه وپیروزمندانه در داعیه ءنجات کشور از بحران کنونی وسلطه ء سیاسی گروه های که درطی ۱۸ سال اخیر بر مقدرت سیاسی وملی افغاستان ازبیرون مسلط ساخته شدند وحلقات جیدید( شر وفساد ) که در راه است و مشارکت درحل قضیه ء کشور وتامین صلح وامنیت پایدار؛ ایجاد دولت قدرت مند ملی واستقرار دموکراسی کارامد و سراانجام تحقق آرمان ها واهداف والای ملی ؛ دموکراتیک ؛ ترقی خواهانه وداد خواهانه ؛ به یک ضرورت مبرم ملی مبدل شده است ودردستورروز قرار دارد. هرچند که این ضرورت واهمیت انرا همه ما احزاب ؛ سازمانها ؛ گروه ها و حلقات تشکیل شده از بدنه حزب دموکراتیک خلق ومتحدین سیاسی ما به تمام معنی و اهمیت ان درک می نمایم و تامین انرا در برنامه ها؛ اعلامیه ها ودیدگاه های خود همواره عنوان نموده ودر راستای تامین ان نیز سعی وتلاش نموده ایم وادامه دارد .
ولی ؛ بادریغ که این تلاش ها به علل وعوامل متعدد واز ان جمله ؛ خود محوری گروهی ؛جاه طلبی ها وخود خواهی شخصی و جدال بی پایان وبیهوده بر سر تصفیه حساب های ناشی از شکستهای سیاسی گذشته؛ تخریب وبد گویی همدیگر وسر درگمی واختلافات فکری – سیاسی به موفقیت نیاانجامیده است . این وضعیت و تشتت تشکیلاتی ؛شقاق و نفاق نیروهای جنبش ما ؛ آرایش وموازنه نیرو ها را درصحنه سیاسی به نفع گروه های شر وفساد بنیاد گرایان مذهبی ؛ قوم گرا یان و تفرقه انداز قومی، جنگ سالاران وغارت گران وشرکای فساد پیشه تکنوکرات انان تمام شده است . گروه های که اینک کشور را در گرداب بحران ویرانگر فروبرده است و نمیگذارند، افغانستان صاحب یک دولت قدرت ملی ، دموکراسی کارآمد شودو مردم آن ازجنگ وترور ؛ فقر، ظلم، ستم و بیعدالتیهای اجتماعی رهایی یابند.
پس چه باید کرد ویاشود که متحد شویم ؟
اول :- وقبل ازهمه باید این واقعیت را بپذیریم که هیچکدام ما احزاب وسازمان های تشکیل شده از بدنه حزب دموکراتیک خلق وحزب وطن ؛ به تنهایی وجدا ازهم و کشمکش بین هم و خودمرکز بینی وخود محوری وجاه طلبی های فردی مان ؛ تا کنون نتوانسته ونمی توانیم دروضعیت سیاسی مطرح وبه آرمانها واهداف مرامی خود نایل ومصدر خدمت به کشور شویم «وخلقهای ستمدیده کشور را از رنجهای بیکران رهایی بخشیم ». بنابر ان باید ازایگویزم گروهی ؛خود مرکز بینی؛ خود محوری ؛خودبینی وجاه طلبی های فردی خودارای ورزیم و با ایجاد یک فضای سالم و رفیقانه وسازنده مبتنی بر مدارا وتفاهم ؛ تساند و تساهل ؛ صداقت وصمیمیت وتن دردادن به منافع ومصالح جمع ؛ اراده جمعی واراده اکثریت دریک شکل از همبستگی متحد شویم .
دوم: - به مناقشات و جدال متدوام برسرشکستهای سیاسی گذشته ؛ باید نکته پایان گذاشته شود و گفتمان اصلی تفکر وسیاست های ما باید بر سر انچه باشد که در پیش است . از اشتباهات وکجروی ها در عرصه تفکر ؛خط مشی تطبیق پروگرام های ترقی خواهانه وتحول طلبانه که به شکست های دردناک جنبش ما تمام شد ؛ باید اموخت . ولی از شکست سیاسی نباید سرخورده شد و انرانباید به بطلان آرمانها واهداف وارزش ها وپایان تاریخ و مبارزه فهمید و تغیر وتحول را ازیاد برد واینده را ازد ست داد . و ارزیابی واقعبینانه رویداد های سده پیشین بطور عام وچهاردهه اخیر موید این حقایق انکار ناپذیراست و کوهی از اسناد وشاهدان عینی نیز گواهی میدهند که همانا ؛ این ارتجاع سیاه ونیروها ی ؛تنظیم های ۷ گانه و۸ گانه جهادی وشرکای وحامیان خارجی انان بودند وهستند که در ضدیت به تحولات دموکراتیک ؛ ترقی خواهانه وداد خواهانه درکشوروافروختن اتش جنگ وتروریسم که توسط اخلاف انان وگروه طالبان اینک ادامه دارد ؛ مساعی نیروهای جنبش ما و فرایند تحولات ملی دموکراتیک ؛ ترقی خواهانه وداد خواهانه درکشور را ناکام ساخته است ونگذاشته وا کنون نیز نمی گذارد که کشورما در قطار کشورهای متمدن ؛ شگوفان وپیشرفته قرار گیرد ومردم ما ازمزایای پیشرفت جهانی وتمدن معاصر بهره جویند .
سوم :- در بخش مبانی اندیشه ایی – سیاسی تامین همبستگی ؛ به خرد جمعی ووجوه فراوان اشتراکات که در مرامنامه ها ؛ برنامه ها و خط مشی احزاب وسازمانهای رفیق تبلور دارد میتوان تکیه کرد ؛ به آر مانها واهداف ملی ؛ دموکراتیک ؛ ترقی خواهانه وداد خواهانه جنبش باید متعهد ووفادار ماند ؛ ولی اندیشه ها ؛ خط مشی و شیوه ها ی مبارزه انرا باز نگریست وغنا بخشید و برمبنای ان تفاوت ها واختلافات نه چندان بزرگ حل شود ودرتدوین مبانی اندیشه ای – سیاسی ؛ برنامه وپلاتفرم همبستگی ازتجارب ودرس های ذیل جنبش اموخت :
الف : - جنبش ما در بخش اندیشه ایی ؛ کفاره افراطیت چپ وذهنی گرایی؛ تقلید کورکورانه وانجماد فکری و شتابزده گی درعرصه تحقق تحولات ترقی خواهانه می پردازند .افراطیت چپ وذهنی گرایی ؛جنبش های ترقی خواهانه را به انحراف وکجراه سوق می نمایند و باوجود فداکاری ها وقربانی ها به شکست های دردناک منتج می سازند و رشد وتکامل قانونمند جوامع رانیزتخریب می نماید.
ب :- تجارب سیاسی ما می اموزند که خشونت سیاسی ودگرگونی ها ی خشونت امیز و جابجايي قدرت درشکل ضربتی و کودتا ها ی نظامی ودولتی ؛ انفجارهای سیاسی اند که به خشونت زنجیری وجنگ های پی در پی و فلاکت تمام عیار می درکشورها می انجامند . زیرا روند های خشونت امیزاغلبا ازکنترول خارج میشوند وهر کودتا ،کو دتای دیگری و هر ضربه، ضربه دیگری به همراه دارد که ان نیز زمینه ساز ضربه بعدی می باشد و بدین ترتیب خشونت سیاسی به شکل زنجیری تولید وباز تولید میگردد و در تما م اشکال ان یک گزینه ء نا سالم ونامطلوب است و برعکس مسالمت و درگرگونی های مسالمت امیز وناشی ازشرایط عینی وذهنی مساعد ؛ راه روش اصولی ومطلوب نیل به آرمانها واهداف ترقی خواهانه شمرده میشود.
ج : - تاریخ گواهی میدهد که افغانستان قربانی مقابله ناشی از تضاد در منافع قدرت های جهانی در "بازی بزرگ" وسپس "جنگ سرد" شده واینک در دوران گلوبالیزم خطر ان وجود دارد که قربانی "جنگ سرد بر سر منابع انرژی وثروت های منطقه " و جنگ های نیابتی قدرت ها ی جهانی وکشورهای منطقه شود . درچنین وضعیت در صورت استقرار یک دولت قدرت مند ملی ودموکراتیک وتعقیب سیاست خارجی متوازن وبیلانس شده مبتنی بر بی طرفی عنعنوی فعال ومثبت و عدم اشتراک در پیمانها نظامی ؛ میتوان ازمبدل شدن افغانستان به صحنه ء تقابل قدرت های جهانی و منطقوی و دخالت ومداخلات خارجی جلوگیری کرد ومنافع ملی کشور را بطوراطمینان بخش تامین وحراست نمود .
و از سوی دیگر جهان ما به یک دهکده جهانی مبدل شده است ؛ به گونه یی که سرنوشت همه کشور ها وجوامع دور ونزدیک باهم گره خورده است وهیچ کشور وملت به تنهایی نمی تواند به پیشرفت نایل اید . بنابران باید اصول ؛ کلتور و شیوه زندگی متمدنانه بر مبنای حفظ وحراست وتامین منافع ملی وباور بر منافع عموم بشریت وحفظ منافع ملی با جهانیان وجامعه بشری فراگرفت واز بیگانه ستیزی وافراطیت ناسیونالیستی خوداری ورزید؛ازامکانات پیشرفت جهانی وجلب مساعدت های ان برا ی پیشرفت همه جانبه کشورباید استفاده برد ؛ولی از وابستگی به کشورها باید احتراز جست.
۴: - درمورد شکل سازمانی تامین همبستگی باید خاطر نشان ساخت که تاکنون اشکال مختلف سازمانی همبستگی وبه ویژه وحدت تشکیلاتی احزاب و حلقات ایجاد شده از بدنه حزب تجربه شده است ولی شور بختانه که هیچکدام ان تحقق نیافته است . بنابر ان نخست درراه اندازی جنبش وحدت عمل و یا درشکل یک جبهه واحد ملی ودموکراتیک میتوان متحد شد واز این طریق ودر یک پروسه ء وحدت عمل وتامین شرایط لازم به سوی اشکال دیگر همبستگی ازجمله وحدت تشکیلاتی وغیره گذار کرد . وبرای وحدت عملی وایجاد یا تشکیل جبهه نقشه راه ذیل پشنهاد میگردد :
الف : - یک ؛ کمیته ء کار وتماس همبستگی ؛ به ترکیب نمایندگان بخش متشکل وغیر متشکل بازمانده از نیروهای حزب دموکراتیک خلق که به همبستگی در یج جنبش وحدت عمل ویا یک جبهه وحزب واحد توافق دارند ؛ ایجاد گردد واین کمیته درمورد پلاتفرم وساختارهای تشکیلاتی وسایر موارد ایجاد جبهه تبادل نظرنمایند وطرح های لازم تشکیل انرا تدوین نمایند .
ب :-برای غنی وتکمیل طرح های کمیته ء کار وتماس ؛ نشست ها وجلسات وسیع نوبتی به اشتراک فعالان احزاب وسازمانها و هم چنان شخصیت ها وفعالان منفرد شامل گفتمان همبستگی درخارج و داخل کشورسازمان داده شود ودراین نشست ها درمورد پلاتفرم ؛نام وسایر موارد تشکیلاتی جبهه طرح لازم پشنهادگردد و برای تصویب طرح ها وایجاد جبهه یک اجلاس کلان درشهر کابل برگزار گردد ودراین احکلاس تشکیل جبهه رسما اعلام گردد . این است دیدگاه ها وپشنهاداتی که درمورد نقشه راه تامین همبستگی ما احزاب وسازمانها وحلقات سیاسی تشکیل شده ازبدنه حزب دموکراتیک خلق ومتحدین سیاسی ماارایه میگردد .
و به شما رفقا ودوستان گرامی وارجمند ؛ احزاب وسازمانهای ایجاد شده از بدنه حزب دموکراتیک خلق وشخصیت وفعالان منفرد ان ؛ احترامانه مراجعه می نمایم که دیدگاه خویش را در رابطه به مفکوره ها ونقشه راه و میکانیزم پشنهادی ارایه شده تامین همبستگی واین امر سرنوشت ساز در پیروزی جنبش سهم گرفته ورسالت خودرا درامر نجات کشور ازگرداب بحران های کنونی وادامه مبارزه متحدانه وپیروزمندانه برای تحقق آرمان افغانستان آزاد و مستقل ؛ قدرت مند و دموکراتیک ؛ پیشرفته و شگوفان ؛ مرفه وسربلند وایجاد یک جامعه مدنی ؛ مرفه وعالانه ؛ آرمانها واهدافی که در راستای ان مبارزه طولانی به عمل امده وقربانی فراون داده شده است به انجام رسانیم .به پیش به سوی تامین همبستگی نیروهای ملی ؛ دموکرات وترقی خواه کشور.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۰۴۰۲
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
شناخت رزمنده گان مسلح ازمنظرحقوقی
عبدالاحمد فیض
درجنب شناخت دولت وحکومت بمثابه دوعنصرسیاسی وحقوقی ، شناسایی رزمنده گان مسلح یا شبه نظامیان شورشی یکی ازمباحث حایزاهمیت و درعین زمان جنجال برانگیزدرحقوق بین المللی معاصر پنداشته میشود.ازدید تاریخی بعد ازجنگ دوم و شکست فاشیزم درمقیاس جهانی بود که زمینه های مناسبی برای قیام های انقلابی وظهورمبارزان ملی ضد استعاری درسرزمین های تحت اشغال فراهم شده وموجب گردید تا شناسایی وتثبیت وضعیت حقوقی مبارزان ملی وپیکارجویان بومی که علیه استعمارمی رزمیدند درپرتومنشورسازمان ملل متحد و اصل حق تعین سرنوشت مطرح گردد. فلهذا بربنیاد هنجارهای حقوق بین المللی، خلق های که برای رهایی ازسلطه استعمار، تجاوز واشغال می رزمند بمثابه رزمنده گان مسلح مشروع ازحق شناسایی برخورداربوده وشخصیت حقوق بین المللی را کسب مینمایند.
لذا علی الرغم توصیف مبارزان ملی بحیث شخصیت بین المللی، آنچکه درحقوق بین المللی وضاحت چندانی ندارد، تثبیت وضعیت حقوقی ابهام آمیزپیکارجویانی است که دربرابررژیم وحاکمیت های داخلی خویش رزمیده و راه رسیدن به قدرت را با توسل بزوردرپیش گرفته و با شعارعدم مشروعیت دولت مرکزی مبارزه مینماید ودراین مرحله است که نحوه موضعگیری وشیوه برخورد دولت ها بمثابه تابعان عمده حقوق بین المللی نسبت به وضعیت حقوقی جنگجویان اهمیت ویژه کسب نموده وازحساسیت های نهایت مهم برخوردارمیگردد زیرا درهمین فرصت خواهد بود تاعده ای ازدولت ها تلاش خواهند ورزید تا درمحور اهداف سیاست خارجی خویش ( منافع ملی) ازنضج گیری چنین جنبش های مسلحانه به سود خود بهره برداری ابزاری نموده و با تسلیح واعطای مساعدت های مالی از وجود ستیزه جویان درنبرده های نیابتی درراستای اهداف ملی شان استفاده نمایند.
بدیهی است که گروه های مسلح درحین پیشبرد مقاصد جنگی شان علیه حکومت مرکزی سعی مینمایند تا با تأمین و برقراری روابط با دولت ها و سایرنهاد های خارجی خود را بمثابه یک نیروی موثرمطرح نموده وبا جلب حمایت های خارجی درراستای شناسایی خویش بحیث یک نیروی جایگزین عمل نمایند، لذا عده ای ازدولت ها با توجه به این امرکه شناخت چنین تشکیلات مسلح بسود آنها خواهد بود بدون تاخیرسعی درجهت شناسایی خواهند نمود که ازمنظرحقوقی چنین شناخت که بدون عطف توجه به ماهیت و چگونگی عملکرد و اقدامات رزمنده گان مسلح که دربرابردولت مرکزی میجنگند صورت میگیرد مسوولیت دولت ثالث را درقبال اقداماتی مطرح میسازد که ازسوی گروه مسلح انجام مییابد
با توجه به پراتیک موضعگیری دولت ها درقبال برسمیت شناختن گروه های مسلح شورشی ، دونوع شناخت درتنظیم روابط فی مابین دولت های ثالث وجنگجویان قدرت طلب بیشترینه تعمیم یافته است : شناخت بمثابه طرف مخاصمه مسلحانه وشناسایی بعنوان نماینده مشرع مردم.
درشناخت مبارزان مسلح بحیث طرف مخاصمه ، ساختارماهیوی و تشکیلاتی، منابع تمویل گروه جنگی، رعایت و نیز پابندی آنها به اصول پذیرفته شده بین المللی وبویژه تمکین گذاشتن به قواعد بین المللی جنگ ازاهمیت قابل توجه بر خوردارمی گردد. فلهذا بتأسی ازاصول حقوق بین المللی تشکیلات مسلح درگیربایست لزومأ حاوی ویژه گی های ذیل باشد:
الف - مبارزان مسلح دارای رهبری منسجم و واحد باشد، زیرا عدم یکپارچه گی چنین گروه ها تعدد گروپ های مسلح و رهبری غیرواحد به تعریف آنها به گروه یاغی میانجامد.
ب - باید به کنترول و اداره موثربخش ازقلمروکشوردرگیرمنازعه فایق آیند.
ج - شورشیان به معیارهای جهانشمول حرمت گذارد.
د - رزمنده گان مسلح قواعد جنگ را رعایت، ازگروگانگیری، ارتکاب اعمال تروریستی، نسل کشی وخشونت دربرابراتباع ملکی بپرهیزد.
ح - گروه مسلح ازاستقلال عمل برخورداربوده ودرراستایی اهداف بیرونی نه جنگند.
فلهذا شناسایی گروه مسلح درعدم مشخصات فوق درمنازعات داخلی درپرتوارزش های حقوق بین المللی درحکم مداخله آشکاردرامور داخلی کشوردرحال جنگ تلقی میگردد.
هکذا بایست تصریح نمود که شناخت مبارزان مسلح بمثابه طرف مخاصمه باعث ایجاد وضعیت حقوقی خاص یعنی وضعیت مخاصمه غیربین المللی گردیده و مبتنی براصول حقوقی جهانشمول به بیطرفی دولت ثالث منتهی می گردد و بدان معنا خواهد بود که همکاری های تسلیحاتی به هردوطرف درگیر و یا به یکی ازطرف های منازعه (دولت مرکزی یا گروه مسلح ) موجبات نقض بی طرفی را فراهم نموده و موجب مسوولیت دولت کمک کننده می گردد، استثنای که دراین زمینه وجود دارد این است که شناسایی گروه مسلح بعنوان طرف منازعه مانعی را در راستای اعطای مساعدت های مالی ایجاد نخواهد نمود.
شناخت شورشیان مسلح بمثابه نماینده مشروع مردم نوع دیگری شناسایی است ، این شناخت به رزمنده گان مسلح ضد حکومتی مشروعیت بخشیده وباعث ایجاد وضعیت بین المللی جنگ میگردد مشروط بر اینکه رزمنده گان مسلح حمایت طیف وسیع مردم کشورش را با خود داشته و بربخش های قابل ملاحظه کشورتسلط کامل خویش را حفظ نمایند. فلهذا آن چه که شناخت بعنوان طرف مخاصمه و شناسایی بمثابه نماینده مشروع مردم را ازهم تفکیک می نماید همانا کسب حق نماینده گی توسط پیکارجویان درمجامع ونهاد های جهانی وتوجیه اعطای کمک های خارجی به چنین گروه مسلح بوده می تواند.
لازم به یادهانی است که شناخت گروه مسلح همانند دولت وحکومت به دوشیوه یعنی قانونی یا (دی ژور) وعملی یا (دی فکتو) انجام خواهد شد بنابران هرگاه شناخت درچهارچوب شروط حاکم (دی ژور یا قانونی) تحقق یابد بدون تأخیر موجب لغو شناخت دولت مرکزی گردیده وبه قطع مناسبات سیاسی منجرمیگردد.
درپراتیک شناخت جنگجویان مسلح با درنظرداشت پیامدهای آن تیوری ها و نظریات گوناگونی را به همراه داشته است ، منجمله اوپن هایم معتقد است که هرگاه مساعی یک دولت درجهت سرکوب مخالفان مسلح بی نتیجه باقی مانده و یا از سرکوب آنها عاجزباشد دولت ها حق دارد به شناسایی گروه متحارب مبادرت ورزند که این تیوری با اصل عدم مداخله وحق حاکمیت دولت درتناقض قرارمی گیرد.
درنتیجه میتوان به وضوح اذعان داشت که معیارشناخت گروه های جنگی درحقوق بین المللی که موجب مشروعیت آنها میگردد کسب حمایت مردمی، اعمال حاکمیت بربخش های معین و قابل ملاحظه کشور، عدم وابسته گی به محافل خارجی ، وجود ساختار و رهبری واحد ، عدم ارتباط به منابع مجهول و رعایت قواعد ومعیارهای بین المللی جنگ است، فلهذا تشکیلات جنگی که با نقض هنجارهای بشردوستانه و با توسل به ابزارهای رعب و دهشت درراستای کسب قدرب وسرنگونی حکومت مرکزی مبارزه می نماید جنگجویان یاغی خوانده میشود که حمایت وشناخت آنها موجب مسوولیت دولت ثالث میگردد.
چکده ها:
۱- بایسته های حقوق بین الملل اثردکتورموسی زاده ،
۲- تاملی بروضعیت شورشیان نوشته یاسرضیایی.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۳۳۱
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
ملــت و وحـدت ملـی
محمد ولی
پس ازسال ۱۳۷۱ سلطه تنظیم های جهادی وبعدآ طالبان بر سرنوشت کشور، گذشته از اینکه اساسات و زیربناهای مادی وتخنیکی تخریب شد ، شهرها بخصوص شهر کابل به مخروبه مبدل شد ، ترکیب نفوس شهرها از لحاظ اقوام وملیت ها، سطح و سویه سواد و دانش ، کلتور وفرهنگ نیز متحمل آسیب های جبران ناپذیر گردید.
آنهاییکه از نوجوانی به صفوف جنگنده ها پیوسته بودند از نعمت سواد ودانش بی بهره ماندند ، عده ای که ظاهر نمایی فهم و دانش می نمودند اصلا از آن دور بودند زیرا فعالیت ایشان صبغه جنگی واستخباراتی داشت تا سروکار داشتن با دانش وفراگیری سواد.
رادیو ، تلویزیون وصفحات روزنامه ها بدست این گروه افتید که برابر با کم دانشی وبی دانشی ایشان این وسایل نیز درسطح نازل نشراتی فروکش کرد وبد تر آنکه همه این وسایل تابع طرزتفکر وسلیقه گروه مسلط گردید . وسایل نشراتی و تبلیغی زمان حاکمیت جمعیت اسلامی صرفآ جمعیتی بوده محتوی نشرات آن مملواز توهین به تنظیم های مخالف و قلقله های فاقد محتوا علیه رژیم قبل از مجاهدین وستایش ها از به اصطلاح قهرمانی هایی خودشان بود.
باهجوم اضطراب آمیز تفنگداران وجنگسالاران مقولات سیاسی ومفاهیم علمی درسیاست نیز بدست این گروه ها از معانی اصلی آنها دورشده طبق میل ذهنی اشخاص تعبیر میگردید که تا اکنون به این مقولات علمی تعبیر تباری وسمتی داده میشود.طالبان اصلآ با چنین مفاهیم ومصطلحات موافق نبوده در ادبیات شان وجود نداشت.
یکی از مفاهیم مهم وهمیشه قابل بحث درکتب و آثار علمی مفهوم (ملت) است که ناآشنایان با علم سیاست ازآن تعبیرها وتفسیرهای کردند که در هیچ قاموس سیاسی وجود نداشت وحالا هم ندارد .
گاهی آنرا به مفهوم قوم استعمال کردند وباری آنرا به باشنده گان یک منطقه نسبت دادند . برخی که با استعمال کلمات معمول در فضای ژورنالیستی میخواهند ابراز معلومات نمایند میگویند در افغانستان ملت وجود ندارد گویا شهروندان این کشور به مرحله ملت شدن نرسیده اند .
وحدت ملی نیز مقوله تابع نفع اشخاص وسیاستگران شده تامین آنرا صرفآ در وجود خود وخانواده ویا گروهی ازهمفکران تنظیمی و قومی وسمتی شان تعبیر میکردند ومیکنند . خلاصه این ها باشور وغوغای شبیه یک مظاهره چی روی جاده مفاهیم علمی وتاریخی را نیز به معانی سربازاری بکار می بندند .درفضای آلوده باسیاست بازی توام با کم دانشی ضرور است مختصر توضیحی بربنیاد عینیت وافاقیت نه ذهنی گرایی ارایه گردد .
« ملت پدیده تاریخی- سیاسی ، فرهنگی و محصول زنده گی مشترک طولانی مردم است.»
دانشمندان در مورد تشکیل ملت عوامل مختلف مانند نژاد ، دین ، زبان، تعلق جغرافیایی، علایق ووابسته گی اقتصادی ومشترکات تاریخی را موثر دانسته اند . درمورد برخی عوامل چون دین ، نژاد و زبان نظر همه یکسان نیست زیرا درجهان ملت های وجود دارد که بدون این مشترکات ویا داشتن آن ملت های جداگانه اند مانند کشورهای عربی که نژاد مشترک ، زبان مشترک و دین واحد دارند اما ملت واحد نیستند .
اآنچه از لحاظ علمی ثقه تر قبول شده است همانا مشترکات تاریخی وفرهنگی ومنافع اقتصادی است که همه این عوامل را در عینیت زنده گی گروهی از افراد درسرزمین واحد با داشتن احساسات مشترک و حس تعلق به سرزمین مادری هویت می بخشد .
درسرزمینی که اقوام وملیت های مختلف با تعلقات زبانی ، دینی و نژادی زنده گی داشته باشند درپرتو مشترکات ذکر شده دربالا ملت واحد را میسازند.
ملت گفتن وملت شدن مقوله غیرعلمی نیست که هر نا اگاه ازعلوم سیاسی وتکامل تاریخ بشری بطور عرفی وعامیانه آنرا برای مقاصد واغراض شخصی یا تنظیمی بکار برد.
درگرماگرم این خودسازی ها وتعبیرها عده ای نام از فاشیزم برده میخواهند مخالفین شآنرا به این اتهام تکفیر سیاسی نمایند .
فاشیزم تفکر متکی بر برتری نژادی ونفی سایر نژادها با شیوه حکمروایی استبدادیست که حقوق وآزادی های دمو کراتیک مردم را سلب وجمیع سازمان های دموکراتیک اعم از احزاب وگروه های فشار را ملغی ساخته دم ودستگاه دولتی را بیشتر جنبه نظامی میدهد.
درتفکر سیاسی دوران ما میتوان گفت هرکه بر بنیاد تفوق طلبی وبرتر سازی کدام قوم وملیت با نفی فرهنگی ، سیاسی واجتماعی سایر اقوام وملیت ها معتقد باشد (چه اکثریت باشد یا اقلیت) نوع تفکر او ملهم از تفکر فاشیستی میباشد ولو که زیر پوشش وبهانه کلیت خواهی باشد یا پوشش داد خواهی.
ازاثر همین تفکر ناسالم افغانستان دو دوره یکی در زمان حاکمیت جمعیت اسلامی ودیگری در زمان طالبان متحمل جنگ های خونین گردید .
وحدت ملی :
درصورتی که عناصر متشکله ملت بصوررت ارگانیک یعنی بر بنیاد احساسات وعلایق مشترک بهم پیوند بخورد وحدت ملی از لحاظ ماهوی استحکام می پذیرد . وحدت های مکانیکی که مبتنی بر منافع وخواست های چند شخص آنهم با ادعای نماینده گی از قوم وملیت مربوطه باشد نه تنها که باعث تحکیم وحدت ملی نمی گردد بلکه اساسات همدلی وهمدردی و صمیمیت ملی ملت را تابع چند چهارکلاه منفعت جو وخودخواه ساخته شیرازه ملت شدن و وحدت ملی را از هم می گسلد .
افغانستان در سه دهه اخیر قربانی این بازی های نا بخردانه شده ، بنیادها و اساسات وحدت ملی آن پیوسته ضربه برداشته است .
اآنچه ضرور است این است که نسل جوان کشور پای خود را ازین منجلاب دور نگهداشته بطور عمیق وعلمی از اساسات جامعه شناسی ، ترکیب اقوام و قبایل کشور و تکامل تاریخی پروسه های ملی و وطنی شناخت حاصل نمایند تا بتوانند درمسیر سالم تفاهم ملی و صمیمیت وطنی حرکت کنند زیرا وضعیت جاری درفضای سیاسی کشور ( عظمت طلبی و تنگ نظری های محلی) در شکل گیری منفی ذهنیت آنها اثرات نامطلوب وخلاف منافع ملی به جا میگذارد.
حفظ سلامتی ملت ها پیوند به دستگاهی دارد که ناشی از اراده ملت بوده واقتدارش را ازملت بدست آورده باشد این دستگاه عبارت از دولت است « ملت واحد دولت واحد » متضمن بقای ملت دربرابر عواملی چون جنگ، شورش، بغاوت، مداخلات خارجی وتفرقه افگنی میباشد .
ملتی که در جغرافیای واحد و زیر حاکمیت واحد ناشی از اراده خودش زنده گی نماید بنیادهای وحدت آن تزلزل ناپذیر ودور از خطر ازهم پاشی میباشد.
مرحله که کشور ما در آن قراردارد مصدوم به مصایب ناشی از تفرقه و دوری اقوام باهم بردار آن بوده دشمنان خارجی وبد فطرتان داخلی ، در مورد وحدت ملی افغان ها حسن نیت ندارند . تشکیل دو حاکمیت و دو ریاست جمهوری بطور قطع محصول بد نیتی چندین ساله دشمنان وحدت ملی افغان ها یعنی پاکستان بوده عاملین این بازی با تعلقات طولانی با پاکستان زیر شعارهای به ظاهر دفاع از ارای مردم درپی تشدید جریان فروپاشی حاکمیت اند .
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۳۱۶
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020
نگاه کلی و کوتاه به ویروس ها و امراض ویروسی
در برنامه ویژه نشراتی تارنمای بامداد امروز جستار ارزشمند علمی از خامه رفیق داکتر فرید شاه رفیعی معاون شعبه آموزش سیاسی و تبلیغ حزب آبادی افغانستان را خدمت علاقمندان پیشکش میداریم. امید اطلاعات ارایه شده و توصیه های مسلکی کارشناسان امور پزشکی حزب آبادی افغانستان و سایر متخصصین در مقابله با ویروس کرونا مورد توجه و کاربرد قرارگیرد. ( بـامـــداد )
تهیه و ترتیب از داکترسید فریدشاه رفیعی، متخصص امراض داخله
در سال ۱۸۸۲ ترسایی دانشمند روسی بنام دیمتری ایوانوفسکی Dimitry Ivanovsky فرضیه ای را مطرح کرد که به اساس آن دلیل شیوع یک مرض نباتی در تنباکو که درآن زمان شایع شده بود چیزی غیر از باکتریا ( که در آنوقت تنها عامل مریضی شناخته شده بود) دانسته شد. این فرضیه سبب تحقیقات هرچه بیشتر دانشمندان جهان روی عواملی بیماری ها گردیده و بالاخره درسال ۱۸۹۸ منجر به کشف موجودی بنام ویروس virus توسط دانشمند هالندی بنام Martinus Biejernk مارتینوس بیجرنک گردید.
در حال حاضر از میان میلیون ها نوع ویروس موجود درعالم هستی حدود پنجهزار نوع آن شناسایی و با جزیات تشریح شده است.
ویروس ها کوچکترین عامل انتانی (عفونی) به شمار میروند که قطر آنها بین ۲۰ تا ۳۰۰ نانومتر میباشد.( یک نانومترمساوی به یک میلیاردم حصه ی یک متر میباشد.) و توسط مایکروسکوپ عادی هم قابل مشاهده نمی باشد.
ویروس ها موجودات زنده ایی کامل نبوده دارای شباهت ها و تفاوت هایی با مایکروارگانیزم های زنده (موجودات مایکروسکوپی) دیگرمیباشند.این موجودات صرفا درداخل وجود ارگانیزم های زنده قابلیت تکثر را دارا بوده ، و درمحیط خارج از ارگانیزم زنده همچو موجودت غیرزنده بوده و قدرت تکثر ندارند.همچنان برخلاف سایرحجرات(سلولهای) زنده دارای هسته کامل نمی باشند.هسته سایر حجرات زنده دارای دو زنجیره اسیدهای هسته ای ( نیوکلیک اسیدها) یعنی دی ان ای DNA و آر ان ای RNA میباشند درحالیکه ویروس ها یکی از این زنجیره ها را دارا بوده و نظر به اینکه کدام یک از آنها را دارند ویروس ها به دو گروپ ( ویروسهای دی ان ای و ویروس های آر ان ای ) تقسیم میشوند.علاوه بر یکی ازاین نیوکلیک اسیدها ویروس ها دارای یک پوشه ی پروتینی نیز میباشند.
ویروس ها زمانی که داخل وجود ارگانیزم زنده میشوند زنجیره نیوکلیک اسید آنها حاوی معلومات مورد نیاز جهت برنامه ریزی درحجرات زنده بوده و میتواند سبب تولید مالیکول های بزرگ اختصاص افته ویروسی شده و نیز به تکثر پرداخته تعداداز نیوکلیک اسیدها و پوشه ی پروتینی آنها از این ویروس نسخه برداری (کاپی) و تولید شوند.
انتان ویروسی درداخل وجود زنده میتواند بی تاثیر، دارای تاثیرات خفیف و یا تاثیرات خیلی شدید بوده و منجربه مرگ حجرات گردند.
در وجود انسان ها ویروس ها می توانند نظر به نوع و قدرت مرض زایی شان و نیز با درنظر داشت شرایط وجود میزبان ( سن ، جنس، مقاومت و قدرت دفاعی بدن و....) سبب تولید امراض به مدت ها و شدت های مختلف شده و یا هم به قسم ناقل بدون عرض باقی بمانند ( حالتی که بدن شخص به ویروس منتن بوده و آن را درمحیط انتشار میدهد اما خود شخص مریض نمی شود.)
در مورد اینکه منشا ابتدایی یک ویروس کجا می باشد دانش زیادی موجود نیست اما فرضیه هایی وجود دارد که ویروس ها ممکن از نیوکلیک اسیدهای وجود میزبان و یا هم از پارازیت های موجود در مسافات بین حجرات یک موجود زنده منشا بگیرند.
ویروس ها میتوانند از راه ها مختلف انتشار پیدا کنند:
ـ ازطریق انتشار مستقیم از یک شخص به شخص دیگر (یا از یک موجود زنده به موجود زنده دیگر) توسط قطرات هوایی که با تنفس، عطسه و یا سرفه درمحیط پخش و به افراد انتقال میکند ( مثل ویروس انفلوانزا ، کرونا و سرخکان) ، توسط مقاربت جنسی ( مثل ویروس هیپاتیت بی و ایدز) ، توسط تماس ، دست ـ دهن یا دست - چشم ( مثل ویروس تب خال و ریزش) ویا از طریق خون و مایعات بدن ( مثل ایدز و هیپاتیت بی)...
ـ انتشار غیرمستقیم : پخش ویروس در محیط توسط مواد غایطه و راه یافتن دوباره آن به وجود انسانها از طریق گرد و خاک ، آب های ملوث و غذاهای آلوده...( مثل هیپاتیت ای و پولیو)
ـ انتشار از یک حیوان به حیوان دیگر که بعضا به صورت تصادفی به انسانها هم میتواند ویروس منتقل شود مثل ویروس سگ دیوانه
ـ انتشار توسط یک ناقل ( مثلا حشره) از حیوان به حیوان یا ازحیوان به انسان و یا بالعکس.
بیوتروریزم:
در جهان امروز بیوتروریزم ( تروریزم بیالوژیکی یا جنگ بیالوژیکی) به عنوان منشا یا وسیله انتشار عوامل مرض زا ( ازجمله ویروس ها ) مطرح میباشد. با استفاده ازاین طریقه مایکروارگانیزم های که میتوانند سبب مرگ ومیر و امراض در انسان ها یا حیوانات و یا نباتات گردند توسط انسان ها تهیه، و درمحیط پخش میگردند.( شاید خواننده گان عزیز بخاطر داشته باشند که چند سال قبل خبری نشر شده بود مبنی براینکه روس ها درصدد از بین بردن کشتزارهای خشخاس افغانستان با استفاده از پخش کدام نوع ویروس هستند .)
این مایکروارگانیزم ها با دست کاری انسان ها طوری ساخته شده میتوانند که قدرت مرض زایی آنها بیشتر شده ، سرعت وطریق انتشار آنها بیشتر وسهل ترگردیده ، و مقاومت بیشتر در مقابل داروها و واکسین ها پیدا کنند.و حتا میتواند آنها طوری دست کاری شوند که قابلیت مصاب ساختن گروه های مشخصی از انسان ها نظر به مشخصات شان ( مثل مشخصات ژنتیکی و نژاد) را داشته باشند. چنانچه در پاندیمی جاری مرض کرونا COVID 19 ، فرضیه ی بیوتروریزم هنوزهم مطرح بوده و رد شده نتوانسته است.
بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۰ـ ۱۸۰۳
Copyright ©bamdaad 2020
« خدای من همان خدای تکامل است ! »
بمناسبت درگذشت ارنستو کاردینال (۱۹۲۵ تا ۲۰۲۰ میلادی )
عمرمحسن زاده
بروز اول مارچ ۲۰۲۰ میلادی فرزانه مردی چشم از جهان پوشید که در پهنه سیاست ، الهیات ، ادب و فرهنگ شهره آفاق بوده و مردمان جهان او را بخاطر انساندوستی ، آزاد فکری و پیشتیانی اش از فرودستان دوست میداشت . او در سرزمین نیکاراگوا زاده شد و کسی بود که میگفت : « ایمانش به خدا او را انقلابی ساخته است » .
آری ، ارنستوه کاردینال کشیش بود ولی همزمان خود را ساندنیست و مارکسیست نیز میدانست . تفکرش در تاویل مشترک از باورهای متفاوت ایدیالوژیک در پی خواسته های بنیادین انسان های زحمتکش و به ویژه مردمان جوامع فقیر کارساز و اثرگذار بود . این مرد خدا پرست ساز و برگ درگاه غول پیکر واتیکان را که همواره در حمایت از زورمندان قرارداشته بدیده خوب نمی نگریست . آرزوی آتشین او این بود که « الهیات رهأ یبخش » توده های مردم را فراگیرد و کلیسای رسمی کاتولیک به « کلیسای مردم » مبدل گردد . ارنستو کاردینال در جوانی رو به فلسفه و علوم ادبی آورده و این رشته ها را در دانشگاه های نیکاراگوا ، مکسیکو ، کولمبیا و ایالات متحده امریکا آموخته بود . الهیات را پسانتر فراگرفت . او که چکامه سرا و نویسنده توانا بود با زبان شعر و آنهم در ژانر « هجو» بر دژ استبداد می کوفت و فعالانه درجنبش های مردمی سهم میگرفت. ارنستو کاردینال دردیارغربت ( درکولمبیا ) سرودهای شورانگیز« سالموس » که از زمره نخستین اشعار « الهیات رهایبخش » بشمار می آیند و به ۲۰ زبان برجسته دنیا برگردانیده شده است را نوشت . او پس از سالها دوری از میهن بار دیگر به کشورش باز گشت و اینبار به صفت کشیش در کلیسای بزرگ ماناگوا بکار آغاز کرد . او با الهام از شیوه زنده گی مسیحیان کهن جمیعتی را ایجاد نمود و با دهقانان محله ای بنام « سولن تی نامه » به مبارزات ضد دیکتاتوری پرداخت . دیری نگذشت که سربازان رژیم٬ سموزا ، آن محل را به خاک و خون کشانیده و این کشیش مردم دوست را وادار به ترک وطن کرد. کاردینال اینبار به کشور کوستاریکا پناه برده و درآنجا به جبهه آزادیبخش ساندونیست پیوست . با پیروزی انقلاب مردمی نیکاراگوا در نزدهم جولای سال ۱۹۷۹ میلادی زمینه برگشت او به نیکاراگوا فراهم گردید .کاردینال در کابینه ساندونیستی مسوولیت وزارت فرهنگ را بدوش گرفت و برای مدت ده سال در راه شگوفانی فرهنگ ، به خصوص محو بیسوادی درانکشورکوشید. او دراین سالها به نماد کلیسای « رهایبخش » تبدیل ، و مبارزات اش به منبع الهام و امید برای میلیون ها مسیحی زحمتکش نه تنها در قاره امریکای لاتین ، بل درسراسرجهان مبدل گردیده بود . جنبش نو درجهان مسیحت واتیکان را ناراحت ساخت . پاپ پاول دوم به نیکاراگوا سفر کرد و در ملای عام ارنستو کاردینال را توهین و تحقیر نمود ، با انگشت سبابه به او اخطار داد تا خود را «اصلاح » کند . پاپ کاردینال را معزول نمود و خواهان« توبه و تسلیم » او بود . کاردینال سر فرود نیاورد و هرگز در صدد اعاده موقف اش در کلیسای روم نگردید .
این مرد دانا نه تنها درمبارزه سیاسی پیشگام بود ، در ادب هم چنانچه از آثارش پیداست جایگاه رفیعی داشت . از او نوشته های زیرین بجا مانده است :
ـ « سیم خار دار را قطع کن ! » ، سرود های امریکای لاتین .
ـ کتاب « زنده گی درعشق » ( ۱۹۵۷ میلادی )
ـ سرود های شور انگیز« سالموس » ( ۱۹۶۹ میلادی )
ـ « سفر نامه کوبا »( ۱۹۷۲ میلادی )
ـ انجیل دهاقین « سولن تی نامه » در دو جلد ( ۱۹۷۶ میلادی )
ـ « عبادت و مقاومت » ( ۱۹۷۷ میلادی )
ـ « در شبِ کلام در خشان » ، مجموعه شعری ( ۱۹۷۹ میلادی )
ـ آثار شعری در نُه جلد ( ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۹میلادی )
ـ « سرود ه های آسمانی » ( ۱۹۹۰ میلای )
ـ « ما گرد ستاره ها ایم » ، اشعار نو و گزیده ( ۱۹۹۳ میلادی )
ـ « این سیاره آبی را با مهر آگنده سازید ! » ( ۱۹۹۸ میلادی )
ـ « ما زاده ستاره ها ایم » ( ۲۰۱۲ میلادی )
این آثار مورد توجه و قدردانی مراجع علمی و فرهنگی در سراسر جهان قرارگرفته و کاردینال به دریافت جوایز و القاب بیشمار موفق گردید . از آنجمله اند :
ـ «جایزه صلح بازرگانی کتاب درالمان » ( ۲۰۰۵ میلادی )
ـ نامزدی برایجایزه ادبی نوبل ( ۲۰۰۵ میلادی )
ـ جایزه شعر پابلو نرودا ــ ایبیرو ـ امریکا ( ۲۰۰۹ میلادی )
ـ جایزه هنرجهانی ( ۲۰۰۹ میلادی )
ـ صلیب افتخاری دانش و هنر ( ۲۰۱۰ میلادی )
ـ جایزه ادبی «ملکه صوفیا » ( ۲۰۱۲ میلادی )
ـ دوکتورای افتخاری دانشگاه هو هیلووا ( ۲۰۱۲ میلادی )
ـ جایزه تیودور ورنر بخاطر دیالوگ میان فرهنگ ها ( ۲۰۱۴ میلادی )
ــ دکتورای افتخاری دانشگاه وپرتال ـ المان ( ۲۰۱۷ میلادی )
خاطرات دیدار نگارنده با ارنستو کاردینال
با نام و آثار او از دیرگاهی آشنا بودم ولی این دوستان نیکاراگوایی من بودند که او را معرفی بیشتر نمودند . برای نخستین بار او را از نزدیک در مراسم تجلیل از ۲۵- مین سالگرد تاسیس « جبهه ساندونیست برای آزادی ملی » نیکاراگوا ( ۱۹۸۶ میلادی ) در شهر مانا گوا دیدم . دریغا که تشریفات رسمی و ازدحام هیات های خارجی که از سراسر جهان به نیکاراگوا آمده بودند مجال گفتمان خود مانی و ژرف را نمی داد ولی با اغتنام فرصت چند دقیقه ایرا باهم در فضای خیلی دوستانه صحبت نمودیم . درپایان سفرهیات افغانی از نیکاراگوا دوستی از من پرسید که آیا علاقمند اشتراک دریکی از نشست های ساندونیست های بیرون ازپایتخت استید ؟ با خوشی آنرا پذیرفتم . در آنجا ، در شهرک گرینادا او را بار دیگر دیدم ، درمیان مردم ، درمیان ساندونیست های اگاه و مبارز. این شهر زاد گاه او بود و دیدم که مردم آنجا او را چگونه دوست میدارند . حضور مهمانانی از سرزمین دور، از کوه های سربه فلک کشیده هندوکش چنان فضایی را بوجود آورده بود که ما باید بیشتر به پرسش های آنان در باره کشورمان پاسخ میدادیم تا خود چیزی از آنها و به خصوص از ارنستو کاردینال بپرسیم . چند سالی گذشت . من مجبور به ترک وطن گردیدم و او هم دیگر وزیر فرهنگ نبود . روزی در بهار سال ۱۹۹۵ میلادی برای خواندن اخبار به کتابخانه دانشگاه کلاگنفورت ( اتریش ) سرزدم او را باردیگر دیدم با همان کلاه سیاه باسکی وریش سپید ش ، کتاب « سروده های آسمانی» اش را معرفی می نمود و برای علاقمندان خود اوتوگرام مینوشت. در کنارش نشستم و سرسخن را باز کردیم . او که افغانستان و مردمش را دوست داشت از وقایع پرسید و من هم قصه های دردآور میهنم را برایش گفتم . غرق گفتمان بودیم ولی جماعت انبوهی از دانشجویان ، استادان و روشنفکران نمی گذاشتند که ما با آرامی صحبت کنیم . کسی از روشنفکران اتریشی که سخت آرزومند بحث پولیمیک در باره « تیوری خلقت مسیحی » بود از او پرسید که آیا تیوری تکامل تدریجی یا « ایولوسیون » چارلس داروین را می پذیرد و آنرا چگونه با دید مذهبی خود تفسیرمیکند ؟
ارنستو کاردینال با خونسردی جواب داد : « بلی می پذیرم ، خدای من همان خدای تکامل است » .
یادش گرامی باد !
بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۰ـ ۰۳۱۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب آبادی افغانستان دراسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
Copyright ©bamdaad 2020