داکترمحمد اشرف غنی احمد‌زی رییس جمهور افغانستان‌ اعلام گردید

براساس گزارش منابع بین المللی آقای یوسف نورستانی رییس کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان  امروز ۳۰ سنبله ۱۳۹۳ خورشیدی نتایج دور دوم انتخابات  ریاست جمهوری را اعلام  و داکترمحمد اشرف غنی احمدزی را به عنوان رییس جمهور افغانستان معرفی نمود.

افزون برآن دفتر مطبوعاتی ریاست جمهوری افغانستان نیز اعلامیه ای را  در همین مورد  پخش و در آن از نتایج انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب آقای داکتر اشرف غنی منحیث رییس جمهور برگزیده یاد کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده است : « رییس جمهوری اسلامی افغانستان یکبار دیگر از اینکه روند طولانی انتخابات و گفت و گوها میان هر دو کاندیدای ریاست جمهوری به نتیجه رسیده اند، استقبال نموده و به داکتر اشرف غنی احمدزی رییس جمهور منتخب کشور تبریک میگوید.

رییس جمهور از شکیبایی بی مانند مردم افغانستان که با صبر و حوصله، خرد و بلوغ سیاسی خود را یکبار دیگر برای ثبات کشور به نمایش گذاشتند، تقدیر نموده برای ملت عزیز افغانستان سعادت و سربلندی آرزو نمود.

رییس جمهور کرزی برای رییس جمهور منتخب جناب داکتر محمد اشرف غنی احمدزی و رییس اجراییه جناب دوکتورعبدالله عبدالله بر اساس توافقات که میان آنها صورت گرفته است، آرزوی موفقیت نموده و تاکید کرد که وی به عنوان یک شهروند افغانستان آماده هرنوع همکاری با رییس جمهور و حکومت آینده کشور میباشد.»

اعلام نتایج انتخابات پس از توافق و دستینه کردن سند «  موافقت نامه میان دو تیم انتخاباتی در مورد ساختار حکومت وحدت ملی ـ مورخ ۲۹ سنبله سال ۱۳۹۳  » بین هر دو نامزد مقام ریاست جمهوری در حضور سفیرکبیر امریکا  آقای جیمز ب. کینگهم  و نماینده خاص سر منشی سازمان ملل متحد آقای بان کوبیش و امضا و تبادله  این سند  امروز در حضور حامد کرزی  به اگاهی مردم رسید.

انتشار خبر امضای توافقنامه  در باره تشکیل حکومت وحدت ملی در افغانستان با استقبال  و رضایت مقامات دولتی ایالات متحده  روبروشد. سخنگوی کاخ سفید آقای جاش ارنست  پس از امضای توافقنامه گفت: «امضای این توافقنامه سیاسی به پایان‌ بخشیدن به بحران سیاسی در افغانستان کمک می‌کند و اعتماد به راه پیش رو را افزایش می‌دهد. ما از این توافقنامه پشتیبانی می‌کنیم و آماده‌ ایم برای تضمین موفقیت دولت آتی با آن همکاری کنیم».

بربنیاد گزارش دیگری قراراست که آقای اشرف غنی هفته آینده به عنوان رییس جمهورکشور حلف وفاداری یاد نماید.

در خور یاد است که بگو مگو های چند ماهه انتخاباتی باعث نگرانی های زیاد شهروندان گردیده و زنده گی اقتصادی کشور را به حالت رکود درآورده است. گرانی قیمت کالا های مصرفی مورد نیازمردم و دامن زدن روحیه  بی باوری  درچند ماه گذشته خسارت بزرگی بر پیکراقتصاد وابسته و مصرفی کشور وارد آورده است.

گزارشگر بامـداد

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۲ ـ ۲۱۰۹

به پاس اشک های ریخته برمزار داکترراتبزاد

میرمحمدشاه رفیعی

بیست و شش سنبله ۱۳۹۳، شهر بخون خفته اما پرتپش کابل این مهد جنبش های عدالتخواهی  و حق طلبی درکشورتابوتی را مشایعت کرد که درآن جسم یک زن نستوه و مبارز راه صلح و عدالت اجتماعی جا داده شده بود. واما این پیکر آرام خوابیده بنابر پیوند آرمانی که با عده کثیری ازباشنده گان این شهر و این میهن داشت،  رازهایی را بازگو میکرد که هرگوشی توان شنیدن آنرا نداشت و جلوه هایی چون برق شمشیر ازآن می تابید که هر چشمی توان دیدنش را نداشت. جلوه هایی از مارشهای ظفرنمون برضد استبداد و افکارعقب افتاده از کاروان تمدن که درمیان هزاران مرد وزن و درپیشاپیش صفوف باصلابت شان زنی هم دیده میشد دلیر و آگاه با قامتی بلند وگامهای مستحکم در راهی که انتخاب نموده بود.صدای این زن صدای مادر وطن بود به خاطر نجات سرزمین آبایی اش از چنگال مظالم و بیعدالتی های قرون وسطایی، صدایی که در دفاع از زنان مظلوم این وطن و بخاطر رنجهایی بیکران خلق های زحتمکش افغانستان چه درگردهمآیی های خیابانی و چه در تالار شورای ملی طنین افگن گردیده بود،که امروز باردیگر انعکاس این صدای رسا را هرفرد حق شناس وبادرک این وطن احساس میکرد؛ و به شجاعت ،صداقت،ایمانداری، برحق بودن و خردمندی او وهمرزمانش یکبار دیگر به حکم وجدان اعتراف همگانی صورت گرفت.

درمقابل اینهمه عظمت و شکوه تاریخی این شخصیت بزرگ سیاسی- اجتماعی کشور، ما هدیه ای جز اشک های چشم خویش چیز دیگری نداشتیم تا نثار تابوت و مزار او نماییم.

ماگریستیم به یادافتخارات گذشته و تابناک او و مکتب او وبه خاطرآنکه او درغربت و  دور از وطن چشم ازجهان پوشید.

ما گریستیم به خاطرآنکه ما نتوانستیم از وجود رهبران اسطوره یی همچو راتب زادها و همرزمان و همقطارانش طور شاید و باید استفاده کنیم  و هدایات ومشوره های آنها را درعمل تطبیق نماییم.

ما گریستیم تا مگر گریه کردن های ما  باعث طغیان شعله های عاشقانه ای در سینه های ما بخاطر وطن  و مردم رنجدیده آن گردیده و ما را در تطبیق همه جانبه و قاطعانه آموزه ها و اندیشه های رهبران فرزانه پیشین ما بطور لازم  هدایت نماید.

حتی گریستند،کسانیکه ناخودآگاه و یا آگاهانه بخاطر تضعیف مقام و به زعم خودشان پایین آوردن مقام علمی و سیاسی و اتوریته   معنوی اناهیتا و یا سایر رهبران واقعی مردم افغانستان تلاش نمودند و خوشبختانه هرگز موفق نشدند و اما امروز نادم هستند از گذشته ی که بخاطر حفظ مقام و ارتقا به مدارج بالاتر دولتی وبدست آوردن امتیازات مادی راه خطا را در پیش گرفته بودند.

مرگ وزنده گی شخصیت های سیاسی برجسته و رهبران واقعی هردو میتواند تاثیرگزار برحوادث و رهنمای خوبتر برای رفتن به سوی افق های روشن زنده گی باشد.اشتراک خیلی گسترده و وسیعی از تمام جزایر از هم پاشیده ی متعدد سیاسی چپ درهمه مراسم دوکتورس اناهیتا راتبزاد چه در اروپا و چه درکابل، وحدت و اتفاق نظر اکثریت مطلق آنها را بخاطر تحقق آرمانهای واحد شان به نمایش گذاشت.

وفات اوبه همه مردم افغانستان وانمود ساخت که  اناهیتا راتب زاد نمونه  و سمبول واقعی وحدت نیروهای چپ دموکراتیک  درکشور است؛ همانطوریکه شخصاً خود او هرگز مبارزات سیاسی اش را به سطح مشاجرات شخصی واتهام زنی پایین نیآورده و هرگز درمقابل دشنامها واتهامات رقبا ومخالفینش عکس العمل های احساساتی و طفلانه نشان نداده است من خود شاهد عینی یک مشوره و هدایت مرحومه درسال ۱۳۴۸ بعداز انتخابات دور سیزدهم شورا هستم که به عده ی از محصلین پوهنتون کابل چنین گفت: فرزندانم من به مثابه ی یک زن حاضر به هرنوع قربانی و فداکاری برای حفظ وحدت یکپارچگی سازمان حزبی خود هستم و هرگز سعی نکنید تا با بستن اتهامات ناروا و عقده ای شخصی ،میان صفوف رزمنده تان پراگندگی ایجاد گرد،اهداف ما شریفانه وعالی است برای رسیدن به آن باید از وسایل و راههای شریفانه استفاده شود.

مقام شامخ معنوی راتب زاد برروان و افکار همه درمراسم خاکسپاری او سایه افگند و همه را تحت تاثیر قرار دارد،چنانچه محترم سلیمان لایق ضمن سخنرانی و توصیف شخصیت بی بدیل این زن شجاع و مدافع راستین زنان مظلوم افغانستان یگانه آرزو و آرمانش را وحدت و همبستگی صفوف پاسداران واقعی صلح وترقی درکشور بیان نموده و سخنانش را با ابراز امید رسیدن به وحدت نیروهایی مترقی ،که درموقف دفاع از منافع کشورقرار دارند خاتمه داد.

از سخنان عبدالله تاش کاکړ  فرزند ارشد زنده یاد راتبزاد بخوبی فهمیدم که او از طریق تغذیه شیرپاک و تربیه ی والایش به  جامعه فرزندی را تقدیم کرده که اولین و  آخرین آرمانش وحدت نیروهای ضد استبداد و مترقی باشد تا بتوانند عدالت اجتماعی را درکشور تامین نمایند و نظاره گری از دور برحوادث را ننگ بر هر افغان واقعی وانمود سازد.

پس لازم است ؛ آنانیکه دوکتور راتب زاد را به مثابه شخصیت بزرگ سیاسی-اجتماعی،رهبر،استاد و مادر جنبش ترقیخواهی درکشور میدانند و به سوگواری واقعی در رفتن این عزیز پرداختند، به حرمت اشکهایی نثارشده درپای تابوت و مزار پرافتخار او راه وحدت و همبستگی نیروهای ترقیخواه و دموکراتیک را تحت درفش واحد یک سازمان فراگیر وسراسری در کشور مساعد ساخته و این امر را اولویت کاری زنده گی خویش قرار دهند.

شاد باد روح مادر ترقیخواهان افغانستان!

متحد باد نیروهای سیاسی دموکراتیک و مترقی افغانستان!

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۱ ـ ۲۱۰۹

مراسم وداعیه  با پیکر روانشاد بانو دوکتورس اناهیتا راتب زاد  مبارز نستوه وفرزانه زن تاریخ معاصر ، یکی از پیشکسوتان جنبش مترقی ، دموکراتیک و دادخواهانه مردم  افغانستان

( ارسالی کمیسیون تدارک مراسم وداعیه)

 

مراسم  وداعیه با پیکر روانشاد  دوکتور اناهیتا راتب زاد   زن فرهیخته ، مبارز دلیر  و مدافع سرسخت ونامدار حقوق زنان افغان ، بنیان گذار سازمان دموکراتیک زنان افغانستان   وعضو  پیشین دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان  ، عضو برجسته حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان به  تاریخ ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۴ عیسوی درشهر دورتموند المان  برگزار گردید.

دراین مراسم که از سوی کمیسیون تدارک  با ترکیب نماینده گان احزاب و سازمانهای اجتماعی وشخصیت های مستقل  سازماندهی گردیده بود؛ تعدادی از رهبران پیشین حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، اراکین بلند پایه دولت پیشین جمهوری دموکراتیک افغانستان رفقا هریک سلطانعلی کشتمند ، نجم الدین کاویانی ، فرید احمد مزدک ، عبدالوکیل و بشیر بغلانی ،احمد شاه سرخابی ، عزیز نگهبان، رهبران و نماینده گان احزاب ملی ، دموکرات وترقی خواه ؛ رهبران و  فعالان  نهضت زن  ؛ تعدادی  از کادر های پیشین حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، نماینده گان سازمان های اجتماعی و شخصیت های  سیاسی ، اجتماعی ، وفرهنگی افغانستان ؛ تعدادی ازنماینده های سازمانهای مترقی ودموکرات منطقه و دوستان زنده یاد مقیم اروپا شرکت ورزیده بودند .

نخست نماینده گان احزاب ، سازمانها ، اقارب و دوستان  روانشاد  داکتر اناهیتا راتب زاد به ادای احترام درپای تابوت اکلیل های گل  گذاشتند .متعاقبأ داکترحبیب منگل رییس کمسیون تدارک مراسم وداعیه  شرکت کننده گان محفل را خیرمقدم گفته  ؛ پیرامون مبارزه وکارنامه های ماند گار این بانو بزرگوارترقی خواه  درراستای تامین حقوق زنان افغان و مردم ستمدیده افغانستان مختصرا صحبت کرده برای فامیل زنده یاد  وحاضرین تسلیت ابراز داشت .محفل وداعیه با قرایت  تلاوت آیات کلام الله مجید آغاز گردید .

در این مراسم  پدرودی نخست محترم سلطانعلی کشتمند  صدراعظم پیشین افغانستان طی سخنرانی مبسوطی پیرامون شخصیت وسجایای عالی انسانی  و کارنامه های درخشان داکتر راتب زاد در مبارزه  برای رهایی زنان افغان از اسارت وستم  و جایگاه شایسته او در مبارزات حزب دموکراتیک خلق افغانستان روشنی انداخت  که از سوی اشتراک کننده گان محفل به گرمی استقبال گردید. سپس فرید احمد مزدک  وبه  تعقیب آن جمیله پلوشه ، سهیلا شیرزی ،  سید طاهر شاه پیکارگر ، محمد انور فرزام ، داکتر عبدالله نایبی رییس نهضت آینده افغانستان ، کاوه کارمل رییس شورای اروپایی حزب مردم افغانستان ، یاسین بیدار معاو ن شورای مرکزی حزب متحد ملی افغانستان ،عیدالواحد فیضی منشی اول  کمیته فعالین  حزب دموکراتیک خلق ، بانو نسرین منصور به نماینده گی  از شورای اروپایی زنان افغان ، انجیلا پگاهی شاعر ، سهیلا حسرت نظیمی  رییس همایش زنان افغان در اروپا ،  داکتر شفیقه  رزمنده ، خانم شاهین دوستدار از دوستان ایرانی ، پرستومهریار ، ذلیخا پوپل ، نبی شوریده ، عبدالواحد سادات و عبدالوکیل کوچی  بیاینه ها ، پیام ها ، سخنرانی   و سروده  های شانرا  پیرامون زنده گی، شخصیت ، مبارزه  وکارنامه های پرافتخار زنده یاد داکترانا هیتا راتب زاد این اسطوره تاریخ معاصر افغانستان ، رهبر افسانه ای نهضت زنان افغان  ویکی از رهبران جنبش ملی ،  دموکراتیک و دادخواهانه مردم  افغانستان ایراد کردند .

در پایان مراسم رفیق رومان بریالی نوه بانو دوکتورس اناهیتا راتب زاد به نماینده گی از خانواده زنده یاد از تشریف آوری وغمشریکی اشتراک کننده گان در مراسم وداع  ومحفل گرامی داشت روانشاد با قدردانی یاد آوری نموده و سپاسگزاری بعمل آورد. سپس اشتراک کننده گان از برابر پیکر بانو دوکتورس اناهیتا راتبزاد غرض ادای احترام غبور نمودند.

 

 

زندگینامه ای داکتراناهيتاراتبزاد

اناهیتا راتب زاد در اکتبر ۱۹۳۱ میلادی درکوهپایه های ولسوالی گلدره ولایت کابل در يک خانواده ای اهل نظر وسیاست زاده شد. پدرش احمد راتب نام داشت وخواهرزاده محمود طرزی سیاستمدار و نويسنده توانای کشور بود. احمد راتب سهم فعالی در جنبش امانی) جنبش جوانان( کشورداشت واز طرفداران سرسخت پادشاه ترقیخواه وتحول طلب غازی امان الله خان بود. درتدوين نخستین قانون اساسی افغانستان( ۱۹۲۳ م )سهم بارز داشت. وی در آن سال ها هفته نامه  «نسیم سحر»  را منتشر می کرد که درآن انديشه های مشروطیت و اصلاح طلبانه را بازتاب می داد. پس از سقوط رژيم امیرامان الله خان و استقرار رژيم اختناق سیاسی هفته نامه نسیم سحر از نشر باز ماند اما احمد راتب از کار روشنگری دست نکشید. او با پخش شبنامه ها از فساد و رشوه خواری در محافل حاکمه سلطنت پرده برمی داشت تا ا ينکه در دوره ای محمد نادرشاه تبعید شد و درتبعید درگذشت.

اناهیتا راتب زاد آموزش متوسطه را در ۱۹۴۵م  در لیسه ملالی کابل به پايان رسانید و در ۱۹۴۷م ، به تحصیل دوره يک ساله ای پرستاری در مکتب عالی نرسنگ پرداخت. در همان سال با داکتر کرام الدين کاکړ ازدواج کرد ودر ۱۹۴۹م  با همسر خود به هدف تحصیلات عالی به ايالات متحده امريکا رفت و درآنجا به مدت سه سال در رشته ای نرسنگ آموزش ديد. پس ازبازگشت به افغانستان، بحیث مديره شفاخانه مستورات تعین گرديده و همزمان در انستیتوت قابلگی کابل به حیث آموزگار به تدريس پرداخت و پس از آن، در ۱۹۵۷م  وارد فاکولته طب در پوهنتون کابل شد و در ۱۹۶۳م  تحصیلات عالی را به درجه داکتر طب مو فقانه به پايان رساند.

داکتر اناهیتا راتب زاد،در ۱۹۶۵م ، در کارزار انتخاباتی فعالانه سهم گرفت و به عنوان نماينده ای شهروندان شهر کابل در شورای ملی انتخاب شد. در شورای ملی صدای مردم و زنان رنجیده ای کشور را بلند کرد. فعالیت های پارلمانی وی يکی از صفحه های در خشان زنده گی وی است.

داکتر اناهیتا راتب زاد، با جمع از زنان مبارز سازمان دمکراتیک زنان افغانستان را در ۱۹۶۶ م بنیان گذاشت و به عنوان رییس آن انتخاب شد. سهم پیشتاز وی در مبارزات روشنگرانه و سازماندهی جنبش زنان افغانستان برجسته است.

داکتر راتب زاد در۱۹۶۷ م، به عضويت کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق انتخاب شد. وی در

مبارزه ای دادخواهانه و ترقی خواهانه ای مردم فعالانه سهم گرفت. در مظاهرات، مارش های خیابانی و گردهمايی ها صدای زن افغان را برای آزادی، مساوات وبرابری زنان با مردان، رفع هر گونه تبعیض و خشونت علیه زنان، بلند نمود.  بر ضرورت تحولات بنیادی در کشور و مبارزه برای حقوق مدنی سیاسی، اجتماعی واقتصادی مردم، ترقی اجتماعی واقتصادی افغانستان و تامین عدالت اجتماعی تاکید می ورزيد. نوشته های از وی در شماره های هفته نامه «پرچم» به نشر رسیده است. وی در اين سال ها به کار طبا بت و درمان نیازمندان نیزمی پرداخت داکتر راتب زاد در ۱۹۷۸م به عضويت شورای انقلابی انتخاب و وزير کار و امور اجتماعی تعیین گرديد. در جولای ۱۹۷۸م  تحت عنوان سفیر در بلگراد ( پايتخت يوگسلاوی پیشین)  تبعید گرديد و در اکتبرهمان سال از کاربرکنار شد.

داکتر راتب زاد در ۱۹۸۰م ، به عضويت دفترسیاسی حزب دموکراتیک خلق انتخاب و بحیث وزير وزارت معارف تعیین شد. در ۱۹۸۱م  رهبری وزارت های اطلاعات و فرهنگ، تحصیلات عالی و

صحت عامه را در بیروی سیاسی به عهده داشت. به عنوان رییس سازمان دموکراتیک زنان افغانستان ، سازمان صلح ، همبستگی و دوستی  و معاون سازمان همبستگی با خلق های آسیا و افريقا در ده ها نشست و گردهمايی های ملی، منطقه يی و بین المللی شرکت جست و از تلاش ها و آرزوهای صلح خواهانه وداد خواهانه مردم افغانستان، سخن گفت.اوسیاست مدار هومانیست و وطن دوست، ترقی خواه وباور مند به عدالت اجتماعی بود .زنده ياد دکتور انا هیتا راتب زاد نه تنها به دردها ورنج های مردم وطن اش آشنا بود بل خود نیز فرزند درد و رنج ومادر بزرگوارش ازتبار زحمتکشان بود. ازاينرو در تمام حیات سیاسی خويش چون کوه استوار، بی هیچگونه تزلزل وانحراف، برای بهروزی، سعادت ورفاه مردم رنجديده افغانستان مبارزه کرد.  با باورها وارزش های برزگ انسانی اش با افتخار وسر بلندی زيست. او يک انسان فروتن ، با تهذيب، نیک انديش ونیک کردار ، زن فرزانه و مادر مهربان بود.

داکترراتب زاد در ۱۹۹۲م  پس از سقوط دولت جمهوری افغانستان مجبور به ترک کشورگرديد و برای ۳ سال در هندوستان به سر برد و بعد از آن در۱۹۹۶ م درالمان فدرال پناهنده شد.

زنده ياد با اندوه و دريغ فراوان شام هفتم سپتمبر ۲۰۱۴ م  با زنده گی وداع گفت. از داکتر راتب زاد، يک دختر و دو پسر،  جمیله ناهید، عبدالله تاش کاکړ و کنشکا کاکړ به جا مانده است.

روانش شاد ويادش گرامی وجاودان باد!

 

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۲ ـ ۱۶۰۹

پیکر داکتراناهیتا راتب زاد با اشتراک هزارها تن ازعلاقه مندان ، پیروان و همفکرانش به خاک سپرده شد

امروز مورخ ۲۶ / ۶/ ۱۳۹۳ خورشیدی حوالی ساعت ۱۰ قبل از ظهرجنازه مرحومه مغفوره داکتر اناهیتا راتب زاد  به میدان هوایی بین المللی کابل مواصلت کرد. در نزدیک طیاره ده ها تن از زنان و مردان که به نماینده گی از احزاب و سازمان های سیاسی سوگوارانه حاضر بودند ، جنازه دوست و همرزمان شان را مشایعت کردند. جنازه مرحومه به مراسم خاص و تدابیر تشریفاتی منظم به همراهی هزاران تن از اهالی شهرکابل و ولایات کشور که به همین مناسبت تجمع نموده بودند؛ به مسجد جامع تاریخی عیدگاه  بمنظور ادای نماز جنازه انتقال داده شد. در مسجد جامع عیدگاه نماز جنازه ادا، و سایر مراسم مذهبی به طورمنظم و همه جانبه انجام یافت. بعد ازختم مراسم ادای نماز از مسجد جامع عیدگاه به صوب شهدای صالحین که به وسیله وسایط تشریفات پولیس ترافیک بدرقه میگردید، با آه ، حسرت و اندوه بی پایان از جانب مشایعت کننده گان به حضیره آبایی شان انتقال داده شد.

در شهدای صالحین که هزاران هموطن ما نیز از هر گوشه و کنار کشور تجمع نموده بودند ، خاکسپاری مطابق شریعت اسلامی و عنعنات افغانی انجام یافت. متعاقباً  آیات چند از کلام الله مجید و دعا توسط محترم مولوی محمد مصطفی فراهی عالم جهید کشور و صحبت همه جانبه پیرامون شخصیت والامقام داکتراناهیتا راتب زاد  ارایه نمودند. محترم مولوی مصطفی فراهی ضمن سخنانش گفت : « داکتراناهیتا راتب زاد در زمانیکه متصدی وزارت کار و امور اجتماعی بود ، برای بهبود زنده گی و شرایط کارعلما کشور پلان های مهم روی دست داشت که تا کنون به عملی شدن آن هیچ مرجع اقدام نکرده و آنچنان پلان و پروگرامی برای بهبود وضع زنده گی علما هیچ مرجع روی دست ندارد.»

بعد از صحبت فصحیح و همه جانبه محترم فراهی  صاحب ، احزاب و سازمانهای سیاسی و ترقی خواه و نهادهای اجتماعی که بدین مناسبت اکلیل های گل تهیه نموده بودند ؛ یکی پی دیگری مراسم گل گذاری بالای مقبره مرحومه صورت گرفت.

در پیوند آن زنده گی نامه داکتراناهیتا راتب زاد توسط پوهاند داکتر محمد داوود راوش رییس حزب مردم افغانستان بخوانش گرفته شد.  همچنین محترم سلیمان لایق اکادیمسین و شخصیت سیاسی شناخته شده کشورکه یک مدت مدیدی  با محترمه داکتراناهیتا راتب زاد  فعالیت های سیاسی و سازمانی مشترک داشت، پیرامون شخصیت و مبارزات سیاسی ایشان  صحبت همه جانبه و مفصل نموده گفت : اناهیتا راتب زاد که شخصیت بینظیردر کشور بود وی بلند ترین درجه تحصیل آن زمان را داشت ، مبتکر سازمانده و بنیان گذار سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بود. و در ادامه  گفت اناهیتا راتب زاد را نمیتوان در یک سخنرانی کوتاه بصورت مفصل  به معرفی بگیریم  و از دست آورد های این بانوی مبارز و تربیت کننده زنان قهرمان در سراسر افغانستان  یاد آوری نماییم.  بطور نمونه از دست آورد های سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در جاجی میدان و هرات یاد آوری نمود. سلیمان لایق در اخیر سخنانش از افتخارات گذشته حزب دموکراتیک خلق افغانستان و سایر جنبش های سیاسی یاد آوری نموده ، خواهان اتحاد و همبستگی تمام نیروهای که پیشینه مشترک و آرمان های بزرگ ترقیخواهانه و دموکراتیک در کشور دارند ، گردید. بعد از سخنرانی محترم لایق ، پیام های تسلیت ادارات ، سازمان ها و نهاد های که بمناسبت وفات زنده یاد اناهیتا راتب زاد ارسال نموده اند ذیلاً یاد آوری می گردد :

حزب متحد ملی ، حزب پیوند ملی ، حزب توسعه و دموکراسی افغانستان ، نهضت آینده افغانستان ، حزب ملی ترقی وطن ، حزب کنگره ملی ، کمیته مشارکت سیاسی زنان ، اتحادیه صنفی افغانستان ، بنیاد فرهنگی جهانداران غوری ، انجمن دنیای زن ، نشریه دنیای زن ، نشریه نگاه زن ، نشریه سیرت... وغیره.

در اخیر از پسر ارشد داکتراناهیتا راتب زاد  محترم عبدالله تاش کاکړ تقاضا گردید تا در زمینه صحبت نماید :

عبدالله کاکړ ضمن تشکر و اظهار سپاس از اشتراک کننده گان در مراسم خاکسپاری والده مرحومه و مغفوره بزرگوار شان گفتند :مادرم با وجود مصروفیت های سیاسی در زمینه تربیت اولادش توجه خاص مادرانه و مهربانانه داشت. او مادرش را متعلق به همه مردم افغانستان دانسته و گفت که محبت او برای همیش در دل مردمان کشورش باقی خواهد ماند. محترم عبدالله کاکړ مبارزه علیه ظلم و ستم؛ و تامین عدالت اجتماعی را در کشور بمثابه یک ضرورت و نیاز انسانی وانمود کرده و تسلیم شدن بر حوادث و نظاره اوضاع را از دور،  مایه ننگ و دور از غرور افغانی دانست . او همچنان خواهان همبستگی و اتحاد تمام مبارزین راه خوشبختی و سعادت انسان ها بر ضد ظلم و بی عدالتی گردید.

دراخیر با خواندن دعایه به روح پاک آن بزرگوار مراسم خاکسپاری خاتمه یافت.

(  کمیسیون آماده گی مراسم تشیع، تدفین وفاتحه خوانی )

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۳ ـ ۱۷۰۹

 سهمگیری گسترده و بی مانند هواداران جنبش روشنگری و دادخواهی کشور در ارج و قدر از شخصیت والاگهر زنده یاد داکتراناهیتا راتب زاد ما را واداشت تا  بدین مناسبت دفتر دومی را باز نماییم. دراین دفتر یادواره های عزیزان پیشکش میشود. بـامـداد

 بانوی خاوران

بانوی خاوران که چو خورشید سر زدی
اشراق وار، بر شب و ظلمت گذر زدی
بودی تو نورِ سرخِ رهایی به اوج صبح
بر شبسرای تیره، دمی بال و پر زدی
با واژه های مژده رسان از قیام فجــر
در گوش خامُشان، سخنِ پُرهنر زدی
گفتند بس کنید، هیاهوی کوچه هــــا!
با بانگ آتشین، تـو صدا بیشتر زدی
تا وا شـــود شمامه و افسونِ بنده گی
برچهره ات غرورِ حقیقت ـ نگر زدی
تـا ســرنهی به  ذروۀ اسطوره هـای داد
پرچم به دست، شعله به کانون شر زدی
عبدالله نایبی

 

 

اناهیتا مانده گار است!

در دیرینه ها  اناهیتا را فرشته پاک سرشت و بی آلایشی میخواندند که با زیبایی و درخشنده گی ، سوار بر گردونه چهار اسپه خود از بالاترین آسمان ، ازآن خانه خورشید آزاد وار به سوی زمین مینگریست و با فرود آوردن آب و باران و نعم بسیار رود بار خروشنده زنده گی را سیراب میکرد .در روز گارما اناهیتا راتب زاد  چهره فرزانه ایست که با پاکیزه گی آن فرشته اوستایی و رسالتمندی یک انسان متعهد ، اگاه و آزاد اندیش پا بمیدان مبارزه سیاسی گذاشت و به خاطر برآورده شدن انسانی ترین خواسته ها ، ارزش ها و آرمان ها عمری را سپری کرد. او در آوان جوانی ، در سال های که  فقر جانکاه ،  عقب مانده گی و استبداد درسرزمین ما بیداد میکرد ، به جمع رزم آوران راه مردم پیوست و در شرایط  مو جودیت ساختار های جا افتاده پدرسالاری و ستم اجتماعی نخستین سازمان سراسری زنان افغانستان را پایه گذاری کرد . آرزوی آتشین، ابتکارهمواره  و کار خستگی ناپذیر اناهیتا، سازمان دمو کراتیک زنان افغانستان را به زودی به استان روی آوری زنان و دختران جوان  کشور مبدل ساخت و زمینه های سازماندهی و بسیج سیاسی آنانرا فراهم نمود .

کارنامه های این بانوی رزمنده در همه دوره های زنده گی سیاسی اش ، چه در زمان نماینده گی از مردم در پارلمان ، چه در دوره های کار در مقام های رهبری حزبی و دولتی از زمره سفارت ، ریاست و وزارت و چه  در در زنده گی روزمره همه بیانگر شخصیت عالی ، اندیشمندی و فر هیختگی ،  درایت و تدبیر ، راستی و راستکاری ، پیگیری ، وفاداری و ایمان راسخ به امر مردم بوده اند. دشواری های زنده گی و نیاز های توده های فرودست ، زنده گی درد بار و پُر از رنج و مشقت زنان افغان هیچگاهی از پیش چشمان ژرف نگر اناهیتا راتب زاد بدور نبوده است. او پیوسته برای بهبود شرایط زنده گی و ارتقای نقش زنان در جامعه میکوشید ؛ گاهی به شیرخوا گاه و کودکستان میآندیشید ، گاهی  به شرایط و محیط زنان  کارگر و کارمند فکرمیکرد و گاهی هم به تحصیل و اموزش دختران جوان  توجه داشت. این مادر مهربان و رفیق خوب حتا با حوصله مندی  پرابلم های خانواده گی زنان را میشنید و راه های حل آن ها را جستجو میکرد. هر جایی که سخن از حقوق زنان مطرح میشد او مدافع سرسخت آنها میبود . بیاد دارم که یکی از ژورنالیست های  شناخته شده اتریش در دوره حاکمیت مجاهدین در سال های نود میلادی  چنین نگاشته بود : « ... در تاریخ افغانستان هیچگاهی و ضع زن  چون سال های  هشتاد میلادی خوب نبوده است ... در این سال ها زنان افغانستان از حقوق و مزایای  زیاد بهره مند گردیدند .... » آری  همه این  دستآورد های سیاسی ، حقوقی و اجتماعی زنان افغان  با  مبارزات اناهیتا راتب زاد پیوند نا گسیستنی دارند .

حزب دموکراتیک خلق افغانستان که از داشتن چنین چهره  درخشان سیاسی در ساختار خود میبالید به فعالیت های پُربارش بدیده قدر مینگریست  و میدان های  با اهمیت کاری چون عرصه های اجتماعی ، تعلیم و تر بیه ، صلح و همبستگی با مردمان جهان را به او واگذار شده بود. راتب زاد همه مسوولیت های و ظیفوی را به شایستگی انجام میداد و در همه گردهمایی های بین المللی از کشور عزیز خود با سرافرازی و عزت نماینده گی میکرد . آنگاهی که او در کنفرانس های بین المللی آپسو ( سازمان همبستگی خلق های آسیا و افریقا ) و یا دیگر مجامع سخنرانی مینمود، همه به فراست و لیاقت این بانوی افغان آفرین میگفتند  و پیام راستینش را بخاطر صلح و امنیت نه تنها در افغانستان ، بلکه در همه کره خاکی ما میپذیرفتند. شخصیت های سیاسی  و اجتماعی خارجی که از افغانستان دیدن مینمودند ،سخت علاقمند بودند تا باری با این زن اگاه و پیشتاز کشورما صحبت نمایند و از زبان او در باره  نیمی از جمیعت کشور بدانند . نمونه های از این دیدار های بسیار اند ولی در اینجا آرزومند م تا دو موردی را بیان نمایم :

در سال های هفتاد سده پیشین ترسایی یکی از فمینیست های جوان از کشور المان فدرال بنام کلودیا که متاسفانه نام خانوده گی اش را فراموش نموده ام از من در باره وضع زنان افغانستان پرسید. برایش پیشنهاد کردم  تا خود به افغانستان سفر نموده و از نزدیک با نهضت زنان  آشنا شود . او پذیرفت و در ماه اگست سال ۱۹۷۷ ترسایی به کابل شتافت و با  دوکتورس اناهیتا راتب زاد  و دیگر فعالین سا زمان دموکراتیک زنان افغانستان دیدار نمود . در بر گشت برایم چنین گفت : « ... من هر گز فکر نمی کردم که در کشور عقب مانده ای چون افغانستان چنین یک سازمان ترقیخواه و فعال وجود داشته باشد ...زنان افغانستان در مقایسه با بسیاری از کشور های دیگر جهان سوم  خوشبخت اند که دارای چنین تشکلی اند ....»

همچنان خانم دیگری که در سال ۱۹۸۴ ترسایی تزس دوکتورای خود را در باره نهضت زنان افغانستان در دانشگاه هومبولد برلین مینوشت ، بمن مراجعه و تقاضای همکاری نمود . من مجموعه ای از نشرات دوران مبارزات مخفی سازمان دموکراتیک زنان افغانستان را که کلکسیون ضخیمی بود در اختیارش قرار دادم . خوانش این مجموعه او را از کار وسیع سازمانی ، آموزش تیوریک و کارکرد های عملی سازمان اگاه ساخت .روزی با بی پیرایگی بار دیگر مراجعه نموده و یاد آور شد که پس از دانستن این همه مطالب زمان آن فرا رسیده است تا با رفیق اناهیتا راتب زاد آشنا شوم چه او نه تنها مبارزات زنان افغان را سازمان داده است بلکه این نهضت را با جنبش های زنان در سراسر جهان گره زده است. پس جهان باید این چهره درخشان را بشناسد .

دریغا که رفیق اناهیتا راتب زاد این مادرمهربان ، زن آزاده و مبارز ، آموزگارخوب ، دوست هم اندیش ، هومانیست بزرگ و هوادار صلح و زنده گی، دیگر در میان ما نیست و ما سوگوارانه نبود فزیکی اشرا احساس مینماییم .هر چند قلب مهربانش دیگر نمی تپد ولی او با میراث گرانبهایش برای ما و همه همرزمانش زنده و نام نیک اش ماندگاراست.هرمبارز راه آزادی، دموکراسی و داد اجتماعی و هر راهرو راه رهایی و تامین حقوق زن از کارنامه هایش الهام خواهد گرفت و یادش را گرامی خواهد داشت .

با ابراز همدردی عمیق مراتب تسلیت خود و همه اعضای فامیل را به رفیق ارجمند جمیله جان ناهید ، فرزندان مرحومی هر یک عبدالله کاکر و کنشکا کاکر ، رومان بریالی ، مریم جان بریالی و همه رفقا ، دوستان  و هوادارانش اظهار میدارم .

روحش شاد باد !

عمر محسن زاده ،عضو هیات رییسه شورای اروپایی حزب مردم افغانستان

 

گوشه خاطرات فراموش ناشدنی من از مادرمهربان و دلیر زنده یاد دوکتور اناهیتا راتب زاد

درسال ۱۳۴۴ خورشیدی نوجوانی بودم آمده از دهکده که زنده گی کردن در شهر را آزمایش میکردم ازاینرو هرصحنه ای از زنده گی وهریک ازساحات شهرکابل برمن و عادات من تاثیرگزاربود.درهمین سال انتخابات برای دور دوازدهم شورای ملی آغاز گردید و یکی از وسایل وامکانات هرکاندید نصب تصاویرشان درمحلات مزدحم و چهارراهی ها بود.درمیان کاندیدان ولسی جرگه  شهرکابل عکسهای دو نفر زن هم دیده میشد، رقیه ابوبکر و دوکتورس اناهیتا راتبزاد.اولی بنابرعضویت در کمیسیون تسوید قانون اساسی ۱۳۴۳و لویه جرگه تصویب این قانون اساسی برای من چهره آشنا بود.اما داکتر راتبزاد چهره  نا آشنا،اما ازاینکه موصوفه کاندید نواحی چهارم و سوم شهرکابل بود و مکتب ما (متوسطه ابن سینا ) نیز درناحیه چهارم بود عکسهای اودر اطراف ما بیشتر دیده میشد.از زمان آغاز فعالیت های کاندیدان و کارزار انتخاباتی شان دومطلب را از زبان بعضی از همصنفی هایم در مورد راتب زاد شنیدم یکی اینکه این زن درمخالفت با نظام سلطنتی قرار دارد؛ و دوم اینکه پدرش را محمدنادر،پدرشاه آنزمان شهید کرده است. ازاینروعلاقمند شدم تا او را ببینم و درباره شان معلومات بیشتر بدست بیآورم اما بنابرخواص دهاتی  ایکه داشتم و یک طفل یتیم و کم جرعت بودم وغیرازمحیط مکتب جایی را بلد هم نبودم نمیتوانستم اورا پیداکنم و درمحافل تبلیغاتی اش اشتراک نمایم.عطش دیدار وشنیدن سخنان داکتر راتب زاد برای من بعداز حادثه سوم عقرب۱۳۴۴ بیشتر شد زیرا بازهم ازطریق همصنفان آگاهی حاصل کردم که یکی از وکلای مخالف دولت و طرفدارمحصلین و حامی برگزاری تظاهرات، داکتر اناهیتا راتب زاد است.مسلم است که طرفداری از نهضت دانشجویی و طرفداران سیاسی آنها در آن زمان برای من ناخودآگاه و غیرشعوری بوده نه آگاهانه.

درجریان مراسم رای دهی به کابینه محمدهاشم میوندوال بازهم زمینه آن مساعد گردید تا من به شناخت بیشتر این بانوی مبارز ترغیب گردم و او را درقلب کوچک خود جای دهم زیرا که:

جریان مراسم رای اعتماد به حکومت محمدهاشم میوندوال ازطریق رادیو افغانستان پخش گردید و به اثر رهنمایی و هدایت مدیر مکتب ما محترم مرحوم فضل الحق(معین اداری وزات تعلیم و تربیه در دهه شصت) زمینه آن مساعد گردید تا ما ازطریق رادیو صحبت ها وسخنرانی های وکلا را بشنویم.ازجمله وکلای که سخنانش برمن تاثیرگزار بود و مورد توجه ام قرار گرفت یکی هم سخنان داکتر راتب زاد بود او طی سخنانش نه تنها وضع موجود آنزمان را باقاطعیت و همه جانبه انتقاد کرد بلکه راهها وطرحهای اصلاحی را نیز نشان داد،عاملین فیر بر روی محصلین در حادثه سوم عقرب را نکوهش و خواهان محاکمه  آنها گردید.او از حقوق زنان واشتراک وسیع آنها در ادارات دولتی دفاع نموده و چگونگی اشتراک وسهم گیری مناسب زنان را در فعالیتهای اجتماعی مشخص نمود.اهمیت سخنرانی داکترراتب زاد زمانی برای من معلوم گردید که درصنف یکی از استادان ما به اسم عبدالشکورصافی درمورد اهمیت این سخنرانی و شرایط کار و فعالیت زنان درآن زمان برای ما توضیحات لازم وهمه جانبه ارائه کرد.

من باراول سخنانی را اززبان یک زن شنیدم که نه تنها انعکاس دهنده ی واقعیتهای موجود بلکه این بیانیه با شجاعت و دلیری کم نظیر ترتیب و ارایه گردیده بود و مبنای علمی هم داشت و سخنان راتب زاد جهات وشیوه های کار زن در ادارات دولتی را مشخص مینمود که امروز هم میتواند به مثابه  رهنمود و طرزالعمل کاری برای زنان مورد استفاده قرار گیرد.

دراوایل ماه قوس ۱۳۴۴ داکترراتب زاد را طور تصادفی از نزدیک دیدم طوریکه من به مثابه یک نوجوان دهاتی و یتیم و گوشه گیر هرروز عصر تنها به پیاده گردی میپرداختم  و آنروز تا نزدیک لیسه حبیبیه پیاده رفتم دیدم که داکتراناهیتا با جمعی ازجوانان که بعد فهمیدم محصلین پوهنتون کابل بودند پیاده به سوی خانه میرود درطول راه داکترراتب زاد به بعضی سوالات آنها پاسخ داده و هم بعضی برنامه های خودرا( بویژه برنامه های مربوط به محصلین را ) به آنها توضیح میدهد.ازاینکه عکس او راقبلاً دیده بودم تشخیص نمودم که او همین وکیل شورا است من هم از عقب آنها حرکت کردم والی دیپوی ادویه کارته چهار آنها را تعقیب کردم و قسمت زیاد از صحبتهای او را با محصلین شنیدم.اینروز برای من یکروز پرافتخار و فراموش ناشدنی تبدیل شد زیرا کسی را که ماه ها در انتظار دیدنش بودم از نزدیک دیدم و از عزم و اراده اش برای کار با محصلین آگاهی حاصل نمودم.

البته  داکتر راتب زاد در گردهمآیی های بزرگ و درتجلیل از روزهای مانند اولی ماه می،هشت مارچ و سوم عقرب همیشه حضور و سخنرانی ها میداشتند اما تنها یکروز دیگر افتخاریافتم تا از نزدیک از صحبتها، نظریات و اندیشه های او بصورت همه جانبه مستفید گردم تا جاییکه این اندیشه ها برای همیش درسینه ام حک گردیده و باخود حفظ دارم. وآنروزی بود که درماه قوس ۱۳۴۷ از صنف دوازدهم دارالمعلمین کابل فارغ شده بوم.

دارالمعلمین کابل طی سالهای ۱۳۴۵-۱۳۴۷ به مثابه یک مرکز علمی که درفعالیتهای سیاسی دست بالایی داشت شناخته شده بود و مورد توجه رهبران سیاسی قرارگرفته بود و ازطرف دیگر حزب ما توجه داشت تا با استفاده از معلمین در توسعه پایگاه حزبی در محلات کارهای بیشتری را انجام دهد ازاینرو رهبری حزب تصمیم گرفت تا با فارغان صنف دوازدهم دارالمعلمین کابل که اکثریت آنها به وظیفه  معلمی توظیف میگردیدند جلسه  کاری ترتیب دهند و آنها را ازطریق ببرک کارمل و اناهیتا راتبزاد متوجه انجام وظایف بعدی شان سازند. به همین اساس ما که تعداد ما به پانزده نفر میرسید و از ولایات مختلف بودیم به دفترحزب رفتیم . قبل از اینکه رفیق کارمل تشریف بیاورد.داکتر راتب زاد برعلاوه توضیح مصوبات جدید حزب برای ما درمورد کارسیاسی درمحلات معلومات داد و همچنان اهمیت و مقام معلم را دراجتماع  و درحزب توضیح نمودند.هریک ازگفته ها وسخنان داکترراتب زاد دراین جلسه برای من رهنمودی است که تاهمیشه درحافظه ام باقی میماند. او نه تنها یک فردسیاسی و شجاع بود بلکه یک دانشمند آگاه از علوم متداول روزگار نیزبود.

برای من آنروز نیز فراموش ناشدنی نیست که  داکتر راتب زاد را در عقرب ۱۳۴۵   با جسم مجروح ، باسر پیچده با بنداژ و در یک حالت هیجان در شفاخانه ابن سینا دیدم او و رفقا ببرک کارمل و نوراحمد نور مورد لت و کوب وکلای متعصب و تاریک اندیش در پارلمان قرار گرفته بودند.محصلین و شهریان کابل درمخالفت با این عمل ارتجاعی و دور از عنعنات و غرور افغانی  تظاهرات وسیع را به راه انداختند و مظاهره چیان داخل صحن شفاخانه ابن سینا گردیدند عده ای ازمحصلین برای اهدای دسته های گل برای مجروحان به داخل اتاق های شفاخانه رفتند و داکتراناهیتا راتب زاد در حالیکه دونفر از وکلای مجلس هر یک سید اسمعیل مبلغ  وکیل حصه ی اول بهسود و محمدآصف آهنگ وکیل نواحی پنج وشش شهرکابل اورا همراهی میکردند از منزل دوم شفاخانه ابن سینا با مظاهره چیان مقابل شده وآنها را موردخطاب قرار داد.داکترراتب زاد با وجود ناراحتی های معین جسمی محصلین و تظاهرچیان را به همبستگی  و وحدت دعوت نموده و از حرکتهای مدنی شان در دفاع از مادر وطن تمجید نموده وازعزم و اراده خود و همرزمانش دردفاع از منافع علیای کشور اطمینان دادند. بعداز سخنان راتب زاد، سیداسمعیل مبلغ و آصف آهنگ درحالیکه عمل وکلای مرتجع را تقبیح نمودند از شهامت و موضع اصولی و وطندوستانه ی  داکتر راتب زاد و همرزمان دلیرش به نیکویی یاد نمودند. خاطرات من ازاین مادرگرامی و رهبرعزیز ما بی نهایت زیاد وفراموش ناشدنی است اما افسوس که این خاطرات و آرمانهای جاودانه را که آنها داشتند و به ما بصورت امانت واگذار نموده اند ما باخود به زیرخاک میبریم وکمتر توانستیم آنرا عملی نماییم.

هرچند داکتر راتب زاد دیگر درمیان مانیست و چند روزی میشود ما را در عزای نبود خود نشانده اند اما اندیشه های والای انسانی ومترقی اش همیشگی و جاوید است و امیدوارهستیم روزی غبارتیره جنگ و وحشت و تعصب و تبلیغات سو دشمنان ترقی وتعالی کشور از میان رفته و مردم ما این شخصیت های خویش را بادید علمی و تحلیلی مناسب شناخته وپی به اهمیت وجودی و فکری شان برده و از نظریات نیکوی شان در راه رسیدن به مدارج عالی ترقی و بهروزی این سرزمین استفاده نمایند.

میرمحمدشاه رفیعی

 

ای وای مادرم رفت !
دروزارت دفاع که بودم ، مادرم گهگاهی تیلفون می کرد. مادر معنوی ام را می ګویم، اناهیتا راتب زاد را . می ګفت جنرال من ! و چه شیرین می گفت . می گفت در وزارت شما که کاری داشته باشم، فقط به تو تیلفون می کنم. صدایش همچنان رسا و پر طنینن و ملکوتی می بود. درست مانند روز هایی که در شورای ملی ویا در پارک زرنګار سخن می زد و با انګشتان ظریفش کاخ شاهی را نشانه می ګرفت وسرود مرګ بر دشمنان مردم را سر می داد. آن چه از من می خواست هرګز فراقانونی نمی بود. مثلاْ می گفت هیآتی از سازمان زنان را توسط طیاره به بادغیس بفرستم یا مادری مجبورش می ساخت که یگانه پسرش را که گروپ های جلب و احضار دستگیر کرده وبدون بازخواست و پرسان به خوست فرستاده اند،، تبدیل کنم. می ګفتم : چشم داکتر صاحب و گهگاهی از دهنم می برآمد چشم مادر جان !
من او را از دیر زمانی بدینسو می شناختم. از نخستین روز هایی که به شورای ملی افغانستان راه پیدا کرد. درآن وقت من افسر جوانی بودم که هنوز در شاهراه سیاست قدم نګذاشته بودم. شور وشری که درصدایش بود مرا مجذوب می کرد ، درست تر اګر بګویم «ما» را مسحور می کرد که با ولع واشتیاق به سخنانش گوش دهیم. من ودوسه افسر خرد رتبه همکارم . یک صدای دیګری هم بود که به قلب های مان چنګ می انداخت. صدایی بود بم و پرطنین و آتشین. صدای رهبر بخش پرچمی های حزب دیموکراتیک خلق افغانستان. ما درآن هنگام در سلام خانه ارگ خدمت می کردیم. وظیفه ما حفظ ثبات ونظم وتامین امنیت در شهر کابل بود. هر زوز مظاهره بوډ. مظاهره چیان به هیچ چیزی قانع نبودند؛ مگر به یک چیز : سقوط سلطنت . سردارعبدالولی داماد شاه بود و مسوول نگهداری منافع علیای خانواده. درجنین روز هایی که کم نبودند امر احضارات داده می شد. اما ما به بهانه های گوناگونی می رفتیم و از نزدیک سخنرانی های این بانوی دلیر را می شنیدیم. هزاران زن ودختر به او چشم می دوختند و با کف زدن های پرشور حرف هایش را تایید می کردند و می ستودند. به زودی سازمان دموکراتیک زنان را بنیاد نهاد و صد ها زن فرهیخته و آزاده وطن درآن سازمان جذب شدند.
پس از آن بار ها وی را دیدم. یک بار اتفاق افتاد که من و او دریک بلاک زنده ګی کنیم. در بلاک های جوار مطبعه دولتی . ګهګاهی در زینه ها مقابل می شدیم. چه مهربان بود این زن. دختر و پسرم را مانند فرزند خودش زرغونه جان در آغوش می گرفت وبا محبت می بوسید. درزمان اقتدار هم زن اوفتاده یی بود. از گردن فرازی و غرور پرهیز می کرد. من همیشه وی را لبخند بر لب دیده ام. چه درزمانی که عصر ها در مکروریان با رفقا ببرک کارمل، میر اکبر خیبر و یا نور احمد نور قدم می زد و چه در هنګامی که در و ظایف مهم دولتی اجرای وظیفه می کرد. خشمش را ندیده ام مگر یک بار. هنگامی که بس از شش جدی نخستین جلسه مشترک شورای انقلابی و کمیته مرکزی در قصر چهلستون دایر شد و بعد از ختم جلسه سلیمان لایق و بارق شفیعی را به خاطر خیانت به رفقای شان مورد شماتت قرار داد.
سال ها پیش پس ازسقوط حاکمیت وی را در یکی ازنشست های رفقای حزبی در هالند دیدم با همان جذابیت و انانیت زنانه؛ اما دریغا با گیسوانی که با شتاب رنگ سیاه شان به سپیدی می گرایید. مانند دیگران رفتم ودستش را بوسیدم. سربالا کرد. به چهره ام دقیق شد و با فریاد کوچک شعف آلودی گفت : جنرال من ، تو نویسنده هم بودی ؟ کتاب هایت را برایم بفرست . می فرستی ؟
دریغا که دیگر او را ندیدم . مرگ مسکین دروازه خانه اش را دق الباب کرد وو ی را در ربود. او رفت ، به هوا های بلند و به اناهیتا و ناهید پیوست !
مرگش همه « ما » را داغدار ساخت. خدایش بیامرزد. روانش شاد باشد! رفقا به شما تسلیت می گویم. جمیله جان ناهید به شما هم تسلیت می گویم من نیز مانند خودت اشک می ریزم. آخر او مادرمن هم بود.

نبی عظیمی

 

«نام دختر مه هم اناهیتاست»

زمانی که مادرم منشی سازمان اولیه محل زیست ما بود، من نوجوانی بیش نبودم. در جمع سایر اعضای حوزه مربوط مادرم، برخی از مبارزین و سرشناسان آن دوران که از وظایف شان برکنار شده بودند نیز تنظیم بودند و با تعرفه های حزبی به دفتر مادرم آمده به فعالیت های حزبی خود ادامه میدادند. یادم می آید که هر عضو حزب ماهانه باید حق العضویت می داد . من نیز برخی روزها در گرفتن و شمارش پول حق العضویت با مادرم همکاری داشتم و پولهای پرداخته شده را در لیستی درج کرده و نام های پرداخت کننده گان را تنظیم می‌کردم.

یکی از فعالین و مبارزان آن وقت که در حوزه مربوط مادرم تنظیم بود، خانم اناهیتا راتب‌زاد بود. مادرم به احترام و بزرگی ایشان غرض دریافت پول حق االعضویت به منزل شان می رفت و پول پرداختی ماهانه را همانجا تسلیم میگرفت.
یک روز من هم خواستم با مادرم به خانه این زن مبارز که حال دگر در میان مانیست، بروم. آنروز برایم مثل روز عید بود. از خوشی و افتخار به خود میبالیدم . در پرواز بودم ازینکه فکر میکردم دوکتور اناهیتا را از نزدیک می‌بینم و شاید با ایشان چای و شیرینی می نوشم. وقتی آنجا بودم چشمانم را از قیافه زیبا و چشمانش که رنگ مخصوصی داشت یک لحظه برنمیداشتم. میخواستم ساعت ها با آن زن قهرمان ، مبارز ، داد خواه و ترقی پسند بنیشینم.

مادرم در خانه مرا اناهیتا صدا میکند، وقتی به خانم دوکتور که روانش را شاد میخواهم گفت که نام دختر مه هم اناهیتاست، با محبت به سویم نگاه کرده و با مهربانیی که با لبخندی ملیحی همراه بود گفت: « چه نام زیبایی دارد». من که ازین تعریف بال کشیده بودم، برای یک هفته از خوشحالی به همه همصنفانم قصه رفتنم را به خانه آن مبارز بیان می کردم و تعریفش از نام خانه گی ام را مینمودم. حالابیشترین خرسندی ام که قبل بران آرزوی ملاقت وی بود این بود که، همنام آن خانم نیرومند، رزمنده، دلیر و شجاع هستم. خداوند روح مرحومه را شاد داشته باشد که افتخار زنان افغانستان بود.

زهره پوپل

 

مرد ها هم گریه می کنند!

هنوز خودم را نمی شناختم که برایم تلقین کردند:
مرد استم....
وقتی سرمای استخوان سوز، جسمِ کودکانه ام را درهم می کوبید و بی مهابا میخواستم گریه کنم...برایم می گفتند:
مرد ها گریه نمی کنند!
وقتی گرسنگی دیوار های شکمم را می شکست و اعماق وجودم از فرط ناتوانی فریاد می کردند؛ برایم می گفتند:
مرد ها گریه نمی کنند!
وقتی عزیزانم را جوان، جوان خاک می کردم و درونم میگریست و میخواستم صدای گریه ام به گوشِ کاینات برسد....، برایم می گفتند:
مرد ها گریه نمی کنند!
آری! همیشه گریه هایم را میخوردم تا از مردی ام چیزی کم نشود....
اما امروز؟
بغض هایم ترکید و دروغ های انبار شده تاریخ را برون ریختم...، دانستم که هم گریه می کنم و هم مرد استم...
آری! مرد ها هم گریه می کنند!
مادر!
بگذار نامردم بخوانند؛ اما من گریه می کنم!
ن.سنگر

 

 

راتبزاد هیچگاه نمی میرد!

در آخرین صحبت تلیفونیی که با جاوان یاد دکتوراناهیتا راتبزاد داشتم، مثل همیشه، با آواز رسا و گرم از سلامتی من می پرسیدند. این آواز چنان با انرژی بود که تصور شنیدن آن از زنی به چنین سن وسال بعید مینمود. آواز بلند و گرم، آمیخته با مهر و شفقت وعطوفت و عشق وصفا.

طنین این آواز نگرانی ها وخوف را از دل میزدود و فرا تر با انوار بر تیره گی ها میتاخت و روشنایی می آفرید.

آری ... همان زنی که در سرزمین تار و تاریک، اما در تارک های بلند زمانه ها، پیوسته و پیگیر  فریاد برآورده بود:

ای زنان !

ای نفرین گشتگان تاریخی ی این آب و خاک،

ای نیمی از قدرت و توان پیکر این جامعه،

به پا خیزید! به پا خیزید!

از خود، از حق و حقوق حقه ی خویش، خود دفاع کنید!

از فریاد بلند و رسای زنی شجاع و نستوه و قهرمان در عمق و پهنای تاریکی های ساکت تاریخ معاصر میهنم سخن میگویم، که به ویژه در دهه های چهل و پنجاه و شصت پیوسته همچو رعد و آذرخش بود، براق و مواج؛ قلب ظلمت افغانستان و خاصتاً ظلمتکده اسارت و مظلومیت و بی حقی زنان افغان را پاره میکرد و محیط سوت و کور ناآگاهی و اغتفال را روشنی می بخشید. او همیشه بدان امید و باور بود که مبارزان و رزم آوران  پاکنهاد و پاکدل برای رهایی و آزادی بیش از نیمه ی پیکر جامعه  با هوشیاری و اقتدار به پا خیزند و درد و ضجه زنان معصوم ولی اسیر و محصور و پا افتاده ی افغان را خاتمه بخشند و شائیسته ترین های دنیای معاصر را به خانه و خانواده ها ارمغان نمایند!

او خود بخاطر دفاع از حقوق انسان مظلوم جامعه، دفاع از انسان و انسانیت، نخستین زنی بود که با آرمان واهداف بلند انسانی در پس میله های زندان رژیم وقت قرار گرفت.

 راتبزاد رزم آور و رزم آفرین نه تنها تسلیم خواست های سرکوبگرانه ی رژیم بیداد گر وقت نشد، بل با اعتقاد راسخ و شجاعت افزونتر بیش از پیش به روشنگری و خرد ورزی در بین مردم وطن و به ویژه میان  زنان پرداخت. سنگپایه های جنبش آزادیبخش زنان را بر جا نهاد و آن را به سوی چکاد بلند مبارزه ی نور بر ظلمت رهنمون شد.

او را جوانان و زنان بیشماری بر علاوه صفات متعدد دیگر؛ «مادر» میخواندند و مادر میدانند.

امروز خبر تلخ  و جانکاه مرگ همین «مادر» هزاران فرزند آگاه و مبارز و با آرمان، فضا را سخت در هم فشرده سوز سوگ را تا درون سلول های خون و استخوان همه  جاری کرده است.  دریغ و درد که ناقوس ماتم و حسرت از دست دادن گرامی ترین مان به صدا در آمد که:

دوکتور اناهیتا راتبزاد وفات کرد!

مگر واقعیت این است که راتبزاد؛ خیلی ها پیش مرز های مرگ و نیست شدن را در نوردیده بود. او جزو کاروان نمیرندگان و جاودانان تاریخ انسان گشته بود.

درستش این است که راتبزاد؛ یکسره به جاویدانگی پیوست!

اکنون دیگر از همه طعن ها و تهمت ها که در زندگی؛ دست از سر هیچ رزمنده و ترقیخواه پیشروی بر نمی بردارد؛ وارسته شد و مانند آفتاب صبح روشن در فضای پاکیزه و بی ابر و غل و غش به تلالو پرداخت.

چونکه  آرمان و مبارزه و راه راتبزاد تابان است،  او مشعلی جاودان برای زنان کشور ماست . داکتر راتب زاد در تنگناهای پرتلاطم و پر خم و پیچ مبارزات دادخواهانه و وطنپرستانه، پرچمدار و پیشتاز و از پیشقراولان انگشت شمار کوره راه قیام برای عدالت و برابری و ترقی بود.  

ای مادر! جایگاه و منزلتت همیشه بلند بادا!

روانت شاد بادا!

 

سلیمان کبیر نوری

* خاطره: من به مناسبت زادروزِ هشتاد سالگی مادر مبارز بی بدیل مان، نبشته ای هم داشته ام. این نبشته را در لینک زیر،  خدمت دوستداران این دخت بلند مقام و پرافتخار آریا  تقدیم میدارم.

 

تا زمانيكه داكتر صاحبه راتبزاد را نديده بودم بهترين ها را در مورد شان ميشنيدم. وقتيكه براي اولين بار در يك نشست فاميلي انها را از نزديك ديدم انهمه بهترين ها را كه در موردشان شنيده بودم مانند ذره نماييد. من فرزانه اناهيتا راتبزاد را مانند افتاب يافتم كه روشنی مفكوره شان و حرارت سخنان شان بر همه يكسان بود. بخود باليدم كه با ايشان هم صحبت شدم و بشانه ام دست نهاده بود و نوازشم داد.هشتم مارچ ١٩٩٨ را كشور فرانسه بنام زن افغان تجليل كرده بود و ليونل ژوزسپن با تمام اعضای كابينه اش و خانم ميتران خانم فرانسوا ميتران ریيس جمهور فقيد فرانسه اين محفل را برگزار كردند. من هم به نوبه خود از وضعيت زنان در افغانستان و زنان نام آور افغانستان ياد كردم كه اسم خانم اناهيتا راتبزاد در صدرنام ها بود. سخنرانی ها بپايان رسيد در جريان صحبت های آزاد خانم ميتران برايم مدم راتبزاد ياد كرد و از مبارزات اش و از ديداري كه يكبار با او داشت و از همه توصيف و تحسين كه از ايشان برايم كردند گفتم ميشود او را زن آهنين ناميد. امروز در ميان ما نيست اما يادهايش مانند نامش جاويدانه است. ديدار پروردگار نصيب اش باد! آمين

لیلا مستان

 

میړنی مور هم لاړه

 په ډیر خواشینی سره می خبر تر لاسه کړ چه درڼوسترګو خاوندی کومی چه د یو عظیم نسل سترګی دازادی خواهی دپاره خلاصی کړی دمبارزی سنګر ته یی دعوت کړی، او مبارزی ته یی ور ودانګولی او په ډیر میړانه دوطن میرمنی رهبری کړی. نن د سپتمبر دمیاشتی د7 تاریخ دورځو په لمړیو کی ددی نړی نه هغه سترګی چه باید نه وای پټی ، هغه سترګی پټی شوی. دا دوطن نه هیریدونکی مبارزه موروه . دا دزیارکښانو دوسته وه، د ښځو ددموکراتیک سازمان بنسټ ایښودنکی وه، په ملی شورا کی لمړنی دخلکو په راییه منتخبه غړی وه، ددموکراتیګ ګوند دسیاسی دفتر غړی، دتعلیم اوتربیی وزیره، دسولی او پیوستون لار ښوده او دیو ازادی خواه مبارز، مبارزه لور وه، دا مور زمونږ مبارزه او میړنی همرزمه او با ایمانه مور دکتورس اناهیتا راتب زاد وه. د نومیالی ازادی خواهی مورجانی مړینی خبر راته سخت ټکان راکړ. ګرانو ملګرو، دښخو دسازمان مخکښو پرونو او ننی غړو او دوطن ټولو میرمنو او میړنی ولس ته ددغه لوی زغم په مناسبت دزړه دتلی هریو ته هر چیری چه یاست، لویه حوصله ، تسلیت او ډاد ګرنه غواړم. د میړنی مور جانی مرګ یقینآعادی مرګ او مړینه نه ده. دا مرګ او دا مړینه لویه ضایع ده. چه په یو قرن کی ځای نشو ډکولی . ګرانی مور جانی تا ته جنت غواړم، اوستا دکورنی درنو غړو ته په داسی حال کی چه مونږ هم ستا اولادونه یو ته دیو عظیم جنبش موریی خو بیا هم په خاصه توګه ستا مبارزی لور محترمی جمیله جان بریالی ، رومان او مریم بریالی ، عبدالله او کنشکا ته دزړه له کومی تسلیت وایم. درنو عزیزانو! دا غم یقینآ زمونږ د ټولو شریک غم دی . ددی له لیکنو ، ددی له ویناوو هریوه مو دسیاست په ډګر کی ډیر څه دوطندوستی نه نیولی دمبارزی تر شکلونو پوری یاد کړی . ګرانی موری روح دی تل ښاد غواړم. ته مړه نه یی ستا زیار، ستا مبارزه او ستا انسانی مکتب تل ژوندی دی.

زبیر شیرزاد

 

به مناسبت درگذشت بانوی مبارز و آگاه داکتر اناهیتا راتب زاد

در گورستان سکوت

گورستانی به پهنا و بزرگی یک کشور، میلیون‌ها انسان مرده در آن جا در حرکت‌اند، نصف جمعیت را زنده‌ها و نصفش را مرده‌های متحرک تشکیل می‌دهند، شبیه عالم ارواح، مرده‌ها راه می‌روند غذا خورند می‌خوابند عبادت می‌کنند می‌زایند می‌رقصند! ولی نه به اراده و خواست خودشان بلکه به دستور صاحبان و اربابان‌شان از جنس انسان بنام مردان، مرده‌ها برای زنده‌ها کار می‌کنند عرق می‌ریزند، برای خوشحالی زنده‌ها می‌رقصند، در گورستان سکوت مردها ارباب و صاحبان ملک‌اند نه بر زمین و متاع داشته خودشان بلکه بر جان و هستی و زندگی مرده گک‌های بی‌زبان و بی کلام، سند ملکیت اربابان هم مهر خدائی دارد، کسی را یارای اعتراض و انکار نبوده و نیست، متخلفین را به‌ فرمان مقدس آسمانی شلاق می‌زنند و گهگاهی هم زبان و دماغ و سر می‌برند، در گورستان سکوت همه چیز مردانه است، خدا، پیامبر، ملائکه، سلطان و امیر و خلیفه، ملا و مولوی پیر و پیشوای طریقت، مرده‌ها تمام ‌وقت در تنورخانه‌ها و آشپزخانه‌ها برای صاحبان و اربابان ‌شان مصروف خدمت مباشند، در گورستان سکوت مرده‌ها بفروش می‌رسند، اربابان با بی‌رحمی و ناجوان مردی مرده گک هارا در برابر ثمن قلیل می‌فروشند، خدای گورستان هم با مرده گک‌ها مهربان نیست حتا رفتن به عبادت، در خانه خودش را ناجایز و مکروه دانسته است. ولی بیچاره مرده گک‌ها بازهم در خانه‌ها و به دور ازهمنوعان خودشان در عالم تنهایی و غربت خدای‌شان را عبادت می‌کنند واز خدای‌شان جنت میخواهند ولی نه می‌دانند که جنت هم شکل وشمایل مردانه دارد!

در گورستان سکوت ناگهان از میان مرده‌ها صدایی اعتراضی بلند شد که همقطاران خود را به زنده بودن و سخن گفتن و اعتراض و داد وفریاد دعوت میکرد، مرده‌ها که باور کرده بودند مرده هستند و کاری از دست‌ شان برنمی‌آید صدای اعتراض را نیزباور نمی‌کردند ؛ چون سالیان دراز و حتا قرن‌ها با مرگ و سکوت عادت کرده بودند، فریاد اعتراض در گورستان سکوت می‌پیچید و مرده گک‌ها را آهسته‌ آهسته از خواب مرگ بیدارشان میکرد ولی اربابان گورستان با سرعت و عجله از ترس بیداری مرده گک‌ها دست بکار می‌شدند، می‌خواستند فریاد اعتراض را که از گلوی یک انسان زنده در فضای گورستان طنین‌انداز بود خفه کنند، ولی خوشبختانه این بار این صدا خفه نشد این بار صدای از گلوی انسانی از تبارمرده‌ها در گورستان سکوت راهش را باز کرد و تا سرحد قیام و انقلاب پیش رفت این صدا توانست موجی بیافریند که اربابان قدرت را خشمگین سازد و سرود آزادی را بر گورستان سکوت طنین‌انداز کند، این صدا از گلوی بانوی بیدار شده از خواب هزارساله تاریخ در گورستان سکوت و یا کشوری بنام افغانستان با هویتی بنام داکتر اناهیتا راتب زاد زبانه کشید و سرانجام در دیار غربت و فراق از وطن بدرود حیات گفت؛ ولی ای بانوی آزاده این پیام را با خودت برای قربانیان در گورستان سکوت که به عالم ارواح پیوستند ببر و بگو مبارک تان باد! که سکوت گورستان شکسته شده است و مرده‌ها دارند زنده میشوند و فریاد اعتراض بلند میکنند و اربابان زورگیر و زورگو، دارند از عقل و منطق و انصاف سخن میگویند و این آغاز خوبی است برای بیداری و نجات مرده‌ها در گورستان سکوت.

 روحت شاد و یادت گرامی باد!

عتیق الله مولوی زاده

 

خیلی کوچک بودم که علاقمند راه پرچم شدم بدون اینکه بدانم اینها چه عقیده و مرام دارند . بزرگان پرچم همه برایم عزیز و محترم بودند با وجودی که اکثر اوقات نان همه مان از جلو ما برداشته میشد و به مهمان های بدون خبر قبلی میرفت.
هنوز ١٥ ساله نشدم بودم که از بزرگان فامیل خواستم که با این آدم های مودب و دوستداشتنی همراه گردم ,خواهر بزرگم گفت به درس و تعلیم خود برس تا به مسایل سیاسی .خلاصه همه فکر وذکر م در یک جهت معطوف بود و کلالی بزرگ میگفت زمانی که آماده شدی ترا نزد داکتر انا هیتا میفرستم ولی نه حالا .
بلاخره با خود تصمیم گرفتم که شخصا نزد داکتر صاحب بروم.روز گرم تابستانی بود که زنگ منزل اول بلاک ٢٤را فشار دادم و با شور و دلهره گی که سراپایم را فرا گرفته بود آرزو کردم که کاش کسی خانه نباشد در را باز نکنند در همین فکر بودم به گمانم فخریه برادر زاده شان در را باز کرد بدون سوال, دکتر صاحب را صدا کرد که از فامیل های کلالی بالا (منظور اش مسعود جان برادرم که همسایه طبقه دوم ) هست . با چشمان مهربان از من دعوت کرد که داخل شوم و بعد شروع به توصیف و تعریف کلالی ها کرد ,جالب این هست که از من سوال نکرد که دلیل رفتنم به منزلش چیست ؟ .من تقریبا هر روز در صحن مکروریان دا کتر صاحب را با گروپ گروپ مرد ها میدیدم و نزدش رفته و سلام میدادم بدون هراس ولی اینبار دلهره درونی ام به من مجال لذت را ربوده بود .برایش دلیل رفتنم را گفتم ,تعجب نکرد .بعد از من سوال های کرد که همه را جواب دادم .لیست کتاب های را که خوانده بودم برایش قطار کردم که اکثر کتب از شکسپیر و چند تا نویسنده مشهور غربی و رمان های پو لیسی و عشقی بود .
از من پرسید چرا آرزوی یکجا شدن به آن جنبش را دارم ؟ برایش دلایلی که عقلم قد میداد گفتم .
از من پرسید که ماکسیم گورکی و چند تای دیگر را نام برد که اگربا ا ثا ر شان آشنای دارم و یا از آنها هم خواندم ؟گفتم نه ولی برایش اطمینان دادم که اگر مرا قبول کنید حتمن در ظرف یک هفته میخوانم. لبخند ملیح برایم زد و گفت نه از تو نمی خواهم که گورکی و غیره و غیره بخوانی زیرا امتحان ها نزدیک هست ولی از تو خواهش میکنم که در مکتب باید بدرخشی .پرسیدم که منظور تان اول نمره شوم ؟لبخند زد پرسید چندم هستی ؟گفتم اول نیستم ولی وعده اول نمره گی را هم به شما نمی دهم .خندید .
با خود گفتم کاش برایش وعده میدادم که مرا به لیست سیاه میکرد ولی آن هوا و فضا را طوری برایم خودمانی ساخته بود که به جز راستی حرفی نمیزدم .
در آخرین دقایق نشست مان برایم گفت که کلالی ها بیهوده هراس دارند که تو کوچکی ولی باید صنف ١٢ را به اتمام برسانی و انهم با نمرات عالی در غیر آن ترا با خود نخواهم گرفت .
جالب اینجاست بعد از پلینوم ١٨ یک روز تا خواستم آن روز تاریخی زنده گی ام را برایش بازگو کنم و از او گله مند رد کردنم شوم عاجل باقی آن ملاقات را او ادامه داد .
و هم برایم گفت که چرا فلان شخص در مکتب برایت کتاب و مواد میداد ؟ فکر کردی که تصادفی بود ؟همه را من تدارک دادم فقط میخواستم که به درس ات برسی و موفق باشی .
اشک مسرت در چشمانم جمع شد و خوشحال بودم که من از امتحان آن روز تاریخی موفق بدر شدم .
بعد از آن هم بار ها او را دیدم ولی نه به آن دلهره گی .

ز. کلالی

خاطره ای از دکتور اناهیتا راتب زاد
دوکتور اناهیتا راتب زاد که در شهر کابل در منطقه ما ، مانند هزاران هموطن دیگر خود یک اپارتمان دولتی داشت زنده گی میکرد ،هر روز صبح مانند صدها زن دیگر با لباس بسیار ساده و اما با سر و صورت بسیار پاک و منظم بطرف کار خود میرفت.
من در آن زمان نوجوان و شاگرد مکتب بودم که ایشان خانه نشین شده بودند. زیاد آرزو داشتم فقط یکبار با او ملاقات کنم. یک روز بعد از ختم مکتب همراه دختر مامایم که با هم خواهرخوانده بودیم، تصمیم گرفتیم خانه شان برویم اما کمی تردید داشتیم که چطور جراات کنیم  درین سن و سال بدون شناخت و از راه مکتب بدون مقدمه خانه یک شخصیت برجسته  سیاسی کشور برویم. خلاصه صد دل را یکدل کردیم و رفتیم. درآن زمانها از تلاشی ها و بادیگاردها وغیره وغیره خبری نبود.
به بسیار ترس و دلهره زنگ دروازه شانرا فشار دادیم. خلاف انتظار، دیدیم که این خانم مهربان خودش در را گشود و ما سلام کردیم. هیچ گاه فراموشم نمیشود، دفعتاً بدون آنکه بداند ما کی هستیم سرهای ما را بوسید و به بسیارمهربانی ما را داخل خانه به اتاقی رهنمایی کرد. ما چند دقیقه دراتاق تنها ماندیم . با استفاده از تنهایی، به اطراف خود نظر کردیم. در اتاقش بجز الماری های پر ازکتاب ، یک کوچ و چوکی ساده بوریایی و فرش معمولی از تولیدات وطنی صنایع پلچرخی ، یک میز ساده که بالای آن چند جلد کتاب نیز قرار داشت، چیز دیگری دیده نمیشد .

من و دختر مامایم که قبلاً فکر میکردیم داکتر اناهیتا راتب زاد خدا میداند که چه خانه شیک و مفشن داشته باشد، برخلاف آنچه که فکر میکردیم  ، دیدیم که خانه او از خانه اشخاص عادی و دیگر هموطنان ما هیچ برتری نداشت .
او ، همین که ما را به اتاق رهمایی کرد خودش رفت . حیران ماندیم که کجا شد ، اما دیدیم که بعد از چند دقیقه با دو گیلاس چای آمد و با بسیار صمیمیت و مهربانی با ما به گپ زدن شروع کرد .
همان آشنایی و شیوه برخورد و دیدن زنده گی ساده و اما پر افتخار او ، از همان نوجوانی بزرگترین درس و خاطره نیک خود را در زنده گی ما بجا گذاشت . او را خانمی با شخصیتی عالی و بسیار مهربان و مودب یافتیم . درهمان ساعتی که با ایشان همصحبت شدیم ، به ما « دخترهای گلم  » خطاب میکرد، از درسها و مکتب ما پرسید ، به بسیار آرامی علت امدن ما را به خانه اش نیز جویا شد لیکن ما هیچ جوابی بجز حقیقت نداشیتم و گفتیم ما صرف علاقمند دیدار شما از نزدیک بودیم.
داکتر صاحب راتب زاد ، نصایح مادرانه که به ما کرد، هیچگاه فراموش ما نمیشود. در طرزتفکر او یک امیدواری بزرگ را در انکشاف همه جانبه کشور و سعادت مردم و آزادی واقعی زنان کشور دریافتیم .
حالا بعد از گذشت سالها از آن روز ، کاملا باور دارم که داکتر صاحب راتب زاد واقعاً یکی از زنان بسیار کم نظیر، مترقی و و طنپرست و مردم دوست بود.
به خاطر وفات شان تسلیت خود را ابراز می نمایم .
طوبی پرند