چاره چیست : تسلیم یا ایستاده گی؟

پوهمنل دکتراسد محسن زاده

خیزش های  دامنه دار سال های گذشته درکشورهای سرمایه داری در ضدیت با جنگ، نظامیگری، کاهش خدمات اجتماعی ، تجاوز بر حریم آزادی های فردی ، بیکاری و سایر مظاهر سیاست های نیولیبرال؛  نشاندهنده رابطه همزیستی قدرت و مقاوت دراین جوامع بوده ؛ و بحث و گفتمان بزرگ سیاسی ـ اجتماعی را در پی داشت. دراین میان نیروهایی فقط به نقد جامعه ، قدرت و سنت بسنده کرده و به بهانه دفاع از حقوق شهروندان ازنبرد رویا روی و سهمگیری درقدرت اظهار بی علاقه گی نموده و آنرا نوعی خیانت به منافع توده های دانستند. گروه های هم با پذیرش سرکرده گی سرمایه داری جهانی و مکمل سیاسی اش دموکراسی لیبرال، این سرکرده گی را دایمی و تغیرناپذیر خوانند. آنها این سرکرده گی را چنان فراگیر و تغیر ناپدیرمی دانند  که در برابرآن مقاومت و ایستاده گی هیچ سودی نداشته ؛ و باید در انتظار « خشم الهی » برای تغیراین هژمونی بود.

از حدود سه ـ چهار دهه بدین سو که درامریکا و اروپا سیاست های نیولیبرال دراقتصاد و سیاست این جوامع پا گرفت ؛ ویرانی دستاورده های « دوره طلایی سرمایه داری » یا  دستاورده های دوره کینزی آغازشد. مشخصه این دوره  طلایی  یا دولت رفاه  را توافق کار و سرمایه ، گسترش شبکه تامین اجتماعی، تعهد به اشتغال کامل ، مدرنیزه سازی درمفهوم لیبرالیزم سیاسی ـ فرهنگی و صلح خواهی در چارچوب نظام سرمایه داری تشکیل می داد. در نتیجه پیروزی نیولیبرالیزم بخش های ازاقتصاد که سابقاً دولتی بود خصوصی؛ و امکان مانور دولت ها دراقتصاد بسیار کاسته شده، سطح پرداخت حقوق بیکاری پایین آمده و بیکاران به نیروی کار ارزان و رایگان تبدیل شدند. حق بازنشسته گی و تقاعد به سود صاحبان سرمایه محدود وساعات کار افزوده گردید. نیولیبرالیزم با بی  رحمی تمام براتحادیه های صنفی و نهادهای مدافع منافع زحمتکشان یورش برده؛ و سرمایه داران از پرداخت حق بیمه برای پایین ترین رده های کارکنان معاف گردیدند . درجریانی که بر سود سرمایه در این کشورافزوده می شد ؛ درآمد واقعی اکثریت مردم کاسته شد. در حالی که هر دولت تنها در چارچوب مرزهای ملی قادر به اعمال سیاست هاست، سرمایه داران به راحتی و به سرعت قادر بودند سرمایه خود را به کشوری منتقل کنند که شرایط، قوانین و مقرراتش برای سرمایه تضمن سود بیشتری را می نمود. گلوبالیزشن یا جهانی شدن سرمایه داری منحیث نظام حاکم که دولت ها و ملت ها را وادارساخت  تا از نیروهای اجتماعی واقتصادی « آزاد شده » ؛ جایگاه مهلکی به نیروهای اقتصادی بدون هیچ کنترول و محدودیتی اعطا نمایند. موسسات بزرگ بین المللی چون سازمان تجارت بین المللی و شبکه های چند ملیتی ازجمله صندوق وجهی پول ، بانک جهانی و نهاد های منطقه وی شان با استفاده ازهمه ابزار دست داشته از جمله روش های قانونی ، فرایند تحمیل خواسته هایشان را عملی ساخته ؛ و بین تمامی اشکال اقتصادی چون سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، علمی و فن آوری هم گرایی فوق العاده ای را پدید آوردند. جهانی شدن و یورش سرکوبگرانه به سازمان ها و نهادهای کارگری و مردمی طیفی ازنیروهای اجتماعی را از مبارزه اجتماعی دلسرد؛ و درنتیجه جو« سیاست زدایی» تقویت، و زمینه یورش گسترده تر برمنافع لایه های ناتوان و زحمتکش از جمله کارگران فراهم گردید. « تاچریزم » ، « ریگنیزم » و... زمینه ساز کاهش اعتبار جنبش سوسیال دموکراسی یا « راه سوم » گردید.امروز سوسیال دموکراسی اروپا با بزرگترین بحران هویتی و سیاسی روبروست. پس از پایان جنگ دوم جهانی در انتخابات  متعدد سهم این احراب به ۲۵ درصد کاهش یافت.حزب سوسیال دموکرات المان در جریان ده سال ده میلیون رای را از دست داد. درانگلستان رقم آرا حزب کارگر از ۴۳ درصد در سال ۱۹۹۷ ، به ۲۹ درصد در سال ۲۰۱۰  کاهش یافت. و درسویدن این رقم از ۴۸ به ۳۰ در صد رسید . وضع دریونان بدترازهمه است.

دستاورد های مبارزه ویلی برانت ، اولف پالمه و برونو کریسکی که اجندای شان اشتغال کامل ، دولت رفاه ، مدرنیزه سازی ، صلح خواهی بود؛ِ جایش را به  سهم گیری درجنگ های امپریالسیتی و قربانی دستاوردهای دولت رفاه  داد. تبدیل سوسیال دموکراسی به زایده جبهه نیولیبرال، زمینه ساز رشد نیروها وجنبش های اجتماعی تازه ایی شد که به سبب اهداف ، ریشه ها و امال شان سخت ازهم متفاوت بودند. این جنبش ها بیشتر به سیاست های رو دارند که مستلزم ابزارهای راحت بوده و شیفته گی به عمل مستقیم دارند. این جنبش ها برخلاف خواست های بزرگی چون تامین صلح جهانی ، خلع سلاح عمومی ، برچیده پایگاه ها و سازمان ها نظامی خواست های شانرا روی مسایل اجتماعی از نوع اشتغال ، مسکن ،بهداشت، محیط زیست  و ... استوار؛ و سنرژی های بیشتری را درمبارزه به هم گره زدند. درتفاوت با نیروها و سازمان های چپ سنتی سازمان های جدید بر لایه های متوسط و سرخورده جامعه تکیه نموده و با  گفت و گو های گسترده زمینه نزدیکی ، تشریکی مساعی و یاری گروه ها و سازمان ها متفاوت را فراهم نمودند. جنبش های تازه منحیث لازمه مقاومت و رویارویی با تلاش های سرمایه داری نیولیبرال زمینه ساز توسعه هماهنگی جنبش های جدید اجتماعی و رویا رویی در برابر « سیاست زدایی » شدند. نیروهای تازه اجتماعی به سیاست و مبارزه سازمان یافته رو کرده ؛ با پذیرش این امرکه جهانی شدن « تقدیر نه ؛ بل سیاست است » ؛ و مخالفت با تمرکز قدرت امکان پذیر میباشد به مبارزه فعال سیاسی و پیوند گسترده تر با توده های ناراض و فقیر شده پرداختند.

طیف چپ تر ازسوسیال دمکراسی که در اروپا دربرخی کشورها مانند المان پیشینه ای ۲۵ ساله دارد؛ دربرخی کشورهای اروپایی مانند یونان ، اسپانیا ، پرتگال ، ایرلند، سلوانیا، کرواسی و...در سال های اخیرشکل گرفتند. این احزاب توانستند تا با جنبش های کاملاً متفاوت اجتماعی پیوند تنگاتنگی برقرار؛ و با سیاسی ساختن آنها و گره زدن خواست ها ؛ آنها را در جنبش های ضد نیولبرالیزم بسیج نمایند. دراین میدان اندوخته های جنبش های مردمی امریکای لاتین سخت آموزند و اثرگذاربود.

مهمترین این احزاب : حزب چپ  درالمان ، جنبش سریزا در یونان ، پودیموس در اسپانیا، اسکوویردا در پرتگال ، چپ متحد در سلوانیا... میباشد که  در جامعه سیاسی بنام « چپ نو » مسما گردیده و طی سالهای گذشته از نفوذ و اعتبار چشمگیر برخوردارشدند. انتقاد اصلی چپ رادیکال تر از«چپ نو» این است که این احزاب « از چارچوب نظم حاکم بر جهان فراتر نمی روند و به این توهم دامن می زنند که در چارچوب این نظم، رفاه اجتماعی ممکن است. »

این واقعیت که «چپ نو » شامل نیروهای مختلف و دربرگیرنده طیفی وسیعی از احزاب می شود دلیل موضعگیری ها متنوع این سازمان ها درباره نظام سرمایه داری میباشد. برخی از ین ها خواهان گذار از سرمایه داری اند ؛ و جمعی در این باره موضع صریح نداشته در جریان مبارزه سیاسی ـ اندیشه وی دیدگاه های و تلاش های شانرا پیوسته دقیق تر می سازند. احزاب «چپ نو » در برابر مساله قدرت و سهمگیری در آن دید روشن داشته ؛ با تکیه بر اندوخته های جنبش چپ امریکای لاتین در راه تسخیرآن با ابزار مسالمت آمیز و دموکراتیک می باشند.

انتخابات سال روان در یونان و پیروزی جنبش «چپ نو »، سریزا و رویا رویی آن در برابر دیکتات  ترویکا امیدهایی را برای پایان بخشیدن به سیاست های ریاضت کشی و فشار بی مانند بر توده های مردم به بار آورد. فرمانروایی چند ماهه سریزا دریونان با مقاومت و توطیه های بی مانند ترویکا و سایر سازمان های سیاسی ، اقتصادی و نظامی امپریالیتسی که تاروپود اقتصاد و نظام سیاسی این کشور را در گرو خود دارند ، نشاندهنده دشواری های وضع موجود و دلیل هایی بود که مانع در پیاده شدن همه تعهدهای این جنبش به مردم یونان و اروپا گردید.

انحصارات و امپریالیزم نگذاشت تا یونان به نمونه مثال و مدلی برای کشورهای دیگر اروپا شود. کسانی توافق های دولت چپ یونان را « خیانت » خواندند؛ و گروهی هم به این نظر اند که با وجود سازش دردبار امید های فراوانی به بهبود نسبی درشرایط زنده گی لایه های ناتوان جامعه ، بلند بردن سطح اگاهی سیاسی ـ اجتماعی مردم ، رشد درجه تشکل توده ها در سازمانها مدافع منافع شان ، اثرگزاری بر پروسه های مهم در سطح اروپا و جهان زنده است. با آنکه تمامی نهاد های سرمایه داری نیولیبرال چون سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و رهبران ارتجاعی اتحادیه اروپا کوشیدند تا در انتخابات ماه گذشته سریزا را از اریکه قدرت برکنار سازند ، ولی این جنبش هنوز از جانبداری مردم بهره مند بوده  و مردم به آن امید بسته اند. گرایشی که با سریزا شروع شد ، در اسپانیا ، پرتگال ، کروواسی ، ایتالیا ، ایرلند و سایر کشورهای اروپا در حال پیشتازی است. این احزاب راه تکامل و پخته گی را می پیمایند. این جنبش ها و احزاب « چپ نو » در بسیاری از موارد هنوز راهکار های دقیق نداشتند ، در فرایند مبارزه و پیکار نابرابر، راهکارها و برنامه های شانرا منسجم تر ساخته و در جستجوی راه های حل تازه و متحدین جدید در سطح ملی و بین المللی می باشند. درخور یاد است ،  برخلاف آنهایی که فکر می کنند دیوار چینی میان سازمانهای چپ سنتی و نو قرار دارد ؛ این سازمان ها باوجود تفاوت های معین درسطوح  مختلف با هم یار و مددگار میباشند. این « چپ نو » برکل جنبش چپ اثرات سودمندی دارد. چناچه در هفته های گذشته دگرگونی وارد آمده در رهبری ودیدگاه های حزب کارگرانگلستان که در چند دهه گذشته به مدافع سیاست های نیولیبرال و تاچریزم تبدیل شده بود؛ از دیدگاه ها و کارکردهای سریزا در یونان  مایه میگیرد. این « زلزله سیاسی » درانگلستان نشان داد که چپ ‌ها در دل اروپا احیا می‌ شوند، رشد می نمایند و به منبع امید توده های تبدیل می گردند. رخداد های روان در چپ اروپا  بیان کننده مقاومت سازمان یافته و ایستاده گی روز افزون مردم در برابر نظام سرمایه داری و سیاست های غارتگرانه آن بوده ؛ و راه های روشنی را برای پیشبرد مبارزه نشان میدهد.

اندوخته های جنبش های مدرن سیاسی اروپا پیوسته برای سایرکشورها ازجمله منطقه ما مورد توجه و مایه الهام بوده است. جنبش های انقلابی و مردمی افغانستان و حوزه جغرافیایی ما دارای وجوه مشترکی و خواست های همسان با نیروهای چپ و ترقی خواه اروپا و جهان میباشند؛ به ویژه اینکه در دهه گذشته با تحمیل سیاست های نیولیبرال دربخش های اجتماعی و اقتصادی پدیده « سیاست زدایی» ، دشمنی با سیاست و مبارزه سازمان یافته و هدفمند سیاسی به گونه وسیعی در افغانستان عملی و تبلیغ شده است . مطالعه و به کارگیری اندوخته ها و تجارب نظری و عملی نیروهای چپ اروپایی برای ما درشرایط  درهم آمیخته گی دولتمداری بد با تنش های اجتماعی و قومی فراوان و ساختارهای اقتصادی سرمایه داری فاسد وغارت گر موجود؛ سخت سودمند و به درد خور می باشند. هرقدر این اندوخته های عمیق تر و درست تر مورد بهره گیری قرارگیرند سود بیشتر به بار خواهد آورد ؛ وهر چه در سطح بالاتری از آگاهی صورت گیرد، ثمربخش تر خواهند بود.  

بامداد ـ سیاسی ـ ۲ /۱۵ ـ ۰۴۱۱ 

تسلیم دهی یا سقوط کندز؟

نباید در فهم این افتضاح جهنمی اشتباه کرد*

کرنزی

حادثه ناگوارسقوط کندز برای همه هموطنان ما وحتا برای جهانیان تکان دهنده بود . من که متولد کندزهستم ، از هوای گرم و سرد آن تنفس کرده و از آب شیرین آن نوشیده ام؛ و در دامان پرمهر آن تربیت شده و از دوران کودکی ، جوانی و نو جوانی خاطرات شیرین و فراموش نا شدنی دارم .در آنجا درس خوانده و دردو مرحله با اجرای کار صادقانه به خدمت مردم بوده ام و تا هنوز علایق دوستی ، خویشاوندی و فامیلی ام در عمق محبت ها با مردم ، دوستان و یارانم وجود دارد.

سقوط کندز خواب از چشمانم ربود و صحنه های وحشتناک قتل ، کشتار، چور و چپاول، گریه و زاری مادران، خواهران، کوردکان و پدران  بی چاره را پیش چشمانم مجسم ساخت؛ و مرا دراین ماتم چنان شریک ساخت که فکر می کنم آنجا بودم  و در پریشانی همشهریانم سهم داشتم . به شهدا طلب مغفرت می کنم و به فامیل ها صبر جمیل آرزو دارم. صحنه های دود و تخریب شهر و اندوه وارده به مردم کهنه گی ندارد؛ سال های سال دوام می کند و این حوادث جز خاطرات و تاریخ کندز و کشور ما میگردد .

سقوط یا تسلیم دهی کندز کارساده نبوده ازحدود کندز و از سرحدات کشور می گذرد و به قضایای جهان و منطقه وصل شده  وموجب بروز دلایل و قضایای جهانی می گردد. چون مجمع عمومی سازمان ملل متحد دقیقآ دو روز بعد از سقوط کندز دایر می گردید؛ باید رهبران جهان مداخله گر و فرستاده دولت افغانستان چیزی برای ترسیم فضای وحشتناک در افغانستان به اختیار می داشتند آنها درین معامله غم انگیز دو هدف را پی گیری میکردند :

ـ باید چنین وانمود می شد که قطعات اردوی ملی ، پولیس ملی و امنیت ملی افغانستان توانایی مبارزه را به صورت تنها در برابر جنگ افروزان ندارند ( که به این ترتیب ریختن خون صد ها و هزاران شهید در جنگ افغانستان را بی ارزش می سازند ) و باید دلایل برای باقی ماندن قطعات خود را بعد از سال ۲۰۱۶ به اختیار می داشتند .

ـ اینکه عساکر پیش برنده جنگ نیابتی پاکستان- سعودی (طالبان را) منحیث یک نیروی سیاسی در مذاکرات صلح افغانستان از مو ضع قدرتمند مطرح و امتیازات کلان را توقع کنند و دولت ضعیف و ناتوان افغانستان را مجبور به امتیاز دهی بسازند .از جانبی چنین وانمود کنند که بعد از مرگ ملا عمر طالبان وحدت صفوف و رهبری خود را از دست نداده اند و هنوز هم قدرتمند اند .

چند روز بعد از سقوط جلسه وزرای دفاع ناتو یا پیمان اتلانتیک شمالی ، در بروکسل دایر می شد که آنها هم دست آویزی برای ابقا قطعات خود بعد از سال ۲۰۱۶ در افغانستان می داشتند.

اینکه روسیه با اجرای عملیات های هوایی و تقویت نیروهای نظامی خود در سوریه آغاز کرده بود باید به جایش نشانده می شد و برایش تفهیم می گردید که ما درفاصله (۵ کیلومتری) سرحدات شمالی مناطق تحت منافع تو قرار داریم ( حوادث اخیر سقوط ولسوالی درقد تخار که در حقیقت در داخل منطقه افغانستان و تاجیکستان قرار دارد و جزیره ای است متشکل از خاک افغانستان و تاجیکستان)

اجرای حملات هم زمان در ولسوالی های ولایت بدخشان که در سرحد چین و تاجیکستان و پاکستان قرار دارد زنگ خطری درسیاست های دراز مدت به چین هم بوده می تواند. ترکمنستان می خواهد به غرض کمک به مردم افغانستان به قیمت خیلی نازل از نرخ بین المللی گندم را به اختیار افغانستان قرار دهد در حالیکه رقم عمده واردات گندم از پاکستان صورت می گیرد. ایجاد نا آرامی در سرحدات ترکمنستان میتواند جز جنگ اقتصادی پاکستان باشد.

عامل دیگر قضیه سقوط یا تسلیم دهی کندز مربوط به شیوه و نحوه پیش برد امور دولتی دراین ولایت است هیچ یکی از مسوولین ولایت اهل کندز نبوده اشخاصی که به خصوصیات محلی به ساختارهای قومی و به مسایل عمده مذهبی ـ دینی این ولایت بلدیت ندارند بر امور زنده گی سیاسی و ملی آنها حاکمیت می کنند .

پس ازاستقرار حاکمیت اسلامی در افغانستان به خصوص در کندز زمینه های ایجاد و رشد مدرسه هایی به اصطلاح اسلامی مساعد ساخته شده که در اکثریت این مدارس دروس سیاسی و افراط گرایی تدریس می شود. زیرنام لباس « با ستراسلامی » دختران تشویق به پوشیدن لباس های سیاه عربی می شوند و شاگردان تشویق به پیوستن به گروپ های اسلامی افراطی می گردند .

معاون وزارت معارف افغانستان میگوید این وزارت چهل مدرسه  دینی در کندز دارد. معاون وزارت حج و اوقاف افغانستان می نویسد که از جمله ۱۵۴۲ مدرسه وابسته به این و زارت در سطح کشور ۳۰۰ مدرسه  آن در شهر و ولایت کندز وجود دارد .

انستیتوت مطالعات استرا تیژیک با برسی مدارس غیر رسمی ده ولایت افغانستان از جمله کندز در گزارش خود درج نموده  که ۳۰  در صد شاگردان این مدارس از حملات انتحاری حمایت می کنند . مسوولین ولایات به جای این که از پلان های تدریسی وزارت معارف استفاده و کنترول نمایند به غرض بقای خود هر چه توانسته اند به تعلیمات و تحریکات افراطی پناه برده اند. نابسامانی های اقتصادی، نبودن زمینه های کاری ، سطح پایین عواید خانواده ها ، بیکاری،  گرسنگی و بالا بودن سطح فقر درکشوربه خصوص درکندز موجب ایجاد گروه های وسیع از جوانان بیکار گردیده  که اکثریت آنها ازین مدارس « قربانی » یا انتحاری فارغ گردیده اند آنها با روحیه پذیرش افراطی گرایی تربیت شده اند .

داستان پدری را شنیده ام که همه دارایی خود را به فروش رسانیده و دو فرزند خود را از قریه گورتپه  کندز غرض آموزش انتحاری به پاکستان فرستاده آنها در بازگشت دو محل مهم درکندز را منفجر نمودند .زمانی مردم محل به غرض فاتحه خوانی نزد او رفتند ؛ او گفته آماده گی دارد که فرزند سومی خود را هم بفرستد . بیجا نیست که یک تعداد از حمله کننده گان طالب پیش از حمله در خانه های مردم آماده به خدمت جابجا شده اند. اگر چنین وضع تربیتی ادامه یابد  کندز واکثر ولایات به وزیرستان شمالی مبدل خواهد شد. اگر حادثه کندز یک پروژه و پروگرام نمی بود چرا آقای نبیل رییس امنیت ملی چنین بیان میدارد:

قرار بود در بیست و هفت نکته (محل ) در کندزعملیات تصفیه وی اجرا گردد تا خطرات سقوط کندز و فاجعه ای که پیش آمد رفع شده باشد بدین منظور قوت های ویژه داخلی و خارجی توظیف و به میدان هوایی کندز جابجا شدند؛ ولی ظرف چهل و پنج روز سرقوماندانی اعلی و شورای امنیت دستورعملیات را ندادند .

چرا برای این  درامه یا صحنه سازی کندز را انتخاب کردند ؟

ـ کندز حلقه ضعیف اداره بود.

ـ ا ختلافات شدید سلیقه وی میان رهبری نیروهای مسلح ، مدافعین کندز و مسوولین ولایت وجود داشت .

ـ سازماندهی ضعیف و عدم مرکزیت ، ونبودن توامیت و عمل مشترک در اجرای عملیات ها موجب پراگنده گی نیروها گردیده بود.

ـ عده ای از مدافعین کندز زیر نام پولیس محلی یا افراد مسلح غیرمسوول مورد سرزنش و تعقیب قرارگرفته که موجب دلسردی آنها گردیده و آنها نخواستند در دفاع از کندز که مادر وطن شان بود سهیم شوند که اشتباه بزرگ را مرتکب گردیده به محلات دور از کندز رفتند .

ـ کندز در دوران حاکمیت طالبان به مثابه بزرگترین مرکزعملیاتی شمال در افغانستان انتخاب شده بود که منحیث یک منطقه استراتیژیک نظامی از آن استفاده می شد .

ـ کندز دارای اراضی هموار و کوهستانی است موجودیت زمین های زراعتی ،شالی زار، دلدلزارها، دریاهای کلان و آب فراوان و جنگلزارها درامتداد  سرحد با تاجیکستان به نقاط و محلات امن برا ی مخالفان مبدل شده است.

ـ انتخاب کندز منحیث پایتخت طالبان علاوه بر اهداف سیاسی فوق الذکر یک انتخاب عادی نبوده ؛ بلکه شامل داستان و تاریخ انتقام جویی بیشتراست . طالبان در موقع شکستی که درفکر و انتظار آن نبودند هزاران جوان اجیرشده ویا به زور و تهدید آورده شده با گناه و بی گناه را به غرض پیشبرد عملیات علیه بقایای دولت مجاهدین در شمال افغانستان و در ولایت با اهمیت و سوق الجیشی کندز جابجا کرده بودند. پس از محاصره امریکایی ها و متحدین ؛ مشاوران عالیرتبه آی اس آی و عده ای از رهبران طالبان ذریعه هلیکوپترهای اردوی پاکستان از میدان هوایی کندز به طرف پاکستان فرار داده شدند که شامل همین رهبری موجود طالبان هم می شود .اما این جوانان دستگیر شده ؛ گروه گروه مجازات گردیدند. داستان افغان کشی توسط خود افغان ها نکته پایانی ندارد .بدینوسیله طالبان و حامیان پاکستانی و سعودی آنها به غرض انتقام جویی و اعاده اعتبار ازدست رفته کندز را انتخاب کردند .

پی آمد ها :

طالبان و متحدین آنها مسوول سقوط کندز اند و لو اینکه آنها اعلان میدارند که درچور و چپاول سهیم نیستند و می دانستند که نمی توانند اداره کندز را به اختیار داشته باشند پس چرا این همه حوادث را موجب شدند ؟

آنان میگویند : به اهدافی  رسیده ایم که از طریق وسایل اطلاعات جمعی از جمله ( بی بی سی) به نشر رسید

ـ بدست آوردن سلاح و مهمات.

 ـ آزاد ساختن محبوسین خود.

ـ نشان دادن قدرت خود که می توانیم حاکمیت را سقوط دهیم.

ـ دست آوردهای چون قتل ده ها و صدها نفر بیگناه به جرم همکاری با دولت سربریدن ها ، قطع نمودن انگشتان مردم.

ـ دزدیدن و ربودن ۶۱ تن از زنان بی گناه موجود در خانه امن شهر کندز.

ـ ربودن زنان جوان محبس اناثیه کندز و فروش آنها بالای اعراب و پاکستانی ها.

ـ  ربودن ده ها جوان برهنه صورت.

ـ حریق تعمیرات و دفاتر دولتی.

ـ حریق و چور و چپاول دکان های زرگری و پول بانک های خصوصی و مبدل ساختن کندز به یک محشرسرا نیز از جمله دست آوردهای شان بوده است..

جناب کبیر نوری در قسمت از نوشته شان که در سایت وزین بامداد به نشر رسیده از داستان عبدالقدوس محصل پوهنځی شرعیات که روز یکشنبه هنگامی که عازم تخار بوده در کندز از جانب طالبان دستگیر شده و بعد از لت و کوب فرمایشی به کشتارگاهی در بندرخان آباد کندز برده شده است. طالبان درین کشتارگاه مجهز با تبروساطوربه دست مصروف سربریدن مردم بوده اند دراین کشتارگاه مردان جوان را در تناب می بستند و پس ازپایان تحقیقات سر شانرا از تن شان جدا می کردند.

او می گوید: قاتلین به زبان دیگر ( شاید پنجابی یا عربی و یا چیچینی) صحبت می کردند و با اظهار الله و اکبر قربانیان شانرا سر می بریدند . انگشت دست عبدالقدوس و دست همراه او را درین کشتارگاه قطع کردند . و بر اساس پا در میانی یکی مردمان کندز این دو شخص از مرگ حتمی نجات یافتند  .

 جنایات جنگی و ضد بشری در کندز

گروه سازمان عفو بین الملل گفته اند که طالبان در کندز مرتکب جنایات هولناکی شده اند .

دولت افغانستان طی اعلامیه ریاست جمهوری علت سقوط کندز را مداخله خارجی دانسته؛ نیویارک تایمز خبری را به نشر سپرد که توسط  آی اس آی کندز سقوط داده شد و موجودیت یک جنرال زخمی پاکستانی در شفاخانه دکتوران بدون مرز در کندز را که  به گفته آنها « دلیل بمباران این شفاخانه هم موجودیت طالبان و زخمیان نظامی عالیرتبه پاکستانی خوانده شد» قلمداد نموده است. به همین مناسبت دولت پاکستان سفیر امریکا را در وزارت خارجه احظار کرد. سه تن از مسوولین قبلی امریکا در افغانستان طی نامه ای دولت امریکا را به  نسبت کم توجه یی در اکمال اردو به خصوص عدم تکمیل قوای هوایی افغانستان محکوم نموده ؛ و ابراز داشتند که به کندز این ولایت با اهمیت استراتیژیک توجه نکرده اند. کارشناسان معتقد اند که امریکا در مورد رشد داعش در افغانستان  صرفآ موقف نظارتی دارد. این برخوردها موجب این همه بدبختی ها در کندز گردیده است .

انجمن حقوقدانان افغان در اروپا طی اعلامیه چنین نوشته اند :

« ... فاجعه حقوق بشرکه در کندز به بوقوع پیوسته و دوام دارد شامل اشکال مختلف جنایات هولناکی است که مصیبت ملی را بار آورده است و یکبار دیگر چهره های کثیف ضد انسانی و ضد اسلامی شرارت پیشه گان بین المللی اعم از داعش و طالب را به جهانیان برملا ساخت که خشن ترین قاتلان انسان و انسانیت می باشند و آنها می خواهند افغانستان را به عصر حجر سوق نمایند . فهرست جنایات انجام یافته در کندز در کته گوری جنایات جنگی و ضد بشر ردیف بندی میگردد که شامل : قتل و کشتار اهالی ملکی ، قتل های سیاسی ، قتل اسیران ، تعرض برناموس هتک  حرمت مردم ، چورو چپاول دارایی عامه و تخریب اماکن دولتی و شخصی وغیره می باشد .»

 اینست نتیجه سقوط کندز و تصرف کندز و حاکمیت سه روزه طالبان. آنها معتقد اند و می دانند که نمی توانند یک منطقه را به صورت دایمی در اختیار داشته باشند اما به ایجاد صحنه های خشن می پردازند و زمینه سازی میکنند .

داغ از دست رفته گان و شهدا جاودانه باقی می ماند و فراموش نمی گردد زخمی ها تداوی خواهند شد اما داغ مصیبت ها منحیث خاطره تلخ در روح و روان انسان ها باقی خواهند ماند شفاخانه های سوخته و دفاتر دولتی دوکان ها و سرای های سوخته حد اقل چند سال کار دارد که ترمیم شود اما همه این غم ها داغ ننگ بر پیشانی عاملان آن است.

جوانان دلیردر صفوف پولیس ملی ، امنیت ملی و سایر مدافعین کندز که از درامه سقوط یا تسلیم دهی خبرنبودند تا آخیرین مرمی دست داشته جنگیدند عده  شان به نام وطن شهید شدند ؛ متباقی به طور قهرمانانه در سنگر دفاع باقی ماندند . درحالیکه مسوولین و طراحان این فاجعه خود به خارج و یا به طرف پایتخت فرار نموده بودند .

اما رییس جمهور بی خبر ما با خریطه ازمدال های بی ارزش به کندز سفر نموده و اشخاصی دل خواه را مورد تحسین قرار داد.اما مدافعان و مستحقان اصلی  گمنام باقی ماندند .

تنظیم و طرح پلان مطمین امنیتی ، بازسازی محلات تخریب شده ، پلان های تربیتی و رشد اجتماعی و اقتصادی وغیره عرصه های مختلف حیاتی مردم ولایت کندز مستلزم پلان جدا گانه بوده که از حوصله بحث فوق خارج میباشد .

 

 * برگرفته از نوشته محترم سلیمان کبیر نوری

بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۴۱۱

در شرایط موجود ملی و بین‌المللی چه باید کرد؟

میر محمدشاه رفیعی

 

دیریست‌ جهان ما به ‌سوی ناامنی‌ها و بی ‌ثباتی‌ها سوق داده شده است. در اثر جنگ‌ های تحمیلی بر مردم ما و بعضی از کشورها از جمله شرق میانه و اروپای شرقی روزانه صدها انسان بی‌ گناه و مظلوم نیست و نابود می ‌گردند.

بی‌ اعتمادی میان کشورهای مختلف جهان، تخریب محیط زیست و نابودی تمدن باستانی بشریت روز افزون گردیده؛ ملل متحد و حامیان دروغین حقوق بشر و کشورهای بزرگ جهان در مهار کردن و کنترول عوامل نابودی کره زمین دستاوردهای بشریت ناتوان گردیده‌اند؛ زیرا در بعضی از حالات و اوضاع مشخص کشورهای بزرگ صنعتی مانند ایالات متحده امریکا، اتحادیه اروپا، جاپان و غیره در راه اندازی و شعله ‌ور ساختن جنگ‌های منطقه وی و تلاش برای دستیابی به منافع سیری ناپذیرشان مذموم و متهم می‌باشند.

نظام موجود و مسلط جهان بعد از دهه هشتاد میلادی به‌ سوی محافظه کاری و سلب حقوق و آزادی‌های جوامع مدنی و اتحادیه‌های کارگری گام بر داشته است. این نظام می‌ خواهد تا به اثر راه انداختن جنگ ‌های کوچک و متوسط ، توهم دموکراسی و جهانی سازی نظام سرمایه داری اراده خود را به‌ مثابه وارث استعمار کهن بالای تمام جهان و از جمله کشورهای روبه توسعه تحمیل نماید. این در حالی است که نظام موجود سیاسی و اقتصادی جهان وارد طولانی ‌ترین و عمیق ‌ترین بحران تاریخی خود از سال (۲۰۰۸) میلادی بدین سو می ‌باشد.

بحران موجود نمایانگر آن است که هیچ یک از کشورهای جهان از جمله کشورهای رو به توسعه نمی‌ توانند برای همیش متکی به کشورهای بزرگ صنعتی باشند و یا همه جانبه به آن‌ها اعتماد نمایند. اوضاع و حالات سیاسی موجود در امریکای لاتین، یونان، اسپانیا، پرتگال و ایتالیا به وضاحت نشان داد که سیاست‌های اقتصادی دیکته شده از طرف بانک جهانی و صندوق وجهی پول که بر اساس نظریات تاچر و ریگن شکل گرفته و خواهان سیاست‌های اقتصادی خصوصی سازی و سیاست ریاضت اقتصادی می‌باشد تامین کننده منافع مردم نمی ‌باشد و دامنه فقر و ثروت را به سود یک فیصد سرمایه داران و ضرر (۹۹٪)مردم تغیر داده، زمینه ساز ناامنی‌ ها و نارضایتی‌های مردمی گردیده است.

اهمیت و تاثیر گذاری بعضی از حوزه‌های اقتصادی جهان در حال تغیر و تحول بوده چنانچه شرق میانه امروز دیگر اهمیت بزرگ برای اقتصاد جهان ندارد. تولید نفت از طریق مواد غیرفوسیلی در امریکا و نفت دریای شمال باعث گردیده تا مراکز تجارت و اقتصاد جهان به آسیای جنوبی انتقال یابد و کشورهای شرق میانه تنها به ‌مثابه کشورهای مسیر راه تجارت و انرژی در نظر گرفته شوند.

 بهارعربی نتوانست بدیل مناسب بجای نظام‌ های دیکتاتوری ارایه کند، فروپاشی نظام‌های سیاسی و زیر ساخت‌های اقتصادی کشورهای مانند لیبیا، سوریه، عراق و یمن و گسترش دامنه ناامنی‌ها در سراسر منطقه خاور میانه و افزایش روز افزون در تعداد پناه‌جویان و بیجا شده گان نمایانگر وخامت اوضاع سیاسی و اقتصادی در سراسر جهان است.

 گروه کشورهای ۷G  روز تا روز مواضع و دستاوردهای گذشته‌ شان را در مقابل کشورهای نوظهور اقتصادی از جمله در مقابل کشورهای عضو سازمان اقتصادی بریکس BRICS  از دست می‌ دهند و توان مقابله و رویارویی اقتصادی را با آن‌ها ندارد. از این‌رو نیروهای تبهکار و تروریست ابزاری شده‌اند بدست کشورهای بزرگ اقتصادی جهان غرض رسیدن آن‌ها به اهداف راهبردی سیاسی و اقتصادی ‌شان در جهت تسلط بر منابع بزرگ مواد خام و کنترول از شاهراه‌های بزرگ انتقال انرژی و تجارت.

افغانستان به‌ مثابه یک کشوری که دارای منابع و ذخایر بزرگ معدنی و زیر زمینی می‌ باشد و همچنان از اهمیت خاص جیوپولیتیک و سوق‌الجیشی برخوردار می‌باشد، نمی‌تواند در بازی‌های بزرگ جهانی از نظر کشورهای توسعه طلب و استیلاگر جهان به دور بماند. بر علاوه اهمیت و اعتبار کشور ما از نگاه اقتصادی و سیاسی، مردم افغانستان دارای سوابق تاریخی آزادی خواهی و سلحشوری می ‌باشند که این خصوصیت ذاتی و سایکولوژیکی مردم ما باعث شد تا در زمان حضور قطعات نظامی اتحاد شوروی یک عده زیادی از مردم ما به دام توطیه‌ها و دسایس بیگانگان گیر آیند و ترور و اختناق را وسیله رسیدن به هدف قرار دهند. از سوی دیگر مناسبات غیردوستانه پاکستان از زمان ایجادش تا اکنون و عدم تعریف و نامشخص بودن مرزهای ما با این کشور باعث گردیده تا از طریق سازمان‌ های نظامی و استخباراتی کشور پاکستان، استخبارات منطقه و جهان در کشور ما دست بالا پیدا کنند و کشور ما را به لانه  بنیادگرایان، تروریست‌ها و جنایت کاران منطقه و جهان مبدل سازند.

باوجود خروج کامل قطعات نظامی اتحاد شوروی از افغانستان بعد از ۲۶ سال و حضور قوت‌های آیساف و ناتو در مدت ۱۴ سال تا هنوز کشورما در آتش جنگ تحمیلی می ‌سوزد و هر روز مردم ما متحمل قربانی‌های بی ‌شمار و خسارات هنگفت مالی می‌ گردند. افغانستان نه تنها در محراق توطیه‌ها و دسایس جهانخوران و رقابت‌های کشورهای بزرگ قرار دارد، بلکه از کشور ما به نفع خود و ضرر کشورهای رقیب نیز استفاده می ‌نمایند و این کشور را مرکز تولید و ترافیک مواد مخدر و تربیت و صدور تروریزم بر کشورهای هم‌ جوار و از جمله آسیای میانه و میدانی برای جنگ‌های نیابتی با یکدیگر مبدل نموده‌اند. فقر و بی‌عدالتی‌های تاریخی و عدم نظام‌ های مردم سالار در طول تاریخ کشور، سرکوب و کشتار بی ‌رحمانه آزادی خواهان و ترقی پسندان کشور، توطیه‌ها و دسایس به راه افتیده بر علیه نظام روشنفکران در اویل قرن ۲۰ میلادی بعد از کسب استقلال و نظام دموکراتیک دهه شصت خورشیدی نیز از جمله عوامل ناآرامی‌ها و بحران‌های موجود کشور ما محسوب می‌ گردند؛ زیرا که تشتت و پراگنده‌ گی صفوف مبارزان راستین و عدالت‌خواه باعث توسعه صفوف ارتجاع و محافل مزدور در کشورگردیده است. هم اکنون کشورما در بدترین شرایط ازنظر عدم اعتماد قومی و مذهبی قرار دارد. تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی اقوام با هم برادر کشور از هم جدا می ‌گردند و نسبت به همدیگر بی ‌اعتماد می ‌شوند.

در سراسر جهان کشورهای بزرگ و پر قدرت می‌ خواهند تا با دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی کشورهای بزرگ را به کشورهای کوچک و وابسته به قدرت‌های بزرگ مبدل نمایند. همین سیاست‌های نژادپرستانه و قوم گرایانه در بعضی از کشورها، تمایلات آزادی خواهی و جدایی طلبی را حتا در کشورهای مانند بریتانیا و اسپانیا افزایش داده و شرق میانه در آتش اختلافات مذهبی تشیع و تسنن، کرد، عرب و ترک وغیره می‌ سوزد که کشور ما نمی‌ تواند از تاثیرات سو  این حوادث مصوون باشد.

به وضاحت گفته می ‌توانم که اختلافات قومی و مذهبی در کشور ما منشا بیرونی داشته وعده‌ای از بیگانه پرستان در عقب قوم و مذهب پنهان گردیده از غرور وهمت والای مردم ما سو استفاده می ‌نمایند.

آب، خاک و هوای افغانستان به همه مردم و باشنده گان این مرز و بوم تعلق دارد؛ دولت و احزاب سیاسی از حقوق حقه و مسلم هر قوم و مذهب باید پاسداری نمایند و با هر نوع برتری جویی قومی و تقسیم ادارات دولتی مرکزی به اساس قوم و مذهب مخالفت صورت گیرد. ما باید به رشد فرهنگ، زبان و انکشاف متوازن هریک از محلات کشور باورمند باشیم و بدانیم که تروریست‌ها و مخالفین مسلح در کشور ما با هیچ یک از اقوام برادر ما ارتباط و پیوند نداشته و ندارند. آن‌ها در مخالفت با منافع ملی، استقلال، آزادی و غرور مردم ما قرار دارند و از طرف دشمنان تاریخی مردم ما در خارج تمویل و تجهیز می‌گردند. از این‌ رو شخصیت‌های سیاسی و دولتی که نمایانگر منافع قوم و یا مذهب خاص باشند. مورد اعتماد مردم ما بوده نمی ‌توانند و باید جای آن‌ ها به افراد مردم سالار و فراقومی خالی گردد.

فقر و تنگ دستی مردم ما که به اثر نبود پلان‌های عام‌المنفعه و بزرگ اقتصادی ادامه دارد از امکانات و شرایط موجود طبیعی و جیوپولوتیک کشور بنا بر موجودیت فساد گسترده و عدم کارایی دستگاه دولتی ‌ای که آلوده با فساد و تحت تاثیر نیروهای مافیایی داخلی و خارجی می ‌باشد، استفاده موثر و لازم صورت نمی ‌گیرد؛ که این‌ها نیز عواملی‌اند در جهت تداوم ناامنی‌ها و زمینه‌ نفوذ دشمن در داخل کشور. ناامنی‌ها فقر و بیکاری باعث گردیده تا شماری از مردم و خانواده‌ها و به‌ ویژه جوانان تحصیل کرده کشور راهی خارج از کشور گردند؛ که رقم بالایی از پناه‌جویان را در سطح جهان تشکیل می ‌دهند و کشور ما سرمایه ملی خویش از دست می ‌دهد.

 دولت افغانستان بعد از کنفرانس بن اول نتوانسته تا مطابق تعهدات بین‌المللی خویش در جهت حکومت ‌داری خوب، توسعه دموکراسی، کاهش بیکاری و اعمار پروژه‌های عام‌المنفعه گام بر دارد. جایگزینی اشخاص بر اساس قوم و شناخت‌های شخصی دامنه فساد را در کشور گسترده‌ تر ساخته و باعث افزایش بیکاری و ناامنی‌ها درکشور گردیده است. کشور ما به مرکز تولید مواد مخدر در جهان مبدل گردیده و رتبه بالایی را در فساد اداری در سطح جهان حایز است.

بنابراین اصل حکومت ‌داری خوب، تطبیق قانون و اعتماد سیاسی تقرر کادرها بر مبنای اصل شایسته گی تخصص وفاداری به مردم و منافع علیای کشور یکی از راه‌های بیرون رفت از منجلاب موجود در کشور محسوب می ‌گردد.

توسعه و استحکام نهادهای انتخاباتی کشور و نهادینه شدن دموکراسی بر مبنای توسعه و اعتماد به احزاب سیاسی مردم سالار، آزادی بیان و آزادی‌ های مدنی و کمک دولت به این نهادها وسیله‌ای است که باعث جلب اعتماد مردم نسبت به دولت می‌گردد و از قوت و شدت ناامنی‌ها و تشنجات قومی و محلی می‌کاهد. دولت موجود از اعتماد لازم مردم ما محروم و بی‌ بهره می‌ باشد، اعتماد و علاقه ‌مندی به احزاب و جریانات سیاسی که دارای تشیکلات نظامی و شبه نظامی هستند و اخذ مشوره و حرکت به‌ فرمان و خواست افراد معلوم ‌الحال و شناخته شده باسابقه جنایات جنگی و نقض حقوق بشر نمی‌ تواند در تامین صلح و ثبات کشور موثر واقع گردد.

مردم افغانستان حق دارند تا در محلات زنه گی و کارشان تدابیر اضافی امنیتی را اتخاذ نمایند و از جان مال و نوامیس ‌شان حراست و حفاظت نمایند؛ اما این تدابیر نباید جایگزین وظایف و صلاحیت‌های وظیفه وی نیروهای مسلح کشور گردد و یا از این تشکیلات و تجمعات مردمی غرض اعمال نفوذ بر مقامات دولتی ودر جهت گرفتن اخاذی‌ها و نقل و انتقال قاچاق مواد مخدر استفاده به عمل آید.

ما باورمند هستیم که ملیشه سازی و اتکا به تشکیلات نظامی بر مبنای قوم و منطقه تجارب ناکام در کشور ما بوده و به جای آن بهتر است تا دولت تمام امکانات و شرایط بهتر را در جهت توسعه، تقویت و تجهیز و تکمیل قوت‌های دفاعی و امنیتی گذاشته و وظایف آن‌ها را باید طی دیرکیتف های جداگانه مشخص نماید و از تداخل وظیفه وی در کار آن‌ها جلوگیری گردد. نهاد شورای امنیت ملی به‌ مثابه یک نهاد پالیسی ساز و گزارش گیرنده و تنظیم کننده وظایف ارگان‌های دفاعی و امنیتی نباید جایگزین وظایف اجراییوی و عملی ارگان‌های دفاعی و امنیتی کشور گردد.

استراتیژی سیاست خارجی افغانستان نیازمند بازنگری و اجراات فعال می ‌باشد، دولت باید دشمنان مردم افغانستان و حامیان آن‌ها را با اسناد و مدارک دست داشته به ارتباط تربیت، تسلیح، تجهیز و صدور تروریزم به افغانستان که باعث کشتار بی ‌رحمانه مردم ما و وارد نمودن خسارات فراوان مالی بر کشور ما گردیده به مراجع بین‌المللی و از آن جمله به سازمان ملل متحد معرفی نماید و تغیر روابط دیپلوماتیک خود را با آن‌ها موارد بحث و ارزیابی قرار دهد.

تطبیق کامل و همه جانبه مواد موافقت ‌نامه امنیتی با ایالات متحده امریکا و پیمان ناتو و استفاده از مفاد این موافقت ‌نامه به خاطر تجهیز و اکمال قطعات و جزو تام‌ های دفاعی و امنیتی کشور از شرایط تامین امنیت و بهبود وضعیت موجود در کشور محسوب می‌ گردد در حالی که ما شاهد حضور فیزیکی بعضی از قطعات خارجی در کشور هستیم که وظایف تعلیم و تربیت را آن‌ها به‌ کندی پیش می ‌برند و تا هنوز قطعات و جزو تام‌های دفاعی و امنیتی ما طور شاید و باید اکمال نگردیده‌ اند.

ترقی‌خواهان و شخصیت‌های دموکرات آرزومند توسعه و نهادینه شدن دموکراسی در کشور می ‌باشند و به خاطر تدویر انتخابات به ‌موقع ولسی ‌جرگه، ولسوالی‌ها و شاروالی‌ها تحت شرایط آزاد و به دور از مداخلات نهادهای دولتی مبارزه می‌ نمایند و به حل همه انواع اختلافات و معضلات بر مبنای مذاکرات و تفاهم باورمند هستند. هر نوع تلاش و فعالیت برای رسیدن به قدرت از طریق استفاده از سلاح و با توسل به قدرت نظامی مردود و نامشروع می‌ باشد، بنابراین دشمنی نهادهای سیاسی و جامعه مدنی با تروریزم و اعمال تروریستی و آنانی که به جنگ و خون ریزی علیه مردم و کشور ما ادامه می‌ دهند برحق ودر مطابقت با منافع مردم ما می‌ باشد. نقض خشن حقوق بشر و محدودیت در فعالیت ‌های مدنی و اجتماعی مردم و احزاب سیاسی و جامعه مدنی مورد تایید مردم ما نمی ‌باشد. تغیر نظام و هریک از ارگان‌های قدرت سیاسی در کشور که در قانون پیش ‌بینی نگردیده باشد به نفع مردم و جامعه ما نیست.

معضلات و پرابلم‌های جهانی و تلاش‌های قدرت‌ های بزرگ اقتصادی به شمول یک عده عوامل داخلی مانند ضعف مدیریت وعدم صداقت مسوولین کشور، جهل و بی ‌سوادی وعدم رشد و توسعه کشور باعث این همه ناامنی‌ها و معضلات در کشور گردیده است؛ بنابراین رفع این همه معضلات و پرابلم‌ های موجود اجتماعی از طریق تفاهم و مذاکره با رعایت قانون اساسی و به‌ طور صلح آمیز امکان پذیر و حتمی است و مردم ما از هر نوع تغیر و پیشرفت که منجر به تحولات دموکراتیک و بهبود زنده گی آن‌ها گردد و صلح و امنیت را در کشور تامین نماید حمایت خواهند کرد.

از پیشبرد مذاکرات به سرپرستی دولت و رهبری افغان‌ها با مخالفین مشروط با حمایت از قانون اساسی حفظ دستاوردهای سال‌های اخیر ارزش‌های ملی و تاریخی و جامعه و حقوق شهروندی رعایت آزادی دموکراسی و حقوق بشر اعلام آتش بس در کشور تامین صلح سرتاسری صلح پایدار صلح عادلانه و صلح برای همه و شناخت جایگاه و حقوق زنان در قدرت سیاسی مورد حمایت و تایید مردم ما قرار خواهد گرفت.

افزایش ناامنی‌ها و تهدیدات امنیتی اخیر در بعضی از ولایات کشور نمایانگر تشدید تضادها میان کشورهای بزرگ جهان و آخرین تلاش‌های مذبوحانه قدرت‌های منطقه از جمله پاکستان غرض تسلیمی دولت افغانستان به خواست و اراده  نامشروع آن‌ها می ‌باشد.

در ناامنی‌های اخیر ضعف رهبری و مدیریت ناسالم بعضی از ارگان‌های دولت نیز مشهود است، اجراات غیرمسوولانه و مخالف قانون بعضی از سران حکومتی در محلات باعث گردیده تا عده‌ای از افراد غرض نجات ‌شان از مظالم ادارات دولتی به دامن مخالفین مسلح پناه ببرند و همچنان ادامه فقر و بی ‌کاری در کشور زمینه آن را مساعد ساخته تا صفوف مخالفین دولت تقویت گردد.

ما باور داریم که اتحاد و همبستگی مردم افغانستان بر مبنای منافع ملی و علیای کشور دفاع از استقلال و آزادی مردم و استفاده معقول موثر و هدفمند از کمک‌های اقتصادی نظامی جامعه جهانی می ‌تواند مردم و کشور ما را در نجات از بحران موجود مساعدت نماید.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۵ ـ ۲۵۱۰

اردوغان علت بیشتر ناامنی‌های ترکیه است

روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی عنوان کرد که رییس جمهوری ترکیه به صورت مستقیم مسوول جو ناامن به وجود آمده در کشورش از زمان انتخاب در جون ۲۰۱۵ ترسایی  است.

روزنامه نیویورک تایمز همچنین سرکوب رسانه‌ها در ترکیه را محکوم کرده و رجب طیب اردوغان، رییس جمهوری این کشور را به تضعیف دستاوردهای دموکراسی در یک دهه گذشته متهم کرد.

این روزنامه در سرمقاله خود پیش از انتخابات پارلمانی ترکیه که امروز (یکشنبه) در حال برگزاری است،‌ از اردوغان خواست تا به رای دهنده گان گوش فرا دهد؛ و از رویای خود که « ریاست جمهوری مادام العمری» است، دست بردارد و به حزب حاکم اجازه دهد تا دولتی را با اپوزیسیون تشکیل دهد.

این روزنامه همچنین به اردوغان یادآوری کرد که زمانی وی رهبر اقتصاد پویا در ترکیه بوده، به اصلاحات سیاسی و دموکراتیک دست زده، با کردها در کشورش به سازش رسیده و قدرت نظامیان در ترکیه را از میان برده است.

در سرمقاله روزنامه نیویورک تایمز همچنین آمده است: اما امروز بسیاری از این دستاوردها تضعیف شده است. چون اردوغان به دنبال پیروزی و تحکیم قدرت خودش است.

روزنامه امریکایی نیویورک تایمز به انتقاد از این مساله می پردازد که ارتش ترکیه بار دیگر اهداف مرتبط با حزب کارگران کردستان ترکیه (پ.ک.ک) را هدف قرار داده و احزاب مخالف را برای انجام راهپیمایی درکشور دچار مشکل کرده است؛ به رقبای دولت برچسب تروریست زده می شود، رسانه های اپوزیسیون را تهدید و ارعاب می کند یا به آنها حمله می کنند.

این روزنامه همچنین به این مطلب اشاره می کند: اقتصاد کشور رو به زوال است و اوضاع آن سه برابر بدتر از پنج سال قبل شده است. اردوغان مستقیما مسوول اوضاع ناامن کشور است. به عنوان یک رییس جمهور از او انتظار می رود تا در یک نزاع و کشمکش سیاسی دست بالا را بگیرد و شخصیتی وحدت بخش باشد اما حالا بیشتر به دنبال پیروزی و دستیابی به اکثریت آرا در پارلمان برای تدوین مجدد قانون اساسی و بسط اختیارات ریاست جمهوری است.

این روزنامه همچنین آورده است، ساخت کاخ مجلل اردوغان نمونه ای از تغییر سیستم ریاست جمهوری ترکیه با وجود دستورات دادگاه علیه این مساله است.

با وجود آنکه اردوغان در انتخابات جون ۲۰۱۵ ترسایی نتوانست پیروز شود و اکثریت آرا را کسب کند،‌ به تشکیل دولتی ایتلافی نیز کمکی نکرد و به جایش خواستار برگزاری یک انتخابات زودهنگام شد و بمباران مواضع کردها در شمال سوریه که شریک اصلی برای مقابله با داعش هستند را آغاز کرد.

نیویورک تایمز همچنین درباره سرکوب گسترده رسانه ها توسط اردوغان نوشت و آورده است:‌ دفاتر رسانه های مخالف توسط اوباشان تخریب شد و خبرنگاران توسط ماموران امنیتی دستگیر شده و روزنامه ها تعطیل شدند. پلیس ضد شورش ترکیه از گاز اشک آور استفاده کرد و در نهایت به کانال های تلویزیونی منتقد دولت حمله کرد.

مقام های ترکیه به دو کانال تلویزیونی، دو روزنامه و یک دستگاه رادیویی منتقد دولت اردوغان حمله کرده اند.

این روزنامه با اشاره به انتخابات زودهنگام پارلمانی امروز ترکیه نوشت: این انتخابات هیچ تفاوتی با انتخابات جون ندارد و به رییس جمهوری ترکیه تاکید کرده که دست از زیاده خواهی ها و آرزوهایش در تشکیل یک ریاست جمهوری امپریالیستی دست بردارد و به حزب حاکم اجازه دهد تا یک دولت ایتلافی تشکیل دهد.

در انتها نیز آورده است: این مسیری نیست که اردوغان احتمالا آن را برای خود انتخاب می کند بلکه راهی است که متحدانش در امریکا و اروپا باید او را برای سوق یافتن به سمت آن هل بدهند.

بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۱۱۱

موقف حزب ملی ترقی مردم افغانستان در رابطه به اوضاع کنونی کشور

(مصوب دارالانشای حزب )

 

سرزمین افغانستان امروزی به دلیل قرارگرفتن در مسیر جاده ابریشم محل پیوندگاه تمدن‌ های بزرگ جهان بوده و در طول سده‌ها، قشرهای پیاپی ای از هویت‌ ها، فرهنگ‌ ها و باورها سرزمینی را که امروزه افغانستان نامیده می ‌شود بازشناسانده‌ اند. این موقعیت مهم و حساس ژیواستراتیژیکی و ژیوپولیتیکی افغانستان در شکل دادن موزاییکی غنی ازفرهنگ‌ ها و تمدن‌های بزرگ همچون ایرانی ، یونانی،  بین‌ النهرینی وهندی  در این کشور نقش مهمی داشته‌ است و میراث فرهنگی باستانی این کشور را ترسیم می‌ کند. از این رو افغانستان در طول تاریخ گلوگاه یورش مهاجمین و جهان‌ گشایان بوده که ردپای آن‌ ها هنوز درگوشه و کنار این سرزمین دیده می‌ شود.

شرایط کنونی در افغانستان به گونه ای در حال تکوین است که تحلیل آن مستلزم بینش واقع گرایانه بوده و بررسی دقیق را ایجاب می نماید. فقر، نابسامانی، ناامنی، بیکاری، مداخلات بیگانه ها و ده ها چالش دیگر گریبان گیر این کشور است. بعد از خروج بخش زیادی از نیروهای خارجی از افغانستان و سپردن مسوولیت های امنیتی به نظامیان افغان ؛ جنگ در کشور تشدید گردیده، جنگی که نه تنها ابعاد داخلی دارد بل قدرت های بیرونی نیز در آن نقش مهم را بازی می کنند.

جنگ نیابتی با توسل به افزار های استخباراتی و نظامی، آتش جنگ را در افغانستان شعله ور تر ساخته و آنرا شدت بیشتربخشیده است. کشورهای بیرونی  با حمایت از گروه های افراطی در صدد برنده شدن در این جنگ هستند. حمایت دوامدار و لوژیستکی از این گروه ها موجب قوت گیری شان شده و نیروهای امنیتی افغان را با چالش مواجه ساخته است.

حوادث اخیر در کشور نظیر سقوط  کندوز و بعضی از ولسوالی های ولایات با در نظر داشت اینکه از جانب نیروهای دفاعی و امنیتی کشور مجدداً در تصرف دولت قرارگرفته ، مایه نگرانی مردم ما گردیده و زمینه ساز فرار مردم به ویژه جوانان را از کشور طور بی پیشینه ای رقم زده است.

ازدید گاه حزب ملی ترقی مردم افغانستان تنها راه حل این بن بست توصل به ابزارها و راه های نظامی نبوده؛ بل نیازمند یک دید درازمدت و بزرگ سیاسی- نظامی  در قبال جنگ وصلح در کشور میباشد که ذیلا ارایه میگردد:

اول -  انسجام سیاسی و فکری سیاسیون و دولتمردان افغانستان در تعریف واحد از جنگ و صلح در کشور متاسفانه به گونه روشن وجود ندارد. حزب ملی ترقی مردم افغانستان هر آن گروه ، حزب و یا افرادی که به طور مسلحانه علیه دولت و مردم افغانستان می جنگند آنها را دشمن مردم افغانستان نامیده و علیه آنها مبارزه قاطع می نماید.

دوم ـ قوای مسلح افغانستان متشکل از اردوی ملی ، پولیس ملی و امنیت ملی بوده و به همه مردم افغانستان متعلق میباشد، یگانه مرجع حافظ استقلال ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی و منافع ملی مردم ما بوده و در مقابل تمام مداخلات خارجی از مردم و کشور دفاع می نماید.

 از تمام مردم افغانستان به ویژه جوانان میهن تقاضا می گردد تا با پیوستن شان در صفوف قوای مسلح کشور در دفاع از میهن و مردم و در سرکوب دشمان آنها سهم وطن دوستانه شانرا ادا نمایند.

از آنجایی که کشور ما در برابر یک جنگ اعلان ناشده  به خصوص استخباراتی مواجه میباشد لازم است تا استخبارات کشور بیشتر از پیش تقویت و تجهیز گردد .

دولت باید از تمام ریزرف ها ، منابع و امکانات در فراهم آوری تسلیحات لازم نظامی از قبیل تخنیک و سلاح های سبک و سنگین با مهمات آن و طیارات جنگی و ترانسپورتی به منظور حمایه لازم هوایی و اکمال وسایل استخباراتی که پاسخ گوی نیازمندی های این نیروها  در میدان جنگ  باشد استفاده نماید.

سوم -  قناعت جامعه بین المللی مبنی بر وارد کردن فشارهای لازم بر منابع تمویل ، تجهیز و آموزش تروریزم در بیرون از مرز های افغانستان

 دولتمردان افغانستان با توسل به ابزار های سیاسی و دیپلوماسی فعال به اقناع متحدان افغانستان و جامعه بین المللی بپردازند تا فشار های لازم در جهت قطع منابع ، تمویل، تجهیز و آموزش تروریست ها در بیرون از مرزهای افغانستان وارد گردد.

 چهارم -  موقعیت جیوپولیتیک و جیو استراتیژیک افغانستان مبتنی بر منافع ملی آن ایجاب می نماید تا دولتمردان کشور از راه دیپلوماسی فعال موقف بی طرفی کشور را در رقابت های منطقه وی  و جهانی تثبیت نمایند.

 پنجم ـ افغانستان کشور واحد و مربوط به همه اقوام و ملیت های ساکن آن میباشد. حزب ما هرگونه برتری جوی قومی ، نژادی ، زبانی، سمتی و مذهبی که باعث تضعیف وحدت میان اقوام ، ملیت های ساکن در کشور میگردد، محکوم را نموده و ازتمام مردم افغانستان تقاضا می نماید تا درحفظ وحدت ملی که ضامن پیروزی مردم ما می باشد، تلاش همه جانبه نمایند.

ششم ـ حزب ملی ترقی مردم افغانستان طالب، داعش و سایر نیروهای بنیاد گر را مربوط به یک قوم ندانسته ، بلکه آنرا یک تفکر سیاسی عقب گرا که از طرف استخبارات منطقه و جهان ایجاد، تمویل و حمایت میگردد و به خاطر منافع و اهداف استراتیژیک کشور های بزرگ در منطقه به خاطر کشتار مردم و ایجاد دهشت به کشور ما فرستاده میشوند، میداند.

هفتم ـ حزب ملی ترقی مردم افغانستان دفاع از کشور را وجیبه ملی همه مردم افغانستان دانسته ومردم افغانستان با حمایت و پیوستن به صفوف قوای مسلح کشور این وجیبه ملی و دین اسلامی را ادا مینمایند .

حزب ما مخالف هر گونه تشکل های نظامی مغایر قانون و هر نوع فعالیت های مسلحانه که منجر به برهم زدن نظم و تصرف قدرت از راه های خلاف قانون اساسی گردد، میباشد.

هشتم ـ ما از رهبری دولت جمهوری اسلامی افغانستان تقاضا می نماییم تا طبق وعده های که به مردم افغانستان داده اند، در تقرر افراد متخصص، مسلکی و متعهد به آرمان های مردم صرف نظر از روابط  قومی ، سمتی، زبانی ، تنظیمی در پست های ملکی و نظامی اقدام نماید.

نهم ـ حزب ملی ترقی مردم افغانستان از تمام نیروهای ملی ، دموکرات ، ترقی خواه و عدالت پسند کشور میخواهد تا به خاطر دفاع از ارزش های دموکراتیک قانون اساسی و دست آوردهای نظام مردم سالار در یک جبهه وسیع ملی متحد گردند.

دهم ـ فقر و بیکاری یکی ازعوامل دیگر ناامنی در کشور بوده و در حال حاضر بیش از ۳۶% مردم افغانستان زیر خط فقر زنده گی دارند و حدود ۴۰% جوانان واجد شرایط بیکاراند. دولت باید به خاطر رشد اقتصادی کشور به خصوص درعرصه زراعت و آبیاری برنامه های عاجل را روی دست گیرد و با استفاده از کمک های بلاعوض جامعه جهانی دراعمار بندهای بزرگ برق و کانال های آبیاری اقدام و ازاین طریق در رشد زراعت تولید انرژی برق و رشد صنعت زمینه کاریابی را برای جوانان مساعد سازد.

یازدهم ـ دولت ها  وحکومت هایی که افغانستان را در راه تامین امنیت ، رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی کمک می نمایند، دولت با درنظر داشت منافع ملی همکاری آنها را جلب نماید.

دوازدهم ـ ما در حالیکه صلح را نیاز حیاتی برای مردم افغانستان دانسته ، دولت را مکلف به تامین امنیت و دفاع از کشور میدانیم همچنان دولت باید از تمام امکانات به خاطر تامین صلح آبرومندانه در کشور استفاده نماید.

عبدالحی مالک رییس حزب ملی ترقی مردم افغانستان

بامداد ـ زنده گی سازمانی ـ ۲/ ۱۵ـ ۲۱۱۰