گروه مشاوران بی بند وبار، یا متخصصان و کارشناسان پربار

داکترحمیدالله مفید

امضای قراداد یا پیمان نامه امنیتی میان جمهوری اسلامی افغانستان وجمهوری اسلامی پاکستان رویداد بسا شرم آور وسر افگنده سازی بود ، که پایه های دولت وحدت ملی به ویژه مقام ریاست جمهوری را به لرزه درآورد. همه رسانه های گروهی وفردی همتازانه وتکتازانه این پیمان نامه را شرم وسرافگنده گی به ریاست جمهوری وبه ویژه مشاور امنیتی او خواندند.

از سنگ آواز برآمد ، مگر از سوی سخنوران وسخن گویان ریاست جمهوری سخنی شنیده نشد.

چرا چنین تصمیم  اتخاذ وچنین اقدامی روی داد؟

از عمر دولت وحدت ماه ها گذشت ، این دولت به جای اینکه روی مسایل مبرم و بزرگ سیاسی ، امنیتی ، اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی کشور برنامه ریزی کند  ، روی ساختار ها وتشکیلات وتعیینات وگمارش ها با هم به چانه زنی پرداخته اند ، تا هنوزهم نتوانسته اند ، که این دشواری را مرفوع سازند. چی رسد به اینکه به دشواری های  بالایی بپردازند.

بزرگترین اشتباه دولت وحدت ملی ایجاد پست برای اشخاص است، درحالی که دردیگرکشورهای جهان پست ها بر بنیاد نیاز وپژوهش ایجاد می شوند وسپس کارشناسان وکار آزموده گانی که سالها در این بخش ها کارکرده اند ، به آن پست ها گماشته می شوند.

درامریکا ودر اغلب کشورهای جهان بورد متخصصان وکارشناسان ویژه وجود دارند وبه رییس جمهورها روی تمام مسایل رهنمود ومشوره می دهند ، و رییسان جمهور بر بنیاد آن مسایل را بررسی می کنند وسپس تصمیم می گیرند، تا با دشواری چگونه برخورد نمایند.

البته این بوردها از چند کارشناس محدود ومشخص مسلکی ساخته شده است ، که بنا برنیاز زمان مسایل را بررسی و طی یادداشتی به مقام های رهبری کشور می سپارند.

به روایت کتاب تلک خرس یا حقایق پشت پرده افغانستان (نوشته محمد یوسف ومارک آلین برگردان محمد قاسم آسمایی) :

« هنگامی که در دسمبر سال ۱۹۷۹ ترسایی قوای شوروی داخل افغانستان شد. ضیآ(جنرال ضیاالحق دیکتاتور نظامی آن وقت پاکستان) به صورت عاجل جنرال اختر رییس آی اس آی را احضار کرد ، تا موضعگیری پاکستان را در مورد ارزیابی نموده  وبه چند سوال عمده جواب پیدا نماید، مقدم برهمه او مایل بود. تا بداند ، که ضیآ چگونه در مورد عکس العمل نشان بدهد.»

 به ساده گی دیده می شود ، که جنرال ضیآ الحق دیکتاتور نظامی آن وقت پاکستان بدون مطالعه وبررسی کارشناسان حاضر نبود ، تا در برابر اینچنین رویداد شگفت آور ابراز نظر نماید وآن را به کارشناسان وبه ویژه جنرال اختر رییس آی اس آی  پاکستان محمول کرد.

با دریغ در افغانستان دولت بدون اینکه در مورد پیمان نامه امنیتی با پاکستان وحتا در بسا موارد دیگر دیدگاه کارشناسان، به ویژه رهبری امنیت ملی را بگیرد، خود سرانه وبدون در نظرداشت منافع ملی وامنیتی کشور این پیمان نامه را دستینه کرد وامروز با سرافگنده گی ماست مالی می کند ، تا از این بن بست بدر آید.

از سوی دیگردولت  به خاطر ارضای خاطر اشخاصی که در کارزار انتخابات ریاست جمهوری سر به تقلب وسازش خم کرده  بودند ، نزدیک به ۷۲ پُست مشاور را در بخش های مختلف ایجاد کرد ودرآ نها اشخاص غیرمسلکی  را گماشت ، آنها نیز تا ایدون که نزدیک به یکسال از عمر دولت جدید می گذرد ، در هیچ بخشی کوچکترین مشوره ای نداده اند ، در کشور فقیر ومصیبت زده ای افغانستان که دولت توان پرداخت معاش  ماهانه کارمندان خود را ندارد، باید، ماهانه به صد ها هزار دالر معاش این بی مسوولیت های با صلاحیت را کارسازی کند.

بدون شک، دولت باید بورد کارشناسان ومتخصصان ورزیده درهمه بخش های امنیتی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی وحتا روابط خارجی ، داشته باشد. مگر تعداد آن نباید ، از ده نفر تجاوز کند ، یعنی در هربخش سه یا چهار کارشناساس وپژوهشگر مسلکی و وارد در کار  لازم است ، تا ایجاد شود ، نه تنها به رییس جمهور بلکه به معاونان، رییس جمهور ، رییس اجراییه ومعاونان او نیز یکسان مشوره بدهند ومسایل را ازریابی مسلکی وکارشناسانه کنند و دولت را در باره مسایل گوناگون مشوره بدهند  وراه های حل مسایل را جستجو کنند .

تشکیل ۷۲ مشاور برای رییس جمهور ، معاونان او و رییس هیات اجراییه ومعاونان او که همه غیر مسلکی وناکارا اند ، که تا حال در هیچ موردی برای آنها مشوره نداده اند وهیچ دشواری را ارزیابی نکرده اند ، به جز حیف ومیل بودجه دولت چیزی دیگری بوده نمی تواند.

بهتر است تا دولت این تشکیل عظیم را ملغی وبه جای آن یک بورد متخصصان وکارشناسان مسلکی را  شامل ده نفر ، در اداره دولت ایجاد کند ، وآنها همیشه دشواری ها را بررسی و به رییس جمهور ، ومعاونان او و رییس هیات اجراییه ومعاونان او درهمه بخش ها  پیش از اقدام مشوره بدهند ، مسوولان دولت ، دیدگاه های آن ها را به دیده داشته در باره مسایل گوناگون سخنرانی نمایند ویا  تصمیم   بگیرند.

این پرتله ۷۲ مشاور که از باجه خانه  دولت کرده زیادتر است،  ملغی گردد. آنگاه دولت در تصمیم هایش هوشیارانه عمل خواهد کرد وهیچ پیمان نامه وهمسازنامه را خود سر وبدون مسوولیت دستینه یا امضآ نخواهد نمود.

عقل ها را عقل ها یاری دهد           مشورت ادراک وهوشیاری دهد

 

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲ /۱۵ ـ ۰۴۰۶

پیروزی چشمگیر چپی‌ها در انتخابات محلی اسپانیا

پابلو ایگلسیاس، رهبر حزب پودموس، انتخابات اخیر را آغازی بر پایان نظام سیاسی

دوحزبی اسپانیا دانسته و از آماده گی خود برای فتح پارلمان این کشور خبر داده است.

دیگر می‌ توان با اطمینان اسپانیا را آزمایشگاه آتی موج سیاست‌ های مردمی در قاره سبز دانست؛ موجی که اگرچه از یونان خیز برداشته و سپس غربی ‌ترین کشور جنوب اروپا را درنوردید، اما بازگشت بومه ‌رنگ ‌وار آن به کشورهای میانی نه‌ تنها موجد تحولاتی بنیادین در کمربند جنوبی قاره خواهد بود، بلکه احتمالا همسایگان شمالی را نیز ناچار از درانداختن طرحی نو خواهد کرد. این چشم ‌انداز حالا هرچند رویابینانه، اما دست ‌کم مدعایی است که فعالان خیابانی دیروز و سیاست ‌مداران منتخب امروز اسپانیا، سرخوش از پیروزی تاریخی خود در انتخابات محلی این کشور، به امیدواران اسپانیایی و با کمی اغماض، به تمامی شهروندان اروپایی وعده داده‌ اند.

نتایج انتخابات محلی اسپانیا در حالی حکایت از موفقیت چشم‌ گیر احزاب نوظهور «پودموس» و «سیودادانوس» دارد که «آدا کولایو»، نامزد پیروز حزب چپ رادیکال «بارسلونای مشترک»، ایتلافی از احزاب چپ‌ گرایی چون پودموس، از وقوع یک انقلاب دموکراتیک در اسپانیا سخن می‌گوید. کولایوی ۴١ساله که در اوایل همین دهه ترسایی، دوشادوش هم‌ رزمان خود در جنبش خشم، خیابان‌ های اسپانیا را در اعتراض به سیاست‌ های ریاضتی تسخیر کرده بودند، موفقیت در کسب بیش از ٢۵درصد آرای شهر بارسلونا و تصرف کرسی شهرداری، این کانون منازعات را پیروزی دوباره داوود بر جالوت‌هایی دانسته که همواره درصدد اند مردم و شهروندان معمولی این کشور را از دست ‌یابی به قدرت و اختیار سیاسی، اقتصادی، قضایی و رسانه‌ ای محروم ‌کنند. اما این پیروزی تنها به بارسلونا محدود نمی‌شود. مادرید، پایتخت اسپانیا نیز که به طور سنتی همواره جولانگاه نماینده گان حزب حاکم مردم بوده است، این‌بار بیش از یک ‌سوم مجموع ۵٧ کرسی شورای شهر را در کنترل نماینده گان ایتلافی ضدپادشاهی خواهد دید که از پشتیبانی چپ‌گرایان پودموس برخوردارند.

بانو « آدا کولایو» شهردار مردمی بارسلونا

این درحالی است که حزب محافظه‌ کار مردم با وجود پیروزی در انتخابات شورایی مادرید، آن‌ هم تنها با اختلاف یک کرسی، برای اولین‌بار در ٢۴سال اخیر ناتوان از تشکیل اکثریت حاکم خواهد بود. آنان برای ادامه حکمرانی خود بر پایتخت نیازمند همکاری سوسیال‌ دموکرات‌هایی خواهند بود که با کسب تنها ٩کرسی، بزرگ ‌ترین ناکام انتخابات مادرید بوده‌اند. با این اوصاف، انتخابات محلی روز یکشنبه در اسپانیا نه تنها هشداری به «ماریانو راخوی»، نخست ‌وزیر کنونی اسپانیا بود که بناست در انتخابات پارلمانی ماه نوامبر آینده، چانس خود را برای باقی ‌ماندن در قدرت به بوته آزمایش بگذارد، بلکه در حقیقت شاهدی بر سقوط روزافزون دو حزب اصلی سنتی این کشور بود. اگر درمانده گی جامعه اسپانیا از سیاست‌های ریاضتی جاری، رقم ٢۵درصدی بیکاری و همچنین سلسله ‌ای از رسوایی‌های مالی و اخلاقی موجب شد حزب حاکم مردم با وجود پیروزی در مجموع انتخابات، با کاهش ١٠درصدی آرا مواجه شده و اکثریت پیشین خود در ١٧ ناحیه کشور را از دست دهد، حزب کارگران سوسیالیست نیز جایگاه ضد دولتی خود را به پودموسی باخته است که با اتخاذ مواضعی روزآمد در قبال معضلات نوظهور جامعه اروپایی، ازجمله تامین اجتماعی، آموزش، بهداشت و مهاجرت، دل شهروندان تحول‌ خواه این کشور را به دست آورده است. بی‌جهت نیست که پابلو ایگلسیاس، رهبر حزب پودموس، انتخابات اخیر را آغازی بر پایان نظام سیاسی دوحزبی اسپانیا دانسته و از آماده گی خود برای فتح پارلمان این کشور خبر داده است. او که شامگاه یکشنبه در جمع هواداران خود سخن می ‌گفت، شهرهای بزرگ را موتور تغییرات بنیادین سیاسی خواند و خاطرنشان کرد اکنون که این موتور به راه افتاده  دیگر به‌ راحتی قابل بازایستادن نیست. با وجود این، بهتر است اکنون که به گفته رهبر حزب پودموس، احزاب سنتی اسپانیا یکی از بدترین نتایج تاریخ خود پس از سقوط رژیم استبدادی فرانکو در ۴٠ سال گذشته را به دست آورده‌اند، چندان به یکه‌ تازی احزابی چپ ‌گرا و مردمی چون پودموس دل نبندیم؛ چراکه شاید صحنه از دوگانه سنتی محافظه‌ کار- سوسیالیست خالی شده باشد، اما خلا به‌ وجود‌آمده مجالی برای راست‌های میانه‌ نوظهوری چون حزب سیودادانوس (شهروندان) فراهم خواهد کرد تا با اتکا به ستیزهای ضد دولتی و گرایش لیبرال خود، دست‌ کم بخشی از سرمایه اجتماعی پودموس را به نام خود مصادره کند. سیودادانوس اگرچه در اولین حضور خود در انتخابات محلی، تقریبا در همه حوزه‌های رای‌ گیری چهارم شد، اما به تحقیق، جدی ‌ترین بازیگرعرصه سیاسی اسپانیا در چند هفته آتی خواهد بود.

مانیلا کارمینا شهر دار جدید مادرید پایتخت اسپانیا

این حزب که با ظهور پودموس، شاهد جدایی بخش وسیعی از بدنه حامیان کاتالونیایی خود بود، نه‌ تنها قادر خواهد بود با ناکام‌ گذاشتن ایتلاف‌های محلی، بن‌ بستی سیاسی در سطح ایالتی به وجود آورد، بلکه می‌تواند با اتکا به رهبر جوان و کاریزماتیک خود، آلبرت ریورا دیاز و راهبرد «تغییر معقول» که پاسخ‌ گوی حداقل بخشی از نگرانی‌های اتحادیه اروپا و پادشاهی اسپانیاست، چپ‌ گرایان پودموس را از تشکیل دولت بازدارد. «جیروتا ویدا» نماینده حزب سیودادانوس در پارلمان اروپا بر این باور است که مردم کشورش با آغوش باز به استقبال بدیلی خواهند رفت که با کمی چاشنی احتیاط ، در اصل سیاست‌های ضد ریاضتی با پودموس هم‌ نظر باشد؛ بدیلی محافظه‌ کارتر که به گمان این نماینده، قطعا در سیاست‌های حزب متبوعش مبنی بر اصلاح و نه نابودی نظام پادشاهی متجلی شده است. در این میان، جای تعجب نیست اگر رهبران پودموس از این پس آتش تغییر را به‌ جای مظنونان سنتی، بر حزبی بگشایند که زیر ظاهر نونوار خود، همان حکایت پیشین فقر، بیکاری و بی‌عدالتی را نوید می‌دهند.
شرق

 بامداد ـ سیاسی ـ ۲ /۱۵ ـ ۲۷۰۵

  هفتادمین سال پیروزی بر فاشیزم

دکتر اسد محسن زاده ، مدیر مسوول  تارنمای بامداد 

امسال بشریت هفتادمین سال پیروزی بر فاشیزم خون آشام  و ویرانگر هیتلری را در سراسر جهان جشن میگیرند. کسانی رهایی و بازشدن درهای اردوگاه های شکنجه و کشتار چون : متهاوسن ، اووشیوتس ، دخ آو  و صدها تای دیگر را که در بسیاری از کشورهای اروپا برای  شکنجه ، کشتار  و انسان سوزی برپاشده بودند ؛ را بهانه قرار داده و از جنایاتی که در این اردوگاه ها صورت گرفته بود  یاد؛ و بر پای آرامگاه  و مناره های یادگاری قربانیان  با نام و گم نام  ادای قدر و احترام کردند و اکلیل های گل گذاشتند .

در کشورهایی که با رهایی از یوغ فاشیزم استقلال شانرا بدست آورده اند با گردهمایی ها و محافل رسمی از این رخداد منحیث روز ملی و یا سرآغاز دور جدید در حیات سیاسی شان تجلیل و قدرمیدارند.

روسیه  امروز نهم ماه می  با رژه نظامی در میدان سرخ از آزاد سازی برلین به دست نیروهای اتحاد شوروی ، اعلام  پیروزی خلق‌ ها در جنگ جهانی دوم و شکست فاشیزم هیتلری به تبجیل این رخداد می پردازد.  

در این میان کشورها و گروه های سیاسی  با باژگون نشان دادن چهره واقعی این جنایت بی مانند در تاریخ بشریت میکوشند تا همان بخشی از واقعیت درد بار این جنگ و فرمانروایی جنایت و مرگ را  بزرگ  و اصلی نشان بدهند؛ که به درد منافع  خودشان می خورد؛ برای همین هم  این حقه بازان و دکانداران عوام فریب گاهی دین باوری ، زمانی اتنوسنتریزم  ، ناسیونالیزم، دماگوژی و  سایر دلیل ها و روایت های دلبخواه را  برجسته گی و درخشنده گی می بخشند.

واقعیت دردبار اینست که در جنگ  دوم جهانی بیشتر از ۶۰ میلیون انسان در میدان های جنگ ، در رده های جنبش مقاومت و نبرد پارتیزانی ، در اردوگاه های شکنجه و انسان سوزی ، در زندان ها ، در مزرعه ، خانه و فابریک؛  در زیر شلاق و بم  فاشیست های نازی ، همدستان و حامیان شان ؛ قربانی جنایات  بی مانندی شدند.

شماری ازکشورهای اروپایی که خود دود و آتش جنایت فاشیزم  را سر می کشیدند ؛  امروز در نتیجه فرمانروایی هواداران فاشیزم  و « روس ستیزی »  در پی تحریف  دلیل های جنایت  فاشیزم  بوده ؛ می کوشند  تا با نادیده انگاشتن  تاریخ  و کرده های مردم ؛ به ویژه جانفشانی های دموکرات ها و کمونیست های اروپا از جمله درکشورهای زیر سلطه و حاکمیت فاشیزم ، کشورهای نظام سوسیالیستی اروپای شرقی را با فاشیزم  هتیلری همطراز جلو داده و با این سمرگویی ها جرم و جنایت نابخشودنی فاشیزم هیتلری  را به گردن آنها بیندازند.

شماری از کشورهای اروپایی همدست فاشیزم  در مورد  این برهه ننگین تاریخ شان هنوز به ریشه کاوی دلیل های شرکت و یاری کشورها و مردمان شان در جنایت،  کارهای لازم  توضیحی را انجام نداده و با همان تنگ نظری و عقده ای که در برابر کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی در جریان جنگ سرد  داشتند ، با پدیده ننگین و مستهجن  فاشیزم  برخورد مینمایند.

اظهارات غیرمسوولانه رهبران پولند ، اوکرایین و بخشی از کشورهای اروپای غربی در باره  دلیل های جنگ دوم جهانی و علت به قدرت رسیدن فاشیزم  و راه اندازی جنگ دوم جهانی  که از سر کین توزی صورت میگیرد،  سخت  درد بار و گمراه کننده است. اینها دلیل های جنگ و اثرات ناگوار آن را کتمان نموده و بدین گونه این جنایت بزرگ تاریخ بشریت را  خورد و کم اهمیت جلوه میدهند. این گونه برخورد های غیرمسوولانه  ؛روشنی یابی در باره پیدایش و عملکرد  فاشیزم  را مانع شده خطرات جدی را برای جان گرفتن دوباره فاشیزم با خود دارد.

هنوز ده ها مساله درباره جنگ دوم جهانی و تقصیر کشورها و انحصارات سرمایه داری در آن حل ناشده باقی مانده است. مساله غارت سرمایه های خلق یونان توسط نازی ها و پرداخت غرامات جنگی به این کشور و پرداخت معاش و حق بازنشسته گی به  میلیون ها انسانی که در شرکت های بزرگ تولیدی چون کروپ ، ب  ا اس اف ، زیمنس و ... ؛ سرک سازی و کشاورزی و یا بخش های دیگر تولیدی زیر سلطه فاشیزم مجبور به کارشاقه  و رایگان شده بودند  دو نمونه از لیست مسایل حل ناشده مربوط به این جنگ و جنایت میباشد. در این طومار ؛ مساله کند و کاو واقعبینانه ای دلیل های رشد سریع فاشیزم ، پیدا کردن همیاران و  دستیاران داخلی و ستوم پنجم آن برای جلوگیری از تکرار این هیولا سخت ارزشمند میباشد. بسیاری از کشور های اروپا  تا هنوز جراات پرداختن به این پیشینه را نداشته و یا نخواسته اند این لکه ننگ در تاریخ سیاسی کشور هایشان  را برپایه واقعیت های تاریخی به پژوهش و بررسی بنشینند.

به همین دلیل است  که  امروز در اروپا شماری از  اندیشه پردازان  بورژوایی و راستگرا  با دیده درایی بی مثالی جای « قاتل » و « قربانی »  را عوض؛  وسوسیالیزم را بربریت و خوار میشمرند. آنها با روایات دلبخواه شان نظامی را که با دادن  بیست و هفت میلیون قربانی  به خاطر رهایی سایر مردمان از یوغ فاشیزم کوشیده وحتا در بد ترین شرایط فقر، بنام انسانیت  نصف نان خود را با مردمان  آزاد ساخته شده از چنگال فاشیزم تقسیم کردند ؛ را با فاشیزم یکی دانسته  و با روح همدردی درونی با آیین ستم و بیداد  فاشیزم ، سوسیالیزم را بد تر از هیتلر و هیملر می خوانند. ریویزیونیست‌ها و جعل‌ کننده گان تاریخ با  بهره از جو سرخورده گی و یاس اجتماعی و سیاسی  با چشم پوشی از پی آمد های هولناک این دیدگاه ها ، مصروف برابر قراردادن  فاشیزم و ترقیخواهی هستند؛  در حالیکه از برکت همین پیروزی در جنگ دوم جهانی بود که با ایجاد سازمان ملل متحد ، پی ریزی مناسبات تازه جهانی بر پایه قوانین و منشورهای مدرن و انسانی  ، احترام به اصول جهانی حقوق بشر، اصل همزیستی مسالمت آمیر ، حق خود ارادیت و حق تعین سرنوشت ؛  و صد ها اصل با اهمیت در مناسبات میان کشور های با نظام های متفاوت اجتماعی و اقتصادی  پی ریزی و مورد پسندش قرار گرفت.

کم بها دادن به فاشیزم و خطر رشد نیروهای افراطی راستگرا  که همه روزه در بیشتر شهرهای اروپا  برعلیه خارجی ها ، یهودی ها ، مسلمان ها  و سایر گروه های اجتماعی شعار میدهند ؛ گناه نابخشودنی است . پیگیدا ، آ اف دی ، و سازمانهای «پرو » در المان ، شفق طلایی در یونان ، فرونت ناسیونال در فرانسه ،  سووبودا در اوکرایین ، یوکیپ در بریتانیا ، حزب آزادی هانس کریستیان اشتراخه  در اتریش ، ، حزب ازادی گیرد ویلدررس در هالند و....  همه روزه  پیدا و یا پنهان فاشیزم  و دیدگاه های افراطی و انسان ستیزانه  آنرا « بی خطر » جلو داده ؛ و دیدگاه های فاشیزم در باره « پاک نگهداشتن قوم و نژاد » ، « ارزش های اروپایی » ، جلوگیری ازخطر « بیگانه شدن »  را اشاعه می نمایند.

اندیشه پردازان بورژوایی که به فریب دادن مردم توده ها و گمراهی نیروهای اجتماعی از طریق ساز و کار بی مانند رسانه ایی به ایجاد توهمات در باره درونمایه جنبش های اجتماعی پرداخته و رشد نیروهای چپ در اروپا و جهان را دلیل رشد « راست افراطی » میدانند. همین ها با برابر نهادن نیروهای طراز فاشیستی  ضد مردم با نیرو های چپ و هوادار مردم  در همان خطی عمل مینمایند که  اندیشه پردازان سالهای ۴۰ همین کار را می کردند.

گذرکوتاه به تاریخ اروپا در اویل سده پیشین نشان میدهد که فاشیزم  و رژیم های طرفدار فاشیستی در اوایل دهه بیستم  سده گذشته در ایتالیا ، پولند ، مجارستان و سالهای بعد تر در المان ،هسپانیا  ، پرتگال در شرایطی رشد نمودند؛ که بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی دامنگیراروپا بود. وقتی بنیتو موسیلینی در جنوری سال ۱۹۲۵ ترسایی « ونتینیو فاشیستا  » یا « دو دهه فاشیزم » را درایتالیا رهبری میکرد، پیگیری و سرکوب سوسیالیست ها ، هواداران جنبش های کارگری و ضد جنگ ، تجاوز بر کشورهای شمال افریقا ، حمایت از رژیم فاشیستی و ضد مردمی ژنرال فرانکو  در هسپانیا  در صدر کرده های ضد انسانی آن قرار گرفت. او در تجاوز هیتلر براتحادشوروی در جبهه غربی سهم گرفته و جنایات زیادی را سبب شد.

در جاپان « لیگ فاشیست های جاپان » یا «  Nihon faschizmu renmei  » با شعار حراست و پاسداری از « «نژاد خدایی »  در تبانی با الیگارشی مالی  به سرکوب  مردم  و نیروهای ترقیخواه پرداخت. با به قدرت رسیدن فاشیزم هیتلری در سال  ۱۹۳۳ ترسایی کمربند قدرت های فاشیستی بسته شد. نازی های المان منحیث ارتجاعی ترین و خشن ترین حاکمیت ضد مردم از همان روزهای نخست حاکمیت شان ؛ ستم بی مانندی را در برابر نیروهای ترقیخواه و چپی های المان شروع و آغازگر فاجعه ملی در المان و شدند. فاشیزم  منحیث جریان سیاسی ـ ایدلوژیک با برپایی حاکمیت ارتجاعی ترین نیروهای امپریالیستی و سرمایه مالی ؛ با بهره از ابزار غیر قانونی ترور ، دسیسه  و تهمت زنی ، سرکوب ، و پیش کش نمودن دماگوژی های اجتماعی و اقتصادی اهرام های قدرت را تصاحب و از آن برای غارت ، تقسیم دوباره جهان ،  پخش اندیشه های شونیستی ، راسیستی ، و فاشیستی خود بهره جستند.

همین نظام ضد مردمی با حمله بر پولند در سال ۱۹۳۹ و حمله بر اتحادشوروی در سال ۱۹۴۱  آغازگر جنگی شد که  بربنیاد سنجش های موسسات غربی ۶۰ میلیون و بیشتر از آن  کشته ؛ از آنشمار بیست وهفت میلیون شهروند جمهوریت های اتحاد شوروی ، نزدیک به  ۷میلیون ملکی و نظامی المان و بیش از شش میلیون شهروندان پولندی گردید.

فاشیزم هیتلیری برای فرمانروایی بر جهان و دستیابی به منابع طبیعی و بازارهای فروش و سرمایه  به رسم چنگیزی  به جنگ بیرحمانه و ویرانگرانه رو کرده و در اروپا و شمال افریقا سرزمین های سوخته  و خالی از انسان را بجا گذاشت. این نظام  دوزخی درنتیجه جانفشانی خلقهای اتحاد شوروی که سهم برازنده ای درشکست فاشیزم داشتند ، ایتلاف کشورهای ضد هیتلر ، جنبش های  « رسیستانس »  یا مقاومت نیروهای مردمی به رهبری چپی های اروپا ، در سال ۱۹۴۵ ترسایی برچیده شد. پایان فرمانروایی فاشیزم و ملیتاریزم با فتح برلین توسط ارتش سرخ شوروی  اعلام شد.

با آنکه رژیم های فاشیستی در هسپانیا و پرتگال  در نتیجه ضدیت امریکا با نیروهای ترقیخواه این کشورها  تا سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۷ ترسایی دوام کردند ؛ ولی همین دو درگیر مبارزه بی امان با نیروهای  ترقیخواه بوده و نتوانستند خطرهای جدی برای بشریت به بار آورد . این ها بالاخره در نتیجه مبارزه جانبازانه مردم و ترقیخوهان از پا در آورده شدند.

هفتاد سال پس از پیروزی برنظام  های فرومایه و خونخوار فاشیستی آموزه های این  مقاومت و ایستاده گی برای بشریت سخت درخور اهمیت است؛ به ویژه در شرایطی که بورژوازی و نیولیبرالیزم  با انحصار رسانه ای و جنگ بی مانند روانی  در برابر خطر موهومی برای غرب  که گاهی با سلاح های کیمیاوی عراق ، زمانی با راکت های کوریای جنوبی و گاهی هم ایران ، خطر روسیه و« پوتینیزم  » و... توجیه شده ؛ و با این خطرات واهی همه روزه اتش جنگ ونظامیگری را تازه نگه میدارد.

امروز بزرگترین خطری که بشریت با آن روبرو است عدم پابندی « جهان متمدن » به اصول و قوانین بین المللی و روکرد به نظامیگری ، جنگ ،تجاوز و زور گویی  منحیث یگانه وسیله برای  دستیابی به « منافع بنیادی » شان میباشد. فاشیزم زاده نظام سرمایه داری و بحران های دوره  ای آن است. همین حال بحران بی مانند اجتماعی و اقتصادی در جهان سرمایه داری زمینه ساز سر خورده گی و یاس اجتماعی ، رشد  نیروهای راست گرا و نیوفاشیست ؛ و پخش اندیشه های دماگوژیک در باره حیات اجتماعی ، مسایل تباری  و تاریخی شده است . هنوز خطر درگیری تازه  و نابود کننده « جنگ جهانی سوم  » با شدت آن پابرجاست.  در چنین شرایطی سهمگیری فعال در مبارزه به خاطر مهار ساختن جنگ و ملیتاریزم ، برجیدن پیمان نظامی ناتو منحیث خطر بزرگ برای استقلال و تمامیت ارضی کشورها  ، دفاع از داعیه صلح جهانی ، پیوستن به جنبش « هیچ گاهی جنگ نه ! » مسوولیت تاریخی در برابر بیش از ۶۰ میلیون قربانی جنگ دوم جهانی ، بیماری و معیوبیت میلیون ها انسان در نتیجه جنگ ،ازجمله کاربرد سلاح های کشنده هسته وی توسط امریکا در جاپان  ، ویرانی صد ها هزار شهر و ده ، نابودی هستی های بی مانند مادی و معنوی بشریت  میباشد.

افتخارابدی نصیب آنهایی که با مبارزه  و پیکار بی امان در برابر فاشیزم ؛ این دیو خونخوار به  دفاع از شرف و حیثیت انسان به پاخاستند !

بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۹۰۵

 

سازمان ملل درباره «آمار هولناک» تلفات غیرنظامیان در یمن هشدار داد

 

در پی ادامه حملات جنگنده های سعودی به بخش های مختلف صعده در چند روز گذشته، یوهانس فون دیر کلاو (Johannes van der Klaauw)، در بیانیه ای که روز یکشنبه ۲۰ ثور ، از سوی دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل  (OCHA) منتشر شد، درباره اوضاع این ولایت شمال غرب یمن ابراز نگرانی کرد.

این حملات مرگ بار که تاکنون ده ها قربانی داشته است، بعد از حمله های تلافی جویانه نیروهای قبیله ای یمن به برخی از پایگاه های نظامی در جنوب عربستان سعودی آغاز شد.

مقام سازمان ملل هشدار داد: « هدف گیری کل یک ولایت، غیرنظامیان بسیاری را در معرض خطر قرار می دهد.»

وی همچنین تجاوز عربستان سعودی به ولایت صعده و بمباران بدون هدف و کورکورانه مناطق مسکونی و پرجمعیت را خلاف قوانین بشردوستانه بین المللی دانست و گفت : « بسیاری از غیرنظامیان در صعده گرفتار شده‌اند و به علت کمبود سوخت   دسترسی به امکانات حمل ونقل ندارند.»

گروهی متشکل از هفده آژانس  روز یکشنبه، اعلام کرد  که موج فزاینده حملات هوایی عربستان سعودی به صعده در شمال یمن، هفتاد هزار نفر را آواره کرده است.

فون دیرکلاو تصریح کرد: « تاثیر بر زیرساخت غیرنظامی یمن ویران گر بوده است. بسیاری از یمنی ها هم اینک از دسترسی به خدمات اساسی از جمله درمان، غذا، آب و سایر ملزومات محروم هستند. جنگ همچنان در سراسر کشور ادامه دارد و مردان، زنان و کودکانِ همه جوامع یمن را در معرض خطر قرار داده است.»

وی در ادامه از جامعه بین المللی خواست برای متوقف کردن درگیری و نجات جان مردم یمن تلاش های خود را دو چندان کنند.

مقام سازمان ملل در حالی درباره تلفات «هولناک» غیرنظامیان در یمن هشدار داده است که بر اساس گزارش های اخیراز یمن، جنگنده‌های عربستان سعودی در چند ساعت گذشته دست کم ۱۳۰ بار شهر کتاف را با راکت هدف قرار داده اند.

جنگنده های سعودی همچنین یک ایستگاه گازی را در ولایت حَجّه در شرق یمن بمباران کردند که دست کم پنج کشته برجا گذاشت.

در ادامه حملات عربستان سعودی به یمن، همچنین منطقه ای در ولایت بیضا در جنوب این کشور هدف قرار گرفت که در اثر آن دست کم دو نفر کشته و چند تن زخمی شدند.

گزارش های منتشر شده همچنین از حمله جنگنده عربستان سعودی به یک قلعه تاریخی در شهر تعز در جنوب یمن حکایت دارند که در اثر آن شماری از غیرنظامیان مجروح شدند و خسارت قابل توجهی به ساختمان های مسکونی منطقه وارد شد.

تجاوزات عربستان سعودی به یمن بروز ششم حمل  ۲۶ مارچ ۲۰۱۵ ترسایی  بدون مجوز سازمان ملل متحد   و در تلاش برای ابقای قدرت عبدربه منصور هادی  رییس جمهور مستعفی و هم پیمان نزدیک ریاض و همچنین تضعیف جنبش حوثی انصارالله  آغاز شد.

بر اساس گزارش های منتشر شده، در حملات نظامی عربستان سعودی به یمن تاکنون بیش از هزار و دوصد نفر از جمله صدها زن و کودک کشته و هزاران تن زخمی شده اند.

رژیم آل سعود همچنین بدون توجه به درخواست گروه های امداد رسان بین المللی، از امداد رسانی و انتقال مایحتاج ضروری به مردم جنگ زده یمن جلوگیری می کند.*

*عربستان سعودی گفته است که  از ۱۱ ماه می  به مدت پنج روز برای ارسال کمک‌ های بشردوستانه به مناطق جنگی، حملات  خود را متوقف می کند. در همین حال ۱۷ سازمان خیریه بین المللی روز گذشته  گفتند  که ۵ روز آتش بس برای ارسال غذا، دارو و سایر تجهیزات به مناطقی که در محاصره جنگ قرار دارند کفایت نمی کند. ( بامداد )

 بامداد ـ سیاسی ـ ۴ /۱۵ ـ ۱۱۰۵

هفتادمین سالروز پیروزی ارتش سرخ اتحادشوروی  بر المان نازی 

علی رستمی

کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان

نهم می ۲۰۱۵ ترسایی برابر است  با هفتادمین  سالروز  غلبه ارتش سرخ خلق های اتحادشوروی سابق بر نیروهای فاشیزم هیتلری. این روز به مثابه نجات جهان از یوغ فاشیزم هیتلر درتاریخ جهانی ثبت بوده و آن را تمام خلق های مترقی وصلح دوست جهان جشن میگیرند. شکست لشکر فاشیزم هیتلر که منجر به پایان ختم  جنگ دوم جهانی گردید ، جهان را داخل  روند نوین تاریخی کرد.

جنگ دوم جهانی که ناشی از تضادهای آشتی ناپذیر جامعه سرمایداری ،برای گسترش وسلطه نظام سرمایداری وتقسیم کشورهای جهانی برای دست یابی به بازارها ومنابع خام برای غارتگری وچپاول بود.این جنگ برعلاوه تلفات مدهش مالی وجانی زمینه ساز رشد جامعه سرمایداری و پیدایش کشورهای سوسیالیستی وتحکیم اتحادشوروی وقت گردید.

المان نازی پس ازقدرت رسیدن هیتلر درسال ۱۹۳۳ ترسایی درگام نخست یورش درد باری را علیه انقلابیون وبالخصوص کمونیست ها آغاز؛  آن ها را زندانی؛ وکشور را به اردوگاه  شکنجه عناصر انقلابی مبدل نمود.سپس با لشکر فاشیستی خود ، به تهاجم واشغال کشورها اقدام نمود ه و به جهان گشایی پرداخت.

مراحل مقدماتی آغاز جنگ دوم جهانی از وضع نابسامان جهانی بالخصوص حمله جاپانی ها درسال ۱۹۳۱ ترسایی برمنچوریا میباشد. در پی این حادثه چینی ها به جامعه ملل شکایت نموده که دول اروپایی نیز با جاپان به مخالفت برخاستند. جامعه ملل جاپان را به عنوان یک کشور اشغالگر محکوم نمود. درواکنش به این داوری ، جاپان درسال ۱۹۳۷ ترسایی  اقدام به اشغال چین کرد ، ودرسا لهای ۱۹۳۸  و۱۹۳۹  بخشی اعظیم خاک چین را به تصرف خود درآورد. این وضع بوجود امده باعث افزایش تشنج سیاسی در روبط بین المللی  درجهان گردیده و زمینه را پیشتر برای اغاز جنگ دوم جهانی مساعد ساخت.

کشور المان درسال ۱۹۳۹ جنگ را با حمله به کشور پولند  آغاز نمود. متعاقبأ فرانسه و انگلستان  به المان اعلان جنگ دادند.

 عساکر درنده خوی « ویرمخت » المان درفاصله سالهای ۱۹۳۸الی ۱۹۴۱ در پیشترین کشورهای اروپایی حمله و آن ها را اشغال نمود. دراین مدت کشورهای امریکا ، انگلستان وفرانسه هیچ نوع گامی را علیه اقدامات فاشیستی هیتلر برنداشتند؛ برعکس برای اهداف شوم خویش آنرا برای تجاوز درشرق علیه اولین کشور سوسیالیستی ترغیب مینمودند.

در ۲۲ جون سال ۱۹۴۱ ترسایی ارتش فاشیسی هیتلر  به اتحاد شوروی حمله ور شد که با مقاومت دلیرانه خلق های شوروی روبرو شد و بدینگونه  جنگ کبیر میهنی خلق شوروی  در برابر آن شروع گردید. درآغاز جنگ نیروهای نظامی المان مرکب از۲،۴میلیون نفر بود. این نیروها که در ۲۱۴ لشکر متشکل شده بودند،از جمله مجهز به ۵۶۴۰ عراده تانک و۱۰ هزار بال طیاره بودند؛ ازجمله این نیروها ۵،۵ میلیون نفر در ۲۰۰ لشکر با ۴۳۰۰عراده  تانک ، ۵۰۰ بال هواپیما و۴۸هزارپایه توپ ومین انداز در۲۲جون ۱۹۴۱ در سرحدات اتحادشوروی تمرکز داشتند.

اردوی فاشیستی هیتلر درمراحل اول جنگ بر اثر برتری های نظامی واقتصادی ، باحملات غافل گیرانه موفق شدند، تا چالش های بی حد را دامنگیر دولت وخلق اتحادشوروی نماید ، لشکر فاشیستی هیتلر با بمباردمان بیرحمانه به منازل مردم و نهادهای  صنعتی ضرر بزرگی را به اقتصاد دولت شوروری تحمیل کرد. مسافات زیادی را درخاک شوروی طی نموده الی شهر لیننگراد« سن پیترزبورگ امروزی »   پیشروی نمود. تا ازاین طریق به سوی مسکو وسایر شهرهای استراتیژیکی شوروی پیشرفت نماید.اما با مبارزه دلیرانه و منسجم خلق شوروی با اردوی سرخ انقلابی مردمی ، تحت رهبری حزب کمونیست اتحادشوروی  ضربات مهلکی  به لشکر فاشیست هیتلر وارد گردیده که شعار « شکست ناپذیری » اردوی هیتلر را باطل ساخت. این دشمن مکار که قصد اشغال مسکو را داشت، به شکست مذبوحانه مواجه شده که سرشت جنگ جهانی دراین گوشه جهان تغیر کرد. با دفاع جانبازانه وحماسه آفرین خلق  شهر استالینگراد که  به تلفات 1.5 میلیون نفرتمام شد ،منجر به عقب نشینی لشکر فاشیستی و آغاز شکست آن ، تکمیل شد. بعد ازاین شکست  ارتش فاشیسم هیتلری شکل دفاعی گرفته وابتکار را اردوی اتحادشوروی بدست گرفت.

سال ۱۹۴۴ که سال چهارم جنگ جهانی دوم بود؛ سال پیروزی  قاطع اردوی سرخ شوروی بوده است. با پیش روی سربازان سرخ اتحادشوروی بسوی اروپا  ، کشورها ی  پولیند، مجارستان ، رومانیا ، بلغاریا ، یوگوسلاویا چکوسلواکیا و ناروی از وجود نیروهای فاشیستی هیتلر پاک گردیده واز یوغ تسلط فاشیسزم نجات یافتند. ودراکثریت این کشورها احزاب کارگری قدرت را بدست گرفته و نظام های  سوسیالیستی دراین کشورها تشکیل شد.

باشکست کامل لشکر فاشیزم هیتلر در سال ۱۹۴۵ جنگ دوم جهانی به پایان رسید. دراول ماه می ۱۹۴۵ المانی ها مرگ هیتلر را اعلام کردند. سرانجام شرایط تسلیم کامل بدون قید وشرط المان در ۷ماه می ۱۹۴۵ در« رمس » فرانسه تنظیم گردید. هم چنان کشور المان به دوبخش شرقی وغربی تقسیم شد.دربخش غربی که تحت کنترول ارتش ایالات امریکا، انگلستان و فرانسه قرارداشت ،المان غربی ودرقسمت شرقی که لشکر روسها قرارداشت المان شرقی نامیده شد. المان غرب  به پیمان  نظامی ناتو و ستنو تحت اداره امریکا وکشورهای غربی  و پیمان نظامی المان شرق به پیمان وارسا تحت اداره اتحادشوروی و کشورهای سوسیالیستی تعلق گرفتند.

در  جنگ کبیر میهنی ، خلق قهرمان شوروی خسارات بزرگی جانی ومالی را متقبل شده اند . دراین جنگ خانمانسوز تحمیل شده ۲۵ میلیون خلق  شوروی در میدانهای جنگ به کشته شدند. همچنان تلفات وخسارات جنگ را درجهان نظر به اسناد تاریخی چنین رقم داده اند:« دراین جنگ ۵۵ میلیون نفر کشته شده بودند که ازاین تعداد۴۵ میلیون نفرمتعلق به قاره ای اروپا بود، ایالات متحده امریکا ۲۹۰ هزارتلفات داشت، میزان تلفات انگلستان ۴۰۰هزار سرباز درمیدان جنگ و۱۰۰هزار غیرنظامی برآوردمی شد. بلژیک ،هلند وناروی دها هزار تلفات داشتند. تلفات کشور فرانسه به ۲۵۰هزار نظامی و ۲۷۰ هزار غیرنظامی بالغ می شد. دراروپای مرکزی وشرقی تلفات جانی بسیار سنگین  بود زیرا ۱۳ میلیون و۶۰۰هزار سرباز ودرحدود ۱۲میلیون غیرنظامی در قتل عام ها یا ازگرسنه گی وسرما درپیشروی های المان ها، جان خود را ازدست دادند. روسها جمعأ ۲۵ میلیون نفر یعنی پیش از ده درصد نفوس خود تلفات داشتند. کشور المان مانند روسیه ده درصد جمعیت خود یعنی ۵میلیون و۷۰۰ هزار را ازدست داد.

تلفات کشور پولند ۲۰۰هزار سرباز و حدود شش میلیون غیر نظامی ، یوگسلاویا ۳۰۰هزار ویک میلیون  سه صد هزار  غیرنظامی ، یونان ۱۵۰ هزار سرباز و۳۵۰ هزار غیرنظامی ، چین از ۶ تا ۸میلیون ، جاپان ۵میلیون و۲۰۰هزار سرباز و۶۰۰هزار غیرنظامی بود.»  برعلاوه تلفات جانی سرزمین های روسیه خرابی های دامنه داری دران کشور به ویژه در  مسکو، لینین گراد وقفقاز بوجود آمده بود ؛درکشور المان کلیه شهرها بزرگ به خاک یکسان شد . درکشور ایتالیا نیز خرابی های بزرگ درعده ای بناهای تاریخی بوجود آورده  ویران شده بود. جنگ دوم جهانی هول ناکترین جنگ درجهان بود که مصیبت های آن  از حافظه تاریخ وباشنده گان جهان فراموش نا شدنیست . اما متاسفانه که کشورهای غول پیکر سرمایداری و حامیان شان در راس ایالت متحده امریکا، برای حفط وگسترش منافع سود وسلم وجمع اوری ثروت برای خویش سیاست های تشنج باری را  بوجود اورداند، که عملأ جنگ جهانی سوم را بعد از فروپاشی اردوگاهی سوسیالیستی درراس اتحادشوروی بارویکردهای مختلف آغاز کرده  ؛ وبراین اساس  برای غضب منابع اقتصادی کشورهای ضعیف تحت نام گسترش دموکراسی  که نظامهای سنتی دران حاکم میباشند؛ هجوم برده وآنها را سرنگون  ساخته وکشور شانرا تحت سلطه سیاسی خویش قرارمیدهند. مداخلات نظامی زیرنام سرکوب تروریزم در کشورهای عراق ، افغانستان ،لیبیا ،سوریه نه تنها تروریست از بین برده نه شد بلکه با سیاستهای « تفرقه به انداز وحکومت کن » ،عملکرد های تروریستی شان پیشتر شده و باعث بروز اختلافات  قومی ومذهبی در این مناطق شده است. با این اقدامات  قصدأ شرایط بوجود اورده شده است که این  کشورها حاکمیت و تمامیت ارضی خویشرا از دست بدهند و در حالت  تجزیه قرار بگیرند. این نیروهای تروریستی وفاشیستی بنیادگرایی دینی و مذهبی ،که بدتر ومنفورتراز فاشیزم هیتلر استند ،تحت نام داعش ، القاعده وطالبان که پیروی مذهب وهابیت ـ سلفیست هستند، صدها هزار انسان اعم از زن و مرد واطفال را که پیروی عقاید شان نیستند، از محلات شان به زور شکنجه بیجا و بی خانمان ساخته و یادسته جمعی به قتل میرسانند .

همانطوریکه هیتلر، برتری نژادی قومی و سیاسی را بالای جهان  برای المانی ها آرزو داشت ، گروپ های تروریستی دینی ومذهبی  داعش وطالبان پاکستانی وعربی ، نیز به مانند وی، برتری  دین ومذهب خودرا بالاتر ازسایر ادیان دانسته ودیگر هویتهای مذهبی وقومی را قبول نداشته وکشتن شان را مباح دانسته وقتل عام میکنند.

رویکردها:

 تاریخ اروپا از آغاز تا پایان قرن بیستم ، تالیف وگردآوری دکتر عباسقلی غفاری فرد.

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱ /۱۵ ـ ۰۸۰۵