رشد مهاجرستیزی در نظام بین المللی
( تصویر از فوکوس انلاین )
اردشیر زارعی قنواتی
تحولات سیاسی ـ اجتماعی در سراسر جهان تابع وضعیت انارشیک کنونی و برهم خوردن نظم مالوف درمناسبات بین المللی، زیست بوم جهانی را با پدیدههای مخربی مواجه کرده است. به واسطه همین بی ثباتی و هرج ومرج در مناطق مختلف جهان و به خصوص خاورمیانه و شاخ افریقا که در چارچوب منازعات درونی و دخالت ویرانگر فرامنطقه ای انجام شده و در سال های اخیر تاثیراتی جانبی بر دیگرحوزه های جغرافیای سیاسی گذاشته، جهان با تبعات ناخوشایندی روبرو شده است.
پدیده تشدید یابنده « مهاجرستیزی» که درسالهای اخیر به دلیل سونامی ناشی از موج مهاجرت به اروپا و امریکا انجام شد، هم اینک کشورهای صنعتی در دو سوی اتلانتیک را درگیر یک بحران اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و انسانی کرده است. این موج مهاجرستیزی هم زمان موجب رشد تمایلات ناسیونالیستی و ضدخارجی در جوامع به اصطلاح دموکراتیک اروپایی و امریکایی شده تا جایی که روند امورهم اکنون در جهت خلاف بسیاری ازحقوق بینالمللی، قوانین ملی و کنوانسیونهای جهانی طی طریق می کند.آن چهره انسانی که همواره جهان سرمایه داری غرب سعی می کرد از خود نشان دهد، به دلیل همین شکافهای اجتماعی و نارضایتی بخشهایی از بدنه اجتماعی جای خود را به همسویی نسبی احزاب و جریانات سیاسی الترناتیف در دو طرف طیف راست و چپ میانه داده تا به زعم خود مانع از اقبال عمومی و قدرت گیری توسط احزاب راست افراطی شوند. در این میان راست میانه به شدت محافظه کار وهمسو با تمایلات ضد مهاجران شده و چپ میانه در قالب احزاب سوسیال دموکرات و سبزها نیز در یک انفعال و سکوت معنا دار به این روند تمکین کردهاند. سران اتحادیه اروپایی در نشست روز جمعه ۲۹ جون در بروکسل پس از ساعتها چانه زنی به یک توافق سیاسی در مورد موضوع مهاجرت دست یافتند که به زعم بسیاری حاصل تلاش «انگلا میرکل» صدراعظم المان بود. در این توافق که خانم میرکل تمام سعی خود را برای متقاعد کردن دیگر رهبران اروپایی از جمله رهبران شرق اروپا، اسپانیا و یونان جهت رسیدن به توافق به کار برد، ان چنان حقوق پناه جویی به مسلخ برده شد که حزب « سوسیالمسیحی » شریک ایتلافی او یک روز بعد از بازگشت صدراعظم به برلین با اظهار خرسندی اعلام کرد که دستاوردهای این نشست بسیار بیشتر از حد انتظار بوده است. در بیانیه نشست سران سیاسی اتحادیه اروپا در بروکسل از اعضا خواسته شده به مهاجرت ثانویه پایان دهند و «برای رسیدن به این هدف باهم همکاری نزدیک کنند». این توافق که ناقض قوانین «شینگن» است، به مهاجرت ثانویه به پناه جویانی می پردازد که مشخصات انها در یک کشور اروپایی ثبت شده اما به کشور دیگری رفته اند. هرچند یک روز بعد از این توافق دوباره اختلافات حول چگونه گی اجرایی کردن ان بین رهبران اتحادیه اروپایی بروز کرد اما به نظر می رسد این اتحادیه عزم خود را جزم کرده تا از این پس پناه جویان را در مبدا و سپس در اردوگاه های محافظت شده یا همان « گتوها» تحت کنترل قرار دهد. از طرف دیگر در ان سوی اتلانتیک هم دولت راستگرای « دونالد ترامپ » با سیاست های ضدمهاجرتی خود موفق شده با تمام مخالفتهایی که از طرف نهادهای حقوق بشری و حتا حزب مخالف دموکرات می شود، سیاستهای خود را پیش ببرد. در واشنگتن هم اکنون تمام دعواها محدود به این شده که نباید فرزندان مهاجران غیرقانونی را از والدین خود جدا کرد و انان باید در کنار والدین خود در بازداشتگاه و کمپ های موقت نظامی اسکان داده شوند.
بدون تردید پدیده مهاجرت درابعاد کنونی ان یک معضل جهانی است که ناشی از فقر، بی ثباتی، جنگ و بحرانهای فزاینده در کشورهایی از خاورمیانه، شاخ افریقا تا امریکای لاتین است که مسبب آن نیز از یک طرف سیاستهای ویرانگر نیولیبرالی ـ تغییرات اقلیمی ؛ و از طرف دیگر دخالتهای مخرب کشورهای غربی در نقض حاکمیت ملی کشورهای مستقل و درحال توسعه بوده است. انچه امروزه در توافقات و تصمیم های رهبران کشورهای مهاجرپذیر رقم می خورد، آن چنان در تناقض با قواعد بینالمللی و کنوانسیونهای جهانی است که جدا از مخالفت بعضی احزاب چپ و نهادهای حقوقبشری مبنی بر غیرانسانی بودن این توافقات، حتای صدای بسیاری از شخصیتهای میانه رو در ساختارهای حاکم را هم درآورده است.
سازمانهای غیردولتی و نهادهای مربوط به امور پناه جویان نیز این توافق را به شدت محکوم كردهاند و با گوشزدكردن خطر کشته شدن و غرق شدن پناه جویان در دریای مدیترانه، تعاملات سیاسی کشورهای اروپایی را عامل ایجاد فجایع انسانی دانسته اند.
جهان امروز در بستر انارشی حاکم گام به گام به سمت یک راست گرایی به شدت مخرب حرکت می کند که بسیاری از مولفه های اصلی نظام بینالمللی حتا در شکل ناعادلانه کنونی را هم نقض می کند. شاید این سوال در ذهن بسیاری شکل بگیرد که چرا افکار عمومی و تودههای مردم در چنین کشورهایی که همواره مقصد پناه جویان بودهاند، در سال های اخیر این چنین درهمسویی با افکار نیوفاشیستی و ناسیونالیستی ضدمهاجرتی قرارگرفته اند. پاسخ به این سوال از چند زاویه به ساده گی می تواند مشخص شود چراکه انسان در ذات خود تابع « گرگ درون» نبوده و اکثریت مطلق جامعه بشری در شرایط معمول تمایلات انسان دوستانه دارند.
از یک طرف متاسفانه از کارت تروریزم اسلامی برای برهم زدن ثبات کشورهای مستقل استفاده شده و همچنین در جوامع متروپل نیز به دلیل شکاف های طبقاتی این پدیده تروریستی در بین جوامع مهاجر مسلمان رشد فزایندهای داشته است. از طرف دیگر به دلیل سیاست های مخرب نیولیبرالی حتا در کشورهای غربی هم اکنون بسیاری از مردم بومی فکر می کنند که تشدید فقر و بیکاری آنان به دلیل ورود مهاجرانی است که حاضر به کار با دستمزد پایین تر هستند. دلیل دیگر اینکه مهاجران شرقی حامل مجموعه ای از تضادها، عصبیتها و افکار ناهمسو با کشورهای مقصد هستند.
پدیده مهاجرستیزی تنها بخشی از بحران بزرگ تری است که امروز جهان را درچنبره خود گرفتار کرده و تا زمانی که بحرانهای چند وجهی جهان ادامه داشته باشد، همچنان باید در انتظار گسترش موج مهاجرستیزی در اشکال حاکمیتی و اجتماعی بود.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۶۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
تجسم امید امریکای لاتین
نامزد چپ گراها در انتخابات ریاست جمهوری مکسیکو پیروز شد
آندرس مانویل لوپز ابرادُر، نامزد مترقی جناح چپ مکسیکو در انتخابات ریاست جمهوری این کشور پیروزشد، شخصی که مهم ترین منتقد دونالد ترامپ، رییس جمهوری ایالات متحده امریکا است و در طول کمپینهای انتخاباتیاش سیاست های مهاجرتی ترامپ را هدف گرفته اما رسانه های جریان مسلط امریکا دوست دارند این طور القا کنند که او «ترامپ مکسیکو» است. هرچند برخی رسانههای مستقل تر نزدیک به چپ او را « برنی سندرزمکسیکو» خطاب کردهاند.
روز یکشنبه و با پایان شمارش آرا در مکسیکو مشخص شد که ابرادُر یا آن طور که هوادارانش او را مینامند « املو »، با اختلافی چشمگیر از رقیبانش پیشی گرفته و با به دست آوردن ۵۳ درصد آرا پیروز کارزار نفس گیر انتخاباتی مکسیکو است. با پیروزی املو حالا قدرت در مکسیکو پس از دههها به دست چپ گرایان افتاده است.
نیویورک تایمز یکی از رسانه هایی بود که پیش ازانتخابات روز یکشنبه در مطلبی اوبرادر را با ترامپ مقایسه کرده بود اما پس از پیروزی او این طور نوشت: « با پیروزی آقای اوبرادر، برای اولین بار در دهه های اخیر یک رهبر چپ گرا در مرکز قدرت دومین اقتصاد بزرگ امریکای لاتین قرار گرفته است، چشم اندازی که میلیونها مکسیکویی را سرشار از امید کرده و نخبه گان این کشور را مملو از هراس و وحشت ». پیروزی اوبرادر برای کاخ سفید به شدت آزاردهنده است. رییس جمهوری کنونی مکسیکو وعده داده که تمام ۵۰ کنسولگری مکسیکو در امریکا به دفاع مهاجران مکسیکویی که در نظام حقوق امریکا گرفتار شده اند، کمک خواهند کرد.
اوبرادر پس از پیروزی در انتخابات گفت: « ترامپ و مشاورانش همان طور از مکسیکوییها سخن می گویند که هیتلر و نازیها به یهودیها اشاره می کردند». همین صحبتهای اوبرادر باعث شده برخی رسانههای امریکایی بگویند که در یک سال سرویسهای اطلاعاتی ایالات متحده امریکا برای یافتن راه های سرنگون کردن رییس جمهوری مکسیکو بسیج می شوند. از سوی دیگر پیروزی ابرادر را بسیاری پشت کردن مردم مکسیکو به نظم حاکم در این کشور می دانند، کشوری که تقریبا ربع قرن گذشته در دست پی آرای بوده و آغوش خود را به روی جهانی سازی بازکرده است. او پس از پیروزی در انتخابات در هوتلی در مکسیکووسیتی خواستار مصالحه و آشتی با دیگر احزاب شد و قول داد به قانون اساسی این کشور احترام بگذارد. رییس جمهوری جدید مکسیکو که پس از دو بار شکست در انتخاباتهای گذشته این بار توانست در جایگاه نخست بنشیند، پروژه اش را پروژهای ملی خواند که به دنبال ایجاد یک دموکراسی معتبر است: « ما قصد نداریم دیکتاتوری برپا کنیم. تغییرات عمیقی در راه خواهند بود، اما همه گی مطابق با نظم مستقر».
رقبای او ریکاردو آنایا و خوزه آنتونیو نامزد حزب حاکم با قبول شکست خود پیروزی اوبرادر در انتخابات را به او تبریک گفتند. ریکاردو انایا، نامزد حزب محافظه کار « اقدام ملی » هم براساس شمارش اولیه آرا با کسب حدود ۲۳ درصد از آرا در جایگاه دوم قرار گرفت. خوزه آنتونیو، نامزد حزب حاکم «انقلابی قانونی اساسی» پی ار ای که در شمارش اولیه آرا با نزدیک به کسب ۱۶ درصد از آرا در رده سوم قرار گرفته، برای ابرادر بزرگ ترین موفقیتها را آرزو کرده است. حزب پی ار ای در حالی با کاهش شدید محبوبیت مواجه شده که در بیشتر سالهای یک قرن گذشته قدرت را در اختیار داشته است.
رامون اسپینو، استاد بیولوژی دانشگاه مستقل پویبلا که پس از پیروزی اوبرادر در گردهمایی او شرکت کرده، در گفت وگو با الجزیره با ابراز خوشحالی از پایان حکومت حزب پی ار ای در مکسیکو می گوید: « خوشحالم چراکه شک داشتم بتوانم با چشم خودم کناررفتن پی ار ای از قدرت را ببینم». اوبرادر که قدرت را پس از دههها از آن چپ گرایان مکسیکویی کرده، در کمپینهای انتخاباتی خود وعده داده که با فساد فراگیر در این کشور مبارزه خواهد کرد. او بیعدالتی را ریشه خشونت در این کشورعنوان کرده و براین باور است که با برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی می توان آرامش را به این کشور بازگرداند.
جان ففر یکی از روزنامه نگاران امریکایی او را برنی سندرز مکسیکو نامیده است. بهگفته این روزنامه نگار، هم اوبرادر و هم سندرز، رقیب هیلاری کلینتون در انتخابات درون حزبی دموکراتها برای انتخابات ریاست جمهوری امریکا، پیش از وارد شدن به کارزار انتخاباتی شهردار بودهاند. او در ادامه می گوید هر دوی آنها در زمان قدرت شان به عنوان شهردار بسیار عمل گرایانه رفتار کرده و حتا در صورت لزوم با جوامع تجاری همکاری کردهاند. براساس گزارشها اوبرادر در زمان شهرداری مکسیکووسیتی، موفق شد صندوق بازنشسته گی را برای شهروندان سالخورده این شهر در نظر بگیرد، تراکم را کاهش دهد و مرکز شهر تاریخی این شهر را احیا کند. ظاهرا برنی سندرز هم در احیای اسکله شهر بورلینگتون موفق بوده است.
مقامات برجسته جناح چپ کشورهای امریکای لاتین نیز از پیروزی اوبرادر استقبال کردهاند و امیدوارند این پیروزی بار دیگر آغوش کشورهای امریکای لاتین را به روي چپ گرایان این کشورها باز کند. دیلما روسف، رییس جمهوری سابق برزیل از حزب کارگر این کشور گفت: « پیروزی املو فقط پیروزی مکسیکو نیست بلکه پیروزی همه کشورهای امریکای لاتین است».
کریستینا فرناندس، رییس جمهوری سابق ارجنتین از جناح چپ هم در صفحه توییتر خود نوشت: « آندرس مانویل لوپز ابرادر تجسم امید است، نه تنها برای مکسیکو که برای کل منطقه»./Shargh
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۰۵۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
مارکس: اندیشه و آثار
بمناسبت دو صدومین سالروز تولد کارل مارکس
عمر محسن زاده
( بخش سوم )
مارکس از آن روزی که پا به محیط دانشگاهی گذاشت به زودی متوجه شد که برای شناخت جهان باید به فلسفه روی آورد و پیش از همه به مسایل اساسی آن بپردازد .از این رو هر چند که او استعداد سر شار نویسنده گی داشت ، خوب نویس و زود نویس بود و شعر می سرود باز هم بیشتر به آموزش سیستماتیک فلسفه و تاریخ پرداخت .در آنزمان فلسفه در محیط روشنفکری المان جایگاه رفیعی داشت و این خود پیآمد رُشد سریع بورژوازی و تکامل چشمگیر علوم تجربی و ریاضی بود . ایمانویل کانت « فلسفه کلاسیک المان » را اساس گذاشته و سیستم فلسفه روشنگری کریستیان فولف را به اوج اش رسانیده بود. او با همه نیروی فکری تلاش نموده بود تا « ایده آلیسم » و « ماتریالیسم » را آشتی دهد .البته دوره شگوفانی فلسفه المانی را هم « ایده آلیسم المانی» می نامند که در بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۰ ترسایی شهرت فراوان داشت و مهمترین نماینده گان آن فیشته، شیلینگ وهگل بودند. برخی ازاستادان فلسفه ، کانت را در زمره ایده آلیست های المانی نمی شمارند، ولی دانشمندان بسیاری این دوره فلسفی را با فلسفه کلاسیک یونان باستان مقایسه نموده وبا فلسفه کلاسیک المان یکی می دانند. از سوی دیگر این دوره درخشان فلسفی همزمان با عصر معروف « رومانتیک » است که بنوبه خود برهنرتصویر، ادبیات، موسیقی ، تاریخ ، الهیات، علوم طبیعی ، طب و به ویژه فلسفه تاثیر بزرگی داشت .
کارل مارکس در چنین جوش و خروش فلسفی به آموزش فلسفه روی آورد و به زودی در حلقه هواداران هگل جا گرفت. هگل در زمانش تاثیر بزرگی بر زنده گی معنوی المان داشت و از دولت پروس به مثابه دولت مُدرن و مترقی یاد می نمود.هواداران هگل به دودسته « راست » و « چپ » تقسیم شدند و مارکس که فریفته زرق و برق دولت خود کامه پروس نگردیده بود دررهبری هگلی های چپ قرارگرفت. مناظره و جدال فکری میان این دو بخش چنان جدی بود که سال های درازی توجه حلقات روشنفکری را در قاره اروپا به خود جلب نمود و تاثیر بزرگی را درپیدایش جهانبینی نو و سمت و سو بخشیدن مبارزات اجتماعی از خود بجا گذاشت. مارکس درجوانی به فلسفه هگل روی آورد چون که اوبه درک روند دیالکتیکی تغیروتحول واقعیت پی برده بود، ولی اسلوب فلسفی وی که دارای محتوای ایده آلیستی بود نتوانست مورد پذیرش مارکس قرارگیرد . آشنایی مارکس با اندیشه های اتومیستیک فلسفی دموکریت و ایپیکور، دیدگاه های فلاسفه کلاسیک یونان و سیستم های گوناگون بینش های اجتماعی به ویژه نظریات اصحاب انسیکلوپیدی فرانسوی، اقتصاد دان های مشهورانگلیسی وسوسیالیست های تخیلی اروپایی سبب شد تا او پیوسته در پی تدوین سیستم نوین فکری باشد که تاریخ و اجتماع را بدرستی و به طورعلمی بیان دارد .او درشناخت ماهیت متضاد تکامل جامعه ، « ماتریالیسم دیالکتیک » را پیریزی کرد و علت قانونمندی تاریخ را نه در « روح جهان » بلکه در شرایط اجتماعی مادی دانست.
مارکس آنچه را که « سرچپه » بود « سر راست » نمود و اعلام داشت : « مبنای میتود دیالکتیک من با شیوه هگل نه تنها فرق میکند بلکه بطورمستقیم ضد آنست » .
کارل مارکس با شناخت قوانین و مقولات اجتماعی سیستم فلسفی ایرا در باره جامعه تدوین نمود که « ماتریالیسم تاریخی » نامیده میشود . مجموعه تیوری های مارکس بر شالوده ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی قرار دارد که نیروی محرکه همه پروسه های تکاملی جامعه و وابسته گی تاریخ را به شرایط مادی به گونه علمی بیان می دارند.از همین جاست که آثارمارکس نمونه هایی درخشانی ازیک برداشت دقیق و همه جانبه دیالکتیکی با در نظرداشت همه عوامل آثر گذارو تعین کننده اند. فلسفه تاریخ مارکس تلاشی است در برآورده ساختن آزادی انسان که خود وابسته به محیط اجتماعی و مادی می باشد. جهانبینی مارکس به تدریج شکل گرفت. نقد برفلسفه حق هگل ( خطوط اساسی فلسفه حق یا حق طبیعی وعلم دولت درخطوط اساسی ـ ۱۸۲۰ ترسایی ) نقطه آغازین بود و بنا بر طرح تزهای بنیادی تا امروز ازاهمیت ویژه ای برخورداراست.
مارکس زمانی که سالنامه های المانی ـ فرانسوی را می نوشت با هواداران هگل به مقابله برخاست و با علاقمندی به اقتصاد سیاسی توجه نمود. دستنویس های فلسفی ـ اقتصادی او در سال ۱۸۴۴ ترسایی نخستین طرح یک سیستم اقتصادی بود که همزمان با آن سمتگیری فلسفی او را روشن میساخت. مارکس برای نخستین بار تیوری « کار بیگانه شده » را نوشت وآرزو داشت تا سلسله این نگارش در پاریس ادامه یابد.مارکس و انگلس با کارمشترک درسالنامه های المانی ـ فرانسوی با هم دوست شدند و اندو در اوج گفتمان پیرامون هیگلیسم کتاب « خانواده مقدس » را که مناظره ای با برونو باور، و حلقه هگلی های جوان برلین بود نگاشتند. انها نوشتند که زمین باید مال کسی باشد که روی آن کارمیکند. باورمیگفت زمین مال کسی است که آنرا به هر گونه ممکن تصاحب کرده باشد .
از حلقه هگلی های جوان شخصی بنام ماکس اشتیرنر در سال ۱۸۴۴ ترسایی کتابی نوشت و انتقاداتی را بر لودویک فویر باخ وارد نمود .مارکس پس از جوابیه فویر باخ به اشتیرنر تصمیم گرفت تا خود نقدی بر او بنویسد .او کتاب « اید یالوژی المانی » را در سال های ۱۸۴۵ تا ۱۸۴۶ ترسایی نوشت و یک فصل آنرا بنام « ماکس مقدس » به او اختصاص داد .کتاب خواندنی « ایدیالوژی المانی» روند عملی رُشد تاریخ انسانی و نقش « تقسیم کار « را در آن بیان میدارد و مرزهای ماتریالیسم تاریخی را با سایر جریانات فکری مشخص میسازد. البته پیش از این کتاب مارکس در بهار سال ۱۸۴۵ ترسایی تز های مشهور خود را در باره فویرباخ نوشته بود که آنها را انگلس پس از مرگ مارکس در کتاب « لودویک فویر باخ و پایان فلسفه کلاسیک المان » به نشر رسانید .
مارکس در سال ۱۸۴۷ ترسایی کتاب « فقر فلسفه » را در بروکسل نوشت که پاسخی بود به « فلسفه فقر » پرودون و نقدی بر تیوری اقتصادی او و جامعه بورژوایی .
درآغاز سال ۱۸۴۸ ترسایی « اتحادیه کمونیست ها » از مارکس و انگلس تقاضا نمود تا اعلامیه آن سازمان را بنویسند .آنها مانیفست کمونیستی را بتاریخ هفدهم فبروری همین سال نوشتند و این همان سند تاریخی است که پیام روشن آن تا این زمان در سراسر جهان به گوش میرسد.میگویند مانیفست مارکس است درهمه ابعاد فکری و پراتیک اجتماعی وی . مارکس در سال های ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰ ترسایی « مبارزات طبقاتی درفرانسه » ، مقالات متعدد درروزنامه راین جدید ، « کار دستمزدی و سرمایه » ، « هژدهم برومر لویی بوناپارت » در باره بقدرت رسیدن ناپلیون سوم را نوشت .او در سالهای ۱۸۵۲تا ۱۸۶۲ ترسایی به صفت خبر نگار روزنامه « نیویارک دیلی تریبیون » در اروپا کار میکرد .در این فاصله زمانی بیش از پنجصد مقاله و گزارش تنهایی و یا مشترک او با انگلس بدست نشر رسیده اند . مارکس در سالهای ۱۸۵۷ تا ۱۸۵۸ ترسایی « خطوط اساسی اقتصاد سیاسی » را نوشت و « نقد اقتصاد سیاسی » را در سال ۱۸۵۹ ترسایی به نشرسپرد . سخنرانی او درشورای عمومی انترناسیونال اول در سال ۱۸۶۵ ترسایی پیرامون « مزد ، قیمت و سود» اثر ارزشمندی است که الیانور دخترش پس از مرگ او در سال ۱۸۹۸ ترسایی به چاپ رسانید .
در همین سالها مقالات فراوان مارکس درجراید و روزنامه های دیگر چون « هفته نامه دموکراتیک » ، « دولت مردم » ، « دی پرسه » و...به طور منظم منتشرگردیده اند . این پُرکاری مارکس درنوشتن نشانه ای ازاهمیتی است که او به نقش نگارش در تاریخ قایل بود.اوبارها به دختر هنرپیشه اش توصیه مینمود تا بنویسد زیرا آثار نوشتاری تا زمانه های دیرباقی میمانند .
مارکس با نگارش کتاب « سرمایه » که در سالهای ۱۸۶۷ ، ۱۸۸۵ و ۱۸۹۴ ترسایی به نشررسید ، قانون حرکت خاص سرمایه داری را کشف نمود. « سرمایه » در مجموع بیش از دوهزار صفحه را در بر میگیرد و جسم و جان اقتصاد سرمایه داری را معرفی میکند.
کالا ، ارزش ، مناسبات تولید و توزیع سرمایه داری و ... در این کتاب با ژرف بینی بی مانند حلاجی میگردند و تیوری هایی اقتصاد دانان بورژوایی کلاسیک مورد نقد قرار میگیرند .از دیدگاه مارکس « کار » مقوله کلی هستی انسان است .در سرمایه داری کار به گونه بنیادی ازخود بیگانه میگردد ، زیرا کاردراین نظام تنها به منظوردستیابی به ارزش مبادله انجام می شود و نه به خاطر آفرینش ارزش های مصرف. محصولات کار کارگرمال او نیست و او بمثابه فرد بیگانه خویشتن را در نتا یج فعالیت های خود باز نمی یابد . بگفته مارکس برابری حقوقی در نظام بورژوایی به معنای نابرابری اجتماعی است زیرا اضافه محصول واقعی که درنتیجه کاراجتماعی انجام شده بدست می آید به نفع جامعه مورد استفاده قرارنمی گیرد و برخلاف به صورت خصوصی تصاحب میشود .این امر به غیر ازاضافه ارزش یا استثمارچیز دیگری نیست . در این رابطه « تیوری ارزش کار » او دارای اهمیت به سزایی است .
یکی از آثار دیگر مارکس « جنگ داخلی فرانسه » است که در سال ۱۸۷۱ ترسایی نوشته شده است .در این اثرتجارب کمون پاریس بمثابه نخستین حکومت طبقه کارگر مورد ارزیابی قرار میگیرد و « دیکتاتوری پرولتاریا » یا شکل حاکمیت دولتی پرولتری تعریف میگردد.
« آقای فوکت » منا ظره ایست که به قول انگلس از زیبا ترین اثر ادبی و پولیمیک مارکس بشمار میرود. او این اثر را از روی مجبوریت در دفاع از خود و مهاجرین المانی مقیم لندن در سال ۱۸۶۰ ترسایی نوشت و مصارف نشر آنرا با همه شرایط بد اقتصادی خود متقبل گردید .« اقای فوکت » دقیق ترین تحلیل از وضع سیاسی اروپا در سال های بعد از انقلابات اروپایی است .
« نقد برنامه گوتا » در سال ۱۸۷۵ ترسایی منبع بسیار مهمی برای فهم تیوری های مارکس در باره سازمان و خصلت جامعه شگوفان آینده بشمارمیآید و مسایل نهایت مبرم سیاسی جنبش کارگری را توضیح میدهد .مارکس با این نوشته پُرمغزخود در برابرتأثیرات انحراف گرایانه فکری فردیناند لاسال بر حزب سوسیالیست کارگران المان به پا می خیزد و نکات اساسی چون منشا ثروت اجتماعی ، توزیع عادلانه نعمات مادی ، موقف سرمایه داران و مالکین زمین ، ضرورت انترناسیونالیسم درجنبش کارگری و نقش دولت را بیان میدارد .مارکس با این نقد خود خواهان « برنامه عمل » و یا « پلان سازماندهی عمل مشترک » نیروهای چپ گردید که مورد پذیرش قرارگرفت .
کارل مارکس در کار پژوهشی و سازمانی همواره با رفیق همرزم خود فریدریش انگلس مشوره و تبادل نظر مینمود. ازهمین جاست که انگلس بسا از اندیشه ها و طرح های تیوریک مارکس را تکمیل نموده و پس از تدوین بدست نشر سپرده است .اگر چه انگلس خود نقش فوق العاده مهمی را درپیریزی جهانبینی مارکسیستی داشته، ولی او به ملکیت ذهنی مارکس در ترتیب و نشر آثاروی احترام بزرگی قایل بوده است . این امانت داری علمی که بیانگر اخلاق بلند انگلس است به ویژه در نگارش سه اثر مهم او « انتی دورینگ » ( ۱۸۷۶ تا ۱۸۷۸ ترسایی ) ، « منشا خانواده ، دولت ومالکیت خصوصی » ( ۱۸۸۴ ترسایی ) و « لودویک فویر باخ و پایان فلسفه کلاسیک المان» (۱۸۸۶ ترسایی ) به روشنی دیده میشود. دورینگ آن مخترع سوسیالیزم دروغین پروسی بود که با نظریات التقاطی خود ( ماتریالیسم عامیانه و پوزیتویسم اگست کومته ) رسالت تاریخی پرولتاریا را نفی می نمود و سوسیالیسم را شاخه ای از « اصل عام عدالت » می شمرد . فصل دهم بخش اقتصادی انتی دورینگ را مارکس نوشته بود .این اثر پُرمایه را لینین کتاب بالینی هر کارگرمیدانست.
مارکس برای کتاب منشا خانواده ... نیز یادداشت های فراوانی در اختیار انگلس قرار داده بود و او این کتاب بی نظیر را براساس مطالعات لویس مورگان به رشته نگارش درآورده بود .لودویک فویرباخ یکی ازفلاسفه ماتریالسیت المان بود که فلسفه ایده آلیستی هگل را رد مینمود.او با ترک هگل اصل دیالکتیک او را نیز نادیده گرفت. تزهای مارکس درنقد پاسخ های او به اشتیرنر توضیح درست فلسفی بود که پایه مادی جهان را با دید دیالکتیکی پیوند میداد. انگلس تزهای مارکس را با نظریات سازنده خود تفسیر بیشتر نمود.
کاربزرگ تیوریک مارکس و انگلس با این همه پهناوری بازهم ناتمام ماند و نتوانست به صورت سیستماتیک مدون گردد. مرگ زودرس مارکس پروژه های متعددی را متوقف ساخت. تنها انگلس بود که میراث علمی مارکس را اداره نمود و دستنوشته های نشرناشده اش را به چاپ رسانید .
آثاراین دو پژوهشگر بی مانند خیلی دیرتر به شکل کلیات جمع آوری گردید و به دسترس علاقمندان گذاشته شد. چنانکه امروز اشکار میگردد مجموعه انتشار یافته قبلی آثار کامل نبود. پس ازسالهای نود سده پیشین است که کارنشرمجدد و تازه این گنجینه بزرگ معرفت بشری رویدست گرفته شد .در هالند تا اکنون یکصدو چهارده جلد با تو جه و اهتمام فراوان از چاپ بیرون آمده است.گروه محققین بین المللی درتحت رهبری اکادمی علوم براندنبورگ ـ برلین نیز روی نشر جدید و انتقادی آثارمارکس و انگلس مصروف کاراند .تا اکنون پنجاه و نُه جلد منتشر گردیده و سی جلد دیگر بزودی ازنشر یبرون میشود. آثارمارکس در سایرکشورها و به زبان های زنده دنیا باربار تکثیر شده اند و تیراژ روز افزون آنها میرساند که مارکس و اندیشه های او تا هنوز در حافظه بشریت زنده است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۱۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
ترامپ : نامه تهدید به ناتو
برگزارکننده گان نشست امسال سران ناتو در بروکسل نگراناند که رییس جمهور ایالات متحده امریکا با رفتارهای غیردیپلوماتیک و اعتراض و اعلام موضع در توییتر، مشابه کاری که در نشست اخیر سران گروه ۷ در کانادا انجام داد، آنچه را رشته می کنند پنبه کند.
اینبار ترامپ زودتر دست به کار شده و دو هفته مانده به نشست مهم ناتو در حال شگفت زده کردن دیگر رهبران این ایتلاف نظامی است و به جای توییت کردن، نامه نگاریهایش را آغاز کرده است. رییس جمهور ایالات متحده امریکا در نامههایی با لحن تهدیدآمیز خطاب به تعدادی از رهبران این ایتلاف ۲۹عضوی که هنوز تعهدات خود مربوط به تامین هزینههای نظامی ناتو را انجام ندادهاند، نوشت:
« واشنگتن از تامین هزینه های دفاعی اروپا خسته شده و می خواهد دیگر اعضای ناتو هم تعهدات خود را مبنی بر اختصاص دودرصد سهم تولید ناخالص داخلی به بودجه سالانه دفاعی این ایتلاف عملی کنند. برای شهروندان امریکایی بسیار عجیب است که چرا برخی کشورها در تامین امنیت اعضای ناتو سهمی نمی پردازند. بنابراین انتظار دارم دیگر اعضا نیز تعهد جدی خود را در عمل نشان دهند».
جزییات این نامه را دیپلوماتها در اختیار فارن پالیسی قرار دادند و می گویند لحن نامه ای که به آنگلا میرکل صدراعظم المان ارسال شده، تندتر از دیگر نامه هاست. با اینکه اینگونه نامه نگاریها از طرف دولت ایالات متحده امریکابه متحدانش برای یادآوری و تاکید برانجام تعهدات شان امری غیرمعمول نیست؛ اما لحن و زمان ارسال این نامه ازسوی ترامپ بیش ازهرچیز نشان دهنده متزلزل بودن جایگاه توافقها و مذاکرات دوجانبه و چند جانبه در عصر ترامپ است.
در نشستهای ناتو معمولا چیزی جزچند عکس دسته جمعی و روابط سرد یا گرم برخی رهبران و مکالمات آنها نصیب رسانهها نمیشود اما اکنون ترامپ آنچه را در مذاکرات پشت پرده می گذرد عیان کرده است. به اینترتیب نشست ۱۱ جولای رهبران ۲۹ کشورعضو ناتو به لطف رفتارهای غیردیپلوماتیک و غیرقابل پیش بینی ترامپ، پر از جنجال و تنش خواهد بود.
یک دیپلومات اروپایی که به شرط ناشناس ماندن با رسانه ها صحبت می کرد، با اشاره به جنجالآفرینیهای اخیر ترامپ در آستانه نشست ناتو گفت: « از نظر ما دیپلوماتها، نشستی که هیچ خبری از آن به رسانهها درز نکند، نشستی موفق است اما اکنون ترامپ کاری کرده که همه ما نگران خروجی گردهمایی رهبران ناتو هستیم».
در نشست آتی ناتو قراراست توافقهایی نیز به طور رسمی از سوی رهبران اعلام شود، از جمله برنامه جدید ناتو درعراق برای آموزش نیروهای امنیتی این کشور، ابتکار مشترک با اتحادیه اروپا برای افزایش تحرکات نظامی نیروهای متحد در داخل اروپا، راه اندازی دو مرکز فرماندهی جدید که یکی از آنها در نورفولک ایالت ویرجینیا بر فعالیتهای دریایی متمرکز خواهد بود و دیگری در المان با موضوعات لوژیستیکی سروکار خواهد داشت و در نهایت آغاز مذاکره برای پیوستن مقدونیا به ناتو. درهفتههای اخیر رابطه ایالات متحده امریکا با متحدان اروپایی و کانادا بر سر افزایش تعرفههای واردات متشنج شده و پیش از آن هم خروج واشنگتن از توافق هسته ای با ایران، افزایش فشارهای امریکا بر المان و خروج ایالات متحده امریکا از معاهده تغییرات اقلیمی پاریس از مسایلی بود که انتقادهایی را میان متحدان غربی واشنگتن برانگیخت. دونالد ترامپ در جریان نشست رهبران گروه ۷ با توییتهای خود جاستین ترودو، صدراعظم کانادا را مورد انتقاد شدید قرار داد و حاضر نشد بیانیه پایانی این نشست را امضا کند. آدام تامسون نماینده سابق بریتانیا در ناتو می گوید: «آنچه باعث نگرانی می شود این است که حملات لفظی ترامپ تنها به جنگ لفظی محدود نشود و اقدامات عملی را نیز در پی داشته باشد. نکته نگران کننده دیگر این است که گرم شدن رابطه ترامپ با ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه می تواند شکاف میان اعضای ناتو را در پی داشته باشد. رییس جمهور ایالات متحده امریکادر جایگاه رهبری ناتو قراردارد و انتقادها و حملات علنی او علیه دیگر اعضا خشنودی پوتین را در پی خواهد داشت. او بدون اینکه کاری انجام دهد، در حال مشاهده بروز شکاف و تنش میان اعضای ناتو است ».
همان گونه که انتظار می رود بحث بر سرهزینه های دفاعی و امنیتی ناتو مهم ترین موضوع این نشست خواهد بود. در سال ۲۰۱۴ ترسایی و در پی حمله به اوکرایین، انضمام کریمه به خاک روسیه و تلاش مسکو برای افزایش نفوذ خود در خاورمیانه، اعضای ناتو متعهد شدند تا سال ۲۰۲۴ ترسایی، سالانه دو درصد تولید ناخالص داخلی خود را به هزینه های دفاعی ناتو اختصاص دهند اما اکثر اعضاي این ایتلاف هنوز به تعهد خود عمل نکردهاند. در ابتدای سال ۲۰۱۸ هشت کشور از ۲۹ کشور عضو ناتو شامل ایالات متحده امریکا، بریتانیا، پولند، استونیا، لیتویا، لتونیا، رومانیا و یونان، دو درصد یا رقمی نزدیک به آن را به هزینه های دفاعی ناتو اختصاص دادند. شش کشور بلغاریا، فرانسه، مجارستان، مونته نگرو، سلواکیا و ترکیه هم تا سال ۲۰۲۴ ترسایی به این حد نصاب می رسند. به اینترتیب اکثریت اعضای ناتو از جمله المان به عنوان قدرت اول سیاسی و اقتصادی اروپا تعهد خود را در قبال ناتو انجام نمی دهند. کاهش اقتدار و نفوذ جیمز متیس وزیر دفاع ایالات متحده امریکا و مداخلات ترامپ در تصمیم های پنتاگون دیگر موضوعی است که باعث کم رنگ شدن نقش تجربه و دیپلوماسی در دولت ترامپ و افزایش اقدامات شتاب زده از سوی کاخ سفید شده است. يکی از دیپلومات های اروپایی پیش بینی آنچه در نشست آتی رهبران رخ خواهد داد را «احمقانه» دانست و ابراز امیدواری کرد که نشست ناتو با آرامش به پایان برسد و ترامپ تا حد امکان کمترین جنجال را در گردهمایی رهبران ناتو رقم بزند./ ش
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۰۵۰۷
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
دیدگاه دیگران در باره انکشافات افغانستان :
روزنامه شرق چاپ تهران، در باره سفرغیرمنتظره وزیر دفاع امریکا به افغانستان می نویسد: با وجود عملیات های خونین طالبان پس از پایان آتش بس سه روزه به مناسبت عید فطر، خوش بینیها درباره آغاز مذاکرات صلح در افغانستان بالا گرفته است. این خوش بینی ها با ابراز تمایل ایالات متحده برای پیوستن به مذاکرات صلح و سفرغیرمنتظره روز گذشته جیمز متیس، وزیر دفاع امریکا، به افغانستان بیشتر تقویت شده است. هرچند برخی از تحلیل گران این امیدها را واهی میخوانند و با اشاره به پیچیده گی جنگ داخلی طالبان و تضاد منافع کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای در افغانستان امکان دستیابی به صلحی پایدار را تقریبا غیرممکن می دانند. با اینهمه شکی نیست که تحرکات دولت افغانستان و ایالات متحده در این زمینه افزایش یافته است.
روز گذشته وزیر دفاع امریکا درحالی که برای سفری سه روزه راهی چین بود، در سفری که به دلایل امنیتی از پیش اعلام نشده بود، وارد کابل شد. متیس پیش از این سفر کوتاه و چند ساعته در هواپیما به خبرنگاران گفت که بعد از ۱۷ سال جنگ، نشانه هایی برای مذاکرات بین دولت و گروه طالبان دیده شده است. متیس در این سفر تاکید کرد که به اعتقاد او پیروزی همچنان در جنگ طولانی افغانستان امکان پذیر است و اینکه برخی از شبه نظامیان طالبان از آماده گی خود برای واردشدن به مذاکرات خبر داده اند. به باور متیس هرچند طالبان آتش بس سه روزه را تمدید نکرد؛ اما ظاهرشدن نیروهای طالبان در کنار نیروهای دولتی در روزهای عید، خوش بینی ها را برای گفت و گوهای سازنده میان دو طرف بیشتر کرد. وزیر دفاع امریکا ضمن تمجید از تلاش های اشرف غنی، رییس جمهوری افغانستان، برای برقراری صلح در این کشور گفت: « غنی نه تنها برای حکومت افغانستان یک گام بلند خوب برداشته؛ بلکه این پیام صلح او در میان طالبان نیز شنیده شده است». متیس هدف خود را از این سفر چنین بیان کرد: « برنامه ام این است که هم به ارزیابی حضور نظامی امریکا در افغانستان بپردازم؛ و هم شانس آشتی ملی طالبان و دولت افغانستان را بررسی کنم. ماه گذشته میلادی اشرف غنی، رییس جمهوری افغانستان، پیشنهاد مذاکرات صلحی را با شبه نظامیان طالبان بدون هیچ گونه پیش شرطی مطرح کرد. با این حال این شبه نظامیان گفتند که تنها حاضر به مذاکره با امریکا بر سر توافق صلح احتمالی هستند. امریکا نیز موضع اش این بوده که هرگونه مذاکراتی درباره صلح در افغانستان باید با رهبری و تحت مالکیت خود افغان ها صورت بگیرد. وزیر دفاع امریکا نیز بر همین موضع در اظهاراتش تاکید کرده و گفت: ما می خواهیم افغانها رهبری این روند را بر عهده داشته و اساس این تلاش برای آشتی را به وجود بیاورند. یک روز پیش از سفر جیمز متیس به افغانستان، بوریس جانسون، وزیر امور خارجه بریتانیا، هم به این کشور سفر کرده و با مقامات عالی رتبه افغانستان دیدار کرد. در این دیدار مذاکرات صلح و آتش بس در کنار مبارزه با تروریزم محور اصلی گفت وگوها بوده است. آن طور که در بیانیه دفتر ریاستجمهوری افغانستان ذکر شده، وزیر خارجه بریتانیا در دیدارش با اشرف غنی، رییس جمهوری افغانستان، از آتش بس دولت افغانستان با طالبان و روند صلح به رهبری و مالکیت افغانها حمایت همه جانبه کرده است. وزیر خارجه بریتانیا همچنین از تمام کشورهای دارای نفوذ در افغانستان، به ویژه همسایگانش، خواست که از نفوذشان در این لحظه حیاتی استفاده سازنده کنند. رییس جمهوری افغانستان هم نقش بریتانیا در راستای مبارزه با تروریزم منطقه ای و جهانی را مهم قلمداد کرد. دراین حال گزارش برخی رسانه ها حاکی از آن است که احتمال دارد ارتش بریتانیا بیش از ۴۴۰ نیروی نظامی دیگر را برای آموزش نیروهای دفاعی و امنیتی به افغانستان بفرستد.
ایتلاف به رهبری امریکا دنبال صلح و ثبات افغانستان نیست
اردشیر زارعیقنواتی
تحولات افغانستان در ۱۶ سال گذشته که به بهانه حملات تروریستی یازدهم سپتامبر به امریکا، تحت رهبری واشنگتن با تشکیل ایتلاف به اصطلاح ضد تروریستی حمله نظامی به افغانستان تحت حاکمیت طالبان انجام شد، تا امروز از یک سیکل کاملا مشخص و قابل پیشبینی تبعیت كرده است. حمله سال ۲۰۰۱ ترسایی به این کشور که در چند روز موجب سرنگونی حکومت بنیادگرای « طالبان » شد و تمام نیروی نظامی و شبه نظامی این دولت نیابتی به راحتی فروپاشید، با استقرار یک رژیم دست نشانده به رهبری « حامد کرزی » از طرف امریکا وارد فاز جدیدی شد. اما این واقعه نه تاریخ شروع تحولات خون بار افغانستان است ، و نه نقطه پایان آن که بدون تردید یک حلقه از سناریویی بود که در استراتیژی کلان واشنگتن و ناتو برای منطقه جنوب غرب آسیا تدارک دیده شده بود و هنوز در چارچوب همان سیاست به بقای خود ادامه می دهد. به نظر بسیاری ارتقای بنیادگرایی اسلامی به عنوان یک پدیده سیاسی در حوزه کلان سیاسی دقیقا تابع تحولات این کشور و مبارزه جهان سرمایه داری با اردوگاه سوسیالیستی در چارچوب جنگ سرد و زمینه سازی برای تضعیف و مقدمات فروپاشی شوروی انجام شد. سازماندهی، آموزش، تدارکات و تسلیح شبه نظامیان جهادی افغان ـ عرب با کمک امریکا و همسایه گان برای سرنگون کردن دولت سیکولار دکتر « نجیبالله » که می رفت افغانستان را به سمت توسعه هدایت کند، آغاز فاجعه ای بود که تا امروز ادامه داشته و هیچ چشم اندازی هم برای پایان آن دیده نمی شود.
تحلیل تحولات افغانستان را هرگز نباید به صورت مصداقی و بر اساس رخدادهای موردی انجام داد چون در این جغرافیا بسیاری از عوامل فراملی و منافع هژمونهای جهانی برای سامان دادن به وضعیت ژیوپولیتیک منطقه ای و فراتر از آن ایجاد پایگاهی برای اخلال در مناسبات سه ضلع غیرهمسو (چین ـ روسیه ـ ایران) با سیاست های کلان امریکا و ناتو، نقش اصلی را بازی می کنند. به همین دلیل هم حکومت به اصطلاح وحدت ملی « اشرف غنی – عبدالله عبدالله » و هم مخالفان مسلح در قالب طالبان و گروه های تروریستی « القاعده » و « داعش » همه گی نیروهای نیابتی قدرتهای خارجی هستند که هیچ نسبتی با منافع ملت افغانستان ندارند. در کنار ساختار به شدت فاسد و دستگاه ملوک الطوایفی، رهبران جهادی به شدت قدرتمند که هر کدام برای خود حوزه نفوذ و منطقه ویژه حکمرانی تعیین کردهاند، بستر رشد بیثباتی، ناامنی و موقعیت یارگیری برای گروه های تروریست را فراهم کرده اند.
دو رخداد در چند هفته اخیر به خوبی می تواند وضعیت کنونی و روند تحولات افغانستان را به تصویر بکشد. از یک طرف با موافقت قدرتهای خارجی حاضر در صحنه افغانستان به مناسبت جشن های عید فطر یک آتش بس سه روزه بین دولت و طالبان برقرار شد که متعاقب آن دهها هزار نیروی جهادی با خیال راحت و امنیت مطلق وارد شهرهای مهم کشور از جمله کابل پایتخت شدند و با عینک دودی جلوی دوربینها با نیروهای نظامی و بعضی از مردم عکس سلفی هم گرفتند و بخش زیادی از آنان حتا بعد از سرآمدن مهلت سه روزه از کابل بیرون نرفتند و هنوز هیچ خبری مبنی بر دستگیری یا کنترول سازماندهی شده آنان از طرف هیچ نهاد یا بنگاه خبری مخابره نشده است. همچنین در شرایطی که این کشور حداقل در شهرها توسط انواع نیروهای نظامی داخلی و خارجی کنترول می شود، در همان فرجه سه روزه آتش بس در ولایت « ننگرهار» در گردهمایی مقامات دولتی و رهبران طالبان با انفجار بمب این بار توسط گروه داعش بیش از 43 نفر از هر دو طرف کشته و صد نفر هم زخمی می شوند. این قدرت نمایی داعش در جایی که قاعد تا باید توسط نیروهای امنیتی افغانستان و نظامیان ایتلاف به شدت محافظت می شد، نشان می دهد که هم چنین امنیتی اعمال نشده و هم گفته ژنرال «جان نیکلسون» فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان مبنی بر اینکه « داعش در پی ایجاد خلافت اسلامی با مرکزیت شهر جلالآباد بود اما به طور تدریجی به کوه های دور دست جنوب ننگرهار عقب رانده شد »، مبتنی بر واقعیت نیست. چنانچه به گفته نهادهای مستقل، شبه نظامیان گروه داعش که بعد از تارومارشدن در میدان های نبرد سوریه بخش بزرگی از آنان توسط دست های خارجی به عنوان یک کارت بازی به افغانستان منتقل شدهاند، هم اکنون در ولایتهای شمالی و همچنین ولسوالی « اچین » ننگرهار و ولایت همجوار آن « لغمان» حضور جدی دارند. از طرف دیگر درست در همین مقطع زمانی بنا بر گزارش دولت افغانستان و تایید گروه « طالبان پاکستان » با حمله هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی « مولانا فضلالله » رهبر این گروه کشته شد و قبل از آن نیز دو رهبر پیشین طالبان پاکستان « بیتالله محسود » در سال ۲۰۰۹ و « حکیمالله محسود » در سال ۲۰۱۳ به همین شیوه کشته شده بودند. حالا این سوال وجود دارد که با وجود سیستم اطلاعاتی و نظامی امریکا که به راحتی می تواند رهبران ارشد طالبان پاکستان را شکار کند، چرا در منطقه ای که کاملا تحت حاکمیت آنان است، تروریستهای طالبان و داعش اینچنین جولان میدهند. واقعیت اما به گونه ای نیست که معمولا گفته میشود چرا که در استراتیژی منطقه ای امریکا دستیابی به ثبات در افغانستان نافی اصل منافع تعریف شده آنان است و واشنگتن به بهانه همین بیثباتی و جنگ های پایان ناپذیر، توجیه گر حضور نیروهای نظامی خود در افغانستان بوده است. مردم افغانستان نیز که در چارچوب ساختار حاکم و مخالفان مسلح تروریست آن هیچ منافع مشترک و همسویی را با خود احساس نمی کنند، با توجه به ضعف نیروهای قدرتمند ملی متاسفانه در شرایط کنونی فقط عددهایی برای قربانی شدن در این بازی فاجعه بار داخلی و منافع ژیوپولیتیک خارجی هستند. در چارچوب وضعیت کنونی تحت هیچ شرایطی افغانستان به ثبات و آرامش نمی رسد چرا که واشنگتن حتی به معامله حول کیک قدرت بین تکنوکرات های فاسد، جهادیون جنگ سالار و بنیادگرایان طالبان هم رضایت نمی دهد و برای همین داعش را به عنوان « ضلع سوم » فاجعه برای استمرار وضع موجود وارد شطرنج سیاسی ـ امنیتی افغانستان کرده است.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۳۰۰۶
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.