شادمانی واندوه در دو کنار گیتی

 

دکترحمید الله مفید

مسوول شعبه تبلیغ و ترویج شورای اروپایی حزب مردم افغانستان

 

جهان امروزی پُر از رویداد های اندوهگینانه ومملو از برخورد های شگفتی آور است .

در یکسوی جهان تب وتاب جام جهانی فوتبال با شور وخروش  وانگیختگی با پایایی جریان دارد ودر سوی دیگرجهان ، نیرنگ بازان بی خرد وپتیاره بی درنگ  سر ، گردن ، انگشت ، پا ودست  انسانها رامی برند، وبا ارتش سوار بر دجال های سیه نگر جهان را به سوی تاریکی ها پدرامی می کشانند.

چه روانسوز ودرنگ کردنی است ، که باختریان بی مهابا پنهانی جهان خاور را به سوی تباهی ها می فرستند وخود شان  سوار بر اسپ های خروشنده و تابنده  به سوی قله های شادمانی ره می پیمایند.

هفته ای که گذشت ، رویداد های شگفت آوری روی داد.

در کشور ماتمزده ورنجدیده افغانستان دور پایانی  انتخابات یا گزینگاه ریاست جمهوری به تاریخ ۲۴ ماه جوزا برابر به ۱۴ ماه جون ۲۰۱۴ ترسایی بر پا گردید. در این  گزینگاه نزدیک به هفت ملیون نفر در ۶۳۶۶ مرکز گزینگاهی رفتند و رآی یا پسندخواه شان را در ۲۳ هزار صندوق  ریختند و نامزد دلخواه شان  را برگزیدند.

شادمانانه مردم افغانستان که جهانیان آنها را جنگخواه وجنگ طلب می دانند ، نشان دادند ، که دموکرات ومردمسالار پسند وداد خواه هستند.دیگر فریب  طالبان ونیروهای اهریمنی را نمی خورند وبه سوی مردمسالاری ره می سپارند ، با دلیری اشکارا ساختند ، که از تهدید وتخویف طالبان نمی ترسند ومرگ را بر سر افگندگی برتر می دانند، بادریغ در جریان انتخابات ریاست جمهوری نزدیک به ۹۹ نفر زخمی ده نفر شهید وانگشتان ده  نفر را دشمنان مردمسالاری بریدند.

چه روانسوز است که دموکراسی هم در این کشور و کشور های همگون افغانستان خون آلود ، زخمی  وپُر از نیرنگ است.

در یک کشور دیگر خاوری یعنی عراق با دریغ سازمان جهنمی  داعش کوتاهه ( الدوله الاسلامیه  فی العراق  والشام)  به تندی در شهرهای موصل، کرکوک ،والصلاح الدین  پیشروی کردند وبه هفتاد کیلومتری بغداد رسیدند.

سازمان داعش در سال ۲۰۱۳ از ادغام دو گروه «جبهه النصر» ودولت اسلامی در عراق پدیدار گردید. این سازمان یک سازمان بنیاد گرایی اسلامی سنی وهابی است ، که به خاطر ایجاد یک دولت اسلامی سنی ، علیه شعیان مالکی پیکار می کند.

اندیشه ایجاد این سازمان نخست به خاطر پیکار و رزمایش با دولت بشار الاسد سوریه پی نهاده شد ، که در ایجاد آنها در گام  پنهانی  سی آی ای ، موساد ، انتلجنت سرویس ودر کام  آشکارا دولت عربستان سعودی  وترکیه نقش داشتند.

در یک سوی دیگر جهان سازمان الشباب  اسلامگرا های تروریست بالای پارلمان سومالی تاخته اند ونزدیک به ده نفر را کشته اند ، این جنگ نیز از جنگهای فرسایشی است ، اقتصاد سومالی را درهم وبرهم کرده ودر آنکشور پایایی سیاسی را بر هم زده است ، در فرایند آن در این کشور تنگدستی، مصیبت وبدبختی زبانه می زند.

میان فلسطین واسراییل نیز آرامش با ناپدید شدن سه باشنده یهودی بر هم خورد واسراییل ، نه تنها مناطق غزه را بمباردمان کرد ، بلکه رییس پارلمان فلسطینی را نیز با هشتاد نفر دیکر گروگان گرفته است. یعنی گروگان گیری دولتی ورسمی ، وکسی آن را نکوهش نکرد. یورش وتازش بر خانه های فلسطینی ها هنگامه های نیمه شب ادامه دارد ، دولت اسراییل دولت خود گردان را مسوول این ناپدیدی می داند ، پیدا نیست ، که این سه نفر ربوده شده اند ، یا دولت اسراییل به بهانه توافق میان الفتح  وحماس می خواهد تا  با استفاده « از آب زور سربالا می رود »، یکبار دیگر فلسطین را به خاک وخون یکسان کند ، چون جهان در برابر تازش ها وتاختن های اسراییل بالای فلسطینی ها چشمانش را دو دسته بسته است.کسی به اصطلاح چلل نمی کند.

جنگ در وزیرستان پاکستان میان سربازان وطالبان پاکستانی آغاز شده وبه تندی جریان دارد.

بدهی ۱۴ تریلیون دالری شرکت های چینی ، چین شکست ناپذیر را ورشکست ساخته است ،

جنگ تحمیلی غربیان بالای شرق اوکرایین ، اقتصاد در حال رشد روسیه را سر به  تالاق کرده است ،در سوریه نیز جنگ با شدت آن ادامه دارد وهر روز صد ها نفر جان می دهند.نیرو های دولتی به تاریخ ۱۶ ماه جون شهر کسب را دوباره به دست آوردند.

این رویداد های خون آلود واین کشتار ها بیانگر آنست ، که در شرق یا خاور اوضاع نظامی وسیاسی در هم وبرهم است  مگرغرب یا کشور های باختری با آرامش سرگرم بازی های جام جهانی فوتبال هستند.

پرسشی به میان می آید ، چرا کشور های جهان سوم وشرق در این همه گیر ودار ها،  کشتار ها وتباهی ها سرگرم وکشور های غربی وامریکا سرگرم بازی های وشادمانی ها وآرامش هستند؟

پاسخ ساده است :

سالانه به مبلغ۲۰۰ ملیارد دالر افزار جنگی از جانب کشور امریکا توسط کمپنی های : بوینگ ، میدجتمند ، ، لاکهید مارتین  ، نور تروپ ، جنرال داینامکس ، ریتون، EADS  اروپای غربی تالس فرانسوی ، کیل المانی    به فروش می رسند.در این کشور های نزدیک به ده ملیون نفر در فابریکه های افزار جنگی  کار وبار می نمایند، افزون از افزار های جنگی  فروش تجهیز های مانند ، کمپیوتر ،  و وسایل الکتریکی،که کاربرد ارتشی دارند ( تجارت خاکستری ) فروش پلوتونیم  وسایل وتجهیز های افزار های هسته یی. فروش افزار های باقیمانده جنگ دوم جهانی ، رشوه پردازی وهزینه های مربوط به جاسوسی ، تجارت بازار سیاه از این ارقام بیرون اند.

که اگر همه ای آنها را با هم بیامیزیم به یک رقم سالانه  نزدیک به ۴۰۰ ملیارد دالر روبرو می شویم.

اگر در جهان آرامش به میان آید ، این تجارت سرسام آور به سقوط روبرو می شود ، ده ملیون انسان بیکار می شوند، واقتصاد کشور های غربی ورشکست خواهند گردید.

پس غربی ها به خاطر جلوگیری از این ورشکستگی چه باید انجام دهند؟

ایجاد مناطق داغ سیاسی ، ایجاد جنگ های داخلی ، ایجاد کشور های تهدید شونده  تبلیغ بهانه که فلان رژیم وفلان دولت خطرناک است  ، لازم است تا به خاطر امنیت ملی خود را تا دندان مسلح ساخت ، را مطرح می کنند.

نشانه ای دوم این تنش های سیاسی در کشور های شرقی شکست دین اسلام و جلوگیری از رشد آن در جهان است .

غرب واز آن میان سی آی ای تلاش دارند ، تا به منظور جلوگیری از پیشرفت دین اسلام در جهان وبه ویژه در اروپا کشور های اسلامی را عامل جهل و نادانی ودین اسلام را یک دین جنگ افروز ، وترس انگیز نمایش بدهند .از اینرو با ایجاد سازمانهای جهاد گرا ، القاعده ، طالبان ، سازمانهای اسلامی جهادی ، الشباب ، داعش ودیگران می پردازند، که در گام نخست ، امنیت وآسایش کشور ها را برهم بزنند، در گام دوم افزار های جنگی شان را به فروش برسانند ودر گام سوم دین اسلام را دین جنگ  وکشتار بنمایانند

جنگ عراق آغازگر یک جنگ جدید سیاسی میان شیعه وسنی خواهد بود ، جنگی که آغاز آن عراق وانجام آن مالیزیا وشرق دور خواهد بود ، در این جنگ اقتصاد کشور های اسلامی یکی پی دیگری سقوط خواهند کرد  ، برای بقای خود به تگدی نزد کشور های غربی روی خواهند آورد ، نهاد های بزرگ اقتصادی واجتماعی آنها در هم وبرهم خواهد شد وغرب نه تها در این کشور ها رژیمهای پوشالی ووابسته را به میان خواهند آورد ،  بلکه همان روزنه های کوچک دموکراسی وآزادی را هم خواهند بست. در فرایند ، مردم از دین اسلام بیزار وبه دین مسیحیت ویا بی دینی روی خواهند آورد.

اگر شرق وجهان اسلام به خود نیایند وبجای  جنگهای داخلی و دینی خانمانسوز به سوی دموکراسی ، دادخواهی و ترقی روی نیاورند  واز دنبال دینگرایی ودینسالاری بر نگردند، نه تنها یکی پی دیگری نابود خواهند ، شد ، بلکه جایگاه مدفونگاه  افزار های جنگی غرب نیز خواهند گردید .

 بامـداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۴ـ ۱۸۰۶

 

احمد ظاهر چطور به جاویدانگی پیوست؟

 

داکتر آرین

روز بیست و چهارم جوزا سال ١٣٥٨ خورشیدی میهن و مردم ما هنرمندی را از دست داد که شکوهمندانه در زنده گی کوتاه هنری اش به جاویدانه ترین ستیغ شهرت و موفقیت برآمد. احمد ظاهر تا مرز شور و شیدایی دوست دار موسیقی و زیبایی بود درهنرش سخت کوش و « جوشش هنرمندانه » در آفرینش هنری داشت، همه چیز را با چشمان باز و بدون تعصب می دید و هنرمندانه انعکاس میداد . زیبایی ها، زشتی ها، بدی ها و خوبی ها را در غربال زیبا شناسی و عدالت پسندی خود داوری کرده و سهم خویش را در مقابل مردم و میهن اش درآمیخته با هنرجاویدانه خویش ادا می نمود. از نام جویی کاذبانه، آزمندی و زرپرستی به دور بود آنچه را بدست می آورد با یارانش و نیازمندان تقسیم مینمود، خوش خلق، همیشه تبسم به لب داشت، طنزگو و خوش سلیقه بود، صدا و هنر احمد ظاهر، نغمه و سبک و آهنگ احمد ظاهر نه تنها پادشه ای خیالات، یار و یاور زنده گی من در طول سالهاست، بلکه باورمندم که انسانهای زیادی از سرزمین ما را درسخت ترین دقایق و لحظه ها یاری رسانده و مانند سمفونی«  شته کوویچ » که در ایام محاصره و دفاع قهرمانانه ای لنینگراد نوشته شده بود، همسفرآنان در راه دشواری بوده که « زیستن » نام دارد، اگر « شکسپیر» و  « باخ » در عصر خود شور و نیاز آفرینش هنری را پدید آورد، احمد ظاهر با موسیقی و با هنر خویش خودرا به اوج آفرینگری رساند و به گفته رافایل  « در درون من چیزی است که باید آنرا بیان کنم » ظاهر آنرا خوب هم بیان کرد:

زنده گی آخر سرآید بنده گی در کار نیست

 بندگی گر شرط باشد زنده گی در کار نیست.

 میگویند: آنجا که سخن از بیان مقصد باز ماند، آنجا موسیقی آغاز می شود جهان نغمه گر و همآهنگ و پر از زیبایی های احمد ظاهر عزیز چه خوب و چه با شکوه بود که باترنم های دمساز و خوش آهنگ خویش درهای محبت، شادی و زنده گی را برای همگان باز می کرد و چه خوب مظهر هیجان، شور، طرب، تسکین و آرامش توده های مردم می شد. شخصیت هنرمند ملاک واقعیتی است که ملاک و دستگیره قضاوت در مورد او می شود، ظاهر عزیز نه قادر به تذویر بود و نه دشمنی و حسادت با کسی داشت او همیشه خودش بود هم درزنده گی هنری اش و هم در زنده گی شخصی اش. آخرین بار که در کنسرت زنده یاد احمد ظاهر اشتراک کردم درشبهای جشن استقلال در کمپ وزارت زراعت بود، همان طور که  « فیساغورث » به جشن و موسیقی ستاره گان باور دارد، در همان شب پر از خاطره ستاره گان واقعا می رقصیدند و احمد ظاهر عزیز که مستانه، زیبا و صمیمانه می خواند و خواندن های میهنی، زیبا و عاشقانه اش در آن شبی شادی و سرور ، به قول از « کن گریو » نویسنده انگلیسی: « موسیقی دل های وحشی و صخره ها را نرم می کند و بلوط های کهن و گره دار را به تعظیم وا می دارد » شیفتگان صدا و هنر موسیقی احمد ظاهر را به تعظیم و حیرت وا داشته بود، تا بحال که سالها از آن می گذرد مانند دیروز در گوش هایم طنین انداز و در پیش چشمانم مجسم است.

پس از این مقدمه که ذکر آن را می خواستم نثار«  شهزاده ای » هنر موسیقی افغانستان نمایم می پردازم به جواب سوال نخست، البته بسیار بجا خواهد بود، همان طوریکه در اروپا برای « پالسترینا » لقب شهزاده هنر را دادند زیبنده است که مقامات مربوط افغانستان به این پیشنهاد توجه کنند.

بخاطر اینکه پاسخ به این سوال داده باشم، چرا احمد ظاهر را ترور و شهید نمودند؟ ضرورت است تا چند جمله و سطری در باره شرایط آنزمان بنویسم، زیرا ارتباط مستقیم به شهادت احمد ظاهرعزیز می گیرد.

در شرایطی که دستگاه خون آشام حفیظ الله  امین  دیوانه وار برای دستیابی به قدرت مطلق و استقرار یک دیکتاتوری به سرکوب، شکنجه و اعدام همگان بطور کل ادامه میداد و بخصوص فرمان گرفتاری پرچمی ها را از قبل امضا کرده بود، زندانی نمودن ها، گیر و گرفت ها آن چنان گسترده و توام باقساوت و خشونت بود که گاه گاهی با خود می اندیشیدم اگر گرفتار شوی و ترا به  « بیداد گاه » امین ببرند چه باید بگویی تا به رفقای که با تو ارتباط دارند آسیب نرسد، زیرا با تمام کم تجربگی و جوان بودنم، در حالیکه در مخفی گاه بسر میبردم ،  چندین حلقه از اعضای حزب و جوانان را رهبری می کردم و شرایط طوری بود که چند هزار پرچمی یا تیربارن شده بود و یا در زندانها بسر برده و منتظر نوبت مرگ بودند، درچنان شرایطی اگر بخواهیم به رازی پی ببریم که چرا زنده یاد احمدظاهر جانگدازانه زنده گی اش اسیر دام و دست های سیاه پرستان امینی شد من گمان میبرم که ژرف کاوی و هرسونگری در سرنوشت ظاهرعزیز جز به یک دلیل ویا یک علت نمی تواند بینجامد اما یکی از این علل پیوند ناگسستنی او به مردم، عدالت خواهی و انتقاد از دستگاه ستمگر وقت بود، ولی بیشتر آنچه که امین و دستگاه جهنمی آنرا را سراسیمه تر میساخت هنگامه ای پرچمی شدن، آزاده گی و آزادمنشی او بود و آنانیکه در آنزمان در کابل بودند این آوازه را شنیده و بخاطر دارند. اما واقعیت این است که احمد ظاهر پرچمی نبود، اگرچه اخلاق، ادب، دانش، شایستگی و شجاعت پرچمی شدن را داشت، ولی دلیل این گمانه زنی ها که احمد ظاهر پرچمی شده است این بود که ظاهر عزیز از جان و دل با رفقای پرچمدار مهر می ورزید و گرویده ای شهامت، اخلاق و پیکار آنان شده بود، احمد ظاهر به رفقای پرچمی به یاری برخاسته و مردانه وار رزم و مبارزه پرچمدارانی که تمام هستی خود را وقف نبرد برای رهایی مردم و میهن خویش نموده بودند تایید و پشتیبانی کرد، اگرچه میدانست که به چه بهای گرانی برایش پایان خواهد یافت.

در جهان دری زبانان هرکشور و هر کسی  زنده یاد احمد ظاهر را استاد، رفیق، بزرگ ، رهبر و محبوب خود میشناسند، زیرا مردم دردهای پنهانی و رنج های ناگفتنی، قهرمانان جاویدانه و زیبایی های عاشقانه وصاف و مخافت خویش را گاه در مفاهیم و داستان ها، گاه درتصاویر و تندیس ها، گاه در موسیقی و نغمه ها پیدا می کنند، از اولین سرودهای آریایی « ریگ وید » که از مدنیت ویدی باقی مانده تا چهاربیتی های گمنام پشتو، دری، هزارگی و ازبکی تا اشعار رودکی، مولانا، خوشحال خان و فردوسی و بسیاری دیگر، بیانگر این حقیقت است.

 دوستان مردم بر دست جباران نابود میگردند ولی رفته رفته و در درازای تاریخ توده های مردم همه چیز و همه کس را به جایگاه اش قرار داده و خلق ها زبان به ستایش آنان میگشایند و به همین سبب است که از کنشت و کلیسا، از میخانه و مسجد، از صوفی و عارف، از دانشمند و دانشجو، از پیر و جوان همه و همه با نیروی خیال  خویش به نگارگری چهره آراسته و هنر جاودانه ای احمد ظاهر میپردازند و در آفرینش های هنر موسیقی اش امید ها، خوا ست ها، آرزوها، پندارها، کوشش ها و تخیلات الهام بخش خویش را می یابند. 

ظاهرعزیز، شخصیتی جاویدانه ای است که دوستداران صدا و هنراش به مثابه یک چکیده پاک از روان هنر افغانستان به او استعداد بیکران و نهفته های ناپیدا را پرداخت میدهند و به وی بمثابه قهرمانی که با یک فرگشت ناگهانی از حماسه به تراژیدی دگرگون شده است مینگرند.

 

روحش شاد و خاطره اش جاویدان باد.

 

 

در این نوشته ازکتاب تاریخ افغامستان تالیف احمد علی کهزاد، دانشنامه های فارسی- دری و روسی و از دانشنامه ویکی پیدیا به زبان فارسی و انگلیسی استفاده شده است.

بامداد ـ فرهنگی ـ ۳ / ۱۴ـ ۱۷۰۶

چند قطعه شعر انتخابی از مرحوم محمد ابراهیم « کوهی لشکری »

 

ع. بصیر دهزاد

۱۵ جون در هالند روز پدراست. من هم به مانند دیگر پدران ، که سه فرزند دلبندم در آغاز صبح دل و روان مرا با تبسم و با تبریکی روز پدرگرم و شاد ساختند،  یکبار در رویا هایم ضمن اینکه بزرگ شدن سه فرزند عزیزم را از تولد تا اکنون که هر سه شان دیگر از دوره  کودکی و نوجوانی گذشته اند، به تجسم گرفتم ، ولی برای من هنوز همان سه کودک شیرین و دلبند اند. و اما خودم هم خواستم در رویای خود  برای یک لحظه کودکی باشم و درجستجوی مهر پدرم باشم که دیگر از آن محروم شده ام، خواستم  احساس کنم و برایش بگویم که من هم که از داشتن یک پدر مهربان که با طینت پاک،با اعتقاد بی آلایش دینی ، عاطفه انسانی و احساس وطنپرستی زنده گی نمود و چهل سال تمام خدمتگارمعارف بود، چگونه شایسته تقدیر و موجب غرور برای من نباشد. این پدر بزرگوارم همه رنجهای بیکران مردم مظلوم را که در آتش جنگ میسوختند و میساختند در تار ها و پود وجودش احساس میکرد  و همین آتش دلخانه را در اشعارش انعکاس میداد.

اکنون تحفه بیشتر از این ندارم که روح این پدر گرامی ام را در این روز پدر یکبار دیگر شاد بخواهم و برایش جایگاه ابدی در بهشت برین استدعا نمایم.

با تقدیم چهار قطعه شهر پدر مرحومم که در وصف وطن و انزجار از بیداد  جنگ در سالهای ۱۳۶۷-۱۳۶۹ سروده شده است ، شما خواننده گرامی را دعای صحت مندی و طول عمر برای پدران که درقید حیات اند و در اتحاف دعا به روح همه پدران ما که به ابدیت پیوسته اند ،شریک میسازم.

 

صدای صلح

 خدا کند که بهار آید و خزان نشود

فسرده این گل و گلزار و بوستان نشود

جهان شود همه گلزار و عند لیبان شاد

ز هجر داغ دل زار عاشقان نشود

بود نشاط و خوشی و سرور در همه جا

بچشم هیچکس یک اشک غم روان نشود

گل مراد شگوفد به گلشن میهن

شگفته ماند و او پر پر از خزان نشود

شکسته پنجه بیداد و دست گلچین باد

خراب خانه آمال بلبلان نشود

دگر فضای خوش صلح صاف و روشن باد

زنام جنگ دگر یاد در زبان نشود

اگر فضای مکدر در این وطن نبود

زشام تیره سیه روز دوستان نشود

به  آسمان  وطن  آفتاب  آزادی

همیشه روشن و در ابر غم نهان نشود

درخت صلح کشد شاخ  و سخت ز ریشه بود

به لرزه از اثر شورش زمان نشود

نهال صلح برومند و پر ثمر گردد

دچار آفت و آسیب بی امان نشود

همیشه گلشن آمال ما بود شاداب

خراب و خسته و پامال و پر زیان نشود

دگر به تیر جفا قلب مادری ندرد

دگر به داغ بشر زار و ناتوان نشود

دگر ز یاد غم نوجوان فرزندش

قد چو تیر پدر هیچگه کمان نشود

زغم حزین و سیه پوش مادری نشود

بدرد بی پدری زار طفلکان نشود

دگر منافع این ملت ستم دیده

دچار خشم تب آلود دشمنان نشود

دگر زفقر و مرض رنگ بینوای وطن

زدرد و فاقه ، بمانند زغفران نشود

دگر صدای یتیمی و بیوهً زاری

بلند بهر تقاضای آب و نان نشود

نوید میرسد از دل بگوش من " کوهی"  

که هیچکس دگر از درد در فغان نشود

 

وطن

 

وطن با دشت دامانت بنازم

به صحرا و بیابانت بنازم

بکوه و دره ها و آب صافت

غریو آبشارانت بنازم

به وادیهای مقبول و  قشنگت

بگلزار و گلستانت  بنازم

به دریا و به نهر و جویبارت

به آب چشمه سارانت بنازم

بسنگ و ریگ و هر ذرهٌ  خاکت

بکوه و کوتل و کانت بنازم

بآن رنگ کبود آسمانت

بخورشید درخشانت بنازم

به کهسار بلند و پر ز برفت

به پرواز عقابانت بنازم

به هر سنگی که بالایش نشسته

صدای نای چوپانت بنازم

برای پاکسازی از کثافات

به سیلاب و بطوفانت بنازم

به مردان دلیرو سلحشور ت

به آن شمشیر عریانت بنازم

به شب ها چلچراغ اخترانت

بماه پرتو افشانت بنازم

به کیف شام و فیض بامدادت

به انوار زر افشانت بنازم

به نام نامی مردان رزمت

به تاریخ درخشانت بنازم

به دانش آوران نامدارت

به فرهنگ و بعرفانت بنازم

به بوریحان و بهزاد و  سنایی

به جامی عبدالرحمانت بنازم

جلال الدین و  رازی ابن سینا

جمال الدین افغانت بنازم

به شهر و روستا و قریه هایت

به آباد و به ویرانت بنازم

بکابل زادگاه قهرمانان

حماسه آفرینانت بنازم

بروی دشمنان ننگ و ناموس

بشورشها و عصیانت بنازم

به بامین و آثار غریبش

به کاپیسا و پروانت بنازم

بمردان عیور  پکتیا نا

به غور و زابلستانت بنازم

به هلمند و فراه و بادغیست

به نیمروز و شبرغانت بنازم

هرات و فاریاب و قندهارت

به ننگرهار و لغمانت بنازم

به پکتیکا وبه  لوگر و به وردک

کنرها و سمنگانت بنازم

تخارستان و بلخ و کندز تو

به غزنی و بدخشانت بنازم

به هندو  کوه بابا و سیه کوه

سفید کوه و سلیمانت بنازم

به دریای هری رود  و فراه رود

به پنج و موج و طوفانت بنازم

به هلمند و به آمو و به کوکچه

بامواج خروشانت بنازم

به مرغاب و علیشنگ و علینگار

به پنجشیر و به واخانت بنازم

به شهر کابل و دریای لوگر

زبالا تا به پایانت بنازم

به هر معدن که در قلب تو باشد

به پیدا و به پنهانت بنازم

به لعل و لاجورد، الماس و یاقوت

بدامان بدخشانت بنازم

به سنگ ریشه  و کان زمرد

نمکسار کلفگانت بنازم

برای این وطن عشق تو « کوهی »  

به اشعار پریشانت  بنازم

 

 

نفرین بجنگ

 

ای جنگ لعنتی تو چه بیداد میکنی

وحشت بقلب خلق تو ایجاد میکنی

این قتل و غارت و همه ویران گری ز  توست

هرجاکه میرسی همه برباد میکنی

در سینه هر دلیکه بامید میطپد

شادش نمیگذاری و ناشاد میکنی

هرجا امید راحت آسودگی بود

آنجا هراس و واهمه بنیاد میکنی

هر جا که آرزوی خوشی و سعادت است

آنجا بنای درد و غم آباد میکنی

نفرین بتو و سایه نحس تو تا ابد

جز مرگ و غم بخلق ، چه امداد میکنی

فرزند را تو از پدر و مادرش جدا

تو والدین  فاقد  اولاد  میکنی

از آتش تو خشک تر از بین میرود

از آتش جفا همه برباد  میکنی

از وحشتت امید طرب میرود ز دل

شادی بدل بناله و فریاد میکنی

ای هموطن چرا نکنی صلح و آشتی

تا کی بگفت دشمن شیاد میکنی

ویرانی و کشاکش وغارت همین  بس است

تا چند خاک بر سر خود باد میکنی

آخر به کیفر عمل خویش میرسی

آنوقت گفته های مرا یاد میکنی

خاک وطن برای تو مانند مادر است

با مادر وطن زچه بیداد میکنی

جنگ از برای کی و برای چه بیخبر!!

کاهیکه دانه نیست درو  و باد میکنی

این خاک چون ودیعه  اجداد ما بود

نابود  این  امانت  اجداد  میکنی

" کوهی"  بگو بجنگ طلب از من این سخن

تا چند  درد  و  فاجعه  ایجاد  میکنی

 

 

ناله

 

زنده گی غم بود ، اکنون مادر غم گشته است

روز شب آبستن اندوه و ماتم گشته است

یک صدای خوش نمی آید نوازشگر بگوش

گوشها کر از صدای راکت و بم گشته است

جای پای راحتی پیدا نگردد در جهان

تنگ از شور و شرر در  روی عالم گشته است

زخم دل از بی مبالاتی کنون نا صور شد

خاک نومیدی بروی زخم مرهم گشته است

گشت از بیداد دشمن این وطن چون کربلا

عید و نوروز وطن داران محرم گشته است

ریشه های خود پرستی رفته تا اعماق دل

هر کی قدرت یافت نزد خود مهم تر  گشته است

چرس و میخواری و هیروئین همه  مود زمان

اختلاس و رشوه یک حق مسلم گشته است

نیست از آیندهً دنیا مطلع هیچکس

با چنین وضعی که دارد سخت مبهم گشته است

حرص و آز هرگز نسازد با قناعت آشتی

حالت دنیا از این رو زار و بر هم گشته است

سست گردیدست از بنیاد تهداب عمل

این بنا را خشت روی آب محکم گشته است

کشمکش ها حالت ما را بسی آشفته ساخت

احتیاج اکنون بامر صلح مبرم گشته است

هرچه می بینم ما وز کینه توزیهای ماست

دشمنی ها روز افزون ، دوستی کم گشته است

جنگ را جز جهل و بدبختی چه دیگر نام داد

با تباهی و فنا و فقر توام گشته است

راست گویم زنده گی امروز یک بار غم است

قامت « کوهی »  بزیر بار غم خم گشته است

 بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ / ۱۴ـ ۱۵۰۶

 

 

 

 

د پلار ورځ

د پلار ورځ
د شملې ورځ
د تورې ورځ ده
چې له پت اوخپلواکیه کوي ننګه
هرغلیم اوښکیلاکګرکړي په ګونډو
کړي دښن باندې دا
ارته نړۍ تنګه
توري شرنګ نه یې تاریخ اړوی پاڼه
لیک یادګارشي
په سینه دهره کاڼه
د پلار ورځ
د کارو زیاراوحرکت ورځ
دغلو دانو ډېروالی برکت ورځ
د پلار ورخ
د لیک لوست ورځ
د کتاب اوښوونځي ورځ
د رازونو راسپړلو پوهنځي ورځ
د پلار ورځ
د نویو،نویو بدلونونو
د تخنیک اوپرمختګ اوښتونونو
د پلار ورځ
که:
ولوله ملکوتي
دهمت ځغاستې
او،
زیارپه لوربلنه
پښت په پښت کړي له ټولنې نه پالنه
د ښه پلارپرپل که کېښودل شي پل
شخصیت به یې خوندي وي له اجل
د پلار ورځ ډکه له مینې
اومانا ده
دنیا ټوله کې څرګنده دارڼاده
لومړي پلارنه
ترهرپلاره
بیله مینه
بیله هیله
بیله لاره
که یو قوم ،ملت پربرم باندی یې ویاړي
بل پرتېروکړویې ویرکوي اوژاړي
او،
ترډېره به لاوشمېري لتاړي
د پلار ورځ
د اولادونو مینې ځاله
ویې لمانځه، ښه یې لمانځه ښه یې پاله
د پلار ورځ ډکه له مینې ارمانونو
ځیني،
ځي ترې لمن تشه دګلونو
مونږیې ویاړو پریادونو تکلونو
مونږیې ویاړوپریادونوتکلونو

مواج


کابل:دسهار ۹ بجی ۲۷/۳/۱۳۹۳ دوتر

 

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱ / ۱۴ـ ۱۷۰۶

 

پیام کمیته اجراییه حزب مردم افغانستان

بمناسبت تجلیل از روز مادر

 

مادران و خواهران عزیز !

تاریخ (۲۴) جوزا مصادف است با روز مادر که از این روز همه ساله در سراسر کشور طی محافل با شکوه تجلیل بعمل می آید. کمیته اجراییه حزب مردم افغانستان به نماینده گی از شورای مرکزی وتمام اعضای حزب مردم افغانستان بهترین شادباش های خود را به تمام هموطنان ، مادران و خواهران گرامی از صمیم قلب تقدیم می نماید.

تجلیل از این روز شایسته و گرامی ، تجلیل از مقام والای مادر، سپاس گزاری از فداکاری ها ، قربانی ها و تلاش های فراوان و بی پایان مادران است، که در راه تربیت و پرورش سالم فرزندان خود به خرچ می دهند .

مادربه یک دست گهواره و به دست دیگرجهان را به حرکت می آورد. مادر را نخستین آموزگارنیزمی گویند ، آموزگاری که تربیت و پرورش سالم آن درحیات فردی و اجتماعی هرانسان نقش برازنده و مهم دارد. روشن است که تمام علما ، دانشمندان ، فضلا ، قهرمانان ملی ، مدافعین راستین میهن ، انسان های واقعی ، سیاست گذاران ، شخصیت های علمی ، سیاسی و اجتماعی و بالاخره تمام انسانها در آغوش پرعطوفت مادر پرورده شده و ازآن فیض برده و میبرند.خداوند (ج) بهشت را وابسته به رضایت و خوشنودی مادرمی داند و ازکسانی راضی خواهد بود که مادراز آنها رضایت داشته باشد.

ما باور کامل داریم که بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی کشور ، به مسایل تربیتی و پرورشی مادران یاری لازم می رساند و برای مادران این امکان را می دهـد تا تلاش های شان درراه تربیت و پرورش فرزندان و اولاد این وطن موثر واقع گردد. بسیاری از مادران ما  در وضع بد اقتصادی و اجتماعی قرار دارند و با مشکلات اقتصادی ، اجتماعی ، بیکاری ، بی سرپناهی و سایر مشکلات مواجه هستند ؛ و بسیاری از مادران خود نان آور خانواده های شان نیز می باشند و هم عده ای از مادران عزیزان شان را طی حملات انتحاری و تروریستی و جنگ های تحمیلی از دست داده اند.

حزب مردم افغانستان به نقش زن و مادران اهمیت زیاد قایل بوده ، از تساوی حقوق زن با مرد حمایت کرده ؛ آنرا سنگ بنای تمام تحولات دموکراتیک درجامعه دانسته از بهبود حیات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی زنان کشورجانبداری و برای حصول حق برابر، دستمزد برابر برای کار برابر ، منع خشونت و محافظت قانونی برابر آن ها ، مبارزه می نماید.

اجراات و عملکرد های نظام کنونی در راه بهبود وضع معیشتی و توجه به صحت و سلامتی مادران بادرنظرداشت امکانات و شرایط موجود کافی نبوده و همه ای مادران نیازمند و مبارز این کشور به شعارهای میان تهی و غیر عملی سردمداران کشور اعتراض دارند.

حزب مردم افغانستان وظیفه خود میداند تا در راه تشکل و بیداری زنان کشور متحدانه عمل نماید و از حقوق آنها در تمام سطوح زنده گی پشتیبانی می نماید.

فرخنده باد روز مادر !

پوهاند دکترمحمد داوود راوش

رییس حزب مردم افغانستان

بامـداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۴ـ ۱۴۰۶