محو تحصیل در افغانستان

تبعیض جنسیتی و آموزشی علیه زنان

هایده صدیقی

امروزه در عصر تکنالوژی و انفجار اطلاعات قرار داریم و براین اساس حق آموزش بخصوص برای زنان و دختران یکی از خواسته های اساسی جامعه جهانی، فعالان حقوق بشر و کشورهای دموکراسی و زنان معترض بوده است. این درحالیست که طی اعلامیه رسمی از سوی امارت اسلامی، دانشگاه ها به روی دختران بطور قطعی بسته شد و برای دختران اجازه ورود به دانشگاه ها حتا داده نشد و یکبار دیگر زنان و دختران محکوم و محروم از حق تعلیم و کار گردیدند که این کار تبعیض جنسیتی علیه زنان در افغانستان را نشان میدهد.

سقوط کابل که در واقع به سقوط افغانستان و از بین رفتن تمامی زیربناهای اساسی از جمله تعلیم و تربیه،  فروپاشی اردو نظامی، تحدید آزادی بیان و رسانه ها، نقض حقوق بشری، بسته شدن سفارت ها و خروج دیپلومات های خارجی از افغانستان، متوقف شدن کار هزاران پروژه ی زیربنایی و اقتصادی و بسته ماندن نهادها و سازمان های مددرسان در افغانستان، فرار بیشتر از ۸۲۳۰۰ نفر از افغانستان که شامل جوانان تحصیل یافته، استادان و کادرعلمی دانشگاه ها، دوکتوران، هنرمندان، نویسنده گان، خبرنگاران و هزاران افراد نخبه و روشن فکر که در واقع سرمایه ملی جامعه افغانستان بودند، حذف زنان و دختران از تشکیلات دولت و متوقف شدن فعالیت های احزاب سیاسی و نهاد های مدافع حقوق بشر... انجامید و افغانستان یک بار دیگر از کاروان تمدن عقب ماند.

طی یک سال امارت اسلامی  در افغانستان، مکاتب دختران بسته باقی ماند و دختران بالاتر از صنف ششم از حق تعلیم محروم گردیدند ولی به اساس طرح پیشنهادی طالبان جهت بازگشایی مکاتب دختران برخی از ممنوعیت ها برای دختران دانشگاهی وضع گردید و با مراعات نمودن این قوانین ضد پیشرفت و با سلب تمامی آزادی های فردی و مدنی دختران، با مراعات نمودن حجاب اجباری که از سوی طالبان تعیین گردیده بود، دختران اجازه ادامه تحصیل در دانشگاه ها را داشتند در حالیکه مکاتب بسته ماند اما، اکنون امارت طی اعلامیه رسمی بطور قطعی و عاجل دختران و زنان را محکوم و محروم از حق تعلیم و کار کردند که این کار واکنش های بسیاری از کشورها را در سراسر جهان به همراه داشت وآنها این کار وحشتناک را نقض حقوق انسانی و تبعیض جنسیتی و آموزشی علیه زنان میدانند. آموزش و به تبع آن محیط های آموزشی مانند دانشگاه ها، بیشترین تاثیر و نقش را بر ذهنیت و تمدن سازی جوامع از طریق جوانان بر عهده دارد بنابرین شرایط نامناسب درسی، محیط خشک دانشگاه توام با خشونت، شکنجه و تعصب بار، در عدم دسترسی به تکنالوژی، بدون آزادی های فردی و مدنی، تحت فشارهای شدید روانی و تهدید از طرف گروه ها، بدون درنظرداشت معیار های جهانی با سیستم و قوانین اجباری خلاف اصول تعلیم و تربیه و حقوق بشر که طالبان طی یکسال گذشته برای نسل جوان با وضع قوانین اجباری شان چنین محیط تحصیلی را فراهم ساخته بودند، دانشگاه ها بیشتر شکل سمبولیک را داشت تا واقعی، و این نوع تعلیم و تربیه برای نسل جوان اعم از دختران و پسران در آینده پیامدهای ناگوار از جمله افت تحصیلی، آشفتگی های هنجاری، شکل گیری ذهنیت های تاریک و متعصب و افراط گر، و بوجود آمدن شخصیت های خشن و متعصب را در قبال خواهد داشت.

زنان و دختران در افغانستان همیشه با چالش های زیادی مواجه بودند که درحال حاضر این چالش ها و خشونت ها برای نسل جوان بخصوص دختران و زنان بیشتر افزایش یافته است و هیچ استراتیژی و برنامه ای جهت جلوگیری و ختم این خشونت ها در افغانستان، از سوی سازمان ملل متحد و جامعه جهانی و کشورهای مدافع حقوق بشر و دموکراسی وجود ندارد. تعلیم یکی از مفاهیم اساسی و حیاتی برای نسل جوان بخصوص دختران است و دراین وضعیت که زنان و دختران افغاستان از حق مدنی و اسای شان که همانا حق تعلیم و کار است، محروم گردیده اند، به حمایت و همکاری جامعه جهانی و کشورهای مدافع حقوق بشری و زن نیاز جدی داریم و خواست زنان معترض اینست تا از طریق فشارهای سیاسی و دیپلوماتیک خود بر امارت اسلامی ، در بدست آوردن حقوق و آزادی های مدنی زنان در افغانستان و بازگشایی مکاتب و دانشگاه ها در افغانستان و محو اندیشه های قرون وسطایی از مردم افغانستان حمایت نمایند و صدای زنان و دختران محروم از تعلیم شوید.

همچنان سیاست کنونی امارت اسلامی بخصوص محو تعلیم و تربیه در افغانستان و محروم کردن دختران و زنان از حق تعلیم و کار، بیش از آنکه محدودیت برای نسل جوان باشد، عدم توسعه برای پایه های نظام در ابعاد گوناگون اقتصادی، فرهنگی و سیاسی موجب نارامی جامعه و و شکل گیری شبکه ها و انقلاب مردمی خواهد شد که این برای نظام یک شکست محکم در اینده است.درحال حاضرموجودیت امارت سبب رشد روحیه و تقویت دیگر گروه های تروریستی و تند رو گردیده است و حضور آنها در جامعه یک تهدید جدی برای کشورها و منطقه است. افغانستان یک بار دیگر دست خوش امواج گروه های تروریستی گردیده و لانه امن برای گروه های مخرب است که این سبب محو دموکراسی و رشد و توسعه فعالیت های گروه های ترورسیتی در افغانستان شده است.

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۳ـ ۱۵۰۱

Copyright ©bamdaad 2023

 

 

پیروزی چپ در امریکای لاتین

 

 

منطقه امریکای لاتین به دلایل متعدد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و جغرافیایی از دیرباز مستعد ظهور و فعالیت های جریان های فکری و اجتماعی چپ بوده است. طی سالهای گذشته به ویژه دو سال اخیر، افراد، جریان ها و احزاب چپگرا حضور قدرتمندی در سپهر قدرت و صحنه سیاسی کشورهای مهم منطقه لاتین داشته اند. از سال گذشته که هفت انتخابات در کشورهای این منطقه برگزار شده است، در پنج کشور از جمله پیرو، چیلی، کولمبیا و برازیل گروه ها و ایتلاف های چپ توانسته اند قدرت سیاسی را به دست گیرند.

طی سال گذشته میلادی منطقه امریکای لاتین سه رخداد سیاسی مهم و چالشی به وقوع پیوست که بر روند و آینده چپگرایی در این منطقه تاثیرگذار خواهد بود؛ انتخابات ریاست جمهوری کولمبیا، انتخابات ریاست جمهوری برازیل و برکناری رییس جمهور پرو رخدادهایی بودند که نقاط عطف سیر جریان چپ منطقه امریکای لاتین در سال ۲۰۲۲ میلادی به شمار می آیند.

انتخابات ریاست جمهوری کولمبیا و پیروزی «گوستاو پترو» نامزد چپگرای این انتخابات اولین رخدادی بود که در سه ماهه دوم سال ۲۰۲۲ ترسایی توجهات را به سمت خود جلب کرد و نشان داد که موج چپ جدید در امریکای لاتین نه تنها با قدرت بازگشته، بلکه در پی شگفت آفرینی نیز است. چرا که پترو اولین رییس جمهور چپگرای تاریخ کولمبیا محسوب می شود. علاوه بر این وی پیش از انتخاب به عنوان رییس جمهور مواضع محکمی در مخالفت با سیاست ها و اقدامات سلطه طلبانه ایالات متحده امریکا اتخاذ کرده بود، از جمله اینکه در یک پیام توییتری مقارن با ایام اقدام تروریستی ایالات متحده امریکا در فرودگاه بغداد و شهادت سردار سلیمانی اظهار داشته بود: « سلیمانی معمار غلبه بر بنیادگرایان فاشیست داعش درعراق بود، معمار پیروزی کردها و اعراب برای رسیدن به مردم سالاری، اما امریکا مزد او را با ترور داد.

امریکا همیشه بدترین ها را در منطقه تقویت می کند ». یکی از مظاهر مهم پیروزی پترو بعنوان یک سیاستمدار چپگرا در امریکای لاتین، چرخش در سیاست خارجی کولمبیا در رابطه با ونزویلا بود، پترو پس از به دست گرفتن قدرت به صراحت از لزوم برقراری مجدد روابط با ونزویلا که با تحریم های سنگین ایالات متحده امریکا روبرو است سخن گفت و اندکی بعد با نیکلاس مادورو رییس جمهور ونزویلا دیدار و ملاقات کرد. این تحرکات و جهت گیری ها که در تضاد آشکار با سیاست های ایالات متحده امریکا در نیم کره غربی قرار دارد، نشان دهنده ویژه گی های قابل توجهی از قدرت یابی مجدد جریان های چپ است؛ از جمله این ویژه گی ها تمایل برای شکل دهی به مناسبات دو و چندجانبه بر اساس منافع کشورها و بدون لحاظ ملاحظات تحمیلی از سوی ایالات متحده امریکا است.

انتخابات برازیل دومین رخداد برجسته سال گذشته ترسایی بود که نقطه عطف بسیار مهمی در روند احیا و قدرت یابی مجدد جریان های چپ در امریکای لاتین به شمار می آید. برازیل یکی از کشورهای مهم و تاثیرگذار در سطح جهانی و منطقه ای است که درنهادهایی مانند سازمان ملل متحد، بریکس و مرکوسور عضویت موثر دارد. علی رغم حضور طولانی مدت چپگرایان این کشور در قدرت، روند سیاست از جمله اتفاقاتی که برای چهره های شاخص چپ برازیل مانند لولا داسیلوا و دیلما روسف اتفاق افتاد، به گونه ای رقم خورد که ژاییر بولسونارو نامزد راست افراطی در انتخابات سال ۲۰۱۸ ترسایی به قدرت رسید و طی چهار سال حضور جریان راست در قدرت فضای سیاسی و اجتماعی برازیل را به شدت قطبی و ملتهب کرد تا جایی که انتخابات نوامبر گذشته این کشور در یک فضای کاملاً ملتهب و متشنج برگزار شد و نهایتاً لولا داسیلوا بعنوان رهبر حزب چپگرای کارگران توانست برای سومین بار به عنوان رییس جمهور برازیل انتخاب شود. این پیروزی نشان داد ظهور و قدرت یابی مجدد جریان های چپ در امریکای لاتین یک اتفاق برخواسته از هیجانات سیاسی و یا یک واکنش سیاسی نیست، بلکه رخدادی است که بصورت زنجیروار اجزای آن به هم متصل بوده و ریشه در ویژه گی های خاص این منطقه دارد.

پیروزی چپگرایان در برازیل علاوه بر نمودهایی در سیاست خارجی این کشور تاثیرات مهمی را در سطح منطقه امریکای لاتین بر جای خواهد گذاشت. چرا که لولا داسیلوا در چارچوب ایدیولوژی چپ، معتقد به ضرورت ایجاد و استمرار همکاری و هماهنگی بین جریان های چپ در سطوح منطقه ای و بین المللی است. حضور وی در مراسم تحلیف گوستاو پترو رییس جمهور کولمبیا موید وجود این گرایش در وی است. ترجمه نگاه لولا داسیلوا به ضرورت رهبری جریان چپ در حوزه اقتصادی، توجه به همکاری های «جنوب - جنوب» است که هم افزایی اقتصادی میان کشورهای در حال توسعه را پیگیری می کند. تقویت چندجانبه گرایی و نهادهایی مانند بریکس از جمله مواردی است که انتظار می رود بعنوان خروجی سیاست خارجی دولت سوم  لولا داسیلوا در برازیل مشاهده شود. بروز و تقویت چنین رویکردهایی در سیاست خارجی دولت چپگرای برازیل بصورت کلان در تضاد با پذیرش نقش رهبری ایالات متحده امریکا در جهان قرار دارد. اگر چه بنا بر برخی از ملاحظات انتظار می رود همکاری و هماهنگی های موضوعی بین دولت چپگرای برازیل و ایالات متحده امریکا وجود داشته باشد.

در کنار پیروزی چپگرایان، برکناری پدرو کاستیو ، رییس جمهور چپگرای پیرو توسط کنگره سومین رخداد تاثیرگذار بر روند ظهور مجدد، قدرت یابی و آینده جریان چپ در امریکای لاتین است. کاستیو که در یک شرایط شبه بحرانی سیاسی و اقتصادی در پیرو به قدرت رسیده بود، به دلیل برخی از مسایل از جمله فساد در اطرافیان وی مورد حملات شدید مخالفان خود در کنگره قرار داشت، به گونه ای که طی ۱۶ ماه گذشته که بعنوان رییس جمهور فعالیت خود را آغاز کرده بود، سه بار فرایند استیضاح وی مطرح شد. پس از طرح سومین استیضاح، وی تلاش داشت تا یک دولت اضطراری برای دوران گذار تشکیل دهد و به این منظور کنگره را منحل کرد. اما وی ساعاتی بعد توسط پولیس دستگیر و از قدرت برکنار شد. کنگره نیز معاون وی را به عنوان رییس جمهور منصوب کرد. این اتفاقات در پیرو یکی از واقعیت های ظهور و قدرت یابی جریان های چپ در امریکای لاتین را نمایان ساخت. وجود زیرساخت های محکم و اپوزیسیون راستگرا در کنار مسایل و چالش های عمیق سیاسی و اقتصادی زمینه را برای شکست جریان های چپگرا مستعد ساخته است.

بعنوان جمع بندی می توان گفت که طی یک سال گذشته روند چپگرایی در امریکای لاتین ادامه داشته و دو کشور مهم این منطقه شاهد قدرت یابی افراد و جریان های چپ بوده است. در این چارچوب « ایتلاف و اتحاد میان جریان های چپ در سطح منطقه ای»، «تاکید بر ساز و کارهای چند جانبه »، «تمرکز بر شکل دهی به ترتیبات مستقل مبتنی بر منافع فوری کشورها » و « توجه به همکاری های جنوب ـ جنوب» از مهمترین بروندادهایی است که با تکمیل حلقه چپگرایی انتظار می رود مشاهده شود. علاوه بر این اگرچه بنا بر برخی از ملاحظات عمل گرایانه همکاری و هماهنگی موضوعی دولت های چپگرا با ایالات متحده امریکا امری اجتناب ناپذیر است، اما رویکرد کلان چپگرایی در تضاد و تقابل با پذیرش جایگاه رهبری ایالات متحده امریکا قرار دارد و از این سو انتظار می رود در بلند مدت اقدامات پنهان این کشور برای تضعیف و یا حداقل کنترول دولت های چپگرا بصورت آشکار و علنی دنبال شود./ شرق

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۳ـ ۰۶۰۱

Copyright ©bamdaad 2023

 

 

آتش بس و توافق ، به رنج مردم اوکرایین پایان نخواهد داد ؟

 

وزیر خارجه المان خانم انالنا بیربوک ، از جناح راست مسلط در درون حزب سبزهای این کشور است. حزبی که از بدو بنیانگذاری خود را «حزب هیپی ها» و «حزب صلح و آشتی» و حزب طرفدار «محیط زیست» اعلام کرد، اما پس از سالها، طرفدار تهاجم ناتو به عراق و افغانستان شد و اکنون مخالف خرید گاز از روسیه. این حزب اکنون به یک حزب جنگ طلب و تابع ناتو تبدیل شده است.

روزنامه یونگه ولت نوشت: اکنون دیگر برای افرادی که حوادث جنگ در اوکرایین را تعقیب می کنند موضوعی پوشیده نیست که هنری کيسينجر،  وزير امور خارجه سابق امريکا خواستار پايان سريع جنگ در اوکرايین است.» او اخطار می کند که در غیر این صورت جنگ جهانی جدیدی جامعه بشری را تهدید می کند. کیسینجر در مقاله ای آخر هفته گذشته در مجله راستگرای Spectator در بریتانیا نوشت: روسیه باید بتواند مناطقی را که از ابتدای جنگ به کنترول خود درآورده، همچنین کریمه و بخش هایی از دونباس را در تصرف داشته باشد و در رابطه با بقیه مناطق تحت تصرف روسیه از ماه فبروری باید مذاکره انجام شود و نیز در کلیه مناطق ذکر شده از ساکنان نظر سنجی بعمل آید. زمان آن رسیده است که غرب موفقیت های قبلی اوکرایین ، مانند ارتباط عملی با ناتو را به واقعیت های سیاسی تبدیل کند. کیسینجر گفت بی طرفی غرب دیگر منتفی است. او تصور شکست دادن یا تجزیه روسیه را از نظر نظامی فریبنده و خطرناک و بیهوده ارزیابی کرد.

اما، انالنا بیربوک، وزیر امور خارجه المان، در مخالفت با نظریات کیسینجر در گفتگو با روزنامه «بیلد» المان گفت که آتش بس و توافق « به رنج مردم اوکرایین پایان نخواهد داد.»

وضعیت در اوکرایین چنین است که طرفین درگیری همدیگر را به پرتاب بمب و موشک متهم می کنند. ستاد کل ارتش کیف صبح روز یکشنبه اعلام کرد پیشرفت های گسترده ای از منطقه لوگانسک به سمت شهر کوپیانسک صورت گرفته است که در ماه سپتامبر از دست رفته بودند. این حملات در اطراف مناطق «باخموت و اودیوکا» نیز ادامه دارد. جنرال کوالچوک فرمانده نيروی زمينی اوکرايین به روزنامه اکونومیست بريتانيا گفت: روسيه هم اکنون سربازان آموزش ديده بيشترو بهتری را به مناطق درگیری اعزام می کند. در همين حال سخنگوی مرکز اطلاعات نظامی اوکرایين ادعا کرد که تیراندازی های شدید در دونتسک و ديگر شهرهای دونباس در هفته های اخير کار روس هاست. از طرفی به گفته مسوولین نظامی طرفدار روسیه در مناطق درگیری، نظامیان مستقر در مناطق تحت تصرف روسیه موظف شده اند تا آثار و بقایای موشک های منفجر شده ناتو را در منطقه جمع آوری کرده و به دونتسک بفرستند. سخنگوی نظامی مسوول در منطقه گفت بقایای سلاح ها و نمونه های جمع آوری شده پرتاب شده علیه ساکنان منطقه دونباس به عنوان «مدارک » حملات اوکرايین علیه مردم بی دفاع دنباس ارایه خواهند شد. در همين حال روسيه روز يکشنبه حمله موشکی نظامیان اوکرايین عليه شهر مرزی بلگورود را دفع کرد. فرماندار شهر مرزی بلگورود در این رابطه گفت تمام 19 موشک شلیک شده از طرف اوکرایین رهگیری و منهدم شده اند.

خواننده گان یونگه ولت در این رابطه یادداشتهایی در زیر مطلب مربوط به اختلاف نظر کیسینجر و خانم وزیر خارجه المان نوشته اند:

 - مشاهده می کنید، رهبر جوان جهان ما خانم انالنا بیربوک با نظریات هنری کیسینجر پیر سیاست غرب در تضاد است! این واقعیت که کیسینجر یکی از جنایتکاران بزرگ جنگی قرن بیستم محسوب می شود، امروز دیگر برای افکار عمومی خود آگاه در جهان امر پوشیده نیست و کیسینجر ماه هاست که تلاش می کند راه را برای عضویت اوکرایین در ناتو هموار کند. اما ظاهرا خانم وزیر خارجه المان از شدت احساسات متوجه نظریات کیسینجر هم نیست که مرتبا شعار می دهد: جنگ صلح است و سلاح های المانی جان اوکرایینی ها را نجات می دهند!

- نظریات کیسینجر برای فراهم آوردن زمینه مذاکره صلح مهم است. با اين حال با توجه به اهداف او از این مذاکرات که پیوستن اوکرایین به ناتو را در نظر دارد، همچنان نا شنيده باقی خواهد ماند زيرا يک اوکراين مرتبط با ناتو امنيت روسيه را برای هميشه به خطر خواهد انداخت. همان طور که خود کیسینجر می نویسد، تنها در صورتی امنیت وجود دارد که تمایل به آشتی نیز وجود داشته باشد. سئوال این است: امنیت روسیه را چه کسی تضمین می کند؟ و یا بهتر است گفته شود: برای آنکه هر دو طرف درگیری احساس امنیت کنند لازم است که قدرت های غربی به طور جدی از استراتژی «سرنیزه اوکرایین علیه روسیه» دست بردارند و حقوق اقلیت ها(ی روس تبار) در منطقه درگیری را نیز به رسمیت بشناسند. زمانی که اوکرایین به یک کشور بی طرف تبدیل شود، در چنین شرایطی البته روسیه نیز باید از دخالت در امور داخلی یک اوکرایین «غیر همسو» خودداری کند و همه پرسی های جدید و بی طرفانه نظارت شده بین المللی، وضعیت و تکلیف مناطق مورد درگیری را روشن کنند.

- «بائربوک» کیست که برخلاف نظر پیر سیاست قرن بیستم یعنی کیسینجر، مخالف پایان دادن به جنگ در اوکرایین است؟

- اسکات ریتر، تحلیلگر نظامی آمریکا در رابطه با روحیه جنگ طلبی وزیر خارجه المان نوشت: «وقتی وزارت خارجه المان در رابطه با سفر نانسی پلوسی به تایوان بیانیه ای با این مضمون صادر کرد که اگر چین به تایوان حمله کند، ما از تایوان حمایت خواهیم کرد. واقعا از خنده «روده بر» شدم. به این سیاستمدار سبز می گویم: لطفا «دهانت را ببند».

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۲ـ ۲۷۱۲

Copyright ©bamdaad 2022

 

المان چوب دنباله روی از امریکا را می خورد!

 

دولت جاپان با استراتیژی امنیت ملی که در این ماه به تصویب رسانده است، قصد دارد تا سال ۲۰۲۷ ترسایی بودجه نظامی خود را دو برابر کند و سطح آن را مانند سایر اعضای ناتو به دو درصد از تولید ناخالص ملی برساند. از سوی دیگر کوریای جنوبی، نگران تصمیم جاپان برای افزایش شدید هزینه های نظامی این کشور است. دو برابر کردن بودجه، ارتش جاپان را به سومین ارتش جهان از نظر بودجه نظامی تبدیل می کند. دولت فومیو کیشیدا ، نخست وزیر، قصد دارد در طول پنج سال آینده، ۳۲۲ میلیارد دلار برای اهداف نظامی هزینه کند.

در همین رابطه، دانشمندان علوم سیاسی کوریای جنوبی، نگرانی سیول را در صفحات بزرگترین نشریه انگلیسی زبان این کشور،«کوریای هرالد »، ابراز کرده اند. شکی نیست که این نگرانی ها مورد توجه مقامات کشور نیز قرار خواهد گرفت زیرا از نظر تاریخی، روابط بین این دو کشور تا حد زیادی همراه با سوظن است.

اگر موضوعی وجود داشته باشد متفاوت با برادران شمالی، همان اشغال شبه جزیره کوریای توسط جاپانی ها بین سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۵ است. حکومت جنرال های حاکم منصوب توسط توکیو، در واقع به یکی از سیاه ترین صفحات تاریخ کوریای است. در آن زمان حذف اجباری نام های سنتی کوریایی و اتخاذ نام های جاپانی، محدودیت استفاده از زبان مادری، ممنوعیت انتشارات به زبان کوریای ای، اجبار زنان محلی به کار در فاحشه خانه های صحرایی ارتش جاپان، و پایین ترین سطح رشد اقتصادی در آن سالها، خاطرات تلخی هستند که به ذهن مردم کوریای متبادر می شود. جاپان با همین چهره تبدیل به یک قطب در جنگ دوم جهانی شد و اکنون بار دیگر می خواهد به گذشته خونبار خود بازگردد.

به همین دلایل است که نظامیگری مجدد جاپان مقامات سیول را نگران می‌ کند. جاپانی که آشکارا بفکر برنامه‌ های تبدیل شدن به یک ابرقدرت موشکی است، از هم‌ اکنون نوید حمله پیشگیرانه را می ‌دهد.

این امر بویژه در پس زمینه حادثه اخیر با پهپادهای کوریای شمالی حادتر شده است، اخیراً پنج هواپیمای بدون سرنشین کوریای شمالی به حریم هوایی کوریای جنوبی وارد شدند که یکی از آنها موفق شد حتا در فضای اطراف پایتخت ( سیول) پرواز کند. در همان زمان، چهار فروند متعاقبا از صفحه رادار ناپدید شدند و آخری نیز با آرامش به کوریای شمالی بازگشت. نظامیان کوریای جنوبی، خیلی دیر آنها را شناسایی کردند و نتوانستند حتا یکی از آن‌ ها را سرنگون کنند. البته در دفاع موشکی و دفاع در برابر پهپادها تفاوت‌های خاصی وجود دارد، اما قطعاً چنین اتفاقاتی باعث ایجاد آرامش در ساکنان کشور کوریای جنوبی نخواهد شد.

با این حال توکیو، کوشش می کند تا به دیگران اطمینان دهد که افزایش هزینه های نظامی، صرفاً به دلیل موفقیت پیونگ یانگ، در توسعه برنامه موشکی خود است، اما پذیرش آن برای سیول آسان نخواهد بود. هرچند هر دو کشور از هم پیمانان بسیار مهم واشنگتن در منطقه هستند و در خط مقدم رویارویی با کوریای شمالی و چین قرار دارند. در نتیجه، سرد شدن روزافزون روابط بین دو شریک مهم ایالات متحده امریکا در منطقه به نگرانی سیاست خارجی کاخ سفید تبدیل شده است.

رهبری امریکا به طور سنتی از« تهدید های خارجی » برای تحکیم روابط با متحدان خود استفاده می کند، اما در جهانی که به طور روزافزون چند قطبی می‌ گردد، انجام این امر به طور فزاینده‌ ای دشوار می ‌شود. علاوه بر این، ایالات متحده امریکا تنها در شرق آسیا با مشکل مشابهی مواجه نیست.

در جناح جنوبی ناتو نیز مشکل مشابهی وجود دارد. اختلافات بین ترکیه و یونان در حال افزایش است و خطر درگیری نظامی بین دو عضو ایتلاف ناتو، هر روز حالت جدی‌ تری به خود می گیرد.

همچنین، مشکل متحدین امریکا در خاورمیانه نیز حادتر می شود. تلاش واشنگتن، برای دوستی اسراییل و عربستان سعودی در زمینه رویارویی مشترک آنها با ایران چنان شکست خورد که ریاض در واقع در حال ترک مدار ایتلاف و به تدریج در حال تبدیل شدن به یک کشور مستقل است. این بازیگر منطقه ای در غرب آسیا در حال ایجاد روابط بسیار نزدیک با مسکو و پکن است.

با این حال، این روند با دردناک ترین حالت در اروپا اتفاق می افتد. اروپایی‌ها بیشتر و بیشتر می پرسند که آیا حمایت از حکومت کیف، ارزش این شرایط دردناک را دارد یا ندارد. « تهدید روسیه »، که واشنگتن تلاش می کند با تبلیغ آن متحدان خود را تحت کنترول نگه دارد، در هر کشوری متفاوت فهمیده می شود. این فقط در مورد تضادهای سنتی اروپایی در مثلث برلین- پاریس- لندن نیست. یک نمونه واقعی از این اختلافات، دفاع مجارستان از حق حاکمیت خود است که هر کاری انجام می دهـد تا به خاطر شعار « دفاع از دموکراسی » از حق خود دفاع کند.

دراین اوضاع و احوال، المان، فرانسه و بریتانیا وضعیت بهتری ندارند. لازم به ذکر است که بریتانیا، به رهبری ریشی سوناک و بریتانیای تحت رهبری بوریس جانسون، در ارتباط با اوکرایین، رفتار متفاوتی را از خود نشان دادند. امانویل مکرون، رییس جمهور فرانسه نیز به موازات تضمین حمایت از کیف، از صحبت در مورد خطر فزاینده وابسته گی به ایالات متحده امریکا تردیدی ندارد. باید توجه کرد که در دو سوی کانال مانش، انگلیسی‌ها و فرانسوی ها کم کم علایق و منافع خود را بر زبان می آورند.

اما آقای شولتس صدر اعظم المان، دچار فقدان اراده است. شاید یافتن دوره ای در تاریخ المان دشوار باشد که نقش المان با چنین سرعتی بدون شکست در جنگ، کاهش پیدا کرده باشد. قدرتمند ترین اقتصاد و تاثیرگذارترین کشور اتحادیه اروپا که با دسترسی به منابع ارزان روسیه، جایگاه خود را در اروپا تثبیت کرده بود حالا این جایگاه را به پولند، این رقیب سنتی میدهد. دولت المان می ‌توانست جلوی همه این‌ پراکنده گی ها را بگیرد، اما صدراعظم جرات ندارد سیاه‌ را سیاه و سفید را سفید معرفی کند و برای نمونه حمله به خط لوله های انرژی نورد استریم را یک حمله تروریستی بنامد.

با این حال، برلین، هنوز فرصت برای اصلاح وضعیت موجود را دارد. زیرا منافع ملی، امری بسیار پایدارتر از امر دولت هاست و در شرایط فعلی، آگاهی از منافع ملی خود از یک پدیده مرکزی سیستمی نشأت می ‌گیرد و توانایی دفاع از آنها، ازعوامل کلیدی موفقیت در عصر متلاطمی است که جهان وارد آن می شود./ر ت

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۳ـ ۰۳۰۱

Copyright ©bamdaad 2023

 

نقض قانون اساسی و شکست نظام جمهوری 

 

 میرعبدالواحد سادات

بزرگترین دستاورد دو دهه اخیر و آنهم بعد از دهه انارشی تنظیمی و استبداد طالبان ، انفاذ قانون اساسی است ( بررسی مندرجات آن قانون بحث جداگانه راایحاب مینماید . )

بخش اصلی که همیشه مورد تایید است ، همانا فصل دوم قانون اساسی است که حقوق و آزادی ‌های شهروندان را مسجل ساخته است .

همچنان باید متذکر گردید که بزرگترین نقص در دو دهه اخیر نقض مستدام آن قانون اساسی است که به استثنایی چند مواد آن در عمل رعایت نگردیده است .

نقض قانون اساسی باعث گردید که به عوض حاکمیت قانون ، فساد در دولت حاکم و شرکت سهامی مستقر گردد و به عوض دموکراسی ، نوعی سیطره مافیا و کلیپتوکراسی بوجود آید .

شکست ارزشهای دموکراتیک مندرج در قانون اساسی تا بدانجا رسید که در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری ، حاکمیت ملی را که بر حسب ماده چهارم قانون اساسی به ملت تعلق داشت و مردم با رای خود آنرا اعمال نموده بودند ، براساس نسخه وزیر خارجه امریکا بین گروه های انتخاباتی تقسیم نمودند و حتا در یک روز و یک ارگ دو مراسم تالیف انجام یآفت .

نتیجه این قانون شکنی های مرکزگریزان فاسد و قانون شکنان مرکزگرا ، جمهوریت که در وجود همین دو حاکمیت :

 - حاکمیت قانون

-  حاکمیت ملی

دموکراسی و حق شهروندی معنا پیدا مینماید ، بی اعتبار گردد .

عوامل فوق ، اساس داخلی شکست دولت قبلی را توضیح مینماید و سومین تجربه هولناک سقوط نظام مبتنی بر قانون اساسی در یک قرن است (۱۹۲۹ م ، ۱۹۹۲ م ، ۲۰۲۱ م )

در نتیجه سقوط دولت و تعلیق قانون اساسی بحران بزرگ حقوقی در کشور مستولی گردید و طالبان که در یک معامله و موافقه با جانب دولت امریکا در دوحه بقدرت رسیدند ، با فقدان مشروعیت مواجه اند و دراین یکسال و چهار ماه و چهارده روز نتوانستند ، دولت را شکل دهند و ملاکراسی شانرا حکومت موقت میخوانند .

افغانستان که متاسفانه مقدرات تاریخی آن در کشمکش های قوی رقبای جیوپولوتیک منطقوی و بین المللی رقم میخورد و کماکان آماج تروریرم بین المللی قرار دارد ، با بحرانات بزرگ مواجه است .

مقابله با این بحرانات فقط در وجود دولت مشروع و مقتدر ملی قانون محور و منبعث از اراده آزاد مردم  ممکن میگردد و چنین دولت تنها در وجود قانون اساسی میتواند ، شکل بگیرد .

بدینرو :

بخاطر جلوگیری از رفتن افغانستان به باتلاق جنگ داخلی و سوریه شدن ، با انفاذ قانون اساسی بحران حقوقی مهار و راه کسب مشروعیت از طریق اعمال حق حاکمیت ملی در تبارز اراده آزاد مردم در تعین نظام دلخواه شان میسر گردد .

حقوق و آزادی مردم و تامین واقعی حقوق زنان در وجود قانون معنا پیدا مینماید ، حواله دادن این حقوق به شکل عام و شریعت ، در عمل سپردن « سوته حافظ » بدست منسوبان اداره « امر با المعروف و نهی از منکر » است که بدلخواه شان بر فرق زن و مرد مظلوم فرود آورند .

البته قانون اساسی تحفه غرب و محصول سیطره امریکا قلمداد نمودن ، به معنای چشم پوشی از تاریخ بیشتر از یک قرن اخیر است که افغانستان شش قانون اساسی را تجربه و مردم بخاطر نفاذ ان متحمل قربانی های زیاد گردیده اند .

رهبر اولین نهضت مشروطیت افغانستان ، مولانا محمد سرور خان ‌واصف قندهاری بخاطر همین خواست ، توسط پادشاه وقت اعدام گردید .

بدینترتیب :

بسیار ضرور است تا :

با عبرت از تجارب دردناک تاریخ ، بخاطر انفاذ قانون اساسی تلاش گسترده صورت گیرد و این میراث مشروطه خواهان را دراین جدل تاریخی مشروطه و مشروعه پاس داشت .

دراین ارتباط انجمن حقوقدانان افغان طی بیشتر از یکسال اخیر و طی فراخوان های متعدد ، ضرورت عاجل انفاذ قانون اساسی و استمرار قوانین را مطرح و بخاطر تحقق این مامول سترگ ملی ، در کنفرانس های کوپن هاگ ( اول اکتوبر ) و آمستردام ( دهم نوامبر ) سال روان میلادی ، بر راه اندازی نهضت گسترده و سراسری مدنی تاکید نموده است.

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۲ـ ۲۶۱۲

Copyright ©bamdaad 2022