توسعه، شاخص‌ها و عوامل بازدارنده آن

 

ارسالی دیپلوم انجینرمیرعبدالرحمن صدری

 

۱ـ توسعه چیست؟

توسعه فرایندی همه‌ جانبه است که باعث بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یک جامعه می‌ شود. توسعه تنها به رشد اقتصادی محدود نمی‌شود، بلکه شامل بهبود کیفیت زنده گی، افزایش رفاه عمومی، دسترسی به آموزش، بهداشت، آزادی‌های فردی و مشارکت در تصمیم‌ گیری‌های سیاسی نیز هست.

۲ـ  شاخص‌های توسعه

برای سنجش میزان توسعه ‌یافتگی کشورها، شاخص‌های مختلفی وجود دارد که مهم‌ ترین آنها عبارت‌ اند از:

الف: شاخص‌های اقتصادی

تولید ناخالص داخلی (GDP): ارزش کل کالاها و خدمات تولیدشده در یک کشور در یک دوره مشخص.

درآمد سرانه: تقسیم GDP بر جمعیت کشور، که نشان‌ دهنده سطح رفاه اقتصادی مردم است.

نرخ بیکاری: درصد جمعیت فعال که شغل ندارند.

سرمایه ‌گذاری داخلی و خارجی: میزان سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و صنایع کشور.

ب: شاخص‌های اجتماعی

شاخص توسعه انسانی (HDI): شامل امید به زندگی، سطح سواد، و درآمد سرانه.

سطح سواد و آموزش: درصد جمعیت باسواد و سطح دسترسی به تحصیلات.

امید به زنده گی: میانگین طول عمر افراد در یک کشور.

کیفیت خدمات بهداشتی: میزان دسترسی مردم به خدمات درمانی و نرخ مرگ‌ومیر نوزادان.

ج: شاخص‌های سیاسی و فرهنگی

میزان دموکراسی و آزادی‌های مدنی: آزادی بیان، حقوق بشر، حاکمیت قانون و مشارکت مردم در تصمیم‌ گیری‌ها.

شفافیت و فساد: میزان فساد در دولت و شفافیت در مدیریت منابع.

هویت فرهنگی و انسجام اجتماعی: حفظ فرهنگ بومی و تعامل با سایر فرهنگ‌ها.

 

۳ ـ عوامل بازدارنده توسعه

عوامل متعددی می‌توانند مانع توسعه شوند، از جمله:

الف: عوامل اقتصادی

فقر و نابرابری اقتصادی: اختلاف زیاد میان طبقات اجتماعی باعث کاهش فرصت‌های برابر برای پیشرفت می‌ شود.

وابستگی اقتصادی به منابع خام: کشورهایی که تنها به صادرات مواد خام متکی هستند، در برابر تغییرات قیمت جهانی آسیب‌ پذیرند.

کمبود سرمایه ‌گذاری در زیرساخت‌ها: ضعف در حمل‌ونقل، انرژی و ارتباطات رشد اقتصادی را محدود می ‌کند.

ب: عوامل اجتماعی

نرخ بالای بی‌سوادی: مانع از نوآوری و پیشرفت علمی می ‌شود.

رشد جمعیت بی‌ رویه: فشار زیادی بر منابع اقتصادی و اجتماعی وارد می ‌کند.

نابرابری جنسیتی: عدم مشارکت زنان در اقتصاد و سیاست باعث کاهش بهره‌وری اجتماعی می‌ شود.

ج : عوامل سیاسی و مدیریتی

فساد اداری و مالی: منابع عمومی را هدر می‌دهد و مانع سرمایه ‌گذاری می‌ شود.

بی ‌ثباتی سیاسی و جنگ ‌ها: امنیت و اعتماد سرمایه ‌گذاران را از بین می ‌برد.

مدیریت ناکارآمد و نبود برنامه ‌ریزی بلند مدت: استفاده نادرست از منابع مانع توسعه پایدار می ‌شود.

نتیجه‌ گیری:

توسعه یک فرایند چند بعدی است که برای دستیابی به آن، باید موانع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برطرف شوند. سرمایه ‌گذاری در آموزش، بهداشت، زیرساخت‌ها و مدیریت شفاف می ‌تواند مسیر توسعه را هموار کند.

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۲۵ـ ۱۱۰۳

Copyright ©bamdaad 2025

 

خانه های مردم افغانستان دور از دسترس مردم

محمد ولی

زمانی « خانه ملت » که منظور پارلمان افغانستان است زبانزد وکلای پارلمان بود که می‌ شود بنابر رای مردم به آنها آنرا با این نام قسمآ توجیه کرد اما سوال دراین بود که در آن « خانه ملت » جدا از عده ای از شخصیت‌های قابل احترام که بدون سفارش و حمایت خارجی ها ، بدون صرف میلیونها دالر و بدون دادن وعده های خارج از حدود صلاحیت کاری به مردم « فریب مردم » در آنجا جمع شده بودند ، قاچاقچیان، آدم ربایان ، غاصبان ، قاتلان ، تیکه داران گمرک های سرحدات و قوماندانان زورمند محلی که بنام جزایر قدرت یاد می ‌شدند نقش گرداننده گی پارلمان را بدست داشتند ، از وزرا غرض رای اعتماد پول می‌گرفتند، در گرفتن قراردادهای بزرگ با تیکه داران سازش می ‌کردند و بر ارگانهای دولتی اعمال نفوذ مینمودند، خلاصه هیچ عمل شان به نفع مردم نبود و در فکر مردم هم نبودند ، رخصتی های نوبتی پارلمانی را در خارج سپری می‌ کردند و کسانی بودند که رخصتی ها را نزد خانواده هایشان به اروپا و امریکا می ‌رفتند ولی خود را نماینده ملت و پارلمان را « خانه ملت » می‌ گفتند. آنجا خانه ملت نبود  و رابطه ای با ملت نداشت .

پس از پنجمین دور اجلاس ویانا آغای احمد مسعود در مصاحبه با افغانستان انترنیشنل گفت « روند ویانا همانطوریکه خانه همه مردم افغانستان است می‌تواند خانه آنها( طالبان ) نیز باشد » . او بر انتخابی بودن هم اتکا می ‌کرد.

اما !

۱ـ  اگر روند ویانا به اصطلاح احمد مسعود خانه همه مردم افغانستان است اینها از مردم افغانستان در آن خانه مسکن گزین اند که نمی ‌شود آنرا ملت گفت :

-  عده ای از وابستگان رژیم قبلی ؟

- برخی از سردمداران جهادی ؟

ـ همانهایکه پارلمان را خانه ملت می‌ گفتند و از ملت نبودند ؟

ـ متهمین به فسادهای گسترده ؟

۲ـ  آنها اعتبارنامه های انتخابی شانرا از نام مردم افغانستان از کجا و بعد از اجرای کدام انتخابات بدست آورده بودند ، نماینده گی مردم درخانه مردم بدون نقش و آگاهی مردم یا عوامفریبی است یا بازی با کلمات و یا نادانی ناشی از فقر فهم سیاسی .

۳ـ  از نظر آنهایکه دور از کشور درسرزمین‌ های دیگران با چند تن انگشت شمار خود را نماینده مردم و روند شانرا خانه مردم می ‌گویند مردم افغانستان کی است ؟ اگر بگویند که بنابر غیرمساعد بودن شرایط برای فعالیت شان از افغانستان بیرون رفته اند طبق آمار نشر شده درمطبوعات حدود ده میلیون افغان در خارج از کشور بسر می ‌برد چه تعداد آنها به این نماینده های نام نهاد مردم اعتبار و اعتماد دارند و از کدام مسیر توانسته اند حد اقل آرای آنها را با خود داشته باشند . مگر نمی شنوند که عده زیادی از صاحب نظران و دانشمندان و سیاستگران چه گفتنی های در مورد آنها ارایه کردند و آنرا یک روند خودساخته و گروهی محدود نامیدند .

درگذشته درادبیات سیاسی،می‌ گفتند مردم ، خلق یا توده اکثریت قریب به تمام زحمتکشان یک کشور است ، آیا این روند سرو کاری با این اکثریت قریب در داخل کشور دارد ؟

۴ ـ اگرمنظورجریانات سیاسی که در کشورهای خارج زیر نام اشخاص یا جمعی از افراد تشکیل شده آند باشد آیا همه آنها در روند ویانا حضور بهم رسانیده بودند یا کم از کم از آن ابراز حمایت کرده بودند ؟

۵ ـ جایگاه حقوقی و سیاسی این روند پراگنده را چگونه می ‌توان تعریف و معین کرد ؟ و چندین پرسش دیگر ؟

۶ـ  سوالی هم در مورد آغای احمد مسعود مطرح میگردد که چند روز قبل در مصاحبه با تلویزیون امو گفت او تذکره الکترونیکی افغانستان را نگرفته است زیرا آنرا خلاف منافع ملی و منافع مردم می ‌داند آیا این آغایکه حاضر بداشتن تذکره تابعیت کشورش نباشد روندش خانه کدام مردم می‌ گوید؟

اینطرف آغای ذبیح الله مجاهد به آنها می‌ گوید به کشور تان بیایید و آنطرف آغای احمد مسعود می‌گوید روند ویانا می‌ تواند خانه طالبان هم باشد . نقش مردم در این میانه در کجاست ؟

در واقع نگری سیاسی نه باییست تابع ذوق سیاسی شخصی یا ذهنیت منحصر بخود بود بلکه حقایق را آنطوریکه است بیان کرد و بیان حقایق یا کمبودی ها را نمی ‌شود جانبداری یا نفرت تعبیر کرد .

ر‌وندی که احمد مسعود ازآن نام می‌ برد یک مترمربع جایی در افغانستان ندارد اما جانب طالب را به پیوستن به خود دعوت می ‌کند، ازچنین نگرش یا بلند پروازی چه می‌ تواند حاصل گردد ؟

تجربه نشان داده است که روند های بیرونی بنابر نفوذ بیرونی ها صبغه ملی نمی داشته باشد صرف زیرنام مردم و ملت منافع آنها مستور میگردد . روند بن شاهد عینی جریانات بیست سال اخیراست .

یکصد نفریکه بنام سیاسیون در روند پنجم ویانا شرکت کردند و به گفته خودشان صد اتاق بود وباش در پرمصرف ترین هوتل ویانا با تمام امکانات و مصارف خوراک و ترانسپورت و تکت های طیاره ، مداوا و دیگر سهولت ها را کدام دوست مردم افغانستان برای شان میداد؟ ازاین ثالث بالخیر چه چیزی به این ملت رسیده است و خواهد رسید ، این جریانات را زیر نام موسسات خیریه پنهان نکنید این مصارف گزاف را جایی می‌ دهد که از شما توقع خدمت بعدی را دارد پس آن روند شما نه ملی است و نه خانه مردم .

بازی با کلمات ، خود اقناعی سیاسی در پناه چنین گردهمایی ها با برآمد های مطبوعاتی ازطریق شبکه های مزدور نشراتی بدرد مردم نمی‌ خورد و مردم به آن باور نمی نماید و کار را بجایی نمی رساند .

سال یکبار مصروف شوید با سفرهای پرمصرف رایگان و تسهیلات عالی خوش باشید نه مردم با شماست و نه شما با مردم .

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۵ـ ۲۳۰۲

Copyright ©bamdaad 2025

 

واکاوی رویکرد « اول امریکا »

 

احمد شاهین

 

 دربرش تحلیل گفتمانی ، زبان مجرای تولید معنی بوده وصورتبندی سیاسی یک کشور را شکل می‌دهد. بر خاسته ازاین گزاره، جستارگونه به استراتیژی « اول امریکای ترامپ»  و قبل از آن به واکاوی پیشینه این دکتورین اشاره دارم .

« اول امریکا » * در زمان ویلسون رییس جمهور وقت این کشور درسال ۱۹۱۵ میلادی دردکتورین مونرو برای پرهیز معنا دار حضور در جنگ اول جهانی مهندسی گردید.

دکتورین مونرو با مولفه های چون انزوا گرایی فعال ورصدی ، حمایتگرایی وعدم مداخله تعریف میگردید که متناسب با ظرفیت اقتصادی ، منابع سیاسی - ساختاری و بسیج باورهای متحدین امریکا درسپهرجهانی آنزمان تدوین شده بود. زیرا وقتی یک قدرت جهانی مسوولیت میپذیرد ، بی تردید بایستی از حصر تیوریک بیرون شود و به جهان بعنوان یک ایکو سیستم پویا نگاه کند ، واهداف را با احتساب به منابع تعیین وعملیاتی نماید.

اما مراکز مطالعات استراتیژیک واتاق های فکر امریکا  درمهندسی استراتیژی پساشوروی انکشور وتصاعد حضور در ژیوپولیتیک جهانی بویژه در گستره ای شرق میانه خطای محاسباتی مرتکب شدند که دومینوی شکست آن کشور را کلید زدند.

بگونه ای مثال ، امریکا با حمله به افغانستان وعراق بی توجه به واکنش روسیه، نتنها حضورش را در ژیوپولتیک شرق توسعه داد. بلکه به تسری ارزش هایی امریکایی نیز تکانه جدید بخشید و فرایند نفوذ درحوزه منافع شوروی پساجنگ جهانی دوم را شتاب داد .

پی آمدها :

بیش از چهارهزار کشته و رقم چندین برابر معیوب ، هفت هزار میلیارد هزینه به اعتراف مقام های انکشور، افت اعتبار درمیان متحدین ، اسطوره زدایی از قدرت نظامی اش، واکنش نامطبوع مردمانی سرزمین بابل وافغانها ناشی از برخورد ستمگرانه وخلاف بشری نظامیان امریکا با ارزش‌های این پهنه. ...

اکنون :

تکاپوی ترامپ ۲ در راستای « اول امریکا » بازتاب تمامیت الگویی دکتورین مونرو نمیتواند باشد، چی این مداومت در سپهر جهانی هزاره سوم قابلیت انطباق ندارد. بایدهای وجود دارند که  بازبینی درمولفه های دکتورین مورد اشاره را اجتناب ناپذیرمی‌سازند . ازجمله، امروزه جامعه جهانی به نقطه ای رسیده که همه کشورها در روابط متقابل پیچیده باهم قابلیت زیست دارند ودر بستر این بافتار برای خود فرصت های استراتیژیک را بازشناسی و تعریف می نمایند تا ازاین مجال به حداکثر منافع دست یابند.

جهان بدینگونه در یک مدار آشفته در حال حرکت به آینده است‌.

امریکای کنونی در چنین جوی بسوی منافع استراتیژیک اش میخزد. دراین بستر،اداره ترامپ ۲ در تکاپوست تا مزیت های درقدرت نظامی ، نفوذ سیاسی و قدرت اقتصادی بردشمنان و رقیبان را حفظ وتوسعه دهد.

دراین راستا پوتنسیل نظامی وجایگاه صنعتی کشور را تقویت میکند ودرپی آن وابستگی به مواد وارداتی کشورهای متخاصم و نا باور را کاهش میدهد .

درعین حال دولت تحت اداره ای ترامپ ۲ امریکا ،اتحاد هایی کلیدی را تحکیم میبخشد. دولت امروزین امریکا دکتورین ژیوپولتیک منطقه یی اش را برمبنای تقسیم هزینه به متحدان واستراتیژی موازنه از دور، کنونیت میبخشد . حال اداره کاخ سفید از استراتیژی «overmtach » که ترکیبی است  از قابلیت ها درمقیاس کافی برای اطمینان از پیروزی یکطرفه بر دشمن درنبرد (برد- باخت ) ،پیروی میکند .

با این تردید که چنین مسوولیتی که امریکا درامروزین برایش تعریف نموده، آیا هزینه سیاسی، نیروی انسانی، منابع اقتصادی و توان نظامی دراستین دارد ؟!

چی درغیرآن این کشور روبه انحطاط خواهد گذاشت.

 

* اول امریکا ( America First )

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۵ـ ۱۰۰۲

Copyright ©bamdaad 2025

 

استعمار و انـواع آن

 

گردآورنده : دیپلوم انجنیرعبدالرحمن صدری

 

۱ـ  استعمار (Colonialism)

استعمار به معنای تسلط یک کشور یا گروه بر کشور یا گروه دیگر به هدف بهره ‌کشی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. استعمار معمولاً به دو دسته‌یی استعمار کهنه و استعمار نوین تقسیم می‌ شود.

۲ـ استعمار کهنه (Traditional Colonialism)

استعمار کهنه به تسلط مستقیم قدرت‌های استعماری (مانند بریتانیا، فرانسه، پرتگال ، اسپانیا و...) بر سرزمین‌های دیگر، معمولاً از طریق اشغال نظامی، تسلط سیاسی و بهره‌ برداری اقتصادی، گفته می‌ شود.

مشخصات استعمارکهنه:

ـ اشغال مستقیم سرزمین‌ها توسط نیروهای خارجی،

ـ کنترول سیاسی و اداری از سوی کشور استعمارگر،

ـ استثمار منابع طبیعی و انسانی کشور مستعمره ،

ـ تحمیل فرهنگ، زبان و ارزش‌های استعمارگران بر مردم بومی،

ـ استفاده از نیروی کار ارزان و اعمال فشار اقتصادی بر مردم محلی.

۳ـ استعمار نوین  (Neocolonialism)

استعمار نوین به شکلی از استعمار گفته می‌ شود که در آن کشورها به طور مستقیم اشغال نمی‌ شوند، بلکه از طریق ابزارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تحت کنترول قرار می ‌گیرند. این نوع استعمار بیشتر پس از پایان استعمارکهنه و استقلال کشورهای مستعمره رواج یافت.

مشخصات استعمار نوین:

ـ وابستگی اقتصادی کشورهای در حال توسعه به کشورهای استعمارگر،

ـ کنترول غیرمستقیم از طریق شرکت‌های چندملیتی و سازمان ‌های مالی بین‌ المللی ،

ـ تحمیل سیاست‌ها و قراردادهای اقتصادی نابرابر،

ـ نفوذ در حکومت‌ها از طریق حمایت از رهبران وابسته،

ـ تأثیرگذاری رسانه‌ای و تبلیغاتی برای حفظ سلطه‌ی فرهنگی و سیاسی.

۴ـ  استعمار فکری و فرهنگی (Cultural and Intellectual Colonialism)

استعمار فکری و فرهنگی به فرایندی گفته می ‌شود که در آن فرهنگ، ارزش‌ها، زبان و باورهای یک ملت تحت تأثیر فرهنگ قدرت‌های استعماری قرارگرفته و جایگزین هویت بومی آن ملت می‌ شود.

مشخصات استعمار فکری و فرهنگی:

ـ تحمیل زبان و ارزش‌های بیگانه بر جامعه،

ـ تضعیف فرهنگ، تاریخ و هویت ملی مردم بومی،

ـ گسترش سبک زنده گی و تفکرات غربی از طریق رسانه‌ها و آموزش،

ـ وابستگی ذهنی و فکری نخبگان و جوانان به کشورهای استعمارگر،

ـ کاهش خود باوری و اعتماد به نفس در جوامع مستعمره.

نتیجه ‌گیری:

استعمار در اشکال مختلف خود، همواره با هدف تسلط ، بهره‌ برداری و کنترول جوامع دیگر صورت گرفته است. استعمار کهنه از طریق اشغال نظامی و تسلط مستقیم اعمال می ‌شد، اما استعمار نوین از طریق ابزارهای اقتصادی و سیاسی جوامع را تحت کنترول قرار می ‌دهد. درعین حال، استعمار فکری و فرهنگی نیز باعث تغییر تدریجی هویت، باورها و ارزش‌ های ملت‌ها شده و وابستگی آن‌ ها را به قدرت‌ های خارجی افزایش می‌ دهد.

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۵ـ ۱۲۰۲

Copyright ©bamdaad 2025

 

اطلاعیه کمیته مرکزی حزب کمونیست دنمارک: دست‌ ها از گرینلند کوتاه!

 

وابسته گی گرینلند به دنمارک نتیجه انقیادی استعماری است و نه انتخابی داوطلبانه. اگرگرینلند بخواهد این وابسته گی را قطع کند، این انتخاب مردم گرینلند است. اما دنمارک نمی ‌تواند از تعهداتش شانه خالی کند.

قطب شمال و از آن جمله گرینلند نیز به دلیل قرارگرفتن در نزدیکی روسیه و چین از اهمیت راهبردی (استراتیژیک) جغرافیای سیاسی‌ (ژیوپولیتیکی) بسیاربالا برخوردار است. با ذوب شدن یخ‌ ها درقطب شمال، کوریدور مطلوب شمالی به واقعیت نزدیک ‌تر می ‌شود. مسیرهای تجاری در شُرُف تغییر هستند و بنابراین علاقه به گرینلند و منابع آن نیز افزایش می ‌یابد. این علاقه با تشدید روزافزون رقابت میان انحصارها به ‌منظور دسترسی یافتن به بازارهای جهانی بیشتر می‌شود. این‌که وضعیت رو به‌ وخامت اخیر در ارتباط با گرینلند را فقط با استدلال‌هایی از این دست توضیح دهیم که مثلاً به دونالد ترامپ نمی ‌توان اعتماد کرد ساده ‌ساختن بیش ازحد مساله است. این وضعیت نتیجه تلاش برای کسب منافع مالی عظیم است و نه ویژگی ‌های اخلاقی یک فرد. بنابراین، دیدن رقص دیپلوماتیک دولت دنمارک با ایالات متحده امریکا ریاکارانه است، زیرا دنمارک خود بخشی از مشکل گرینلند است. بر این اساس که دنمارک در مقام قدرت استعماری‌ سرکوبگر، همچنین همدست غیرمنتقد ایالات متحده امریکاست. دولت دنمارک بخشی از اتحاد امپریالیستی‌ است که در ناتو و ایالات متحده  امریکا تجلی پیدا می ‌کند. خود دنمارک مدت‌ها پیش پای حضور نظامی ایالات متحده را در گرینلند باز کرد. همان‌طور که در حال باز کردن درها برای حضور نظامی ایالات متحده امریکا در خاک اصلی دنمارک است.  براین اساس دنمارک در چارچوب ناتو به افزایش ناامنی روزافزون در جهان کمک می‌ کند. گروگان‌ها در اینجا مردم گرینلند هستند که تنها مهره‌ یی در بازی امپریالیزم ‌اند. مردم گرینلند اگربخواهند، باید ارباب خودشان باشند. رقابت انحصارها برای دستیابی به بازارها، مواد خام، و مسیرهای حمل ‌ونقل، به‌ طورخودکار به تقسیم مجدد جهان، به جنگ‌های امپریالیستی، و به تغییرهایی مرزی منجر می‌ شود. هدف رقابت امپریالیستی برتری پیدا کردن و اعمال قدرت بر دولت‌ها و مردم ضعیف ‌تر است. هدف آن (رقابت امپریالیستی) کسب سود انحصارها، یعنی سود برای عده‌ای معدود و همچنین تضعیف مخالفان است. به همین دلیل بی ‌رحمانه و ریاکارانه است.

حزب کمونیست دنمارک ، معتقد است مردم راه مبارزه با سیاست‌های بورژوایی و ضدمردمی( در هر شکل آن ) قدرت سرمایه، و درنتیجه سیستم استثمارگر و جنگ‌افروز را باید بیابند و تعیین کنند. دولت دنمارک باید اذعان کند که نزدیک ‌ترین متحدش این کار را از روی حسن ‌نیت انجام نمی ‌دهد، بلکه به‌ منظور تضمین منافع مالی ‌اش است، یعنی دقیقاً همان چیزی که در ارتباط با چنگ انداختن دنمارک بر گرینلند صدق می ‌کند. بنابراین، ما باید به حقوق مردم گرینلند برای تعیین سرنوشت خویش احترام بگذاریم و مخالف هرگونه افزایش تنش و جنگ در جهان باشیم.

حزب کمونیست دنمارک می‌ گوید:

دخالت قدرت‌های خارجی درامور گرینلند را متوقف کنید !

دست‌ها ازگرینلند کوتاه !

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۵ـ ۲۹۰۱

Copyright ©bamdaad 2025