رهــا از حیــله

نه تنها زر که هم یک کاه بدزدند
فلک را زهره را با ماه بدزدند
گلاب و شبنمش از باغ ربودند
ز دیده آب و سینه آه بدزدند

***
رها از حیله های دین گشتم
بری از عقده‌ها و کین گشتم
شدم وارسته از اندوه هستی
به‌‌ نیرنگ فلک بدبین گشتم

***

بده ماچی که روزه باز گردد
به قصد عرش رب پرواز گردد
نماز جام می خوانم در آنجا
دوبیتی و غزل با ساز گردد

***

مشو نادم ا گر تو حج نکردی
خوشا با عقل و منطق لج نکردی
بدیده کی کسی عشق جنت را
بزن باده که راهت کج نکردی

***

عبادتگه کنم میخانه‌ ها را
به کعبه جا دهم پیمانه ها را
به سنگ غم بریزم آب مستی
مقام حج دهم مستانه‌ ها را

(مختار تاجزی)

 بامداد ـ فرهنگی واجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۱۱۰