سخنی چند در باره « شاعر زن وعشق »
فاضله امیر
نزار قبانی « شاعر زن وعشق »، نویسنده ، ناشر و دیپلومات پرتلاش سوری فرزند آگاه و پرکار زمانش بود که باورداشت :« عشق درجهان عرب مانند یک اسیر و برده است و من می خواهم که آن را آزاد کنم. می خواهم روح و جسم عرب را با شعرهایم آزاد کنم. روابط بین زنان و مردان در جهان ما درست نیست.»
قبانی به باور بسیاری از صاحب نظران شعرعرب، یکی از پدیده های شعرنو چه به لحاظ اسلوب و چه از نظر محتوای شعری بشمار می آید . در پیوند به زنده گی و شخصیت فرهنگی نزار قبانی ، گفته شده است که او در نظم و نثر بیشتر از پنجاه عنوان کتاب نشر شده دارد. البته در این میان سهم شعر نسبت به نثر فزون تراست. او توانست در۵۰ سال زنده گی ، آفرینش و خلاقیت هنری پنجاه کتاب شعر و نثر را منحیث ارمغان هنری به علاقمندان زایش استتیک به ارمغان گذاشت ، از جمله کتاب های « درستایش زنان » و « شعرهای قانون شکن » را .
بررسی زنده گی و تعمق دراشعار و آفریده های هنری نزارقبانی نشان می دهد که او را بی جهت به « شاعر متعهد وطن» نخوانده اند. عشق به انسان، مادر وطن و به ویژه زن در همه آثار و آفریده های او که در ژانرهای مختلف ادبی داشته درخشش زیاد دارد.
قبانی در نوروز سال ۱۹۲۳ میلادی در شهر دمشق دیده به جهان کشود، دیپلوم ادبیات و فلسفه را در دمشق بدست آورد .چون آموزگارانش فرانسوی ها بودند، سرو کارش با آثار شاعران و نویسنده گان فرانسه افتاد. پسانتردرلندن انگلیسی آموخت و سالهای بعد در مادرید زبان اسپانوی را فراگرفته و چنانکه خود میگفت : « ... می دیدم که اسپانوی چه زبان لطیفی است. من به شعرهای ماچادو، خیمنز، آلبرتی و لورکا دلبسته گی عجیبی یافتم. این زبان زبان عشق و انقلاب، آب و آتش درکنارهم است .»
رخداد های سیاسی منطقه و جهان بر او اثرگذاشت و نزار قبانی که تا قبل از شکست عرب ها، در جون سال ۱۹۶۶ میلادی فقط اشعارعاشقانه می سرود، قصیده ای« یادداشتی بر دفترشکست» را سرود که در محافل ادبی و سیاسی جهان عرب مورد پسند و ستایش قرارگرفت. این سروده « یادداشتی بر دفتر شکست » مقدمه ای شد برای سرودن هر چه بیشتر اشعار سیاسی و اجتماعی.
نزار در تلاش های ادبی و اجتماعی اش در باره زن و رهایی ، مادر وطن ، انقلاب الجزایر و قهرمانان آن ، خیزش فلسطینی ها ، بیروت ، مسایل عربی و صلح نوشت . بدینگونه او شاعر نامدار اجتماعی و سیاسی گردید.
نزار قبانی درگفت وگویی یاد آورشد که : « من می توانم از نظر شعری میان اعراب اتحاد ایجاد کنم، کاری که اتحادیه کشورهای عرب هنوز از نظر سیاسی نتوانسته انجام دهد. »
دو رخداد مهم در براو سخت اثر گزار شد و او مساله عشق تا او داد اجتماعی را در شعرش مورد توجه قرار داد . فرمانروایی آداب و رسوم کهنه، منجمله مظلومیتها و محرومیت های زن عرب ، محدودیت زنده گی عاطفی و اجتماعی زن درجامعه باعث شد تا به پرخاش با فرهنگ و رسوم حاکم بر زنده گی سوری ها بجنگ برخیزد.
وقتی هنوز ۱۵ سال داشت ، خواهر جوانش بدلیل فرمانراوایی باورهای نادرست و ستم درمناسبات اجتماعی بدلیل تصمیم خانواده برای ازدواج با مردی که نمی پسندیدش ، دست به خود کشی زد.
درشرایطی که جامعه هنوز تحمل پذیرش سرودههای عاشقانه نزار قبانی رانداشت مردم او را «شاعر الفضیحه » یعنی شاعر رسوایی می خواندند.برای همین هم او دورنمایه و مضمون بیشتر اشعارش را وقف عشق و زن میکند. او به بیان خواست ها ، غم ها، نگرانیها، آرزوها و شادی های زن پرداخته ، و به مقام دفاع از زن منحیث انسانی رنجدیده جامعه برمی آید.
مرا یارای آن نیست که بی طرف بمانم
نه در برابر زنی که شیفته ام می کند
نه در برابر شعری که حیرت زده ام می کند
نه در برابر عطری که به لرزه ام می افکند...
بی طرفی هرگز وجود ندارد
بین پرنده... و دانه گندم!
( نزار قبانی )
حادثه جانکاه دومی درزنده گی نزارقبانی کشته شدن همسرش «بلقیس الراوی» در جریان بمب گذاری یک گروهک مخالف رژیم عراق در ۱۹۸۱ میلادی در سفارت عراق در بیروت بود. قبانی کشته شدن همسرش را بهانه ای برای نکوهش دشمنی و انتقام گیری در بین عرب ها قرار می دهد:
« اگر آنان درخت زیتونی را از ربع قرن پیش آزاد کردند
یا میوه لیمویی را بازگرداندند
و پلیدی را از تاریخ محو نمودند
از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ای بلقیس
اما آنان فلسطین را ترک کردند تا آهویی را بکشند.»
قبانی در شعر معروف خود «خبز و حشیش و قمر» فقر مردم و مساله تعدد زوجات در جامعه عربی مطرح کرد و از « مردمی سخن می گوید که پا برهنه می دوند و نان را جز درعالم خیال نمی بینند و شب هنگام درخانه هایی آگنده از سرفه به سر می برند، اما داشتن زن های متعدد را روا می دارند .»
چراغ عمر« شاعر زن وعشق » در۷۵ ساله گی خاموش شد.
قلب تپنده نزار قبانی دراپریل سال ۱۹۹۸ میلادی در لندن از تپش عاشقانه بازایستاد و جامعه فرهنگی و ادبی جهان یکی ازپرشکوه ترین چهره ادبی و شاعر بلند آوازه خود را از دست داد.
اینک برگردان فارسی یکی از سروده زیبای نزارقبانی با عنوان « نان و بنگ و ماه » را به عنوان ختم سخن پیشکش میدارم.
نان و بنگ و ماه
به هنگام برآمدن ماه
از خاوران
که پشت بام ها را
چون خرمن شکوفه
روشن می کند
رها کرده کسب و کارشان
نان به دست و نغمه خوان
بر تپه ها، مردم
گسترده بساط تماشا
مسخ نورماه می شوند
که آن را جاودانه
و خود را فانی می پندارند.
چه می کند این قرص قمر
در سرزمینم؟
سرزمین پیامبران
و ساده دلان
خسته از تخدیر تریاک و توتون جویدن
چه می کند با ما
ماه
که غرورمان را از دست داده ایم
و با بهانه بهشت زنده گی می کنیم؟
چیست در آسمان
برای این تن آسوده گانِ خسته؟
که پیشواز مرگ می روند،
به هنگام برآمدن هر ماه.
در سرزمینم
در سرزمین ساده دلان
در مقابر نیاکان
باور به قضا و قدر
میراثی است که فرزند را تخدیر می کند.
نور که بر تپه ها می تابد
زوال آشکار می شود
بر بساط فرش ها
که نشسته اند
با فنجان چای و فرزندشان.
در سرزمینم
می گریند ساده لوحان
زنا می کنند و نماز می گذارند
در سرزمینم
مردمی نابینا زنده گی می کنند
دعا می خوانند و می گریند
اما حساب زنده گی را دارند
که آنچه به دست نیاوردند،
بَنگی و گُنگ
طلب کنند
پس ماه را چنین می خوانند:
ای هلال…
باران الماس بهاری.
خدایی که مانند سنگ مرمری
معلق می مانی…
ای هرچه باور ناپذیرتر….
این است
میراث همیشه شرقی ما
خوشه روشن الماس ها
برای میلیونها گُنگ خواب دیده
که باور دارند
ماه شب های خاور
یکسان می تابد
و همه شرق
در منظر منزلتش قرار دارد.
حتا مومنانی که چهار زن اختیار
یا به روز جزا هم باور دارند
با میلیونها نفر که هرگز نانی ندیدند
مگر درخیال
یا کسانی که شب ها
با سرفه و بیماری ها
با تن رنجور زیر نور،
هرگز نمی دانند درمانشان چیست.
در سرزمینم
نادان به خواری و زاری می روند
و چون هلال ماه نمایان شد
اشک هایشان هم بیشتر می شود
صدای غم افزای عود
و ناله های شبانه
در شرق
شوق مرگ است.
در سرزمینم
با این زوال تاریخی
و وحشتی طولانی
و رویاهای کسل کننده
و خرافات پوچ
ساده لوحانی هنوز
پی جوی قصه های قهرمانی
ابی زید هلالی۱هستند.
( نزار قبانی )
۱- ابی زید هلالی: از پهلوان های اسطورهایی حماسه بنی هلال در ادبیات شفاهی عرب است.
برگزارنده شعر: زاهدی لنگرودی
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۳/ ۱۹ـ ۱۳۰۳
Copyright © bamdaad 2020
درکنگینه زبان:
شناسایی آستان یا (گوشتی) یا ولایت پروان
( ریشه شناسی و درست نویسی برخی واژه ها )
دکتر حمیدالله مفید
فرهنگ در حقیقت عاملیست که به زنده گی انسان معنا و جهت می دهد ، از نگاه دیگر فرهنگ نظام پیچیده و پویایی همبودگاهی است ، که در روند تکامل اجتماعی انسان برای انطباق و سازگاری هر چه بهتر و بیشتر با محیط طبیعی و اجتماعی و ادامه زنده گی هر چه غنی تر با ارزش تر و خلاق تر از سوی انسان ها آفریده و پرورده می شود و از نسلی به نسلی دیگر به عنوان میراث اجتماعی انتقال می یابد.
از میان ده ها افتخار یکی هم افتخارات فرهنگی کشور عزیزما افغانستان است که با تاریخ کهن و درخشانش در دهکده فرهنگی جهانی با پشتاره ای پُر و بزرگی از ارزش های معنوی جایگاه درخشانی دارد . این افتخارات تا اندازه ای فرازنده و برجسته اند ، که اغلب کشورهای همسایه با افتخارات فرهنگی ما خود شان را شریک ساخته اند و در برخی موارد افتخارات این کشور بی در و دروازه را به نام های خود شان در دهکده ای جهانی عرضه نموده اند.
در این سرزمین خدا داد، بی سر و سرپرست برخی از نخستین های تمدن بشری پی ریزی شده است ، دولت سکا ها که در نیمروز ، سیستان و زرنج پی ریزی شده بود و پشینه گی آن به ۶ هزار سال پیش از امروز می رسد ، و سازنده گان نخستین ، چرخ گادی ، نخستین کاریز آب ،( هرد Harad ) و نخستین افزار جنگی اند و در همان زمانها تا ایرلند کشیده شده است . افتخار تاریخ کشور ما است آیین میترایی در دوران سکاها ، آین زردشت ، آیین مزدک و مانی از این سرزمین تا همه اروپا کشانیده شده است.
در این سرزمین نخستین سیستم اداری و سیاسی دولت پی افگنده شده است ، بودن ساتراپی ها یعنی ایالات ، گوشتی ها یا ولایات ، گوترا ها یا ولسوالی ها و گرام ها یا شهرها و بازتاب آنها در زبان های سانسکرت و اوستایی و نام های بسیار باستانی ساتراپی ها ، گوشتی ها ، گوترا ها و گرام ها در این سرزمین ، بیانگر پیشینه گی این سرزمین می باشد.
در این جستارتلاش می گردد ، تا با استفاده از پذیرفته ترین پژوهش های ادبی و فرهنگی به ریشه شناسی نام های آستان ها یا گوشتی ها یا ولایات و ولسوالی ها یا گوترا ها یا شهرستان های کشور پرداخته شود.
در این آموزش «در کنگینه زبان »به شناسایی آستان یا گوشتی یا ولایت پروان پرداخته می شود.
شناسایی گوشتی یا آستان یا ولایت پروان:
آستان یا گوشتی یا ولایت پروان در مرکز یا میانین افغانستان موقعیت دارد ، که از سوی شمالشرق یا آپاختر باختری به استان های تخار ، بغلان و لغمان از سوی جنوب غرب یا نیمروز خاوری به آستان های بامیان ، کاپیسا ، کابل ووردک پیوسته است ،
در پیشین زمانه ها به گفتاورد نبیک حدود العالم :
« پروان امروز نام ولایتی در شمال کابل و قبل براین نام شهرکی بوده که در نقطه اتصال رود غوربند و پنجشیر در شمال چاریکار موقعیت داشته است» (۱).
پروان در پیشین زمانه ها تنها به شهرک جبل السراج، اطلاق می شد ، که در زمان حبیب الله خان ( سراج المله و الدین) در سال ششم پادشاهی اش که بند برق جبل السراج(۲) نیز پی ریزی شد ، به این شهر گذاشته شد و بجایش تمام استان پروان نامگذاری گردید.
ریشهشناسیپروان:
واژه پروان در اوستا به گونه (Purävenä) و هم در بند های ۱۳ و ۱۴ یشت دهم به گونه (Purovat )و(Pehurvan) (۳) نام شهری آمده است که در نزدیکی کوه موقعیت دارد(۴) و این نام همان نام پروان است معنی یا چم این واژه افزون از شهر به چم معبر و کوتل(۵) نیز می باشد .که واژه پوروانه اوستای به مرور زمان به پروان تغییر پذیرفته است.
افزون بر آن برخی ها واژه پروان را از واژه پروندن به چم ریسیدن و بافتن یا تنیدن ابریشم با چرخ نیز یاد کرده اند، این ها به این باور اند ، که پیش از آنکه فابریکه نساجی جبل السراج ایجاد شود و پیش از تغییر نام شهرک پروان به جبل السراج در اینجا هنر بافنده گی و صنایع نخ تابی و نساجی شهرت ویژه ای داشت . ( از دید من این نامگذاری به خاطری بوده است ، که نامگذاران به زبانهای پیشین و به ویژه اوستایی درسترسی نداشتند و تنها با یک گمان نامگذاری می کرده اند.) .
آنچنانی که از نبیک ها یا کتاب های پیشینیان بر می آید ، پروان( گذر راه) یا معبر عمده یا نهادینی اپاختر یا شمال به نیمروزیا جنوب خراسان پیشین بود در همین چم در کتاب حدود العالم که نخستین جغرافیایی تاریخی به زبان فارسی می باشد، چنین آمده است :
«پروان شهریست با نعمت و جای بازرگانان و در ( دروازه ) هندوستان .»(۶)
پروان ساختار گیتایی زیبای دارد ، بودن رودخانه های پنجشیر ، سالنگ و غوربند و جایگاه آن در میان کوه پایه های هندوکُش این استان را از سرسبز ترین و زیبا ترین بخش کشور ساخته است ،این سه رودخانه پس از آبیاری بخش های گوناگون این استان در روستای به نام عبدالله برج با هم می پیوندند وسپس سوی تنگی غارو جریان می یابد (۷)بودن درختزار ها، کشتزار ها و زمین های شاداب و سبز وخُرم در پروان موجب شده است تا این استان فرنام(لقب) عروس سر سبز کشور را کمایی کند .
ولایت پروان افزون از فابریکه برق آبی ، دارای یک فاریکه سمنت سازی نیز می باشد ، همچنان در شش کیلومتری اپاختر جبل السراج معدن آهن وجود دارد ، که از گذشته های دور در آنجا افزار آهنی مانند ، شمشیر ، بیل ، چاقو ودیگر آلات فلزی ساخته می شده است
هیوان تسنگ زایر چینی هنگام گذر از این سرزمین ( ۶۳۰ تا ۶۴۰ ترسایی ) از افزار سازان آهنی پروان یاد کرده است.
شهر ها و شهرک های پروان:
نخست : شهرستان یا ( گوترا) یا ولسوالی آوپیان :
اوپیان یکی از شهرستان ها یا گوترا ها یا ولسوالی های کهن وتاریخی افغانستان است ، که پیشینگی اش به دولت یونان باختری یعنی ۱۸۰۰ سال پیش از امروز می رسد،
سوی اپاختر خاوری آن چاریکار و پل متک ، سوی چپ آن کوه ها و تپه های سایده شده جاه دارند ، در پیشین زمانه ها اوپیان هم نام شهر و هم نام یک پهنا یا ساحه بود، استیفانوس پیشینه نگار بیزانسی از اوپیان نام برده است وچنین نگاشته است : « سکندریه شهریست از اوپیان »(۸) پیداست که هدف از سکندریه همان سکندریه قفقاز بوده است ، که نویسنده گان موقعیت او را در پروان امروزی پنداشته اند.
زایر چینی هیوانتسنگ اوپیان را به شکل ( او-فی- نه) و ( ایو-پی -نا) یاد کرده است که آن را پایتخت سرزمین کاپیسا گفته است . همچنان آن را به نام ملکه کوهسار یا ( شهبانوی کهسار ) هم خوانده است .
رویکرد به این نگاه اوپیان می رساند که اوپیان با داشتن مدنیت بسیار پارینه همپایه کاپیسا ، کوهستان و کوهدامن بوده است.
ریشه شناسی نام اوپیان:
پس از درگذشت سکندر مکدونی امپراطوری او در اختیار جانشینان او بخش گردید ، که واژه جانشینان را در زبان همان وقت یونان باختری ( دیه داخها Deyädächhä) یعنی وارثان می گفتند ، همچنان وارث وارثان یا جانشینان جانشینان را (آپیگانها Äpegänhä) می نامیدند(۱۰)
چون سلوکوسها یا سلوکیان پس از سکندر قلمرو باختری امپراطوری را بدست آوردند ، پس از آنکه کم نیرو شدند و از اثر شکست های پیاپی از سوی کوشانی ها به سوی جنوب هندو کوه رانده شدند و به بگرام رسیدند و سرزمین اوپیان یعنی جاگزین جاگزینان یا وارث وارثان را پی نهادند و این نام به مرور زمان به اپیگان و اوپیان تغییر خورده است،
گویند :( میناندر ) سر لشکر نامور( دیمتریوس) شاه یونان باختری و فاتح هند در اوپیان دیده به جهان گشوده است ، (۱۱) .
همچنان آورده اند ، که( فرهاد) شاه نامدار کوشانی در مورد لشکر کشی و کشور گشایی های دیمتروس کتابی به زبان یونان باختری به خط خروشتی نوشته بود که همین ( مناندر یا مناندروس) در نگارش آن با او کمک کرده بود (۱۲)
شهرستان یا (گوترا ) یا ولسوالی بگرام :
بگرام پهنایست ، سر سبز مستطیل گونه که میان چاریکار و کاپیسا افتاده است ، این نام زمانی مرکز یک دولت بزرگ یونان باختری بود و همچنان بگرام پایتخت تابستانی کوشانیان بود و هم در زمان هفتالها و کیداری ها تا سده ای هفتم ترسایی و آمدن اسلام جایگاه درخشانی در پهلوی کاپیسا و تاکسیلا داشت .
پروفیسور ویلسن انگلیسی به این باور بود که شهر باستانی که خرابه های آن در بگرام موجود است شهر ( نیشیا) بود .
بر اثر کاوش ها و جستجو های که گریشمن در ۱۹۴۲ ترسایی در پهنای برج عبدالله در ۶۰۰ متری قلعه بگرام انجام داد آثار بدست آمده به دبیره یونانی ( تیتای) نگارش یافته را در یافت ، که بدون شک به دوره یونان باختری تعلق دارد.
در پهنای سه کیلومتری خرابه های پدیدار شده بگرام بازمانده های ۸ پرستشگاه یا معبد پیدا شده است ، که یکی آن به نام (شترک) یاد می شود گمان بر آنست ، که معبد شترک همان معبد بودایی شالوکا است که هیوانتسنگ از آن یاد گرده و نگاشته است که در عهد کانیشکا در بگرام یکصد معبد و شش هزار راهب بودایی وجود داشت ، که کانیشکا آنچه را که از چین به غنیمت گرفته بود ، در آنجا جابجا ساخته بود .
ریشه شناسی واژه بگرام :
کاپیتان کننگهم انگلیسی در کتاب« جغرافیایی هند قدیم» می نویسد: نام بگرام اصلاً ویگرام است که (گرام) درسانسکریت معنا می دهد .حرف (وی) درجلو کلمه ګرام ،حرف تعریف است، که شهر را خصوصیت وافضلیت می دهد و معنای کلمه مرکبه (ویگرام ) شهر مهم ،مرکز و پایتخت می شود(۱۳)
از دید من واژه بگرام از دو واژه ساخته شده است : واژه(بگ) و واژه (گرام) واژه ( بگ یا بغ) در اوستا و به ویژه در گاتها به چم برخ و بخش و همچنان بهره آمده است (۱۴) در وندیداد و دیگر بخش های اوستا (بغ) به چم یا معنی ایزد نیز آمده است که به این صورت بگرام به معنی شهر خدا و یا یک بخشی از شهر معنی شده می تواند .
در حقیقت در گام نخست نام بگرام به گونه ( بغ گرام یا بگ گرام بود ) که بگ یا بغ به چم یا معنی بزرگ ، ایزد و نجیب آمده است و گرام در ساختار اداری کوشانیان و سلوکیان و همچنان هندی ها به چم یک پهنا یا حوزه یا ساحه بر می خورده است ( همسو به شهر امروزی ) و گوشتی یا ولایت شامل چندین (گوترا) ( همسو به واژه شهرداری یا ولسوالی امروزی ) یا خانواده می شد .
توپ دره
توپ دره در حوزه کاپیسا یک نام بسیار باستانیست که در آثار دوره کوشانی ها و به ویژه در دوره کانیشکا نام آن چندین بار آمده است . گویند : این شهر به دستور کنشکا ساخته شده است .
نام توپ دره در اصل استوپه دره بود ، که در آن استوپه های زیادی وجود داشت که به مرور زمان استوپه دره به توپ دره تغییر خورده است .
چاریکار :
چاریکار مرکز آستان پروان در فاصله ۶۴ کیلومتری شهر کابل در مسیر شاه راه کابل مزار در دامنه شاخه های کوه هندوکش قرار دارد جشن گل غندی در بالای تپه های همین برآمده گی ها که به سوی خاور شهر موقعیت دارد ، بر پا می گردد.
ریشه شناسی واژه چاریکار :
چاریکار در شکل پیشین آن چاریکان بوده است ، که چار همان شمارش است و کان یا خن به معنی آب یا سرچشمه می باشد ، که در اثار اوستایی به گونه کان ، خن ، کانه و غیره آمده است .
چون در شهر چاریکار چار جوی به نام های : نهر زرین ، نهر بالا غیل یا نهر چاریکار ، نهر اجمیر و نهر ماهیگیر جریان دارد ، از اینرو نام پیشین آن چاریکان بوده که به مرور زمان به چاریکار تغییر خورده است
شهرستان ، ( گوترا) یا ولسوالی غوربند
گوترا یا شهرستان یا ولسوالی غوربند پهنای کوهستانیست که سوی اپاختر خاور یا شمال غرب شهر چاریکار جا دارد و راه آستان یا گوشتی بامیان از آن می گذرد این شهر باستان از سوی اپاختر خاور ( شمال غرب) با سلسله کوه های هندوکش از سوی نیمروز باختری ( جنوب غرب) با کوه سالنگ و چاریکار و کوهدامن پیوند دارد
در دره غوربند روستا ها و پهنا های افتاده اند ، که اغلب نام های بسیار باستانی دارند از آن میان : کفشان ( نام کوشان) ، هیر ( معبد ، آتش و کوه ) چیلان ، فرنجل ، تیخان ( اوستایی مکان ، کان و سرچشمه ) سیاه گرد ، رنگا و دیگر روستا ها را می توان نامبرد.
به روایت قاموس جغرافیایی افغانستان در بخش باختری فرنجل معدن یا کان سرب جاه داشت که نزدیک به ۳۰۰ سال پیش از ترسایی کار( کان کشی) یا استخراج آن آغاز یافته بود وتا تازش چنگیز ادامه داشت ، صوف ها یا( راه گشایی های) زیر زمینی این کان یا معدن با بلندای ۸۰ سانتی متر و پهنا یا عرض یک متر به چندین کیلومتر می رسد و مانند کوچه ها و گذر های باستانی امتداد دارند . (۱۵).
غوربند در نبیک های پیشین به نام های سفور قند ، غوروند و شهر هژده دره نیز یاد شده است .
ریشه شناسی نام غوربند:
واژه غوربند از دو بخش ساخته شده است نخست غور ودوم بند
نخست واژه غور که در آثار اوستایی به گونه ( گیری Gery) و در زبانهای میانه باختری به گونه (گر) و در زبان پشتو به شکل (غر ) آمده است و چم یا معنی آن همان کوه می باشد و در واژه های گردیز ، شولگره ، چونغر ، سپین غر و غیره بازتاب دارد.
دوم : واژه بند که در برخی از نبیک ها به گونه (وند) نیز آمده است و به معنی گره ، عقده و بندش می باشد ، و چم یا معنی غوربند یعنی بند و گره و پیوست کوه ها که به صورت ظاهری آن نیز مطابقت دارد ، زیرا در غوربند چندین شاخه کوه ها با هم پیوست خورده اند و از سوی این شهرستان یا گوترا را شهر هژده دره نیز گفته اند .
بخش دوم:
ریشه شناسی سه واژه کاربردی در زبان فارسی دری امروزی:
یکم: واژه ارگ Arg
واژه ارگ از باستانی ترین واژه ها است ، که در زبان فارسی ، پشتو ودیگر زبانها با کمی تغییر کاربرد دارد و به چم یا معنی دژ مرکزی شهر ، صورت پهلوی آن Argpat ، صورت لاتینی آن Arceo صورت ارمنی آن Argel بود و در زبان فارسی و پشتوی امروزی به گونه ارگ به کار می رود .
آن که بر کند به یک حمله در قلعه تاغ( تاغ ) نام درختی است مانند بلوط که چوب آن بسیار محکم است)
و آن که بگشاید به یک تیر ارگ زرنگ ( فرخی سیستانی ۴۰۹۰)
دوم : ریشه شناسی واژه ارنج یا آرم:
معنی امروزی آن جایگاه پیوند دو استخوان بازو و ساق دست ، صورت اوستایی آن aremöjsutä صورت هندی باستانی آن irmä یعنی بازو و آرنج صورت گوتی آن arms صورت واخی آن Yurmصورت ارمنی آن Armukn می باشد و در زبان فارسی دری امروزی به آرنج تغییر خورده است .
سوم: واژه آژدها یا اژدر صورت گویشی مردم کابل آژدار یا اژدهار:
مار بزرگ افسانوی صورت اوستایی آن Azje dahäkö صورت پهلوی آن ( آژی دهاک) در زبان ارمنی ( اژدهاکه) در زبان پشتو اژدهار شده است .
زدشت اندر آمد یکی اژدها
کز و پیل هرگز نبودی رها ( فردوسی)
بخش سوم:
درست نویسی برخی واژه ها در زبان فارسی - دری:
نخست واژه : دکتر ، یا دکتور ، یا داکتر کدام درست است ؟
وامواژه فرانسوی دکتر فرنام یا عنوانیست برای کسی که پله های نهایی دانشی را بپیماید، آنکه به بالا ترین مراحل علمی رسیده باشد ، چون دکتر ادبیات ، دکتر فلسفه درجه دکترا که عالیترین درجه ای است که دانشگاه ها اعطا می کنند.
شکل نوشتاری آن در زبان های فرانسوی ، انگلیسی، آلمانی و لاتین doctor است .
شکل نوشتاری آن در فرهنگ های زبان فارسی :
دهخدا : دکتر
معیین : دکتر
در دایره المعارف فارسی : دکتر
شکل نوشتاری آن در برخی کتاب ها ، روزنامه ها و مجلات : دکتور و یا : داکتر
شکل نوشتاری آن در رسانه های برخی فارسی زبانان ایران : دوکتور.
شکل نوشتاری آن در برخی از رسانه فارسی زبانان افغانستان : داکتر .
پس کدام یک درستتر است؟
اگر با دید مورفولوژیکی یا آوا شناسی بنگریم ، این واژه از دو واک ( o) کوتاه یا (واو) غیر ملفوظ یا واول کوتاه و چار کانسوننت : d,c,t& r
ساخته شده است ،
ایدون شکل لاتینی واژه داکتر را می نگریم : Daaktar وشکل واژه دوکتور را می نویسیم :Duuktur به ساده گی دیده می شود ، که واژه دوکتور و داکتر با شکل نوشتاری لاتینی آن فرق دارد ، پس صورت درست و پذیرفته شده واژه Doctor در زبان فارسی دکتر است ، نه داکتر و نه دوکتور ، چون ر فرهنگ های دهخدا ، معین و دایره المعارف زبان فارسی شکل نوشتاری ( دکتر ) پذیرفته شده و درست نیز می باشد ، پس لازم است تا از نوشتن داکتر و دوکتور صرف نظر نمایم و به شکل نوشتاری فونولوژیکی و پذیرفته شده ودرست (دکتر) بسنده کنیم .
دوم : واژه قبض یا قبظ کدام درست است؟ :
در یک نگارش فیسبوکی خواندم : « قبظ نمودن امور …»
واژه قبض : وامواژه زبان تازی یا عربی است ، که در زبان فارسی کاربرد دارد وبه چم یا معنی : رسید ، انقباض ، فشردگی ، یبوست ، اخذ ، گرفتگی ، گیرش ، تصرف ، تملک ، اندوه و ملالت ، بسیط ، رسید و و بندش کاربرد دارد .
قبظ : در زبان فارسی و تازی وجود ندارد .
قبز : نیز واژه تازی یا عربی است ، که به معنی مرد کوتاه قد می باشد ، مگر در زبان فارسی کاربرد ندارد.
پس صورت درست آن قبض است ، نه قبظ و نه قبز . بهتر است تا بجای این واژه شکاک ، صورت فارسی آن را که رسید ، فشردگی ، ، گرفتگی ، گیرش ، و بندش است بکار ببریم
سوم : واژه مضحکه ، مظحکه یا مزحکه کدام درست است ؟:
در یک گزارش فیسبوکی آمده بود : « پایان مزحکه به نام انتخابات …»
واژه مضحکه وامواژه تازی یا عربیست ، که فعل ثلاثی مجرد آن ضحک به معنی خنده دار، خنده آور و خندیدن است ، همچنان به چم لطیفه ، بذله ، ، مقلد و بذله گو جمع آن مضاحک می شود نیز آمده است .
واژه مظحکه : نه در زبان تازی و نه در زبان فارسی در هیچکدام وجود ندارد.
واژه مزحکه : نیز در هردو زبان وجود ندارد. پس صورت درست این واژه مضحکه است ، نه مظحکه و نه مزحکه ، بهتر است به خاطر بهتر نویسی و جلوگیری از اشتباه صورت فارسی آن را که خنده دار ، خنده آور است به کار ببریم . پایان بخش پنجاه ویکم در کنگینه زبان .
۱- حدود العالم ، با حواشی مینورسکی ترجمه میر حسین شاه چاپ دانشگاه کابل رویه ۲۲۲ سال ۱۳۶۴
۲-جبل السراج از دو واژه ساخته شده است ، جبل واژه تازی به معنی کوه و سراج واژه تازی به معنی چراغ می باشد، امیر حبیب الله خان که خودش را سراج المله والدین یعنی چراغ ملت و دین نامیده بود ، چرا نام بند برق را بند برق جبل السراج یعنی بند برق کوه چراغ یا بند برق کوه سراج المله والدین نامیده است ؟ دانسته نشد،
3- Grundriss der Neupersischen Etymologie 1983 p 127
۴-دانشنامه مزد یسنا دکتر جهانگیر ارشیدی چاپخانه سعدی ۱۳۷۱ رویه ۱۹۳
۵-معبر وامواژه تازی یا عربی است به معنی جای عبور کردن و کوتل وامواژه ترکی و مغولی است ، که به همین معنی در زبان فارسی نیز بکار می رود .
۶- حدود العالم با مقدمه بارتولد و حواشی مینورسکی چاپ کابل رویه ۳۹۳
۸-قاموس جغرافیایی افغانستان رویه ۳۲۲ و ۳۲۴
۹ -اسکندریه قفقاز نام منطقه ویا پهنای بوده که از سوی خاور به دریای پنجشیر ، و غوربند موقعیت داشته و توسط اسکندر مقدونی پیریزی شده است ( تارن ایوتیدیموس باکتریا برگردان استاد زهما ( مجله ادب شماره سنبله ۱۳۴۸ رویه ۵
۱۰- تارن ایوتیدیموس و باکتریا برگردان استاد زهما مجله ادب شماره دوم ۱۳۴۰ سنبله ۱۳۴۸ رویه ۵
۱۱- آریانا دایره المعارف ج ۳ رویه ۹۷۱
۱۲-جواد مشکور و رجب نیا ، تاریخ سیاسی و اجتماعی آشکانیان تهران ۱۳۶۷ رویه ۱۲۷
۱۳- احمد علی کهزاد بگرام کابل رویه ۲
۱۴-ابراهیم پور داوود یشت ها ج۲ رویه ۲۴۵ تهران ۱۳۷۷ خورشیدی
۱۵-قاموس جغرافیای افغانستان ج۲ رویه ۹۳
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۹ـ ۱۳۰۳
Copyright © bamdaad 2020
برخیــز
ای زن، توای شکسته پر از جور روزگار
رنجور ودرد دیده دراین شهرو این دیار
ای زن برآ زلانه سرد ملال خویش
ازآشیان حسرت وغم ها بپابخیز
دیواره های شام سیاهی بهم بریز
برخیز بیدرنگ
دژ فساد دیو پلید زمانه را
درهم بکوب وشورقیامت بپابکن
دورستم زبانگ غضب زیر پا بکن
زین دام برده گی پرازدردجانکاه
خود را رها بکن
ازدیوشب مترس، شورونوا بکن
بادست خویشتن
وفق مراد خویش
خود سرنوشت زنده گیت را رقم بزن
بیرون بکش دشنه غم ازدل فگار
بانگ زمانه با دل خود همنوا بکن
خود را به سیر دور فلک آشنا بکن
بشو بگوش هوش
بانگ صدایی میرسد ازپهنه های دور
از سرزمین روشن از دره های نور
او مژده میدهد که فردا رسیدنیست
برخیز بی گمان
تا قله های اوج زمان بال وپر بزن
بیرون برآ زکوره درد و عذاب خویش
آتش به آشیانه ی بیدادگر بزن
وهم وخیال فاجعه ازسر بدربکن آینده را ز آیینه دل نظر بکن
تا ازصفای آبی یک آسمان پاک
شب ها پر ازتلالوی استاره گان شود
نخل امید سبز تو درهر قدم ز مهر
باز و گشوده هر طرفی گلفشان شود
پایان رسد زمام سیاهی دراین وطن
از شور عشق آتش دل شعله ور شود
خورشید سرزند زگریبان صبحگاه
شام غریب زنده گیت پرسحرشود
غمها بخاک ریزد و دنیا دگر شود.
( نورالدین همسنگر )
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۴/ ۱۹ـ ۰۶۰۳
Copyright © bamdaad 2020
۸ مارچ خاتینلر خلق ارا بیره میگه بغیشلنگن
سیوگی بولاغی
صادق بولمه گن ایرکک خاتین دِلین آلالمس
خاتین نی سیوگن ایرکک اَیری تامده یاتالمس
آوقت، بی مزّه بولسه تماغینی قاقالمس
ساووق کونی اوچاققه ایرکک اَلَو یاقالمس
خاتین گه عاشق ایرکک، اوزگه تامان باقالمس
***
ایرکک کیچیکیب قالسه، خاتین خواطر آلگی
قرانغو ده کیلیشی کونگلیده وهم سالگی
قولی قوروق ایرکک هم خاتینی دن اویالگی
خاتین نی خوش قیلمَگن، ایرکک بلاگه قالگی
عایله قَملی دن ایرکک کیشی قاچالمس
***
خاتین یُووَر اِیرینی کیرباستی سلّه سینی
باله نی یووینتیریب قَشییدی کلّه سینی
مزه لی پیشیره دی سوت - تاووق غلّه سینی
ییغلاق باله نی قوچیب اَیته دی الّه سینی
اوخله مسه باله سی ، آنه اویقو آلالمس
***
خاتین توریب سیپیرگَی، توزیب یاتگن خانه نی
ایدیش - تاواق نی یوویب، تازه لر آشخانه نی
بِیجَب، یسَه ب قویه دی، مهمانگه قوشخانه نی
نصیحتی نی تینگلَر، قیناته - قینانه نی
چیمپیان هم خاتین چه اوی ایشی گه چاپالمس
***
آشخانه ده آوقتی، تندیرده ایسّیق نانی
اویقودن ییغلب تورگن کیچکینتای باله جانی
مکتب باش اوقتووچیسی یولک ده کوتگَی آنی
قولاغیگه چَلینر ایرنینگ قوشّه فرمانی
ایمیزَکلی باله نی اونته ایرکک باقالمس
***
خاتین توتیب ساغه دی بوزاغی شوخ سیگیرنی
قوش هوکیزگه ییم قاریب، قیلر ایگیر - چیگیرنی
تورموش ارابه سی گه تاقر کوچلی دیگیرنی
قیشلاققه کوپ کوره سیز! بونده ی یوگیر- بِگیرنی
اوی نینگ بیکه سی اویده اوز تینچینی تاپالمس
***
خاتین توقییدی قالین، ایریگه پول تاپه دی
ییرنی قیلیب خیشاوه ققشب تیکان چاپه دی
ایر عیبی نینگ اوستیده قَلین پرده یاپه دی
قیشلاق کوچه لریده ایت هم اونی قاپه دی
ایر چونتَگیگه آسان بَرماغینی سالالمس
***
راضی قیلمَی خاتین نی ایر قیزی نی ساته دی
خاتین سیسین چیقَرسه ایرگه آغیر باته دی
قیزی نی چال گه بیرگن آته اوخلب یاته دی
قیز تقدیرینی اویلب آنه باشی قاته دی
کونگیل سِرینی خاتین بیگانه گه آچالمس
***
بولسه تینیم وطنده، خاتینگه کتّه بیره م
غم کیرمه سین دلیگه، دیده سی بولمه سین نم
یوللتمه سین اوییگه آلغیر چیریکی نی غم
تورموش چراغی خاتین یاغدوسی بولمه سین کم
خاتین اورنینی اویده باشقه کیشی باسالمس
***
خاتین سیوگی بولاغی، اویده آنه و دایه
قرسی بیلن ساله دی باله لریگه سایه
حیات عمارتی گه تیرکَلگن پولات پایه
خاتین نینگ غروری گه ییتمه یدی تاغ و قایه
خاتین وصفیگه شاعر بوندن آرتیق یازالمس
میمنه ، ۱۶/ ۱۲/ ۱۳۹۸
( محمد اشرف شریفی )
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۷۰۳
Copyright © bamdaad 2020
گذر کوتاه درباره پیشینه « ۸ مارچ ، روز جهانی زن »
ترتیب و تنظیم اززلیخا پوپل
تاريخ « روز جهانى زن » هم زمان تاريخ مبارزه سياسى و اجتماعى عليه تبعيض است. اين روز روز همبستگى براى مبارزه در راه برابرى حقوق و شرايط بهتر کارى و زنده گى زنان است.
انتخاب تاريخ روز هشتم ماه مارچ به عنوان « روز جهانى زن » به خاطره مبارزه زنان کارگر نساجى در سال ۱۸۵۷ ترسایی در شهر نيويورک امريکا بر مى گردد.
شرايط کارى سخت و غيرانسانى و دستمزد کم کارگران زن که در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم همراه با مردان در کشورهاى صنعتى وارد بازار کار شده بودند، آنان را وادار به اعتراض و مبارزه صنفى به شکل هاى سازمان يافته و يا غير متمرکز عليه اين بى عدالتى مى کرد.
در اين روز کارگران نساجى زن در يک کارخانه بزرگ پوشاک براى اعتراض عليه شرايط بسيار سخت کارى و وضعيت اقتصادي شان دست به اعتصاب زدند. خاطره اين اعتصاب براى کارگران نساجى باقى ماند. نارضايتى عمومى ازاين شرايط براى زنان کارگر ادامه داشت .
در هشتم مارچ سال ۱۹۰۸ ترسایی ، بعد از گذشت بيش از پنجاه سال کارگران زن کارخانه نساجى کتان درشهر نيويورک با خاطره اعتصاب در اين روز، به دليل تبعيض و محروميت و فشار زياد کار در مقابل حقوق بسيار کم اعتصاب خود را شروع کردند. صاحب اين کارخانه به همراه نگهبانان براى جلوگيرى ازهمبستگى کارگران ديگر بخش ها با اين اعتصاب و سرايت آن به بخش هاى ديگر اين زنان را در محل کار خود در کارخانه محبوس کرد. به دلايل ناشناخته اى آتش در کارخانه درگرفت و فقط تعداد کمى از کارگران زن محبوس توانستند خود را نجات دهند. ۱۲۹ کارگر زن در آتش سوختند.
روز هشتم ماه مارچ بر پايه سنتى مبارزه کارگران زن عليه شرايط سخت کاريشان در خاطره ها ماند.
در سال هاى بعد در کشورهاى مختلف اروپايى و امريکا مبارزه زنان به شکل تظاهرات و اعتصاب کارى عليه فشار، تبعيض و استثمار کارى و همينطور براى داشتن برابرى حقوق در اجتماع و عليه جنگ ادامه پيدا کرد.
از جمله يکى از مهمترين مدافعان حقوق زنان در کشور المان خانم کلارا زتکين (۱۸۵۷-۱۹۳۳) خواست هاى مبارزان زن در المان را مبنى بر هشت ساعت کار در روز براى زنان همينطور حق داشتن تعطيلات و مرخصى زايمان و برابرى حقوق در مقابل قانون مطرح کرد.
در اروپا دومين کنفرانس سوسياليستى بين المللى زنان که در آن صد شرکت کننده از هفده کشور جهان شرکت داشتند، به پيشنهاد کلارا زتکين در ۲۷ اگست سال ۱۹۱۰ ترسایی در کوپنهاک روز هشتم ماه مارچ به عنوان روز زن و براى دفاع از حقوق آنان در مقابل تبعيضات مختلف و چند جانبه برگزيده شد.
اولين روز جهانى زن در ماه مارچ ۱۹۱۱ ترسایی در دانمارک، المان، اتريش، سويس و امريکا برگزار شد. ميليون ها زن در برگزارى اين روز شرکت کردند. خواست هاى اساسى زنان عبارت بودند از قوانين حمايت کننده کار براى زنان، حق راى و شرکت در انتخابات، عليه جنگ هاى امپرياليستى، برابرى مزد با مردان در مقابل کار مساوى، هشت ساعت کار در روز، حمايت از مادر و کودک، تعيين حداقل مزد.
به دليل بحران عمومى اقتصادى جهان در سال هاى سى و در همين ارتباط خطر فاشيزم مسایل مبارزاتى زنان درحاشيه قرار گرفت.
در فاصله دو جنگ جهانى علاوه بر موضوعات قبلى حق قانونى سقط جنين و حمايت از مادران نيز از اهميت خاصى برخوردار شد. اين مبارزه به يک حرکت بزرگ تبديل شد به دليل بحران اقتصادى که در آن زمان تمام اروپا را در برگرفته بود، سالانه حدود يک ميليون زن وادار به سقط جنين مى شدند. به دنبال آثار منفى اين سقط جنين هاى غير قانونى در سال ۱۹۳۱ ترسایی تنها در المان حدود ۴۴۰۰۰ زن به مرگ رسيدند.
از طرف ديگر مساله برابرى مزد در مقابل کار برابر، کوتاه کردن ساعات کار، پايين آوردن قيمت اجناس وغيره نيزاز خواست هاى زنان بودند. خواست هايى که براى امروز ما هم غريبه نيستند.
با روى کار آمدن حکومت ديکتاتورى فاشيستى در کشور المان و ممنوع کردن هرگونه تشکل مخالف امکان برگزارى اين روز غير ممکن گرديد.
با وجود اينکه دراين سال ها مبارزان حقوق زنان تاکيد زيادى روى وضعيت اقتصادى زنان و فشارها و تبعيض در محيط کار بر آنان داشتند و کمتر به بافت مردانه و پيچيده جامعه پرداخت مى شد، ولى زنان مبارز از کشورهاى مختلف خواست هاى خود براى رفع تبعيض در خانواده و کار تربيتى زنان را نيز مطرح کرده بودند.
بعد از جنگ جهانى دوم در کشورهاى اروپاى شرقى جشن روز زنان در سال ۱۹۴۶ دوباره برگزار شد. در اين کشورها روز زن به عنوان جشن رسمى و از طريق دولتى نيز به دليل نشان دادن تمايلات حکومت به بهبود وضع زنان گرامى داشته مى شد.
در کشورهاى اروپاى غربى در ابتدا بعد از جنگ هيچ برنامه اى در ارتباط با روز زنان برگزار نمى شد. بعدها اين روزبه عنوان روز مبارزه براى خواست هاى عمومى زنان و روز خانواده و جشن عمومى زنان تبديل شد.
درسال هاى هشتاد بود که در اين کشورها روز هشتم مارچ باز هم اهميت و معنا خاصى پيدا کرد. دوباره موضوعاتى مانند برابرى حقوق زنان در تمام عرصه هاى زنده گى، حق سقط جنين، رفع تبعيض در زنده گى خانوادگى و حمايت از مادران در دوران حاملگى و بعد اززايمان مورد توجه قرار گرفتند. يکى از نقاط اوج اين اعتراضات در سال ۱۹۹۴ روز اعتصاب زنان بود که بيش از يک ميليون زن در سراسرالمان عليه تبعيض و نابرابرى درحقوق زنان در آن شرکت کردند.
امروزه بزرگداشت اين روز در تقريبا تمامى کشورها به عنوان روز اعتراض عمومى به اجحاف و فشار بر روى زنان و هم چنين تجليل از کسانى که اين مبارزه را شروع کردند و براى دگرگونى و بهبود وضع زنان تلاش ورزيدند، برگزار مى شود.
درطى دو قرن گذشته پيشرفت ها براى به رسميت شناختن و قبول حقوق اوليه و انسانى زنان اندک نبوده در اکثر کشورهاى جهان حق راى زنان و شرکت آنان در فعاليت هاى سياسى و اجتماعى به رسميت شناخته شده است. با وجود اين راه طولانى براى انجام واقعى اين خواست ها در پيش است. زنان هنوز در موارد زيادى در خانواده، در اجتماع و يا در محيط کارمورد خشونت قرار مى گيرند. قوانين زن ستيز در بسيارى از کشورها عمل مى کنند. براى نيروى کار زنان در مقابل کار مساوى با مردان هنوزحتا درکشورهاى صنعتى کمتر پرداخت مى شود، درآمد نسبى زنان در همه کشورها بسيار پايين تر از مردان است.
آنان از امکانات آموزشى و بهداشتى به مراتب کمترى برخوردارند. سه چهارم بيسوادان درسطح جهان را زنان تشکيل مى دهند. اکثر آوارگان و پناهنگان جنگى زنانند. تازه در دو ماه پيش بود که در کشور ترکيه کشتن زنان تحت نام قتل ناموسى به عنوان جرم قتل شناخته شد. تعيين پوشش معين براى زنان، اجبار به حجاب و يا بى حجابى، قاچاق و خريد و فروش زنان، سواستفاده جنسى از آنان وغيره وغيره از نمونه اجحافات آشکار عليه حقوق زنان هستند که امروزه بطور عادى و در همه جا اجرا مى شوند.
از تاريخ برگزارى اولين روز زن۱۱۲ سال مى گذرد. اما هنوز هم دلايل زيادى وجود دارد که به عنوان زن و يا مدافع حقوق زنان در اين روز از خواست هاى اوليه آنان در سراسر جهان به پشتيبانى برخيزيم.
بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۱۹ـ ۰۶۰۳
Copyright © bamdaad 2020