«مینا در برف»  و هزار دست  فوبی

 

 

موسی فرکیش

۱

مجموعه‌ی داستانی «مینا در برف» از نیلاب ‌موج‌ سلام حاوی سه داستان بلند است. با آن‌ که داستان ‌ها در برهه‌ های متفاوت زمانی نوشته شده‌اند، اما سبک و نگرشِ درون‌ کاوانه در هرسه می ‌رساند که نویسنده با خطِ مشخص و خودشده در پرداخت داستانی قلم و قدم بایسته می‌ زند. شخصیت‌ها دراین داستان‌ها ماهرانه و پرقصه کاویده می‌ شوند. تامل در گستره‌ی روان‌ کاوانه‌ی شخصیت، از مهم ‌ترین بحث‌هاست؛ هم بدان‌ جهت که گذر ازاین پهنا برای کاوش ذهن و ادراک و عواطف دریچه‌ی عبور می ‌گشاید. داستان‌ های کتابِ  «مینا در برف» برای ره‌یافت بر درون ذهن و کنکاش روانکاوانه، بر علاوه‌ی نمادسازی سیر کردار، به ریزه‌کاری هایی از مصروفیت‌های پرسناژها هم پرداخته‌ است . شاید در نگاه نخست این پرداخت، کارِ کنده از روال ماجرای بزرگ درون داستانی به‌ نظر آید، اما نویسنده آگاهانه برای تشریح  وضعیتِ روان ‌پریش پرسناژ و رویتِ اضطراب بنیادی، به چنین ابزاری دست یازیده‌ است تا درکِ تیپ روان ‌شناختی شخصیت داستانی را وضوح بیشتر دهد.  در کتاب، شگردهایی متفاوت برای فرم‌ دهی اسکلیت داستانی به کار رفته است که در خدمت هم‌آوایی با حادثه و محتوا قرار دارد. چنین است قطعه‌ نویسیِ زمانی در داستان «هزار دست»؛ قصه‌ی وقوع حوادث به اساس ساعت و دقیقه. این قطعه‌ سازی زمان وقوعِ حادثه، با سیر پریشان و مضطربِ ذهن شخصیت داستانی گره می‌خورد تا ما را به آن ‌سوی پرده‌ی ماجرا ببرد. داستان از اول نوامبر، ساعت یک بعد از چاشت آغاز می شود و تا پنجم نوامبر ساعت دوازده‌ی چاشت دوام دارد. ساعت و دقیقه‌ها طی چند روزی‌ که ماجراها اتفاق می افتد، برهه‌ به‌ برهه گزارش می ‌شوند. این نوع ارایه‌ی حادثه بر هیجان و کشش مخاطب می ‌افزاید و ذهن را برای چالش در سفری درون ذهنی آماده می‌ سازد. «هزاردست» داستان بازگویی ترس و اضطراب است. ترسی‌ که پا می‌ گیرد و با توهماتی ذهنی می ‌شود. اصلاْ ترس، ساخته‌ی ذهن است، هم ‌آن‌ جاست که عنکبوت توهم برایش شبکه می‌ بافد. دراین داستان، نرگس به تهکاوی می‌ رود تا کارتن‌های خالی را دور باندازد. این رویدادِ اول نوامبر در ساعت یک بعد از چاشت است. نرگس در تهکاوی موشِ مرده‌ای را می ‌بیند؛ آغاز ترس. این ترس در طول داستان عنکبوت ‌وار شبکه می ‌بافد، تا به فوبیا یا هراس‌زدگیی تبدیل شود، آن هراس‌زده‌گیی ‌که در تداوم و باروری فوبی‌ حیوانی نام می‌ گیرد؛ ترس از هرحیوانی. این هراس با تلقین و تصویرسازی ذهنی همراه می‌ شود. با آن‌ که نرگس به کمک آقای دیک، موش‌ مرده را دور می ‌اندازد؛ اما جرابی در تشناب را خیال موش می ‌کند و موقع گذر از پهلوی درخت، فکر می‌ کند که چه ساده می‌ شود که کسی از درخت بالا برود و به منزلش بیاید. مدتی بعد «پنجره‌ی اتاق خواب را می ‌بندد. نه به خاطرسرد بودن هوا، بل برای نیامدن موش از راه پنجره. دیگر پنجره‌ها را نیز می ‌بندد. اوه که نوازش گرما امشب برایش چه خوش‌آیند است...».

ذهن در چاق‌ کردن گستره‌ی فوبی، هماره به گذشته رجعت دارد. اما گذرگاه هشیاری و تحلیلِ بیدار، سکته بر روند هراس زده گی و تصویرسازی آن در ذهن می ‌زند. در تاویل این روان ‌پریشی، سنجشِ  رفتارگرایی قامت بلند می ‌کند. دراین گزاره، به استناد بر داشته‌های پاولوفِ روان ‌شناس، فوبی زمانی ا یجاد می شود که یک علامت خنثی به طور کاملاً تصادفی بـا یـک رویـداد بـد و به‌ شدت آسیب ‌زا هم‌ راه شود. نرگس در حیطه‌ی هراس‌زده گی، به پنجال عوامل محرک چون دغدغه‌ی کراهت و ترس ناشی از ظلمت و ندانستن می ‌افتد. در روند ماجرای «هزاردست» اما نرگس چنان درگیر این گرداب می‌ ماند که حتا هشدار از ترسِ بزرگ ‌تر در هراس ‌زده گی اول نوامبر، توان رخنه نمی یابد و این فرصت مساعد می ‌شود که زمینه‌ی وقوعِ خطرِ اصلی ممکن گردد. تعقیب او در شاهراه و دیدن کابوس وحشتناک حمله بر او حین حما‌م ‌گرفتن به وحشت و گسترش پنجه‌ های اضطراب می‌افزاید. قاتلِ زنان تولد یافته در روزِ جهارم نوامبر فعال می ‌شود و این در حالی‌ست که نرگس هم متولد چهارم نوامبر است. جاده‌ی مه ‌گرفته‌ی تصاویرذهنی نرگس که بر اثرِ ترس از ساعت یک بعد از چاشت اول نوامبر آغاز شده‌است، تا ساعت یازده و پنجاه‌ دقیقه شبِ چهارم نوامبر نمی‌ تواند دریابد که قاتل زنان متولد ۴ نوامبر خیلی نزدیک به او زنده گی دارد و درست در همین ساعت به قصد کشتنش به او حمله خواهد کرد....

Ist möglicherweise ein Bild von eine oder mehrere Personen, Haare, Jacken und Mäntel und außen

۲

کارل ‌گوستاو یونگ برای تبیین اصطلاح لیبیدو در دامنه‌ی صرف ‌انرژی ‌روانی، آن‌ را به دو صورت به کار می‌ برد:

اول به صورت انرژی زنده گی پراکنده و کلی و دوم به صورت انرژی روانی محدود تری که به کار سوخت در راهکار شخصیت می رسد. فعالیت‌ های چون فکر کردن و احساس کردن از طریق همین انرژی روانی صورت میگیرند. برای سنجه‌ گیری این انرژی کارل به ترم‌ های فزیکی علاقه داشت و مفاهیمی را از آن علم وام گرفته است. او در توضیح به ‌کارگیری و سوخت و ساز انرژی روانی، سه اصل را مطرح ساخت: اضداد، هم ارزی و آنتروپی. می ‌دانیم که هر میل و احساس ضد خود را دارد. در مفهوم اضداد یونگ،  تعارضِ بیشتر سبب صرف بیشتر انرژی روانی‌ست. اصل هم ارزی یعنی این ‌که انرژی طی پروسه‌ی ایجادِ وضعیتِ ویژه مصرف می شود اما از بین نمی‌ رود. وقتی بیدار هستیم این انرژی روانی صرف عملکرد هشیارانه و در اثنای خواب برای گذار رویاها صرف می ‌شود.  یونگ در توضیح انتروپی می‌ گوید: اگر دو میل یا عقیده از نظر شدت یا ارزش روانی خیلی تفاوت داشته باشند، انرژیِ‌ که قوی ‌تر است، درونِ ضعیف ‌تر جاری می شود.
داستان «مینا در برف» که نام کتاب هم از همین ‌جا گرفته شده است، در کرداری تداوم بحثِ اضطراب در روان ‌پریشی‌ شخصیت داستانی‌ست. در این داستان، ما تاثیر عدم ارضا و جایگاه‌ی امنیت در دوران کودکی را می‌ بینیم. روان رنجور و مانده در ترومای خشونت، چهره می ‌نمایاند و سیرداستان به ‌سوی اختتام غیرمنتظره می ‌رود. دراین سیر و سفر، صرف انرژی روانی در تقابل با اضدادِ عواطف و احساس به ریشه‌ یابی آن خشونت سربلندکرده می ‌رسیم که چشم به دوران تروماتیک بچه گی دارد. مینا، قهرمان ماجراهاست. قصه‌اش با خوانش رمانی آغاز می ‌شود که آورنده‌ی خبر خوش نیست. خواننده توام با خوانشِ افکار مینا، روی بستر سفر و سکوت جاری می ‌شود: « ...دلش شاد نیست . فکر می ‌کند آنچه بر سر راهش قرارگرفته، بایستی خوشبختی نام داشته باشد، که ندارد. حس ششم یا هر آن‌ چه می توان به آن نام نهاد، او را وا می‌ دارد خودش را با دیدن واقعیت نفریبد و چشم از حقیقت نپوشد. اما حقیقت چیست؟...»

حقیقتی که مینا بایستی به آن برسد، دردناک است. صرف فراوان انرژی کار دارد و توانِ سر بالاگرفتن در گذری از اضداد عواطف. شوهر مینا سفر کاری رفته و مینا تنهاست. در حقیقت او تنها نیست. آن درد تلخ ناآگاهی از رویدادها و بودن ‌ها با اوست با حقیقتِ نشسته در کمین. حتا زمانی ‌که روی برف ها راه می ‌رود، تنها نیست. این عدم تنهایی اصابت آن کلوله‌ی برف بر کمرش و آن‌همه افکار مزاحم ترس ‌برانگیز هم شاید نباشد. گاه در هم‌دمی‌ها هم تنهاستی، می دانی و نمی ‌توانی درک کنی که این حسِ پرشکن از کجا می‌آید. مینا، لای افکارش پیچ می‌ خورد در رفتن لای برف و آن صدای غژعژ موذی تعقیب ‌کننده هم می ‌داند که تنها نیست و حقیقت نه آن چیزی‌ست که او می ‌پندارد.. دغدغه‌ی هراس ‌انگیزی‌ که سر به اوهام و لرزش در پا می ‌آورد. و آن فکر سمج تنهایی: «...می ‌پندارد اگر به پشت سر بنگرد و ناگهان مرده ‌یی را در عقب خود ببیند چه؟ همان مرده ‌یی که شاید از رمان بیرون شده و او را از خانه تا این جا تعقیب کرده‌ است؟ به گام‌ هایش سرعت می ‌بخشد. قدرتی وادارش می ‌کند با وجود ترس فراوان، سرش را برگرداند...». مینا در حقیقت بارها سربرمی ‌گرداند و با این پس‌ گردها درون خاطره و خوانش می ‌لغزد و توته‌ های گذرنده‌ی یاد و اندیشه را پهلوی هم می ‌گذارد. اما در همه «سربرگرداندن‌ها» او را نمی ‌بیند، جبران تا آخرین انفجار حادثه در نقابِ دیگری ظاهر می شود.
جبران با وجود داشتن زنده گی به‌ ظاهر آرام، در جنگِ اضداد درون دچار است. انرژی صرف شده در گذر زمان و در کوشش نسیانِ آن یادِ تروماتیک خشونت ‌دیده‌ی کودکی، به تعارضی می‌ انجامد که بالاخره روانِ تیر‌ه‌ی آسیب ‌دیده به جاری شدن درونی و ذهنی وی تسلط می ‌یابد. در شکل میتافور پرداخت یونگ از انرژی روانی، میتوان اشاره داشت که پویاییِ روانی آن آسیبِ‌ روحی روزگار کودکی، در وجود جبران قامت ‌افرازی پرخیزش داشت. محرک ‌های چون عدم‌اعتمادِ ناشی از خصلت آسیب ‌پذیری روحی و ناکامی در انجام وظیفه، شلاقِ دگرگونه برای این خیزش و انفجار بود.
کارن‌هورنای از برجسته ‌ترین روان‌ شناسان آلمانی‌ست. او هم‌ چون یونگ با داشته‌ها و پرداخت‌های فروید، قدم بر گستره‌ی اگاهی و تکامل دانشی زده‌است. و هم‌ چون او تحلیل‌ها و برداشت‌های مکمِل بر داشته‌های فرویدی به‌جا گذاشته‌است. نظریه‌ی «اضطرابِ بنیادی» از مشهورترین‌ تاملات او بر جهان روان- شخصیت است. او معتقد بود که کودک نیازمند ارضای پرامنیت نیازهایش در محیط خانواده است. توجه‌ی نیکو به ‌این مهم کمک می ‌کند تا شخصیت سالم کودک به صورت امن شکل بگیرد. خشونت و رفتار بی‌ ثبات و تحقیرآمیز والدین، این احساس امنیت را در او تضعیف کرده و دامنه‌ی قوت خصومت در کودک را زمینه می ‌دهد. این رفتار خشونت ‌آمیز و تحقیرکننده، برعلاوه به شکل‌ گیری احساس درمانده گی و ترس  در پروسه‌ی سرکوب خصومت می ‌انجامد. درست این‌ کار، نیاز کودک به امنیت را به تقلیل و تحلیل می‌ کشد و این‌ جاست که اضطراب بنیادی جان می‌گیرد.

 جبران، با این اضطرب بنیادی زنده گی کرده‌است. این تلخ او را با تمام تلاش برای زنده گی ‌بهتر، در گردابِ درمانده گی و عدم تفکر سالم پرتاب می‌ کند. آن ترومای پرکینه و سمج، هر آن‌ کسی را که جبران به‌ نوعی با او پیوند می ‌خورد، در قالب هیکل خشن و بدرفتاری مجسم می ‌سازد. او پدر را می ‌بیند. « ...پسربچه‌ی هشت ساله‌ یی دست‌هایش را جلوی چشم و بینی‌اش سپر می‌ کند. چابکانه از نقاط گونه ‌گون صورتش محافظت می‌ کند. پس‌ پسکی می‌ رود. پشتش به دیوار می ‌خورد. انگار دیواری که همیشه دیوار است، دیوارتر می شود تا از فرار او جلوگیری کند و مشت‌ ها به سر و صورتش فرود بیایند....»

هورنای می‌ گوید ما در دنیای خشن و پر از سواستفاده و تجاوز زیست داریم که دراین‌صورت  نیاز به امنیت و محبت فزونی می یابد. آن‌ هایی‌ که از همان آوان کودکی این احساس امنیت و آرامش را از دست داده‌اند، برای برگرداندن آن حس و تقابل با اضطراب بنیادی متوسل به راهکارهایی می ‌شوند که با قوت تمام تعیین ‌کننده‌ی رفتار او می ‌گردند. دریافت این تسکین، موقتی‌ست و شخص سلامت روان خویش را از دست می‌ دهد. جبران در غرقاب آن آسیبِ دیرپا، چهره بدل می ‌کند. آسیبی که او دیده‌است، در جنگ اضداد پیروزتر است و جبران سلامت روان را از دست داده ‌است. در هیاتمینا، چشم‌ های ظالمِ پدر را می ‌بیند و در دنیای غبارین بی‌اعتمادی و پرآسیب، به قصد کشتن به مینا حمله‌ ور می ‌شود. یادها و چشم‌ ها تکرار می شود؛ پدری که با مشت و لگد  به ‌جان پسرافتاده و جبران اینک در اوهام سیاه، به جدل خشونت ریخته شده در ذهن و روانش می رود تا آن انتقام را از کسِ دیگر، از مینا بگیرد.
«خود را از پنجره به بیرون پرتاب می ‌کنم و تو را با خود یک ‌جا می‌ برم...».

 

 

بامـداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۲/ ۲۱ـ ۱۷۰۲

استفاده ازمطالب بامداد با ذکرماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2021

 

یــو تصوير

 

حيران پاتې يم  د دهر يارانې ته

جادوگرې، درواغجنې زمانې ته

په هر ذهن يې زندان دی لگولی

حاجت نه لري ځنځير او زولانې ته

غم ورينه راته ښکاري نننۍ شپه

ستوري ژاړي د آسمان نوې کانې ته

می پرستو د خُمونو خبر واخلئ

ډلې ډلې شیخان لاړل ميخانې ته

ستا د ميو ويالې نه رسې زاهده

د شهۍ د خوږو شونډو پیمانې ته

د دام لومه دې د بام پر څنډه ايښې

سارانۍ مرغۍ اوس نه راځي دانې ته

اندېښنه به دې په غاړه کې زېندۍ شي

که يو ځلي مخامخ شې آيينې ته

يو تصوير مې د خاطر پر پاڼه ناست دی

د يو چا ياد مې نيولی دی سينې ته.

 

( صدیق کاوون )

 

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۱ـ ۱۴۰۲

استفاده ازمطالب بامداد با ذکرماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2021

 

 

 

 

 

گردهمآیی کمیته زنان کمیته حزبی شهر کابل حزب آبادی افغانستان

 

بروز دوشنبه ۲۰ ماه دلو سال روان به ساعت ده قبل از ظهر گردهمآیی فعالین کمیته زنان کمیته حزبی شهر کابل حزب آبادی افغانستان در دفتر مرکزی حزب برگزار گردید که در آن حدود پنجاه بانو اشتراک داشتند.

در آغاز بانو پشتنه با تلاوت ایات کلام پاک ،گردهم ایی را افتتاح نمود .

گرداننده گی محفل را داکتر فیروزه قادری منشی ناحیه پنجم حزبی شهر کابل بدوش داشت .

رفیق پرتو رییس شعبه تشکیلات مرکزی حزب ،تشریف آوری خواهران را خیر مقدم گفته ، روی ایجاد زمینه های کار، تحصیل و کمک های اضطراری به بانوان و خانواده های مستحق به تفصیل صحبت نموده ، روی پلان های کاری موجود روشنی انداخت .

در ادامه استاد پری مواج مسوول کمیته زنان کمیته حزبی شهر کابل حزب آبادی افغانستان ، روی ایجاد برنامه اقتصادی ، ایجاد کورسهای حرفه وی رشته های مختلف اقتصادی در نواحی شهر ، تجمع خواهران بخاطر آموزش در گروپ های معین جهت خود کفایی ، امکانات دونر جهت جلب خانم ها به کارهای تولیدی ، رشته های مختلف که میتواند فعال گردد و فورمه های کاریابی به تفصیل صحبت نموده وبه سوالات اشتراک کننده گان پاسخ ارایه کرد.

بعدا رفیق استاد نوری روی امکان بوجود آمده در معرفی فارغین مکاتب جهت تحصیلات عالی با تخفیف ، و خدمات رایگان دکتوران وطن ‌پرست به مریضان بی بضاعت به تفصیل معلومات داد .

در اخیر رفیق پوهاند داکتر محمد داوود راوش رییس حزب رشته سخن را بدست گرفته روی نقش زن در خانواده ، نقش مادر در تعلیم و تربیه اولاد ،نقش زنان مبارز در طول تاریخ و هم در کمیته های حزبی حزب آبادی، پلانهای مطرح شده اقتصادی ،کار با زنان در ساحه کار ، روشنگری در بین زنان و تجمع آنها بدور حزب آبادی افعانستان به تفصیل صحبت نموده آنها را متوجه وظایف شان ساخت .

گردهمآیی حوالی ساعت یک ظهر بعد از صرف نان چاشت اختتام یافت .

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۲۱ـ ۰۹۰۲

استفاده ازمطالب بامداد با ذکرماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2021

 

پیام شورای رهبری انجمن حقوقدانان افغان در اروپا بمناسبت روز بین المللی منع استفاده اطفال در جنگ

 

امروز  جمعه ۱۲ فبروری، روز بین المللی منع  استفاده از اطفال بحیث سرباز جنگی است.

از  سال۲۰۰۲ م.  بدینسو ، درست در همین روز سازمان ملل متحد دوازدهم فبروری را  روز  منع استفاده از اطفال بحیث عسکر جنگی  و استفاده به مقاصد نظامی اعلام نموده و در همین روز بیشترین  توجه  حکومات و نهاد های  دولتی ، غیر دولتی و موسسات حمایت حقوق اطفال را   به ادای مسئولیت شان در محافظت و حمایت  اطفال  در برابر استفاده در جنگ و برگشتاندن  دوبار آنها به  زنده گی صلح آمیز،آموزش و پرورش مجدد، مکتب و خانواده  معطوف میسازد.

نظر به ارقام  اداره یونسکو سازمان ملل متحد  بین ۲۵۰.۰۰۰ تا ۳۵۰.۰۰۰ طفل بین سنین  ۱۲ تا ۱۷سال در صفوف جنگجویان  در سطح جهان  استخدام و یا تحت جبر به جنگ ها کشانیده میشوند.

اطفال  که در سنین نوجوانی  نظر به رشد جسمی و روانی  آسیب پذیر ترین  بخش یک جامعه اند، به ساده گی میتوانند  تحت فریب، وعده های   واهی، اغوا ، استفاده از عقاید مذهبی ، جبر و اکراه  سر گروپ های جنگی  وادار به گرفتن سلاح وشرکت در جنگ میشوند.  

فقر و محرومیت های اجتماعی و عدم زمینه برای مصروفیت های سالم   ، اخصن  عدم  امکانات آموزش و پرورش  اطفال یکی از آسیب پذیری های  رو آوردن  نوجوانان به  سلاح و  جنگ  و خشونت  اند  علاوتن شرایط  نا امن خانواده گی و محیط زنده گی، خشونت و سو استفاده   جنسی اطفال که  زمینه ساز  آسیب های روانی ، رشد  وجدان و عقده مندی طفل میگردد، طفل را  متمایل به رو آوردن  به  زور ،  خشونت  بخاطر  ارضای  عقده مندی ها و نفرت میگرداند. 

در کشور جنگ زده افغانستان  که زنان و اطفال بزرگترین   قربانیان جنگ و خشونت اند،  استفاده اطفال در جنگ های نیابتی  و توسط   گروه های نظامی محلی  نه تنها مورد سو استفاده در جنگ ها  و  کشتار اهالی ملکی  قرار میگیرند، بلکی بیشترین آنها قربانی خشونت های جنسیدر ساحات جنگی نیز  قرار میگیرند.  موارد  وجود دارند که یک قوماندان محلی  یک پسر نوجوان را برای خواست های  نا مشروع جنسی خود به خدمت گرفته است.

نظر به بررسی  اداره یونسکوی سازمان  ملل متحد  در صفوف گروه حقانی  و طالبان بیشتنرین  نوجوانان پائنتر از سن  ۱۷   مورد سو استفاده قرار میگیرند.  که بیشترین آنان برای عملیات های انتحاری  آماده و از احساسات آنها  حیله گرانه سو استفاده میگردد. 

انجمن حقوقدانان افغان در اروپا معتقد بر این امر است که حمایت  اطفال  در برابر  استفاده در فعالیت های جنگی وظیفه تآخیر ناپذیر دولت و نهاد های حراست حقوق آن است که  با مرتکبین نه با مدارا ، سازش و معامله  بلکه با تطبیق قانون و  تمکین به حقوق اطفال و کنوانسیون بین المللی سال ۱۹۸۹ در حمایت حقوق اطفال برخورد نمایند.

انجمن  بررسی  و تدویر کنفرانس های علمی را پیرامون منع  سواستفاده اطفال و آسیب پذیری های آنها را  در بکارگیری ظالمانه  جنگی  و خشونت های مسلحانه  ضروری میداند  تا مساله منع سو استفاده اطفال  در جنگ ها و خشونت ها  تحت توجه جدی دولت و نهاد های حقوقی و حراست حقوق شهروندان  قرار گیرد.

انجمن ضمن دفاع و حمایت از مصئونیت اطفال  در برابر  استفاده کودکان در جنگ و فعالیت های مسلحانه  و تطبیق بلا انحراف اعلامیه ملل متحد ۱۲  فبروری ۲۰۰۲ م.  , صدای رسای خود را  با تمام نهاد ها و موسسات ملی و بین المللی مبارزه در برابر  استفاده طفال  بحیث عسکر جنگی اعلام مینماید.

بگذارید اطفال  و نوجوانان وطن با تمام مصوونیت و تحت حمایت قانون  به تعلیم و تربیت دست یابد و از صفوف جنگی دوباره به محیط سالم و خانواده مصوون برگردد و به کسب  شخصیت سالم فردی و اجتماعی نایل گردد.

 

بااحترام

شورای رهبری انجمن حقوقدانان افغان در اروپا

میرعبدالواحد سادات ر ییس انجمن

 

بامـداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۲۱ـ ۱۴۰۲

استفاده ازمطالب بامداد با ذکرماخذ آزاد است.

Copyright ©bamdaad 2021

 

بیـدارم آرزوسـت

 

ملت شده به خواب و بیدارم  آرزوست 

میهن  شده  خراب  و معمارم آرزوست

چنگال  خون  آشام  عدو قلب ها درید

دست عدو شکسته و بیمارم آرزوست 

رنجور و بی رمق شده  کالبد این وطن

یک  قلب مهربان و  غمخوارم آرزوست

تا کی  تن  وطن ز غم جنگ  به درد بود

یک  نسخه ی طبیب و تیمارم آرزوست 

آرامش  و  صفای  وطن از جنگ و فقر 

یکبار نه،  ده بار نه،  صد بارم آرزوست 

افکار  غلط  سرکشد  از  خاطر  مردود

اندیشه ئ  والا  و  بزرگوارم  آرزوست 

پا  را  بیرون  مکش  از  رزم ای رفیق

در  رزم وطن، یار و همدیارم آرزوست 

دست  خبیثِ  جنایت  زبون  و  خوار

میهن سرِ بدخواه  تو  بردارم آرزوست.

 (س ع گهریک )

 

 

 

بامداد ـ فرهنگی و اجتماعی ـ ۱/ ۲۱ـ ۲۴۰۱

استفاده ازمطالب بامداد با ذکرماخذ آزاد است.

Copyright © bamdaad 2021