د پسرلي زیری
راغی پسرلی بیا به وطـــــن ګل و ګلــــــزار شــــي
بیا به په وطن کې د بلبلـــو چــــغـــــهــــار شــــــــي
دوه خواږه یاران به بیا طواف د دې ګلشن کوي
جوړ به په وربل باندې د ســرو ګلـــــو قطار شي
ډکه به لمنه د صحـــرا لـــــــه زیــــــړو ګلـــــو وي
بیا به شنه شالونه غرو رغو بانـــدې اوار شـــــــي
کډې به باریږي د اوښانو غــــــرغـــــــړې بــــه وي
رنګ په رنګ ټیکري به بیا ښکاره په دغه لار شي
وايي به شپانه د شوق سندرې بیا د غرو په ســــر
وچ سپیره ډاګونه به رنګین او لاله زار شــــــــي
جوړ به په هر ځای کې بیا د لوبو میدانونه شي
بیا به له مستۍ نه شر و شور جګ د آبشار شــــي
ښې خوږې سندرې به له شوقه لوی واړه وایـــي
پاڼې به رپیږي غــــږ به پورتــــه د چنـــــــار شـــــي
ښکلي به په ګلو پسې ځي د باغ په لوري بیـــــــا
ناز به د خوبانو ټول په برخـــــــه د ملیـــــــارشــــــي
زړوکې به ګرمي او حرارت پیدا د مینـــې شـــــــي
څاڅکي د خولو به طراوت د مـــخ د یــــــار شــــــي
تاک به شي سر سبز نوی کیف به بیا پیدا کا ندي
ځوړند به سرونه دغنچو بیا په خمـــــــــار شــــــي
یو ځای به بلبله شي که خدای کا ندي له ګل سره
ښه وږمه د ګلو به پخــــپله ښـــــــه ریبـــــار شـــــي
شاعر: استاد ګل پاچا الفت
ترتیب کوونکی : انجنیر عبدالقادرمسعود
بامداد ـ فرهنگی ـ۶ / ۱۴ـ ۱۸۰۳
جشن ۴۳۵۰ ساله نوروز را گرامی می داریم
داکتر حمید الله مفید
نوروز باستانی ترین جشن تمدن بشریست ، به قول کریستن سن در کتاب نخستین انسان ونخستین شهریار ،(رویه ۴۷۰) جشن نوروز باستانی ۲۳۴۰ سال پیش از میلاد در در بابل وسپس از آنجا در آریانای باستان بر پا می گردید .
به گفتاورد این دانشمند ، بابلیان روز نخست سال را در میانگین تغییر آب وهوا در ۲۱ ماه مارچ جشن می گرفتند، این زمان آغازین بهار وگشایش فصل جدید بود.
به روایت پژوهشگران پیشینگی نوروز به زمانه های پیشدادیان، مادها ، هخامنشیان ، اشکانیان و ساسانیان بر می گردد.
در باره پیدایش نوروز ومناسبت تاریخی آن دیدگاه های گوناگونی وجود دارد، برخی ها می پندارند ، که داستان پیدایش نوروز در زمان جمشید پادشاه پیشدادی که ۲۸۰۰ سال پیش از میلاد می زیسته پدیدار شده است ،چنانی که فردوسی هزار سال پیش از امروز در داستان به پادشاهی رسیدن جمشید ، یا یمشید پادشاه بزرگ پیشدادی گفته است :
همه کردنی ها چو آندید پدید
به گیتی بجز از خویشتن ندید
چو آن کار های وی آمد به جای
زجای میهن برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشنناخت
که چون خواستی دیو برداشتی
زهامون به گردون بر افراشتی ( هامون ، هامون هیرمند ـ نگارنده)
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر تخت او
فرو مانده از فره ای بخت او
بر جمشید بر گوهر انداختند
من ان روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمزو فرور دین
بر آسوده از رنج تن دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند
می وجام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
ابو ریحان البیرونی در کتاب آثار الباقیه در مورد پیدایش نوروز خجسته می نویسد:
که چون جمشید به پادشاهی رسید دین خود را تجدید کرد وچون این کار خیلی بزرگ بود وآن روز روز تازه ای بود جمشید جشن گرفت وآن روز را نوروز نامید.
نوروز در زمان مادها : زمانی آریای ها سرزمین شان را به دوقسمت بخش گرما وسرما تقسیم کردند ، ودو فصل سرما وگرما داشتند ،فصل سرماه شامل ده ماه وفصل گرما شامل دو ماه بود . چنانچه در اوستا آمده است ، سپس در این ماه ها تغییری پدید آمد وبه موجب وندیداد تابستان دارای ۷ ماه وزمستان دارای ۵ ماه سال گردید.در آغازین هر دو فصل جشنی برپا می شد، که در آغاز هردو شروع سال نو شمرده می شدند، پسان ها تنها سال نو روز نو خوانده می شد.
نوروز در زمان هخامنشیان :
آرتورگریستن سن ایرانشناس نامدار دنمارکی نوشته است ، در اواخر فرمانروایی داریوش بزرگ جشن نوروز در تخت جمشید بر پا می شده است.
نوروز در زمان اشکانیان: منظومه ای ویس و رامین اثر فخرالدین اسعد گرگانی که متن آن مربوط عهد آشکانیان است بر می آید که نوروز در زمان آشکانی ها نیز برگذار می شده است
چو گردش های ایشان را بدیدند
ز آذر ماه روزی برگرداندن
کجا آنکه زگشت روزگار
در آذر ماه بودی نوبهار
منم آزاد وتو نوروز خرم
هر آیینه بود این هردو باهم
سر سال خجسته ونوروز
جهان پیروز گشت از بخت پیروز
نوروز در زمان ساسانیان: به گفتاورد الجاحظ ، جشن نوروز در دوران ساسانیان جشن ملی سراسری پنداشته می شده است ، گرجیان مسیحی ، مسلمانان نو بپا خاسته ، ارمنیان ودیگر ملل قفقاز این مراسم را برپا می داشتند.
نوروز در زمان پیروزی اعراب : در کیانشناسی نوشته ای ذکریا قزوینی روایتی در مورد پیامبر اسلام آمده است ، به بنیاد گفتاورد عبدالصمد بن علی که از قول پدر بزرگش عبدالله بن عباس روایت می کند و ابوریحان البیرونی در اثار الباقیه خود آن را نیز آورده است . سلمان فارس طبق سیمین پُر از شیرنی های گوناگون به پیامبر اسلام هدیه آورد پیامبر پرسید: « این چیست ؟» پاسخ داد : اینها شیرنی نوروز استند ، پرسدند: نوروز چیست؟ پاسخ دادند: عید بزرگ برای ایرانیان است ، … سپس مقداری از آن شیرنی خورد ومانده آن را میان اصحاب خود تقسیم کرد.
این را به خاطری آوردم ، که بادریغ برخی آریایی ستیزان سیه دل وتازی پرستان خمیده سر در این روز ها با نشر نقل قول های از این ویا آن منبع های مشکوک وگمراه کننده ، تلاش می دارند ، تا جشن نوروز را گویا جشن مجوس ها وحرام بپندارند، از این رو به روایت عبد الله ابن عباس ، که از مفسران بزرگ قران به شمار می رود، بسنده گی شد،تا این سیه دلان شرم بدارند وپشت نوروز جمشیدی را رها کنند ودر پیروی از دسیسه های پاکستانی های فارسی ستیز دنبال این آوازه ها ودروغ پراگنی ها نروند.
نوروز در میان گرم وسرد روز گار راهش را ازمیان سده ها از میان آرزو ها واز میان امید ها وشادی های مردم سرزمین ما یافته وتا اینجا رسیده است ،نوروز در دوره های دولت های پس از آمدن دین اسلامی در کشور ما با پایداری وپر بار یبر پا گریده است ، به گفتاورد تاریخ ابولفضل بیهقی ، سلطان محمود غزنوی جشن نوروز را با شور وشعف بر پا می داشته است ، پسرش سلطان مسعود به خاطر بر پایی جشن نوروز به خراسان بازگشت ولباس های جدیدش را پوشید.
جشن نوروز بر بنیاد تاریخ وتقویم جلالی همه سال در روز ۲۱ مارچ برابر اول حمل هر سال در کشور ما با شور وشعف بر پا می گردد، ودر شهر مزار شریف با میله گل سرخ مردم به شادمانی وپایکوبی می پردازند، وجهنده حضرت علی رادر شهر مزار شریف بر می افراشند. در شهر کابل با میله دهقان جشن نوروز آغاز می یابد ومردم به شادی وپایکوبی در زیارت سخی وجمال مینه وشاه شهید می پردازند.
این جشن یک میراث بزرگ نیاکان ماست ، باید از آن پاسداری کرد.
بامداد ـ اجتماعی ـ ۳ / ۱۴ـ ۱۹۰۳
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود مه به کنار میرسد
تیر روانه میرود سوی نشانه میرود
ما چه نشستهایم پس شه ز شکار میرسد
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما
زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار میرسد
(جلال الدین محمد بلخی )
بامداد ـ فرهنگی ـ۱ / ۱۴ـ ۱۸۰۳
نوروز باستـا ن
عزیزه عنایت
سحرد مید، خورشید آزری سر زخاور برآفراشت، صبا با تهنیت مژده داد. مژده بهاران، مژده روزگاران نو.با بوی عطر بهار خفته گان را ازخواب گران زمستانی بیدار میکند و ترانه هستی را در گوشها میسراید .نوید عشق و زنده گی میدهد.
بلبل به شا دیانه ترانه بهار میسراید، غچیگکان سفر کرده باز بسوی آشیان بـــه پرواز میآیند ، باران نغمه ی بهاران را زمزمه میکند و در گوشها طنین می اندازد.
پارچه های ابربهاری در می افشانند وزمین خدا را سرسبزو پرازگل میکنند.
دامنه های کوهساران، طبیعت زیبا را زیباتر جلوه میدهند. پروانه های قشنگ و رنگین در گوش گلها رمزعشق و محبت را میخوانند.
همـه جا سبز و خرم است. گلهای شاداب و خندان جلوه نمایی میکنند .قطرات باران در زیر نور اشعه خــــورشید د رلابلای شاخه های درختان ما نند دانه های الماس میدرخشند و تماشا گــررا محوخویش وقدرت خلاق آن میسازند . چه خوب است که دراین فصل طراوت و تازه گی کینه هارا ازدل دور کرده و به استقبال بهاربا صمیمت و محبت زنده گی را در فضای صلح وامنیت آغاز کنیم و بر جنگ وآتش افروزی نفرین بفرستیم . با آمــدن بهار زیبا و فــرح بخش نوروز هم در شرف حلو ل است که با جشن نوروزی و استقبال از مــــراسم عنعنـوی دلها را شاد گردانیم . و این روز پرمیمنت که قدامت تاریخی و کهنی در دیارمــان دارد.همچون نیاکان خویش بخاطر پذیرایی آن براییم و به خیر مقدم از این روز به دلجو یی نیاز مندان بشتابیم . یتمان را نوازش دهیم و به بیماران و افتاده گان مدد رسانیم .
نوروز را که در سا یر ولایات افغانستان عزیز تجلیل میکنند هموطنان عزیز مـــان با تفاوت های کم و بیش از این روزبا ستانی استقبال نموده جشن میگیرند و سرور برپا میدارند .درشهر مـزارشریف درجــوار آرامگاه حضرت شـاه اولیا که روضــه شریف گفته میشود، دراین روز خجسته و مبارک جهنده (جنده) باشور وهلهله تماشاچیا ن برافراشته میشود که تعداد زیادی ازمردم کشورازهرگوشه وکناردراین مراسم اشتراک مینمایند ومردم مهمان نواز مزارشریف از مهمانان با پذیرایی وگرمی استقبال میکننــد و همچنان این روز را میله گل سرخ نیز مینامند چه در این موقع دشت و دمن حتا روی بام های خانه ها ی کاه گلی لاله های سرخ میروید. در دیگر ولایات کشورمردم نیزبرای لـذ ت بردن از هوای گوارای بهار به دامنه های کوه های سرسبز و دیدن گلهای بهاری به بیرون از منزل میروند، جـوانان بـرای تفریح و سـرگرمی درهوای آزاد آتش می افروزند و در بعضی از ولایات جوانان به استقبال از نوروزبه اسپ سواری ، کشتـــی گیری، توپ بازی و غیره سرگرمی ها میپردازند.
اما بیشتر از سه دهه جنگ دروطن عزیز مان روستـا ها و بعضی ازشهــرها را ویران کرده است که تعدادی ازمردم خانه بدوش آواره و با فقر و تنگدستی دست وگریبانند مخصوصاً که درسالهای اخیر کشتار هموطنان بیگناه مان توسط دشمنان صورت میگیرد ومردم وطن در سوگ عزیزان شان همه را فرموش کرده اند حتا بهار را.
که در چنین حالت میباید به آنان کمک کنیم وبخاطر تسلیت و دلداری آنان بشتابیم ودرشادی های خویش آنانرا نیزشریک سازیم.
نوروزخود پیام آور وحدت، یکپارچه گی ، صفا و محبت است که این روز خجسته را به تمام هموطنان عزیزم تبریک گفته سال ۱۳۹۳ خورشیدی را سال نیک ، مملواز صفا و صمیمت خواهانم.
با مید صلح و آسایش ملت افغان.
بـهـــار
چمــــن سبز و زمين ســــبز و زما ن سبز
خجــــسته نوبـــــــهار عاشقــان سبـــــــــز
گهر میــریــــزد هـــر ســــو ابر نیســــا ن
دمن پر لاله شد صحـــــرا چنان سبــــــز
بهـــــــارآورد پیـــام تـــاز ه گـی هـــــــا
گل نو رستـــــــه و نخل جـــــــوان سبــــز
لبــی جـــــــــو و کنــــار چشمه ســا ران
چو د یبــــــا دلکـــــش و پهنای آن سبـــــز
سحـــــر د یــد م چه زیــبا و دل افـــــروز
قبـــای انجمن در بــو ستـــــــان سبـــــــز
بخنـــــدیده شگو فـــه چون گـــل صبــــح
بیا بلبل که گشتــــــه آشیــــــــان سبــــــــز
شمیــــم و عطــــر گل پیچیــــده هر ســــــو
غزالان را بــــــــدامان آستـــــــان سبـــــز
الهی، کـــــی بـــــــؤد تــــــا باز گـــــــردد
وطن آباد و چـــــــون با غ جنــــان سبـــــز
صبــــــا آورد ( عزیزه ) بــــو ی میهـــــن
دلــــــم شد از هوا یش بی گمــــــان سبـــز
بامداد ـ اجتماعی ـ ۲ / ۱۴ـ ۱۹۰۳
زمین را سوختند ای موج رستاخیز با ران شو
برآ از قله آفاق خـورشید بهاران شو
هوای دیگری میخواهد این او ضاع بی سامان
زبون کن لشکر شب را نسیم صبحگا هان شـو
غریو تازه بر پا کن وزین بنبست هـا بگـذر
بهم شو قطره قطره موج دریای خرو شان شـو
فر و رفتن به گرداب بلا هنگامـه عشق است
اگرپا بند عشق استی حریف موج وتو فان شـو
طلسم دیو را بشکن ، سرآید ظلمت شب ها
چراغ روشن تاریخ اجداد و نیا کان شـو
در آنجایی که حق پا مال و آزادی بود در بند
فروغ راه آزادی وحق خواهی و احسان شو
تن بیمار میهن خسته و محتاج در مان است
بروی زخم مرهم کن برای درد درمان شـو
علاج درد هجران با شعار و شکوه نتوان کـرد
به ملاک عمل ، نوش و نوای این نیستان شـو
نجات مردمـان در همدلی و وحـدت و یاریست
به پا کن جنبش و حماسه پیشآهنگ دوران شو
در ین آشفته با زار سیاست ها مکن بیداد
زجا بر خیز اگر خـواهی رفیق داد خواهـان شـو
اصـول کارهمسویی زخـودبگذشتن اسـت ای دل
فـدای ملت هردم شهید و قهر ما نان شـو
جهان کهنه را بگذار با جنگ و جــدل هــایش
جهان نو به پا کن مشعل ره جـوا نان شـو
جهان علم مشحون از هــزاران آفرینش هـاست
برآ از قعــر ظلمت ، افتخار عصر کیهان شــو
زمین راسوختند ،امابه عمقش ریشه ها باقیست
بزر کن دا نه همبستگی ، همــرزم دهقـان شـو
که سوختنها سرآغازیست رویش هــای دیگر را
بیا ای با غـبان آینــده ساز این گلستان شــو
(عبدالو کیل کوچی )