سیزدهم نوامبر یکصدوبیست ونهمین سال امضای معاهده منحوس دیورند

 

مجمد ولی

در مورد امضای این معاهده نظریات متفاوت ابرازشده است . عده ای درسطح تحلیلگران اکادمیک در بحث ها میگویند در معاهده امضای امیرعبدالرحمن خان وجود ندارد ، گروهی هم چنین ابراز نظر میکنند که امیر عبدالرحمن زیر فشار انگلیس تن به قبولی این معاهده داده است ، منجمله آغای عبدالصمد غوث معین وزارت خارجه دوران جمهوری مرحوم محمد داود در کتاب سقوط افغانستان مینویسد :«  محمد داود رییس جمهور بوی گفته بود در طول سالهای آرام چنین معلوم میشود که پذیرش به اصطلاح خط دیورند از جانب امیر قابل بخشایش نیست ، مگر کسی که آن فشار بی انتها را درنظربگیرد که او با آن روبرو بود ... با تاسف باید پذیرفت که آن حالات براستی دردناک بود ، با پذیرش خط دیورند امیر قسمت های باقیمانده افغانستان را حفظ کرد ....» ص ۲۳

درهردو مورد نوشته صریح امیرعبدالرحمن درکتاب تاج التواریخ میتواند جواب قناعت بخش باشد ، امیر مینگارد : « بعد از ینکه سرحدات خود را با سایر همسایگان خود تجدید نمودم ، لازم دانستم که سرحدات بین مملکت و هندوستان را هم معین نمایم ... لهذا از ( لرد ریپون ) و بعد ازآن از (لرد دوفرین ) خواهش نمودم که بعضی از مجرب ترین صاحب منصب های خود را به سفارت نزد من ‌به کابل بفرستد ... مناسب دانستم که این مسایله سرحدی را با این چنین سفارتی حل نمایم .»

«از فرمانفرما ( منظور وایسرای انگلیس درهند است ) خواهش نمودم نقشه ای به جهت من بفرستد و خطوط سرحدی را بطوریکه میخواهند معین نمایند روی نقشه مذکور، تخمینآ مشخص کنند تا بدانم کدام نقاط یاغستان را خیال دارند تحت نفوذ و حیطه اقتدار خود بیاورند. »

امیر در ادامه می نویسد که درنقشه ارسالی وایسرا ، مناطق وزیری ، چمن نو و استیشن راه آهن آانجا و چغایی و بلندخیل و مومند و اسمار و چترال و تمامی ولایاتی که بین آنها واقع است ، همه جز هندوستان مشخص نموده بودند . امیر ادامه میدهد که در مراسله جوابی به وایسرای تذکر نموده بود که این مناطق یاغستان اگر جز مملکت امیر باشد به آسانی اداره میشود زیرا اهالی یاغستان را به اسم جهاد و تحت بیرق حکمران مسلمان خوبتر میتواند اداره کند اما اداره آن برای انگلیس دشوار میباشد .

امیرمینگارد که انگلیس ها در گرفتن اسمار پافشاری داشتند اما او اسمار را دروازه کنر ، لغمان و جلال آباد و راه های پامیر و چترال میدانسته با آن موافقت نکرد .

« درباب خط سرحدی قرارداد شد که خط مذکور را از چترال و گردنه بروغیل تا پشاور کشیده مشخص نمایند و از آنجا هم تا کوه ملک سیاه معین نمایند . به این قسم ‌واخان و کافرستان (نورستان فعلی ) و اسمار و طایفه مهمند و لال پوره ، قدری از وزیرستان جز مملکت من گردید و من ادعای حقوقی خود را در باب استانسیه راه اهن چمن نو و چِایی و باقی وزیرستان و بلند خیل و کرم و افریدی و باجور و سوات و بنیر ودیر ، چیلاس و چترال ترک نمودم . هردو طغرا قرارداد نامه را در باب سرحداتی که معین شده بود خودم و اجزا سفارت مهر و امضا نمودیم و در قرار داد نامه مذکور ذکر شده بود چون‌ دولت افغانستان بطور دوستی ادعاهای خود را در باب بعضی ولایات چنانکه قبلآ مذکور شده است قطع نمود ، لهذا بعوض این همراهی وجه اعانه که سالی دوازده لک روپیه دولت هندوستان تا به حال می پرداخت . بعد ازین سالی هجده لک روپیه خواهدداد " ص ۴۱۵ و ۴۲۱ .

در مورد تشریفات امضای معاهده مینگارد : « در تاریخ سیزدهم ماه نوامبر، در عمارت سلام خانه دربار عمومی تشکیل یافته تمام صاحب منصبهای کشوری و نظامی و روسای طوایف مختلف و نیز دو نفر پسرهای بزرگم حضور داشتند . در حضور اهل مجلس ، به جهت من باب المقدمه ، نطقی نمودم و تمام قراردادهای که شده بود به جهت اطلاع ملت و اهل مملکت خود و کسانی که حاضر بودند اجمالآ بیان کردم . خداوند را حمد نمودم ... بعد ازان سر تیمور دیورند نطق مختصری نمود ... به تمام وکلا و مامورین دولت من که حاضر بودند سوادی از خطابه به نماینده های ملت افغانستان که تمامآ مهر شده بود داده شد ... » ص ۵۲۱ -- ۴۲۲ تاج التواریخ .

امیر می نگارد که به این مناسبت نشانها به هیایت انگلیس بخاطر خدمات ممتاز آنها داده شد .

به این ترتیب امیرعبدالرحمن برضای خود از حکومت هند برتانوی تقاضای تعین سرحد کرده و نقشه آنرا به رضاییت فرمانروای انگلیس گذاشته خودش و دیورند برمعاهده درمحضر دربارعام در سلام خانه ارگ کابل امضا کرده است . او از امضای این معاهده از خداوند شکر نموده که در بدل این خاک فروشی ماهانه دو لک روپیه هندی به مستمری اش اظافه شده است .

اما در مورد حقانیت و دوام این معاهده :

متکی بر اصول و موازین حقوقی ، امیرعبدالرحمن صلاحیت انعقاد معاهدات خارجی را نداشت زیرا در آن زمان افغانستان تحت الحمایه انگلستان بود ، در تحت الحمایگی صلاحیت روابط خارجی به کشور حامی سپرده شده پادشاه یا امیر در اجراات داخلی آزاد میباشد .

دوام این معاهد ه نیز مورد سوال است زیرا انگلیسها معترف بودند که‌همه قراردادهای منعقده آنان با اشخاص بوده نه با خانواده ها یا دولت های افغانسنان چنانچه بعد از فوت امیرعبدالرحمن دولت هند برتانوی از امیر حبیب لله جانشین عبدالرحمن خواسته بود پیمان جدید امضا نماید که پیمانهای منعقده با حکمرانان افغان منجمله شخصی بوده نه خانواده ها و دولتها ، اولاده امیر تابع همین اصل باشند . لارد کرزن وابسرای هند در سال ۱۹۰۲ این تقاضارا از امیرحبیب الله نموده بود وامیر در سال ۱۹۰۵ معاهده مختصر با انگلیسها عقد کرد که به تمام معاهدات پدرش پابند میباشد .

یکی ازعوامل فسخ قراردادها این است که با از بین رفتن یکجانب قرارداد ، قرارداد ملغا پنداشته میشود چون‌امیرعبد الرحمن دیگر وجود نداشت قرارداد عملآ منسوخ پنداشته میشد .

قرارداد دیورند مراحل مکمل انعقاد و تطبیق را نه پیموده بود ، مذاکره ، بعدآ ترسیم خطوط ، تصویب و سپس تطلیق روی اراضی مکمل نبود قبل از آغاز مذاکره بنابر تقاضای امیر عبد الرحمن ‌نقشه تقسیمات اراضی توسط وایسرای انگلیس بغرض امضا فرستاده شده بود ، قرارداد بطور مکمل روی اراضی تطبیق نشده خطوط آن در زمان امیر حبیب الله ترسیم شد.

با تغیر اوضاع و شرایط قرارداده ملغا میگردد ، حینیکه انگلیسها هند را ترک کردند اوضاع و شرایط تغیر نمود ، هند آزاد شد ، انگلیس به کشورش برگشت ، پاکستان بحیث بازمانده و مچاله تفاله شده استعمار در این منطقه ریخته شد ، یکجانب قرارداد که انگلیس بود و جانب دیگر امیرعبدالرحمان دیگر درمنطقه حضورنداشتند لهذا قرارداد فسخ شده تلقی میگردید ، اما انگلستان بنابر قدرت نظامی و استعماری اش از این پرنسیپها عدول کرده هیچکدام را نمی پذیرفت .

قرارداده میان دو جانب برای جانب سوم حقوق و وجایب بار نمی آورد

با ترک انگلیس ، پاکستان بحیث جانب سوم در نقشه این منطقه ظهورکرد که قرارداد سال ۱۸۹۳ دیورند ـ- عبدالرحمن برای آن نه حقوق میداد و نه وجیبه لهذا قرارداد باید منسوخ میشد .

با گذشت زمان این قرارداد بحیث یک ‌معضله به فراموشی سپرده نشده است ازآن زمان تا اکنون هیچ پادشاه یا امیر و رییس جمهور پس از فوت امیر حبیب الله وپدرش این قرارداد را برسمیت نشناخته و یا سند تجدید انرا امضا نکرده است .

در سال ۱۹۲۰محمود طرزی درمذاکرات میسوری با هنری دابس انگلیس چنین گفته بود « به فکر افغانها حل مساله در صورتی ممکن بود که آن مناطق یا به افغانستان اعاده شود و یا آزاد گردد " ص ۵۰ کتاب سقوط افغانسنان .

عبدالعزیز حسین در اجلاس سازمان ملل متحد روی پذیرش پاکستان بحیث عضو آن سازمان گفته بود :« هیات افغانی نمیخواهد در این سازمان بزرگ‌ با عضویت پاکستان مخالفت کند ، اما با تاسف در حالت موجود ما موافق رای دادن به عضویت پاکستان نیستیم ، دلیل آن این است که ما سرحد شمالغرب را نمیتوانیم جز پاکستان بشماریم تا اینکه به مردم سرحدات شمالغربی آزاد ازهر نوع اعمال نفوذ تکرار میکنم  آزاد از هر نوع اعمال نفوذ موقع داده نشود که خود شان فیصله کنند میخواهند آزاد باشند یا یک جز پاکستان باشند » همان ‌کتاب ص ۹۲ .

حالا پاکستان بحیث یک دولت شناخته شده در جهان ‌وجود دارد ، رژیم گمرکی و قونسلگری و سفارتی بین افغانستان و پاکستان جاری است یعنی عملآ سرحد میان دو کشور روی همین خط استعماری برقرار میباشد .

این هم واقعیت تاریخی است که این خط استعماری خانواده های اقوام و قبایل خویشاوند با همدیگر را از هم جدا کرده است. دراوضاع موجود بنابر تداوم روابط میان اقوام و قبایل دو طرف خط مساله بیشتر به تصمیم ساکنان آن دو طرف ارتباط میگیرد . از برافروزی منازعات در اوصاع جار بهتر است اغماض گردد .

برخی تاریخ نگاران از جمله اغای رشتیا در خاطرات سیاسی اش مینگارد که کمپ های اموزشی مجاهدین درسرحدات افغانستان ‌وجود داشت و نمی گوید درخاک پاکستان این ابن الوقتی نوعی براات استخباراتی برای سران مجاهدین بوده است .

خلاصه این خط نامنهاد و منحوس استعماری تا اکنون کشورما را در تب و تاب والتهاب بی ثبانی ، تجاوز ، مداخله و زور گویی نگهداشته است . باید برای حل آن راه های حقوقی متکی بر اصول قبول شده جهانی طبق خواست مردمان هردو طرف دریافت گردد .

 

 

ماخد :

۱ـ  تاج التواریخ نوشته امیر عبدالرحمن خان .

۲ـ  سقوط افغانستان نوشته عبدالصمد غوث .

۳ـ  افغانستان در نیمه اول قرن بیست نوشته لودویک ادمک انتشارات مرکز فرهنگی جهاد .

۴ـ  تاریخ روابط سیاسی افغانستان از امیر عبدالرحمن تا استقلال .نوشته لودویک ادمک ترجمه علی محمد زهما .

۵ـ  دیورند و عقلانیت سیاسی نوشته محمد اکرم اندیشمند .

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۲ـ ۱۲۱۱

Copyright ©bamdaad 2022

امریکا درجنگ نفت و گازازهیچ جنایتی رویگردان نیست

 

ولادیمیرمالی شیف

 

 ۲۷ اکتوبر شصت سال از یکی از پرسر وصدا ترین جنایات در ایتالیای پس از جنگ گذشت. در ۲۷ اکتوبر ۱۹۶۲، انریکو ماتی، رییس بزرگترین شرکت نفت و گاز کشور بنام« ENI» ، در یک سانحه هوایی در نزدیکی میلان جان خود را از دست داد. سوظن مبنی بر اینکه این یک حمله تروریستی می تواند باشد بلافاصله بوجود امد، اما تحقیقات با بسته شدن پرونده به خاطر "نبود عناصر جرم" پایان یافت. در اوایل دهه ۷۰ کارگردان «فرانچسکو رزی» فیلم «پرونده ماتی» را که به این داستان مرموز اختصاص داشت تهیه کرد و از روزنامه ‌نگار معروف «مایورو دی مایورو» خواست تا دوباره درباره مرگ رییس« ENI » تحقیق کند. اما، این خبرنگار به زودی ربوده و بدون هیچ ردی ناپدید شد. در روز قبل از ادم ربایی، «دی مایورو» به همکاران روزنامه پالرمو« L'Ora »  گفت: " من خبر جنجالی دارم که ایتالیا را تکان خواهد داد." ولی او فرصتی برای گفتن بیشتر نداشت. در سال ۱۹۹۷ ترسایی برگه های جرم تکمیلی پیدا شدند و تحقیقات جدیدی در مورد مرگ رییس شرکت« Eni. » اغاز شد. این بار تحقیقات به این نتیجه رسید که این یک خرابکاری بوده است. تجزیه و تحلیل ها حاکی از وجود اثار انفجار بر روی بدن مسافران بود. ثابت شد که بمبی با ظرفیت ۱۵۰ گرم « TNT» در هواپیما کار گذاشته شده است. این بمب پشت داشبورد پنهان شده بوده و ظاهرا هنگام باز کردن شاسی کار می کرد. با این وجود، تحقیقات نتوانست نامی از دستور دهندگان و عاملان جنایت ارایه کند. در فبروری ۲۰۰۳، دادستان «وینچنزو کالیا» سرانجام پرونده را تشکیل داد. «انریکو ماتی» در سال ۱۹۰۶ در شهر کوچکی در نزدیکی «پسارو»، از پسر یک سرکارگر «کارابینی» به دنیا امد. او بعنوان کارگر در یک کارخانه مشغول کار شد و مقام و منزلت شگفت اوری را پیدا کرد. پس از پایان جنگ، او سمت مدیر شرکت« Agip »  را بر عهده گرفت - شرکت بزرگی که به جست وجوی ذخایر گاز و متان در شمال ایتالیا مشغول بود. در سال ۱۹۵۳ ترسایی به ابتکار او، کنسرسیوم دولتی انرژی« Eni »  ایجاد شد که امروز یکی از بزرگترین شرکت ها در نوع خود در اروپاست. نفت در ایتالیا کم بود، «ماتی»  شروع به جست وجوی آن در خارج از کشور کرد و در این جست وجو دشمنان خطرناکی را در مواجه با شرکت « هفت خواهر» انگلیسی- امریکایی برای خود تراشید. رییس شرکت نفت و گاز« Eni »  شروع به همکاری با کشورهای افریقایی و خاورمیانه کرد و به کشورهای صادرکننده نفت سود بالایی از فروش ارایه داد ( تا ۷۵٪ به جای ۵۰٪ که توسط «هفت خواهر» ایجاد شده بود). علاوه بر این، در گرما گرم جنگ سرد، او شروع به همکاری با اتحاد جماهیر شوروی کرد. در اکتوبر ۱۹۶۰ ترسایی «ماتی» درکنار رییس جمهور ایتالیا، «جیووانی گرونچی» وارد مسکو شد. در طول اقامت رییس شرکت «ENI » در پایتخت شوروی، به او پیشنهاد شد که در نصب خط لوله نفت قفقاز- دریای شمال ، شرکت کند. دولت شوروی آماده گی خود را برای عرضه 12میلیون تن نفت درمدت چهارسال اعلام کرد (برای مقایسه : میادین نفتی « ENI» در مصرسالانه یک میلیون تن تولید می کردند و تولید در ایران به ۲ میلیون تن در سال می رسید ). در عوض، اتحاد جماهیر شوروی می خواست ۵۰ هزار تن لاستیک مصنوعی، ۲۴۰ هزار تن لوله فولادی با قطر بزرگ، پمپ برای پمپاژ نفت و کمپرسور برای خطوط لوله نفت دریافت کند. این قرارداد در ۱۱ اکتوبر ۱۹۶۰ ترسایی توسط خود « ماتی» و وزیر تجارت خارجی اتحاد جماهیر شوروی، «ان. پاتولی چیف» امضا شد.

برای ایتالیا، این معامله بسیار سودآور بود. این کشورتوانست نفت را از اتحاد جماهیر شوروی با قیمت ۱ دلار در هر بشکه خریداری کند، در حالی که از کویت به قیمت ۵۹/۱ دلار در هر بشکه به اضافه ۵۹/۰ دلار هزینه حمل و نقل وارد میشد. اتحاد جماهیر شوروی بهره زیادی برد. در اثر همکاری تجاری با ایتالیا، اتحاد شوروی تجهیزات با کیفیتی را به دست آورد که به این کشور اجازه داد بسیاری از وظایف مهم اقتصادی را حل کند و با این کار، « ماتی » که به منافع انحصارات نفتی انگلیس و امریکا برخورد می کرد، حکم اعدام خود را امضا کرده بود. برخی از مافیایی های پشیمان مانند گایتانو جیانی و توماسو بوسکتا ، تایید کردند که مواد منفجره در هواپیمای « ماتی » توسط اعضای مافیای سیسیلی کار گذاشته شده بود که مافیای امریکایی از آنها درخواست « کمک » کرده بود. در سال ۱۹۷۰ ترسایی دو روزنامه ‌نگار ایتالیایی به نام‌ های فولویو بلینی و الساندرو پرویدی در کتابی مستند به نام ترور انریکو ماتی،  که در میلان منتشر شد، اعلام کردند که سقوط هواپیمای «ماتی» یکی از کارهای مشترک مافیا و سازمان سیا بوده است. جزییات دیگری از فعالیت های «ماتی» آشکار شدند که می توانستند باعث مرگ رییس شرکت « Eni» شوند. بنیتو لی ویگنی، نویسنده و دستیار سابق «ماتی»، اسناد ناشناخته ای را در امریکا پیدا کرد که آخرین روزهای زنده گی او را روشن میکند. از این اسناد معلوم شد که جان اف کندی ، رییس جمهورایالات متحده امریکا قصد داشته با «ماتی» ملاقات کند تا از طریق او روابط نزدیک تری با اتحاد جماهیر شوروی برقرار کند. متیو ساوینو، روزنامه‌ نگار ایتالیایی، نوشت: انریکو ماتی، از نظر واشنگتن به قهرمان به اصطلاح «حمله نفتی شوروی» تبدیل شد. ایالات متحده امریکا متقاعد شده بود که تجارت نفت مسکو با غرب می تواند ناتو را نابود کند. همانا ایتالیا را واشنگتن طراح این سناریو بحساب آورد، با این تصور که وظیفه اصلی انریکو ماتی ، دستیابی به خروج روم از اتحاد اتلانتیک شمالی و نزدیکتر کردن آن به بلوک کشورهای غیرمتعهد است. او به دشمنی برای نیروهای مختلف سیاسی و مافیایی تبدیل شد». اولین سو قصد به جان انریکو ماتی ،در جنوری ۱۹۶۲ ترسایی روی داد: مهاجمان سعی کردند هواپیمای او را هنگامی که رییس « Eni »  قصد پرواز به مراکش را داشت منفجر کنند. تلاش دوم در اکتوبر همان سال موفقیت آمیز بود. ساوینو، به این نتیجه ‌رسید که: « پس از مرگ « انریکو ماتی ، پرونده استقلال انرژی بسته شد». نه تنها« ماتی » ، بلکه سایر کارفرمایان اروپایی نیز که تلاش کرده بودند به استقلال انرژی کشورهای خود دست یابند، قربانی سوقصد شدند. به نحوی که در سال ۱۹۷۳ ترسایی پسر کشتی ‌دار معروف یونانی ریستول اوناسیس ، الکساندروس ، در یک سانحه هوایی جان باخت. هواپیمای آبی- خاکی شخصی وی «یاجیو P.1۱۳۶L-2  » که یکی از مسافران آن بود در فرودگاه بین المللی «هلینیکون» آتن سقوط کرد. پدر الکساندروس، نیز "مقصر" بود به آنکه او شروع به همکاری در بخش انرژی با اتحاد جماهیر شوروی کرد و با دور زدن انحصارات امریکایی شروع به انتقال نفت با نفتکش های خود به خاورمیانه کرده بود. اریستول اوناسیس مطمین بود که ایالات متحده امریکا مقصر مرگ پسرش است. با این حال، مانند ماجرای «ماتی»، باز هم یافتن مقصران ممکن نشد. اکنون، ایالات متحده امریکا برای حفظ سلطه خود، از جمله در بازارهای انرژی، بسمت نابودی نه تاجران منفرد بلکه کل کشور رفته است ( اوکرایین را ضمن وادار کردن اروپا به بهانه درگیری ایجاد شده توسط انها برای کنار گذاشتن خط لوله ارزان روسیه و تحمیل گاز طبیعی مایع گران تر خود به کشورهای اروپایی ) نابود کرد. به خاطر همین امروزه، نه تاجران منفرد، بلکه هزاران نفر می میرند.

در این مقاله از کتاب های زیر استفاده شده است:

ا.و. کووالف، و  مالی شف ، «پشت صحنه ترور»، اثر حقوقی. مسکو، ۱۹۸۵،

مالی شیف ، « یک سفر بی مانند از رم به آتن »، "Aletheia"، سنت پترزبورگ، ۲۰۲۲

 

https://www.fondsk.ru/.../kak-amerikancy-ubivali-za-neft

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۲ـ ۰۴۱۱

Copyright ©bamdaad 2022

 

وطن ویرانه ازیاراست ، یا اغیار یا هردو ؟ (۱) 

 

میرعنایت الله سادات

بیش ازچهاردهه میشود که افغانستان دریک بحران شدید امنیتی قراردارد . سوال اصلی این است که ایا علل اصلی بحران دردرون جامعه وجود دارد ویا ازخارج بران تحمیل میشود ؟ 

اگرعوامل این بحران ازداخل نشات میکنند ، پس چرا بخاطر امحای ان ، اقدامات موثر اتخاذ نمیشود ؟ 

درغیران اگرعوامل خارجی موجد این بحرانات اند ، بازهم سوال مطرح میشود که این قدرتها از افغانستان وجامعه ان چی میخواهند ؟ 

پیرامون این سوال مباحثات زیاد صورت گرفته ولی تاهنوز افغانها به یک شناخت واحد و مورد قبول همگانی دست نیافته اند. بنا باید درین ارتباط گفت وگوها را ادامه داد ، تا بدون علایق شخصی و تعصبات ، به تشخیص و معرفی عوامل اصلی بحران امنیتی نایل ایم.  

از نقطه نظرتیوری تکامل تاریخ ، عوامل درونی یک جامعه در سیرتکاملی ان تعین کننده میباشند. اما واقعیت ها نشان میدهند که درافغانستان ، عوامل بیرونی نقش عمده دارند. 

با نزدیک شدن دو قدرت رقیب ( روسیه تزاری وهند برتانوی)  به سرحدات افغانستان ،  امکانات کشورمحدود گردیده و بالمقابل مداخلات قدرت های بیرونی در سرزمین ما فزونی یافت. به عبارت دیگر با به راه افتادن « بازی بزرگ  » (2) و سپس « جنگ سرد » (3 ) ، افغانستان در محورتقابل سیاست های جیواستراتیژیک (4) قدرت ها ، درمنطقه قرارگرفت .

نه تنها وسعت سرزمین وسیع افغان ها ، با ترسیم خط فرضی دیورند ، به جغرافیایی کنونی محدود ساخته شد ، بلکه با دسایس الحیل ، روند پیشرفت وتکامل جامعه ما نیزمهارگردید.

انها ازافغانستان چی میخواهند ؟ هدف انها چیست ؟ ایا انها تنها اهداف جیواستراتیژیک را بمقابل همدیگر شان دنبال میکنند ؟ که بالاثراین تقابل  افغانستان درمحور رقابت انها قرارگرفته است.  یا ملحوظات دیگری هم مورد نظرانها میباشد ؟ 

بخاطردریافت پاسخ به این سوالات ، باید انگیزه های مداخله گران را شناسایی کرد. برداشت واقعیت ها نشان میدهد که سه هدف ذیل پای هریک انها را به افغانستان میکشاند : 

ـ  رقابت های جیواستراتیژیک 

ـ  استخراج منابع طبیعی افغانستان 

ـ  داشتن نفوذ برجغرافیای افغانستان  

 

 رقابت های جیواستراتیژیک : 

 به ادامه رقابت های جیواستراتیژیک درعصر« بازی بزرگ » ، روسیه تزاری ، منطقه پنجده را به تسلط خود دراورده وبه حاکمیت صد ساله افغانستان بران منطقه پایان داد. انگلیسها به مقابل این تجاوز روسها ، برخورد سازش کارانه را درپیش گرفتند. این برخورد انها گویای همکاری پنهانی دو قدرت استعماری پیرامون سرنوشت افغانها بود.

انگلیس ها در ابتدابا « سیاست پیشروی » (5)  شان میخواستند که از سلسله کوه های هندوکش عبورکرده وخودرا به ماورای دریای امو برسانند. اما با مقاومت شدید افغانهای وطندوست مواجه شده و درسه جنگ  معروف افغان و انگلیس متحمل شکست شدند. 

 بنا بران انگلیسها ، از «سیاست پیشروی »  منصرف شده وبه شناخت افغانستان منحیث « دولت حایل » (6) میان هردوقدرت ، با رقیب روسی خود به موافقه رسیدند. تحمیل یک جغرافیای حایل میان دوقدرت ، افغانستان را به انزوا کشانید.

 پس از پایان عصر« بازی بزرگ » ، تقابل قدرتهای ماحول افغانستان شکل دیگری به خود گرفت. این تغیرشکل ، به خصلت جیواستراتیژیک افغانستان نیز تعریف جدید داد که اینک با اختصار روی چگونگی پیدایش این تغیر پرداخته میشود: 

باختم جنگ جهانی دوم ، درتناسب قوتها به سطح جهانی تغیرات مهم رونما گردید. استعمارگران اروپایی دربرابرجنبش های ازادی بخش ملی ، نا توان  شده ومجبورگردیدند که ازادی مستعمرات شان را یکی پی دیگربپذیرند. 

   ازاین بحبوحه ، دو ابرقدرت نوظهور درسطح جهان ، به رهبری ایالات متحده امریکا واتحاد شوروی  سربلند کردند. با انکه هردوقدرت  درتفاهم با همدیگر، نقشه جهان را در" کنفرانس یالتا "به ساحات نفوذ میان همدیگر شان علامه گذاری کردند. اما نتوانستند که کشمکش ها را بمقابل یک دیگرخود مهارکنند. این وقت است که رقابت میان هردو ابرقدرت به گونه « جنگ سرد » شکل گرفته ودرتحت رهبری انها پیمان های " ناتو" و "وارسا " بوجود امد. جنگ سرد از سال 1947م اغاز وتا فروپاشی اتحاد شوروی ادامه داشت.

   درزمان « جنگ سرد »، رژیم شاهی افغانستان زیاد سعی نمود تا از ایالات متحده و متحدین ان کمک تسلیحاتی دریافت کند. اما موفق نشد. لذا اجباراطبق فیصله لویه جرگه سال 1955م به دریافت کمک های نظامی ازاتحادشوروی سابق روی اورد. این وقتی است که دوهمسایه افغانستان ( ایران عصررضا شاه و پاکستان) عضویت پکت نظامی سنتو( 7) را داشته وازجانب امریکا ومتحدین اش مسلح میشدند. 

 به ادامه این وضع ، کشمکش ها روی خط فرضی دیورند بالا گرفته و بالاخره  صف ارایی استخبارات نظامی پاکستان ، درپوشش جهاد علیه جمهوری محمد داود خان اغاز گردید. واشنگتن پست درشماره دهم سپتمبر1989م خود مینگارد : « دلچسپی های استراتیژیک پاکستان به افغانستان قابل فهم وطبیعی است. حمایت انکشور از اشرار، چهارسال قبل از مداخله سال 1979م اتحادشوروی اغاز شد. یعنی زمانی که اجنت های پاکستانی ، فعالین مسلمان افغان را به منظورسقوط دادن رییس حمهورمتمایل به شوروی کابل ، محمد داود ، تربیه میکردند». (8)

سقوط خونین جمهوریت وحوادث نافرجام بعد ازهفت ثوربه همسایه های متجاوز ایران و پاکستان فرصت داد تا بطورعلنی درافغانستان مداخله کنند . مداخلات انها سبب شد که اوضاع  در منطقه ، متشنج شود . بالاثراین تشنج ، پای ابرقدرت ها بیشتراز پیش به منطقه کشانیده شد. درنتیجه ، افغانستان به کانون رقابت وتصفیه حساب «جنگ سرد » مبدل گردید. 

باسقوط رژیم شاه ایران که درهمکاری با امریکا ومتحدین ان قرارداشت ، نقش پاکستان منحیث یگانه مجری سیاست های جهان غرب درمنطقه بالا گرفت. این کشور، توزیع تمام کمک های بلوک غرب رابه مخالفین دولت افغانستان ، همچنان سوق و اداره انها را زیر نام « تنظیم های جهادی » عهده دار شد. 

ظلم و تعدی حفیظ الله امین طی مدت بیست ماه پس از هفت ثور، نه تنها موجب تضعیف پایه های دولت گردید ، بلکه مهاجرت اجباری اقشارمختلف جامعه افغانی را به ایران و پاکستان سبب  شد. بخشی از این مهاجرین درصفوف گروه های تنظیمی جذب شدند. حکومت کابل که روزتاروز توانمندی نظامی خود را ازدست میداد ، پیوسته ازاتحادشوری تقاضا میکرد تا عساکرخود را بخاطرحمایت دولت ، به افغانستان بفرستند. 

این حالت پای ابرقدرت ها را بیشتر از پیش درقضایای افغانستان  ذیدخل ساخت. ادامه این دخالت ها نه تنها درچوکات «جنگ های نیابتی » دنبال شد ، بلکه حضور طولانی مدت قطعات خارجی ، موجب تلفات و خسارات زیاد به خود قدرت ها ومردم بی گناه افغانستان گردید.

 تنظیم های «جهادی » ومتحدان عربی شان ، سلاح مختلف النوع به قیمت میلیارد ها دالرازکشورهای غربی وهم پیمانان انها درمنطقه دریافت مکیردند. 

 بالاثراین کمک ها به تنظیم های مسلح ، اسیب بزرگی به مردم و زیربنا های افغانستان رسید. بطورمثال تا سال 1987م بیش از دوهزارمکتب ، 350 پل وپلچک ، 300 مرکزفرهنگی ، 131 شفاخانه ، 2240 مسجد واماکن مقدسه ، 258 دستگاه تولیدی ، هزاران کیلومتر سرک ، لین برق و تیلیفون وهزاران عراده موترلاری تخریب و به اتش کشیده شدند. (9)

قطعات نظامی اتحادشوروی پس از9 سال عملیات نظامی ، مطابق موافقتنامه ژنیو،  بتاریخ 15فبروری 1989م افغانستان را ترک نمودند. شمارسربازان ان ها که با اشتراک شان درعملیات های نظامی درافغانستان کشته و زخمی شده اند ، کم نیست . به تعداد13300 سرباز کشته و بیش از 25 هزار دیگرانها زخمی شده اند.(10) بعد ازاین تاریخ هیچ کمک نظامی ازجانب اتحاد شوروی به افغانستان صورت نگرفت و دولت به رهبری داکترنجیب الله قریب چهارسال در زیر شعار« دفاع مستقلانه » تا اپریل 1992م پا برجا بود. 

روسها مبتنی برتماس های قبلی شان با قوماندان احمدشاه مسعود ، هیات دولت موقت مجاهدین را به رهبری برهان الدین ربانی از11 الی 15 نوامبر 1991م درمسکو استقبال کردند. درجریان ملاقات ها میان دوطرف ، روسها ازطرح ملل متحد مبتنی برتشکیل یک « دولت با پایه های وسیع » چشم پوشی نموده وصراحتا به برهان الدین ربانی از تمایل شان به تشکیل یک « دولت اسلامی » در کابل ابرازنظر کردند. 

به ادامه این مذاکرات که نتایج ان محسوس بود ، حوادث ناگواری درشمال افغانستان سازماندهی شد. بندرحیرتان مسدود گردید وهمکاری با مخالفین دولت درزیرنام « اتحاد شمال » توسعه یافت. این وضع باعث شد ، تا داکترنجیب الله به مساعی ملل متحد منحیث یگانه و اخرین وسیله متکی گردد. ولی بررسی وقایع نشان میدهد که پلان ملل متحد مبنی برتشکیل « یک دولت ای با پایه های وسیع  » تنها درحرف بوده و درعمل بخاطرانتقال « دولت موقت مجاهدین » به کابل تلاش میشد.

پس ازفروپاشی ابرقدرت اتحادشوروی که منتج به ختم جنگ سرد شد ، علاقه مندی جیواستراتیژیک امریکا به افغانستان نیزفروکش کرد. انکشور صلاحیت تداوم سیاست های خود را درقبال افغانستان ، به پاکستان تفویض نمود. اما پاکستان خواست های جهان را در راستای منافع خود مدیریت نمود. پاکستان میخواست که افغانستان در زیر هژمونی ان قرارداشته باشد. اما  به این هد ف شوم خود دست نیافت . لذا با راه اندازی جنگ های تنظیمی و سپس با بقدرت رساندن طالبان ، افغانستان را به ویرانه مبدل ساخت.

همینطورانکشوردرکنار طالبان ، گروه های افراطی و تروریست های شناخته شده خارجی را نیز درافغانستان جا بجا کرد.  اکثر انها ، کسانی بودند که درسالهای جنگ سرد ، زیر نام جهاد ، به پاکستان اورده شده بودند.انها درپوشش جنگ های نیابتی ، با پول عربستان و سلاح های بلاک غرب مجهز شده وعلیه دولت افغانستان میجنگیدند. انوقت ، جنک درافغانستان منحیث یک وجیبه  اسلامی تبلیغ میشد. ان عرب های که پس از یک دوره جنگ درافغانستان ، به وطن شان برمیگشتند ، بنام « الافغانی » مسما میشدند. 

پس از فروپاشی اتحادشوروی ، استقامت های فکری افراط گرایان مذکورنیز تغیرجهت کرد. عملیات تروریستی انها تنها به افغانستان محدود نماند ، بلکه به اقصی نقاط  جهان سرایت نمود. 

پس از حادثه وحشتناک یازدهم سپتمبر، ایالات متحده وهم پیمانان ان دوباره به افغانستان روی اورده وطالبان حاکم را از قدرت کنارزدند. زیرا این گروه از همبستگی با تروریست ها دست نکشیده و رهبر القاعده را به امریکا تسلیم ندادند.

به ادامه سرنگوبی طالبان ، سر و کله رهبران شکست خورده تنظیمی از گوشه و کنار جهان نمایان شد. قوتهای خارجی ، اداره دولت را زیرنام فیصله های نشست بن ، به انها و چند چهره مواصلت یافته ازاروپا و امریکا سپاریدند. ولی متاسفانه گام های سازنده وموثردرجهت بهود زنده گی افغانها واستقراریک صلح پایدار برداشته نشد. 

جنگ برای بیست سال دیگرادامه یافت و با وجود حمایت نظامی 45 کشور، نیروهای افراط گرا قلع وقمع نشدند. سرانجام  دولت امریکا ازطریق  مذاکرات مستقیم با طالبان راه بیرون رفت قوت های نظامی شان را ازافغانستان گشود. به ادامه  توافقات دوحه ، قوت های مذکوربا واگذاری تمام تجهیزات نظامی شان به طالبان ، افغانستان را ترک کردند.

دراین ارتباط اقای John F. Sopko « سرمفتش ویژه برای باز سازی افغانستان » ( سیگار) طی یک گزارش مبسوط درماه اگست 2021 م مینگارد که خلاصه راپور وی درتحت عنوان ذیل ازین قرار است : 

« چیزهای که ما باید بیاموزیم . درس های بیست ساله از بازسازی افغانستان». 

بعد از گذراندن 20 سال وصرف 145 بلیون دالربخاطربازسازی افغانستان ، حکومت ایالات متحده امریکا ضرورت دارد تا چند درس را فرا بگیرد. وزارت دفاع (The Department of Defense - DOD) نیز837 بلیون دالربرای جنگیدن به خرچ رسانید.درجریان جنگ 2443 سربازقوای امریکا و 1144سربازقوای متحدین شان کشته شدند. همچنان 20666 سرباز امریکایی مجروح گردیدند. 

تلفات قوای افغان فوق العاده زیاد بود. حداقل پس از سال 2001 م به تعداد 66000 سرباز افغان کشته واضافه از48000 افغانهای ملکی جان های شان را از دست دادند. همچنان به تعداد 75000 نفرمجروح شدند. 

« سیگار » درپایان راپورخود اضافه مینماید که : هدف عملیات ها ، سرکوب القاعده و سایرگروه های تروریستی بود.انها نمی باییست درافغانستان لانه داشته باشند. همینطورمیباییست نیروهای امنیتی و قوای مسلح افغان تقویه میشدند. تا تروریست ها را سرکوب کنند. (11) 

 اما خبرها حاکی ازانست که ایالات متحده امریکا بدون نیل به اهداف اولی خود ، ازافغانستان بیرون رفته است. سلاح های بازمانده امریکا در اختیارطالبان قرارگرفت و این گروه درمقایسه با حاکمیت بیست سال قبل شان ، چندین مرتبه قوی ترو حساب شده به قدرت برگشتند. همچنان با کشته شدن رهبرالقاعده درشهرکابل ، واضح گردید که همبستگی طالبان با افراط گرایان خارجی قطع نشده وگروه های مذکوردرزیرحمایت انها قراردارند.

 اقای زلمی خلیل زاد علت بیرون رفت عاجل امریکا را ازافغانستان ، درسطح مصارف پولی می بیند. او در دوم سپتمبر2022 م به طلوع نیوز گفت : امریکا سالانه چهل بلیون دالر درافغانستان مصرف داشت. افغانستان برای امریکا پرمصرف شده بود.(12) 

اخیرا قصرسفید خبرداده است که : جوبایدن ، رییس جمهورایالات متحده ، موقف افغانستان منحیث « متحد عمده غیرناتو » را لغوکرد. شناسایی چنین یک موقف درسال 2012 م ازجانب ایالات متحده امریکا تعهد شده بود.(13) واضح است که با الغای این تعهد ، رابطه استراتیژیک میان هردوکشورخاتمه میابد.

اینکه ایا امریکا روزی به افغانستان برخواهد گشت ؟ هوگولارنس سفیرپیشین ایالات متحده درافغانستان میگوید : ایالات متحده نمی تواند به حیث یک متحد افغانستان باقی بماند.بخاطری که ما ومتحدین ما افغانستان را ترک کردیم. (14) 

با ارایه ارقام و تحلیل واقعیت های فوق ، میتوان این نتیجه را گرفت که چگونگی بیرون رفت اخیر امریکا و متحدانش ازافغانستان ، کشمکش های زیادی را درقبال دارد. افغانستان باردیگربه میدان برخورد های جیواستراتیژیک رقبای منطقوی و جهانی مبدل خواهد شد. انچنانی که بار اول پس از سقوط اتحاد شوروی ، امریکا ومتحدانش ، علایق خودرا درین منطقه کنار گذاشته و سرنوشت افغانها را پس ازسال 1991م به پاکستان واگذارشدند.

درانوقت جنگ های تنظیمی راه اندازی شد ، سپس طالبان بقدرت رسیدند. موازی با این حوادث ، تروریست های خارجی درسرزمین افغانها جابجا شده و معضلات بزرگ را بوجود اوردند. اکنون هم دیده میشود که رقبای منطقوی و جهانی ، مانند گذشته ، درصدد تحقق پلانهای استراتیژیک خود شان بوده و باردیگرسرنوشت افغانستان را به بازی گرفته اند.

 

استخراج منابع طبیعی افغانستان : 

افغانستان یک کشورکوهستانی بود وهرمنطقه ان حاوی گنجینه های متنوع و پربهای معدنی است. طبق امارارایه شده ازجانب موسسات مختلف زمین شناسی ، ارزش مجموعی معادن افغانستان به سه تریلیون دالرتخمین میشود. 

پس ازبقدرت رسیدن طالبان ، موضوع استخراج معادن افغانستان در اولیت کاری این گروه قرارگرفت. با انکه تا هنوزدولت طالبان از جانب کدام  کشوری به رسمیت شناخته نشده است . اما زد و بند های طالبان با هیات های کشورهای علاقمند به معادن افغانستان ، درداخل و خارج کشور ادامه دارد. درحالیکه معادن افغانستان نه تنها ثروت ملی مربوط به نسل حاضرافغانها است ، بلکه ملکیت نسل های بعدی نیز میباشد. لذا هیچکس حق ندارد که درپشت پرده ، مذاکرات مشکوک انجام داده و بدون حکم قوانین معتبرو خلاف اراده ملت مظلوم افغانستان ، معادن شان را استخراج کند.

بخاطرشناخت بیشتراین ثروت طبیعی افغانها ، ضروراست تا مردم ما به حجم و انواع  این دارایی های شان بیشتر آشنا باشند. اخرین ارقام ارایه شده در رسانه ها ازاین قراراند:  

مقدار آهن - دومیلیارد تن 

المونیوم - یکصدوهشتاد میلیون تن 

مس - شصت میلیون تن 

طلا - دوهزارو هفتصد کیلو 

سرب – دوصد وچهل و سه تن 

سنگ مرمر- یک میلیارد و سه صد میلیون تن 

سنگ اهک - پنج صد میلیون تن 

سنگ های قیمتی ازقبیل زمرد ، لاجورد و یاقوت - یک میلیون وچهارصد هزارتن 

یورانیم  - مقداران معلوم نیست. اما معدن بزرگ آن درولایت هلمند وجود دارد. ارزش این ماده ، بخاطربکاربرد  آن درصنایع بمب اتومی  بالا رفته است. 

لیتیم - دربطری سازی ، تیلیفون های همراه ، لب تاپ ، سایر وسایل الکتریکی وصنایع راکت سازی استفاده میشود.(15) 

دراوضاع کنونی ، لیتیم مهمترین ماده معدنی افغانستان میباشد. کارشناسان به این باوراند که تقاضا به لیتیم به سرعت درحال افزایش بوده وبه زودی این ماده درسطح یک «محصول استراتیژیک » ارتقا میابد.  زیرا این ماده درصنایع هسته یی نیزاستفاده میشود. لیتیم یک ثروت پنهان است که موجودیت آن درافغانستان ، کشمکش های قدرت های رقیب را بازهم دراین سرزمین متمرکز میسازد.

ازجمله ممالکی که بیسشترازهمه بخاطراستفاده از معادن افغانستان ، مصروف مذاکرات با طالبان اند ، کشورهای چین و پاکستان میباشند. کشورچین درسال 2007 م قرارداد مس عینک را با دولت جمهوری افغانستان امضا کرد ولی بخاطرعدم تفاهم میان هردوطرف کاراستخراج آن معلق ماند. این معدن ، دومین معدن مس درسطح جهان میباشد. دولت چین میکوشد تا نقش کلیدی و استراتیژیک را دراستخراج معادن افغانستان داشته باشد.

براساس راپور«سیگار »  با حضورداشت نیروهای خارجی درافغانستان ، طی دو دهه گذشته ، شورشیان وجنگ سالاران ازدوهزارمنطقه معدنی عواید جمع آوری میکردند. این گزارش نشان میدهد که از سال 2001 م تا 2021 م سالانه 300 میلیون دالربه دولت زیان میرسید. متاسفانه این غاصبان ثروت های ملی ، هنوزهم درتعامل با طالبان به جنایات شان ادامه میدهند.

طبق اظهارات سخنگوی وزارت مالیه طالبان ، در زمان تسلط  « امارت طالبان » دومیلیون تن ذغال سنگ به خارج از کشور، به خصوص پاکستان صادرشده است. (16)  در حال حاضر روزانه بیش از هفتصد موتر باربری ، ذغال سنگ را ازطریق بندر تورخم به پاکستان انتقال میدهد. 

معادن افغانستان منحیث ثروت ملی باید دراختیار دولت بوده وبرطبق قوانین نافذه دولت ، درانطباق با منافع ملی کشورمورد استفاده قرارگیرد. استخراج معادن نباید به دولت ها و موسسات خارجی واگذارگردد. درغیرآن ، خود کامه گی خارجی ها ، زمینه غارت دارایی های ملی را بوجود میآورد. ضروراست که دولت افغانستان درتمام سرمایه گذاری ها، جهت استخراج معادن ، باید حد اقل بیشتراز51٪ شرکت داشته باشد. تا تصمیم نهایی را خودش اتخاذ کند. درغیر آن معضلات بزرگ داخلی و خارجی بمیان میآید.

 

داشتن نفوذ بر جغرافیای افغانستان : 

پس ازختم جنگ سرد ، اهمیت خصلت «جیواکونومی »  (جغرافیای اقتصادی )  دربسا نقاط  جهان بالا گرفت. درهمین اوضاع واحوال، جغرافیای افغانستان نیز اهمیت بیشترکسب کرده وتوجه قدرت ها را بخاطرجریان انتقالات انرژی بخود جلب نمود. زیرا افغانستان ، منحیث یک پل زمینی میان آسیای میانه وجنوب اسیا موقعیت دارد. 

بعباره دیگرافغانستان منحیث « معبر ورود » به صوب آسیای میانه وازآنجا به آسیای جنوبی ، نقش کلیدی را بخود گرفته است. اکنون منابع طبعی آسیای میانه می تواند به سهولت ازاین طریق انتقال بیابد. روی همین ملحوظ پروژه هشت میلیارد دالری لوله تاپی ( ترکمنستان - افغانستان - پاکستان وهند ) بطول 1900 کیلومتر بخاطر انتقال گاز ترکمنستان روی دست گرفته شد . همچنان کار انتقال برق ازبکستان به پاکستان ازمسیر افغانستان ، برنامه ریزی گردیده است.

  موارد فوق ، خصایل مفید «جیواکونومیک (جغرافیای اقتصادی) افغانستان را بازگو میکنند . اما اینکه قدرت های رقیب بخاطراستفاده ازسهولت های نهفته در جغرافیای افغانستان چه برنامه های دیگری دارند ، قابل تعمق میباشد. 

اکنون کاملاْ برملا شده است که طرفین متخاصم میخواهند دست نشانده های شان را همیشه درسطوح بالایی قدرت دولتی افغانستان داشته باشند. تا بالوسیله آنها تمام امتیازات گمرکی و سهولت ها را دراختیار خود گرفته  وبه یک عمق استراتیژیک درافغانستان دست یابند. پاکستان جهت نیل به چنین یک هدف ، پیش گام ترازهمه است. 

 بخاطرتحقق چنین مقاصد ، کشمکش ها وبرخورد های « سود محور» قدرت ها علیه همدیگرشان ، درافغانستان ادامه دارد. همین کشاکش ، سبب  ناارامی ها درجامعه افغانی میشود.

 

نتیجه : 

با مروراین نوشته ، می توان نتیجه گرفت که مردم افغانستان قربانی هرسه عامل فوق الذکر(موقعیت جیواستراتیژیک ، منابع طبعی و جغرافیای اقتصادی ) شده اند. طبعاْ تقابل قدرت های بیرونی علیه همدیگرشان ، بدون همکاری وابسته گان داخلی آنها ناممکن است. مردم ما ازجانب هردو گروه ( قدرت های بیرونی و وابسته گان داخلی شان ) مورد ظلم و تعدی قرارمیگیرند. بخاطربیرون رفت از این معضله ، باید هرچه زودتر به وابسته گی ها پایان داد و راه رهایی وطن را از قید دژخیمان وحشی جست وجو کرد. 

 یگانه راه حلی که مردم ما را به سرمنزل مقصود خواهد رسانید، ایجاد یک اتحاد سرتاسری مردم مظلوم افغانستان است . مردمی که بخاطر موقعیت حساس جیواستراتیژیک وطنش ، همیشه  مورد تاخت وتاز اهداف « سود محور » قدرت ها قرار میگیرند. این مردم حق دارند که زنده گی با عزت ، آزاد وعادلانه داشته باشند.

 بخاطر تاکید براین خواست ، موجه خواهد بود ، اگربا یاد آوری دوباره عنوان این مقال ، به بحث فوق پایان داده شود : 

وطن ویرانه ازیار است ، یا اغیار یا هردو

 مصیبت ازمسلمان هاست ، یا کفار یا هردو

همه داد وطن خواهی زنند ، اما نمیدانم 

 وطن خواهی به گفتاراست ، یا کردار یا هردو 

 

                                                                      

  توضیح وماخذ : 

1- عنوان این مقال ، برگرفته ازاین فرد اول شعرمعروف ابوالقاسم لاهوتی است : این شعراو ، فی الواقع وصف الحال وطن ما است                      

وطن ویرانه ازیاراست ، یا اغیار یا هردو   

مصیبت ازمسلمان هاست یا کفار یا هردو

2-   " بازی بزرگ" نامی است که به رقابت های سیاسی ونظامی دو امپراطوری بزرگ بریتانیا وروسیه تزاری دراسیای مرکزی گذاشته شده است. این رقابتها درتمام قرن 19 ادامه داشت. ابتداء یک رمان نویس بریتانوی موسوم به " رود یارد کپلینگ" این اصطلاح را بکارگرفت که بعدا" این اسم سرزبانها افتاده وبه یک افاده مشهورسیاسی - نظامی مبدل شد.

3- " جنگ سرد " اصطلاح مربوط به رقابت بلوک های شرق وغرب پس ازجنگ دوم جهانی است. این رقابت درقالب کشمکش ها وتنش ها  ازسال 1947م تا فروپاشی اتحاد شوروی بسال 1991م ، ادامه داشت

4- " جیواستراتیژی " ازدوکلمه ساخته شده است . ژیو به معنی زمین وجغرافیا بوده واستراتیژی معنی راهبردی را میدهد. جیوپولیتیک برپایه متقابل سه عنصر( جغرافیه ، قدرت وسیاست) تعریف میشود.

5 - سیاست پیشروی - Forward policy

6 - دولت حایل - Buffer state

7 - پیمان سنتو برگرفته ازنام Central Treaty Organistion میباشد. این پکت بخاطرمبارزه علیه اتحاد شوروی بسال 1955م درمنطقه ایجاد شد ودرسال 1979م منقرض گردید.

8 - میک کولوم ، بل - " مخلوق سی ، ای ، یی" ، واشنگتن پوست ، دهم سپتمبر1989م 

9 - بیانیه وزیرخارجه افغانستان دراسامبله ملل متحد . 1987م

10 - احمد شفاهی - بی بی سی ، ( فارسی) 13 فبروری 2019 م

11- راپور ماه اگست 2021 م سیگار زیر عنوان What We Need To Learn : 

12- زلمی خلیل زاد - طلوع نیوز ، دوم سپتمبر2022 م 

13- خبرنامه قصرسفید ، صدای امریکا (دری) ، 23 سپتمبر2022 م

14 - هوگو لارنس - پروگرام دری صدای امریکا ، 26 اگست 2022 م

15- افغانستان انترنشنل ، بیست اگست 2022 م 

16- نشریه طلوع نیوز ، 7 جوزای 1401هه ش

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۲ـ ۲۴۱۰

Copyright ©bamdaad 2022

 

 

 وقتی اروپا و دکانهای رسانه‌ای اش لب ور می چینند!


ترجمه مینا صابری

به گزارش روسیه امروز، وزارت خارجه  المان فدرال تحریم‌ های ایران علیه رسانه‌ های المانی را «به شدت» محکوم کرده است. به همین دلیل، تعداد زیادی از کاربران در رسانه های اجتماعی، وزارت خارجه المان را به بکارگیری استاندارد های دوگانه متهم کردند و سانسور رسانه های روسیه از جمله مهمترین آنها RT DE را به عنوان دلیل خود یادآوری نمودند.
در واکنش به تحریم های غرب علیه این کشور، ایران اکنون سیاستمداران اتحادیه اروپا و نهادهای اروپایی را نیز در فهرست تحریم ها قرار داده است.
رسانه های حکومتی و یک رسانه خصوصی نیز در فهرستی قرار گرفته اند که وزارت امور خارجه ایران روز چهارشنبه آن را منتشر کرد.
از جمله، بخش فارسی دویچه وله (DW) رسانه حکومتی و تبلیغاتی المان فدرال و رسانه حکومتی رادیو بین المللی فرانسه (RFI)، سرویس بین المللی رادیو تبلیغاتی فرانسه، و همچنین یوهانس بوی سردبیر رنگین نامه جنجالی «بیلد» و الکساندرا وورزباخ، گزارشگر روزنامه «بیلد» نیز در این لیست تحریمی قرار دارند. ایران این نهادها و افراد را به «حمایت از تروریزم» متهم می کند.
اتحادیه اروپا پیش از این در واکنش به عکس العمل دولت ایران به ناآرامی ها در این کشور، تحریم هایی را علیه ایران اعمال کرده بود.
پس از مشخص شدن این فهرست، بویی در توییتی نوشت که ایران « دولت وحشت » است و گفت که « ترس از مطبوعات آزاد» و « خشم از گزارش ما در مورد ایران » باید بی حد و حصر باشد.
پیتر لیمبورگ، مدیر دویچه وله نیز از اقدامات ایران انتقاد کرد و مدعی شد که ایران « از مدت ها پیش همکاران ما در تیم تحریریه فارسی و خانواده های آنها را تهدید می کند». این غیر قابل قبول است.

«رژیم تروریزم را در داخل و خارج ترویج می کند. من انتظار دارم که سیاست در المان و اروپا فشار بر رژیم را افزایش دهد. »
لیمبورگ گفت، با این حال، تحریم‌ ها علیه دویچه وله مانع از رساندن « اطلاعات موثق به کاربران ما در ایران » توسط ما نخواهد شد. وزارت امور خارجه المان فدرال نیز در توییتر اظهار نظر کرده و نوشته است:
« ما به شدت تحریم های ایران علیه رسانه های المانی را محکوم می کنیم.
تحریم رسانه های آزاد بار دیگر نشان می دهد که چگونه ایران حقوق شناخته شده بین المللی برای آزادی مطبوعات و آزادی بیان را سرکوب می کند.»
با این حال، اظهارات وزارت خارجه المان فدرال در توییتر مورد استقبال قرار نگرفت: بسیاری از کاربران این وزارتخانه را به استانداردهای دوگانه متهم کردند و به تحریم رسانه های روسی و اقدامات سانسور علیه RT DE اشاره کردند. همانطور که یکی از کاربران نوشت:
« اما سانسور اینجا با ما مشکلی ندارد؟ RT Deutsch چطور؟

اخبار اسپوتنیک؟

شما واقعاً دیگر هیچ چیز حالیتان نمی‌ شود. این رقت انگیز است.»
کاربر دیگری پرسید:
و چرا رسانه های روسی را تحریم کردید؟
برخی از مفسران به تشدید اخیر قوانین کیفری المان اشاره کردند:
در « المان جدید » شما « رسانه های آزاد» بزرگی که نام میبرید کجا هستند؟
کاربر دیگری نوشت:
«خوب پس! سریعا دوباره به RT اجازه فعالیت بده… نه؟ «
در خصوص سیاست تحریمی دولت فدرال به موارد زیر اشاره شد:
« وقتی شما تحریم می‌ کنید خوب است، وقتی دیگران با تحریم‌ ها پاسخ میدهند شاکی میشوید. به دور از هر منطقی ما در دنیای تحریم زنده گی می کنیم. من هنوز منتظرتحریم های چین هستم تا با دنیای تجارت خداحافظی کنیم. »
برخی دیگر از کاربران سیاست وزارت خارجه المان را به طنز گرفته و میپرسند:
« مرز طنز کجاست؟» / مجله هفته

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۲ـ ۲۹۱۰

 Copyright ©bamdaad 2022

به بهانه شصت سالگی بحران کاراییب، بحران راکتی کوبا

 

 

نسیم سحر

پوره شصت سال قبل جهان در مهلکه یک جنگ هستوی قرار داشت و خاطرات آن بحران خطرناک با جنگ کنونی در اوکرایین در حال زنده شدن است.

واما رهبران امریکا و شوروی سابق ( کنیدی و خروشچوف) با داشتن اراده سیاسی و اتخاد تصامیم مدبرانه سیاسی ، آن بحران خطرناک کاراییب ( بحران راکتی کوبا ) را از طریق دیپلوماسی حل کردند ، همان دیپلوماسی که رهبران سیاسی فعلی جهان فاقد آن برای حل تنش های خطرناک کنونی پیرامون اوکرایین هستند.

شصت سال قبل یعنی در سال ۱۹۶۲ ، شوروی آنوقت دست به اقدامات تلافی جویانه و ماجراجویانه زد و با عملیات های کاملا سری "انادیر"[ANADYR ] و " کاما"   راکتهای بالستیک هستوی با برد متوسط را در کوبا  نصب  نمود که این اقدامات خطرناک در عکس العمل بانصب راکتهای  بالستیک ژوپیتر مسلح به کلاهک هسته ای  در اپریل ۱۹۶۲ در ترکیه که تناسب قوا را در سطح جهانی به نفع ناتو تغییر میداد و همزمان تهدید نظامی کوبا  توسط امریکا که پس ازناکامی "عملیات خلیج خوکها" افزایش یافته بود ، صورت گرفت. 

عملیات " انادیر" دراواسط جولای ۱۹۶۲در بالاترین سطح محرمیت آغاز گردید که کمتر از ده نفر در شوروی از این طرح سری اطلاع داشتند و فرماندهی این عملیات را مارشال ایوان بگرامیان بعهده داشت.  مقامات شوروی بعد از عملیات " انادیر"اقدام به عملیات " کاما " شدند. عملیات کاما یک عملیات فرعی و زیرشاخه ی عملیات انادیر بود که اینهم باید بطور سری با اعزام هفت کشتی زیر دریایی حامل راکتهای بالیستیکی غرض  بالا بردن توانایی  نیروهای  شوروی مستقردرکوبا  انجام می شد. اما این کشتی های تحت البحری  که گاهی قابل دید می گردیدند ، سبب سو ظن امریکا شد که منتج به افشای راکتهای مستقر شوروی در کوبا  توسط طیارات اکتشافی امریکا در ۱۷ اگست ۱۹۶۲گردید. بتاریخ ۲۲ اکتوبر ۱۹۶۲، کنیدی رییس جمهور ایالات متحده امریکا یک " قرنطین " بحری  را در اطراف جزیره اعمال کرد که این قرنطین شامل حال تجهیزات نظامی میگردید و نه " محاصره " بحری که ممکن بعنوان یک عمل جنگی محسوب می شد.

بعد از اعلام  این "قرنطین" ، فیدل  کاسترو  قوای مسلح کشور  را بسیج کرد، راکتهای  شوروی درحالت آماده باش شلیک قرار گرفتند و کشتی‌هایشان نیز در خط قرنطین  بودند. نیروهای نظامی امریکا نیز در حالت آماده باش  قرار گرفتند که بالاترین سطح آماده گی در تاریخ امریکا محسوب می شد . این وضعیت و آماده گی نظامی هر دو طرف دارنده گان اسلجه کشنده و خطرناک اتمی  فقط چند پله از آغاز جنگ اتمی فاصله داشت که میتوانست بشریت را به یک فاجعه  خطرناک کشتار جمعی انسانها بکشاند. اما خوشبختانه دیپلوماسی رسالت خود را انجام داد و اناتولی دوبرینین، سفیراتحاد شوروی در امریکا  و رابرت کنیدی لوی سارنوال و برادر جان اف کنیدی رییس جمهور امریکا که نماینده فوق العاده او هم بود، ملاقات مخفیانه را در سفارت شوروی در واشنگتن انجام دادند که زمینه اعتماد متقابل و سپس توافق میان سران دو کشور را فراهم ساختند . 

در نتیجه این ملاقات سری توافق صورت گرفت که شوروی استقرار راکتهای برد متوسط و بالستیک ( تکتیکی و استراتیژیکی )  را از کوبا  برمی چیند و امریکا نیز تعهد مینماید که به کوبا  حمله نمیکند . همزمان مذاکره کننده گان به یک توافق خصوصی و یا سری ( مانند توافقات ژنیو میان  امریکا و شوروی در مورد افغانستان مورخ٨ اپریل ١٩٨٨و توافقات میان امریکا و امارت اسلامی افغانستان در ۲۹ فبروری ۲۰۲۰  در دوهه قطر که در نتیجه آن قدرت به طالبان سپرده شد) صورت گرفت و طبق این توافق سری امریکا می باییست راکت هایش را از ترکیه خارج نماید.  بدین اساس بحران کاراییب بعد از ۱۳ روزبحران (در فاصله ۱۶-۲۸ اکتبر ۱۹۶۲  ) و خطر وقوع جنگ هستوی با دیپلوماسی فعال حل و فصل شد.

حال سوال اساسی در اینجاست که آیا این بحران کنونی اوکرایین  میتواند از طریق دیپلوماسی نیز حل و فصل شود؟ واما قبل از این به برخی مشابهت ها و تفاوت های این دو بحران اشاره میگردد.

اولتر از همه با یک نگاهی سطحی به وضعیت کنونی جنگ در اوکرایین ، حوادث دوران وحشتناک بحران راکتی ۱۹۶۲ در کوبا  را در ذهن انسانها زنده مینماید. یکی ازشباهت های این دو حادثه قرارگرفتن قدرتهای بزرگ جهانی در آستانه یک جنگ خطرناک هستوی است که عواقب بسیار خطرناکی برای بشریت را در پی خواهد داشت. گرچه ظرفیت دو قدرت بزرگ  امروزی با شصت سال پیش بسیار متفاوت است؛ د رآن دوران  امریکا ۳۵۰۰ کلاهک هسته‌ای داشت و شوروی حدود ۵۰۰ کلاهک هسته‌ای. "براساس گزارش فدراسیون دانشمندان امریکایی، امریکا در حال حاضر ۵۴۲۸ کلاهک هسته‌ای و روسیه ۵۹۷۷ کلاهک هسته‌ای دارد."

در اوضاع کنونی با تشدید جنگ در سرحدات ناتو،  یک جنگ " متعارف می ‌تواند به راحتی منجر به درگیری مستقیم ناتو- روسیه، همراه با خطر جنگ هسته‌ای شود. همه اینها این سوال را مطرح می‌ کند: آیا واقعا امریکا به‌خاطر اوکرایین که یک متحد نظامی رسمی نیست، چنین خطراتی را متحمل خواهد شد؟"

همزمان روسیه " در موقعیتی برای یک جنگ متعارف علیه امریکا و۲۹ متحدش در ناتو نیست؛ یک جنگ هسته‌ای خطر نابودی کامل هر دو طرف را به همراه خواهد داشت."

د رجنگ کنونی اوکرایین تمام غرب بطور کلکتیف ازرژیم اوکرایین و نیروهای نظامی اوکرایینی با قاطعیت حمایت میکند و عساکراوکرایینی را تربیت و با عصری ترین اسلحه تجهیز مینماید و به ترغیب جنگ علیه روسیه تا آخرین اوکرایینی ادامه میدهد. غرب در یک مدت کوتاه بخاطر حمله روسیه در اوکرایین  تعزیرات فراوان علیه روسیه وضع کرده است ولی با تاسف که همین غرب در طی حضور حدود بیست سال در افغانستان کوچکترین تعزیرات را علیه پاکستان بعنوان حمایتگر طالبان وضع ننمود؛ قوای مسلح افغانستان  را به پیمانه اوکرایین تجهیز نکرد و از نظام جمهوری با قاطعیت حمایت نکرد و در پایان در غیاب آن معامله با طالبان نمود.

با مطالعه دقیق این بحران ها میتوان به این نتیجه رسید که کوبا  بعنوان همسایه امریکا برای امریکا بهمان پیمانه اهمیت داشت که اوکرایین برای روسیه فدراتیف درحال حاضر اهمیت دارد. در کوبا  انقلاب تحت رهبری فیدل کاسترو و چه گوارا صورت گرفت که منجر به براندازی دیکتاتوری  با تیستا زیر حمایت امریکا و روی کار آمدن دولت جدید به رهبری  فیدل کاسترو گردید. در اوکرایین با شورش میدان نظام طرفدار روسیه سقوط داده شد و نظام طرفدار غرب و ضد روسیه بوجود آمد که خواستار عضویت در ناتو بود. تلاش زمامداران اوکراینی برای نزدیکی به غرب و تلاش کشورهای غربی از جمله امریکا برای افزایش نفوذ در کشورهای اطراف روسیه برای مسکو خط سرخ محسوب می شد که سبب مداخله نظامی روسیه در اوکرایین شد و پنچ  منطقه اوکرایین بشمول کریما را جز قلمرو روسیه ساخت.

به باور رهبران روسیه "جنگ اوکرایین نتیجه دخالت های مستقیم غرب، بویژه امریکا و انگلیس است که با همکاری با اوکرایین خواهان به اصطلاح «شکست استراتیژیک» روسیه هستند."

جنگ سرد شصت سال قبل ، جنگ میان قدرت‌های برابر و برنده گان سابق جنگ جهانی دوم بود. اما دراوضاع فعلی رقابت میان  بازنده گان و برنده گان جنگ سرد است. 

در دو دهه اخیر تحولات بنیادی در سطح جهانی پدید آمد ، امریکا مصروف جنگ ها در افغانستان وعراق گردید که در نتیجه آن در افغانستان با شکست ننگین روبروشد وحدود  دوهزار میلیارد دالر برایش هزینه پرداخت . در این مدت چین و هند از لحاظ اقتصادی و روسیه از لحاظ نظامی بعنوان قدرت های نو منطقوی و جهانی با یک ویژه گی ساختار جدید  " جهان جنوب" در مقابله با یکجانبه گرایی سنتی "جهان غرب" ظهور نمودند. 

به نظر می‌ رسد که ولادیمیر پوتین درتفاهم با قدرت های نو به ظهور رسیده از نظم نوین جهانی و جهان چند قطبی سخن میگوید و تلاش دارد  تا روسیه فدراتیف را به یک قدرت بزرگ نظامی جهانی تبدیل کند تا نقش رقیب جدی ایالات متحده امریکا را ایفا نماید. کشور ما افغانستان نیز در گرو همین تحولات و انکشافات تعیین سرنوشت خواهد شد.

یکی از وجه تمایز بحران کنونی با بحران شصت سال قبل اینست که "بحران راکتی کوبا "( بحران کاراییب)  در همسایگی ایالات متحده امریکا اتفاق افتاد  که در صورت وقوع جنگ صدمه اصلی به پیکر امریکا وارد می شد ولی بحران فعلی در اروپا اتفاق می افتد و صدمات بیشتر آن هم نظامی و هم اقتصادی متوجه  مردم اروپا و کشور های اروپایی میباشد.

یکی از درس های مهم بحران کاراییب ( بحران راکتی کوبا )  به ما می آموزد که یک تنش هسته ای تنها از طریق دیپلوماسی ، مذاکرات  و گفت وگو  قابل حل و فصل میباشد . معضلات جدی بین المللی را نمیتوان با اعمال زور و فشارو تحریم ها حل نمود زیرا کشور ها از منافع ملی  و مسایل بزرگ  امنیتی و استراتژیک خود صرف نظر نخواهند نمود.

در نتیجه جنگ اوکرایین ، هزاران انسان بیگناه کشته شده و میشوند ، شهرها ویران میگردند و زیر ساخت های اوکرایین نابود میشوند . قربانی اصلی این جنگ انسانهای بیگناه ، مردم ملکی و غیرنظامی اوکرایین اند. این جنگ ویرانگر نه تنها به مردم بیگناه اوکرایین صدمه میرساند بلکه سبب بحران انرژی و تورم پولی و افزایش سرسام آور قیمت ها در اروپا گردیده که در حقیقت هزینه جنگ را مردم عادی در اروپا نیز می پردازند.  

با درنظرداشت وضعیت خطرناک کنونی و درس عبرت از خاطرات دوران وحشتناک بحران کاراییب ، رهبران سیاسی اروپا باید اراده سیاسی پیدا نموده و با تدبیر و درایت سیاسی در مطابقت با منافع مردمان خویش این بحران را از راه دیپلوماتیک حل و فصل نمایند تا از وقوع ی یک فاجعه انسانی پیشگیری شود. / استاکهولم ۲۲ اکتوبر۲۰۲۲

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۲۲ـ ۲۴۱۰

 Copyright ©bamdaad 2022