« در بیت المقدس، بایدن گواهی فوت فلسطین را امضا کرد»*

 

نویسنده: آلن گرش

جمله بالا *عنوان مقاله ای بود که در آن گیدیون لِوی، روزنامه نگار اسراییلی برجسته ترین درس های سفر رییس جمهوری امریکا از خاورمیانه را در جولای ۲۰۲۲ ترسایی تحلیل می کرد. بایدن، نوک زبانی، از راه حل دو دولت پشتیبانی کرده بود، ولی به روشنی افزوده بود که «نه در کوتاه مدت».

در « نه در کوتاه مدت» چه رخ خواهد داد؟ «آیا اسراییلیان به تنهایی تصمیم خواهند گرفت؟ آیا مستعمره نشین ها [کولون ها] داوطلبانه به خانه های خود بازخواهند گشت؟ آیا هنگامی که تعداد آنان از ۷۰۰ هزار به یک میلیون نفر رسید، راضی خواهند شد؟ سرمقاله نویس هآارتس ادامه میدهد: صفحه ای ورق می خورد، صفحه ای که در آن فلسطینی ها میانه روی پیشه کرده بودند و به غرب امید داشتند. از این پس، با تصویب قانون های جدید علیه جنبش « بایکوت، عدم سرمایه گذاری و تحریم  BDS »  ، و تعریف های جدید انحرافی از ضدصهیونیزم بودن که کوشش می کند آن را با یهودستیزی مترادف بداند، عملاً فلسطینی ها ایالات متحده امریکا و اروپا را از دست داده اند، در نتیجه «این خطر وجود دارد که سرنوشت آنان به سرنوشت خلق های بومی ایالات متحده امریکا شباهت پیداکند ».

آیا فلسطینی ها را چنان کوچک خواهند کرد که در منطقه های ویژه نظیر اردوگاه های « سرخ پوستان » در هم لولند و برای جلب توجه چند جهانگرد تشنه ی کارهای غیرعادی با پایکوبی، دابکه برقصند؟ از جنگ عرب ها و اسراییل در جون ۱۹۶۷ترسایی  به این سو، اوضاع سیاسی، دیپلوماتیک و اجتماعی آنان هرگز تا این حد نا امید کننده به نظر نمی آمد. در گذشته نیز، پس از ایجاد دولت اسراییل در سال ۱۹۴۸ترسایی با نابودی رهبری سیاسی شان، اخراجِ چند صد هزار تن از آنان و پراکنده گی شان در اردوگاه های پناهنده گان، فلسطینی ها روزگارِ مشابهِ دشواری به خود دیده بودند. اما در سال های ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹، سازمان های فدایی با پُرکردن خلا ناشی از شکست کشورهای عربی شگفتی آفریدند، نسل جدیدی از فلسطینیان سلاح به دست گرفته و اعلام کردند که آزادی فلسطین، نتیجه کار و عمل خود فلسطینی ها خواهد بود. نوزاییِ سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) نشانه ی بازگشت خلقی بود که اسراییل قول داده بود از نقشه حذف کند و نیز به فلسطینی ها امکان داد تا جای خود را در روی نقشه سیاسی بازیابند. در طول چند سال، ساف در اردوگاه های تبعیدیان از جمله در لبنان و اردن، سرزمین های کرانه باختری، غزه و بیت المقدسِ شرقی ریشه دوانید. آهسته آهسته، این سازمان را به مثابه « تنها نماینده مردم فلسطین » به رسمیت شناختند، امری که با سخنرانی یاسر عرفات در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۴ ترسایی تایید شد.

نه قتلِ ورزشکاران اسراییلی در بازی های المپیک مونشن (۱۹۷۲)، نه هواپیماربایی های اواخر سال های دهه ۱۹۶۰، نه سوقصد علیه غیرنظامیان اسراییلی در داخل اسراییل، هیچکدام جلوی این ارتقا را نگرفت. ژِروم لُندون مدیر انتشارات « نیمه شب » که در دوران اشغال فرانسه [در جنگ دوم جهانی] تاسیس شده بود و از مدافعان سرسختِ استقلال الجزایر بود، این امر را تایید می کند، «چرا آن ها [فلسطینی ها] بایستی قاعده هایِ جنگ مدرنی را رعایت کنند که ملت های مستقر (۲) به سود خودشان وضع کرده بودند»؟ آرام ارام حتا در اروپا ، و حتا در سطح رسمی متوجه می شدند که «تروریزم» نه یک بیماری بلکه عارضه ی یک انسداد سیاسی است. در سال ۱۹۷۵ ترسایی والری ژیسکار دِستَن رییس جمهور فرانسه با گشایش دفتر سازمان آزادی بخش فلسطین در پاریس موافقت کرد.

بااین وجود، این ایده که آزادی از لوله تفنگ بیرون می آید، کم کم فروکش کرد. ساف که در سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ ترسایی از اردن اخراج شده بود، یک بار دیگر در سال ۱۹۸۲ از لبنان به بیرون رانده شد. گرچه محاصره بیروت در تابستان ۱۹۸۲ بخشی از افکار عمومی اروپا را به سود فلسطینی ها اندکی تغییر داد ( اروپاییانی که به طور مستقیم بمباران های پایتخت لبنان زیر گلوله توپ ها، هواپیماها و تانک های ژنرال آریل شارون و نیز کشتارهای صبرا و شتیلا (۱۶ تا ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۲) را در بی تفاوتی کامل نظاره کردند ) ، ولی این امر ضربه ی مهلکی بر گزینه مبارزه مسلحانه زد. به ویژه که رژیم های عرب از رودررویی با اسراییل دست کشیده بودند و نیرومند ترین آن ها یعنی مصر، حتا در سال ۱۹۷۹ ترسایی پیمان صلح جداگانه با اسراییل امضا کرد. به علاوه، عملیات مسلحانه موضعی تاثیر خود را از دست می داد، چرا که رزمنده گان ساف دور از مرزهای فلسطین در کشورهای مختلف از تونس تا یمن پراکنده شده بودند.

اما سازمان آزادی بخش فلسطین دو برگه برنده در دست داشت: پشتیبانی خلق فلسطین که انتفاضه نخست (۱۹۸۷-۱۹۹۳) دلیلی بر آن است و آگاهی بین المللی از جمله اروپایی ها به این حقیقت که هیچ صلحی بدون فلسطینی ها ممکن نیست، همان گونه که جامعه اقتصادی اروپا با « اعلامیه ونیز» در جون ۱۹۸۰ ترسایی با شناسایی رسمی حق تعیین سرنوشت فلسطینیان و لزوم شرکت ساف در همه ای مذاکرات بر آن مهر تأیید زد.

پایان جنگ سرد و فروپاشی «اردوگاه سوسیالیستی »، خوش بینی حاصل از حلِ کشمکش های گوناگون ( از افریقای جنوبی تا امریکای مرکزی) خستگی جامعه اسراییل پس از سال های انتفاضه و خشم افکار عمومی غرب در برابر سرکوب فلسطینی ها، به امضای توافق های اسلو در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ ترسایی از سوی یاسر عرفات، اسحاق رابین نخست وزیر اسراییل با حمایت ویلیام کلینتون رییس جمهوری امریکامنجر شد. فلسفه آنان را می توان چنین خلاصه کرد: خود مختاری فلسطینی ها می بایست پس از یک دوران گذار ۵ ساله به ایجاد دولت فلسطین منجر شود. ساف با چشم پوشی از ایده ی تشکیل یک دولت دموکراتیک بر روی همه سرزمین تاریخی فلسطین که مسلمان، یهودی و مسیحی در آن با مسالمت همزیستی کنند، (۳)  زیر فشار غربی ها، باید یادآوری کرد ، طرح دو دولت در کنار هم را پذیرفت.

در مذاکرات کمپ دیوید، اسراییل هیچ « پیشنهاد سخاوتمندانه ای» ارایه نکرد.

اما، توافق های اسلو قراردادی ما بین دو شریک مساوی در حقوق نبود. این قراردادها، مصالحه تحمیلی یک اشغالگر با یک اشغال شده در وضعیتی بود که تناسب قوا کاملا بر ضد اشغال شده بود. متن توافق نامه مبهم، ناروشن و به سود اسراییلی ها بود . برای نمونه توقف مستعمره سازیِ زمین ها به هیچ وجه در آن پیش بینی نشده بود، در حالی که این زمین ها می بایست به فلسطینی ها بازپس داده می شد (۴). آیا با این همه، این توافق ها می توانست به پویایی صلح دامن بزند؟

هنگامی که در جولای ۲۰۰۰ ترسایی نشست سران با حضور اهود بارک نخست وزیر اسراییل، عرفات و پرزیدنت کلینتون در کمپ دیوید برگزار شد تا مشکلات معلق مانده (مرزها، پناهنده گان، آینده ی شهرک ها، بیت المقدس) حل شود، تشکیلات خود گردان فقط قطعه های پراکنده ای از ۴۰ در صد کرانه باختری را کنترول می کرد. شاهدان گوناگون مذاکرات بازگویی کردند که در جریان این گفتگوها اسراییلی ها هیچ « پیشنهاد سخاوتنمندانه ای» ارایه نکردند. تل آویو خواهان الحاق دستِ کم ۱۰ در صد از کرانه باختری و تداوم تصرف بیت المقدس و کنترول مرزها و حفظِ عمده شهرک ها بود (۵). شکست اجتناب ناپذیر بود، ولی باراک ادعا کرد که مسوولیت آن با عرفات است. انتفاضه دوم نیز اجتناب ناپذیر بود و در سپتامبر ۲۰۰۰ترسایی شروع شد و در بستر آن شاهد مرگ انسان ها، بمباران ها و سوقصدها بودیم. در این میان بارک موفق شد افکار عمومی اسراییل را متقاعد کند که مخاطبی برای صلح وجود ندارد و گویا او موفق شده که چهره واقعی عرفات را برملا سازد، بیهوده نبود که مبارز قدیمی صلح اسراییلی، اوری آونری نام « جنایت کارِ صلح» را به بارک داد.

حتا کسانی که تقصیر شکست «روند صلح » را به گردن عرفات نمی انداختند، یک مقصر ایده آل یافتند: « افراطیون هر دو جناح» . اما، این ادعا به معنای نادیده گرفتن عامل تعیین کننده یعنی امتناع اسراییلی ها، چه حکومت ، چه افکار عمومی از به رسمیت شناختن دیگری، یعنی فلسطینی ها به مثابه طرف مساوی بود. حق فلسطینی ها به کرامت انسانی، آزادی، امنیت و استقلال به طور منظم تابع حق اسراییلی ها دانسته شد. این طرز فکر استعماری به منشا جنبش صهیونیستی برمیگردد، امری که شماری از غربی ها نمی خواهند بپذیرند و گواه آن بحث و جدلی است که درباره وجود آپارتاید در اسراییل به وجود آمده است.

۱۹ جولای ۲۰۱۸، مجلس اسراییل یک قانون جدید بنیادی تصویب کرد که « اسراییل را دولت- ملت خلق یهود» تلقی می کند. در ماده ۱ آن چنین آمده است:  « داشتن حق تعیین سرنوشت ملی در دولت اسراییل منحصر به خلق یهود است». در نتیجه چنین حقی را برای فلسطینی ها قایل نیستند، در ماده دیگری آمده است:  «دولت گسترش مستعمره سازی یهودی را به عنوان هدف ملی تلقی می کند و در جهت تشویق و توسعه و تحکیم آن قدم برخواهد داشت ».

این بمعنای غصب زمین های متعلق به فلسطینی هاست، خواه در کرانه باختری، خواه در بیت المقدس قرار داشته و یا به فلسطینیان شهروند اسراییل تعلق داشته باشند. این متن بر وضعیت آپارتاید صحه می گذارد، امری که دیوان جنایی بین المللی به عنوان « رژیم نهادینه ستمگری منظم و تسلط یک گروه نژادی بر گروه نژادی دیگر »  محکوم می کند. در سال ۲۰۲۱ ترسایی  سازمان اسراییلی « بت سلم » به این نتیجه رسیدکه « یک رژیم برتری طلب یهودی بین رود اردن و دریای مدیترانه وجود دارد». دو سازمان بزرگ غیردولتی بین المللی، یعنی دیده بان حقوق بشر و عفو بین المللی این واقعیت را تایید کردند. هنگامی که این دو سازمان، چین، ونزویلا یا روسیه را نکوهش می کنند، مورد ستایش قرار می گیرند ، اما اکنون آن ها را به یهودستیزی متهم می کنند. ورای محکومیت ها، از سال های دهه ۲۰۰۰ ترسایی در فرانسه، که با انحراف بخش بزرگی از طبقه سیاسی در حمایت از اسراییل روبرو هستیم، چرا افراد بسیار بافکر، صمیمی، وگاهی مخالف با اشغال، برای پذیرفتن آنچه قانون اسراییل نیز تایید کرده، دچار مشکل می شوند؟ آنان با پیش کشیدن اختلاف های « واقعی » میان افریقای جنوبی و اسراییل، تلاش می کنند تصویر خاصی از اسراییل را « نجات » دهند، منظور نوعی «معجزه» است که «حق بازگشت یهودیان تبعیدی را از زمان ویرانی معبد به دست رومی ها» امکان پذیر ساخت.

حال آنکه تاریخ دقیق، واقعی و روزمره جنبش صهیونیستی از زمان ایجاد آن در اواخر قرن نوزدهم، با در نظر گرفتن اختلافات عمیقی که در آن وجود داشت ، با جنبش فتح جهان به دست غرب به اشتباه یکی گرفته می شود و در نتیجه اثرات سو آن را با خود همراه دارد. ماکسیم رودنسون، شرق شناس فرانسوی که خود یهودی مذهب بود، در مقاله ی مشهوری که در جریان جنگ ۱۹۶۷ترسایی  منتشر شد در مقاله ای با عنوان «اسراییل، واقعیت استعماری؟» که در «عصرمدرن » منتشر شد، چنین نتیجه می گیرد: « فکر می کنم که نشان داده ام که تشکیل دولت اسراییل بر روی سرزمین فلسطین نتیجه یک فرایند طولانی است که کاملاً در جنبش بزرگ توسعه طلبانه اروپایی - امریکایی سده نوزدهم و بیستم جهت اسکان دادن و تسلط اقتصادی و سیاسی بر خلق های دیگر جای می گیرد.». از سوی دیگر، بنیانگذار صهیونیزم سیاسی، تیودور هرتسل در عصر خود آشکارا مدعی آن بود ، برای مثال در نامه ای به سسیل رودس، یکی از فاتحان بریتانیایی در جنوب افریقا نوشته بود: « برنامه من، برنامه ای استعماری است.»

از همان آغاز، این مشخصه ی استعماری جنبش صهیونیستی، به معنی سیاست « جدایی »، یعنی آپارتاید پیش از استقرار کامل آن، بین استعمارگران و بومی ها بود. استعمار از طریق سکنی دادن ، چون در امریکای شمالی، استرالیا، افریقای جنوبی یا در الجزایر، همیشه اهال « تمدن »، اخراج و حتا قتل عام شان کرد.

اما، درباره پیوندِ «خلق یهود» و سرزمین مقدس که استعمار صهیونیستی آن را « امری جداگانه » تلقی می کرد، رودنسون با کنایه می گفت: « من فقط برای حافظه از حقوق تاریخی بر سرزمین فلسطین حرف خواهم زد که گویا به همه یهودیان واگذار [تفویض] شده، و به خواننده گان بی احترامی نمی کنم که فکر کنم شیفته ی این استدلال ها شده اند.» و همان گونه که ایلان پاپه، پزوهشگر اسراییلی به زیبایی بیان کرده است: « بیشتر صهیونیست ها به خدا باور ندارند ، اما گمان می کنند که خدا فلسطین را به آن ها داده است» (۶) و امری که شماری از غربی ها، حتا ضدمذهبی ها، باور دارند. با این وجود، کدام دادگاه می تواند کتاب مقدس را به عنوان سند مالکیت بپذیرد ؟

میان « استعمارهای گوناگون مبتنی بر اسکان جمعیت » ، نزدیکی ها بسیار بیشتر از اختلاف هاست. همان طوری که خانم آمی کاپلان، پژوهشگر در کارهایش نشان داده است، بخشی از علاقه ی امریکا برای اسراییل به شباهت هایی ارتباط دارد که میان فتح غرب وحشی و استعمارگری یهودی، میان مستعمره نشین مسلح و ارزش های کابویی وجود دارد ( ۷). حتا چشمگیر تر از آن، اتحاد موجود بین اسراییل و افریقای جنوبی به رهبری حزب ملی از سال ۱۹۴۸ ترسایی بود که در دوران اوج خود، با تبعیض نژادی سیاست « توسعه جداگانه » (آپارتاید) را به پیش برد. رهبران حزب ملی که با یهودستیزی پرورده شده و با المان نازی همنوایی داشتند در طول ده ها سال با اسراییل همکاری کردند و این کشور به آن ها از جمله در دست یابی به فنون نظامی هسته ای یاری رساند. بنیامین بِیت-حلحمی، استاد دانشگاه در اسراییل این پدیده ی غیرطبیعی را چنین توضیح می دهد: « می توان از یهودی ها متنفر بود ولی اسراییلی ها را دوست داشت، زیرا به عبارتی، اسراییلی ها یهودی نیستند. اسراییلی ها همچون افریکانرها [مهاجران سفیدپوست هلندی، فرانسوی، المانی یا اسکاندیتاوی تبار.م] رزمجو و استعمارگر هستند. آنها سخت سر و مقاوم اند. آنان شیوه ی سلطه گری را خوب بلدند..«  (۸) . می توان این استدلال را در مورد نزدیکی اکثریت مهمی از جنبش های راست افراطی در چهارگوشه ی جهان به اسراییل نیز به کار برد. با اینکه آنان همچنان یهودی ستیز باقی می مانند، پیش از همه، اسراییلی ها را به منزله ی « مستعمره گران سفیدپوست» می پندارند که باید در برابر «تهدید اسلامی» از آنها پشتیبانی کرد. خود هرتسل در مورد یک اسراییل به مثابه پایگاه تمدن علیه توحش موعظه می کرد ، نقشی که در دوران «جنگ با تروریزم» دوباره تجدید شده است.

تجربه ی مستحکمِ سیاسی و آگاهی ملی تزلزل ناپذیر

صفحه ای که با جنگ ۱۹۶۷ ترسایی بازشد ورق خورده است. رهبران فلسطین هر گونه بینش استراتیژیکی را همراه به بخش بزرگی از حقانیت خود از دست داده اند. کشورهای عرب ( در مورد افکار عمومی این کشورها این حرف زیاد درست نیست)  به فلسطین پشت می کنند. غرب که هم علیه « تروریزم اسلامی » بسیج شده و هم علیه روسیه و چین، در بهترین حالت، فاجعه فلسطین را همچون یک سرگرمی و در بدترین حالت، به عنوان یک جبهه جنگ با تروریزم تلقی می کند که « حق اسراییل برای دفاع از خود را » توجیه می کند، حتا هنگامی که مانند بمباران غزه در ااگست ۲۰۲۲ ترسایی جنگ را خود آن دولت شروع می کند. اتحادیه اروپا با بی عملی و بدون کوچکترین مجازاتی بر ادامه ی مستعمره سازی نظاره می کند، امری که راه حل دو دولت را که مدعی دفاع از آن است، به گور می سپارد.

بی هوده است که اهمیت چالش هایی را که فلسطینی ها با آن ها مواجه اند، انکار کرد. با این وجود، آنان برگ های برنده مهمی نیز در دست دارند، که باید پشتیبانی گسترده ترین جنبش همبستگی جهانی از زمان مبارزات آزادی بخش ویتنام و افریقای جنوبی را بر آن افزود. به رغم همه ی اقدام هایی که اسراییل برای بیرون راندن آنان از سرزمین شان به کار برده، فلسطینی ها نیمی از جمعیت فلسطین تاریخی را تشکیل می دهند و از یک تجربه ی سیاسی، اراده ای که در تبعید یا زیر اشغال بدست آمده و نیز وجدان ملیِ تزلزل ناپذیر برخوردارند. شورش آنان در می ۲۰۲۱ ترسایی از بیت المقدس تا غزه، از حیفا تا جنین در سراسر خاکِ تاریخی فلسطین گواهی بر این نکته است. فلسطینی ها، سرسخت، پِیگیر ، مقاوم بوده و تسلیم نمی شوند. اگر هدف از جنگ، به گفته ی کارل فون کلاوسویتز (۱۷ ) « وادار کردن دشمن به انجام خواسته ما» باشد، دستِ کم در این باره، اسراییل شکست خورده است./ لوموند دیپلوماتیک

نام های مقاله:

Gideon Levy, Valery Giscar d’Estaing, Ariel Sharon, William Clinton, Itzhak Rabin, Ehud Barak, Camp David, Haaretz, Ury Avnery, B’Tslem, Ilan Pappé, Amy Kaplan, Africaners, Benjamin Beit-Hallahmi, Herzel, Carl Von Clausewitz

زیرنویس ها:

۱ – روزنامه هآرتس، ۱۶ جولای ۲۰۲۲

۲ - پیش درآمدِ کتاب « برای فداییان، اثر ژاک وِرژِس، انتشارات مینویی، پاریس، 1969.

۳ – انقلاب فلسطین و یهودیان، الفتح ۱۹۷۰ https://orientxxi.info/lu-vu-entendu/la-revolution-palestinienne-et-les-juifs-un-livre-pour-l-histoire-et-pour,4805

۴ – آلن گرش، حقایقی درباره یک کشمکش، فایار، پاریس، ترجمه بهروز عارفی https://ir.mondediplo.com/article2410.html

۵ – آمنون کاپلیوک، بازگشت به نشست کمپ دیوید، لوموند دیپلماتیک، فبروری  ۲۰۰۲

۶ ـ چیزی که در مورد بنیانگذار جنبش صدق می کند، و چیزی که امروز با گسترش صهیونیسم مذهبی کمتر صادق است

۷- Amy Kaplan, Our American Israel. The story of an entangled alliance, Harvard University Press, 2018.

۸– به نقل از کتاب «فلسطین مظهر چه چیزی است؟»، آلن گرش، پاریس، ۲۰۱۰ https://ir.mondediplo.com/2009/06/article1433.html

 بامـداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۲۲ـ ۰۵۰۹

Copyright ©bamdaad 2022

فرانسیسکو آریاز فرناندز/ گرانما

اخیراً آنتونیو گوتیرش، دبیرکل سازمان ملل متحد، هشدار داد که جهان در حال ورود به یک « بحران گرسنگی جهانی بی ‌سابقه » است که زنده گی صدها میلیون نفر را تحت تاثیر قرار خواهد داد: فاجعه‌ای برآمده از کمبود مواد غذایی ناشی از تاثیرات تغییرات آب‌ و‌هوایی، سال‌ های شیوع ویروس کرونا، نابرابری، فقر، بحران جهانی، جنگ در اوکرایین و سیاست ‌های تحریمی.

وی با تاکید بر اینکه هیچ کشوری از پیآمدهای اجتماعی و اقتصادی این بحران مصوون نخواهد ماند، گفت: « این وضعیت منجر به اعلام قحطی ‌های متعدد در سال ۲۰۲۲ ترسایی خواهد شد و وضعیت در سال ۲۰۲۳ می ‌تواند وخیم‌ تر نیز باشد. »

گوتیرش بر تلاش‌های سازمان ملل برای دستیابی به صلح در اوکرایین و رفع انسداد مسیر صادرات مواد غذایی و کود از کشورهای درگیر، که یکی از دلایل اصلی افزایش غیرقابل کنترول قیمت مواد غذایی و سوخت بوده و بحران کنونی را عمیق ‌تر کرده است، پافشاری کرد.

این مقام ارشد، خواستار کاهش بدهی‌های کشورهای فقیر شد تا بتوانند اقتصاد خود را سرپا نگه دارند و از بخش خصوصی نیز خواست تا به ثبات بازارهای مواد غذایی یاری رساند.

همچنین، سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (FAO) در گزارش اخیر خود درباره چشم ‌انداز غذایی فاش کرد که هزینه جهانی واردات مواد غذایی در مقایسه با سال ۲۰۲۱ ترسایی به میزان ۵۱ میلیارد دلار افزایش یافته است و این موضوع که بسیاری از کشورهای آسیب ‌پذیر با وجود تحمل هزینه بیشتر، غذای کمتری دریافت می ‌کنند، نگران ‌کننده است.

غرب علی ‌رغم، درخواست فزاینده برای صلح، کاهش قرضداری ‌های جهان سوم، ایجاد صندوق‌های مالی سازمان ملل برای مواجهه با لحظه بحران، توقف جنگ در اوکرایین ( به عنوان سرچشمه آشکار بی ‌ثباتی در اروپا )، اتخاذ سیاست‌های مسوولانه در برابر تغییرات اقلیمی و مقابله با بی ‌ثباتی جهانیِ ناشی از مهاجرت، تنها با تشدید تهدیدات و تقابل بیشتر، حمایت ‌های نامعقول [از عوامل بحران‌ زا] و قمار همه چیز بر سر جنگ، به این درخواست‌ها پاسخ می ‌دهد.

بیانیه‌ های دولت امریکا، نزدیک‌ ترین متحدان آن و نیز ناتو، مملو از گستاخی، مداخله و بی‌ مسوولیتی در جهت دامن زدنِ بیشتر به درگیری در کیف و ابراز خصومت پنهان، علیه مسکو و پکن است. این هدف سلطه ‌جویانه، امپریالیستی، امریکامحور و ستیزه‌ جویانه در سخنرانی افتتاحیه ینس استولتنبرگ، سردبیر ناتو در مراسم افتتاحیه اجلاس سران ناتو در مادرید، علناً‌به زبان آمد. وی دو قدرت روسیه و چین را با عباراتی «نظیر دشمنان کنونی» و « رژیم‌های استبدادی که آشکارا نظم بین‌المللی را به چالش می‌کشند»  علناً مورد حمله و انتقاد خود قرار داد. 

به‌ جای برگزاری نشستی برای رفع مشکلاتی که بشریت را تهدید می ‌کنند، طرح‌ های ناتو، عبارتند از: تسلیحات بیشتر، کمک نظامی چند میلیارد دلاری به اوکرایین، تشدید محاصره مسکو، افزایش هزینه‌ها و سرمایه ‌گذاری در صنعت جنگ، احداث پایگاه‌های نظامی جدیدِ ایالات متحده در اروپا، همکاری اطلاعاتی بیشتر از کمک ‌های بشردوستانه برای متوقف کردن جریان ‌های مهاجر از «جناح جنوبی »، تشدید جوّ ترس برای توجیه تحریم‌ های هماهنگِ جدید علیه روس ‌ها و چینی‌ها، گفتمان متکبرانه جنگ سرد در بُرهه خطرات هسته‌ ای و به طور هم ‌زمان اصرار رهبران امریکایی و بریتانیایی به نشان دادن دندان ‌های خود.

بر اساس ارقام موسسه کیل المان  (Kiel Institute)، تنها بین جنوری و می سال جاری، ایالات متحده امریکا بیش از ۴۰ میلیارد دلار در چارچوب جنگ به اوکرایین کمک کرده است، در همان حال اتحادیه اروپا و بانک ‌های آن نیز بیش از ۲۷ میلیارد یورو مصرف کرده‌اند. 

اما در مقابل، غرب برای اقتصاد جهانی در جهت مقابله با بحران غذایی کنونی، بیش از ۵ میلیارد دلار به تلاش ‌های سازمان ملل کمک نکرده است. 

اما گویی همین مقدار نیز کافی نبود، اولین اعلامیه صادر شده از سوی هیاتی به ریاست بایدن در اجلاس سران مادرید این بود که حضور نظامی خود را در پولند، رومانیا، اسپانیا، ایتالیا، بریتانیا و المان و همچنین در منطقه بالتیک تقویت خواهند کرد. وی همچنین اعلام کرد که استقرار چرخشی با نیروهای زرهی، هوانوردی، دافع هوا و نیروهای عملیات ویژه در بالتیک « افزایش خواهد یافت».

جهان خواهان صلح است و بدان نیاز دارد و همچنین نیازمند غذا، سوخت و کود با قیمت‌های پایین‌ تر، اما، تحت رهبری جوزف بایدن، استولتنبرگ و نخست ‌وزیر بریتانیا طبل جنگ به صدا درآمده است و با سواستفاده از بحرانی که خود آفریده‌اند می ‌کوشند تا از جنگ در اوکرایین برای تحکیم بیشتر توسعه ‌طلبی ناتو و منافع ژیواستراتیژیک واشنگتن بهره‌ برداری نمایند .

کاخ سفید و غرب، به رغم احتمالاتی نظیر گرسنگی، مرگ یا سومین و آخرین جنگ جهانی (نابودی هسته‌ای) و حتا بی‌ توجه به تعداد بالای قربانیان، هزینه‌ ها، بحران ‌هایی که پیش ‌تر بر روی کره زمین پدید آمده‌اند، آسیب‌ های ناشی از بیماری‌های همه ‌گیر، خشکسالی، قحطی، مهاجرت‌های کنترول نشده و جنگ ‌های غارت ‌گرانه با هزینه پنتاگون، کماکان بر مخالفتِ خود با صلح پافشاری می ‌کنند. 

اگرچه برخی از مفسران امریکایی و اروپایی خطرات بالقوه نگرش جنگ ‌طلبانه بایدن و متحدانش را به صورت موقت ارزیابی می ‌کنند، اما هیچ‌ یک از آنان، در تمامی حوادثی که در حال وقوع است، اهمیتی را که منافع حزب دموکرات که بر جلوگیری از بازگشت ترامپ و جمهور‌ی ‌خواهان متمرکز شده، پنهان نمی‌ کنند، آنها (دموکرات‌ها) به یک درگیری شدید ناشی از تنشی بزرگ نیاز دارند تا با تحریک احساسات « میهن ‌پرستانه » مردم، امکان پیروزی خود در انتخابات میان ‌دوره‌ای نوامبر آینده را تحقق ببخشند.

یک مفسر اسپانیایی در مورد نتایج اجلاس سران مادرید به صراحت اشاره کرد:  ناتو که «مرگ مغزی » آن توسط رییس ‌جمهور مکرون، اعلام شده بود، یک تقویت ‌کننده معجزه ‌آسای توسعه ‌طلبانه دریافت کرده است (…) این که آیا چنین توسعه‌ای امنیت بیشتری را به همراه خواهد داشت یا نه، امری است که سرنوشت آن را ستاره گان رقم خواهند زد، حتا اگر آن ستاره گان، ستاره‌های پرچم امریکا باشند. زیرا که دولت‌های امریکا همواره بر اساس طرح‌ها یا منافع خود، به ‌طور یک ‌جانبه عمل کرده‌اند، همانطور که در افغانستان و درگیری ‌های دیگر دیده‌ایم. »/ دانش و امید

 بامـداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۲۲ـ ۰۵۰۹

Copyright ©bamdaad 2022

 

چالش‌ های الجزایر در مسیر «بریکس»

 

بحث درباره پیشنهاد الجزایر برای پیوستن به سازمان «بریکس» همچنان ادامه دارد و توجه شهروندان این کشور را به خود جلب می ‌کند. عمده‌ ترین پرسشی که در این زمینه مطرح می ‌شود، این است که آیا الجزایر از عناصر و ویژه گی‌های لازم که آن را واجد شرایط برای پیوستن به سازمان بریکس کند، برخوردار است؟

براساس سخنان مقام‌های دولتی الجزایر، با توجه به توانمندی‌های مالی ناشی از افزایش قیمت نفت و گاز و «جنبش» اقتصادی که با راه‌ اندازی پروژه‌های متعدد در بخش‌های مختلف آغاز شده است، هیچ محفل و گردهمایی رسمی در کشور نیست که در آن لزوم تلاش برای پیوستن به سازمان بریکس، مطرح نشود.

چندی پیش، عبدالمجید تبون، رییس‌ جمهوری الجزایر، به احتمال پیوستن کشورش به سازمان بریکس اشاره کرد و در دیدارهای دوره‌ای خود با مطبوعات محلی، گفت: « الجزایر قابلیت‌ها و ویژه گی‌های لازم را برای پیوستن به سازمان بریکس دارد و شرایط اقتصادی تا حد زیادی برای این اقدام فراهم است». او توضیح داد که گروه بریکس در حکم یک قدرت اقتصادی و سیاسی، اهمیت بسیاری برای الجزایر دارد و پیوستن به آن سازمان، کشور را از کشمکش‌های دوقطبی دور نگه می ‌دارد. رییس‌‌جمهوری الجزایر افزود: «هرچند درصدد پیش ‌بینی رویدادها نیستیم، در آینده به خواست خدا خبرهای خوبی خواهیم شنید).

بریکس (BRICS) سازمانی متشکل از پنج اقتصاد در‌حال ظهور، یعنی برازیل، روسیه، هند، چین و افریقای‌ جنوبی است. در سپتامبر ۲۰۰۶ ترسایی این سازمان را کشورهای برازیل، روسیه، هند و چین در نشست وزرای خارجه کشورهای مزبور در حاشیه شصت ‌و‌یکمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در شهر نیویورک، تاسیس کردند. در آغاز تاسیس این سازمان، از آن با نام « بریک » یاد می ‌شد‌ اما پس از پیوستن افریقای جنوبی به آن، به « بریکس» تغییر نام یافت.

سازمان بریکس کشورهای عضو را به افزایش همکاری‌ های تجاری، سیاسی و فرهنگی تشویق می‌ کند. نخستین اجلاس این سازمان در ۱۶ جون ۲۰۰۹ ترسایی در یه کاترینبورگ روسیه برگزار شد و بر لزوم برقراری نظم جهانی دوقطبی تاکید کرد.

کشورهای عضو بریکس در قیاس با گروه صنعتی «جی‌ ۷»، حدود ۴۰ درصد از جمعیت جهان و کمی بیش از یک ‌چهارم تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل می ‌دهند. بیش از ۷۰ درصد از اقتصاد این سازمان در اختیار چین است، هند حدود ۱۳ درصد، روسیه و برازیل هریک هفت درصد سهم دارند و حدود سه درصد دیگر به افریقای جنوبی تعلق دارد. در همین زمینه، عبدالکریم بوفروه، استاد اقتصاد، در مصاحبه‌ ای با ایندیپندنت گفت: « تلاش برای پیوستن به سازمان بریکس بیانگر تصمیم جدی برای چیره گی بر همه موانع است و الجزایر برای جهش اقتصادی به سمت کشورهای نوظهور در حرکت خواهد بود». او افزود:  « گزینه پیوستن به گروه بریکس ابعادی سیاسی دارد که به ترسیم مجدد ویژه گی‌ های نظم جهانی نوظهور و به‌ ویژه با پیامدهای همه‌ گیری کرونا و نتایج جنگ روسیه و اوکرایین مرتبط است ». در پاسخ به این پرسش که آیا الجزایر شرایط پیوستن به گروه بریکس را دارد، بوفروه گفت: « فرصت برای چنین اقدامی فرارسیده است و کشور از قابلیت‌های لازم برخوردار است؛ بنابراین نباید بیش از این زمان را از دست داد». او افزود: «رخدادهای شتابان بین‌المللی که وضعیت بازار انرژی و نقشه ژیوپولیتیکی آن را تغییر داده است، به الجزایر فرصتی طلایی داد تا در حوزه مدیترانه و همسایگی اروپا که برای ایجاد تعادل بین منافع متحد امریکایی و قدرت‌ های نوظهور در شرق، تحت فشار قرار دارد، سیاست متوازنی را دنبال کند».

به گفته بوفروه پیوستن به حلقه کشورهای نوظهور، پیش از آنکه گزینه سیاسی باشد، ضرورت مبرمی برای الجزایر به‌ شمار می‌ رود و برای اقتصاد آن اهمیت بسیاری دارد.

در مقابل، توفیق بوقعده، استاد علوم سیاسی دانشگاه الجزایر، معتقد است که الجزایر به دنبال کسب امتیازهایی است که کشورهای دارای رشد اقتصادی سریع عضو سازمان بریکس از آن برخوردارند، تا نقش موثری در رشد اقتصادی کشور ایفا کنند. او خاطرنشان کرد که کشورهای عضو این سازمان دارای اقتصاد قوی و تجربه در زمینه امکان کمک به کشورها برای دستیابی به توسعه در حوزه اقتصادی‌اند. ازاین ‌رو می ‌توان گفت که هدف الجزایر از پیوستن به گروه بریکس بیشتر سیاسی است تا اقتصادی، به‌ ویژه که الجزایر به ‌گونه‌ ای از رفتار قدرت‌ های غربی احساس نارضایتی می‌ کند و می ‌کوشد به همکاری و حمایت از طرف‌های بین ‌المللی دیگر دست یابد. این در حالی است که پیوستن الجزایر به این سازمان، جانبداری از قطب دیگری به رهبری روسیه تلقی می ‌شود. توفیق بوقعده پیوستن الجزایر به این سازمان را در آینده نزدیک رد می ‌کند، زیرا شرایط اقتصادی مورد نیاز، از جمله حجم رشد اقتصادی، میزان بدهی عمومی و توان انسانی برای دستیابی به رشد اقتصادی فراهم نیست و از اینها گذشته، الجزایر هم ‌اکنون با چالش‌های بسیاری دست‌به‌ گریبان است. او در پایان گفت که الجزایر زمانی می‌ تواند به دنبال پیوستن به سازمان بریکس باشد که از شرایط اقتصادی کنونی عبور کند و سیاستی را در پیش بگیرد که از توان جذب کشورهایی که از نظم بین‌المللی فعلی راضی نیستند، برخوردار باشد./شرق

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۲۲ـ ۳۱۰۸

Copyright ©bamdaad 2022

 

ایالات متحده امریکا میخواهـد پیلوتان افغان را به جنگ بفرستاد

 



به گزارش خبرگزاری تاس، نیروی هوایی کیف نه هواپیما دارد و نه به اندازه کافی پیلوت دارد. منابع خبرگزاری تاس گزارش می دهند که ایالات متحده امریکا اکنون می خواهد پیلوتان افغان را برای جنگ اوکرایین استخدام کند. استفاده از هواپیماها و هلیکوپترهای ساخت روسیه که توسط مزدوران افغان امریکا از افغانستان ربوده شده اند و به کشورهای همسایه منتقل شده اند نیز مورد بحث است. نیروی هوایی و خدمه پرواز اوکرایین عملا توسط نیروی هوایی روسیه و مدافع هوایی ( همراه با اکثر ماشین آلات آنها ) نابود شده اند.
یک منبع نظامی- دیپلوماتیک روز دوشنبه به خبرگزاری تاس روسیه گفت: تمام خدمه پرواز واجد شرایط نیروی هوایی سابق اوکرایین برای انواع هواپیماهای Mig-29، Su-27 و Su-25 عملاً با حملات موثر نیروی هوایی روسیه و پدافند ضد هوایی از صحنه نبرد هوایی حذف شدند.
به گفته منبع، تلاش های قبلی کیف برای پرکردن این حفره تیمی ناموفق بوده است: « استفاده از کارآموزان و کادت‌های سابق موسسه نظامی خارکف نیروی هوایی اوکرایین در مأموریت‌های جنگی منجر به تلفات فاجعه ‌باری در میان بقایای نیروی هوایی اوکرایین شده است.» این پیلوتان، اگر نه در اولین ماموریت، حداقل در دومین ماموریت جنگی خود، سرنگون می شوند.
به گفته این منبع، تلاش های کیف برای جذب پیلوت برای هواپیماهای ساخت اتحاد شوروی به عنوان مزدور در پولند و سایر کشورهای اروپای شرقی نیز شکست خورد.
«تعداد معدودی که موافقت کردند در حال حاضر در قبر یا در بیمارستان هستند. هیچ داوطلب جدیدی وجود ندارد که خواهان بیمه پس از مرگ و غرامت برای خدمات تشریفاتی باشد. »
به گفته این منبع، وعده ‌های غرب برای تامین جت‌های جنگنده ساخت شوروی برای استفاده در اوکرایین از ذخایر کشورهای عضو سابق پیمان وارسا احتمالاً در حد حرف باقی ,ماند. »
از سوی دیگر، به نظر می رسد دیدگاه های دیگری در رابطه با ماشین ها و پیلوت ها در حال طرح شدن است:
«یک منبع نظامی- دیپلوماتیک، احتمالاً همان چیزی است که در بالا ذکر شد، می گوید که پنتاگون اکنون در حال استخدام پیلوتان جنگنده سابق افغان است که پولند به اوکرایین منتقل شوند:
«همانطور که می دانیم پنتاگون شروع به جذب پیلوتان سابق جنگنده و مربی افغان برای اوکرایین کرده است که یک سال پیش با امریکایی ها به ایالات متحده امریکا فرار کرده اند. آماده سازی آنها اکنون در کالیفرنیا آغاز می شود و پس از آن از طریق پولند به اوکرایین منتقل می شوند. »
این نه تنها در مورد پیلوتان سابق، بلکه در مورد سایر افغان هایی که در نیروهای ویژه مزدوری کرده اند نیز صدق می کند، به عنوان مثال:« همچنین به آنها آموزش داده و قراردادی کاری برای استقرار در منطقه جنگی در اوکرایین با آنها منعقد خواهد شد.»
اگرچه ایالات متحده امریکا دارای موجودی و ظرفیت تولید کافی برای جت های جنگنده F-16 و F-15 است که می تواند همراه با پیلوتان ذکر شده به اوکرایین منتقل شود. این جنگنده ها دارای الزاماتی برای کیفیت فرودگاه‌ها و تعمیر و نگهداری هستند که اوکرایین دیگر نمی‌ تواند آنها را برآورده کند.
احتمال ارسال هلیکوپترهای Mil Mi-17 که ایالات متحده امریکا از روسیه برای دولت کابل در آن زمان خریداری کرد، و همچنین جنگنده های EMB 314 سوپر توکانو (A-29 مطابق با نامگذاری ارتش ایالات متحده امریکا) از امبرایر در برازیل، کاراوان و AT-6E ولویره از سازنده امریکایی بچکرافت وجود دارد .
سه مورد اخیر هواپیماهای تهاجمی زمینی با توربوپراپ سبک هستند، هر چهار مورد نیاز به فرودگاه خاصی ندارند و تعمیر و نگهداری آنها به طور قابل توجهی ارزان تر و قیمت خودشان نیز پایین تر از F-16 و F-15 است.
اما برخلاف آنچه برای مدت طولانی برنامه ریزی شده بود، امبرایر دیگر به احتمال زیاد توکانو را به اوکرایین تحویل نمی دهد، زیرا برازیل نسبت به روسیه رفتاری دوستانه تر برگزیده است و نمی خواهد تسلیحاتی از خاک خود به مناطق بحران زده فروخته شود.
حداقل ۲۲ هواپیمای کوچکتر، از جمله توکانوس و کاروان های رزمی که در بالا ذکر شد، تنها در فرودگاه ترمس ازبکستان توسط ماهواره مورد شناسایی قرار گرفتند.
بسیاری از این هواپیماها و هلیکوپترها اندکی قبل از قدرت گرفتن طالبان توسط پیلوتان افغان به آنجا و به فرودگاه های دیگر در ازبکستان و تاجیکستان منتقل شدند و از آن زمان تا اکنون در آنجا باقی مانده اند.
پیلوتان افغان فقط برای جنگنده های زمینی توربوپراپ برازیلی و ایتالیایی و هلیکوپترهای روسی به آموزش کوتاه مدت نیاز دارند.
اگر تاشکند و دوشنبه از تحویل این ماشین‌ها به ایالات متحده امریکا امتناع کنند، پنتاگون همچنان این گزینه را خواهد داشت که آنها را با ولورین‌ های ساخت امریکا آموزش دهد و آنها را به نبرد در اوکرایین بفرستد./م هـ

 

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۵/ ۲۲ـ ۳۱۰۸

Copyright ©bamdaad 2022

 

به بهانه یکسالگی تسلیمی قدرت به طالبان :

جلاد استعماری غرب و پیروزی طالبان


ارنولد شولتسل

یک سال پس از ورود طالبان به کابل ( فتح شهربه دلیل عدم وجود مقاومت ضروری نبود) روزمره گی در کشورهایی که ۲۰ سال جنگ استعماری را در هندوکش به راه انداخته بودند، طبق روال همیشگی پیش می رود.
یک نمونه آن، مصاحبه هفته نامه دست راستی «بیلد آم زونتاگ » با وزیر داخله المان، نانسی فایزر (از حزب سوسیال دموکرات المان) است، که در این گفت و گو موارد زیر را با حرف های بی محتوایش اعلام می کند:
فایزر « خطرات جدید را از سوی چپ گرایان می بیند و برای مهاجرت بیشتر و اخراج بیشتر تلاش میکند».
تنها مشکلی که در مورد افغانستان مطرح می شود، تخلیه نیروهای به اصطلاح محلی است که در واقع شامل افرادی میشود که به عنوان عوامل سرویس های مخفی غربی نیز فعالیت می کردند.
این قبا برای تن دموکرات های نژاد برتر مناسب است: کسانی که به دلیل «همبستگی نامحدود» (گرهارد شرودر) با ایالات متحده امریکا به ویرانی افغانستان همت گماشتند برای شهروندان این کشور، چه اهمیتی قایلند؟
آنها برای افغانها« دموکراسی » را وارد کردند و ملتی تازه سرهم بندی کردند ( به عبارت دیگر، این باید برای افغانها بالاترین ارزش ها باشد.)
اگر ناتو و اتحادیه اروپا کشوری را بمباران کنند، هزاران غیرنظامی را با هواپیماهای بدون سرنشین به قتل برسانند و احتمالاً حدود ۲۵۰ هزار کشته بر جای بگذارند، همه اینها به این معناست: ساکنان چنین مناطقی هیچ چیزی سرشان نمی شود و کلاْ بی اطلاع اند.
دیگر آنها را «بدوی» نمی نامند، فقط جلادان استعماری وقتی آنجا ترک میکنند همان ویرانی و بدبختی را پشت سر خود می گذارند که در زمان کلونیالیزم به جا می گذاشتند.
روس ها هم فقط از بیرون شبیه اروپایی ها هستند.
علاوه بر این، به گفته وزیر دفاع در آن زمان، پیتر اشتروک (سوسیال دموکرات) در سال ۲۰۰۲ ترسایی  بوندس‌ ویر* باید «از وطن (المان) در هندوکش دفاع میکرد».
شهروندان افغان ( به گفته وزارت امور خارجه المان اکنون ۳۰۰ هزار نفرشان پس از اخراج از افغانستان و فرار در المان زنده گی می کنند ) در حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ترسایی که امریکا به بهانه دفاع از میهن جنگ ۲۰ ساله خود را آغاز کرد شرکت نداشتند. اما این حقایق مانع از آن نشد که حزب سوسیال دموکرات حاکم و اتحاد سبزها اعتبارات جنگ را در اوایل سال ۲۰۰۱ ترسایی تصویب نکنند.
اعضای «حزب برای سوسیالیزم دموکراتیک ـ PDS  » بوندستاگ که در آن زمان از آنها انتقاد می کردند، به همان شیوه ای سرکوب شدند که امروز کسانی که «نقطه عطف یا تغییرزمانه» تحویل تسلیحات و جنگ اقتصادی علیه روسیه را زیر سوال میبرند، سرکوب میشوند.
چه چیزی تغییر کرده است: هر منتقدیی که در جناح چپ دست به این کار بزند توسط خود چپ ها به حساب اش رسیده گی میشود.
پرچم بورژوازی المان روزنامه « فرانکفورتر الگماینه ـ FAZ  »روز شنبه خلاصه کرد که افغانستان با پولی « سرمایه گذاری شده» که از غرب عمدتاً به جیب دست نشانده های سیاسی نصب شده در کابل سرازیر شده است، اما « یکی از فاسدترین کشورهای روی زمین و یکی از بزرگترین مناطق تولید مواد مخدر» باقی مانده است. دولت المان نیز نمی تواند بدبختی هایی را که خود ایجاد کرده التیام ببخشد.
نماینده سازمان کاریتاس روز جمعه در کابل گفت که غذا به اندازه کافی وجود دارد، اما مردم پولی برای خرید ندارند. بیش از ۵۰ درصد از ۳۸ میلیون نفر از جمعیت افغانستان از گرسنگی و ۹۵ درصد از مشکلات شدید اقتصادی رنج می بردند.
ایالات متحده امریکا با سیستم «با قاعده» همانگونه که در مورد روسیه هم انجام دادند، عملاً میلیاردها دلار امریکا را از اموال دولتی در افغانستان دزدیدند و همچنان به کشتار با هواپیماهای بدون سرنشین ادامه می دهد.
کسب و کار جلاد سکه است. /م ه

*ارتش المان

 

بامـداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۲۲ـ ۱۷۰۸

Copyright ©bamdaad 2022