دو دیـدگاه از دو منبع در باره رخـداد هـای روان در ونزویـلا :

 

ـ  ونزویلا بر لبه تیغ جنگ و صلح

ـ  شبح کودتای نظامی بر سر ونزویلا

 

 ونزویلا بر لبه تیغ جنگ و صلح

اردشیر ز. ‌قنواتی

تحولات سیاسی- اجتماعی در ونزویلا در ماه‌های اخیر بین دولت « نیکلاس مادورو » و اپوزیسیون نزدیک به امریکا، با سیر شتابنده‌ای به سوی تنش و احتمال برخوردهای خشونت ‌بار پیش می ‌رود. انقلاب بولیواری و به تعبیر خود ونزویلایی‌ها «چاوزیزم» بعد از مرگ رهبر کاریزماتیک این کشور «هوگو چاوز» و بروز اختلافات در بین حامیان وی در کنار سناریوی راست ‌گرایان داخلی که از حمایت بدون قیدوشرط واشنگتن برای ایجاد تغییرات اساسی در حوزه ژیوپلیتیک امریکای لاتین برخوردار بودند، کاراکاس را در مسیر بحران اقتصادی و سیاسی قرار داد. آنچه هم ‌اکنون در ونزویلا جریان دارد، در ابتدا پیاده‌ سازی الگوی کودتای پارلمانی به شیوه برازیل بود که به بهانه  فساد رییس ‌جمهوری قانونی این کشور « دیلما روسف » که گویا مظنون به فساد بود، از کار برکنار كردند و قدرت را به دست « میشل تمر» معاون او که وارد ایتلاف با مخالفان شده بود و یکی از فاسد ترین رهبران سیاسی برازیل با دوسیه های متعدد قضایی است، سپردند. هرچند این پروسه ظاهر قانونی داشت و از طریق استیضاح  روسف از سوی مجلس سنای برازیل انجام شد اما تحولات بعد از این برکناری به ‌خوبی نشان داد که این سیستم حقوقی معیوب بازتاب ‌دهنده حقیقت دموکراتیک و فاقد مشروعیت نهاد قدرت است.
در ونزویلا هم پس از انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۶ ترسایی که به دلیل تشدید بحران اقتصادی و برنامه اشتباه دولت مادورو نارضایتی از دولت او تشدید شد و در انتخابات پارلمانی گروه‌های اپوزیسیون راست ‌گرا توانستند اکثریت کرسی‌ها را به خود اختصاص دهند، از همان روز اول شروع به کار پارلمان جدید پروژه برکناری رییس‌ جمهوری و برگزاری انتخابات زودرس ریاست‌ جمهوری در دستور کار قرار گرفت. اما ساختار سیاسی در ونزویلا با برازیل متفاوت بود و در بیش از ۱۸ سال حاکمیت چاوزیست‌ها و تجربه یک بار اقدام شکست ‌خورده کودتای نظامی، چاوز دست به پاکسازی ارتش و ایجاد یک گارد امنیتی ـ نظامی حامی انقلاب زد.  در ونزویلا هم ‌اکنون فاز اول بحران در قالب استفاده از مکانیزم حقوقی برای برکناری نیکلاس مادورو با استفاده دولت از یک امکان حقوقی بازدارنده دست به « پاتک » زد و با برگزاری انتخابات مجلس موسسان توانست این حربه قانونی را از مخالفان سلب کند.
طبق قانون اساسی اصلاح ‌شده ونزویلا در شرایط  اضطراری که بین مجلس ملی و دولت اختلافات غیرقابل حل بروز می ‌کند، مجلس موسسان جدید می‌ تواند با انحلال مجلس ملی تصمیمات قبلی را بلوکه كند و مافوق آن دست به تصویب قوانین تازه بزند. اتفاقا این حربه قانونی را ابتدا مخالفان و اپوزیسیون دو هفته قبل از همه ‌پرسی پیشنهادی رییس‌ جمهوری برای بازنگری در قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان جدید، به صورت سمبولیک استفاده کردند و در روز یکشنبه ۱۶ جولای با برگزاری یک همه‌ پرسی نمادین و بدون نظارت هیچ نهاد قانونی ملی و بین‌المللی که به گفته آنان حدود هفت میلیون نفر در آن شرکت کردند، رای به برکناری دولت مادورو دادند. مخالفان با این اقدام جهت پیش گیری و تحریم همه ‌پرسی اصلاح قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان در ۳۰ جولای قصد داشتند حمایت افکار عمومی و قدرت‌های خارجی را به سمت خود جلب کنند. تحریم پیشنهادی مخالفان برای عدم شرکت مردم در همه ‌پرسی مادورو نتوانست جواب دلخواه آنان را فراهم كند  و در این همه ‌پرسی بیش از هشت میلیون نفر شرکت کردند و به صورت تقریبا مطلق به کاندیدای حزب سوسیالیست حامی رییس ‌جمهوری رای دادند. درحالی ‌که در همه ‌پرسی سمبولیک مخالفان هیچ نظارتی انجام نشد و بنا بر گفته رهبران مخالفان حدود هفت میلیون نفر شرکت کردند، در همه ‌پرسی رسمی پیشنهادی دولت هشت میلیون نفر و ۵,۴۱  درصد برای برگزیدن ۵۴۵ نماینده شرکت کردند. هرچند موسسه بریتانیایی مسوول رای ‌دهی « اسمارتماتیک » که برگزارکننده  رسمی این همه ‌پرسی قانونی بود، بعد از اعتراضات اپوزیسیون و کشورهایی مانند امریکا  اعلام کرد که این احتمال وجود دارد که به تعداد رای‌دهنده گان واقعی حدود یک میلیون افزوده شده باشد اما در بدبینانه ‌ترین وضعیت می ‌توان میزان حمایت از دولت را در عدد تقریبی هفت میلیون بین دولت و مخالفان مساوی فرض کرد.
بدون هیچ تردیدی دولت مادورو امروز بخش بزرگی از حمایت‌های توده‌ای خود را از دست داده است که دلایل متعددی از جمله بحران اقتصادی، کاهش قیمت نفت، اختصاص بودجه‌های کلان به طرح‌های آموزش و بهداشت رایگان در شرایط کمبود منابع ارزی، تحریم‌ های مستقیم و غیرمستقیم خارجی، پیوند بخش تجاری کشور با مخالفان، حمایت تمام‌ قد نهادهای قدرت در واشنگتن از اپوزیسیون و همچنین اشتباهات دولت کاراکاس درباره شکست مدیریت بحران خواهد داشت. دوقطبی ایجاد شده در این کشور و تشدید منازعه بین دولت و اپوزیسیون که به چیزی غیر از ساقط ‌کردن حاکمیت چاوزیست‌ها رضایت نمی‌ دهند، در کنار دخالت فعال خارجی علیه دولت کاراکاس هم‌ اکنون وضعیتی را ایجاد کرده است که راه برای مصالحه مرضی‌الطرفین تا حدودی بسته شده است. مادورو با برگزاری همه ‌پرسی اصلاح قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان توانست جلوی کودتای پارلمانی را برای ساقط‌ کردن دولت سد کند. این چرخه منازعه بدون شک در روزهای آینده موجب رویارویی‌های بیشتر بین اپوزیسیون و دولت کاراکاس و همچنین دخالت فعال ‌تر واشنگتن در امور ونزویلا خواهد شد. اما آنچه هم‌ اکنون در حال وقوع است و خطر بی‌ ثباتی در این کشور نفت ‌خیز را که گفته می ‌شود بزرگ ‌ترین ذخایر نفت جهان را در خود جای داده است، افزایش می ‌دهد، چرخه خشونت‌هایی است که جرقه آن در رویارویی بین مخالفان و دولت در شورش‌های خیابانی کلید خورد و حدود ۱۱۵  نفر از هر دو طرف قربانی شدند و هم‌ اکنون نیز گروه‌های شبه‌ نظامی و بعضی نظامیان برکنارشده در سیاق حملات مسلحانه به دیوان عالی قضا و فرقه نظامی شهر « والنسیا » حملاتی انجام داده‌ اند.
به نظر می ‌رسد که با شکست پروژه برازیلی هم ‌اینک سناریوی جنگ‌ های داخلی به شیوه بحران سوریه در دستور کار بخشی از مخالفان و حامیان خارجی آنان در حال عملیاتی ‌شدن است. در طرح اصلاح  قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان جدید ونزویلا طبق مکانیزم تعبیه ‌شده در قانون اساسی دولت تصمیم گرفت اهرم‌های نهاد قدرت را در بین طبقات اجتماعی و نهادهای توده‌ای تقسیم کند ( ازجمله هشت کرسی برای ماهی گیران و دهقانان، پنج کرسی برای کسبه، پنج کرسی برای معلولان، ۲۴ کرسی برای محصلان، ۲۸ کرسی برای متقاعدین ، ۲۴ کرسی برای شورای کمون‌ ها، ۷۹ کرسی برای کارگران، ۱۷ کرسی برای ادارات دولتی، ۱۴ کرسی برای بخش خدمات، ۱۲ کرسی برای بخش اجتماعی، ۱۱ کرسی برای تجار، ۱۱ کرسی برای خود اشتغالی، شش کرسی برای صنعت، چهار کرسی برای ساخت ‌وسازها، دو کرسی برای صنعت نفت و دو کرسی برای حمل ‌ونقل ) که همین موضوع تغییر دموکراسی حزبی به دموكراسی مشارکتی به ‌شدت موجب خشم اپوزیسیون شد.  
ورود گروه‌های نظامی و شبه‌ نظامی به متن بحران سیاسی ونزویلا می‌ تواند منازعات سیاسی کنونی را به سمت رویارویی‌های خشونت نظامی سوق دهد که به ‌تازگی مظاهر آن در حال جرقه ‌زدن است. حمله به پادگان نظامی والنسیا در روز یکشنبه ششم ماه اگست نقطه‌ عطفی در بحران ونزویلاست که از هم‌ اکنون زنگ‌های خطر را به صدا درآورده است. ازآنجاکه بعد از کودتای شکست ‌خورده دوره صدارت هوگو چاوز بخش اصلی ارتش وفاداری خود را به دولت نشان داد و در کنار آن نیز گاردهای محافظ انقلاب بولیواری تشکیل شد، بدون ‌تردید امنیتی ‌شدن و درگیری‌های نظامی از قاعده کودتاهای بدون مقاومت دوران سیاه « خونتاهای نظامی » در امریکای لاتین پیروی نمی‌ کند و بخش عمده نظامیان و شبه ‌نظامیان حامی دولت دست به مقاومت سختی خواهند زد. اپوزیسیون سیاسی ونزویلا چنانچه خیلی زود حساب خود را از این هسته‌های نظامی و تروریستی جدا نکند، با توجه به دست بالای مادورو دراین‌ باره بازنده اصلی بازی خواهد بود. از طرف دیگر در امریکا محافل  قدرت و به ویژه دولت « دونالد ترامپ» هم ‌اینکه به نظر می‌ رسد شکیبایی خود را برای تحمل نقش کاراکاس در تأمین انرژی کشورهایی مانند کوبا و نیکاراگویه به ‌عنوان دشمنان امپریالیزم امریکا از دست داده‌اند و از طرف دیگر منابع انرژی بزرگ در ونزویلا در طرح استراتیژیک هژمونی واشنگتن بر حوزه انرژی جهان، این کشور را در مرکز ثقل توجه برای تغییر وضعیت آن قرار داده است.
شکست شبه‌ کودتای حمله به پادگان والنسیا که هم ‌زمان با انتشار ویدیوی تعدادی نظامی و شبه‌ نظامی برای اقدامات مسلحانه بود، ازآنجاکه توان تغییر معادله درباره سرنگونی دولت مادورو را ندارد، می‌ تواند موجب شکاف در بخش اپوزیسیون درهم‌ جوش کنونی ونزویلا هم بشود. همچنین طبق قاعده اجتماعی این تصویر چرخه خشونت و رفتن به سوی منازعات مسلحانه ازآنجا که پایگاه حامیان اپوزیسیون در طبقه متوسط و بخش الیگارشی سرمایه ‌داری این کشور است، کفه ترازو را به نفع دولت چاوزیزم که حامیانش را در طبقات نابرخوردار و کارگری دارد، سنگین می ‌کند. در روزها و هفته‌های آینده در هر دو سوی منازعه باید تصمیمات بزرگی گرفته شود که راه جنگ و صلح  در ونزویلا را تعیین می ‌کند.
هژمونی قدرت نظامی تا زمانی که ارتش به دولت وفادار باشد، در مقابل حمایت خارجی از اپوزیسیون و همچنین موازنه نسبی پایگاه توده‌ای رای دولت و مخالفان دو راه « مصالحه ملی » و رفتن به سوی « جنگ‌های مسلحانه » را در مرحله جدید بحران ونزویلا اجتناب‌ ناپذیر کرده است و راه سوم مانند مدل برازیلی رویای تمام‌ شده‌ای است که اپوزیسیون این کشور باید آن را فراموش کند./ شرق

 

 شبح کودتای نظامی بر سر ونزویـلا

منبع : رویترز

به نظر می‌رسد ونزویلا گام ‌به ‌گام به سمت یک مرحله پرتنش ‌تر و خطرناک ‌تر پیش می ‌رود. بسیاری از شهروندان احساس می‌ کنند از همه راه‌ های دموکراتیک برای مخالفت با حکومت استفاده کرده و جوابی نگرفته‌ اند. نیکولاس مادورو با وجود اعتراضات مردمی گسترده و انتقادات بین‌المللی موفق شد یک مجلس موسسان تشکیل دهد که تحت کنترول حزب سوسیالیست طرفدار او بوده و اختیارات بیش تری را به رییس‌ جمهور می ‌دهد.  شاید به دلیل همین احساس شکست و فضای بن ‌بست کنونی بود که چند روز پیش تعدادی از سربازان و شهروندان مسلح  را بر ‌آن داشت تا به یک پایگاه نظامی در نزدیکی شهر والنسیا حمله کنند. در این حمله دو نفر کشته شدند. مقامات ونزویلایی می‌ گویند به دنبال ١٠ نفر مهاجمی هستند که با مقادیری سلاح فرار کرده‌اند. در یک ویدیو که پیش ‌تر ضبط شده، گروهی نشان داده می ‌شوند که لباس نظامی به تن کرده و می ‌گویند قصد دارند نظام مشروطه سلطنتی را دوباره بر سر کار آورند. آنها از مادورو می ‌خواستند با کناره ‌گیری خود یک دولت انتقالی تشکیل دهد. حمله نظامی یکشنبه  گذشته امکان وقوع یک کودتای نظامی یا تشدید خشونت‌ها در کشوری چون ونزویلا با ٣٠‌ میلیون نفر جمعیت و بحران شدید اقتصادی را بیش تر کرد. پیش از این حمله، مادورو بر قدرت خود افزوده و همین مساله اپوزیسیون این کشور را سرخورده و دچار تفرقه کرده بود. در درگیری‌های چهار ماه گذشته ونزویلا  تا اکنون ١٢٠ نفر کشته و ‌هزاران نفر بازداشت شده‌اند.
هم ‌اکنون بسیاری از مخالفان احساس می ‌کنند فریب خورده‌اند. آنها تصور می ‌کنند رهبرانشان به آنها خیانت کرده و اعتراضات را به هفته بعد موکول می‌ کنند. احزاب سیاسی موجود در ایتلاف مخالفان نیز درباره مشارکت در انتخابات آینده دچار اختلاف دیدگاه شدند زیرا بسیاری دولت را از هم‌ اکنون به تقلب گسترده در انتخابات مجلس موسسان متهم می‌ کنند. مساله بی‌اعتمادی به رهبران اپوزیسیون ونزویلا را می ‌توان در اظهارات یکی از جوانانی دید که با صورت پوشیده راه‌ها را در کاراکاس بند آورده و به رویترز می ‌گوید: « ما باید ایمان به ایتلاف مخالفان را کنار بگذاریم. باید فقط به خودمان ایمان داشته باشیم ». او تحصیل در دانشگاه را رها کرده و برای شرکت در اعتراضات به کاراکاس آمده است. این جوان که ٢٠ سال بیشتر ندارد، یک بمب آتش ‌زا با خود حمل می ‌کند.
تشدید منازعات
لوییس ویسنت، تحلیلگر سیاسی، می‌ گوید، سرکوب حکومت می ‌تواند گروه‌های تندرو را به کارهای مخفیانه و تشکیل گروه‌های شبه ‌نظامی، آن‌ هم در کشوری که به‌ وفور در آن سلاح وجود دارد، سوق دهد. او به رویترز می ‌گوید: « با تشدید برخوردهای دولت، مخالفان نیز به اعمال خشن‌تر روی می ‌آورند و همین آینده را خطرناک می‌کند».
برخی دیگر از تحلیل گران درباره احتمال وقوع یک جنگ داخلی در این کشور صحبت می ‌کنند و می ‌گویند، اگر این اوضاع تغییر نکند، ممکن است کشور به سمت یک جنگ  داخلی پیش برود؛ برای مثال ٣٠ جولای یک انفجار در همان روز رای‌ گیری برای مجلس موسسان رخ داد که در جریان آن هفت  نیروی پولیس موتورسوار هدف قرار گرفته و مجروح شدند.  مادورو قبلا گفته بود با یک « شورش مسلحانه » مواجه است که هدفش ازبین‌بردن سوسیالیزم در امریکای‌لاتین است. به گفته او، این حرکت قصد دارد راه را براي نخبه گان طرفدار امریکا باز کند تا بر انبوه ذخایر نفتی این کشور مسلط شوند. ناظران می ‌گویند در سطح ظاهری علامتی که حاکی از وقوع کودتای نظامی علیه رییس‌ جمهور کنونی ونزویلا باشد مشاهده نمی ‌شود. مادورو کسی است که به‌ عنوان جانشین هوگو چاوز بر سرکار آمد و اتحادیه‌ های کارگری پشتیبان او هستند. همین ناظران می ‌گویند هیچ نشانه‌ ای که حاکی از اختلاف بین مادورو و فرماندهان ارتش باشد در ظاهر به چشم نمی ‌خورد. با این ‌حال نبايد فراموش کرد خوان کارلوس کاجواریبانو، افسرسابق گارد ملی که به خارج فرار کرده و گفته می ‌شود فرماندهی تهاجم روز یکشنبه را برعهده داشت، از « دوستان مسلح » خود خواست شورش کنند. همچنین اسکار پرز، خلبان نیروهای پولیس که با هلیکوپتر در کاراکاس به ساختمان‌ های دولتی حمله و فرار کرد، قصد دارد به مبارزه خود ادامه دهد. ماریا رودریگز، یک لبنیات ‌فروش که در محله اعیان‌نشین کاراکاس زنده گی می‌ کند، درحالی ‌که خیابان‌ها را بسته، می‌ گوید: « ما از قیام ارتش حمایت می ‌کنیم. ما شهروندان عادی هستیم و به‌ تنهایی نمی ‌توانیم این مبارزه را به نتیجه برسانیم». با این‌ حال بسیاری از دوستانش که جزمخالفان هستند احساس می ‌کنند بعد از چهارماه درگیری و تظاهرات خسته شده اند. به نظر آنها زنده گی روزمره ‌شان فلج شده و آنها تا اکنون نتوانسته‌ اند مادورو را وادار به قبول مطالباتشان کنند.

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۱/ ۱۷ـ ۱۴۰۸

 

 

یادداشت بامـداد :
ـ مایک پنس
، معاون رییس‌ جمهور یالات متحده امریکا روز گذشته سفر شش‌ روزه خود را به کشورهای امریکای لاتین و مرکزی آغاز کرد. او نخست به کشورکولمبیا، همسایه غربی ونزویلا، سپس به ارجنتاین ، چیلی و پاناما  سفر خواهد نمود.
یک مقام مسوول دولت امریکا به خبرنگاران گفت  انتظار می ‌رود ، ونزویلا یکی از موضوعات گفت ‌وگوها با مقام‌ های بلند پایه این چند کشور باشد. ترامپ شخصا امکان استفاده از
مداخله نظامی علیه کشور ونزویلا را نفی نکرده است .

ـ بر اساس گفته یکی از مقامات ارشد دولت ونزویلا و افراد مطلع، شرکت دولتی نفت این کشور از اوایل سال جاری مذاکراتی را بر سر واگذاری ٩ پروژه نفتی به شرکت « رزنفت»،  یعنی بزرگ‌ ترین شرکت نفت دولتی روسیه  ازپیش ‌ برده است. بربنیاد اظهارات مقامات شرکت «رزنفت» این شرکت درماه جاری ترسایی بیش از شش ‌میلیارد دلار به شرکت نفت دولتی ونزویلا قرض داده است  که با این احتساب، کل اعتبار و قرضه پرداخت شده  از سوی روسیه به ونزویلا از سال ٢٠٠٦  ترسایی بدین سو به ١٧‌ میلیارد دلار می ‌رساند.

گام‌ های نخست برای پایان یک دهه درگیری

آشتی فتح و حماس در سایه تلاش‌ های موازی رقیب عباس

 

بعد از یک دهه تنش و درگیری و درست زمانی که ساکنان نوار غزه با بی ‌برقی و بی‌ کاری و مشکلات روزافزون، هزینه مناقشه‌ های میان حماس و فتح را می ‌دادند، گزارش‌ ها از تلاش‌ های دو گروه فلسطینی برای آشتی حکایت دارند. آن ‌طور‌که المانیتور به نقل از مقامات ارشد تشکیلات خود گردان فلسطین ( فتح ) گزارش داده، روز اول ماه اگست گروهی از مقامات حماس به رهبری ناصرالدین الشاعر، معاون سابق اسماعیل هنیه  و رییس دفتر کنونی او، در دفتر محمود عباس، رییس تشکیلات خود گردان فلسطینی، در رام‌ الله با او دیدار کردند. شاعر را یکی از اعضای عمل‌ گرای جنبش حماس در نوار غزه می ‌خوانند و فتح هم او را نماینده ارزنده‌ای برای مذاکره می ‌داند. تحلیل گران بر این باورند که برای شاعر برخلاف بسیاری از اعضای حماس، منافع ملی فلسطین بر منافع محدود حماس ارجح است. ورود هیاتی از حماس به رام‌ الله برای بسیاری سوال ‌برانگیز بود، اما دفتر حماس در توضیح این دیدار اعلام کرد هیات حماس برای تقدیر از دفاع محمود عباس از مسجد‌ الاقصی به دیدار او آمده بودند؛ اما در واقع این اولین گام‌ ها برای پایان یک کدورت دیرینه بود. از سال ٢٠٠٧ ترسایی و با قدرت‌گرفتن حماس در نوار غزه درگیری‌ های خونینی میان گروه‌ های رقیب فلسطینی درگرفت و از آن زمان تلاش‌ ها برای آشتی ‌دادن این دو گروه ناکام مانده است. دیدار هفته گذشته در سایه یکی از بزرگ ‌ترین بحران‌ های سال‌ های اخیر حماس و فتح انجام شد. سه ماه پیش محمود عباس تصمیم گرفت غزه را از کرانه باختری جدا کند و برای عملیاتی‌ کردن این تصمیم اقداماتی ترتیب داد. براساس گزارش‌ها زمزمه‌ های این جدایی و اقدامات محمود عباس پس از آن آغاز شد که یحیی سنوار که در ماه فبروری  به ‌عنوان رهبر حماس در غزه برگزیده شد، تصمیم گرفت شورای شهری برای رسیده گی امور شهری و اداری تاسیس کند؛ تصمیمی که به مذاق عباس خوش نیامد، چرا که تشکیل شورای جدیدی را که همه اعضای آن از گروه حماس باشند، چالشی برای دولت وحدت ملی فلسطین می ‌دید که دست ‌کم در ظاهر بر غزه حکومت می‌ کند. ازهمین‌ رو عباس در واکنش به تاسیس این شورا، بودیجه سوخت مورداستفاده برای نیروگاه غزه را متوقف کرد و دستمزد کارکنان بخش دولتی ساکن غزه و هزینه‌ های تجهیزات بهداشتی را هم به حالت تعلیق درآورد. عباس امیدوار بود این اقدامات و فشار بر حماس این گروه را از ایجاد شورای مستقل منصرف کند، اما برخلاف تصور او رقیب او محمد دحلان، رییس سابق  فتح، وارد صحنه شد تا خلأ به‌ وجود‌آمده را پر کند. با وجود همه این اقدامات نماینده گان حماس هفته گذشته به دیدار عباس رفتند و سوالی که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده این است: چرا دفتر عباس اکنون و در بحبوحه بحران حماس و فتح اجازه چنین دیداری را داده است؟ 
یکی از منابع نزدیک به دحلان به شرط ناشناس ‌ماندن، به این پرسش المانتیور این‌ گونه پاسخ داده است: عباس به این دلیل نماینده گان حماس را پذیرفته که دحلان در حال پیش ‌بردن طرح آشتی مشابهی بدون دخالت او بوده است. محمد دحلان از فعالان پیشین جنبش فتح است که مخالفان بسیاری دارد و در سال‌ های فعالیت او در سرویس امنیتی فلسطین که نقش پولیس تشکیلات خودگردان فلسطین را ایفا می ‌کرد، بسیاری او و شبکه امنیتی تحت امرش را به جاسوسی برای اسراییل در فلسطین و کشورهای عربی متهم کردند. در سال ۲۰۱۱ ترسایی محمود عباس این رقیب دیرینه خود را به اتهام کودتا علیه خودش، از تشکیلات با حکم کمیته مرکزی جنبش فتح اخراج کرد. به باور برخی ناظران اکنون دحلان در توافقی با حماس سودای دراختیارداشتن گذرگاه رفح را در سر دارد و حمایت مصر از دحلان نیز به او در این راه کمک می ‌کند. نقش‌آفرینی مصر و امارات در این توافق بسیار پررنگ است و حتا ظاهراً امارات با تضعیف قطر و با استفاده از دحلان که رابطه دیرینه‌ ای با این کشور دارد، به‌ دنبال نفوذ بر غزه است. هنوز مشخص نیست آیا تلاش‌های دحلان به نتیجه‌ا ی می ‌رسد یا نه، اما به‌ نظر می ‌رسد ترس عباس از رقیب سیاسی‌اش از همه فشارهای چند سال اخیر برای آشتی ‌دادن دو گروه قوی ‌تر بوده است و به‌همین‌ دلیل عباس آماده چنین حرکت چشم گیری به‌ نفع حماس است. به گزارش المانیتور شاعر در این دیدار به عباس اطلاع داده که حماس آماده تقسیم مساوی کرسی‌ های شورای شهر جدید غزه با فتح است. براساس پیشنهاد شاعر نیمی از نماینده گان این شورا اعضای حماس خواهند بود و نیمی دیگر از اعضای فتح. عباس ایده همکاری در شورا را رد نکرده است و از سوی دیگر ازآنجایی ‌که بیش تر اعضای فتح در نوار غزه از حامیان دحلان هستند، عباس اعلام کرده اگر مصالحه پیش رود، او شخصا نماینده گان فتح در این شورا را انتخاب می ‌کند و این نماینده گان لزوما کسانی نیستند که در نوار غزه زنده گی می ‌کنند. افزون بر این در صورت پذیرفته‌ شدن پیشنهادها، انتظار می ‌رود عباس خواستار وابسته‌ بودن شورای شهر جدید به دولت وحدت ملی شود. این همکاری اولین گام در جهت آشتی واقعی میان فتح و حماس است و در این شورا برای اولین ‌بار اعضای ارشد هر دو سازمان در یک واحد اداری در کنار هم قرار می ‌گیرند. پس از ١٠ سال محمود عباس باید تصمیم بگیرد که آیا در نهایت آماده پایان ‌دادن به جنگ داخلی فلسطین است یا نه. به باور تحلیل گران دو تحول می ‌تواند او را مجبور کند به این پیشنهادها پاسخ مثبت دهــد. اولین دلیل دحلان و تحرکات اخیر اوست و دیگری تصمیم عباس برای بازنشسته گی در پایان سال  ترسایی٢٠١٧. به گفته اعضای ارشد فتح، محمود عباس می‌ خواهد در جنوری ٢٠١٨ از قدرت کناره‌ گیری کند و ازهمین ‌رو ترجیح می ‌دهد فلسطین متحدی را برای جانشین خود به ارث بگذارد، هرچند عباس امیدوار است جانشینش دحلان نباشد. /شرق

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۷ـ ۰۹۰۸

نـو څه باید وشـی ؟


داکتر حبیب منگل
ولسمشر محمد اشرف غني وایی « چې پاکستان د افغانستان سره په نه اعلان شوي جنګ اخته دی اوپه ټولو ناامنیو کې لاس لري .» خو پوښتنه داد ه چی څه باید وشی چی پاکستان زمونږ دهیواد پرضد د پاکستان ۴۰ کلنی نه اعلان شوی جګړی اود دولتی تروریزم صدور ته په بل عبارت په دی موده کی افغانستان ته ددولت ضد باغیانواو دهشت ګرو تسلیح او رالیږلود پای ټکئ کیښودل شی ؟
سره له دی چی دی پوشتنی په ځواب کی ډیرو اقداماتو اړتیا شتون لری . خو زما په نظر دلاندی ځنډ نه منونکو اقداماتو په صورت کیدای شی پاکستان دافغانستان سره ددشمنی څخه لاس په سر شی .
۱- دافغانستان حکومت د پاکستان پرحکومت رسما احتجاج وکړی او ددی هیواد سره دسفارتی اړیکو د څرنګوالی او قطع کولوپه باره کی تصمیم ونیول شی او دملګرو ملتونو امنیت شورا ته هم دپاکستان څخه شکایت وشی اوپه دی اړوند دلازمو تصمیمونو دنیولو غوښتنه وشی .
۲- حکومت او ملی شورا او مدنی ټولنه او سیاسی ګوندونه د امریکا دمتحده ایالتو او ناتو څخه په کلکه وغواړی چی اودافغانستان سره دامنیتی موافقتنامی او ژمنو له مخی په پاکستان فشار راولی ؛ چی دافغانستان پر ضد دنه اعلان شوی جګړی څخه لاس واخلی اود پاکستان دنه مننی په صورت کی په دی هیواد خپلی مرستی قطع او لازم تعزیرات وضع کړی . اودتروریسم ضد جګړی په لړ کی د پاکستان په خاوره کی د القاعده ؛ داعش او طالبانو او نورو ترو ریستی شبکو دمرکزونه او پټ ځایونه دځپلو او له منځه وړلو لپاره لازم اقدامات ترسره کړی
۳- دولت په هیواد کی دپایدارامنیت دتامین او دتروریسم ضد جګړی کی دبریالتوب لپاره نوی او کارا امنیتی ستراتيژی تدوین کړی اوپه مستقلانه ډول دهیواد دملی امنیت دتامین لپاره لازم اقدامات ترسره کړی او په دی لړ کی دهیواد د دفاعی قابلیت دخود کفایی سطحی ته ورسول شي ؛ امنیتی ځواکونه، په درنو وسلو تجهیز او په پیاوړی مسلکی رهبري تقویه کړی او ټول ملت ؛ مدنی ټولنه ؛ سیاسی ګوندونه او ا جتماعی سازمانونه او نهادونه دملی امنیت لپاره بسیج کړی .

بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۷ـ ۲۷۰۷

تفوق گرایی قومی بدتر از تسلط استعماری است

عبدالو کیل گوچی

ما دامی که احمد خان ابدالی بیش تر از ۱۷ بار سرزمین هند را مورد هجوم قرار داد  در اثر آن سنگ های بزرگی از سر راه استعمار انگریز پس گردید و بعد از اشغال هند  پای استعمار برسر زمین ما راه یافت با اینحال هوادارانش او را با با خواندند . ازین با با فرزندانی بجا ماند که اولاده واخلاف نزدیک به این خاندان با لشکر کشی بروی همدیگر وخونریزیهای زیادی بر سر قدرت ، هر کدام بنوبه خویش در زمان حکمرانی خود یکی دو پارچه زمین آبایی مان را چون خشت کیک از پیکر وطن جدا ساخته وبه هند برتانوی یا اداره استعماری انگریز واگذارگردیدند که قسماً تا زمان حکمرانی حبیب الله ادامه داشت و در مجموع بیش از شانزده ولایت وایالت خورد وبزرگ در جنوب وشرق  و۲ ولایت در شمال کشور به استعماریون وقت داده شد وافغانستان زیر مستعمره استعمار انگریزی درآمد .

انگریزی ها در ازآی خوش خدمتی حکمرانان معاشخوار شان وعده پشتیبانی از سلطه واقتدار آنها تا دور آخرالزمان دنیا و تغیر نام تاریخی کشور را به نام افغانستان متعهد شده گویا به این مفهوم که افغان متعلق به قوم پشتون بوده وامتیاز نام افغانستان به آنها اعطا گردید ه باشد.

با وجود آنهم قدرت استعماری با ناممکن دانستن بقای تسلط شان در سرزمین آزاده گان که هیچگاه تاب رویارویی با مبارزان وطنپرست افغانستان را نداشتند به ایجاد نفاق ،تفرقه ودسایس دست زدند وبزرگترین هدف شوم شان را تفرقه های قومی ،زبانی ،سمتی ،مذهبی وغیره تشکیل میداد که با این هدف ملت را بجان هم انداخته دوام سلطه خود را بر سرزمین افغانستان ممکن ساخته و با روی آوردن به حاکمان اقوام سرحدی کشور وترتیب معاملات دور از انظار ملت ، مقاصد خود را دنبال میکردند ولی در سه بار تجاوزات شان برخاک کشور ما تمام ملیتهای باهم برادر اعم از پشتون ،تاجیک ،ازبیک ،هزاره ، پشه یی ،نورستانی وبلوچ متحدانه وبرادروار از خاک ونوامیس ملی چنان دفاع کردند که پوزه استعمار را بزمین مالیدند .

چنانچه یکی از نواده های اخلاف دودمان محمد زایی ها اعلیحضرت غازی امان الله خان بیاری وشمشیر تمام ملیتها ،اقوام کشور، اعم از پشتون ،تاجیک ، ازبیک ،هزاره ،بلوچ ،نورستانی ، پشه یی ،پراچی ، ترکمنی ، قزلی ، وغیره ساکنان سرزمین واحد مان ، استقلال کشور را سربلندانه حاصل کردند وبرای نخستین بار زنجیر استعمار را در قلب آسیا درهم شکستند وپرچم آزادی واستقلال را برفرازقله آرزوهای مردم افغانستان برافراشتند .

در رابطه به گذشته های تاریخی ملیت شریف پشتون ، مورخین ،علما محققین وتاریخ شناسان غربی وشرقی ونویسنده گان بلند بالا بشهادت تاریخ ، مستنداتی را بیان وثبت تاریخ کرده اند. دردانشنامه ها نیز کلمه افغان به قوم وملیت پشتون با ذکر سجره تاریخی آن و قدامت تاریخی ملیت پشتون به زمان یکنیم هزار سال پیش وحتا قبل از آن با ذکراسمای اجداد شان به سلسله مهاجرتها وزندگی در جنوب وشرق کشور  مرقوم ومشهود است واین بحث بزرگی است که از حوصله این قلم خیلی بالاست مگر مختصراً باید گفت که  کلمه افغان با توجه به پژوهشهای علمی وآثار قید شده بزرگان مفاهیم گوناگون وابعاد گسترده ی داشته یکی از آن بگونه مثال از قول علما ، مورخین وپژوهشگران ، کلمه افغان از فریاد گرفته تا ناله وزاری ، ندا ، اظهار درد ورنج تعاریفی دارد چنانچه

ناصر خسرو میفرمود

از خواندن  چیزیکه  بخوانی و ندانی

هرگز نشود حاصل چیزت بجز افغان

من هم از باد سر بدرد سرم

ابرم   از   باد   باشد افغانم

خاقانی

گرچه از افغان مرا با تو زبان موی شد

در همه عالم منم موی  شگاف از زبان  

همچنان با توجه به مستندات تاریخی وادبی تعریف افغانستان عبارت از سر زمین کوهی ،کوهستانات وجاییکه ساکنین آن باغیرت ،باشهامت وکوهنشین هستند . درینصورت کلمه افغان به همه ساکنین آن نسبت یافته که با اصول برابری وبرادری ورشد متوازن اجتماعی متمرکز است.

اما بنده حقیر میگوید :

 اتفاقات  زبا نها  بسته  بر کار دل  است

مهم آن باشد که دلها را بسازی همزبان

 

اگردلها  یکی باشد  تخا لف در زبانها  چیست

سخن با هر زبان گویی زدل سرچشمه میگیرد

 

تمیز رنگ و بوی جنسیت را خا ک بر سرکن

نها د  آد می   از آد میت    منشاُ می    گیرد

 

زبان علم   بیسرحد ، چنان  گنجیست در عالم

که هست انسانیت چون سرزمین مشترک مارا

 

 بآنکه کلمه افغان به قوم پشتون نسبت بیشترداده میشود  ولی هرکدام این کلمات با پیشوند و پسوند همد یگر مفاهیم مشترک را ارایه میکند . درینجا سبک وسنگینیُ در کار نیست ویا بعباره دیگر که کلمه پشتون به افغان ویا کلمه افغان به پشتون ویا هردو مسمی به اسم واحد کشور باشد ، باز هم ملیت پشتون بمثابه یک ملیت برادر وبرابر با دیگر ملیتهای ساکن در کشور محسوب میشود  زیرا در سطح کل کشور اقوام وملیتهای زیادی باهم برادر و برابر زیست میکنند و به این معنا نیست که یک قوم نسبت به قوم دیگری بر تری ویا کمتری داشته وبا این بهانه ، ساکنین یک کشور را تقسیم بندی وانسانیت را پارچه پارچه ساخت . چونکه هرملیتی اعم از پشتون ،تاجیک ،هزاره ،ازبیک ،بلوچ ،نورستانی ، اهل هنود ، پشه یی وغیره قبل ازینکه متعلق به فلان  قوم باشند متعلق به انسان هستند وسرزمین انسانیت بسیار وسعیتر از هر ملیت .

همانطوریکه زیاده خواهی ،امتیاز طلبی وسوی استفاده ازکلمه و نام افغانستان بمنظور برتری جویی وتفوق طلبی ملیتی بر ملیت دیگر محکوم ومردود است به همان اندازه مخالفت با نسبت دادن نام افغان بمردم و افغانستان به کشورما پذیرفتنی نیست زیرا نام افغانستان عزیز با تاریخ کشورعجین شده است وبا توجه به مستندات تاریخی ، کلمات افغان وافاغنه در مکتوبات گذشته های قبل از تغیر نام کشور به افغانستان نیز تذکر رفته است برغم اینکه گفته میشود  در آنزمان این کلمه به اقوام پشتون  نسبت داده میشد .

برای اینکه از موضوع بدور نشده باشیم باید گفت که استعماریون میدانستند که با نامگذاری کشوری عقب نگهداشته شده وایجاد تفرق قومی میتوان مردمش را سالها وقرنها در جنگ نامها ، نفاق وتعصبات زبانی وقومی نگهداشت . به اینصورت هردو طرف قضیه با نادیده گرفتن دو مطلب اساسی وتاریخی ، چنان گلی را به آب دادند که با گذشته تاریخی و آینده عصر بیداری مردمان کشور ما در تضاد وتناقض کامل قراردارد.

اول گذشته های تاریخی سرزمین باستانی ما با تغیر کمابیش جغرافیای آن  مملو از حماسه های بزرگ وتاریخی  ، اقوام با عظمت وتمدن دیرینه ، گاهی بصورت جداگانه  وگاهی یکجا با پارچه سرزمین همسایگان  در دوره های متعدد فرمانروایان اعم از آریانای کبیر ،کیانیها ،کاوه کواتا ،اسپه ها  ،هخامنشی ها ، کوشانی ها ،یفتلی ها ،ترکها ،سامانی ها،  خراسانیها ، طاهری ها ،صفاری ها  ،سامانی ها ،شیبانی ها ،غزنوی ها ،سلجوقی ها،غوری ها ،کرتها ،خوارزمشاهییان ،کورگانی ها ،هوتکی ها وبلاخره ابدالی ها ،هرکدام شان که متعلق به همین سرزمین بودند دراداره آن همت گماشتند وافتخار تاریخ ملی وبا شکوه سرزمین خورشید یا خراسان بزرگ را به ارمغان گذاشتند که تمام ملیتهای ساکن در آن سرزمین با پرچم واحد وبطور برادرانه زندگی میکردند که نباید ارزشهای تاریخی این افتخارات بزرگ را دست کم گرفت .

  مصیبت دومی  وخبط سیاسی عبارت از آن بودکه با نادیده گرفتن حقوق وخواستهای مردمان آنسوی خط دیورند و ارزشهای اجتماعی ، روابط اتنیکی اقوام هردوطرف خط وبی پاسخ ماندن خواستهای شان رفته رفته به مشکل تاریخی مبدل گردیده است . مزید بر آن  شکل گرفتن تغیرات وانکشافات  در عرصه های سیاسی ،اجتماعی ، فرهنگی وروند سیستماتیک تحولات ، جریانات فکری و زایش اندیشه های خلاق ترقی خواهی قیامها وجنبشهای آزادی خواهی ،عدالتخواهی وخیزشهای فراگیر مردمی و جنبش جوانا ن تحول طلب  که خود را آزاد از دایره تعصبات قومی زبانی سمتی ومذهبی دانسته همه در یک فضای  همفکری وداد خواهانه  تحولات تازه یی را در پیش گرفته بر ضد سلطه جویی ، بیعدالتی ، تفوق طلبی ، تعصبات قومی ،سمتی، لسانی ، مذهبی وجنسیتی مبارزه میکنند که این خود واکنشهای منطقوی را درپی دارد . چنانچه در حال حاضر گروه های تروریستی پرتاب شده از خاک پاکستان با تجهیزات جنگی بمنظور خرابگاری به کشورما بیانگرادامه همان زدوبند هاییست که دوصدسال قبل بوسیله استعماریون طرحریزی شده بود ومرحله بمر حله شرایط خطرناک آن بر ملت هردم شهید کشور ما تحمیل وعملی میگردد . از طرفی هم بخصوص در حال حاضر بی تفاوتی دولت دوسره افغانستان که برمبنای روحیه قبیله استوار است با توجه به ترکیب نادرست ساختاری دولت تحت الحمایه  که با آهنگ شتابنده از جانب راست بجانب راست افراطی وقومگرایی در حرکت میباشد، نگرانی مردم را بیشتر ساخته وهرگز امیدی به بهبود اوضاع دیده نمیشود . دولتی با موضیع برتری جویی قومی وگرایشهای افراطی مذهبی وتفوق زبانی با حمایت حامیان خود در سایه ی جنگهای قومی چگونه میتواند امنیت وآرامش را بوجود آورد .دولتی که هستی وبقای خود را  در اختلافات قومی ، نفاق و دشمنی در میان اقوام وملیتهای برادر وبرابر بداند در واقع اعلان جنگ با ملت است که بد تر از ستم استعماری میباشد پس چکونه میتوان  امید خدمت  و صداقت به آن داشت  .

 افغانستان سرزمین تاریخی پنج الی هفت هزار ساله وپنجمین کانون مدنیت در جهان است .افغانستان سرزمین واحد تجزیه نا پذیر ، خانه مشترک تمام ملیتها واقوام ساکن درین کشور میباشد که از قرنها ی متوالی تا بدینسو ملیت عزیز پشتون با ملیتهای شریف تاجیک ،هزاره ،ازبیک ،بلوچ ،ترکمن ،پشه یی ،نورستانی ،اهل هنود وسایرین باهم بشکل برادر وار زیسته اند.  بافت اجتماعی نفوس کشور بیانگر روابط خونی تمام ملیتها واقوام ساکن در کشور است . بنا بر آن مردم آگاه وبیدار کشور هرگز اجازه نخواهند داد تا گروهی معامله گر ، خود محور ومتعصب چه از نام پشتون یا تاجیک ویا هزاره واز هر قوم وملیتی خود را نماینده یک ملیت بزرگ وشریف کشور جازند وبا تفوق طلبی امیال شوم ناسیونالیستی خود را بر ملتی تحمیل کند . زیرا هرگونه تفرقه وبرتری جویی قومی در واقع ریختن روغن بروی آتشی است که در وطن ما میسوزد . ازینرو برتری جویی وتحریکات قومی وانواع تعصبات شدیداً محکوم به زوال بوده و دفاع از تمامیت ارضی ،استقلال وحاکمیت ملی کشور وظیفه هر فرد از مردم افغانستان میباشد .

ما در عصری قرار داریم ،عصر بیداری ،عصری که جهان به برکت انکشافات علمی دارد بهم نزدیک میشود وجامعه جهانی بسوی دهکده جهانی گام بر میدارد . در حالیکه جوامع پیشرفته جهان با مشارکت اجتماعی بنیاد هستی وفراورده ها وفناوری خویش را بهم یکی ساخته بسوی جامعه وجغرافیای مشترک گام بر میدارند ولی در کشورهای عقب نگهداشته شده ، مثل افغانستان ، دشمنان ما یکی را با جگه شمله ودیگری را با پکول وگروهی را با ریش بزرگ وجمعی را با چپن های سه رنگه تشویق نموده بجان هم می اندازند .اما باید بدانند که زمان ، زمان بیداریست. زمانیست که گروه های عدالت پسند ،احزاب سیاسی ترقیخواه وطندوست ومردمی وسایر نهاد های دادخواه وشخصیتهای ملی ومومنین پاکنهاد کشور در یک طیف وسیع از نیروهای متحد در یک جبهه واحد ملی بخاطر ریشه کن ساختن انواع تبعیض وتحقق عدالت، پرچم مبارزه را برافراشته  وبرای تحکیم وحدت ملی وهمبستگی برادرانه وسراسری همه نیروهای وطنپرست ملی ، مترقی ومردمی ،نهاد های مدنی وحقوقی  دریک صف واحد و جنبش سراسری میتوانند با نیروی اتحاد وهمبستگی ملی ،  وطن را از ورطه بدبختی نجات دهند .

زنده باد افغانستان واحد وغیر قابل تجزیه ، مستحکم باد وحدت و همبستگی وطنپرستانه تمام مردم افغانستان .

 بامداد ـ دیدگاه ـ ۴/ ۱۷ـ ۲۹۰۷

کدام زمینه ‌ها می ‌تواند باعث تحکیم وحدت ملی گردد؟

محمـد ولـی 

طی تقریباً ۴۰ سال اخیر بنا بر عوامل روشن یا مجهول اصل وحدت ملی افغان ها مصدوم به خطرات ناشی از شعارهای سیاستگرانی شده است که خواسته ‌اند منافع شخصی و خانواده گی ‌شان را بر ایجاد گروهای سیاسی بسته به یک قوم یا ملیت واحد حفظ کنند.

 پروسه تشکیل تنظیم‌ های مجاهدین در بیرون از کشور با رسن عقیدتی اسلامی بر بنیاد تعلق هر تنظیم بیک قوم خاص نضج داده شد، گرچه بعضی تنظیم‌ ها شامل افراد مربوط به اقوام مختلف بودند اما خط مسلط فکری و ستون اصلی تشکیلاتی‌ شان به یک قوم خاص تعلق می ‌گرفت، ازین رو با رسیدن به قدرت هر دو اصل (خط فکری قومی و تشکیلات قومی ) از پرده بیرون شده هر تنظیم مسیر فکری متعلق به قومش را اساس فعالیت جنگی قرار داد که پیآمد آن بسیار جانکاه و تباه کن بود.

 تقسیم ‌بندی احزاب اسلامی با حفظ ادعای تساوی و اشتراک عقیدتی در یک دین واحد باعث تقسیم ‌بندی عمودی جامعه شده هر رهبر، تنظیم مربوطه ‌اش را به حیث نماینده یک قوم برگردانی کرده کلمه اسلامی را در پسوند آن حفظ  نمود.

 با پایان جهاد سران تنظیم‌ ها در رقابت جنگی برای قدرت نه شعار مشترک اسلامی بلکه شعار تعلقات قومی و ملیتی را برای بقای تنظیم و رسیدن به قدرت و حفظ منافع پیش کشیده جامعه را دچار تشنجات قومی و گرایشات سمتی ساخت و بر فراز ویرانی و خون ناشی از این شعار بر بقای مقام خود و منافع خانواده گی مربوطه افزود. پلان ‌های دور نمایی کشورهای ذیدخل در ویرانی افغانستان از عوامل این دسته بندی بوده تا هنوز ادامه دارد زیرا آن‌ ها به‌ راحتی می ‌توانند سیاست‌ های شوم و ظالمانه‌ شان را به‌ وسیله سران تنظیم ‌ها زیر نام مصلحت امور مملکتی عملی سازند که ما هر روز شاهد این بازی‌ های سیاسی هستیم.

 تجربه ۱۶ سال جاری در کشور نشان داد که این نوع نظریه سازی ‌ها (به‌ اصطلاح امریکایی‌ ها ملت سازی ) نه کارا و نه موثر بود بلکه نتایج زیان ‌بار آن تا سرحد خطرات و مصیبت‌ های جدیداً ظهور کرده ادامه دارد.

 عیب دیگر این سیاست این است که اصل شایستگی در دموکراسی پامال می ‌شود. به‌ جای دموکراسی اصل وراثت که قرن‌ها قبل معمول بود دو باره احیا می‌ گردد اعضای تنظیم‌ ها باید به تاج‌ پوشی (فلان ابن فلان) شادیانه بر پا کنند، قوم و ملیت مربوطه بعد ازهر چند سال به میدان انتخابات برود و به وی رای بدهد تا او در سکان قدرت جایگاهش را بدست آورد. او دیگر فعال میشا بوده نه تابع قانون، نه تابع رسوم و نه تابع اصول معمول اخلاقی در جامعه می ‌باشد با اندک شکر رنجی ناشی از خلاف ورزی طغیان می‌ کند و قومش را سپر اهداف شخصی می ‌سازد و بحران می آفریند. تجربه ۱۶سال این نوع «ملت سازی !» بی ‌نتیجه بوده برعکس قبیله گرایی و قوم گرایی را احیا نمود.

 بدون اینکه مورد انتقاد عدم درک از اوضاع جهان معاصر یا کهنه گرایی اندیشه ‌های گذشته قرار گیرم فکر می ‌کنم بجای نقش و منافع یک گروه بسیار کوچک و نو ایجاد شده نامشروع باید منافع عام ملت که شامل گروه‌های مظلوم و زجر کشیده هر قوم و ملیت است در نظر گرفته شود.

 کثیرالعده ترین گروه مردم یعنی دهقان، کارگران تولیدی، ساختمانی، خدماتی، مامورین پایین رتبه همیشه محتاج، روشنفکران تحول طلب و متعهد به آرمان‌های ملی و وطنی، تجار و سرمایه ‌داران ملی که منافع شان پیوسته زیر ضربه مافیای پولی، تروریستان و آدم ربایان است، روحانیون محترم خیراندیش و پابند به اصول حقیقی اسلام،  پیشه ‌وران و اهل کسبه و سایر اقشار پایینی و متوسط جامعه از همه ملیت‌ها (هزاره، ازبک، تاجک، پشتون، ترکمن، ایماق، بلوچ ، نورستانی و...) در یک صف متحد علیه ظالمان، قاچاق بران، حکام ظالم، ناقضین حقوق بشر، گروهای مختلف مافیایی، رشوه خواران، قانون شکنان، چپاولگران دارایی‌های عامه، قوماندان‌های جبار و فاقد روح انسانی، غاصبین، مزدوران بیگانه و جاسوسان وطن ‌فروش، شیادان و عوام فریبان مربوط به هر ملیت قرار گیرند و برای دفاع از حق شان بر بنیاد منافع و اشتراک احساس واحد ملی با شعار عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت و ایجاد فرصت ‌های مساوی برای همه بسیج گردند، آنگاه خواهند توانست کسی یا کسانی را بر زعامت خویش بر گزینند که برای برآورده ساختن آرزوهای شان مسوولانه کار کنند.

 اگر میزان پروسه ملت شدن مبنی بر اشتراک منافع مادی و معنوی، درک متقابل افراد جامعه و ارتقای روحیه ملی برای حمایت از سیاست ‌های دولت ملی و تاثیرگذاری بر انکشاف اقتصادی کشور (صنعت، زراعت و تجارت) با معیار دلسوزی به مردم و حس وطن ‌پرستی شکل می ‌گیرد پس همین شیوه می ‌تواند برای یک کشور جنگ زده با از هم پاشیده گی شیرازه‌های همگرایی موثر باشد و درز میان برداشتن تفاوت عمیق اقتصادی و جلو گیری از تشدید خصومت‌ های اثر مثبت بگذارد. دراین حالت دموکراسی از وسیله دست زورمندان بیرون گردیده مردم نه زیر بار قوماندان های مسلح محلی، نه زیر فشار چهره‌های خود ساخته قومی و نه زیر فشار و اثر گذاری بیرونی ‌ها با شفافیت به میدان انتخابات خواهند رفت و اراده واقعی ‌شان را در تعین سرنوشت شان تمثیل کرده از مزایای دموکراسی برخوردار خواهند شد و رشته‌ های پیوندهای ملی و وحدت ملی را محکم ‌تر با هم گره خواهند زد.

 اگر این شیوه مبارزه برابر با منافع اکثریت عظیم مردم باشد بهتر است موج بزرگ تبلیغی و ترویجی دوام‌دار برای بیداری مردم راه اندازی گردد تا مردم از گروگان چند شخص معین نجات یافته به ارزش‌های ملت شدن پی ببرند در غیر آن به این انقیاد عادت کرده نسل بعد نسل دست دعا به‌سوی مفسدین بلند داشته سر نوشت شان را در خم ابرو یا تبسم کنج لب این تیکه داران مربوط خواهند دانست.‌‌

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۲۶۰۷