بادهای سرچپه

عبدالوکیل کوچی 

هر چند توفان آتشزای برخاسته از جنوب مرزی کشور هر گوشه وکناراین سر زمین را در نوردیده است .اما وزش معکوس ومداوم تند بادهای موجود از سوی جنوب بسمت شمال کشورعوامل اصلی و بنیادین این صاعقه حاکی از آن است که جریان حوادث دردناک تاریخی در کشور ما بزمانی بر میگردد که امیر عبدالرحمن خان جابردر زمان حکمرانی اش برای حفظ قدرت لگام گسیخته خود با توسل  به قوه قهریه از کشتار آزادی خواهان گرفته تا سرکوب سران اقوام و تصفیه قومی ونسل کشی پیش رفت .

چنانچه امیر غضبناک پس از نسل کشی برادران ملیت هزاره ، اقوام مرزنشین جنوب کشور را بنام اعمال مجازات بسمت شمال کشور تبعید کرده که بیشترین کوچ کشی ها به لشکرکشی طولانی می ماند . نقل وانتقال وجابجا سازی ها در طول زمامداری اخلاف امیر ادامه داشت تا که این روند در زمان حکمرانی خاندان آل یحی به یک امر جدی مبدل گردید .

در آنزمان سری نبود که بسنگ نادرشاه ، هاشم وشاه محمود کوبیده نمیشد . زیرا که آنها سرکوب مردم و نسل کشی اقوام ناراضی را با قساوت قلب ونهایت بیرحمی انجام داده وبخاطر تحکیم سلطه شوم استبدادی خود در میان مردم تضاد های قومی ،اختلافات سمتی ، تعصبات دینی ، نفاق وتفرقه راایجاد می نمودند .

با چنین دسیسه کاری ها ، مردم بومی وباشنده گان اصلی سمت شمال وغرب کشور را بنام شورشی وبه بهانه های گوناگون سرکوب نموده وبقایای آنها را زندانی وتبعید میکردند .وبخاطر اجرای اهداف استراتیژی سیاسی قومی خود ، بهترین زمینهای زراعتی ، باغات ومزارع آبی مناطق یاد شده را به تبعید شده گان ( اصلاً ناقلین ) وبه اقوام لشکری وحشری خود اعطا میکردند .

درین رابطه مرحوم غبار تاریخدان شهیر کشور مینوشت « نخستین کار نادر شاه بمنظور سرکوب مردم ایجاد تفرقه در میان اقوام مختلف افغانستان با تولید نفاق ودشمنی همچون ادامه سیاست استعماری انگریز تضاد های قومی را بوجود آورد .شروع این کار با غارت ارگ کابل وتاراج داخل شهر توسط قبایل سرحدی بود که پس از تاراج کابل توسط همین اقوام به سرکوب کاپیسا وپروان لشکر کشید به این ترتیب، مردم ولایات جنوب وشمال کشور را بگردن هم انداخت .مرحوم غبار علاوه میکند نادر شاه که از سرکوب مردم در سمت شمال عاجز بود شاه محمود را با سپاه منظم حشری قومی به مزار فرستاد وهمراه با اردوی چهل هزار نفری از اقوام جنوب کشور مدت هشت ماه به بهانه دفع شورش با اهالی ولایات شمال جنگید ومردم را بسختی مورد سرکوب قرار داد وزندانها را از اشخاص وافراد بیگناه پر نمود .شاه محمود بدون حکم محکمه وتفکیک گنهگار وبیگناه اسرای جنگ را تیر باران میکرد وبیشتر از هزار نفر از اسرا را با پای پیاده زیر جلو سوار کاران جنگی همچون عساکر سواره نظام چنگیز به جانب کابل فرستاد ، ضعیفان را در راه تیرباران کرده واز اسرای رسیده به کابل ، تعدادی را کشتند ،عده ی را  زندانی وبخش دیگری را همانند برده ها بکارهای شاقه مجبور ساختند»

آنها میخواستند تا با چنین روش خطرناک پایه های استراتیژی سیاسی قبیله سالاری را محکم ساخته تا تمام محلات را مادام العمر تحت کنترول خود داشته باشند . قدرت ناقلین ولشکریان حشری آنها همانند فاتحین جنگی با تکیه بر مال ومنال بدست آمده ، نفوذ و تسلط شان با پشتوانه دولتی با دیگر اقوام بومی یاد شده اصلاُ قابل مقایسه نبود .تا رفته رفته ناقلین به فیودال های بزرگ وملاکین بیرحم مبدل گشته نظام ارباب رعیتی را در سمت شمال کشور محکم سازند.زمامداران افغانستان که پایه های اساسی قدرت استبدادی شان را فیودالیزم ومفتخواران هرزه گوی تشکیل میداد با اتکا بر وجوهات مشترک با آنها ملاکین را در محلات وفرزندان مستبد آنها را در شهرها بر سرنوشت مردم حاکم ساختند که با عکس العمل های مردمی وخیزشهای روشنفکری وآزادی خواهانه مواجه بودند .

 با پیروزی قیام ثور ۱۳۵۷ برهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای نخستین بار در تاریخ کشور عدالت ،مساوات ،برادی وبرابری اقوام وملیتها در سرتاسر کشور بمیان آمد .تمام اقوام وملیتها در برابر قانون با حق مساوی وهمزیستی برادرانه بسر میبردند .حزب وحاکمیت دولتی مطابق به اهداف ترقی خواهانه وسیاست انساندوستانه متکی بر عدالت وبرابری اجتماعی ، مبارزه بر ضد عقب گرایی و ریشه کن ساختن انواع تبعیض ، نفاق ، تعصبات قومی و بی عدالتی را بمنظور تحکیم وحدت ملی ، رشد متوازن اجتماعی کلیه اقوام وملیتها پروگرام های هدفمند وبرنامه کاری رویدست گرفته بود. سیاست عادلانه دولت مبنی بر مشارکت وسیع مردم اعم از اقوام وملیتهای ساکن کشور واشتراک وسیع زنان در ساختار دولتی وتامین حقوق مساوی زنان با مردان ،رشد علمی وگسترش فرهنگ مترقی در بین  اقوام وملیتها که برای نخستین بار در تاریخ کشوربا تقرر  کادر های برجسته تمام اقوام وملیتها در مقامات عالی دولتی در صدر کار دولت قرار داشت.

 اما این دستا ورد ها با چالشها ی رنگارنگ زیر نام اسلام ودسایس شدید و تحمل ناپذیر دشمنان افغانستان مواجه گردید که توفانهای برخاسته از آنسوی مرزها توام با موجهای وحشتناک از دور ونزدیک جهان را درپی داشت که منجر به فروپاشی حاکمیت ح د خ ا گردید .

 با فروپاشیدن نظام دموکراتیک در کشور ، بحران اجتماعی ، برتری جویی قومی وگروهی ،تفوق طلبی ، انواع تبعیضات وتعصبات سمتی ، لسانی ، مذهبی ، قومی وجنسیتی توام با روحیه ی قبیله سالاری از بالا به پایین واز سطح تا عمق بار دیگر جامعه را فراگرفت که تا دولتهای بعدی الا اکنون در چشم انداز سیاسی آن  تلاشها و تفوق طلبی ها در وجود یک استراتیژی سیاسی قبیله سالاری بمشاهده میرسد .

در حال حاضر دولت که خصلتاً برپایه ی گرایشات قبیله سالاری به سمت وزش باد های سرچپه در حرکت است اعتبار ملی خود را دارد ازدست میدهد زیرا بوضاحت دیده میشود که سازش های پنهانی داخلی ومعاملات خارجی دولت ، منافع علیای مردم را به نابودی سوق میدهد و جریانی را بوجود می آورد که نهال آزادی، ترقی وعدالت را ازریشه میخشکاند . چنانچه  بقول یک منبع رسمی ، بنا بگفته یکی از سخنگویان دولتی بنام آقای مجیب الرحمن که اخیراً چنین اظهار داشته است « قوم گرایی وجنگ داخلی یک هشدار برای مردم است » ودر جای دیگر انگشت انتقاد را بسوی رهبری دولت گرفته میفرماید « اگر تصمیم باشد که اشرف غنی بخواهد قومگرایی وجنگ داخلی را راه اندازی کند ریاست اجراییه آرام نخواهد ماند »

 همچنان در روزنامه افغانستان از قول داکتر ثنا نیکپی در مقاله تحت عنوان «سیاست تغیر جغرافیای افغانستان عملی میشود » چنین آمده است در حال حاضر وضع بحرانی کشور حاصل انتقال عوامل جنگ در کشور است که از بیست سال گذشته آغاز گردیده والی اکنون بصورت تشدیدی ادامه دارد . خواننده ها مطلع هستند که موضوع انتقال طالبان مسلح از جنوب به شمال افغانستان در رسانه ها نشر شد که حتا سال گذشته انتقال طالبان مسلح توسط هلیکوپتر های جنگی انگلیس در بغلان که افشا شده بود مورد اعتراض ساختگی حامد کرزی قرار گرفته بود این اقدامات سیاست دولت افغانستان را مبنی بر انتقال جنگ از جنوب به شمال را نشان میدهد .به عباره دیگر ( انتقال جنگ از جنوب بشمال افغانستان ) سیاست دولت افغانستان است »

 درین رابطه سایت همایون در مقاله تحت عنوان چرا راز ورمز....میخوانیم «اخبار مبنی بر انتقال طالبان از جنوب بشمال تمویل وتجهیز طالبان تا پرتاب کانتینر های سلاح ومهمات ومواد غذایی به ساحه زیر تسلط طالبان حتا در سنا وپارالمان به بحث وگفتگوها کشانیده شده است .اکنون اوضاع شمال با در نظرداشت موجودیت پایگاه های امریکا در کشور روبه وخامت بیشتر پیش میرود .باز هم این در حالیست که زمین وهوا وفضا ی کشور زیر فوکس وکنترول نیروهای اشغالگر خارجی است وحاکمیت مزدور هم از واکنش به چنین رویداد ها طفره میرود »

طوریکه معلوم است تقویت تبلیغات زهر آگین بنام اسلام وانتقال طالبان توسط چرخبالها در ولایات کندز وسر پل وافزایش کشت کوکنار تشدید فقر وسرباز گیری طالبان از مردم فقیر کشورهمه موضوعاتی است که با مسایل یاد شده مرتبط است که دوامش کشور را از دم پرتگاه نیزمی افگند زیراکه در شرایط کنونی وضعیت کشور هر روز به وخامت پیش میرود .

میزان نا امنی ها ونگرانی از اوضاع امنیتی، باوجود فداکاری نیروهای امنیتی مردمی ،هنوز هم قتل عام وکشتار مردم بیگناه توسط جلادان آدمکش داعش واختطاف انسانها ی بیگناه ،ایجاد ترس وحشت واختلافات قومی ملی سمتی وزبانی کما کان ادامه داشته  وراه را برای تجاوز دشمنان افغانستان باز نگه میدارد. سوال بر انگیز است که پاسخ آن بعهده  دولت افغانستان وزمامدارانی که برای مردم تعهد سپرده اند میباشد .

 با وجود ملیاردها میلیارد دالر از کمکهای خارجی ، کمبودات تجهیزات عصری عسکری ، بی ثباتی ونا امنی ، قتل وخونریزی وتشدید حملات انتحاری ،عدم باز سازی دستگاه های تولیدی وزیر ساختار های اقتصادی وزیر بنایی کشور بیکار ی ،بیماری ،فقر ،مرض وجهالت محصول بی توجهی وتکتیک های نادرست دولت های بیکفایت نابکار وقبیله سالاری افغانستان است که بخاطر اغوای مردم وحدت ملی اش میخوانند .

راه نجات از حالت کنونی هما نا تفاهم ملی وحدت نیروهای روشنگرا ومترقی کشور بخاطر رویکار آمدن یک نظام سیاسی موثر وتحکیم واقعی وحدت ملی وصلح عادلانه در راستای منافع ملی کشور میتواند کشور را از بحران عمومی حاضر نجات دهد .

در چشم انداز اخیر حوادث بخوبی معلوم میشود که استمرار وزش باد های معکوس واکنشهای شدید منطقوی را در پی خواهد داشت زیرا پاکستان منحیث محور شرارت در منطقه دارد کاسه صبر مردم افغانستان ، ایران ،هند ودیگر همسایه های شمال افغانستان را لبریز میکند .در آنصورت خود در گردباد حوادث خواهد پیچید . به باور این قلم بلاخره زمانی فرا خواهد رسید که با طلوع خورشید آزادی وتغیر جوسیاسی در کشور کوهستانی ما باد های سرچپه نابود و متوقف خواهد شد . برغم اینکه انگیزش شمال متقابل ، مصرف داخلی هم اگر داشته باشد ولی نمیتوان امواج توفنده آنرا در فضای باز سیاسی کشور مرزبندی نمود.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۱ / ۱۷ـ ۲۰۰۵

 

خطرناکترین مردان جهان

عارف عرفان 

 

روزنامه« ایندیپندنت» در شماره مورخ ۱۲ می تحت عنوان "ملاقات دونالد ترامپ ومحمد بن سلمان شهزاده ووزیر دفاع عربستان سعودی به حیث خطرناکترین مردان جهان"  محتویات بازدید دونالد ترامپ را که در هفتهٔ آینده از عربستان سعودی صورت میگیردمورد تحلیل قرار داده است .

 پاتریک کاکبرن نویسنده این مقاله بطرز بیسابقه از اسرار جنایت خانوادهٔ آل سعوددر راستای حمایت انکشور از تروریسم وجنایت جنگی آن پرده برداشته اظهار میدارد :"دونالد ترامپ قبلا حمایت بزرگ آمریکا را از جنگ عربستان در یمن اعلام داشته است امانایب ولیعهد عربستان سعودی تلاش مینماید تابه درجهٔ نخست ،حمایت ایالات متحده آمریکا را در رویاروی با ایران بدست اورد."

روزنامه مزبور در خصوص سفر دونالد ترامپ به عربستان سعودی نظریه پردازی نموده مینگارد:"

 بسیاری از مردم، دونالد ترامپ را خطرناکترین مردجهان در سیاره زمین میشناسند ،اما هفته آینده او در یک سفر سه روزه به عربستان سعودی مردی را ملاقات خواهد نمود که یقینآدومین منبع بی ثباتی را ایجاد نموده  است. 

این مرد محمد بن سلمان نایب ولیعهد عربستان سعودی است که به اثرکهولت و ناتوانی پدر ۸۱ ساله اش فرمانروای بلفعل عربستان سعودی گردیده است.

البته مردی که طی دونیم سال زمامداری اش بخاطر ناکاررایی، تحمل ضربات، تجاوزات وقضاوتهای ضعیف، از شهرت بدی برخوردار میباشد."

نویسندهٔ مقاله چشم انداز سیاست خارجی شهزادهٔ سعودی را مورد کنکاش قرار داده خاطرنشان میدارد :"او در تشدید گستره نقش سعودی در سوریه باعث تسریع مداخلهٔ نظامی روسیه در سوریه وباعث برپایی جنگ با«یمن» گردید که در نتیجهٔ آن هفده ملیون انسان را در پرتگاه قحطی قرار داده است.ترکیب شکستهای او با نادانی وبی پروای مرد یی چون ترامپ که به همان اندازه بازتاب اعمال خویش را در نظر نمی گیرد،معجونی انفجار آمیزی راشکل داده است که اوضاع شکننده بخشی اعظم از مناطق جهان را مورد تهدید قرار داده است‌.

شهزاده محمد در حالی که سکاندار وزارت دفاع میباشد از تبار مردانی نیست تااز شکستهای خویش درس عبرت فراگرفته ویا لااقل به کارکردش که سبب آن اشتباهات شده باشد توجه داشته باشد ."

 پاتریک کاکبرن در خصوص نگاه جهانیان به رفتار آتش افروزانه شهزاده سعودی مینگارد:"در ظرف کمتراز یکسال، زمانی که پدرش در جنوری ۲۰۱۵بر سریر شاهی جلوس کرد،سازمان استخبارات آلمان « BND»هوشدارداد که عربستان سعودی سیاست خارجی تهاجمی و مداخله جویانه را اتخاذنموده است،که در گزینش چنین سیاست ساده لوحانه که‌سرنوشت کشور را به قمار بسته است،میتوان چهرهٔ شهزاده سعودی را  به تصویر کشید.

نویسنده پیشبینی استخبارات آلمان را در خصوص سیاست خارجی سعودی صحه گذاشته ادامه میدهد:" نایب ولیعهد سعودی نه تنها یک قمارباز سیاسی است بل با همه بی پروایی در اوضاع مخاطره آمیز ،عصای خویش رابلند نموده وآنرا به اهتزاز میکشد‌.چنانچه او هنگام مصاحبه اخیر خویش که‌ توسط تلویزیون های العربیه وسعودی انتشار یافت ،دولت ایران را به مداخله نظامی تهدید نموده اظهار داشت "ما منتظر نخواهیم بود تا دامنهٔ نبرد در خاک عربستان سعودی کشانیده شود،بل ما اقداماتی را اتخاذ خواهیم نمود تا این جنگ را در خاک ایران انجام دهیم."

به قول نویسنده ،محمد بن سلمان در اظهارات تند و فرقه گرانهٔ مذهبی خویش ادعا نمود که رهبران شیعهٔ ایران پلان گذاری نموده اند تا مکه را فتح نموده و قوانین شرع شیعه را بالای ۱/۶ بلیون مسلمانان جهان پیاده سازند. 

شهزاده معتقد است که دیدگاه اش مبتنی بر چنین ایده استوار است که «امام مهدی » بر میخیزد، لذا رهبران ایران میخواهند تا شرایط محیطی یی را برای ظهور او بارور ساخته تا بتواند ازینطریق، تمامی جهان اسلام را کنترول نمایند."

برروایت نویسنده انتقاد شدید شهزاده ،مستدام علیه شیعه ها و ایران است و احتمال دارد تاچنین رویکرد، ترس و وحشت را در میان تشیع در عراق ،لبنان،پاکستان،وداخل خود عربستان سعودی که شیعه ها ده درصد جمیعت آنکشور را تشکیل نموده برانگیزد.

نویسنده مقاله مینگارد که محمد شهزاده سعودی، احساسات ملی ومذهبی را به حیث شلاق خویش درآورده تا بتوانددر حریم خانوادهٔ آل سعود ورقبای موجود، پایگاه خویش را استحکام بخشد. ازینرو موصوف ، اهداف بلند پروازانه را برای تطبیق سناریوی خویش اتخاذ نموده است ،که هیچ بخشی از سرمایه گذاری های خارجی اش تاکنون اهداف او رامحقق نساخته است‌.

نویسنده چشم اندازگرایشات تروریستی را در خانواده آل سعود به بحث کشانیده مینگارد:"در بهار ۲۰۱۵ عربستان سعودی از« جبهه الفتح »وسازمان وابسته به القاعده موسوم به «النصره » واحرارالشمس در نبرد سوریه حمایت نمود که در آغاز منجر به برخی فتوحاتی شده اما درنهایت منتج به مداخله نظامی روسیه در سوریه گردید.

سپس سطح نفوذ و اقتدار عربستان سعودی در سوریه به حاشیه کشانیده شد که در چنین شکست ،شهزاده سعودی ،بارک اوباما رییس جمهور پیشین آمریکا را برای فرصت سوزیها و شانس های برباد رفته مقصر میپندارد.در عمل عربستان سعودی برای مداخله امریکا برای تغییر رژیم در سوریه امید بسته بود. آنچه که در عراق در سال ۲۰۰۳ ودر لیبیا در سال ۲۰۱۱ اتفاق افتید."

پاتریک کاکبرن در خصوص حمایت امریکا از تجاوز عربستان سعودی در یمن چنین مینگارد:"باوجودی که اوباما ازتجاوزعربستان سعودی وبمباردمان آنکشور دریمن در سال ۲۰۱۵ حمایت نمود،که بازتاب آن نهایت ویرانگر بوده است. اما با صراحت باید گفت که عربستان سعودی ومتحدین آن جنگ را در یمن باخته ومصیبتهای بزرگی را برای کشور ۲۷ ملیونی یمن به بار آورده وانکشور را در پرتگاه قحطی قرار داده اند."

برقول نویسنده نیروهای تحت حمایت سعودی مستدام بندرگاه« هودیدا» را مورر حملات مستدام قرار میدهد،جای که بیش از ۸۰ درصد واردات کشور یمن را تامین میدارد.

نویسنده وجوهات مشترک امریکا وسعودی را حول رخداد های منطقوی مورد گفتمان قرار داده خاطر نشان میدارد:ترامپ قبلا حمایت بزرگ خویش را از جنگ سعودی در یمن اعلام داشته است ،اما شهزاده سعودی در نظر دارد تا حمایت او را در تقابل با ایران حاصل نماید،اکنون بیان حرف ها، در جاده پراتیک سیر نموده وبنابر گزارشات، عربستان سعودی و امریکا مشترکأ برنامه ریزی نموده اند تا اقلیت های قومی مانند بلوچها را علیه ایران تحریک نموده و آنها را به شورش برانگیزند."

برقول نویسنده نخستین سفر دونالد ترامپ در کشوری اتفاق می افتد که حتی درآنجا خانمها از حق رانندگی محروم اند.

پاتریک کاکبرن تشابهات سیاسی ترامپ وشهزاده جوان سعودی را مورد توجه قرار داده خاطر نشان میسازد:" کاخ  سفید بدون شک، مشتاق رویکردیست که دونالد ترامپ فقط برای یکبار توانست تا باحملات راکتی بالای سوریه وپرتاب« مادر بمبها» در افغانستان تمجید مردم آمریکا را برانگیزد.

ممکن شهزاده محمد ودونالد ترامپ در بسا عرصه ها کرکترهای متفاوتی داشته باشند اما هردو باورمند اند که به اهتزاز کشیدن درفش دشمنی در سیاست های خارجی،حمایت مردم را در داخل کشور برای ماموریت روبه زوال آنها برمی انگیزد. "

***

نظرگاه این قلم: 

 از دید این قلم علاوه بر پهلوهای متعدد روابط سیاسی سعودی -امریکا،داغ سازیی جو سیاسی قلمرو خاور میانه مزیتهای بزرگی را برای ایالات متحده امریکا فراهم مینماید.امریکا توانسته است تا عربستان سعودی را برای تحقق برنامه های خویش به ژاندارم خلیج وکشور های اسلامی در اورده وبابذر افشانی دانه های تروریسم وبارور سازی  هسته های تروریستی در کشور های اسلامی وتبدیل سعودی به پیشقراول تروریسم جهانی اهداف خویش را به سادگی در قلمرو کشور های اسلامی بویژه افغانستان پیاده نماید.

 نزدیک به چهار دهه است که نه تنها عربستان سعودی بر آتش جنگ افغانستان مستدام نفت افشاند بل به حیث حامی تروریسم در خلقت وصدور تروریسم و اشاعه یی افکار وایدولوژی تروریسم ،افراطیت ووهابیسم نقش آتش افروزانه ویرانگرانه را ایفا نموده وتا کنون درین امتداد به پیش میرود.

ایجاد آتشفشانهای منطقوی، کشور های عربی را به وارد کنندگان اصلی سلاح های امریکا مبدل نموده است چنانچه  برقول روزنامه ایندیپندنت قرار است قرار داد« یکصد بلیون» دالری فروش سلاح میان امریکا وسعودی در سفردونالد ترامپ  عقد گردد.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۶۰۵

 

 

 

 

گلبدالدین حکمتیار همان است که بود!

 نیش موجودی اگر نبود زکین

 اقتضای  طبع  او  باشد چنین

 

عبدالو کیل کوچی

 

هر چند بر ف زمستانی شاخه های عمرش را خمیده ولی بنای بنیا دینش ، ریشه در جریا نی با منشاُ خارجی ممیزات درونی آنرا معین میسازد . مشخص است که موضوع عودت گلبدین حکمتیار همراه با تعبیرات گوناگون و سوال برانگیز است . اما واقعیت اینست که مختصات درونی این مرد سالخورده هرگونه تغیرات ماهیوی را در خصلت ، کرکترومفکوره ذاتی خود نفی میکند . موجودی که با خصلت افراطی ،کرکتر تندروانه ومفکوره ایگویست وبیگانه نواز که بربنیاد آن  خواصش روی گزینه های جنگی متمرکز بوده است که نکاتی چند از آن ارایه میشود.

اول ـــ باید گفت اساساً مشخصات یاد شده در وجود این مرد فرامرز گزین برمیگردد بزمانی که مردم افغانستان در حدود چهار دهه قبل داشتند زنجیراستبداد نظام  فاسد شاهی وپایه های لرزان فیودالی آن را درهم شکسته تا سرنوشت خویش را بدست گیرند . مادامیکه زحمتکشان وروشنفکران کشوربرهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۳۵۷ خورشیدی پیروزی را بدست آوردند ، ارتجاع داخلی و استکبار جهانی تاب وتحمل آنرا از دست داده در تبانی هم از ملت عقب نگهداشته کشور ما سرباز گیری کرده ودر خاک پاکستان  تنظیمهای جهادی آفریدند .

در این میان آقای گلبدالدین حکمتیار از همه پیشی داشت تا زیور طلایی امارت حزب اسلامی را نثارش کردند و آن هدایا در ازآی نخستین میثاقی بود که حزب اسلامی حکمتیار، پیشبرد جنگهای نیابتی را بر ضد مردم ودولت دموکراتیک افغانستان از خاک پاکستان ضمانت میکرد  وبر چرخه سوخت ماشین جنگی غربی ها در افغانستان با هزینه امریکا یی ومتحدانش روغن میریخت که منجر به بربادی وطن ما گردید . در آنوقت گلبدین حکمتیار به بهانه موجودیت قوای خارجی میگفت الی خروج خارجی ها میجنگیم او در عین حال هرگونه گرایش متفاوت نسبی تنظیمهای میانه رو و معتدل جهادی را مورد نکوهش قرار میداد .

دوم ــــ مادامیکه قوای نظامی روسها  در سال ۱۳۶۷خاک افغانستان را ترک کردند ، علی الرغم اعلان مصالحه ملی از جانب حزب ودولت افغانستان باز هم مرغ آقای حکمتیار یک« لنگ » داشت ومیگفت تا نابودی آخرین پایگاه دولتی افغانستان میجنگم وبه این ترتیب میثاق صلح بین المللی را زیر پا گذاشت . واین همان حکمتیاری است که با ادامه مواضع جنگی پس از رفتن روس ها مسله جهاد را نیز  زیر سوال برده وجهاد پس از موجودیت قطعات نظامی شوروی سابق ، معنای اصلی خود را از دست میداد زیرا تا دیروز جهاد به بهانه حضور قوای ( یک ) کشور کافر ولی پس ازعودت آن باکی وادامه آن برای چی ؟

سوم ــــ  طوریکه گفته آمدیم بعد از رفتن روس ها از افغانستان ، گلبدین حکمتیار بار دیگر جنگ را علیه هموطنان مسلمان خود ادامه داده وتوافقات پنج فقره یی کنفرانس ژنیو را  پشت پا زد وگذشته از آن با همراهی لشکر زرهی پاکستان بدروازه های شهر جلال آباد حمله ور شد که بهره ایشان از آن درسهای تاریخی را خود دانند  .

چهارم ــــ  پس از آنکه درنتیجه چرخش عظیم جهانی وتحولات منطقوی ودر یک جنگ نابرابر، نا عادلانه وظالمانه که در سال ۱۳۷۱ منجر به فروپاشی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردید، این بار نیز همان گلبدالین است که با دولت جدیدالتاسیس جهادی واسلامی راه جنگ را که هیچ توجیه شرعی واسلامی نداشت در پیش گرفت به این معنا که حزب اسلامی با دولت اسلامی میجنگید تا حدی جنگید که کابل به ویرانه مبدل گشت وهشتاد هزار انسان بیگناه کشته و زخمی وصدها هزار دیگر آواره گردیدند .یکی از صدها مناطق ویرانشده ، پیکر زخمی وتکه تکه قصر دارالامان است که با استواری شاهد راکتپرانی ها ی جنگ تنظیمی درافغانستان میباشد .

پنجم ــــ پس از رویداد جنگ در کابل وبحران عمومی در کشور وناکامی دولت تازه بقدرت رسیده و حامیان بیرونی شان ، سران تنظیمهای جهادی بشمول آقای حکمتیار در سال ۱۳۷۲سری به خانه کعبه زدند ودر آنجا بنام خدا ، قرآن وخانه کعبه قسم خوردند که دیگر جنگ نمی کنند فقط بیست روز از قسم خوردن سران جهادی در خانه خدا گذشته بود که با راکت پرانی از سر گرفته شد. این بود پابندی آنها به تعهد در خانه خدا واین زمانی بود که آنها مسلمانان مخالف خود را به کفر والحاد وبیدینی نسبت میدادند .

ششم ــــ پس از خونریزی های بیشمارجنگهای تنظیمی  در مناطق کابل ودیگر ولایات    کشور این بار نیز همان آقای حکمتیار بود که بار دیگر سر در آغوش رژیمهای خونتای  پاکستانی کشیده ومدت بیست سال بعدی با ساز وبرگ قدرتها ی دیگر ، درکنار طالب ،القاعده ودیگر تروریستها ، بر ضد دولت اسلامی افغانستان ووطنش میجنگید. باید گفت  با توجه به موضعگیری های متضاد آقای حکمتیار در طول چهل سال جنگ که شمه آن در شش موارد مهم  تذکر داده شد نمونه اندکی از بسیاری عملکردهای حزب اسلامی  چون قطره ی بمقیاس بحر از آن تذکرداده شد که آقای حکمتیار در تمام این مدت نتوانست روحیه خود را به امر صلح متمرکز سازد  .

بنا بر آن  معلوم بود که آقای حکمتیار در همین مدت چهار دهه ی جنگ نه ازروی خصلت وکرکتر ونی از لحاظ وابستگی میتوانست از جنگ وخونریزی دوری گزیند وحالا نیز طوریکه معلوم است آقای حکمتیارهمان چیزیکه بود ه هست .زیرا  او در حال حاضر با شعار های متضاد وسخنان نیم بند وبنوعی اخطاریه ها که اندیشه خود محوری ،قبیله سالاری ، بیگانه نوازی وحس انتقام جویی در رگ وریشه سخنانش موج میزند ، چگونه میتواند بجای افراطیت ،اعتدال ،  جای تندروی عطوفت وبجای خود محوری ، خواست جمعی را برگزیند وبروند صلح همکاری نماید.

 این درحالی شده میتواند که آنها بجای استفاده از عقبماندگی مردم ، اشک خون آلود مردم را پاک کرده وبا معذرت خواهی از مردم  گذشته های نامیمون را جبران وبا مشکلات ناشی از ترک عادت مقابله نمایند ودر آزمون اخیرو پیشگاه مردم افغانستان زخمهای خونین وطن را التیام بخشند. زیرا مردم افغانستان با کسب تجارب ازچهار دهه جنگ ، باز آزمودن ی آزموده شده را خطا دانسته عمل گروه ها را بتجربه میگیرند . لهذا شرایط موجود ، طرفهای درگیر ومسول را به تفکر جمعی ملزم میسازد که بادرنظر داشت تجارب از همه چرخشهای سیاسی ورخداد های نظامی با دگر اندیشی وتحمل پذیری به گفته ها عمل کرده زیراکه محک وملاک قضاوت انسانها عمل است . همه میدانند که در حال حاضر در افغانستان ومنطقه  شرایط دیگری حکمفرماست .

اکنون که در تنگنای هولناکی از تاریخ قرار داریم ، اکنون که گروه های داعش وهزاران تروریست دیگر از سرزمینهای شرق میانه بمقصد لانه سازی در ین منطقه آسیا در حرکت اند ودشمنان افغانستان میخواهند برای تحقق استراتیژی های کلان خویش خاک افغانستان را پامال دزدان ،قاچاقبران ،تروریستان وآدمکشان داعش والقاعده بسازند  .حالا که طالبان این برادر خوانده های کرزی ، غنی واتمر همراه با حکمتیار راه مشترک را در پیش گرفته  و روز تاروز در نفس قدرت ودولت نفوذ داده میشوند ،اکنون که دولت افغانستان از راست بجانب راست افراطی در حرکت است  وتصفیه ی قومی بر پایه ی قبیله سالاری بشدت جریان دارد، حالا که باتوجه به موقعیت جیوپلتیک کشور تحرکات تازه بر اهداف جیو استراتیژیک منطقه رویدست گرفته میشود واکنون که معادن افغانستان تازه توجه جهانیان را بخود جلب کرده وهمانند ماروملخ وزنبور بر پیکره بیجان معادن کشور بانیشهای زهرآلود ودستان ناپاک غارتگرانه همانند قاچاق وترافیک مواد مخدره توسط مافیای بین المللی چپاول میشود .

 در چنین حال وهوا آقای حکمتیار چگونه میتواند با ژست رهبرانه چهره تغیر را در سیمای خود ترسیم کند در حالیکه مواضع حکمتیاردر قبال اوضاع افغانستان کاملاً روشن ومیزان صلاحیت مذکور درسخنانش آشکاراست . چنانچه سخنرانی موصوف در مقالات علمی دوستان بزرگوار بتفصیل وبا نتیجه گیری های همه جانبه انعکاس یافته است که دراینجا بتفصیل آن نیازی دیده نمیشود .

بعضاً گفته میشود که آمدن گلبدین حکمتیار بنوعی چالش بر سر راه آقای غنی خواهد بود در حالیکه به همگان معلوم است که اگر غنی وعبدالله از راه غرب وگلبدین ودیگر همراهان از راه جنوب وارد کشور گردیدند همه دست پرورده یک منبع ، تمویل وتحمیل شده یک قدرت اند .  

اکثر گمانه زنی ها از نفوذ آقای حکمتیارمنحیث پر آخر برای سرعت بخشیدن برنامه ریزی قومی و نفوذ دادن طالبان ودیگر جناح های راست افراطی در اداره  وهموار ساختن راه برای  جابجا سازی گروه های  دیگر در سمت شمال کشورحکایت دارد زیرا در سخنان آقای حکمتیار ناتوانی دولت و تغیرساختار دولتی وکلمات بنوعی اخطار آمیز به آدرس نهادهای اجتماعی نشاندهنده پافرا گذاشتن آن از حدود موافقت نامه صلح میباشد و این خود بیانگر اهدافی است که در شراین فکری خود ومتحدانش بطور یکسان موج میزند .

واما راه مردم افغانستان راه متفاوتیست . راه مردم راه صلح وآرمش راه نجات است ومردم افغانستان نیازمند دولتی قانونمند هستند که با قاعده های وسیع وپایه های مردمی مجهز با پروگرام صلح و آزادی ،عدالت ودموکراسی باشد . جامعه روشنفکری وترقی خواهی افغانستان مستلزم همکاری های ذات البینی گروهای نو اندیش ترقیخواه وعدالت پسند میباشد که هر گونه تمایز وبر تری جویی وتعصبات قومی ،زبانی وسمتی را کنار گذاشته همه در یک طیف وسیع روشنگرانه وطنپرستانه وداد خواهانه بسوی وحدت مردمی وملی گام برداشته تا شرایطی بوجود آید که آزادی شهر وندان کشور در تمام عرصه های حیاتی وسرنوشت والاگهر مردم افغنستان را ضمانت کند وراه را بسوی سعادت انسان زحمتکش باز گشایی نماید .

 

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۱۱۰۵

 

          

افغانان عدالت غواړی!

 

نور وهاب څپاند

که چې په نورو ویناګانو کې ورته ګوته نیغه شوي وه، د افغانستان خلک په تیرو څه کم څلورو لسیزو کې د اوږدې جګړي د اور په لمبو کې سوځې. هغوي په دې عقیده دي چې د هیواد د اقتصادي، سیاسي او ټولنیزو اډانو په ویجاړولو کې د نړۍ او سیمې یو شمیر زبرځواکونه او سیالې کښ هیوادونه شامل دي. که څه هم چې زموږ د خلکو عمومې وروسته پاتیوالې، په سیاسي بعد کې ایدیولوژیکو چلندونو او نورو لاملونو خپلې اغیزي ښیندلې، خو د اسلامي پاکستان دوښمنانه او یرغلیزو کړنو د افغانستان په تباهۍ کې تر هر بل لامل زیاته برخه لرلې ده. پاکستان نړۍ ته د افغانستان اړوند ځکه دوکه ورکړه چې بي له دي یي د خپل بي تاریخه او مصنوعي هیواد د پایښت او ودې ممکنې لارې چارې نه شوي لټولی. اوس پاکستان افغانستان اوسیمه په داسې ناسور ټپ اړولې چې د هرې ورځې په تیریدو یي د افغانانو کړاؤ ډیریږي او پاکستان ګټه کوي. زموږ هیوادوال حق لري د خپل هیواد د ویجاړیدو، د ولس د پرله پسې کړیدو او د وژونکې جګړي مجرمین نړیوال عدالت ته راکش کړي. ښایي زیات هیوادونه او سازمانونه په افغان خاوره د جګړي د پیلولو او د سترو بشري جنایتونو په سرته رسولو کې لاس ولري، خو د پاکستان رول په دي اړوند ډیر تبا کوونکی دی. څومره چې انګریزانو د افغانستان خاوره په ټوټو ټوټو ویشلې او هره ټوټه یي په تیرو څو پیړیو کې د خپلو تیرې کوونکو پالیسیو د لابراتوار په توګه کارولې، پاکستان هم په تیره څه کم یوه پیړۍ، په ځانګړې ټوګه وروستیو درې لسیزو کې ورته چلند سرته رسولی دی. پاکستان د خپلو جنرالانو د ارمان پوره کیدو په هېله کابل او ټول افغانستان ورو ورو سوځولی او خپل ځان یي په سیمه ایز ځواک اړولی. د افغانستان واکمنواو اړوندو دولتي ادارو د هیواد د بچ کیدو په موخه، تر دې دمه د پاکستان د محدودیدو عملې او بریالۍ پالیسۍ نه ده لرلې. تاریخ مهم چانسونه د افغانانو په برخه کړل لکه، د هند اوپاکستان د څو جګړو طلایي فرصتونه، په شلمه پیړۍ کې د کابل ـ ډیلې اومسکو د ګډو ګټو د لیکې جوړیدل، په ۲۱ مه پیړۍ کې د کابل ـ ډیلې او واشنګټن ګډې ګټې په یوه لیکه واقع کیدل او تر دې دمه د هغې ادامه او نور، خو د هیواد مشرتابه او په ټوله کې هیوادوالو، د پورته لاسته راغلو مهمو شیبو څخه د افغانستان په ګټه اړینه استفاده ونه کړه. تاریخ شاهد دی تر څو چې د افغانستان د دروازو په وړاندې د پیښور او کوټې مورچې د پنجاب په لاس کې وي، د هیواد د انګړ په دننه کې د افغانانو ډاډه ګرځیدل را ګرځیدل لامهال ښکاري او د نیم تنه هیواد خلک تل بي موراله، محتاجه او د ملي مهمو مسألو په حل کې د اړین مانور کولو څخه محروم بریښې. په همدې تصور پاکستان غواړي په خپل ګاونډ کې یو شل، محدود او تلپاتې کمزوری افغانستان ولري. پاکستان د افغانستان، هند او سیمې په هکله د تیري د ځانګړې ستراتیژۍ د پلې کولو په دایره کې تیرې کوونکی پوځ او د اي اس اي په څیر دوزخې استخبارات جوړ کړي چې په اټومې وسلو سمبال دي. د دې سره جوخت یي په دینې مدرسو کې د ترهګریزو بریدونو په موخه اسلامې بنسټپالې روزلې چې د بیلا بیلو ورانکاریو له پاره یي افغانستان، د سیمې هیوادونو او نوري نړۍ ته لیږي. چیري چې ترهګریز برید کیږي، په یوه یا بله بڼه د پاکستان له نامه سره غوټه خوري. له دې کبله پاکستان او ترهګري یو له بل سره تړلې دي. اوس نړۍ ته هم پته لګیدلې چې پاکستان د اټومې وسلو او تیکنالوژۍ د لرلو او خوندي ساتلو فرهنګ نه لري او د امریکا د پخوانې سفیر حسین حقانې په قول، نور پاکستانې جنرالان د تیر په څیر د ټولو اسلامې اورپکو د کنټرول واک په لاس کې نه لري. د امریکا د متحده ایالاتو د وارخطایئ څخه جوتیږي چې د ډیراوتر او هرې خوا لاس اچونکې پاکستان په واک کې د اټومې او اسلامې بمونو شتون نړۍ او سیمه یو شان ګواښې. حالات دومره ترینګلې شوي چې، که پاکستان د افغانستان او هند د خطر خبري بس کړي اود ترهګرۍ څخه هم لاس واخلې، هغه هیواد په خپله سقوط کوي او که خپلې افغاني ضد او هندي ضد پالیسۍ چلولو ته د تیر په څیر ادامه ورکړي، نړیوال اغیز لرونکې ملاتړي نه شي موندلی. په دې بنسټ افغانانو ته یو ځلې بیا ښه موقه په لاس ورځې چې د ناسمو پالیسیو په ګرداب کې د راګیر شوي پاکستان د لا ګوښه کولو او په نهایت کې نړیوالي محکمې ته د هغه هیواد د راکش کولو له پاره هیوادوال، په تیره بیا روڼ اندي سره لاسونه ورکړي. دا موضوع د خپل خصوصیت له مخې یوه سیاسي حقوقي او مسلکې موضوع ده چې مخته بیول یي پوره اړینه پوهه، هوښیاري او ځیرکتیا غواړي. په سیالیو کې اموخته شوي افغانانو ته په کار ده چې د پاکستان څنډي کولو ته ګړندی هر اړخیز فعالیت او سالمه سیالې وکړي. په برتانیا کې د افغانانو د عدالت غوښتنې مرکز (مدا) چې د ۲۰۱۶ م کال په جولاي کې پرانیستل شوی، غواړي، د پاکستان د منزوي کیدو له پاره د افغان او بهرنیو حقوق پوهانو او کارپوهانو یوه اجماع راوغواړي، د افغانستان اړوند د ټولو مظالمو او تیریو لاسوندونه ومومې چې د پاکستان د پوځ او اي اس اي له خوا شوي او په پاي کې هغه هیواد د جنګې جرمونو د ارتکاب له امله نړیوالي محکمي ته راکش کړي. ټاکل شوي دندی پلي کول یو هر اړخیز مسلکې کار دی چې باید د بهرمیشتو مینه والو افغانانو او د هیواد دننه هغه هیوادوالو له خوا پلی شي چې د یاد شوي کار په حساسیت پوهیږي. لکه چې محترم همایون تاچ ورته په خپله وینا کې ګوته ونیوله، د پاکستان د ګوښه کولو او نړیوالې محکمې ته د هغه د کشولو نوښت په ټولو هغوهیوادوالو اړه نیسې چې له ډیر پخوا یي په دې اړوند د نظریو راکړه ورکړه او مشوره کوله. مدا د خپلو موخو د پلې کولو په هدف په برتانیا کې د افغاني او برتانیایي حقوق پوهانو د یوي کړۍ سره اړیکې ټینګې کړي او د یو شمیر وتلو کارپوهانو سره یي د مشورو د پیلولو تکل کړی چې څنګه د پاکستان د منزوي کیدو او نړیوال عدالت ته د هغه هیواد د وړاندي کولو لارې چارې ولتوي. مدا د افغانستان د حکومت د یو شمیر چارواکو، په تیره بیا د امنیت شورا سره اړیکې نیولې او د هغوي په غوښتنه یي په کابل کې د استازولۍ د یوي کاري او اغیز لرونکې ډلګۍ د معرفۍ کار هم بشپړ کړی. مدا ته اوس روښانه شوي چې تر څو د پاکستان د انزوا او عدالت ته د وړاندي کولو په هکله فکري کار غښتلی نه شي، یو شمیر ساده زړې افغانان د هغه هیواد د ریښتینې څیري په کتلو نه شي بریالي کیدلی. همدا اوس یو شمیر هیوادوال شته چې د پاکستان د تبلیغاتو د اغیزي لاندي د خپل وطن د ورانولو په نه بښونکې عمل لګیا دي. موږ اوس د مدا په چوکاټ کې تصمیم نیولی چې د فکري کار د کرښو د واضح کولو په نیت یو سیمینار راوبولو او له هغو حقوق دانانو او کارپوهانو بلنه وکړو چې د موضوع اړوند علمي بحثونه وکړي او د عملي فعالیت یو ټاکلی چوکاټ ترسیم کاندي. څرنګه چې د پاکستان د انزوا او عدالت ته د کش کیدو کار دمدرحاله د بهرنیانو په مالي امکاناتو شونی نه دی، له دې امله د سیمینار په څنډه کې به د مخته پرتې ملي مهمې دندې د پلې کیدو د مالي اړخ د برابرولو او پیاوړتیا اړوند هم نظر واخستل شي. همدارنګه د سیمینار په بحثونو کې به د موضوع په دې اړخ چې د پاکستان انزوا او ټیله کول یوازي یو سیاسي تبلیغاتي فعالیت نه دی، بلکه هغه یوه ستره سرښیندنه ده خبرې اتري وشي. ځکه له دې سره برسیرن او په بي احتیاطۍ چلند کول، بې ځایه سیالۍ هڅول او له مسلکې پولو وتل د موخې څخه د ځان د لیري کولو په مانا دي. مدا ستاسو سره د خپلو تجربو د شریکولو په برخه کې ځان ژمن بولي او له تاسو هم په درناوي هیله کوي چې د خپلوارزښتناکو تجربو د تبادلې له بهیر سره مو په اړیکه کې ساتئ. که داروپا میشت علاقمند افغاني حقوق دانان، کارپوهان، سیاسي، فرهنګي، ټولنیز او مدني شخصیتونه او د هغوي ټولني په خپلو میشت ځایونو کې یو له بله سره اړیکې ټینګې کړي او د پاکستان د منزوې کولو په اړتیا او اهمیت خبرې اترې وکړي او لاسته راغلې پایلې د یو او بل د خبرتیا په موخه سره شریکې کړي، باور شته چې په دې اړوند د اروپا په کچه د څرګندو اهدافو د تعریف او د هغې د پلې کیدو مشخص میکانیزم ټاکلو ته زمینه برابریږي. دا باید په یاد ولرو چې عدالت ته د پاکستان د مخته کولو دنده د هر افغان په اوږو لویږي او د دې ستري ملي دندي په سرته رسولو کې د بهر میشتو حقوق پوهانو، کارپوهانو او اګا وطنوالو رول او مانور د ډیري پاملرنې وړ دی، ځکه په بهرکې اوسیدونکې افغانان د خوندیتوب د لرلو او اړینو سرچینو ته د لاسرسې له پلوه په نسبې مساعد موقعیت کې قرار لري. له دې امله زموږ ټولو دندي ډیر اهمیت مومې او پیچلې کیږي. د هیوادوالو یو خواخوږی وایي هغه افغان نسل به ویاړمن ژوند ولري چې په ګاونډ کې یي د پاکستان په نامه دولتي سیاسي تشکیلات له منځه تللې وي.

 د جنګې جرمونو د محکمو د اصل له مخې، راځئ چې ژر نړیوالي محکمې ته پاکستان مخامخ کړو، تر څو د هغو وطنوالو روح ښاد شي چې د هغه هېواد د مظالمو او تیریو له امله یي خپل خوږ ژوند او ټوله هستې د لاسه ورکړي او هغه څوک په سزا ورسول شي، چا چې دا جرم تر سره کړی دی. همدارنګه د جنګې جرمونو یوه بریالۍ محکمه کولی شي زړه بګنونکې تیر ته لاره ورکړي چې ارام پریوځې او د هغې پر پایلو یوه سوله ایزه راتلونکې ودانه شي.

بامداد ـ دیدگاه ـ ۳/ ۱۷ـ ۱۱۰۵

 

از« جهاد؟» تا تسليمی !

 

این چه شوریست که در دور قمر میبینم

همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم 

هر کس روز بهی می طلبد از ایام

علت آن است که هر روز بدتر میبینم

(حافظ ) 

 

صمد كارمند

گلبدين حكمتيار چهره بحث برانگيز و مهره مهم سياست های تجاوزكارانه پاكستان، يكی از رهبران سنی مذهب تنظيم های جهادی، پس از انزوای بيش از بيست سال در نتيجه توافق نامه دولت وحدت ملی و حزب اسلامئ افغانستان به حمايت پاكستان و دستور امريكا ، وارد كابل شد.

 اين در حاليست كه حزب اسلامی حكمتيار نزدیک به بيست سال اخير به شاخه های مختلف تقسيم و بخشی از فعالان اين حزب در قدرت كابل شريك و به ظاهر از رهبر ديروزی خويش فاصله اختيار نموده بودند.  همچنان با درنظر داشت رشد فعاليت های نظامی طالبان و كنترول طالبان به حدود پنجاه فيصد خاك افغانستان و ظهور گروه تروريستی و بنيادگرای داعشيان، ديگر ساحه فعاليت و نفس كشيدن حزب اسلامی  حكمتيار تنگ تر شده رفت و عملاْ اين حزب انچنان كه پنج سال قبل رقيب اصلی حاكميت بود امروز اين جايگاه و مقام را نداشته و خود زمينه ميشود برائ رجوع كردن حكمتيار بطرف كابل تا بتواند با دريافت امتيازات و امكانات  دولت افغانستان به زنده گی سياسي و نظامی خويش ادامه دهد.

 با وجودي كه حكمتيار پیش از این  خروج بئ قيد و شرط نيرو های امريكايی و ناتو را مطرح ميكرد مگر امروز اين خواست به تعيين جدول زمانی تعديل شده و در ضمن او در حاليكه هميش صدای تغيير قانون اساسی و نظام را مطرح ميكرد امروز در حمايت قانون اساسی و نظام متمركز شعار ميدهد و به اين ترتيب آرزو دارد  تا از كاروان دريافت امتيازات و ألقاب افتخاری انچنان كه جهاديان بدست اوردند عقب نمانده و نام و مقامی داشته باشد برائ زنده ماندن سياسی خويش .

 اما آیا واقعاْ  حكمتيار پيام آور صلح خواهد بود؟

 هرگاه به گذشته حكمتيار و فعاليت های او و حزب اسلامی توجه صورت گيرد به روشنئ ميتوان ديد كه اين حزب منحيث يك جريان بنيادگرای افراطی در پيوند قوی بااستخبارات پاكستان ، حمايت مادی حكومت سعودی و برنامه های منطقوی استخبارات امريكا ايجاد و نقش بزرگ را در دوران جنگ سرد عليه كشور ما داشته و بيشترين امكانات غرب و پاكستان را هم بدست آورده است . 

این چهره منفور، از زمان جمهوری سردار محمد داوود خان به شرارت پرداخت و در چهارده سال حاكميت حزب دموكراتيك خلق با بيرحمی و خشونت عليه نظام عمل كرد. در كشتار مردم بيگناه و تخريب وطن دست بلند تر نسبت به همقطاران خويش داشت.  پس از حوادث ٩٢ همچنان در مخالفت با دولت دست نشانده پاكستان قرار گرفت و باز هم با امكانات بيشتر و دست بلند در ويرانی كابل و كشتن بيش از هفتاد هزار شهروندان كابل به نام جهاد زير شعار " الله اكبر" عمل كرد و لقب " قصاب كابل" را از آن خویش نمود.  حكمتيار به حمايت استخبارات و نظامی هائ پاكستان و دولت سعودی  در بيست سال اخير به جنگ و ترور ادامه داد و هيچگاه حاضر نشد تا از اعمال جنايتكارانه ئ حزب خويش از مردم و وطن معذرت بخواهد. او به درستی ميداند كه از لحاظ نظامئ و سياسی آن جايگاه بلند جنگی یی را كه در گذشته داشت ندارد و ازطرف ديگر ايديولوژی  اين حزب كه بر بنياد اسلام سياسی ، تامين و تحقق نظام اسلامی  متكی است توسط جنبش طالبان گرفته شده و فعاليت گسترده طالبان كمتر چانس مطرح شدن حكمتيار در خط ديروزی را ميدهد وهمچنان پلان و برنامه پاكستان داخل كردن مهره جديد در قدرت و حفظ منافع پاكستان در وجود حاميان شان بوده و است پس راه بازگشت برای حكمتيار تنگ تر شده و گويا ميخواهد در روند صلح داخل و به گفته خودش گذشته را فراموش و اينده را بهتر رقم زِند.

با حضور خويش در كابل، حكمتيار در سناريوئ شعله ور ساختن جنگ در شمال كشور و اماده سازئ شمال به تخته خير عليه جمهوريت هائ شمال افغانستان و جنوب روسيه نقش مؤثر را به نفع طالبان ، داعشيان و پاكستان ادا خواهد كرد.

. حكمتيار در سخنرانئ هايش در ولايات شرقئ افغانستان " لغمان و ننگرهار" بر رسانه هائ ازاد افغانستان تاخت و تاز كرد و حتا مسدود كردن انها را  خواستار شد كه شديدأ مورد نكوهش و اعتراض رسانه ها، جامعه مدنئ و نهاد هائ ازاد و ديموكراتيك كشور قرار گرفت

حكمتيار پس از اين همه سالها هنوز هم در سر انديشه جهاد و جهاد بازی داشته چنانچه او در حضور رسانه ها و رهبران حكومت وحدت ملی به برادر بودن طالبان تاكيد ورزيد .

 همه می دانیم که سازمان استخبارات پاكستان بنياد گذار و حمايت گر جهاديان،طالبان و داعش بوده و نقش مادر را برای تنظيم هائ جهادی، گروه های طالبان و داعشيان تروريست ادا نموده اند. 

اينها بخواهند يا نه، برادر و همقطاران همديگر اند، اينكه ديروز كرزی و يا امروز حكمتيار به يكديگر و به خصوص طالبان برادر خطاب ميكنند حق دارند زيرا همه  زاده ء  يك مادر همانا پاكستان اند 

او خود رانماينده جهاد و ازادئ افغانستان خواند .

اگر حكمتيار بر صلح، امنيت و كنار امدن ها باور دارد پس با هزاران نيرو و تجهيزات سنگين نظامئ وارد كابل شدن چئ معنئ را دارد؟ 

  چرا حاضر نيست به بخش نظامئ خويش نقطه پايان گذاشته و منحيث يك شهروند در سياست و قدرت سهم گيرد  بنابراین با صراحت ميتوان گفت كه حكمتيار در جاده های  خشونت، خيانت و جهالت ديروزی خويش قدم ميزند اگر گلبدين حكمتيار از لحاظ سياسی ، نظامی ، اجتماعی و فرهنگی  خود را با ارزش ها و روند موجود سياسی افغانستان سازگار نسازد و حاضر به همديگر پذيری و داشتن فكر و انديشه جديد نشود به زودی دو باره منزوی خواهد شد.

او بايد بداند كه با شعار های عوامفريبانه و دروغين خويش نميتواند در مقابل ارزش های جامعه ما و جامعه جهانی قرار گيرد. به باورم با تكيه بر گذشته سياه و جنايتكارنه او ميتوان نتيجه گرفت كه وی به صلح و ثبات باور ندارد بلكه منحيث مهره سوخته و بافته در پی گوياحق و حقوق بيشتر و ادامه زنده گئ باخته خويش است.كابل و كابليان به او باور و ضرورت ندارند .

بامداد ـ دیدگاه ـ ۲/ ۱۷ـ ۰۹۰۵