
« مقاومت یعنی رشد ، مقاومت یعنی دگرگونی »
«Resistir es crear, resistir es transformar»
گشایش چهارده مین نشست فورم اجتماعی جهان در سالوادور ده باهیا، برازیل
دکتر اسد محسن زاده
با شعار« مقاومت یعنی رشد ، مقاومت یعنی دگرگونی » سه روز پیشتر درشهرشمالی برازیل در سالوادورده باهیا (Salvador de Bahia) ، چهارده مین نشست فورم اجتماعی جهان * گشایش یافت . در جریان کار پنج روزه ( ۱۳ ـ ۱۷ مارچ ) این فورم بزرگ اجتماعی جهان قرار است ۶۰۰۰۰ شرکت کننده ، از ۱۲۰ کشور جهان سهم می گیرند. فعالین جنبش های اجتماعی از سراسر جهان در این همایش بزرگ توده ایی روی مسایل مبرم اقتصادی و اجتماعی جهان بحث و گو نموده، بر بنیاد اصول همایش ، پیشنهاد های را برای یک جهان بهتر، عالانه تر درصلح پیشکش میدارند**. این پیشنهاد های برخلاف توصیه و برداشت نشست داووس ، راه ها و وسایلی را برای یک زنده گی بهتر برای اکثریت باشنده گان جهان شناسایی می نماید. آنچه مسلم است در نتیجه سیاست های غارتگرانه امپریالیزم شکاف بین فقر وثروت به پیمانه بی سابقه ایی افزایش یافته ، بیکاری، نابودی رفاه اجتماعی ، بی عدالتی ، اعتیاد ، برده داری مدرن ، روکرد به ناسیونالیزم افسارگسیخته ، رشد بنیاد گرایی ، راسیزم و نیوفاشیزم ، نابودی دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و اقتصادی، نظامیگری و جنگ ؛ و استفاده از گروه های ویرانگر تروریستی درجنگ های نیابی ، جهان را به پرتگاه جنگ تازه جهانی و نابودی هسته وی کشانیده است.
پوشیده نیست که نهاد هایی چون صندوق بينالمللی پول، بانک جهانی ، شرکتهای فرامليتی ، شرکت های تولید سلاح ، بانک ها و بیمه ها و مافیایی بین المللی ، شرکت های شیمیایی و نفت ، غول های رسانه ایی والکرونیکی و تولید کننده گان سلاح و ابزار مرگ درهمیاری با ناتو ، سیا ، وال استریت و... منحیث نهاد های حامی و مجری بهره کشی ، جنگ و نابودی ، مسببین اصلی این نابرابری ها و وضع ناهنجار و درد باراجتماعی ـ اقتصادی در جهان امروزی می باشند.
دراین وضع پیچیده و فرمانروایی مناسبات غیرعادلانه ، راه اندازی چنین نشست های جهانی و تبادل اندوخته و دیدگاه میان گسترده ترین نهاد ها و شخصیت های اجتماعی جهان به خاطر بحث و گفت و گو در باره این وضع و پیدا کردن راه های حل ، از ارزش بزرگی برخوردارمی باشد. شرکت کننده گان نشست نماینده گان جنبش های مهم اجتماعی زمان ما چون : جنبش های سندیکایی ، جنبش های صلح و ضد جنگ ، جنبش ها ضد گلوبالیزاسیون، جنبش ها برای رهایی زنان ، جنبش ها پاکیزه گی و نگهداشت محیط زیست ، نهاد های فرهنگی و سایر ابتکارات مردمی و... که شمار زیادی از سازمان ها و شخصیت های معتبر جهان درآن ها شرکت دارند ، با حضور در این نشست پس از رایزنی لیستی از خواست ها در بخش های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی را فورمولبندی می نمایند. این دیگر حق مسلم است که فورم اجتماعی جهان که در رده ها و تصمیم گیری های آن نهادها و شخصیت های اجتماعی ازکشورهای مختلف ، با حفظ دیدگاه ها و باورهای سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی شان شرکت می نمایند ، طرح های برای جهان بهتر و انسانی تر ، فارغ از جنگ و جنایت را پیشکش بدارند.
درخبر نامه فورم و گزارشات رسانه های جهان آمده است در این نشست تعداد زیادی از سران پیشین کشورهای امریکای جنوبی از جمله : رییس های جمهوری برازیل لوییس اناسیو لولا دا سیلوا و دلیما روسف ، کریستینا فرناندس و خوزه موجیکا روسای جمهور ارجنتین و یوروگوای نیز حضور به هم می رسانند. در همین خبر نامه آمده است که قرار است در جریان کار نشست بیش از ۱۰۰۰ گردهمایی دربخش های مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، مسایل مربوط به جهان کار ، مهاجرت ، صلح ، زنان ، تجارت عادلانه ، کشاورزی ، حفظ محیط زیست و... برپا گردد . علاوتاْ در این گفت و گوهای سازنده ، مساله حرکت های انسانی ومهاجرت ، بهشت فرارمالیاتی ، اقتدار سرمایه مالی ؛ و قرارداد های جنجال برانگیز تجارتی چون : CETA, TPP, TTIP, TiSA نیز مورد ارزشسنجی و نقد قرارگرفته و برنامه های الترناتیف در برابر آنها پیشکش می شود.
با نگاه کوتاه بر پیشینه این فورم جهانی اجتماعی درمی یابیم که در پی گسترش نظم نوین جهانی که درونمایه آنرا جهانی سازی نیولیبرالی می سازد ؛ شخصیت ها و نهاد های مردمی و عدالت خواه در سال ۲۰۰۱ ترسایی در رقابت و رویا رویی با « فورم اقتصادی جهان » در داووس ـ سویس « فورم اجتماعی جهان »را ایجاد کردند . از همان روزی که درسال ۲۰۰۱ ترسایی درشهر پورتو الیگروـ برازیل و با شعار: Um outro mundo é possível ـ جهان دیگری ممکن است! دربرابر خواست های کنفرانس تجارت جهانی ، « فورم اجتماعی جهان» را بنا نهادپی ریزی شد ، تا امروز دگرگونی های درسطح مطالبات و برنامه ریزی های فورم رونما گردیده و روابط و پیوند میان سازمان ها و جنبش های هوادار این فورم تنگ تر و کنش های آن گسترده تر شده است .
رسانه های و ابسته به امپریالیزم که میانه خوشی با این فورم ندارند در انتظار اند تا زوال و مرگ این فورم را هرچه زودتراعلان نمایند. آنها از یکسو در باره این فورم گزارشی را پخش نکرده، و می کوشند اهمیت آنرا کوچک و حتا « هیچ » جلوه بدهند؛ و از سوی دیگر با مقایسه رقم شرکت کننده گان درنشست های پورتوالیگره و بیلیم ، برازیل ( ۱۲۰۰۰۰ و ۱۴۰۰۰۰) شرکت کننده ، اهمیت وجایگاه این نشست را وارونه جلو داده چنان استدلال نمایند که گویا این فورم « جذابیت » خود را از دست داده است . واین در حالیست که این گردهمایی درسال های گذشته با وجود توطیه ها و مداخلات علنی دولت ها در برابرحضور گسترده شرکت کننده گان *** پله های رشد و پویایی را پیموده و به کشورها و حوزه های دیگر پانهاده است .
لورنس گیوستا بویتین ، عضو بوندس تاگ المان چند روز پیش در باره ارزش و جایگاه فورم اجتماعی جهان نوشت : « میدان مهمی از همبسته گی جهانی برای پشتیبانی از مبارزه برای عدالت بیشتر » .
ماری فرانچسکو مسوول بخش تجارت مواد غذایی از سازمان « نان برای جهان » در باره نشست سالوادور ده باهیا ـ برازیل نوشت : « قابل درک است که براساس شعار فورم اجتماعی جهان نمیتوان بخاطر مقاومت دیگران ،توقف نمود ».
و یا درخبرنامه سندیکای اونیا Unia که درنشست های فورم اجتماعی جهان در سالوادور ده باهیا شرکت فعال دارد می خوانیم : خواستهای مبرم زیر در برابر ما قرار دارد :
ـ مبارزه در برابر مناسبات غارت گرانه کار ،
ـ مبارزه و ایستاده گی در مقابل تبعیض و نابرابری زنان،
ـ دموکرتیزه سازی اقتصاد،
ـ پذیرش حقوق مهاجرین ،
ـ تکیه بر مسوولیت های اجتماعی موسسات فراملیتی .
برپایی همایش حاضر اجتماعی جهان پس از نه سال ، و در شرایط متفاوت با سال ۲۰۰۹ در برازیل نشان می دهد که نیروهای مردمی دربرازیل ، امریکای جنوبی و جهان از مبارزه در راه عدالت اجتماعی دست نکشیده و با نفس ها و اندوخته های تازه راه پورتو الیگرو و خواست های انسانی را دنبال می نمایند.
یادداشت :
کشورهای میزبان نشست های « فورم اجتماعی جهان » :
۲۰۰۱ـ پورتو الیگرو ، برازیل
۲۰۰۲ـ پورتو الیگرو، برازیل
۲۰۰۳ ـ پورتو الیگرو ، برازیل
۲۰۰۴ـ بمبی، هند
۲۰۰۵ـ پورتو الیگرو، برازیل
۲۰۰۶ ـ درعین زمان درسه کشور ، باماکو ـ مالی، کاراکاس ـ ونزویلا و کراچی ـ پاکستان
۲۰۰۷ـ نایروبی ، کنیا
۲۰۰۸ منحیث هفته « کنش جهانی » با راه اندازی بیش از ۶۰۰ همایش در یرایر جهان
۲۰۰۹ ـ بیلیم ، برازیل
۲۰۱۰ـ بزرگداشت از دهمین سالگرد بنیاد گزاری فورم در پورتو الیگرو ، برازیل
۲۰۱۱ ـ داکار، سنیگال
۲۰۱۳ـ تونس ، تونس
۲۰۱۵ ـ تونس، تونس
۲۰۱۶ـ مونتریال ، کانادا
۲۰۱۸ ـ سالوادور ده باهیا، برازیل
* در مواردی « فورم اجتماعی جهانی » نیز درزبان ما کاربرد دارد.
**کارکردها و گزارشات مربوط به نشست های فورم از طریق ویب سایت رسمی فورم به نشانی www.wsf2018.org همه روزه پخش میگردد. علاقمندان می توانند از طریق این نشانی گزارشات مربوط را بدست آورند.
*** گذری بر برداشت های امروزینه «همایش اجتماعی جهانی»، مقاله ایی از این خامه ، درباره سیزده مین همایش فورم درمونتریال ، کانادا درنشانی زیر قایل دریافت می باشد:
http://www.bamdaad.org/politics/2065-2016-08-11-18-52-48.html
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۱۷۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
نگاه های مختلف به روابط ایران و چین

فرزاد رمضانی بونش
پیشینه روابط
روابط ایران و چین به سده ها پیش برمیگردد. آغاز تاریخ روابط ایران و چین به نخستین تماس میان دو دولت به سال ۱۴۰ یا ۱۴۱ پیش از میلاد یا دوره خاندان هان در چین و اشکانیان درایران بر می گردد. در واقع چین اگرچه بعد مسافت بین دو سرزمین ایران و چین وجود داشته اما سپهر فرهنگی جهان ایرانی همواره درتماس با فرهنگ چینی بوده است. در یک سده اخیر نیز روابط نوین دو کشور با فرازو نشیب هایی همراه بوده است اما اگر نگاهی به روابط کنونی داشته باشیم باید به چند نگاه توجه کرد.
منتقدان
منتقدان ایرانی به روابط دو کشور و چین معتقدند چین در رویکردهاى جهانى خود تغییرات اساسى و راهبردى ایجاد کرده است و بیش تر نقش همراه، همکار و همساز با هنجارهاى جهانى را در پیش گرفته و خود را هماهنگ تر با ارزش هاى جهانى نشان مى دهد و با هر کشورى که به نحوى با معادلات جهانى ناهمسو تلقى شود رفتار هوشمندانه و مبتنی بر منافع خود اعمال میکند. از این دید چین درعمل هیچ گاه به ایران به عنوان یک شریک استراتیژیک و اقتصادی نگاه نکرده و ایران را در یک مسیر معنادار برای گرفتن امتیازات بیش تر از امریکا و رقبای خود در ابعاد منطقه ای و بین المللی قرار می نگرد. از این دید چین درچارچوب نظام سرمایه داری جهانی و ایالات متحده امریکا به کنشگری می پردازد و ایران یک کشور معمولی درسیاست خارجی چین به حساب می آید. در واقع آنها با تکیه بر واقعیت هایی چون تجارت با ایران نیم درصد از کل تجارت خارجی چین و نقش پکن در حدود ۳۰ درصد از تجارت خارجی ایران (چین به دنیا دو هزار و ۲۰۰ میلیارد دلار کالا می فروشد و ایران و بازار ما نیم درصد صادرات چین را تشکیل می دهد)این روند را نام مناسب ارزیابی میکنند. در این بین در سال های گذشته نیز مخالف عضویت کامل ایران در سازمان همکاری هاى شانگهاى، خارج ساختن نسبی ایران از پروژه جاده تاریخى ابریشم، رفتارهاى نامطلوب چین در توسعه میادین نفتى ایران بویژه میدان آزاده گان را در کنار اقدامات منفی پکن در یک سال گذشته چون بسته شدن حساب های شرکت های ایرانی ، ممنوع یا کاهش سرمایه گذاری شرکت های چینی درایران ، سختی مجوز سرمایه گذاری خارجی چینی ها در ایران ،سخت تر شدن کاربا ایران ، سرمایه گذاری کلان چین در بندر گوادر پاکستان و دور زدن ایران را در کنار رفتار چین در مساله گشتی سانچی را نشانه هایی از کاهش جایگاه ایران در نزد مقامات چینی ارزیابی میکنند. در این میان منتقدان موج ایجاد شده در افکارعمومی و فضای مجازی برضد چین در مورد رفتار این کشور درمورد سانچی را اهانت بزرگ چین و رها کردن جوانان در اقیانوس می دانند و حتای نگاه هایی به تحریم کالای چینی داشته اند.
نگاه خوش بینانه
از نگاه خوش بینانه چین به عنوان قدرتى در برابربلوک غرب و بویژه امریکا و رقیبى ایدیولوژیک براى کاپیتالیزم به شمار مىآید. در همین راستا در سال های گذشته چین یکی از قابل اعتماد ترین شرکای تجاری ایران از زمان تحریم های امریکا در سال ۲۰۱۰ ترسایی محسوب می شد و ایران با حفظ روابط با پکن قادر به دور زدن تحریم های غرب شد. دراین حال با توجه به مکمل بودن ظرفیت های اقتصادی و همچنین وجود زمینه های مختلف همکاری در عرصه های انرژی، زیرساختی، صنعتی، فناوری و سایر زمینه های مشترک، دو کشور می توانند همکاری های دوجانبه و چندجانبه ای درحوزه های انرژی های فسیلی و تجدید پذیر، امنیت عرضه و تقاضا و انتقال آن ، سرمایه گذاری و فاینس پروژهای بالادستی و پایین دستی در صنایع انرژی و بازار سرمایه گذاری ایران داشته باشد. در بعد دیگر دو کشوردرطرح هایی چون « کمربند اقتصادی جاده ابریشم» و « راه ابریشم دریایی قرن ۲۱ » چین می توانند همکاری و سرمایه گذاری متقابل را گسترش دهند. علاوه برای چین شریک اول بازاری واردات ما و همچنین شریک اول صادرات غیرنفتی (حدود ۲۵ درصد صادرات غیرنفتی به کشور چین است) است و بازار بزرگ چین فرصتی مهم برای صادرات محصولات ایرانی در بازارهای چین است. همچنین میتوان با پیمان های دوجانبه پولی ( که ابزار مناسبی برای حذف دلار از روابط بانکی و معاملات پولی میان کشورها است ) روند روابط را گسترش داد. علاوه بر این چین از بزرگترین کشورهای مولد گردشگری جهان است و در سال ۲۰۱۶ ترسایی، بیش از ۱۲۰ میلیون نفر از اتباع چینی به سایر نقاط جهان رفتند و می توان برای بازدید سالانه یک میلیون نفر از شهروندان این کشور از ایران برنامه ریزی شود. دراین شرایط ایران پوتانسیل بسیار بالایی در زمینه جذب گردشگران خارجی دارد و از آنجا که چین، ایران را به عنوان یکی ۱۰ از مقصد تایید شده گردشگری شهروندان خود اعلام کرده چینی ها می توانند به ایران در دستیابی به ۲۰ میلیون گردشگر خارجی (سند چشم انداز ۲۰ ساله گردشگری) کمک کنند. گذشته از این پوتانسیالهای سیاسی و دفاعی افزایش روابط ایران و چین نیز گسترده است و دو کشور منافع بسیاری در همکاری های نظامی دارند. چنانچه همکاری در فروش تجهیزات و تسلیحات ، تامین امنیت منطقه ای و مبارزه با تروریزم گسترش تروریزم بین المللی، ثبات جهانی ، ایجاد امنیت دریایی قطعا به هم افزایی قدرت و نفوذ دو کشور می انجامد . از این دید چین به شدت بدنبال نمایش قدرت و نفوذ جهانی است و ایران نیز می تواند شریک دفاعی - امنیتی نیرومندی در کلاس جهانی داشته باشد. گذشته از این خوشبینان به روابط دو کشور معتقدند در حالی که در حوزه بانک داری تنها ۱۰ یا ۱۲ کشور با ایران کار بانکی انجام می دهند ، چین گسترده ترین رابطه بانکی را با ایران دارد و ۲۰ میلیارد دلار تامین خط اعتباری فاینانس در سال گذشته نیز نشانه های خوبی از نگاه مثبت چینی ها تلقی میگردد.
نگاهی واقع گرایانه به چشم انداز روابط
در سال ۲۰۱۷ ترسایی حجم مبادلات تجارت ایران و چین به حدود ۴۰ میلیارد دلار نزدیک شد که این میزان را در سال ۲۰۱۸ ترسایی می تواند به حدود ۵۰ میلیارد دلار رسد . در این بین باید توجه داشت همکاری های دو کشور با حساسیت بسیاری از سوی بازیگران منطقه ای و جهانی دنبال می شود. رقبای منطقه ای و جهانی این دو کشورمخالف هر نوع همکاری این دو کشورخواهند بود. در این بین هر چند ظرفیت این همکاری ها می تواند بسیار بالا باشد و منافع بسیاری خواهند داشت و دو طرف می تواند زمینه های همکاری و مشارکت بیشتری را فراهم کنند. اما باید توجه داشت که که این کشور به دلیل منافع دوطرفه در داشتن رابطه با امریکا و ایران، سعی در ایفای نقش میانه ای دارد که به نفع چین باشد لذا از نگاهی میتوان گفت ایران در واقع از چند بعد در سیاست خارجی چین اهمیت دارد. نخستین در حوزه انرژی است. دومین بعد جایگاه ایران در منطقه خلیج فارس وهمچنین موقعیت ژیوپولتیکی که ایران از آن برخوردار است .سومین بعد از اهمیت ایران بهره گیری از ایران در مدیریت در روابط با امریکا در چانه زنی استراتیژیک با ایالات متحده امریکا ؛ و بعد چهارم اهمیت ایران برای چین بازار ایران است. در این شرایط در وضعیت که عدم تعارض و برخورد با امریکا یکی از اصول اساسی سیاست خارجی چین بوده روابط ایران و چین در سطح سیاسی پیشرفت چندانی نخواهد داشت و چالش های گسترش روابط دو جابنه چین و ایران را می توان در چند سطح اقتصادی ، داخلی و بین المللی همچنان وجود دارد . در این میان به نظر میرسد چینی روابط تجاری خود نه سرمایه گذاری وفناوری و..را با ایران گسترش دهند اما با نگاه به بسیاری از واقعیتهای ژیوپولتیک، ژیواکونومیک، ژیوکالچر و ژیواستراتیژیک دراندیشه روابط تثبیت شده راهبردی با ایران نباشد.
بامداد ـ سیاسی ـ ۱/ ۱۸ـ ۱۷۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
انجوها: در داخل نخبه گرا، در خارج نوکرصفت

جیمزپتراس استاد بازنشسته جامعه شناسی دانشگاه نیویورک ، از شمار پژوهشگران نامور و پرکاری است که پژوهش های ارزشمندی را در باره مسایل مبرم اقتصادی و اجتماعی جهان پیشکش نموده است. وی درتحلیل بلندی به کالبد شناسی پدیده « سازمان های غيردولتی » پرداخته است که پس از حضور امریکا درافغانستان به نام انجوها (NGOs ) شهرت یافته اند. او دربخشی از مقاله اش می نویسد : « ازنشانه های گسترده گی انجوها و قدرت اقتصادی و سياسی آن ها بر به اصطلاح « جهان مترقی » يکی اين است که انتقادات سيستماتيک کمی از سوی چپ پيرامون تاثيرات منفی سازمان های غيردولتی وجود دارد. اين قصور عمدتاً به علت موفقيت سازمانهای غيردولتی در ريشه کن ساختن و نابودی جنبشهای متشکل چپ و جلب استراتژيست های فکری و رهبران سازمانی آنهاست». تجربه چندین ساله حضور انجوها در افغانستان ، تجربه ناکام و دردباری بوده ؛ و مردم از این نهادها دل خوشی ندارند. برای آشنایی با ساختارها ، کارکرد و اماج های این سازمان ها اینک پژوهش جیمز پتراس را در دو بخش پیشکش خواننده گان گران ارج بامداد می نماییم. امید مورد توجه قرار گیرد ـ بامداد
جيمز پتراس
در طول تاريخ، طبقات حاکم که اقليت کوچکی را نماينده گی می کنند، هميشه برای دفاع از قدرت، منافع و امتيارات خود به ابزار قهر دولتی وابسته بوده اند. در گذشته به ويژه در « جهان سوم »، طبقات حاکم امپرياليستی برای کنترول مردم تحت استثمار و منحرف کردن نارضايتی آن ها به رقابتها و کشمکش های مذهبی و گروه گرايانه، در خارج و داخل بودجه موسسات مذهبی را تامين نموده و از آنها حمايت می کردند.
در حالی که اين اعمال امروز ادامه دارد، در دهه های اخير نوعی موسسه اجتماعی- سازمانهای غيردولتی ( انجوها NGOs) ظهور کرده است که همان عملکرد کنترول و اوهام آفرينی ايدیولوژيک را ارايه می نمايد.
امروزه حداقل ۵۰ هزار انجو در «جهان سوم » وجود دارد که بالغ بر۱٠ميليارد دلار از موسسات مالی بينالمللی، آژانسهای دولتی اروپايی - امريکایی- جاپانی و دولتهای محلی دريافت می کنند. مديران انجو های بزرگ بودجه های ميليون دلاری را با حقوقها و مزايايی که قابل مقايسه با مديران عامل است، اداره می کنند. آن ها با جت به کنفرانسهای بين المللی می روند، با مديران ارشد شرکت های سهامی و مالی مشورت می کنند و سياست گذاریهايی می نمايند که دراکثر موارد بر سرنوشت ميليونها انسان به ويژه فقرا، زنان و زحمتکشان بخش غير رسمی تاثير می گذارد.
سازمانهای غيردولتی بازيگران سياسی و اجتماعی مهمی در سراسر جهان هستند که درمناطق روستايی و شهری در اسيا، امريکای لاتين و افريقا فعاليت می کنند و اغلب در نقشی وابسته، با کمک دهنده گان مالی اصلی در اروپا، ايالات متحده و جاپان پيوند دارند. از نشانه های گسترده گی انجوها و قدرت اقتصادی و سياسی آن ها بر به اصطلاح « جهان مترقی » يکی اين است که انتقادات سيستماتيک کمی از سوی چپ پيرامون تاثيرات منفی سازمان های غيردولتی وجود دارد. اين قصور عمدتاً به علت موفقيت سازمانهای غيردولتی در ريشه کن ساختن و نابودی جنبشهای متشکل چپ و جلب استراتژيست های فکری و رهبران سازمانی آنهاست.
امروزه اکثر جنبشهای چپ و سخنگويان مردمی انتقاد خود را بر صندوق بينالمللی پول، بانک جهانی، شرکت های فرامليتی، بانکهای خصوصی، وغيره که برنامه کلان اقتصادی برای غارت « جهان سوم » را تعيين می کنند، متمرکز می سازند. اين يک وظيفه مهم است. معهذا، حمله به شالوده صنعتی، استقلال و استانداردهای زنده گی « جهان سوم » هم در سطح کلان اقتصادی و هم درسطح اجتماعی- سياسی خُرد صورت می گيرد. تأثيرات رسوای سياستهای تعديل ساختاری بر دستمزدها و حقوق کارگران، دهقانان و سرمايه داران ملی کوچک نارضايتی مردمی- ملی بالقوهای به وجود می آورند. و اينجاست که سازمانهای غيردولتی برای اوهام آفرينی و منحرف کردن آن نارضايتی، از حملات مستقيم به ساختار قدرت شرکتها- بانکها و به سمت طرحهای محلی کوچک و خوداستثماری « تودهها » و « آموزش مردمی » که از تحليل طبقاتی امپرياليزم و استثمار سرمايه داری احترازمی کند، وارد صحنه می شوند.
سازمانهای غيردولتی یا انجوها در سراسر جهان به تازه ترين وسيله حرکت به سمت بالای طبقات تحصيل کرده جاه طلب: دانشگاهيان، روزنامه نگاران، و متخصصانی بدل شده اند که رفت وآمد پيشين خود در جنبشهای چپ گرای دارای پاداش کم را به خاطر پُست نان و آب دار اداره يک NGO کنار گذاشته اند، و مهارتهای تشکيلاتی و کلامی خود و هم چنين واژه های مردمی معينی را با خود همراه می آورند.
امروزه ، هزاران مدير سازمان های غيردولتی یا انجوها وجود دارند که سوار بر موترهای اسپورت 4WD چهل هزار دلاری، از خانه ها يا اپارتمان های شيک خود در حومه شهر به دفتر يا مجتمع ساختمانی دارای موبل عالی می روند، فرزندان و کارهای خانه را به خدمتگزاران واگذار می کنند، و باغبانها از حياط و باغچه آن ها مراقبت می کنند. آنها بيش تر با محل کنفرانس های بينالمللی خود پيرامون فقر (واشنگتن، بنکاک، توکيو، بروسل، روم …وغيره) آشنا هستند و در آنجا وقت صرف می کنند تا در روستاهای گِلی کشورهای خودشان. آنها بيش تر به نوشتن پيشنهاد های جديد برای گرفتن ارز خارجی برای « متخصصان محتاج » تمايل دارند تا به خطر تو سری خوردن از پوليس در جريان حمله به تظاهرات آموزگاران مدارس روستايی که حقوق کافی دريافت نمی کنند.
رهبران انجو ها طبقه جديدی هستند که بر روابط مالکانه يا منابع دولتی تکيه ندارند، بلکه از کمکهای مالی امپریالیزم و توانايی آن در کنترول گروه های مهم مردمی نشات می گيرند. رهبران سازمان های غيردولتی را می توان به مثابه يک نوع گروه کمپرادور جديد تصورکرد که هيچ کالای مفيدی توليد نمی کند، بلکه عملکرد آن توليد خدمات برای کشورهای کمک دهنده است؛ عمدتاً تجارت فقر داخلی در قبال سود فردی.
ادعا های رسمی مديران سازمان های غيردولتی برای توجيه موضع شان؛ که آنها با فقر، نابرابری، و غيره مبارزه می کنند به سود خود آنها و فريبنده است. يک رابطه مستقيم بين رشد سازمانهای غيردولتی و کاهش استانداردهای زنده گی وجود دارد: گسترش سازمان های غيردولتی بيکاری ساختاری، ريشه کن شدن عظيم دهقانان را کاهش نداده، يا سطوح قابل زنده گی دستمزدها را برای ارتش رشديابنده کارگران غيررسمی تامين نکرده است. آنچه سازمانهای غيردولتی کرده اند، اين است که برای قشر باريکی از متخصصان، جهت فرار از ويرانگری اقتصاد نیوليبرالی که بر کشورها و مردم آنها تاثير گذاشته است، درآمدی به ارز خارجی و بالا رفتن در ساختار طبقه اجتماعی موجود را فراهم آورده است.
اين واقعيت برخلاف تصوير خودپسندانه ای است که کارگزاران سازمان های غيردولتی از خود شان ارايه می دهند. براساس بيانيههای مطبوعاتی و گفتمان عمومی شان، آن ها يک « راه سوم » بين « دولتگرايی اقتدارگرايانه » و « سرمايه داری بازار» را نماينده گی می کنند: آنها خود را به عنوان پيشاهنگان « جامعه مدنی » که در حفرههای ريز « اقتصاد جهانی» عمل می کنند، توصيف می نمايند. «توسعه بديل»، هدف مشترکی است که در اکثر کنفرانسهای سازمانهای غيردولتی تکرار می شود.
جمله پردازی در باره «جامعه مدنی» نمونه ای از تهی مغزی است. « جامعه مدنی » يک هويت واحد پاکدامن نيست؛ از طبقات تشکيل می شود، احتمالاً تقسيم طبقاتی آن در اين قرن از هر زمان ديگری ژرف تراست. بخش عمده بیعدالتی عظيمی که عليه کارگران اعمال می شود از طرف بانکداران ثروتمند درجامعه مدنی است که ربای کمرشکنی از قرضهای داخلی می گيرند؛ از طرف زميندارانی است که دهقانان را از زمين می رانند و از طرف سرمايه داران صنعتی است که با دستمزدهای بخور و نمير شيره کارگران را می کشند.
انجوها با صحبت در باره « جامعه مدنی »، تقسيمات طبقاتی عميق، استثمار طبقاتی و مبارزه طبقاتی را که « جامعه مدنی » معاصر را دوقطبی کرده است، پنهان می کنند. مفهوم « جامعه مدنی » که از نظر تحليلی به دردنخور و سردرگم کننده است، در عين حال همدستی انجوها با منافع سرمايه داری را که تامين کننده منابع مالی آنهاست، تسهيل نموده به آنها امکان می دهد طرحها و پيروان خود را به سمت روابط زيردستانه با منافع سرمايه داری بزرگی که اقتصادهای نیوليبرال را هدايت می کند، سوق دهند. علاوه براين، در موارد عديده، لفاظیهای «غيردولتی»ها يک توطیه حمله به برنامه های عمومی جامع و موسسات دولتی تامين کننده خدمات اجتماعی است. «انجوها » جانب تبليغات « دولت ستيز» سرمايه بزرگ را می گيرند (يکی به نام «جامعه مدنی» ديگری به نام «بازار») تا منابع دولتی را از نو تقسيم کنند. از «دولت ستيزی» سرمايه داران برای افزايش بودجه عمومی جهت دادن يارانه به صادرات و بسته های کمک مالی استفاد می شود، «انجوها » سعی می کنند از طريق « قراردادهای دست چندم» برای ارايه خدمات نازل تر به تعداد کم تری از دريافتکننده گان، سهم کوچکی به دست آورند.
برخلاف تصويری که «انجوها » به عنوان رهبران اجتماعی نوآور از خود دارند، آن ها در واقع مرتجعين اجتماعی هستند که از طريق پيش بردن خصوصی سازی «از پايين» و پراکنده نمودن جنبش های مردمی، و نتيجتاً از طريق تضعيف مقاومت، کار صندوق بينالمللی پول را تکميل می کنند. در نتيجه، سازمانهای غيردولتی در همه جا حاضر، يک چالش جدی در مقابل چپ قرار می دهند که نقد سياسی منشا، ساختار و ايدیولوژی آنها را ضروری می سازد.
منشأ ساختار و ايدیولوژی سازمان های غيردولتی
سازمانهای غيردولتی به نظر می رسد در سياست نقش متضادی داشته باشند. از يک طرف، آن ها از ديکتاتوریها و زير پا گذاشتن حقوق بشر انتقاد می کنند. از طرف ديگر، آن ها با جنبشهای اجتماعی- سياسی راديکال رقابت نموده، سعی دارند جنبشهای مردمی را به روابط همدستانه با نخبه گان نیوليبرال بکشانند. در واقعيت، اين سمت گيری های سياسی، آن طور که به نظر می رسند، متضاد نيستند.
ما با بررسی رشد و گسترش سازمانهای غيردولتی طی ربع قرن گذشته، میبينيم که سازمانهای غيردولتی در سه مجموعه از شرايط ظهور کردند. قبل از همه، به عنوان يک پناه گاه مطمین برای روشنفکران ناراضی در ديکتاتوریها، که آن ها در آن می توانستند موضوع تجاوزات به حقوق بشر را تعقيب نموده و برای قربانيان برنامه های رياضتی سخت، «استراتیژیهای بقا» را سازماندهی نمايند. اما، اين سازمانهای غيردولتی بشردوستانه، مراقب بودند نه نقش ايالات متحده و اروپايیها در همدستی با عاملين محلی تجاوزات به حقوق بشر را محکوم کنند، و نه سياستهای «بازار آزاد»ی را که تودهها را فقير می کرد، زير سوال ببرند. در نتيجه، « غيردولتی »ها به طور استراتیژيک به عنوان « دموکراتهايی » قرار داده شدند که با شروع چالش جدی حکام سرکوبگر از طرف جنبشهای وسيع مردمی، به مثابه جانشينان سياسی برای طبقات حاکم محلی و سياستگذاران امپرياليستی در دسترس باشند. تامين مالی سازمانهای غيردولتی منتقد از طرف غرب، در حکم يک نوع خريد بيمه برای زمانی بود که مرتجعينی که سر کارند، تزلزل نشان دهند. اين در مورد سازمانهای غيردولتی «منتقد»ی که طی رژيم مارکوس در فيليپين، رژيم پينوشه در چيلی، ديکتاتوری پارک در کوریای[جنوبی وغيره ظهور کردند، صدق می کند.
معهذا، کمک واقعی به رشد سمارق گونه سازمان های غيردولتی، در زمان خيزش جنبش های تودهای اتفاق افتاد که هژمونی امپریالیزم را چالش می کردند. رشد جنبش ها و مبارزات اجتماعی-سياسی راديکال کالای پُرمنفعتی را فراهم کرد که روشنفکران راديکال و شبه مردمی سابق می توانستند به بنيادهای خصوصی و عمومی علاقه مند، نگران و دارای منابع مالی که، از نزديک با فرامليتی ها و دولتهای اروپايی و ايالات متحده درارتباط اند، بفروشند. موسسين به اطلاعات ( اطلاعات علوم اجتماعی ) مانند « گرايش به خشونت در مناطق حاشیه نشين شهری» (يک طرح سازمان غيردولتی در چيلی در جريان قيام های ۱۹۸۶- ۱۹۸۳ ترسایی ) توانايی « غيردولتی »ها در تاخت وتاز به اجتماعات مردمی و هدايت کردن انرژی به طرح های خودياوری به جای دگرگونی های اجتماعی و معرفی لفاظی های سازشکارنه طبقاتی در بسته بندی « گفتمان های جديد هويت» که فعالين انقلابی را بیاعتبار و منزوی می ساخت، علاقه مند بودند.
شورشهای مردمی سرِکيسه آژانس های خارحی را شُل کرد و ميليونها دلار در دهه ۱۹۷۰ در اندونزیا، تايلند و پیرو؛ در دهه ۱۹۸۰ ترسایی در نيکاراگوا، فيليپين؛ در دهه ۱۹۹٠ در السالوادور، گواتیمالا و کوریا ريخته شد. « انجو»ها اساساً برای « اطفای حريق » بودند. آنها تحت پوشش طرح های سازنده گی عليه درگير کردن جنبشهای ايدیولوژيک استدلال می کردند، نتيجتاً به طورموثر از کمک مالی خارجی برای استخدام رهبران محلی، فرستادن آنها به کنفرانسهای خارجی جهت ارايه شهادت عينی استفاده نموده، در عين حال به طور کارآمد گروههای محلی را به پذيرش واقعيت نئوليبراليزم تشويق می کردند.
با در دسترس قرار گرفتن پول از خارج، سازمان های غيردولتی گسترش يافتند، اجتماعات را برای گرفتن سهم به تيول های متخاصم تقسيم کردند. هر « فعال اجتماعی » يک قسمت جديدی از فقرا ( زنان، جوانان از اقليتها ...وغيره) را برای تاسيس سازمانهای غيردولتی جديد در نظر گرفت و زائیرين را به امستردام، استکهلم ... وغيره برد تا طرح، فعاليت، موکلين خود را « در بازار عرضه کند » و مرکز و شغل خود را از نظر مالی تامين سازد.
شرايط سومی که در آن سازمان های غيردولتی گسترش يافتند در جريان بحرانهای مداوم و ژرف شونده اقتصادی بود که سرمايه داری بازار آزاد به وجود می آورد. روشنفکران، دانشگاهيان و متخصصان می ديدند که مشاغل ناپديد می شوند يا حقوقها در نتيجه کاهشها در بودجه پايين می روند: داشتن يک شغل دوم به يک ضرورت مبدل شد. سازمانهای غيردولتی به آژانس کاريابی مبدل شدند و مشاوره دادن يک تور( ايمنی برای روشنفکرانی شد که بالقوه حرکت نزولی داشتند و مايل بودند خط توسعه از طريق جامعه مدنی ) بازار آزاد را با لفت و لعاب تکرار نموده، و سياستهای همدستی با رژيمهای نیوليبرال و موسسات مالی بينالمللی را پيش ببرند. زمانی که ميليونها نفر کار خود را از دست می دهند و فقربه بخش های مهم جمعيت اشاعه می يابد، سازمانهای غيردولتی دست به اقدام پيشگيرانه می زنند: آن ها بر « استراتیژیهای بقا» و نه بر اعتصابات عمومی تمرکز می نمايند؛ آن ها آشپزخانه های سيار و نه اعتراضات گسترده عليه محتکرين خواربار، عليه رژيمهای نیوليبرال يا عليه امپریالیزم ايالات متحده را سازماندهی می کنند.
انجوها ممکن است در آغاز، در به اصطلاح « گذارهای دمکراتيک »، زمانی که نظم کهنه فرو می ريخت، و حاکمان فاسد کنترول را از دست می دادند و مبارزات مردمی در حال پيشرفت بود، يک رنگ «مترقی» خفيف می داشتند. اما، به وسيله انتقال رژيم های قديمی با سياستمداران محافظه کار انتخابی مبدل شدند. انجوها از لفاظیهای مردمی، منابع سازمانی و موقعيت خود به عنوان مناديان «دموکراتيک» حقوق بشر برای هدايت کردن پشتيبانی مردمی در حمايت از سياستمداران و احزابی استفاده کردند که گذار را به اصلاحات حقوقی- سياسی محدود می کردند و نه به تغييرات اجتماعی- اقتصادی. انجوها جمعيت را پراکنده و جنبشها را دچار تفرقه کردند. در هر کشوری که در دهه های ۱۹۸٠ و ۱۹۹۰ ترسایی « گذار انتخاباتی » را تجربه کرد، از چيلی و فيليپين گرفته تا کوریای جنوبی و فراتر از آن، سازمانهای غيردولتی نقش مهمی در جمع آوری آرا برای رژيم هايی بازی کردند که به وضعيت موجود اقتصادی- اجتماعی ادامه داده يا حتا آن را ژرف تر ساختند. درعوض، بسياری از «غيردولتی »ها به مديريت آژانسهای دولتی يا حتا به وزارت وزارتخانههايی با نام های مردمی ( حقوق زنان، مشارکت شهروندان، قدرت مردمی... وغيره) رسيدند.
نقش سياسی ارتجاعی سازمان های غيردولتی درهمان ساختاری تعبيه شده بود که آن ها براساس آن سازمان يافتند ( و سازمان می يابند).
( ادامه دارد...)
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۱۴۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
نکاتی پيرامون تیوری سازمان های غيردولتی
( بخش دوم )
جيمز پتراس
در واقع، انجوها، سازمان های «غير دولتی » نيستند. آن ها بودجه خود را از دولتهای خارجی دريافت می کنند، به عنوان مقاطعه کار جز برای دولتهای محلی کار می کنند و (يا) از طرف بنيادهای خصوصی که سرمايه داران بودجه آن ها را تامين می کنند، يارانه دريافت نموده روابط کاری نزديکی با دولت دارند. آن ها، اغلب آشکارا با آژانس های دولتی در داخل يا خارج همدستی دارند. برنامه های آن ها نه درمقابل مردم محلی، بلکه درمقابل کمک دهنده گان خارجی پاسخگوهستند که براساس معيارها و منافع خود، عملکرد آنها را « بررسی » و بر آن « نظارت » دارند.
مقامات سازمانهای غيردولتی خود گمارده اند و يکی از وظايف کليدی آن ها طراحی کردن پيشنهاداتی است که کمک مالی را تضمين خواهد کرد. در موارد بسياری، اين مستلزم اين است که رهبران سازمانهای غيردولتی موضوعاتی را پيدا کنند که بيش ترين علاقه نخبه گان غربی را که کمک مالی می دهند، جلب کند و براساس آن به پيشنهادات شکل بدهند. از اين رو در دهه ۱۹۸٠ ترسایی صندوق های سازمانهای غيردولتی جهت مطالعه و ارايه پيشنهادات سياسی پيرامون « قابليت حکمرانی governability » ( مترجم: به معنی ثبات سياسی و ساختاری و کارآمدی در تصميم گيری و اداره امور عمومی) و « گذارهای دموکراتيک » در دسترس بود، که نگرانیهای قدرتهای امپرياليستی را از اين که سقوط ديکتاتوری ها به « عدم قابليت حکمرانی»، يعنی به جنبشهای تودهای، ژرف شدن مبارزه و دگرگونی سيستم اجتماعی نيانجامد، منعکس می کرد.
انجوها، علیرغم لفاظیهای دموکراتيک و مردمی، سلسله مراتبی اند و مدير، کنترول کامل را بر طرح ها، استخدام و اخراج، هم چنين تصميم گيری در باره اين که چه کسی به طور رايگان به کنفرانس های بينالمللی برود، در دست دارد. « تودهها » اساساً تابع سلسله مراتب اند؛ به ندرت پولی را می بينند که انجوی « آنها» با بيل پارو می کند؛ به خارج هم سفر نمی کنند؛ و از رهبران «مردمی » خود حقوق يا مزايايی دريافت نمی کنند. مهم تر اين که هيچ يک از اين تصميمات هرگز به رای گذاشته نمی شود. در بهترين حالت، پس از آن که معامله از طرف مدير و کمک دهنده گان خارجی جوش خورده است، پرسنل سازمان غيردولتی جسله ای را از « فعالين مردمی» فقرا و جهت تاييد طرح، تشکيل می دهند.
دراکثر موارد انجوها سازمان های عضوگير نبوده، بلکه نخبه گان خود گماردهای هستند که زير پوشش «منبع مردم » برای جنبشهای مردمی بودن، در واقع، با آن ها رقابت نموده و آن ها را تضعيف می کنند. از اين نظر، سازمان های غيردولتی با خارج کردن برنامه های اجتماعی و بحث عمومی از دست مردم محلی و رهبران طبيعی منتخب آنها و ايجاد وابسته گی به مقامات غيرمنتخب خارجی و دست نشانده گان محلی آن ها، دمکراسی را تضعيف می کنند.
انجوها تحت پوشش يک انترناسيوناليزم جديد، نوع جديدی از استعمار فرهنگی و اقتصادی را ترويج می کنند. صدها فرد در مقابل کامپيوترهای بسيار قوی نشسته مانيفست، پيشنهادات و دعوت نامه به کنفرانسهای بين المللی را با يکديگر مبادله می کنند. آن ها سپس در تالارهای مجلل گرد می آيند تا تازه ترين مبارزات و اعانات را با « پايگاه اجتماعی » خود ( پرسونل حقوق بگير ) بررسی کنند، و آن ها بعداً پيشنهادات را از طريق اعلان ها و «بولتنها» به «تودهها» منتقل می کنند. زمانی که کمک دهنده گان خارجی آفتابی شوند، آن ها را به « تورهای نمايشی» از طرح های نمونه ای می برند که در آن فقرا به خود کمک می کنند و با کارآفرينان کوچک موفق صحبت می کنند (اکثريتی را که در اولين سال شکست خوردند، ناديده میگيرند).
سر درآوردن از شيوه کار اين استعمار جديد دشوار نيست. طرح ها براساس رهنمودها و اولويتهای مراکز امپرياليستی و موسسات آنها تعيين می شوند. سپس به اجتماعات « فروخته » می شوند. ارزيابیها از طرف موسسات امپرياليستی و برای آن ها انجام می شود. تغيير دراولويتهای کمک مالی يا ارزيابی بد به کنار گذاشتن گروهها، اجتماعات، کشاورزان و تعاونیها میانجامد. همه به طور فزايندهای به خط می شوند تا خود را با تقاضاهای کمک دهنده گان و ارزياب های آنها منطبق نمايند. مديران سازمانهای غيردولتی، به عنوان نايبالسلطنه های جديد، نظارت نموده و هم سانی با اهداف، ارزشها و ايدیولوژی کمک دهندگان، همچنين استفاده درست از پولها را تضمين می کنند.
ايدیولوژی سازمان های غيردولتی در مقابل جنبش های اجتماعی- سياسی راديکال
سازمانهای غيردولتی یا انجوها بر طرحها تمرکز دارند و نه بر جنبشها؛ آنها مردم را برای توليد در حاشيهها « بسيج می کنند »، نه برای مبارزه برای کنترول ابزار اصلی توليد و ثروت. آنها بر جوانب کمک فنی- مالی طرحها تمرکز می کنند، نه بر شرايط ساختاری که به زنده گی روزانه مردم شکل می دهد. سازمان های غيردولتی زبان چپ را اقتباس می کنند: « قدرت مردمی»، «توانمند کردن»، «برابری جنسيتی»، «توسعه پايدار»، «رهبری از پايين به بالا»، وغيره. مشکل اينجاست که اين زبان به چارچوب همدستی با کمک دهنده گان و آژانسهای دولتی که فعاليت را تابع سياستهای غيرمبارزاتی می کنند، پيوند خورده است. ماهيت محلی فعاليت سازمان های غيردولتی بدين معناست که « توانمند کردن» هرگز از تاثيرگذاری بر مناطق کوچک زنده گی اجتماعی، با منابع محدود در درون شرايطی که از طرف دولت نیوليبرال و اقتصاد کلان مجاز شمرده می شوند، فراتر نمی رود.
انجوها و همکاران کاردان آنها مستقيماً با جنبش های اجتماعی- سياسی برای نفوذ درميان فقرا، زنان، رانده شده گان نژادی وغيره رقابت می کنند. ايدیولوژی وپراتيک آن ها توجه را از ريشه ها و راه حلهای فقر منحرف می کند (با نگاه به پايين و درون، به جای نگاه به بالا و بيرون) . صحبت از بنگاه های کوچک به جای صحبت از استثمار از طرف بانک های خارجی، به عنوان راه حل فقر براين برداشت خطا قرار دارد که مشکل ابتکار فردی است نه انتقال درآمد به خارج. « کمک » انجوها بر بخشهای کوچکی از جمعيت تاثير می گذارد، به رقابت بين اجتماعات برای منابع کمياب دامن می زند و تمايز و رقابت مزورانه ای دردرون و بين اجتماعات به وجود می آورد که نتيجتاً همبسته گی طبقاتی را تضعيف می کند. عين اين در ميان متخصصان اتفاق می افتد: هر کدام سازمان غيردولتی خود را به وجود می آورد و برای کسب کمک خارجی تقاضا می کند. آن ها با طرح پيشنهادات نزديک تر به علاقه کمک دهنده گان خارجی برای قيمت های پايين تر، در حالی که ادعای حرف زدن از جانب پيروان بيش تری را دارند، با هم رقابت می کنند. تاثير نهايی، گسترش آن سازمانهای غيردولتی است، که اجتماعات را به گروه های کوچک و کوچک تری تقسيم میکند که نمی توانند تصوير اجتماعی بزرگ تری را که مبتلا به آن هستند، ببنند و حتا کم تر قادر به مبارزه عليه سيستم هستند.
تجربه اخير همچنين نشان می دهد که کمک دهنده گان خارجی در جريان « بحران »- چالشهای سياسی و اجتماعی به وضع موجود- بودجه طرحها را تامين می کنند. به محض فروکش جنبشها، آنها مسير کمک ها را به سمت انجوها تغيير می دهند- «همدستی» با رژيم، گنجاندن طرحهای سازمانهای غيردولتی در درون برنامه نیوليبرالی. توسعه اقتصادی همخوان با « بازار آزاد» به جای سازمان اجتماعی برای تغيير اجتماعی به موضوع اصلی در برنامه کمکها مبدل میشود.
ساختار وماهيت انجوها با ژست « غيرسياسی » و تمرکز آنها بر خود ياری موجب غيرسياسی و پراکنده شدن فقرا می شود. آنها روند انتخاباتی را که احزاب نیوليبرال و رسانه های رسمی تشويق می کنند، تقويت می نمايند. از آموزش سياسی درباره ماهيت امپریالیزم، پايگاه طبقاتی نیوليبراليزم، مبارزه طبقاتی بين صادرکننده گان و کارگران موقت احتراز می شود. به جای آنها، انجوها از «رانده شده ها»، «ناتوانها»، «فقر شديد»، « تبعيض جنسيتی يا نژادی » حرف می زنند، بدون آن که از علايم سطحی فراتر رفته و پای سيستم اجتماعی را که اين شرايط را به وجود می آورد، به ميان بکشند. انجوها با ادغام فقرا در درون اقتصاد نیوليبرالی « اقدام داوطلبانه خصوصی » صِرف، يک جهان سياسی می آفرينند که در آن ظهور همبسته گی و عمل اجتماعی، بر سازش محافظه کارانه با ساختار قدرت بينالمللی و ملی، سرپوش می نهد.
تصادفی نيست که با غالب شدن انجوها در مناطق مشخص، عمل سياسی طبقاتی مستقل کاهش يافته، نیوليبراليسم بدون مقاومت در برابر آن جلو می رود. لُب کلام اين است که رشد سازمان های غيردولتی درهمه جا با افزايش کمک مالی از طرف نیوليبراليزم و ژرف تر شدن فقر مقارن است. علی رغم ادعای آن ها پيرامون موفقيتهای محلی بسيار، قدرت کلی نیوليبراليسم بدون چالش می ماند و انجوها در جست وجوی گوشههای امنی در شکاف های قدرت هستند.
مساله فرمولبندی گزينه ها با مانع ديگری روبه روست. بسياری از رهبران سابق جنبشهای چريکی و اجتماعی، سنديکاها و سازمانهای مردمی زنان به استخدام انجوها درآمده اند. پيشنهاد وسوسه کننده است: حقوق بيشتر ( در مواردی به ارز خارجی )، پرستيز و به رسميت شناخته شدن از طرف کمک دهنده گان خارجی، کنفرانسها و شبکه های خارج از کشور، پرسونل دفتری و امنيت نسبی در مقابل سرکوب. بالعکس، جنبشهای اجتماعی- سياسی منافع مادی کم تر، اما احترام و استقلال بيش تر و مهم تر از همه آزادی چالش کردن سيستم سياسی و اقتصادی را ارايه می کنند.
انجوها و نظام بانکی خارجی حامی آنها (بانک بين- امريکا، بانک آسيايی توسعه، بانک جهانی) خبرنامههايی منتشر می کنند که داستان های موفقيت بنگاههای کوچک و ديگر طرحهای خودياری را بازتاب می دهند، بدون آن که نرخ بالای شکست بنگاه در نتيجه کاهش مصرف، قيمت پايين اقلام خوراکی وارداتی که بازار را اشباع کرده و افزايش شديد نرخ بهره ؛ مانند آنچه در برازيل و اندونزیا امروز (۱۹۹۹) می گذرد، در نظرگرفته شوند.
حتا «موفقيت» تنها بر بخش بسيار کوچکی از کل فقرا تأثير می گذارد و تنها تا حدی موفق است که ديگران نتوانند وارد همان بازار شوند.
معهذا، ارزش تبليغاتی موفقيت بنگاه های کوچک فردی، در ترويج اين توهم که نیوليبراليزم يک پديده مردمی است، مهم می باشد. انفجارهای خشونت بار نارضايتی در مناطقی که بنگاه های کوچک در آن ها تشويق می شوند، نشان می دهد که ايدیولوژی سازمانهای غيردولتی مسلط نيست و آنها نتوانسته اند جای جنبشهای طبقاتی مستقل را بگيرند.
ايدیولوژی سازمانهای غيردولتی عمدتاً بر سياستهای هويتی اصل گرايی قرار دارد که با جنبشهای راديکال متکی بر تحليل طبقاتی وارد پولميک ناصادقانه ای می شود.
آن ها از اين پيش فرض نادرست آغاز میکنند که تحليل طبقاتی نگاهی« کاهشگرا reductionist » دارد، آنها دادهها و بحث های گسترده در مارکسيزم پيرامون موضوعات نژاد، قوميت، و برابری جنسيتی را ناديده گرفته و از انتقاد جدی تری که می گويد هويتها خود آشکارا و عميقاً براساس تفاوتهای طبقاتی تقسيم شده اند، احتراز می نمايند. به عنوان مثال، يک فمينيست هندی يا چيلي را در نظر بگيرد، که در محلات اعيانی حومه شهر حقوقی دريافت می کند که ۲٠- ۱۵برابر خدمتکار خانگیاش است که هرهفته شش روز و نيم کار می کند. تفاوت های طبقاتی در درون جنسيت تعيين می کند که مسکن، استانداردهای زنده گی، بهداشت، فرصتهای آموزشی به چه کسی تعلق دارد و اينکه چه کسی ارزش اضافی را به خود اختصاص خواهد داد. با اين وجود، اکثريت عظيمی از انجوها برشالوده سياستهای هويتی فعاليت می کنند و مدعی اند که اين نقطه اساسی حرکت برای (سياستهای پُست مدرن) جديد است.
سياستهای هويتی، خصوصی سازیهای بانک جهانی، شرکتهای فرامليتی و زمينداران محلی را که نخبه گان مرد بر آن سلطه دارند، چالش نمی کنند، بلکه بر « مردسالاری » در خانواده، خشونت خانواده گی، طلاق، تنظيم خانواده، و غيره تمرکز می نمايند. به عبارت ديگر، سياستهای هويتی برای برابری جنسيتی در درون جهان کوچک مردم استثمار شوندهای نبرد می کنند که در آن مرد کارگر- دهقانان استثمار شونده و فقير به عنوان خبيث اصلی ظاهر می شوند. گرچه هيچ کس نبايد از استثمار و تبعيض جنسيتی در هيچ سطحی حمايت کند، اما سازمانهای غيردولتی فمينيستی، با قرار دادن زنان کارگر زير استثمار کارخانه هايی که به مردان و زنان طبقه بالا، زمينداران اجاره بگير مرد و زن و مديران کل زن و مرد سود می رساند، به زنان کارگر لطمه جدی می زنند. دليل اين که سازمانهای غيردولتی فمينيستی « تصوير بزرگ تر» را ناديده می گيرند و بر موضوعات محلی و سياستهای شخصی تمرکز می نمايند اين است که هر سال ميلياردها دلار به آن سمت سرازير می شود. اگر انجوهای فمينيستی در کنار مردان و زنان کارگر فاقد زمين در برازيل يا اندونزیا يا تايلند يا فيليپين شروع به درگير شدن در اشغال زمين بنمايند، اگر آنها به اعتصابات عمومی آموزگاران دبستانهای روستايی که عمدتاً زنان با حقوق کم هستند عليه سياستهای تعديل ساختاری ملحق شوند، شيردهن انجوها از طرف کمک دهندگان امپرياليستی آن بسته خواهد شد.
بهتر است بر فرق سر مردسالار محلی زده شود که در يک روستای دورافتاده در « لوزون» (بزرگ ترین جزیره فیلیپین) برای زنده ماندن تلاش میکند.
همبسته گی طبقاتی و همبسته گی NGO با کمک دهنده گان خارجی
از واژه «همبسته گی» آنقدر سواستفاده شده که در اکثر موارد معنای خود را از دست داده است. اصطلاح «همبسته گی» برای «غيردولتی»ها شامل کمک خارجی می شود که برای هر گروه « فقير»ی کاناليزه شود. « پژوهش» يا «آموزش مردمی » فقرا از طرف متخصصان «همبسته گی» ناميده می شود. ساختارهای سلسله مراتبی و شکلهای انتقال «کمک» و «تعليم» به طرق عديده، خيرات قرن نوزدهم را تداعی می کند و مبلغين تفاوت زيادی با ميسيونرهای مسيحی ندارند.
« غيردولتی»ها در حمله خود به « تصدی گری» دولت و « وابسته گی» به آن بر « خودياری» تأکيد می کنند. در اين رقابت ميان سازمانهای غيردولتی برای به دام انداختن قربانيان نیوليبرالها، انجوها يارانههای مهمی از همتايان خود در اروپا و ايالات متحده دريافت می کنند. ايدیولوژی خودياری بر جايگزين کردن کارکنان عمومی با داوطلبان و متخصصان جاه طلبی که به طور موقت با آنها قرارداد بسته شده است، تاکيد می کند. با توجه به فلسفه اساسی سازمانهای غيردولتی یا انجوها ، آن ها می خواهند با انحراف توجه از امکانات دولتی طبقات ثروتمند به سمت استثمار فقرا به دست فقرا، «همبسته گی» را به سازش و انقياد طبقاتی با اقتصاد کلان نیوليبراليزم مبدل نمايند. منزه شدن فقرا از طرف انجوها ، شرط لازم برای آن نيست که دولت به آنچه که وظيفه آن است، عمل نمايد.
مفهوم مارکسيستی همبسته گی بالعکس بر همبسته گی طبقاتی در درون طبقه، همبسته گی گروههای تحت ستم (زنان و رنگين پوستان) عليه استثمارگران خارجی و داخلی تاکيد می نمايد. تمرکز اصلی براعانه هایی نيست که طبقات را دچار تفرقه نموده و گروههای کوچک را برای مدت زمان کوتاهی آرام می کند. تمرکز مفهوم مارکسيستی همبسته گی برعمل مشترک اعضای طبقه ای قرار دارد که مشکلات اقتصادی مشترکی دارند و برای بهبود جمعی مبارزه می کنند.
مفهوم مارکسيستی همبسته گی روشنفکرانی را درگير می کند که برای جنبشهای اجتماعی در مبارزه می نويسند و صحبت می کنند و به پیآمدهای سياسی مشترک متعهدند. مفهوم همبسته گی در پيوند با روشنفکران «ارگانيک»ی است که اساساً بخشی از جنبش اند- منبع مردمی که تحليل و آموزش برای مبارزه طبقاتی ارايه نموده و در عمل مستقيم همان خطرات سياسی را می پذيرند. بالعکس، «غيردولتی »ها در جهان موسسات، سمينارهای اکادميک، بنيادهای خارجی، کنفرانسهای بين المللی، به زبانی که تنها برای کسانی قابل درک است که به فرقه ذهن گرايانه هويت های اصل را « پذيرفته » شده اند، به سرمیبرند. مارکسيستها به همبسته گی به عنوان اشتراک در خطرات جنبشها نگاه می کنند، نه به مثابه مفسرينی در بيرون که سوال مطرح نموده و از هيچ چيز دفاع نمی کنند. برای «غيردولتی»ها هدف اصلی «گرفتن» کمک مالی خارجی برای «طرح» است. موضوع اصلی برای مارکسيستها، روند مبارزه سياسی و آموزش برای تضمين دگرگونی اجتماعی است. جنبش همه چيز بود و هدف در بالا بردن آگاهی برای دگرگونی اجتماعی مهم بود: ايجاد قدرت سياسی برای متحول کردن شرايط عمومی اکثريت بزرگ. «همبسته گی» برای «غيردولتی»ها از پروژه عمومی رهايی جدا شده است؛ اين صرفاً راهی است که مردم را برای حضور در سمينار بازآموزی (شغلی)، برای ساختن يک مستراح عمومی گرد می آورد. برای مارکسيستها همبسته گی يک مبارزه مشترک بذرهای جامعه دموکراتيک جمعی آينده را دربر دارد. چشم انداز بزرگ تر، يا فقدان آن، چيزی است که به مفاهيم متفاوت همبسته گی معنای مجزای آنها را می دهد.
مبارزه طبقاتی و همکاری
« انجوها »ها اغلب در باره «همکاری» همه کس، دور و نزديک، می نويسند بدون آن که عميقاً به قيمت و شرايط برای تضمين همکاری رژيم های نیوليبرال و آژانسهای خارجی کمک دهنده بپردازند. به مبارزه طبقاتی به عنوان يک نياکانگرايی atavism به گذشته ای که ديگر وجود ندارد، نگاه می شود.
امروزه به ما گفته می شود « فقرا» قصد دارند زنده گی جديدی بسازند. آن ها از سياستها، ايدیولوژیها و سياستمداران سنتی خسته شده اند. تا اينجا خوب. مشکل اين است که « انجوها »ها در توصيف نقش خود به عنوان واسطهها، دلالهای بردن پولها به خارج، ساکت اند. بعد از يک دهه موعظه همکاری، بنگاههای کوچک، خودياری، تمرکز درآمد و رشد نابرابریها از هر زمان ديگری بيش تر است. امروزه، بانکها، مانند بانک جهانی به شرکتهای کشت و صنعت که ميليونها کارگر کشاورزی را مسموم کرده اند، کمک می کنند و در عين حال به طرح های کوچک پول می دهند. نقش انجوها و طرحهای کوچک اين است که مخالفت محلی را در پايين خنثا نموده و نیوليرباليزم را در بالا ارتقا دهند. ايدیولوژی «همکاری»، فقرا را از طريق سازمانهای غيردولتی به نیوليبرالها در بالا پيوند می زند.
در زمينه روشنفکری، سازمان های غيردولتی ژاندارم های روشنفکری هستند که پژوهش های قابل قبول را تعريف می کنند، بودجه تحقيقاتی را توزيع نموده و عناوين و چشماندازهايی را که تحليل طبقاتی و چشمانداز مبارزاتی را برجسته می نمايند، فيلتر می کنند. مارکسيستها از کنفرانسها حذف می شوند و به آنها به عنوان « ايدیولوگ ها» انگ زده می شود، در حالی که سازمانهای غيردولتی یا انجوها خود را به عنوان « دانشمندان [علوم] اجتماعی» معرفی می کنند. کنترول مُد روشنفکری، انتشارات، کنفرانسها، بودجه تحقيقاتی به پُست مارکسيستها پايگاه قدرت مهمی میدهد ؛ اما قدرتی که نهايتاً به احتراز از درگيری با اربابان خارجی وابسته است.
قدرت روشنفکران نقّاد مارکسيست در اين واقعيت نهفته است که ايدههای آنها در واقعيات اجتماعی متحول پژواک می يابد. همان طور که تیوریهای آن ها پيش بينی می کند، قطب بندی طبقاتی و درگيریهای خشونت بار درحال رشدند. از اين منظر است که مارکسيستها در مقابل انجوها از نظر تاکتيکی ضعيف ، و از نظر استراتیژيکی قوی هستند.
سازمان های غيردولتی بديل
ممکن است گفته شود انواع گوناگون زيادی از انجوها وجود دارد که بسياری از آنها عليه سياستهای تعديل، صندوق بينالمللی پول، پراخت بدهیها... وغيره انتقاد نموده و سازماندهی می کنند و اين که در يک کاسه کردن ريختن آنها منصفانه نيست. ذرهای از حقيقت در اين وجود دارد، اما اين موضع موضوع اساسی تر را ناگفته می گذارد. اکثر رهبران دهقانان آسيايی و امريکای لاتينی که من با آنها صحبت کرده ام شديداً از نقش تفرقه افکنانه و نخبهگرايانه ای که حتا انجوها «مترقی» بازی می کنند، شکايت دارند: آنها ( سازمانهای غيردولتی) می خواهند رهبران دهقانی را تابع سازمانهای خود نمايند، آنها می خواهند رهبر باشند و « برای » فقرا صحبت کنند. آنها نقشهای زيردست را نمی پذيرند. انجوها مترقی از دهقانان و فقرا برای طرحهای پژوهشی خود استفاده می کنند، آن ها از انتشار ( پژوهشها ) سود میبرند؛ چيزی به جنبشها بر نمی گردد، نه حتا نسخههايی از پژوهشهايی که به نام آن ها انجام شده است ! علاوه بر اينها، رهبران دهقانی می پرسند چرا انجوها بعد از سمينارهای آموزشی، گردن خود را به خطر نمی اندازند؟ چرا آنها در باره ثروتمندان و قدرتمندان پژوهش نمی کنند؟ چرا [در باره] ما؟
حتا با پذيرش اين که در درون « سازمانهای غيردولتی مترقی » اقليتی وجود دارد که به عنوان « منبع » مردمی برای جنبشهای اجتماعی- سياسی راديکال کار می کنند، واقعيت اين است که مردم بخش ناچيزی از پولی را که به سازمانهای غيردولتی می رود، دريافت می کنند.
به علاوه، انبوه عظيم سازمانهای غيردولتی با آنچه که در بالا توصيف شد منطبق اند و اين به عهده استثناهای معدود است که خلاف آن را اثبات نمايند: يک گام اساسی به جلو برای « سازمان های غيردولتی مترقی » اين است که روابط سازمانهای غيردولتی همتای خود را با امپریالیزم و نوکران محلی آنها، ايدیولوژی پذيرش نیوليبراليزم از طرف آن ها وساختارهای اقتدارگرا و نخبه گرای آنها، به طور سيستماتيک مورد انتقاد و نقد قرار دهند. سپس برای آنها مفيد خواهد بود که به انجوها غربی همتای خود بگويند از بنيادها- شبکههای دولتی خارج شده و به سازماندهی و آموزش مردم خود در اروپا و امريکای شمالی بازگردند و جنبش های اجتماعی- سياسی را تشکيل دهند که بتوانند رژيم ها و احزاب مسلطی را که به بانک ها و فرامليتیها خدمت می کنند، چالش نمايند. به عبارت ديگر، انجوها بايد از سازمان غيردولتی بودن دست بردارند و خود را به اعضای جنبش های اجتماعی-سياسی مبدل نمايند. اين بهترين راه احتراز از يک کاسه شدن با دهها هزار سازمان غيردولتی است که از آخور کمک دهنده گان تغذيه می شوند.
نتيجه گيری: نکاتی پيرامون تیوری سازمان های غيردولتی
از نظر ساختار اجتماعی، گسترش و بسط سازمانهای غيردولتی ظهور يک خرده بورژوازی جديد، متمايز از کسبه، پيشه وران آزاد و هم چنين گروههای کارکنان عمومی «جديد» را منعکس می کند.
اين بخش مقاطعه کاران خُرد تا آنجايی که کالاهای ملموس توليد نمی کند به بورژاوری « کمپرادور» پيشين نزديک تر است، اما برای پيوند دادن بنگاههای امپرياليستی با توليدکننده گان کالايی خُرد محلی درگير در بنگاه های خُرد عمل می کند. اين خرده بورژوازی جديد، حداقل « انواع ميان سال» آن با اين واقعيت مشخص می شود که بسياری از آنها چپهای سابقی هستند که « لفاظی های مردمی» و در برخی موارد يک مفهوم « اوانگارديست» نخبه گرا را به سازمانهای خود منتقل می کنند. بدون مالکيت يا يک موقعيت ثابت، قرار گرفته در ماشين دولتی، برای بازتوليد خود، شديداً به کمک مالی آژانسهای خارجی وابسته است. اما، نظر به موکلين مردمی خود، مجبور است يک جذبه ضدمارکسيستی و دولت ستيز را با لفاظیها پوپوليستی ترکيب نمايد، و اين سرچشمه ابداع مفاهيم « راه سوم » و « جامعه مدنی » است که برای هم از توبره و هم از آخور خوردن، به اندزاه کافی مبهم می باشند. اين خُرده بورژوازی جديد که در همايشهای بين المللی، به مثابه مهم ترين تکيه گاه حيات آن، رشد می کند از پشتيبانی استوار در درون کشور خود محروم است. لفاظیهای « ضد جهانی سازی »، استتاری بر يک نوع «انترناسيوناليزم» تصنعی تهی از تعهدات ضدامپرياليستی فراهم می کند. در يک کلام، اين خُرده بورژوازی جديد « جناح راديکال» نظام نیوليبرالی را تشکيل می دهد.
انجوها از نظر سياسی در نگرش جديد استراتژيستهای امپرياليستی می گنجند. در حالی که صندوق بينالمللی پول - بانک جهانی و شرکتهای فرامليتی نخبه گان داخلی را در بالا برای غارت اقتصاد به کار می گيرند، سازمان های غيردولتی در پايين برای خنثا و پراکنده کردن نارضايتی رو به رشد ناشی از وحشی کردن اقتصاد، درگير فعاليتهای تکميلی می شوند. درست همان طور که امپریالیزم درگير يک استراتیژی دو شاخه کلان- خُرد استثمار و مهار کردن می شود، جنبشهای راديکال بايد يک استراتیژی ضدامپرياليستی دو شاخه را تدوين نمايند.
انبوه سازمانهای غيردولتی بيش تر آن چيزی را جذب کرده اند که روزی روشنفکران عمومی « سيّال » ناميده می شدند، که منشأ طبقاتی خود را رها می کردند و به جنبشهای مردمی می پيوستند. نتيجه يک شکاف موقتی بين بحران ژرف سرمايه داری (رکود در آسيا و آمريکای لاتين- سقوط در اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی سابق) و غيبت جنبشهای انقلابی متشکل مهم است (به استثنای برازيل، کلمبيا و شايد کوریای جنوبی). پرسش اساسی اين است که آيا نسل جديدی از روشنفکران ارگانيک از جنبشهای اجتماعی راديکال نوپا ظهور خواهد کرد که بتواند از وسوسه سازمان های غيردولتی احتراز نموده و عضو جدايی ناپذير موج انقلابی بعدی بشود.
یادداشت بامداد : به دلیل کاربرد گسترده انجو ( NGOs ـ سازمانهای غيردولتی ) درافغانستان ، در اصل متن انجوها به کارگرفته شده است. با آنکه از نشر این پژوهش جيمز پتراس وقت زیادی می گذرد اما این برسی دررخداد های روان افغانستان؛ و سایرکشورهایی که انجوها در آنها حضور برازنده دارند اعتبار خود را از دست نداده است .
بامداد ـ سیاسی ـ ۲/ ۱۸ـ ۱۶۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018
دمارچ د ( ۸) د ښځې دنړیوالې ورځې په مناسبت

دوکتور حبیب منگل
دمارچ داتمې دښځې د نړیوالې ورځې د رارسیدو په مناسبت د افغانستان ښځو ته دزړه کومې مبارکي وایم .او د خپل روا او انسانی حقونو دتامین او د تشدد ، تبعیض ، تیري ، ظلمونو ؛ ستم اوبی عدالیو پر ضد روانه آزادی بخښونکی او عادلانه داعیه او مبارزه کی ورته بریالیتوب غواړم .
ښځه انسان دئ او دانسان په توګه د نرسره برابره ده او دانساني کرامت او انساني ذاتي حقونو درلودونکي ده .
ښځه مور ده او جنت دمور په پښو کي دئ ؛ ښځه داسلام په مقدس دین او دبشری حقونو په اعلامیه کی ځانکړي ځاي لري او هر څوک چې په انسانیت او اسلامیت باور لري دښځې د انسانی کرامت درناوئ باید وکړی او دهغی د حقونو تامین او ساتنه باید خپله انسانی او دینی وجیبه وګڼي او دښځې د حقونو تر پښو لاندې کولو څخه باید ډده وکړي .
خو ؛ دادی وینو چی له بده مرغه زمونږ په هیواد افغانستان کی ښځه دبی شمیره ظلمونو او بد مرغیو سره لاس او ګریوانه ده او د مذهبی افراطیت او منحطو دودونو ؛ تشدد ؛ اسارت ؛ ستم ؛ ظلمونو او بی عدالتیو او دنر او ټولنې ددوه ګونی ستم ؛کورنی تشدد څځه ځوریږی او یا خپله دتشدد او ناخوالو څځه دخلاصون لپاره مرګ ته پناه وړي او یا ځان سوځوی . نجونې په بدو کې ورکول کیږی او جبرا دقانونې سن نه مخکي نکاح او واده ته مجبوریږی . دافغانستان مطلق اکثریت ښځې دسواد څخه محرومی دي او دبی وزلې ؛ نارو غې او د خپلو کوچنیانو او کورنئ اودنورو ټولنیزو ناخوالو څخه عذاب ګالي او په سیاسي ، اقتصادي او اجتماعی او فرهنګي چارو کې د اعیزمن او لازم ګډون څخه محرومې شویدی .
ښځه د نوو او زړو ؛ مترقی او ارتجاعی فکرونو اود پرمختګ او په شاه تګ دغورځنګونو دمبارزی په محراق قرار لري او دیوه هیواد پر مختګ دهغه هیواد دښځو د پرمختګ له مخی تاکل کیږی اوخپلو حقونو دتامین لپاره د ملی او مترقی ځواکونو او مدنی ټولنی او دښخی داعیز منی مبارزی او ټولینزغور ځنګ سره تړاولری . په افغانستان د سځې دحقونو دتامین او ټولنیزو ؛ سیاسی ؛ اقتصادی او فرهنګی ژوند کی دښځو لوړ ځای دتامین لپاره اوږده مبارزه شوی چی دشاه امان الله دملی او مترقی دولت په رامنخته کیدو او ملکی ثریا له خوا پیل شوه او بیا وروسته دافغانستان دښځو ددموکراتیک سازمان اوپه سر کی دډاکتر اناهیتا په مشری په جسارت او فداکاری او دافغانستان ددموکراتیک جمهوریت په دوران کی په موفقیت سره دوام وموند او دادی اوس هم دهیواد دملی ؛ دموکراتیکو او مترقی خواکونو او دښّځو دټولنیزو سازمانو او سرغندیو ښځو له خوا ادامه لری او لاسته راوړنی یی لیدل کیږی .او په افغانستان کی به ښځه هغه وخت دتشدد ، تیري ، ظلم، اسارت ، ستم او بي عدالتیو څخه وژغورل شی اودخپلو انسانی حقونو څخه به برخه منه شي چي په روانه ټولنیزه او سیاسي مبارزه کي دهیواد مترقی ؛ دموکراتیک او عدالت پلوه ځواکونه پریکړونئ بریالیتوب ترلاسه کړي او په ټولنه او دولت کی دمسلط جریان په توګه تثبیت او و پیژندل شي او په هیواد کې یوځواکمن، حقوقی او واقعا دموکراتیک دولت رامنځته شي اواستقرار ومومي.
نیک مرغه دې وي دمارچ اتمه دښځی نړیواله ورِځ او بریالي دې وي د آزادئ ، برابری او سوکالئ لپاره دنړۍ اوافغانستان د ښځو قهرمانانه مبارزه .
بامداد ـ سیاسی ـ ۶/ ۱۸ـ ۰۷۰۳
یادداشت : دیدگاه های ارایه شده اندیشه و نظر نویسنده را بازتاب می دهـد. دیدگاه های حزب متحد ملی ترقی مردم افغانستان در اسناد و اعلامیه های رسمی آن انعکاس یافته است .
استفاده ازمطالب بامداد با ذکر ماخذ آزاد است.
Copyright ©bamdaad 2018