انتخابات دور دوم ۲۰۱۴ افغانستان ، بررسی ها و قضاوت

ع. بصیر دهزاد 

بروز شنبه ۱۴ جون مطابق ۲۴ جوزای ۱۳۹۳ دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان بر گزار گردید. رفتن مردان، زنان  اعم از سالمند و جوان با صف کشیدن شان  بطرف صندوق های رای ، در سطح شهر ها و مناطق دوردست ، در واقعیت ادامه همان یک انقلاب در هیجان، تبارز اراده بدون ترس ، روان و جهش خودجوش اجتماعی مردم است که در دور اول انتخابات به نمایش گذاشته شد و در دور دوم بر آن مهر تایید و ادامه گذاشته شد.

انتخابات دور دوم به همان گونه که عین تهدیدات ، ایجاد خوف و ارعاب طالبان و همچنان ایجاد بعض حوادث امنیتی را در قبال داشت ، مشخصات و تفاوت های را نیز در مقایسه با انتخابات دور اول داشته است.  

در این انتخابات باز هم نیروهای دفاع ملی، پولیس ملی و ریاست امنیت ملی کشور با فداکاری و در یک پلان قابل توصیف و تمجید توانستند جلو حملات وسیعاٌ پلان شده طالبان را بگیرند و در نهایت موقف رزمی و دفاعی خود را در یک وزنه غیر قابل مقایسه با طالبان به نمایش گذارند.

 طالبان تاریک بین با همان مغز های منجمد و متحجر شان از ۲۴۶ حمله و تهدید و تخویف مردم   گزارش دادند ولی در هیچ خبر و گزارشی کدام علامه  مبنی بر موفقیت شان ، جز کشته شدن تعداد بیگناهان در نتیجه انفجار ماین های کنار جاده ها، محسوس نبوده است. بدون شک این فعالیت های تخریبی توسط طالبان در جلوگیری از تبارز اراده ملت  به هیچ صورتی توانایی این گروه  را بحیث یک اپوزیسیون مسلح در پروسه های بعدی و بخصوص مذاکرات صلح قابل محاسبه نشان نمیدهد. در اینجه این سوال هم مطرح میگردد که آیا طالبان توسط دولت دریک انتخاب جنگ با صلح قرار داده شوند و یا طالبان و حمایت گران روی پرده و عقب پرده شان دولت آینده افغانستان را به یک انتخاب مصالحه و موافقه ( دو جانب متساوی القوه) و یا هم یک معامله وادار خواهد ساخت.

در دور دوم انتخابات بخش از روشنفکران در دو استقامت متفاوت اندیشه ها و تراوش های فکری ، پیشبینی ها و نتیجه گیری های شان را  با استفاده از جهان پهناور انتربتی بصورت مقالات و یا صفحه های فیس بوک انعکاس و در دسترس خواندن و قضاوت خواننده قرار دادند.

اکنون ما در آستانه نتایج این انتخابات قرار داریم که با کمال تاسف در معرض چالش های جدید قرار گرفته است آرزو های مانند  امنیت ، ثبات ، روند ملت سازی ، وفاق و در نهایت حفظ و استحکام ارزش های دموکراسی ، عدالت و احیای حاکمیت قانون و زدایش فساد در معرض تهدید قرار گرفته اند  که ملت به همان امید ها بطرف صندوق های رای رفتند و تبارز اراده را بر تر س و تشویش و گذاشتن انگشت بالای ماشه تفنگ را بر نشاندن انگشت رنگین بر یک ورق انتخاب رجحان دادند.

در مقاله هذا میخواهم همین چهار مساله فوق را در نبشته زیر به یک توضیح و تبصره گیرم. نویسنده در این مقاله و یا هر نبشته دیگری خود را بر حکم مسوولیت ملی و وطنی  و بر حکم تعهد بر وفاق ملی ، ترقی خواهی تلاش خواهد نمود تا یک محتوای غیر جانبدارانه را در دست قضاوت و نتیجه گیری خواننده گرامی قرار دهم.

رای دهی برای انتخابات با وجود تهدید های وسیع طالبان در یک صبح امیدبخش آغاز و به یک انجام موفقیت بار در عصر همان روز به پایان رسید. تجارب ناشی از کمبودی های دور اول انتخابات تا اندازه سهولت های جدید را در قبال داشت. با وجود اینکه میزان رفتن تعداد از مردم به پای صندوق  های رای در شهر ها کمتر بوده است ولی میزان اشتراک مردم در چند ولایات بیشتر از حد قابل پیش بینی قبلی بوده است. درهر حالتی انتخاب مردم در دور دوم در یک حدود قابل تفاوت با دوره اول تحت تاٌثیر تمایلات دیگری هم بوده تا انتخاب بر پالیسی ها و پروگرامهای انتخاباتی، که ما این موضوع را در بحش مربوط بیشتر به توضیح خواهیم گرفت.

طالبان باز هم انگشتان ۱۱ تن از رای دهنده گان را بریدند که بیشترین شان موسفیدان و روحانیون بودند که به پای صندوق های رای رفته بودند. گر چه طالبان در ویب - سایت شان از انجام این عمل انکار نموده اند ولی سوال  برانگیز است که ارتکاب این جرم غیر انسانی در  دور اول انتخاباتی در ولسوالی پشتون زرغون هرات و اکنون ولسوالی رباط سنگی به عین شکال و در دو منطقه انجام  یافته اند  که طالبان خود را در آنجا مسلط مینامند و حوادث جنگی و قتل و انفجارات در این دو منطقه مکرراٌ اتفاق میافتد. از جانب دیگر طالبان قبلاٌ در سایت انتر نتی شان مردم را از عواقب « وخیم » رفتن به پای صندوق های رای اخطار داده بودند. خواننده محترم موقف طالبان و اراده ملت را در دو تصویر زیر در مقایسه و قضاوت قرار دهد.

 

(ساعت اخطاریه طالبان از ویبسایت انتر نتی شات برداشت گردیده است)

.پیام و سمت عقربه ساعت طالبان: لحظه به لحظه  مین گذاری کنید، کلک های پر رنگ انتخاب کننده برا ببرید، خون بریزید تا ملت نتواند انتخاب خودش را کند.

 

پیام ساعت ملت: وقت را از دست ندهید از لحظه به لحظه طلائی  استفاده نمائید و سر نوشت  خود را خود تعین کنید. بدون ترس از تهدید، ارعاب وخوف دشمن ملت ،  با اراده  متین به پای صندوق های رای بروید.

 

طالبان در تمامی تبلیغات شان اصل دموکراسی و حق انتخاب را بر بنیاد پالیسی های افراط گرایانه شان مردود و آنرا سیاست امریکایی و کفرمیدانند. اندیشه جنگ ، زور و استبداد و قصاوت در عمل و در برابر انسان دیگر اندیش سیاسی و یا مذهبی و استفاده از احساسات و روان مذهبی و تمایلات مبنی بر تعلقیت ها مشخصات آنان است که از زمان ایجاد طالبان ، کسب قدرت درافغانستان ( ۱۹۹۶-۲۰۰۱) وآغاز و ادامه جنگ در۱۴ سال اخیر بدون کدام تغیر و انعطاف وبدون  در نظرداشت پروسه های تغیر و تحول یافته در افغانستان ادامه داشته است. چنانچه عبدالوکیل متوکل یکی از چهره های  طالبی که خود را در لست طالبان میانه رو قلمداد میکند، در مصاحبه سه هفته قبل خود یکباردیگر صلح با طالبان را با تغیر در قانون اساسی و تغیر در ساختار دولت مشروط دانست و به عقیده وی در غیر آن ادامه جنگ توسط طالبان را (با الفاظ غیر مستقیم)، مشروع و اجتناب ناپذیر و غیر قابل پایان دانست. در اینجا یک مساله  قابل تفکیک و مقایسه و قابل دقت متبارز میگردد و آن اینکه که ملت و جهش خود جوش مردم گذار بطرف حفظ ارزش های  دموکراسی ، جامعه مدنی و قانون اساسی را انتخاب نموده است که در این جهش دارد که تمایلات مذهبی، قومی و زبانی در یک روند معین زمانی کمرنگ تر میگردد و زمینه ها برای روند ملت سازی ( یک ملت و یک دولت) در تضاد روشن با اهداف بدون تغیر طالبان است. پس در اینجا انتخاب مردم در یک تحرک خود جوش و رفتن به صندوق های رای یک جواب واضیح هم در برابر جنگ و اهداف طالبان بوده است.

 اگر ما جریان آمدن طالبان را در روی صحنه جنگی و سیاسی در افغانستان طی سالهای ۱۹۹۵ در یک دید مقایسوی و در مشابهت ها بخواهیم ببینیم، میتوان دیدگاه و عملکرد و انتخاب مردم را ازیکی ازدو  گزینه در سوریه، اکنون عراق به وضاحت به مثال گرفت. تحرک داعیش در عراق که بیش از ۵۰۰۰ جنگجو را در اختیار ندارد، حدود یک ملیارد و هشتصد میلیون دالر پول نقد را در اختیار دارند که منبع و منشا این پول گزاف گنگ و مبهم است.*

این تحریک با استفاده از احساسات مذهبی در مناطق سنی نشین احیای امارت هارون الرشید را به مردم وعده میدهند و برای اهداف خود روزانه صد ها نفر را بصورت دسته جمعی به گلوله میبندند، عین عمل که گروه های تند رو سنی مذهب در سوریه روزانه صدها جرم ضد بشری را ( سربریدن و به گلوله بستن) انجام میدهند. چنانیکه طالبان و حلقات دیگر خارجی شان در یک همدستی و عمل مشابه سر میبرند، مین های کنار جاده را انفجار میدهند و در محلات غیر نظامی انفجارات را انجام میدهند و از احساسات مذهبی و قومی مردمان سوٌ استفاده میکنند

با در نظرداشت توضحات فوق قابل مکث است که امریکا در یک تفاهم نا مکشوف و سوال بر انگیز و احتمالاٌ  در یک بازی پلان شده پنج تن از سران طالبان را که « گویا  فیگور های کلیدی»  برای مذاکره با طالبان و رسیدن به صلح و مصالحه در افغانستان خواهند بود ، آزاد نمود در حالیکه هر کدام آنها ، به  قول و شهادت مردمان اهالی بعض مناطق کشور مرتکبین  صد ها مورد قابل اثبات  ارتکاب جرایم بشری و جنگی و در تبانی مستقیم استخبارات نظامی پاکستان متهم اند، باز هم تلاش میشود تا آنان به روی صحنه سیاسی افغانستان آورده شوند. در این مضحکه نقش و موقف حقوقی و سیاسی دولت افغانستان که باید ممثل اراده و حاکمیت ملت باشد، به هیچ گرفته شده است.  این تطبیق یک  پلان که در آن نمیتوان برخورد « استریو تیپ»  دستگاه های آمریکا و انگلستان را غیر قابل انکار و سوال بر انگیز ندانست.

در هفته های قبل از انتخابات  باآنکه تعداد از صفحات انترنتی و فیس بوک میدان در گیریهای های قلمی ( شمشیر کشی قلمی ) تعداد از روشنفکران در برابر یکدیگر بوده اند که در هر حالتی این درگیری ها  جوقلمی  تحلیل ها و ارایه نقاط نظر در برابر سرنوشت ملت و مردم را تا اندازه تحت سایه قرار داد و حتا توانایی فکری بعضی مغز های خوب متفکر را هم در انجماد قرار داده است. با کمال تاسف این تعداد فرزانه اندیشان  خود و توانایی های ( تحلیل و نظر)  خود را در چنین حالت و موقع حساس متمرکز به  یک گذشته مینمایند که  بدون شک میتواند در یک موقع مناسب دیگری هم موضوع گرم مورد تبادل نظر و جرو بحث های حل برانگیزگردند. هدف من در معرفی این کتاب و یا یک مقاله نیست بل موضعگیری ها و عکس العمل های احساساتی در سطح  برخورد های  تخریش کننده و نا میمون حتا در سطح اهانت های شخصی و خانواده اند که بدانها توصل صورت گرفته است.

ولی در جهت دیگر مقالات و ارزیابی ها ی زیاد دلچسپ ، آموزنده و در خور توجه عمیق از روند ها ، امکانات و زمینه های ممکن  برای  ایجاد  و استحکام  یک جامعه با ثبات و گره زدن منافع مشروع  در سطح یک ملت واحد و دفاع از مشروعیت انتخابات و ارزش های قانون اساسی  توسط نویسنده گان  اهل تفکر ، خرد و مسلک  ترقیخواه به رشته تحریر در آورده شدند. برای نویسنده مهم این نیست که کی با کدام طرز دید و نتیجه گیری ها از گذشته خونین ۳۵ سال یک مقاله را به رشته تحریر آورده است  بلکه اثر بخشی از هر یک از امکان و مجرا برای دفاع از ازرش های  که منافع سیاسی- اجتماعی همه اینان در آن نهفته اند، میباشد و آن دفاع مشترک از اصل مشروعیت حقوقی و ارزش های دموکرسی و جامعه مدنی اند. هر مقاله ، چه یک و چه در یک تسلسل ( قسمت ها)  ، جهات و زوایای مختلف جامعه افغانی ما را به ازریابی گرفت و طرح های مشخص را نه برای این یا آن کاندید انتخاباتی بل برای پشتیبانی از یک روند عادلانه و شفاف، دفاع از ارزش های دموکراسی ، قانون اساسی وفاق ملی ، ایجاد یک دولت ممثل اراده ملت و « قوم بزرگ مظلومان و فقیران » که در آن مزربندی میان این یا آن قوم، تبار، مذهب و زبان مطرح بحث ، تمایل و علاقه نبوده اند.

از نظر نویسنده این مقالات با استفاده موثر از دنیای پهنآور انترنتی میتواند یکی از موثر ترین زمینه های اثر گذار تحریک احساسات برای گرایش های همسویی، وفاق و دفاع از ارزش های باشد که بقای ملت ، ترقی ، تحول وعدالت و حاکمیت قانون در گرو آنها است  ولی تعداد از تحصیل کرده های ما هم بودند و هستند که در روند انتخابات از حدود مشروعیت و حرمت و احترام به شخص عدول و خود و توانایی های شان را در جانبداری های کاندیدها بر مبنای تعلقیت قوم و زبان بکار گرفتند. به بیان دیگر در دستی شعار اتحاد و همسویی گرفتند و در دست دیگر گرایش واضح بر مبنای قوم و یا یگ گروه اتنیکی معین.

اکنون که  تمام امید های ملت که در فوق از آن تذکر داد ه شدند یکجا با روند  انتخابات به چالش های جدی و جدیدی مواجه گردیده اند. تنها احترام به اراده و رای مردم و ارزش های قانون اساسی را در برون رفت از بحران مشروعیت و رفع معضله در انتخاب یک کاندید که به حق آرای بیشتر را بدست آورده است، متبارز میسازد.

انتخابات دوره دوم بعض تفاوت های را در مقایسه با دور اول داشته است که احتمالاٌ این تفاوت ها تغیر  آرا را  برای کاندید ها نیز محتمل میساز که ما این تفاوتها را چند نکته زیر ممکن و محتمل میدانیم:

یک: تعداد از واجدین شرایط رای که در دور اول به نسبت دلایل مختلف از حق رای خود استفاده نکردند و احتمالاٌ تحت تاثیر تهدید ها ی طالبان و یا جدی نگرفتن به روحیه و جهش بزرگ مردم ، حالت پسیف را در اختیار نموده بودند که در دور دوم  با روحیه جدید و بخاطر شراکت در جهش مردم بطرف صندوق های رای رفتند.

دو: تعداد از قوماندانان ویا افراد صاحب زور زر و یا نفوذ در انتخابات اولی آن پیشیبانی را که از یک کاندید اولی نموده بودند ، در دور دوم بخاطر حفظ منافع و کسب تضمین های معین از کاندید دیگر نمودند. به بیان دیگر میزان آرای دو کاندید پیشتاز در دور دوم هم احتمالاٌ دچار تغیرات گردیده باشد.

سه: در انتخابات دور دوم تعداد بیشتر از بعض مناطق احتملاٌ تحت تاٌثیر علایق و تعلقات قومی و منطقوی به طرف صندوق های رای رفته اند که در دور اول علاقه مندی به انتخابات نداشتند و یا هم این تعلقات در رفتن به طرف صندوق های رای و تغیر درفیصدی رای یک کاندید به کاندید دیگر صورت گرفته باشد.

چهار: شیوه و مهارت ها در کمپاین های انتخاباتی در دور دوم ، درانتخاب انتخاب کننده نیز احتمالاٌ تغیر وارد نموده است. مثلاٌ در دور دوم یک کاندید در همه برامد ها نقش اولی را به خود اختصاص داد و توضیح  پروگرام های انتخاباتی کمرنگ تر در محراق توجه انتخاب کننده قرار داده شد. در حالیکه کاندید دیگر معاونین و چهره های صاحب نفوذ را در برامد های انتخاباتی چانس و زمینه داد تا آنان بحیث نماینده گان یک مذهب، گروه اتنیکی و یا یک حلقه روشنفکری ، تحصیل کرده و متخصص و یا هم جوانان و زنان پیام ها و پروگرامهای معین را به گروه مورد نظر برسانند. از نظر نویسنده این تفاوت در شیوه کمپاین انتخابات دور دوم قویاٌ محسوس بوده است. یکی از مسایل که یا برای یک انتخاب کننده غیر قابل دلچسپی و برای دیگری تحریک بر انگیر بوده است این که وعده ها در بزرگ سازی بعضی ساختار های اداری ( از ولسوالی به ولایت) چگونه تاٌثیر در تغیر احتمالی در رای انتخاب کننده داشته است.

پنجم: در دور دوم تناسب در پیوستن کاندید های دور اول به یکی از دو کاندید پیشتاز که در دور اول جواب و پیام روشن ملت بر بعضی از کاندید ها و پروگرامهای انتخاباتی شان داده شده بود، نیز در دور دوم تغیر نمود که انتخاب کننده احتمالاٌ در موضع گیری اول خود تجدید نظر نموده باشد.

ششم: چنانیکه تقلب و استفاده غیر مشروع از رای مردم  در انتخابات دور اول مشهود بود، در دور دوم شکل سازمانیافته را به خود گرفت. از تقلب در دور دوم نمیتوان انکار نمود. این تقلب ها به احتمال قوی ناشی از پنج دلیل فوق شکل گرفته باشد که تضمینی باشد برای برد ( بر بنیاد تقلب) یک کاندید باشد.

اکنون که ملت نتیجه آزمایش یک روند مشروع و شفاف را برای انتخاب یک رییس جمهور و تعین سرنوشت ملت و مردم را میخواهد بدست آورد و به یک پروسه مشروع و شفاف باورمند گردد، ضروری است تا:

مساله تقلب و در روشنایی مشروعیت و احترام به ارزش های عدالت انتخاباتی و قانونیت باید با بکار گیری هر زمینه و امکان که در آنها یک راه حل قطعی و قابل قناعت طرفین و قناعت انتخاب کننده باشد ، ممکن گردد.

برای نجات از بحران سوال همسویی ، همکاری ، گره زدن هدف واحد یعنی جلوگیری از عمیق شدن بحران در ایجاد تماس های مستقیم و با میانجیگری یک نیروی کاملاٌ غیر وابسته و غیر جانبدار ممکن گردد تا هر دو کاندید پیشتاز با ادای دین بزرگ و پر مسوولیت مستقیماٌ به حل بحران و به دریافتن  راه های ممکن و عملی فایق و نایل آیند.

 

*

تذکر: در یکی از برنامه های تلویزیون هالند ۱۰ می ۲۰۱۴ در مورد رییس استبخارات عربستان سعودی « بندال بن سلطان » گزارشی به نشر رسید که موصوف بهترین دوست جورج بوش صدها میلیون دالر پول انگلستان را در جیب زده است که به مقصد تشنج و جنگ در تونس، لیبیا و سوریه باید به نیرو های اسلامگرا داده میشد. این فرد از مدت یکماه بدین طرف مفقودالاثر است. این گزارش را که به زبان انگلیسی تهیه شده است در بخش اخیر پروگرام تماشا نمایید:

http://www.uitzendinggemist.nl/afleveringen/1416140

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۱ ـ ۲۳۰۶

 

 

صعود یک بلوک قدرت جدید: سرمایه دارها٬ تکنوکرات ها و بنیادگرایان

 

 

گیروگرفت روزهای اخیر دولت اسراییل، رخدادهای اوکرایین، عراق و لیبیا  نشاندهنده پبچیده گی و بغرنجی وضع جهان از یکسو و جانگیری گروه های افراطی سیاسی ، قومی و دینی از سوی دیگر میباشد که درپیوند و یاری آشکار و نهان باهم  قرار داشته واین رخداد ها را خونبارتر و دردآورتر میسازند. برای شناخت بیشتر این وضع  دیدگاه ها  و برداشت های پروفیسور جیمزپتراس از دانشگاه بینگهامتون٬ نیویورک  خالی از سود نیست . اینک بخش های از یک مقاله ارزشمند وی را خدمت خواننده گان بامداد پیشکش مینمایم. در خوریاد میدانیم که دیدگاه های نویسنده گان بامداد نمی توانند دیدگاه حزب مردم افغانستان باشند. بامداد

   

نوشته: جیمز پتراس ( James Petras )

برگردان:ا. نویدی

پیروزی انتخاباتی حزب بهاراتیا جاناتا  - بی جی پی(BJP) در هند آخرین نمایش پیشرفت بلوک قدرت جدید در سراسر جهان است که برای تحمیل نظم نوین جهانی مهار بنیادگرایی قومی  ـ مذهبی وتکنوکرات های به دقت آموزش دیده به استبداد سرمایه داری را وعده می دهد.

راست افراطی دیگر در حاشیه گفتمان سیاسی غرب قرار ندارد بلکه در مرکز صحنه قرار دارد٬ دیگر وابسته به کمک های شبه نظامیان( ملیشای محلی) نیست و از بزرگترین شرکتهای بزرگ سهامی جهان تامین مالی می شود. او دیگر توسط رسانه ها همگانی رد نمیشود. « رهبری پویا و تحمل آفرین » او پوشش ویژه دریافت میکند.

امروز سرمایه داری در همه جا با عدم قطعیت شگرف روبرو میشود٬ چنانچه سقوط بازارها و فساد همه گیر در بالاترین سطوح باعث فرسایش بازارهای رقابتی شده است. در سراسر جهان٬ انتقال گسترده ثروت عمومی به الیگارشی در حال کاهش با اکثریت زیادی از نیروی کار٬ سوال٬ چالش و مقاومت روبرو شده است. سیاست های انتخاباتی دیگر بافت مخالفان سیاسی را تعریف نمی کند.

سرمایه داری٬ نه در تیوری و نه در عمل٬ از طریق عقل و رفاه پیشرفت نمیکند. سرمایه داری بر پشتوانه اجرایی٬ دستکاری رسانه ها (شست و شوی مغزی) ودخالت های خودسر حکومت پولیسی متکی است. سرمایه داری بطور فزاینده ای بر جوخه های مرگ ملقب به « نیروهای ویژه» و «ارتش ذخیره» شبه نظامیان بنیادگر متکی است.

بلوک جدید قدرت  ادغامی از کسب و کار بزرگ٬ طبقات حرفه ای ثروتمند٬ مرفه٬ نخبگان تکنوکرات آموزش دیده و کادرهای بنیادگرای قومی  ـ مذهبی است که توده ها را بسیج میکنند.

سرمایه داری و جهانخواری با ریشه کن کردن میلیون ها نفر٬ ازبین بردن جوامع و اقتصاد محلی٬ تضعیف تجارت و تولید محلی٬ استثمار کار ، کارگر و سرکوب همبستگی اجتماعی٬ پیشرفت میکند. سرمایه داری درهمه جا همبستگی طبقاتی و اجتماعی را نابود میکند.

تکنوکرات های نخبه و بنیادگرایان قومی مذهبی

امروز سرمایه داری به ظاهر بستگی به دو نیروی جدا ازهم دارد. جذابیت( گیرایی) غیرمنطقی نژادپرستان قومی  ـ مذهبی و نخبگان تکنوکرات محدود آموزش دیده برای پیشبرد حاکمیت سرمایه داری. بنیادگرایان قومی  ـ مذهبی به دنبال ترویج قرارداد بین شرکتهای بزرگ سهامی٬ نخبگان جنگ سالار و توده ها با توسل به هویت قومی  ـ مذهبی « مشترک » است.

تکنوکرات ها با گسترش سیستم های اطلاعاتی٬ تنظیم تصاویر و پیام های فریب کارانه و شستو شوی مغزی توده ها و طراحی برنامه های اقتصادی در خدمت نخبگان است.

رهبران سیاسی با نخبگان شرکت ها و جنگ سالارها دیدار میکنند تا دستور کار سیاسی اقتصادی را تنظیم کنند٬ تصمیم بگیرند که چه موقع بر تکنوکرات ها تکیه کنند و چه موقع میان روها یا بنیادگرایان قومی  ـ مذهبی را رها سازند(به خیابانها بیاورند).

جهانخواری از طریق ادغام علم و بنیادگرایی قومی  ـ مذهبی عمل میکند٬ که هردو توسط استیلای سرمایه داری و استثمار مهار شده اند. 

ترکیه: انتقال به اقتدارگرایی اسلامی سرمایه داری

ترکیه تحت حکومت حزب عدالت و توسعه اردوغان قاطعانه بسوی حکومت یک مرد انتقال یافته است: اسلام را با سرمایه داری و سرکوب دولت پولیسی وصل کرده است. «اتحاد سه گانه» اردوغان قصد آزادی ساخت پروژه های بزرگ سرمایه داری٬ بر مبنای خصوصی سازی فضاهای عمومی و سلب مالکیت از محله های محبوب و مردمی است. او درب را به خصوصی سازی غیر کنترل معادن٬ ارتباطات٬ بانک ها باز کرده که منحر به رشد سریع(تصاعدی) سود و کاهش امنیت شغلی و تلفات روبه افزایش مرگ و میر کارگران شده است. اردوغان نقاب «اسلام میانه رو» را انداخته و مزدوران جهادی حمله کننده به سوریه و قانون گسترش اختیارات مذهبی در زنده گی سکولار را در آغوش گرفت. اردوغان پاکسازی گسترده روزنامه نگاران٬ مقامات دولتی٬ خدمات مدنی٬ قضات و افسران نظامی را براه انداخته است. او آنها را با « وفاداران حزبی»؛ افراطیون اردوغان جایگزین ساخته است!

اردوغان ارتش کوچکی از تکنوکرات هایی که پروژه های بزرگ او را طراحی و زیرساخت های سیاسی و برنامه های مبارزات انتخابی او را فراهم میکنند استخدام کرده است. تکنوکرات ها توسعه برنامه های نخبگان شرکتهای بزرگ دوست صمیمی داخلی و خارجی را ارائه میدهند.

اسلامگراهای آناتولی٬ نخبگان کسب و کار کوچک و متوسط استانی٬ رأی دهنده گان را از پایگاه توده ای٬ با توسل به عقاید قوم مدارانه (نژادپرستانه) و شوینیستی بسیج میکنند. رژیم سرکوبگر٬ اسلامی٬ و سرمایه داری اردوغان که « بازار آزاد» را در آغوش گرفته٬ در نتیجه بدترین قتل عام معدن در تاریخ ترکیه بشدت به چالش کشیده شده است: کشتار بیش از ۳۰۰ کارگر معدن به علت سهل انگاری شرکت های بزرگ و همدستی رژیم بوده است. قطبی شدن طبقاتی پیشروی فاشیسم ترکیه را تهدید میکند.

 

اسراییل و « دولت یهودی »: میلیادرها٬ بنیادگرایان قومی  ـ مذهبی و تکنوکرات ها

اسراییل٬ طبق ترویج دهندگان بانفوذ خود در امریکا٬ یک «مدل دمکراسی» است. اظهارات عمومی و اقدامات رهبران اسراییل بطور کامل این مفهوم را رد میکند. نیروی محرکه سیاست اسراییل اندیشه سلب و اخراج فلسطینیان و تبدیل اسراییل به دولت یهودی «خالص» است. اسراییل برای چندین دهه٬ توسط مهاجرین تامین مالی و مستعمره شده٬ با خشونت اراضی فلسطین را تصرف کرده اند٬ میلیونها نفر را محروم ساخته اند و در روند یهودی سازی آنچه که از «سرزمین های اشغالی » باقی مانده است هستند.

اقتصاد اسراییل در سلطه میلیادرها است. «جامعه» اسراییل تحت نفوذ دولت بشدت نظامی است. تکنوکرات های دارای تحصیلات عالی در خدمت نخبگان قومی  ـ مذهبی و صنایع نظامی هستند. شرکتهای کسب و کار بزرگ در قدرت با هر دو سهیم هستند.

اسراییل تکنولوژی پیشرفته و دانش خود را برای پیشبرد رشد بالای مجتمع نظامی ـ صنعتی بکار میبرد. متخصصان پزشکی اسراییل در آزمایش استقامت فلسطینیان تحت شکنجه « بازجویی»  شرکت میکنند. روانشناسان بسیارآموزش دیده اسراییلی در جنگ روانی برای بدست آوردن همدستان در میان خانواده های فلسطینی آسیب پذیر شرکت میکنند. اقتصاد دانان و دانشمندان علوم سیاسی اسراییلی٬ با مدارک تحصیلی پیشرفته از دانشگاه های معتبر امریکا و انگلیس و «تابعیت دوگانه»  سیاست های ربودن(تصرف- قاپیدن) بیشتر زمین های فلسطینیان را بوسیله مهاجران(مستعمره نشینان) نیوفاشیست تدوین و فرموله میکنند. آموس اوز(Amos Oz)٬ رمان نویس اسراییلی مهاجران نیوفاشیست را که خاکستر گرم مساجد سوخته را تصفیه میکنند محکوم کرده است.

بالا رفتن کرایه خانه توسط اشخاص میلیادر معاملات ملکی بسیاری از اسراییلی های «مترقی» را که گاهی اوقات اعتراض میکند «مجبور» به راه آسان نقل مکان به اپارتمان های ساخته شده ای میکند که بطور غیرقانونی و با خشونت از فلسطینیان محروم تصرف شده است.

سازنده گان امپراتوری اروپایی ـ امریکایی:  ارازل و اوباشان جهان متحد شوید!

معماری امپراتوری کسب و کارکثیفی است. و درحالی که رهبران سیاسی آن را رهبری میکنند٬ با احترام وانمود میکنند و در پیچاندن ابتذالات اخلاقی و اهداف والا ماهر هستند٬ آن « رزمنده گانی» را استخدام میکنند که ارازل و اوباش مسلح بسیار ناخوشایند(نامشروع)٬ آدمکشان لفظی روزنامه نگاری و حقوق دانان بین المللی بسیار مورد احترامی هستند که قربانیان را شکار(زندان) و جنایتکاران امپریالیستی را تبریه می کنند.

در سال های اخیر٬ جنگ سالاران اروپایی  ـ امریکایی « پس مانده کشتارگاه » را برای نابودی مخالفان سیاسی در لیبیا٬ سوریه  و اکراین استخدام کرده اند.

در لیبیا هرگونه صورت ظاهر طبقه متوسط قابل احترام دمکراتیک پروکسی(نیابتی) وجود ندارد٬ معماران امپراتوری اروپایی ـ  امریکایی باندهای قبیله ای قاتل٬ تروریست های جهادی بدنام٬ گروه های قاچاقچی٬ قاچاقچیان مواد مخدر و اسلحه را مسلح و تامین مالی کرده اند. معماران امپراتوری اروپایی ـ  امریکایی بر چند تحصیلکرده دست نشانده پر از سوراخ در لندن برای به زانو در آوردن ارازل و اوباش٬ خصوصی سازی میادین نفتی و تبدیل کشور به منطقه ای برای استخدام و سکوی پرتاب صدور مزدوران مسلح برای مأموریت های امپریالیستی حساب باز کرده بودند.

انگل های لیبیایی با چک حقوق ماهیانه و اخراج آسان راضی نبودند: آنها مامور پرداخت خود را به قتل رساندند٬ تکنوکرات ها را تا اروپا دنبال(تعقیب) کرده و  آقا بالاسرهای رقیبی را راه اندازی کردند. قذافی به قتل رسید٬ اما لیبیا بعنوان یک کشور قابل دوام مدرن نیز ناپدید شد. ازدواج برنامه ریزی شده معماران امپراتوری اروپایی ـ امریکایی٬ تکنوکرات های تحصیلکرده غربی و انگل های مسلح هرگز به کمال نرسید. در پایان کل سرمایه گذاری امپریالیستی همچون یک خرده کلنجار(داد و بیداد خرده) در کنگره امریکا بر سر چه کسی مسوول قتل سفیر امریکا در بنغازی شد پایان یافت.

جنگ نیابتی سعودی ، امریکایی ـ  اروپایی علیه سوریه به پیروی از سناریوی لیبیا است. هزاران نفر از بنیادگرایان اسلامی تامین مالی٬ مسلح٬ آموزش دیده شده هستند و از پایگاه هایی در ترکیه٬ اردن٬ عربستان سعودی٬ عراق و لیبیا برای سرنگونی خشونت آمیز دولت اسد به سوریه انتقال داده شده اند. واپسگراترین بنیادگرایان به پایگاه های آموزشی اروپایی ـ امریکایی در اردن و ترکیه سفر میکنند و بعد اقدام به حمله به سوریه٬ تصرف شهرها٬ اعدام هزاران نفر به اتهام « وفاداران رژیم » و بمبگذاری در مراکز پرجمعیت شهرها میکنند.

هجوم بنیادگرایان٬ لیبرال های مقیم لندن و گروه های مسلح آنها را تحت الشعاع قرار داد.

تروریست های جهادی بر سر میادین نفتی سوریه به گروه های متخاصم پراکنده تبدیل شدند. صدها نفر کشته شدند و هزاران نفر به مناطق تحت کنترل دولت فرار کردند. استراتژیست های اروپایی ـ امریکایی٬ با از دست دادن مزدوران اصلی لیبرال خود٬ به طرف یک گروه و یا گروه های دیگر بنیادگرا رفتند. استراتژیست های اروپایی ـ  امریکایی که دیگر در کنترل «سیاست» تروریست ها نیستند٬ تصمیم به حداکثر تخریب جامعه سوریه گرفتند. استراتژیست های اروپایی با رد توافق حل و فصل٬ پشت خود را به مخالفان سیاسی داخلی کردند که اسد را از طریق انتخابات به چالش کشیده اند.

در اکرایین٬ اروپایی ها ،امریکایی ها از کودتای نظامی تکنوکرات های نیولیبرال چاپلوس٬ مقامات الیگارشی دزد و کلاهبردار و نیونازی ها٬ ملقب به سووبودا و بخش راستگرا پشتیبانی کردند. آخری ها « پرسنل شوک» برای سرنگونی دولت منتخب٬ قتل عام دمکراتهای فدرالیست در اودسا و شرق اکرایین بودند٬ و از «فرمانداران» منتخب الیگارشی کودتاچی پشتیبانی کردند.

تمام رسانه های گروهی غربی حملات وحشیانه بکار برده شده توسط نیونازی ها در نگه داشتن حکومت نظامی کیف را نادیده گرفت. حضور قدرتمند نیوفاشیست ها در وزارت های کلیدی٬ نقش استراتژیک آنها بعنوان مبارزان خط مقدم حمله به شهرستانهای شرقی کنترل شده توسط شبه نظامیان هوادار دمکراسی٬ آنها را بعنوان بازیگران اصلی در تبدیل اکرایین به یک پایگاه نظامی ناتو معین میکند.

سازنده گان امپراتوری اروپایی ـ  امریکایی و نقش ارازل و اوباش ها

هر جایی که امپریالیست های اروپایی ـ  امریکایی برای گسترش اهداف خود انتخاب میکنند، آنها بر «ارازل و اوباش زمین» تکیه میکنند: گروه های قبیله ای در لیبیا٬ تروریست های بنیادگرا در سوریه٬ نیونازی ها در اکرایین و شعبان بی مخ و….

آیا این با اختیار است یا با اجبار؟ روشن است فقط چند دموکرات مهم خود را به حملات غارتگرانه و مخرب بر رژیم های موجود می سپارند(قرض میدهند) که استراتژیست های اروپایی ـ امریکایی  طراحی کرده اند. در دوره جنگ های امپریالیستی٬ تولید کننده گان محلی٬ کارگران٬ شهروندان معمولی٬ صرفنظر از نتیجه «خود تخریبی» میکنند. از اینرو سازنده گان امپراتوری به سوی « گروه های حاشیه ای»٬ آنهاییکه هیچ سهمی در جامعه و اقتصاد ندارند ، نگاه میکنند. کسانیکه از گروه های اولیه یا ثانوی بیگانه هستند. بنیادگرایان بی بند و بار مناسب آن لایحه هستند- در صورتیکه دستمزد آنها پرداخت شود٬ مسلح شده و اجازه حمل بار و بنه ایدیولوژیک خود را داشته باشند. نیونازی های دشمن دموکراسی هیچ دلواپس خدمت به سازنده گان امپراتوری نیستند که از نظر ایدیولوژیکی در دشمنی با دموکرات ها٬ سوسیالیست ها٬ فدرالیست ها و جوامع و دولت های «متنوع» فرهنگی با هم شریک هستند. بنابراین آنها هدف استخدام سازنده گان امپراتوری هستند.

ارازل و اوباش خودشان را «متحد استراتژیک» سازنده گان امپراتوری اروپایی ـ  امریکایی در نظر میگیرند. دومی ها٬ با این حال٬ هیچ متحد استراتژیکی ندارند- فقط منافع استراتژیک دارند. اتحادهای تاکتیکی با ارازل و اوباش تا زمانی پایدار است که آنها کنترل بر کشور- دولت را تامین کنند ومخالفان سیاسی خود را ازبین ببرند. سپس جهانخواران بدنبال تنزل رتبه٬ همکاری٬ به حاشیه راندان یا حذف متحدان ارازل و اوباش «ناخوشایند» خود بر می آید. سقوط زمانی اتفاق می افتد که بنیادگرایان و نیونازی ها بدنبال محدود کردن سرمایه٬ خصوصا سرمایه خارجی و تحمیل محدودیت ها بر کنترل امپریالیستی بر سر منابع و خاک/قلمرو خود هستند. در ابتدا سازنده گان امپراتوری بدنبال «فرصت طلبان» در میان ارازل و اوباشان هستند٬ آنهایی که مایل به قربانی کردن «عقاید» خود برای پول و مقام هستند. آنهایی که مخالفت کنند٬ به موقعیت های ثانوی به دور از تصمیم گیری های استراتژیک و یا به پایگاه های دور افتاده فرستاده میشوند. کسانیکه مقاومت کنند٬ ترور یا زندانی میشوند. دفع ارازل و اوباش در دو مورد در خدمت امپراتوری است. برگ انجیر احترام را به رژیم دست نشانده ارایه میدهد( اصطلاح انگلیسی برای پوشش کارهای شرم آور – ویکی پیدیا) و منتقدان غربی را که بخش افراطی حکومت نظامی را هدف قرار میدهند خلع سلاح میکند.

ارازل و اوباش٬ با این حال٬ با سلاح٬ تجربه جنگ و تأمین مالی٬ در دوره مبارزه٬ اعتماد به نفس به قدرت خود را بدست می آورند. ارازل و اوباش به آسانی خود را به استراتژیست های اروپایی ـ امریکایی تسلیم نمیکنند٬ و دارای « برنامه های استراتژیک » خود٬ بدنبال قدرت سیاسی برای پیشبرد برنامه های ایدیولوژیک و توانگر ساختن هواداران خود نیز هستند.

ارازل و اوباش٬ خواهان « گذر» از نیروی شوک امپراتوری به حاکمان در حق خود هستند. حمله به سفارت امریکا در لیبیا٬ ترور نیابتی های اروپایی ـ امریکایی در سوریه٬ شورش بخش راستگراها علیه حکومت نظامی کیف از اینرو است.

نتیجه

بلوک قدرت جدیدی در مقیاس جهانی در حال ظهور است. این بلوک در حال نشان دادن عضلات خود است٬ در هند٬ ترکیه و اسراییل به قدرت رسیده است و کسب و کار بزرگ٬ تکنوکرات ها و فاشیست های قومی  ـ مذهبی را گرد هم می آورد. این بلوک گسترش لجام گسیخته سرمایه داری را با همکاری امپریالیسم های اروپایی امریکایی ترویج میکنند.

دانشمندان٬ اقتصاددانان٬ و متخصصان آی تی برنامه ها و طرح هایی را برای تحقق یافتن سود برای سرمایه دارهای داخلی و خارجی طراحی میکنند. بسیج « توده ها» توسط فاشیست های قومی برای حمله به اقلیت های قومی  ـ مذهبی  و سازمانهای طبقاتی تهدیدی با بازده بالا است.

اروپایی  ـ امریکایی ها در این « بلوک قدرت جدید» از طریق ترویج «ترویکای» خود متشکل از «دست نشانده گان نیولیبرال»٬ بنیادگرایان و نیونازی ها برای سرنگونی مخالفان ملی گرا کمک میکنند. پیشرفت جهانخواری و سرمایه داری در قرن بیست و یکم  برمبنای بهره برداری از پیشرفته ترین فن آوری و رسانه های به روز شده  با رهبران سیاسی و اجتماعی و ایدیولوژی های بسیار عقب افتاده است.

مجله هفته

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۴ ـ ۱۷۰۶

 

کابوس «داعـش»*

 

 

ا. زارعی قنواتی

بحران عراق در روزهای اخیر هم به لحاظ ترور و وحشت‌افکنی و هم به لحاظ تصرفات سرزمینی ابعاد بی‌سابقه‌ای پیدا کرده است. در این روزها شهر بزرگ «موصل» تسخیر شد و به بخش‌هایی از ولایت های کرکوک و تکریت هم دست‌اندازی شد. تحرکات این گروه نشان می‌دهد «داعش» در عراق، ویژگی‌های داعشی که در سوریه فعال است را ندارد و جایگاه آن با «داعش» سوریه متفاوت است. «داعش» در عراق به جایگاهی برای فعالیت دوباره دیگر گروه‌های شورشی مانند بقایای رژیم بعث و سایر گروه‌های تندرو سنی تبدیل شده است؛ گروه‌هایی که پس از سال ۲۰۰۵ ترسایی از دولت مالکی ناراضی بودند و در واقع از ساختار قدرت جدید کنار گذاشته شدند.

این بحران را از دو وجهه داخلی و منطقه‌ای می‌توان بررسی کرد. پیشروی «داعش» به لحاظ داخلی نشان می‌دهد «داعش» از چارچوب یک گروه بنیادگرای صرف خارج شده و مدعی نماینده گی قومیتی خاص یعنی سنی‌هاست. جالب اینکه «داعش» نتوانسته بود موقعیت خود را در منطقه جغرافیایی وسیعی تحکیم کند ولی در ماه‌های گذشته در ولایت‌های انبار و نینوا عرض‌اندام کرد و این می‌تواند نشانی از پایگاه اجتماعی باشد که در مناطق سنی‌نشین عراق پیدا کرده است. این مساله، پای نوری‌ المالکی را به‌عنوان کسی که در شکل دادن به ساختار جدید ناموفق بود، به میان می‌کشد.

اتفاقاتی که قبل از سال ۲۰۰۵ افتاد، باعث شد گروه‌های «بیداری» میان شیعیان، کردها و سنی‌‌ها شکل بگیرد که توانستند شورش‌ها را مهار کنند. این مصالحه در سال‌های اخیر تا حدود زیادی نقض شده است و گروه‌هایی که اطراف مالکی گرد آمده‌اند؛ نتوانستند مصالحه مطلوب گذشته را دنبال کنند. در رابطه با بحث منطقه‌ای بحران عراق، به منازعه شیعه و سنی می‌رسیم که در خاورمیانه به منازعه‌ای مزمن تبدیل شده است. یک سر این منازعه عربستان است که به‌عنوان نیروی مخرب، ساختارشکن و بی‌ثبات کننده، حضوری هژمونیک پیدا کرده است. از سوی دیگر در ماه‌های اخیر روابط میان ایالات متحده امریکا و عربستان مخدوش شده است. براساس سیاست‌های بعد از «بهار عربی» به نظر می‌رسید مواضع عربستان، قطر و ترکیه در راستای مواضع امریکا و غرب قرار دارد. اما سیر تکوینی این سیاست‌ها نشان داد هماهنگی اولیه بیشتر جنبه تاکتیکی داشته و ناشی از گسست‌های درون منطقه‌ای بوده است. روند مخرب و بی‌ثبات‌کننده در لیبیا تا حدودی پذیرفته شد ولی در سوریه با ورود شاخه‌های القاعده مانند جبهه النصره و دیگر گروه‌های بنیادگرا به مرکز منازعه و به دست گرفتن جایگاه هژمونیک، باعث شد منازعه سوریه برای غرب چالش‌برانگیز شود. مشخص شده بود هزاران شهروند غربی به سوریه رفته‌اند و در جبهه بنیادگراها علیه حکومت سوریه می‌جنگند. از دیگر سو با توجه به روابط ایران و امریکا به‌ ویژه موفقیت قریب‌الوقوع مذاکرات هسته‌ای، این مساله یکی از بازیگران اصلی منطقه یعنی عربستان را به‌ شدت ناراضی کرد. در چند روز گذشته مشخص شده که «داعش» به لحاظ تسلیحاتی کاملاً مجهز است و این ظن به یقین تبدیل شد که قدرتی منطقه‌ای از «داعش» حمایت می‌کند. قدرت مالی و تسلیحاتی «داعش» به‌ قدری زیاد است که تنها یک دولت باثبات از عهده آن برمی‌آید.

در شرایط کنونی و با توجه به ابعاد مساله و تصرف مناطق حساسی از شمال و مرکز عراق توسط «داعش»، معادلات درونی دولت عراق دچار تغییرات بزرگی خواهد شد. در این بحران، از یک طرف «داعش» در مناطق سنی‌نشین، هژمونی سرزمینی خود را اعمال می‌کند و از طرف دیگر مناطق شیعه نشین با بمب‌های کنترل از راه دور و اتومبیل‌های بمب‌گذاری‌شده، هدف قرار می‌گیرند. اما شاید مهم ‌ترین اتفاق در این میان، عبور «داعش» از خط قرمز اقلیم کردستان و نزدیک‌ شدن به حوزه مهم و مناقشه‌ برانگیز «کرکوک» باشد. چینش این موضوعات در کنار هم نشان می‌دهد که «داعش» در حال اجرایی‌کردن یک استراتژی چند وجهی است. «داعش» می‌کوشد، کل سیستم و ساختار قدرت در عراق را به‌هم بریزد و فضا را برای قدرت‌یابی و تثبیت بیشتر شیعیان تنگ کند. این هدف؛ از طریق ناامن‌کردن و ایجاد نارضایتی، از طریق اقدامات تروریستی و دست‌اندازی به مناطق حساس کردها پیگیری می‌شود. دست‌اندازی به اقلیم کردستان شاید انتقام «داعش» است بابت شکست نیروهایش در مقابله با کردهای سوریه در خط مرزی با ترکیه. «داعش» قصد دارد کردستان عراق را هم که از امنیت و ثبات برخوردار است، وارد منازعه کند. همچنین با توجه به اقلیت ترکمن ساکن در «کرکوک» و کشته ‌شدن چندین راننده ترکی در این منطقه، بیم آن می‌رود که پای ترکیه هم به این بحران باز شود.

بحران اخیر در عراق همزمان وجوه مثبت و منفی‌ای دارد. وجه منفی آن، به ‌نفع «داعش» است. ناامن‌کردن مناطق کردنشین، شکل‌گیری یک رقیب منطقه‌ ای در شمال عراق و در خطوط مرزی سوریه و ترکیه را منتفی می‌کند و باعث می‌شود «داعش» خود را به‌عنوان نیروی تعیین‌کننده در منازعات منطقه‌ای و بین‌المللی به رخ بکشد.

تاکنون بسیاری از رسانه‌ها و کارشناسان، وجود «داعش» را به حکومت سوریه نسبت می‌دادند و ادعا می‌کردند دولت بشار اسد از «داعش» به‌عنوان نیرویی علیه مخالفان سنی میانه ‌رو حمایت می‌کند. ولی اتفاقاتی که در عراق جاری است، پایانی بر این توهم است. گروه «داعش» نقش محوری خود را در مناقشه جدید در سوریه و عراق به‌عینه به رخ می‌کشد.

اما نکته مثبت؛ هشدار نهفته در بطن این بحران برای دولت عراق و نیروهای اجتماعی حامی آن است. با توجه به گسستی که در مصالحه پیشین میان شیعیان و سنی‌ها و کردها به ‌وقوع پیوست، تحولات جدید با حضور «داعش» و حمایت باقیمانده‌های حزب بعث، انگیزه‌ای است تا لایه‌های مذکور به خود آیند و اشتباه ترک مصالحه را جبران کنند. با توجه به اینکه در حال حاضر دیگر نیروهای خارجی در عراق حضور ندارند، ابتکار عمل و ثبات به تمامی به دوش نیروهای ملی و محلی است. دولت مرکزی ناگزیر است با دولت اقلیم کردستان و سنی‌های میانه ‌رو، به اجماعی برای ثبات برسد. طی چند روز گذشته که هیولای «داعش» سربرآورد، متاسفانه تنها شخصیت سنی‌ای که واکنش نشان داد و خطر «داعش» را گوشزد کرد، رییس پارلمان عراق بود و دیگران سکوت کردند.

نکته دیگر اینکه خطری که از جانب «داعش» متوجه اقلیم کردستان است، به‌مراتب بیشتر از خطر آن برای شیعیان و دولت مالکی است. اگر « داعش» همین روند را طی کند خیلی زود دامنه عملیاتش را به درون اقلیم گسترش می‌دهد. همچنین دسترسی «داعش» به تسلیحاتی نظیر هلیکوپتر نشان می‌دهد که ابعاد این مناقشه از آنچه در حال حاضر هست، فراتر خواهد رفت.

از سوی دیگر، با توجه به همدلی دولت امریکا بر سربحران عراق و اعلام موضع صریح جن‌ ساکی، درباره وضعیت وخیم عراق، همچنین وضعیت افکار عمومی که به ضرر «داعش» است، دست مالکی برای نشان‌دادن‌ عکس‌العمل در مقابل «داعش» باز است. شاید دست متحدان خارجی شیعه نیز برای دخالت غیرمستقیم در این مناقشه باز شده باشد. عقب‌نشینی ارتش عراق از شهر موصل بدون مقاومت، نشان‌دهنده گسستی اساسی در ساختار قدرت عراق است؛ گسستی که باید پرشود. پرشدن این گسست هم تنها با اجماعی که پیش از این ذکر کردیم امکانپذیر خواهد شد.

دولت عراق برای سرکوب قاطع «داعش» و مهار پیشروی آن، ممکن است از غرب و به ‌ویژه آمریکا هم کمک بخواهد. طبق معاهده امنیتی که در زمان خروج نیروهای امریکایی از عراق میان طرفین امضا شد، امریکا موظف به تامین امنیت عراق شده است. به همین دلیل، دور از انتظار نیست که عراق باید صریحا از امریکا بخواهد از دولت جوان این کشور حمایت کند. در این چارچوب، ارسال تجهیزات نظامی امریکایی به عراق، از اولویت‌های بغداد خواهد بود؛ تجهیزاتی که از مدت‌ها پیش باید در اختیار عراق قرارمی‌گرفت، اما به دلایلی به تعویق افتاد. همچنین دولت عراق باید به‌ طور صریح و رسمی، دولت عربستان را بابت حمایت از «داعش»، مورد انتقاد قرار دهـد و از امریکا بخواهد، ریاض را به‌خاطر بی‌ثبات‌کردن عراق، بازخواست کند.

*

Islamic State of Iraq and the Levant -ISIS

الدولة الاسلامیة فی العراق والشام

دولت اسلامی عراق و شام

بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۲ ـ ۱۳۰۶

«  داعش » یا ISIS چه گروهی است و چه می‌خواهـد؟


رسانه های المانی نوشتند: درصف « داعش » مسلمانانی از کشورهای گوناگون می‌جنگند، مسلمانانی از شمال افریقا و کشورهای حاشیه خلیج فارس، همچنین برخی اروپایی‌ها یا امریکایی‌هایی که به اسلام گرویده‌اند.

 

سازمان « دولت اسلامی در عراق و شام ـ داعش » یکی از رادیکال ‌ترین گروه‌های اسلام‌ گرا در منطقه خاورمیانه است. این سازمان که در جنگ داخلی سوریه فعال است، و پیشتر فـلوجه و اینک موصل عراق را تصرف کرده، چه ماهیت و هدفی دارد؟

« دولت اسلامی در عراق و شام »  در سال ۲۰۱۳ ترسایی از ادغام دو گروه « جبهه النصره » و  « دولت اسلامی در عراق »  بوجود آمد.« دولت اسلامی در عراق »  را شماری از گروه‌های مسلح عراق در اکتبر ۲۰۰۶ تشکیل دادند و ابوعمر البغدادی  را به‌عنوان رهبر خود معرفی کردند. این گروه مسوولیت بسیاری از حمله‌های تروریستی از آن سال به بعد را بر عهده گرفت.ابوعمر البغدادی در سال ۲۰۱۰ کشته شد. به جای وی ابوبکر البغدادی رهبر گروه شد. فعالیت گروه درزمان ابوبکر گسترش یافت و از زمان جنگ داخلی در سوریه عناصر « دولت اسلامی در عراق » در سوریه نیز فعال شدند.

در سوریه از اواخر سال ۲۰۱۱ « جبهه النصره لاهل الشام » تشکیل شد که شاخه « دولت اسلامی عراق » در سوریه به شمار می‌رفت. ابوبکر البغدادی در سال ۲۰۱۳ ادغام « دولت اسلامی در عراق »  و  « جبهه‌النصره » را اعلام کرد که در نتیجه « داعش » بوجود آمد.در اواخر سال ۲۰۱۳ و اوایل ۲۰۱۴  « داعش » توانست وارد فلوجه درعراق شود.

ارتباط با القاعـده

رسانه‌های المان می‌نویسند که « داعش » برآمده از دل گروه « توحید و جهاد »  است که نهضت مقاومت در عراق در سال ۲۰۰۳ برای مقابله با تهاجم آمریکا علیه عراق پایه گذاشته بود. این گروه در عراق تنها به سربازان آمریکایی حمله نمی‌کرد، بلکه با حمله‌های انتحاری شیعیان و مسیحیان را نیز هدف تهاجم خود قرار می‌داد. نخستین رهبر « توحید و جهاد » ابومصعب الزرقاوی بود که اهل اردن بود و بخاطر بی‌ رحمی‌هایش مشهور است. از « توحید و جهاد »  به عنوان شاخه عراق القاعده یاد می‌شود.الزرقاوی در سال ۲۰۰۶ به دست امریکایی‌ها کشته شد و به جای او « ابوحمزه المهاجر » ریاست « توحید و جهاد » را برعهده گرفت. در همان سال بود که « دولت اسلامی در عراق »  نیز به رهبری  ابوعمر البغدادی تاسیس شد. المهاجر و ابوعمر نیز در عملیات مشترک نیروهای عراقی و آمریکایی در سال ۲۰۱۰ کشته شدند. به نوشته رسانه‌های ایران، ریاست « توحید و جهاد » را نیز از آن پس ابوبکر البغدادی برعهده گرفت که از همان سال رهبری « داعش » را نیز در دست داشت.

جبهه‌های جنگ « داعش » و فعالیت‌ اش درالمان

در حال حاضر « داعش » در چند جبهه می‌جنگـد: علیه گروه‌های شورشی‌ که در سوریه در رقابت با هم هستند، علیه رژیم بشاراسد و علیه ارتش عراق.

قدرت « داعش » از بهار ۲۰۱۳ فزونی یافت. در آن زمان این سازمان وارد جنگ داخلی سوریه شد. « داعش » در آنجا با جبهه النصره درگیر شد که متشکل از سلفی‌های سوری بود، اگر چه هم داعش و هم جبهه النصره به شبکه تروریستی القاعده نزدیک بودند. « داعش » بخصوص در جنوب شرقی سوریه به شهرهای کردنشین حمله می‌کند و مردم غیرنظامی را می‌کشد. این سازمان در عراق از اختلاف میان احزاب سنی کشور و دولت نوری المالکی که شیعیان در آن بیشترین نفوذ را دارند سود می‌برد. به گفته محافل امنیتی، این سازمان بیش از ده هزار نفر عضو مسلح دارد. به گزارش دادستانی المان، این سازمان مسئول درگیری‌های مسلحانه، سو‌قصدها، گروگان‌گیری‌ها و حمله‌های انتحاری بسیاری در سوریه است. این گروه همچنین دست به حمله علیه غیرنظامیان و کارمندان سازمان‌های امدادگر می‌‌زند. دادستانی المان فدرال در پایان ماه گذشته (می ۲۰۱۴) سه نفر را که مظنون به عضویت در « داعش » بودند متهم کرد که در المان به تهیه اسلحه و پول برای سازمان خود پرداخته‌ اند.

هدف « داعش »

هدف « داعش » مبارزه برای برپایی حکومتی اسلامی است که دایره اقتدار آن از عراق تا سوریه باشد. بدین خاطر است که این سازمان مسلح تنها در عراق نمی‌جنگـد بلکه علیه دولت علوی بشار اسد در سوریه نیز مبارزه می‌کند. سنی‌ها در سوریه اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند اما درعراق در اقلیت هستند. با این حال تا سرنگونی صدام حسین در عراق سنی‌ها قدرت را در دست داشتند.

حامیان مالی « داعش »

« داعش » هزینه‌های خود را از طریق کمک‌های مالی قطر و عربستان سعودی تامین می‌کند. همچنین مالیات راهی که این سازمان در طول مرز میان عراق و سوریه می‌گیرد پاسخگوی بخشی از نیازهای مالی آن است.درصف « داعش » مسلمانانی از کشورهای گوناگون می‌جنگند، مسلمانانی از شمال افریقا و کشورهای حاشیه خلیج فارس، همچنین برخی اروپایی‌ها یا امریکایی‌هایی که به اسلام گرویده‌اند.
دویچه وله

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۱ ـ ۱۵۰۶

 رویاهای ایجاد یک کانال اقیانوسی در نیکاراگوا

 

احداث کانال نیکاراگوا به عنوان «طرح سال» اعلام شده است. این طرح مسیر اقیانوس آرام به دریای کارییب متصل کرده و یک مسیر دیگر برای کانال پانامه ایجاد می کند. حتا پس از بازسازی کانال پانامه این مسیر جدید می تواند ترافیک عبورکشتی های حامل گاز را تا دو برابر کاهش دهد.

طرح نیکاراگوا بسیارگران است. طبق برآوردهای اولیه، هزینه های این طرح نزدیک به ۴۰ میلیارد دالر است. کارفرمای اصلی طرح و سرمایه گذارآن شرکت هانکانگی ای  « کا انی دی » هستند. اما دراحداث کانال شرکت های کشورهای سوم و از جمله دولت روسیه نیز مشارکت دارند. اما وظیفه اصلی روسیه امروز این است که حمایت نظامی – سیاسی طرح را به نحو احسن انجام دهد. دراین رابطه مقامات نیکاراگوا قراردادی ویژه با مسکو امضا کردند که طبق آن کشتی های نظامی روسیه و هواپیماهای این کشور باید آب های منطقه مذکور را پوشش داده و از احداث کانال در صورت وقوع هرگونه تحریکات محافظت کنند. قرار داد مذکور فعلا تا سال ۲۰۱۵ ترسایی منعقد شده است.

علاوه براین، درقلمروی کشور نیکاراگوا باید یک مرکز خدمات رسانی مالی –  فنی برای نیروهای نظامی روس ایجاد شود. این موضوع ذهن نماینده گان رسانه های غرب را به خود مشغول کرد. روسیه با استفاده از فرصت به وجود آمده برای تقویت موقعیت خود به کمک پایگاه های نظامی شتاب به خرج می دهد. این پایگاه ها درکوبا، جزیره سیشِل، ویتنام، آرژانتین و نیکاراگوا مستقر خواهند شد. سرگی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه برای علاقه مندان به این موضوع توضیحاتی ارایه کرد. وی می گوید: «ما هیچ برنامه ای برای ایجاد پایگاه های نظامی – دریایی و نظامی در خارج از مرزهای خود نداریم. بله، هم اکنون زمان آن رسیده که علاوه بر گشت و گذار و تمرین درآب ها، گام های مشخص تری برای مبارزه با راهزنی دریایی برداریم. راهزنان در گوشه گوشه اقیانوس جهانی حضور دارند و ناوگان دریایی به مبارزه با آنها می پردازد. به همین خاطر، ما با برخی کشورها توافق کرده یم که کشتی های نظامی مان از امکان ورود به بنادر برای ارایه خدمات، انجام تعمیرات، تامین ذخایر غذایی و آب و همچین استراحت خدمه کشتی برخوردار شویم. اما قصد نداریم پایگاهی مشابه آنچه امریکا ایجاد می کند داشته باشیم. هیچ توافقی مشابه آنچه که امریکا برای تامین امنیت نیروهای نظامی خود در مقابل هر گونه جرم و جنایت در کشور مقصد انجام می دهد، صورت نگرفته است. »

اکنون صحبت فقط درباره تقویت روابط همه جانبه روسیه با منطقه امریکای لاتین است. طی ماه گذشه وزیر امور خارجه روسیه چندین مرتبه دیدارهایی با وزرای خارجه و رهبران سیاسی برخی از کشورهای امریکای لاتین داشته است. در این دیدارها اولین موضوع مورد بحث، مناسبات تجاری – اقتصادی بوده است. مقامات پیرو از علاقه خود برای برقراری روابط نزدیک تر با اتحادیه گمرکی متشکل از روسیه، بلاروس و قزاقستان و حتا توافق بر سر تجارت آزاد سخن گفته است. مسکو ۹۰ درصد از بدهی هاوانا که زمان اتحاد جماهیر شوروی اخذ کرده بود را بخشید و ۱۰ درصد باقی مانده که در حدود ۳،۲ میلیارد دالر می شود را برای توسعه اقتصادی کوبا قرار داد. با آرژانتین نیز توافقاتی برای سرمایه گذاری متقابل در شاخه های مختلف صورت گرفته است.

موفقیت دیگر روسیه در گفتگوها با امریکای لاتین بوده است که انتظار می رود در تابستان سال جاری به نتیجه برسد. روز ۱۵ جولای نشست بریکس متشکل از کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی در برزیل برگزار خواهد شد. گروه مذکور که از اتحاد پنج کشور با اقتصاد رو به رشد سریع تشکیل شده، درمدتی کوتاه وزن سیاسی پیدا کرد. طبق رسم معمول این گروه، قرار است دیدار بریکس درابعاد گسترده برگزار شود و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین میهمان این برنامه باشند. قرار است ولادیمیر پوتین رهبر روسیه با برخی از روسای جمهور این کشورها گفتگوهای دوجانبه داشته باشد. مسکو تاکید دارد که منطقه امریکای لاتین به عاملی جدی درساختار جهانی مبدل خواهد شد.

ص.ر

 بامداد ـ سیاسی ـ ۱۴/۲ ـ ۱۲۰۶