اول  ماه می روز جهانی کارگر نمادی از همبسته گی وهمآوایی کارگران جهان


داکتر حمیدالله مفید

کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی حزب مردم افغانستان

کاپیتالیزم یا سرمایه داری به مثابه نماد استثمار وبهره کشی از همان اوان پیدایش تلاش نموده تا با بکارگیری نیروی کار کارگران خودش را تواناتر ونیرومندتر بسازد .

کارگران به مثابه نیروی دوران ساز نیز از همان روز پیدایش کاپیتالیزم با استثمار رزمیده اند  تا بتوانند ، یک برخی از نیروی کارشان را بیهوده  وناسوده و رایگان از دست ندهند، همین دونگرشی وتضاد موجب شده است ، تا ستیز پایدار میان سرمایه دار وکارگر که یکی برای توانایی اش ودیگری برای بقا وثقایش می اندیشند ، پدیدار گردد.

درست درچنین دوراهی است  که جامعه یا همبودگاه انسانی در برابر دو سرنوشت و دو راه حل متفاوت ودر برابر هم قرار می گیرد، جهان و  نیز بشریت در دو مسیر جداگانه ره می گشایند، یکی ادامه زنده گی همراه ومتوازن با طبیعت یا گیتا و دیگری تباهی ومرگ ونیز ویرانی گیتا یا طبیعت ویا محیط زیست عمومی است. نخستین راه حل رهایی همبودگاه بشری  ودومی راه ویرانگری همبودگاه بشری را مطرح می کند.،

کارل مارکس وفریدریش انگلیس به مثابه  تیورسن های انقلابی  این تضاد و دونگرشی را بر شمردند ، به این باور بودند ، تا زمانی که سرمایه در اختیار انسان و به خاطرانسان کاربرد نیابد، این ستیز و این دوسو کشی ادامه خواهد داشت وحل این دشواری را در ایجاد مالکیت همگانی و انسانی بر سرمایه می دانستند.

این مبارزه وستیز از سالها ادامه دارد . در سال ۱۸۵۶ ترسایی کارگران و پرولتاریای استرالیا خواستند ، تا به خاطر یک جشن تعطیل پرولتاری به عنوان وسیله ای برای بدست آوردن هشت ساعت کار یک روز را تعطیل عمومی کارگران پیشکش بدارند. تا این جشن را با توقف یا ایستایی یک روز کامل کار با نشست ها وتفریح ها و شادمانی ها به عنوان تجلی و بازتاب هشت کار در روز بازتاب دهند. قرار بر آن گذاشتند ، تا این جشن واین نماد در روز ۲۱ ماه اپریل همان سال برپا گردد. درآغاز کارگران استرالیا این نماد را تنها در سال ۱۸۵۶ ترسایی به دیده داشتند، مگر این نخستین جشن چنان اثر ژرف ونیرومندی بر توده های پرولتاریای استرالیا گذاشت ،که پیامد آن ایجاد یک تهیج (اژیتاسیون) سراسری گردید ، و تصمیم بر آن شد، تا این جشن واین نماد را هر سال برپا بدارند.

این جهش واین تپش به زودی پا از استرالیا فراتر نهاد و نخستین کارگرانی که با این اندیشه وایده همسویی نشان دادند ، کارگران امریکا بودند.سی سال بعد  یعنی در سال ۱۸۸۶ ترسایی کارگران امریکا تصمیم گرفتند ، تا اول می را به مثابه نماد همبسته گی ، تعیین هشت ساعت کار وتوقف یک روز کار را با برپایی جشن سراسری کارگران بر پا دارند . در همین روز نزدیک به دومیلیون کارگر کار را توقف دادند وبه جاده ها ریختند و روز اول می را روز جهانی همبسته گی کارگران جهان برپا داشتند .

در همان سال ویکسال بعد فشار پولیس مانع برپایی این روز شد، مگر در سال ۱۸۸۸ ترسایی دولت نیز مجبور شد ، تا در برابر کارگران امریکا سکوت کند از همان  روز اول ماه  می  به مثابه نماد روز توقف کار ، وتعیین هشت ساعت کار برای کارگران امریکا پذیرفته شد و این روز  به مثابه جشن  همبسته گی کارگران سراسری امریکا برپا گردید.

در سال ۱۸۸۹ ترسایی در کنگره انترناسیونال کارگران که ۴۰۰ نماینده از سندیکا های اروپایی جمع شده بودند ، تصمیم گرفته شد، تا روزانه هشت ساعت کار در روز باید در گام نخست مطالبه گردد. در همین کنگره بنا بر درخواست (لاوین ) از بوردوی فرانسه فیصله شد، تا به پیروی از کارگران امریکا روز اول ماه  می روز جهانی همبسته گی با کارگران جهان از سوی کارگران اروپا نیز با توقف یک روزه کار برپا گردد.

بر بنیاد همین فیصله از روز اول ماه می سال ۱۸۹۰ ترسایی جشن سراسری همبسته گی کارگران جهان در سراسر جهان با توقف کار ومارش ها ومیتنگ ها تبجیل بعمل آمد.

امسال اول ماه می در حالی رقم می خورد ، که جهان سرمایه داری در بالاترین ، متمرکز ترین ودر عین حال گندیده ترین وپوسیده ترین  وبحرانی ترین مرحله ای خویش یعنی گلوبالیزاسیون مالی گسترش یافته قرار دارد .

بحران هاو ورشکسته گی مالی کشور های کهنه کار سرمایه داری چون ایالات متحده امریکا ، سقوط بانک های بزرگ واولگاریشی های گندیده جهانی چون : لیمار و دیگران نشان داد ، که این سیستم گندیده دیگر توان رهبری افتصاد جهانی را ندارد. ورشکسته گی شرکت های بزرگ موتر سازی چون : جنرال موتورز در امریکا ، اوپل در المان ، اسکودا درجمهوری چک وکرایسلر در المان وانگلستان نشان داد، که این سیستم نمی تواند تا یکبار دیگر از این بحران فلاکتبار سر بیرون کند.

مفسران ونظریه پردازان نظام سرمایه داری در این بیست سال اخیر با رجز خوانی از این نظام فرسوده دفاع می کردند ، ایدون دربچال وراه گمک شده اند ، ونمی دانند ، تا چی کنند؟

گرایش یکبار دیگر مردم جهان به اندیشه والای مارکسیزم ونشر وچاپ مجدد کتاب کاپیتال مارکس بیانگر آنست ، که مردم جهان یکبار دیگر به این باور رسیده اند ، که جهان باید به سوی جامعه بدون طبقات وبه سوی یک نظام دارای حاکمیت انسان بر مالکیت تولید کشانیده شود.

از سوی دیگر کاپیتالیزم یکبار دیگر با تیوری جنگ ، جنگ های مرگبار سیاسی را در کشور های مختلف جهان با استفاده از تیوری اسلامیزاسیون بنیاد گرا پی ریزی کرده است ، زیر عنوان خطر اسلام خودش جریانهای چون : القاعده ، طالبان وایدون داعش ویا ( ای اس ای) را پی ریخت تا امنیت جهان را بر هم بزند وبتواند چند پگاهی روی رسانه ها را از بحران سرمایه داری به سوی جهان جنگ واسلامیزاسیون بکشاند، با تجاوز های مستقیم در کشور های های لبیا، سوریه ،عراق و افغانستان جهان را در یک جنگ سردرگم منطقوی مصروف ساخته است.

امروز جنبش های سبز در ضدیت با افزار های اتمی وایجاد یک جهان فاقد جنگ ومبارزه با کاپیتالیزاسیون وسیستم (گی هفت) نشان دادند ، که جنبش ضد کاپیتالیزم نمرده است ودر وجود میلیونها انسان بازتاب دارد.

این بود نگاه گذرا به جنبش های کارگری جهانی واما در افغانستان کشور عزیز ما:

کشور افغانستان در روز هفتم سپتامبر سال ۱۹۳۴ ترسایی به مثابه شصتمین کشور عضو سازمان بین الملی کار (ای-ال-او) پذیرفته شد.از آن تاریخ ببعد تا سال ۱۹۷۹ ترسایی عضویت ۱۵ کنواسیون جهانی کار را بدست آورد.

اغاز جنبش های کارگری در افغانستان به  دهه ای شصت ترسایی برمی گردد ، که جنبش های دادخواهی وترقی پسندی در وجود حزب های چون : دموکراتیک خلق افغانستان ، شعله جاوید ، کارگران جوان افغانستان و دیگران پدیدار گردید. طی سالهای دهه شصت ترسایی  در افغانستان از اول ماه می  روز همبسته گی کارگران جهان در وجود دو جریان دموکراتیک خلق افغانستان (خلق وپرچم)  با برپایی تظاهرات خیابانی تبجیل به عمل می آمد ، پس از رویداد هفت ثور سال ۱۳۵۷ خورشیدی  از اول می روز همبسته گی کارگران جهان با  جشن های دولتی و مردمی و کارگری تبجیل می گردید.

پس از سقوط حاکمیت دولتی جریان دادخواهی کشور ، اول می نیز فراموش گردید، در دوران حاکمیت طالبان ، این روز نیز به تاق فراموشی سپرده شد.

پس از سقوط حاکمیت طالبان و رویکار آمدن دولت تحت حمایه امریکا در کابل ، دیگر اول می عظمت وگسترده گی قبلی خود را بدست نیاورد وامروز این روز تنها در فابریکات وکارگاه ها برپا می گردد.

وضع کارگران وجنبش های کارگری در داخل کشور نیز مانند ، اقتصاد و سیاست های آن سر درگم و پیچیده شده است ، دولت برخاسته از میان تقلب وفریب ، که حامی فساد اداری و رشوت است نیز نتوانسته است تا به حال کارگران وجنبش های کارگری  کشوررویکرد  دلسوزانه  داشته باشد.

زنده گی کارگران افغانستان نیز مانند دیگر روزنه های دادخواهی زیر فشار کمر شکن جنگ ، تروریسم ، انتحاری ، طالب وداعش (ای اس ی)‌ به بد ترین شکل خود رسیده است .

 در کشور بنا بر تلاش دولت های دست نشانده یک قشر بیمار سرمایه دار ومافیایی مواد مخدر وبانکداری ایجاد شده است ، که در تبانی با خانواده های معلوم الحال سرمایه داران دولتی توانسته اند تا جیب های باد کرده ای شان را پر ومالامال سازند.

این قشر فسادگستر با استفاده از کمک های جهانی ودر تبانی با مافیایی سرمایه داری به سرمایه های هنگفت مالی رسیده اند.

در حالی که وضع کارگران ، زحمتکشان وتهی دستان کشور  نسبت گرانی نرخها به بد ترین وضع خود رسیده است .

بیکاری گسترده ، بیماری های پیوسته ، گرانی سر سام آور نرخ ها  موجب شده است ، تا در طبقه ای تهی دستان وبیکاران افزودی قابل ملاحظه ای رونما گردد.

کارگران واصناف کشور نیز از نبود یک جنبش بزرگ  چپ و واقعی ودموکراتیک که به آرمانهای آنها وفادار باشد ، رنج می برند ، حزب های  ایجاد شده از بدنه حزب وطن نیز تا ایدون نتوانسته اند تا یک جنبش بزرگ ووسیع وهمه جانبه را پی ریزی کنند.

 خود خواهی ها ، خود مطرح گرایی ها، فضل فروشی ها و بیهوده نگری ها موجب شده اند ، تا این حزب ها که در واقع مکتب اصیل کارگران وتهی دستان افغانستان خواهند بود ، با هم متحد ویکپارچه نشوند  و نتوانند صدای رسای کارگران وتهی دستان را به گوش های کر سرمایداران ونظام فاسد و پارلمان ارجل کشور برسانند.

جنبش کارگران ، اصناف ، پیشه وران وتهی دستان افغانستان به این باورند ، که رزمایش های تکروانه ومبارزات خود خواهانه نمی توانند ، تا این جنبش را در راه واقعی آن رهنمایی کند.

تا یک حزب نیرومند ، متحد یکپارچه ، پیشرو دادخواه ، مترقی و دموکراتیک از فرایند وحدت واقعی حزب های دادخواه وترقی پسند در کشور ایجاد نشود ، جنبش کارگری وسندیکایی کشور از بی سرپرستی و بی رهبری رنج می برد.

ایتلاف احزاب دادخواه ، دموکرات وترقی پسند ، که در نشست وسیع وگسترده  سال ۱۳۹۰ در شهر کابل پی ریزی شد ، باید تقویه و واستحکام  یابد وبه زوترین فرصت یک حزب واحد ، متحد ویکپارچه دادخواه و ترقی پسند که بتواند خواست ها و دیدگاه های جنبش کارگری وسندیکای کشور را بازتاب بدهد ایجاد گردد. آنگاه جنبش کارگری و سندیکایی کشور با نیرو وتوان گسترده و با اهداف عالی انسانی و برابری همگانی  در سراسر کشور ایجاد خواهد شد و از اول ماه می روز جهانی وهمبسته گی کارگران جهان با برپایی میتنگ ها ونشست های تبجیل خواهند آورد.

زنده باد جنبش  سندیکایی وکارگری افغانستان!

 بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۳۰۰۴

تبریکی کمیته اجراییه حزب مردم افغانستان به مناسبت

پانزدهمین سالگرد بنیادگذاری نهضت آینده افغانستان

 

نهضت آینده افغانستان پانزده سال قبل به مثابه سازمان سیاسی دادخواهانه و دموکراتیک در شرایطی بنیاد گذاشته شد که در وطن ما حاکمیت ارتجاعی و بنیادگرای طالبی بیداد می ‌کرد. نهضت آینده افغانستان در این مدت به مبارزات هدفمندانه خویش پیگیرانه ادامه داده و ما باورمندیم که نهضت آینده دراین امر وطن ‌پرستانه در کنار سایر احزاب، سازمان‌ها و نیروهای داد‌خواه و ترقی پسند، ملی و دموکراتیک به مبارزات‌ شان ادامه می‌دهند.

کمیته اجراییه حزب مردم افغانستان به این مناسبت صمیمانه ‌ترین تبریکات خویش را برای رفیق داکترعبدالله نایبی رییس نهضت آینده، شورای مرکزی و تمام اعضای نهضت آینده افغانستان ابراز داشته و موفقیت‌های بیشترشان را آرزو می‌ برد.

 

پوهاند داکتر محمد داوود راوش

رییس حزب مردم افغانستان

بامداد ـ اجتماعی ـ ۲/ ۱۵ـ ۲۹۰۴

یک روز بهاری

 

در بهاری روز زیبایی...

کودک سرکش

اما شاداب!

غرق در دنیایی کودکی خیش

در کوچه ی محل خود

در شهر زیبای کابل!

گرم بازیی کودکانه بود

ناگهان همه چیز تغیر کرد...

آسمان تیره وتار شد

از سایه ی هجوم خفاشان شوم

از همه جا صدای دلخراش به گوش می رسید

صدای توب و تانگ وحشت

دیگر از بوی خوش بهار خبری نبود!

همه جارا رنگ خزانی گرفته بود

رنگ تیره و تار...

از زمین وهوا

بوی باروت به مشام می رسید

دیگر آن کودک شاداب نبود!

ترس سرتا پای وجودش

را گرفته بود

از دیدن شغال های نقابدار

دیری نگذشت

که مرگ گل ها فرا رسید

گلی سر به دار شد

و گلی سر به زیر خاک

دیگر آن خزان شوم

به باغچه او هم رسیده بود

به باغچه زندگیش...

عزیزان زیادی ...

از او را پژمرد...

کودکی اش را از یاد برد ...

نخواسته ...

بزرگ شده بود!

با آن که کودکی بیش نبود!

دیگر رنگ سرخ شده بود

سمبل آن خزان بهاری

سمبل آبیاری زمین تشنه به خون

بله آنروز

سراغاز خزان بهاری بود

سراغاز خفاشان تشنه به خون

سرآغاز کفتاران حریص

سراغاز مرگ کبوتران صلح

سراغاز سیاهی وتباهی...

او،من، تو، ما و شما...

سراغاز درد ورنج مادر وطن

سر اغاز مرگ فرزندانش

آنروز سراغاز شرمساری تاریخ بود

بله آن روز هشت ثور بود:

 

امان نظری

یونان ، ۲۰۱۴/۱/۲۰

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱۵/۷ـ ۲۷۰۴

صف ‌بندی‌ های تازه نولیبرالی در برابر ملت‌ها

و زحمتکشان

منشور حقوق بنیادی اتحادیه اروپا می گوید: « کارگران یا سازمان‌های آنها، مطابق با قانون اتحادیه اروپا و قانون‌ها و مقررات حقوقی ملی هر کشور، حق دارند در سطوح گوناگون مذاکره دسته‌ جمعی کنند و قرارداد دسته ‌جمعی ببندند  و در صورت بروز هرگونه برخورد و تضاد منافع، برای دفاع از منافع خود دست به اقدام جمعی  از جمله اعتصاب  بزنند.»

 

ادرین ویر از رهبران جنبش سندیکایی بریتانیا

در ۳۵ سالی که از تسلط نولیبرالیسم  جهانی می‌ گذرد، شاید بتوان گفت که دو ویژه گی اساسی بوده است که پس از فروریزی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ترسایی جاگیرتر شده است. نخست اینکه: « یک درصدی‌ها » در تلاش‌ شان برای بازپس گرفتن آنچه درجریان « توافق نوین »*  امریکا در دهه ۱۹۳۰ ترسایی  در زمان ریاست ‌جمهوری فرانکلین روزولت از آنها گرفته شده بود، و نیز واگذار کردن و بازگرداندن انبوه زیادی از صنایع و خدمات بخش دولتی به بخش خصوصی، آن هم اغلب با هزینه گزاف از جیب مردم، به تلافی پیروزی سوسیال دموکراسی در اروپای غربی پس از جنگ جهانی دوم، به طور چشمگیری موفق بوده‌اند. طرح « مشارکت بازرگانی و سرمایه  ‌گذاری کشورهای دو سوی اطلس»  (TTIP) میان امریکا و اتحادیه اروپا به منظور شتاب بخشیدن به همین روند تهیه شده است.

دوم اینکه : نیروهای نولیبرال همه تلاش خود را کرده‌اند که قدرت سندیکاها را از میان ببرند، یا دست‌ کم آن را محدود کنند. سندیکاها همیشه سنگر اصلی دفاع از پیشرفت‌هایی بوده‌اند که از سال ۱۹۴۵ترسایی  ( پایان جنگ جهانی دوم  )  تا اکنون صورت گرفته است. به همین دلیل، درتمام دوره مارگریت تاچر و رونالد ریگان در دهه ۱۹۸۰ ترسایی  تا امروز که دوره تازش « ترویکا ـ  شامل بانک جهانی، بانک مرکزی اروپا، و اتحادیه اروپا» در یونان و پرتگال و اسپانیا و ایتالیاست، سندیکاها همیشه تحت فشار بوده ‌اند.

در چنین اوضاعی، چندان هم نامعقول نبود اگر بعضی‌ها این پیمان تجارت آزاد تازه را (TTIP) که امریکا و اتحادیه اروپا بر سرآن در حال مذاکره‌ اند، راهی بدانند برای بهبود حقوق کارگران مثلاً از راه انتقال شیوه‌ها و تجربه‌های مثبت و موثر ( به امریکا ) از آن کشورهای اروپایی که درآنها سندیکاها را همچنان « شریک اجتماعی » می‌خوانند.

اما واقعیت این است که هدف مذاکرات مخفیانه‌ ای که کمابیش درسراسر جهان در جریان است، محصور و محدود کردن مردم دنیا در تاروپود توافق‌های همه‌ جانبه  « شرکت‌ پسند » نولیبرالی است که ازجمله شامل این توافق ‌نامه‌ها می‌شود: پیمان تجارت آزاد میان اتحادیه اروپا و کانادا (CETA) که تقریباً نهایی شده است؛ یک توافق چند جانبه تجارت خدمات  (TiSA)، از جمله درعرصه بانکی، درمانی و حمل ‌ونقل، میان ۲۳ کشور اروپایی و آسیایی و امریکایی  و یک توافق تجارت آزاد موازی با  TTIP  که امریکا تلاش دارد با کشورهای حوزه اقیانوس اطلس- البته بدون حضور چین- ببندد موسوم به «همکاری کشورهای دو سوی اطلس» TPP))

در ابتدا، خیلی از سندیکاهای امریکایی  وجود فصلی در توافق TTIP درباره مسایل کار و کارگری را فرصتی برای باز کردن باب گفت و گوی اجتماعی با کارفرماها به سبک اروپایی می‌ دیدند. برای نمونه، اتحادیه « کارگران ارتباطات امریکا »  می‌گفت که : اکنون ما می‌توانیم شرایط خودمان را با معیار یک اقتصاد مترقی ‌تر بسنجیم و مشارکت نیروی کار را در امریکا بیشتر کنیم؛ ما امیدواریم که بحث و گفت و گوها درباره تجارت آزاد، سبب بهبود شیوه برخورد و رفتار شرکت‌ های بزرگ با کارگران در امریکا شود.

«جامعه  ‌بین‌المللی ماشین کاران » این دیدگاه را از این هم جلوتر برد و گفت: مذاکره‌ کننده گان پیمان جدید (TTIP) باید شرکت هرکشور در این پیمان را منوط به این شرط کنند که حقوق بنیادی بشر تدوین شده در مقاوله‌ نامه‌ها و اصول حقوقی سازمان جهانی کار« ILO » ، یکی از نهادهای سازمان ملل متحد که در عرصه حقوق کار و کارگران فعالیت می‌کند) را بپذیرد، به عمل درآورد و به طور موثری اجرا کند.

اما امریکا فقط ۱۴ مقاوله ‌نامه از ۱۹۰ مقاوله ‌نامه سازمان جهانی کار را امضا کرده است، و جزو کشورهایی است که کمترین تعداد مقاوله ‌نامه‌ها را امضا کرده‌اند. امریکا هیچ‌ یک از دو مقاوله‌ نامه ۸۷ یا ۹۸ در مورد حق تشکّل سندیکایی و مذاکره دسته‌ جمعی را امضا نکرده است.

دربیست و چهار ایالت از پنجاه ایالت امریکا به‌ اصطلاح « حق کار » ـ یعنی اجبار نداشتن کارگران به پیوستن به سندیکای موجود در محیط کارشان ـ اعمال می‌ شود، که بدین معناست که این ایالت‌ها در عمل و به طور قانونی الزامی به پذیرش سندیکاها ندارند. با توجه به اینکه همه از کارنامه خراب امریکا در پذیرش و امضای مقاوله‌ نامه‌های سازمان جهانی کار درحمایت از حقوق کارگران اطلاع دارند، باید گفت که این ادعای کمیسیون اروپا که می‌ گوید که اتحادیه اروپا استانداردهای اصلی سازمان جهانی کار درارتباط با حقوق کار را عنصری ضروری می‌ داند که باید در متن توافق ‌نامه‌ های تجاری گنجانده شود، ادعایی سالوسانه است. بن دیویس از سندیکای کارگران فولاد سازی امریکا می‌ گوید که دولت امریکا مقاوله‌ نامه‌های اساسی سازمان جهانی کار را « در طول عمرما » امضا نخواهد کرد. کنفدراسیون سندیکاهای اروپا به‌ ویژه نسبت به نپذیرفتن مقاوله‌ نامه‌های سازمان جهانی کار و نقض حقوق بنیادی کار درامریکا  و از همه مهم‌ تر حق تشکیل سندیکا و مذاکره دسته‌ جمعی  و به‌ خصوص وجود ایالت‌های بدون سندیکا  ابراز نگرانی جدی کرده است.

سندیکاها و سازمان‌های جامعه مدنی در سراسر جهان علیه این نسل جدید پیمان‌های تجاری بسیج شده‌اند. پیش از برگزاری نشست سران کشورهای بیست‌گانه (G20) اخیر درشهر بریزبن در شرق استرالیا، کنفدراسیون بین‌المللی سندیکاها (ITUC) خواستار توقف گفت و گوها درباره پیمان «همکاری کشورهای دو سوی اطلس »  (TPP)  شد، و علت آن را نه ‌فقط مسایل مربوط به حقوق کار، بلکه مساله مهم‌ ترِ حرکت معکوس در مسیر پیشرفت‌های اجتماعی اعلام کرد. شارن بارو  دبیرکل کنفدراسیون گفت: « اگرچه به نظر می ‌آید که فصلی در ارتباط با حقوق کار در توافق TPP گنجانیده خواهد شد (اگر تصویب شود) که تا حدی قابل اجرا خواهـد بود، ولی ما این را برای تایید آن توافق کافی نمی‌ دانیم... به‌ علاوه  فصل مربوط به حقوق کار و کارگران... همه استانداردهای اصلی کار را دربرنمی‌گیرد... این بدان معنا نیست که ما از وجود یک فصل مجزا درباره حقوق کار حمایت نمی‌ کنیم؛  منظورما این است که تاثیر پیمان ـ همکاری کشورهای دو سوی اطلس ـ و دیگر توافق‌ نامه ‌های تجاری آینده بر وضعیت کارگران را باید در کل در نظر گرفت.»

حتا اگر بند الزام‌ آوری در « مشارکت بازرگانی و سرمایه‌ گذاری کشورهای دو سوی اطلس » (TTIP)  می‌ بود که از حقوق کار و کارگران دفاع می‌ کرد، بازهم ما باید نسبت به تاثیر آن متردد و باریک‌ بین باشیم. برای نمونه  در توافق تجارت آزاد میان کانادا و اتحادیهه اروپا (CETA) بندی مربوط به حقوق کار وجود دارد، ولی فقط دولت‌های امضا کننده را ملزم به رعایت و اجرای آن می‌کند، نه شرکت‌ها را.

درماده ۲۸ منشور حقوق بنیادی اتحادیه اروپا آمده است: « کارگران یا سازمان‌های آنها، مطابق با قانون اتحادیه اروپا و قانون‌ها و مقررات حقوقی ملی هرکشور، حق دارند در سطوح گوناگون مذاکره دسته‌ جمعی کنند و قرارداد دسته ‌جمعی ببندند  و در صورت بروز هرگونه برخورد و تضاد منافع، برای دفاع از منافع خود دست به اقدام جمعی  از جمله اعتصاب، بزنند.» اما وقتی که دریکی دو مورد کار به دیوان عالی اروپا کشیده شد و این ماده از منشور دربوته آزمایش گذاشته شد، دادگاه اعلام کرد که حق انجام کسب ‌وکار بر حق مذاکره دسته‌ جمعی و حق اعتصاب برای دفاع از قرارداد دسته‌ جمعی برتری دارد.

حدس زدن عاقبت ادعای حقوقی یک شرکت بزرگ فراملی که سودش کم شده است، چون قوانین ملی یک کشور عضو اتحادیه اروپا به کارگران اجازه اعتصاب داده است یا آن شرکت را ملزم به رعایت پیمان دسته‌ جمعی کار کرده است، چندان دور از تصور نیست. از آن بدتر اینکه چنین ادعایی در روال « حل اختلاف میان سرمایه‌ گذار و دولت » خواهد افتاد که در چارچوب طرح « مشارکت بازرگانی و سرمایه‌ گذاری کشورهای دو سوی اطلس»  (TTIP) و دیگر پیمان‌های مشابه گنجانده شده است. بر اساس این روال، شرکت شاکی می‌تواند از دولت شکایت کند، و هیچ سندیکا یا کارگری در این میان حق نماینده  داشتن یا ارایه دفاع ندارد. به عبارت دیگر، شیوه‌های شرکت‌ پسند مذاکره پیرامون جزییات این پیمان‌های تجاری، منجر به تدوین روش ‌کارهایی شده است که هرگونه حمایت از کارگران در فصل مربوط به حقوق کار را درسایه قرار می ‌دهد. درهرحال روشن است که همه فشاراین پیمان‌ها برای از میان برداشتن « بازدارنده‌ های غیرتعرفه ‌ای » در راه تجارت آزاد است، که معنای آن چیزی نیست جز مقررات‌ زدایی و پذیرش حداقل استانداردهای مشترک میان دو طرف.

در طرح « مشارکت بازرگانی و سرمایه ‌گذاری کشورهای دو سوی اطلس » (TTIP)  ترس و نگرانی کارگران اروپایی و سندیکاهای آنها از « انسجام نظارتی » است، که عبارت رمزی است برای پایین آوردن استانداردها تا حد استانداردهای امریکا. برعکس، در پیمان « همکاری کشورهای دو سوی اطلس»  (TPP)، این امریکاست که استاندارد بالاتری دارد، و کارگران امریکایی  و سندیکاهای آنها هستند که نگران « انسجام نظارتی » با کشورهای آسیای جنوب‌ شرقی‌اند.

کارگران عضو سندیکاها برای گسترش و تشدید مقاومت در برابر پیمان « مشارکت بازرگانی...»  (TTIP)  باید طرح خودسامانِ شهروندان اروپایی را در سایت.org  ttip **امضا کنند. هیچ توافقی در پیمان TTIP وجود ندارد که به سود کارگران و سندیکاها باشد. این پیمان در واقع عرصه دیگری از تلاش شرکت‌های بزرگ است برای اینکه قدرت خود را بیشتر کنند.

* New Deal

**!Stop-TTIP   

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱/ ۱۵ـ ۲۸۰۴

سیاست اتحادیه اروپا در برابر پناهنده گان مرگباراست

فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر با انتشار بیانیه ای اعلام کرد سیاست مجرمانه ای را که

اتحادیه اروپا و کشورهای عضودر مورد پناهنده گان در مدت طولانی دنبال کرده اند محکوم میکند.

 

پاریس  ۲۰ اپریل ۲۰۱۵

در ساعات اولیه روز ۱۹ اپریل کشتی ماهی گیری که با حدود ۷۰۰ تن مسافر از لیبیا به قصد اروپا حرکت کرده بود واژگون شد. تنها چند ده نفر از این عده نجات یافتند و چند جنازه نیز پیدا شد. در جریان عملیات نجات، قایق دیگری با حدود ٣۰۰ مسافر درخواست کمک کرد. تا زمانی که اتحادیه اروپا از تغییر اساسی سیاست مهاجرت خود قصور می کند، جنازه های بیشتری در مرزهای آن تلنبار خواهند شد.
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر سیاست مجرمانه ای را که اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن مدت طولانی دنبال کرده اند محکوم می کند. این سیاست، با وجود آثار چشمگیر آن بر زنده گی انسان ها در سال های اخیر با تشکیل اداره فرونتکس (Frontex) برای مراقبت از مرزهای اتحادیه اروپا و برقراری سیستم اشتراک اطلاعات یوروسور (Eurosur) تقویت شده است. مبالغ عظیمی که سالانه برای مراقبت از مرزهای اروپا هزینه می شود، بازتاب راه یافت امنیتی درون نگر اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن است. خود داری از پشتیبانی از عملیات نجات ماره نوستروم (Mare Nostrum)  ایتالیا که در سال ۲۰۱۴ ترسایی بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر را نجات داد، و آغاز عملیات مراقبتی تریتون (Triton) در چارچوب فرونتکس، نشانه تداوم لجوجانه این سیاست غیرمسوولانه است: محافظت از اتحادیه اروپا از تهدید خیالی، به بهای زنده گی انسان ها.
دیمیتریس کریستوپولوس معاون فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر  گفت: « وسواس در باره کنترول مرزی اروپا را به دژی تبدیل کرده که باعث مصیبت های انسانی در سطح گسترده می شود. شهروندان اروپا باید بفهمند که این مصیبت ها وقایع اجتناب ناپذیر نیستند، بلکه نتیجه سیاست های عمدی کشورهایشان هستند.»
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر کشورهای عضو اتحادیه اروپا را فرا می خواند راه های امن جایگزینی برای انسان های جویای محافظت در اتحادیه اروپا ایجاد کنند. بر اساس کنوانسیون ژنو مربوط‌ به‌ وضع‌ پناهنده گان (۱۹۵۱ترسایی) و منشور حقوق اساس اروپا (ماده ۱٨)، مهاجرانی که شرایط دریافت پناهنده گی را برآورده می کنند، یعنی کسانی که در کشور خود مورد آزار بوده اند یا دلیلی برای نگرانی از آزار دارند، حق دریافت حمایت بین المللی را دارند.
عبدالکریم لاهیجی  رییس فدراسیون، یادآوری کرد: «سوری ها، اریتره ای ها، سودانی ها و .... پناه جو هستند و کشورهای اروپایی تعهد دارند از آنها محافظت کنند. این افراد باید بتوانند بدون به خطر انداختن زنده گی خود خواهان حقوق شان شوند.»
ما از تمام کشورهای عضو اروپا می خواهیم صدور ویزه  بشردوستانه و پناهنده گی را تسهیل کنند و راه های قانونی دیگری را براساس توصیه اخیر اداره حقوق اساسی اروپا ارایه کنند.
به منظور واکنش به آثار مرگبار کنونی سیاست گذشته ، کشورهای عضو اتحادیه اروپا باید فوری عملیات جست و جو و نجات اروپایی را برپایه عملیات ماره نوستروم ایتالیا به راه بیاندازند.
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرعضو کارزار فرانتگزیت است که هدف از آن آگاه سازی افکار عمومی و نماینده گان سیاسی تاثیر عملیات فرونتکس بر حقوق بشر است.

بامداد ـ اجتماعی ـ ۶/ ۱۵ـ ۲۲۰۴