سحرگاهی، ز بازیگاه طفلان،
کودکم با چشم تر برگشت،
و با بغض که بودش در گلو پرسید:
بگو بابا!
مهاجر چیست؟
دشنام است، یا نام است.
٭٭٭
از آن پرسش، دلم لبریز یک فریاد خونین شد،
و مروارید اشکی،
از کنار چشم من، بی پرده پایین شد،
ولی آهسته چشمم را به پشت دست مالیدم،
و در ذهنم برای آنچنان پرسش، جواب نغز پالیدم.
٭٭٭
بدو گفتم:
ببین فرزند دلبندم،
تو میدانی که میهن چیست؟
بگفت: آری،
تو خود روزی به من گفتی،
که میهن خانه یی اجداد را گویند،
زدم بوسی بر رخسارش،
و غمگینانه افزودم،
اگر در یک شب تاریک،
مشتی دزد و رهزن، خانه یی بابات را سوزند،
و هر سو آتش افروزند،
و تو از وحشت دزدان، بیرون آیی،
و شب ها را به روی سنگفرش مردم دیگر بیاسایی،
مهاجر می شوی فرزند،
مسافر می شوی دلبند.
٭٭٭
سرشک تازه یی چشمان فرزند مرا تر کرد،
و اندوهی روانش را مکدر کرد،
و آنگه گفت: دانستم
مهاجر آدم بی خانه را گویند،
و من مصراع شعر ساده اش را ساختم تک بیت:
و در زیر لب افزودم، نیکو گفتی عزیز من،
مهاجر آدم بی خانه را گویند
مهاجر قمری بی لانه را گویند.


( رازق فانی )

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۹۱۲

 

روزبین المللی مهاجرت


هجدهم دسامبر بر اساس فیصله سازمان ملل متحد «  روز بین المللی مهاجرت » شناخته شده است. دراین روز فرصتی بوجود می آید تا صدایی این « اقلیت محروم » جامعه ای بشری، که تا دو صد ملیون تخمین می شود ، به گوش جهانیان برسد.
این روز برای افغانان در پهلوی بعد بین ا لمللی ، دارایی اهمیت بزرگ ملی می باشد ( مهاجر و مهاجرت در تاریخ کلمات آشنا برای افغانان می باشند و تقویم رسمی کشور « هجری ــ شمسی » واز حضرت آدم و تا پیغمبربزرگ اسلام و ... از زمره مهاجران پنداشته می شوند ) ، در بیشتر از سه دهه افغانان بزرگ ترین رقم مهاجران جهان را تشکیل می دادند و در احوال فعلی نیز بعد از سوریه در مقام دوم قراردارند.
مساله مهاجرت بخشی از تراژیدی افغانستان و داستان غم انگیزازکتاب تاریخ خونبار وطن ما پنداشته میشود ، بدینرو:
باید به مثابه داعیه ملی به آن نگاه و پرداخته شود ، این بدان مفهوم است تا علی الرغم تفاوت ها در دیدگاه ها ، باید دولت افغانستان ، پارلمان ، جامعه مدنی ، سازمان های مدافع حقوق بشر و نهادهای مدافع حقوق افغانان در خارج کشور ، عطف توجه به معضله مهاجران ، بیجاه شده گان و پناهنده گان را درگام نخست باید به حیث معضله انسانی وبشری نمایند؛  و درثانی از دید حق وحقوق آنان که در قوانین ملی و بین المللی مسجل می باشند ، بدان پرداخته شود.
در حالی که متاسفانه در مراحل مختلف و درهرتغیر تعداد مهاجران بیشترگردیده و در سال روان عیسوی ما شاهد برآمدن کتله وی جوانان تحصیل یافته از کشور می باشیم ، باید علل وعواقب آن دلسوزانه بررسی و راه های مقابله قانونی وعملی جست و جوگردد.
اظهرمن الشمس است که پدیده مهاجرت از همان آغاز غم انگیز بوده  و با اندوه و درد و رنج تداوم میآبد. ملیون ها افغان درین چهاردهه در پاکستان و ایران وتا پنج قاره جهان مصایب بیشماری را متحمل گردیده وتا اکنون با آن دست و پنجه نرم می نمایند، بازگشتاندن افغانان از دوکشور همسایه با واقعیت های تلخ وطن سازگار نمی باشد. براساس گذارشات مطبوعات مهاجران افغان که در ایران با هزارو یک مشکل مواجه اند، به جنگ سوریه سوق می گردند . آنانی که با تقبل مشکلات عدیده به اروپا می رسند ، با فصل جدید از مصایب مواجه می گردند ، تعداد زیاد افغانان در مسیر راه هلاک ویا در ابحار غرق گردیده اند و به مثابه لکه ننگ بر وجدان بشریت قلمداد می گردد. از ترکیه تا یونان ، ایتالیا ومجارستان مهاجران افغان دوزخ را تجربه م ینمایند ومحلات تجمع مهاجران یونان ومجارستان، به استناد اظهارات مسوولین اتحاد اروپا ، حالت بهتر از شکنجه گاه ها را ندارد ( براساس گذارش دو روز قبل اتحادیه اروپا شیوه غیر قابل توجیه مجرم شناختن بر آنان اعمال میگردد ) ، آنانی که به اروپای غربی وشمال اروپا می رسند ، با مشکلات جدید و دیپورت جبری مواجه می باشند.
انجمن حقوقدانان افغان در اروپا به مثابه نهاد مدافع حقوق افغانان ، در حالیکه پیوسته طرح ها وپیشنهادات خود را در رابطه به مشکلات پناهنده گان و مهاجران افغان ارایه نموده است ، یکبار دیگر به تمام مراجع ذیربط در داخل کشور و نهاد های مدنی و مدافعان حقوق افغانان ، دفاع از داعیه ملی مهاجران را مطرح می نماید ، تا همه با اشتراک مساعی در خدمت هموطنان مستمند و مستحق خود قرار داشته و دین انسانی و افغانی ما را ادا نماییم . صدایی مشترک افغانان زمینه آنرا مساعد خواهد ساخت تا توجه مراجع ذیربط بین المللی ( سازمان ملل متحد ، اتحاد اروپا  و کشور های مربوط ) به معضلات و مصایب مهاجران افغان جلب گردد.


با احترام
هیات اجراییه انجمن حقوقدانان افغان در اروپا

 

بامداد ـ اجتماعی ـ ۴ /۱۵ ـ ۱۸۱۲

فراخوان به تظاهرات سراسری هموطنان پناهجو مقیم درکشورالمان


طوریکه آگاهی دارید دولت المان تصمیم دارد آن عده پناه جویان افغان را که قبلاً درخواستی های پناهنده گی شان رد و دوسیه های شان بسته شده و به عباره دیگر(  دولدونگی ) هستند و یا درآینده جواب منفی می گیرند را ، به شکل اجباری و بدون اطلاع قبلی به افغانستان برگرداند.
چنانچه قبلاً درزمینه تثبیت هویت و تسلیم دهی آنان موافقت مقامات مسوول دولت افغانستان و در راس شخص غنی سرکرده رژیم فاسد کابل نیز حصول گردیده است.
هوشیار باشید!
وقت آن فرارسیده که قبل ازعملی شدن عودت هموطنان پناه جوی تان به افغانستان درهرکجای المان که هستید دست به دست هم داده، متحد و متشکل و همدسته و همبسته با درنظرداشت رعایت قانون و نظم و دسپلین صدای اعتراض خویش را بلند کنید  و به دفاع ازحق پناهنده گی خویش برخیزید.


شورای مهاجران افغان درالمان ازتمامی پناه جویان و پناهنده گان هموطن ساکن درالمان، سازمان های اجتماعی، احزاب سیاسی و همه آنانی که خود را مدافع حقوق بشر تداعی می دارند، توقع و انتظاربیشتردارد تا سهم عملی شان را به اثبات برسانند.
پناهنده گی نه تنها یک حق مسلم بشری است و این حق دراعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنان ماده  ( ۱۶) قانون اساسی کشور المان تضمین شده است؛  بلکه افغانستان برعکس آنچه که گفته شده، کشور امن نیست، لانه تروریسم بین المللی، باندهای جلاد و آدم کش بنیادگرای مذهبی، مافیای قدرت، جنگسالاران و ناقضین حقوق بشر است که هیچ کسی درآن تضمین حیات ندارد و درحال حاضر هیچ گونه شرایطی برای عودت مجدد پناه جویان افغان مساعد نیست!


مسوولین شورای مهاجران افغان درالمان

 
نوت:
فراموش نکنید که در کشورالمان بدون اطلاع وآگاهی قبلی پولیس محل، راه اندازی تظاهرات مجازنمی باشد بنابران لطفاً ازاقدامات خویش پولیس محل را درجریان بگذارید تا امنیت تظاهرات شما تضمین گردد.

بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۵ ـ ۱۱۱۲

 

 

رسولان خـــدا

 

 دوش داشتم ، گله با پروردگار     از مهیب فتنــــــه و از روزگار

گفتمش ای خالق کون و مکان     هم تویی اندر مـــکان و لا مکان

از نسخ و از هدایات و کتاب      آنچه بفرستی نبــــــودی فتح باب

آن که او پیغام تو آورده است     خویش را زآند یگری بستوده است

بعد پیغمبر امــامــــان شد پدید    ضم پیغام،خواست خودکردند مزید

فرقه های مختلف برپا شد ند      در جـــد ل باهم گه و بیگاه شدند

جوی خون جاری بشد درهرزمان     این جدل را نیست پایـان درجهان

میکنند با نام تو قتـــــل و قتال     می برند از نام تو ملک و منال

ذات یکتا شد مکدر زین مقال     چون به اوعرضه نمــودم وضع حال

گفت مـــــــا پیدا نمودیم انسان    عاقل و بــــا دانش وهــم مهربان

عقل و دانش بر بشر انعام ما      هــــــم کتاب و نسخه و پیغام ما

اختیار وعقل و دانش هر زمان   بوده است معنی زیست این جهان

هــر کـــی اندیشید از بهر رفا     او بـــــود هم رهبر و هم رهنما

چون ادیسن،روشن آرایی نمود     ظلمت شب را به نوربرق زدود

زاختراع او به هرگوش وکنار     می زیند درراحت هرقوم وتبار

هر که چون او درمسیر ارتقا      اختــــراع کردند از بهــــر رفا

از وفور نعمـات دراین جهان       بیشه ها ساختند چون باغ جنان

باشند این ها مرجــع پیغام من      هم رسولانی خــوشی ازنام من

عقل ودانش در رهء فن آوری     است منظـــــورم زخلــــق آدمی

هر که بیهوده نماید قیل و قال      بر دمـد اند یشه  جنگ و جدال 

نفی داردآن دگر،چون نیست چواو       می برد از شــــــان انســـــان آبرو

می زید در دوزخ اندیشه اش       می زند اوتیشه خود برریشه اش

جهل وظلمت کی بودمنظورما     راحت و امـن است دردستور ما

جنت و دوزخ همیـــن دنیا بود     راه نور و ظلمـــــت هم پیدا بود

گربه عرفان می رود نوری بود     ور به نقصـــــان می رود ناری بود

آمد، برخواب بری هم این ندا      عالمان باشنـــــــد رسولان خدا.

***

افـــزار فتنـــــــه

هرگاه به لباس دیگر اشرار برآمد

با خرقــه دین فتنــه و مکار بر آمد

با نام جهاد مصدر تفتین و ریا شد

خود در طلب دالر و کلدار بر آمد

سالها به خون غرقه بشد خلق پریشان

برنعش وطن کرگــس وکفتـــار برآمد

دزدی وچپــاول بــودی دستورغنیمت

دزدان زغنا سرخوش وسرشار برآمد

با شیوه اسلام بشـــدی کافــر انسان

چون طالب وحشی به سرکار برآمد

آثار گرانمـــایه و اسباب  تمــــد ن

بر دست فنا رفت زانظـــار بر آمد

زنان همـــه محکوم  زندانیی برقـه

تا ظلمت موهــــوم بر انوار بر آمد

مجاهد وطالب زیک سکه دورواند

بر دست فســـاد خنجر آبدار بر آمد

هرجانی وبی رحم زهـرگوشه  دنیا

با نام جهـاد دســت به کشتار  برآمد

این ها همــه زایده  تفتین و ریا اند

زانرو بـــدان شکل عرب واربرآمد

هم داعش وایسیس و بوبکر حرامی

از مکه از آن مسنـــد دینار  بر آمد

این فتنه روان است به هرگوش وکناری

بر دست دغا حیله و افــزار  برآمـد

اینست« بری» حاصل جهد در ره  موهوم

بر جاهــل و نادان چـــو افسار بر آمد

(ف.بری )

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ /۱۵ ـ ۱۷۱۲

نگاه گذرا بر ترانه ها وسروده های عامیانه مردم افغانستان

داکتر حمیدالله مفید


سروده های عامیانه (Folk songs ) مردم افغانستان که یک بخش فرهنگ شفاهی کشورما را می سازند ، کمتر مورد رویکرد وتوجه قرار گرفته اند و در این مورد کارهای بسیار کم وانگشت شماری انجام شده است.
در کشور عزیز ما افغانستان سروده ها وترانه های فراوانی در محلات گوناگون وجود دارند، که اگر جمع آوری ، تصنیف ، تحلیل ، تشریح وتقطیع گردند، خدمت بزرگی به فرهنگ شفاهی کشور انجام خواهد شد، زیرا با گذشت سال ها اغلب این ترانه ها غبار آلود شده ودر موزیم فراموشی تاریخ سپرده شده اند .
با رشد فرهنگ کمپیوتر ، فیسبوک ، تویتیر ، بازی های کمپیوتری ، حاکمیت فرهنگ جنگ وترور ، این ترانه ها به نسل های بعدی انتقال نپذیرفته اند وآهسته آهسته از گنجینه های خیال مردم ما به سوی نابودی رخت می بندند.
سالهای میان ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ و پس تر از آن که در کشور امنیت بود ، بچه ها ودختر ها روزانه در کوچه ها ، محل ها وپارک ها به بازی های گوناگون می پرداختند، گزینش برای اغلب بازی ها با سرود های آغاز می شد، که خواننده گان وخواهنده گان معنی آن ها را نمی دانستند
از دیدگاه ادبیات شناسان : فرهنگ یک کشور بر دو اصل پیریزی شده است:
یکم : ادبیات نوشتاری یا رسمی شامل : حماسه ، تراژیک ، کمدی ، سروده های غنایی وغیره
دوم: ادبیات گفتاری یا عامیانه یا ادبیات پایه دار مردمی : که سینه به سینه ، از نسل های پیشین به نسل های پسین انتقال پذیدفته اند .شامل ترانه ها ، بازی ها، دوبیتی ها، وجیزه ها، ضرب المثل ها وواژگان گفتاری مردم می باشند.
کهنترین نمونه ادبیات پایه دار مردمی یا همان عامیانه که از یونان قدیم بجا مانده است ، سروده هایست مربوط به تبار های« دوریان» که با الهام از ستیز ها وجنگ های یونانیان با فارسها بجاه مانده اند .
در ایرانویچه یا ایرانیای کهن سروده ها وادبیات حماسی گفتاری کاربرد داشت ، که به نام مرگ «سیاوش» یاد می شد.
از سده های آغازین آمدن اسلام در افغانستان کهن که خراسان نامیده می شد، دو سروده جالب به زبان گفتاری مردم بر جای مانده است :
«كهن ترین شعر مقاومت عامیانه كه در قلمرو افغانستان كنونی سروده شده و به دست ما رسیده به دنبال یك واقعه تاریخی و توسط مردم بلخ ساخته شده است. توضیح آنكه اسد بن عبد الله حاكم خراسان در سال ۱۰۸ ه‍ . ق برای جنگ با امیر ختلان و خاقان ترك بدان سامان رفت و شكست خورده به بلخ باز گشت. بلخیان او را در شعری با لهجه دری هجو كردند كه كودكان بلخ آن را می خواندند:


از ختلان آمذیه
به روی تباه آمذیه
آواره باز آمذیه
بیدل فـراز آمذیه (۱)

در سرزمین کهن خراسان پیشین یا افغانستان ایدونی ادبیات گفتاری یا عامیانه جلایش گسترده وچشمگیری دارد. چنانی که یک بخش بزرگ ادبیات گفتاری این سرزمین با ترانه ها وسروده های گفتاری ودوره گردان خوانده وارایه می شوند .(۲).
افغانستان سرزمین تبار ها وملیت های گوناگونی است. همین چند گانه گی زبانی موجب پیدایش ادبیات گفتاری متنوعی نیز شده است که اینک نخست سروده های مردمی بر بنیاد ساختار های جغرافیایی وسپس بر بنیاد ساختار های تباری بیان می گردد:
نخست :
ترانه های محلی مردم کابل :
نخستین سروده ای که پدر ها ومادر ها برای کودکان شان زمزمه می کردند ، سروده ای نامور آه للو ، للو است . این سروده را اغلب مادران برای کودکان شیر خوار شان برای اینکه به خواب ناز فرو بروند می خواندند وچنین است :
آه للو للو للو
شاهزاده ای مادر للو
یا گل دختر مادر للو
آللوی ماه پاراه
ماه پاره در گهواره
ماه پاره را خواب برده
گهواره را آب برده.
آه للو للو للو
بچه ای مادر للو
یا: دختر مادر للو
ویا برای کودکانی که تازه سر زبان وگپ زدن آمده باشد این سروده را می خواندند:
للی للی حوضک
دور حوضک سوزک
گنجشگک ها آو خورد
پایکش لکتاو خورد
یکی کشت ، یکی پخت
یکی گفت : حقک مره کجا ماندی؟
اونه در تاق بلند.
میو . میو . میو میوتق تق تقک
در هنگامی که می گوید: حقک مرا کجا ماندی ، دست راست خورد را بالا می برند وبالا ها را به کودک نشان می دهند . هنگامی که می گویند، میو میو میو دست شان را پاین می آوند وبا با پنجه های شا سینه کودک را تق تقک می دهند وکودک می خندد واز همان آغاز این سروده را می آموزد وبه در تخته سپید ذهنش ته نشین می شود.

برای بازی گیرکان ، چشمپتکان ویا جز بازی ، باید کسی انتخاب می شد، این گزینش با سرود های زیرین انجام می پذیرفت:
این کی ؟
اون کی ؟
بان کی ؟
های تو، ده
فوته ده
این کی ؟ اون کی ؟بان کی ؟
بانکی آخری بالای هر کسی که تمام می شد، فرار می کرد وخودش را در جای پنهان می کرد ، نفر آخری، باید چشمانش را می بست و تا شمارش ده می شمرد وسپس چشمانش را باز می کرد وبه جستجوی پنهان شده گان می پرداخت.این بازی را« چشم پته کان» می نامیدند.
واین سروده بدون اینکه کسی معنی آن را بداند ، با آوای ویژه خوانده می شد.
یا سروده ای :
الم دو لم اسپارتنگ
هه کاکش دل وزیر ،
وزیر تنگ ، پیر پادشاه.
ویا سروده ای :« اتل توتل ،»
این بازی طوری انجام می شود ، که چند طفل افزون تر از دونفر ، دست ها وپاهای شان را در روی زمین می گذاشتند ، یک نفر چنین می خواند:
اتل ، توتل ،
پنجه بشین ، نان شکر
شکرک در باغ بود.
پایک ش لنگ لاش بود
شادی کمپیر!
اسپها ره کجا بستی ؟
لب لب جوی بستم!
بهر شان چه پُختی؟
بهر شان آش پخُتم
بهر من نماندی ؟
کپه ، کپه خوردند.
پایان این سروده بالای دست ویا پای هر کسی که پایان می پذیرفت ، دست وپایش را بر می داشت ، کسی که به زودترین فرصت دست وپا هایش را از زمین بر می داشت ، پادشاه می شد وآن یکی که آخری می ماند ، دزد می شد.
ویا دونفر دست های شان را به گونه نشانه چلیپا با هم محکم می گرفتند ، طوری که پا های شان با هم روبرو چسپیده تنه های شان از هم دور وبا فشار یکدیدگر را نگه می داشتند ، وبا تندی دور ک می خوردند ومی خواندند:
هه بوبه جان هه بوبه!
دسته گلُم شروبه!
شروبه ما خوردندی
پیش حاکم بردنی!
حاکم ، حاکم زن کرده
دهله به گردن کرده
نصف نانه کم کرده
جای مه در کفشکن کرده
آلله هو ! هو! هو!
کمانچه ننه آ هو!
ویا دختران به گونه ای دایره می نشستند ، سپس دستان یکدیدگر را می گرفتند وبر می خواستند وگرداگرد دورک می خوردند و چنین می خواندند. / مانده دار

 

تقاضا می دارم تا این سروده ها را بنگرید ونارسایی ها ویا خلاهای آنها را برملا کنید، تا این اثر تکمیل شود. ویا سروده ای دیگر محلات کشور را بر شمارید.

بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ /۱۵ ـ ۱۰۱۲