به مناسبت سی سالگی درگذشت استاد رفیق صادق

داکترآرین

انسان ها برای همه اشیا و پدیده ها مقیاس ها و معیارهای داوری را مشخص ساخته اند، اما ملاک قضاوت در مورد خودشان چگونگی طبعیت و سرشت آنها در جامعه به مثابه انسان، در برخورد آنها نسبت به ارزش های عالی انسانی است. آن معیار داوری که در باره هنرپیشه و هنرمند وجود دارد، آشکار ساختن شیوه ها و راه های که به کمک آن هنر پیشه روند زنده گی و هدف زنده گی که خدمت به انسان زحمتکش و در مجموع بشریت است، می باشد و استادانی هنر به کاری دست می زنند که آفرینش هنری آنها جاویدانه در « صحنه تاریخ » و ماندگار در  « تماشاخانه » زمان و از نسلی به نسلی انتقال نماید که در میان استادانی دارای این ویژگی و متعلق به این دسته بدون تردید استاد رفیق صادق از برجسته ترین نماینده گان هنر و فرهنگ افغانستان معاصر است.  

استاد رفیق صادق از استادان بزرگ تیاتر، رادیو درام و سینما در میهن ما بود، او برای شناختاندن تیاتر در جامعه و تفهیم معنی واقعی و نجات آن از ابتذال و بی بهایی، پیکار فراوان و زحمات بزرگ را متحمل شد و با آنکه در تاریخ تیاتر انزمان او تنها کسی نیست که در این راه جد و جهد کرده، اما از آنجا که نتیجه  زحمات او به مراتب درخشانتر، نفیس تر، ثمر بخش تر از دیگران است و هنرمندان نهایت گرانقدر و دانشمندان گرامی مانند داکتر اکرم عثمان، استاد واصف باختری، استاد لطیف ناظمی، محترم نعیم فرهان، محترم احمد شاه علم، محترم اکبر روشن، اکادمیسن دستگیر پنجشیری، محترم جلال نورانی، محترم نذیر ظفر، زنده یاد ظاهر هویدا، محترم عاقلشاه پیمانی، خانم حبیبه عسکر، خانم حمیده عبد الله، محترم عزیزالله هدف، محترم ف. عبادی، محترم حاجی محمد کامران، محترم معروف قیام، محترم ناصر طهوری، محترم امیر جان صبوری، خانم هما مستمندی، خانم ماریا دارو، محترم دوکتور رضا بهمنش، محترم نجیب شفقیار و ...از استاد رفیق صادق به حیث دوست، استاد، رهنما و شخصیتی که در ابداع و نو آوری های هنر تیاتر در افغانستان و تکامل آن صادقانه پیکار نموده است، یاد نموده اند، همچنان آثار بزرگ  و گرانقدر استاد را که در تیاتر، رادیو درام، دیالوگ ها و سینما اجرا شده است یک یک برشمرده و تمجید نموده اند که به شرایط تاریخی و اجتماعی آنزمان حیات و روح تازه ای داده و بیانگر احساسات، طرز تفکر جامعه بوده و توده ها را همواره به آگاهی اجتماعی دعوت و رهنمون نموده است.

رفیق صادق که عاشق تیاتر، دلباخته و دلداده ای هنر تیاتر بود به یاری عشق آتشین خود برناگواری های اجتماعی و سنت های ناپسندیده که هنر و هنرمند و هنرپیشه را خوار و زبون و ناچیز می شمردند پیروز شد و هنرش را به جایی رساند که امروز سی سال بعد از پیوستنش به جاویدانگی ستایشگران و ستاینده گان هنر رفیق صادق به آن میزان رسیده است که ورد زبان اهل هنر، دانش و علم شده است، داکتراکرم عثمان می نویسد: « رفیق صادق از بزرگمردان فراموش ناشدنی کشور ماست و حق بیشماری بر گردن روشنفکران افغانستان دارد» او با انسان و هرچه انسانی بود عشق می ورزید و با تمام مشکلات اجتماعی و اقتصادی، قلت آثار ترجمه شده و عدم امکانات تخنیکی که خصوصیت کشورهای عقب مانده است و در دوره های مختلف هنری  وی وجود داشت خدمات بزرگی انجام داد که هم از لحاظ کمیت شایان تحسین است و هم از لحاظ کیفیت برجسته و بی بدیل می باشد محترم اکبر روشن از پر آوازه ترین درامه های که استاد رفیق صادق نقش کرکتر مرکزی را داشتند چنین یاد می کنند « شوهر بدگمان، شوهرهفتم، اسپ سفید، من بمیرم تو نمیری، قطرات خون، پنجاو شش، دیوانگی های من، خنجر، پایان عشق، پیاله زهر، شهری و دهاتی، ازدواج اجباری، مفتش، پر جیره، تار توف، ملنگ در لباس پلنگ، طبیب اجباری، کچری قروت،مریض خیالی، پیراهن عروس، نغمه جاویدان، گرسنه ها، بازگشت ناگهانی،شبی که آواز زنگها شنیده می شد و صد ها نمایش دیگر...»  تیاتر هنر زمان حال و بیانگرافتخارات گذشته و رهنمودی است برای آینده، تیاتر هنر زنده و پویا است که همواره از بطن جامعه برخاسته و از مناسبات اجتماعی حرف می زند. درک ضرورت هر دوره و هر عصر شایسته و بایسته ای پیشرفته ترین هنرمندان و آگاه ترین هنر پیشه گان می باشد و این استعداد از خصوصیات استاد رفیق صادق بود دراین مورد زهره یوسفی مینویسد" چون او بیش از چهاردهه زنده گی هنریش، هنر تمثیل را بیانگر عواطف هموطنانش ساخته و دردها، آلام، مشکلات و آرزوهای آنان را توسط هنر، مخصوصا در قالب طنز تبارز داده و بر بی خبری و بی عدالتی شوریده، عقب مانی و جهالت و مسببین آنرا نکوهش کرده به نقد جامعه اش پرداخته و آن را به اصلاح فراخوانده است.   نمایش نامه های رفیق صادق مورد بحث و گفت و گو بیننده گان به خصوص نسل جوان قرار می گرفت و بیننده گان را وادار به تعمق و تفکر کرده و آنان را در اعماق تصورات و خیالات و احساسات فرو می برد او  کارگردان، نمایشنامه نویس، رهبر، مدیر و هنرمند توانایی بود، چنانچه ذکیه کهزاد با چنین کلماتی به تحسین استاد می پردازد «  او با اینکه در یک زمان واحد چند وظیفه سنگین را بعهده داشت هیچگاه از در یافت استعداد های هنری محیط غافل نبود و درامه های اکثر مکاتب، موسسه صحت عامه، سره میاشت و درامه های که به مناسبت تجلیل از روزهای ملی و بین المللی تمثیل می شد زیر نظر او اداره و بروی استیژ کشیده می شد... همچنان خودش درامها و نمایشنامه ها و رادیو درامهای بیشماری به رشته تحریر کشیده است.» استاد رفیق صادق از راهیان روش هنرپیشه و کارگردان معروف روسی کنستانتین سرگی ویچ الکسییف است، که با نام هنری استانسلاوسکی معروف بوده و جوهر اجتماعی مکتبش « مدافع پیشرفت و ترقی و انسان دوستی بوده است » به همین دلیل بود که استاد رفیق صادق در هنرش همواره کوشیده تا تصویری روشن شرایط اجتماعی، تضادهای اجتماعی و چگونگی نو ساختن چهره زندگی و رفتن بطرف یک تمدن نوین را نشان بدهد، اینها ویژگی های بود تا جوانان روشنفکر که تشنه تحولات هنری و فرهنگی و اجتماعی بودند به عنوان پشتیبانی از ایده های مترقی و نشان دادن انزجار از بی عدالتی ها در تمام نمایشنامه های استاد اشتراک نموده و جوانان دیگر را نیز تشویق نمایند که از مضمون و ماهیت این گنجینه های بزرگ هنری و اجتماعی و انقادی و کمیدی کسب دانش و آگاهی اجتماعی نمایند، بهترین دوره رشد و آزادی تیاتر دهه هشتاد میلادی است که آشیفته گان هنر و تیاتر آن زمان را مانند رویا های تکرار ناشدنی به یاد دارند در این دوران تازه فرهنگ تیاتری ِیعنی رفتن به تیاتر و گذاشتن حرمت و احترام به هنرمندان آغاز شده بود و اکثر نمایشنامه ها برای یک تا دو ماه تماشاچی داشت و این نشانه  از رشد فرهنگی جامعه و زحمات و شایسته گی هنرمندان و هنر پیشه گان میهن ما بود،  آن چه که دوستان، همکاران و شاگردان استاد رفیق صادق نوشته اند و بیان کرده اند بازگو کننده ای آن است که رفیق صادق مانند نقش های اجتماعی و انتقادی خویش در مناسبات زنده گی نیز خواستار عدالت و حقیقت و دشمن نقاب پوشان مکر و تذویر، فساد پیشه و عفریت و اهریمن بوده و از طرفداران ندای وجدان و انجام صادقانه وظیفه است، یعنی آنچه که با عث می شد تا رفیق صادق نقش خویش را واقعی با احساس و ادراکی عمیقی اجرا نماید که هر بیننده را بخود می لرزاند.

استاد رفیق صادق هنر را به مثابه آگاهی اجتماعی، انعکاس از هستی اجتماعی تعریف نموده و آنرا « وسیله اجتماعی کردن احساسات » و شکل تجسمیافته عواطف و احساسات انسانی که در دیدن و شنیدن یعنی « نطق، صدا و حرکت » تجلی می نماید، بیان می کند.

استاد همواره می کوشید تا دانش و تجارب غنی  و اندوخته های گرانبهای خویش را به شاگردان و رهروان راه هنر بخصوص هنر تیاتر انتقال بدهد، زنده یاد ظاهر هویدا می نویسد «  به صراحت میتوانم بگویم که از سر سپید تا به نو جوان در تیاتر، رادیو و تلویزیون تحت نظر استاد صادق تربیه شده اند من نیز از سن سیزده سالگی نزد شان کار کردم و شاگرد شان بودم.» استاد همیشه نظرات استانیسلاوسکی را درام و نمایشنامه ها اساس قرارداده و از قول بزرگان تیاتر در جریان آموزش نقل می نمود. وی عقیده داشت چون احساس و حرکت تابع بیان است وقتی هنرپیشه بیان صحیح داشته باشد، احساس و حرکت نیز جهت صحیح را پیدا می کند « همین اکنون صدها شاگرد شان در راه رشد تیاتر کشور کار می کنند که نمونه های آنرا در تلویزیون افغانستان می بینیم، البته آثاری بی شماری از استاد بجا مانده که می توان آنها را در آرشیف رادیو، تلویزیون و افغان فلم سراغ نمود».

باری، از آنجا که هنر« شکلی از فعالیت انسانی و شکلی از آگاهی اجتماعی انسان است » هنرمند و هنر پیشه متعهد به شیوه روشن در مورد پدیده های زنده گی قضاوت نموده، زشتی ها، زیبایی ها، ظلم و استبداد، عدالت و آزادی را آشکار ساخته، انتقاد نموده و راه بیرون رفت را نشان می دهد آنچه را که استاد رفیق صادق استادانه در طول زنده گی هنری اش بی باک و بدون ترس و لرز به نمایش گذاشته اند. سرانجام این که در جریان مطالعه اندیشه ها و نظریات دوستان، رفیقان و شاگردان استاد به پیشنهاد جمعی از این فریخته گان هنر و دانشمندان گرامی برخوردم مبنی بر تدویر سیمینارهای همه ساله، مسما نمودن مکتب و یا تیاتر بنام استاد رفیق صادق.  نگارنده نیز عادلانه بودن این پیشنهادات را تایید نموده و برآن تاکید می نمایم و امید وارم تا از سی سالگی پیوستن استاد به جاویدانه گی هنرمندان و مقامات مربوط  در کشور و خارج کشور قدرمند تجلیل نموده و خاطره اش را زنده نگهدارند.

 بامداد ـ اجتماعی ـ ۴ /۱۶ ـ ۱۴۰۲

 

 

 

 

ولا همی خارج هم عجب جای قشنگی است، چه قصرهایی، چه موتر هایی، چه پارک ها و تفرجگاه هایی که دل مرده را زنده می سازد و دل زنده را مرده.

از موترهای مدل جدید گرفته تا حوض آب بازی، زن ، سگرت ، ساجق و پوقانه و هرچیز خلاصه از شیرمرغ گرفته تا جان آدمی زاد ، خروارخروار مفت  و ارزان و فراوان هرطرف زیردست و پاریخته.

زنان و دختران زیبا و قول لچ و سرلچ و پای لچ آن قدرزیاد است که شما اصلا ضرورت ندارید با آنها ازدواج کنید فقط دست شانرا بگیرید و بروید لب ساحل و خوش بگذرانید و اگر کدام زن بی تربیه گستاخی کرد و با شما نرفت، درمحضرعام به آنها تجاوزکنید ، نه تنها به شما چیزی نمی گویند بلکه افتخارهم میکنند که به آنها تجاوزکرده اید.

همین طورشراب خوری و چرس و بنگ  و مورفین و همه چیز آزاد است، آزاد کشمیر!

شما فقط مرد شوید و یک بارخارج بیایید و از این همه نعمت های مفت و مجانی مستفید شوید

نمی دانم چرا تنبلی می کنید و تشریف نمی آورید؟

می دانید همین که پای مبارک شما داخل این خارجه برسد فقط بگویید: من از افگانستان، ما شیر، ما جهاد، ما دنیا را آزاد کرد.

پولیس برای تان دو دسته سلامی می زند و ازشما تشکر میکند که قبول زحمت فــرموده به خاک شان تشریف آوردید.

همین طور کارمند سوسیال فی الفور به خدمت تان می رسد و با عزت و حرمت می برد شما را به هوتل؛ و دربین راه یک خریطه کلان دالر پول جیب خرچ تان را می پردازد و دست به سینه عاجزانه و چاپلوسانه ازشما می پرسد:

آقا دیگر امر و خدمتی نیست؟

وشما می گویید، است

و امرمی کنید،

و او به چشم و سر اجرا می کند.

احساس کمبودی و یا غربت که اصلا به شما دست نمی دهد، چرا که الحمدالله شیربچه های هموطن ما دراینجا خیلی زیاد اند،با آنها یکجا می شوید کارد و چاقو و پنجه بکس یا شاخ گاو پیدا می کنید و هرکسی را که بدتان آمد، تق می زنید و چپه میکنید.انشاءالله

پس معطل نکنید و زود ازجا بجنبید و هرطوری شده سرنوشت‌ تان را به دست باندهای دزد و دغل و قاچاقچیان انسان سپرده‌ و خودتان را برسانید خارج!

اگرخدای ناخواسته حین قاچاقی آمدن به خارجه، کدام گوله و مرمی خوردید و یا درآب های بحرغرق شدید و به رضای خدا رفتید، انشاءالله حتماً به بهشت می روید وقتی به بهشت رسیدید، عسل کمترنوش جان کنید که گلون دردی پیدا نکنید و نیز فراموش نکنید که روی ماه حوران بهشتی را ازجانب ما نیز ببوسید . آمین

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱ /۱۶ ـ ۰۷۰۲

 

قاتـــلانــو  

نن مو بیا هیواد کی غـم دی
غم لا څه کړی چی ماتم دی
رب مـو ورک کړه قــاتلانــو
ستاسو شتون د نړی شرم دی
خلک انسان سره کړی مینـه
ستاســـو مینه هــم په  بـم دی
که مو کړو ته څوک په ځیرشی
هــر قــدم کی مــو تــور تـم دی
چی په کړو یی نور خوریږی
دا انســان نـــدی لـــړم دی
سړیتوب زده کړی خونخوارو
نــوم مـــو بـد په ټـول عالم دی

( نثاراحمد بهین )

بامداد ـ فرهنگی ـ ۱ /۱۶ ـ ۲۹۰۱

   عبدالوکیل کوچی

 

کابوس وحشت

وطن در آتش  کابوس وحشتها

به میدان رقابت ، بین قــدرتها

به جنگ نو کران زرخرید از آنسوی مرزها

بنام طالب وداعش به ظلم وحشت فاحش

میان کوره های مرگ مظلومانه میسوزد

بدست رهزنان داخلی وعنصر بیگانه میسوزد

همه داند که این آتش

پلانش از سوی خارج

موادش از جهالت

روغنش را کشور همسایه میریزد

زمین و چوب و سنگ ومردمش همواره میسوزد

تمام دشمنان داخلی وخارجی

در یک صف نا پاک میخواهند

که خاک این وطن را مثل کیک نرم

بکاردکهای خون آلود شان از هم جدا سازند

هزاران ساله تاریخ وطن را زیر پا سازند

مگر هر گز نخواهد شد چنین کاری

تو ای اهریمن تاریخ آنگاه با پلان شوم خود

در باتلاق جنگ این کشور

بزیر خاک خواهی رفت

شما سازنده گان طالب وداعش

بدست یاغیان خویش اینجا

ریش خود برباد خواهی کرد

که تا اسکندرچنگیز هم انگریزرا از یاد خواهی برد

برای آنکه این خاک دلیران است ،مقام راد مردان است

مقام کاوه و بومسلم و صفار وامان است

دیار اکبر و ایوب و غازی مسجدی خان است

بلا خر میرسد روزی که این ملت بپا خیزد

رود سوی وفاق اتحاد وحدت ویاری

توای فرزند استعمار خواهی دید

که روزی مثل اسلافت ، ترا و حامیانت را

ازینجا تا به رود سند خواهم راند

ودنیا بر شکستت خیره خواهد ماند

زمین آسیا  را از وجودت پاک خواهم کرد

جهان را از غمت آزاد خواهم کرد.

 

بامداد ـ فرهنگی ـ ۲ /۱۶ ـ ۳۱۰۱

روشنگری چیست ؟

ترتیب وتنظیم کننده : انجنیر حبیب الله فتاح

در مجموع جامعه افغانی یک جامعه سنتی  است. سنت ها در این جامعه ریشه های عمیق داشته وبه گونه های متفاوت در اجتماع و فرهنگ آن متبارز گردیده است.  دین و مذهب نیز در تبیین رسوم و روش های زنده گی بخش های متفاوتی از اتنیک های مختلف جامعه افغانی ، آنچه امروز فرهنگ عامه می گویند ، نقش خیلی ها برجسته بازی نموده و اخلاق اجتماعی جامعه را متبلور ساخته است.

ارزش های والای انسانی و اخلاقی که ممثل فرهنگ عامه کشور ما و اقوام مختلف ساکن در این سرزمین می باشد ، از اثر جنگ فرسایشی داخلی که مادر همه یی فسادهاست و آنهم جنگی به فرمایش و هدایت دشمنان وطن، سخت  صدمه دیده و از آن میراث عظیم و گنج پُربها، چیز کمی باقی مانده است. اگر هستی مادی جامعه را که در جریان این جنگ ها برباد رفت ، بتوان با کار پُر تلاش و صادقانه دباره سازی و نوسازی کرد ، هستی معنوی جامعه و ارزش های اخلاقی آنرا که در این بحبوحه سخت مسخ گردیده ، چگونه می توان باز آفرینی کرد؟ آنهم در چنان حال وهوای که بحران عمومی در مجموع، هر چه بیشتر گسترده شده و بی ارزشی دارد جز فرهنگ جامعه می گردد و تار و پود آن را مسموم می سازد. مطمینا این باز آفرینی میراث های اخلاقی ، با کار جانسور نسل های بعدی ، در زمان بسیار بسیار طولانی ، میسر خواهد گردید.

البته در جوامع و کشورهای مانند افغانستان که از اثر عقب مانده گی مدهش ، جنگ های طولانی و انقطاب جامعه، همواره، لایه های مختلف مردم مقابل هم قرار گرفته اند و خشونت ، ترس و بی اعتمادی به فرهنگ حاکم مبدل شده است، انتظار نمی توان  داشت که این فرهنگ به سهولت به یک فرهنگ والاتر و نجیبانه تر جا خالی کند. باید خاطر نشان گردد که افغانستان شامل پنج کشور عقب مانده ترین جهان بوده و برعلاوه، فاقد یک دولت به معنا واقعی آن می باشد. روشنفکران ما، که مهر و نشان همین جامعه را به نحوی با خود حمل می کنند، نیز متاثر از این فرهنگ ( فرهنگ خشونت و بی باوری ) گردیده و به دشواری میتوانند با مخالفین خود کنار آیند. این احساس منفی و رفتار ناهنجار، که مخالف عقیده خویش را دشمن تلقی کردن و برای از بین بردن آن هر اقدامی را جایز دانستن ، در درون ذهن بخش بزرگی از نخبه گان سیاسی ما با  شدت و توان متفاوت جا دارد و عمدتا بر عامل خویش نیز غلبه می کند و از خود سخت جانی نشان میدهد.

اگر می پذیریم که در یک جامعه دموکراتیک، هر کس حق دارد نظر خویش را داشته باشد و از آن دفاع کند، پس این همه هیاهو برای چیست؟ و چرا مخالفین باورهای خویش را تا سرحد «خیانت» محکوم میکنیم؟ در حالی که، دیدگاه های خویش را مسوولانه مطرح ساختن و در آن منافع و مصالح ملی را در نظر داشتن، و  آن را  شجاعانه بیان کردن ، یک برخورد کاملا دموکراتیک با یک مساله ملی است. در یک جامعه دموکراتیک هیچگاه نمیتوان مانع ابراز نظر مسوولانه اشخاص شد. ولی در این مباحثه و گفتمان داغ وطنی، چرا به شخصیت نویسنده و یا گوینده تعرض میشود و چرا با دیدگاه مخالف ، خصمانه برخورد می گردد و حتا به خیانت متهم میشود ، سوالی است که ریشه در بافت روابط و اخلاق اجتماعی یک جامعه بسته و سنتی دارد. این وظیفه روشنفکران آگاه و آزاده ما است که باید، همچو مسایل را  دقیقا مورد توجه قرار داده و برای بیرون رفت از این مشکل،  راه حل های مناسب را جستجو نمایند و در این راستا، پیشگام باشند.

در شرایطی  که کشور ، دستخوش بی ثباتی و هیجانات سیاسی ناشی از دوران گذار قرار دارد و دست ارتجاع و نیروهای عقب گرا، روز تا روز قوت می یابد ، بایست  بیش و پیش از همه به نزدیکی ، تفاهم و همکاری نیروهای پیشرونده ، آزادی دوست و عدالت خواه توجه داشت. سنگ اندازی در راه ایجاد این پروسه و روند و آنهم به خاطر دلخوشی اربابان قدرت ، جفا به مردم افغانستان است. تلاش در جهت نزدیک ساختن تمام نیروهای موثر، شامل طیف های گوناگونی که هنوز یاد وطن و خدمت به وطن و زحمتکشان افغانستان در روح و روان شان زنده هست ، یک تلاش انسانی و وطن دوستانه است. این نیروها باید صمیمانه یکدیگر را دریابند و منحیث یک وظیفه سترگ و دین وطنی ، در مسیر بهم نزدیک شدن و به یک رود خروشان مبدل شدن ، قرار گیرند. آنها صرف  از این طریق میتوانند در کاهش بحران عمومی که بحران اخلاقی هم یک جز متشکله آن است، سهم شرافتمندانه گیرند ، صلح و امنیت اجتماعی و فردی را با وسعت نظر تامین کنند و کشور را در مسیر ترقی و انکشاف متوازن اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی سمت و سو دهند.

در جوامع متمدن با وجود موضعگیری های بسیار متفاوت عقیده تی گروه های مختلف اجتماعی  و احزاب، نماینده گان آنها، درمناظرات و گفتمان بسیار داغ سیاسی ، با جدیت تمام و منطق کوبنده میکوشند که دیدگاه های خویش را توضیح و از آنها دفاع کند.  ولی بعد از بحث دشوار و خسته کننده ، آنها با یکدیگر صمیمانه دست میدهند و به روی هم می خندند و هیچ گاهی به شخصیت و حیثیت یکدیگر توهین نمی کنند ، زیرا میدانند که چنین روش اخلاقا ناشایست است و بر علاوه از لحاظ قانونی جرم نیز تلقی میگردد و مرتکب به آن مورد تعقیب عدلی و قانونی قرار میگیرد. آنها فردا و پس فردای آن نیز، روابطه عادی انسانی خویش را نادیده نگرفته با هم در صورت ضروت صمیمانه معاشرت می کنند. این جدال داغ و کوبنده ، هیچ گاه به یک کدورت عمیق و یا خصومت آشتی ناپذیر مبدل نمی گردد، بل این که، همواره چنین برخورد با مسایل، جزِیِ روند قانونمند مبارزات مسالمت آمیز زنده گی سیاسی می سازد.

بنابران باید این اصل اساسی را در نظر داشته باشیم که « اخلاق سیاسی و روشنگری بحثی از فلسفه سیاسی است. اجرای سیاست در آخرین تحلیل ، چیزی جز عقد قرارداد اجتماعی و رعایت و پای بندی بدان نیست. یعنی وابسته گی سیاست به اخلاق را نمی توان امری صوری (فرمال) ، ظاهری و جدا پذیر دانست. هدف سیاست ، دست کم ، عبارت از فراهم نمودن و حفظ و تضمین صلح ، آشتی و همکاری می باشد. مطابق آموزش های کانت ، تصور وجود سیاست بدون اخلاق ، تصوری است اشتباه که دارای تناقض درونی است ، چرا که سیاست بدون خرد عملی (اخلاق) اصلا سیاست نیست ، بربریت است. برقراری و تاًمین دموکراسی و تشکیل حکومت حقوقی دموکراتیک ، تنها راه ممکن و شناخته شده برای شگوفایی اخلاق سیاست است. اخلاق پدیده است که از درون سیاست های مردمی و دموکراتیک می جوشد و می شگوفد.

روشنفکری  (در انگلیسی Intellectualism ،در فرانسه Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere  )به معنا تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می شود.

واژه ی روشنفکر یا« اینتلکتوال » صفتی است برای آدم های خردمند ، خردگرا و عقلایی؛ آدم های که پدیده های جهان را برحسب دستور خرد و دانش بررسی می کنند و می سنجند و به جای خیال بافی، متفکر و اندیشه ورزند. به این ترتیب در مقایسه ی این مفاهیم با ذهنیت های تخیلی و توهمی، شمار روشنفکران در هرجامعه، نمی تواند رقمی فوق العاده بزرگ را در برگیرد.

به طوركلی روشنگری از ماهیت پدیده ها و مفاهیم پرسش می كند. روشنگری می خواهد بداند حقیقت چیست؟ انسانیت چیست؟ آزادی چیست؟ وعدالت چیست؟

روشنگری در پرسش از ماهیت چیزها هیچ گونه محدودیتی را به رسمیت نمی شناسد. بنابراین، پرسش های روشنگری همه پرسش های فلسفی هستند كه به طور همزمان، حقایق مسلم و اصول ثابت و بدیهیات و حتا خود فلسفه را به چالش می گیرند. بایستی كوشش ها به یافتن پاسخ های درست در برابر پرسش های نو معطوف شود، نه اینكه جزم گرایانه و خشمگینانه بر پرسشگران بانگ برآورند كه چرا می اندیشید و چرا پرسش می كنید.

به اعتقاد كانت، «خوداندیشیدن»، اصل بنیادین روشنگری است. از تعریف كانت برمی آید كه او تفكر مستقل و پویا را اساس روشنگری می داند. تفكر مستقل و پویا، درگرو آزادی اندیشه است. از این رو تعریف كانت از روشنگری با آزادی معنا می یابد. انسان، برپایه تعریف كانت از روشنگری، موجودی است آزاد و خردمند كه با گام نهادن در وادی تفكر، می تواند از تنگنای نابالغی خارج شود.

اندیشمندان روشنگری برای این مفهوم هیچگونه حدومرزی قایل نیستند. آنان معتقدند كه در پرتو روشنگری باید همه چیز را مشاهده كرد وشناخت.

بی تردید فلسفه روشنگری ، فلسفه مدرنیته است . هدف فلسفه روشنگری آراسته ساختن جهان با زیور خرد و آگاهی و از میان بردن جهل و خرافات است بر خرد و علم و آگاهی مباهات میکند و هر چیزی را که با عقل همخوانی نداشته باشد متعلق به قلمرو پندار و تخیل میداند. روشنگری به گالیله و نیوتن می بالد یعنی علم را برتر از اسطوره و عقل را برتر از تخیل می داند.

جهان معاصر با مشکلات کلانی درگیر است. این مشکلات تمام عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روابط بین‌المللی را شامل می شود. حل این مشکلات بسیجی همه‌ جانبه  و گسترده می طلبد.

نظام مالی و بانکی مسلط بر جهان که رسانه‌های همگانی را نیز در دست دارد، می کوشد هرگونه تلاش جمعی، به ویژه فعالیت سازمانمند روشنفکران، احزاب، سندیکاها، جوانان، زنان ... را بی نتیجه و نادرست قلمداد کند. با یک نگاه به فراز و نشیب عملکرد روشنفکران در تاریخ، کارنامه روشنفکران در مبارزه با تعصب و خشونت مذهبی، سانسور، تبعیض‌ نژادی، جنگ و . . . قابل تقدیر است. روشنفکران باید در دوران معاصر نیز توان فکری و تعهد اخلاقی خود را برای کاهش آلام بشریت به‌کار گیرند.

چگونه گی تاثیرگذاری روشنفکر و نقش و عملکرد تاریخی اومساله‌  پیچیده‌ای است، اما شاید، مطمین‌ترین قطب‌ نمای روشنفکر حقیقت، محیط‌ زیست و انسان باشد. جست و جوی بی‌ وقفه حقیقت، حفظ کارای محیط زیست و اعتلای دایمی کرامت انسان. با این قطب ‌نما روشنفکر همیشه از کجروی و بیراهه‌ مصوون خواهد بود.

مهمترین شرط روشنفکری عقل و بصیرت است. هیچ گاه انسان کم عقل و بی فکر را روشنفکر نمی خوانند. در تمامی فرهنگ های غربی و شرقی چیزفهمی، به درستی شرط اولیه روشنفکری شمرده می شود. و از همین جا لازم می آید که روشنفکر اهل تامل و تدبر و عاقبت اندیشی باشد. با خرافات و اندیشه های باطل و پوچ و خیالات واهی بستیزد و درامور خویش روشمند باشد. پای بند لوازم عقل بوده و از تبعیت بی منطق از دیگران بپرهیزد. اهل رفق و مدارای با جاهلان باشد و با اهل فضل و دانش هم نشین. تمایز تعبد منطقی و تعبد بی منطق را به خوبی بشناسد و همانطور که از دومی پرهیز می کند بر اولی ملتزم باشد. زیرا که خود در همه چیز تخصص ندارد و به ناچار باید به اهل فن مراجعه کند و از آنان تقلید نماید و این همان تقلید ممداست. در مقابل تقلید مذموم است که روشنفکر باید به سختی از آن اجتناب کند، همچون تقلید در مسایل اصلی تفکر و اعتقاد و جهان بینی. بدون تردید باید گفت انسان هایی که چشم به دهان و قلم دیگران می دوزند تا اعتقاد و مرام شان را از آنان بگیرند و بدون کار فکری و تامل کافی همه را می پذیرند از روشنفکری بسی دورند. همین طور کسانی که از آن طرف به افراط رفته و بدون داشتن صلاحیت کافی به اصطلاح می خواهند ادای روشنفکران را در آورند و مستقلا اندیشه کنند، در وادی ای قدم می گذارند که توان طی آن را نداشته و در همان قدم های اولیه تحقیق، به بیراهه کشیده می شوند و بی عقلی خویش بر اهل عالم نمایان می سازند

هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد؛ این حق دربرگیرنده آزادیِ داشتن عقیده بدون مداخله  و آزادی درجست و جو، دریافت و انتقال اطلاعات و عقاید از طریق هر نوع رسانه‌ ای بدون در نظر گرفتن مرزها می‌شود.

اگر به اصل روشنگری وآزادی بیان به معنا علمی و واقعی  آن اعتقاد داریم ؛ باید منابع  وامکانات دست داشته خویش مانند سایت های انترنیتی ، اخبار وغیره نشرات را که در آنها  ده ها تحلیل گررا ازدست ندهیم . نویسنده و روشنگر قلم فرسایی دارند حرمت بگذاریم وبه هیچ قیمتی و بهانه ای این منابع روشنگری از دست ندهیم.

فهرست ماخذ  و منابع :

- دکتر مدد پورمحمد ، خودآگاهی تاریخی ـ دفتر مطالعات دینی هنر 
- بارنزویکو ، تاریخ اندیشه اجتماعی ، جوادی وسفیان ـ کتابهای جیبی

ـ المر  روزل ، تاریخ جهان نو ، ابوالقاسم طاهری ـ امیر کبیر 
- کاسیرر ارنست ، فلسفه روشنگری ، یداله موقن ـ نیلوفر 
- گلد من  لوسین ، فلسفه روشنگری ، منصوره کاویانی ـ نقره

ـ سایت مشعل ،نوشته محترم دستگیر صادقی.

 بامداد ـ اجتماعی ـ ۱ /۱۶ ـ ۲۵۰۱